تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    استاد نمیدونی چقدر ناگهانی ب این فایل هدایت شدم چون کلا از وقتی دوره ۱۲ قدمو خریدم فقط تو بخش ۱۲ قدمم و دیگه ب هیچی کار ندارم 😂

    استاد اتفاقا چند روزی بود که ذهنم درگیر بود و مدام میگفتم کاش استاد ی مطلبی تو سایت میذاشت راجبع شرایط فعلی

    آخه خود من از اون دست افرادی بودم که آتیشم داغ بود برای این جور اعتراضات، اما اینبار چون دیگه عباسمنشی شده بودم این سنگرمو حفظ میکردم که سمت اطلاعات منفی نرم

    همش خدا خدا میکردم شما ی مطلبی بزاری تو دلم میگفتم تا میام از این مدل اخبار دوری کنم و ذهنم را آنالیز کنم ی اخبار و اتفاق منفی تو خاورمیانه میفته و همه تلاشم بی ثمر میشه تا اینکه چند روز پیش که تو سایت بودم گفتم صبر کن تو صفحه اصلی باشم ی نگاه بندازم و چقدر تیتر این آموزش جالب بود و منو جذب کرد همون موقع دانلود کردم و گوشش دادم

    میدونید استاد از نکات مثبتی که این مدت اتفاق افتاد برای شخص من این فیلتر حکم ی جریمه را برام داشت ک وقت کمتری را تو اینستا باشم و همه اون وقتی ک تو اینستا می‌گذروندم رو فقط با سایت شما دارم پر میکنم بخصوص هفته ای ک گذشت و تعطیلات زیاد داشتیم همه وقتم با سایت گذشت مطالب سفر ب دور آمریکا را دارم دانلود میکنم و میبینم و چقدر لذت میبرم 😍

    البته شاید عزیزانی باشن ک کسب و کارشون تو اینستاس و واقعا الان شرایطشون بهم ریخته شده باشه ولی چیزی ک من از قوانین یاد گرفتم اینکه هیچ تضادی بی دلیل نیست و قطعا باعث رشد ما میشه و باید تو اون شرایط راه حل پیدا کنیم من فکر میکنم اگه اون عزیزان تمرکزشونو بزارن ک برای کارشون هم ی سایت اختصاص بدن هم دسترسی شون ب مشتریها راحت میشه هم تو شرایط اینچنینی کمتر ب مشکل میخورن

    برای هممون دعا میکنم با تغییر نگرش و افکارمون ب سمت شرایط بهتر و راحتتر سوق داده بشیم

    ممنون ک هستی استاد عزیزم 🌹🌹🙋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 910 روز

    ﴿وَیَرْزُقْهُ‌مِنْ‌حَیْثُ‌لَا‌یَحْتَسِبُ﴾

    وازجایی‌که‌فکرش‌را‌نمی‌کند؛ به‌اوروزی‌می‌دهد.‌‌..

    سوره‌طلاق‌آیه3

    +تاوقتی‌ازخدایی‌که‌یکی‌از‌صفاتش‌

    (رَزّاق)هست؛

    روزیتو‌میخوای، نگران‌چیزی‌نباش

    سلام به استادعزیزم ومریم بانوی عزیزم

    و همه دوستانم در ادامه این‌مسیر بهشتی

    خدایاشکرت یک روز زیبای دیگر را به من هدیه دادی تا فرصتی باشد که با تمرکز آگاهانه روی خودم و عملکردهایم و دیدن زیبایی های اطرافم با شکرگزاری و حس و حال عالی روزم را پربار کنم ،در دفتر ستاره قطبی ام بنویسم و از هر آنچه که دارم وندارم سپاسگزارت باشم و با خواندن صفحه ای از قرآن کریم ات در سهم امروزم ،وجودم را با کلامت نورانی کنم تا هر لحظه با قلبی باز هدایت هایت را بافهم ودرک بهتری پذیرا باشم ،الهی آمین.

    توجه به عوامل بیرونی شبیه این است که خانه و سرپناه داشته باشی با کلی امکانات اما در حیاط زندگی کنی و مدام هم گله وشکایت کنی چرا هوا گرمه ،چرا سرده وای چرا من ،چرا و مدام فحش و بدوبیراه به همه دنیا و دقیقا در گذشته همین طور رفتار کردیم انگشت اشاره سمت زمین و زمان و همیشه هم طلبکار و ما یک عمر در حیاط زندگی کردیم ، در بیرون از خودمان

    واقعا خداروشکر می کنم که این مسیر درس هایی به من می دهد که هرروز با توجه بیشتری روی خودم و توانایی هایی که دارم و خداوند به من ارزانی داشته تمرکز کنم و چقدر توانسته ام به سهم خودم رشد شخصیتی ام را بهبود ببخشم .

    وقتی با خودم و جهانم در صلح هستم ،وقتی آلبوم زندگی ام را ورق می زنم و آگاهانه به روزهایی که گذشت ،می اندیشم و کسی را مقصر و موثر نمی دانم و تنها با ایمان وتوکل و سعی در عمل به قوانین زیبای جهان هرروز قدمی به جلو برمی دارم

    وجودم از آرامش وعشق و شکرگزاری لبریز می شود یه جورایی وجدانم راحت است که من سمت خودم را آگاهانه انجام داده و بدون ذره ای عجله و نگرانی منتظر معجزات خداوند می نشینم و این انتظار قشنگ ترین اتفاق زندگیم است چون هر لحظه سعی می کنم بیشتر روی رفتار،گفتاروعملکردهایم در هر شرایطی تمرکز بیشتری بگذارم و وقتی خیالم از جانب خودم راحت است، هرچه که خیرو صلاحم باشد خداوند برایم رقم می زند و این زیباست چون در این مسیر بهشتی هرچه که خداوند بدهد ارزش دارد وگرنه در گذشته که تقریبا من همه چیز داشتم اما به سادگی از کنارشان می گذشتم امروز بابت هرچه که دارم از وجودم تا سر سوزنی داشته های مادی که همه را امانت می دانم هرروز از خداوند تشکر و قدردانی کرده و اشک شوقم جاری از این همه لطف،خیروبرکت و فراوانی در زندگیم

    برای من فراوانی یعنی وجود عزیزدلم به لطف خداوند کنارم

    بودنم و ادامه دادن با عشق در این مسیر

    کسب و کارمان و سلامتی مصطفی جان برای قدرت کارکردنی که خداوند به او عطا کرده و مبلغی که صبح به صبح درحسابم واریز می شود وبابت ریال به ریالش شکرگزارهستم چون خزانه زندگیم به خزانه خداوند وصل است و او می داند و تشخیص می دهد چه مبلغی واریز شود

    حال عالیم و آرامشی که در تاروپودم نهادینه شده

    خواب آرامم و بیداریِ هرروزم با احساس عالی

    آزادی زمانی عالی که در این مدت توانسته ام روی بهبودیم سرمایه گذاری کنم و نتایج هم که خداروشکر بی نظیر

    همین چند دقیقه پیش هم رفتم حیاط و دیدن باغچه خوشگل و واااای زیبایی گلها و درختان و کبوترها وگنجشک هایی که براشون غذا می ریزم و میان میخورن چقدر هم تپلی شدند، نگم براتون تمام وجودم غرق در احساس خوشبختی عالی تری شد و مصطفی جان هم داشت آب باغچه رو میداد و عطر بوی خاک خیس شده انرژی من شد هزاربرابر که نزدیکه پرتاب بشم فضا ،

    خدایاشکرت واقعا در بهشت زندگی می کنم ممنونم که این بهشت رو هدیه داده ای .

    چقدر زندگی رو راحت گرفته ایم و به زیباترین شکل ممکن هم ، همه چیز عالی و شگفت انگیز به پیش می رود .

    بنابرین همه چیز بستگی به نحوه نگاه من دارد زیبا می بینم با چشم دلم و لبریز می شوم از حس ناب شکرگزاری و خداوند هم به زیبایی معجزه می کند.

    بهترین حال جهان رادارم…..

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    مهرنوش گفته:
    مدت عضویت: 2232 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم ، مریم خانم گل و همراهان سایت

    استاد عزیزم واقعا ازتون متشکرم ، این فایل انقدر نکات مهم و آموزنده و بیدار کننده داشت که در هر لحظه سپاسگزار خدا هستم که در این موقعیت ، تونستم این فایل رو بشنوم.

    مدتی بود که در یک نقطه گیر کرده بودم و یک روند مدام در حال تکرار بود و انقدر بر تمرکز من اثر گذاشته بود که دیگه نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم. یکی از اهداف امسالم گرفتن گواهی نامه رانندگی بود و یک رویا بود برای من.

    بعد از گذشت مدت ها که تونسته بودم با کمک فایل های استاد قدم های بزرگی تو زندگیم بردارم و به موفقیت برسم ، امسال حرکت کردم برای گرفتن گواهی نامه.

    خب شروع کردم ، و ثبت نام و مراحلش ، کلاس هام و …در کنار تلاش برای خواندن کتاب و حل کردن تست های زیاد ، زمان هایی رو هم برای تجسم کردنه اینکه قبول شدم و داشتن احساس خوب و فرستادن فرکانس های هم جهت با خواسته ام ،.. آزمون آیین نامه رو دفعه اول قبول شدم.

    و نوبت به آزمون عملی شهر رسید ، با اعتماد به نفس در آزمون شرکت کردم و رد شدم !! در حالی که شخصی که با من آزمون داد خیلی بد عمل کرد ولی افسر قبولش کرد. و من در صورتی که در کلاس هام خیلی خوب عمل میکردم اونجا عجله کردم و هول شدم و ردم کرد و کلاس اجباری واسم زد. بعد از اون رفتم آموزشگاه و اونجا بهشون گفتم من خوب نبودم ، ولی اون نفر قبلی هم خوب بد بود چرا اونو قبول کرد ، و گله کردم.

    بعد از اون آموزشگاه یه مربی خوب رو بهم معرفی کرد و گفت هر کسی با این مربی کلاس گرفته ، قبول شده.کلاس اجباریم رو رفتم و دوباره رد شدم!! این رد شدن ها واسم خیلی سنگین بود ، اعتماد بنفسم رو کم میکرد.دوباره رفتم آموزشگاه و شاکی بودم که چرا افسر وقتی بقیه چندبار اشتباه میکنن ، چندتا فرصت دیگه بهشون میده ، ولی من رو دفعه اول سریع ردم میکنه؟ افسر برخوردش با من خوب نیست ، و ماشین آزمون هم خوب نیست و من نمیتونم باهاش کار کنم.

    هفته بعدش نرفتم آزمون .گفتم من باید بیشتر تلاش کنم. چند جلسه کلاس آزاد با همون مربی رفتم و هربار هم چیزهای بیشتری یاد میگرفتم و خوب عمل میکردم.

    روی حال خوبم بیشتر کار کردم ، با دوستم رفتم بیرون ، خرید کردم.. اما هربار که میخواستم لحظه آزمون رو تجسم کنم خیلی استرس میگرفتم و یادم میفتاد به زمانی که برگه رو به من برمیگردوند و قبول نمیشدم.

    رفتم آموزشگاه و ازشون خواستم یه جلسه کلاس با ماشین آزمون داشته باشم، و مسئول اونجا خانم مسنی بود که ماشین از ایشون بود قبول نکرد، و منشی آموزشگاه گفت هیچکس تابه حال نتونسته با ماشین آزمون کلاس بگیره. گفتم در حد نیم ساعت، گفتن نه. گفتم من فقط یک متر باهاش برم جلو ، فقط بشینم توش ، گفتن نه.!

    خب ، ثبت نام کردم و اومدم بیرون. و اینبار یه افسر دیگه بود ، گفتم من حتما با این افسر قبول میشم ، ولی روز آزمون حتی پنج دقیقه هم طول نکشید که در کمال ناباوری ردم کرد. اونم بعد از اون همه تلاش. اینبار دیگه گریه کردم و خیلی کم اوردم ، چون مامانم ایندفعه میدونست که میرم آزمون ، و میخواستم خبر خوب بهش بدم.

    دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم ، تعداد زیادی کلاس گرفته بودم و هزینه زیادی میدادم، چندتا ماشین رو امتحان کرده بودم و با دوتا افسر ، آزمون رفته بودم و دیگه انقدر گیجو سردرگمو ناراحت بودم که نمیدونستم باید دیگه چه کاری انجام بدم تا قبول بشم. مدام فایل های عزت نفس رو گوش میکردم و سعی میکردم اعتماد بنفس داشته باشم.

    دیگه رشته افکارو تمرکزم بهم ریخته بود و نگرانه همه چیز بودم.کلی کار و برنامه داشتم که گذاشته بودم کنار و میخواستم بعد از قبولی و نتیجه دادن این هدف ، انجامشون بدم و عقب افتاده بود.

    توی همین حال‌ها و سردرگمی ها بودم که جمعه‌ی گذشته متوجه شدم که استاد فایل جدیدی تهیه کردن.

    دانلودش کردم و شروع کردم به گوش کردن. این فایل و این صحبت ها و این آگاهی ها شد مثل آبی روی آتش سردرگمی های من. بعد از چندبار گوش کردن ، تازه متوجه شدم که چقدر من عوامل بیرونی رو دخیل میدونستم برای رسیدن به هدفم ، چقدر هربار رفتم آموزشگاه و شکایت کردم ، چقدر با بقیه راجبش غر زدم ، و با این کارهام چقدر به نگرانی ها و ترس های خودم دامن زدم. اصلا انگار استاد این فایل رو آماده کرده بودن برای من!! انقدر که آگاهی های این فایل جواب کاملی بود به تمام اعمال این مدته من. اون قسمت فایل که استاد میگفتن” فکر میکنی داور به ضررت سوت میزنه؟ پس داور به ضررت سوت میزنه ، فکر میکنی خودت اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس خودت اتفاقات رو رقم میزنی ” و اینکه ” تو روی خودت و توانایی هات کار کن ، نه اینکه شکایت کنی و توجه کنی به عوامل بیرونی و چیزهایی که نمیتونی تغییرشون بدی”. و یک عالمه جملات طلایی دیگه که خودتون حتما گوش دادید.

    اونجا بود که به خودم گفتم اگر من ماشین آزمون رو سد راهم بدونم و بگم نه این ماشین عوض بشه تا من قبول بشم ، اومدیم تا ده سال دیگه ماشین همین بود ، پس نباید ماشین و افسر و خیابونو ..و و و رو دلیل بدونم ، چون اینا چیزایی نیستن که من بتونم تغییرشون بدم و از کنترل من خارج هستند. من نباید شکایت کنم و غر بزنم چون از این جنس اتفاق بیشتر به زندگیم دعوت میکنم.

    و تصمیم گرفتم روی باورهای خودم و توکلم به خدا کار کنم ، این چه شرکی بود در ذهن من!!

    بعداز اون فایل که هر روز گوشش میکردم ، دیگه دست از تلاش فیزیکی و کلاس گرفتن برداشتم. به قدر کافی و شایدم بیشتر این روند رو رفته بودم . اولین کاری که کردم اومدم نوشتم که من چه افکار و چه باورهایی دارم ، مثلا یکی از باورهام این بود که من با ماشین آزمون نمیتونم خوب کار کنم ، پس اومدم همینو تو ذهنم برگردوندمش با این فکر که ، اتفاقا ماشین آزمون خیلی بهتره و من با این ماشین خیلی عالی تر از هر ماشین دیگه ای رانندگی میکنم. یا میگفتم چیکار کنم که افسر قبولم کنه ، و بعد اینطور فکر کردم که اصلا مهم نیست کدوم یکی از افسرها باشه و خداست که من رو به هدفم میرسونه و به من آرامش میده و هدایتم میکنه. و یکی یکی اون افکار منفی رو به سمت مثبت تغییر دادم. و بعد هم دیگه دست از شکایت کردن و غر زدن و صحبت کردن در مورد اینکه نمیشه و اونا اینطورن و نمیخوان و .. این حرفا ، برداشتم.

    به قول استاد ایمان ، ایمان همه چیزه ، قدرت دست خداست ، تو به قدرت بی نهایت که این جهان رو خلق کرده وصلی ، خداست که تورو به خواسته هات میرسونه ، از بی نهایت طریق و بوسیله بی نهایت دستانش… این ها جملاتی از استاد هستن که از فایل هاشون به یادم هست و چند روز مدام با خودم تکرارشون کردم.

    شنبه‌ی بعدیش برای ثبت نام آزمون برای دفعه چهارم رفتم آموزشگاه ، و اینبار ازم پرسیدن چطور بود؟ گفتم خوب بود افسر هم خیلی خوش برخورد بود ، و راهنماییم هم کرد.

    ((یه نکته ای رو من اینجا اضافه میکنم که در مورد یکی از فایل های استاد هست که بدون نوبت قبلی به بانک رفته بودن و با توجه به نکات مثبت شرایط رو برای خودش عالی رقم زده بودندو به قول خودشون ورق برمیگرده.

    دفعات قبل که من میرفتم آموزشگاه و شاکی بودم ، چندین مرتبه ازشون خواستم که من با ماشین آزمون یه دوری بزنم که بشناسمش و کلاجش بیاد دستم و اونا بشدت مخالفت میکردن.

    این بار که رفتم و شکایت نکردم و در درونم اون باورهارو تکرار کرده بودم ، مسئول آموزشگاه همون خانم خودش گفت که بیا با ماشین یه دوری بزن. خیلی خوش برخورد و با روی خوش اینو گفت و با من اومد و رفتیم کمی تمرین کردیم. و هزینه ای هم از من نگرفت ، گفت من دوستت دارم و خوشم اومده ازت ، خودم خواستم که این کارو واست انجام بدم. و اونجا دیگه تمرین با ماشین آزمون واسم ملاک نبود ، از اینکه روی باورهام کار کرده بودم و ورق برگشته بود خوشحال بودم.)).

    ادامه حرفم : که اره رفتم برای بار چهارم ثبت نام کردم و تا صبح دوشنبه تمام وقت اون عبارات رو با خودم تکرار کردم و از خدا خواستم به من آرامش بده ، هربار ترس ها و نجواها میومد سراغم تلاش میکردم که با حرف زدن در مورد اتفاق افتادن خواسته ام و تجسم اینکه میشود کنترلش کنم. و یه نکته‌ی دیگه اینکه زمان تجسم کردن لحظه آزمون من بازهم نمیتونستم و استرس میگرفتم چون بارها دیده بودم لحظه ای رو که نمیشود، پس اینبار گفتم اصلا کاری ندارم در طول آزمون چی میشه ، حالا که روند رو تجسم میکنم و احساس دلهره دارم ، پس میام تجسم میکنم اون لحظه‌ی پایانی رو که قبول شدم. من نباید روی چگونگی این اتفاق تمرکز کنم. پایانش مهمه که خوب باشه.

    همه‌ی این هارو کنار هم گذاشتم و ۱۴٠۱/٠۷/۱۸ روز دوشنبه من با باورهای جدید ، رفتم آزمون شرکت کردم ، و اینبار تونستم و به رویام رسیدم. اینبار قبول شدم.

    استاد نمیدونم چطور از شما تشکر کنم ، نمیدونم چطور سپاسگزار خدا باشم که من رو به این مسیر هدایت کرد. بی نهایت خوشحال و سپاسگزار هستم که در این برهه از تاریخ به سمت استاد عباس منش هدایت شدم ، و احساس میکنم که خدا میخواست که من خوشبخت بشم.

    انقدر که من از این آگاهی ها نتیجه گرفتم ، روابط ، مالی ، سلامتی ، و همه‌ی جنبه ها… چقدر به رویاهایی رسیدم که حتی از تجسمم هم خارج بود، با فایل های رایگان استاد.

    استاد عزیزم ، این جمله کوتاهه “ورق برمیگرده ” بزرگ ترین نتایج رو برای من رقم زده. من غرقم در نتایج عالی.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که شمارو داریم. الهی شکرت.

    استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹

    🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم رنجبر گفته:
      مدت عضویت: 1037 روز

      سلام مهرنوش عزیزم چقدر برات خوشحالم که تونستی تااین خودروی باورهات خوب کارکنی وجواب بگیری ..بااینکه ذهنت سدبزرگی برات ایجاد کرده بود ‌‌به نام شرک ..

      واین که چقدر خوب باشجاعت این سدروشکوندی ..بهت تبریک میگم ..

      چون من هم این شرایط ترو داشتم درکت میکنم ..

      ولی من باورم ازخودم بود که خودم روباورنداشتم ولی به لطف خدا واستاد خوبم من هم تونستم پاروی تمام ترسهام بزارم ویکی ازبهترین کارهاروبرای خودم که گرفتن گواهی نامم بود بگیرم ..که برام خیلی کار بزرگی بود وبه خودم تبریک گفتم ..

      یه وقتهایی هست که ما اصلا باکسی مشکلی نداریم یعنی فکرمیکنیم عوامل بیرونی موثر هستن تو تصمیمات ما ولی در اصل این خود ماهستیم که اصلا خودمون روباور نداریم ..وخدارو فراموش میکنیم وسرگردان میشیم توزندگیمون ..

      خداروشکرکه هم من هم شما وهم خیلی از دوستان دیگه هدایت شدیم به سایت استاد که تااین حد بتونه تاثیر مثبت روی زندگی مابزاره وماروباخودمون وباخدای بزرگمون آشناتر کنه ..

      خدایا شکرت ..

      خدایا شکرت خداشکرت…..

      دوست عزیزم همواره موفق سعادتمند خوشبخت وثروتمند در دنیا و آخرت باشی در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهرنوش گفته:
        مدت عضویت: 2232 روز

        سلام مریم جان عزیز

        خیلی متشکرم بابت توجه‌تون و پاسخ زیبایی که به کامنتم دادید. این قسمتی که گفتید “یوقتایی هست که ما اصلا با کسی مشکل نداریم…” من رو به فکر فرو برد. درسته، باید بیشتر به این موضوع توجه کرد. ازت ممنونم.

        وقتی پاسختون رو دیدمش خیلی خوشحال شدم و حالم خوب شد.

        با سپاس. موفق و شاد باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    زهرا اسحاقی گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    خدایی که بی حساب و کتاب به بندگانش از طریق مختلف روزی میده.

    آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد؟!

    در جواب این مورد یه داستان از خودم بگم در مدت تقریبا 5 ماه پیش.اتفاقی که برای من افتاد این بود که همسرم بعد از حدود 2 سال به خونه برگشت و دوهفته ای بود که اومده بود به خونه.

    رفتن همسرم هم از اونجایی میشد که من نسبت بهش اعراض کردم،از خداوند درخواست کردم از من دورش کنه تا بتونم روی ذهنم بهتر کار کنم،و خداوند این کار رو برای من انجام داد. خلاصه با اومدن همسر جنگهای گذشته اتفاق افتاد،اما اینبار من بدون ترس حرفها و خواسته هام رو بهش گفتم و اون بخاطر خلاهاش شروع به کتک زدن کرد.

    با خودم‌میگفتم زهرا قراره یه اتفاقاتی بیفته،فقط آرام باش و مطمعن باش خیرِ برات.

    توی دعوا آرامشمو‌حفظ کردم،زمانی که برادرانم اومدن منو ببرن آرامشمو حفظ کردم،زمانی که خونه ی برادرم بودم آرامشمو حفظ کردم.

    در مورد ناراحتی ها دهنمو باز نکردم و شکرگزار زن داداش مهربون،بچه داداشای بامزه،برادر دلسوز و مهربون،دخترم که مثبت اندیشه،اتاقی که در اختیارم قرار دادن بودم.

    نتیجه اش:بعد از 29 روز خونه ی برادر بودن،پدرشوهرم برام یه خونه رهن و اجاره کرد،با تمام امکانات،(خانه ی مبله)که ویوِ تراسِ خانه، باغ بزرگ و خونه های لوکس هست،اجاره با خودشه،خرج و مخارج خانه با خودشه،پول تو جیبی من و دخترم با خودشه،شارژ ساختمون و قبضها با خودشه.

    من‌چیکار میکنم؟

    شخصیتمو‌هر بار بهتر از قبل رشد میدم.

    دارم دوره ای رو طراحی میکنم که قانون رو توی دوره توضیح بدم.

    لذت میبرم

    سپاسگزاری میکنم

    توجهمو‌گذاشتم روی خواسته هام.

    همسرم چی شد؟

    وقتی به خونه اش رفتم با کلی احساس پشیمونی و عذر خواهی از من خواست که بهش بگم چه‌چیزهایی میخوام و قرار شده برام فراهم کنه و به راحتی و با توافق از هم جدا بشیم.و همچنین بیشتر از قیمت‌نفقه ای که قاضی و دادگاه و … میبرن،(بدون اینکه من اقدامی کنم)خودش پول به حسابم واریز میکنه.

    و این شکایت نکردن از شرایط به ظاهر بد یعنی اعراض از ناخواسته ها و توجه به خواسته ها.

    خدا پاداش میده به افرادی که بتونن ذهنشونو کنترل کنن. من نمونه هستم اول برای خودم و قویتر شدن ایمانم و بعد بقیه دوستان عباسمنشیم.

    هر کجا هستین در صحت و سلامت با رزق حلال و دل خوش در پناه خداوند رزاق باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محبوبه نژاد مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام دوست همفرکانسی عزیز

      بسیار خوشحال شدم که کامنت زیباتون و خوندم و‌احساس عالی و خوبی در من ایجاد کرد

      بطوریکه الان در راه برگشت سفرم

      و‌تو ماشین کامنت و حوندم

      راستش داشتیم ناهار میخوردیم تو رستوران

      که یه پیام ناراحت کننده ای برای همسرم امد

      راستش اول خیلی بهم ریختم

      ولی بعد چندلحظه از خدا خواستم ارووم کنه

      و بعد از ارامش خدا منو و هدایت کرد به نشانه امروز

      هر چند نتونستم گوش کنم

      چون هنذفری باهام نیست

      برای همین امدم سراغ کامنت ها

      که با خوندن کامنت شما ارام شدم

      از خداوند سبحان براتون زندگی پر از ارامش و‌ثروت فراوان حواهانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        زهرا اسحاقی گفته:
        مدت عضویت: 892 روز

        سلام محبوبه جانم

        دوست عزیز و ارزشمندم

        خدارو شکر بابت وجودت در این کره ی خاکی.خدارو شکر که کامنت من‌باعث شده حالت خوب بشه و کنترل ذهنت رو به دست بگیری.اینو بدون خیلی ارزشمندی،اینو بدون خیلی قوی هستی، اینو بدون خدا همیشه همراه تمام لحظه هاته،پس نگران‌چی هستی؟!نگران یه‌پیام؟!که اونم‌مال شما‌نبوده؟ اون ارزشمندی و اون حس خوب داشتنت که لایقش هستی رو به هیچ عامل بیرونی گره نزن عزیزم. هر لحظه با خودت باش و با خدای خودت. درها خیلی راحت باز میشن عزیزم.انرژی عشق جاریِ. و زور زدنی نیست. این انرژی رو در هر چیزی که‌میدونی پخش کن.بزار درون تو بیرون رو‌تغییر بده ،نه اینکه بیرون، درونت رو

        در پناه خدا باشی خانوم زیبا.

        عاشق استاد و عاشق تمام افراد این سایتم

        دوستتون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سپیده سیف گفته:
      مدت عضویت: 923 روز

      سلام خدمت استاد عزیزم ومریم بانو

      سلام خدمت زهرای عزیز

      خانوم خیلی بهتون تبریک میگم که تونستید توی بدترین شرایط که داشتید کتک میخوردید وبعدش آرامش خودتون رو کنترل کنید

      واقعا چقدر ایمانتون قوی بوده که به چیزی که ته دلتون میگفت که آروم باش توجه کردین

      جواب با ایمانان همین هست که به چیزی برسند که خدا بهترش رو از هرکس دیگه ای میتونه بسازه وفراهم کنه

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنتتون

      درپناه الله مهربان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      حسین شریفی گفته:
      مدت عضویت: 683 روز

      درودبرشما خانم اسحاقی عزیز…

      درود براستاد عزیز،خانم شایسته و دوستان هم فرکانسم..

      من واقعا شمارو تحسین میکنم که توی این شرایطی که گفتین تونستین ذهنتون رو کنترل کنید واقعا برامن خیلی سخته …

      نمیدونم شایدم هنوز راهشو یادنگرفتم ولی توی بعضی موارد مشکل دارم…

      مثلا اصلا غر نمیزنم وهیچ کس رو مقصر نمیدونم دیگه این چندوقت ..

      همیشه رو پای خودم وایسادم و کسیو سرزنش نکردم که توقعی دلشته باشم و برآورده نکنن…

      ولی کنترل ذهنم توی مسائل کسب و کارم از دستم خارج میشه وتا بخودم میام میبینم چند ساعتی توی ذهنم درگیرم با آدما و بحث میکنم و محکوم میکنم و احساسم بد میشه…

      البته خیلی تلاش میکنم تازه 70 روزه دوره خریدم و محکم وایسادم پای درک آگاهی ها و توقع زیادی ام از خودم ندارم ولی چون درک کردم که نتیجه زندگی آینده منو افکار وتوجهات الانم رقم میرنه بهم سخت میگذره و دوست دارم آیندمو متفاوت رقم بزنم ….

      واقعا دوست دارم از بدنه ی این جماعت جدابشم و از زندگیم لذت ببرم …

      تنهاییام خیلی بهم حال میده فقط کنترل ذهنم یزام سخته.‌.

      بازم سعی میکنم ولی اگر استاد یادوستی تجربه ای مشابه یا راه حلی برای راحت تر کنترل کردن ذهن بهم پیشنهاد کنه ازش سپاسگزارم…

      چون باتمام وجودم اینجام میخوام به خواسته هام برسم بهاشو هرچی باشه میدم چون آدم فوق العاده پاکاری ام و چیزی برام لذت بخش باشه وراه درستی باشه ازش کوتاه نمیام…

      بهرحال از خداوند سپاسگزارم…

      ازاستاد عزیز وخانم شایسته سپاسگزارم…

      ازدوستان هم فرکانسم سپاسگزارم…

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        زهرا اسحاقی گفته:
        مدت عضویت: 892 روز

        بنام الله یکتا

        سلام به همه ی دوستان و استاد عزیزم

        سلام حسین جان

        برادر موحد و پاکار

        حسین جان

        من برای رسیدن به این مراحل خیلی با خدا صحبت کردم خیلی زیاد

        تمام هَم و غم من شده بود خدا

        فقط میگفتم کمکم کن

        فقط میگفتم هدایتم کن

        منم اوایل کنترل ذهن برام سخت بود

        و نمیدونستم باید چیکار کنم.

        ولی یه کُد گذاشته بودم توی ذهنم که توجه کنم به ابرهای آسمان.

        یادمه خیلی دردسرها داشتم توی زندگی و فقط اینو به خاطر خودم سپرده بودم هر وقت حالت بده به آسمون و ابرهای نگاه کن. اوایل نگاه میکردم و گریه میکردم چون حالم خوب نبود

        بعد آرام آرام‌نرم شدم

        آسون و آسونتر شدم

        یه لطیفی قلبم گرفت.

        خیلی چیزها میتونه عامل بشه تا بتونه یه فرد از کنترل ذهنش خارج بشه یا مسلط بشه بر روی کنترل ذهنش.

        به نظر من تا میتونید خودتونو آویزون خدا کنید.در هر چیزی

        انقدر آویزونش باشید انقدر درخواست بدین انقدر هدایت بخواین تا بشکنه اون باورهای منفی و خداوند با خودش بگه این خیلی سمجِ بزار بهش بدم اون چیزی رو که میخواد.

        به قول استاد دنیا دنیای پُروهاست،اما پُرویِ با ایمان.

        در ضمن به جمع عباسمنشیها خوش اومدین

        باعث افتخار هستین

        انشالله براتون مفید بوده باشه.

        در پناه رب باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محسن روشنی گفته:
    مدت عضویت: 3300 روز

    استاد این جمله شما که هرچقدر بیشتر روی خودتون کار کنید؛ بعدا بیشتر متوجه قانون میشید رو واقعا باید با طلا نوشت.

    همونطور که میدونید (البته با تاسف) من زیاد توی سایت فعال نیستم ولی بشدت پیگیر و مصمم روی خودم کار میکنم، علت روی سایت کار نکردنم هم اینه که فکر میکنم باید اینقدر نتایجم بزرگ بشه که بتونم کل ایران رو بخرم بعد بیام تو سایت بنویسم بچه ها من به خواسته هام رسیدم 😊😊😊

    استاد قطعا شما در جریان این اتفاقات تکراری توی ایران هستید، من سن زیادی ندارم ولی چند سالی هست که این اتفاقا گاهی تکرار میشه…

    من با کارکردن روی باور های خودم (چقدر این جمله رو میشه تفسیر کرد-شاید سالها)؛ استاد واقعا کارکردن روی باور ها مثل ترشی میمونه هرچی میگذره (و البته مصمم ادامه میدی مسیر کارکردن روی خودت رو) بیشتر جا میوفته و بهتر میفهمی که تازه الآن داری مفهمی ولی بعد از یه مدتی میفهمی که هیچی نفهمیدی و تازه داری میفهمی :)))

    داشتم میگفتم من بعد از مسلط شدن به خودم و کنترل ورودی های ذهنم موفق شدم به نتایجی برسم که توی کسب و کارم خیلی موفقیت آمیز بود. از اینکه چقدر دستان خداوند اومدن و کمک کردن بهم تا بتونم روی خودم کار کنم و بتونم مسلط بشم به اوضاع و موفقیت نسبی رو کسب کنم باید ساعت ها توضیح بدم. نتایجم راضی کننده بود و طبق محاسبات خودم روندی که داشتم پیش میگرفتم مثبت بود و تقریبا جوابگو بود.

    تا اینکه دوباره اینترنت ها توی ایران قطع شد و ….

    استاد کسب و کارمن در بستر اینترنت هست و برخلاف گفته های شما یکم شیطونی کردم و علاوه بر وبسایت کمی هم روی اینستاگرام تمرکز کردیم برای معرفی کارهامون و فعالیتمون.

    با قطع شدن اینترنت عملا کل بیزینس فلج میشه و دیگه هیچ کاری نمیشه کرد بجز انجام کارهای عقب افتاده و شاید کمی خسته کننده.

    خیلی ذهنم درگیر بود و واقعا نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم جاده خاکی، استاد باورتون نمیشه منی که اصلا درگیر حاشیه نبودم و سرم تو لاک خودم بود یه طوری ترکیدم که اصلا باورم نمیشد. انگار کل باورهای قبلی همشون منتظر فرصت بودن تا همشون باهم بیان بیرون و شروع کنن به داد و بیداد توی مغزم.

    خلاصه توی چند روز به قدری حالم بد شد که ناامیدی کامل بهم دست داد، دوباره شده بودم همون محسن چندسال پیش که فقط نشسته و چرت و پرت های بقیه رو گوش میکنه. اینترنت رو به هر طریقی بود وصل کردیم ولی … غرق در چرندیات اینستاگرام شدیم، اخبار منفی و ناامید کننده و چرت و پرت…

    همش با خودم میپرسیدم از کجا شروع شد و چرا اینطوری شد، خیلی حالم بد بود تا اینکه از لحاظ فرکانسی و درخواست به خداوند مقرر شد که به این فایل گوش بدم. استاد شما میدونید چی میگم، هر جمله ای که شما میگفتید چراغی بود برای مسیرم. انگار داشتم چرایی تمام سوالاتم رو میفهمیدم. کل فایل های قبلی شما توی ذهنم مرور شد :

    کنترل ذهن،

    کنترل ذهن،

    کنترل ذهن،

    و …

    خیلی چیزها برام روشن شد، متوجه خیلی مسائل شدم، اینکه باورهای سمی قبلی و گذشته ما همیشه همراهمون هست و به هیچ عنوان از ما جدا نمیشن، فقط کمرنگ میشن.

    تا وقتی کمرنگ میشن که ما داریم روی این باورها کار می‌کنیم و باورهای مثبت و قدرتمند کننده رو دائما به خودمون یادآوری میکنیم.

    ولی اگر مدتی روشون کار نکنیم به راحتی میان بالا و همه چیز رو خراب میکنن. به قدری نا امیدی در وجودت ایجاد میکنند که حتی نمیخوای زندگی کنی.

    فاجعه بود حالم قبل از باز پخش این آگاهی ها در ذهنم.

    استاد، خیلی راه داریم برای اینکه بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم، تازه مثلا من ادعام میشد که میتونم؛ وای به حال کسایی که میگن ما نمیتونیم. درک این موضوع که ما به هیچ عنوان تحت تاثیر عوامل بیرونی نیستیم شاید سالها طول بکشه تا بشه درکش کرد. این جمله منو کسایی میفهمن که تجربه کردن.

    همه ما میخواهیم بدو بدو کنیم جلو بزنیم از همه که آااای ملت من میتونم کنترل ذهن کنم و جلوی خودمو بگیرم ولی غافل از اینکه کنترل ذهن واقعا تمرین میخواد. نه تمرین اینکه جلوی خودتو بگیری نه اصلا؛ تمرین اینکه بتونی جلوی ورودی ذهنتو بگیری و دائم به خودت و ذهنت ورودی های مناسب بدی.

    شاید بی ربط نباشه که دوره قانون سلامتی هم بی تاثیر در این درک و آگاهی نبود برام، چراکه توی دوره تمرین می‌کنی چندین ساعت حتی چندین روز بتونی ورودی ندی به خودت تا بدن بتونه بازسازی کنه خرابی هارو. دقیقا مثل ذهن ما که فقط کافیه جلوی ورودی های منفی رو بگیریم تا یواش یواش همه چیز به حالت نرمال برگرده.

    خلاصه استاد همش میگفتم نظر استاد الآن توی این شرایط چیه !؟!

    اگر عباسمنش توی ایران بود چکار می‌کرد؟

    اگر …

    اگر …

    و اگر هایی که داشت مغزم رو میخورد!!

    این فایل یادآوری کرد مسیر رو بهم تا بتونم مجدد قوی بشم و قوی تر روی خودم کار کنم.

    جالبه اینم بگم که من هر روز تمرین ستاره قطبی رو انجام میدادم و فکر میکردم دارم به سمت خواسته هام پیش میرم ولی غاقل از اینکه این باورهاست که داره کارو انجام میده نه اینکه فکر کنی داری مسیر رو درست میری!!

    در هر صورت ممنونم از شما استاد برای نشر این آگاهی ها؛ من شاگرد تنبل شما هستم چون هیچ دوره ای فعالیت نداشتم و هیچ چیزی ننوشتم تو سایت. ولی بشدت برای خودم تمرین میکنم و سعی میکنم، واقعا سعی میکنم که بتونم روی خودم کار کنم و هر روز بهتر از روز قبل بشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خدای احساس.

    سلام به استادعزیزوگرامی خودم.که همه ی حرفهاش الهام بخش وثمربخشه برای ما.

    ازهرفایل استاد،لذت میبرم، حظ میکنم ،گوشموتیزمیکنم ببینم استاددرموردچ مبحثی میخادصحبت کنه .

    قربونت بشم که صدات انقد،آرامش بخشه برای روح و روانم .

    خداراسپاسگزارم که استادرابرسرراه زندگی من قرارداد،تابتونم برتمام عیبها ونواقصم غلبه کنم.

    خیلی خوبه که با کمک استاد،میتونیم اشتباهاتمون رابپذیریم .وانگشت اشارمون رااز،روی دیگران برداریم .

    یه عمراینطورزندگی کردیم که هرکجاباشکستی یامشکلی روبرو،می شدیم ،دنبال علتی در بیرون می گشتیم ،حتی به هواهم ،رحم نمی‌کردیم .هرچیزی سرراهمون بود،میتونس مشکل سازباشه .هیچ وقت به خودمون وکارهاورفتارهاوعملکردهای خودمون ،توجهی نداشتیم .اگرکسیم بهمون گوشزدمیکرد،به شدت ازدسش ناراحت می‌شدیم وازش فاصله می گرفتیم .

    اصلن هرآدمی که ازماانتقادمیکردیاسرزنشمون میکرد،آدم به دردنخوری بودوبه درد ارتباط بامانمیخورد.

    خیلی بی جنبه بودیم برای پذیرفتن ،اشتباهاتمون .

    بله منم از همین دسته افرادی بودم که هربهانه ای را،توجیهی برای کارام میکردم.

    به نظرم نه تنها خودم نمی‌تونستم تصمیمات و عملکردهای درستی داشته باشم ،بلکه غیرقابل تحمل برای افرادنزدیکم بودم .چون مدام قورمیزدم،ودلیل تراشی میکردم .

    همیشه وهمیشه سردچار،اتفاقات ومشکلات تکراری با،یه رنگ و بوی دیگه میشدم .

    احساس رضایت از چیزی نداشتم ،انگار،گره توکارام میفتاد.

    طبیعتا،همچین فردی ،ذهنش درگیرودلش پرآشوب به همراه استرس واضطراب بوده.

    به قول استادچقدوتاکی می‌خواهیم برای هر اتفاق ناجالب ویامشکلاتمون ،دلیل تراشی کنیم چندان بگیم این مقصربود؟اون مقصربود؟

    اینجوروقتهابه زمین وزمان گیر ،میدیم .حتی ازخداهم شاکی میشیم.

    گوش کردن مداوم فایلهاودوره هایی که ازاستادخریدم ،بالاخره نقطه ی دید،منوتغییرداد.وباعث شدمن به کلی باقبل خودم تغییرکنم .

    از شخصیت قبلی خودم که به آرامش نرسیدم که هیچ ،خیلی وقتها هم خیلی چیزهاراازدست دادم .

    به قول استادتاوقتی که عوامل بیرونی راباعث ،حوادثی که برات میفتن ،بدونی .نخاهی، پیشرفت کرد.

    یه نگاهی به گذشته ی خودم کردم وباتاسف ،پذیرفتم که چقدخودم مقصربودم.

    حالا که مدتی گذشته وجزعه،باورهای قبلیم شده .باشجاعت می پذیرم که من عامل همه ی اتفاقات و رویدادهای ناجالب ونامناسب زندگیم بودم .

    ومسولیت جبران همه ی اونها رابه گردن گرفتم ،بدون اینکه به کسی حرفی بزنم .آخه اگه پیش کسی به خصوص همسرت اعتراف کنی ،فک کنم دست به کنترلشون ،بالابره و دوباره واردیه معضل دیگه ای بشم .

    خودم به خودم وخدای خودم قول دادم .توذهنم به استاد هم قول دادم چون حس میکنم به عنوان یک شاگرد،بایدمسولیت پذیرباشم درقبال یادگیری درسهایی که ازاستادم یادمی گیرم .

    پس گذشته رارهاکردم .چون دیگه تموم شده .خوب یا،بد،دیگه وجود خارجی نداره .

    سعی کردم هرروز،بادقت بیشتری به رفتارهاوکنشهای روزانم ،توجه کنم .هرجا که به یه چالشی برخوردم ،باپذیرفتنش ببینم من چ کاری میتونم برای بهترشدنش انجام بدم .

    دیگه صددرصدباورویقین دارم که خودم خالق ،همه ی اتفاقات زندگیم هستم .اگه اتفاقی خارج ازعملکرد،منم صورت بگیره ،به جای جنگ وجدل ،اونومی پذیرم وسعی دررفعش میکنم البته اگه توسهم ونقش من جاداشته باشه .

    واگرنه که کلن ،رهامیکنم وتوجه وتمرکزمو،ازروی اون برمیدارم.

    سال ۱۴۰۰۱باخودم عهدبستم که بااین قانون پیش برم وبه قول استاد،نگاهم راازروی زندگی اکثریت جامعه که هیچ کدومم ،احساس رضایت ندارن ،بردارم وسعی کنم متفاوت با بقیه باشم.

    خداروشکرتوهمین چندماه هم به نتایج خیلی خوبی رسیدم .بزرگترین وباارزشترینش،رسیدن به آرامشه .

    روزامو،باایرادگرفتن ازاتفاقات روزمره ،ازدست نمیدم .

    حتی مواردی دارم ،که باب طبع من نیس ،یاهنوزنتونستم قلبن،باهاشون کناربیام ولی تاذهنم میاددرگیرشون بشه،تمرکزمو ،میبرم به چیزای مثبت یازیبای های دیگه .

    اینجورمیشه که نکات منفی یاموضوعاتی که حالموبد،میکنه رازودازیاد،میبرم .

    همین طور که پیش میریم ،متوجه میشیم که مسائلی که حالمونو،بدمیکرد،کمتروکمتراز،روزای قبل شدن .شایدم محوشدن .

    واین ینی درست عمل کردن و نتیجه خوب عملکردهامون .

    ینی تومدارخوب رفتن .

    باافرادخوب هم فرکانس شدن .

    با جهان هماهنگ شدن .

    احساس رضایت داشتن ازخودت وخدای خودت.

    درواقع به معنای واقعی ،ایمان داشتن .

    باهدایت، خداپیش رفتن.

    ودرآخر،موفق شدن وکسب موفقیتهاورسیدن به خواسته ها،داشتن سلامتی روح و جسم .

    دریک کلام رسیدن به اوج خوشبختی .

    استاد جونم ممنون وسپاسگزارتوهستم که هرروز باعث رشدعقلی من میشی .

    امیدوارم بانگاه وبررسی تجاربهای ،گذشتمون ،به این نتیجه وروشنفکری برسیم که نیازداریم ،که تغییرکنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2840 روز

    به نام خداوندی که هرلحظه عاشقانه درحال هدایت منه

    سلام به بهترین و عاشق ترین استادان عزیز و دوست داشتنی

    اول از هرچیزی من دوتا موضوع رو که همیشه برام سوال بود و البته جوابشون هم خودم میدونستم رو میخوام اینجا بگم

    1 : اینکه میدیدم و الان هم هنوز میبینم که خیلی از مردم بخصوص مردم نسل قبل همیشه میگن ای بابا تا زمانی که این روغن های ناسالم و نباتی و مواد غذایی های ناسالم نبودن مرد اصلا نمیدونستن درد و بیماری چیه

    بعد من از همون کودکی میدیدم همین مردمی که اینجور میگن ولی برا گرفتن همین روغن های نباتی و رک بگم روغن های آشغال و مواد سایر موارد مانند قند،شکر،برنج و بقیه مواد غذایی های آشغال خودشونو میکشتن و همچنین الان میکشن حالا چه پولی چه رایگان بعنوان سبدکالا،یارانه،یا هرچیز دیگه که آی ملت ما باید بریم حق مونو بگیریم و دولت چرا هرچه زودتر این مواد غذایی هارو به ما نمیده

    بعد میایند خیلی ساده و راحت میگن خدا فلان شون کنه از زمانی که اینارو به خورد مردم دادن مردم فهمیدن درد و بیماری ،سرطان و سکته چیه

    منی که از همون زمانی که حتی اصلا با این مباحث آگاهی آشنا نبودم اما همیشه میگفتم آخه چی میگید شما خب کجا دیدین که دولت بیا بزور بگه اگر این روغن ها و این مواد هارو استفاده نکنید من شما رو اعدام میکنم و همیشه با خودم میگفتم من که نمیتونم این مردم رو تغییر بدم و از خودم شروع میکردم و همیشه سعی میکردم اون مواد غذایی های آشغال رو وارد بدنم نکنم و به همین دلیل هم تو کل فامیل و حتی محله مون من از این لحاظ مصرف تغذیه سالم معروفم یعنی همه میدونند که سجاد از همون بچگی همیشه سعی بر این داشت که باید همیشه تغذیه سالم و ارزش دار استفاده کنه،

    و قبلا بر این نوع تفکرات و عملکردهای اکثر مردم از جمله اکثر افراد اطرافم هرسم میگرفت که چرا اینا اینقدر از لحاظ ذهنی بیمارن بااینکه میدونند که این نوع مواد غذایی ها بدترین و سمی ترین و بی ارزش ترین ها هستند برا جسم شون اما باز همچنان براشون خودکشی میکنند و تازه از دولت و خدا هم گله و شکایت میکنند که چرا بیشتر به ما نمیدن و اینا حق ما هستن

    و واقعا هم دارن راست میگن که حق شونه چونکه دارن به جهان ثابت میکنند هرکی دنبال آشغال خوردنه حقش هم بیش از این چیزها نیست و باید هم سزاوار همین آشغال ها باشه و الان خیلی بهتر درک میکنم که جهان داره چگونه کار میکنه و چگونه داره به انتخاب فرکانس هرکسی واکنش و پاسخ میده

    دیشب کنار چندتا از اقوام بودم که یکی شون گفت بیا تو خونه فلان غذا رو درست کردم بخور گفتم ممنون ولی از اینکه چون شما با روغن های نباتی و‌مخرب غذا درست میکنید من نمیخورم گفت ولکن بابا بخور بره مگه ما چقدر عمر میکنیم گفتم عمری که بی کیفیت باشه ارزش هیچی رو نداره حالا چه از لحاظ جسمی چه ذهنی،

    و واقعا همون لحظه خیلی متاسف شدم و به همشون گفتم آخه شما و خیلی از آدمهای دیگه دنبال بیماری نگردید عامل اصلی یه عالمه از بیماری ها مصرف همین مواد غذایی هاست چرا دیگه اینقدر دنبال روش های عجیب و غریب و دکترهای مختلف هستید

    اما غافل از اینکه راهکار و دلیل مسائل ما آدمها همیشه بیخ سر ما هست اما خیلی اوقات ما میخواهیم بریم تو غارها بگردیم و پیدا کنیم راه حل هارو ،،

    واقعا هرچقدر که بیشتر میگذره من بیشتر پی به مشرک بودن مردم میبرم

    بخصوص اکثر مردم کشور ما متاسفانه و اگر توجه کنید هرکشور هرچقدر مشرک تر هستند وضعیت کشورشون هم بدتره،،

    و برعکس هرچقدر توحیدی تر وضعیت اون کشور هم بهتر و عالی تر و پیشرفته تره مانند آمریکا که واقعا من همیشه تحسین میکنم،،

    البته که هرکشور همه خوب یا همه بد نیستن اما بیشتر بسمت توحیدی یا بیشتر بسمت شرک هستند حالا نمیخوام اسم ببرم خودتون بهتر میدونید،،

    و الان چقدر بهتر میفهمم که حتی خیلی از بزرگان ما که نسل قبل بودن و الان هم هستند اما بازم حرفهای منفی میزنند برام ثابت شده که حتی همونا هم دارن حرف مفت میزنن و نتیجه حال منفی شون هم مشخصه،،

    2: اینکه خداشاهده منم از مدتها پیش به این نتیجه رسیده بودم مثلا هرزمان کسی به من میگفت ببین اگه الان حکومت شاه بود چقدر همه چیز بهتر و عالیتر بود😁😁

    و جواب همیشگی من این بود آخه عزیز من مگه همین مردم نبودن که راه افتادن تو‌خیابون ها و شعار دادن،شکایت کردن و داد و فریاد و گفتن این چه وضعیه که برا مردم درست کردین باید این وضع تغییر کنه بهتراز اینا بشه و همچنین از زمانی هم که حکومت انقلاب بوجود اومد باز همچنان دارن میگن این چه وضعیه و باید این شرایطو تغییر بدین و من میگم ببین مردمی که اون زمان همین حرفارو میزدن و الان هم این حرفارو میزنن پس تا زمانی که اینجور تفکراتی دارن تا ابد هم اینارو میگن و مهم نیست که چقدر دولت ها و وضعیت بدتر با بهتر و بهشت گونه باشه بازم همین حرفای مفت میزنن میدونید چونکه از همون قبل انگار ناخودآگاه من همیشه داشت به این نکته توجه میکرد و شدید هم توجه میکرد آدمهایی که دارن از وضعیت موجود خانوادگی،شرایط کشور و جهان شکایت میکنند اگر بهترین شرایط هم بوجود بیاد بازم اینا همونطور هستن

    پس این یه توهمه که اگر باید اول عامل بیرونی تغییر کنه تا درون‌ منم تغییر کنه،،

    اگر حتی من نوعی هم از خیلی قبل خوب نبودم و بعضی اوقات از جمع اکثریت میشدم و وارد بیماری های ذهنی میشدم اما بیشتر اوقات در خلوت خودم فکر میکردم که خدایا این مردم چرا اینجور هستن و چرا اینقدر ناسپاس و مشرک هستن و میگفتم خدایا من نمیدونم راه کاملا درست چیه اما این احساس رو هم دارم که راه اینا هم نادرست و مسیر بیماری زاست،،

    و خدایا خودت منو به راه راست و درست هدایت کن و چونکه هنوز اوایل یعنی خیلی سال پیش آمادگی لازم رو نداشتم اما بالاخره بعد از مدتی که درخواست های مکرر و آمادگی لازم به لین راه هدایت شدم

    خداروشکر،،

    نکته بعد اینکه چقدر لذت بردم از دیدگاه بسیار زیبا و توحید گونه آقای پپکاردیولا

    که واقعا من لذت میبرم از همچین شخصیت هایی که اینقدر تمرکزش رو زیبایی هاست میگه من فقط تمرکزم رو عوامل درونی ست و اصلا کار ندارم به اینکه داور و شرایط بیرون چکارهایی میکنند

    و چقدر بیشتر لذت بردم از اینکه میگه من بازیکن هایی که خیلی مهارت دارن اما شخصیت های خوب ندارن اصلا برامن مهم نیست و من نمیخوام چون بازیکنی که تو رختکن سمپاشی میکنه اصلا خوب نیست مهم نیست که چقدر از لحاظ تکنیکی خوب باشه

    من همیشه دنبال بازیکن هایی هستم که شخصیت های خوب و مثبت دارن چونکه اونا همیشه بهترین هستند و مناسب پیشرفتن

    خدای من چقدر لین نوع نگرش ها برا من بسیار بینظیر و ارزشمندن چونکه بالاترین و ارزشمندترین نکته موفقیت و پیشرفت اول نوع شخصیت هر انسانی ست بعد مهارت ها و تکنیک هاش هست،،

    چونکه نوع نگرش حرف اوله تو هر موضوعی مانند خودم زمانی که تو شغل قبل بودم بااینکه بهش علاقه نداشتم و استعدادم نسبت به اکثر همکارانم خیلی کمتر بود اما با نگرش مثبت باعث شد چقدر بهتر از خیلی هاشون بشم و چقدر درس ها از اون کار یاد بگیرم و الگویی برا موفقیت های بعد و الان خودم بشم که شده یکی از فکت های منطقی برا الانم اگر من اونموقع ها تونستم اون موفقیتها و کسب کنم پس در بقیه زمینه ها هم میتونم و مهم نیست که دیگران چقدر بگن استعداد خاصی ندارم بلکه مهم نوع دیدگاه و نگرش و ایمان داشتن منه

    که الان رسیدم به آگاهی های دوره عزت نفس که اگر تمام عوامل موفقیت در یه کفه ترازو باشه و عزت نفس هم در به کفه ترازو این عامل بارها و بارها مهم تر و قدرتمندتر از تمام اون موضوعاته،،

    عزت نفس یعنی همون توحید،ایمان،نگرش،توکل معنا و مفهوم عزت نفس ایناست نه فقط داشتن مهارت اما بدون ایمان خب وقتی تنها مهارت باشه اما ایمان نباشه واقعا قدرت لازم هم وجود نداره که به پیشرفت و دستاوردهای موردنظر برسه،،

    چونکه من خیلی این چیزهارو تجربه کردم در زندگی خودم و یه عالمه آزمون و خطا و ضربه ها خوردم و همچنین زمان هایی هم که مهارت خاصی هم نداشتم اما بخاطر ایمان لازم در اون موضوع باعث میشد چقدر راحت تر و لذتبخش تر موفقیت کسب کنم

    استاد عزیز هرچقدر بیشتر ادامه میدم این مسیر آگاهی بخش رو واقعا دارم بیشتر درک میکنم که چقدر این مسیر و صحبتهات بینظیر و بی نهایت ارزشمند و زندگیسازه

    چونکه با هربار کار کردن رو خودمون بهتر متوجه میشیم که با هربار شکایت کردن باعث هلاکت خودمون و با هربار سپاسگذاری و ساخت درون خودمون باعث هدایت به مسیر هدایت شدگانیم،

    خدایا ما را به راه راست و راه کسانی که اقلیت مردم هستند هدایت کن نه راه کسانی که غضب شدگان هستند که متاسفانه اکثریت هستن و توجه به نکات منفی هستند

    راه کسانی که مانند استادان عزیز و این خانواده هستند هدایت کن و مرا کمک کن تا بتونم باایمان راستین در این مسیر با اراده بمونم و حرکت کنم

    ممنون از تمامی شما که همیشه سعی بر نکات زیبا و مسیر زیبای الهی دارید.

    🥰🙏😁🤗❤️👍👏🇮🇷🇺🇸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مهدی زیرک گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته بزرگوار،و سپاسگزارم برای اینهمه آگاهی فوق العاده که باعث میشه عمیق تر به زندگی نگاه کنیم.

    در درجه اول سپاسگزار پروردگارم هستم که این لیاقت رو در من قرارداد تا در این مسیر زیبا و پر از عشق قرار بگیرم تا بتونم معنای واقعی زندگی رو بفهمم و درک کنم و لحظه به لحظه انسان بهتری بشم.

    با توجه به این فایل فوق العاده و توضیح روان و دقیق و ریشه ای استاد عزیز که چقدر ما در زندگی اشتباهات فراوانی رو انجام دادیم،کنترل افکارمون رو نداشتیم و به نقطه ایی رسیدم که فقط گله و شکایت میکنیم و هرچه ناخواسته بود رو به زندگی خودمون جذب کردیم.

    همون‌طور که استاد عزیز توضیح دادن من هم به نوبه خودم اشتباهات فراوانی انجام دادم،به خاطر میارم زمان هایی که در کارم و در افکار خودم به خداوند گله و شکایت میکردم به شرکت گله و شکایت میکردم به همکار هام گله و شکایت میکردم که چرا انقدر حقوقم کمه،چرا انقد ساعت کاری زیاده چرا انقدر کار سخته،این چه زندگی ایه که همش باید زجر بکشم و مرتب توجهم رو ناخواسته ها بود روی عوامل بیرونی بود،و حتی زمانی که شغل خودم رو راه انداختم باز هم به عوامل بیرونی گیر میدادم که چرا پول در نمیارم،چرا مشتری انقدر کمه،چرا پول کم در میارم چرا خدا با من اینجوری می‌کنه چرا کشور ما انیجوریه چرا به مردمش اهمیت نمی‌ده و و و اینجور افکاری که مرتب در ذهن من جاری بود و من گم شده بودم در افکارم و مرتب احساس من بد بود و شرایط هم متناسب با احساسم و افکارم بد میشد و من روز های بعد دوباره و دوباره گله و شکایت میکردم.

    انقدر این گله و شکایت ها در افکار من جاری شده بود که در تک تک مسائل زندگیم نفوذ کرده بود،چه در موضوع روابط،چه در موضوع سلامتی و زیبایی،چه در موضوع حتی بازی کردن و بازی کردن تیم مورد علاقم،در تک تک مسائل این گله و شکایت رو وقتی استاد توضیح دادن من به خاطر آوردم که چقدر احساساتم بد میشد و مرتب افکار منفی داشتم و توجهم رو نازیبایی ها بود.

    بعد از آشنایی با قوانین الهی توسط استاد عزیز به نوعی یه خیال راحتی به سمتم اومد یه آرامش خیال خوبی داشتم یه احساس جدید و فوق العاده ای به سمتم اومد که آقا دست از گله و شکایت بردار شاید تو مشکل داری؟ تو مگه تکمیلی که فکر میکنی مشکلی نداری؟ یه نگاه به خودت بنداز ببین چه افکاری تو ذهنته ببین به چی داری توجه می‌کنی،دنیای بیرون آینه درون ماست تو چجوری داری به مسائل نگاه می‌کنی تو افکارت چی میگذره اگه مشکل داری اگه نتیجه نمیگیری اگه ناراضی ای این ربطی به عوامل بیرونی نداره تو مشکل داری که تو بیرونم این مشکل برات بوجود میاد.

    یه مثال خیلی قشنگ و جالب من شنیدم و خیلی برای من تاثیرگذار بود امیدوارم برای شما هم تاثیرگذار بوده باشه:

    گفت تو با یه صورت کثیف میری جلوی آیینه

    آیینه یه صورت کثیفو بهت نشون میده

    آیینه با تو پدر کشتگی نداره

    صورتتو تمیز کن آیینه هم یه صورت تمیز رو بهت نشون بده.

    متوجه شدم باید و باید بتونم افکارم رو کنترل کنم و عوامل بیرونی رو مقصر ندونم هرچیزی رو که میبینم مشکل داره،درون من مشکل داره که اونو مشکل میبینه،درون من هم از جنس اون مشکل رو داره،دلیلی نداره من بیام کسی یا شرایطی یا مکانو زمانی رو مقصر بدونم یا خدارو مقصر بدونم.

    زمانی که خودمون داریم انتخاب میکنیم به چه چیزی نگاه کنیم به چیزی دست بزنیم چه چیزی رو گوش بدیم چه چیزی رو بو کنیم چه چیزی رو در افکارمون بیشتر بهش توجه کنیم نتیجش دقیقا در احساسات ما بوجود میاد که اون چیز بد بوده یا خوب بوده،پس وقتی با یک ناخواسته رو به رو میشیم و گله و شکایت میکنیم مطمعن باشیم خودمون اون رو پرورشش دادیم و بزرگش کردیم که انقدر الان تو زندگیمون بولد شده.

    من اکثر اوقات که به این مسائل فکر میکنم،متوجه میشم ذهن ما دقیقا مثل تربیت کردن بچه هست،هرجوری تربیتش کنی همون رو بهت تحویل میده،به بچه فحش یاد بدی بزرگ بشه فحش میده،به بچه دعوا یاد بدی بزرگ بشه دعوا میکنه،به بچه محبت کردن عشق ورزیدن توجه به زیبایی هارو یاد بدی بزرگ هم بشه همین کار رو میکنه،ذهن ما لحظه به لحظه تا زمان مرگش داره تربیت میشه داره یاد میگیره داره فعالیت می‌کنه داره افکار رو برانداز می‌کنه پس چه بهتر که نازیبایی هارو بریزیم دور و به زیبایی ها توجه کنیم و از گله و شکایت به دور باشیم.

    و در نهایت سپاسگزار استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته بزرگوار هستم که انقدر قشنگ و روان و زیبا مسائل رو باز میکنن و توضیح میدن تا بتونیم لحظه به لحظه انسان بهتری بشیم.

    و همچنین سپاسگزار تیم پشتیبانی سایت و تمام اعضای دوسداشتنی سایت هستم که این انرژی فوق العاده رو به من منتقل میکنن.

    دوستتون دارم از اعماق قلبم و احساسم که همین قلب و احساس رو پروردگارم در من بوجود اورده،لبریز از عشق خداوند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    حبیبه گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    سلام بر استاد خوشگل و خوش پوشم و به مریم جان عزیزم خیلی دوستتون دارم من خیلی

    (مائده)

    🔴استاد بهترین فایلی بود که من تو این اوضاع گوش دادم من تو این اوضاعی که اخیرا تو کشور ایجاد شده همش دنبالش میکردم با اینکه من قانون جهان هستی رو میدونستم ولی بازم نگاه میکردم گریه میشدم در حدی نفس نمیتونستم بکشم تو مغزم با همه جنگو دعوا راه انداخته بودم همه رو میکشتم یکی یکی تا اروم میشدم 😶خلاصه بگم که استاد داغون ترو داغون تر میشدم اون اتفاقاتی که دیده بودم داشت کم کمو کم برام به واقعیت تبدیل میشد دیگه نمیتونستم مغزمو کنترل کنم تمام وجودمو ترس گرفته بود با اینکه من مسافرت بودم تو این اوضاع و شهر هایی بودم که خیلی ارام و بی صدا بودن ولی اون شهرا برای من به جهنم خالص تبدیل شدن وقتی که من تو اینستاگرام میچخریدم و تند تند فرکانس اونرو برای خودم میفرستادم و میگفتم نه من یک دختر هستم باید به حقوق دختران اهمیت بدم و اعتراض کنم شروع کردم به استوری گذاشتن و به این منجلاب فرو رفتن

    🟢ولی امدم فکر کردم یاد فایل حجاب افتادم گفتم نگاه مائده استاد گفت تو خودت میفهمی کجا وچه مکانی چجوری بپوشی که مورد ازار و اذیت قرار نگیری چون تو قران امده اون زمان اگر داشتن پارچه روی خودشون میکشیدن بخاطر افتاب وحشت ناک بود که مورد ازار قرار نگیرن و همین طور هم تو میتونی با تغیرر مدارت به جایگاهیی برسی که از این جور مشکلا دور بمونی تو خودتت میتونی خودتو به ارش برسونی میتونی به زیر فرش هم برسونی تو مسئول همه چیز ها هستی من کلا بیرون میرم شال نمیپوشم فقط حالت شال گردن میندازم دور گردنم ولی دیدم دارم جریمه میشه ماشینم هزارتا اتفاق الکی الکی….. برام رخ میده امدم در درونم این مشکلو پیدا کردم گفتم نگا خدایش بگو چرا شال نمیپوشی ؟یهو بهم گفت چون حجاب بهت نمیاد زشت میشی اونجوری خوشگلتر میشی میتونی تا خود صبح جلب توجه کنی و مدافعه حقوق خانوم ها هم بشی که بگی اره من دارم شال نمیپوشم جریمه میشم ولی یک حرکتی نمیکنید شما ها که دم از این کارها میزنید خلاصه وقتی هم دنبال اینکارا میری جهان هم تو این فرکانس ها میفرستتته از وقتی که خودمو مسئول دونستم جاهای که مناسبه لباس های که دوست دارمو میپوشم جایی که میدونم چجوری توی شهرم یکم پوشیده تر میپوشم که از خودم محافظت کنم و حالم بهتر باشه

    🔴یا اینکه همین دیشب داشتم گریه میکردم بخاطر اینکه رابطه دوستیم تموم شده بود و من نمیتونستم از اون طرف جدا بمونم بخاطر اینکه عقده محبت و بغل کردنو،از طرف مقابلم داشتم ،و کسی به حرفام گوش بدهمو ،و هی نازمو بخره. هی غر میزدم به خدا هم که چرا تو منو نمیبینی چرا برام یک فرد اینجوری نمیاری بزاری جلو راهم که از این یکی دست بردارم و همین طور هم میگفتم الان اگر پدرم منو بغل میکردم نازمو میخریدم من عقده محبت کردن از جنس مخالفمو نداشتم میزاشتم بره هرجا میخواد بره منتشو اینقدر نمیکشیدم تا دوساعت فقط گریه میکردمو اه میکشیدم

    🟢تا اینکه نجوا های خداوند می امدن که بهم میگفت تو الان با یکی دیگه بری از وابستگی اون شخص به دیگری منتقل میشه دوباره همین اشو همین کاسه چون تو خلع عاطفی داری تو از منبع که خودت هستی دوری و به دیگران دست به گدایی بردی تو چرا از پدرت منت داری چرا خودت خودتو بغل نمیکنی بوس نمیکنی چرا ناز خودت نمیخری چرا انگشتت رو به بیرون که دیگرانو مقصر کنی

    و خلاصه که استاد شما بهترین هستین و من عاشق اینهمه منطق عالی هستم و از شما و مریم جون سپاس گزارم که خداوند شمارو در سر راه من گذاشت♥️♥️♥️🦋🦋🦋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1859 روز

    دختر خانواده:

    سلام

    برای من خیلی فایل به جایی بود.

    توی خونه ی ما اگر دنبال خبر نری خبر دنبالت نمیاد و چند ساله انتن تلویزیون اصلا وصل نیست و ماهواره هم نداریم و فضای مجازی‌مون هم کنترل شده است و مهمون خاصی هم نداریم و سه ماهه از تهران به روستا مهاجرت کردیم، اینجا فوق العاده خلوته و هیچ خبری نیست.

    خلاصه خدا انواع اقسام همزمانی هارو بسیج کرده که خانواده ی ما در آرامش باشه و یا حداقل اختیار انتخاب کردن آرامش رو داشته باشیم.

    البته که توی کنترل ورودی ها تکامل‌مون رو تا اینجا طی کردیم ولی هیچوقت به موج‌ها و مسائل سیاسی علاقه‌ای نداشتیم ولی خبرها بهمون می‌رسید.

    این چند روز من خودم یه کم فضولی کردم توی فضای مجازی و حس خودم رو خراب کردم، و یکی دو روزه داشتم دنبال منطق، باور و دیدگاهی می‌گشتم که بهترین واکنش باشه نسبت به اینجور اوضاع و بهترین حس رو بهم بده، نگو که بهترین باور همون اولین اصل‌ای هست که استاد در همه ی دوره ها به عنوان اولین تعهد بیان می‌کنند. که “من خالق زندگی خودم هستم” یعنی من فقط و فقط خالق زندگی خودم هستم، نمیتونم کسی رو و زندگی کسی رو تغییر بدم ولی میتونم زندگی خودم رو بسازم، و بیرون از من هر اتفاقی بیفته میتونه هیچ تاثیری نداشته باشه اگر من باور داشته باشم که عوامل بیرونی بی تاثیر اند.

    پریروز در قرآن به سوره ی رعد آیه ی ۱۱ برخوردم:

    لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ

    براى انسان نگهبانانی است که او را از پیش‌رو و از پشت سر به فرمان خداوند حفاظت مى‌کنند. همانا خداوند حال قومى را تغییر نمى‌دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند و هرگاه خداوند براى قومى آسیبى بخواهد پس هیچ برگشتى براى آن نیست و در برابر او هیچ یاورى براى آنان نیست.

    و اون تغییر از جایی شروع میشه که آدم ها باور کنند خالق هستند.

    یادمه به عنوان دانش آموز همیشه این بهانه رو می آوردیم که فلان معلم هیچوقت خوب نمره نمیده و همش اعتراض می‌کردیم که البته هیچی تغییر نمی‌کرد، همیشه هم همون معلم به یکسری از دانش آموزانی که سرشون به درس خودشون بود نمره ی عالی میدادن. که درستش اینه که اون دانش آموز ها هیچوقت به جو کلاس اهمیت نمی‌دادند، روی درس خودشون تمرکز می‌کردند و نمره ی خوب خودشون رو می‌گرفتند.

    بعدا توی دانشگاه توی یکسری از کلاس هایی که همه اعتراض می‌کردند به استاد من شدم جزو اون دانشجوهایی که نمره کامل میگرفت! چون درس خودم رو میخوندم البته که اجتماعی و فعال هم بودم ولی نمره ی خودم رو می‌گرفتم چون باورم این بود که من تلاش کردم و با من به عدالت رفتار میشه و همینطور هم می‌شد.

    به داداشم هم همیشه میگم اگر یه نفر تونسته از اون معلم نمره ی خوبی بگیره یعنی بقیه هم میتونن!

    وقتی تمرکزت رو از روی بدی‌های معلم یا استاد برداری و بذاری روی خودت و درس‌ات رو درست بخونی، اون معلم دست خدا میشه و تورو به ارتعاشی که فرستادی می‌رسونه و بنظرم چاره ای جز این نداره چون قدرت دست خداست. وگرنه همونطوری باهات برخورد میکنه که قضاوتش کردی.

    مقصر دونستن دیگران پیش پا افتاده ترین راه حله، خیلی هم راحته با جماعت هماهنگ شدن و غر زدن، ولی این ویژگی شخصیت آدم رو به شدت ناتوان میکنه و اگر عمیق بشه تبدیل به شرک میشه که به دنبالش کلی بلاهای عجیب غریب رو آدم جذب میکنه.

    برعکس، مسئولیت پذیری اولش سخته ولی خیلی قدرتمند کننده است و به دنبالش راه حل ها میان و گره ها باز میشن.

    و قلب آدم هم به حضور خدا گرم میشه‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه مهرعلی ها گفته:
      مدت عضویت: 1544 روز

      سلام دوست عزیزم

      در پاسخ به حرفی که درباره اعتراض به یک معلم رو زدین عرض کنم که من در دوران دبیرستان یک معلم با اخلاق عجیبی داشتم، خود من و ۳۲ نفر از هم کلاسی هام اعتراض کردیم پیش مدیر، درسته چند ماه اول رسیدگی نشد، و معلم ب هممون نمره ی بد میداد، البته کسایی ک واقعا خوب درس میخوندن نمره میگرفتن اما پایین تر از حقشون! که این جز اخلاقای عجیب معلمم بود

      اما ما همچنان اعتراض کردیم و یک روز هم کامل سر کلاسش نرفتیم، و همین باعث شد این معلم بره ویک معلم خانوم با اخلاق و ماه بیاد و ب ما تدریس کنه!

      بله درسته ما حقمون رو خواستیم، حق داشتن یه معلم خوب و با اخلاق، ک بهمون هم داده شد

      البته این قضیه‌ کمی تفاوت داره با قضیه شما

      اما ما اعتراض کردیم و حقمون رو گرفتیم، این چه اشکالی داره اخه؟

      چرا متوجهش نمیشم؟

      چرا وقتی امکان تغییر هست تلاش نکنیم؟؟

      من دیدم هزاران هزار نمونه های این مدلی که ظلم رو نپذیرفتن و در آخر ب حقشون رسیدن، این چه مشکلی داره؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: