آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به مریم بانوی زیبا و استاد عزیز و بقیه دوستان
استاد دقیقا من تجربه ای مشابه به فایل دارم اینکه یکی از نزدیکانم که خیلی برام عزیزه و به تازگی ازدواج کرده و یه درگیری با خانواده همسرش داشت رو راهنمایی میکردم و دقیقا در نقش به مسکن بودم تعداد زیادی ویس بهش میدم از قوانین میگفتم از اینکه اون باید روی خودش کار و تمرکز کنه از اینکه باید از رفتاری نادلخواهی که میبینه اعراض کنه از اینکه اون خودش توی اون مدار هس که این مسائل توی زندگیش پیش میاد ولی میدیدم فقط خودمو خسته میکنم و بس هرچی من از قانون میگفتم اون حرف خودشو میزد حتی من چندین بار گفتم ریشه این مشکلات توی عزت نفست هس و پیشنهاد دوره عزت نفس شماروبهش دادم ولی به هیچ عنوان همکاری نکرد مت قدم 3 دوره 12قدم هستم بهشون پیشنهاد دادم برن و قدم 1 رو بخرن و روی خودشون کار کنن بازم هیچی و در آخر به این نتیجه رسیدم که آغا من توانایی تغییر هیچ کس رو ندارم چرا دارم وقت خودمو میگیرم چرا دارم خودمو از مسیر دور میکنم ؟ولی با توجه به اینکه ایشون خواهر من هستن و امکان داره دوباره با من درمیون بزارن نمیدونم دفعه بعد باید چه جوابی بدم که خودم درگیر مسائلش نشم
سلام به رفقای عزیزم
سال 76، فوتبال بازی میکردم. مدافع جلو بودم، تو سیستم 4/4/2 لوزی. هرچی توپ اول بود، میبایست با سر بزنم. بعد از همه بازیها، ملاجم اومده بود تو دهنم!!
یه روز هم تیمی ها اومدن در خونه مون و گفتن: علی بیا بریم ارسنجون، یه یازی دوستانه داریم.
گفتم: نمیام… پول ندارم بیام شهرستان.
کاپیتان گفت: پاشو بیا، مینی بوس دربست کرده م، پول نمیخواد. دفاع جلو نداریم. ملاجت رو هم بیار! خودت خیلی مهم نیستی!!
من کم سن ترین بازیکن اون تیم بودم. هنوز تین ایجر بودم و اونا بصورت میانگین 30 ساله. ولی، خیلی وقتا بیشتر از معمول بهم احتیاج داشتن، چون جور کناریها رو میکشیدم.
خلاصه رفتم. بازی توی اطراف شهرستان ارسنجان، حوالی شیراز بود. توی یک زمین قشنگ خاکی، کنار یک درخت گردوی بزرگ، وسط کشتزارها.
تماشاچی زیادی داشتیم. حس میکردم مهم هستم توی تیم. بهم توجه میشد. نیمه اول سه بر صفر جلو افتادیم.
بین دونیمه، رفتیم تو سایه یک دیوار خرابه، کنار زمین نشستیم.
یهو دیدم یه سیگار داره بین بچه ها دست بدست میشه… خب، به من که نمیدادند، چون کوچولوتر از همه بودم، خیلی تعجب کردم…توش ماری گذاشته بودند! فکر کردم: مگه ما عقبیم و امکان تغییر نتیجه نیست؟ مگه غمگینیم و بدبختی داریم؟ خب، اینو برا چی میکشن؟؟
نیمه دوم، امید ، فرواردمون که سیگاری رو اون روشن کرد، گفت: علی، کاکو، هوای منو داشته باش، سرگیجه گرفتم! اصلا این مدافع کنار من، چرا ایقدر دراز شده؟
گفتم: تیمشون 11 تا تعویض کرده! اصن یه تیم دیگه ست!! نگران نباش، فقط رسما به فنا رفتیم، کاکو!
اون نیمه، 5 تا گل خوردیم و 5 تا هم بهمون رحم کردن، نزدن! همه تو زمین قیقاج میرفتن و زمین میخوردن، غیر از من و کاپیتان، که از بس خاک خوردیم ، شدیم خاکعلی!!
بازی تموم شد.
امید دوباره گفت: بچه ها، خیلی سه شدیم! کسی سیگاری نداره؟ داغونم!!
خب، همه رو قبلا کشیده بودن!
اونجا یاد گرفتم این بحث امروز رو. قانون رو هم نمیدونستم، ولی اصلا نمیشد اون همه آدم بزرگتر از خودم رو نصیحت کنم… فایده ای هم نداشت.
استاد ، میخواستم ازتون تشکر کنم. من از شما یاد گرفته م که برای بچه هام هم، کمتر موعظه کنم. هرچی میپرسن، معمولا میگم: خودت چی فکر میکنی؟
اینطوری یاد میگیرن که خودشون هستند که افسار زندگیشون رو دارند… قضاوت من پشیزی ارزش نداره. فقط در مسائل علمی که میپرسن، اول سرچ میکنم و بعد با هم ، مطلب رو سر و شکل میدیم.
بچه هام کتابخون شده ن. با کتاب خوابشون میبره. هر روز به خاطر این نعمت بزرگ، خدا رو شکر میکنم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام آقای بردبار عزیز
از شما سپاسگزارم برای این کامنت زیباتون
کلی انبساط خاطر پیدا کردم و از ته دل خندیدم
ملاجت رو هم بیار! خودت خیلی مهم نیستی!!
از بس خاک خوردیم شدیم خاکعلی
خندیدم یعنی خندیدما!!! اینقدر خندیدم که خودم از خندیدنم خنده م گرفت
این کلمه ها رو از کجا میاری؟! چجوری اینقدر خوشمزه می نویسی؟!
میدونی قشنگی کامنتای شما به اینه که هم درباره موضوع فایل می نویسین و هم نوشته ها تونو در لفافه ای از طنز می پیچین و خنده و شادی در لحظه رو مهمون قلب ما می کنین
این ویژگی شما خیلی زیبا و ارزشمنده
خیلی تحسینتون کردم اونجا که گفتید بچه هاتونو کمتر موعظه می کنین، وقتی از شما سؤال میپرسن میگین خودت چی فکر می کنی
این خیلی زیباست که بچه هاتونو دعوت به تفکر می کنین حس ارزشمندی و فرصت ابراز وجود بهشون میدین
کامنتتون حس خوبی بمن داد دلم نیومد فقط فایو استار بدم و رد شم گفتم نوشتاری هم از شما تشکر کنم
از فراوانی نعمتها متنعم و کامیاب باشید
سلام به فاطمه خانم عزیز و توحیدی
سپاسگزارم که کامنت من رو خوندید. باعث افتخار بنده بود.
خیلی خوشحالم که این کامنت باعث شادی و خنده شما شده است.
حقیقتش، وقتی کامنت را نوشتم، برای خانمم خوندمش و خودمون هم کلی خندیدیم! خودم بارها خوندمش.. باورم نمیشد که چنین داستان عجیبی را توی زندگیم از سر گذرانده ام! این داستان از نوجوانیم، همیشه گوشه ذهنم خاک میخورد، ولی این فایل ارزشمند استاد باعث شد که این داستان به منصه ظهور برسه و خودم و دیگران، بتوانیم ببینیمش.
فاطمه جان، این ِلحن طنز آمیز ، حاصل زندگی مشترک من با خانمم است. قبلا آدم جدی و عبوسی بودم و طنز را نمیفهمیدم. ملیحه، خانمم، آدم شادی است که 18 سال هست که باهاش هم کلامم. این رگه های طنز، مال ایشان است!
به نظرم خداوند بلند مرتبه، طنز را میفهمد و شادی و حال خوب را لحظه به لحظه برایمان مقدر کرده است. این است که دوست دارم بخندم و چهره دیگران را خندان بیابم.
به نظرم میاد که برای داشتن یک جامعه خوب در آینده، هر چه زودتر باید هتلداری را در خانه هایمان تعطیل کنیم و بچه ها یمان مسئولیت زندگی خودشان را بپذیرند. من با آموزه های استاد، به این جمع بندی رسیده ام و فعلا درگیر اجرای آن توی خانه مان هستم. چالشهای هر روزه این رویه، فعلا کچلم کرده! ولی از پسش بر میام.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید. باز هم از لطف شما ممنونم.
سلام استاد عزیزم و مریم نازنینم
خدارو شاکرم هر روز صبح ک دخترم رو ب مدرسه میرسونم در مسیر برگشت ب فایلی ک استاد بارگزاری میکند گوش میدهم
امروز ک صفحه رو باز کردم با فایل جدید روبرو شدم برایم جالب بود ک هنوز نظری ثبت نشده
گفتم شاید باید بنویسم نوشتن برایم سخت هست و بگمانم این دومین نظری هست ک ثبت میکنم باید این موضوع راهم تمرین کنم
استاد عزیزم خدارو شکر این موضوعی ک صحبت کردید از موضوعاتی بود ک من قبلا مثل همه ی آدمها در آن بسیار ضعیف بودم کسی ک خودش را مسئول زندگی دیگران میداند رنگ آرامش را در زندگی نمیبیند
از وقتی برای اولین بار این قانون رو ک هر کس مسؤل زندگی خودش هست را از شما شنیدم از خیلی وقت پیش واقعا سعی کردم ب آن عمل کنم اولین قدم در برخورد با نزدیکانم بود حتی فرزندانم وهمسرم.. وقتی خدای بزرگ ک فرمانروای جهان هست گفته ک ما توانایی تغییر دیگران را نداریم مگر اینکه هر کس خودش بخواهد ک تغییر کند …ومن تسلیم شدم در برابر این موضوع وایمان دارم ک الخیرُ فی ما وقَعَ..و خدای مهربانم ب من آرامش رو هدیه داد..
استاد عزیزم
وقتی از خدا میخوام منو آسان کنه برا آسانی ها
خدا هم منو هدایت میکنه
موضوع جدا شدن از همسرم ک توی این مدت 2 ساله ک جدا از هم زندگی میکنیم ودر رفت وامدهای دادگاه ومحیط ش همیشه سعی کردم طبق آموزه های شما عمل کنم
بشدت ذهنم رو کنترل میکردم واقعا برای خودم هم قابل تحسین میشدم وقتی حال درونی خودم رو میدیدم ک همراه با ارامش و سپاسگزاری هست و هروز کارها واوضاع بهتر از روز قبل پیش میرفت دیگران رونده دادگاه طلاق رو بسار پیچیده و سخت میدانستند اما من ایمان داشتم ک چون سپردمش ب خدا پس برای خدا ک کاری نداره و همینطور هم شد ک قاضیِ بشدت سخت گیر همون مرحله اول رای جدایی رو صادر کرد ..
استاد عزیزم من توی همه این روزهای سخت و پر تنش پر از ارامش بودم چون قوانین خدا رو فهمیدم و طبق آموزه های شما عمل کردم و میکنم
در ازای حس و حال خوب هست ک جهان ب شما هرآنچه را ک بخوایید میدهد
من قدر دان زحمات شما و مریم عزیزم هستم
سلام
داشتم به این فکر میکردم که چجوریه این مسئله رو یه ذره هم ندارم
یادم به خودم افتادم خیلیی وقتها میشد بیماری گریبان گیرم بود دکترها هم نمیتونستند کاری کنند تا اینکه خداوند وارد میشد البته بعد عجز من و دست کشیدن از غیر خدا و دکتر و فلان
خیلی وقتها تو رابطه های اشتباه بودم و نمیتووونستم بیرون بیام ,نمیتونستم ببخشم ,نمیتونستم رها بشم بخدا نمیتونستمممم هیچی از من بر نمیومد,حالا هرچقد کتاب بخونم از دیگران مشاوره میگرفتم و هر چییزی ,تا اینکه خداوند وارد میشد
اصلا تو هر زمینه ای تا خداوند وارد نمیشد من نادان ترین و بیچاره ترین بودم,اصلا هیچی به جز خداوند وجود نداره
همه ی ایناروکه کنار هم بزارم,میفهمم چرا من این باور کمک به دیگرانو ندارم یعنی ته بی تفاوتیم تو تغییر دیگران ,اخه وقتی طرف خودشم نمیتونه کاری کنه برای خودش بدون خداوند من چییییکاره ام !!!
من تو زندگی خودمم اگه خدا هدایت نکنه هیچ کارم بعد بیام برا دیگران لقمه بپیچم
تمام مدت این فایل داشتم به اخرین باری که فوضولی کردم و نخود اش بقیه شدم فکر میکردیم,راستش حتی یادمم نیمد تنها چیز یادمه که چندوقت قبل یه دوستام یه تلفن یک ساعته به من زد و بعد صحبتو برد راجب مشاوره خواستن که اصلا و ابدا خوشم نیمد ,یه بار دیگم تلفنی همین کارو کرد که دیگه باهاش حرف نزدم,
واقعا به من هییییچ ربطی نداره, سایت استاد هست
ولی تو بقیه چیزها و ادمها یادم نیمد اصلا , واقعا بزرگترین استاد تجربه ست, حالا نه اینکه لزوما خودم تجربه کنم تجربیات بقیه و من خیلی خوب رو این موضوع کار کردم روی خودم یکی از لحاظ مباحث توحیدی و یکی دیگم از نظر احساس لیاقتی ,پارسال تو دوره لیاقت هم جلسه پنج نوشتم راجب دوستم که این روحیه حمایتگرش تو روابط عاطفی چه پسرهای داغونی تو میورد تو زندگیش و خودمم خب این تجارب رو داشتم, فکر کنم همه یه دوره ای دلمون میخواست واسه بقیه خدایی کنیم حالا کم یا زیادش بستگی به احساس لیاقتمون داشته
اصلا بحث حمایت و هدایت و دلسوزی میشه من کلا مغزم الارم میده
استاد واقعا اون رقمی که من پرداخت کردم برا دوره لیاقت هزاررررر برابر جلوگیری کرد از ضرر های اینده, از آسیبهای آینده , اصلا همین یه جلسه حمایتگریش کلی عوض کرد همه چیزو.
استاد عاشقتم , واقعا بخاطر حضورتون در این دنیا از خدا ممنونم
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
چقدررر من سپاسگزار شما هستم.
چقدرر این فایل به موقع روی سایت اومد
دو جا توی این فایل واقعا خندم گرفت.
که دقیقا استاد دارن منو میگن.
یکی این تیکه ک گفتین الان میخواین این فایلو ب یکی دیگ نشون بدین.
ک اونو بازتغییر بدید
دقیقا اون ده دقیقه اول فایل
اومدم پیم بدم ب خواهرم بگم فایل جدید سایتو حتمااااا گوش کن
چون دقیقا چند روزه ک بحث من با ایشون همین بود ک داشتم بش میگفتم نباید خودتو و انرژیتو هدر بدی برای تغییر دیگران
و جالبه ک خودم داشتم همین کارو میکردم
خخ
جالبه استاد من خیلییی نسبت ب قبلم بهتر شدم
خیلی جاها ساکت میشم وقتی مبخوام حرف بزنم یاد حرفای شما میفتم ک میگید
وقتی میخای کسیو راهنمایی کنی و کمکش کنی
ی نگا ب زندگی خودت بکن
ببین چجوریه
و بعد زیپ دهنتو ببند و فقط تمرکز کن روی
خودت
ولی خب میخاستم بش پیام بدم بگم گوش کن
یهو گفتن توهم ک داری عین همون عمل میکنی
خب الان بنظرت ب حرف استادت گوش کردی؟؟؟
نه
پس دوباره گوشیمو گذاشتم کنار گفتم خودم گوش میدم
خودم زندگی خودمو تغییر میدم
اونم اگ تو مدارش باشه
خودش تو سایته و میبینه ک شما فایل جدید اپلود کردین و به اندازه ی توانش میفهمه و عمل میکنه
و مورد بعد ک خیلی خندیدم سرهمین بود
ک بارها میایم یچیزیو ب یکی توضبح میدیم ساعت ها روزها
تهش میاد میگ فلان کتاب ی حرفیییی زد زندگیمو تغیر داد
خخ من ک بخدا دیوونه میشم
میگم بابا من ک همینو دارم چن ساله میگم
بعد تو الان میای میگی یکی دیگ گفته
من با ی جمله متحول شدم
بعد من ک اینجا خودمو پاره کردم
هییییچی از حرفامو نفمیدی
والانم بهتر منطقشو توضیح دادید شما
ک این فرد اون موقع اصن اماده نبوده و من داشتم اب در هاون میکوبیدم
استاد جان هممون بی نهاییییت مثال ازین ضربه خوردنامون داریم ولی من میخوام
درمورد ی الگو صحبت کنم ک اتفاقا همین امروز صبح داشتییم درموردش با پارتنرم صحبت میکردیم و خیلیییی بهم کمک کرده
و اینجام مینویسم ک برای خودم محکم تر شه.
خب من دوسال پیش. یسری تفریحات داشتم
مثل مشروب و سیگارو قلیون و…
و اصلا ی لذتی تو ذهن من داشت
و هروقت ک میخاستم حالم خوب باشه این کارارو انجام میدادم مثلا مشروب
و هیچوقتیییی فکر نمیکردم یروز بدون مشروب حالم خوب باشه
بدون مشروب بزنم برقصم یا بدون قلیون کنار دوستام بشینم
خیلیم برام مهم بود ک فردی ک پارتنر منه اینجوری باشه مث خودم.
خلاصه ازونجایی ک من در مسیر هدایت بودم
با شخصی وارد رابطه شدم ک ایشون بسیارررر سالم ورزشکار متعهد از همه لحاظ فوق العااااده
. خب ما چون خیلییی از وجود هم لذت میبردیم مدت زیادی باهم وقت میگذروندیم و خیلی بهم نزدیک شدیم
اوایل میخاستم سیگاار بکشم
خب ایشون هیییچ ممانععتی نمیکرد
ولی به هیچ وجه خودش لب نمیزد
وقتی باهم میرفتیم مسافرت من مشروب میخوردم ایشون ن منو سرزنش میکرد ن هییچی
تازه خیلیم باهام رفتارش خوب بود
هیییچوقتی بیاد ندارم ک بمن بگه این کارو نکن
فقط تمرکزش روی ورزشش روی تغذیه سالم
بدون خوردن آت و اشغال چیپس و پفک
غذای رژیمی به مدت طولانی میخورد بدون اینک یک روز چیت بزنه
خیلیم مهربون و خوش اخلاق بود
میدونین یجورایی من به این سبک گرایش پیدا کردم
و ازونورم شما هی میگفتید در دوره ها ک. ادمی ک برا خودش ارزش قائله ب بدنش اسیب نمیزنه
منم میدیدم ایشون چقدررر درهرشرایطی
متعهد به تغذیه و ورزششه
چقدر خوشم میومد ک تحت هیچ شرایطی پا روی اصولش نمیذاره
نمیخوام بگم ی شبه من عوض شدم ولی هرچی ک گذشت دیدم چقدر این سبک سالم و زیباست
و قطعاااا
سبک زندگی شما و مریم جانم هم تاثیر داشت روی من
و من کم کم دوستامو گذاشتم کنار مشروب تموم شد
سیگار ک اگ بوش بهم بخوره
حالم بد میشه
قلیون پاد چمیدونم ازین چیزای مزخرف
اگ یکی یجا قلیون بکشه حس خفگی بم دست میده
درصورتی ک قبلا اگ ی کافه قلیون نداشت پا نمیذاشتم اونجا
الان منم از روغن بدم میاد
الان منم ب تغذیم اهمیت میدم
الان منم تحت هر شرایطی سعی میکنم مث ایشون سر اصول و چارچوبم بمونم
و خداوند ی الگوی عینی بهم نشون داد ک ببین
این ادم تاحالا یکبارم تورو نصیحت نکرده
و اتفاقا چقدررر زندگی تورومتحول کرده
اگ ایشون میومد از روز اول هی بمن گیر میداد ک این کار نکن اون کار کن
همون روز اول رابطه تموم میشد
منم باهمون دوستان سطحیم باقی میموندم
اما تمرکز روی خودش باعث شد منم بکشه بالا
حتی روی دوستان و همکارانش هم تاثیر گذاشته
به همین شکل
ار اخلاق خوبش درس میگیرم از لذت بردنش از چیزای کوچیک درس میگیرم از کنترل ذهنش درس میگیرم
چراو؟؟؟؟؟
چون خودش داره عمل میکنه. تمرکزش صددرصد رو خوذشه حتی ی ثانیه از وقتشم الکی تلف نمیکنه
برای علایقش برای سبک سالمش تایم میذاره
و نصیحت نمیکنه
ایشون بازهم الگوی من خواهد بود ک ببین
بدون اینک بخواد کسیو تغیییر بده اینطوری در من تاثیر گذاشته
پس منم باید همینطور باشم
اگ میخام کسی زندگیش تغییر کنه
بزرگ ترین کمکم بهش اینه
ک خودم پیشرفت کنم خودم برم بالا
اونوقت کسی ک در مدارش باشه درس میگیره و میشه مث من و از من بهتر
کسیم ک تو مدارش نباشه هرگز هدایت نمیشه
مممنونم از شما
استاد جانم
ممنونم از مریم جان عزیز بابت پیشنهاد زیباشون
عاشقتونم درپناه الله یکتا شاد باشید
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته و دوستان سایت
استاد این مورد یکی از پاشنه های اشیل من و یکی از نشتی های فرکانسی منه ؛
یعنی اونقدر تو وجود من شدیده که حتی اگه به کلام کسیو نصیحت و راهنمایی نکنم ، گاهی به خودم میام میبینم چندین دقه رگباری تو ذهنم دارم به بقیه راهکار میدم و نصیحتشون میکنم ؛
هزاررران بار شده وقت و انرژی گذاشتم برای دیگران ولی هیچ تاثیری نداشته برای اون شخص ؛
چندین و چند بار شده مثلا تو بحث تغذیه ، به مادرم گفتم فلان ماده غذایی رو نخور ضرر داره ، فلان ماده غذایی رو به این دلیل بخور و …. ولی اصلا انگار کلا نمیشنوه ؛
وقتی کسی تو مدار درک یه موضوعی نباشه ، من حس میکنم حتی گوشهاش که کارشون شنیدن هست هم ، نمیشنوه چه برسه به درک یا عمل کردن به اون اگاهی ؛
باورهایی که شما توی فایلها و دوره ها گفتین و خیلییییی بمن کمک میکنه اینهاست :
1- من خدا نیستم که بخوام کسیو هدایت کنم ؛
2- هرکس هرجایی هست ، دقیقا جای درستشه ؛
3- خدا فقط یک قدرت بمن داده ، اونم قدرت تغییر خودم ؛
4- همه به یک اندازه به خدا نزدیکن ؛
یا مورد دیگه ای که بمن کمک کرده ، همون آیات قرآن و داستانهای پیامبران ؛
جاهایی که خدا به پیامبر میگه تو فقط و فقط وظیفت ابلاغ پیام ماست ، تو عملا هیچ مسئولیتی برای تغییر کسی نداری ؛
یا داستانهای پیامبران مثه حضرت یعقوب که خواست فرزندانشو اصلاح کنه خودش هم از مسیر توحید خارج شد و کور شد ؛
خداروشکر توی این مورد یکم بهتر شدم و دارم روش کار میکنم و سعی میکنم تا یه موضوع این شکلی بوجود میاد ، سریع جلوی زبونمو بگیرم ؛
چون مهم نیست که توی کلام یا توی ذهنم دارم به دیگران راهکار میدم ، هر دوی اینها یک فرکانس رو به جهان میفرستن و نتیجه ی هردوشون فقط احساس بده ؛
خدارو صد هزار بار شکرررر بابت این مسیر و این اگاهی ها ، مرسی استاد جان بابت این فایلهای ارزشمند و انسان ساز ؛
سلام وعرض ادب
چه همزمانی جالبی ، من از دیشب داشتم برای یکی از عزیزانم که مشگلی براش پیش اومده دعا میکردم چون کاری از دستم بر نمیاد که انجام بدم ولی فایل امیدواری با قانون فرکانس رو براش فرستادم ولی باز ذهنم خیلی درگیرش بود بلکه کاری براش انجام بدم برای همین اومدم که از سایت هدایت بخوام که دیدم فایل جدید گذاشتین وبا اشتیاق گفتم بزار اول ببینم استاد چه آگاهی جدیدی داره برام
وجوابم رو گرفتم
من خیلی عاشق رشته روانشناسی ومشاوره بودم وهستم ولی راستش از وقتی با این قانون آشنا شدم خیلی سرد شدم وانگیزه خودم رو از دست دادم واین سوال برام پیش اومده که شاید من یا هر فرد دیگه ای دستی از دستان خدا هستیم برای هدایت افراد
اگه خود شما استاد عزیز نبودین من چطور به این راه میومدم ، باور کنید هرشب وهر زمان که یه فایل از شما رو گوش میدم ومیبینم هم شما رو دعا میکنم وگروهتون رو وهم شکر گزاری میکنم از صمیم قلب که خدا من رو به سمت شما هدایت کرده
ویا اگه این کار درست نیست پس امربه معروف ونهی ازمنکر چی ؟ که خدا درقران بهش تاکید کرده
راستش خیلی گیج شدم واز خدا میخوام که هدایتم کنه که بهتر بفهمم ودرکش کنم وراه درست رو پیدا کنم
بازهم شکر گزار وجود شما وخانم شایسته عزیزم هستم که این آگاهی ناب رو دراختیارمون قرار میدین
به نام خداوند عزیز و حکیم
سلام به استاد نازنینم، سلام به استاد شایسته عزیزم
استاد جان من عاشقتم…
سلام به خانواده عزیزم در این وادی مقدس نور…
استاد جان چرا من الان دارم میشنوم؟ میدونم هزاران بار این کلام رو از همون قدیم از شما شنیدما ولی نمیدونم واقعا چرا الان دارم میفهممشون
یه نجوایی اومد بهم گفت کاش این کلام رو قبلا میشنیدم تا اون چک و لگدهارو نمیخوردم،
ولی جالبه خوب که بهش فکر میکنم، من هزار بار اینارو شنیده بودم اما کو گوش شنوا …
درستشم همینه استاد جان، اون زمان من جای درستی بودم و باید چک و لگد میخوردم تا ادب میشدم
الان هم که دارم با گوش جان میشنوم و درک میکنم جای درستی هستم…
استاد جان ایشون تو کامنتشون گفتن فکر میکردن اسپایدرمن یا ژان وال ژان هستن ، من که از بچگی توّهم پیامبر بودن داشتم و مسئولیت کل دنیارو دوست داشتم عین آدمهای مریض به دوش بکشم رو باید کجای دلم بذارم؟!
من از 5-6 سالگی یادم میاد، یه آبجی کوچیک داشتم 3 سالش بود، فقط و فقط زوم میکردم روش مراقبش باشم، اینور و اونور میرفت من ازش چشم برنمیداشتم
این عادت سرطانیم رو تو مدرسه با خودم بردم و فقط دنبال بودم که مراقب بچه ضعیفا باشم که کسی بهشون زور نگه، استاد بخدا که دوروبرم پر بود از آدمای ضعیف از همون موقع ، قانون واسه یه بچه 6-7 ساله هم کار میکنه …
فقط آدمایی که چون ازشون دفاع میکردم و خودمو سپر بلاشون میکردم دوروبرم بودن ، منم احساس خوشحالی پیدا میکردم که ماشاء الله تو همون پیامبر برگزیده ی جدید هستی ، ببین از این سن چجوری داری همه رو کمک میکنی
استاد این عادت مثل یک سرطان بدخیم همه زندگیم رو فرا گرفت ، تا جاییکه من تو کوچه و خیابون فقط زوم کرده بودم رو بدبختیا و آدمای درب و داغون تا پیش قدم بشم برم بهشون کمک کنم و چه ضربه ها که نخوردم از این داستان
و همیشه هم این شعر و نمیدونم واقعا از کی هست تو گوشم زمزمه میشد، هر که در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش میدهند…
من میگفتم آره راه درستم همینه، نماز و روزه و نماز شب و مسجد و هیئت و خلاصه همه اینا رو انجام میدادم و تمام زندگیمم رو هم میذاشتم تا فقط بتونم به بقیه کمک کنم، از پولی که نداشتم تو همون بچگی گرفته تا هر کمک فیزیکی که از دستم بر میومد…
با همه این داستانا بزرگ و بزرگتر شدم، هر روز بی پول تر، هر روز منزوی تر
هر روز مشکلات آدما بیشتر ( جهان من به این شکل در اومده بود، ماشاء الله از بس که توجه میکردم) از قانون هم که ماشاء الله چیزی نمیفهمیدم، میگفتم خدایا از این بیشتر خوبی کنم؟ به مرور بزرگتر شدم ، کم کم فشارهای اقتصادی وارد شدن از تمام جهات…
با همون باورها و اعتقادات که تماما هم بر پایه مذهب بود، این باورهای شرک آمیز و آلوده خودشون رو تو پوست میش قایم کرده بودن و تو وجودم جولان میدادن، منم که فکر میکردم واو چه آدم خفن و خوبیم
واو تو دیگه دمت گرم خودِ ایوبی، ایوب هم هزار بلا و گرفتاری سرش اومد با اینکه پیامبر بود، پس تو هم که اینقدر بلا و گرفتاری سرت اومده ، اوکیه اشکالی نداره، عوضش در این بزم مقرب تری… :))
بزم بلا و گرفتاری و عذاب بود البته، فقط اون باورهای مذهبی گرگ صفت تو وجودم تو پوست میش داشتن اینجوری گولم میزدن که آره اوکیه ، همه چی آرومه تو در نهایتش میری بهشت… اینجا که هیچ ارزشی نداره، اینجا هر چقدر بدبخت تر باشی اونور جات بهتره و مرتفع تر :))
اینجا تو فقط تا میتونی دنبال این باش که به همه کمک کنی، خودت اگر نداشتی بخوری هم اشکال نداره
بخدا اغراق نمیکنم استاد، یه وضع خرابی داشتم ، من در معنای واقعی کلمه ظلمات و جهنم رو تو زندگیم تجربه کردم
من در معنای واقعی کلمه مردم با جهل و شرک کامل
در معنای واقعی کلمه خداوند یکبار ، در ظلمت و شرک و جهل کامل جونم رو گرفت و ظلماتی که میگه خالدین فیها درش میمونید رو بهم نشون داد، که حتی فکر کردن بهش موهای تنم رو از ترس سیخ میکنه
یه سریال هست به اسم FROM تو این سریال آدما توسط یه سری موجودات جونشون به طرز بدی گرفته میشه،
یه نفرشون که به یه جای بدتر از مرگ برده شده بود ، گفت : همه فکر میکنن اینجوری مردن خیلی وحشتناکه ، ولی اگر اونجایی که ما رو بردن رو درک میکردن ، هیچوقت از این مدل مردن نمیترسیدن…
من بواسطه ی شرک و جهل و خرافه هایی که تو مغزم و تمام سلولام وجود داشت، آتش و ظلمات رو فراخوندم و قشنگ من رو در بر گرفت، شب خداوند قشنگ جونم رو گرفت و من رو برد اونجا ، جایی که دیگه زمان معنایی نداشت و فقط یک جمله رو تکرار میکردم ، مصطفی یعنی تموم شد؟! مصطفی یعنی تهش همین شد دیگه؟ این جمله رو در یک سیاهی کامل که حتی خودم رو نمیدیدم بی نهایت بار تکرار کردم ، اسم خدارو هم نمیتونستم به زبون بیارم که بگم خدایا نجاتم بده …
چون بواسطه ی شرکها و خرافاتی که داشتم و از جهان و سیستم خداوند اونقدر چک و لگد خوردم که دیگه هیچ کس و هیچ چیز رو بنده نبودم ، کلا در یک برهه ای از زندگیم خدا و قرآن و پیامبر و هر آنچیزی که به اسم مقدسات بود رو بوسیدم گذاشتم کنار و یک آدم افسرده ی ، بی خدا و … شدم.
این سیاهی رو خودم ایجاد کردم، ظلمات رو خودم ایجاد کردم و خداوند هم من رو برد تو همین ظلمات گفت اینو میخواستی؟ همین رو میخواستی؟ اون روش و آیین زندگی ای که داشتی تو رو به اینجا کشوند ، اگر جای خوبیه ادامه بده…
استاد بعدیکه برم گردوند ، که کلا قطع امید کرده بودم که بخوام برگردم ، تمام شده بود همه چیز برام
وقتی برگشتم ، بهتر بگم، برم گردوند، تا 4-5 ساعت زانوهام رو از ترس بغل گرفته بودم و خودمو چسبونده بودم به بخاری…
گفتم خدایا غلط کردم، خدایا من با خودم چیکار کردم، خدایا اینجا کجا بود ، چی بود؟ من نمیخوامش
اگر هزار بار به بدترین وضع ممکن بمیرم اوکیه، ولی فقط من رو اونجا نبر دوباره
نجاتم بده ،
استاد تازه بعدا آیه ای که میگه ، به یاد من باشید تا به یاد شما باشم رو وقتی خوندم ، فهمیدم اون ظلمات و جهنمی که خدا میگه واردش میشید چیه!
اینجا وقتی شرک داشته باشیم، تو جهل و ظلمات غرق بشیم و خدا رو صدا نزنیم، اونجا هیچی به دادت نمیرسه،
اونجا نور تو رو فراموش میکنه
نیازی به آتش جهنم و سرب داغ نیست
فقط تو همون ظلمات غرق باشی بخدا بسه …
از اونجا به اینور سعی کردم آدم بشم
سعی کردم بفهمم داستان چیه
تازه از اونجا فهمیدم داشتم با خودم چیکار میکردم
از اون زمان تا الان حدودا 10-12 سال میگذره، من باورهای پولساز و کلا مکانیزم باورها رو نمیشناختم تا با زمانی که با شما آشنا شدم حدودا 5-6 سال پیش، اما دیگه به اون افسردگی و نا امیدی برنگشتم
دیگه کلا تا تونستم شرک و جهل رو گذاشتم کنار
نماز نخوندم ، نماز شب نخوندم ( نمیخوام بگم نماز بده ) من دیگه میترسیدم به سبک گذشته ی خودم برگردم
دیگه نمیخواستم اون اتفاق رو تجربه کنم ، هر چیزی که مربوط بود به اون گذشته که باعث شده بود وارد اون ظلمات بشم رو گذاشتم کنار
مسجد تعطیل، هیئت تعطیل
نماز و روزه به آن طریق قدیم تعطیل
کمک کردنها و دست و دلبازیهای بیش از حد تعطیل
دیگه مثل قبل دلسوزی کل دنیا رو نمیکردم، استاد جان من دیروز نشانه هدایت شخصیم فایل سفر به دور آمریکا بود، مشغول یک کاری بودم و تا دیدم سریال سفر به دور آمریکاست، هنوز به فایل رسانه نرفتم ، گفتم خداجان لطفا فایل صوتی هم داشته باشه، که بتونم همزمان با انجام کارم ، فایل صوتیش رو با گوش جان بشنوم ، و بله سفر به دور آمریکا قسمت 184، این که اینجوری اجابت شد :))
استاد جان، تو این فایل که من شاید بالای 10 بار این سریال رو دیدم و هزاران بار تحسین میکنم شما و ایمان شما رو و خداروشکر میکنم که من، همون آدمِ سیاهِ به ظلمات رفته داره این زیباییهارو میبینه، یکی از همون ترمزهایی که مربوط میشد به اون شرک های گذشتم برام آشکار شد
استاد جان، من از همون بچگی که مسئولیت کل دنیا و آدمها و سیاره زمین رو هم به دوش داشتم و چون هیچوقت توان نداشتم این مشکلات ناتمام رو حل کنم ، هر روز بیشتر افسرده میشدم و تو سر خودم میزدم که تو هیچکار نمیتونی بکنی
یکی از این شرکها این بود که من باید هر جا میرم تو دل طبیعت ، اونجا رو مثل دسته ی گل کنم ، پاک و پاکیزه و مرتب،
من خودم یه اخلاقی داشتم و دارم اینه که حتی یک پوست تخمه هم رو زمین نمیندازم
اما پوینت اصلی قضیه اینه که شما گفتین داخل این فایل، اونم این بود که : شما سعی میکنید وارد هر جا میشید اونجا رو پاکیزه نگه دارید چرا که دوست دارید به خودتون خدمت کنید نه به جهان و زمین… وااااو
یادم رفته بود جهان دو قطبیه، من اگر توجهم به زیبایی و پاکیزگی باشه، خداوند و سیستم جهان هستی من رو به جای پاک و پاکیزه که مردم اونجا به زیباییها و پاکیزگی توجه میکنن هدایت میکنه ،
جهان نیازی نداره که من براش کاری انجام بدم، چرا که هر دوی این قطبها باید وجود داشته باشن… واو خدایا در هر ثانیه باید قوانین رو به یاد بیارم و تو تله نیفتیم… الحمدلله
من همیشه سعی داشتم همه جا رو پاکیزه نگه دارم چون فکر میکردم میخوام به زمین و جهان خدمت کنم ، و سیاره زمین به پاکیزه کردن من نیاز داره!!!
استاد من با این توجه و باور سمی، هر جا میرفتم و هنوزم هست متاسفانه اینه که فقط به آلودگی و کثیفی بیشتر هدایت میشم تو دل طبیعت که دارم روش کار میکنم با توجه به درسی که از این فایل گرفتم،
چرا که من فکر میکردم داریم زمین رو آلوده میکنیم ، و چقدر آدمهای بدی هستیم و ناسپاس که داریم زمین، جایگاه زندگیمون رو ناپاک و آلوده میکنیم ، و زمین هم هی هرروز بیشتر عذاب و گرفتاری میاره به سرمون
استاد بعد از اینکه این فایل رو شنیدم که قبلا هم بارها شنیده بودمش ، این هینت یهو به مغزم آلارم داد، عه مصطفی
استاد میگه من میرم جایی سعی میکنم اونجا رو پاکیزه نگه دارم، و اگر توان داشته باشم اونجا رو پاکیزه کنم برای اینکه میخوام به خودم خدمت کنم، برای اینکه میخوام به خداوند و سیستم جهان هستی بگم ، میخوام به جاهای پاکیزه تری هدایت بشم، آی سیستم من توجهم به اینه
من توجهم به آلودگی بود، من توجهم به اون علفهای هرز بود ، انتظار داشتم جهان یه چیز مخالفش رو برام بوجود بیاره و خلق کنه، خب نمیشه داداش من نمیشه…
استاد جان هرچقدر بگم که دارم هر روز بیشتر و بیشتر عاشق شما و منش و اخلاق و باورهای شما میشم کم گفتم …
هرچقدر تو دل این مسیر بیشتر پیش بریم ، بیشتر میفهمیم که در گذشته چطور زندگیمون رو خلق کردیم و الان هم چقدر دستمون بازه که میتونیم زندگیمون رو چطور خلق کنیم.
استاد جان هر چقدر بگم در مورد این فایل کمه بخدا
من سالهای اولی که با شما آشنا شده بودم ، اون باور اینکه پیامبرم هنوز همراهم بود، مثل یه کرم خیلی بزرگ چنان تو بطن وجودم ریشه دوونده بود که وقتی با شما آشنا شدم دوباره جون گرفت
آگاهیا رو میشنیدم، و مثل یک عالم بی عمل میرفتم این و اون رو کمک میکردم دوباره که مشکلاتشون رو حل کنن
مادرم رو کمک میکردم که درگیر یه سری مسائل بود همیشه ، تا جاییکه کار و زندگیم رو رها میکردم میرفتم کمک به بقیه دوباره، اینبار اون شرک گذشته که پاک نشده بود خودشو اینجوری میخواست دوباره ظاهر کنه
اون موقع که تو ظلمات رفته بودم و بعدش که این آگاهیا نبود ، راهی برای بروز نداشت
اما وقتی با آگاهیهایی که شما میدادین آشنا شدم ، این شرک انگار یه راه برای بروز دادن خودش پیدا کرد
گفت آها اون زمانا که کمک میکردی این آگاهیا رو نداشتی برای همین نتیجه نداشت برات و اون قضیه برات اتفاق افتاد
اما الان اوکیه، الان میتونی راحت دوباره مسیر هدایت تمام انسانها رو به عهده بگیری چرا که راه رو پیدا کردی خودت
استاد دوباره درگیرم کرد این موضوع، به نحوی درگیرم کرد که انگار یهو تمام انسانهای دوربرم دچار مشکلات اقتصادی شدید شدن، دچار مشکلات تو روابط زناشویی شدن، دچار مشکلات سلامتی شدن
تا قبلش اصلا اینا نبود بخدا
بعدش که اون شرکه دنبال یه راه برای ظاهر شدن بود، یهو این مشکلات ظاهر شدن تا من رو بیشتر مجاب کنن آره تو باید به اینا کمک کنی…
و در تمام موارد استاد جان که من عاشق اون لبخندایی شدم که وسط بیان این حقایق به لبتون میومد، در تمام موارد اونا کاری که دوست داشتن انجام میدادن، به قول شما روز بعدش نه، چند ساعت بعدش ریست فکتوری میشدن، دو روز بعدش مسخره م میکردن
و من بودم که دوباره تنها شدم و مشکلات یکی پس از دیگری وارد زندگیم شد
مشکلات اقتصادی اومد، مشکلات روابط اومد، مشکل سلامتی به شکل دیسک کمر اومد و … هر آنچیزی که من توجه میکردم که در بقیه حل کنم ، در زندگی خودم ظاهر شد
و بیشترین زمانی که دوباره از مسیر کلا منحرف شدم 180 درجه اتفاقات سیاسی اخیر تو ایران بود که کلا من دوباره از مسیر و صراط مستقیم خارج شدم ، زدم جاده خاکی و تقریبا تا مرز سقوط تو دره پیش رفتم
اما لطف خداوند و غفور بودنش و طلب بخشش از شما من رو دوباره به مسیر برگردوند استاد جانم
این بار که حدودا 2 سالی میشه، تازه دارم میفهمم من دوبار به شمایل مختلف که هر دوبارش اون شرک و جهلی که من مؤثر هستم در تغییر شرایط دیگران باعث شد به بدترین شرایط تو زندگیم برسم
یکبار با اون باورهای خرافه ای مذهبی به سقوط کامل رسیدم که اگر لطف خدا نبود من غرق در ظلمات بودم تا ابد
و یکبار بعد از اینکه این آگاهیا اومد اون شرک دوباره خودش رو اینجوری نشون داد،
به قول شما این آگاهیا یه شمشیر دو لبه ست
استاد همه ش رو تجربه کردم ، افتخار نمیکنم به خودم که چک و لگدهای خداوند رو خوردم تا آدم بشم
اما خوشحالم که بالاخره دارم میفهمم شما چی میگین، دارم میفهمم که حتی اندازه سر سوزنی در زندگی هیچکس به غیر خودم تأثیری ندارم یعنی چی
استاد تمام اونهایی که سعی داشتم مشکلاتشون رو حل کنم، الان خیلی حداقلش از لحاظ اقتصادی از من بهتر شدن :))
تازه میفهمم که من هیچکاره بودم برای تغییر زندگی اونها و همه کاره بودم برای تغییر زندگی خودم…
چقد گفتین چراغ خاموش پیش برید من تازه دو ساله دارم میفهمم دلیلش رو
خداروشکر که فهمیدم ، خداروشکر که همین فهم باعث شد تو همین دو سال شرایط زندگیم خیلی خیلی خیلی بهتر بشه
باعش شد کمرم درمان بشه کلا، بدون عمل و بدون دردسر
باعث شد درآمدم خیلی بیشتر بشه از قبل
باعث شد ماشینم رو بخرم ، باعث شد شرایط بیرون از من دیگه روم تاثیر نذاره
باعث شد ارتباطم با طبیعت خیلی خیلی بهتر از قبل بشه
باعث شد به آرامش بیشتری تو زندگیم برسم
و در نهایت باعث شد که بتونم خداوند رو بهتر و بیشتر بشناسم…
ازتون سپاسگزارم استاد نازنینم، نمیدونین چه شبها با فایلهاتون اشک شوق ریختم ، چه لحظات نابی رو تجربه کردم و میکنم به امید خدا
قبلا گفتم تو یکی از کامنتها، سریال سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت من رو از ظلمات دوباره م نجات دادن تقریبا دو سال پیش… و شاکر خداوندم که در دوره ای متولد شدم و در دوره ای زندگی میکنم که در مدار دیدن و شنیدن و درک کردن صحبتهای شما شدم …
استاد جان دوستت دارم، با روشنای قلبم دوستت دارم، استاد شایسته عزیزم شما رو هم به اندازه استاد دوست دارم و دمتون گرم که هستین و پر انرژی و با ثابت قدم موندن تو این مسیر بهمون نشون دادین که لذت توحید یعنی چی
لذت خداوند حقیقی یعنی چی…
الحمد لله رب العالمین ، خدا جان عاشقتم…
سلام به استادجانها که دستی از دستان الله شده برای هدایت ما به مسیر هدایت و روشنگری
راستش استاد عزیز باور بفرمایید از زمانیکه من به فایلهای شما گوش میدم و با تمرکز بیشتری روی آنها کار میکنم به همون اندازه هم از این مساجد که به اصطلاح برای عبادت و بالابردن نام الله از اونا استفاد ه میشه دور میشم چون واقعاً الان در مساجد ما بخصوص مناطق شمال غرب و کردستان تنها برای مجالس ترحیم و بحث در مورد احادیث و روایات عجیب و غریب استفاده میشن و با آیات الهی بیگانه شده اند و همش حرفهایی که میزنن با جمله ،،، قال رسول الله ،،،، شروع میشه و خبری از گفتن جمله ،،( قال الله تعالی) نیست ،
حال واقعاً در این سایت بیشتر از مساجد ما آیات الهی تفسیر میشه و بحث توکل و توحید خیلی پر رنگتره و این هم خودش جای شکر داره واقعاً ،، و من ترجیح میدم بیشتر وقتم رو در جایی سپری کنم که بهم اصل دین که همان توحید و توکل است رو یاد بده حال هر جایی که باشه ،و این سایت به الله قسم یکی از اونجاهاست چون نتایج زندگیم بیانگر و تایید کننده این گفته ام است.
استاد عزیز چه ضربه های فنی و حساب شده ای از این کمک ناخواسته به دیگران من خورده ام ،،
یکی از اونا همسر خودم بود که اصلا باور نداشت به اون مشکلی که در زندگیش بود و داشت نابودش میکرد و من شده بودم ناجی زندگی اون و اسم خودم رو اسپایدرمن گذاشته بودم که در نهایت با کله خوردم زمین و من آدم نامرد زندگی ایشان شدم و چه ضربه های کاری که نخوردم .
یا به فرض مثال در مورد کمک کردن به برادرم که بچه شیطون و بدکاره ای داشت و ما میخواستم به زور زندگیش رو با برادرم تغییر بدیم که متأسفانه دوتامون با مصیبتها و مشکلات خیلی عجیب و غریبی روبه رو میشدیم و درماند ه و آواره پا پس میکشیدیم.
یا مثالی دیگر از کمک کردن به دانشجویان و دانش آموزان در دانشگاه و مدرسه دارم که میخواستم فردین بازی در بیارم و آب جاری نشده رو به جوی برگردانم که با ناملایمات زیادی روبه رو شده ام و من مقصر داستان شناخته شده ام و در نهایت انگشت اتهام به سمت من گرفته شده است .
یا مواردی هست که من میخواستم از نظر مالی به دوستانم کمک کنم و نیت خیر داشتم که خدا خودش شاهده ، در نهایت ضرر مالی متوجه خودم شده و تا قرقره در قرض و مشکلات مالی گرفتار شده ام .
یا در مورد آشنا شدن با این سایت و اینکه میخواستم اعضای خونواده رو باهاش آشنا کنم و در نهایت باعث دور شدن خودم از مسیر کارکردن روی خودم شده و چه ضربه های که نخوردم و هزاران مثال دیگه …
واقعاً استاد عزیز این سخنان شما که برگرفته از آیات محکم الله در قرآن است و از تجربیات ارزنده شما کسب شده در هیج جای این کُنهِ پهناور و این جهان هستی پیدا نمیشه ،
واقعاً اگه تنها بابتِ بودن در این سایت و گوش دادن به این آگاهیها شب و روز از خداوند سپاسگزاری کنم بازم کمه و نمیتونم قدردان این یه ذره از نعمتهای الله یکتا باشم .
حال در ادامه گوش جان میسپارم به تفسیر زیبای شما استاد عزیز از آیات الهی به امید رنگ دادن آنها در زندگیمان و سعادتمند شدن در هر دو دنیا
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا توکل به تو
سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته مهربون
سلام به دوستان سایت عباسمنش
اول از همه خدایا مهربونم روسپاسگذارم که ازبینهایت طریق داره من روآگاه میکنه که به اشتباهاتم ادامه ندم
استاد این فایل برای من یه نشونه اس
دیشب به استادم پیام دادم وبه خیال خودم میخواستم ناراحتیشو ازبین ببرم وبگم ناراحت نباشه به خاطر موضوعی که براش پیش اومده وسعی وتلاش برای بهتر شدن حالش داشتم
ولی بعدش که بهش پیام دادم احساس خوبی نداشتم وانگار یکی بهم میگفت زینب ولش کن تمرکز کن روخودت تلاش تو برای بقیه بی فایده س
بچه ها میخوام یه تجربه ی که جدیدا دارم باهاش زندگی میکنم رویگم بهتون
وقتی وابستگی هارو رها میکنیم وقتی به سمت خداوند رومیکنیم وهرلحظه سعی میکنیم یادش باشیم باهاش حرف بزنیم ذکر بگیم بینهایت زندگیمون قشنگتره وحالمون بهتره باهمین کاره ساده به خود خدا همه چی برامون بهتر میشه
فقط بقیه رورهاکنیم اعتبار کارای خوبی که برامون انجام میشه بدیم به خدا
اصلا حالمون عجیب خوبه وقتی دلمون باخداست
کارها انگار خودبه خود انجام میشه
وقتی سعی میکنیم
چیزهای خوب روتوذهنمون بیاریم وبابتش بگیم خدایا شکرت وقتی سعی میکنیم به سلامتی توجه کنیم به چشمی که سوداره برادیدن به گوشی که میشنوه به دست وپایی که قدرت داره برای حرکت به زبانی که میتونیم باهاش حرف بزنیم به قلبی که هرلحظه داره کارشو دارس انجام میده واقعا این اعضای بدنمون چجوری داره کار میکنه آیامابراش کاری انجام میدیم یا خدا داره همه رومدیرت میکنه
پس زینب بااااااور کن خداایییی که میتونه این کارها روانجام بده به راااااااااااحتی توروبه تمام خواسته هات میرسونه
وهزار برابر بهتر وبیشتر از اون خواسته هات
رو
بهت میده فقط تو باخدا باش تو قلبتو باز کن برای هدایتهاش تواجازه بده هدایتت کنه تو ازش بخواه تو عاشقش باش تو دستتو بذاتودستش اون تورومییره به زیباترین جای جهان
واذا سالک عبادی عنی فانی قریب
اجیب ودعوت داع اذا دعا
فلیستجیبولی ولیومنو بی لعللهم یرشدون