چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام سلام به استاد عزیزم و دوستای اهل دل
یه اتفاق داغ داغ تازه از تنور در اومده دارم گفتم تا گرمم بیام بنویسم بمونه برای روزهایی که نیاز به امیدواری و خوش بینی داریم.
اول بگم امروز جمعه س و امشب شب یلدا. یلدا همگی هم مبااااارک
امروز صبح از خونه دراومدم جلوی ماشین من بسته بود مجبور شدم ماشین همسرم رو ببرم.
با کلی انرژی خوب و سپاسگزاری راه افتادم.
شاگردام مسابقه داشتن و خداروشکر همه شون جز یه نفر که به حرفم گوش نداد و برخلاف تمریناش ماده دیگه ایی شرکت کرد، مقام آوردن .
5 تا طلا یه نقره و یه برنز خلاصه مدالا رو دروو کردیم و با حال خوب داشتم برمیگشتم فایل استاد هم پلی کرده بودم داشت پخش میشد.
وسط بزرگراه قبل دور برگردون احساس کردم ترمزم نمیگیره هرچی محکم پا روترمز گذاشتم کامل متوقف نشد و یه برخورد نسبتا آرومی با سپر ماشین جلویی داشتم . اولین چیزی که به ذهنم رسیید گفتم آخیش که خدا باهامه و تنها نیستم ..
خیلی آروم بدون اینکه هول بشم اول فایل رو استپ کردم گوشیم رو برداشتم که پیاده بشم عکس بگیرم بعد بریم کنار جاده که ترافیک نشه.
راننده جلویی هم خداروشکرخیلی آروم بود. بعد اینکه عکس گرفتم گفت یه دنده عقب بگیر ببینم چی شده.
(یاد دوسال پیش افتادم دقیقاااا همین اتفاق برام افتاد و با اون که هیچی نشده بود راننده خیلی خیلی بی ادبانه باهام برخورد کرد)
دنده عقب که گرفتم بهم اشاره کرد که برو سپر من سالمه. پیاده شدم عذرخواهی کردم و جلو پنجره خودم که شکسته
بود از زمین جمع کردم و دوباره راهی شدم و تو راه کلی خدا رو شکر کردم که اتفاق خاصی نیفتاد و بی دردسر تموم شد.
دوباره راه افتادم و ادامه گوش دادن به فایل . حدود ده دقیقه یک ربع بعد با سرعت حدودا هشتاد تا ، یه دفعه ماشین
سرعتش کم شد و سروصدا ازش بلند شد به زور دنده عوض کردم و و سریع چراغ خطر رو روشن کردم ماشینا با سرعت زیاد
بوق زنان از کنارم رد میشدن
با سرعت لاکپشتی تا کنار بزرگراه اومد و خاموش شد. دوباره استارت زدم تا میرفتم تو دنده ماشین با یه حرکت
محکم میپرید و خاموش میشد.
کنار بزرگراه پر تعمیرگاه های ماشین سنگین و یه مجتمع تعمیرگاهی بزرگ بود که همشون بسته بود . حتی یه ماشین اون دور و ورا پارک نبود هیچ ادمی هم دیده نمیشد. یه نگهبان دم در مجتمع بود
گفتم آخ جون الانه که خدا کمکم میکنه یه تعمیرکار خوب میاد بالاسرم
رفتم پیشش گفت اینجا همه تعمیرکار ماشین سنگینن الانم کسی نیست منم سر در نمیارم.
توکل کردم به خدا گفتم خدایا هرچه خیره همون بشه من مطمئنم که از تو این تعمیرگاه ها یکیو میفرستی سراغم.
(مثل اتفاقی که برای ابراهیم و دلفینش تو جاده افتاده بود)
یه ده دقیقه گذشت دیدم خبری نشد. احساس خودم رو خوب نگه داشتم و گفتم حتما خیری درش هست.
زنگ زدم امداد خودرو گفت 45 دقیقه طول میکشه بیاد گفتم باشه منتظر میمونم.
میخواستم از اسنپ فود غذا بگیرم که ناهارم رو بخورم ولی پیغام داد که شما خارج از محدوده شهری هستید و نشد .
گرسنه م بود هیچکی نبود خسته بودم یه لحظه اشک تو چشمام جمع شد سریع خودم رو جمع کردم گفتم
اینجاست که باید ایمانت رو نشون بدی.
شروع کردم شکرگزاری
خدایا شکرت ازغذای خوشمزه دیشب تو یخچال مونده. میرم گرم میکنم و میخورم.
خدایا شکرت که اتفاق بدی نیفتاد و من و ماشین سالم کنار جاده هستیم.
خدایا شکرت که شاگردم که خیلی هم استرسیه و کم سن و سال ، اصرار من و قبول نکرد که من برسونمش و با اسنپ رفت.
خدایا شکرت دخترم با من نیومد چون خیلی اذیت میشد
خدایا شکرت امداد خودرو هست که بیاد کمکم.
خدایا شکرت که گوشی دارم و گوشیم هم شارژ پولی داره هم شارژ باتری.
خدایا شکرت که پول نقد ندارم ولی اینترنتی میتونم پول انتقال بدم.
خدایا شکرت که همسرم به فکر می افته که فکری برای تعویض ماشین کنه.
بعد حدود نیم ساعت دیدم دوتا آقای مسن که یکیشون کت و شلوار تنش بود و مرتب بودن اومدن سمتم.
یکیشون که سیگار میکشید زد به شیشه گفت خانم مثل اینکه ماشینتون خراب شده این آقا (همون کت شلواریه) تعمیرکاره، کاپوت رو بزن بالا یه نگاه کنه.
دوستان من اصلا ندیدم این دو نفر از کدوم سمت اومدن کنار ماشین من
یه لحظه گفتم نکنه خدایی نکرده دزد باشن منم یه زن تنها وسط بزرگراه و هزار جور فکری که آدمای ناآشنا با قانون میکنن
سریع یاد فایل خوش بینی افتادم گفتم خدایا شکرت اینا تعمیرکارای حرفه ایی هستن
منم پیاده شدم ببینم چیکار میکنن دستاشون رو که نگاه کردم سیاه و زمخت بود معلوم بود تعمیرکارن
گفتم خدایا شکرت برای دستای زحمت کششون .
گفت بشین پشت فرمون ببین ماشین حرکت میکنه ، گفتم من نتونستم حرکت بدم کلاج رو میگیرم خاموش میشه.
لطفا خودتون بشینید ، خندید گفت دختر یه دفعه دیدی گازش رو گرفتم رفتم هااا . من خندیدم گفتم نه .
و تو دلم گفتم خدا آدمای خوبی سر راه من میزاره.
نشست و یه ده متری حرکت کرد و خاموش شد پیاده شد گفت فلان قطعه ش شکسته نباید حرکت بدی.
یه کم با دوستش حرف زد و رو به من کرد گفت دخترم امداد خودر رو لغو کن الان بیاد کلی ازت پول جرثقیل و … میگیره
الانم که عصر جمعه س و شبم شب یلدا هیچکی نیست کارتو راه بندازه.
گفتم خب چیکار کنم گفت من حاج رضا ام پشت این مجتمع تعمیرگاه لودر دارم . الان با نگهبانی مجتمع حرف میزنم که ماشین رو ببری داخل تا بعدا بیای ببری پیش تعمیرکاری که خودتون میشناسین.
ماشین رو هل دادن تا داخل حیاط مجتمعی که خیلی بزرگ و شیک و ترو تمیز بود یه گوشه پارک کردم و
منم زنگ زدم امدادخودرو رو لغو کردم.
حاج رضا گفت دخترم من داشتم میرفتم مهمونی ماشینم یه مشکلی داشت اومدم اینجا پیش دوستم که درستش کنه.
اگه میخوای نیم ساعت صبر کن ببرم برسونمت یا بهت پول بدم خودت بری.
کلی تشکرررر و دعای خیربراش کردم و گفتم شما به کارتون برسید باهاش خداحافظی کردم.
یه بچه که سر و صورت سیاهی داشت جارو میکرد حیاط رو ، از صندوق یه تیشرت نو داشتم برا بچه های تیمم بود.
دادم بهش کلی خوشحال شد.
اومدم اسنپ بگیرم با کمال حیرت دیدم اندازه کرایه ماشینم حتی بیشتر موجودی دارم و اصلا یادم نیست
کی شارژ کرده بودم . اینم از کارای خدای عزیزمه.
اومدم وارد پارکینگ خونمون شدم واااای خدای من چی دیدمممم
همسایه واحد پایینیمون ماشینی که تو دریم بورد منه خریده چقدرررررر خوشحال شدم
چون یه ماه پیش گفتم خداجون میشه آقای فلانی که میخواد ماشین بخره ، اریزو سیکس پرو بخره تا من هر روز ببینمش
و چقدررررر عالی که امروز این همزمانی حیرت آور اتفاق افتاد. اینا همش برای من نشونه س که به خواسته م می رسم.
پارسال که شاسی خریده بود ناراحت شدم که هنوز پولی که ما ازش میخوایم رو بهمون نداده رفته ماشین خریده ، مردم چقدر زرنگن و فلان..
ولی ببین من چقدر تغییر کردم که با اون که هنوز پول ما رو نداده ولی از خرید ماشینش کلی ذوق کردم . خدااااایاااااا شکرت شکرت
بعدش که همسرم اومد خونه برخلاف چندسال پیش که تصادف کرده بودم سرزنشم نکرد و نگفت که چرا ماشین من و بیرون بردی.
خدایاااااااااعاااااااشقتمممم ممنووووونم ازت
چقدرررر به ایمانم اضافه تر شد
چقدرررر قوی تر شدم امروز
چقدرررر امیدوار تر شدم
چقدرررر معجزات و نشانه هات رو با فاصله کمتری میبینم
خداااایااااااااااا شکرت برای قوانین ثابتت
خدایااااااااا شکرت برای آرامشم
خدایااااااااا شکرت که امروز یه تمرین عملی خوب داشتم
خدایاااااا من از عشق بهت فقط میخوام گریه کنم گریه شوق . چقدر خوبه که همیشه پیشمی
خدایااااا سپاسگزاااااارم ازت
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم که من و به این مسیر و این سایت نورانی هدایت کردی
خدا جونم من و بچه های سایت مسافریم به سمت آسمون هفتم در جوار عرش الهیت خودت مراقبمون باش
که سوختمون تموم نشه و با قلبی سالم به مقصد برسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یادت هفته قبلی میگفتی از شنبه میترکونم…
یادته میگفتی اول ماه بشه بعداً…
از فصل بعدی شروع میکنم برای تغییرات تو زندگیم….
خب بسم الله
امروز همه اون گزینه هات با هم تیک خورده
گر مرد رهی بسم الله الرحمن الرحیم
ورود شما رو به بی بهونه ترین روز سال خوش اومد میگم اگه البته ذهنت اول سال بودنه رو بهونه نکنه برات….
امروز یه روز خاصه پس انتخابش کن برای استارت زدن …
چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی….
بَه بَه به این حضور مبارکت….
ای سه ماهه آخر ساله رو بیا بچسپ تعهدی و جهادی روی اون پاشنه آشیله که خیلی ازش ضربه خوردی کار کن و هیچ بهونه ای رو هم نیار …
فکر کن آخر این ساله یکی بهت قول داده اگه این پاشنه آشیله رو بهبودش بدی خودش همه اون خواسته هات رو میده …
اگه قرار باشه یکی بیاد به دادت برسه اون خود خودتی عشقم…
بلند شو یکم به سر و وعظ خودت نگاه کن …نمیخوای یه تکونی به خودت بدی…تا کی میخوای خودت رو حیف کنی و دنبال خورده نونا از دست مردم باشی …
یکم به خودت بیا….
استاد در موضوع این فایل این که چرا نسبت به بقیه بد ببینیم چون به نظرم من خودمون هنوز اون صداقته داخلمون نیست و فکر میکنیم همه همین جوری هستن….
خودمون عشق ورزیدنامون، تعریف کردنا مون،کنک کردنامون بوی توقع جبران کردن داره برای همین کلا فکر میکنیم بقیه هم همین جورین….
کافر همه را هم کیش خود پندارد…
یه مورد دیگه این که ما توی بیان کردن این که نه بگیم مشکل داریم ….
مورد بعدی هم این که ما نمیتوانیم اون افراد رو بعنوان دستی از خداوند که خدا به دلشون انداخته بیان اون کار رو انجام بدن نمیبینیم….
استاد این مورد که افراد بدون توقع و برای دل خودشون میان کاری رو برای ما انجام بدن عین واقعیت هست ….
اگه بیاد بیاریم خودمون رو که بدون هیچ توقعی برای دل خودمون رفتیم برای دیگران کاری رو انجام دادیم اون من خودم مثلا چت شب قبل رفته بودم نونوایی کارتم رو کشیدم بعدش هی دلم میگفت یکی دیگه هم اضافه تر بگیر منم در آخر گفتم باشه و کارت رو برای یه دونه نون بعدی هم کشیدم اولش گفتم لابد باید برای خونواده برادر ببرمش….
سوار موتورم شدم میونه های راه تصویر یکی از دوستام رو بهم نشون داد و بهم گفت این یه دونه نون رو براش ببر …اولش من گفتم این نمونه برای برادرم ایناست اما گفتم هادی مگه وقتی داره بهت میگه بگو چشم…
منم گفتم چشم و رفتم در مغازه همون دوستم صداش کردم اومد گفتم این نونه رو بردار گفت هادی باورت نمیشه همین الان داشتم به این فکر میکردم که شام چی بخورم و میگفتم کاش یکی بود که میفرستادمش بره نون بگیره حتی میخواستم زنگ بزنم که برام ساندویچ بیارن…
منم بهش گفتم همون موقع که تو دلت خواسته بود از اون طرف خدا هم به دل من انداخته بود که باید نون رو برات بیارم و منم چون به حرف دلم گوش میکنم اومدم این نون رو بهت بدم….
کلی احساس ذوقش رو که دیدم و این که دیدم چطور خواسته ها میتونه اجابت بشه از جایی که ما فروش رو هم نمیکنیم و این که ببین همین طور که خودت به خاطر دلت و بعنوان یه ماموریت الهی اومدی این کار رو انجام دادی بدون هیچ توقعی افراد دیگه هم همین جوی میتونه برای انجام کارهای تو بیان بدون هیچ توقعی….
این داستان کربلا رفتن من برای اربعین امسال که دیگه کل قانون برام اومد نشونم داد….
از روند جریان هدایت بگیر تا روون شدن چرخ زندگی بخاطر تکرار کردن و مرور این موضوع برای خودم….
استاد من برای گرفتن ارز اربعین رفتم تو بانک اما استعلام شماره موبایل من انجام نمیشد و منم میخواستم دیگه از بانک بزنم بیرون اما یه جوونی با فاصله نیم متری من روش کرد به سمتم و تموم سهمیه ارزش رو داد به من تازه میگفت اگه پول نداری همین طوری برای خودت…
فیش واریزی رو بهش گفتم پر کنه و اون هنوز تکمیل نکرده بود به مامور بانک گفت من میرم خودت شماره حساب من رو داری مال ایشون داری خودت دیگه پول رو جا به جا کن و بدون اینکه از من شماره تلفنی بگیره که مثلاً بعداً باهام تماس بگیره که من جبران کنم هرگز و فقط سریع سریع از بانک خارج شد و رفت….
از سفر کربلا که دیگه نگم براتون که یه آغای عرب 60-70ساله تا من وارد موکبشون شدم روی یه تشک دراز کشیده بود و تکیه به دیوار داشت استراحت میکرد تا من از در اون سالن وارد شدم بلند میخواست بشه از جایش با همون زبون عراقی خودش گفت که بیا این جای استراحت کن و من با همون زبون عربی دست و پا شکسته م بهش گفتم شما استراحت کن من پتو بر میدارم میرم اون وسط سالن دراز میکشم اما قبول نکرد و گفت من خادم اینجام و شما زائر هستی بیا استراحت کن و بعد دید که من دارم انگار میکنم و اون اصرار بلند شد و دست من رو گرفت و گفت دراز بکش و استراحت بکن …
اون بنده خدا برای دل خودش ،برای اعتقاداتش اون کار رو انجام داد آیا توقعی داشت نه به خدا…
من دراز کشیدم و خوابیدم یهو توی خوای بودم که پاک خورد به یکی از اونایی که اون جا نشسته بودن بلند شدم تا معذرت خواهی کنم ….و این صحنه دیگه برام واقعا زیبا بود همون پیرمرد عراقی رفته بود اون سمت سالن رو به روی من روی یه تشک دیگه تکیه به دیوار زده بود و نگاهش به من بود و تا دید که من بلند شدم معذرت خواهی کنم با دست اشاره کرد که مشکلی نیست استراحت رو بکن …اون بدون این که من از خواسته باشم خدا به دلش انداخته بود تو اون موقع استراحت من حواسش به من باشه و مراقب من باشه….
آیا به نظرتون بعدش توقعی مثلا از من داشت نه به خدا….
و و و…
من که اومدم از سفر این قضیه بانکه و اون قضیه پیرمرد عراقیه رو بارها تکرار کردم و گفتم به خودم و دیگران به نظرتون چه اتفاقی پیش اومد یه هفته ده روز بعدش برای سفر مشهد توسط یکی از عزیزانم دعوت شدم برای همراهی باهاشون….
و در حالی که هتل و مسافر خونه ای توی مشهد گیرمون نمی اومد و فقط ما دنبال یه خونه بودیم که حموم داشته باشه و یه جای خواب باشه یه جوونا مشهدی توی اون شلوغی روز شهادت حضرت رسول اومد و به من اشاره کرد شما زائری منم گفتم آره گفت اتاق ،جا خواب دارید ….
شما الان هر جا برید جایی گیرتون نمیاد ،اگه گیرتونم بیاد بالا میگن….(حالا تو ذهن من اینجور میچرخید که احتمالا داره زمینه سازی میکنه که بگه یه سوییت هست با قیمت فلان و داره زمینه سازی میکنه تا قیمته رو منطقی جلوه بده) بعد گفت یه خونه هست نو سازه اگه پتو همراهتون دارید برید اونجا دو شب ، سه شب خواستید بمونید به رایگان
اونا برای اعتقاد خودشون ،برای دل خودشون برای ثواب خودشون اون کار رو انجام میدادن و تازه خیلی هم احساسشون بابت این کاره که انجام میدادن معنوی تر شده بود و احساس ارزشمندی و نزدیکی بیشتر نسبت به خدا رو احساس کردن و اصلا دنبال جبران هم نبودن….
میگین خوشبین بودن نسبت به بقیه من خودم حتی تو مغازه ای که دارم کار میکنم هم هر چی رو بر میدارم بدون هیچ تخفیفی برای خودم کارتش رو میکشم ،پولش رو پرداخت میکنم-البته نمیگم من آدم بی خطاییم ولی سعیم بر اینه و میگم من اگه توقع دارم دیگران به حق و حقوق من احترام قائل باشند خودمم باید اون کسی باشم که اونجوریه ….البته منم گاهی شیطون گولم میزنه ولی سعی بر اینه و وقتی برای خودم بیاد میارم قانون رو که جهان بیرون بازتاب درون کنه اون وقت سعیم بر صداقت بیشتر میشه و متعهد تر میشم که صادقانه رفتار کنم….
اون کسی که زخم میزنه خودش زخمیه….
اینا همون ظلم به خود هستش ….
من بی ایراد نیستم ولی به میزانی که تونستم این موضوع که همه چیز از درونه و جهان بیرون بازتاب درون کنه رو باور کنم متعهد تر بودم و مراقب تر که دارم چه کاری رو انجامش میدم و چه چیزی رو برای خودم پیشاپیش میفرستم….
ما اگه خوشبین باشیم و همواره اون افراد با صداقت رو اون افراد خیر اندیش رو برای خودمون یاد آور کنیم ما طبق جهان هستی احاطه میشیم با افراد صادق بیشتر ولی در نقطه اول خودمون اون آدمه درسته باشیم….
چون کسی که به خودش باور نداشته باشه به دیگران نمیتونه باور داشته باشه….
خوب، خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشاند
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان راطالباند
چشم چون بستی تو را جان کند نیست
چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت
اگر ما به این که داریم با توجه مون و با فرکانس خودمون
زندگیمون رو میسازیم باور داشته باشیم اون وقت تکرار کردن و بیاد آوردن افراد صادق و بی توقع رو جزئی از کار هامون میشه….
بچه ها یه نکته خیلی قشنگ ….
کسی که همیشه خوشبین باشه و بد دیگران رو نگه خیلی قابل اعتماد تر میشه و همه بهش احترام قائل میشن و اگه مثلا شما وقتی تو جمع افرادی از خوبی دیگران و از لطفاشون فقط حرف بزنید و یه جورایی برای اون افراد وجه زیبا بسازید افراد دیگه هم دوست خواهند داشت که برای شما هم کاری رو انجام بدن تا در پرتو تعاریف و تحسین شما قرار بگیرن و ب چشم شما بیان تا از اونا پیش دیگران به نیکویی نام ببرید و اتفاقا وقتی این جوری باشید اگر کسی از شما بدگویی کنه اون افراد اجازه نمیدم به دیگران که گزافه گویی کنند و از اون مهمتر میگن این حرفا به ایشون نمیچسبه….
یعنی شما اگه به جنبه های مثبت دیگران توجه کنید هم اونا رفتارشون باهاشون بهتر میشه و هم دیگران و محبوب همه میشید….
خداوند کمک کنه عمل کننده باشیم به اون چیزی که میگوییم.
:در مورد خوشبینی میشل اوبا هم خیلی قشنگ میگفت
میشل اوباما: «من خود را به قدرتی مرتبط میدانم که بزرگتر و نیرومندتر از هر انتخابات یا رهبر یا خبری است؛ و این خوشبینی است.
برای من، خوشبینی شکلی از ایمان است. پادزهریست برای وحشت.»
وقتی شما خوشبینی نسبت به آینده داری در واقع با افکارت آینده که میخواهی رو میسازی بما قدمت ایدیهم،بما کانو یصنعون
اینجوریه که افراد خوشبین براشون همه چیز خوب پیش میره…
یه فایلی رو از استیو جابز دیدم که داشت سخنرانی میکرد و از اتصال نقطه ها و این موضوعات میگفت و یه جمله اش این بود که من وقتی ترک تحصیل کردم ترجیح دادم خوشبین باشم که روند زندگیم خوب پیش میره و اتفاقات خوب برام می افته….
وقتی همه اینا رو کنار هم میذاریم میبینیم که خوشبینی اون چیزی هست که سبب میشه اتفاقات خوب پیش برن….
البته برای مایی که به فرکانس و این که خودمونیم داریم با افکارمون شرایط رو ایجاد میکنیم وقتی داریم همواره فرکانس خواسته ها و زیبایی ها رو میفرستیم از خوش بینی هم باید بگذره و به یقین که همه چیز خوب پیش میره تبدیل بشه….
مهمه که ما باور کنیم این جهان با فرکانس های ما کار میکنه و جهان بیرون بازتاب درون ماست و امکان نداره که اگر ما فرکانس مناسب بفرستیم اتفاقات هم فرکانس با فرکانس های ما رخ ندن….
این هسته اصلی و باور اصلی هست که میتونه برای ما ایمان ایجاد بکنه برای این که مطمئن تر گام برداریم و خوشبین باشیم نسبت به بقیه …
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی ها و این هدایت یکی از بزرگترین سپاسگزاری های منه و من بسیار سعادتمندم که دراین مسیر هستم
وسپاسگزارم از استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تا خوب زندگی کنیم و جهان رو جای زیباتری برای زیستن کنیم ،
خوشحالم که افراد موفق دنیا دیدگاه مارو دارن و یکی از مهمترین دلایل موفقیتشونو خوش بینی عنوان کردن ،
استاد شما تو یکی از آموزش های ارزشمندِ12 قدم جمله ای گفتید که من کییییف کردم باهاش
بزرگ با ماژیک سبز خوشرنگی که خودم دوست داشتم تو یه کاغذ زخیم و طرح دار نوشتمش, و مثل ده ها جمله ی آرامش بخش و نوید فزونی ده دیگر چسبوندمش روبروی تختم تا درست وقت خوابیدن و صبح بمحض بیدار شدن بیینمشون و لذت ببرم از حجم احساس خوبی که بهم وارد میکنن
اون جمله اینه («خوش بینی بینش از حد الهامات قلبت را باور کن و روی آن حساب کن ») یادمه وقتی تو شمال دنبال خونه ی تفرحیم میگشتم زیاد میخوندمش و واقعا قلبم بهم میگفت که خونه ای که میخوای پیدا میکنی و درست طبق قانون نتیجه هم همون خونه ای شد کنه من میخواستم ، آخه من نصف عرف جامعه که برای همچین خونه ای پول لازمه ، پول داشتم ،اما خوشبینی بیش از حد الهامات قلبمو باور کردم و روی اون حساب کردم و بااین اطمینان رفتم دنبال خونه (توحید عملی ) و درنهایت نییجه همون چیزی شد که من میخواستم ،این مثالو زدم چون هنوز یک ماه هم ازاین قضیه نگذشته وگرنه واقعا بخوام لیست کنم صدها و صدها نتیجه ازاین خوش بینی ها دستمه ،راستی دیروزم رفتم برا تعویض عینکم و باز همون نتیجه ی قابل حدس رو گرفتم یعنی نتیجه ای فوق العاده راضی کننده که از خوش بینیم نشأت گرفته بود ….
میخوام بگم خیلی جاها خوش بین بودم و انصافا یادم نمیاد نتیجه منفی گرفته باشیم ازاین خوش ببینیم ، برای همین الان بیشتر بهش اعتماد دارم چون این خوش بینی ها بهم وعده فزونی میدن ، و فزونی وعده ی خداوند هست ، چون این خوش بینی ها منو به سمت احساس خوب میبره و احساس خوب مساوی با اتفاق خوب چون این خوش بینی ها نتیجه ای رو برام رقم میزنه که با محدودیت های شرایط الآنم مطابق نداره و این اعتماد به غیبه که پامو قرص و بهم اعتمادی میده که پامو از محدودیت ها فراتر ببرم.
حالا که همه چیز بااین فرمون خوش بینی اوکی هست و اینهمه حال خوبو نتیجه خوب برام داره، خوب چرا ازش استفاده نکنم؟
چند روز پیش مهمان داشتم و دختر خالم تو اون مهمونی بهم گفت دقت کردی همه چیز برات خوب پیش میره و تو همه چیز خوش شانسی و نتیجه های عجیب غریب بدست میاری
من لبخند زدم و گفتم آره خیلی قبولش دارم …
و تو دلم گفتم ماریا قانون داره جواب میده ، با همین فرمون برو جلو که درمسیر درستی هستی ، من میدونم که از وقتی بااین قوانین آشنا شدم آسان شدم برای آسانی ها ، اعتبارش برای مهربان پروردگارِ سخاوتمندم هست ، خداوندِ که هم هدایتم کرده هم حمایتم و من در تمام این مسیر با شناخت بهتر خداوند و قوانین جهان هستی بوده که نتایج خوب خلق کردم
سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها دُر ها و جواهرات رو دراختیارمون قرارمیدین واقعا عاشق این درس هام و به شدت نیازمند شنیدن و اجرا کردنشونم، چون تمام زندگیم داره بااین اصول پیش میره و من بسیار راضی هستم از مسیری که دراون قرار دارم ، من درحال ساخت نسخه باشکوهتری از خودم هستم و جهان در مقابل این جهاد اکبرم چاره ای جز کرنش کردن و بهترین هارو تقدیمم کردن نداره
دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.
سلام هم فرکانسی عزیزم
شبتون بخیر باشه
این جمله ای که توی متنتون گفتید واقعا برای من خیلی جالب بود و حسابی ذهنمو در گیر خودش کرد .
فقط در رابطه با جمله ای که گفتید .
این جمله درسته یا این ؟ خوش بینی بینش از حد الهامات قلب را باور کن و روی آن حساب کن .
یا این جمله :خوش بینی بیش از حد الهامات قلبت را باور کن و روی آن حساب کن .
ممنون می شم در مورد این جمله بیشتر توضیح بدید .
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید .
به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام به نابترین استاد دنیا، مریم عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام در این سایت بهشتی.خدای مهربون رو شاکرم بابت این آگاهی های ناب. استاد عزیزم تو کل صحبت هاتون من دقیقا متوجه این اصل مهم شدم ،تمرکز بر نکات مثبت در هرلحظه از زندگیمون ،تمرکز بر زیباییهای اتفاقات ،شرایط ،آدمها که از کنترل ذهن عالی نشات می گیره .تو همین 4 سالی که تو این مسیر زیبا هستم هر بار آدمهای با کیفیت تری تو زندگیم اومدند زیرا در مسیر خودشناسی اگه به تضادی برخوردم همیشه این جمله ی الخیر فی ما وقع من رو به راه حل اون ناخواسته هدایت کرد وهر بار جریان هدایت من رو به سمت شرایط زیباتر وهموارتر هدایتم کرد.به لطف خدای مهربون سپاسگزاری روزانه م تو دفتر تمرین ستاره ی قطبی هر روز جریانی از زیبایی ها وآدمهای ناب رو تو زندگیم میاره ،حتی اگه فردی زیاد جالب نباشه در مقابل من زیباترین وجه خودش رو به کار می بره ،همسایه ای دارم که خیلی منفی بینه،ولی من سعی کردم تو دفتر سپاسگزاری ام فقط از خوبیهاش بنویسم وسپاسگزار خدا باشم ،هر بار که منو می بینه فقط بهم محبت می کنه باعشق درب پارکینگ رو برام باز وبسته می کنه واین رفتارش باعث میشه من با اشتیاق بیشتری قانون رو در عمل اجرا کنم وایمانم به مسیر توحیدی ام بیشتر وبیشتر بشه .استاد عزیزم گوارای وجودت تمام نعمت های ناب الهی که تو زندگیت جاریه وچقدر زیبا رد پا برامون گذاشتی تا به راحتی آسون بشیم برای آسونی ها. استاد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم .
سلام استادعزیزم، بهترین راهنمای مسیر زندگیم
سلام مریم جانم همراه استاد و همه ی ما بچهادراین مسیر رویایی.
باشنیدن این فایل بی نظیر من متوجه شدم که به لطف خدای بزرگ فردی خوش بین هستم وهرچه در این مسیر همراه شما استاد عزیزم هستم خوش بین تر هم شدم.
میتونم بگم هرجانسبت به مسئله ای خوشبین بودم نتیجه اش رو هم دریافت کردم .
توی بدترین شرایط زندگیم وقتی همه میگفتن دیگه کارت تموم شده توی بد منجلابی گیر افتادی ولی من فقط ایمانم به خدارو حفظ کردم و به تضادم خوشبین بودم بخدا که شروع مسیر زیبای زندگی من از نگاه خوش بینانه به همون تضاد بزرگ اتفاق افتاد.
استاد گاهی انقدر به مسائل امیدوار و نگاه خوش بینانه دارم که وقتی اطرافیانم دارن از واقعیت ها صحبت میکنه همون لحظه ذهنم میگه این واقعیته زندگیته ،اون داره چیزی رو که میبینه میگه و تو دلتو به چه حرفهایی و چه کارهایی خوش کردی،سریع جوابشو میدم میگم من این نگاه امیدوار و خوش بینانه رو دوست دارم من این ایمان بخدا رو دوست دارم .من فلان جا و فلان جا از همین نگاه فقط خیر وبرکت دریافت کردم پس بزار راحت باشم.
از زمانی که وارد مسیر زیبای خودشناسی شدم،دیگه هرکمکی بهم شده رو پذیرفتم وگفتم من لیاقتشو دارم و همه اون کمک ها رو دستان خداوند میدونم .
من در ارتباط برقرار کردن با دیگران هم کاملا خوش بین هستم مغازه ی من علاوه بر در ورودی یک در دیگه هم داره که وارد مغازه ی دوستم میشه .اولش ما فقط همسایه بودیم ومن مستاجر اون ،وقتی تکامل طی شدو رفت و امد ما تبدیل به دوستی شد اون در رو کامل برداشتیم تا دومغازه بهم راه پیدا کنن .الان من کاملا به مغازه ی دوستم تسلط دارم و هم دوستم به مغازه ی من .
ما سال هاست که بهم اعتماد داریم و همه ی دارایی هامون رو در اختیار همدیگه قرار دادیم و توی این سالها نشده که کسی بخواد از این اعتماد سو استفاده کنه و ما فقط از این ارتباط داریم لذت میبریم به لطف خدای بزرگم .
یک مثال دیگه.
یکی از دوستان قدیمی پدرم بعدازسالهاپدرمو پیدا کرده و وقتی از وضعیت بد پدرم با خبر شده هرماه مبلغی براش واریزمیکنه.همه ی اطرافیان وحتی خود پدرم میگن این فرد خدامیدونه با چه نیتی داره این مبلغ رو واریز میکنه حتما بعدش کلی خواسته داره،اگه نیتی پشت این کارش نیست پس چیه کی توی این اوضاع گرونی میتونه به کسی کمک کنه. ولی من نگاهم با نگاه همه کاملا متفاوت بوده و هست میگم فقط خدا دل این فرد رو نرم کرده که باعث شده خیلی جاها به درد پدرم بخوره
استاد عزیزم مثل همیشه بابت فایل بی نظیر سپاس گذارم و از خدا براتون بهترین هارو میخوام.
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
سلام گرم خانوم شایسته
سلام تمام دوستان توحیدی ام.
حالم خوبه و احساس خوبی دارم در این لحظه به لطف خدای مهربان.
000000
استاد یک تجربه دست اول از سپردن کار ها به خدا دارم که میخوام بگم.
استاد من تاریخ عروسی ام رو برای 16 آذر هماهنگ کرده بودم و همه کار ها رو هم انجام داده بودم برای مراسم.
دقیقا چند روز مونده بود به مراسم یک علامیه به تالارها و جاهایی که برای عروسی بود زدن که دو روز قبل وفات حضرت فاطمه و دو روز بعدش هیچ عروسی اجازه برگذاری نداره.
و جالب اینکه من وقتی برای انتخاب تالار عروسی میرفتم میگفتم 15 ام آذر روز وفات حضرت فاطمه هاست بعد من ی روز بعدش میخوام عروسی بگیرم مشکلی نداره .و همه میگفتن ن فقط شب وفات نمیشه عروسی گرفت.
بعد که این اتفاق افتاد من و خانمم که اونم عضو سایت هست و دانشجوی 12قدم هست تونستیم ذهنمان رو کنترل کنیم.
و تاریخ عروسی رو یک هفته عقب انداختیم .
و اتفاقی که افتاد همه همه چی عالی شد
و عالی تر اینکه هوا خیلی خیلی روز عروسی من خوب شد جالب کل روز های هفته هوا سرد بود دقیقا شب عروسی من عالی عالی شد.
استاد من قبل عروسی به خانمم گفتم نفر پیدا کردم برای گرداننده مجلس که هم پولداره و هم کار بلده گفته من مجلستون رو عالی مدیریت میکنم.
خانمم خیلی خوشحال شد و گفت کی هست از دوستاته.
منم گفتم اره
گفتم اسمش،،”خداست”
استاد باور کنید من واقعا سپردم بهش .درسته یکی دوجا ی کم نتوستم ذهنم رو کنترل کنم ولی باور کنید انقدر به خودم خوش گذشت که مثل ی خواب شیرین بود.
والان که با خانمم این رو به خودمون یادآوری میکنیم ایمانمون بیشتر میشه به این قوانین.
استاد من الان و در این لحظه و در این مدار و فرکانس در این مرحله از درکماز قوانین این رو درکمیکنم که یک نیرو و یک انرژی بالاتری هست در کنار من که اگه باهاش هماهنگبشم و بهش اعتماد کنم کار هام عالی پیش میره .
به راحل ها و مسیر های عالی هدایت میشم.
خدایا شکرت.
…..
به به!
مبارکا باشه!
چه خبر قشنگ و خوبی!
چه روز خوبی! واقعا امروزم به خیر شد.
یاد عروسی خودم افتادم که چهارم دی سال 85گرفتیم، چون هیچ تالاری پیدا نکردیم که حوالی آذرماه ، بهمون مکان بده، آخرش هم شب قبل عروسی ، تو شیراز برف اومد! فکر کن، اینجا بیست سالی یه برف میاد!! به هر حال، خاطره خیلی قشنگی شد. فرداش، هنوز خیابونها کم و بیش سفید بود…
چی بهتر و قشنگ تر از یه عروسی عباسمنشی! تبریکات صمیمانه من رو از شیراز تحویل بگیرین! کللللللل!
جینگ وجینگ ساز میاد و از بالوی شهر میاد
جینگ و جینگ ساز میاد و از بالوی شهر میاد
آقو رضا شاد و خندون، با خانوم، آسه میاد
یار مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا !
کلللللل!
آی خانومای سایت عباسمنش! کلللل بکشید که عروسی داریم!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام دوست عزیزم محمدرضا جانم
چقدر خوشحالم و تو دلم یه شادی هست بابت دیدن عروس و داماد .
راستش قبل اینکه کامنتتون بخونم ،چون شما از اون دسته دوستانی هستید که اکثر فایل ها کامنت میزارین میشناختمتون ،وقتی به اسم شما رسیدم متوجه شدم عکس پروفایلتون عوض شد.
همونجا حس خوب گرفتم که دیدم موضوع کامنت هم بابت مراسم عروسیتون.
خیلی هیلی خوشحالم فقط خواستم از صمیم قلب تبریک بگم ،روزهای عالی در انتظارتان.
راستش خیلی ها برامون از سختی بعد ازدواج گفتن ولی من الان 13 سال عروسی کردم میخوام بگم روز به روز بزرگتر میشید مسائل حل میکنید اعتماد به نفستان بالاتر میره تجربه های عالی دو نفره ،سه نفره و… کسب میکنید و به خودتون بیشتر افتخار میکنید.
بخصوص که یار و عشقتون هم عباس منشی هست دیگ کن فیکون میشه.
تبریک و عشق و علاقه منو از خطه سرسبز مازندران شهر بهارنارنج بابل پذیرا باشید .
از خدای منان بهترین طعم زندگی براتون میخوام.سلام گرم و داغ منو به عروس زیبامون برسونید .
خیلی دوستون دارم.
سلام مرسی
چقدر خوب همین الان کامنت
شما اومد و منم برای خانمم خوندم و واقعا کیف کردیم
امروز تو ستاره قطبی ام نوشته بودم نقطه آبی ببینم که خدا پاسخ داد.
ازتون واقعا سپاس گذارم خیلی خیلی دوستتون دارم .خوشحالمون کردین
که از تجربه زندگی متاهلی گفتید و حس خوب به ما دادید
به نام خدایی که بشدت کافی ایست
الکهف
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا
ﺑﮕﻮ : ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺸﺮﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﺣﻲ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﻱ ﻳﻜﺘﺎﺳﺖ ; ﭘﺲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺭﺩ ، ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻜﻨﺪ .(١١٠)
با سلام به شما زوج سعادتمند و خوشبخت و توحیدی
پیوند توحیدی و الهی تون مبارک میمون باشه.
ان شاءالله در پناه الطاف الهی روز به روز خوشبخت تر و سعادتمند تر و شادتر و سالم تر و جوان تر و ثروتمند تر باشید الهی آمین
عکس پروفایل تون بسیار زیبا و رویایی است خیلی دوستش دارم.
از طرف من سلام دوست عزیزمون رو برسون و روی ماه نازنین اش رو بوس کنید.
میدونم که میدونی، میشه بعد از 25 سال ازدواج از روز اول ازدواج هم عاشق تر و علاقمند تر و با درک بهتر شد، و این فقیر الی الله اون رو زندگی کرده.
در پناه ایزد منان روز به روز عاشق تر و شیدایی تر باشید.
به نام خالق زیباییها
سلام استاد عزیزم
هنوز فایلتون روگوش ندادم ولی به طرز عجیبی همینکه میام توسایت عکستونو میبینم انرژی میگیرم
خیلییی دوستون دارم
از صداتون آرامش میگیرم
حس میکنم تک تک کلمات از قلبتون میاد وبراجانمون میشینه
خوشحالم که از وقتی این چنتا فایل رودیدم یه ذره بهتر شدم وکمتر روبقیه حساب میکنم
خداجاانم من برای همون یه ذره بهتر شدن سپاسگذارتم بیییینهایت وکمکم کن بازم بهتر بشم
خداجون توشاهدی که من بعضی جاها بازم ازدستم درمیرم وخطامیکنم ازت طلب مغفرت میکنم
هواموداشته باش دلم میخواد وجودم لبریز باشه ازعشقتت
اونقد که جابرای کسه دیگه ی نباشه
میدونیین استاد بااینکه میبینیم نتیجه ی کارهامون روبازم اشتباه میکنم
من بعضی روزاباینکه سرمم شلوغه میگم خب زینب امروز بای بتونی بیشتر به خواسته هاتوجه کنی تانا خواسته ها مثلا اگه یه دیقه وقت داری اون یه دیقه روفایل ببین یاکامنت بخون ورودیهاتو کنترل کن
وبه طرز عجیبی من اون روز حالم خوبه استاد
اما بعضی روزا اگه 5 دیقه وقت دارم میرم تو فضای مجازی وکار بیخود ی
وهیچی سودی که برام نداره بماند حالمم بدمیشه
انشالله بتونم بهتر میشم ومیتونم بایاری الله مهربانم
استاد خیلی دوستون دارم بارها روابط قشنگ شماروباخانوم شایسته تحسین کردم و دلم میخواد منم یه رابطه خوب رو تجربه کنم ومطمئنم درزمان درست وارد زندگیم میشه
خدایا شکرت که تورودارم
من لایق خوشبختی هستم به شکل کاملا طبیعی وراحت
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام و درود و احترام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب سایت عباسمنش
قدم پنجم جلسه سوم از نتایجی که این اواخر داشتم را نوشتم اما یه موضوعی را یادم رفته اونجا ذکر کنم ، الان هدایت شدم این نتایجی که بی ربط به خوشبین بودن من نیست را اینجا بنویسم.
همسرم 1000 متر باغ مرکبات داره و ایشون به شخصه هیچ سرپرستی از باغ نمیکنه و مسئولیت تمامش میتونم بگم از پدرمه ، فکر میکنم تقریبا یکماهی میشه به پدرم گفتم مشتری ببره سرِباغ محصولاتو ببینه نظرشو ببینیم چیه ؟ پدرم اول خودش محصولاتو دید گفت امسال محصولات زیادی نداره ، همینقدریم که داره خیلی ریز و سبزن ، فکر نکنم اونقدری بشه یا فکر نکنم کسی بخادش ،
روزای بعد دونه دونه مشتری برد هر کدومشون یجورایی داشتن حرف پدرمو میزدن که بار نیست ، فلان و قیمتو پایین میکشیدن . حتی مادرم هرباری که زنگ میزدم میگفت امسال بار شما خوب نیست حرف مادرم اینبود که مثلا دو تومن یا پنج تومن پولش میشه .
من قبلا واقعا آدم بدبینی بودم از روی ناآگاهی به اینجا رسیدم و در هر کاری حتی در بهترین شرایط و اوضاع اینو واقعا جدی میگم در بهترین شرایط میگفتم خب نه اگر اینجوری نشه و اونجوری بشه چی ؟ اگر خوب نشه چی ؟ اگر درست نشه چی ؟ اگر قبول نکنه چی میشه ؟ اگر اگر اگر اگر …..
و الان تا جایی که میتونم و آگاهی دارم با ایمان زیاد و توکل بر خدا خوش بین هستم ، نمیگم همیشه چون گاهی وقتا ناخواسته یادم میره به نکات مثبت توجه کنم ناخواسته یادم میره درست عمل کنم و این نشونه ی اینه که باید کار کنم کارکنم و کارکنم .
و برگردیم به ادامه ماجرا ، مادرم هر بار این حرفشو تکرار میکرد حتی یادم میاد میخاستم بگم چرا شما انقدر نفوذ بد میزنی از کجا میدونی اینجوری میشه اما جلوی خودمو نگه داشتم و یادمه اون زمان قدم پنجم جلسه دوم استاد دقیق داشتن در مورد اینکه به چگونگی خواسته هاتون فکر نکنید صحبت میکردن و من چقدر این جلسه را دوست داشتم و بارها بارها بارها گوشش دادم .
و روی کاغذی نوشتم روی درِ یخچال و دیوار اتاق خوابم چسبوندم و مُدام میگم مُدام یعنی هر روز هر لحظه تکرار میکردم البته واقعا بخاطر موضوع مرکبات نبود بخاطر موضوع دیگه ای بود که میخاستم ایمانم قوی بشه و اون نوشته ها اینا بودن .
خداوند بی نهایت دست داره
خداوند بی نهایت پلن داره
نعمت و روزی از جایی میرسه که فکرشو نمیکنید
رزق از جایی میرسه که فکرشو نمیکنید
چجوری ؟؟؟ من نمیدونم چجوری تغییر میکنه
استاد اینا را تو جلسه دوم قدم پنجم تکرار کردن و به دلِ من نشست و روزایی بود که بشدت احتیاج داشتم و نتایجشم دیدم .تو جلسه سوم قدم پنجم گفتم و اما نهایت چیشد ؟
من بعد از مکالمه با مادرم بیرون میرفتم خونه بودم با قلبی پر از ایمان و شاد با صورتی که لبخند داشت میگفتم اینا چی میگن ؟
تو دلم میگفتم مادرِ من فلانی کیه که داره روی محصولات باغ من قیمت میذاره ؟ یا مثلا میگه ریزه یا خریدار نداره ؟ حتی به جایی رسیده بود میگفتن ما خریدار نیستیم منتظر بمونید تُرکا بیان بخرن ، هروقت تُرک ها اومدن میاریم باغ شمارا ببینن ، ولی ایمان ایمان ایمان کار خودشو کرد .
قَدِ یک اَرزَن من نه نگران شدم نه ناراحت شدم از حرفاشون ، میدونستم اون خدایی که داره کل کهکشان و کیهان را داره مدیریت میکنه میتونه این قسمت زندگی منو هم به قشنگی مدیریت کنه ، شما چیکاره این ؟ خدا روزی رسانِ منه ،خدا از جایی که فکرشو نمیکنم روزی میبخشه ، شما میگی بار کمه ؟؟؟ ببین چجوری به همین باری که میگی کمه برکت میده !!!
استاد با ایمان میگفتمااااا اصلا برام روشن بود ، همون یماه قبل نوشتم تو ستاره قطبی خدایا میخام امسال پول مرکبات ده میلیون و بیشتر بشه من میخام با این پول دوره احساس لیاقتو بخرم ، خدایاااا خودت به این محصولات برکت بده ، و خودت این پولو بزن به حسابم ، کاش میشد عکس میگرفتم نشون میدادم دقیقا چنین خواسته ای را تو ستاره قطبی داشتم .
بالاخره مشتری اومد با قیمت خیلی خوب گفت میخام ، و پدرم خودش به تنهایی پرتقالا را کَند، گفتم پدرجان ببخشید خسته میشی گفت نه زیاد نیست زود تمام میشه و من میخندیدم به اینکه میگفت زیاد نیست و امید داشتم به برکتی که خداوند به محصولاتمون میده ،
پدرم یروز صبح رفت باغ تا ساعت سه و نیم تمام نشد ، فرداش مادرمو با خودش برد فکر میکردم تأکید میشود فکر میکردن تا ظهر تمام میشه برای خودشون ناهار نبردن و من از اسلامشهر تماس گرفتم سرظهر مادر خسته و گرسنه اما یه جمله ش حالمو جا آورد . گفتم تمام نشد ؟؟؟؟ نه ماشالااااااا هنوز دو سه تا درخت داره ماشالاااااا زیاددمممممم داره من تو دلممممم میگفتم خداجووونم تو چه کارهاااااا که نمیکنی شاهکار میکنی خداجونمممممم تو راشکرررر
خلاصه که تا چهار بعدظهر کارشون طول کشید و ماهم تلفنی از همونجا یک ناهار دبش براشون سفارش دادیم دقیقا خدا را ببین چه همزمانی ، چه زمان مناسب مکان مناسبی شد ، مادرم و پدرم با تیلر از ته خیابون میومدن طرف با غذای داغ جلو در خونه مامانم و سوپرایز شدن و چقدرمممم بهشون چسبید و نووووش جااااان کردن .
و فرداش پدرم رفت ببینه آقا چند کیلو شد و پولش چقدر شد ؟
سه چهار تا جعبه آبگیری شد که اگر اونا سالم بودن پولش 15 میلیون میشد و مادرم تماس گرفت یازده میلیون سیصد و بیست هزار تومن امسال پول مرکبات شما شد . و من خوشحال و شادمان گفتم مامان جان میبینی چجوری خداوند برکت میده ؟؟؟؟ گفت آره خداروصدهزار بار شکر گفتممممم خداااایااااا شکرت
دقیقا همونی شد که من تو ستاره قطبیم نوشتم وحتی بیشتر از اون شد ، خوش بین بودن و ایمان داشتن به خداوند کار راحتی نیست اما این ایمان داشتن ها و توکل کردن ها باعث تقویتِ ایمان میشه باعث میشه دفعه ی بعد راحت تر به خدا توکل کنیم . خدایاااا شکرت
حالا هر روز مامانم میگفت پول اومد حسابت میگفتم نه ، میگفت پدرت بره بپرسه که طرف چرا پول نمیزنه حسابت ؟ گفتم چیکار دارین اصلا کاری نداشته باشین خودش میزنه ، حالا فکر من چی میگذشت ؟ میگفتم خداوند در زمانِ درستش این پولو به حسابم میزنه ، میگفتم مامان من عجله ندارم اصلا تماس نگیرین باهاش ،
استاد چیشد ؟؟؟؟ فکر کنم بیشتر از دوهفته فروش مرکبات انجام شد ، پولش کی اومد به حسابم ؟؟؟؟ دیروز ، روز مادر
اولس این مناسبتو متوجه نشدم ، آگاهی اومد ، من دقیقا تو دفترم تو ستاره قطبی خداشاهده خدای من گواهه نوشتم خدا جانم امسال روز مادر روز زن بمن کادو بده ، من امسال ازت کادو میخام ، نمیدونم چجوری از کجا ؟ من فقط دلم میخاد دیگه ، خودت جورش کن ، کاش میشد عکس اینو هم براتون میفرستادم ، یک لحظه این آکاهی اومد خدااااای من خداوند امروز بمن کادو داد ، چرا بعد دو هفته ؟ طرف امرو زو فردا کرد ، که دقیقا بشه امروز ، روز زن ؟ که تو بهم بعنوان کادو این پول بزنی به حسابم ؟؟؟؟
خدایااااا تو کریمی ، تو رحیمی ، تو بخشنده ای ، تو رزاقی ,
هذا مِن فَضلِ رَبّی
این از رحمتِ پروردگارِ من است
من خیلی تغییر کردم من قبلا اصلا و ابدا چنین روحیه ای نداشتم اصلا دین و ایمان سَرَم نمیشد ، همه میگن ما فکر میکردیم خدا اینجوریه و اونجوریه اما الان خدا برامون یه رنگ دیگه ای گرفت ، نه من چرا دروغ بگم من اصلا هیچ فکری در مورد خدا نداشتم اصلا بهش هیچوقت فکری نمیکردم ، فقط ترسی بود در ذهنم از مُردن و بس ….
ولی امروز من کسی شدم صبح و شبمو با صدای قرآن و آیات و معانی قرآن سَر میکنم ، چرا ؟ میخام بشناسم میخام با خودم با فهم و درک خودم بفهمم خدا کیه ؟ خدا چیه ؟ خدا از من چی میخاد ؟ نه به اجبار برم قرآن گوش بدم که چون ثواب داره هااااا ؟ قبلا چرا دقیقا هرباری میومدم سمت قرآن فقط و فقط شنیدم ثواب داره ، فقطم عربی میخوندم ، الان اشتیاق سوزان دارم آیه با آیه را با معنی درک کنم و بخونم ، میخام اونقدر بفهممم
که واقعا که واقعی واقعی عاشقش بشم ، واقعی واقعی قلبم براش بتپه ، واقعی واقعی اگر لحظه ای یاد خدا از دلم رفت دنیا برام تاریک بشه ، میخام با تمام وجودم اینچنین بندگی خداوند را کنم با عشق جوری که وقتی یاد خدا میکنم شور و شَعَف تمام وجودمو پر کنه ، هنوز مونده که عاشقش بشم الان ذوزای اول آشنایمونه ، داریم همو میشناسیم .
استاد من همه ی اینا را از شما دارم همه ی این خوبی ها همه ی این خوشی های زندگیم همه پیشرفت های زندگیم
همه ی خنده هام همه ی آرامشم همه تغییرات خوبی که در من شکل گرفت را از شما دارم .
براتون آرزوی خیر و سلامتی آرامش بیشتر از خداوند متعال خواستارم .
این یک نمونه از خوش بین بودن من بود و فقط دوست داشتم برای کادویی که روز زن از خداوندم دریافت کردم برای خودِ خودِ خودم ردپا بذارم که همیشه برایم یادآوری از ایمان داشتن به خداوند باشه …
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
و همه دوستان این خونه بابرکت
استاد عزیزم من شاگرد جدید دوازده قدم هستم ، چند ساله با شمام خیلی خیلی زیاد حال خوب و تجربه کردم و سعی کردم خوشبین به صحبت های شما باشم و با تمام وجود درک کنم و یاد بگیرم و نتایج بهتری رو تجربه کنم.
بزرگترین خوشبینی من نسبت به شما و خدای خودم رخ داده که انقد حالم خوبه ….
بدون سوگیری به حرفای شما گوش دادم و تطبیق دادم با زندگی خودم و همیشه دیدم حرفای شما مثل وحی منزله و باید تو مسیر باشم و یاد بگیرم و تجربه کنم.
میخوام یه مثال خوشبینی بزرگ بزنم برای خودم و دوستام ( اتفاق دیروز )
تو مسیر دوازده قدم ، چند روز پیش دوره دوم دوازده قدم رو شروع کردم
الان که مینویسم سرشار از شوق و گریه هستم
10 سال پیش یه روز جشن خیلی خوب
انگشتر برلیانم گم کردم
خوشبینی من از اونجا بود که اصلا قبول نکردم از بین رفته
همیشه میگفتم یه جایی هست که من نمیدونم
این دوسه سال هم هی سراغشو میگرفتم ولی نبود اما خوشبینی من همیشه بود
بخصوص خوشبینی من به خدا که اون بهترین محافظ
الله اکبر میدونم احساسم میفهمین
امسال تمرکزی میرفتم خونه مادرم میگفتم یه جایی هست
به خدا میگفتم من نمیبینمش اما تو میبینی و تو آگاهی
نگهشدار تا به دستم برسه تو حافظ جان و مال و ناموس من هستی ( جمله پرتکرار من )
انقد با این جمله حالم خوبه که خدا میدونه
ماجرا از اینجا شروع میشه
دیروز صبح شروع به نوشتن تمرین ستاره قطبی کردم و مواردی رو نوشتم نمیدونم چرا اشکم در اومد از یه ناامیدی ریز
فورا لبخند زدم و رفتم جلو آیینه و و دستی به سر روی خودم کشیدم و گفتم سمیه تو خیلی خوبی ببین چقدر حالت خوبه ببین چه نعمتی خداوند بهت داده که چند ساله برگی در باد نیستی بلکه سعی میکنی بندگی کنی و با خدایی پس بخند که امروزشگفتانه هست
با این صحبت سریع رفتم که آماده باشم با پسرم و همسرم بریم خونه پدرجان
یه ساعت تو مسیر فکر میکردم و کلی زیبایی درختای پاییزی و جاده خلوت و زیبا
وقتی رسیدیم مشغول کمک به مامان شدم و از این کمک کلی حالم خوب بود که دیدم همسرم برای مامانم نارنجای دم در چیده و میگه میخوام برم بالای سقف پارکینگ ماشین
پدرم نبود مخالفت کنه مامانم یه کوچولو مخالفت کرد که خطرناکه
منم یه بار گفتم نه
بعدش یه ندایی تو دلم گفت بره مواظبه
خوشبین به این مواظب بودن بودم که همیشه خداوند حافظ و همسرم هم کاربلد
که یهویی همسرجان با یه صدای آروم گفت سمیه بیا بگیر انگشترت
گفتم انگشتر من برو ووووو
سر 5 ثانیه از اون بالا انداخت و من تو هوا گرفتمش
خیلی وقت ها به خاطر شیطنت بچه ها خیلی چیزها خیلی جاها گیر میاریم و تجربه داشتیم
واسه همین همون 5 ثانیه فکر میکردم بدله و اصلا یاد انگشترخودم نبودم
وقتی انگشتر دستم رسید دیدم خودشه و هی پاکش میکردم میگفتم خدایا چجوری …..
داشتم از ذوق دیدنش میرقصیدم میگفتم خدایا چجوری تو اون همه باد وبارون و برگای گلابی و انار و نارنج حفظش کردی ( آخه کلی برگ و گل و لای میرفت بالای سقف و با اون شیبش و چند باری هم قشنگ جارو شده سالهای قبل …..)
از دیروز ظهر دوباره شرمنده خدای خودم شدم که چقدر کم بهش اعتماد میکنم یا ازش چیزی نمیخوام
من با همه مدیریت هام نمیتونم محافظت کنم اما اون تو شرایط بارونی شهرم که خدا میدونه بعضی مواقع چقدر شدیده مثل همین الان که دارم مینویسم ، چقدر عالی از انگشتری که خیلی خیلی دوسش داشتم محافظت کرده )
بعد 10 سال ، انگشترم حداقل به 30 میلیون رسیده در کمترین حالتش
( استاد عزیزم گفته بودین نتایج میاد شاید انگشتر خیلی دوسش دارم نه بخاطر قیمت بلکه بخاطر خودش ، الیته قیمت هم برکت، اما دیروز قدرت خدای خودم رو برکت صحبت های شمارو و تمام ذکرها با خدا یادم اومد که مسیر لذت بخشه ، مسیر حقه، مسیر زیباست )
و این ایمان منو بیشتر کرد به تجسم به تمرین ستاره قطبی به قلبی باز برای خواستن برای شکوفایی برای بودن باشما و خداوند متعال
خداروشکرم که میتونم شاگرد خوبی باشم و باید بهتر از گذشته مثال هایی بزنم که ایمانم بیشتر بشه و ردپای خوبی از توکل به پروردگار داشته باشم .
راستی از خوشبینی زیاد من همه خندشون میگیره ولی دیروز همه با تعجب بهم نگاه میکردن میگفتن خوش شانس، این خوش شانسی نبود این شگفتانه خداوند بود برای دیروز من که تو دفترم نوشته بودم
زمانش رسیده بود باور من نتیجه داد خدایا شکرت *
الله اکبر به برکت قدم دوم و تمریناتش
استاد عزیزم این چه انرژیه که وقتی محصول میخری انقد نتایج بزگ میشه این چه خوشبینی که واقعا رخ میده ، آخه من دور اول دوازده قدم هم یه نتیجه 16 میلیونی داشتم)
امیدوارم برکت مادی و معنوی همه دوستان همیشه درحال رخ دادن و افزایش باشه ، به امید الله مهربان
استاد عزیزم سپاس
در پناه خداوند ناب ترین هارو تجربه کنید
خدارو شکر که همیشه حافظ جان و مال وآبرو مون هستی
خدارو شکر به خاطر سایت الهی استاد
سلام دوست قشنگم
الهی شکر از حال خوبت الهی شکر از نتیجه عالیت ,جز این هم نمیتونه باشه امیدوارم که حال دلت همیشه عالی باشه عزیزم .واین نتایج هر ماه بزرگ وبزرگتر بشه برات
خیلی خوشحالم که تو رو دارم ومینونم در مورد قانون وحال خوب ونتیابجمون با هم صحبت کنیم الهی شکر
سلام عالیه جوون دوست داشتنی و الهی من
ممنونم از حس قشنگت
من هم خداروشاکرم که با شما حال خوبو تجربه میکنم کنار هم از قانون و نتایج روزانه و هفتگی میگیم و لذت میبریم.
هنرمند قشنگم موفقیت شما،هم همیشه قانون خداوند رو بهم ثابت کرده
موفقی باشی گلم
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر ماهم به نامت باز شد
دفتری که از نام تو زیور گرفت
کار آن از چرخ بالاتر گرفت
سلام وعرض ادب بر استاد جان .وعزیز دلشون
استاد واقعا دمت گرم با این فایل های که
واسمون میزاری یه جوری لذت میبرم که نگو
استاد در مورد بدبینی من هم خیلی مورد زیاد دارم
یکی از جدیدترین هاش رو میگم…
موضوع برمی گرده به همسایمون که ما چهار طبقه در هر طبقه دو واحدی هستیم
واحد ها هم از پذیرایی دیوار مشترک هست چسب هم هستیم
استاد من با همسرم ودو فرزندم .دوازده سال هست که ساکن این ساختمون هستیم
استاد ما با همه همسایه ها خیلی ارتباط خوبی داریم همه با شخصیت .درستکار.مودب هستن
استاد همسایه ما که واحد بغلی ما میشه ایشون هم خیلی انسان زحمتکش هستن
ایشون هم دو فرزند دارن .مثله خود ما هستن
استاد ایشون رفتن واسه خونشون دو سیستم از این باند بزرگ ها که تو باغ ها می زارن خرید
آورد ودر واحد 50 متری گذاشت.گاهی اوقات در حد 5 دقیقه روشن می کردن و زود خاموش میکردن
خانومش میگفت سر درد میگیرم.وزمانی که این سیستم روشن میشد .پنجره های ما شروع به لرزیدن می کرد
تا اینکه یکبار بهشون تذکر دادم .ویه عادت بدی هم داشتن این بود در خونه رو هم باز می زاشتن
من به شدت از این موضوع بدم می اومد. چند بار بهشون گفتم
شما در باز می زارید کل صداتون میاد خونه ما.
خلاصه این ها خونه رو فروختن رفتن .یه خانمی خونه رو خرید
وداد به مستاجر .استاد اولین چیزی که با خودش آورد دو تا سیستم دو برابر واسه اون قبلیه.
استاد ایشون هم در رو باز کرد هم سیستم رو روشن کرد اون جوری که تمام خونه ما می لرزید
خودش هم اصلا رعایت نمی کرد.سلطل اشغال میزاشت کنار واحد.حوله پهن می کرد رو نرده ها
خلاصه استاد من خیلی به این قضیه بدبین شدم .به همسرم گفتم اون می دونه تو خونه هستی همش با لباس راحتی میاد تو راه رو
من از این موضوع ناراحتم.یه جوری حساس شده بودم
به صاحب خونه زنگ زدم گفتم ایشون گفتن باشه من تذکر میدم بهشون
ولی این بیشتر لج کرد.شوهرم به شوهرش گفت شما میرید بیرون این با صدای سیستم مارو دیوانه کرده
همسرشون خیلی آدم با شخصیت بود.گفت من شرمنده شما هستم چشم میگم صداش رو کم کنه
دوباره یه چند وقت بعد دوباره شروع می کرد.به همسرم گفتم باید از این خونه بریم
همسرم هم می گفت میریم جای دیگه ولی اونجا هم باز تو یکی میره رو مخت.اینم حرف همسرم به من
سوالم رو تو عقل کل به بچه ها گفتم .خیلی قشنگ راهنمایی کردن منو .ولی استاد یه مدت خوب بودم دوباره کارهاش می رفت رو مغزم
بچه هام هم متوجه می شدن من چقدر دارم حرص می خورم
تا اینکه یه بار فیلم گرفتم از تو راه رو که هم درش باز بود هم صدای سیستمش زیاد
فرستادم به صاحب خونش .بهش گفتم خودت که نمیایی ببینی لااقل فیلمش رو ببین
خودت بودی میتونستی تحمل کنی بچه های من نمی تونن درس بخونن.
چند بار هم مدیریت به شوهرش گفته بود.استاد انگار اینا اصلا تو این دنیا نیستن اصلا واسشون مهم نبود
تا اینکه 1سال از وقتشون گذشت همش داشتم به خودم امیدواری میدادم که وقتشون تموم بشه بلند میشن میرن
از اون ور هم ذهنم می گفت یکی دیگه بیاد از اون بدتر می خواهی چیکار کنی.خلاصه فقط تو این چند وقت فایل های شما آرومم میکرد
تا یک روز تو راه رو دخترم با اون خانم بحث کرد .اومدم من دوباره زنگ زدم به صاحب خونه.که ای کاش زنگ نمی زدم.صاحب خونه به من چی بگه خوبه استاد؟
برگشت گفت .تو مشکل داری من اومدم تحقیق کردم گفتن شما انرمال هستید .مستاجر من مشکلی نداره تو هم سیستم بخر در خونتون رو باز بزار
استاد انقدر دلم شکست اون روز ساعت ها گریه کردم .
تا ول کردم بیخیال شدم اون تایم ها الکی می رفتم میشستم حمام. می رفتم بیرون .
تا یک روز داشتم می رفتم باشگاه.تو راه به خدا گفتم خدایا من تسلیم تو هستم من عاجزم در برابر حل کردن مشکلاتم
خودت یه کاری کن من دیگه کم آوردم خودت یه راهی بزار جلو پام
طبقه سوم ما یه مادر مسن با دخترشون زندگی میکنن پسرهاشون هم در طبقه دوم .اون روز بعد از باشگاه رفتم جلو در خونشون .عسل بخرم. عسل می فروشن.اون خانم مسن بهم گفت این همسایتون چرا اینجوری میکنه من میگرن دارم بهش بگو کم کنه
گفتم من بهش میگم گوش نمیکنه با من لج میکنه
گفت بی خود کرده من به پسر هام میگم زنگ بزنن صاحب خونش.اینجا که تالار نیست.
خودم هم میام جلو درشون .
خلاصه فرداش دیدم اومد جلو در همسایه ما گفت برای چی اذیت میکنی.مثله بچه آدم زندگی نمیکنی. دوست داری همسایه ها ازت شکایت کنن
اگه می خواهی اینجوری باشی از اینجا برو بیرون.
ما چند سال کوچکترین اذیتی تو ساختمون نداشتیم برو بیرون از اینجا.تو اروپا آمریکا هم بری هرکسی در خونش رو می بنده.اگه دنبال چیزی هستی اینجا پیدا نمیشه.
بعد پسرهای اون خانم هم زنگ میزنن به شوهرش میگن اگه اینجوری میخواهی کنی دیگه موتور نیار تو پارکینگ شما .پارکینگ ندارید.
استاد الان 2روز هست یه آرامشی برگشته به ساختمون که نگم واستون. آهنگ میزاره ولی صداش رو خیلی کم میکنه .در خونش رو می بنده
واقعا زمانی که تسلیم شدم خداوند دست هایش را فرستاد
استاد الان دارم می فهمم قانون چقدر خوب جواب داد من یه کوچلو حساس شدم بابت اهنگ روشن کردن همسایه قبلی.با همه صحبت می کردم راجبشون . بی فرهنگن کی تو ساختمون سیستم روشن میکنه انقدر گلایه وشکایت کردم .که بد رفت ولی بدتر جاش رو پر کرد.
استاد ولی قانون خداوند همان طور که گفتید بدون تغییر وشکی توش نیست
استاد باز هم ممنونم که انقدر واسمون سنگ تموم میزاری بابت فایل هاتون
عاشقتونم از راه دور جفتتون رو هم می بوسم
.