آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 39

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حمید سالکی گفته:
    مدت عضویت: 2492 روز

    سلام و عرض احترام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان گرامی در این سایت

    من در یکی از جلسات قدم پنجم که مربوط میشد به همین موضوع درباره این الگو نوشتم

    اما این جا هم بنویسم تا یاد آوری بشه هم برا خودم هم ردپایی بمونه از من

    من میتونم بگم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من حمایت کردن از همسرم هست

    این حمایت کردن خیلی شدید تر از این بوده که الان هست

    به شکلی که تمام زندگیم طی این 10 سال ازدواجم بر اساس رضایت همسرم بوده

    البته این سالهای اخیر خیلی کمتر شده

    اما هنوز هست

    استاد واقعا درست میگید که کسی که بخواد حمایت گر باشه جاذب کسی هست که نیاز به حمایت داشته باشه

    این موضوع در مورد خانواده ام هم بوده

    اما خیلی کمتر

    الان در مورد خانواده ام میتونم بگم به نزدیک صفر رسیده

    (مادرم همیشه به من میگه تو سنگدلی.تو احساس نداری.ببین داداش بزرگترت چقدر مهربانه)

    الان میفهمم دلیل اینکه برادر بزرگترم هنوز داره درجا میزنه جیه>>>

    یک مورد دیگه هم در مورد یکی از دوستان خانوادیگیمون بود که اعتیاد داشت

    و به خاطر اسرار زیاد خانم این فرد معتاد مادر همسرم و من کلی وقت و انرژی گذاشتیم و با این شخص حرف زدیم و کلی کلاس و ووو

    اما نتیجه اش این شد که اون فرد از موادی که میزد خودش رو ارتقا داد به یک مواد صنعتی تر و سنگین تر

    و به من و مادر همسرم هم کلی تهمت و … زدن

    نمیتونم بگم صد در صد

    اما خیلی بهتر از قبل شدم

    این یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من هست

    هنوز هم هست

    به گفته استاد پاشنه های آشیل هیچ وقت از بین نمیرن

    تا کار نکنی روش دوباره مثل علف هرز رشد میکنن

    استاد جان ممنونم از شما بابد اینکه از طریق این فایل دوباره این قانون رو یادآوری کردید که :

    ما مسؤل زندگی دیگران نیستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز، مریم جان و دوستان خوبم

    اول از همه، خیلی خوشحالم بابت این فایل های جدیدی که روی سایت قرار میگیره و در اولین فرصت گوششون میکنم و عمیقا بخاطرشون سپاسگزارم

    و نکته اینجاست که هر کدوم چقدرررر تاثیرگزارن و تمام آگاهی هارو یک دور برام مرور میکنن

    در مورد آگاهی های این فایل:

    استاد به قول شما، هممون یک نفر از این افرادی که برای هر مسئله ای کلی نصیحت قشنگ دارن ولی خودشون حتی به یکیش هم عمل نمیکنن داریم؛ و منه قدیم تنها کاری که در برابر این فرد میکرد حرص خوردن بود، که چرا تو حرفایی میزنی که خودت عمل نمیکنی و…

    ولی الان میدونم که چقدر قشنگ میشه از این فرصت استفاده کرد برای ساختن اهرم رنج لذت

    به این شکل که بگی ببین فردی که فقط حرف میزنه و عمل نمیکنه چقدر بی فایدست، چقدر کوچیکه، پس حداقل تو اینجور نباش

    تو اجازه بده نتایج اعمالت صحبت کنن و هیچ کس رو نصیحت نکن.

    مسئله دیگه، اینه که من تا چند سال پیش که کوچیک تر بودم،هر موقع که کسی جدی ازم میپرسید در آینده میخوای چجور آدمی بشی، چکاره بشی، یا خودم با خودم فکر میکردم به این موضوع؛

    جوابم این بود که دقیقا نمیدونم چه شغلی رو میخوام، ولی مطمئنم که میخوام از لحاظ مالی به شرایطی رسیده باشم که به همه کمک کنم؛ خانوادم، دوستام، مردم فقیر

    همیشه تو ذهنم بود که مثل آدمای خَیِر توی فیلما، من اون آدمی باشم که هر کی تو شهر به مشکل میخوره بیاد سراغ من و من هر جور شده کارشو راه میندازم

    هی با خودم تجسم میکردم که هر ماه کلی پول میدم به آدمای فقیر و حتی اگر شد واسشون کارآفرینی میکنم

    نکته ای که بود، این بود که چون با این پاسخ کلی تایید و تحسین دیگران رو کسب میکردم، خودم هم بیشتر باورم میشد که من باید همچین سرنوشتی داشته باشم

    اولین بار موضوعی که تو این فایل توضیح دادید رو استاد، من توی جلسه 8 عزت نفس ازتون شنیدم و اون زمان یادمه خیلییییییی مقاومت داشتم

    با خودم میگفتم نههه مگه میشه مگه کشکه پس فلان حدیث چی پس فلان داستان چی آخه مگه میشه و…

    ولی خیلی اون قسمت رو گوش دادم، خیلی روش فکر کردم، خیلی بررسیش کردم و بالاخره رسیدم به مرحله: آره… راست میگید استاد، واقعا همینطوره

    اینجا بود که نشستم کل افکارم رو با این باور جدید ریویو کردم و دیدم باع! من بزرگترین هدف زندگیم کاملا مخالف این قانونه!!! من ارزش خودم رو، هویت خودم رو، وجود خودم رو در این میبینم که کمکی باشم برای دیگران

    و اگر بخوام اینطور نباشم حس میکنم هیچ فایده ای ندارم

    مدت ها روش کار کردم که بابا…

    اصلا من نمیتونم به کسی کمک کنم

    اونی که به آدما کمک میکنه خداست نه من!

    یا اون مثال فوق العاده ای که میگید دنیا مثل یک رستوران سلف سرویسه مغز من رو به کل زیر و رو کرد

    و بعد از کلی کار کردن روی این باور، تازه تونستم با خودم به این فکر کنم که “من” از این دنیا چی میخوام

    که خیلیییی برام جالب بود چند روز پیش که یاد این موضوع آرزوی نوجونیم افتادم، دیدم کاملا دیدگاهم تغییر کرده

    حتی وقتی یکم بهش فکر کردم، سریع یک نفر تو ذهنم گفت:

    وا! این چه حرفیه

    چرا من باید زندگیمو صرف کمک کردن به دیگران کنم در حالی که اصلا نمیتونم

    وقتی خدا هست من چرا به فکر کمک به آدما باشم

    اصلا من قدرتشو ندارم که تغییری تو زندگی دیگران ایجاد کنم

    من اگر نابینا باشم، چجوری میتونم به یک نابینای دیگه کمک کنم؟؟؟

    و خیلییی خوشحال شدم که کار کردن روی باور هام نتیجه داده و من تغییر کردم

    از وقتی این قانون رو یاد گرفتم، به هر کسی که میخوام خوبی کنم، در جا به این فکر میکنم که فاطمه حتی اگر طرف اصلا نفهمید یا اگر خیلی بد برخورد کرد ناراحت نمیشی؟

    و اکثر موقع ها میگم: چرا ناراحت میشم

    بعد باخودم میگم، نیازی نیست این کارو بکنی!

    حتی تو چیزای خیلی کوچیک

    مثلا با دوستم داریم پیاده میریم و من اگر بخوام زمان بیشتری باهم باشیم راهم دور میشه از خونه، با خودم میگم اگر اون نفهمه که تو بخاطرش مسیرتو دور کردی یا اگر بعدا بخاطر تو همچین کاری نکنه ناراحت میشی؟

    میگم اره

    پس ازش خداحافظی میکنم و مسیر نزدیکتر رو میام

    در مورد باور های توحیدی هم، متاسفانه خیلی برام پیش اومده که درموردش با کسی حرف زدم و هیچ نتیجه ای نداده و اون فرد نه تنها تغییر نکرده بلکه انرژی من رو هم گرفته و من کلی انرژی گذاشتم که دوباره به شرایط قبلیم برگردم

    این هم بخاطر ذوق و شوقیه که من نسبت به باور های توحیدی دارم

    مثل توحید در روابط یا در تک تک مسائل روزمره زندگی

    ولی واقعا خیلی مهمه که ما بتونیم روی خودمون تمرکز کنیم و جلوی این نشتی انرژی رو بگیریم و روی خودمون کار کنیم و اجازه بدیم خداوند خودش زندگی دیگران رو مدیریت کنه

    شاد و موفق باشیم انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    چقدر این‌نکته قابل تفکر هست که اول من باید آماده باشم تا بتونم افراد مناسب رو جذب کنم

    و اینکه همه چیز به درون من بستگی داره و به طرز تفکر من

    اینکه من نخوام نقش خداوند رو برای کسی بازی کنم حتی فرزندم حتی همسرم حتی پدر یا مادرم و باید اینو لحظه به لحظه توی افکارم تزریق کنم

    من زمانی آماده میشم که روی خودم کار کنم زمانی که بتونم در صراط مستقیم باشم و یکسره در حال تمرین باشم من باید مدارم رو بالا بیارم

    و اینکه واقعا چقدر باید شکرگزاری کنم که در مدار شنیدن این نکته ها بودم و هستم

    اندازه نداره این شکرگزاری برای بودن در کنار شما در مدار صحیح زندگی

    استاد واقعا اومدن تو این سایت خود معجزه است واقعا خوندن این کامنت ها معجزه هست نوشتن و تایپ کردن اینجا معجزه است و تا فردی آماده نباشه نمیتونه بیاد اینجا چیزی تایپ کنه الان حدود 5 سال هست که شما رو میشناسم اما تازه استاد چند وقتی من کامنت میذارم و کامنت ها رو میخونم و خدا میدونه پیش رفت های الانم از نظر روحی و جسمی و معنوی و مادی قابل مقایسه با سالهای اول نیس و من با همین فایلهای دانلودی هم هر لحظه تغییر مدار و فرکانس رو درونم میبینم اینکه همه چیز به زیبایی اطرافم داره اتفاق میفته

    خدایا شکرت که تو این مسیرم

    خدایا شکرت که تونستم مجدد این فایل رو گوش کنم و نکته هایی در مورد خودم بنویسم

    خدایا شکرت برای تک تک آگاهی های این فایل ناب

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    سلام حضور استاد عزیزم مریم بانو و دوستان همیشه همواره امیداورام هرجا هستین شاد سلامت تن درست باشین

    چقدر این فایل آگاهی دهند بود

    با هر جمله چقدر منو بیدار تر کرد چقدر منو یاد گذشته ها و رفتار هام قبلم مینداخت

    چقدر در مورد من صادق بود در این مورد که خودم موضف در تعقییر و حل کننده زندگی بقیع میدونستم

    چه کد های که برام باز نشد

    خدایا شکرت استاد ممنونم

    واقعا ما هیچ قدرتی در تعقییر زندگی بقیه نداریم اگر نخوان و اگر آماده نباشن

    چقدر من لطمه این ماجرا هارو خوردم چقدر من وقت گذاشتم انرژیم تلف شد از خودم از زندگیم از وقتم گذشتم

    چقدر انرژیم به اشتباه رفت سر این باور که انسان مومن انسانی که نیاز دیگران روبه نیاز خودش ترجیح بده خودش وقف دیگران کنه از جون مال زندگیش مایع بزاره

    چقدر من بخاطر تعریف و تمجید بقیه و خلأهای دورنیه خودم،

    دست به کار شدم برای حل مسأله بقیه و کمک بهشون تا بتونم هم کاری کرده باشم هم جایگاهی پیدا کنم هم خلا درونیم پر بشه

    استاد من متوجه شدم که وقتی از درون خلا باشه تو بیشتر گم راه میشیم مثل یه معتاد که بخاطر رسیدن به مواد دست به هر کاری میزنه تا به مواد برسه انسان داری خلا همون جور برخورد میکنه فقط دنبال بر طرف کردن نیازشه

    بدونه فکر کردن و در نظر گرفتن این موضوع که آیا نیاز من این جا ورد کنم حرفی بزنم یا اقدامی بکنم،

    اینجا فقط خلا هستش که بزرگ نمایی میکنه

    و انسانی که داری این خلاِ باشه وردمیکنه به اون جریان صرف پر کردن خلا در کنارش کاری هم کرده باشه که نیت از اول مشخصه نیاز خودش همون خلا

    یه مثلی دیگه که زیاده اینه که ینفری معتاد پای بساطه باشه در حال مصرف

    یه دوستی هم پیشش باشه که حالا یه مشکلی داره یا ناراحت یا دندونش درد میکنه خلاصه یه موضوعی ناراحت کننده داره

    طرف معتاد برای کمک بهش هی بهش میگه بیا په پوک بکشه بهتر میشه حالت خوب میشی بهترت میکنه

    طرف هم اگر عاقل بر کار نباشه جواب مثبت میده و در ظاهر خوبش هم میکنه اما برای چند ساعت اما اصل ما جار که همون ناراحتی هستش سر جاشه اما در باطن گرفتاری و اعتیادِ طرف بخاطر حال خوب لحظه‌ای خودش در لذتی اشتباه گرفتار میشه و اصل ماجرا که حل نمیشه

    من بشخصه به این پی بردم که ما وقتی نیازی باشه خلای باشه ما جنه های دیگه ماجرارو نمیبینم ما فقط تمرکزمون روی پر کردن خلا هستش حالا به هر طریقی

    استاد ممنونم فایلتون عالی و چقدر به موقع بود

    ممنونم خدای من

    ممنونم دوستان

    ممنونم استاد عزیزم

    پایدار باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    خدایا شکرت بابت وجود نازنین استاد اول از همه

    استاد چه حرفی واقعا ساعتها منو به تفکر وا داشت اینکه بیشتر از هر مسجدی توی سایت اسم خدا گفته میشه باور کنید استاد اگر بدترین اتفاق برایم بیفته وقتی بیام توی سایت و چهره ی زیبا ی شما را می بینم و وو کامنتها را می خونم کلا همه چی برمی گرده به حال خوب احساس خوب و اینکه تازه خدارا میبینم و احساس میکنم خدا منو هل داده که برو این راهته اینجا باید تو باشی جات اینجاست

    خدایا شکرت بابت این راه زیبا

    استاد من اوایل شاید مثل خیلی ها حرفهای شما برای من مسکن بود و حالم را خوب میکرد ولی وقتی ادامه دادم و ادامه دادم دیدم تفاوت را در رفتارم در اخلاقم در زندگیم در روابطم در ثروتم در معنویاتم بخصوص دیگه شک نکردم دیگه نگفتم این راه اشتباه است دیگه برام مسکن نشد بلکه حال خوب و احساس خوب نزدیک شدن به خدا و هر روز و هر روز جلو رفتن یاد گرفتم از شما هر تضاد اومده تا پیشرفت کنی خدا همیشه همراه منهو خیلی درسهای دیگه خدایا شکرت بی نهایت شکر

    و در مورد تغییر دیگران :

    چه ضربه ها خوردم ولی الان دیگه فهمیدم استاد که هر کسی هر جایی هست اون جای درستشه

    خدا منو به این دنیا آورده تا زندگی را تجربه کنم من تجربه کنم پس فقط روی خودم کار کنم اطرافیانم هم اگه با من هم مسیرند که با من هم فرکانس میشن کبوتر با کبوتر باز با باز پس چرا اینهمه تقلا

    استاد ولی این شاید پاشنه ی آشیل خیلی از ما باشه ولی هر وقت که چیزی میشه بگیم من کیم که میخوام به بنده خدایی دل بسوزونم خدا هست اون به همه چیز آگاه

    تا وقتی زینب کسی چیزی ازت نپرسه تو حق نداری دهنت را باز کنی و کسی را نصیحت کنی فقط جلوی زبونت را بگیر همین و خدا شاهده استاد من پاشنه ی اشیلم بود تو 12قدم مگه من می‌توانستم اینو قبول کنم تا اینکه کم کم تونستم غلبه کنم و بپذیرم و الان خیلی راضیم

    چون من خیلی ضربه خوردم من به جاریم ( خواهر زاده ام هست ) می گفتم اینکار را بکن اون کار را نکن چون واقعا دلم براش می‌سوخت من می‌گفتم می‌گفت خاله ام داره دخالت می‌کنه باز به شوهرش می‌گفت باز برادر شوهرم زنگ میزد به شوهرم باز ما با هم حرفمون میشد و هی به خودم میگفتم خوب زینب به تو چه چرا اونو نصیحت میکنی ولی باز تکرار میشد الان داره از برادر شوهرم جدا میشه ولی الان سالهاست اصلا بهش هیچی نگفتم اون شب گفت خدا نظرت چیه گفتم عزیزم من نظری ندارم زندگی خودته خودت باید تصمیم بگیری همین و تمام

    و چقد الان آرامش دارم وقتی به کسی کاری نداری خودت در آرامشی خودت حالت خوبه و این حال خوب را دوست دارم

    خدایا شکرت بابت وجود استاد و خانم شایسته عزیزم

    خدایا شکرت بابت سایت و کامنت های زیبای بچه ها خدایا شکرت بابت تمام نعمت‌هایی که به ما دادی

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مهدی مقدسی گفته:
    مدت عضویت: 2127 روز

    سلام و ارادت مجدد

    خدمت استاد گرامی و تمامی تیم و اعضای گروه تحقیقاتی عباس منش

    بسیار لذت بودن از مشاهده این ویدیو و بسیار به فکر فرو رفتم برای موقعیت هایی که فکر می کردم من ناجی و پیامبر هستم برای دیگرانی که از دید من نیاز به کمک فکری،مالی- سلامتی و….. دارند.و در اکثر مواقع نتیجه ای که مد نظرم بود را نمی داد و حتی برعکس و اگرم نتیجه می داد به قول استاد عزیز همانند چسب زخم و مسکن عمل می کرد . و فردا دوباره آن طرف ریست فکتوری می شد .

    استاد عزیز و همراهان گرامی

    برایم در ابتدای سفری که شروع کردم برای توسعه فردی و بهبود مدارهام و افزایش درک الهامات. برایم بسیار سخت بود که موضوعاتی که فرا میگیرم رو با دیگران به اشتراک نزارم . و یا اگر میبینم کسی دارد با سختی مسیری را می رود. شروع به نصیحت نکنم. چه مالی- چه فکری- چه وقتی- و…

    اما دقیقا از زمانی که شروع کردم روی این ایراد کارکردن- بعد از هر مرحله دقیقا می دیدم و می بینم که یه پله رشد کردم- مدارم انگار یه پله رشد کرد .

    برایم در برخی موارد مخصوصا عزیزانم- نزدیکانم- دانشجویانم- همکارانم وقتی می بینم نیاز به کمک دارند مخصوصا فکری- سخت است که خودم را کنترل کنم و احساس ناجی بودن بهم دست ندهد- اما به جد دارم روی این موضوع کار می کنم.

    هنوزم در مواردی دارای ترمز ها ذهنی از این بابت هستم. برخی صحبت های استاد عزیز برایم قبولش سخت است. اما می دانم که وقتی به درجه ایی از رشد برسم که حرف های استاد برایم قابل پذیرش باشد- قطعا چند رتبه مدار هایم رشد کرده است .

    بسیار سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    امیرحسین گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    از دوستان سایت خواهش میکنم حتما تجربه من رو مطالعه کنید … امیدوارم که بدردتون بخوره این تجربه کاملا تازس

    اول از همه از استاد عزیزم بینهایت تشکر میکنم دقیقا در بهترین زمان این فایل رو آماده کردین … برای من این فایل حکم برق 3 فاز رو داشت و چقدر از خداوند تشکر کردم که باعث هدایت من شد

    الان من تقریبا یک هفتس که خودم رو داخل خونه بازجویی میکنم و ازونجایی که میدونم هر تضادی که وجود داره حاصل اشتباهات دیدگاه من هست فعلا دست از کارکردن در مغازه برداشتم تا خودم رو آنالیز کنم

    من دانشجو هستم و تقریبا 2 سال هست که پدرم یک مغازه رو استارت به کار زده تا من و برادرم و خودش شروع کنیم به کار کردن … البته که من قبل از این تصمیم گیری بارها گفته بودم که من علاقه دارم تادر رشته ای که تحصیل میکنم مشتغل بشم … و قرار براین شد که من فقط چندین ساعت برای کمک به پدرم بیام …

    اما چون من دارای خصوصیت اخلاقی بسیار خاصی که دارم بخاطر اینکه شدیدا آدم متعصبی هستم شدیدا خودم رو فداکار میدونم و بسیار این روحیه ی فداکاری که از کودکی با من همراه هست و دلیلش رو فکر کنم علاقه به انسان های باغیرت باشه و یک حسی که دوستدارم خانوادم رو راهنمایی کنم و کمکشون کنم در وجود من زنده هست البته نه فقط خانواده بلکه همه ی اطرافیانم بخاطر همین بعد یک مدت که مغازه رو بازکردیم بصورت خودکار دست از درس خوندن برداشتم و دیگه مثل سابق که مرتب سر کلاس های دانشگاه حضور پیدا میکردم حتی جالب اینجاست که نیم ساعت قبل از شروع کلاس در دانشگاه بودم بعد از بازکردن مغازه بدلیل این حس که من باید هوای خانوادم رو داشته باشم دیگه به دانشگاه نرفتم و هر چند هفته یکبار میرفتم تا از دانشگاه حذف نشم … و اینکه منی که تا اون موقع سر امتحان تقلبی نمیکردم و خودم درسهامو میخوندم باعث شد زمان امتحانات شروع کنم به تقلب کردن و خوردن فشار استرس زمان تقلب …

    البته در پرانتز باید بگم که خانوادم هیچ وقت نگفتن که به ما کمک کن هیچ وقت نگفتن به دانشگاه نرو و یا تقلب کن همه اینها انتخاب من بود اونهم به دلیل اینکه احساس میکردم اگر من به فکر خودم باشم انسان بدی هستم … دوستان این طرز فکر به قول استاد مثل سیمااااان روی ذهنم هستااااا شدیدا همین الانشم اگه بیخیال بشم دوباره برمیگردم به همین روتین فکری میخوام بگم اصلا ربطی نداره که باگ ذهنی رو پیدا کردی … بازم اگه بیخیال بشی و حالت خوب باشه برمیگردی مثل سابق عمل میکنی

    گذشت از چند وقت یعنی 2 الی 3 ماه بعد از شروع مغازه، نسیه دادن های پدرم … تا همین الان

    سر قضیه نسیه دادن به مردم بارها بیشتر از صد ها بار ناراحتی و دعوا داشتم … که اینکار درست نیست … و با اینکه بسبار بسیار پول ها رفته که برنگشته ولی بازهم پدرم کار خودشو انجام میده و درس عبرت نمیشه

    بازهم در پرانتز این رو هم یاد آوری کنم که طی 2 سال کار کردن هیچ پولی رو من دریافت نمیکردم اونهم بخاطر اینکه برادرم تازه ازدواج کرده و با خودم میگفتم که اون واجب تر از من هست اول و اولویت اون هست یعنی در این دوسال فقط تقریبا 25 میلیون تومان من ورودی داشتم اون هم نه از سال اول تقریبا از 3 ماه پیش …

    بگذریم …

    متاسفانه اختلافات بسیاری با پدرم پیدا کردم درخصوص گرفتن وام برای خرید جنسی که داریم و از نظر جنس مغازه تکمیل هستیم یعنی نیازی به وام گرفتن نیست ولی چون چند نفر از نزدیکان پدرم به وام گرفتن تاکید کردن اون هم گرفت و داد به جنس مغازه که هیچ سودی حاصل نمیشه که من بارها تاکید کردم که این کارو انجام نده لاقل وامی که میگیری رو سرمایه گذاری کن جایی که سود بده نه جنسی که هم من میدونم سودی نمیده که بشه نزول بانکی رو بدیم و هم تو …

    اخیرا هم دوباره سر قضیه نسیه دادن ناراحت شدم و گفتم که من دیگه نمیتونم واقعا کارکنم و عاجزم از درگیری و شروع کردن به دعوا

    و دوستدارم که برای خودم مستقل باشم

    من بخاطر کمک کردن اومده بودم ولی متاسفانه حرف های من کارساز نیست

    بارها بارها روی من با پدرم بخاطر کمک کردن بدون هیچ چشم داشتی باز شد …

    فقط نیت من کمک کردن و دلسوزی بود و جالبش اینجاست یک هفتس که دارم با خودم صحبت میکنم و دقیقا ساعتی پیش به خودم میگفتم

    ایراد تو همینجاست که از بچگی احساس میکنی که تو باید خانوادت رو کمک کنی

    احساس فداکاری میکنی

    احساس تعصب میکنی

    احساس میکنی که اگر نباشی اونها آسیب میبینن

    احساس میکنی که خانوادت از تو مهم ترن

    اشتباه من اینه که بجای فکر کردن به خودم دائما به خانوادم فکر میکنم

    من در این 2 سال واقعا سختی زیاد کشیدم ناراحتی زیادی دیدم و از ته قلبم میگم خیلی قلبم شکست بخاطر اینکه خودم رو ناتوان دیدم و احساس شکست کردم و جالبش اینجاست که بدهکارهم شدم

    از خداوند طلب استقلال کردم و دوستدارم آزاد باشم در طرز تفکرم طرز مدیریتم

    و آزادی بهترین نعمته … میتونم بگم 2 سال انرژی رو از دست دادم ولی بازهم خداروشکر میکنم بابت اینکه تجربه بسیار گرانبهایی رو دریافت کردم و هزینش بسیار بسیار بالا بود

    بخاطر همین از شما دوست عزیز میخوام که 1000000000 میلیارد بار بشینید و حرف های استاد رو گوش کنید تا نشه زمانی که تجربش کنید و بعد درکش کنید … ای کاش من زودتر متوجه میشدم که باید این احساس فداکاری رو در درونم بکشم باید خودم رو اولویت قرارمیدادم ….

    من هم از خداوند سپاسگزارم که این تجربه گرانبهارو بدست آوردم و از طرفی ناراحت این موضوع هستم که 2 سال زمان با ارزش انرژی باارزش و کلی اعصاب خوردکنی هزینه این تجربه بود امیدوارم شما دوست عزیز صحبت های استاد رو خوب گوش کنین

    باتشکر از الله تعالی

    و استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    ما تنها چیزایی میشنویم که اماده شنیدنش باشیم ؛

    سالیان سال به برادرانم به پدرم و مادرم درمورد موضوعات زیادی که از هر طریقی به دست اورده بودم میگفتم ؛ و یجورایی علامه دهر شده بودم برا بقیه و برا خودم یک پشکه بزرگ تو خالی که فقط صداش زیاده و هیچی توش نیست ؛ موضوعاتی که همیشه دربارشون با برادر هام و پدر مادرم صحبت میکردم یجورایی میخواستم قهرمان زندگیشون باشم برای هممون اشناست و برای من خیلی جالبه که بعد شنیدن این فایل که اماده شده بودم براش؛اینم بگم که من چندین وقت پیش از این اخلاق خودم به شدت بدم میومد و اغازش از دوره عزت نفس جلسه 5 استاد بود که باعث شد من این اخلاق در خودم ببینم که دوس دارم تایید شم توسط دیگران و هی نصیحتشون میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه و سپاسگذارشم که هدایت شدم به این فایل واقعا اولش که داشتم ویس گوش میدادم از معرفت خدا از قدرت خدا از هدایتش بغض کردم و ی حال خیلی قشنگ داشتم؛ من همیشه برادرم رو برای اینکه به سمت سیگار مشروب نره نصیحت میکردم و خودم گاهی مشروب میخوردم یا به مادرم میگفتم برای برادرام دلسوزی نکن و زندگی خودتو بکن برو دنبال خودت؛ اما در همون لحظه خودم دنبال خودم و زندگیم نبودم در تلاش بودم مادرم یا برادرمو عوض کنم چندین سال به برادرم میگفتم عمل کن ایمان باید عمل بیاره و خودم گاهی هیچ عملی نشون نمیدادم گاهیم این عمل بود به این دلیل همیشگی در مسیر هدایت نبودم چون انرژی و تمرکزم روی دیگران بود و حتی گاهی به خودم میگفتم من فرشته این خانوادم من نور سفید این تاریکیم و خودم رو بسیار بالا تر از بقیه میدیدم و استاد عزیز درست میگن و کاملا حقیقته که همین شرک باعث ایجاد بدبختی ها و ناهماهنگی ها میشه چون توجهت روی این موضوعاته منفیه ؛ به برادر بزرگ ترم سالیان و ماه ها گفتم برو دنبال رویاهات و بعد رفت تو شغلی که دوس نداشت و دقیقا یک هفته پیش گفت : میخوام برم ارایشگری و بعد چندین ماه که دستم پر شد از این کاری که دوس ندارم استفا بدم!!! واقعا استاد درکتون میکنم چ حسی داشتین چون چند سال بهش همینو میگفتم یا به پدرم که خیلی نگران بود همیشه میگفتم نگران بچهات نباش اونارو به خدا بسپار انقد دنبال این پسر نباش(برادر کوچکم) اخرش همونی میشه که خود میخواد و بعد چندین سال پدرم میگه خودش باید بره تا بفهمه و من باز بوممم!!! و سک فریب که نجواهای شیطانی ذهنم بهم میزد و گاهی میزنه اینه که ؛ وقتی بعد چند سال یا چند ماه میشنوم که به حرف من رسیدن یهو میگمممم ههعه دیدی گفتم دیدی مگه بهت نگفتم همون موقع بعد طرف اینجوریه که اره اره پسر تو گفتیااا بعد من شاید ناراحت بشم که چند سال پیش به من گوش نداد ولی با گفتن اینکه دیدی من بهت گفتم دیدی من میدونستم این خلع پر میکنم که فریب ذهنه دوستان مراقب باشید ؛ و اگه برادر کوچک من الان رفته سره کار یا پدرم بیخیال تر شده یا برادرم میخواد بره دنبال رویا هاش من هیچ تقصیر یا قدرتی ندارم اونا الان اماده شنیدن این حرف ها و این ایدها بودن و الان بهش رسیدن و اون موقع من هرچی میگفتم اونا نمیشنیدن چون نه تو مسیرش بودن نه تو فکرش نه دلشون میخواست که تکونی به ذهنشون بدن اعتراف میکنم چندین سال فکر میکردم من فرشته یا قهرمانم اینم بگم گاهی اوقات فریب میخورم میرم به غریبه ها درمورد چیزایی که به دست اوردم اماده شنیدنشون بودم میگم و به این کار اشتباهم اینجوری زینت میدم که من یکی از دستان خداوندم!!! اما غافل از اینکه اون شخص خودش باید بخواد نه از من از خدا و اگه قرار باشه من اون حرفارو بزنم اصلا من نباید برم سمتشون من اصلا نمیرم به اون مغازه یا پیش اون شخص خودشون میان خودشون سره بحث باز میکنن اعتراف میکنم که همیشه من میرفتم سره بحث باز میکردم به هر طریقی حتی بدون مقدمه مثلا میشنیدم طرف میگفت فلان بیماری دارم و من اونو درمان کرده بودم و سریع میرفتم میگفتم شنیدم فلان چیز اذیتت میکنه بیا کمکت کنم و غافل از اینکه هزاران راه هست که جهان بتونه کمکشون کنه من کیم؟ من چکارم خودشون تصمیم میگیرن خودشون درمان میشن و جالب اینجاست درمانی که پیشنهاد میکردم طرف میگفت اینو رفتم بدتر شدم !!! و من میرفتم با کلی فکر که چرا این کارو کردی چرا دست برنمیداری از قهرمان بازی بس نیست؟ و اینجوری شد که هدایت شدم به این فایل ارزشمند در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید بوس به کلتون🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    بنام خداوند امرزنده و مهربانم خدایی که رب العالمینه و هر انچه که دارم از ان اوست

    سلام و درود به استاد عزیز و دوستای خوبم

    خیلی سپاس گزارم از خدا که اینقدر دقیق برام زمان بندی میکنه تا من در چه زمانی به این فایل هدایت بکشم!

    من در طی این چند روزی که فایل اومد روی سایت همش داشتم بهش فکر میکردم به مثال های استاد و اینکه دقیق تر و عمیق تر بشم نسبت به افکارم تا بفهمم که کجا رو باید بیشتر روش کار کنم

    من از لحاظ ظاهری ادمی نیستم که مثلا بخوام به کسی پند و نصیحتی بدم یا علاقمند باشم که راهنماییش کنم ، چون همیشه میدونم … یسری کارا هست که من در اونها توانا هستم اما رغبت زیادی ندارم و خیلی کم پیش میاد که انجامش بدم

    و دقیقا وقتی که کسی ازم خیلی بخواد و بدونم که حرفی ک میزنم براش ارزشمنده و احساس خوبی در اون لحظه داشته باشم ب حرف قلبم گوش میدم و باهاش صحبت میکنم که دقیقا گاهی اوقات در بین صحبتامون ی زنگی توی سرم بصدا در میاد که اره راست میگه اره اینو خیلی کم بهش توجه کردی و اینا

    خلاصه که وقتی رفتم عمیق شدم توی افکارم و نجواهای ذهنم شنیدم که گاهی فکری میاد تو سرم که بر میگرده به اینکه من به کسی به غیر از خداوند قدرت میدم

    همون موقع ذهنم شروع میکنه به اینکه با این افکار بجنگه که باید سعی کنم متوقفش کنم

    و همون موقع به خودم میگم تمام قدرت ها دست خداونده و اونه که بر همه ی جهان تسلط داره و تنها چیزی که بر روی زندگی من تاثیر میزاره خودمم و هدایت ها و الهامات خدا البته اگه به خداوند این اجازه رو بدم که هدایتم کنه

    و این ادم تاثیری در زندگی من نداره

    خاطره ای از چند روز پیش یادم اومد که

    فردی میخواست برای ابراز محبت به من پول بده ، همون موقع یکی دیگه اومد و گفت نه نده بهش ، پول که در این مورد ارزشی نداره و این دختر ظرفیت نداره و اینا

    من اولش درگیر شدم ، خیلیم درگیر شدم

    وسط بگو مگوی ذهنم ، بهشون گفتم پول برای من ارزشمنده اما لنگ پول شما که نیستم

    و بعد اون جنگ و دعوای ذهنم ، بخودم گفتم اصلا چرا تو یکی دیگه رو بعنوان روزی رسان تو ذهنت پذیرفتی

    خداوند هزاران دست داره که اگه از این دستش نشد از یک دست دیگه استفاده میکنه و تمامممم!

    و همون موقع تمومش کردم ، و بعد چند دقیقه خودشون دوتایی اومدن و مثلا از دلم در اوردنو اونیم که میخواست پول بده‌ ، یواشکی گذاشتش بالای میزم …. خلاصه من که تا روز بعدش متوجه اون نشدم ولی دارم میگم وقتی چطوری اتفاق افتادن اون چیزی که میخای رو بسپری دست خدا و رها باشی خودش اوکی میشه

    واقعا خطرناکه که باور کنیم که کسی هست که میتونع تاثیر گذار باشه در زندگیه افراد دیگه

    و چقدر خوبه که بخودمون بگیم که من در خلق شرایط خودم ماهرم و اختیار صد درصدیش دست خودمه

    پس بسازمش ،،، با چی؟ با افکار و ورودی هام با نگرش توحیدی

    البته ک همه ی این حرفا رو دارم برای خودم میگم ، خودم باید ازش یاد بگیرم ، باید تکرارش کنم تا ذهنم و از افکار منحرف کننده دور کنم

    واقعا برای من یه درس ریز بینی رو بهمراه داشت که توی افکارم و نظراتی که در مورد هر چیز دارم ریز بشم و درکشون کنم ک توی چه موردی دارم اشتباه میرم مسیر رو

    از خداوند سپاس گزارم که من رو به این سایت هدایت کرده ، خدارو هزاران هزار مرتبه شکر

    این چند روزه خیلی اتفاقاتی میوفته که در شرایطی قرار میگیرم که وقتی قدرت رو از غیر خدا میگیرم و به خداوند میدم یچیزی توی ذهنم زنگ میخوره که یاد این فایل میوفتم

    واقعا بشخصه خیلی مشتاقم تا بازم بشینم پای گوش کردن این اگاهی های ناب

    عاشقتونمممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پریسا گفته:
    مدت عضویت: 820 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    الان که دارم این نظر رو می نویسم در این مورد و در این زمینه باگ کمتری دارم و خب زندگی من به مراتب بهتر و لذت بخش تر شده است

    در حالی که قبل از آشنا شدن با آموزه های استاد دقیقا این اتفاقات را تجربه می کردم

    همیشه برام این سوال پیش می اومد که چرا همه ی افراد با من شروع به دردودل کردن می کنن یا چرا تا گرفتار میشن سمت من میان

    مدام مشغول نصیحت کردن اطرافیانم بودم که این غذا رو بخور اینو نخور برو فلان دکتر اینکار رو نکن خوب نیس

    و دقیقا جمله ای که استاد فرمودند بی شمار اون لحظه رو تجربه می کردم که دقیقا بعد از اینکه طرف کلی از من مشورت گرفته بود برعکس حرف من رو انجام می داد یا اصلا انجام نمی داد یا اینکه کسی دیگه بهش می گفت و طرف بدون مقاومت انجامش می داد

    بعد من آتیش می گرفتم می گفتم بابا من که این همه بهت گفتم انجام ندادی پس

    یا اینکه همیشه افراد کم درآمد یا متکدی ها به سمت من می اومدن که حتی اگر کمک نمی کردم از من شاکی و طلبکار می شدند

    و انقدر این اتفاق پیش می اومد و اینکه

    از اینکه به کسی حرفی رو برای بهتر شدن زندگیش می گفتم و انجام نمی داد تا حد انفجار عصبانی و ناراحت می شدم که چی بگم

    تا اینکه با آموزش های استاد عزیزم و گوش کردن به آنها به خودم اومدم

    یک جایی رسیدم که گفتم پریسا به تو مربوط نیس

    به خودت بگو زیپ دهنت رو بکش

    حرف نزن توضیح نده

    و تموم اش کن

    و شروع کردم کار کردم روی خودم بار ها خواستم در مورد آموزش های استاد با خانواده ام با مادرم یا نزدیکانم صحبت کنم اما الهام درونی ام بهم تلنگر می زد که نمی خواد هرکسی بخواد خودش هدایت میشه و راهش رو پیدا می کنه

    واضح با من حرف میزد که مگه تو چطوری با استاد آشنا شدی خواسته داشتی دنبال بهتر کردن زندگیت بودی و خداوند هدایتت کرد حالا خانواده یا اون شخص هم اگر بخواد هدایت میشه و تو مدارش قرار می گیره ‌

    یا هروقت متکدی ها رو می بینم جمله ی استاد در ذهنم زنگ می زند که هرکس هر کجا هست در جای درستی قرار دارد و تمام بدون دلسوزی رد میشم و جالبه که دیگه هیچ کس توقعی از من نداره که کمکش کنم حتی نزدیکانم هم مدام از ما طلب پول می کردن و انگار طلبکار بودن

    اما تمام این درخواست ها تمام شده است حتی یکی هم دیگه پیش نیاومده

    و برای کمک هم ما خودمون ده درصد از درامدمون رو به یکی از نزدیکانمون میدیم که طبق آیه قران است و هم ما خوشنود و شاد هستیم بابت این کار و هم ایشان

    و خداوند را سپاسگزارم بابت هدایت کردنم برای دریافت این آگاهی ها نشانه ها و هدایت های خداوند در زندگی ما بی شمار است

    خداوند انقد مهربان است که لحظه ای ما را به حال خودمون وانگذاشته و نمیگذاره و همیشه و هر لحظه داره ما رو راهنمایی می کنه

    با این باور است که شما دست از خدایی کردن برای بقیه باید بردارین و

    بدونید که خداوند است که مالک و صاحب اختیار تمام ما و تمام جهانیان است و پس اگر فرد بخواهد و در مدارش قرار گیرد حتما هدایت می شود و راهش را پیدا می کند

    خداوند هر لحظه هدایت هایش را می فرستد و در دریافت انها یا انجام انها هیچ اجباری روی ما نگذاشته و این خود ما هستیم که انتخاب می کنیم قلبمان را بر روی هدایت خداوندمون باز کنیم و این هدایت ها رو با جان و دل پذیرا باشیم یا برخلاف انها حرکت کنیم

    حالا این وظیفه ی ما نیست که به زور دیگران را هل دهیم یا پوش کنیم تا وارد مدار شوند یا هدایت را دریافت کنند

    هیچ کس قادر به تغییر دادن کسی دیگر نیس و نه ما به کسی وابسته هستیم نه کسی به ما و نه رفتار کسی بر روی زندگی ما تاثیر می گذارد و برعکس و همه ی ما روح های مجردی در این جهان هستیم

    اینکه نزدیکان یا خانواده ی ما در مدار فرکانسی مناسب نباشند توجه کردن ما به رفتارها و کارهای انها و تلاش برای هدایت یا راهنمایی انها نه تنها انها را وارد مدار نمی کند بلکه شما را از مدار خارج می کند

    من در این حالت میگم فرکانسم رو میندازه یا فرکانسم افتاده

    و زمانی که شما توجه نکنید و فقط به تغییر مثبت خودتون کار کنید و در مسیر تحولات مثبت روی خودتان باشید دو حالت وجود دارد که یا آنها با دیدن رشد و موفقیت شما درس می گیرن و الگو می گیرن و هدایت رو دریافت می کنند و میخواهند و خواسته را ارسال می کنند و وارد مدار می شوند

    یا تغییری نمی کنند و این تغییر نکردن انها را از شما دور می کند و همزمانی هایی پیش می آید که شما اصلا دیگر در ازتباط با آنها قرار نمی گیرد بدون دعوا یا بدون اینکه با آنها قهر کنید

    جهان خودش طوری می چیند و جلو می برد که شاید شما خودتان هم حتی متوجه نشوید که چگونه دارد این کار رو انجام می دهد

    و شاید حتی شما خودتان اگر می خواستید از هزار راه و روش این فاصله را به وجود بیارید نمی توانستید

    همان طور که استاد فرمودند خداوند در قرآن مثال های فراوانی دارد که ما مسئول هدایت دیگران یا رفتار و کارهای دیگران ولو نزدیک ترین فرد زندگی مان نیستیم

    و بارها به پیامبر می فرمایید که تو محافظ این ها نیستی یا وظیفه تو‌ این است که ابلاغ کنی و حالا اون ها می خوان بپذیرند یا نپذیرند دیگه تو نباید کاری داشته باشی

    من تمام این درس ها و آموزش ها را از استاد عزیزم دریافت کرده ام و همان طور که من با هدایتی الهی به سمت استاد عزیزم و آموزه های بی نظیر ایشان هدایت شدم و زندگی ام روز به روز بهتر و بهتر شده است و مدام مسیذم رو پیشرفت و موفقیت است هر کسی دیگر هم که بخواهد می تواند به سمت استاد عزیزم یا این آموزه ها هدایت شود

    حال آنکه بارها افرادی بوده اند که اسم استاد را از من پرسیده اند یا خواسته اند کانال استاد را به آنها بدهم و من سایت استاد را ارسال کرده ام

    اما حتی سرچ نکردند و حتی یک فایل را هم نگاه نکرده اند

    و این دیگر به من مربوط نیس و من وظیفه ای درقبال آنها ندارم

    شاید خداوند من را دستی برای هدایت آنها قرار داده بوده است اما انها از این هدایت استفاده نکردند

    در آخر بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم جان که این فایل های عالی را که هزاران نکته و‌ درس در دل خودش جا داده است را در اختیار ما قرار می دهند

    ما به تازگی دوره ی قانون آفرینش را شروع کرده ایم و گه دوره ی عالی و فوق العاده ایست و من ایمان دارم با عمل کردن به آموزه های این دوره مهاجرتم هم به راحتی و آسانی در کوتاه ترین زمان رقم می خورد

    خدایا بسیار سپاسگزارم بابت هدایت هایت که در لحظه لحظه ی زندگی ما جاری است

    خداوندا بسیار سپاسگزارم بابت جهانت که گسترده و رو به پیشرفت و فراوانی است

    استاد عزیزم بسیار از شما سپاسگزارم

    درپناه خداوند باشید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: