«تعهد به خواسته» یا «رها بودن» نسبت به آن؟! - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

62 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین فصیحی گفته:
    مدت عضویت: 611 روز

    سلام به همه عزیزان این خانواده صمیمی

    و استاد عباسمنش وخانم شایسته گرامی

    من واقعا نمیدونم چطور از ذوقم شوقم که هدایت شدم به این مسیر درک قوانین صحبت کنم

    من چندین کتاب‌های قانون جذب خوندم خیلی احساس خوبی داشم به خاطره این که خداوند هرگز منو تنها نمیگذاره و چقدر منو دوست داره هر روز بهتر واضح تر صمیمانه تر عاشقانه تر مدیریتم میکنه افکار رو رفتارم رو شخصیتم رو ایمان توکل باورم رو و همیشه بهش میگم من میخوام هروز شباهتی با صفات تو که هرکدومشون یه بهشته مطلقه عدالت تو هدایت تو بخشندگی تو مهربونی تو وبینهایت .‌‌….

    خلاصه صادقانه بگم گفتم خدایا از این کتاب‌ها که خوندم تا امروز بهتر هم داری بهم معرفی کنی ؟!

    و چند ساعت بعدش نمیدونم چیشد سر از این نوشته زیبای خانم شایسته عزیز در آوردم

    آنقدر به دلم نشست آنقدر برا هدایتم فوق العاده بود که هر جمله که خوندم احساس می‌کردم خدا داره بهم چشمک میزنه و منم بعداز خوندن این مطلب فوق‌العاده تشکر کردم و کلی باش دل دادم و قلوه گرفتم

    به قول استاد عزیزم

    در پناه الله یکتا شاد باشید ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    صفیه طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 2365 روز

    سلام با عشششق به خانم شایسته عزیز🌹

    بینهایت از خداوند سپاسگزارم که اینقدر زیبا و به موقع میاد، هدایت میکنه، نشونه می‌فرسته نمیدونم چی بگم از این مقاله بی‌نظیر که ساعتها منو میخ کوب کرد و نتونستم یک لحظه هم ولش کنم،خوندم و لذت بردم و نوشتم و تفکر کردم، دقیقا جواب نه تنها این سوال بلکه کلی سوالهای دیگه ذهنم رو هم گرفتم😭اصلا نمیدونم چی بگم،. خیلی عالی و کامل بود. خط به خطش آگاهی بود و هدایت. ذهنم باز شد، امروز خیلی خیلی روز قشنگی بود برای من،😍 مریم جانم ممنونم ازتون که اینقدر جامع و کامل پاسخ دادید واقعا شما لایقِ بودن کنار استاد عزیزمون هستید. در پناه خداوند باشید♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1639 روز

    درود برشما

    خدا را سپاسگزارم و از شما بابت این متن عالی سپاسگزارم یعنی واقعا در این مورد مشکل داشتم، درک نمی کردم خرابرکردن پل با رهایی چطور امکان پذیر است واقعا فکر می کردم این دو در مقابل هم هستند وقتی مریم عزیز گفتند اینها در مقابل هم نیستند بلکه در یک راستا هستند کلا نگاهم به آن عوض شد .

    امروز یک مورد از این چسبندگی به نتیجه رو برای خودم حل کردم و تازه فهمیدم کجای کار بودم یعنی دقیقا دست گذاشته بودم روی یک شکل خاص از کارم و مدام اصرار داشتم و از خدا می خواستم آن را برایم جور کند و امروز فهمیدم همین خواستن فقط این شکل هم چسبندگی است باید رها کنم تا شکل های مختلفی به من الهام شود وای چقدر راحت شدم . واقعا متوجه شدم خدایی که بی نهایت طریق برای رساندن من به خواسته ام دارد را من با اصرار دستانش را و الهاماتش را محدود کردم. خدایا شکرت و از شما سپاسگزارم که این پاسخ کامل و جامع را فرستادید ارزش بارها و بارها خواندن دارد😊😊😊😊😊😊😊😊 خوشحالم که حالم خوب شد، چون این چسبندگی داشت حالم را تغییر می داد .

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مریم عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    سلام و هزاران سلام و درود به خانم شایسته عزیزم،

    چقدر شما واضح و زیبا توضیح دادین و کامل.

    این مقاله رو باید هزاران بار بخونم تا بیشتر و بیشتر بفهممش،،

    خدارو شکر میکنم بابت وجود باارزشت که در کنار استاد هستین و کمک میکنید که ما آگاه‌تر بشیم و قانون را بهتر درک کنیم.

    خدارو شکر که هم روانشناسی ثروت ۱, کشف قوانین و راهنمای عملی دستیابی به آرزوها رو هم دارم تا برم عمیق گوش بدهم و عملی کنم توی زندگیم.

    عاشقتم مریم جان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    هستی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖دوستان من یه راهنمایی خیلی فوری میخوام ، من به دلیل شرایط خاص خانوادگی در منزلمان یکسره میگن از اینجا برو از اینجا برو ، و اصلا خواب راحت یا زندگی اسوده ای ندارم ، حالا قصد دارم برم تهران زندگی کنم فعلا از خوابگاهی جایی شروع کنم ،درامدم هم دو میلیونه ، حالا به نظرتون ایا عزت نفس من کندن رو بهم هدیه میده ؟ ایا میتونم توکل کنم و برم ؟ لطفا راهنمایی کنید 💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حبیب اله رضایی گفته:
    مدت عضویت: 2855 روز

    سلام به همه هم فرکانسی های عزیزم

    سلا به استاد گلم و خانم شایسته عزیز

    من جواب خیلی از سوالاتم را

    گرفتم

    واقعا تمام قدرت از درون ماست و وقتی به خدا وصل باشی و اعتماد کنی و نشانه ها را ببینی و دنبال کنی و رها باشی

    و در احساس خوب بمانی

    و ورودی های ذهنت را کنترل کنی .

    و….

    دیگه کار تمومه .

    خدایا شکر از اینهمه آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سید امین موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    به نام خداوند هدایتگرم؛

    سلام به همه عزیزان.

    باز هم خداروشکر می کنم که من رو هدایت کرد به این فایل که نشانه من بود و من خیلی هدایتی به سوالی که مدت ها ذهن من رو درگیر کرده بود رسیدم و پاسخش رودریافت کردم .

    به عنوان کسی که مدت ها درگیر این سوال بوده، و علاوه بر اون همیشه در رسیدن به خواسته ها عجول بوده، باید بگم مدت حدود 4 سال هست که دارم علاوه بر کار کارمندی، سعی میکنم تو یه حوزه دیگه هم فعالیت کنم، تجربه کسب کنم و درآمد ایجاد کنم. و میتونم بگم تا الان با اینکه دستاوردهای کوچیک زیادی داشتم هیچ وقت از مسیری که رفتم راضی نبودم و هیچ وقت اون دستاوردی که واقعا مد نظرم بوده رو کسب نکرده بودم.

    تا الان متاسفانه دلیلش رو نفهمیده بودم، ولی از وقتی با استاد عزیز آشنا شدم متوجه شدم دلیل نتیجه نگرفتن من فقط یک چیزه: عدم تمرکز!

    شاید شما هم عبارت اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدف رو شنیده باشید. عبارتی که یه شخصه من رو خیلی فریب داد و باعث شد این اشتیاق سوزان تبدیل بشه عجبه کردن کورکورانه و هر روز من رو از رسیدن به خواسته هام دورتر و دورتر کنه.

    و باعث بشه من هر بار بعد از اینکه چند ماه رو یه حوزه کار کردم و نتیجه نگرفتم، اون حوزه رو رها کنم و برم سراغ حوزه بعدی، و هیچ وقت هم به ثروت و درآمد واقعی ای که مد نظرم بوده نرسم.

    (هرچند الان پشیمون نیستم چون اگر این مسیرها رو نمی رفتم به جایی که الان هستم و به شدت این جایگاه رو دوست دارم نمی رسیدم.)

    تا اینکه با استاد عزیزم آشنا شدم و متوجه شدم که اتفاقا وقتی به خواسته هات می رسی که عجله نکنی. وقتی میرسی که آرامش داشته باشی، احساس خوب داشته باشی، متمرکز باشی و سعی کنی هر روز یک پله پیشرفت کنی.

    از وقتی این موضوع رو سرلوحه کار خودم قرار دادم و تصمیم گرفتم تمرکز و تکامل رو جایگزین عجله کردن کنم، اتفاقا سرعت پیشرفت من بسیار بیشتر از قبل شده و با آرامشی که دارم احساس خیلی خیلی بهتری هم نسبت به قبل دارم. چون الان دنبال این نیستم که به پول برسم، فقط خودمو متعهد کردم که هر روز فقط یه درصد پبشرفت کنم.

    و وقتی این کار رو انجام بدم و سعی کنم روی خودم و توانایی هام بیشتر تمرکز کنم، قطعا مشتری، ثروت، درآمد و هرچیزی که من بخوام خودش سراغ من میاد و من نیازی نیست که خودمو به آب و آتش بزنم.

    امیدوارم کامنتی که گذاشتم برای دوستان مفید واقع بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1898 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب سید حسین عباس‌منش و بانو مریم شایسته‌ی عزیز و یکایک دست‌اندرکاران سایت الهی عباس‌منش و همه‌ی همراهان هم‌فرکانسم

    خدایا پروردگارا سپاس بیکران دارم که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و رشد قرار دادی و خورشیدهای هدایت را بر سرم نهادی تا راه گم نکنم.

    از زمانی که به یاد دارم، هرگز پُلی را پشت سرم خراب نکرده‌ام.

    نمی‌خواهم یک تراژدی برای شما بگویم و یا این‌که اشک خودم و شما را درآورم و یا این‌که نقش یک قربانی را بازی کنم تا برای خودم دل‌سوزی کنم که این بدترین ستمی است که در حق خویش می‌کنم!

    در خانواده‌ای به دنیا آمدم که پدر و مادرم پیوسته در گذشته بودند. مادرم یاد گذشته‌های شاد و ثروت پدریش را می‌کرد و پدرم یاد تنگدستی‌ها و گرفتاری‌های دوران بچگی.

    مادر از دردسرهایی که در زندگی با پدرم برایش پیش آمده بود می‌گفت و پدرم از الواتی‌ها و مستی‌های دوران جوانی و متاهلی می‌کرد.

    مادرم از کُلاه‌هایی که خویشان و نزدیکان بر سرش گذاشته بودند و پدرم از پُست‌هایی که در ادارات کل داشت یاد می‌کرد.

    برادرانم هم که الّاف بودند و پول‌های پدر و مادرم را به باد فنا می‌دادند. پی دختربازی و الواتی بودند. هیچ یک از آن‌ها یک نتیجه‌ی مثبت در زندگی نداشتند.

    خواهرم هم در زندگیش شاد نبود.

    تنها کسی که انگار در خانواده محکوم به درس خواندن و مدرک گرفتن برای جبران عُقده‌های پدر و مادرش بود، من بودم.

    درس خواندم و دکتری تخصصی گرفتم. ولی، آدمی بودم‌ که بسیار بسیار وابسته، با شخصیتی سُست و متزلزل بودم. همش در رویا بودم ولی کاری برای آن‌ها نمی‌کردم. چه رویاهای بزرگی که اساس و پایه نداشتند و به هیچ وجه آن‌ها را برای خودم منطقی نمی‌کردم. همش دلم می‌خواست یکهو از پله‌ی یکم به پله‌ی میلیون برسم.

    به همین دلیل همیشه کارهایی عجولانه و شتاب‌زده انجام می‌دادم و به نقطه‌ای پایین‌تر از پله‌ی آغاز بازمی‌گشتم.

    به همین دلیل که وابسته بودم و می‌ترسیدم از این‌که ریسک کنم و یا دست به کاری بزنم که بخواهم در آن پله پله بالا بروم و یا این‌که از خودم مایه بگذارم، دست به کاری پایه‌ای نمی‌زدم.

    همچنین، غرور کاذبی که در من بود و نفرتی که از ثروتمندان در دلم بود و نبود احساس خود ارزشمندی در من سبب می‌شد که همیشه تنها ادعای وطن وطن داشته باشم و این را بهانه‌ای کنم برای این‌که حرکتی هم برای کسب ثروت نداشته باشم.

    پیوسته کسانی را که ثروتمند بودند و یا کسانی را که با تلاش به جایی رسیده بودند را مسخره می‌کردم ولی خودم هیچ کاری که پولی بسازد انجام نمی‌دادم. دیگران، حتا همسرم را که با تلاش بسیار پول جمع می‌کرد و خانه و ماشین و زمین می‌خرید را مسخره و محکوم می‌کردم و خودم دست به هیچ کار درستی نمی‌زدم.

    در این مسیر نادرست شصت سال زندگی کردم. اینک به جایی رسیده‌ام که دیگر راهی برای بازگشت ندارم. همه‌ی پُل‌های پشت سر من شکسته است و زندگیم در حال فروپاشی است.

    با این‌حال، به رحمانیت خداوند یگانه‌ی بسیار بخشاینده‌ی بسیار مهربان که وهّآب است ایمان دارم و می‌دانم حال که از این زندگی پُر از کارها و باورهای نادرست و درواقع باورهای نادرست پشیمان هستم و توبه کرده‌ام، خودش راهی را برای من باز می‌کند.

    هرکاری که پیش از این می‌کردم بدون مشورت بود چون مغرور بودم و نام آن‌را گذاشته بودم عزت‌نفس. که این خُسرت نفس بود نه عزت‌نفس!

    از بچگی به همه کس و همه چیز بی‌اعتماد بودم. به همین دلیل گول خیلی از آدم‌های نادرست را خوردم. کسانی که هیچ نزدیکی با من نداشتند و در عوض به نزدیکانم مانند همسرم شک داشتم. از شک‌های عشقی و انسانی بگیر تا شک‌های مالی و … که دارد سر من کُلاه می‌گذارد. برای همین بود که هرکاری که می‌خواستم انجام دهم را بدون مشورت با ایشان و دیگر نزدیکانم انجام می‌دادم و همیشه هم غُر می‌زدم و شاکی بودم. حالا باید ازم می‌پرسیدند که خوب، خودت چه کاری کردی؟ پاسخی نداشتم و البته پشت سر هم از زمانه و دنیا و حکومت و … شکایت می‌کردم.

    از بچگی عاشق پول درآوردن بودم ولی پدرم و برادرانم مانع بودند و به خاطر جبران نکرده‌های خودشان، من را به درس خواندن و درس خواندن تشویق می‌کردند. من هم با عُقده‌هایی که داشتم و نفرتی که در دل داشتم، به جای استفاده از نظرات و ایده‌ها، به همه و همه چیز ایراد می‌گرفتم و از دید خودم، خودم یک انسان بسیار بزرگ بودم و دیگران بسیار حقیر بودند.

    این‌ها را گفتم تا هم سَبُک شوم و هم این‌که داستانی را برای شما بگویم که هم برای خودم و هم برای شما می‌تواند پندآموز باشد.

    چند سال پیش که دانشجوی دکتری تخصصی بودم، همکاری داشتم که مرا وارد یک نتورک کثیف به نام گُلدکوئست کرد. من هم که همیشه دلم می‌خواست خودم را جلوی دیگران به‌ویژه جلوی باجناقم که ازون دولتی‌های رانتی بود نشان بدم و قیافه بگیرم، این را پذیرفتم ولی از آن‌جایی که همش حرف بودم و از عمل خبری نبود، در آن کار هیچ پیشرفتی نداشتم. این درصورتی بود که بودند کسانی که از همان کار به جاهای بسیار خوبی رسیده بودند.

    این گذشت تا این‌که دوره‌ی دکتری من به هر ترتیبی بود تمام شد. به کارم در دانشگاه ادامه می‌دادم. ولی به پیشنهاد همان همکارم وارد نتورک دیگری شدم که همش بازی با مول بود و هیچ خبری از محصول نبود. در آن کار پیشرفت خوبی کردم( چون مانند شخصیت خودم که عجول بودم، آن کار نیز کار یک شبه پول‌دار شدن بود) ولی آن کار جمع شد و من ماندم کُلّی بدهی و دردسر!

    تا این‌که تو همون وضعیت یک شرکت پیمان‌کاری را بدون آینده‌نگری تاسیس کردم. اوائل کار خوب بود، ولی کم‌کم کار خراب شد و به قول معروف که وقتی یک کسب و کار خوب نمی‌چرخه و بَدِه، هیچ دلیلی وجود ندارد جز این‌که رهبر آن بَدِه! رهبرش رهبر نیست! ولی من همه‌ی گناه را به گردن دیگران و جامعه و … می‌انداختم.

    این گذشت تا این‌که ناچار شدیم تا کار شرکت را تعطیل کنیم و جمعش کنیم.

    پس از آن چاره‌ای نداشتم تا به کارهای پژوهشی در دانشگاه بازگردم و شاید بتوانم از این راه پولی درآورم که این هم نشد.

    سرانجام در سه سال پیش وارد نتورک دیگری شدم که البته محصولات بی‌نظیری را در پهنه‌ی جهانی تولید می‌کند و پلن درآمدزایی بسیار خوبی دارد ولی، من هنوز دارم در آن درجا می‌زنم.

    قطعه زمینی داشتم که با پول مانده از شرکتی که گفتم خریده بودم. ولی آن‌را نیز فروختم و پولش را مقداری محصول خریدم که البته زیانی نیست ولی همین سبب ایجاد اختلاف شدید‌تر از گذشته بین من و همسرم شد.

    اینک که این‌ متن را می‌نویسم، همسرم و بچه‌هایم مرا طرد کرده‌اند و رابطه‌ی عاطفی از هم پاشیده‌ای داریم.

    در این چند وقته با خودم خلوت کردم و دانسته‌ام که؛ من انسان بسیار خوشبختی هستم که همسری این‌چنین و فرزندانی چنین دارم. ولی، ارزش آن‌ها را نمی‌دانستم، ارزش فامیل‌های خودم و همسرم را نمی‌دانستم و این درصورتی بود که همیشه به‌ویژه از فامیل‌های همسرم خیر و نیکی بهم رسیده ولی نمک‌ناشناسی کرده‌ام.

    اکنون در وضعیتی بسار اسف‌بار هستم و تمام پُل‌های پُشت سرم شکسته است و کشتی‌ها آتش گرفته‌اند. دیگر راهی جز تن به جنگ دادن با مسائل و مشکلات ندارم! باید حرکات جدّی کنم و تمام تلاشم را برای جبران زندگی ناکرده به کار برم تا بتوانم برای عزیزانم آن‌چه از آن‌ها دریغ شده بوده را به آن‌ها بازگردانم تا خدای وهّآب مرا بیخشد.

    الآن و همین الان کلیپی را دیدم که داشت می‌گفت: خداوند وهّآب در قرآن‌ کریم 365 بار کلمه‌ی لاخوف را به کار برده. این یعنی که‌ همه‌ی 365 روز سال هواتو دارم. به‌من که خدای تو هستم توکّل کن و بدون که من و تنها خود من برای تو کافی هستم و بس!

    خوب، منم بهش اعتماد صد درصد دارم و می‌دونم از همین حالا می‌تونم یه آدم دیگه باشم!

    – غرورم را زیر پا لِه می‌کنم و در هر کاری، در هر کاری با افراد صالح مشورت می‌کنم!

    – نمک‌ناشناسی نمی‌کنم و سپاسگزار خداوند وهّآب هستم و نیز از همسر و فرزندانم و نزدیکانم و همکارانم چه در کسب و کارم و چه در دانشگاه سپاسگزار هستم و می‌دانم که اینان دستان خداوند وهّآب هستند برای من!

    – با تمام وجود صد خود را برای رسیدنم به خواسته‌هایم می‌گذارم!

    – در کار کردن بر روی رشد شخصی‌ام به هیچ عنوان کوتاهی نمی‌کنم!

    – حرف نمی‌زنم و به جای آن عمل می‌کنم!

    – تنها و تنها به رب‌العالمین توکل می‌کنم و دست از طلب باز نمی‌دارم تا کام من برآید!

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سلیمان افضلی گفته:
    مدت عضویت: 459 روز

    اصلا من نمیدونم که چجوری به این مقاله سر خوردم دوره راهنمایی دستایبی به رویا ها را تهیه کرده بودم و سوال های داشتم و گفتم که خدا مرا هدایت میکند و هدایت شدم به این مقاله زیبا که سوال های منو جواب داد و بیشتر و بیشتر به مطالب دوره راهنمای عملی پی بردم از شما خیلی خیلی سپاسگزارم

    من پل های پشت سرم را خراب کردم یکباره و نمی دونستم که باید پشتوانه ذهنی بسازم ولی گفتم بس است این همه بی ایمانی و تموم شون کردم خب امروز شیطان ذهن نجوا میکرد و احساسم خیلی بد شد اما گفتم خدا این موضوع را برایم واضح میسازد الان که میخوانم اصلا نمی دونم که همین یک یا دو ساعت قبل چجوری به این مطلب سر خوردم…

    واقعا مطالب عالی نهفته بود خدا را سپاس گویم

    الهی شکرت الهی شکرت با هر آگاهی های دوره راهنمای عملی آزاد تر و آرام تر میشدم و باز هم با این مقاله زیبا روان تر شدم و اون مانع ذهنی بر طرف شد و فهمیدم که تکرار جلسه 5 و 6 و 9 و 10 مهم است البته همه جلسه ها مهم هستن گنج هستن گنج موقع خوندن این مقاله یه جای برخاستم و رفتم قدم زدن چون گفتم خدایا این همه آگاهی با این دوره و مقاله بهم تو دادی که اصلا مونده بودم الهی شکرت الهی شکرت این که شد همه خواسته ها دیگر هم امکان پذیر است چون سالها بود در وجودم دنبال صراط المستقیم بودم کلی موارد دینی و شریعیتی میخوندم ولی هیچی یک سال مکمل پیش یک استاد نازنین دوره های شون رو خریدم البته دری جدید از اگاهی های بود برایم همین باور و فرکانس خب با وجود یکسال من درست نفهمیدم بودم قسم که شما گفتید اول نشانه ها میاد اجرا نمیکنی بخاطر عدم شناخت و بعد دوباره میاد اجرا میکنی و بعدا دیگه نشانه ها میاد و سریع اجرا شون میکنی اره اره فکر میکردم که خدا منو ول کرده و نمیخاد برای من اگاهی ها رو برسونه ولی حالا چرخ زندهگی روان روان تر شده و خیلی زود آگاهی ها بهم داده میشه و با تمام وجود حاضرم اجرا کنم از استاد عباس منش مهربان همسر مهرابن شون و این تیم خارقالعاده شود سپساس گزارم ممنونم

    الهی شکرت الهی شکرت.

    میشه هر چی بخایم اتفاق میوفته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    tarlan گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    سلام به گرمی وزیبایی پارادایس به دوفرشتهددودستدقدرتمندخداوند..عباسمنش عزیزکه الهییی من قربون داداشم برررم..واون گل زیبا مریم جانم…..این مقاله…..منوواقعاااا بیدارکرد…اصلا مگه میشه به یکی ازبخشهای سایت بری وسیراب نشی…مست نیای بیرون…..خداوندا سپاسگذارم بابت وجود این دوفرشته…الهی من قربونتون برم..عشقید بخداااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: