آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

413 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1356 روز

    سلام به استاد عزیزم وهمه عزیزان همراه .

    چقدر توضیحات استاد عالی بود و چه خاطراتی رو برای من زنده کرد .

    اینکه توی دوران مدرسه به زور باید نماز میخوندیم یا سخت گیریهایی که برای وضو بود و نماز اجباری .من سالها نماز میخوندم و عبادات انجام میدادم اما از ترس مخصوصا یه کتاب وحشتناکی بود به نام سیاحت شرق که هم توی مدرسه مدام واسه ما میخوندن یا توی خانواده شوهر عمه جانم خدا رحمتش کنه واسمون میخوند و ما رو میترسوند .

    اینقدر افراطی رفتار میکردن که ما از دین و خدا و همه چی زده شده بودیم حتی یکبار خیلی منو سرزنش کردن که چرا موهاتو قیچی کردی ریختی توی سطل آشغال میگفتن مرد غریبه ای که موی این سطل رو ببینه متوجه میشه این مو مال زن این خونه ست و شما گناه بزرگی مرتکب شدی.

    یادمه وقتی نماز میخوندم با ترس و اضطراب بود و همش فکر میکردم این نمازها که قابل قبول خدا نیست و اون دنیا میگن اینا به درد خودت میخوره .

    متاسفانه چند سال پیش همسر مردی شدم که خودش رو خیلی مومن میدونست و علاقه مفرطی به امام حسین و بقیه ائمه داشت و به زور ما رو مجبور میکرد چادر سر کنیم و آرایش و ادکلن قدغن بود حتی صحبت و جواب سلام دادن به مرد غریبه گناه کبیره بود و اینقدر سخت میگرفت و قرض میکرد تا روضه بگیره و خرج بده به نیت اینکه گناهانش پاک بشه . میگفت روزی چند قطره اشک ریختن برای امام زمان و امام حسین واجبه .

    خلاصه که ما رو به ستوه آورده بود آخرشم متوجه شدم چندتا خانم رو صیغه کرده که به قول خودش از خلاف نجاتشون بده و به راه اسلام دعوتشون کنه چون این سنت پیامبر بوده .

    منم دیگه دیدم ما کلی تفاوت نظر داریم و با گرفتن دوره های عزت نفس و 12 قدم دنیا به راحتی ما رو از هم جدا کرد به لطف الله مهربانم.

    استاد من با شما خدا رو شناختم و عاشقش شدم ، اون ترس و تردیدها جاشونو دادن به ایمان و توحید و عشق .

    رابطه ای که الان با خدای خودم دارم و حس صمیمیتی که میکنم و راحت باهاش درد و دل میکنم . هر روز سپاسگذاری و هدایت خواستن و درک اینکه هر چه دارم از اوست .

    این حال خوش و این رابطه عالی رو مدیون شما هستم و تنها با یاد خودش قلبم آروم میگیره .

    خدا رو شاکرم بابت زندگی زیبایی که در اوج آرامش و لذت دارم و هر روز رابطه م با خودش صمیمی تر میشه به لطف الله مهربان .

    سپاسگذارم از خداوند که اجازه این رابطه رو به من داد و سپاسگذارم از شما که این رابطه زیبا رو برام خلق کردید و واقعا به رسالتتون عمل کردید . یک دنیا ممنونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  2. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    به نام خدای رحمان و رحیم

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    با توجه به ورودیهای که در تمام طول زندگی دریافت کردم هنوز در ناخودآگاه ذهن من این باور کار میکنه که رفتار درست و یا نادرست من باعث میشه دیگران به پدر و مادر من طلب خیر و آمرزش از خدا کنند و یا لعن و نفرین کنند پدر و مادر منو و همین باور در شرایطی که گاها قرار میگیرم منو نگران میکنه که اون رفتار مورد تائید دیگران هست یا نه ؟

    چقدر دیگران از من می‌خواند که نماز و روزه قضا پدر و مادر مرحومم رو بخونم

    البته که من با بودن در این مسیر الهی کارکردن روی خودم خیلی با باورهای درست و توحیدی تونستم مسیری رو که خودم درک کردم برم ولی این ورودی‌ها همچنان هست

    در حالی که هیچ کس حتی مسول مسیری که من میرم و زندگی میکنم نیست و تاثیری در زندگی من نداره و نمیتونه به مسیری که من بهش رسیدم تغییر ایجاد کنه

    چه برسه به افرادی که از این دنیا رفتند و در فرکانس و مدار دیگه ای هستند و من نمیتونم با انجام اعمالی مثل نماز و روزه و انجام کارهای خیر کمکی به اونها بکنند

    اونها دارند با اعمال شایسته خودشون در اون دنیا نزد خداوند متنعم میشند

    من تنها کاری که باااید بکنم اینکه با تمرکز کردن روی خودم باورها و افکار و فرکانس های خوبی به جهان ارسال کنم و نتیجه زندگی خودم رو خوب رقم بزنم

    به میزانی که متمرکز میشم روی خودم سوالهای خوب از خداوند در ارامش و احساس خوب میپرسم ک متوکل و رها به خداوند آماده میشم خداوند هدایتم میکنه

    وقتی به زندگیم نگاه میکنم میفهمم که خدا برای من بیش از کافیه تا منو هدایت کنه تا مسیر رو برام روشن کنه تا مسائل منو حل کنه

    هیچ کس به اندازه خداوند به من نزدیک نیست

    خدایی که از رگ گردن له من نزدیکتره

    تمام نیازها و خواسته های منو میدونه

    منو میبینه ،می‌شنوه،به من محیط و اگاهه

    منو دوست داره به من آسان گیره

    عاشقانه میخواد به اسونی کارهای منو انجام بده

    اراده کرده منو هدایت کنه

    تنها ولی و سرپرست من خداست

    با این باورها درک کردم که نیاز نیست کسی مسئولیت زندگی منو به عهده بگیره و منم مسئولیت زندگی کسی رو به عهده ندارم

    من خودم در گذشته بسیار سعی میکردم به دیگران کمک کنم از خودم میزدم و ریشه این کار هم به تائید گرفتن از دیگران برمی‌گشت و احساس ارزشمندی و مفید بودن میکردم و این فرکانس نتیجه نامناسب رو همیشه برام می‌آورد نه تائید میشدم و نه تاثیر گزاری مثبتی در زندگی دیگران داشت

    کاملا درک کردم عدل خدا بی نقصه خودش به عدالت بی نقصش شهادت داده

    هرکسی هرجاییه جای درست خودشه

    اگر میخوام من در جایگاه خوبی باشم فقط باید متمرکز بشم روی مسیر درست خودم مسولیت زندگیم رو به عهده بگیرم سعی کنم با باورهای درست به مسیر ساده و زیبا و آسون و لذت بخش خداوند که مدار ثروت ونعمت هست هدایت بشم

    در این دوره از زندگیم کاملا توحیدی و متوکل به خداوندم و فقط از خداوند توانا توقع دارم تا مسیرها رو به من بگه مسائلم رو به راحتی حل کنه منو به مسیر ساده و آسون و لذت بخش هدایت کنه

    هرچقدر خداوند رو بهتر درک میکنم بیشتر ایمان میارم که خدا برام کافیه برای آسون شدنم برای اسونیها

    هرلحظه فقط طلب هدایت از خداوند دارم و تمام طول زندگی من فقط خدا کمکم کرده هدایتم کرده از بینهایت مسیر و بینهایت دستی که فرستاده و از بینهایت طریق رزق و و روزی و نعمت فراوان به من عطا کرده و لحظه ای منو رها نکرده و تنهام نزاشته من فقط به خدا توکل کردم و از خدا متوقع هستم

    این درسی هست که من در این مسیر یاد گرفتم و سعی کردم تمرکز بزارم روی خودم و کاملا از دیگران دور شدم و از پند و نصیحت دیگران دور شدم راحت شدم و دارم با تجربه کردن و درس گرفتن مسیرم رو هربار بهتر و بهتر میکنم و رشد میکنم و این مسیر بی‌انتهاست

    و از تجربه کردن هم نمی‌ترسم که بخوام کسی مسئولیت زندگی منو به عهده بگیره که مبادا من اشتباهی کنم و کسی باشه که کمکم کنه من تجربه میکنه درس می‌گیرم و پیش میرم و خداوند هرلحظه هدایتگرم هست و من خودساخته شدم

    استاد جان این آگاهی ها منو شجاع تر کرد که اگر من طبق قوانین الهی عمل کنم هرروز همه چی تو زندگی من بهتر میشه و کافیه من متعهدانه به مسیر درستم ادامه بدم

    خدایا سپاسگذارم که لایق شنیدن این آگاهی ها شدم استاد جان و مریم عزیزم با تمام وجودم میگم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 877 روز

      به نام الله یکتا

      من بیشتر وقتها میگفتم خداوند برای من کافیه و الان فهمیدم که خداوند برای من کافی نیست!!!

      مگه میشه اقیانوس رو در قطره جا داد…باید نوع نگاهم رو به خالقم عوض کنم به خالقی که یک منبع بی انتها از انرژی هست که در جریانه و کل کیهان و تمام هستی و نیستی از آن خودشه…در آب در نور در هوا در آتش در خاک در جسم من در طبیعت در پول در سلامتی در اتم در کهکشانها و در عالم غیب و …

      وقتی همه چی خودشه و همه از آن خودشه چطور میتونم بگم خدا برای من کافیه،به نظرم باید بگم من با بودن با اون از هیچ میشم همه چی

      وقتی یک قطره به اقیانوس وصل بشه اسم اون قطره هم میشه اقیانوس و حل میشه در اون آب بی نهایت…خدایا شعور و درکی بده تا درکت کنم و بتوانم بندگی خالص بکنم برای خودم تا من سعادتمند بشم و تو بی نیازی از بندگی من

      سبحان الله….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    خدایآ به امید تو

    .

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم

    میتونم بگم از وقتی این فایل ها اومده رو سایت من رفتارهای خودم رو بیشتر زیر تظر گرفتم

    و دیدم خدایااااااااااااا روزی نیست ک من تلاش نکنم بقیه رو راهنمایی و هدایت کنم!

    ی مدت بود ویدیو از مکانهای زیبای دنیا میدیدم

    داداش کوچیکمم رو هم صدا میزدم بیا توهم ببین تصور کن اونجایی حسش کن فلان کن

    بعد میدیدم وسطاش داداشم هعی داره ایراد درمیاره از دیدیو ها و اصلا تمرکز خودم رو هم بهم میزد

    با خودم گفتم اخه چرا میخایی اینکارو کنی؟

    این فقط یکی از نمونه هاش بود

    بارها شده دستیارم رو میخام بزور بکشم تا بهش ی نکته رو آموزش بدم

    اقا شاید اون نمیخاد شینیون یادبگیره دوست داره با یکی صحبت کنه بمن چه؟

    از خدای خوب و مهربان میخام

    که کمکم کنه

    این پاشنه آشیلم رو برطرف ترش کنم

    و برسونم خودم رو به یک زندگی درارامش

    واقعن آرامش در زندگیم میخام

    و برای این آرامش باید از درون تغییرات رو براه بندازم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  4. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 654 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام مجدد

    حقیقتا وقتی که استاد”گفتیدتودانشگاه استادتون نیومدنمازورفت یاد”داستان زمانی که خودم درقم تویک ارگان مهدویتی کارمیکردم که یک جورایی زیرنظررهبریت بود وبی نهایت حساس درعقیدتی ونمازو…بنده بااینکه خیلی نیازمالی داشتم وقتی که گفتندمامیدونیم شمانمازمیخوانیداماچرادرنمازجماعت شرکت نمیکنیدوبنده اول گفتم که حاج آقا یک سوال دارم خدمتتون:نمازروبرای کی میخونیم؟وحاج آقایک لحظه مکث کردوگفت :خوب برای خودمون/منم گفتم خداپدرومادرت روببخشهوبیامرزه/ من نمازی نمیخونم که شما منواینجانگهداریدو بزارید کارکنم وهمچنین اصلا نمازمن بانمازشمازمین تاآسمان فرق میکنه وگفتم لطفا فرم منوبدیدتااستعفاموبنفیسم”شایدبچه هاباورتان نشه حاج آقا ازپشت میزش اومد وپیشانی منوبوسید وگفت عجب حرفی بهم زدی جوان دنیاموعوض کردی/بله استادمن درسته درقم 14سال زندگی کردم اما هیچوقت باورهای اعتقادیموپشت پانمیزدم وباتمام شرایط سختی که بودم اجازه نمیدادم کسی منوبانمازخواندن وریش گذاشتن بپذیره وهمیشه سه تیغ میکردم/خخخ/ونمازمن هم مثل یوسف پیامبربود”درموتورخانه ادارها ودورازهیچ کسی ودرخلوت باخداموالان که یادش کردم ازشدت زوق اشکم میخوادجاری شه چون بااین باورهای زیبام چه نتیجه هایی گرفتم بااون مناجاتها وتااین حرف استادروگوش دادم گفتم بزاریادآوری برای خودم کنم که توقم بااون شرایط تعصبات دینی ومذهبی وقتی که من فقط میگفتم خدا وایمان همراه باعمل صالح داشتم وهرگز توادارهاشرک نمیکردم بهترین ادارهاکارمندتاسیسات بودم وهمه منودوست داشتندواین همش کارخدام بود”وتنهااشتباه کل زندگیم هم این بودکه اینجای قرآن رومتوجه نشدم که منظورخدا”اگرخواستیدهمسرتان راطلاق بدیدبه درستی طلاق بدید”یااینکه اگرهمسرتان کاراشتباه کرداول بهش بگید وبعدباترکه وزندانیش کنیدو…اینهارونفهمیدم وبه جای اینکه تمرکزرو خودم بزارم همش به همسرسابقم تمرکزکردم وشایدباورتون نمیشه نابودداشتم میشدم “واما چون یک جورایی ارتباط خوب وقلبی باخدام داشتم “خدام یک فرصت بهم دادوالان زندگیم به کل باگذشته متفاوت هست وهرلحظه خداروسپاسگزارم بابت همه داشته هام اززمان تولدم “تابه امروز”رو///دوست داشتم این مطالب روبرای یادآوری خودم اینجامطرح کنم//

    راستی اینم بگم من درفایل قسمت اول هم گفتم من داشتم یک “کوچلوفریب شیطانه ذهنم رومیخوردم وتمرکزروخانواده ام میذاشتم ومسیرم یک مقدارمنحرف شد”که خداوندتودل مریم خانم عزیزگذاشت تااستادعزیزم این صحبتهای باارزش روبهمون بگه وخواستم بی نهایت ازمریم خانم واستادعزیزم سپاسگزاری کنم وازراه دورببوسمشون باقلبم///

    سپاسگزارم ازخدام وازاستادعزیزم ومریم خانم عزیزوهمچنین همه دوستان عزیزم/یاحق//

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 709 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    من نمیدونم چرا قبل از اینکه بیام درمورد فایل ها بنویسم ،یه حسی فقط بهم میگفت اینو بنویس

    چند روز پیش که قسمت یک این فایل روی سایت گذاشته شد گوش دادم اما چون جلسات قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدادم فرصت نشد که بیام و بنویسم در قسمت دیدگاه فایل قسمت یک

    امروز که دیدم فایل قسمت 2 به روی سایت گذاشته شده و شروع کردم به گوش دادن

    دوباره همون حس رو گرفتم

    فقط و فقط داشتم میگفتم خدایا چقدر استاد عباس منش آروم شده چقدر آرام صحبت میکنن

    چقدر با آرامش بیشتر و یه جورایی این حس رو هم دریافت میکردم که آرامش خاصی در وجودشون شکل گرفته

    یادمه وقتی پارسال من خواستم وارد سایت بشم و از خدا سوالاتی داشتم که در پروفایلم نوشتم که چی شد اومدم عضو سایت شدم

    یادمه وقتی فایل نشانه ام را به من نشان بده رو گوش دادم از تند تند صحبت کردن استاد خوشم نیومد و میگفتم چرا تند صحبت میکنه و میدونم که اون روزا در مدار دریافت آگاهی نبودم و این رو بهانه کردم تا در سایت که عضو شدم دیگه نیام و هیچ فایلی رو گوش ندم

    و الان دارم درک میکنم

    من اون روزا درمدار دریافت نبودم و وقتی بیشتر روی خودم کار کردم و بعد عضویتم که مرداد ماه بود و من از 7مهر ماه 1402 هر روز دیگه فایلارو گوش میدم

    یعنی بعد گذشت دو ماه عضویتم ،من هر روز دارم فایل هارو گوش میدم و سعی دارم که عمل کنم

    یه وقتایی برام سوال بود میگفتم چرا تند تند صحبت میکنن و من نمیتونم درست تحیلیل کنم و بهانه میاوردم

    ولی انقدر گوش دادم که دیگه تند صحبت کردنشون اذیتم نمیکرد

    تا این که این چند وقت که استاد فایل جدید میذاشتن ، یه چیزی عجیب توجهمو جلب کرد

    و اون، آروم صحبت کردن و یه جور خاص تری شده صحبت کردنشون

    نمیدونم چجوری بیان کنم

    ولی آرامش عمیقی از تک تک فایلای جدیدشون دریافت میکنم و حالمو بی نهایت عالی میکنه

    البته اینم بگم از فایلای قبلیشونم آرامش رو دریافت میکنم

    اما فایلای جدید آرامش بیشتری رو منتقل میکنن

    انگار این آرامشی که در صحبت کردنشون هست به من منتقل میشه که آروم بشینم و فایلارو گوش بدم و حین گوش دادن متمرکز میشم که ببینم چی میتونم یاد بگیرم

    یه حسی بهم گفت بیام بنویسم

    چون بی نهایت از این فایل های اخیر آرامش منتقل میشه به قلبم

    خدایا شکرت

    الان که داشتم گوش میدادم و آیات رو میگفتن به سوره نمل که رسیدن منم سریع از اپلیکیشن قرآنم باز کردم و آیه 81 رو که میخوندن منم نگاه میکردم به آیه و ترجمه اش

    خیلی حس آرامشی دارم

    واقعا بی نهایت زیباست این حال خوبم

    استاد عباس منش عزیز ،بی نهایت نور خدا به شکل عشقو و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت درزندگیتون جاری بشه

    درک هایی داشتم که سر فرصت با جزئیات میام و تو این دو تا فایل ارزشمند و ناب مینویسم

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    برای تک تک اعضای سایت هم بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  6. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1776 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَإِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ «77»

    و البتّه که آن (قرآن) براى اهل ایمان، مایه‌ى رحمت و هدایت است.

    إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ «78»

    بدون شک، پروردگار تو با حکم خود میانشان داورى خواهد کرد و او صاحب قدرت و آگاه است.

    فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ «79»

    پس بر خداوند توکّل کن (و بدان) که تو بر حقّ آشکار هستى.

    إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‌ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ «80»

    بى‌شک، نمى‌توانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمى‌توانى کران را آنگاه که روى برمى‌گردانند و پشت مى‌کنند، فراخوانى (و حقیقت را به آنان بفهمانى).

    وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81» سوره نمل

    تو هدایت کننده کوران از گمراهیشان نیستى؛ تو فقط مى‌توانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان آورده‌اند و در برابر حقّ تسلیم هستند

    —————————————————

    سلام بر اساتید عزیز و دوستان نازنینم، بندگان خداجو و شایسته خداوند

    روزها و شبهاتون به خیر و نیکی

    صدای منو میشنوید از شهر مشهد به پیشنهاد همسرم اومدیم

    هفته گذشته همسرجان بمن گفت بیا و یاری کن یه سفر بریم مشهد زیارت امام رضا

    و با توجه به تغییراتی که کم و بیش در طرز فکر و عملکردم دیده بود تصورش این بود که من تمایلی ندارم

    من با حس خوبی گفتم چرا که نه! بریم!…چقدر خوشحال شد

    از  همون اول که تصمیم به سفر گرفتیم هدایتها و نشانه ها پشت سرهم اومدن

    موقع خرید بلیط هواپیما مشخص شد از سفر قبلی که مهر ماه به ترکیه داشتیم و با کارت من پول بلیطها رو پرداخت کرده بودیم، اندازه قیمت بلیط یک نفر و کمی هم بیشتر برگشت به کیف پول داشتیم و فقط هزینه یک بلیط رو پرداخت کردیم، خدایا شکرت که من مهمان  vip خودت هستم چه حس خوبی داره

    جا برای سه شب در نظر داشتیم رزرو کنیم ، یکی از بستگان زائر سرایی رو به همسرم پیشنهاد داده بود که نزدیک به حرم بود و گفته بود که خودشون اونجا رفتن و ازش راضی بودن، من یه روز که سرگرم کارهای روزانه خونه بودم صدای همسرم رو شنیدم که با همون زائرسرا تماس گرفته و داره هماهنگ می کنه، و طرف گفته بود شماره کارت رو پیامک میکنه برای واریز پول شب اول، من نزدیک بود یه کوچولو ناراحت بشم ولی خدا رو شکر کنترل ذهن کردم اجازه ندادم شیطان فریبم بده، با حالتی آروم و با لبخند گفتم ای بابا صبر می کردی با مشورت همدیگه جا پیدا کنیم اونم گفت فکر نمی کردم موافق نباشی، گفت باشه اگر شماره کارت  فرستادن بهشون میگم منصرف شدیم و قرار شد من سرچ کنم جای مناسبی پیدا کنم

    اینم بگم که من قبلاً خیلی حساسیت در این موارد بخرج میدادم خدا رو شکر با آموزه های استاد خیییلی بهتر شدم ولی هنوزم خییلی جای کار دارم که بهتر بشم،همینطوری که داشتم سرچ می کردم ندایی در قلبم بمن گفت آرام باش تسلیم جریان هدایت باش و از زندگیت لذت ببر

    منم تسلیم شدم و به همسر جان گفتم همون مورد رو اوکی کن انشاءالله یکی ازبهترین و خاطره انگیزترین سفرهای ما خواهد شد دیروز صبح که از خونه بسمت فرودگاه می رفتیم، از قرآن هدایت خواستم و این آیه اومد

    إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا

    مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است

    دیروز رسیدیم مشهد و دیدم خدا رو شکر جایی که گرفتیم نه تنها خوبه که از حد انتظارم هم بهتره

    برای نماز ظهر و زیارت اومدیم حرم توی صحن یادم اومد که روز جمعه است و نماز جمعه برگزار میشه، و خب توی نماز جمعه هم که همه خبر داریم چقدر حرفهای سیاسی زده میشه که ما نمیخوایم بشنویم، دو به شک شدم که داخل صفهای نماز جمعه بشینم یا برم داخل حرم ولی باز هم جریان هدایت به کمکم اومد و گفت همینجا بشین خوبه، منم تسلیم شدم و نشستم خطبه اول شروع شد،

    خدااای من واو به واو صحبتهای امام جمعه از جنس صحبتهای استاد بود بخصوص تو فایلهای اخیر، و من سراپا گوش شدم درباره عبد بودن گفت و اینکه وقتی میگیم بنده خدا باشیم منظور این عبادتهای ظاهری مثل نماز و روزه و غیره نیست منظور اینه که با تمام وجود خودمونو بنده بدونیم بنده ای که هیچی هیچی از خودش نداره هرچی هست تماماً مال اربابشه، و درباره توکل گفت که جوری باید متوکل باشیم که صد در صد مطمئن باشیم  که راه حل مسائلمون رو میدونه و هدایتمون می کنه به راه حلها، اونوقت دیگه نمی ترسیم نه غم گذشته رو می خوریم و نه نگران آینده میشیم… و اینکه خدا بما اختیار داده ، و خیلی چیزای قشنگ دیگه گفت که اگه بخوام بنویسم کامنتم خیلی طولانی میشه، واقعاً لذت بردم ولی خطبه دوم رو که شروع کرد که معمولاً درباره مسائل روزه من سریع هدفون گذاشتم و همین فایل استاد رو گوش کردم، بعد از پایان نماز هم پاشدم دور و اطراف رو یه گشتی زدم چقدر عبارتهای توحیدی و جملات مناجات گونه روی در و دیوارها دیدم، خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    همسرم دوبار دیگه هم رفت حرم یکی یه بار برای نماز مغرب و یه بار قبل از اذان صبح ولی من نرفتم، قبلاً میرفتما! یعنی احساس وظیفه میکردم همه نمازها رو تو حرم بخونم اما الان بنظرم میاد روزی یه بار کافیه، و به لذتهای دیگه ام بپردازم مثل فایل گوش کردن و نکته برداری کردن و کامنت خوندن و کامنت نوشتن، و صحبت کردن با بچه ها از طریق تماس تصویری

    قبل از اذان مغرب آیات قرآنی که از بلندگوی زائرسرا پخش کردن  همون آیه دلربای سوره نور بود

    اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‌ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ «35»

    خداوند، نور آسمان‌ها وزمین است. مَثَل نور او همچون چراغدانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد. آن چراغ در میان حبابى شیشه‌اى و آن شیشه همچون ستاره‌اى تابان و درخشان، چراغ از روغن درخت پر برکت زیتونى بر افروخته شده، که نه شرقى است و نه غربى. (روغنش به قدرى صاف و شفّاف است) که بدون تماس آتش نزدیک است (شعله‌ور شود و) روشنى دهد. نورى است بر فراز نور دیگر. هر کس را خداوند بخواهد(در مسیر هدایت باشد) به نور خویش هدایت مى‌کند، و خداوند براى مردم مَثَل‌ها مى‌زند و خداوند به هر چیزی آگاه است

    و منو غرق در نور و اشک و لبخند شوق کرد

    امروز برای نماز ظهر اومدم حرم و همراه با خیل نمازگزاران نماز جماعت خوندم، احساس خیلی خوبی داره که دسته جمعی در برابر خداوند سجده کنیم اعلام خشوع خضوع و فروتنی کنیم

    بعد از نماز اومدم ایوان طلا و شروع به نوشتن این کامنت کردم، صلاتی کاملاً متفاوت با دیگران، خدایا بینهایت بار شکرت

    جالبه که وقتی برای کامنتم هدایت قرآنی خواستم این آیه های که ابتدای کامنتم اومد که استاد توی همین فایل  گفته و درباره شون توضیح داده

    وسط کامنت نوشتن بودم که یه خانم جوون همراه با پسر کوچیکش که فکر کنم هفت هشت سالش بود اومد کنار من نشست پسرش ظاهراً حوصله اش سر رفته بود خسته شده بود، مادره خیلی حرفهای قشنگی بهش زد گفت پسرم خوبه یاد بگیری صبر داشته باشی خدا صابران رو دوست داره

    سمت دیگه ام یه خانمی بود گوشیش زنگ خورد و صدای گوشی روی پخش بود و از حرفهاشون فهمیدم عروسشه اینقدر صحبتهای  قشنگی با هم داشتن و قربون صدقه همدیگه رفتن که من کیف کردم، خانومه به خود عروسش گفت همسایه ها میگن چه عروس خوبی داری عروسش هم گفت خوبی از خودتونه شما از منم بهتری

    بعد یکی دیگه بهش زنگ زد با هم احوالپرسی کردن گفت هوا خوبه خوبه همه چی جالب خوب و عالیه خدا رو شکر

    اینا رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم وقتی احساست و فرکانست خوبه لاجرم جهان اطرافت هم خوب میشه، آدمهایی رو می بینی که احساسشون خوبه مثبت نگر و خوشبین هستن

    اومدیم خونه (زائرسرا) و برای ناهار رفتیم طبقه پایین رستوران، برامون غذا آوردن و من دیدم ظرف غذای من برنج سفیده روش برنج زعفرانی نزاشتن، با احساس لیاقت و اعتماد بنفس بالا به یکی از کارکنان آشپزخونه که لبخند به لب همونجا بود گفتم برنج زعفرونی برای من نزاشتین گفت الآن براتون میارم و من تشکر کردم

    من همون کسی هستم که اجازه صحبت کردن با نامحرم و یا مرد غریبه به خودم نمی دادم

    من همون کسی هستم که درخواست کردن از دیگران برام خیلی سخت بود

    راستی اینم بگم توی این یکسال گذشته چند بار فکر کنم سه بار از مهماندارای هواپیما درخواست غذای اضافه کردم، اونم برام خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر انجامش دادم

    خدا رو شکر برای یک صلات پر برکت که پایانش با اذان مغرب همزمان شد

    خدایا بینهایت بار شکرت که هدایتگر ما به این مسیر زیبا شدی

    الاهی که ثابت قدم باشیم

     

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1299 روز

      سلام به خانم سلیمی عزیزم

      سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به شما عزیزِ جان ما …

      واقعا طبیعیه من انقدر دوستون دارم و وقتی بهتون فکر میکنم روحم به پرواز درمیاد…؟!

      الان که دارم براتون مینویسم،تو اتاق نیلا نیکام،اونا دارن به قصه ی صوتی گوش میدن و منم توی این فاصله،کامنت هایی که برام ایمیلش میاد رو میخونم ….

      تا کامنت شمارو باز کردم ،چنان نوری از صفحه ی گوشی به قلبم سرازیر شد که اصلا خودم حواسم نبود دارم از ذوق همینجوری لبخند میزنم …

      تا اینکه یهو نیکا گفت مامانی دعا میکنم همیشه روی لبات،لبخند باشه ….

      نمیدونید ازین دعای قلب کوچیکش،چقدر بیشتر ذوق زده شدم …

      همینجوری اومدم خط به خط پایینتر …باز صدای نیکا منو به خودم آورد :مامانی چرا داری گریه می‌کنی ؟

      خودمم نفهمیده بودم چشام خیس شده…گفتم مامانی گریه نیست،اشک شوقه …

      واقعا اشک نور بود ،اشک حقانیت صلات شما بود که روحم رو به پرواز درآورده بود …

      گفتم خدایا،این همه حس خوب،این همه نور،این همه آرامش ،من می‌خوام براشون پاسخ بنویسم و تحسینشون کنم،میشه لطفا یک هدایت قرآنی براشون بنویسم؟میشه یک نوری از سمت خودت بفرستی ؟

      خانم سلیمی عزیزم ،مادر قشنگ و مهربونِ ما بچه هایی که هیچ وقت ندیدینشون ولی مهر شما به قلب ما نشسته …

      دیگه دارم با گریه براتون مینویسم.

      این هدایت قرآنی الله بود :

      اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

      خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینه‌اى و آن آبگینه چون ستاره‌اى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مى‌نماید و براى مردم مثَلها مى‌آورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.

      دعا میکنم نور الله به جسم و جان و قلب سلیم شما بباره و از شما محافظت کنه در همه حال و بهتون عمر باعزت،طولانی،پر از عشق ،پر از خوشبختی بده ،پر از توحید و توحید و توحید…

      دوستون دارم ،از روشنی قلبم،عاشقانه،بی قیدوشرط!

      به امید خوندن همیشگی صلات های پر نور شما …

      در پناه حق تعالی میسپارمتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1776 روز

        سلام سعیده نورانی پروردگارم

        عزیز دلم عشق خودمی و بس

        دختر جان چکار کردی با دلم با این جواب نورانیت، رحمی مروتی …عزیزم

        سعیده جانم با این پاسخت و با آیه نوری که برام نوشتی یکی از خواسته های تمرین ستاره قطبیم تیک پر رنگ وخوشگلی خورد

        من دیروز صبح تو دفترم نوشته بودم خدایا یه رزق و نعمت ویژه ای علاوه بر همه نعمتها امروز بمن هدیه بده که از شدت شوق اشک بریزم

        و شب هم قبل از اینکه بخوابم اتفاقات خوب روزم و سپاسگزاریهامو نوشتم و رفتم رو تخت خوابیدم و گفتم چندتا کامنت بخونم دو سه تا کامنت خونده بودم و یه دفه چشمم به نقطه پر برکت آبی بالای صفحه افتاد با شوق مشغول خوندن پاسخت بودم که رسیدم به آیه دلبر نور….

        اونجا بود که از شدت شوق اشکم سرازیر شد و یاد خواسته صبحم افتادم…

        خدایا چجوریه که من دیروز قبل از اذان این آیه نورانی رو شنیدم و تو کامنتم نوشتم و امروز سعیده جونم برای جواب بمن ازت هدایت قرآنی خواسته و به همین آیه هدایتش کردی؟! غیر از اینه که مهر تأیید مسیر توحیدیمون از جانب تو و تأکید برای ادامه راهمون هست؟

        سعیده جونم جات خالی تو یکی از رواقهای حرم امام رضا نماز جماعت اقامه کردیم و من بعنوان تعقیبات بعد از نماز در یک فضای روحانی و پر از انرژی معنوی دارم برات می نویسم الهی که انرژی نورانیش به قلب سلیمت بشینه

        سعیده نازنینم خبر از دل من نداری من خیلی وقته که در شگفتم از این همه محبت و عشقی که در دلم نسبت به شما احساس می کنم

        ممنونم از دعاهای پر برکتت و دعا می کنم چندین برابرش در زندگی خودت مستجاب بشه خیر دنیا و آخرت سهم قلب نازنینت باشه نیلا نیکا رو بجای من از هر دو طرف گونه هاشون ببوس

        دلت هر روز بیشتر نورانی از نور خدای رحمان و رحیم باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1918 روز

      سلام خانم سلیمیِ عزیز و نازنین.

      چقدر کامنتتون چسبید بهم.

      کیف کردم از خوندنش و تبریک میگم بهتون برای بهبودها و رشدِ شخصیتی تون.

      احسنت دارین برای حضور در سایت و کامنت نوشتن هاتون.

      داستان مشهد رفتنتون و عبادت هاتون بسیار شیرین بود.

      دوست داشتم حالا حالاها کامنتتون ادامه داشت و مینوشتین و من میخوندم.

      الهی شکر برای سفر قشنگ و روزی های فراوان خداوند براتون.

      حسابی بهتون خوش بگذره.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1776 روز

        سلام سمانه جان نازنینم

        چطوری دختر خوش خنده من؟!خیلی عکس پروفایلت قشنگه مثل عکسهای قبلی، حافظ جان کوچولومون چطوره؟ خوش بحالش که مامان توحیدی و خوبی مثل شما داره

        دعا می کنم که همیشه خوب و خوش و رو به رشد باشی

        خیلی ازت ممنونم که نقطه آبی بمن هدیه دادی و پاسخت مایه روشنی قلبم شد

        اول تحسینت کنم برای کامنتهای دلی و زیبایی که می نویسی، هر وقت ازت کامنت می خونم یاد اولین پاسخ هایی که برای هم نوشتیم می افتم فکر کنم دو سال پیش بود یادته تازه شروع کرده بودیم به کامنت نوشتن و بخصوص پاسخ کامنت دادن که قبل از اون خیلی کم انجام می دادیم؟!

        خدا رو شکر چقدر از اون وقت تا حالا رشد کردیم چقدر آگاهیهای خوب و ارزشمندی دریافت کردیم چقدر درکمون از آگاهیها بیشتر شده چقدر مدارمون رفته بالا چقدر عمل کردیم به آگاهیها چقدر دوستان خوب تو این سایت مقدس پیدا کردیم… خدا رو صد هزار مرتبه شکر

        جونم برات بگه همون طوری که به سعیده جان گفتم تو حرم امام رضا نشستم و بعد از نماز جماعت دارم برات می نویسم

        عاشقانه و مادرانه دوست دارم نازنینم

        دعا می کنم کنار خانواده عزیزت در بهترین مدارها سیر کنی و زندگیت هر روز پر از معجزات مافوق تصورت باشه

        از دوتا لپ حافظ جان بجای من ببوس و لذتشو ببر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1918 روز

          سلام خانم سلیمی جانِ مهربان و عزیزم.

          ممنونم از دایره آبی و مهری که به واسطه ی پاسخ برام روانه کردین.

          لپ و پیشونی حافظ جون رو همین الان بوسیدم از طرف شما.

          خیلی خوشمزه است قند عسلم.

          ممنونم از عشق مادری تون که به سمت همه مون روانه میکنین.

          تنتون سلامت و سایه تون بالای سر دخترهای نازنین و عزیزاتون.

          دقیقا یادمه، اولین پاسخ در سایت برای من از طرف شما بود و بسیار خوشحالم کردین.

          هم اون موقع و هم بعدش و الان.

          فرکانسِ پاک و خالصِ حرم و همه ی زمینِ خدا، نوشِ جونتون باشه و در سلامتی و شادی و ثروت زندگی کنین همیشه.

          فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

          الهی شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2175 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما فاطمه سلیمی عزیز

      آخه شما چقدر قشنگین، چقدر زیبا هستین. چقدر لذت بردم از تک تک جملات تون از خاطره بازی که در مورد سفر به مشهد گفتین. از تجربه های قشنگ تون و نگاه زیباتون، چقدر تحسین تون کردم و دلم نیومد ابراز نکنم و براتون ننویسم.

      واقعا این همه تغییرتون هم تحسین برانگیزه، راه حل هایی دیدم از جنس خوش بینی و یک فرکانس در صلح بودن با خودش. دیدم چقدر قشنگ و بی تعصب اجازه دادین هدایت بشین و حتی توی سخنرانی و خطبه شنیدن هم جهان چیزایی رو بهتون نشان میده که شما بهش توجه بیشتری کردین چیزایی که مناسب فرکانس شما بوده.

      واقعا خداروشکر برای احساس خوب

      خداروشکر برای این قوانین ثابت و بدون تغییرش.

      این بخش کامنت تون رو دوست دارم دوباره مرور کنم:

      “با تمام وجود خودمونو بنده بدونیم بنده ای که هیچی هیچی از خودش نداره هرچی هست تماماً مال اربابشه، و درباره توکل گفت که جوری باید متوکل باشیم که صد در صد مطمئن باشیم که راه حل مسائلمون رو میدونه و هدایتمون می کنه به راه حلها، اونوقت دیگه نمی ترسیم نه غم گذشته رو می خوریم و نه نگران آینده میشیم…”

      واقعا سپاسگزارم ازتون

      براتون از الله یکتا بهبودهای درونی و ییرونی خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1776 روز

        سلام فهیمه جانم

        فهیمه ی فهیمه و خوش سیما

        ممنونم از پاسخت

        سپاسگزارم از تحسینت که نشان از روح زیبای شما داره

        به پروفایلت سر زدم و داستان هدایتت رو خوندم

        بسیار بسیار تحسینت کردم (زیگورات)

        فهیمه جان دریافت پاسخ از شما ( و همچنین سمانه جانم) خوشحالی مضاعفی برای من داشت

        شما دستان خداوند بودین برای من و خدا به واسطه پاسختون بمن پاداش داد

        من امشب بعد از مدتها یه گفتگوی کوچولوی نه چندان خوب با همسر جان داشتم، شاید در حد یک دقیقه یا کمتر، که اونم بخاطر نادیده گرفتن قوانین از طرف من بود، یهو به خودم اومدم و توبه کردم بلند گفتم استغفر الله ربی و اتوب الیه…و دیگه ساکت شدم، و برای اینکه پوزه شیطان رو به خاک بمالم و بهش بفهمونم که تسلطی بر من نداره دفتر و خودکارمو آوردم و نشستم چندتا از ویژگیهای خوب و زیبای همسرم (که خدا رو شکر خیلی هم زیاده) تو دفتر نوشتم برای دونه به دونه شون از خدای مهربونم تشکر کردم، و همینطور که می نوشتم چند بار گفتم خدا جونم ببخش من انسانم گاهی فراموش می کنم خودت کمکم کن دستگیرم باش…

        بعد هم گفتم برم تو سایت و خونه بهشتی مون یه گشتی بزنم، تا صفحه سایت رو باز کردم چشمم به نقطه آبی زیبای کنار پروفایلم افتاد، چشمام اشکی شد، گفتم خدایا ممنونم که برای کنترل ذهنم و سپاسگزاریهام خیلی زود برام پاداش فرستادی

        و این جمله استاد رو بیاد آوردم :

        سپاسگزاری نزدیکترین فرکانس به خداوند است

        وقتی که جمله به جمله کامنتتو خوندم انگار خدا داشت بمن می گفت از نشانه های در مسیر درست بودن اینهاست:

        ذهن باز، نگاه زیبابین، خوشبینی، در صلح بودن با خود، تعصب نداشتن، احساس خوب، با تمام وجود عبد بودن و توکل کامل به خداوند

        بینهایت ازت سپاسگزارم فهیمه نازنینم

        دوسِت دارم و بوسه بر روی ماهت میزنم

        شما لایق بهترین هایی

        شاد سلامت خوشبخت و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    خدارو شاکرم، در برهه ای که میخواستم تصمیم بگیرم این آگاهی ناب رو در اختیارم گذاشت تا با فراغ بال بتونم تصمیم بگیرم

    چطور میتونم شاکر این هم زمانی ها و زمان بندی های ناب الهی باشم که در زندگیم جاریست تا من بر اثر نشانه ها و آگاهی های همراه با اون نشانه ها تصمیم بگیرم

    خدایا شکرت

    ممنونم خدا جون

    ممنونم که روز به روز آگاه ترم می گردانی

    ممنونم که روز به روز همه چیز در حال بهتر شدن هست

    من چهارده تا از خانم های محله خودمون رو تو خونه خودم قرآن آموزش میدهم

    از یه طرفی هم آزمون دکتری شرکت کردم

    این جلسات قرآنی بخاطر وقت و انرژی که صرف میکنم وقت منو خیلی میگیرن

    امروز تصمیم گرفتم که پکیج و جمع بندی برای آزمونم بگیرم و باید این مدت زمان مانده رو بخونم

    ولی از یه طرف میگفتم کلاس قرآن چی

    ولی با آگاهی های که دریافت کردم

    فهمیدم که

    من میخوام ایمان اونارو بیشتر کنم

    میخوام اونا افراد با ایمان بشن

    میخوام اونا افراد درستکاری بشن

    ولی اگر همان افراد در مسیر درست باشن

    اگر اون افراد آماده باشند

    به بی نهایت طریق هدایت میشن

    تا کلام الله رو دریافت کنن لازم نیست من به خودم خیلی اذیت بدم

    لازم نیست از اولویت هام بزنم

    و این تصمیم شجاعانه رو گرفتم

    اول خودم

    بعد بقیه

    درسته همه ما یکی هستیم

    ولی من باید اولویت هامو در صدر قرار بدم

    چون با موفق شدنم هم خودم قوی تر و با اعتماد به نفس تر میشم هم دور اطرافم شاد تر

    ممنونم استاد عزیزم

    عشق براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    به نام هدایت الله

    مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا

    هر کس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است و هیچ بردارنده‏ اى بار گناه دیگرى را بر نمى دارد و ما تا پیامبرى برنینگیزیم به عذاب نمى ‏پردازیم

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست

    چقدر این جمله به من انرژی و حالمو خوب می‌کنه وقتی که در این سایت الهی نام خدا بیشتر برده می‌شه اون روز حالم بسیار عالی و فوق العاده است و از این بابت از خداوند سپاسگزارم

    اما با صحبت‌های استاد در قسمت دوم در مورد قرآن چقدر آگاهی های خوبی را برای ما بیان کردند اینکه در مورد دین هیچ اجباری نیست و راه درست و نادرست مشخص است و خداوند چقدر در سوره بقره واضح گفته شده است صحبت استاد در مورد وضو چقدر زیبا گفت و هنوزم این حرفا گفته میشه می‌شود خیلی راحت در مساجدها از قدیمی‌ها آن را می‌بینم ومیشنوم که در مورد وضو الان هم همین طور است اگر نادرست وضو بگیریم یعنی مطابق میل دیگران نباشد که اون هم به خاطر باورهای اشتباهات قبل هست آن را به روی ما می‌آورند و اگر قطره آب سمت بالا برگردد آن را قبول ندارند و این باعث می‌شه که من حساس‌تر نسبت به وضو گرفتن داشته باشم و باعث میشه که من رو از اصل دور کنه که نماز خوندن است و فرعیات را برای من یشتر و دشوارتر می‌کند

    اما این درک قرآن باعث می‌شود که ما بهتر مسیر را پیدا کنیم و درست زندگی کنیم من از اون آدم‌هایی هستم که وقتی به این آگاهی‌ها دست پیدا کردم سعی کردم تا آنجایی که امکان داره خوب عمل کنم و عملکرد خوبی از خودم نشان بدم اما مورد بعدی که دید قرآن برای روز قیامت این است که هر کس بار دوش گناهش را به دوش می‌کشد و کسی را ماخذه نمی‌کنند و اینکه هر کس مسئول کارهای خودش است پس آنچه را که انجام می‌دهیم اعمالش را می‌بینیم چه خوب و چه بد و همیشه باید مراقب اعمال و رفتارمان باشیم که آن چیزی را ارائه بدهیم که از مسیر دور نشویم

    خدا را شکر امروز با خواندن قرآن و درک خودم نسبت به آن چیزی که دریافت می‌کنم یشتر و بهتر می‌توانم به معنی آن پی ببرم و آن چیزی که قرآن برای ما شفاف و واضح برای ما توضیح داده بتوانیم در زندگی پیاده کنیم زندگی خوب و عالی و آسانی را تجربه کنیم استاد از شما بسیار سپاسگزارم از دوستان خوبم بابت کامنت‌های بی‌نظیرشون سپاسگزارم همتون رو به خدای بزرگ می‌سپارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
  9. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده و خوشحالم که این فایل رو گوش دادم و یه سری خاطرات برام مرور شد و تا جایی که بتونم به لطف الله مهربان میخوام بپردازم به اتفاقاتی که در گذشته برام رخ داد و اتفاقاتی که برام بعد عمل کردن به آگاهی هایی که استاد در این فایل بهش اشاره کردند.

    من در گذشته، قبل ورود به سایت با عشق برای خانوادم قدم بر میداشتم و دوست داشتم؛ تغییراتی تو زندگیشون رخ بده؛ گاهی براشون غصه میخوردم، گاهی اوقات براشون ناراحت میشدم، گاهی اوقات حرص میخوردم و یه سری اقدامات انجام میدادم، اما در کمال ناباوری اونا به مسیر خودشون ادامه میدادن و بعد ورود به سایت؛ اتفاقی که افتاد من این اعمال رو گذاشتم کنار و سعی کردم فقط رو خودم انرژی بذارم و رو خودم کار کنم و اتفاقی که برام افتاد: اولین و مهم ترینش این بود به آرامش عجیبی رسیدم و دوم اینکه عزت و اعتبارم بیشتر شد.

    من میتونم بگم زندگیم به دوبخش تقسیم شده؛ قبل مستقلی و بعد مستقلی؛ من بهترین روز های عمرم رو بعد مستقلی تجربه کردم؛ حتی وقتی بلد نبودم یه تخم مرغ درست کنم، حتی زمانی که زجر آورترین کار دنیا برام کار خونه بوده: من بعد مستقلی باید برا خودم غذا درست میکردم، خودم میبایست خونم رو تمیزو مرتب میکردم، خودم میبایست ظرفام و لباسام رو میشستم، اما زمانی که مستقل شدم، زمانی که از خانواد و فامیل و دوست و آشنا دور شدم، زمانی که دغدغه ایی نسبت به مسائل و مشکلات خانواده ام نداشتم، زمانی که گفتم پدرو مادر پیرم که من تا قبل مستقلی عصای دستشون بودم و پدرم تا 2 ماه بعد مستقلی شبانه روز گریه میکرد؛ گفتم اونام خدای خودشون رو دارن؛ زندگیم دگرگون شد، زندگیم از زمین تا آسمون تغییرکرد؛ زمانی که فقط تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم، شخصیت خودم رو رشد بدم؛ شدم الگوی تموم دورو بری هام و خانوادم الان عاشق ترم شدن، خاهرزاده هام عاشق منن و میگن ما دوست داریم مثل تو باشیم.

    یادمه یکی از آشناهای خیلی نزدیکم؛ که همو خیلی دوست داشتیم، تقریبا از بچگی باهم بزرگ شدیم؛ هر روز من بعد کارم میرفتم دم مغازش و اون از مشکلات و چالش هایی که خانوادش با خانمش داشتن میگفت، من همیشه دوست داشتم یه کاری براش انجام بدم، البته کلی نصیحتش میکردم، روزا ساعت ها و ساعت ها من گوش شنوای اون و خانمش بودم: یه روز بهم گفت میخام خونه اجاره کنم دست زنمو بگیرم از خونه پدرم اینا برم؛ میای باهم بریم خونه ببینیم؟ گفتم آره، باهاش یه روز رفتم چند تا خونه دیدیم، بعد یه خونه خودش پیدا کرد و رفت یه سال مستاجری، بعد یه سال دوباره برگشت خونه پدرش و برای اینکه عرضه مستقل بودن رو نداشت برای اینکه دوباره بره زیر حمایت خانوادش؛ گفت اینو و اون( که یکیش من بودم) زیر پام نشستن تو باید از خانوادت جدا بشی؛ و دوباره برگشت به آغوش خانواده و دوباره پدر و مادرش دمار از روزگار خودشو زنش در آوردن؛ اونجا بود که یاد گرفتم سنگ صبور کسی نباشم، گوش شنوای کسی نباشم، چقدر براش ناراحت بودم، چقدر براش غصه خوردم و چقدر انرژی وزمان میذاشتم راه اینه و چاه اینه؛ اما الان من اصلا یک هزارم درصد شبیه اون آدم قبل نیستم؛ فقط تا میتونم رو خودم کار میکنم تا شخصیت بهتری برای خودم و زندگیم بسازم.

    یه مثال دیگه از خودم بزنم: سال 92 یکی از دوستای عزیزم که به شدت الان آدم موفقی تو حوزه کاریش هست و‌ الگوی بنده‌ هست؛ فایل های هدیه استاد رو به دستم رسوند و من مسخرش میکردم: میگفتم این استاد خوبی نیست؛ فلانی خوبه؛ و من گوش شنوا نداشتم به حرفای دوستم تااینکه بعد 8 سال عضو سایت شدم و اوایل ناراحت بودم که چرا من همون موقع حرف دوستم رو که خیلی تلاش کرد منو به این مسیر دعوت کنه گوش ندادم.

    میخام بگم منم گوش شنوا نداشتم نسبت به چیزایی که به نفعم نبود؛ زمانی که در مدارش نبودم و شاید حتی همین الانم اینطور باشم.

    اما من تا جایی که تونستم سعی کردم طبق گفته های این فایل عمل کنم و سعی کردم: حرف قشنگ قشنگ نزنم و‌انرژی و زمان برا کسی نذارم و تا میتونم خودم خوب عمل کنم؛ تا اینجا از عمل کردم خیلی راضی ام تو این موضوع و سعی میکنم تا میتونم بهتر عمل کنم و کمتر حرف بزنم و بیشتر رو شخصیتم و رو رفتارم کار کنم: از اون روز به بعد که تصمیم گرفتم دیگران رو تغییر ندم به هر دلیلی بیشتر عاشق دیگران هم شدم و همینجور که هستن دوسشون دارم: خصوصا خانوادم

    خیلی خوشحالم که خدا منو اونقدر دوستم داشت که منو به این سایت و به این حرفای زیبا هدایت کرده و خیلی خوشحالم که تونستم کامنت بنویسم، خیلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      نفس آریان گفته:
      مدت عضویت: 1340 روز

      سلام دوست خوبم مهندس افلاطون، استوری پروژه هاتو که بعضی وقت میذاشتی میدیدم و خیلی لذت میبردم، مخصوصا وقتایی که صبح زودی میزدی به جاده که بری سروقته کارت، توی دلم بهت آفرین میگفتم.

      در مورد تغییره دیگران، منم در گذشته زیاد برایه خانواده ام و اطرافیانم وقتم رو هدر دادم که تغییرشون بدم،،،، اما چون اونا در اون مدار نبودن اصلا نمیفهمیدن که من چی میگم و باز کار خودشون رو میکردن. به طور مثال یکی از نزدیکان من با اینکه چهره زیبا و نرمالی داشت اما همیشه فکر میکنه که قیافش زشته و هر عمل زیبایی که فکر کنی تا الان انجام داده…..(عمل بینی، عمل فک، عمل لیفت شقیقه، کاشت ابرو، تزریق ژل و بوتاکس و…. خیلیاشو من نمیدونم اسمش چی هست…خخخ) هرچی من میگفتم بخدا قیافت خیلی خوبه،،،، انقدر جراحی نکن صورتت رو….تو از درونت باید احساست خوب باشه….میگفتم انقدر پولهاتو هدر نده…. اما باز به کارش ادامه میداد….. اصلا فکر آینده اش و پیشرفتش نبود…. الان دیگه انقدر صورتش رو تغییر داده….. حالا واقعا زشت شده…. من اصلا دیگه تمایل ندارم ببینمش و بنظرم ما عاجزیم از اینکه بتونیم کسی رو تغییر بدیم…. به قول استاد که میگه خدا به پیامبر گفت تو نمیتونی این مردم رو تغییر بدی و عجزت رو بپذیر….

      یا مثال دیگه…. یکی از اطرافیانم سه سال پیش از همسرش جدا شد و بعده دو سال خواستگاری براش اومد که زیاد موافق نبود که جواب مثبت بهش بده چون از اون آقا خوشش نیامده بود…. من گفتم زود عقد نکنید بذار خوب به شناخت برسید و عجله در ازدواج اصلا خوب نیست…. ایشون هم به من گوش نداد و بعضی از شرایط این آقا رو از من پنهان کرد…. خلاصه به اصرار مادرش خیلی زود با این آقا ازدواج کرد و جالبه خیلی زود هم بچه دار شدن…. حالا بعده یک سال دقیقا پشیمونه که باهاش ازدواج کرده و میگه هرچی به من گفته دروغ بوده…. این آقا کلی بدهی مالی داره…. اخلاق خوبی نداره…. عصبی هست و همه پولهاشو خرج معیشت خانواده خودش میکنه و…..

      جالبه میگه مادرم من رو بدبخت کرد در صورتیکه بنظرم ما آدما خودمون هستیم که باید مسئولیت زندگیمون رو به عهده بگیریم و خودمون هستیم که با انتخابهامون و فرکانسهامون سرنوشتمون رو رقم میزنیم….. حالا دیگه من کاری بهش ندارم….. چون من نمیتونم کسی رو بجز خودم تغییر بدم….. و من رو متهم میکنه به بی عاطفه بودن….. اما اصلا برام مهم نیست….. چون من فقط مسئول زندگی و عملکرد خودم هستم…..من از استاد در فایلهای گفتگو با دوستان یاد گرفتم که توی زندگیه همه مشکلات هست، اما باید از مشکلاتمون قوی تر بشیم…. ما باید در هر لحظه احساسمون رو خوب نگه داریم. مهم نیست که به چه دلیل احساسمون بد میشه، مهم اینکه اگر در این احساس بمونیم یعنی دستمون رو کردیم توی آتیش. خیلی خوشحالم که دوستان هم فرکانس خوبی در این سایت دارم…. واقعا انرژیه خوبت رو احساس کردم و سپاسگذارم بابت کامنت فوق العاده ای که نوشتی. بهترینها رو از خدای وهابم برات آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1295 روز

        سلام خدمت شما دوست عزیزم

        چه کامنت فوق العاده و بلند بالایی برام نوشتین و چه یادآوری هایی برام شد که دلسوز کسی نباشم، حتی اگر متهم شدم به بی عاطفه بودن، سعی نکنم کسیو تغییر بدم و به قول شما تا میتونم خودم رو وشخصیت خودم رو تغییر بدم.

        یه حسی بهم گفت پیام شمارو بخونم و به پیام شما جواب بدم: چون همین الان به خدا گفتم تنها تورا می پرستم و از تو یاری می جویم؛ هدایتم کن و بهم بگو الان باید چکار کنم؛ که بهم گفت بیام سراغ کامنت و پیام شما؛ کلی هدایت، کلی درس، حس خوب و حال خوب دریافت کردم و خوشحالم به هدایتم گوش دادم.

        تشکر فراوان که برام نوشتین.

        آره زمانی که من مسئولیت پروژه هاروبه عهده دارم و باید صبح زود بزنم بیرون؛ از بهترین لحظات زندگیه

        بهترین هارو از خداوند بزرگم براتون خواستارم؛ همواره و در همه حال حضور خدارو کنار خودت حس کنی و از الهاماتش لحظه تو زندگیت بهره مند بشی و بهترین و زیباترین اتفاقات رو تو زندگیت ببینی

        پر از آرامش الهی باشید انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سعیده گفته:
      مدت عضویت: 430 روز

      سلام‌ اقا افلاطون عزیز.

      این کامنت رو برای تبریک ازدواجتون میفرستم.

      از عمق قلبم ارزوی سلامتی و خوشبختی برای شما و مریم جان زیبا دارم.

      ازتون تشکر میکنم که چنین عکس زیبایی پروفایلتون قرار دادید.

      یعنی‌ من وقتی ایمیل کامنتتون اومد و وارد شدم‌ و دیدم عکس پروفایلتون عکس دونفره هست،خیلی ذوق کردم.

      و قبل از خوندن کامنتتون با عجله اول وارد عکس پروفایل جدید شدم!

      گفتم نکنه قبل از اینکه عکس رو ببینم یه هو عوض بشه!یا بپره!

      به خاطر همین با اجازتون سریع یه اسکرین هم گرفتم که بعدا بشینم با دقت به این شادی تو چهرتون نگاه کنم و لذت ببرم.

      خلاصه که از این به بعد دیگه وقتی از عشق خودتون و مریم جان به همدیگه میگید میتونیم مریم جان هم تصور کنیم!

      چقدر شما الگوی خوبی برای من هستید.

      خدا رو شکر به خاطر وجود نازنینتون.

      در پناه الله مهربان روز به روز به ثروت و نعمت بیشتری برسید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1295 روز

        سلام خدمت سعیده خانم عزیز و بزرگوار

        چقدر شما ها خوبید، چقدر شما قلب مهربونید و چقدر من خوشحالم که اینجام و ما در مدار هم قرار داریم

        سعیده خانم؛ شما فقط برام کامنت ننوشتین؛ شما با این کامنتتون قلب منو شاد کردین، خوشحالم کردین که من مسیرم درسته، راهم درسته، خدا با منه، کنار منه، حواسش به منه

        صمیمانه از شما تشکر میکنم بابت تبریک زیباتون، بابت اینکه به زیبایی راجب عکسمون گفتین

        بهترین هارو از خداوند منان براتون خواستارم؛ لحظه به لحظه زندگیتون کنار خودتون حسش کنید؛ دقیقا مثل حس و حال الان من که دارم کنار خودم حسش میکنم

        به خدا میسپارمتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    فاطمه وطنی گفته:
    مدت عضویت: 1140 روز

    به نام خدای هدایتگر مهربان

    که هرچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد قشنگ م.ومریم جان و دوستان هم مداریم

    خدا را شکر که هدایت شدم به این فایل

    استاد چقدر قشنگ توضیح میدید

    چقدر زیبا قرآن برای ما روشن وساده وروان توضیح میدید.

    این که پیامبر هم موقع خودش فقط رسالتش این بود که پیام ش ابلاغ کنه وهیچ اجباری در دین اسلام نیست .واین قشنگی دنیای…دو قطبی…..ومن هرگز نمیتونم به اجبارتغییر بدم زندگی افراد دیگه .

    خودمون هستیم که زندگی خودمون فقط میتونیم تغییر بدیم .

    واین درسی شد برای من که نخوام فرزندم تغییر بدم ،یا مسئول درس خوندش یا مدرسه اش باشم وبتونم مدام کمکش کنم و دلم براش بسوزه که مدام اون هل بدم که موفق بشه ،چون فرزندم باید خودش مسئول کارهای خودش باشه ،درس خوند برای خودش خونده ،نخوندخودش باید جواب بده .

    و چقدر زیباست وقتی تسلیم میشیم آماده شنیدن پیام خدا میشیم و من اینو تجربه کردم …..تو زندگیم

    اونی که آماده باشه ،پند میگیره

    و واقعا هم همین جوره

    اینکه اکثرا مادر و پدرها دلسوزن اشتباه وباعث میشه بچه نپذیره قوانین خداوند …

    خودم اینو تو خانواده ام دیدم که برادرم هر چند وقت یکبار به مشکل میخوره وتوقع داشت پدر و مادرم همش کمکش کنن خواهر وبرادراهم کمکش میکردم و دوباره بعد چند سال بدهی بالا میاورد ،چقدر خواهر و برادرهام کمکش کردن ولی تمامی نداشت .تا اینکه دیگه گفتن ما نمی‌تونیم کمکت کنیم و همش دیگران وجامعه مقصر میدونست الا خودش ….و من تو دور واطرافم خیلی دیدم که پدر و مادر ها دلشون برای فرزندشون سوخته و سند خونه شون برای فرزندشون دادن ولی پدر و مادر مجبور شدن برن اجاره نشینی یا خونه کوچکتر بگیرن …..

    واقعا چقدر درس داره این داستان ها

    من باید مسئول زندگی خودم باشم وپاشنه آشیل من فرزندم که نباید بی

    مورد براش دل بسوزنم که بگم بچه ،گناه داره.چون دارم اینجوری بی مسئولیت دارم بارش میارم و آسیب می‌بینه هم خودش وهم من .

    وباید درستش کنم .

    وچقدر خداوند منو با این فایل روشن کرد و انشالله بتونم این پیام خداوند همیشه در قلبم زنده نگه دارم .

    الهی آمین .

    دوست تون دارم .

    استاد عزیزم ومریم قشنگم و کامنت بچه های سایت که چقدر برام زیباست .

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای: