آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 7

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1067 روز

    سلام

    خدارا شکر با بهترین بندگانش در حال رشد هستم

    خدایا شکر که در میان بهترین بندگانت قرار دارم

    خدایا شکر که استادی بینظیری را با من آشنا کردی

    خدایا شکر که بهترین نکات رو آموزش میبینم

    خدایا شکر به یک سایت الهی هدایت شدم

    تمام و تمام زندگی ام خودم هستم

    خودم هستم که میتونم روی زندگی خودم تمرکز کنم و بهترین اتفاقات و رقم بزنم

    من هیچ نمیتونم دیگران را تغییر دهم

    اگر بخواهم روی دیگران تمرکز کنم

    فقط دارم خودم را از اهدافم و خداوندم دور میکنم

    خدایی که به همه به یک اندازه فهم و درک داده

    خدایی که بنده انسان و به یک شکل آفریده

    حالا اگر هر کس در هر مداری هست نتیجه افکارش هست

    پس من نمیتونم تاثیری روی دیگران بگذارم

    فقط به طوری میتونم روی دیگران تاثیر بگذارم که خودم نتیجه بگیرم

    وقتی من نتیجه میگیرم دیگران هم از من الگو می‌گیرند و نتیجه میگیرند

    اگر من موفق بشوم دیگران هم از من انگیزه میگیرند و موفق می‌شوند

    در هیچ موردی من نمیتونم دیگران را تغییر دهم

    فقط با موفقیت به خدا میرسم و خداوند اینو مقدر کرده که من بپرستمش و موفق بشوم و برای شروع موفقیت برای دیگران باشم

    درست مانند استاد زمانی که دیگه تمرکز و از دیگران برداشت و خودش را مسئول خودش دانست

    اتفاقات برایش افتاد

    و حالا دیگران از استاد الگو می‌گیرند و مسیر استاد و پیش میروند تا موفق بشوند و هیچ چیز به جز این نیست

    خداوند مسیر خلق زندگی را برای همه یکسان گذاشته

    اگر همه بخواهند میتونند موفق بشوند فقط باید روی خودشان کار کنند و از مسیر قوانین الهی پیش بروند

    پس زندگی را به کام خودم شیرین میکنم

    و فقط روی خودم تمرکز میکنم

    من آماده تغییر. هستم

    من آماده موفقیت هستم

    من هیچ مسئولیتی نصبت به دیگران ندارم

    من فقط با رسیدن به خواسته هام به خداوند نزدیک میشوم خدایا شکر

    وقتی من دارم به تغییر دیگران تلاش میکنم

    یعنی دارم در مدار افکار منفی دیگران قرار میگیرم

    یعنی دارم در شرایط سخت دیگران قرار میگیرم

    یعنی دارم هم جنس مشکلات اون شخص را به زندگی ام وارد میکنم

    یعنی دارم خودم را از خوشبختی دور میکنم

    و

    وقتی تمرکز روی دیگران نباشد

    میتونم تمرکز بیشتر به فراوانی داشته باشم

    میتونم بیشتر در مدار موفقیت باشم

    میتونم خودم را آماده دریافت الهامات خداوند قرار دهم

    میتونم خودم را توانمند بکنم تا به خواسته هام برسم

    میتونم توانایی ام را نصبت به تغییر خودم بیشتر کنم

    من هیچ توانایی برای تغییر دیگران ندارم

    من برای خودم ارزش قائل هستم و خودم را در مسیر موفقیت قرار میدهم

    من میتونم توانایی خلق آسان شرایط عالی زندگی ام را داشته باشم

    من فقط میتونم خودم را به خدا برسانم

    خدا برای همه یکسان هست

    خدا برای همه هست پس هیچ نیاز نیست خداوند. را برای دیگران ثابت کنم

    چون خدا خودش برای همه ثابت شده است

    پس چرا باید تلاش داشته باشم که دیگران را در مسیر الهی قرار دهم

    من خودم فقط خدا را پرستش کنم

    دیگران هم قابل هدایت شدن هستند

    و خدا این کلام های سایت را باز گذاشته تا مسیر را پیدا کنیم

    دیگه هیچ چیز دیگری نیست

    فقط وقتی خدارا باور داشته باشیم دیگه نیاز نیست روی دیگران تمرکز کنیم

    خدا برام کافیست که بهم الهام میکند چکار کنم من تسلیم خدا هستم خدایا تو هدایتگر. من باش. استاد ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1605 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،#سرور_عظیم

    وقتی که از لذات کوچک در زندگی لذت بردی، مجموعه ی انباشته شده ی این لذات، یک سرور عظیم در وجودت است

    منتظر یک سرور عظیم نباش که برتو نازل گردد.

    هرگز چنین اتفاقی نمی افتد.

    سرور بزرگ چیزی نیست جز لذات کوچک که در درونت انباشته شده اند.

    مجموع تمام این لذت های کوچک تشکیل آن سرور عظیم را می دهند.

    وقتی غذا می خوری، لذت ببر

    وقتی می نوشی، لذت ببر

    وقتی حمام می گیری، لذت ببر

    وقتی راه می روی، لذت ببر

    دنیای به این زیبایی، صبح به این قشنگی ابرهای زیبا، برای جشن گرفتن به چه چیز دیگر نیاز داری؟

    آسمان پر از ستاره… برای سپاسگزاری کردن به چه چیز دیگر نیاز داری؟

    خورشید از مشرق طلوع می کند….

    برای خشوع و خضوع به چه چیز دیگری نیازمندی؟

    و از میان هزار و یک خار، گل سرخی کوچک غنچه اش را باز می کند،

    بسیار آسیب پذیر، بسیار شکننده، با این حال بسیار قوی، بسیار آماده برای جنگیدن با باد، با رعد وبرق. به این شهامت نگاه کن….

    برای درک اعتماد و توکل به چه چیز دیگر نیاز داری

    تکنیک ها وقتی مورد نیاز هستند که تو این روزنه های کوچک به خداگونگی را از کف داده باشی.

    اگر به نگاه کردن از میان این روزنه ها ادامه بدهی، تاثیر جمعی آن بازشدن یک در بزرگ است.

    و ناگهان شروع می کنی به دیدن اینکه نیایش چیست

    نه فقط دیدن آن، بلکه شروع می کنی به زندگی کردن آن

    #یگانگیرااحساس_کن

    تا می توانید با هستی در ارتباط باشید

    کنار درختان بنشینید،‌ آنها را در آغوش بگیرید و احساس کنید که با آنها یگانه شده اید…

    هنگام شنا کردن، چشمان خود را ببندید و احساس کنید که در آب حل می شوید… 

    اجازه دهید میان شما و هستی، یگانگی رخ دهد و آنرا احساس کنید. 

    هرجا که هستید، ‌راهها و ابزارهای مختلف را بیابید تا یگانگی با هستی را احساس کنید. 

    هرچه بیشتر انرژیهای شما با انرژی های دیگر ممزوج شود، ‌بیشتر احساس می کنید که در خانه حقیقی خود هستید

    این کار خیلی شادی بخش است. 

    اگر سرور و لذت از این کار را بچشید، ‌متوجه خواهید شد که تاکنون در زندگی تجربه گوناگون بسیاری را از دست داده اید. 

    هر تجربه ای از این دست،

    غروب،‌ طلوع، ‌ماه، ابرها، آسمان،‌ چمن و … 

    می توانست تجربه ای شادی آفرین و لذتبخش باشد که آنرا از دست داده اید

    وقتی روی زمین دراز کشیده اید، احساس کنید که با زمین یکی شده اید. در زمین ذوب و ناپدید شوید؛ ‌اجازه دهید زمین نیز در شما نفوذ کند.

    #مدیتیشن، یعنی یافتن راههای ممکن برای #یکیشدنبا_هستی.

    خداوند هزاران راه برای وارد شدن دارد که همه جا در دسترس هستند.

    به همین دلیل است که گاهی عشاق، ‌بدون اینکه بخواهند، در شادی و سروری ژرف، طعم  مدیتیشن را می چشند

    میلیونها راه برای درک این یگانگی وجود دارد که اگر به جست و جو بپردازید، ‌برایش پایانی نمی یابید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادعزیزم به مریم جون خیلی شایسته وبه همه دوستانم دراین سایت الهی

    من هم مثل خیلی ازدوستان اوایل اشنایی بااین قوانین همه سعیم این بودکه به مامان وخواهرم بگم تا اوناهم بفهمن که دنیا ازچه قراره.این درحالی بود که خودم هنوز درمداراستفاده وعملی کردن قوانین توزندگیم نبودم فقط یه سری حرفهای قشنگ ازشمامیشنیدم و اروم میشدم و سعی میکردم بقیه رو اگاه کنم تا زندگیشون تغییر کنه درصورتی که زندگی خودم هیچ تغییری نکرده بود ومن فکرمیکردم که درحال تغییرم درواقع توهم میزدم که من دارم عمل میکنم..

    اینم خودش تکامل میخواست یعنی باید این مسیر برام طی میشد تاخودم بفهمم که باید چطور عمل کنم

    کم کم که دیدم تاثیری تو رفتارهای مادر و خواهرم نمیبینم رها کردم و تازه فهمیدم شماچی میگین استاد وقتی میگین تمرکزتون روی خودتون باشه

    یاچقدر علاقه داشتم همسرم رو عوض کنم ایراداش روبهش بگم سایت روبهش معرفی کنم تا تغییرکنه درصورتی که قانون چیزه دیگست ومن هیچ تاثیری توزندگی بقیه ندارم اینارو تقریبا زودفهمیدم ولی چیزی که برام طول کشید فهم ودرکش درمورد تغییرات دخترم بود

    چون فکرمیکردم که بچمه مسئولیتش کلا بامنه و من باید راهوچاهوبهش نشون بدم اون که نمیدونه واینجوری هم مشرک خداوند میشدم ودست خدارو بستم توزندگیم وهم رابطم با دخترنارم اونجورکه میخواستم صمیمی نمیشد

    ازمادرم دیده بودم که همه زندگیشو برای بچه هاش میذاره واین باورهم درمن شکل گرفته بود که زندگی دخترم وابسته به تربیته منه ومنم که باید مامان خوبی باشم تااون زندگیش دراینده درست وعالی باشه

    اعتراف میکنم که هنوزم این پاشنه اشیلمه وهمه سعیم اینه که تاجایی که میتونم رهاکنم وبه خالقش بسپارمش

    چقدر خودمو اذیت کردم چقدر انرژی زمانم وتمرکزم رو برای تغییرش هدر دادم که باید مثل من باشی چون من میدونم وتونمیدونی ومن چقدر مشرک بودم

    واروم اروم باطی کردن تکاملم تواین موضوع تونستم رها کنم وبپذیرم باران دختر قشنگم شخصیتی بسیارمتفاوت ازمن داره توی خیلی زمینه ها این تفاوت دلیل نمیشه که اون بده ومن خوب اتفاقا خیلی جاها ازش یادمیگیرم باوجودسن کمش که 10 سالشه

    ازوقتی سعی کردم رهاباشم و به خداسپردمش رفتارهایی که درستن رو خودش به راحتی انجام میده بدون بکن نکنه من ومن چقدر لذت میبرم

    چقدر رهاشدم

    ذهنم ازاده

    دیگه خودمواصلا درگیر نمیکنم

    تمرکزم رو ازدست نمیدم وخیلی خوشحالم که تونستم بپذیرم که من نباید تغییرش بدم من باید همینجورکه هست بپذیرمش

    مثلا پریروزکه هواسردبود میخواست بره بیرون

    من خودم ادم سرمایی بودم به شدت البته تاقبل ازقانون سلامتی الان اصلا نیستم به لطف الله…

    وبه خاطرهمین سرمایی بودنم همیشه بچه هارو زیادمیپوشوندم که سردسون نشه

    پریروز که هواسرد بود باران گفت مامان نمیخوام کاپشن بپوشم من براش تووضیح دادم اما قبول نکرد

    وبه خودم گفتم زهرایادت باشه که باران مثل تو نیست که سرمایی باشه. رها کن

    ذهنم نمیتونست قبول کنه که با یه لباس بسیار نازک بره بیرو ن تواین هوای سرد وبرگرده ولی خودمو اروم کردم

    و ذهنموکنترل کردم

    دوروزپشت سرهم بایه لباس نازک رفت بیرون ومن سکوت کردم و همش تکرارمیکردم خالقش مواظبشه ونیازی به مراقبت من نداره

    به جای بحثو دعوا که نه بایدحتما بپوشی تونمیفهی من میدونم …درکمال ارامش رها کردم و اونم رفت بیرون وبه سلامتی اومد

    خیلی مهمه که بتونم اجراکنم این اصل رو توزندگیم که توانایی تغییر دادن هیچ کس حتی فرزندعزیزم روهم ندارم

    ازوقتی تمرکزم رو روی خودم گذاشتم همسرم تغییراتی داره تورفتارهاش که من فقط ذوق میکنم.ازوقتی یه کم یاد گرفتم قوانین رو زندگی کنم نه فقط حرف بزنم زندگیم روون شده واطرافیانم خودشون بهترعمل میکنند خدایاشکرت

    البته همه این مسیر باید طی میشد تامن اروم اروم بفهمم که قوانین رو زندگی کردن یعنی چی

    اوایل فقط فایل گوش میکردم وفکرمیکردم درحال تغییرم اما با ادامه دادن این مسیر لذت بخش اروم اروم میفهمی که چقدر میشه راحت زندگی رو زندگی کرد

    استادتاابدسپاسگزاروجودارزشمندتون تو این کره ی خاکی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    بابک گفته:
    مدت عضویت: 1539 روز

    خدایااااا شکرت ای هدایتگر من ای یار من ای سرپرست من

    این کامنت رو برای خودم مینویسم برای اینکه همیشه یادم بمونه و برای آخرین بار این قانون رو برای خودم مرور کنم و قول میدم بهش عمل کنم چون رفت تو وجودم.

    خدایا مگه میشه مگه امکان داره آخه تو چطوری داری مارو هدایت میکنی؟ آخه تو چقدر عالمی تو چقدر دقیقی؟؟؟؟؟؟؟ ای هدایتگر من تو کی هستی؟؟؟؟ خدایا من چطوری شکرگزاری کنم بخاطر اینکه خدای من تویی؟ همدم من تویی؟ رفیق من تویی؟؟ چطوری شکر گزاری کنم که بتونم اندازه سر سوزن شکر نعمت های تورو به جا آورده باشم؟

    من هر وقت سوال دارم قرآن رو باز میکنم و دقیقا جواب سوالم رو بهم میدی ولی اینطوریشو ندیده بودم دیگه!!!!!!!!!

    دیشب یه نفر اومد خونمون و من نشستم شروع کردم به حرف زدن در مورد کسب و کار و گفتم آره این کار درسته این کار غلطه و شروع کردم به نصیحت کردن

    بعد آخرای حرف زدنم که 1 ساعت طول کشید به خودم گفتم آهای بابک کجایی؟؟؟

    بابک با تو هستم کجا رفتی؟؟؟ مگه تو خدایی ؟؟ مگه تو اون زمان که قلبت بسته بود میشنیدی؟؟ فکر کردی تو میتونی هدایتش کنی؟ فکر کردی تو توانایی داری؟؟

    خلاصه سریع بحث رو تموم کردم و دیشب تا صبح احساسم بد بود

    صبح ساعت 4 به خدا گفتم خدایا منو ببخش من به خودم ستم کردم

    خدایا من میدونم من هیچ توانایی ندارم تو خودت هدایت میکنی من خودم اگه طبق قوانینت حرکت نمیکردم قلبم مثل گذشته تنگ بود و پر از استرس و ترس بودم

    من خودم نیاز به هدایتت دارم من اگه هدایتم نکنی گمراه میشم بخدا قسم اگه یه روز فراموشت کنم انقدر ترس و نگرانی وجودم رو میگیره که با این همه نشونه و با این همه هدایت و با این همه نتیجه توی تمام زمینه های زندگیم باز هم پر از ترس و نگرانی میشه وجودم.

    خدایا من به خودم ظلم کردم هدایتم کن و گناهم رو ببخش چون من مشرک بودم که فکر میکردم من میتونم کسی رو هدایت کنم.

    بعد رفتم قرآن رو باز کردم و شانسی یه صفحه رو باز کردم و این آیه اومد:

    “ما این کتاب را که کاملا حق است برای هدایت مردم به تو نازل کردیم پس هر کس هدایت یابد به نفع خودش است و هر کس گمراه شود فقط به ضرر خودش گمراه شده است و تو عهده دار سعادت آنان نیستی”

    خدایا چشم چشم چشم خدایا همه کار هارو خودت داری میکنی من تسلیمم.

    من تسلیمم چشم خدا تویی من بنده ام من خودم اگه هدایتم نکنی جلوی پامو هم نمیبینم با تمام وجود قول میدم دیگه هیچ وقت این اشتباه رو نکنم.

    من همیشه خدا با قرآن جواب سوال هامو میده ولی این که بعد خوندن این آیه بیام توی سایت ببینم شما میگین چند وقت پیش یه اتفاقی افتاده بعد یه دوستی یه کامنتی گذاشته بعد خانوم شایسته گفته این موضوع خوبه و این همه اتفاق دست به دست هم داده که دقیقا بعد شبی که این اتفاق ها برای من افتاد این فایل بیاد روی سایت دیگه این عجیب میشه آخه.

    خدایا داری چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خدایا چطوری انقدر دقیق هدایت میکنی؟؟؟ خدایا من تسلیمم.

    هدایتم کن تسلیم تو زندگی کنم و تسلیم از دنیا برم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    بایادخدای مهربان سلام ب استاد عزیزوگرامی وسلام ب خانم شایسته ودیگر دوستان خوبم این فایل هم مثل بقیه فایلها میلیارد ی ارزش دارد استاد ازت تشکر وقدردانی میکنم این حرفای رو با جان دل گوش دادم امروز صبح ک بیدار شدم مستقیم رفتم رو این فایل من خیلی خیلی ب حرفا نیاز داشتم خدایا کمکم کن تا بتونم در زندگی انجام بدم وتمرکزم فقط فقط روی خودم بگذرم وب ارامش برسم خیلی نیاز ب ارامش دارم ارامش برام مقدس بخدا وقتی سرت تو زندگی خودت باش خیلی در ارامش هستی بازم از استاد خیلی تشکر میکنم بابت این حرفای خوب وعالی ک برامون گفتند از دیگر دوستان هم تشکر میکنم بابت کامنتهای عالی ک مینویسند واز خواندنشان لذت میبریم در پناه خدا باشید ب امید دیدار فرشته رحیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز

    خدایا شکرت برای یک فایل جدید و فوق العاده

    چقدر این گفته های بی نظیر و تأثیر گذار مفید است

    وباعث میشه که از مسیر اصلی دور نشیم ،،

    همین دیشب بود که من داشتم در مورد قانون بحث میکردم و مثلاً میخاستم دوتا از دوستان رو قانع کنم

    با اینکه استاد هزاران بار گفتن با کسی در این مورد حرف نزنین،،و باعث دور شدن از مسیر نشین

    واین کار من باعث شد ناراحت بشم و یکم عصبی بشم ورفتم خوابیدم با همون تنش و ناراحتی

    من که ماه ها هست که حتی اخم نکرده بودم و در مورد قانون حرفی نزدم و بحثی نکردم

    وصبح با استرس بیدار شدم و مطمئن شدم بخاطر بحث دیشب بوده،،و سریع اومدم سایت که حالم عوض بشه و با دیدم این فایل فوق‌العاده حالم خوب شد و یک هشدار بود که از مسیر دور نشم و راه خودم رو برم ،،چقدر به موقع بود این فایل بی نظیر ،،خیلی حالم درگون شد

    پس تصمیم میگیرم که دیگه به هیچ وجه حرفی نزنم،

    من تغییری در زندگی کسی نمیتونم بذارم ،

    هیچ راهی برای تغییر دیگران وجود نداره، تنها راه اینه که خود من تغییر کنم تا دیگران نیز تحت تاثیر تغییر من میل به تغییر رو پیدا کنن ،،بهترین روش اینه که کاری به دیگران نداشته باشم،،

     متاسفانه بسیاری از افراد مرتکب چنین اشتباهی می شوند، این است که یک رابطه را به امید این که طرف مقابل خود را تغییر بده، شروع می کنند. اما نه تنها موفق نخواهند شد، بلکه باعث می شوند هم خودشان و جهم طرف مقابل، رنگ خوشبختی را نبیند.

    پس ما هیچ نقشی در تغییر دیگران نداریم

    واین که استاد هم مشاوره نمیدن دقیقاً همین موضوع است که میدونه با مشاوره کسی تغییر نکرده

    خیلی‌ سالها قبل منم مشاوره رفتم فقط یه دو سه روز حالم عوض شد ،،دیگه دوباره مثه اول شدم

    وجالب اینه که من با همسرم رفتیم مشاوره هر کدوم فقط خواستیم طرف مقابلمون رو تغییر بدیم

    والان خندم میگیره وقتی یاد اون موقع میفتم

    الان که در این مسیر موفقیت و سربلندی و آرامش قرار گرفتم ،ودارم روی خودم کار میکنم ،،تغییرات بزرگی به وضوح دارم میبینم در رفتار همسرم و فرزندم و اطرافیانم ،خدا رو هزاران بار شکر گذارم برای این مسیر پر از اتفاقات خوب و حال خوب و تغییرات بزرگ

    چقدر زندگی زیباست در این مسیر زیبا

    موفقیت و سربلندی برای شما آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    به نام خداوندی که عَلیمُ بِذاتّ الصُدور است

    سلام به استاد عزیزم که سخنانش از دل بر میآید و بر دل مینشیند

    استاد جان وقتی داشتید کامنت دوست عزیزمون رو میخوندین با تمام وجودم میخاستم فریاد بزنم آره آره همینه بخدا همینه اصلا انگار حرفهای دیکته شده منو میخوندین

    نیمه شب بود میخوندم و گذشته گذشته ای که انگار من مامور شده بودم دیگران رو تغییر بدم یا حلال مشکلات دیگران باشم مثل فیلمی غم انگیز از جلو چشمانم رد شد میخاستم داد بزنم گریه کنم که چقدر به خاطر حس دلسوزی ضربه ها خوردم و تهمتها شنیدم

    استاد من کلا از همون نوجوانی نسبت به اطرافیانم کتاب زیاد میخوندم مقاله زیاد میخوندم سخنرانی زیاد گوش میدادم بعد چیزهایی که یاد میگرفتم و درک میکردم مثل اینکه خداوند بار مسئولیتی رو روی دوش من گذاشته حالا باید برم و دیگران رو ارشاد کنم

    اگه حالا که خداوند توفیق یادگیری داده حالا رسالت من این که باید به قول معروف زکات دانشم رو ادا کنم

    منتظر بودم کسی چیزی بگه در اون رابطه و من شروع کنم به دادن آگاهیها و راهنمایی کردنها و ای دل غافل که برای خودم دشمن سازی میکردم

    القصه یکی از آشناهای نزدیک ما خیلی رابطه خوبی با همسر و بچه ها نداشت منم خیلی دلم برای زندگیش میسوخت وقتی گرم صحبت میشدیم منم که اینو وظیفه و رسالت میدونستم شروع میکردم به گفتن و گفتن و جالبه خیلی مشتاقانه گوش میکرد و تایید میکرد منم توی دلم خوشحال که تونستم کمکی کنم و به قولی زکات علمم رو پرداخت کنم چند بار که به این منوال گذشت یکبار همسر اون خانم منزل ما بود گفتم راستی اینو بدم بده خانومت بخونه در کمال ناباوری گفت با خنده گفت تورو خدا ول کن هر بار که حرفی میگی یا چیزی میدی خانمم بخونه چند روز تو خونه ما دعواست من خشکم زد قلبم آتیش گرفت و از چهره ام متوجه شد گفت بخدا میدونم نیتت خیره ولی این خانم من کلا ریزببن و بدبینه

    خوب ایشون رفت و من روزها فکرم درگیر بود و اشک میریختم میگفتم خدایا کاش حداقل یک بار تو رفتارش نشون میداد که تو کله اش چی میگذره ولی من درست به شو نبودم و بارها تکرار کردم ولی به مرور تقریبا با احتیاط رفتار میکردم

    ما خونه مون نسبتا بزرگ بود و من با یکی دیگه از فامیلای نزدیکمون که سن ما نزدیک هم بود و بچه هامون تقریبا توی ی سن بودن صحبت میکردیم اون موقع ما میز ناهار خوری خریده بودیم گفت آره بچه های منم خیلی دوست دارن ما هم بخریم ولی جا نداریم منم رو حساب دلسوزی گفتم خب ببین از این کوچیکا که جمع هم میشه سبک هم هست بخر بچه تو درونش ناراحت نباشه و فکر نکنه میزناهار خوری داشتن چه غولیه خب بچه که دیگه جنس حالیش نیست خلاصه با هم کلی صحبت و نتیجه گیری که البته شرایط مالیشون بهتر از ما بود منتها جاشون کوچیک بود گذشت و یکبار دیدم یا خدا پدرشون منو صدا کرد و گفت تو چرا به دختر من اون حرفارو گفتی گفتم چه حرفی که این حرف رو کشید وسط که آدم چیزی میخره به رخ کسی نمیکشه مخصوصا کسی که نداره اول متوجه نشدم چی میگه بعد که باز کرد دیدم خدای من چه غرض و مرضی پشت این قضایا بوده همون سرپا ماتم برد آخه یعنی چی دو تا خانم با هم حرف زدیم مشورت دادیم به هم این اومده چه داستانی پشت سر من درست کرده اینم گذشت که باز منم اومدم کلی گریه و زاری و ناراحتی بخدا خیلی وقتها گوشم و میپیچوندم میگفتم هر چی میدونی مال خودت آخه به تو چه مگه تو پیامبری که میخای راهنمایی کنی

    میدونی استاد جان خیلیها بهم میگفتن حرفهای خوبی میزنی و تاثیرگذاره و خیلی چیزا یاد میگیریم خوب بابا پدر آمرزیده ها پس چرا نه تنها عمل نمیکنید تازه پشت سرم هم داستان برام درست میکنید

    یا مثلا همینها که گفتم یا همچنین از همسایه ها میگفتن تو خیلی آگاهی داری میومدن مشکلشون رو میگفتن و راهنمایی میخاستن منم کلی انرژی میزاشتم و ساعتها حرف و توضیح بعد طرف میرفت یا همون کار خودش رو میکرد یا برعکسش روعمل میکرد منم خیلی ناراحت میشدم میگفتم مگه مرض دارین اینقدر از من انرژی میگیرین بعد کار خودتون رو میکنین

    حالا یکی از فامیلامون مثلا من راهکاری میدادم بعد ی مدت جلوی چشم خودم به چند نفر همونو میگفت و میگفت آره اینجوری کنید من انجام دادم نتیجه گرفتم و راهکارای منو از طرف خودش میگفت منم تو دلم میگفتم خب ی کلمه بگو آره فلانی گفته و من استفاده کردم و نتیجه گرفتم

    آخه من خودم اگه چیزی از کسی یاد میگرفتم مثلا میخاستم به یکی بگم حتی تو غیاب اون شخص هم میگفتم آره فلانی یادم داده خدا خیرش بده ولی ی بار فقط ی بار به روش آوردم ی موضوعی رو گفتم بابا من گفتم اینجوری کنیم گفت خب حالا که چی تو گفتی من بلد نبودم و کلی هم طلبکار شد

    ولی خب بودن کسانی هم که میگفتند حرفات درسته و من عمل میکنم و کلی ام نتیجه میگیرم منم خوشحال میشدم و این منو تشویق میکرد بازم دست به عمل بشم که متاسفانه چک و لگد و میخوردم دیگه

    تا رسید به آشنایی با شما و بیشتر شدن آگاهیها کا شما تو قدمها گفتین زیپ دهنتون رو بکشید غافل از اینکه این زیپه هم خراب بود و گیر داشت که البته منم خیلی مراقب بودم ولی نه کامل بازم میگفتم بزار بگم گناه دارن بزار دیگران هم بفهمند زندگیشون خوب شه شاید استاد هم بود میگفت خب آدم دلش میسوزه ولی بازم چک و لگد اونم از نوع بدترش که بابا طرف از دین خارج شده اونی که همیشه دم از دین و قرآن میزد ما هم اونو فرد مومن میدونستیم دیگه کم کم داشت کتک خورم ملس میشد که هوشیار شدم گفتم بابا بیخیال اول خودت دوم خودت صدم هم خودت بعد اگه به قول استاد دیدن نتایج رو و خاستن اصلا منت کشیدن میگم بابا جان اول زندگی خودت رو عوض کن حالا که حرفات تاثیر گذاره بزار مردم نتایج رو هم ببینن دلشون قرص بشه بعد بخان اونوقت تو بگو

    بخدا استاد صدها مثال دارم بخدا صدها هم خیلیاشون یادم نیست هم اونایی که یادمه بخام بگم طوماری میشه

    سپاسگزارتون هستم که باعث میشین که بیل رو برداریم و خودمون رو شخم بزنیم و آشغالارو بیاریم بیرون و به لطف الله بتونیم اصلاح کنیم

    قربونتون بشم پیروز و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    پریسا خورسندی گفته:
    مدت عضویت: 2519 روز

    به نام خدای بزرگ و وهاب

    سلام به استاد عزیزم،استاد چقدر این فایل به موقع بود چون من یه اتفاقی برام افتاد که این فایل تلنگری بود برام که رها کن وگرنه دوباره از مسیر خارج میشی،فرمودید مواردی رو مثال بزنیم که از این آگاهی ها استفاده نکردید و برخلاف آن عمل کردید در این قسمت من استادم همیشه دوست داشتم بقیه رو نصیحت کنم یکی از بزرگترین دلایلش هم این بود که بچه اول هستم و از کودکی بهم گفته شد تو الگوی خواهران هستی و کمکشون کن مراقبشون باش،درست و غلط رو بهشون دیکته کن و این باعث شد سعی کنم همه جا نظر بدم و کمک کننده باشم.مثل همین هفته ی قبل که خواهرم یه کاری رو شروع کرده که برخلاف قوانین داره عمل میکنه و کلی شرک داره میخواد به پول برسه شرایطش رو عالی داره ولی اشتباه عمل میکنه و من نزدیک یک هفتس دارم میگم که بابا ببین این مسیر رو منم رفتم و اشتباه بود بعد که برعکسش رو رفتم و طبق قانون اینطور عمل کردم به نتیجه رسیدم توهم اینطوری برو جلو،هر روز میگه باشه ولی فرداش دوباره مسیر خودش رو میره تا دیشب که یک ساعت پشت تلفن انرژی گذاشتم و حرف زدم و راه حل گفتم و خودشم گفت خدایی راست میگیا بهتره اینطوری بگم و اینطوری داخل کانال عمل کنم و گوشی قطع کرد و 1 ساعت بعد دیدم دوباره به یه صورته دیگه همون روش خودش رو انجام داده،اولش ناراحت شدم و گفتم آخه چرا اینطوری میکنه بابا داره نتایج و پیشرفت من رو میبینه چرا از من الگو نمیگیره چرا به حرفام گوش نمیده خلاصه ناراحت خوابیدم و امروز صبح زود که پا شدم دیدم فایل گذاشتید و خداوند خیلی سریع جواب سوال دیشبم رو داد و فهمیدم دوباره زدم جاده خاکی و اگه همین الان قطعش نکنم دوباره از مسیر خارج میشم چون راستش رو بگم چند وقتی بود که انرژیم اومده بود پایین و نمیتونستم مثل قبل روی خودم و اهدافم و عمل کردن تمرکز دقیق داشته باشم و الان میفهمم که برای این بوده که جدیدن دارم،خواهر هاو مادر و پدرم رو نصیحت میکنم که اینطوری برو اینجا چرا اینطوری میکنی و از این صحبت ها خداروشکر خداوند سریع با فایل امروز هدایتم کرد و اخطار داد که سریع برگرد به مدار اصلی اگر میخوای که از مسیر نور و زیبایی خارج نشی.من از مواردی که دیگران رو نصیحت کردم خیلی زیاد دارم و چقدر اینکار من رو از اهدافم دور کرد فقط چند جا هست که متمرکز شدم روی خودم و دست از نصیحت دیگران برداشتم و سریع تر به نتیجه رسیدم یکی از اون موارد زمانی بود که رفتم دنبال گرفتن گواهی نامه و پایان نامه لیسانسم اون موقع تمام تمرکزم رو گذاشتم روی هدفم و اینقدر درگیرش شدم که اصلا وقت نمیکردم کسی رو نصیحت کنم و چقدر هم عالی نیتجه گرفتم البته من از وقتی با سایت عباس منش آشنا شدم که فکر کنم حدود پنج سال هست خیلی بهتر شدم حداقل اینطوری که نصیحت کردنم شعاعش کوچکتر شده،قبلا همه ایل و تبارم رو نصیحت میکردم،خخخ ولی الان کاری به اون ها ندارم و کلا نظری نمیدم که خودشونم تعجب میکنن مگر اینکه چیزی بپسرن و در رابطه با خانواده هم خیلی کمتر شده به صورتی که خیلی مواقع پدرم ادای من رو در میاره میگه پریسام که هر وقت چیزی ازش میپرسی یا میگی نظر تو چیه میگه من نمیدونم هرطوری دوست دارین عمل کنین ولی خوب باز هم اینطوری نیست که کامل از نصیحت کردن دست کشیده باشم نه گاهی اوقاتم نصیحت میکنم مخصوصا دو خواهر و مادرم رو که از الان بیشتر سعی میکنم که کاری بهشون نداشته باشم مرسی استاد عزیزم برای اینکه این فایل بسیار زیبا و آموزنده رو برای ما گذاشتی چقدر نیاز الان من بود،سپاس گذارم از شما همینطور ممنون از شما مریم عزیزم که به استاد این درخواست عالی و زیبا رو دادید انشالله صدبرابرش به زندگیتون برگرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    نیلوفر هاشمی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 224 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه ی دوستان

    بسیار فایل عالی بود و کاربردی دقیقا من هم همین مشکل رو داشتم وقتی به خودم اومدم دیدم حالم انرژیم کمتر وکمتر میشه در حالی که همیشه خودم جز آدمایی بودم خواستم تغییر کنم وبی تو ابن مسیر افتاذم که به دیگران کمک کنم و آدمای این گونه رو‌جذب میکردم خدا رو‌شکر تونستم با خودم کنار بیام ‌ بگم اونا خودشون باید بخان چون حرفای من لحظه ای اثر داشت و رهاشون کردم خدا رو شکر می‌کنم که امروز هم از استاد شنیدم ‌‌و کار درستی انجام دادم خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2407 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی و همه دوستان گلم

    آیا من می‌توانم زندگی دیگران را تغییر دهم.

    وقتی داشتم به حرف های استاد گوش میدادم، همزمان داشتم فکر میکردم که کجاها منم تلاش کردم که زندگی اطرافیانمو تغییر بدم. یاد دورانی افتادم که معلم بودم، چه روزهای زیادی رو برای زندگی بچه هایی که مشکلات خیلی زیادی داشتن غصه میخوردم. و چقدر حرف استادو تایید میکنم که آدما تا تو مدار درک چیزی نباشن، اون موضوعی که تو داری زور میزنی بهشون بفهمونی رو اصلا نمیشنون، چه برسه به اینکه بخوان درک کنن.

    بعد یاد رابطم با یکی از نزدیکانم افتادم که چقدر آدم متوقعی بود و هر چقدر به توقعاتش پاسخ مثبت میدادم طلبکارتر می‌شد و شاکی تر و همش ورد زبونش بود که من هیچ کسی رو ندارم و هیچ کس به فکرم نیس. نمیخوام بیشتر از این توضیح بدم چون یکمی شخصیه، ولی جزو بدترین تجربه هام بود که تلاش میکردم اون طرفو شاد نگه دارم، مسیر زندگیشو تغییر بدم و هر چی بیشتر تلاش میکردم، بیشتر از طرف اون آدم، آدم ظالمی به حساب میومدم.

    اون سال ها من استاد رو نمیشناختم و هنوز ایران زندگی میکردم. توی سال اول مهاجرتم با استاد آشنا شدم. الان که فکرشو میکنم چه همزمانیه خوبی بوده،.من تنها شدم، یهو دورم از همه خونواده و دوستام خالی شد و جای همشونو صدای استاد و دوره هاشون گرفت. خدا خودش شاهده وقتی اولین بار این جمله رو از استاد شنیدم که گفتن با کسی در مورد این که تو این دوره دارین شرکت میکنین صحبت نکنین، چقدر ذوق کردم. چرا؟ چون من کلا شخصیتم این مدلیه که تا کاری رو به سرانجام نرسونم، در واقع تا هدفی برام تیک نخوره، هیچ کس از اطرافیانم، حتی نزدیکترینشون باخبر نمیشه، (در این حد که وقتی که میخواستم بیام کانادا، وقتی که داشتیم وسایل خونه رو جمع و جور میکردیم که خونمونو تحویل بدیم و چمدونامونو میبستیم، اونموقع خونواده هامونو مطلع کردیم، همشون تو شک بودن و فکر میکردن شوخی میکنیم:)). چون اعتقاد دارم به جای تحلیل رفتن انرژیم برای اینکه به بقیه از پروسه رسیدن به هدفم بگم، تمرکز کنم روی هدفم و وقتی که تیک خورد‌ دیگه بقیه خودشون مطلع میشن. وقتی پای تغییر شخصیت اومد وسط و استاد این درخواست رو اول دوره کردن، اینقدر خوشحال بودم که نمیتونم درست حسم رو بیان کنم. فکر کنین منی که همیشه بذاته اینطوری رفتار میکردم، حالا اول دوره استادم ازم خواسته بود، که در مورد این موضوعات با کسی حرف نزنم و یه جوری برام مهر تایید به درست بودن رفتار ذاتیم بود. پس نه تنها برام سخت نبود بلکه اصلا موتور انگیزه منو بدجوری روشن میکرد اول هر دوره.

    دلیل دومم از ذوق کردنم از شنیدن این جمله که نباید در مورد این آموزه ها با کسی صحبت کنم، تجارب تلخی بود که از تلاش های بی وقفه برای کمک به دیگران داشتم. حالا دیگه بعد از مهاجرتم، از مواردی که برای خونواده و دوستانم تو ایران اتفاق میفتاد بی خبر بودم. و این همزمانی مهاجرتم با آشنایی با استاد کمک کرد که بیشتر و بیشتر تو خودم غرق بشم. پس آگاهانه هر خبر کوچیکی که هم که بهم میرسید و ایگنور میکردم.

    انصافا من برای رسیدن به این نقطه که من نمیتونم زندگی کسی رو تغییر بدم بهای سنگینی پرداخت نکردم. خدا خیلی هوامو داشت که با چن تا تجربه تلخ، بهم یاد داد که من هیچ کنترلی رو زندگی بقیه ندارم و هیچ قدرتی برای خوشبخت کردنشون ندارم.

    من الان حدود 6 ساله که با استاد هستم و دوره های زیادی رو از ایشون دارم. توی این 6 سال که اگر اغراق نکنم 80 درصد مواقع صدای استاد توی گوشم پخش میشده، حتی یک بار هم همسرم صدای ایشون رو نشنیده. فقط یه چن باری که ماشین رو استارت زدم و گوشیم به ماشین وصل شده، ( چون فایل صوتی یکی از دوره ها تو گوشیم در حال پخش بوده، و اول فایل که استاد با این جمله شروع میکنن، من سید حسین عباسمنش هستم)، همسرم جمله اول رو شنیدن و من سریع بلوتوث گوشیمو قطع کردم که بقیشو نشنون. اتفاقا خیلی هم کنجکاوه که من چی گوش میدم، ولی هیچ وقت قولم رو با خودم و استاد و خدا زیر پا نذاشتمو متعهدانه سرش ایستادم. به خودم قول دادم اینقدر نتایجم باید بزرگ و پایدار بشه که وقتی که ازم پرسید چیکار میکنی اونموقع فقط آدرس سایت رو بدم بدون اینکه ذره ای در موردش توضیح بدم. چون من خودم به شخصه تحت تاثیر نتایج بقیه قرار میگیرم تا حرفاشون، و یقین دارم که همه آدما اینطوری بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرن اگر قراره من تاثیری توی تغییر مسیر زندگیشون داشته باشم.

    امشب همسرم بهم میگفت، ازت ممنونم که اینقدر از حاشیه دوری، و ازت بیشتر ممنونم که حتی اجازه نمیدی منم وارد حاشیه بشم. تو دلم یه لبخند ملیح زدمو و تو دلم گفتم که تو خبر نداری من شاگرد یه استادیم که استاد تشخیص اصل از حواشیه، و علت دوری من از حواشی هم همینه. و با یادآوری این حرف استاد که شما تغییر کنین، آدمای اطرافتون در 99 درصد مواقع با شما همراه میشن و تغییر میکنن، یه لبخند قشنگی روی لبم نشست و تو دلم گفتم عزیزم خوشحالم که تو هم از حواشی دور شدی و حرف استادم تایید شد برام.

    اصلا قشنگیه موفقیت به اینه که چراغ خاموش بری جلو، بی سر و صدا کارتو بکنی، به دور از هیاهو و شلوغ بازی. حالا اگر این موفقیت تغییر شخصیت و پیشرفت شخصی باشه که نور علی نوره اصلا. چون جهان هم همراهیت میکنه و آدما و شرایطی که دیگه با تصمیمات جدیدت همخونی ندارنو ازت دور میکنه، بدون درد و خونریزی:) ، بی سر و صدا. دیگه تویی و صدای استاد و یه دنیا پلن و تمرین برای بهبود شخصیتت و البته کلییییی معجزه که جهان به عنوان جایزه هر روز بهت نشون میده.

    خانم شایسته عزیزم ازت ممنونم که استادو موتیویت کردین برای ضبط این فایل، کلییییی دلم تنگ شده بود، استاد گلم مرسی که هستین و اینقده لبخندتون قشنگه، تنتون سالم، دلتون شاد و خونتون آباد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: