آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرحناز ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سپاسگزار خدایم هستم که تصمیم‌میگیرم و تعهد میدم تغییر کنم و به بهترین شکل هدایتم‌میکنه

    از امروز شروع روزی بود که شب قبلش تعهد دادم که میخوام سفت و سخت رو خودم‌کار کنم و فقط به فکر تغییر خودم باشم به جای تمرکز روی دیگران

    این فایل گذاشته شد

    صبح گوش دادم و تمام بدنم یخ زد

    تازه فهمیدم این همه تلاش میکنم چرا هی خودم از مسیر دارم دور میشم

    چرا هی انرژیم‌منفی میشه چرا رشد نمیکنم

    گاهی انقدر خسته میشدم که یک لحظه میگفتم شاید این مسیر غلطه اصلا نکنه من توهم زدم بعد بلافاصله باز میگفتم نه توهم نیست نتیجه زیاد گرفتی

    الان ک دارم‌فکر میکنم به اون روزایی ک نتایج پشت هم برام‌رقم میخورد به این دلیل بود که هیچ‌کاری به بقیه نداشتم‌برا خودم‌مینوشتم شکرگزاری میکردم توکلمو بالا نگه میداشتم

    بعد یه مدت شروع کردم که به دیگران‌کمک‌کنم که تغییر کنند و خوشبخت بشن دیدم من نتیجه گرفتم چرا بقیه نگیرن بزار همه باهم خوشبخت بشیم

    و اونا که خوشبخت نشدن هیچ منم غرق شدم تو کلی انرژی منفی و آدمایی ک ساعتها باهاشون حرف میزدم و میگفتن وای چه عالی چه خوب فرداش میشد همون ادم‌قبلی

    ولی من میدیدم بعد اون همه ساعت حرف زدن حالم بده انرژی ندارم گاهی به اندازه حالت تهوع حالم بد میشد

    فک میکردم از حرف زدن زیاد بوده حالا میفهمم انرژیم بیش از اندازه می افتاده

    مسئله ی دوم‌شرک پنهان چیزی که حتی فکرشم نمیکنیم که شرک باشه اینه که ما خودمون رو جای خدا میزاریم و میگیم بریم‌اینو نجات بدیم و این میشه شرک چون اگه قرار بود خوشبخت بشه خدا خودش میدونست باید چیکار کنه

    تازه از ی جایی به بعد همه نسبت بهم جبهه گرفتن تو میخوای بگی تو خوبی میخوای بگی مثبتی ما منفی تو توهم زدی دنیا اینجوری پیش نمیره و هزاران حرف منفی دیگ

    خدایا چقدر خوبه که داری هدایتم‌میکنی

    خدایا ممنونم مرسی خدای عزیزم

    این فایل این حرفها برای امروز خیلی لازم بود برام

    چند وقته میگم خدایا اصلا بقیه برام مهم نیستن میخوام خودم‌تغییر کنم خودم‌پیشرفت کنم خودم به آرزوهام‌برسم من خدایا من کمک کن من تغییر کنم

    بقیه رو هم خودت کمک کن‌بهشون

    و امروز آماده ی شنیدن این حرفها بودم

    امروز وقتش بود که بشنوی فرحناز خانم بشین و صد در صد تمرکزتو بزار روی خودت فقط و فقط خودت اون انرژی چند ساعته ای ک برا بقیه میزاری بشین فایل گوش بده بنویس تجسم‌کن هدف گذاری کن

    البته از روزی ک شروع کردم خانه تکانی ذهن رو انجام‌میدم خیلی بهتر شدم چون‌تمرکزمو گذاشتم رو خودم و هی عمل کردم حتی کسب و کار خودنو راه انداختم و خیلی حالم بهتر شده الانم دوباره دارم هرروز فایل نگاه میکنم عالیه عالی

    خدایا سپاسگزارم ازت

    استاد جانم‌سپاسگزارم ازت در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت

    میبینم‌شمارو حتما

    مریم‌جون عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    بادرود وخسته نباشید به استاد عباس منش عزیز وخانوم شایسته عزیز.

    استاد این فایل رو من همین الان دیدم چقدر خوشحال شدم که فایل جدید گذاشتین صددر صد همین طور است که میگین درمساجد که هیچ حتی من میتوانم به طور قاطع میگم که توی کل دنیا به این تعداد نام الله یکتا برده نمیشود البته این هم خود عنایت خداوند است که در مداردرست هستین

    انشاالله همیشه خداوند پشت وپناهتان باشد و همواره در مسیر خداوند باشیم من خودم شخصاً بااین که درس حوزه هم خواندم ولی این طور خداوند رو نشناخته بودم و البته اینطور نگفته بودن ونشنیده بودم ممنون از این همه آگاهی که به همه می‌دین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  3. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2209 روز

    به نام الله

    سلام

    خدایا شکرت

    .

    باورها باید ریشه ای حل شوند وگرنه

    یک کم نتیجه دوباره سر خونه اول

    و باره همین و همین و همین ….‌

    این فایده ندارد

    من خودم خدا را صد هزار مرتبه شکر دارم ریشه ای با کمک الله مهربانم

    این باور مزخرف و پوچ و این پاشنه آشیل بزرگ را هر روز دارم روش کار می کنم و بهتر و بهترش می کنم.

    من به فایل یک قدم یازده هدایت شدم و اونقدر فایل یک را گوش کردم

    و کامنت ها را خوندم و بعد هدایت شدم به خانه در سایت و به این فایل

    رویایی و کارساز خدایا شکرت

    .

    تا وقتی به فکر تغییر دادن دیگران هستم

    تا وقتی غصه می خورم به حال دیگران

    تا وقتی دلسوزی می کنم برای بقیه

    از نتایج پایدار خبری نیست که نیست که نیست .

    .

    هر فایلی که استاد می گذارند در سایت نباید زود گذر کنم باید ساعتها روزها درونش بمونم . مثال بیارم .

    نشتی های خودم را پیدا کنم .

    رفع شون کنم

    اگر می خواهم نتایجم پایدار . دائمی و همیشگی باشه وگرنه همیشه گذرا است نتایج

    من به خدا گفتم .

    گفتم خدایا اگر می خواهی نتایجی

    گذرا و چند ماه به من بدهی من نمی خواهم . من نتایج پایدار دایمی و همیشگی را می خواهم

    آخه به چه دردم می خوره مثلا یه پولی بیاد و بره .. این اصلا در ذهنم

    خل نشده است

    یه روز با همسرم روابط خوب چند روز درگیری و کشمکش

    من نتایج گذرا را نمی خواهم. چی رو می خواهم ؟ من نتایج دایمی و همیشگی و پیوسته را می خواهم

    و می دونم و مطمینم الله مهربانم

    به من عطا می کند مثل هزاران فرد دیگه که همیشه در مدار خوب و عالی هستند خدا را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  4. -
    جواد خاکی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 902 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و همه دوستان

    این داستان تغییر زندگی افراد و تغییر شخصیت دیگران پاشنه آشیل که هیچ

    اصلا به صورت ناخودآگاه محوریت زندگی من بوده

    کلا دیگران و خواسته‌هاشون رو همیشه من بر خواسته‌های خودم ترجیح میدادم

    و با اینکه از زمان آشنایی با سایت ، استاد تو بیشتر فایل‌ها میگفتن که دیگرانی تو زندگی ما وجود ندارن اما به قول استاد تا آماده اش نباشی درکش نمیکنی

    به این دلیل که یک ذهن فراموش کاره دوم اصلا شرایط رو به اون شکلی خودش میخواد تغییر میده تا تو نتونی اون آگاهی رو خالص درک کنی

    حتی همین الآنم که خیلیامون این صحبت ها رو شنیدیم ممکنه باز دوباره یادمون بره

    یه دلیل محکم برای خودم که همیشه اصل زندگیم روی دیگران بوده کمبود عزت نفس و ارزشمندیه

    هر جایی من تو زندگیم به کسی کمک کردم یا خواستم دست کسیو بگیرم و به هر نحوی کمکش کنم ، بصورت ریشه‌ای که بررسیش کردم دیدم از سر کمبود حس ارزشمندی و تایید و جلب توجه دیگران بوده یا اینکه احساسی شدم و قدرت نه گفتن رو نداشتم و یا این احساس که آدم باید همه رو راضی نگه داره ، نباید کسی از دست من ناراحت بشه

    که همه ی این دیدگاه ها برمیگرده به احساس لیاقت و کمبودش در زندگیم

    یه نمونه ام در تایید حرفای استاد از تجربه ای که خودم داشتمو بگم

    من سالها پیش یکی از دوستان دوران دبیرستانم که خیلی بهم نزدیک بودیم و ارتباط صمیمی داشتیم

    این بنده خدا بعد مدت ها دوری بهم پیام داد که درگیر اعتیاد شده و میخواد ترک کنه ازم خواست که بیاد با من زندگی کنه و من کار براش پیدا کنم با هم بریم باشگاه و کلا میخواد خودشو اصلاح کنه

    منم از سر حس دلسوزی و اینکه این رفیق مون پدر و مادری نداشت ،از سر عدم قدرت نه گفتن ،از سر احساس تنهایی و بودن یه همراه و پایه در زندگیم و خیلی دلایل دیگه قبول کردم

    و نتیجه این شد که نه تنها ترک نکرد بلکه منم یه مدت درگیر مصرف مواد و رفیق بازی شدم از هدفم دور شدم بدهکار شدم و کارمم از دست دادم و برای یه سال خونه نشین شدمو هیچ کاری نمی‌کردم

    بماند که چه درگیری ها و بحث هایی که با هم توی اون مدت با هم داشتیم

    مثال در رابطه با این موضوع زیاد دارم چون که گفتم همیشه محوریت زندگیم گرفتن حس تایید و ارزشمندی از طرف دیگران بوده و جهان هم به طرق مختلف چک و لگدهای زیادی نصیبم کرده اما تازه کم کم دارم بیدار میشم و از خدا در خواست میکنم تو این مسیر درست ثابت قدم بمونم

    از خدا آرزوی سلامتی و ثروت و احساس خوب رو برای همه شما دوستان عزیز ،استاد عزیزم و خانوم شایسته خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 914 روز

      به نام الله یکتا

      هر جایی من تو زندگیم به کسی کمک کردم یا خواستم دست کسیو بگیرم و به هر نحوی کمکش کنم ، بصورت ریشه‌ای که بررسیش کردم دیدم از سر (کمبود حس ارزشمندی) و (تایید و جلب توجه دیگران بوده) یا اینکه احساسی شدم و (قدرت نه گفتن رو نداشتم) و یا این احساس که آدم باید (همه رو راضی نگه داره) (نباید کسی از دست من ناراحت بشه)

      چقدر دقیق و زیبا نوشتی،تک تک این چیزی که گفتی خودش یک باور بسیار مخرب و محدود کننده است که در وجود همه ی ماها هست…

      چقدر بهترین لحظات زندگیمون صرف همین باورهای مسخره و شرک آلود شد،خدا رو صد هزار مرتبه شکر که هر لحظه هدایت میشیم به سمت راه درست و چه نعمتی بالاتر از صراط مستقیم…

      ممنون دوست عزیزم بابت این کامنت عالی

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پروانه صنعت گفته:
    مدت عضویت: 2355 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلامم به استاد جان و همه دوستان

    استاد من شش سال پیش که با شما اشنا شدم و قدم ها رو شروع کردم با شما یه نکته ای را که شما خیلی گوشزد می کردید این بود در مورد این مسیر و فایل ها با کسی صحبت نکنید حتا با همسرتون.

    استاد واقعا من تو این زمینه شاگرد خوبی بودم حق والنصاف ،خدایی من با کسی صحبت نکردم حتا با همسرم.

    من همیشه هندزفری توی گوشم بود و در حال فایل گوش دادن هرگز نرفتم به کسی بگم بیایید با استاد اشنا بشید درست میگه چون به مرور و تجارب زندگی دریافته بودم نباید در این موارد هیچ نصحیتی را کرد( چون چندین بار دیدم که یا مسخره میکنند یا میگن خودت چرا انجام نمیدی و خیلی مودبانه می گفتند که به تو ربطی نداره ) و وقتی استاد گفتنید در این موارد با کسی صحبت نکنید تا بیان ازتون بپرسن چی کار کردید بعد توضیح بدید، انگار من اماده اماده بودم و اون حرف را با جان و دل شنیدم و فقط گفتم چشممممم

    حالا نتایج این گوش کردن به توصیه استاد

    بعد از کمتر یکسال یکی از نزدیک ترین دوستانم سوالی پرسید و من جوابش را از روی قانون دادم جذب شد و ایشون همسرشون خواهر ها را به مسیر قانون اوردند

    خواهرم و 4 نفر از اقوامم خودشون به مسیر کشیده شدن بدون اینکه من حرفی بزنم خودشون از من خواستند در مورد قانون با هاشون صحبت کنم

    4،5 تا دوست دیگم

    ما یه اکیپ 8 نفره بودیم همگی به طریقی وارد خوداموزی و کار روی خودشون شدن

    این زنجیره انقدر بزرگ شد که هرکس خانواده خودش را اورد دوستای دوستا وارد شدند همکارای اونها

    دایره در دایره بزرگ و بزرگ شد

    و من همچنان به همسرم حرفی نزدم

    خودش بعد از دو سال که اماده بود با یکی از کتابهای دارن هاردی شروع کرد و در کلاس های یکی از اساتید موفقیت شرکت کرد و گفتند من با استاد عباس منش ارتباط نمی گیرم .

    و نکته ای که واقعا در این سالها و همچنان بار ها بارها به خودم میگم من هیچ وقت تاثیری در روند این دوستان و خانوادم نداشتم من فقط دستی میشدم از دستان خدا . همه چیز دست خداست خدا همه کاره است اعتبار و ارزش انها فقط از آن خداست

    من هیچ کاری نکردم تو این مورد و به قول استاد واقعاااا واقعاااااا جهان همه کار ها رو می کرد

    این شده مثال عینی برای من که جهان خودش کار ها رو انجام میده تو فقط روی خودت کار کن به دیگران کاری نداشته باش .

    فقططططط خودت

    حتا امسال دوتا از اقوام به من اصرار داشتند براشون کلاس برگزار کنم و از قانون بگم با جدیت گفتم نه چون دیدم پارسال براشون از قانون گفتع بودم و هیچ تغییری نمی کردند فقط اون لحظه اون روز حالشون خوب بود از این حرفا و واقعا مثل مسکن براشون بود

    امسال بهشون گفتم نه چون باید روی خودم تمرکزی کار کنم

    و خیلی خوشحالم انرژی ام رو برای اونها نذاشتم

    چون ما ناتوان هستیممم از تغییر یا کمکی که منجر به تغییر در زندگی دیگران بشه هستیم .

    و یه چیز دیگه که الان به ذهنم میرسه اینه که ما اون موقع ها با اینکه حرفی نمیزدم ولی این شور و اشتیاق در من بود که در مورد قانون با دیگران حرف بزنم شاید من هم اینو دهشتم که تاثیر گزار باشم منو تحسین کنن .و چون این شور و شوق را داشتم جهان هم همونو بهم می دهد

    ولی الان واقعا نه دیگه تمایلی ندارم با کسی حرف بزنم .این بار انگار مدارم تغییر کرده اون تنهایی اون با خودم بودن خیلی ارزشمندتر شده خیلی مشتاق ترم با خودم تنها باشم فایل گوش بدم بنویسم اشک بریزم و ذوق کنم از شادی

    من هی یه چیز یادم میافته و میام اضافه میکنم

    استاد جان من چندین سال پیش توی دوره ای شرکت می کردم که توی اون دوره افرادی بودند که رایگان وبه قولی خدمت کردن سر یه ساعت معینی با تو تماس می گرفتند که ببین تمرینات انجام دادی یا نه خلاصه این بندگان خدا شاید بعضی وقتها یکساعت هم صحبت می کردند و بعضا 4،5 تا نفر هم داشتن که اونها باید هفته ای یکبار زنگ میزدن و تز اصلی مربی اصلی هم این بود که شما با کمک کردن به دیگران مسیر رو برای خودتون باز می کنید والبته مربی اصلی هیچ پولی به این افراد نمی داد با این باور که شما دارید به خودتون کمک می کنید نه دیگران

    القصه که من هم یک دوره ای اون نقشی را ایفا کردم و البته ته دلم خیلی خوشم نمیومد هر چند که دلیلی براش نداشتم تو این سال ها فهمیدم که اون مسیر برای من اشتباه بود شاید برای کسایی دیگه خوب بوده اما برای من نبود

    چون تمرکزت رو می ذاشت روی مشکلات دیگران همذات پنداری کردن، دلسوزی کردن ،مشاور بودن ،خدا بودن عالم دهر بودن،من می دانم ….. هرچند من تمام تلاشم رو می کردم به دام نیافتم اما بازهم بعضی اوقات پا به پای اونها می رفتم

    مطمینم که هرگز تاثیری توی زندگی اونها همون موقع هم نذاشتم و نداشتم و فقط انرژی گرانبها مو برای دیگران که حتا نمی شناختم هم هدر دادم

    با چه باوری

    اینکه من دارم به خودم کمک میکنم نه دیگران .،

    انرژی کمک کردن به خودتون اول بر می گرده ……

    خدارو شکر باز درک کنم والان اینجا هستم شکررررر

    الهی شکرتتت که همه چیز در ید قدرت توست.

    استاد جاننن این فایل های اخریتون عالیییییییی اند خدا قوت

    ممنونمممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    الهه عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    سلام خدمت دوستان مثبت اندیشم

    در مورد این فایل باید بگم که من هم همین جهالت رو در ابتدای مسیرم با استاد داشتم ولی خب خداوند منو هدایت کرد و زودتر فهمیدم که موضوع چیست.همونجوری ک استاد گفتم من هم دچار توهم میشدم ک‌ می‌تواند خدا باشم و هدایت کنم دیگران رو.در ابتدای گوش دادن به فایل های رایگان استاد و فهمیدن و درک کردن نسبی آگاهی ها و قوانین جهان هستی ذوق داشتم که با کسانی ک مشکل مشابه داشته ند در میان بگذارم و تغییری در زندگی آنها بوجود بیاورم .در پس این نیت خیر ،همان خودخواهی من و اینکه دیگران از من تعریف کنند خودشان را مدیون من بدانند بود.و‌از طرفی برای توضیح دادن مثال آوردن و جزئیات زندگی شخصی خودم را بازگو کنم تا به حرفم ایمان بیاورند در حالی ک خودم هم اول مسیر هستم و نتایج بزرگی نگرفتم .من دوست داشتم عزیزانم رو هم به این مسیر لذت بخش بیارم و آنها هم نتایج بگیرن اما در حال حاضر از این کار بی فایده خودم را فارغ کردم و نجات دادم و هم اینکه در ذخیره کردن انرژی م برای کارهای خودم هم اینکه بار مسئولیت از روی شونه های خودم برداشتم و احساس راحتی و سبکی دارم .این قوانین و آگاهی ها ما را سبک میکنند و آسان میکنن برای آسانی ها.خدارا هزاران بار شاکرم که با استاد و آموزه های استاد آشنا شدم و مرا قدم به قدم هدایت میکند.خدایا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    ناصر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 321 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیزم و دوستان ارزشمندم امیدوارم تو هر لوکیشنی هستین حال دلتون خوب باشه و از لحظه به لحظه حضور لذت ببرین، خدا رو شکر بابت سایت و این فضای لذت بخش استاد چقدر زیبا گفتین و چقدر لازم بود این اگاهی رو دوباره بشنوم و بیاد بیارم که چقدر بابت این نگرش که دوست عزیزمون داشته چقدر شبیه خودمه و منم داشتم و دارم و طی این مدت نزدیک به 6 سال واقعا برای خودم چالشهای رو ایجاد کردم چقدر درس داره برای من و واقعا همینطوری بود من وقتی با قوانین اشنا شدم انقدر حالم و انرژیم بالا بود که شبها تا صبح را میرفتم و شکرگذاری میکردم و دوست داشتم خانوادمم از زندگیشون لذت ببرن و خب چون 360 درجه همه چیزم تغیر کرده بود فک میکردن و دیونه شدم و….خلاصه نمیخام جاهای نا زیباشو بگم و یجای رسید که من با اون همه دردی که کشیدم برای تغیر دیگران و اشنا کردنشون با استاد عباسمنش تسلیم شدم و گفتم خدایا من دوست دارم بتونم زندگی خودمو و احساساتمو کنترل کنم و قدرت غیرطبیعی و رفتار غیرطبیعی خاسته من نیست خاسته من لذت بردن از زندگیم بالاتر رفتن درامدم راحتی بیشتر توی کنترل ذهنم و احساساتم آرامش بیشتر شادی بیشتر و سلامتی بیشتر و بهبود کیفیت زندگی خودمه و چیزای که خودم میخامو پیگیری کنم حالا خانوادم میخان باشن کنارم و بفهمن میخان اصلا نباشن خانواده من ادمهای هستن که با من هم فرکانسن و از حضور همدیگه لذت میبریم و وابستگیم فقطو فقط به خداونده و وقتی ک این تصمیم رو گرفتم خدا شاهده همون برادرم که فکر میکرد من از طریق فایلای استاد عباسمنش و سایر اساتید که قبلا با توجه به فرکانسم دورهاشون رو گوش میدادم و بخاطر اون منو تیمارستانم بردن همون برادرم الان از شاگردای سفتو سخت استاد عباسمنش و اتفاقا کلی از دورهای استادو اون برام فرستاد و خواهرم باز از شاگردای استاده دورها رو برام رایگان به قول استاد فیر فیری میفرستن خخخ، مادرم از شاگردای استاده فقط ی برادرم که با ما هم فرکانس نبود و خیلیم دوسش دارم از خدام میخام کمکش کنه اون الان تو زندانه و 3 ساله ک با ما نیس، و خلاصه کلامم زمانی که من وابستگیمو گذاشتم کنار اون ایثار و از خود گذشتگی که باور غلط بود و تو ذهنم بود رو فهمیدم اشتباهه و تسلیم شدم اتفاقا از اونجا به بعد نتیجش این بود ک خداوند با دستان قدرتمندش هدایتشون کرد و خودشون همونجوری که من دوس داشتم باشن شدن تازه تناج همون برادرم انصافن تو بعضی از چیزا از منم بزرگتره یا خواهرم تو زمینه ثروت خدا رو شکر ترکوند و از منم خدا رو صدهزار مرتبه شکر درامدش بیشتره، و خب این چیزی بود که من میخاستم ینی خوشحالی و راحتی برای همه ادمهای ک تو فرکانس راحتی و ارامش و لذت و ثروت و سلامتی و شادی بیشتر و اینکارو خوده خداوند با دقت و با قدرت انجام میده و از اعتماد کردن به خداوند راضی و شکرگذارم دوستتون دارم و قدر جایگاتون رو بدونید بقول استاد هرجا هستی در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشین و در مدار راحتی و عشق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    سحر خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1514 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم

    سلام به دوستان این سایت زیبا

    این موضوع پاشنه آشیل منه و همیشه سعی میکنم راهنمایی کنم و دقت کردم خودم دور میشم و متوجه تغییر مدارم شدم ولی حرف زدن درباره قوانین با افراد هم مدار حس رشد به آدم میده

    ما نه تنها مسول تغییر زندگی یا بهبود زندگی دیگران رو نداریم حتی مسول جسم خودمون هم نیستیم یعنی روح ما مسول جسمش نیست نمی‌دونم تا چه حدی درسته ولی من مدت زیادیه درگیر تضاد سلامتی و حساسیت دستم هستم و امشب یه حسی بهم گفت تو حتی مسول جسم خودت نیستی یعنی شرایطی پیش میاد تو سعی میکنی مواظب ورودی های غذایی باشی سعی میکنی مواردی که میگن رو رعایت کنی ولی کارها تا نصفه پیش می‌ره و رها میکنی و مشکل بر طرف نمیشه و تو هی زور میزنی ولی نمیشه علتش اینه که جسم تو آماده نیست

    سلول های تو آماده بهبودی نیستند و تو نمیتونی اونا رو وادار کنی باید بگی من مسول جسمم نیستم و اون رو رها میکنم و اجازه میدم تا خدا هدایتش کنه و آماده دریافت سلامتی بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1506 روز

      سلام سحر عزیز

      چقدر زیبا خداوند جواب من رو از طریق شما داد

      راستش من ده دوازده سالی هست باتضادهای سلامتی درگیر و دارم

      تو یه کانالی هم که دارم تو پیامرسان ایتا که شخصی ادارش میکنه که مشخصه اگاهه به قوانین

      و در زمینه طبی مرکز داره

      خونده بودم

      بابیماری هاتون درگیر نشید اونها اومدن که شما رو به خدا نزدیکتر کنند

      بعد من واقعا راه های مختلفی برای درمان میشناسم راه هایی که اگر پیگیرانه وقت روشون بزارم شاید جواب بگیرم ولی روحم الان در شرایطی نیست که بهم اجازه بده تمام وقتمو صرف جسمم کنم

      واقعا برخورد کردنم به پیام شما برای من انگار یه هدایت الهی بود

      در واقع باید من تو مدار سلامتی قرار بگیرم و با زور زدن فقط نتایجی رو میگیرم که دیگران گرفتن

      من جسم خودم رارها میکنم و آن را به صاحب اصلی آن یعنی خداوند میسپارم و اجازه می دهم خداوند در زمان مناسب به من سلامت کامل عطا کند

      البته که در حد امکان برای پرهیزات غذایی و دارو و درمان میکوشم اما وابستگی به نتیجه و انجام کامل مراحل درمان را به خداوند میسپارم.

      ممنونم دوست عزیز بابت کامنت مفیدتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سحر خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1514 روز

        سلام دوست عزیز

        ممنونم برای پیام ارزشمندت

        دیشب با خودم صحبت میکردم و مثال های به ذهنم میمومد مثل خداوند الهام میکنم به مادر موسی بچه ات رو بنداز تو آب ،چون اون جسم صاحب داره

        ابراهیم رفت تو آتش و گلستان شد چون اون جسم صاحب داره نذاشت بسوزه یا اینکه ابراهیم چاقو گذاشت رو گردن اسماعیل ولی نبرید چون اون گردن صاحب داره نمی‌ذاره بهش آسیب برسه و ما هم هیچ توانایی برای بهبودی نداریم و آویزون این جسم شدیم و تلاش میکنیم بهش سلامتی بدیم و اینجوری نگرانی بیشتر میشه و روح ما هم رها نیست باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و بهش بگیم آروم باش خدا هدایتش می‌کنه و روح و جسم مون هماهنگ میشن و در یک راستا حرکت میکنند باید اجازه بدیم در صلح بمونیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام و درود به استاد عزیز.

    سلام به روی ماه استاد قشنگم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    استاد جونم ممنون و مرسی که بازم لطف کردی و برامون فایل جدید گذاشتی.

    موضوع خیلی قشنگی انتخاب کردید که فکر می‌کنم اکثرمون تو این داستان تجربه‌های زیادی داریم.

    تغییر دادن دیگران یکی از نواقصی بود که به شدت روی من کار می‌کرد .

    هیچ وقت به این موضوع به عنوان یه نقص نگاه نمی‌کردم . به دلایل مختلف فکر می‌کردم کار درستی دارم انجام میدم هرچند که هیچ وقت با نتایج خوبی مواجه نمی‌شدم. بقدری از جهان بابت این موضوع سیلی خوردم تا اینکه باورم شد که در مقابل تغییر دیگران عاجزم. به قول استاد عزیز توانایی تغییر دیگران رو ندارم .به جرات می‌تونم بگم علاوه بر اینکه به خودم خیلی آسیب رسوندم حتماً خسارتهای زیادی به دیگران هم زدم .

    اون موقع که دنبال تغییر دیگران بودم این شاید متوجه نمی‌شدم. زمانی متوجه شدم تو مسیر اشتباهی هستم که با استادعزیز آشنا شدم . دوره‌های استاد رو کار کردم طی روند تکاملی تونستم به این نقصم غلبه کنم .

    می‌تونیم از خودمون بپرسیم که چرا دوست داریم بقیه رو تغییر بدیم ؟!! واقعاً هدفمون از این کار چیه ؟!!!چیزایی که خودم تجربش کردم این بود:

    اول اینکه دوست داشتم معلومات خودمو به رخ دیگران بکشم.

    گاهی دنبال تایید دیگران بودم .

    گاهی دوست داشتم از طرف دیگران تشویق و تحسین بشم .

    در هر صورت قضاوت بقیه برام مهم بود و دوست داشتم دیگران از من وجه ی خوبی ببینن که اونو تو این موضوع می‌دیدم .

    دوست داشتم دیگران بدونن که منم به فکرشونم. گاهی به خاطر حس دلسوزی دوست داشتم تغییرشون بدم .

    گاهی به خاطر اینکه برتر بودن خودمو به دیگران ثابت کنم سعی می‌کردم تغییرشون بدم در واقع می‌خواستم متوجشون کنم که من خیلی حالیمه و تو مسیر درستی هستم و شما حالیتون نیست که چ کار میکنید!!!

    گاهی دلم می‌خواست در مقابل ، درد و دلها و مشکلات دیگران راه حلهایی جلو پاشون بزارم که از من قدردانی و تشکر کنن.

    خیلی جاها دوست داشتم از این طریق قدرت خودمو به دیگران نشون بدم.

    دقیقاً فکر می‌کردم منجی بقیه هستم و باید جلوی اشتباهاتشونو بگیرم. و وظیفه ی خودم میدونستم که اجازه ی اشتباه کردن به دیگران ندم.

    خیلی وقتا فکر می‌کردم دیگران عقل ندارن و بلد نیستن از عقلشون درست استفاده کنن، بنابراین باید بهشون یادآوری کنم که چ طور رفتار کنن ! چ کارهایی انجام بدن ! چ برخوردهایی داشته باشن ! و چطور از مالشون درست استفاده کنن که چیزی ازدست ندن.

    شاید از این طریق دلم می‌خواست اعتماد به نفس خودمو بالا ببرم و عزت نفسی پیدا کنم . به هر صورت به خاطر تک تک این موارد به خودم خیلی بیشتر و به دیگران هم آسیب زدم.

    همه ی مواردی که خدمتتون عرض کردم از توهمات ذهنم بود و به علت عدم آگاهی همچنان ادامه می‌دادم. خیلی جاها زور زدم .خیلی جاها تقلای بی‌ مورد داشتم. خیلی جاها از وقت و انرژی خودم کم گذاشتم .خیلی جاها تلاش بیهوده کردم تا برای دیگران آرامش به ارمغان بیارم. اکثر جاها خسته میشدم و بعد عصبی و بعدش عصبانیتم منجر به رفتارهای ناجالب دیگه‌ای میشد .همه رو خوب می‌فهمیدم ولی همچنان ادامه می‌دادم. فکر می‌کردم نیاز به تلاش بیشتری دارم. باید ادامه بدم تا نتیجه بگیرم. هرچی بیشتر پیش رفتم بیشتر آسیب زدم و بیشتر آسیب خوردم به هیچ وجه نمی‌تونستم از خودم درست مراقبت کنم. من به تمامی عزیزانم آسیب زدم بخصوص خانواده ی خودم از جمله پدر و مادر و خواهر و برادرهای خودم و همچنین همسرم.

    نسبت به همشون به غیر از همسرم ، حس دلسوزی داشتم و مثلاً به خیال خودم میخواستم گره‌ای از مشکلاتشون حل کنم .دقیقاً آدم بد داستان همیشه من میشدم و به جای تایید و تحسین همیشه مورد قضاوت قرار می‌گرفتم و اتفاقاً می‌فهمیدم همه از اینکه تو کاراشون مداخله می‌کنم شاکی میشن و رنج می‌کشن‌ .

    آسیبهای بزرگ و جدی ای که خوردم ، زمانی بود که تازه با استاد آشنا شده بودم. میشه گفت 5 سال پیش اون موقعه ها بقدری هیجان داشتم که هرچی از استاد می‌شنیدم دوست داشتم برای دیگران بازگو و بعد رو دیگران پیاده کنم. به هیچ وجه تمرکزم روی خودم نبود . به هیچ وجه خودمو نمی‌دیدم. فقط دوست داشتم آموزه‌ها رو به دیگران منتقل کنم و بگم بیایید و درست زندگی کنید. به ظاهر این جمله رو نمی‌گفتم اما تمام رفتارهای من اینو نشون می‌داد تا اینکه یه مدتی از آشناییم با استاد گذشت و از اونجایی که زمانی که تو دلت میخواد تو مسیر درست باشی و اگر در مسیر اشتباهی باشی خداوند کمک و یاری خودش رو بهت می‌رسونه از سمت دیگران رفتارها و واکنش‌هایی نسبت به خودم دیدم که باعث شد تلنگر بزرگی بخورم. اینکه دیگران با توجه به اینکه متوجه شده بودن من دنبال کسب آگاهی هستم احساس می‌کردم منو کنترل می‌کنن و مدام دنبال مچ‌گیری از من هستن .

    گاهی با آدمهایی مواجه بودم که خیلی راحت اشتباهاتم رو به رخم می‌کشیدن. خیلی خوشگل بهم می‌فهموندن که اگه خیلی زرنگی گلیم خودتو از آب بیرون بکش نمیخواد فکر کس دیگه باشی !!.

    طوری شده بود که دیگه جرات حرف زدن نداشتم .وقتی زیاد حرف میز‌دم همش مراقب بودم که سوتی ندم. ترس خیلی روم کار می‌کرد .

    اعتماد به نفسم خیلی پایین اومده بود دوست نداشتم دیگران در مورد من اینطور قضاوت کنن. ولی اتفاقی بود که خودم رقم زده بودم و خودم مقصر بودم با وجود اینکه اون اتفاقها خیلی تلخ و گاهی خیلی دردناک بود اما درسهای بزرگ زیادی به من آموخت. طوری شد که کم کم این درسها رو ملکه ی ذهنم ‌کردم و مدام جلوی خودمو می‌گرفتم که اشتباهاتم رو تکرار نکنم . البته از اونجایی که فایلهای زیادی از استاد عزیز گوش کردم ،استاد عزیز تو تمام دوره‌هاشون گوشزد میکردن که این آموخته‌ها رو برای خودتون نگه دارید و اجازه بدید نتایجی که دریافت می‌کنید کلام کوبنده‌ای باشه برای دیگران . انقدر این جمله رو شنیدم تا بالاخره یاد گرفتم.

    دقیقاً همونطور که استاد عزیز فرمودند : انسانها زمانی تغییر می‌کنن که آماده ی تغییر باشن. اصلاً نیازی به زور زدن و تقلا کردن نیست . خیلی این جمله رو قبول دارم که اگه تمرکز روی تغییرات خودم داشته باشم با تغییرات مثبتم و با فرکانس مثبتی که به جهان ارسال می‌کنم اکثر آدمهای اطرافم تغییرات مثبتی خواهند داشت و اینکه اگر تغییری نکنن از مدار من خارج یا حذف میشن .

    یاد گرفتم با تغییرات مثبتم میتونم وجه خوب آدمها رو ببینم هر چن اون فرد یه آدم غیر منطقی یا خشنی باشه .

    و در آخر هر فردی مسئول اعمال و رفتارهای خودشه .

    قرار نیست کسیو جای کس دیگه مجازات کنن.

    ما هیچ دینی نسبت به کسی نداریم .

    هر کسی هر کاری کرده و می‌کنه برای حال دل خودشه و خودش پاسخ فرکانسشو دریافت می‌کنه .

    اینو تو این سالهای اخیر خیلی تجربه کردم .

    شناخت خداوند و اینکه ما با خدای عادل و قدرتمندی سر و کار داریم خیلی بهم کمک کرده تا با باورهایی درست و منطقی ای مثل هر کسی سر جای خودشه .هیچ اشتباهی صورت نگرفته.

    خداوند به همه به یک اندازه نزدیکه .

    هر کسی قدرت خلق اتفاقات زندگی خودشو داره .

    هر آنچه تو زندگی هر فردی دیده میشه حاصل فرکانسهایی هستش که خودش به جهان ارسال کرده.

    و اینکه واقعا من نجات دهنده ی کسی نیستم و من از همچین قدرتی برخوردار نیستم.

    من یه فرد عاجز و ناتوانی هستم که فقط قدرت خلق اتفاقات زندگیه خودمو دارم .

    فهمیدم که تقلا کردن منو به نتایج خوبی نمیرسونه و فقط باعث سلب آرامشم میشه.

    فهمیدم که باید همه ی آدمهای اطرافمو با تمام خصوصیتها و ویژگیهای خودشون بپذیرم .

    زمان برد تا تک تک این باورها را باور کردم .باورهایی که آرامش رو به من بر گردوندن و منو از بند خود خواهی و جاه طلبی نجات دادن.

    برای هر کدومشون دردها کشیدم .می‌دونم خودم عاملشون بودم اما یاد آوری همین دردها قبل از اشتباه کردن باعث کنترل افکار و باور و رفتارهای اشتباهم میشن .

    کارکرد دوره ی عزت نفس تغییرات زیادی تو وجودم پدیدار کرد. کارکرد دوره احساس لیاقت غوغای عظیمی تو درونم به پا کرد‌.

    این دو دوره به من آموختن به ارزشها و توانمندیهای خودم بیشتر بها بدم و تمام تمرکزم روی خودم باشه .

    دنبال رشد و بهبود شخصیتی خودم باشم.

    به هر طریقی شده فقط فکر آرامش خودم باشم.

    به خودم ، به وقتم ، به انرژیم ، به حال درونیم بیشتر احترام بزارم و بیشتر از خودم مراقبت کنم هیچ وقت خودمو تو چالشهایی که غم و اندوه و درد و ناراحتی هستش نندازم و فکر نکنم باید شنونده ی خوبی برای غمهای دیگران باشم. زمانی می‌تونم همدم و همراه کسی باشم که با شنیدن صحبتهای طرف مقابلم، تحت تاثیر قرار نگیرم و فقط یک شنونده باشم و بدون اینکه احساسی بشم از اون مسئله بگذرم اگه کمکی می‌تونم انجام بدم و گرنه ، رها و فراموشش کنم.

    امروز دیگه بخاطر وقت گذاشتن برای تغییر دیگران یا حتی کمک به دیگران خودمو خسته و عصبی نمی‌کنم که بعداً ، از دیگران متوقع بشم. هر جایی که بخاطر دل خودم و برای خوشحال کردن خودم کاری هست انجام میدم در غیر این صورت خودمو درگیر هیچ مسئله‌ای نمی‌کنم .سعی می‌کنم اگه افکاری به ذهنم خطور می‌کنه که باعث همون حسهای ناجالب هستن با دادن ورودیهای مناسب که از استاد عزیز یاد گرفتم که قسمت بالا عرض کردم به گفتگوهای ذهنیم خاتمه بدم و کنترلشون کنم .

    به هیچ وجه مثل گذشته دیگران رو کنترل نمی‌کنم که نواقص و ضعفهاشونو ببینم که بخوام دنبال تغییرشون باشم.

    کنترل کردن دیگران یکی از بزرگترین عیبها و نواقصی هستش که می‌تونه ما رو به قهقراها بکشونه.

    چون استاد عزیز گفتن این فایل قسمت دیگه‌ای هم داره سعی می‌کنم تو قسمت بعدی بابت صحبتهایی که کردم از تجارب شخصیم نسبت به خانواده و همسرم بنویسم.

    استاد جونم مرسی.

    ممنون از وقت و انرژی ای ، که برامون گذاشتید .

    میدونید که چقد عاشقتونم .

    میدونید که چقد با وجودتون حالم خوبه .

    مرسی که هستید .

    الهی باشید همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 704 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد کامنتت ب من دوسال پیش رو یادآوری کرد

      من واسه این فایل کامنت گذاشتم ونوشتم ک اوایل آشنایی بااستاد این مدلی بودم والان تغییرات ایجادشده اما گاهی اوقات هم خیلی کم پیش میات فرد حرفی بزنه ومیدونه ک من خوشم نمیات بعدش پشیمون میشه ومعذرت خواهی میکنه میگه ببخشید میدونم خوشت نمیات پیشت حرفی بزنم منم میگم خب عیب نداره اما خودت مشکلتو حل کن

      داعم هم ب خودم میگم بتوچه مگه خودش عقل نداره فکر نداره اونم مثل من ادمه از خدای خودش کمک بخات گاهی اوقات میبینم طرف راه حل رو داره اما نمیخات تغییر کنه فقط،میخات ترحم بقیه رو بخره منم میگم خب بذار از جهان چک بخوره مگه من مسعولشم حتی اگه مادرم باشه شاید از نظر اونا من خیلی بی احساسم

      اما اتفاقا مثل شما چنان چک هایی خوردم ک دردهایی داشت تازنده هستم فراموشم نمیشه چقد مسخره شدم مچ گیری میکردن کجا اشتباهی کنم کجا عصبی بشم

      الان کامنت شمارو خوندم یادم اومد ای بابا من 2سال پیش خیلی توی درودیوار بودم

      ب اندازه ای ک من تغییر کردم همه بامن تغییر کردن وجه خوبشون رو دیدم

      دیشب جاریم بامن تماس گرفت وچقدر من رو تحسین کرد ن بخاطر نصیحت بخاطر پیشرفت هام رفتن تو دل ترس‌هام مهارت کسب کردنم

      وخواب دیده بود من ب موفقیت نزدیک شدم ومیخام کارخانه تولیدی پوشاک بزنم چقد خوشحال بود وخوشحالم کرد

      همین جاری ک چندسال پیش باهم لج بودیم و بیشتر من از اون بنده خدا خوشم نمیومد الان بیشترین احترام ازش میبینم نگاه میکنم میبینم خودم هم بیشتراز افرادیکه نصیحتم میکردن خوشم نمیومد حق رو میدم ب کسی که از شنیدن نصیحت من خوشش نیات

      خداروشکر که هرروز درس تازه ای دراین کلاس توحیدی رو یاد میگیرم

      سپاسگذارم از اینکه تجربتون رو نوشتید

      درپناه الله مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1365 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم ناهید دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم وچقدرحرفهایت از جنس خدا بود و کلی کیف کردم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    الهام لطیف گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه ی دوستان عزیزم

    استاد امدم بشینم کامنتهای گام 23 رو بخونم، متوجه شدم فایل جدید امده.و سپاسگزاری خدا رو کردم

    اول از همه رنگ سبز زیبای بکگراند تون چقدر زیبا و ارامبخشِ و چقدر رنگ و پترن لباس تون بهتون میاد.

    خوب بریم سر فایل.یعنی حدودا 39 سال از عمرم رو کم و بیش به اینجور قضایا گذروندم.

    دوست داشتم دست خیر و کمک رسان باشم برای بقیه.مخصوصا برای کسانی که بچه ی مریض داشتند، دیگه هر کاری میکردم که به خانواده مخصوصا مادر و خود اون کودک کمک کنم.

    غافل از اینکه خودم در مرداب بیماری بیشتر و بیشتر فرو میرفتم.

    نه خودم هاا، خودم به لطف خدا از اول صحیح سلامت بودم، این فرزندم بود که مریض و مریض تر میشد.همیشه بیمارستان بودیم.همیشه بستری، دارو، آزمایش و….

    تازه میرفتم از کتابخانه های تخصصی ،کتابهای مرجع راجع به بیماری پسرم که نوعی نقص ایمنی ناشناخته داشت رو میگرفتم و ساعتها و روزها مطالعه میکردم.

    انقدر هم زجه و زاری میکردم به درگاه خدا که چرا این بچه خوب نمیشه.

    بماند که عمر اون گل زیبا فقط 9 سال بود. و بعد رفتنش بعد از کلی چک و لگد دنیا به خودم آمدم.

    این حس نجات دهندگی تا حدی در ذهنم بزرگ شده بود که میرفتم دوره های شفا دهندگی از راه دور، که الان یادم نمیاد اسمش چی بود، شرکت میکردم و به قول خودشون تا مستری این کار رفتم.

    دوستان و فامیل یا کسانی که میدونستن، همیشه با برقراری تماس تلفنی میخواستن که از راه دور درمان شون کنم.

    منهم ته دلم راضی و مغرور که بله، من چه قدرتی دارم که میتونم مردم رو شفا بدم.(زهی خیال باطل)

    خلاصه که سر این موضوع خیلی پوست کلفت بودم و اصلا در مورد نتایجم تعمق نمیکردم.بدجور هم امتحان پس دادم.نه یکبار، چندین ده بار

    از اون دسته شده بودم که با ظلم به خود قلبم رو مهر و موم کرده بودم از آگاهی های الهی

    اوایل کار که عضو سایت شدم هم دوست داشتم عرض اندام9 کنم برای دیگران، چقدر نصیحت میکردم، مخصوصا نزدیک ترین دوستم رو.انقدر که دهنم کف میکرد از شدت صحبت کردن.

    اما دریغ از یک سر سوزنی تغییر در شخصیت و عملکرد ایشون.

    استاد، این گوشم همیشه میشنید شما در همه ی فایل ها میگفتین که در مورد این آگاهی ها لازم نیست با کسی صحبت کنی، اما درک و فهم و عملی بهش نداشتم.

    بعد از طی تکامل وقتی متوجه قضیه شدم و سعی کردم روی خودن کار کنم و به دیگران کاری نداشته باشم ، به بزرگواری خداوند، همه ی اون ادم ها ی بیمار و بیمارستان و اون دوست و آشناها رفتند که رفتند.

    دوستم که به رحمت الهی رفت

    پسرم هم به بهشت ابدی پر کشید

    فامیل ها و ادم های مریض دور شدند

    حتی همسرم هم اتاقش از من جدا شد

    الان من ماندم با خودِ خودم.

    تنها اما آرام

    تنها اما شاد

    تنها اما تندرست و سلامت

    تنها اما راضی

    سعی میکنم تا جایی که میتونم حتی به فرزندان خودم هم نصیحت نکنم.دلسوزی نکنم.تا خودشون نخوان در مورد این موضوعات صحبت نکنم.

    خلاصه که خلوت شدم،

    راهم

    ذهنم

    مسیرم

    الان تمرکزم بیشتر روی خودمه، مخصوصا از زمانی که پروژه خانه تکانی ذهن رو دارم کار میکنم.

    قشنگ میفهمم قبل از هر لولی که میخوام بالاتر بیام، خداوند امتحانم میکنه ، با مسائل مختلف که درشت ترینشون از طریق پسرم و همسرم هست.

    و بعد از موفقیتم انقدر قلبم باز میشه و حالم عالی که فقط دوستان همین سایت متوجه حس و حالم میشن.

    خداوند رو سپاسگزارم برای بهبودهای مستمری که در طول زندگیم دارم.

    از شما، و سایر همکاران تون هم بینهایت ممنونم

    همینطور از دوستان عزیزم

    با عشق الهام لطیف

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: