زیبایی ها را ببینیم - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام خداوند زیبا.

    سلام.

    قشنگی های زندگیم.

    دوباره اومدم تا از قشنگی های امروز و امشب بنویسم بعد بخوابم.

    حیفم اومد این حس و حال خوبم رو ننویسم و تشکر نکرده بخوابم.

    مهمونیِ امشب (مهمونیِ حافظ جون) عالی بود، خوش گذشت به خودمم کلی، الهی شکر.

    خدایا شکرت برای شام خوشمزه، سالاد، دسر.

    خدایا شکرت برای چای، شیرینی، شربت و میوه.

    خدایا شکرت برای اومدن خانواده ی عزیزم به خونه مون.

    خدایا شکرت برای دیدنِ روی ماهِ عزیزانم.

    خدایا شکرت برای شوخی و خنده و نشاطِ خانوادگی.

    خدایا شکرت برای عکس یادگاریِ همگی مون.

    خدایا شکرت که خواسته ام اجابت شد.

    خدایا شکرت برای هدیه ای که حافظ جانم گرفت.

    خدایا شکرت برای هدیه هایی که خودم گرفتم.

    خدایا شکرت برای گل زیبایی که خواهرم برام گرفت.

    خدایا شکرت برای هدیه نقدی که حافظ و من دریافت کردیم.

    خدایا شکرت برای همه ی روزی های حساب و غیر حسابمون.

    سپاس گزارم از مامانم و همسرم و بقیه برای کمک کردن در مهمونی.

    خدایا شکرت که خاله جون های حافظ کلی عشق بهش دادن.

    خوشحال شدم خواهرزاده های عزیزم رو هم دیدم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2339 روز

    سلام استاد عزیز حرف های زیبای شما در این مناظر زیبا انقدر منو منقلب کرد که گریه ام گرفت که این خدای من چقدر بنده هاشو دوست داره و من تا الان این زیبایی هار و ندیده بودم و فکر می کردم اگر چیزی بخوام باید انقدر سجده کنم و گریه و زاری تا حالم بد بشه و منتظر باشم که خدا حاجتمو بده ولی از وقتی با شما در سایت همراه شدم زندگیم خیلی بهتر شده دید منفیم کم شده و ناخودآگاه از افراد منفی و واتفاقات بد فرار می کنم برای همه آرزوی خوشبختی می کنم به لبم لبخند اومده و فهمیدم منم باید خوشبخت باشم و این کار شدنی و مختص یک عده افراد خاص نیست و منم مثل شما میتونم زیبایی های خدارو ببینم به شرط قرار گیری در مسیر قوانین کیهانی و عمل کردن به اونها هزاران بار از این همه اطلاعاتی که بهمون میدین ممنونم.

    برای همه از خدای مهربون یک حال خوب و خوش می خواهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام خدا

    سلام.

    قشنگی های 22 اسفند 1402- سه شنبه جان.

    ……………………………………………………………………………..

    1- فایل خالق شرایط یا قربانی شرایط اومد سر راهم.

    عالیه، مثل همیشه.

    واژه ی وابستگی/ چسبندگی در روابط رو که شنیدم خیلی جذبش کردم.

    بهتر درک میکنم یعنی چی و ریشه شو تو خودم حس کردم.

    استاد جان، مرسی.

    2- سلامتی خودم و عزیزانم.

    3- خوابِ خوبِ دیشب تا صبح، استراحت بینِ روزِ عالی.

    4- یادآوری های امروز:

    * هر وقت قفل شدم تو مسیله ای، از خدا بخوام آسانم کنه بر آسانی ها.

    از خدا بخوام چطوری میتونم حلش کنم یا راه حلش چیه؟

    * خودت خودتو تحسین کن، اینطوری دیگه دنبالِ تاییدِ بیرونی نیستی.

    * حرفت رو با قلبت بزن، نه با ذهن و منطقت.

    میخوای پاسخ بدی به سوالی، با قلبت پاسخ بده.

    هیچ اشکالی نداره اولش سکوت کنی و سریع پاسخ ندی عزیزم.

    * به گفتگوهای درونت گوش بده، ببین چی میگن، چی شده؟ چرا اینطوری میگن؟ حالا چیکار باید براشون بکنم؟

    * تو تلاشت رو بکن واسه رسیدن به خواسته ات، باقیشو بسپر به خدا.

    * خودتو تحسین کن، حتی واسه یه ذره کارِ خوب، یا بهبود.

    حتی اگه کامل و پرفکت نباشه.

    حتی اگه همیشگی نباشه و فقط یه بار یا چند بار انجامش دادی یا میدی.

    5- با خودم صحبت کردم امروز، اول کتبی، بعد شفاهی، خیلی کیف داد.

    حسِ رهایی، سبکی، آرامش داشتم.

    6- دایره آبی دیدم صبح کنار پروفایل قشنگم، ذوق کردم، پیام دوست عزیزم رسید دستم.

    7- آغاز ماه مبارک رمضان.

    حسم نسبت بهش شادی و آرامشه.

    خوش بگذره به همگی.

    8- انجام کارهای بهبود بخش برای خودم و خانه.

    اینکه چند تا مسیله رو با ارامش و سادگی حل کردم.

    9- یه پروسه پزشکی رو دیروز صبح آغاز کردم، امروز صبح عالی به اتمام رسید. (ن ا)

    10- آسان شدنم بر آسانی ها در دو مورد: ن ا- گ.

    11- صبحانه ی خوشمزه.

    12- همسرم 2 تا هدیه دریافت کرد.

    13- پیام به معلمِ نازنینم و پاسخِ محبت انگیزِ ایشون بهم.

    14- صبح، پیامم تو این صفحه پرید.

    ریلکس بودم، موکولش کردم به بعد.

    الان نوشتم و فرستادم.

    چقدر این کنترل ذهن خوبه.

    ️خدایا، سپاس گزارم برای همه ی قشنگی هایی که نوشتم و ننوشتم.️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام الله، سلام.

    ادامه قشنگی های دوشنبه 21 خرداد 1403.

    19- گشایش های خداوند- خواهر و مادر و خواهرزاده ام من و حافظ رو عصر میرسونن خونه مادرشوهرم ان شاالله.

    20- پسرِ قشنگم.

    21- دیروز که رفتیم خرید میوه نزدیک خونه مون، اولین عکس سه نفری مون رو گرفتم.

    22- پروفایلمو عوض کردم، سه نفری شدیم به لطفِ خدا.

    23- امروز دیدم فایل جدید اومده رو سایت.

    خن

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا شکرت برای مهربونی هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام خداوندی که قدرت خلق زندگیمو داده دستم.

    سلام.

    قشنگی ها و نکات مثبت امروز زندگیم، یکشنبه 31 تیر 1403

    ویزیت 3 ماهگی حافظ جانم میشه 2 مرداد، اما ایده اومد امروز برم.

    الحمدالله با مامانم بردیمش، همه چیز عالیه، خدایا شکرت که به من و باباییش و کل خانواده یه پسرِ قند و نبات دادی.

    خدایا شکرت که سلامتیم همگی.

    خدایا شکرت که به راحتی و در امنیت و خنکی با تپسی رفتیم و برگشتیم.

    برگشتنی کولر روشن بود و فضای ماشین بسیار مطبوع بود.

    خدارو شکر که این اواخر کیف پول تپسی مو شارژ میکنم و به راحتی میرم و میام و معطل نمیشم برای پرداخت هزینه سفر.

    خدایا مرسی برای دوستان نابم در سایت.

    خدایا شکرت برای صدای اواز تکی و گروهی پرندگان.

    خدایا شکرت برای حس ناب بغل کردن، شیر دادن، شستن، پوشک کردن، صحبت کردن با قند عسلِ مامان.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا شکرت که هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    جعفر شکراله زاده گفته:
    مدت عضویت: 3949 روز

    سلام خدمت شما استاد بزرگوار و دوستان عزیز .

    بعد از مدتها کلنجار و کشمکش و درگیری با دنیای درون خودم دوباره دارم تو این سایت نظز میدم و امیدوارم فرصت کنید و بخونید.

    من همیشه زیبائیهای خدا رو دیدم و تحسین کردم و خداوند رحمان را هزاران بار شاکرم که در خطه ی سرسبز شمال زندگی می کنم و از فراوانی نعمت و سرسبزی و طراوت بهره ی کافی برده ام .

    البته بر این عقیده هستم که کویر و بیایان خدواند هم سرشار از زندگی و نعمته … خدواند را سپاسگذارم که با این سایت و شما استاد بزرگوار و دوستانی با مدار بالاتر آشنا شدم ، من حتی به دختر معلولم هم یاد دادم که با همه ی ناتوانیش سپاسگذار خدواند باشه که چشم داره و میتونه زئبائیهایی که خدواند خلق کرده ببینه ، وقتی به جنگل میریم کولش میکنم و میبرم میگردونمش و مناظر زیبای شمال رو نشونش میدم الان هم 16 سالشه.

    قبلا خیلی به سایت سر میزدم و نظر میذاشتم اما از روزی که بسته روانشاسی ثروت رو گرفتم دیگه مثل سابق نیستم .

    طوفانی در وجودمه که نمیدونم چیه ؟

    مدام ضمیر آگاه و ناخودآگاهم با هم درگیر میشن که اینهمه سال همه یباورهام اشتباه بوده . طبق برنامه ای که گفتید عمل کردم تو هفته ی اول پیشرفت خوبی داشتم اما یکدفعه استپ خوردم الان حدود دو ماه نیمه که دارم مدام فایلهای شما رو گوش میدم حتی موقع خواب هم هنذفری تو گوشمه و تا صبح میخونه

    اما نمیدونم کجای باورم مشکل داره

    تو شرایط اقتصادی بدهی هستم ولی با این حال همیشه شاکرم و چیزهای خوب و مثبت رو می بینم و سپاسگذاری میکنم ، شبها هنگام خواب اول عبارات تاکیدی شما رو زمزمه میکنم و صبحها هم پس از بیدار شدن سریع میرم سراغ عبارات تاکیدی .

    میدونم اینجا جاش نبود ولی اگه براتون مقدوره راهنمائیم کنید.

    خدواندا .

    از تو بخاطر اینهمه زیبائی و لطافتی که در جهان هستی قرار دادی سپاسگذارم و هزاران بار شکرگذار و سپاسگذارم که مرا در مقامی آفریدی که زیبائیهایت را ببینم و سپاسگذاریت کنم .

    خدای مهربان من .

    بخاطر وجود شکرگذار و سپاسگذارم از تو ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رضا عطارروشن گفته:
      مدت عضویت: 3924 روز

      دوست عزیز سلام

      از خوندن مطلب زیبای شما بسیار خوشحال شدم.

      سپاسگزار خداوند متعال هستم که اجر و پاداش خدمت شما به یکی از فرشته های این عالم خاکی رو به شکل عالی به شما هدیه میدهد.

      بنده چند ماه هستش که با آقای عباس منش آشنا شدم اونم از طریق یکی از دوستانم

      روزهای اول به قدری شگفت زده شده بودم و به قدری تغییر در درونم شکل گرفت که خواب شب درست و حسابی نداشتم. به قدری از خداوند و طبیعت و همه و همه چیز لذت میبردم که پیوسته در اوج لذت و شادی بودم.

      به قدری خودم رو نزدیک خداوند میدیدم که احساس میکردم آواز پرندگان برام قابل فهم هستش

      در زمینه مالی رشد قابل قبولی داشتم و هر روز بر مشتریهای من افزوده میشد

      این روند زندگی حدود 2 ماه ادامه داشت و من هر روز شاکر خداوند بودم بابت تک تک نعمتهای که در اختیار من قرار میده.

      تصمیمات فوق العاده مهمی اتخاذ کردم

      الان حدود هشت ماهه از اون روزهای رویایی میگذره و یواش یواش از شوق و احساس فوق العادم کاسته شد.

      خیلی حالم گرفت و ناامید شدم که چرا اوضاع عوض شد.

      چون به تعطیلات عید نوروز خوردم و حدود 20 روز بازار تعطیل بود و درآمدم کاهش پیدا کرد مواظنه به هم خورد و همین فرصت کافی بود تا ذهن منطقی شروع کنه به دلیل آوردن که دیدی همش حرف الکی میزد، دیدی هیچی دست تو نیست، تو هم یکی مثل همه هستی و از این حرفها

      امروز که این متن رو مینویسم در شرایط بد کاسبی خودم هستم یعنی در دقیقه 90 چکم رو میتونم پاس کنم و واقعا داره قطره قطره جمع میشه

      ولی هر روز با خودم تغییرات موندگار رو مرور میکنم و همش به خودم میگم پول آخریه، باید بری جلوتر، باید تلاش کنی، خدا پول رو تو خونه آخر قرار داده.

      متاسفانه چون در حسرت پول زیاد هستم گزینه مادی خیلی خیلی برام اهمیت داره و بر اثر اشتباهات زندگیم پول زیادی از دست دادم و قسط های زیادی بابت جبران اون اشتباهات درام پرداخت میکنم.

      ولی تغییرات من باعث شده که هنوز ادامه بدم.

      اول اینکه آرامش دارم. قبلا پیوسته فکر بدهی و موقعیت شغلی خودم بودم ولی الان نیستم

      دوم اینکه برخی گناهانی که معتادش بودم و منو آزار میدادن و نمیتونستم ترک کنم رو به لطف خدا و راهنمایی استاد 8 ماهه که ترک کردم.

      سوم اینکه من 18 سال سیگار و قلیان میکشیدم حالا بگی نگی تفریحی، روزی یک نخ تا 6 نخ و برخی روزها بیشتر هم میشد ولی الان هشت ماهه لب نزدم و احساس تنفر دارم.

      چهارم اینکه ارتباطم با همسرم بهتر شده و از اون درگیری هیا لفظی ماه های قبل خبری نیست

      پنجم اینکه مشتری هام عوض شدن و بساط قرضی فروختن رو جمع کردم. این حرکت فوق العاده ای بوده هیچکس از کسبه جرات نداره فقط نقدی بفروشه چون باور ندارن پول دست مردم باشه ولی من این تصمیم رو اتخاذ کردم و در اوج سختی کار مشتری های قرضی رو رد کردم وبه جای اونها مشتری های نقد اضافه شد.

      ششم اینکه من عادت داشتم هر ماه دو یا سه بار سرما خوردگی داشتم و همیشه قرص سرماخوردگی و آمپی سیلین همراهم بود ولی به لطف خدا هشت ماهه سرما نخوردم

      خلاصه تغییرات اینچنینی زیادی رو تجربه کردم و حاظرم بمیرم ولی به روزهای گذشته برنگردم

      با تکرار این موفقیتها اهمیت پول رو در ذهنم کم میکنم و همش تجسم میکنم زانی رو که پول زیادی دارم و چقدر دارم از زندگیم لذت میبرم.

      البته یه بار به خدا گله کردم که چرا پول رو به من نمیدی، همه اینها رو دادی شکرت ولی چرا پول رو نمیدی. یه روز در نماز به ذهنم رسید که اگر پول رو بهت بدم بازم در این راه تلاش میکنی، بازم کتاب میخونی، بازم عبادت زیاد انجام میدی، بازم به فکر تغییر باورهات هستی

      من قانع شدم که هنوز لیاقت پول زیاد رو ندارم چون مطمئن هستم اگر فردا اوضاع من بهبود پیدا کنه دیگه چنان غرق مادیات میشم که عباس منش و فرکانس مثبت رو فراموش میکنم چون تشنه پول هستم.

      پس لطف خدا اینه که پول رو به من نده تا لیاقت داشتنش رو کسب کنم

      سلامتی رو داد، گناه نکردن رو داد، نرک سیگار رو داد، لذت نماز صحیح و عالی رو داد، رابطه خوب با همسر رو داد، ارامش رو داد و خیلی چیزها داد ولی میدونه اگه پول رو بده همه اینها رو با ندانم کاری از دست میدم.

      چون یه بار 50 میلیون داد و با ندانم کاری دادم دست کسی برام سودآوری داشته باشه و الان دو ساله پولم از بین رفت و دارم قسط سنگین براش میدم.

      پس دوست عزیز شکرگزار بسیار تغییراتی باش که درونت رخ داده، پول باور خیلی خیلی سختیه تغییر دادنش و باور فراوانی ثروت سخته تغییر دادنش

      من تصمیم گرفتم اوضاعم رو عوض کنم

      تا راند آخر زندگیم در این زمینه تلاش میکنم

      مهم نیست کی میرسم

      حتی یک روز قبل از مرگم برسم برام کافیه

      چون دارم از مبارزه خودم با باورهام لذت میبرم

      همیشه موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
      • -
        علی یعقوبی گفته:
        مدت عضویت: 3905 روز

        سلام رضا جان. تبریک به تو با این صحبت های زیبات.

        سختیها اومدن که ما اوج بگیریم و از دنیای سکوتی که در اون غرقیم به بالا جهش کنیم.

        تو موفقیتهای زیادی بدست آوردی، واقعا آفرین به غیرتت.

        به این فکر نکن که اگه خدا بهت پول بده همه اینها از بین میرن. به این فکر کن که تو پولو با تمام این موفقیتها و با هزاران موفقیت دیگه داشته باشی. شخصیت تو رشد پیدا میکنه و تو این لیاقتو داری.

        موفق و شاد باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1450 روز

      سلام دوست عزیز

      مدت زیادی از نوشتن کامنت شما گذشته و شما احتمالا پاسخ خودتون رو گرفتین

      اما حسی درونم میگه باید پاسخ این کامنت رو بدم.

      من هم بعد از دیدن فایل««««هدفی متفاوت برای سال جدید»»»»تصمیم گرفتم برای رسیدن به اهدافم ،بطور جدی روی باورهام کار کنم و شخصیتی جدید بسازم که تصدیق کننده ی زیبایی ها باشه.

      زمانی که با حجم زیاد باورهای منفی روبرو شدم و دیدم چقد اوضاع باورهام داغونه ،بشدت ذهنم منو سرزنش می کرد و می گفت :چقد بدبختی

      تو نمی تونی مثل بقیه موفق بشی

      باور ساختن سخته

      واحساسم خیلی بد می شد.

      مدام ذهنم علت باورها و حال بدم رو دیگران مید انست

      وحاضر بودم هرکار بکنم تا فقط حسم عین قبل مثبت بشه

      من اصلا تلاش خودم رو برای تغییر باورها نمی دیدم

      موفقیت های کوچیکم رو نمی دیدم

      فقط تمام توجه م روی خواسته های بزرگم بود واینکه «««کی به خواسته های بزرگم می رسم؟؟؟»»»

      اصلا از مسیر لذت نمی بردم

      درصورتی که موفقیت لذت بردن از مسیره ،نه مقصد

      علت این حس بد کمال گراییه

      که اجازه ی دیدن موفقیت های کوچیک رو نمیده

      ومن کم کم شروع به نوشتن تغییرات وموفقیت های کوچیکم کردم

      واینکه هرروز بر چه ترس هایی غلبه کردم

      وسعی می کنم هرروز سپاس گزار تر شوم

      دارم این باور رو می سازم که من همین الان هم موفقم

      چون به جنگ باورهام رفتم ومبارزه با نفس «««جهاد اکبره»»»»

      کار کمی نیست

      کوچکترین موفقیت خودمو تحسین می کنم

      هر قدمی که برای بهبود وتغییر باورهام بر می دارم

      هر ترسی که کنار می گذارم

      مثل ترس خرید لباس ویا رفتن به یه فروشگاه که قبلا فکر می کردم مال پول داراس وجای من نیست.

      یا ترس روبرو شدن با افرادی که قبلا ازشون فرار می کردم

      همه ی اینا موفقیته

      دارم این باور رو می سازم که همین که قدم در این راه گذاشتم،خودش موفقیته و پول پله ی اخره

      به قول استاد عطا روشن

      مسیر تغییر باور رو به قسمت های کوچیک تقسیم کنید و هر روز خودتون رو بخاطر هر تغییر کوچیک تحسین کنید و بدانید مهم ترین کار تغییر باورهاست

      ونتایج به دنبال تغییر باور ها میاد.

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام خیر الحافظین، اللهِ یکتا.

    سلام مجدد.

    ادامه ی زیبایی های 4 بهمنِ دلربای 1402:

    27- امروز کامنت دوست داشتنی و ارزشمند نوشتم هم تو فایل، هم عقل کل.

    نوشتن پاسخ تو عقل کار برای من دور بود، اینکه نزدیک شدم بهش، یعنی بهبود و رشد سمانه جان.

    آفرین قندِ عسلم.

    28- یه نکته ی آموزشی، بهبودبخش شنیدم صبح از همسرم، و خیلی راحت پذیرفتم و ازش تشکر کردم و انجامش دادم.

    قبلاً گارد میگرفتم، لج میکردم، توجیه و دفاع میکردم، الان هم همینطوری هستم گاهی.

    دارم بهتر میشم و آگاهانه رفتار کردن رو تمرین میکنم.

    وقتی این تغییرات رو در خودم میبینم، از قصد مینویسم که بهشون توجه کنم، تحسین کنم خودمو برای چیکه به چیکه ی بهبودهام.

    انگار ذره بین برداشتم دارم بهبودهامو شکار میکنم خودم.

    که یادآوری شون کنم به خودم.

    که بگم و مدرک نشون بدم به ذهنم که داری بهبود میدی خودِ نازنینت رو، ببین لطفا و لذتشو ببر، تحسین کن خودتو تا موتورِ ادامه ی مسیرت روشن بمونه و قدرت بگیره.

    تحسین کردن خود، به جا و جای درست، باعث افزایش انگیزه میشه، چون تلاشهای ادم توسط خودش دیده میشه.

    29- با همسرم ذوقِ نی نی رو کردیم حسابی.

    30- تکون های قشنگِ نی نی، که هر بار منو خوشحال و ذوق زده میکنه، هم برای حضورش تو دلم، هم سلامتی اش.

    الهی شکرت.

    31- باورِ انرژی بخشی که دائم تکرارش میکنم و من و نی نی و بابایی و عزیزانم رو شدیدا برده تو مدار امنیت، سلامتی و … این آیه ی شریف:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    32- سلامتیِ خودم و نی نی و عزیزانم، حال و حسِ خوبم، آرامشم…

    گاهی نجوا میگه چیه اینارو هر بار میگی؟

    تکراریه که!

    تکراری باشه، یعنی به فضلِ خدا دارمشون و بر واجبه برای داشتنشون هر لحظه سپاس گزاری کنم.

    33- خوشم میاد اینجا تو این صفحه، متمرکز دارم از زیبایی های روزانه ام مینویسم.

    برام ارزشمنده، این توجهم به قشنگی ها و نوشتنشون.

    خوشحالم هم تو دفترم مینویسم، هم تو سایت، هم کلامی میگم، هم تو ذهنم میگم…

    34- قاب هنریِ امروز که جلبِ توجه کرده برامون:

    من هر چی دارم تو زندگیم، از فضلِ خداست. من چیزی از خودم ندارم.

    خداوند روزی رسانِ همه ی مخلوقاته.

    35- همسرم هم علاقه مند شده به باورهای زیادی که چسبوندم روی دیوار، و پیگیری شون میکنه.

    بهم چند بار گفته هر کدوم میوفتن از دیوار دوباره بچسبونیم که جلوی چشممون باشن همیشه.

    من برای دلِ خودم چسبوندمشون، اما اینکه میبینم ایشون هم علاقه مند شده و خودش پیگیری میکنه، می ایسته جلوی نوشته ها و میخونه و توجه میکنه بهشون، برام زیباست.

    36- صبح پنجره رو که باز کردم هوای بارونی و خوشبو رو تنفس کنم، پیشیِ خوشگل دیدم رو به رو…

    با عشق و شادی سلام علیک کردم باهاش.

    بزرگوار سه بار برگشت منو دید :)

    37- دیروز سورپرایز شدم از دو پاسخی که برام اومد، امروز هم ذوق کردم یه پاسخ داشتم تو عقل کل که از طریق ایمیلم متوجهش شدم.

    38- یکی از باورهای روی دیوار اینه:

    خدایا هدایتم کن به بهبودگرایی، جایگزین شدنش با کمال گرایی.

    یه لحظه به خودم اومدم دیدم یه مدتیه وارد مدار این خواسته شدم و درک و انجامِ بهبودگرایی برام بهتر و راحت تر شده.

    اخه یادمه تو دوره عزت نفس وقتی از بهبود و انجام تعییرات کوچک صحبت میشد من گارد شدیدی داشتم، اون زمان کمال گرایی ام خیلی بالا بود و معتقد به انجام نبودم انگار…

    الان خیلی نرم و لطیف تر دارم جلو میرم، این خودش بهبودِ بزرگیه برای من، الهی شکر.

    339- فایل 237 سفر به دور امریکا رو دیروز دیدم و لذت بردم.

    نجوا بهم میگه چرا اونجا نمینویسی، از زیبایی هاش نمینویسی و …

    بهبودگرایی من میگه:

    هیچ فرقی نمیکنه کجا و چی مینویسی.

    مهم اینه توجهت به زیبایی ها باشه، همین.

    مگه هدف همین فایلهای سفر به دور امریکا این نیست که ما توجهمون به زیبایی های فایل و مخصوصا زیبایی های زندگیِ خودمون جلب بشه؟

    خب منم دارم همین تمرین رو انجام میدم و این عالیه، آفرین.

    من این کامنتو هم تا همینجا ارسال میکنم با بهبود گرایی.

    حالا به جای یه تیکه شدن، دو تیکه شده زیبایی های امروزم تا الان.

    توجه به زیبایی ها باعثِ رشد و افزایششون میشه.

    مطمینم تا انتهای شب کلی مورد برای تشکر، و زیبایی دیگه مشاهده خواهم کرد که بنویسم، چه اینجا چه تو دفترم.

    الهی شکرت برای نوشتن، که عشقِ زندگیِ منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نامِ اللهِ یکتا

    سلام به همگی

    خیلی لذت میبرم از قرارم با خودم برای نوشتن از قشنگی های روزانه ام، تو این صفحه یا هر صفحه ی دیگه ای از این سایت ارزشمند.

    کانون تمرکزم اینطوری بیشتر جلب شده به قشنگی ها و موشکافی در موردشون.

    :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-

    قشنگی های شنبه جان، 7 بهمن ماهِ بارونی و زیبای سال 1402:

    1- دیروز صبح، داشتم با عشق اینجا مینوشتم، قسمتی از متن پرید.

    خیلی راحت گفتم اشکال نداره، خیره. رهاش کردم…

    قبلش داشتم تو عقل کل پاسخ مجدد میدادم به این سوال که از روزی های غیر حسابتون بگین…

    حدود 1/5 ساعت، صبح به محضِ بیداری، داشتم مینوشتم در موردش.

    بعد که دیدم متنم اینجا پرید، گفتم با خودم هیچ اشکالی نداره این تمرینِ زیبای روزانه نویسی از قشنگی های زندگیم، اونجا اجرا شده اونم به بهترین شکل.

    چند تا سود داشت برام تمرینِ صبح دیروزم در پاسخ به سوال عقل کل:

    * هدایت شدنم مجدد به اون سوال، باعث شد جواب 4 ماه پیش خودمم بخونم.

    * کامنتهای پاسخِ بچه های دیگه رو هم بخونم.

    * توجهم تخصصی بیاد روی روزی ها و نعمتهام، چه کلی چه تو 4 ماهِ پیش.

    * دقیقا بعدش رفتم صبحانه، جالبه چون زمانِ درستش هم بود.

    2- الان داره بارونِ رحمتِ الهی میباره.

    برای من نشانه ی نعمت هست.

    نشانه ی یه روزِ عالی پر از روزی و نعمت و برکت.

    هوا بوی به شدت عالی میده.

    3- خوب خوابیدم از شب تا صبح، متصل، همونطوری که دوست دارم.

    کنارم دو ستون خونه سازی کردم با بالش و پتو که طاق باز نشم تو خواب و الحمدالله خونه سازیم خوب بود :))))

    4- صبحانه آماده کردم برای همسرم، به باباییِ عزیزِ نی نی.

    5- حالم خوبه، حسم خوبه، سلامتم خودم و نی نی، الهی شکرت.

    6- اینترنت وای فای خانگی و بسته همراه اولم که به راحتی وصل میشم اینترنت.

    7- دیشب سایت در دسترس نبود، اصلا بالا نمیومد، یه صفحه سفید بود، نمیدونم مشکل از کجا بود، نتونستم ایمیلها و کامنتهای بچه ها رو باز کنم بخونم.

    گفتم اشکال نداره، بعدا مجدد امتحان میکنم، گفتم خیره.

    صبح (الان) دیدم مسیله حل شده و وارد سایت و اکانتم شدم به سادگی.

    بعد از رفرشِ سایت هم، مستقیم هدایت شدم به این صفحه ی دوست داشتنی و ارزشمند تا بنویسم.

    8- صدای بارون که میاد، من خیلی خوشحال میشم.

    از طریق کانال کولر متوجه میشم و کلی ذوق میکنم.

    9- دو تا قاب هنریِ باور، از دیوار افتاد، یکی بامداد امروز قبل از خواب، یکی هم صبح دیدم کنار بالشم افتاده…

    اولی:

    سمانه جان

    به توحید برسی به همه چیز میرسی.

    دومی:

    فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون

    من قشنگ حس میکنم خداوند لحظه به لحظه هدایتم میکنه با این پیام هاش مستقیم.

    به همسرم پیام های هر روز (این باورها رو) اطلاع میدم، ایشونم خوشحال میشه.

    10- دیشب خوب و راحت و قلبی با اتصال بالا، سپاس گزاری نوشتم.

    11- می‌خواستم تو دفترم شروع کنم به نوشتن که هدایت شدم اینجا، خیلی هم عالی و دوست داشتنی.

    12- صبحانه ی عالی و خوشمزه نوشِ جان کردم.

    نعناع روی نیمرو عالیه، مخصوصا با کره و نون سنگکِ خوشمزه :)

    شیرِ عزیز هم که جایِ خود.

    13- دیدنِ خیسیِ درختها و زمین تو هوایِ بارونی، حسِ خوبی داره.

    14- متوجه شدم سمانه جان برای راحتی و ارامش و آسایشِ بیشترِ خودت: سکوت کن، اجازه بده جریانِ هدایت بهت میگه چکار کنی در چه زمانی، که بهترین باشه برای تو.

    یه نمونه شو صبح دیدم، قشنگ فهمیدم تو حتی اگه یادت بره و حواست هم نباشه، بهت میگه چکار کنی :)

    به قولِ مریم جان:

    دکمه ی ذهن خاموش شه، دکمه ی هدایت روشن میشه.

    15- بهبودگرا شدم، تا هر جایی یادمه مینویسم کامنت تو این صفحه و ارسال میکنم، موارد بعدی تو طولِ شبانه روز رو بعدا اضافه میکنم اینجا و کامنتِ مجدد میفرستم.

    16- آفرین سمانه جون برای اهمیتی که میدی به روح و جسمِ نازنینت.

    ممنونم برای تلاشت، ممنونم با توجه به درک و ظرفیتت داری اقدامِ عملی میکنی در موردِ خودت.

    17- تو ستاره قطبی ام نوشته بودم پنجشنبه و جمعه خونه مادر شوهرم و مامانم که میریم، حسابی خوش بگذره، بگیم و بخندیم.

    همینطور هم شد.

    کلی خندیدم، شاد شدم.

    18- همچنان بارون میاد، صداش میاد و هوا لطیفه.

    19- اینکه مشغولِ نوشتنِ کامنت از زیبایی های امروزم هستم اینجا و توجهم روی قشنگی هاست.

    این نوشتن ها هم یکی از انواعِ بی شمارِ روزیِ غیرِ حسابِ من در زندگیمه.

    20- دیشب بهتر درک کردم هر چی وارد زندگیم میشه، دسترسی من بهش باز میشه، اعم از پولی که از طریق حقوق وارد میشه، هدیه ها، خوراکی ها، حس های خوب و شادی، سلامتی و ارامش و … که تعدادشون بی شمار هست هر لحظه تو زندگیم از نعمتهای خداست.

    میشه نعمت.

    میشه برکت.

    میشه روزیِ حساب.

    میشه روزیِ غیر حساب.

    میشه از فضلِ خدا.

    شاید ظاهرش ساده باشه این حرف، ولی وقتی ادم بهتر درک میکنه، عمیق تر هم سپاس گزاره.

    با پوست و گوشت و استخونش حس میکنه چقدر در لحظه، ثروت داره.

    ثروت رو فقط به پول، مادیات، طلا، خونه، ماشین، مسافرت و … وصل نمیکنه.

    آدم تازه یادش میوفته برای سلامتی تک تک اعضای بدنش باید سپاس گزار باشه.

    برای دست ها و پاهایی که در سلامتی هستن و دارن کار میکنن.

    برای اجزای بسیار کاربردیِ صورت، که دارن عالی کارشون رو انجام میدن.

    برای اعضای داخلیِ بدن که زیاد هستن.

    برای آرامشِ روحی که آدم داره در همون لحظه.

    برای امنیتی که داره.

    برای سقفِ بالاسر، گرمای خونه تو سرما.

    برای خنکیِ خونه تو گرما و …

    از خداوند میخوام سپاس گزارترم کنه.

    راهش رو تازه متوجه شدم.

    هر چی بیشتر درک کنم چی دارم، چی وارد زندگیم میشه، چه خودم خلقش کنم چه هدیه بگیرم چه هر مدلِ دیگه ای، یعنی خداوند داره روزیِ منو میده، هم مادی هم معنوی…

    محبت و توجهی که ادم به خودش میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.

    محبت و توجهی که دیگری به ادم میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.

    محبت و توجهی که ادم به دیگری میکنه، جزوِ روزی اش محسوب میشه.

    یعنی هر طرف رو نگاه میکنی، توجه و دقت میکنی، بهتر درک میکنی تو مدارِ ثروتِ خداوند هستی که بی نهایته.

    سمانه جان اشکالی نداره اگه گاهی این ابعاد وسیعِ ثروتِ پیرامونت رو فراموش میکنی یا نادیده میگیری.

    مهم اینه که بدونی خدا هدایتت میکنه خودش، که برگردی تو مدارِ درک و آگاهی…

    نترس و ناراحت و نگران نشو.

    تو هر لحظه برمیگردی تو بغلِ امن و نرم و گرمِ خدا.

    خودِ درک کردن، فهمیدن، انجام دادن، میشه جزوِ روزیِ آدم…

    روزیِ من شد که بعد از کامنتِ دیروز صبحم برای پاسخ به سوال انواعِ روزی های غیر حساب، به درک بهتر برسم پایانِ شب در رابطه با انواعِ روزی ها…

    برای این تکه از درکم خیلی سپاس گزار اللهِ یکتا هستم.

    ممنونم که دسترسیم به این نعمت باز شد دیشب و الان.

    21- صدای آواز پرنده داره میاد.

    22- دیروز پیامِ تسلیمِ خدا بودن اومد، امروز هم یه لحظه تو تلویزیون شنیدم، کیف میکنم با این جریانِ هدایتِ بدونِ توقفِ خداوند…

    :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-::

    خدای مهربونم، ازت ممنونم برای تک تک نعمتهایی که دیشب برام اشکارتر شدن و نوشتم تو دفترم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 2033 روز

      به نام اللهِ هادی.

      سلام.

      چقدر خوبه این جریانِ هدایت…

      خیالِ آدمو راحت میکنه، استرس و نگرانی رو دور میکنه.

      هدایت شدم به خوندنِ این کامنتِ خودم، و مستقیماً این قسمت توجهم رو به شدت جلب کرد:

      اجازه بده جریانِ هدایت بهت میگه چکار کنی در چه زمانی، که بهترین باشه برای تو.

      چکار کنی، در چه زمانی…

      یعنی عجله نکن کی باید اقدام بکنی، چه کنی، چی میشه؟

      چطوری میشه؟

      مگه میشه؟

      دخالت و فکر کردن به اینکه چطوری میشه رو باید بذارم کنار.

      خودش در زمان درستش، میگه چیکار کن، همون موقع اقدام کن، نه زودتر نه دیرتر.

      نه با روشی که الان ذهنت بهت میگه.

      صبر کن بذار ببین خدا میگه چکار کنی، همون موقع که هدایتت کرد اقدام کن.

      نه با ذهنت، با قلبت متوجه میشی چه کنی.

      عجله واسه چی؟

      کنترل ذهن کن، لذت ببر از لحظاتت تا لحظه ی هدایت و اقدام فرا برسه.

      تو نمیدونی راه حل و روش مناسب و زمان مناسب چیه، خدا میدونه.

      خدا جانم مرسی که اینطوری واضح باهام صحبت می‌کنی.

      تو میدونی سمانه از طریقِ نوشتن، بهتر ارتباط میگیره، بهتر متوجه میشه، باهام از همون طریق صحبت میکنی.

      خیلی بی نظیری.

      این گفتگو یکی از قشنگی های امروزم هست که انحصاری نوشتمش.

      امروز، چهارشنبه ی زیبای اسفندی هست، دومین روز از ماه اخر سال پرکتِ 1402 برای من.

      هر سال خوبه، امسال خوبه، سال های بعد هم بهتر از امسال.

      خدایا ازت متشکرم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1348 روز

    بنام آنکه هرآنچه دارم از اوست

    سلام به اشتاد عزیز و تمامی دوستان زیبابین این سایت

    سمانه جان داره اینجا میترکونه ،از من ناسپاس به سمانه جان یوسفی سپاسگزار ،منم میخوام از شما ایده بگیرم و زیبایی های روزمو اینجا بنویسم تا مثل شما سپلسگزار بشم

    سمانه جان حالتو خریدارم بد رقم ،خیلی خوب میدونم وقتی اینطور متمرکز بشیم روی زیبای های اطرافمون چقدر لطیف میشه آدم

    چون یادم میاد اون اوایل که با استاد و نگرشش به جهان آشنا شدم اینقدر لطیف شده بودم که نگام به آسمون و زمین میافتاد از شدت ذوق فقط اشک میریختم ،از خداوند درخواست میکنم منم توی مدار شما قرار بگیرم و روحم لطیف بشه

    بریم سراغ زیبای های امروزم

    1-دیدن پسرم وقتیکه صب از خواب بیدار شدم ( شاید در هفته دو روز پیش من باشه ) و بوسیدنش وقتی که خواب بود

    2-دیدن باغچه خوشگل خونه مادرم که گلهای قشنگ شکوفه دادن و سرسبزیشون به رنگ فسفری و چشم از دیدنشون سیر نمیشه

    3.دیدن مشتریای شوخم وقتی که در مسیر پیاده به سمت محل کارم میرفتم

    4.دیدن کوچه پوشیده از درختان و گیاهای سرسبز به رنگهای مختلف که آدمو یاد فیلم آواتار میندازه بسکه تنوع رنگ توشه

    5.منظره زیبای کوهای که ابرهای سفید بالاشون و هر صب من بابت دیدن این صحنه از خداوند تشکر میکنم با فرکانس الله هماهنگ میشم ..

    6.نسیم خنکی که این چند روز بعد از بارندگی هوای منطقمون گرفته به خودش

    7.نهر زیبای کنار محل کارم که گلهای این فصل دو طرفش رویدن و تا چشم کار میکه ادامه داره تا وصل میشه به کوهای منطقمون

    8.رنگ زیبای کوها که اول صب به رنگ خاکساری پوشیده و سبز رنگ و ظهر رنگش به سفید متمایل میشه و دم غروب ارغوانی و موقع غروب بنفش میشه …وای خدای من چقدر این صحنه رو دوسدارم

    9.مشتریای دوسداشتنی و قدیمی من که همیشه با من مهربون بود کلی لذت میبرم از هم صحبتی باهاش

    10.اومدن مشتری سال گذشتم که اصلا اهل اسنجا نبود ولی چون من پارسال یه لطفی بهش کردم امروز اومد و لزم خدمات گرفت کلی هم حرفای قشنگ زدیم با هم و کلی خرید کرد ازمون

    11.کاسبی خوبی که امروز داشتم و کلی مشتری خوب ازم خدمات گرفتن

    12.ناهار خوشمزه مامان و آبجی پزم که یه پشقاب کامل ازش خوردم

    13.رفتن به خیابون با پسرم که ولی خیابونا رو گشتیم و فراوانی ثروت و رونق کسب کارها رو با هم دیدم مخصوصا طلا فروشی ها رو که اکثرا پر بودن

    14.دیدن دختران زیبا روی که پوششون نسبت به چتد سال پیش زمین تا آسمون عوض شده و خیلی زیباتر شدن

    15.بازی پلی استیشن با پسرم که کلی هیجانی بود

    16.اومدن دوباره پسرم با من و اینکه خودش انتخاب کرد امشبم پیشم بخوابه

    17.بازی های بچگانه با خواهر زادهام و پسرم که کلی سرو صدا داشت

    18.دیدن کامنت زیبای سمانه جان و تعهدش در نوشتن زیبای هایش که منو وادار کرد اینقدر دقیق از زیبای های روزم بنویسم

    خدایا فرمان روای آسمان و زمین تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ..

    بازم ازت ممنونم سمانه جان و برات آرزوی روزهای بسیار لذتبخش دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 2033 روز

      سلام آقای کرمیِ بزرگوار.

      بسیار ممنونم از محبت و توجهتون به کامنت هام.

      این لطف خداست که وارد این مسیر شدم.

      روزهایی بوده که نجوا بهم گفته ننویس، که چی بشه، بعد به خودم گفتم اشکال نداره حتی اگه کم هم شده بنویس تا بتونی بهبودگرا باشی و عمل کنی.

      بعد که نوشتم یه دوست عزیزی پیامی نوشته و تشویقم کرده در مسیر مثل پیام شما.

      اینم نشونه ی خداست که از دست بنده های نازنینش بهم یاداوری میکنه مسیرت رو ادامه بده.

      و من سپاس گزار خالق عزیزم و تمام دوستان عزیزی هستم که تو کامنتهاشون اسم منو میارن و باعث میشن انگیزه ام بهتر بشه.

      فرکانسی که میفرستم رو میگیرم.

      دیگه دارم بهتر درک میکنم دلیل حال بدم، عدم کنترل ورودی هامه، و یه فرکانسِ ناخالص که خودم فرستادم…

      وقتی هم حالم خوبه و نعمت ها رگباری سرازیر میشن تو لحظاتم، یعنی کنترل ورودی و کنترل ذهن رو خوب دارم تمرین میکنم.

      دو طرف این ماجرا برام سود داره.

      چون یاد میگیرم دارم چطوری با خودم رفتار میکنم.

      و انتخابِ من واسه زندگیم کدومه؟

      ممنونم از شما و بهترین ها رو براتون ارزو میکنم.

      نوعِ سپاس گزاری و توجهتون به زیبایی های زندگیتون واقعا زیبا بود و باعث شد یادم بیوفته میتونم محدوده ی توجه به زیبایی ها رو وسیع تر و با جزییات بیشتری تبدیل کنم برای خودم.

      در پناه رب العالمین نازنینم باشین همیشه، همه مون باشیم.

      خدایا شکرت برای همه ی نعماتت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام الله، سلام.

    زیبایی های امروز چهارشنبه 27 تیر 1403.

    خدایا شکرت برای استراحت خوبمون، تو ستاره قطبی نوشتم و تیک خورد.

    تو دفترم که ستاره قطبی مینوشتم یهو یادم اومد تا قبل زایمان که هر روز مینوشتم چقدر خلق میکردم خواسته هامو.

    انگار بعد یه خواب بیدار شم و یادم بیاد راه خلق خواسته ها چی بود برام.

    خدایا شکرت برای نعمت آب، حمام، برق، گاز و

    خدایا شکرت برای غذاهای خوشمزه ی نذری که مامانم آورد برامون.

    خدایا شکرت برای لباسِ ستِ 4 تیکه ای که برای قند عسلم سفارش دادم.

    تنش کردم هم قشنگه، هم خوشرنگ.

    الهی شکرت برای پارچه ماهگرد خوشگلی که برای حافظ جونم خریدیم امروز.

    که بخوابه روش عکس بگیریم از ماه تولدش.

    طرح دایناسور بامزه داره.

    یه چیزی از خواهرزاده ام دیدم که خیلی برام اموزنده بود.

    داره دکترای داروسازی میخونه و تقریبا نصف مسیر رو رفته به سلامتی و لطف خدا.

    قاطیِ فشار سنگینِ امتحاناش با دوستاش یه شب رفتن بیرون رستوران و شام خوردن.

    من تماس تصویری از طریق گوگل میت گرفته بودم باهاش و فضای رستوران رو بهم نشون داد.

    خیلی رنگی رنگی و شاد.

    واقعا تحسینش میکنم که داخل زندگی هست.

    زندگی رو زندگی میکنه با تمام مشغله های ذهنی که میدونم داره، داره سعی میکنه از زندگی و عمر و جوانیش لذت هم ببره.

    عاشقتم محیای خاله.

    کمد ویترینیِ حافظ رو که اسباب بازی هاشو توش چیده بودیم تغییر دکوراسیون دادم.

    الهی شکر برای همه ی تغییرات و بهبودهای ریز و درشتِ هر روزم.

    آشپزخونه مون رو مرتب میکنم، سینک مرتبه اکثرا، این باعث خوشحالیم میشه، الهی شکر.

    ماشین لباسشویی و ظرفشوییمونو مرتب روشن میکنیم و لباس ها و ظرف هامون تمیز و مرتبن، این خوشحالم میکنه، الهی شکر.

    تا همین چند هفته پیش سخت تو عذاب و فشار روحی بودم چطور میتونم با بچه و کارهای و مراقبت های زیادی که نیاز داره میتونم آشپزی بکنم، به کارهای خونه اعم از جاروبرقی، شستن ظرف و لباس، گردگیری و … برسم.

    فشار زیادی روم بود.

    اما کم کم فهمیدم میشه.

    یعنی خدا نشونم داد میشه.

    آسانم کرد بر آسانی ها.

    الان موازی کاری میکنم.

    حافظ خوابه و حتی گاهی تو بیداریش به کارها میرسم، به خود حافظ و نیازهاش میرسم.

    خدایا شکرت که از سختی که نفسم رو بریده بود به سلامتی عبورم دادی.

    با عشق با حافظ صحبت میکنم و قربون صدقه اش میرم موقع شیر دادن بهش، پوشک کردنش، شستنش، باد گلو گرفتنش، خوابوندنش و …

    براش شعر و لالایی زیاد میخونم، تو خونه اهنگ هم پخش میکنم گاهی، فایلای استاد رو هم پخش میکنم.

    درسته حالا جا دارم تا بهتر یاد بگیرم، ولی تا همین الانم خیلی سپاس گزارم برای همه چیز.

    امروز لباس نوزادی همسرمو تنِ پسرم کردیم و عکس گرفتم ازش یادگاری.

    مادرشوهر مهربانم دوست داشت عکس دوتاشونو بذاره کنار هم با همون لباس.

    امشب یهویی کشو رو باز کرد لباس رو دیدم و تنش کردم.

    دقیقا اندازه الانش هست، اگه میگذشت دیگه تنش نمیرفت.

    خدایا مرسی که یادم انداختی.

    خدایا شکرت دیشب رفتیم پیاده روی تو هوای خنک 3 نفری، درختانی رو دیدم که باد برگهاشونو تکون میداد، گلهای سفید دیدم، پیشی دیدم، نیمکت بود تو پیاده رو و کمی نشستیم روش، دو خانم که میگذشتن از جلومون لبخند زدن به من و حافظ و ارزوی سلامتی کردن براش، خیلی خوشحال شدم.

    فروانس نوزاد به شدت بالاست و عشق رو جذب میکنه.

    کامنت پاسخ دوستانم رو خوندم، رویا جان و نفیسه جانم.

    دوستان نازنینم خیلی محبت دارن به و حافظ و همسرم.

    خدایا شکرت.

    در پناه خداوند باشیم همگی.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت که هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: