زیبایی ها را ببینیم - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    قشنگی های 14 اردیبهشت جان، جمعه.

    1- صبح و عصر رفتم پیاده روی داخل محوطه ی زیبای مجتمع مون.

    محوطه مون عالی شده، سرسبز و پر از گل‌های رنگارنگ، درخت های انار زیبا، شمشادهای خوشگل و جدید، بوی خوش هوا، هوای بارونی و پر طراوت.

    2- شیرینی های مامان شدن داره هر روز بیشتر میشه برام، در کنارش دارم با چالش های مامان شدن و تغییر شرایط هم کنار میام و می پذیرمشون.

    3- داره بارون میاد الان (10 شب) و من لبریزم از حس خوب.

    این بارون نشانه ی خوبیه برای من.

    4- خانواده عزیزم برام لباس هدیه گرفتن، خیلی خوشحال شدم از محبت خالصانه ای که دریاعت میکنم به شدت از اطرافیانم.

    اعتبارش از خداونده.

    5- امروز عصر تونستم و فرصت شد تو دفترم سپاس گزاری بنویسم، خیلی بهم چسبید.

    خدایا مرسی واسه برکتی که به زمانم دادی.

    درخواست جدید این روزهام خوابِ باکیفیت شبانه (مدت زمانش مهم نیست، شده 10 دقیقه باشه چه چند ساعت) و برکت داشتنِ زمان هست برام.

    به طوریکه هم به بچه برسم هم به کارهام، استراحت هم داشته باشم.

    6- پروسه زایمانم خیلی متفاوت و خاص بود برام، خاطره ی شیرینی برام مونده از بیمارستان، زایمان، بچه دار شدن، درد داشتن، توکل کردن به خدا توی درد بعد از زایمان، تمام پرسنلِ عالیِ بیمارستان و رفتارهای قشنگشون باهام…

    بخوام از روز زایمان و فرداش بنویسم ساعت ها باید بنویسم.

    الهی شکرت برای همه چیز، برای همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2246 روز

      درود و سلام خدمت مامان جدید . خدمت تازه شکفته شده ی بهاری . مامان سمانه جون عزیز قدم نو رسیده ی فرشته ی الهی مون مبارک خدایا شکرت یک عباسمنشی دیگه به جمع پر برکت مون اضافه شد خدایاااا شکرت بخاطر بوی لذت بخش نوزاد مون خدایااا چع سعادتی چه مبارکی بخدا عاشق بوی لذیذ و خوشمزه اش ام خدایااا شکرت

      سمانه جونم خدا قوت خدا بهت قدرت و انرژی بیشتری بده

      سمانه جان من اکثر وقت ها کامنت های زیبای روز شمارت رو در این بخش از فایل می خونم ممنونم که هر روز زیبایی های روزانه آت رو اینجا می نویسی و نور خدا رو تابان تر و درخشان تر در این قسمت می تاباند مرسی مرسی برای تمام روزهایی که اومدی و اینجا برامون از زیبایی های روزانه آت نوشتی

      مرسی مرسی که حتی در دوران زایمان هم بازم برامون نوشتی

      سمانه جان با کمی تاخیر اومدم ایمیل ها رو چک کنم یهویی اسم زیبات رو دیدم گفتم اول بیام کامنت زیبات رو بخونم که یهویی متوجه شدم بسلامتی فارق شدی خدایا شکرت که بهترین و قشنگترین فصل درخشان زندگی پر بارت شروع شده خدایااا شکرت

      حالا میرم کامنت های قبلی تو بخونم چون آنقدر تعداد کامنت ها و ایمیل های سایت زیاد هستش که به خواندن همه شون نمی‌رسم ولی الان اومدم و اسم تو رو انتخاب کردم و تازه متوجه شدم چند وقتی هستش که فرشته ی کوچولومون قدم به این جهان مادی گذاشته خدا رو شکر مادر بینظیری مثل تو سمانه ی نازنینی رو برای راهنما و نگهبان و پرورش انتخاب کرده واقعا چقدر لذت بخشع خدایا شکرت بازم بهت چنین روز فرخنده ای رو تبریک می گم ممنونم مرسی عزیزم مواظب خودت و اون فرشته ی نازنین باش و از طرف منم به همسر مهربانت و دیگر اعضای خانواده آت قدم نورسیده مون رو تبریک بگید

      روز و شبت به شادی و شادکامی و لذت و شیرینی باشه

      مرسی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      بنام خدای خالق

      سلام به روی ماهت سمانه عزیزم

      بینهایت سپاسگزار خدای مهربانم که منو هدایت کرد

      خداروشکر میکنم برای دیدن زیبایی ها

      برای خوندن کامنت زیبات

      اومده بودم درباره نی نی عزیز دلیت بپرسم

      خیلی مشتاق هستم ببینم بدنیا اومد یا ن

      دختره یا پسره اسمش رو چی میزاری

      نوشتی پروسه زایمان برات خاص و متفاوت بود یعنی نی‌نی جون بدنیا اومده؟

      انشالله که همیشه سلامت و پرخیر و برکت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نامِ الله

    سلام.

    قشنگی های امشب:

    هدایت شدم به کامنت نفیسه جانم (ایمیل)، و بعد پاسخی که برای رویا جان مهاجر سلطانی عزیزم نوشته بود برای فایل توکل در عمل.

    کامنت نفیسه جانم توجهمو جلب کرد کامنت رویا جان رو بخونم.

    الهی شکرت که اینجا و تو این سایتم و هر لحظه میتونم با ابعاد متفاوت و دلچسب سپاس گزاری روبه رو شم.

    من حس کردم چقدر قلبی رویا جان سپاس گزاره تو زندگیش.

    بهش افتخار میکنم، تحسینش میکنم، براش دست میزنم برای این سیر و سلوک.

    یه چیز جالب هم در مورد سپاس گزاری تو کامنت سعیده جان شهریاری خوندم که یاداوریِ خوبی بود برام:

    اینکه نوشته بود (برگرفته از دوره 12 قدم) وقتی حالمون بده، فشار نجوا بالاست، اصولا دسترسی به شکر گزاری بسته است، اون موقع سرزنش و احساس عذاب وجدان و گناه هم بالا میره به خاطر نجواها، بهترین کار اینه به مسیله و مشکل توجه نکنیم و حواسمون رو ازش برداریم بذاریم یه جای خوبِ دیگه.

    اینطوری فشار نجوا و حس بد کم کم فروکش میکنه.

    و بعد دسترسی به مدار سپاس گزاری باز میشه.

    من اینو تست کردم امروز.

    وقتیکه تو ذهنم 3 مورد باعث حسِ بد شدن برام و بعد ورودِ نجوا …

    الان حتی یادم نیست اون 3 مورد چی بودن ولی کاملا یادمه اگاهانه گفتم این به این سه تا فکر و توجه نکن، برو روی یه مورد دیگه.

    تشکر میکنم از استاد و بعد سعیده جان برای یاداوریِ این راهکارِ به شدت عالی.

    و این جمله ی عالیِ نفیسه جانم:

    جوری باید سپاسگزاری کنیم که الان هست حسش کنیم ولی یادمون میرود و این تذکرات لازم اند. اشکالی هم ندارد دایم باید قانون را مرور کنیم دایم باید توجهمون به کنترل ذهن و اعتراض از ناخواسته ها باشد دایم باید زیبایی ها را در آدم ها و محیط ببینیم دایم باید حالمون را خوب نگه داریم و می‌دونم نباید سرزنش کنم خودمو اگر یادم رفت دوباره ادامه می دهم.

    خیلی مهمه که من، سمانه جان صوفی، یادم بیاد که بله منم گاهی از مسیر خارج میشم.

    گاهی یادم میره.

    گاهی ضعیف میشم.

    ولی همیشه میتونم در بزنم و دوباره بیام تو مسیر.

    و تمرین کنم.

    الهی شکر گفتن هامو سعی میکنم در لحظه بگم. (این یکی از تمرینات بهبودگرایی برای منه، که هر کاری رو همون لحظه که میاد به ذهن یا قلبم انجام بدم و موکول نشه بعد یا شرایطِ کامل تر)

    ولی گاهی زور کمال گرایی بیشتره، میگه حتما باید تو دفتر بنویسی که قبول باشه. ثبت شه برات، یاداوری شه برات.

    و خوبه که بخشی شو هم اینجا مینویسم.

    الهی شکر.

    امشب بادِ مطبوعی میاد.

    هر بار که خورد به صورتم به وجد اومدم.

    حافظ تو بغلم بود، کامنت رویا جان مهاجر سطانی در فایل توکل در عمل رو میخوندم تو تاریکی اتاق، راه میرفتم تا حافظ جان بخوابه، و باد هم میخورد به صورتم…

    عجب ترکیب جادویی، به به.

    و صدای باد…

    بی انصافیه اگه یاد نکنم از لذتی که میبرم علاوه بر خنکیِ بادی که میخوره به صورتم، از صدای بادی که میپیچه تو گوش هام…

    بله، صدای باد عالیه.

    همین الان یه صدای بلند از باد اومد.

    خدایا شکرت به خودت و حضورت و قدرتت…

    آیه ای که بولد شده برام این روزها:

    هُوَ عَلَیَّ هَیِّن- این بر من (خدا) آسان است.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2246 روز

      درود و وقت بخیر خدمت مادر جدیدمون سمانه جان صوفی نازنینم .. مادر قند عسل و قند نبات مون مادر حافظ جانمون . خوب کردی حافظ عزیزمون رو به این دنیا آوردی .. خوب کردی این عزیز دردونه رو عین عروسک و ملوسک رو برامون آوردی .. وووااای که من هر وقت سمانه جونمو توی ایمیل هام میبینم فوری میام کامنت رو ببینم که چی برامون داری و چی نوشتی

      کجا رفتی و نکات مثبت امروزت چی بوده یا اینکه امروز چقدر تیز بین تر زیبایی ها رو دیدی و بعدش فوری میرم عکس خوشکل هوشمندانه ی حافظ قند عسلم و میبینم ووووااااااای خدایااآاا شکرت خدایا وقتی توی کامنتت خوندم که راجب چهارماهگی و پوشک و موشک این جیگر طلا نوشتی نمیدونی چقدر ذوق زده شدم قوربون اون پوشکش که سایزش بزرگتر شده عجیجمممم

      عاشقتم سمانه جونم تو فقط از حافظمون نگهداری کن و براش کامنت های منو بلند بلند بخون و فایل های عباسمنش براش بذار ببینه دیگه هیچ کاری نکن همین عزیزم !!!! مرسی سمانه جونم وقتی اسم خودمو توی کامنتت دیدم شاخکام تیز شد .. گفتم اون کامنت من توی توکل در عمل مگه چی نوشتم سبب خیر شدید که دوباره برم بخونمش … راستی سمانه جونم یادت نره کامنت منو برای حافظ جان بلند بلند بخون

      نمی‌دونم هر کاری می‌کنی بکن ولی کامنت منو حتما بلند بلند برای حافظ عجیجم بخون .. سمانه جونم چقدر خوب شد اول وقت اومدم توی سایت و با ایمیل و کامنت تو روبرو شدم آخه توی دفتر سپاسگذاری و ستاره ی قطبی ام نوشتم .. خدایاااا شکرت که روزم رو با بهترینها زیبایی ها شادی ها دیده ها شنیده ها آگاهی ها پول و ثروت و نعمت و خیر و خوشی و سلامتی و تندرستی آغاز کردم و بلطف خداوند با موفقیت و شادی و خوشی به شب می‌رسانم و بعدش اومدم توی سایت و ایمیل شما را باز کردم و با عکس خندان مادر و پسر قند و عسل مون مواجه شدم یعنی دیگه از این بهتر چی می تونن باشه .. خیلی عکست زیبا و شادابه یعنی این روزا باورت میشه همش با عکس های شاد و خندان روبرو میشم چقدر لذت بخشع چقدر روحیه ام عالی تر شده بخدا این سایت عند شه (بقول پرویز پرستویی) عند زیبایی هست عند شادابیع . اینجا هر کامنتی رو میخونم فقط و فقط عشق و مهر و محبت و توکل ایمان و خداوند و توحیدیه و موفقیتع ..

      سمانه جونم مرسی مرسی هر روز وقت می‌ذاری و میایی اینجا برامون می نویسی البته میدونم توی محصولات هستی و توی قسمت های دیگه فعالی ولی فکر کنم در این قسمت زیبایی ها رو ببینیم بنام تو ثبت شده و یعنی فایل زیبایی ها رو ببینیم مساوی سمانه جون صوفی و قند نبات و قند و عسل و جیگر طلا!!!!!

      سمانه جونم یادت باشه من یکی از دنبال کنندگان پروپاقرص دایمی کامنت هات هستم یعنی هر روز منتظرت هستم که کامنتتو بخونم و لذت ببرم خدایااا شکرت که هستی خدایااا شکرت که دوستان فوق العاده ای در این سایت دارم خدا رو شکر که تنها جایی هست که هیچوقت ازش سیر نمیشم . تا لحظه ای که خوابم می‌بره دارم کامنت ها رو میخونم و یا خواب آلو خواب آلو فایل ها رو میبینم بخصوص سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و خلاصه دارم اینجا زندگی میکنم و لذت میبرم و از خداوند بخاطر وجود استاد عباسمنش نازنینم تشکر و قدر دانی میکنم که چنین فضای بهشتی رو برامون ساخته . مرسی مرسی استاد قشنگم .. مرسی مرسی سمانه جونم . مرسی مرسی خدا جونم که تمام عزیز دردونه ها و نور چشمی هاتو اینجا یکدست دور هم جمع کردی خدایااآاا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1113 روز

      سلام سمانه جانم

      مامان بهبود گرای مستمر

      اول حافظ را ببوس

      از دوشنبه احساس ناتوانی و ناامیدی اومد سراغم تو ستاره قطبیم گفتم خدایا فقط حس شادی دیدن نعماتی که الان دارم و امیدم را به زندگی برگردون . بعد چند تا مثال از دور و بری های خودم که تو چالش ها خودشون را نباختن برای خودم زدم، ولی انصافا خدا سنگ تموم گذاشت برایم و تونستم نعماتم را ببینم حالم رو به بهبود رفت و امروز دیدم من چقدر نسبت به قبل عوض شدم!!! معمولاً آدم آن تایمی هستم و اگر دیر به جایی می رسیدم عصبی می شدم اما دیدم بهتر از قبلم شدم بچه ام وقت دکتر داشت می خواستم سر وقت بریم اما نشد اگر من قبلی بودم کلی اوقات تلخی می کردم ،کل مسیر سر شوهرم غر می‌زدم ، اما اون بار یکم ناراحت شدم و بهم ریختم بعد گفتم حتما خیر است و ما در بهترین زمان بهترین مکانیم زود تونستم خودم را جمع و جور کنم و این بار نذاشتم منو بهم بریزد از اول گفتم در بهترین زمان در بهترین مکان هستم و با آرامش رسیدیم و همه چی عالی بود..

      ولی این تغییر آنقدر نامحسوس بود که اگر از خدا نخواسته بودم نعماتم را نشونم بده محال بود یادم بیفتد.

      نعمت آرامش

      نعمت حرف زدن با خدا ی رفیق

      نعمت دیدن نعماتی

      البته که هیچوقت نمیتونم شکر نعماتش را به جا بیاورم و ذهنم اصلا گنجایش تمام نعماتی را که بهم داده شده ندارد اما همین قدر که امروز تونستم به فرکانس شکرگزاری برسم حالم خوب بود امیدم به زندگی برگشت خداروشکر.

      سمانه جانم منم باشما موافقم رویا جان واقعا از ته دل سپاسگزاری می کند و برای همین وقتی از دل می نویسد به دل میشینه. این هم یک نعمتی است که خدا بهمون داده ، دوستان سپاسگزار و مثبت اندیش و توحیدی.

      ممنونم از یاد اوریت برای حس کردن خواسته طوری که داریش .

      من قبلاً این حس را امتحان کردم جواب گرفتم ولی انگار برای خواسته های جدیدم یادم می رود، شایدم هنوز به فرکانسش نرسیدم باید سعی کنم بیشتر تو حال خوب بمونم در طی روز .

      در مورد عکس پروفایلم ، راستش با خودم می گفتم مناظر این جا خیلی قشنگ تر از من است بگذار بچه های سایت ببینند و تصویر سازی کنند بعد دیدم این از کمبود عزت نفس می آید من خودم قشنگترین هستم چون من اشرف مخلوقات هستم ممنونم یادم انداختی و این ترمز را شناسایی کردم ، در بهترین فرصت انشالله عکسم را چنج می کنم754

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدا

    سلام.

    – الهی شکرت که امروز اومدیم خونه مون.

    – الهی شکرت که با مراقبت های عالی حالِ حافظ جون بهبود پیدا کرد.

    – الهی شکر برای دکتر خوبش و پرستارهای مهربونش.

    – الهی شکرت برای سلامتیِ پسرم.

    – الهی شکرت برای خنده های روی لبش همیشه.

    – الهی شکرت برای پیچیدنِ صداش تو خونه مون.

    – الهی شکرت برگشتیم تو امنیتِ خونه و خانواده مون.

    – الهی شکرت که تو بیمارستان راحت بودیم و تحتِ نظر.

    – الهی شکرت برای وجودِ نازنینِ پسرم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    – مرسی از دونه دونه پرستارهای مهربونِ حافظ که تا وقتی اونجا بودیم مراقبش بودن، خانم ها فیضی، قلی پور، محمدیها، و اونایی که اسمشون رو یادم نیست.

    – ممنونم از خانم های مهربون و باسلیقه ای که اتاق رو همیشه تمیز نگه میداشتن و به نظافت اتاق رسیدگی می کردن.

    – ممنونم از خانم های قسمت خانه داری و غذا و آب جوش و …

    – الهی شکرت که تو اتاق مستقل بودیم و تنها، دو تخته بود ولی برای ما شد خصوصی و تکی.

    – الهی شکر که تجربه کردم تنها بودن با حافظ رو بدونِ کمک های همسر یا مادرم، برام لازم بود، این ترس و وابستگی یه جا باید شکسته میشد.

    ممنونم از خانم فیضی، پرستار محترم که دیگه اجازه نداد مامان بمونه و من روبه روشدم با تنهایی.

    اول پَکَر شدم، بعد گفتم چیه دختر، همینه، راهی نیست، روبه رو شو، الحمدالله که شب اول اسان بودیم در کل و انرژی ذخیره کردیم برای شب بعدیش.

    الحمدلله که الانم خونه هستیم.

    یه چیزی بگم.

    دو نفر بهم گفتن اسپند دود کن برای حافظ.

    بیشتر برای چشم نخوردن میگن اینو.

    اما سرچ کردم خواصش رو خوندم.

    کاری ندارم به اینا.

    یه لحظه گفتم چیه برای سلامتیش و دور شدن انرژی های بد ازش، اسپند میتونه کاری کنه، خدا نمیتونه؟

    نه دیگه.

    خط قرمزم اینه که هر چیزی رو، هر چیزی رو، قدرتمندتر نببینم از خدا.

    گاهی متوجه میشم گاهی نه.

    وقتی متوجه میشم یه فکر و باور توش شرکه، انگار یه چراغِ قرمزِ خطر و آژیردار تو ذهنم روشن میشه و میگه مراقب باش!

    خطر!

    خطرِ شرک!

    و وقتی اگاه میشم دوباره قوی میشم و توحیدم تثبیت میشه.

    – الهی شکر برای همه ی تمرین های خودشناسیم این مدت با این چالش.

    آفرین سمانه جون، قدردانِ تلاشت هستم عزیز دلم.

    مرسی که تلاشتو میکنی.

    – برگشتنی به خونه یه ناخواسته پیش اومد که ترسیدم، گریه کردم، ناراحت شدم.

    اقدام کردیم.

    اومدیم خونه شروع کردم به رسیدگی به لباس های الوده و کثیفمون و دو سری شسته شدن با ماشین و پهن کردم

    سمانه جان ازت ممنون که هدایت رو گوش دادی و خودتو مشغول کار فیزیکی کردی تا ذهنت بازیِ جدیدِ ترس و استرس و اضطراب واست راه نندازه.

    البته که بعدش دراز کشیدم و رفع خستگی.

    و پاسخ کنترل ذهنمو گرفتم:

    از لحاظِ روحی حالم بهتر شد، چون به تضاد فکر نکردم و بهش شاخ و برگ ندادم.

    مسیله خودش درست شد.

    اون همه وسایل، مرتب شدن، شسته شدن.

    خونه برگشت به حالتِ قبلش.

    حقیقتا کار کردن خیلی بهم کمک کرد.

    ذهنم رو آروم کرد چون نزدیک بود وارد یه حمله ی مخرب بهم بشه و شادیِ ترخیصِ حافظ جون رو کوفتم بکنه.

    الحمدالله که خیر شد.

    خوراکی ها رو گذاشتم یخچال.

    لباس ها مدیریت شدن.

    حافظ جان رو همزمان باباییش خوابوند تا خستگیِ بچه ام در بره.

    لباس های قبلیِ روی رخت آویز رو تا کردم گذاشتم تو کشو.

    لباس های جدیدو پهن کردم.

    خونه مون گل و بلبل شد.

    تمیزی و مرتب بودن اطرافم سریعتر فرکانسمو باز و شاد میکنه.

    چی بگم جز الهی شکرت.

    به هر پله شکر.

    هر چی پیش میاد خیره.

    قبلِ ترخیص یه ناخواسته ای پیش اومد که اول سختم شد، تو دلم گفتم چرا؟

    سریع گفتم خیره.

    حتما خیره.

    ما که چیزی از پشت پرده نمیدونیم.

    سپردم به الله.

    گفتم فلان چیز میتونه بگه مشکلی نیست، خدا نمیتونه؟

    خداوند حل کننده ی اون مسیله است.

    تصمیم گرفتیم براش.

    دلم روشنه برای جوابش.

    حالا جالبه موازی با حافظ جان و اینکه توجهمون کاملا بهشه، یه عالمه نعمت وارد زندگیمون میشه.

    یه مسیله ی بزرگ دیگه موازی داره جلو میره و من خوش بینم بهش و میدونم چون چیدمان الله هست در مسیرش عالی جلو میره.

    بهتر از اندازه ی درخواستِ ما.

    این صفحه برای من شده محلی برای نوشتن از همه چیز، سپاس گزاری، تحسین، تشکر، توجه به نکات مثبت و زیبایی ها، احساس لیاقت، عزت نفس، ترس ها، شجاعت، جسارت، اعتماد به نفس، کار روی خود. بهبود، کمال گرایی و ‌…

    راضی و خوشحالم که اینجا یا تو هر صفحه ی دیگه ای واکاوی میکنم خودمو.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا مرسی که هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2054 روز

      یا من اسمه دوا و ذکره شفا

      سلام عزیزدلم دوست قشنگم

      درود بر تو

      من تازه متوجه شدم که چند روز گذشته رو به مراقبت از کپل خان توی بیمارستان سپری کردی.

      خدا قوت پهلوان!

      من تجربه کردم و می دونم چه حس و حالیه.

      و چقدر آدم نو چنین تجربه ای پخته تر و آگاهتر میشه، البته اگر در مدار رشد باشه.

      اگر نباشه که همش زجر و نازیباییه.

      اما شیرزنی مثل تو از آب گل آلود هم میتونه ماهی تازه بگیره و شرایط به قول استاد نادلخواه رو هم تبدیل به فرصتی برای شکرگزاری و رشد شخصیتی کنه.

      من از روی نوشته های این چند روزت قشنگ متوجه شدم که با چه مهارت و ظرافتی داری کنترل ذهن می کنی و هر اتفاقی رو به خیر تعبیر می کنی بطوری که بهد احساس بهتری بده.

      دست مریزاد واقعا. دمت گرم!

      خدا کپل جانم و همه کوچولوهای دوست داشتنی رو در پناه خودش حفظ کنه.

      خدا خودش تضمین کرده فکر کنم تو سوره نمل، که هرگونه سوء رو رفع میکنه دقیقا زمانی که ازش بخوای

      أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء

      پس نباید هیچوقت نگران هیچ چیز باشیم و یقین بدونیم بعد از درخواست از خداوند و دل سپردن به هدایتش هر اتفاقی بیفته بهترین بوده. خیر ما در اون بوده.

      ماشاالله پسرمون شیر مردیه از پس همه چی برمیاد. به مامانش رفته دیگه….

      بازم تبریک و احسنت به تو که این موقعیت رو به طرز شگفت انگیزی مدیریت کردی و برگشتی به آرامش منزل.

      در پناه حمایت و حفاظت و هدایت الله باشی سمانه جان نازنینم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2246 روز

      سلام و سلامتی الهی حال دلت عالی و احوال دلت متعالی

      خدایا صد هزار مرتبه شکر خدایااا شکرت قند عسل مون اوخ شده بوددد!!!! عزیزم

      سمانه جونم امید وارم حال و احوالت فوق العاده عالی باشه هیچ کجا خونه نمیشه .. خدا رو شکر بلطف خداوند برای سقفی که با امنیت کامل بالای سرمون داریم . بخدا هر روز صبح وقتی چشممو باز میکنم اولین شکرگذاریم از سقف خونه و سرپناه و رختخواب گرم و نرمم هست .. یعنی واقعا خدا رو شکر کردم که جیگر طلامون اومد توی تخت خودش .. از بیمارستان و دکتر و پرسنل و کارکنانش و اتاقش تعریف کردی خدایا شکرت که همه چی بخوبی و خیریت ختم بخیر شد و بقول خودت خونه تون گل و بلبل شد انشالله همیشه در کنار خانواده ی کوچیکت همیشه گل و بلبل باشه آنقدر گل و بلبل بشه که یک بلبل دیگه به گل هاتون اضافه بشه !!!!!

      سمانه جونم مادر بودن یک رسالت بسیار بزرگی است که هر کسی توان نداره ولی شکر خدا تو لایق بهترین ها هستی و این رسالت رو بخوبی داری انجام میدی عزیزم نگران هیچی نباش خداوند حافظ خودت و خانواده ی عزیزت هست

      در ضمن این قسمت رو برای قند عسل مون بخون .. بهش بگو عجیجم !!!! نباتم !!!!! عسلم !!! فرشته ی قشنگم خوش اومدی به خونت !!!! خوش اومدی عجیجم .. عاشقتم حافظ قند نبات تو باید الان بلند بلند بخندی!!!! الان می‌خوام زیر گلو تو بخورم !! مامانش !! یزره اون بند انگشت دستشو بخوررر . دل ما رو هم اینجا آب کن!!!

      خدایااا صد هزار مرتبه شکر

      سمانه جونم خدا بهت قوت بده عزیزم مرسی مرسی که مامان خوشکلی هستی

      مرسی که بهترین مامانا هستی

      مرسی که با عشق ذهنتو کنترل کردی

      مرسی که خونه رو گل و بلبل کردی!!

      سمانه جونم یکی از کامنت هایی که همیشه می خونم و میتونم فقط زیبایی ها رو توش ببینم و به نکات مثبت توجه کنم و حس و حالمو عالی می‌کنه و خنده روی چهره ام میشینه خواند کامنت زیبای تو عزیز دلمه .. ممنونم که هر روز برامون اینجا می نویسی ‌ مرسی مرسی

      انشاالله همیشه مثل عکست بخندی و بخندی و شاد باشی در کنار. همسر جان و حافظ قند عسل مون ..

      بوس بوس به دستای خوشکل جیگر طلامون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1953 روز

        سلام رویا جان.

        خیلی ازت ممنونم که همیشه بهم جملات انرژی مثبت میگی.

        مرسی که عشق میدی به من و حافظ جانم.

        مرسی که برامون دعای خیر میکنی.

        مرسی که خوشحالی ما خوشحالت میکنه.

        مرسی که محبتت رو نثار ما میکنی.

        مرسی که با پاسخ هات برام، لبخند رو میشونی روی لبم و توی قلبم.

        بهترین ها برای وجودت، برای زندگیت، برای عزیزانت.

        قلبِ مهربونت سرشار از نور خداوند بشه هر لحظه.

        لبریز بشی از عشق به خدا هر لحظه.

        من و حافظ جان خیلی ازت ممنونیم رویا جان.

        خبر خوبی هم دارم که شادیشو اینجا با شما به اشتراک میذارم.

        حافظ یه ازمایش داشت که جوابش امروز اومد و الحمدالله خوب بود.

        این چالش 3 روز پیشم بود، به لطف الله کنترل ذهن کردم و خداوند مثل همیشه حافظِ حافظم بوده و هست.

        الهی شکرت بی نهایت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکر برای نشانه ها

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1113 روز

      سلام سمانه جانم

      الحمدلله که خبر سلامتی ازت شنیدم. اتفاقاً امروز تو موقعیتی قرار گرفتم پیش خودم گفتم که می تونستم سوالی از معلمم بپرسم یا نه بعد گفتم یعنی معلم می دونه خدا نمی‌دونه! باید از خدا بپرسی .بعد دیدم انگار وارد لبه باریک تفاوت عزت نفس و عدم اعتماد به نفس شدم ، برگشتم به حسم مراجعه کردم ، چرا نمی خواهی بپرسی ؟ چون خجالت می کشی از اینکه نمیدونی و بقیه می فهمن که تو نتونستی انجام بدهی. پس بدون مکث سوالم را پرسیدم و کمی بهتر شدم.

      خوشحالم با چالش ها روبرو شدی و سر بلند بیرون اومدی و خوشحالم راه حل های جدید و گفتگو های ذهنی بهتری در مورد چالش ها داری.780

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف

    سلام.

    ● دیشب، تو دفتر درخواست هام، ستاره قطبی نوشتم.

    درخواستهامو با ذکر تاریخ مینویسم.

    مفصل نوشتم با جزییات.

    با این عنوان:

    دوست داری فردا چه چیزهایی رو تجربه کنی و به دستشون بیاری؟

    بخشیش مربوط به فرداش بود، برخی مربوط به مسافرتمون.

    تیک خوردنشون از همون صبح و بیدار شدنم شروع شد.

    هر کدوم رو که تیک زدم، صفحه بعدش سپاس گزاریشو با حال خوب و عشق نوشتم.

    میدونین چیه؟

    من مدتها ستاره قطبی روزانه مینوشتم تو دفتر سپاس گزاریم، تیک میخورد و خوشحال بودم.

    اما بعد مدتی قطع شد. پراکنده شد.

    تا دیشب، که با همه ی وجودم نوشتم، نوشتم تا بعد که تیک میزنم به خودم ثابت کنم دیدی شد، دیدی خدا اجابتت کرد، دیدی خلق کردی…

    ذهن میاد کوچیکش میکنه، معمولی و ساده جلوه اش میده، اما من بهش میگم نه، ساده نیست، عادی نیست، خدا داره کارهامو جلو میبره و من ممنونشم.

    ● سه روز متوالی هست که دایره آبی دارم و پاسخ پر مهر دوستانم رو میخونم و سپاس گزارشونم.

    گاهی قلب و دستم میگه بنویس براشون، و گاهی نه…

    گاهی ستاره دادن برای تحسین و تشکر از دوستان، خیلی بهتره تا اینکه بخوام نوار خالی پر کنم تو کامنت نویسی.

    ● حافظ جون دیشب دو تا هدیه از خاله جونش دریافت کرد.

    خدا رو شکر برای دیدنِ این همه روزی و نعمت و احساسِ لیاقتِ درونی حافظ جون با چشم های خودم.

    توجه به حافظ خودش یه کلاسِ درسه اگه من شاگرد حواس جمعی باشم.

    ● هم تو سایت کامنت نوشتم و خوندم، هم تو دفترم نوشتم.

    این دو تا فقط تکلیفهای من نیستن، عشقهای منن، تفریح منه، باتریِ ری شارژِ منه.

    الهی شکرت.

    ● امشب تو کلام، نزدیکِ یه موقعیتِ حاشیه ای قرار گرفتم که الحمدالله هوشمند و اگاه بودم و ادامه اش ندادم، بعدش تو ذهنمم هم کنترل ذهن کردم گفتم این دقیقا حاشیه است دقت کن اصلا بهش فکر نکنی.

    تو ذهنت اگه بهش فکر کنی همانا و پر و بال دادن به اون حاشیه همانا…

    ● امشب یه برنامه ای دیدم که تو شیراز بود…

    من کَف کردم.

    گفتم ما داریم میایم شیراز، شیراز اومده تو خونه مون.

    چقدر تو مدار مربوطه قرار گرفتن و هم فرکانسی لذت بخشه.

    چند روز پیش یهو یاد خانم شایسته و کلامشون افتادم.

    وقتی یه ناراحتی پیش میومد ایشون میگفتن من تو چه مداری اومدم که این ناراحتی هم اونجاست.

    تقصیر رو گردن خارج از خودشون نمیندازن، توجه میکنن به داخل خودشون که چه فرکانسی من فرستادم که باعثِ دریافتِ این رفتار یا ناراحتی شده.

    چقدر جذابه این تفکر، چقدر مسیولانه است، چقدر توحیدیه.

    من تو رفتارم، فاصله دارم با این مدار ولی خیلی خوشم اومده و جذابه برام و دوست دارم بهتر درکش کنم.

    ● تو ستاره قطبی نوشته بودم خودم و همسرم و حافظ جون، امروز عمیق و عالی بخوابیم.

    حوالیِ عصر دیدم اِ این خواسته ام اجابت نشده، گفتم اشکال نداره.

    چند ساعت بعد هم همسرم خوابید هم حافظ، بسیار باکیفیت و عالی…

    خودمم مشغول نوشتن شدم با عشق، و بعدش خوابیدم.

    اینم تیک خورد.

    خیلی کیف داد.

    ● وسط مدت عضویتم شده سال تولدم: 1661

    ● دیدم سعیده جانم (رضایی) کامنت نوشته بعد از مدتی، خوشحال شدم.

    وقتی به تلفن یا ایمیل هم دسترسی نداریم، این کامنت ها میشن پُلِ ارتباطی مون برای احوالپرسی و جویایِ حالِ همدیگه شدن.

    سعیده جانم الهی شکر برای کنترل ذهن و آرامش و خواهر برادرت.

    خداوند نور خودشو به قلب پدرت هم بتابونه و به ارامش نزدیک شه.

    ● این صفحه برای من کُنجِ دنج هست تو سایت.

    یه شعبه از دفترم.

    یه محلِ ملاقات با خودم.

    محلی برای توجه و تمرکز روی زیبایی ها و نکات مثبت و داشته هام.

    استاد جان ممنونم برای سایت.

    این سایت و همه ی صفحاتش برای من محلِ امنی هست برای خود شناسی و خدا شناسی.

    بارها و بارها تو صفحه دوره احساس لیاقت کامنتهایی نوشتم که خودمو بهتر شناختم و از لایه ی رودربایستی با خودم و بقیه بیرون اومدم.

    این سایت و کامنتها برام خیلی ارزشمندن.

    یکی از دارایی ها و داشته های من سایت و استاد و دوستانم در این سایت هستن.

    الهی شکرت.

    ● یه چیزی تو نوت موبایلم دیدم امروز که قند تو دلم آب شد:

    اولین تکونِ حافظ تو دلم، 15 آذر 1402.

    خدای من چقدر این لحظات شیرین بودن و هستن.

    من همه ی اولین های حافظ رو تو نوت موبایلم نوشتم با عشق.

    ● جا داره تشکر عمیقی کنم از خداوند برای دست خط قشنگی که دارم.

    خودم خیلی لذت میبرم از دست خط و تمیز نوشتنم.

    الهی شکرت.

    ● دیشب یه جمله به زبون خودم اومد که به یه بنده خدا میگفتم:

    روزیِ آدم های طلبکار یا متوقع، کم و قطع میشه.

    روزیِ آدم های سپاس گزار و بی توقع، فراوان میشه.

    خودم یه لحظه به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم.

    بلند در درونِ خودم صدا داد این جملات…

    از علایمِ ادم طلبکار و متوقع:

    هیچ نکته ی مثبتی نمیبینه توی اون موضوع یا مورد.

    غُر میزنه زیاد.

    از عالم و آدم طلب داره و شاکیه.

    برای خدمات و محبتی که دریافت میکنه، تشکر نمیکنه، چون فکر میکنه دیگران وظیفه دارن بهش خدمت کنن.

    و جمله ی بعدی:

    ادم میتونه با کلامش آدمها رو نوازش بده، میتونه سیلی بزنه.

    انتخابِ من کدومه؟

    ● یه تمرین باحال دارم با خودم:

    فلانی اینو گفت…

    و من مخالفشم، یا خوشم نمیاد از انتخاب کلمه هاش، یا تفکرش یا هر چی…

    لازم نیست سمانه اصلاحش کنی، پند بدی بهش، تربیتش کنی و …

    فقط سکوت کن و رد شو…

    به قول فایل ارامش در پرتو اگاهی

    ناظر باش.

    دایم دسته بندی نکن به خوب و بد.

    قضاوت نکن.

    این سکوت بهم کمک میکنه دست از تلاش برای تغییر دیگران یا نصیحت کردنشون بردارم و این عالیه و بسیار جذاب برای منی که عادت داشته و داره به نصیحت کردن، نشون دادنِ راه و چاه و …

    سمانه جون اگه چیزی بده، نمیخوام تکرارش کنی که چقدر بده و غر بزنی و فلان.

    فقط کافیه سکوت کنی و تامل، و تکرارش نکنی، چه تو ذهنت، چه تو فکرت، چه تو رفتارت…

    اگه بده کسی بد رانندگی میکنه، تو سعی کن خوب رانندگی کنی و احترام بذاری به قوانین و خودت و بقیه.

    همین.

    دعوا نداریم.

    کلنجار نداریم.

    اثباتِ حقانیتِ کلام هم نداریم.

    جهانِ خداوند خودش قوانینِ ثابت داره الهی شکر.

    شما پیاز داغشو نمیخواد زیاد کنی جانِ دلم.

    حواستو بده به افکار و رفتار و اعمال خودت جانِ دل.

    وقت هایی که اگاهانه تلاش میکنم برای انجام درست این تمرین، خیلی خوشحال میشم.

    افرین برای تلاشت سمانه جان.

    خدایا شکرت.

    ● نزدیکه یه ساعته دارم مینویسم و ویرایش میکنم و اضافه میکنم به کامنتم.

    خیلی لذت بخشه برام.

    این زمان مال منه و به بهترین شیوه دارم ازش استفاده میکنم.

    خدایا شکرت.

    ● تحلیل های ذهنم:

    – ریشه ی حسادت، عزت نفس و ارزشمندیِ پایین هست.

    -ریشه ی تایید طلبی، عزت نفس و ارزشمندیِ پایین هست.

    یه مثالهای حقیقی تو ذهنم میاد که این تحلیلها بالا میاد.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدا

    سلام.

    حافظ قشنگم رو حموم کردم، شیر خورد، لالا کرد.

    منم پاشدم غذا (2 وعده ای، نهار و شام، که راحت باشم تا شب پیش حافظ) گذاشتم برای خودمون.

    برای حافظ جون هم سوپش رو پختم.

    راهکار جدید برای اسان شدنم بر اسانی، اینکه سوپ حافظ رو هم تو زودپز میپزم که زمان اماده سازیش نصف و کمتر میشه.

    الهی شکر.

    چند تا کار کوچولو هم کردم و الان در حال استراحتم و اومدم کامنت بنویسم.

    صبح امروز گفتم خدایا آسانم کن بر آسانی ها.

    همینطور هم شده، الهی شکرت.

    قند عسل جانم فردا به سلامتی 9 ماهش میشه.

    خدایا شکرت برای این هدیه ی زیبا و دوست داشتنی.

    کم کم دارم جا میوفتم با چالش های بچه داری.

    اوایل خیلی خیلی سخت بود از لحاظ های متفاوت.

    تقریبا از 4 ماهگی به بعد رفتم رو به اسان تر شدن، از 6 ماهگی به بعد هم انگار رفتیم روی دورِ سرعت.

    چشممو باز و بسته میکنم عسل مامان یه ماه بزرگتر میشه.

    خدا حافظت باشه هر لحظه مامانی.

    چقدر خوب شد که اسمت حافظ شد مامانی.

    عاشقتم جوجوی خوشمزه ی من.

    کامنت فاطمه جان محرمی خیلی برام لذت بخش بود.

    خوندم و براش پاسخ گذاشتم.

    تحسینش کردم.

    خیلی قشنگه که با خودش در صلحه.

    طوری به چالش ها نگاه میکنه که حس خوب به آدم میدن.

    آفرین آفرین.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1130 روز

      سلام سمانه جااااانم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      سپاسگزارم از مهر ولطفت

      شما که بی نظیری و تحسین برانگیز و توانمند ..

      روی ماهتو میبوسم و بهت افتخار میکنم عزیزم

      بهبود شخصیت یه هدف همیشگیه و باید تا همیشه هم ادامه بدیم واقعا کسی نمیتونه ادعا کنه که انسان کاملیه..

      همه ی ما درون مون ضعف ها

      و نقص هایی داریم که کم کم

      با باورهای درست داریم کمرنگ ترشون میکنیم ..

      شما اصل تمرکز برزیبایی ها رو

      تو بغلت داری و خداروشکر هزاران بار شکر که داری رو زیبایی های زندگیت تمرکز میذاری و متعهدانه عمل میکنی و مینویسی….

      خدا حفظ تون کنه ان شاالله

      بی نهایت دووووست دارم

      مامانی که حتی سوپ پختن و خوردن بچه شو میبینه ومینویسه وحاااال میکنه

      مامانی که کلی مهربونی ازاطرافیانش میبینه ومینویسه

      و از خدا میدونه وشکرگزاره

      مامانی که برکتها و رزق های خداوند رو میبینه و شکرگزار شونه ،

      خب معلومه که در مدار درستیه و شخصیتش هم بهتر وبیشتر رشد کرده و ادامه داره

      خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندتون در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون..

      این تیکه از کامنتمو برای حافظ جاااانم بخون :

      پسرقشنگ و چشم تیله ای

      که اسمت هم خاله ، آدمو یاد

      خدا میندازه ..

      خاله نه ماهگیت مباااااررررک باشه

      شما بچه ها خود بهشتین ..

      اصل جنس خدا هستین ،

      که راحت میخندین و فقط زندگی رو بازی میدونین

      یه بازی لذت بخش ودوست داشتنی و زیبا ..

      دنیایی که هرروزش پراز هیجان وکنجکاوی ورشده …

      خیلی دوووووووووست داررررم

      خاله عااااااااشقتم من …

      این روزها تموم قشنگیات رو ما از تو کامنت مامان سمانه

      میخونیم و حس میکنیم ..

      خاله من با خنده های توی

      عکست ذوق میکنم چه برسه به اینکه بببنمت ..

      خواستم بدونی که پسرقشنگم بارهااز قشنگیات تو دفترم نوشتم حتی اون موقع ها که هنوز تو دل مامان سمانه بودی و داشتی بزرگ میشدی و وسایلتو میخریدن منم لذت میبردم

      حتی اتاقتم تجسم میکردم..

      از مسافرتت به شیراز هم خبرداررررم خااااله ..

      ای قربونت برم من که این شکلی مامانتو نیگااااااا میکنی

      اصلا خاله آدم باید تو زندگیش

      چندتا خاله ی فرکانسی و چشم قلبی هم داشته باشه ..

      که واسش ذوق کنن و حتی خیالی باهاش بازی کنن..

      روی ماهتو می بوسم

      پسر جذااااب و قشنگم ..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1953 روز

        سلام فاطمه جانِ زیبا سیرت و دلنشین صورت.

        ممنونم از پیام قشنگ و سرشار از محبتت.

        قسمتی که برای حافظ جون نوشتی رو هم براش خوندم.

        خیلی کامنتت چسبید بهم.

        مرسی که من و کامنت هامو پیگیری میکنی.

        میخوام از دفترت بگم:

        قبلا تو کامنتهای بچه ها، اگه اشتباه نکنم سعیده جان خونده بودم که تو دفتر شکرگزاریت از بچه های سایت هم مینویسی.

        خوشحال شدم از من و پسر قشنگم هم یاد کردی.

        بدون شک بزرگترین نعمتها و حس خوب و برکت ها، به سمت زندگیِ خودت روانه میشه با این عادت زیبایی که داری و از زیبایی ها و نکات مثبت پیرامونت تو دفترت مینویسی.

        بعد از اینکه خوندم تو از دوستان سایت مینویسی تو دفترت، منم این تمرین رو شروع کردم، تازه کار هستم ولی حس خوبی رو تجربه کردم.

        میخوام بگم تازه و کم کم دارم درک میکنه وسعت سپاس گزاری چقدر میتونه وسیع باشه.

        اینکه میتونم علاوه بر داشته های خودم، نکات مثبت پیرامون خودم، از زیبایی های دوستان یا ادم هایی که باهاشون در ارتباطم چه کم چه زیاد، یاد کنم و سپاس گزار باشم.

        تو به من تو یکی از کامنت هات یاد دادی وقتی یه نفر در رو برامون باز میکنه این یعنی یه رزق برای من.

        و بعد از اون هر وقت یکی برام در رو باز میکنه و باز نگه میداره، اول یاد تو میوفتم فاطمه جان، بعد خوشحال میشم از اون رزق.

        در پناه الله مهربان باشین خودت و خانواده ی نازنینت.

        اون روزی رو میبینم که من شما را ببینم و ذوق کنم و جیغ بزنم از هیجان.

        شما هم حافظ رو ببینین و قربون صدقه اش برین.

        به امید دیدار،

        در بهترین زمان،

        و بهترین مکان.

        ماچ به روی ماهِ توحیدی و لطیفت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خدا را شکر که این فایل عالی را می شنوم

    صحبت های استاد واقعا عالی و پر از نکته است

    تمام حرف های استاد مبنی بر آین است که باید روی زیبایی ها تمرکز کنم

    هر چه بیشتر ببینم و بیشتر بشنوم و بیشتر توجه کنم به این زیبایی ها

    از این زیبایی و اتفاقات خوب بیشتر در زندگی من نمودار می شود

    این نکته و این درس را من در زندگی خودم و در کسب و کار خودم هم بارهای بار دیده ام

    هر چه بیشتر به نکات مثبت کار خودم توجه می کردم بیشتر متوجه زیبایی ها و حال خوبی ها می شدم

    بیشتر اتفاقات خوب برایم رخ می داد

    همه اینها درس هایی عالی از صحبت های استاد است که من هر چه بیشتر روی آنها تمرکز می کنم

    آرامش من بیشتر می شود

    حس و حال من بهتر و بهتر می شود

    خداوند را سپاسگذارم بخاطر این همه نعمت های زیبا

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام الله

    سلام

    نکات مثبت امروزِ زندگیم، سه شنبه 30 مرداد 1403.

    چای تازه دم کردیم، با همسرم نوش جان میکنیم.

    خدایا شکرت برای این لحظه.

    امشب باد میومد و به صورت و دستم میخورد وقتی تو دفترم داشتم مینوشتم.

    لحظه ی جذابی بود، الهی شکر.

    صدای اوازهای متفاوت پرندگان میاد هر روز.

    مرسی که خونه مون تو محیطی شبیه باغ یا جنگله.

    امروز تقریبا 2 ساعت برق قطع بود، که آب هم بعدش قطع میشه، ولی ما چون طبقه اول هستیم تا اب بیاد و قطع بشه ما هنوز آب داریم. (به خاطر پمپ، چون پمپ آب به برق وصله)

    خیلی عالی خودم و حافظ رو مدیریت کردم در بی برقی و بی آبی.

    با یه پارچ آب شستمش که خنک هم بشه قند عسلم.

    خدایا شکرت وقتی چند روز پیش مارمولک دیدم، جاروبرقیِ سالم داشتیم و برق هم وصل بود و تونستم سریع اقدام کنم و بگیرمش.

    اولش که ترسیدم حسابی، ولی چون بچه دارم شجاعتم اکتیو شد و سریع گرفتمش.

    اینم شد تجربه ای برای سمانه جون.

    افرین عزیزم.

    کامنت خوندم امروز، الانم دارم کامنت مینویسم، الهی شکر برای این فعالیت هام.

    امروز کنار پسرم نیم ساعت خوابیدم ظهر، الهی شکرت.

    الحمدالله برای سلامتی اعضای خانواده ام و خودم.

    حمام رو شستم، خوشحال شدم از تمیزیش، الهی شکر.

    چند وقتی بود دلم میخواست که تمیز شه.

    تلاشم رو برای تمیزیش کردم امشب.

    یه سوالی هست از جانب ذان نجواگرم که گاها میپرسه چی داری امروز یا امشب بنویسی اینجا، چیزی نداری ها…

    بعد من میام بنویسم که به خودم و اون ثابت کنم همیشه چیزهای زیادی هست برای تشکر.

    و من سعی مو میکنم اشکارترینش رو در اون لحظه اینجا بنویسم.

    همین سعی منو نگه میداره تو مسیر.

    الهی شکر.

    تازه ذهن نجواگرم امشب میگفت دیشب نیم ستاره ات هم که کم شده دیگه انگیزه نداری بنویسی، گفتم خیر، من کار خودمو میکنم فارغ از توجه به ستاره.

    به قول خواهرزاده جانم محیا جان، مهم اینه من تمام تلاشمو کردم حالا نتیجه امتحانم چی بشه اهمیت نداره…

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا مرسی که هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام الله جانم، سلام.

    داشته های امروز و الانم، چهارشنبه، 16 خرداد 1403.

    1- وُیس با عروسِ نازنینِ داییم که به سلامتی ماهِ آخرِ بارداریه.

    یاداوریِ قوانین به خودم در رابطه با کنترل ذهن.

    2- استراحتِ عالیِ دیشبِ خودم و قند عسلم.

    خدایا بی نهایت شکرت، بی نهایت شکرت.

    خوابِ خوب و باکیفیت نعمته، الان قدرشو میدونم، این یه چیزِ عادی نیست، خوابِ خوبِ شب یا روز یه نعمتِ خیلی خیلی خیلی بزرگه.

    خدایا ازت ممنونم برای دیشب، امروز عصر و تمامِ لحظاتی که خوب خوابیدم تو کلِ عمرم، از لحظه ی تولدم تا الان.

    3- آناناس و بستنی های خوشمزه ای که خوردم امروز.

    4- نهار خوشمزه ی امروز، غذای محلیِ کاشان، قیمه ریزه، با همراهی سبزی خوردن و سنگک.

    الهی شکرت.

    5- پیاده روی عصر امروز

    از خدا خنکی و سایه خواستم، اجابتم کرد.

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خداییکه بهترین مربی و آموزگاره.

    سلام.

    ●الان کامنت سعیده جان تو عقل کل رو خوندم و دیدم ایموجی ها تو کامنتش فعال شدن و ذوق کردم.

    ایموجی ها نشاط و تازگی میدن به متن ها.

    ●خریدهای قشنگِ امروزِ حافظ جون:

    شال و کلاه پشمی، پاپوشِ بامزه و جوراب پشمی.

    روی پاپوش هاش ببعی داره، خیلی قشنگن.

    مبارکت باشه مامانی.

    الهی شکرت برای خریدهای قند عسلم.

    ●موبایل همسرم که زنگ زد و گفت مامانشه یه لحظه یه سپاس گزاری متوجه شدم:

    اینکه خدایا شکرت مامانم زنگ میزنه موبایلم.

    این یعنی مامان دارم و سلامته.

    خیلی الهی شکر.

    داشتن پدر و مادر و خانواده نعمت بزرگیه.

    ●با مامانم و مادرشوهرم تلفنی صحبت کردم، الهی شکرت.

    خدایا شکرت برای سلامتیِ همه مون.

    ●خدایا شکرت نهار آماده و خوشمزه داشتیم امروز.

    ●الهی شکرت برای خریدهای دیروز برای خونه.

    ●الهی شکر برای پرداختِ ماهیانه ی شارژ بلوک و محوطه.

    ●خدایا مرسی برای شام خوشمزه ی دیشب.

    ●الهی شکر که به حافظ جونم شیر میدم.

    ●الهی شکر انقدر قشنگ امروز سوپش رو کامل نوش جان کرد.

    ●کامنتِ زیبایِ سعیده جان شهریاری رو خوندم و قلبم جلا گرفت. الهی شکرت.

    به قول فاطمه جان، این روزیِ من بود.

    مثلِ کامنت زیبای خود فاطمه جان که دیرو. خوندم و قلبم باز شد.

    ●سوال خوب اقا ابراهیم تو عقل کل که نوشتن کی تغییر میکنیم؟ و جواب قشنگِ سعیده جانم: وقتی رفتارهای قبلیمون رو در موقعیت های مورد نظر بروز ندیم.

    ●پارسال، 4 آذر زیباترین و سورپرایز کننده ترین خبر کل عمرم رو شنیدم، الهی شکرت.

    ●امروز پارچه ماهگرد اقا حافظ رو پهن کردم و به آسانی عکس یادگاری 7 ماهگیِ قند عسل رو گرفتم، عالی شد.

    الهی شکرت.

    ●روی خوشِ خاله جانِ حافظ و همکاراش وقتی میریم فروشگاه برای خرید کردن برای حافظ جون.

    با حوصله راهنمایی مون میکنن، لباس ها و وسایل رو بهمون نشون میدن.

    الهی شکر.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    یا رب العالمین

    سلام.

    ●یه مصداقِ بارزِ زیبایی اینه که آدم به باگ های خودش آگاه شه:

    متوجه شدم چه زمان هایی تغییر شخصیت ندادم…

    وقتی خشمگین میشم و همون واکنش های قبلم رو بروز میدم.

    و وقتی تغییر کردم که واکنشم صبر و سکوت و لبخنده.

    من جفتشون رو دارم میبینم تو خودم.

    خدا رو شکر و خوشحالم که به مداری رسیدم که بتونم خودم رو آشکار ببینم، عملکردم رو ببینم.

    یعنی چی؟

    قبلا متوجه نمیشدم کدوم رفتارهام هم مسیر یا خلاف مسیر قانونه.

    الان به اندازه ی درکم از قانون، متوجه میشم کجاها خطا دارم کجاها دارم درست جلو میرم.

    ● خداوند به واسطه ی خوابی که میدیدم، منو ساعت 8 صبح بیدار کرد.

    ممنونم ازش.

    چون رفتم موبایلمو آوردم و ادامه ی کامنت اقا ابراهیم رو از دیشب رو صفحه ام نیمه کاره مونده بود خوندم.

    اقا ابراهیم از رب العالمین نوشته بود و اینکه همه چیز دست اوست…

    ● قند عسلم یه کش و قوسِ قشنگ داد به خودش و یه لبخند زیبا زد تو خوابش.

    ● متوجه شدم کجاها ناسپاسی دارم:

    هر زمانی که غُر میزنم.

    ● یکی از تمرین های خوبی که دارم انجامش میدم:

    اینکه نگران نباشم بقیه چطوری فکر میکنن در موردم.

    ● هنسفریم رسید دستم.

    فایل آخر رو شنیدم باهاش و کیف کردم.

    ● ماکارانیِ خوشمزه ی نهار.

    ● واسه شام قورمه سبزی پختم.

    داستان داره.

    عصر با حافظ جون خوابیدیم که با بوی خوش غذا بیدار شدم.

    فکر کردم برای ما هست.

    بلند شدم خودم دست به کار شدم و یه شام خوشمزه تدارک دیدم.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: