ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 14

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1459 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خدایی که همواره هدایتمون می کنه به سمت کانون توجه مون

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم جااااانم

    سلام به دوستان مدار بهشت

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم که اینقدر عالی قانون رو درک کردید و سخاوتمندانه دارید نشر میدید

    استاد باید اعتراف کنم که من دقیقاً همون موردی بودم که در مدار نامبرده رنج گنج میسر نمی سود بودم، و جهان هر بار بهم نشون میداد که باید کلی رنج و سختی بکشم تا به خواسته هام برسم

    اینجا مرور می کنم خلق خواسته هام رو از این باور:

    1. عقد من به سخت ترین شکل صورت گرفت

    2. دوران نامزدی من به سخت ترین شکل ممکن گذشت

    3. جهاز برون من به طرز وحشتناکی سخت گذشت و کلی گریه کردم و احساس قربانی شدن داشتم

    4. شب عروسی من به سخت ترین شکل ممکن رقم خورد و کلی دلخوری پیش اومد

    5. بعد از عروسی در خونه ای زندگی کردم که خیلی بهم سخت گذشت و شرایط مالی سختی رو پشت سر گذاشتم…

    آدم وقتی قانون رو ندونه دچار کج فهمی میشه و من فکر می کردم اینا به خاطر اینکه صلاح نبوده من با همسرم ازدواج کنم(⁠◠⁠‿⁠◕)

    6. در زایمان اولم بی نهایت اذیت شدم و دخترم دچار آسیب شد و کلی گریه کردم و احساس قربانی شدن رو تجربه کردم

    6. در دوران دبیرستان همیشه دوست داشتم مسائل شیمی یا فیزیک یا ریاضی خیلی سخت باشه و حل کنم و اگه مسائل ساده بود اصلا لذت نمی بردم

    7. موقع رانندگی یادمه به خاطر این باور 9 ماه کار اداریش طول کشید… به این صورت که من به خاطر اینکه راحت باشم و مامانم حواسش به بچه ها باشه، رفتم شهرستان (زنجان) خونه مامانم ثبت نام کردم و اونجا کلاس ها رو رفتم و بعد پرونده رو انتقالی گرفتم اومدم تهران آزمون بدم… تو سیستم یک رقم از کد ملی من اشتباه ثبت شده بود و من هر بار اینجا میرفتم می گفتن پرونده ات نیومده و من ده بار مراجعه کردم و پرونده نیومده بود و بعد از کلی پیگیری و اعصاب خورد شدن متوجه شدم یک رقم اشتباه ثبت شده…

    و اون موقع نمی دونستم که این قضیه از کجا اب می خوره

    8. بعد از استخدام شدنم، برای انتقالیم خیلی رنج و سختی کشیدم و آخرش بعد از ناامیدی از مردم و تسلیم شدن در برابر خدا، کارم درست شد

    9. در بحث اتفاقی که خرداد ماه امسال برای همسرم افتاد هم دقیقاً تو این مدار بودم و جهان بهم ثابت می کرد که باید برای همسر خوب بودن و اینکه به دیگران نشون بدم که چقدر همسر خوبی ام، باید رنج بکشم

    استاد این موارد یادم اومد… قطعاً خیلی بیشتر

    تو دوره لیاقت کمی بهتر شد… اما کاملاً حل نشد… چون یک ماه پیش هم باز یه خواسته ای برام سخت پیش رفت

    اما استاد جاااانم می خوام مواردی رو بگم که کارها برام آسان پیش رفته

    1. دو روز پیش باید پرونده ها رو تو سامانه ثبت می کردم… کلی پرونده بود… همه می گفتن برای هر ثبت کلی باید زجر کشید، همش سامانه قاطی می کنه و خارج میشه… اما من صبح کدش رو تو تمرین ستاره قطبی زده بودم و داشتم روی این باور هم کار می کردم که دوست دارم کارها آسان پیش بره… در عین ناباوری بدون هیچ مشکلی کل پرونده ها رو ثبت کردم … در حالیکه همکارم کلی مشکل براش پیش اومد و همش گلایه می کرد

    2. رفتم دندون پزشکی و در عرض دو دقیقه کارم خیلی راحت پیش رفت طوریکه من فکر کردم باید منتظر باشم دارو عمل کنه و بعد کارم انجام بشه… و همون روز همسرم هم برای دندونش اونجا بود و کار همسرم تا 2 بامداد طول کشید و کلی بخیه خورد… هم دکتر و هم دستیارش و هم همسرم می گفتن که چقدر من خوش سانسم(هر دو داشتیم دندون عقل رو می کشیدیم)

    3. تو مرکز مشاوره من به عنوان ارزیاب تخصصی انتخاب شدم با اینکه قلبم موافق نبود ولی جلو رفتم و تو کلاس آموزشی متوجه شدم که قلبم چقدر درست می گفت … و تمرکز کلاس ها کلا روی ناخواسته بود و من اگر ارزیاب تخصصی می بودم کل تمرکزم میرفت روی ناخواسته ها و من اینو نمی خواستم و من همون اوایل کلاس انصراف دادم و با فرکانس قاطعیت گفتم که من انصراف میدم و هر چقدر باهام صحبت کردن، قبول نکردم و مجبور شدن قبول کنن… با اینکه درخواست انصراف چند نفر دیگه رو قبول نکردن… و وقتی اومدم مرکز مدیرم و مدیر بالادستی هیچ مقاومتی نکرد و خداوند دل ها رو برام نرم کرد… از طرفی چون اسمم در لیست مابقی ارزیاب ها رد نشده بود نیاز نبود برم امتحان بدم… و اون ارزیاب ها هم امتحان دادن و هم باید جلسات توجیهی برای همکاران میزاشتن و کلیپ درست می کردن… استاد چند باری ذهنم گفت: اینجوری تو اصلاً مطرح نمیشی… یه کاری کن… جالبه این جواب رو بهش دادم که من مهم نیست برام مطرح بشم، من می خوام آسان بشم برای اسانی ها و اجازه میدم خدا کارها رو برام انجام بده… یعنی تو این پروسه از چند جهت کارها برام آسان پیش رفت

    4. همین دیروز اولین خلق ثروت از طریق علاقه ام رو رقم زدم … اونم خیلی راحت… و دقیقاً بعد از این اتفاق چون جسارت قدم برداشتن و عمل کردن به ایده ی خدا رو داشتم، پاداشش رو دریافت کردم و بدون هیچ تقلای فیزیکی، ده میلیون تومان پول از جایی که فکرش رو نمی کردم اومد تو حسابم…

    5. اون روز خسته بودم، اومدم کنار بخاری دراز کشیدم… دخترم که 8 سالشه رفت غذا درست کرد و بعد از خوردن ناهار اومدم خوابیدم و دخترم کل خونه رو تمیز کرده بود و ظرف ها رو شسته بود و وقتی بیدار شدم کلی ذوق کردم و سپاسگزاری کردم

    استاد جاااانم این اتفاق ها داره نشون میده که مدارم داره تغییر می کنه

    الهی صد هزار مرتبه شکر

    ممنونم از شما که اینقدر عالی توضیح میدید و سخاوتمندانه این آگاهی رو نشر می دید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    بهناز عالی گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیزم دوستتون دارم سلام خانم شایسته عزیزم شما یک الگوی کامل در تمام جنبه های زندگیم هستین. خدارو هزاران بار شاکرم برای وجود ارزشمندتون

    این اولین کامنت من در سایت هست من دانشجوی دوره‌ی شگفت انگیز 12قدم هستم تا به حال شهامت کامنت گذاشتن رو نداشتم و البته که علتش کمالگرایی در منه و اینکه هر بار ذهنم میگه باید زمانی کامنت بگذاری که به نتایج بزرگ رسیده باشی و حرفی برای گفتن داشته باشی!

    استاد عزیزم حقیقتا با دیدن این فایل خجالت کشیدم که ازین حجم از سخاوت و فروتنی شما تشکر نکنم! هزاران بار سپاسگزارم که اینطور خالصانه و عاشقانه سخن خداوند رو جاری می کنید که الحق هر فایل رایگان شما میتونه هزاران دلار ارزش گزاری بشه، از خداوند مهربانم که هرلحظه هوامو داره تشکر میکنم که در مدار انسانهای بزرگ قرار گرفتم و میتونم توی زمانه ای که هر روز بهم اثبات میشه بیش از 90٪ آدمها ذره ای توجه و آگاهی ازین موضوعات ندارن میتونم توی ذهنم قوانین ثابت و بی نقصش رو مرور کنم و از لحاظ روحی از انسانها فاصله بگیرم خوشحالم که در اکثر زمانها حضور فیزیکی دارم کنار آدمهای زندگیم ولی روحم به خواست خودم توی آموزه های شما سیر میکنه

    استاد عزیزم یک درس بزرگ زندگیم که از شما آموختم اینه که توی هر کاری درباره‌ی هر خاسته ای توی هر راهی اگه دارم زور میزنم اون کار اون راه اون نتیجه مال من نیست من قبل تر ها آدم زورگویی بودم به همه کس و همه چیز زور میگفتم اصلن خیلی جاها به زور ورود میکردم یا به زور چیزی رو مال خود میکردم و هرگز خوشحال نبودم از نتیجه! بارها گوشم پیچونده شد بارها حالم گرفته شد اما آگاه نشدم یا بهتره بگم مقاومت داشتم انگار لذت میبردم از قلدر بودن! از تکبر غرور! از توهم قدرتمند بودن!

    اما امروز که دارم این متن رو مینویسم که قطعن خدای مهربونم به دلم انداخت آروم گرفتم،،، بهناز بلاخره از خر شیطون اومده پایین تسلیم شده دیگه زور نمیزنه برای جلب توجه برای جلب محبت برای دریافت عشق برای دریافت پول برای زیبا دیده شدن برای قدرتمند دیده شدن برای آدم حسابی دیده شدن برای کسی بودن و برای خیلی چیزهای دیگه که از ندیدن خود واقعیم نشأت میگرفت…

    میبینم و احساس میکنم خدای مهربونم رو که چقدر عاشقانه حواسش بهم هست هر لحظه که بهش وصل میشم آگاهانه میفهمم که ارتباط از طرف اون پایداره اگه قطع میشه ایراد کار از طرف منه… هر چیزی که ازش میخام بهم درس صبوری رو یاداوری میکنه و میگه آروم باش آروم که باشی زودتر به خاسته ت میرسی آخه یکی از صفات بارز من البته من گذشته عجول بودن بود توی دایره واژگان ذهن من چیزی به نام صبر وجود نداشت که خوب نتیجه‌ش شده بود آدمی که همیشه در حالت اضطراره…

    مدتهاست از خدای مهربونم میخام که کمکم کنه برای ساختن باورهای قوی برای ساختن باورهایی که جنبه مالی زندگی رو بیشتر رشد بده، فایل امروز یک پاسخ روشن و دقیق بود به درخواستی که از خدای مهربونم داشتم هزاران بار شکرگزارش هستم که به بهترین شکل اجابت میکنه هر خاسته ای رو …

    استاد عزیزم راستش از شنیدن داستان هدایت دوستتون اشک ریختم که خداوند نیروی برتر جهان چطور عاشقانه هدایت میکنه و چقدر خوشبختن ادمهایی که با این ندا آشنا هستن و بدون تردید ازش پیروی میکنن!

    یاد خودم افتادم و حسم گفت بنویسم از هدایتی که داشتم و بهش توجه نکردم!

    شهریور ماه 98 که مصادف شده بود با روز تاسوعا من در جاده ای نرسیده به شهر بروجرد تصادف سنگینی رو تجربه کردم! از جزئیات نمیگم که اضافه گویی نشه کما اینکه هر لحظه‌ی اتفاق معجزه وار پیش رفت…

    ده دقیقه قبل از واژگون شدن ماشینم جلوی چشمام یک ماشین واژگون شد، در حالیکه سرعت بالایی داشتم یه نیش ترمز زدم و شیطان ذهنم بهم گفت آخه مگه توی این جاده کسی چپ میکنه! ولی چیزی توی قلبم گفت اگه با این سرعت ادامه بدی ممکنه تو هم تجربه‌ش کنی! و اما من پر ادعا که گوشم به نداها آشنا نبود! با سرعت به سمت مرگ رفتم… ولی خوب زور خدا بیشتر بود وقتی ماشینم توی آسمون میچرخید همون صدا بهم گفت زنده میمونی ولی قول بده درس بگیری قول بده تغییر کنی به خدا قسم در صدم ثانیه بهم گفت وقتی ماشینم از روی زمین بلند شد چند ثانیه طول کشید به زمین اثابت کنه خدا با من حرف زد و منو بغل کرد (گر نگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد) ماشینم از سمت شاگرد کوبیده شد به زمین میتونست برعکسش باشه و در لحظه جانم رو از دست بدم

    4تا غلط خورد تا روی سقف متوقف شد! در تمام مدت من با چشمانی باز و هوشیار نظاره گر تکه تکه شدن ماشینم و البته سالم موندن صندلی خودم بودم! شاید باورکردنی نباشه اما حتی یک خط کوچک روی صورت من نیفتاد! من با هوشیاری کامل از شیشه ماشین خودمو بیرون اوردم! اطرافم پر از فرشته بود همه اون ادما اون لحظه توی جاده فرشته های خدا بودن که بهم کمک کنن! استاد هرکس ماشینمو دید گفت امکان نداره کسی ازین ماشین سالم بیرون اومده باشه! من آسیب دیدم اما چون ناخاسته باورهام توی حوزه سلامتی قوی بود خیلی زود خودمو جمع کردمو تونستم زندگی نرمالی داشته باشم

    بعد از اون اتفاق من ماشینم رو از دست دادم اماااا یک چیز مثل سابق نبود و احساسم بود من معجزه خداوند رو دیدم و دیگه نمیتونستم اون ادم سرکش قبلی باشم! قول و قرارم با خداوند رو توی قلبم احساس میکردم چیزی توی وجودم میگفت زنده موندی تا بفهمی نقشت رو از بودن توی این جهان! استاد عزیزم مسیر زندگی من بعد از اون سانحه که معجزه وار ازش نجات پیدا کردم عوض شد من سه ماه بعد با درخاست قلبی خودم که خالصانه از خدای مهربونم خاستم کمکم کنه خودمو پیدا کنم از طریق یک لایو مشترک شما با استاد عرشیانفر شیفته‌ی شما شدم و سفر من برای شخم زدن شخصیتم و پیدا کردن خالق واقعیم پیدا شد..

    خدای مهربونم رو شکرگزارم باورم نمیشه که این حرفارو تایپ کردم ولی حتمن لازم بوده… چقدر حس خوبی به آدم میده کامنت گذاشتن استادجان! احساس میکنم روبه روم نشستید و به حرفام گوش کردید!

    سپاسگزارم که هستید و انصافن جهان رو زیباتر میکنید با وجودتون از همه‌ی عزیزانی که عاشقانه کامنت میزارن و کمکم میکنن که ایمانم بیشتر بشه به الهی بودن این راه و ثابت قدم تر بشم در این مسیر سپاسگزارم.

    🫶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام بر خواهر گرامی و توحیدی خانم بهناز عالی، امیدوارم حال دلتون هم مثل فامیلیتون عالی عالی باشه با طعم پرتقالی

      کامنت زیبای شما رو خوندم خیلی به دلم چسبید و اونجا که گفتید خدا باهاتون حرف زد و بغلتون کرد و همه آدمها رو فرشته خدا دیدید که یه جورایی بهتون کمک کردن.

      قطعا خدا خیلی خیلی دوستتون داشته و دوستتون داره که شما رو تو این مسیر و این سایت قرار داده و من هم خیلی خوشحالم و خرسندم که در یک سایتی عضو هستم که استادش پرفسور توحیدی و یکتاپرست و دانشمند به تمام معنا هست و شاگرداش هم دانشجویان مثل خود شما سرشار از انرژی مثبت که هر کامنتی یا حرفی رو که میزنند انرژی مثبتش و هدایت الهام خدا رو آدم درک میکنه خدا رو شاکرم و از شما بابت کامنت زیباتون بسیار سپاسگزارم.

      این اتفاق شما فکر کنم برای دانشجویان این سایت یه جورایی رخ داده که خدا رو قشنگ حس کردیم تو اون لحظه که حالا یا تصادف بوده که برای خود من هم مشابه اتفاق شما در راه اراک قم در سال 1384 برام رخ داد تو برف زمستون و یخبندان و مثل شما کسی فکر نمی کرد آدمی از تو ماشین زنده بیاد ولی من کوچکترین خراشی هم بر نداشتم و دقیقا دو تا فرشته مهربون تو اون دل سرما و برف به کمکم اومدن و ما رو تا اراک رساندن بدون کوچکترین چشم داشتی. و یا اینکه حادثه مشابهی براشون رخ و وجود خدا رو بهتر درک کردند..

      یه چیزی میخوام بگم اون موقع خیلی خیلی سپاسگزاری از خدا کردم و کلی گریه کردم و اشک ریختم ولی خیلی بهش فکر نکردم و درکش نکردم که چرا زنده بودم و الانها وقتی به اون اتفاق و اتفاقهای بعدی که در این مدت عمر برام رخ داده و بیشتر بهشون فکر میکنم و درک میکنم که هیچ چیز این دنیا اتفاقی رخ نمیده بلکه هر کدومش برامون درس داره تو این مسیرم که درک کنم چرا زنده موندم و رسالتم چی بود و بهش فکر کنم و خدا رو شکر که الان حدود 8ماه هست که در سایت فعالم و قشنگ هدایت و الهام خدا رو درک میکنم و مثل شما دانشجوی دوره 12قدم هستم و به قول استاد هر چیزی تکامل میخواهد.

      نمیدونم چرا به کامنت شما هدایت حتما نکته ای درش هست که هدایت شدم خود خدا بهم میگه و جالبه بدونید این فایل رو من چندین بار گوش دادم و چندین کامنت هم گذاشتم یعنی این فایل تنها فایلی هست که تا الان من این همه کامنت براش نوشتم و جالبتر اینکه این فایل رو من کلمه به کلمه و حرف به حرف استاد رو در دفتری که برای فایلهای اجرای توحید عملی تهیه کردم نوشتم و یادداشت برادری کردم و حتی اون نوشته هام رو هم در لب تاپ خودم تایپ کردم و رو این فایل من خیلی زمان بیشتری گذاشتم و حالا اینکه بعد از حدود دو ماه مجدد به این فایل و کامنت شما هدایت شدم حتما خدا میخواد یه درس بهم بده که نمیدونم چیه و مطمئنم که خودش از یه طریقی بهم میفهمونه البته باید تامل کنم و باز بهش فکر کنم تا بفهمم و درکش کنم

      خدا رو شاکرم و سپاسگزارم نمیدونم چرا اینقدر طولانی نوشتم

      در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سمانه صفائی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    سلام استاد عزیزمممم، چقدر دلم براتون تنگ شده بود، الحمدالله که سلامت هستید

    سلام به مریم جانم و همه دوستان نازنین

    استاد من با آموزه های شما یادگرفتم حتی برای ساده ترین و کوچیک ترین چیزها از خدا هدایت بخوام چون دوست دارم زندگیم بدون تقلا پیش بره.

    یه نوت تو گوشیم دارم از هدایتها، الهامات و پاسخهای خداوند، هربار که اعتماد میکنم و درهایی برام باز میشه یادداشت میکنم که یادم نره، تا ایمانم قوی تر بشه

    یک نمونه خیلی ساده و کوچیک از هدایت خداوند که چند روز پیش برام پیش اومد بهتون بگم. من دنبال یک پالتویی بودم با فلان جنس که بخاطر قیمت بالای پارچه اش تو بازار زیاد ازش دوخته نشده، راستش تو شهر خودم پیدا نکردم. طی سفری که به مشهد داشتم یدفعه به ذهنم اومد از خدا درخواست کنم. گفتم خدایا من یه پالتو با فلان مشخصات و فلان پارچه خارجی میخوام. اگر اون چیزی که من میخوام دوخته شده هر جایی که هست منو به سمتش هدایت کن. اینو گفتم و رها شدم. دیگه بهش فکر هم نکردم

    فرداش من تو هتل خوابیده بودم، زن داداشم رفته بود تعدادی از مراکز خرید مشهد رو بگرده. دیدم گوشیم زنگ زد، زن داداشم بهم گفت همون پالتویی که دوست داشتی با همون جنس تو فلان پاساژ برات پیدا کردم (البته مغازه بسته بود) خلاصه منم ماشین گرفتم رفتم پیشش، دیدم بعلهههه دقیقا همون جنس، هم کیفیت دوخت، همون مدلی که مدنظرم بود. تا من برسم مغازه باز کرد و خریدمش (جالبه که سایز من فقط یدونه داشت که اونم خدا برای من کنار گذاشته بود!) تا الان من نمونه اش رو تو هیچ پیج و مغازه ای ندیدم.

    میخوام بگم وقتی به خدا میسپاری حتی اگر خواب هم باشی خدا از طریق یه نفر دیگه تو رو به خواستت میرسونه، حتی اگه جواب خواستت 1000 کیلومتر با تو فاصله داشته باشه بازم به سمتش هدایت میشی و این یعنی روان شدن چرخ زندگی

    خیلی از این مثالها تو نوت گوشیم دارم. مینویسم تا باورم هربار قوی تر بشه، بتونم تو مسائل بزرگتر هم این اعتماد رو داشته باشم

    واقعا ما نباید زور بزنیم تا چیزی رو رقم بزنیم، باید کنار وایسیم اجازه بدیم خدا برامون رقم بزنه!

    یه نکته جالب توی داستانی که تعریف کردید این بود که خداوند هیچ وقت ترس در الهاماتش نیست،

    اون دوستی که بهشون الهام شد برگرد خونه سر رسیدت رو بردار، خدا نخواسته ترس و اضطراب رو تو دلش بندازه (مثلا بخاطر یه دلشوره برگرده خونه) به یه بهونه دیگه ای میره و چون در زمان مناسب اعتماد کرده اتفاق بد براش رخ نداده.

    استاد جان این فایل یک ساعت بود ولی خیییلی آگاهی و باورهای ناب داره که باید بارها و بارها گوش کنیم. بسیااار سپاسگذارم بابت تهیه این فایل ارزشمند

    امیدوارم در پناه الله مهربان همیشه سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 469 رای:
    • -
      عباس ایزدمهر گفته:
      مدت عضویت: 877 روز

      سلام سمانه خانوم

      چقدر زیبا و آگاهانه نوشتید و لذت بردم از کامنتتون مخصوصا اون ایده ای که توی نت گوشی هدایت ها و پاسخ های پروردگار رو یادداشت میکنید خیلی برام جالب بود و خداییش تحسین تون کردم گفتم ایول عجب ایده ای .اینجوری با هربار مرور این هدایت ها .توجه مون رو میزاریم روی نکات مثبت و طبق قانون ایده ها و الهامات بیشتری رو‌ جذب میکنیم

      در پناه الله مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سارا سهیلی گفته:
      مدت عضویت: 1763 روز

      سلام به دوست عزیزم یه جملتون زنگ زد تو گوشم

      خداوند هیچ وقت ترس اصطراب یا نگرانی در الهاماتش نیست

      من اینو بارها و بارها و بارها از استاد شنیده بودما ولی اون قسمت آخر کامنتتون که گفتین خدا اون اقا رو نگران نکرد که بهش الهام کنه برگرد خونتون دزد اومده

      در آرامش بهش گفته برو فلان چیزتم بردار

      من الان با این مثال و درک شما تونستم بفهمم که منظور استاد چی بوده از اینکه گفتن نجوای شیطان نگرانی میاره، ترس میاره ، ناراحتی و اضطراب و عجله میاره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فریبا حبیبی گفته:
      مدت عضویت: 660 روز

      بنام خدا

      سلام سمانه جان

      تحسین میکنم این عادت تان را که هدایت های الهی را یادداشت میکنید.

      دوتا نکته داشت برام این کامنت تون.

      اول: خدا تورو به خواسته ات میرسونه حتی زمانی که تو خوابی و حتی زمانی که کیلومتر هاا فاصله داری ازون خواسته

      این باور بما کمک میکند به چگونه گی خواسته فکر نکنیم.

      دوم اینکه هدایت های خداوند ترس توش نیست و بازم مثال همین دوست عزیز که خداوند به بهانه ای سررسید اونو فرستاد خونه اش نه اینکه یه نشونه ای بده یا یه چیزی به دلش بندازه ک باعث ترس بشه و اون با ترس برگرده خونه

      خیلی جالب بود

      مرسی دوست عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1207 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

      سمانه عزیزم. واقعا تحسینتون میکنم. بخاطر اعتمادی به الله دارید. به خاطر درخواست ورها کردنتون. مبارکتون باشه پالتو

      همه خواسته ها به همین راحتی میتونه اتفاق بیفته اگر ما باورهای درست داشته باشیم درخواست کنیم ورها کنیم. اگه ایمان داشته باشیم هدایت میشیم

      به خاطر ایده ی قشنگتون هم بهتون افرین میگم. منم هدایت شدم به کامنت شما. تا این ایده رااجرا کنم وبیشتر به خدااعتماد کنم

      براتون ثروت وشادی وسلامتی وعشق وایمان ارزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3127 روز

      سمانه عزیز سلام

      خدا رو شکر که در این فضا هستم

      انقدر خوب و ساده و مختصر نوشتی که نمی‌شد از کامنتت گذشت واقعا

      اینکه انقدر حواست به هدایت هست

      اینکه انقدر دقیق خدا برات مسیر و هموار کرد

      اینکه انقدر اعتماد داشتی به خدا که رها کردی

      واقعا لذت بردم

      منم خیلی جاها این هدایت‌ها رو تجربه کردم ولی از نظر ذهنم چیز زیاد بزرگی نبوده برای همین هم انقدر دقیق بهش توجه نکردم و از کنارش رد شدم

      ولی باید مثل شما جزئیاتش رو همین قدر دقیق به یاد بیارم و سپاسگزار نیرویی باشم که این قدر دقیق هدایتم کرده

      خداوندا امروز هم محتاج و نیازمند هدایت تو هستم

      هدایتم کن به بهترین مسیرها

      هدایتم کن در بهترین زمان، در بهترین مکان باشم

      در پناه الله آرامش، لذت و احساس خوب برات آرزو می‌کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 993 روز

      سلام سمانه جان دوست توحیدی

      چقدر لذت بردم از هدایت شدنت گفتی از باورهای قشنگت گفتی خدا رو شکر از معجزاتی که برات رخ داده گفتی تا باورمون قوی‌تر بشه

      تحسینت کردم و برات آرزوی بهترین ها رو دارم خداوند همیشه در حال هدایت کردن ماست باید به نشونه ها توجه کنیم و به خدا پناه ببریم

      در پناه خداوند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1069 روز

    سلام بر یگانه معبود عالم هستی

    سلام استاد عزیزم چراغ راه عشق

    سلام خانم شایسته مهربونم

    سلام به تک تک دوستان عزیزم در مسیر عشق

    الرحمن: بخشاینده

    الرحیم: مهربان

    الملک: پادشاه

    القدوس: مقدس

    السلام: پاک و سلامتی بخش عالم

    المؤمن: اطمینان دهنده

    المهیمن: نگهدارنده

    العزیز: باشکوه

    الجبار: توانگر

    المتکبر: بسیار بزرگ

    الخالق: آفریننده

    البارئ: درست

    المصور: نگارگر، صورتگر

    الغفار: همیشه بخشاینده

    القهار: فروکاهنده

    الوهاب: نیک بخشاینده

    الرزاق: همیشه روزی دهنده

    الفتاح: گشاینده (پیروزکننده)

    العلیم: داناترین

    القابض: می‌راننده، بیرون کشنده جان‌ها

    الباسط: گستراننده، فراخ کننده روزی

    الخافض: پست کننده، خوار کننده

    الرافع: (به سوی خود) بالا برنده

    المعز: عزیزکننده

    المذل: خوارکننده

    السمیع: شنواترین

    البصیر: بیناترین

    الحکم: دادگر

    العدل: بینهایت عادل

    اللطیف: آن‌که بر بندگانش لطف دارد

    الخبیر: آگاه‌ترین

    الحلیم: بسیار بردبار

    العظیم: بی‌انتها

    الغفور: بسیار بخشاینده

    الشکور: بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است مر عمل کوچک را)

    العالی: بلند مرتبه

    الکبیر: بزرگ‌ترین

    الحفیظ: نگهدارنده

    المقیت: خوراک دهنده

    الحسیب: شمارنده

    الجلیل: بسیار گرانقدر

    الکریم: بسیار بخشنده

    الرقیب: نگهبان، بیننده و آماده

    المجیب: پاسخگو

    الواسع: گسترده، پهناور

    الحکیم: فرزانه، بسیار خردمند

    الودود: دوست

    المجید: بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)

    الباعث: برانگیزنده مردگان

    الشهید: بیننده

    الحق: راست، درست

    الوکیل: عهده دار همه امور بندگان و موجودات

    القوی: پرزور

    المتین: سخت (و نیز پاینده)

    الولی: دوست، یار و نگهبان

    الحمید: ستوده

    المحصی: شمارنده

    المبدئ: نخستین آفریننده

    المعید: بازگرداننده، دوباره زنده کننده

    المحیی: زندگی بخش، هستی بخش

    الممیت: می‌راننده، نابود کننده

    الحی: زنده

    القیوم: قائم به ذات (همه-آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید)، پاینده

    الواجد: یابنده

    الماجد: بزرگوار

    الواحد: یکتای بی‌همتا

    الاحد: یگانه (خدایی جز او نیست)

    الصمد: بی‌نیاز

    القادر: توانا

    المقتدر: تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر

    المقدم: فراپیش کشنده

    المؤخر: فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آن‌ها

    الأول: نخستین، اول پدیدارکننده وجود

    الأخر: واپسین، آخر فناکننده موجود

    الظاهر: آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز

    الباطن: پنهان، همه دربرگیرنده

    الوالی: یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست

    المتعالی: خود ستوده

    البر: نیکوترین

    التواب: همیشه توبه پذیر

    المنتقم: انتقام گیر

    العفو: درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان

    الرؤوف: بسیار دلسوز و مهربان

    مالک الملک: فرمانروای جهان

    ذوالجلال و الاکرام: دارای شکوه و بخشش

    المقسط: عادل

    الجامع: گردآورنده

    الغنی: توانگر

    المغنی: بی‌نیاز کننده، بسنده

    المانع: بازدارنده

    الضار: آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت می‌شود)

    النافع: سودمند

    النور: روشنی

    الهادی: رهنما

    البدیع: سنجش ناپذیر، آفریننده

    الباقی: ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)

    الوارث: مالک نهایی تمام مخلوقات

    الرشید: راهنما، آموزگار و دانای بی‌خطا

    الصبور: شکیبا

    اگر من باقلبم و با حس یقین هر یک از این اسما حسنی را باور کنم معجزات رخ میده ،و دعاهام اجابت میشه به اندازه باورم به اندازه ایمانم به رب،مثل تمام‌ مثل های قرآن ،مثل سلیمان و ایمان به وهابی و ….

    استاد عزیزم صبح که بیدار شدم ساعت 6 برم سر قرار آمدم سایت رو ماه و خندونتون را که دیدم چقدر خوشحال شدم،مطمئن بودم کلی سوالات من از طرف شما پاسخ داده شده،مطمنن بودم که قرار سرتا پا گوش بشم و پلی کردم رفتم سمت باغ پیاده روی با خدا ،هی میگفتم اره همینه ،درسته درسته‌.

    خدا ما را خالق زندگیمون آفریده  و خلق زندگیمون را به خودمون داده و بهمون حق انتخاب داده که ما انتخاب کنیم و خدا هم‌ بگه چشم و اون خواسته اجابت بشه و

    خداوند هر لحظه هدایتمون کنه به سمت خواستهامون ،خدایی که قول داده و همیشه  به قولش عمل کرده.

    باور من به خدا اینه که کارهای من را به‌ آسانی در کمترین زمان انجام‌میده هر جا باورش  کردم هر جا کارم را به خودش سپردم  و دست و پای بیخود نزدم  همه کارام به آسانی انجام شد ،اونجایی که ازش درخواست کمک کردم لبیک گفت و در کمترین زمان ممکن انجام داد حتی خواسته‌های که کوچیک بودن ‌و من یادم میرفت.

    مثل همین دیشب که میخواستم از لابی بیام داخل تو باغچه چندتا گل نرگس دیدم  غنچه بودن گقتم کی باز بشن و بوشون کنم و عصری‌ منا برد باغ تفریحی ی دسته بزرگ نرگس چیدم انگار سلام میکردن،آمدم باز بیام بالا از لابی یهو گفت دیشب یادته چندتا نرگس میخواستی حالا ببین این چند برابر اوناست کمتر از ی روز برات فراهم کردم چون ذوق بوش را داشتی چون لذت داشتنش را داشتی منم درخواست  تو را از کوچک تا بزرگترین  را اجابت میکنم ،الان کل خونه بوی گل نرگس پیچیده  بوی خدا نرگس ها میاد ،بوی استجابت میاد ،بوی عشق خدا میاد ، بوی خدا میاد هر بار که بوش بلند میشه میگم خدای نرگس ها شکرت ،من همین را باور کنم همینا الگو کنم باید خدا را باور کنم  که می‌شود می‌شود صد برابر خواسته من را بهم بده، او هم میبینه هم‌ میشنوه فقط کافیه تنها از خودش بخوایم و تنها بندگی خودش را کنیم و بس،کافیه باورش کنیم که میتونه میتونه امتحانش کنیم.

    خداوندم بزار در حد عظمتت باورت کنم ،نزار به کمتر از بهترین راضی بشم،تو خدای بی نهایتی توخدای نامحدودی.

    من باور دارم که خدا به آسانی در کمترین زمان و در نزدیکترین  و سریعترین حالت ممکن به درخواست من پاسخ میده.

    من باور دارم که خدای من خدای موسی ،ابراهیم و محمد یکی هست و اگر برای اونا انجام داده برای منم انجام میده.

    من باور دارم خدا خواسته های من را در آنی جواب میده در حدی که بگه باش و موجود شود.(مثل اینکه من صدای مامانم بزنم و مامانم در آنی میگه بله ،برای خدا هم‌ همینه در آنی میگه بفرما انجام شد)فقط من باید باورش کنم من باید قدرت انجام را بدم به خودش…

    من باور دارم بزرگترین در خواست من در برابر عظمت خدا ناچیزه.

    من باور دارم باران  رحمت خدا همیشه در حال باریدنه و به محضی که من باورش کنم محدودیت‌ها را بردارم بر من میباره.

    خدا دوست داره من را شاد ببینه و خدا عاشقه سرعته تنها تنها  چیزی که از من خواسته ایمانه چقدر باورش دارم که کارهام را به آسانی انجام  میده.

    به قول امام صادق میفرماییند: وقتی درخواست می‌کنید فکر کنید خواستتون پشت در هست با یقین درخواست کنید.

    من فقط،باید یاد بگیرم که چیزهایی که قبلا بهم داده را مدام یاد خودم بیارم که می‌شود می‌شود و هر روز ایمانم بیشتر و بیشتر بشه.

    ایمان من باید با درخواست من برابری کنه نه ایمان انداره ی آدامس بیارم و خواستم ی بنز باشه.

    خداوندم من بهت قول میدم درخواست جدیدم را با ایمان بیشتری بخوام،قول میدم فقط از تو بخوام اونجوری بخوام که غرق نعمت های تو باشم،قول میدم که رو تو بیشتر از همیشه حساب کنم،قول میدم با یقین بخوام جوری که بگی آفرین همینه ادامه بده،جوری که بگی بندگیت مبارک ….یاریم کن خدا من برای همین قول دادنم باز به تو محتاجم،باز تو باید یاریم کنی..

    میدونی خدا جونم تنها نگرانی من اینه که سوت پایان را بزنی و نشونم  بدی ببین چقدر توانایی داشتی  ،ببین چقدر قدرت بهت داده بودم،ببین چقدر میتونستی عالی تر زندگی کنی ……خدا میخوام تو دنیا پر از عشق خودت باشم هر لحظه باهام حرف بزنی،با هم بخندیم،با هم‌ بریم پیاده روی و سفر و میخوام سوت بازی را که زدی در آغوش خودت باشم پر از عشق خودت باشم.

    ای زندگی! تن و توانم همه تو

    جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو

    تو هستیِ من شدی، از آنی همه من

    من نیست شدم، در تو از آنم همه تو

    دوستت دارم یگانه عشق جاودان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 236 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 917 روز

      به نام الله مهربان

      سلام به اساتید عزیزم

      سلام به دوست خوبم

      خدایا من تا نیمه های فایل رو دیدم و خداوند هدایتم کرد به خواندن کامنت ها و رسیدم به کامنت شما

      من زمانی ک دیدم استاد جان یک فایل جدید گذاشتند گفتن خدایا هدایتم کردید و این رو برای من قرار دادید

      ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان تر شدن چرخ زندگی

      قلبم تند تند میزد خدایا شکرت

      در خصوص درک خداست

      استادم چقدر چهرتون نورانی تر شده

      چقدر این فایل بی نظیره

      تند تند شروع کردم به نوشتن کلمه به کلمه صحبتهای شما رو

      تا رسیدن به نیمه های فایل

      حالم دگرگون بود خدا رو توی صحبتهای استاد دیدم

      دلم ی گوشه دنج میخواست بشینم با خدا صحبت کنم

      وقتی کامنت شما عزیز رو دیدم پر از عشق شدم پر از شور

      شما کلمه به کلمه من با خدا رو نوشتید .

      اشکم جاری شد هر اسم خداوند و احساس و ارتباط من با خدا

      دوست عزیز ی احساس فوق العاده ای دارم ک باید برای درکش کمی تامل کنم..

      خواستم از شما سپاسگزاری کنم بابت این کامنت زیباتون چقدر عالی هست نگاهتون به خدا

      هر جا هستید در پناه الله مهربان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام بر یگانه معبود عالم هستی

        هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿4﴾

        اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (4)

        سلام بر مریم زیبا رو من ،سلام بر عشق خدای من ،سلام نور خدای من.دستای خدای من ،خیلی خوشحال شدم پیامتون و رو ماهتون را دیدم…

        پیامت را خوندم آیه 4 فتح  یادم آمد که فقط اوست که آرامش را در دل هایی مؤمنان نازل میکنه تا به ایمانشون بی افزاید.همه سپاهیان آسمان و زمین  ازآن خداست.(فرشتگان و انرژی جهان ،نیروی جهان مطلق به خداست) اگر در مسیر درست قرار بگیریم تمام این نیرو ها به کمک و خدمت میان،فقط کافیه بهش وصل بشیم خدا کارش رو علم و حکمت هست و خوب بلده کارشا.(ترجمه صوتیش را گوش بدید)

        مریم جانم این احساس خوب خودشه خودشه اوست که آرامش میده تا عاشقت کنه اوست اوست….اشکهای وصل مبارکت عزیزم.

        اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

        اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

        همین حسه را ادامه بده تمام سپاهیانش را برات میفرسته…

        از شما بی نهایت سپاسگزارم که برام نوشتید و نور شدید در قلبم و روشنی راهم….آرزو میکنم که خداوند عشقش و آرامش را مدام بر قلب پاکت نازل کنه و اشک شوق بریزی از حضورش از بودنش از آغوش ‌پر از عشقش.

        در پناه یگانه عشق جهان شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سيد حسين موسوي گفته:
      مدت عضویت: 1321 روز

      سلام فیروزه جان، بسیار زیبا و دلنشین سخن گفتی و ثبت کردی الهاماتت را. آره … واقعا خدا کارش دسته. به نظر من خدا به مانند نرم افزار ویز ، نشان و … می مونه که تو مقصد رو اعلام میکنی و اون بهترین مسیر را بهت نشون می ده. فقط کافیه به مسیر پیشنهادی اون، اطمینان و تبعیت کنی و هرچی نشونت بده، تو اجرا کنی و عظمت خداوند به اینه که در آن واحد (در هر ثانیه) بهترین مسیر زندگی برای 8 میلیارد انسان را داره پیشنهاد می ده. کلا نمد هولاء و هولاء

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام بر یگانه معبود عالم هستی

        سلام بر آقای موسوی گرامی و بزرگوار در مسیر عشق

        درسته

        درسته

        درسته

        مثل برنامه ویز، بلد و نشان یعنی اون اپلیکیشن هست و وجود داره رو گوشی من، فقط شرطش اینه من jps را روشن کنم وصل بشم  وصل بشم به اپلیکیشن….شرطش همینه

        من به انداره همین اپلیکیشن به خدا اعتماد دارم ؟؟؟

        که بلده که میتونه که با خیال راحت حرکت کنم.

        کاش من بتونم اعتماد کنم….تا کن فیکون کنه.‌‌‌‌..

        بقول استاد در قدم 6 جلسه 1 اگر من به اندازه نصف همین jps  به خدای  همین  jps  اعتماد داشته باشم  چه کارهایی که نمی‌کنم …وقتی که اعتماد کنیم در هر لحظه داریم هدایت میشیم و به قدرت بی نهایت وصلیم.

        خدا کاربلدترین و کار درسترین و زرنگ ترینه و همه راه را بلده حتی کوچه پس کوچه هایی که  مپ هم نمیدونه…

        اقای موسوی گرامی خیلی خوشحال شدم از پیامتون ،ممنونم از لطفتون از محبتتون، نور شدید برای یادآوری درسهام ،وصل شدن واعتماد به رب به کار بلدترین قدرت و مدیر جهان ،و تنها پادشاه جهان که هر چی بخوای لبیک میگه به شرط ایمان به شرط باور،به شرط اعتماد.

        وقت پیاده روی و قرارم با جان و جانانه

        جان من و جهان من زهره آسمان من

        آتش تو نشان من در دل همچو عود من

        جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم

        هیچ نبود در میان گفت من و شنود من

        آرزو میکنم  خداوند در تک تک لحظه های زندگیتون حضور داشته باشه.

        در پناه یگانه عشق جهان شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم جُلقازی گفته:
      مدت عضویت: 915 روز

      سلام فیروزه عزیز

      چه اسم زیبایی داری

      اسما الله رو به زیبایی با معانیشون نوشتی

      من یه روزی آرزوم بود که اسما الله رو به خط زیبا بنویسم

      وقتی میرفتم کلاس خط به استادم میگفتم برام اسما الله رو به خط خودشون بنویسند و یادم بدن

      نتیجه اش این شد که دو تا تابلو با ابعاد 150 در 150 به رنگی زیبا با فرمی زیبا اسما الله رو نوشتم ، خالق شدم به نیابت از خدای خالقم و انصافا چه خلقی کردم، هر زمان که به عکس این دو تا کارم نگاه میکنم لذت میبرم و واقعا از بهترین آثارم شدن

      الان که کامنت شمارو می‌خوندم یادم افتاد که چه مشتاق بودم به خلق اثری که اسما الله رو به نگارش بیارم و بهش رسیدم

      الهی شم

      الان متوجه ش م دوست دارم و این خواسته در من ایجاد شد که یکی از سفارش های همیشگیم تو عالم هنر و دنیای آثار نقاشیخطم نوشتن اسما الله باشه

      همین که فقط می‌نویسمشون بهم احساس خوب میده

      قربونت برم خدا که یکتایی و یگانه

      الهی که تک تک مصادیق این اسما در تک تک روزهای زندگیت جاری باشه دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام بر یگانه ‌معبود عالم هستی

        سلام بر مریم زیبا عشق خدای من

        ممنونم از لطف و محبتت عزیزم اسم شما هم بسیار زیباست،چقدر حس خوب پیدا کردم با دیدنتون و لبخندتون…

        مریم عزیزم میدونی چی یادم آوردی میدونی ؟؟؟

        باید اشک شوق ریخت برای همچین  ربی همچین خدایی….باید بغلش کرد و بوسیدش  منم ی روزی خواستم این بود که بتونم اسما الله را تو سایت بنویسم و یادم رفته بود خواستم را و زبان الله شدید که انجام شد،چیزهایی که من یادم میره خدا یادش نمیره و کوچکترین خواسته من را میشنوه و میبینه ممنونم مریم عزیزم که یادم آوردی..‌‌.

        مثل کار دیروزش خواستم آماده بشم برم بیرون براش ابروم شکسته بود و تو ذهنم بود ی براش رنگ روشن بخرم،رفتم دفتر و چند ساعتی کارم طول کشید، وقتی آمدم بیرون عجله  داشتم زودتر برم خونه ،ی خانم آمد جلوم  ی کاغذ تبلیغات زیبایی بهم داد وووووووووووووو ی براش ابرو آبی اکلیلی رنگ روشن روش چسبونده بود،چشمام اکلیلی شد اینا به من داد و رفت ،دقیقا هماهنگ شده یعنی من ی دقیقه زودتر میومدم پایین  نمیدیدمش شاید ی چیز  کوچیک بود ولی باور کن ،باور نمیکردم  باور نمیکردم تا این حد 

        سمیع تا این حد بصیر تا این حد عظیم تا این حد قادر تا این حد آگاه تا این حد خالق…کل  مسیر نگاش میکردم  میگفتم آخه چقدر زود من که برای خودم تنها  بود یادم رفت تو که این همه بنده داری  یادت موند من چی میخواستم ….نگاهش میکردم برق میزد میگفتم هدیه تو هستا خدای برق برقی …..

        برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

        وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

        ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

        نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

        آن که پرنقش زد این دایره مینایی

        کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

        فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

        یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

        خداوندم تو هر لحظه داری به خواسته های من‌ پاسخ میدی هدایتم  میکنی  فقط من باید ببینم من باید بخوام خدا …. همین خدای دیروز را باور کنم کافیه برای دیدن معجزه.

        خداوندم شکرت شکرت تنها ارباب جهان تویی،تنها از تو میخوام از کوچکترین تا بزرگترین خواستم را و بس.

        مریم جان او به آرزوی تو پاسخ داده و کل اجرای تابلو کنارت بوده، چقدر زیباست و چه حس عالی داره عزیزم که اسم های آسمانی را بنویسی و زمزمه کنی با هر بار نوشتن صداش کنی و باورش کنی، وذوق کنی همچین ربی داری،چقدر هنرتون حس زیبایی داره عزیزم.

        بهت افتخار میکنم  دوست  هنرمندم…

        کاش میشود اولین نفر سفارش بدم که با هر بار نگاه کردن بهش ،یادم بیاره چه خدای عظیمی دارم چقدر قدرتمنده چقدر تواناست و به اسم های مختلف میتونم صداش بزنم و اگر باورش کنم معجزه رخ میده….

        آرزو میکنم نور اسما الله بر قلبتون بتابه و اون اشتیاقت هزار برابر با اشک شوق باشه و خدا براتون بی نهایت مشتری بفرسته …

        ممنونم از دعای قشنگت مریم عزیزم خیلی دوستت دارم خیلیییی ، میبوسمت.

        در پناه یگانه عشق جهان شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          مریم جُلقازی گفته:
          مدت عضویت: 915 روز

          بسم رب رزاق

          بسم رب وهاب

          سلام فیروزه عزیزم

          چقدر دلنشین و صمیمی صحبت میکنی،فرکانس شوق حرف زدن و لبخند و گشاده روییت بهم رسید

          چقدر انرژی درونیت قشنگه

          خوشحالم که باهات آشنا شدم دوست من

          ای جانم

          چقدر این یادآوری ها شیرینه

          وقتی طی یک اتفاقی یادت میاد یه خواسته ای از سال های قبل داشتی و اجابت شد میمونی تو کار خدا

          الله اکبر

          ای جانم مبارکت باشه اجابت خواسته ات که به قول استاد نشونه ای هست از اجابت خواسته های به ظاهر و به ذهن ما بزرگتر

          اگه بهت میگفتن که الان که این خواسته برات پیش اومد بزودی ممکنه یه براش ابرو اکلیلی دم در با یه تبلیغ بهت هدیه بدن ذهنت قبول میکرد؟

          من که ذهنم باور نمی‌کرد میگفتم نه بابا کی همچین کاری می‌کنی؟

          خودم باید برم بخرمش دیگه

          ای امان از تو ذهن قشنگم، برو زیر پتو بخواب فعلا می‌خوام با قلبم با خدا عشق بازی کنم و من بخوام و او برام بفرسته، به زیباترین شکل، به راحتی، به زودی و تو فعلا بخواب که این هارو باور نمیکنی عزیزجان

          چه شعری نوشتی از حافظ

          خدای من

          من دارم مدتیه حافظ و معنیش رو گوش میدم، این شعر نشونه قشنگی برام بود ممنونم که برام نوشتیش

          این قسمت از نوشته ات چه مسیر قشنگی رو برام باز کرد، چه قشنگ گفتی:

          «مریم جان او به آرزوی تو پاسخ داده و کل اجرای تابلو کنارت بوده، چقدر زیباست و چه حس عالی داره عزیزم که اسم های آسمانی را بنویسی و زمزمه کنی با هر بار نوشتن صداش کنی و باورش کنی، و ذوق کنی همچین ربی داری،چقدر هنرتون حس زیبایی داره عزیزم.»

          این بار با هر بار نوشتن هر اسمش در کنارم احساسش میکنم و صداش میکنم و باورش میکنم و ذوق میکنم از داشتن چنین ربی…

          من در خدمت رسانی به خلق خدا آماده‌ی آماده ام، اگه دوست داشتی میتونی به سایت به نام جلقازی بری و هر مدلی و طرح و اندازه ای که دوست داشتی رو انتخاب کنی و من به نگارش دربیارم دوباره این اثر شگفت انگیز و الهی رو

          من یکی از آرزوهام اینه که تابلوی اسما الله رو بارها و بارها برای آدم های مختلف خلق کنم

          الهی شکر که برات نوشتم و توام جوابم رو دادی

          قلبم روشن شد

          اگر باورش کنم معجزه رخ میده…

          برات هر لحظه معجزه ی خدارو آرزو میکنم فیروزه عزیزم

          خیلی خوشحالم که دوست خوبی پیدا کردم

          به یگانه الله می‌سپارمت عزیزجان

          دوست دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            سمانه گفته:
            مدت عضویت: 1147 روز

            سلام مریم جون عزیزم

            رفتم تو سایتت و با اثرهای بینظیرت روبرو شدم.احسنت عزیزم،خیلی خیلی زیبا و چشم نواز و دلنشین بود ،نمیتونستم چشم ازش بردارم.

            نمونه کارای گردتون منو یاد کارای خوشنویسیم انداخت که سالها پیش اجرا کرده بودم.

            قلبم از شدت هیجان و حس خوب حسابی به تپش دراومده …

            مرسی که اسما الله رو با معنیش برامون نوشتی،چقدر آرامش بخش هستن.سپاس گزارم

            بهترین ها رو برات آرزو میکنم عزیزم .موفق ترین باشی زیبای من

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              مریم جُلقازی گفته:
              مدت عضویت: 915 روز

              سلام سمانه عزیز و نازنین

              امیدوارم حال دلت عالی باشه

              جانم

              ممنونم از نگاه زیبای شما

              خوشحال شدم از خوندن نظرت و احساس خوبی در دلم اومد

              مرسی از شما که نظرت رو بهم گفتی و احساس خوبی رو منتقل کردی

              الهی که همیشه قلبت از شادی و هیجان و خوشی به تپش بیاد

              معنی اسما الله رو فیروزه نازنین به نگارش درآوردن و من هم فیض بردم

              عشق رو برات آرزو میکنم سمانه جان

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که بهترین رفیق من هست

      خدای که بهترین یار و یاور من هست

      خدای که نور امید در قلب من هست

      خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      خدای که زیبایی محض هست

      خدا خدا خدا خدا همه چیز هست

      خدا همه چیز هست

      خدایاااااا کروررر کروررررر شکرت

      چقدررررر عاشقانه دوستت دارم خدا

      سلام سلامممم سلامممممممم فیروزه عزیزم

      سلاممم دختر خاص خدا

      سلاممممم عشق خاص خدا

      سلامممم محبوب خدا

      وای فیروزه چقدرررر قشنگ نوشتی چقدررر لذت بردم از تک تک نوشته هایت وصل شدم به خدا

      وصل شدم به نور خدا

      میدانی دلم به خدا دوباره تنگ شد

      عشق خدا هم عجب چیزی هست

      میدانی هر قدر از جام شرابش مینوشی تشنه تر میشوی

      بیشتر میخواهی

      خدا خیلییییی زیباست

      هر قدر با خدا باشی دوباره دلت برایش تنگ میشود

      دوباره اغوشش را میخواهی

      دوباره یادش را میخواهی

      دوباره عشقش را میخواهی

      من روی خدا خیلیییییی حساس شدیم مثلی اون عشقایی که میخایی فقط برای تو باشد فقط از تو باشد عشق خدا زیباست

      خدایااا عاشقانه دوستتت دارم

      خدایاااا عاشقانه عاشقت هستم

      خدایااا عاشقانه میخایمت

      خدایاااا عاشقانه دوستتت دارم

      فیروزه عزیزم خیلییی دوستت دارم میبوسم قلب زیبایت را که پر از نور خداست

      خیلییی کمتت را دوست داشتم

      میدانی خیلیی زیبا از خدا مینویسی

      میدانی خدا نور قلبت هست

      میدانی عزیز دردانه خدا هستی

      میدانی نور چشم خدا هستی

      دوستتتت دارم مرسی که نوشتی

      در پناهی عشق و نور خدا باشی عزیز من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام بر یگانه معبود عالم هستی

        سلام بر پاکیزه پاک دل خدا

        سلام پاکیزه جانم  با حرفات پر از شوق شدم  پر از احساس عالی پر از دوست داشتن خدا شدم…حس زیبات و نورت به من رسید، چقدر دل تنگ خدا شدم…و چه دلتنگی شیرینی…شوق دیدار یار

        اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

        دل من داند و من دانم و دل داند و من

        خاک من گل شود و گل شکفد از گل من

        تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

        آره درسته پاکیزه جان جنس این عشق فرق داره هر چی مینوشی سیراب نمیشی تشنه تر میشی آخه ما همچین عشقی را فقط کنار خودش  چشیدیم و  دوست نداریم هیچ‌ وقت از دستش بدیم و هیچ کس و هیچ چیز جای این عشق را نمیگیره ، چقدر خوب این عشق را پیدا کردیم چقدر خوب کر و کور از دنیا نرفتیم چقدر خوبه مونس داریم ،یاور داریم.

        کاش میشود مدام بهش وصل بود کاش میشود مدام غرق خودش بود کاش میشود سیم وصل شدنمون هی قطع و وصل نشه ،کاش آغوشش را محکم ‌میچسبیدیم که رها نشیم و جدا نشیم،خدا را شکر که پیداش کردیم ،خدا را شکر…

        پاکیزه جان میخوام یکم از عاشقی خدا برات بگم ….از سمیع و بصیر و آگاه بودنش.

        دیشب بود یهو تو فکر رفتم گفتم فکر کنم خواهرم کادو تولدم را یادش رفته و چندین ماه گذشته ، چند روز قبلش بهش گفتم ی کیف آرایشی میخوام سفارش بدم …بعد این فکر کادو تولد ی چند دقیقه شد خواهرم زنگ زد گفت سلام عزیزم من ی قلب برات سفارش دادم برای کادو تولدت  شوکه شدم  انگار صدای منا شنیده بود،گفتم قلب چی گفت عکسشا میفرستم کد پستی هم برام بفرست گفتم باشه و قطع کرد با عجله.

        گفتم‌حتما کیف لوازم آرایشی طرح قلب  سفارش  داده،

        رفتم تو اینترنت سرچ کردم ببینم کیف آرایشی طرح قلب چه برندی هست و چطوریه نگاه کردم گفتم خوبه قشنگه  آمدم بیرون ،خواهرم عکس را فرستاد بازش کردم دیدم ی گردنبد قلب طلاست. چشای من قلب قلبی شد.

        من کاری ندارم که ذهن من چقدر محدود فکر کرده بود به کادو این کجا اون کجا …و خدا دقیقا میدونست  من چی دوست دارم….و برام سفارش داده بود..‌

        ولی کی بعد چند ماه به ذهن خواهرم انداخت که  کادو تولد را سفارش بده دقیقا بعد درخواست من  بعد چند ماه بگه خیلی وقت بوده  میخواستم سفارش بدم ببخشید  دیر شد، ولی امروز انجامش دادم،بدون اینکه من به خواهرم بگم.

        کی به قلب خواهر من نازل کرد؟

        إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿٣٨﴾

        یقیناً خدا دانای غیب آسمان ها و زمین است و بی تردید به نیّات و اسرار سینه ها آگاه است. (38)فاطر

        این همون خدای هدایتگره این همون خدای هست  که داره هر لحظه درخواست منا پاسخ میده و درخواست من را به آسانی جواب میده. چطور عاشقش نباشم !چطور

        فقط کافیه  باورش کنم کافیه ازش درخواست کنم هم راهشا بلده هم قادر به انجام هر کاری هست….

        بعد میشه عاشقش نشد؟میشه دل تنگش نشد؟میشه از عشقش سیراب بشی؟؟میشه  آغوشش را رهاش کنی؟میشه؟

        پاکیزه عزیزم بسیار ممنونم و سپاسگزارم که از احساس پاک  و قشنگت برام نوشتی ،چقدر دوست داشتم  چقدر پر از شور شدم‌ مهربونم .

        دوستت دارم‌ و میبوسمت نور خدای من

        در پناه یگانه عشق جهان شاد باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 798 روز

      با سلام وتعظیم واحترام به صاحب حال و گذشته وآینده وسلام به صاحب سایت که همه ی قانون خداوند رو برامون عین یه فیلم به نمایش می زاره با عمل به قانون خداوند نتیجه گرفته وآمده برای

      شاگرداش یاد میده شیر مادرت حلالت باشه استاد مهربان خانه دلت آباد باشه استاد فرکانسی ما خدایا هزاران مرتبه تعظیم وسپاس گزاری مرا قبول کن برای آفریدن قانون تغییر نیافته ات وبرای استادان عزیز مان که مارا از دنیا آگاهمان کردند شکر وخانم فیروزه شما بعداز درس دادن استاد که چه قدر با تواضع داشتند

      تو این فایل برامون سخنرانی میکردند

      فقط هم یاد میگیره آدم هم استاد با اون بزرگواری ادمو میکشه یعنی اون معصومیت استاد خدایا مواظب استادمون باش خیلی نماینده با ایمانی داریم خدایا ممنونیم از قدرت بی حد خودت خانم فیروزه جان شما با نامهای عزیز ربالعالمین فقط منو کشتید دستتون

      پر قوت باشه دلتون شاد شاد شاد باشه خانم با سواد باحوصله وبا خدای عزیز خانم فیروزه جان من با این سایت رب العالمین خیلی تغییر کردم با درس گرفتن از استادان گرامیم ولی شما مبارکتون باشه باغتون مبارکتون باشه نشستن تون کنار دریا آخ خیلی خوشم میاد مبارکتون باشه اون اسمهای مبارک خداوند عزوجل چه قدر ماشاالله بلدید اسمهای خداوند رو

      خیلی اشک ریختم باخوندن کامنت زیبایت دستت طلا دختر دستت پر قوت

      خیلی خوشحال شدم حال دلم که نگم برات خیلی حالم خوب بود از دیروز که این فایل گرامی رو گوش داده بودم خوبتر شد مرسی عزیزم لذت بردم وبا تو رفتم باغتون وبوی نر گس هاتون رو که بوی خدا میدادند رو من هم حس کردم خیلی ممنون وشکر شکر شکر برای اینجا بودنمون خدا در هر لحظه مارا به نعمتهای گرامی خودش هدایتمون کنه آمین یاربالعالمین خدا حافظ همگی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فیروزه گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام بر یگانه معبود عالم هستی

        الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿٢٨﴾

        [بازگشتگان به سوی خدا] کسانی [هستند] که ایمان آوردند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید! دل ها فقط به یاد خدا آرام می گیرد. (28)

        سلام بر اشرف گرانقدر و گرانبهاو گوهر ارزشمندم

        نقطه آبی شما چه به موقعه چه نورانی چه دلگرم کننده  بود،نور شما حس پاک شما از قلب پاکتون بر من بارید ازتون بی نهایت ممنونم  دستان خدای من ….از احساس خوبتون از لطفتون سپاسگزارم.

        من معبودی را میپرستم که بنده‌اش  رو نوازش میکنه و اونقدر  کریم و رحیم هست که  سریع راهی برای حرف زدن  باهاش پیدا میکنه  اگر نشانه ها را درست  متوجه  نشی دست به قلم میشه از دستای اشرف عزیزم  که کتبی پیام را ارسال کنه و پیام و روزی ما را از جایی میرسونه که اصلا بهش فکرم نکردیم….

        اشرف جان  این خدا عجب دلبری بلده ،عجب سر وقت میرسه،عجب  میزنه وسط خال که حواسم هست آگاهم، قادرم،رحیمم ،کنارتم ،میبینمت ،میشنوم بر دلت آگاهم منم فقط سجده میکنم  در برابر خدایی که تا چشم کار میکنه مثل دریا….

        بی نهایت  رحیم

        بی نهایت رحمن

        بی نهایت  ودود

        بی نهایت وهاب

        بی نهایت کریم

        بی نهایت قادر

        بی نهایت عاشقه

        فقط من چقدر از این دریای پر عشق و نعمت و ثروت و فراونیش را باور میکنم ی قطره ی سطل ی استخر ی رودخانه چقدر ؟؟؟؟

        یا چسبیدم به شن های توی ساحل و دست و پای بیخود میزنم و فاصلم با دریا ی قدمه..

        مشتاقانه منتظر لبیک ماست که بباره بر وجودمون….

        اشرف عزیزم  چه حس خوبی ممنونم ( مبارکتون باشه باغتون مبارکتون باشه نشستن تون کنار دریا آخ خیلی خوشم میاد مبارکتون باشه اون اسمهای مبارک)

        خدا را هزاران هزار بار شکر که این عاشقی تموم نمیشه

        خانم اشرف عزیزم تو این سایت  هر روز توحیدی شدنتون مبارکتون باشه و بندگی کردن مبارکتون باشه که دست یار شدی….‌اشک های عاشقی مبارکتون باشه،وصل عشق مبارکتون باشه…

        اوست نشسته در نظر

        من به کجا نظر کنم

        هزاران بار شکر که معبود عاشقی داریم که با تمام عشق کنارمونه…

        دوستت دارم…..

        در پناه یگانه معبود جهان شاکر، شاد ،عاشق

        باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4017 روز

    به نام رب بزرگم

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوستان

    استاد چه همزمانی جالبی ، من چند روزه روی این باور دارم کار میکنم که براحتی میشه درآمد داشت ، براحتی میشه مشتری ثروتمند خودش بیاد ، براحتی میشه رزق رو از خدا دریافت کرد ؛

    که البته خدا هم جوابمو داد و یه مشتری با کیفیت رو برام فرستاد ؛

    و امروز شما دقیقاااا در مورد همین باوری که دارم روش کار میکنم صحبت کردین ؛ واقعا شکرررر خدا و تشکر از شما ؛

    بشدت روی این موضوع آسانی پاشنه آشیل دارم ، چون چندین و چند سال توی بازار کار سخت و فیزیکی کردم و از طرفی همیشه مادرم این باور رو القا کرده و میکنه که حتما ادم باید پدرش در بیاد تا به جایی برسه ، بخاطر همین منم این باور تو ذهنم شدیده و دارم سعی میکنم روش کار کنم ؛

    موضوع بعدی که دوس داشتم بگم ، البته قبلا تو سایت نوشتمش ولی میخوام دوباره بگم که بدونم خدا چیکارا کرده برام ؛

    این اتفاق یکی از هزاران معجزه خدا تو زندگی منه ؛

    دو سال پیش با یکی از دوستام چند روز رفتیم استانبول ؛

    روز اول یا دوم خواستیم بریم میدون تکسیم و خیابون استقلال رو ببینیم و تو پاساژها خرید کنیم ؛

    قرار بود زودتر بریم ، ولی دوستم گفت یه چرت کوچیک میزنم بعد بریم ؛

    خلاصه وقتی دوستم از خواب بیدار شد طرفای عصر بود که با مترو رفتیم میدون تکسیم ؛

    وقتی رسیدیم اونجا دیدیم خیلییییییی شلوغه و کلی ماشین پلیس و آمبولانس با سرعت وارد میدون میشن و چنتا هلیکوپتر هم بالای سرمون میچرخید ؛

    پلیسا مردم رو از میدون دور میکردن و خیابون استقلال رو هم بستن ؛

    ما اصلا نمیدونستیم جریان چیه ؛

    خلاصه برگشتیم هتل و شب پدر دوستم پیام داد کجایین ؟ حالتون خوبه ؟ چون تو اخبار گفتن که خیابون استقلال توی استانبول بمب گذاری شده و کلی آدم کشته شدن ؛

    من‌ و دوستم دیوااااااانه شدیم از هدایت خدا ؛

    همون چرت کوتاهی که دوستم زد باعث شد ، ما دیرتر به میدون تکسیم برسیم وگرنه ما دقیقااااا وسط اون بمب گذاری کشته میشدیم ؛ خدا خواب رو به چشمای دوستم فرستاد تا اینجوری معجزه وار نجات پیدا کنیم ؛

    خیلی زیاددددد این اتفاق رو برا خودم تکرار میکنم و قدرت خدا و هدایتش رو همیشه بخودم یادآوری میکنم ؛

    خیلی از این اتفاقات برام پیش اومده تو زندگی که به طرز عجیب غریبی خدا نجاتم داده ، توی رانندگی که فراووووون مثال دارم ؛

    واقعا همیشه میگم خدایا اگه لطف تو و هدایت هات نباشه من صد در صد نابود میشم ؛

    مرسی استاد جان بابت این فایل بی نظیر که تا الان 3 بار گوشش کردم و خیلیییییی باش کار دارم ؛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 159 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1980 روز

      سلام مجتبی عزیز

      چقدر کامنتت جالب بود برام

      والان دیدم که بارها و بارها حتی تو رانندگی خدا زودتر از موعد هدایتم کرده

      باااارها پیش اومده تو یه جای خلوت یا مثلا یه جاده کم رفت و امد من سزعت بسیار بالایی داشتم

      ویهو خدا بهم گفته ترمز کن. و منم گوش دادم، درست بعد از چند ثانیه یا یه ادمی اومده تو جاده یا یه حیوونی یا مثلا یه نفر با ماشین انحراف از مسیر پیدا کرده

      خلاصه من با اون سرعت زیاد قبلی هیچ جوره نمیتونستم ماشینو کنترل کنم ولی با سرعت کمی که خدا چند ثانیه پیش بهم گفته خیلی راحت و بی دردسر ازون مساله گذر کردم

      واقعا خدا هر لحظه داره خیر و شر مارو بهمون الهام میکنه

      این اتفاق در تمام مساعل و مراحل زندگی میتونه رخ بده اگر ما در برابر هدایت های خدا خاشع باشیم

      ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
      • -
        مجتبی گفته:
        مدت عضویت: 4017 روز

        بنام خدا

        سلام حمیدرضا جان ، دقیقا درسته ؛

        اگه بخوام از رانندگی و هدایتهای خدا بگم هزارتا مثال دارم ؛

        واقعا هزاران بار شده با موتور یا ماشین داشتم میرفتم و یجاهایی میشده که دیگه مطمین بودم دارم تصادف میکنم و به طرز خیلی عجیبی خدا ماشین یا موتورم رو کنترل کرده و به خیر گذشته ؛

        بخاطر همین دیگه هر وقت از خونه راه میفتم همش میگم خدایا تو بشین پشت فرمون که من هیچیییی بلد نیستم ، من هیچ مهارتی ندارم ، فقط خودت من و ببر و بیار ؛

        بخاطر این سعی میکنم زیاد روش حساب کنم مخصوصا تو رانندگی ، بعضی جاها میگه اینجا آروم برو ، یجاهایی میگه اینجا میتونی تندتر هم بری ؛

        تو رانندگی بیشتر حسش میکنم ، چون اونجا بیشتر سعی کردم روش حساب کنم ؛

        وگرنه خیلییییی جاهای دیگه هم جونمو نجات داده اونم عجیب و غریب ؛

        مرسی از پاسخت داداشم ، موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3852 روز

    درود و سلام صمیمانه به استاد عزیزم و خانم شایسته گرانقدر.

    آخرین تجربه بسیار بسیار نرم و روان من که واقعا کار خداوند بود همین یازده روز پیش ورود من به دوره قانون سلامتی بود.

    من بارها مایل بودم و از خدا خواسته بودم خدایا من سلامتی و انرژی بدنم رو از تو میخوام من الان شرایط ورود به دوره رو ندارم خودت از همه چیز من با خبری از جسم من از دارایی من و‌‌‌… اگر مناسب ترین و آسان ترین راه درمان و بهبودم که منو راضی کنه دوره قانون سلامتیه، خودت تمام شرایطشو واسم هموار می کنی، اگر ایده یا راهکار مناسب تری برای من در دنیا وجود داره پس باز هم منو هدایت میکنی و کارکرد سلول های بدنم رو تنظیم میکنی و عفونت ها رو از بدنم کامل خارج می کنی.

    این بدن رو خودت ساختی.

    من بلد نیستم.

    پس خودتم درستش کن.

    هم بلدی و علمشو داری و هم قدرتشو داری

    هم عشقشو به من داری.

    من اصصصلاااا فکر نمی کردم حالا حالاها بتونم وارد دوره بشم.

    یک وضعیت دارایی برام بوجود اومد یعنی بود از قبل، که اون هم بشدت آسان چندین سال قبل برام فراهم شده بود، تاکید میکنم بشدت آسان، حتی یک ریال برام هزینه نداشت، حتی یک قدم فیزیکی براش برنداشتم، هیچ کاری واقعا نکردم (به قرآن خودش قسم می خورم هیچ کاری واقعا!)

    فقط تو اون موج و فرکانس قرار گرفته بودم و تنها کاری که کردم بیان یک جمله چهار کلمه ای به یک دوست بود.(یک اعتماد بنفس و حس لیاقت) همین.

    و اون دارایی امروز به ارزش دو برابر پول دوره قانون سلامتی بود.

    فکر نکنم از این آسون ترم بشه تو دنیا به این دارایی رسید. و چقدرررر رب العالمینم رو شکر کردم و بیشتر فهمیدم که چقدر پیشش عزیز و دوست داشتنی ام و چقدر قدر منو میدونه چقدر رفع نیازهای من براش اهمیت داره و چقدر با عشق از قدرت و علم و خردش، برای من و به نفع من استفاده می کنه.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    و از خدا پرسیدم راهنمایی خواستم که خدایا تو بهم بگو هر چی بگی گوش میدم من نمیدونم دقیقا چه بکنم فقط میدونم صلح و انرژی درونی میخوام شادی میخوام و میخوام متمرکز بر هدفی که تو قرآن به من آیشو وحی کردی باشم. من حس لیاقت و خودباوری کوآنتومی میخوام برای اهدافم، خودم فکر میکنم دوره لیاقت باید کار کنم ولی بازم تو بهتر از من میدونی پس من اطاعت میکنم از فرمایش و علم تو.

    خودم خیلی مایلم چند وقته تمرکز کنم روی لیاقت، جالبه بر عکس همیشه که وقتی روی دکمه هدایت سایت میزدم روی فایل های هدیه سفر دور آمریکا یا گاهی زندگی در بهش میومد، این اولین باری بود که هدایت شده بودم به صفحه خرید محصول اونم دوره قانون سلامتی.

    گفتم یا الله. پس الان وقتشه. ولی اون شب رابطه ی بین اون خواستمو و حس لیاقت و اهداف دیگمو، نفهمیدم دقیق.

    تا حدی متوجه شدم ولی از اونجا که یکماه پیش خدا بهم گفت (با آیه از قرآن عین کنی به محمد (ص) به منم امر کرد اونم سه بار پرسیدم عین ابراهیم(ع) و اونجا فهمیدم باید روی چه هدفی کار کنم، ولی الان بهم گفت بیام تو دوره سلامتی هنوزم کمی گیجم و نمیدونم چطوری این دو تا هدف (با توجه به قانون تمرکز) قراره بهم نزدیک بشن و خدا وعدشو عملی میکنه، ولی میدونم چون خودش گفته راه باید درست باشه. دیگه بقیشو نمیدونم.

    همین مورد باعث شده کمتر شک به دلم بیفته

    میگم خدا گفته خدا هدایت کرده من هدایت شده ام

    حتما یک چیزی هست که خدا منو الان به این دوره هدایت کرده وایسم و منتظر نتایج بمونم.

    الان امروز نهمین روز از عمل به دوره میگذره. و دارم وارد روز دهم میشم.

    اصلا هر جا یکم بوی زور زدن و فشار آوردن میاد این خودش یک نشانه ست واسه من که این فرمان خدا نیست این به نفع خواسته ی من نیست صبر کن این مسیر شیطانیه.

    و هر خودش خیلی ریلکس و آسان داره سر میخوره میره جلو یعنی راه برات بازه، یعنی مسیر درسته، یعنی انرژی آزاده، یعنی هماهنگه،

    یعنی خدا سفارشمو به ماموران خودش در اون راه کرده. دقیقا عین سادگی باور نکردنی ورود من به قانون سلامتی‌.

    ارادتمند

    مهدی رجبی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  7. -
    سید مصطفی رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1024 روز

    به نام خدای بزرگ و مهربان

    سپاس از استاد گرامی و مهربانو… خانم شایسته عزیز

    چقدر زیبا و چقدر دلنشین پیامها, از ماورای ناپدید در قلب و روحم دمیده شد.

    چه زیبا میتوانم پیامها را درک کنم.

    با درک این زیبایی هایی که به سادترین شکل ممکن در قالب یک اگاهی و در جوشش کلمات از زبان کسی که اگاه است و این مسیر را به بهترین شکل پیموده, میتوان به ارامش رسید,

    وقتی کلمات و جملات را از فایلها میشنوم چنان عطش وجودم خاموش میشود که گویی به خدا رسیدم,

    ارامش و ارامش و اعتماد واعتماد تنها کلماتی هستند که جدا میکنه جسم رو از روح و عقل رو از قلب…

    چه چیزی بالاتر از اینکه ارامش داشته باشیم و خدا را کنار خود ببینیم اینکه او تنها قادر مطلق است و منبع تمام خوبیها

    با توجه و باور به ارامش , در زندگی و مسیر ارام و دوست داشتنی , قرار خواهیم گرفت

    چطور میتوانیم مسیر رو پیدا کنیم: با شنیدن ندای قلب و ارامش ذهن و توجه به زیبایی ها….

    چقدر ارام میشویم وقتی در لابه لای زندگی دستان مهربان خداوند مسیر را باز میکند و ما را به بهترینها هدایت میکند

    چطور باید باشی : نه فقط دانستن این کلمات و انتقال این کلمات به دبگران بلکه اجرای این قوانین در جربان زندگی و احساسی که داریم و این احساس باید ارامش باشد

    ارامشی عمیق ناشی از اطمینان.. باید ببینی و در قلب و وجودت در مسیری قدم برداری که به تو ارامش میدهد…

    احساس زیبایی که در حین گوش دادن به سخنان زیبا در ما به وجود می اید نه فقط در حین گوش دادن, بلکه باید در لحظه لحظه ی زندگی جریان داشته باشد

    بسیار زیباست این مسیر وقتی میدانی در لحظه لحظه ی زندگی ات خدا هست

    اینکه هستی گذشته ی توست و انچه میشوی , ساختن حال است…

    زیبا بودن و زیبا فکر کردن و اطمینان به منبع لایتناهی و نا محدود خداوند…. اینده را به بهترین شکل , رقم میزند

    ایمان

    باور و اطمینان به هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  8. -
    شه مال پیامی گفته:
    مدت عضویت: 234 روز

    به نام خداوند مهربان

    خواستم یه حقیقتی رو بگم استاد عزیز ،من خیلی وقته شمارو رو میشناسم و از فایلهای رایگان شما خیلی استفاده کرده ام،ولی روی سایت چند بار تلاش کردم نمی‌توانستم عضو بشم و هر بار یه مشکلی پیش می آمد،یا میگفت ایمل اشتباه هست،یا رمز… یا به هر دلیلی نمی‌توانستم عضو شم،قطعا آماده تغیر نبودم،ولی شکر خدا امروز خیلی راحت انجام شد وخدا هدایتم کرد،تو این سال ها افراد خیلی تو این زمینه محصول ساختن ودوستان، فامیل، آشنایان همگی میگفتن خوبه بخر و خرید هم کردم ولی نتونستم ارتباط بگیرم،یه حس درونی میگفت فقط با استاد عباس منش هست که می تونم نتیجه بگیرم،خدارو هزاران بار شکر…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  9. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1792 روز

    سلام ب استاد توحیدی عزیزم

    بازهم همزمانی….

    چندمدتیه درحال رشد کردن و بزرگترشدن ب طرز خاصی هستم

    ب اینجای داستانم رسیدم ک خاسته ای دارم و خیییلی از لطف این چالش شخصیتم بزرگترشد

    خییییلی رشدم داد

    و خییییلی از من ادم دیگه ای ساخت

    چندهفته اس حال خوب زیادی دارم

    اما اخرشب یکم درگیر و یکم ناامید میشدم…

    چند روز قبل نگرانی مامانم بدجور اذیتم میکرد

    همه اش میگفتم چرا انقدر نگرانی و…

    یادم اومد جهان اطرافم اینه درون منه

    من نگرانم ک اینجور تو مامانم میبینم

    ب افکار و حالم دقت کردم دیدم بله

    من نگرانم.عجله دارم ک چرا خواسته ام نیومده

    (((جالبه بعد 3روز تا فهمیدم ایراد از منه

    مامانم ب سرعت اروم شد)))

    خلاصه نشستم خوب خودمو واکاوی کردم چرا نگرانم

    من ک روی خودم کار میکنم

    ساعتهای زیادی حالم خوبه

    اما ته ذهنم نگرانه و عجله داره و منتطر نتیجه اس…

    دیدم من این خدارو خیلی خوب نمیشناسم انگار

    نمیدونم قانون چیه

    گفتم باید دوباره حواسم بزارم رو توحید

    (((میگم باید بزارم بهم میگه باید چه کنم)))

    گفت منو میشناسی؟؟

    میدونی قانون چیه؟؟؟

    دوباره توحید

    من نگران بودم خدا نتونه انجام بده

    نکنه فراموش کنه

    نکنه نشه

    (((استیکر دست بر پیشانی)))

    خلاصه..

    نشستم توحیدعملی 10

    تسلیم بودن در برابر خدا

    و یاداوری اتفاقات و خاسته هایی ک خدا برام انجام داده رو بیادم اوردم

    پریشب تو دفترم کلی نوشتم و بخدا گفتم این کار باشما

    هرچی بهم گفتی انجام دادم

    عاجز و درمانده شدم

    و نگران

    میخام رهاباشم.تو لحظه هات زندگی کنم

    من بدون این خواسته هم زندگی اروم دارم

    فکراین خواسته داره دیگه اذیتم میکنه خودت میدونی

    میدونم وعده دادی و وعدهات حق است

    اما….

    (((مرد این بازیچه دیگر نیستم

    این تو و لیلای تو من نیستم)))

    و دراین چند روز گفت 1اصل خارپشتی رو عالی یادبگیر

    اونم سپاسگداری….

    و فایل لیلا جان ک گل سر سبد این ماجراست

    منم چشم گفتم

    1کوچولو رها کردم نشانه ها اومد امروز صبح ساعت6

    ومن فهمیدم عجله و منتطرماندن شده ترمز من

    و گرنه خاسته من پشت در اماده اس…

    فایل 107 ارزو ک قبلا ب سختی 40 تا مینوشتم

    الان ب راحتی 160تا پر کردم

    دیدم چقدر تعییر کردم

    چقدر راحتر شدم با درخواست کردن از خدا

    چقدر حس لیاقت بیشتری دارم

    یادم اومد چقدر ارزو کردم و اجابت شده و الان دارم اما نمیبینم

    مثلا مشتری بهتر

    نقدتر

    خوش حسابتر

    جدیدا هم هنگام سفارش هزینه پرداخت میشه

    چقدرررر خواسته ای معنوی و روحی مو عالیتر بدست میارم

    اما خاسته پول….

    دیدم ترمزم اینه

    خدابه همه میده ب من نه

    (((استیکر محکم بر پیشانی)))

    و البته حس لیاقت هم کمی مخلوتشه

    بزارید لیستی از درخواستهام ک اخریش چرخ خیاطی بینظیر برام اومد رو بگم

    هم برای خودم

    هم دوستان

    (((ک وقتی میخای و مطمنی و حالت خوبه و منتطر نیستی و از زندگی بدون خاسته ات لذت میبری اسان بهت میده)))

    و هربار خواسته ات تو ذهنت میاد میگی بابا

    همونجور ک اون یکی شد اینم میشه

    حالا داستان…

    من چرخ جادکمه ای از فضل خدا از طریق خاهرم بهم رسید

    و چندسال دست من بود

    تا چندماه قبل برای خاهرم لباس دوختم و بحث هزینه شد خاهرم حرف چرخ رو اورد ک چون چرخم دستته من هزینه نمیدم

    منم ک حساس رو بندگی غیر خدارو کردن

    گفتم خاهرم چرخ تو میدم ببر

    ذهنم:

    چرخ رو بدی از کجا میخای جادکمه بزنی و…

    همینجور هم سرچ درباره چرخ دیگه و پرسیدن ک کدوم مدل و اینا خوبه

    به پیشنهاد داداشم1 چرخ با قیمت 10اینا گفت جادکمه اش عالیه من 8ونیم پیدا کردم

    ((؟تو پرانتز بگم من دنبال جادکمه عالی بودم منظم و نزدیک و خیلی خوب))

    هرجامیرفتم برا چرخ که البته فقط 2جارفتم

    فقط نمونه دوخت جادکمه رو میخاستم ببینم

    گفتم خوبه

    ذهنم گفت از کجا پولش

    گفتم میرسه

    جالبه نگرانم نبودم

    همین حین

    با ایمان کامل چرخ خاهرمو دو دستی تقدیمش کردم و تشکر بابت این همه مدت ک دستم بود

    چند روز قبلترش همون موقع ک من درخواست چرخ خودمو دادم بعد ماجرای خاهرم یکی از دوستام زنگ زده بود گفت ملیحه خاهرم میخاد چرخشو بفروشه

    هنوز از جعبه اش در نیاورده

    گفته اول ب ملیحه بگو اگه خاست ب ملیحه بده و اگه ملیحه برداره فقط ب ملیحه تخفیف میدم

    ((همزمان ک من درخواست چرخ خودمو دادم

    تهران1نفر داره میگه چرخ برا ملیحه))

    دوستم بمن زنگ زد و ماجرا رو گفت

    منم هدایت رو نگرفتم

    دوستم گفت چرخ منم مثل چرخ خاهرمه

    بیارم بیینش

    همینجوری هم ببین چرخم نخ پاره میکنه ببین چشه

    گفتم باشه

    چند روز چرخ دوستم خونه ما بود و من دست هم بهش نزدم و تست نکردم

    چرخ خاهرمو با حال خوب و تشکر دادم برد

    دادم بغلش ها

    چون چندروز بود کنار گداشتم اما یکم ترس داشتم هی ب خاهرم میگفتم ببر

    اونم فراموش میکرد

    دیدم ذهنم داره گولم میزنه ک نشونه اس نبرد و حالا استفاده کن و…

    اما اونروز پارو ترسم گداشتم و خودم دادم بعلش ک ببره وگفتم همونجور اینو خدا ب دل خاهرم انداحت برام اورد

    اینبار چرخ خودمو میاره

    بی منت…

    عصر همون روز یا فرداش خاطرم نیس دقیقا

    دوستم مجدد زنگ زد

    گفت اگه چرخ رو تست کردی و اینا بگو

    چون داداشمم چرخ رو دیده و میگه میخاد اما گفتم من ب کسی قول دادم

    در صورتی ک حتی من1 کلمه نگفتم میخامش هااا

    ((((اما وقتی چیزی مال منه هیچکسی نمیتونه بگیرتش))

    خلاصه من ب دوستم گفتم تا عصر خبر میدم

    ظهر باحس معمولی چرخ دوستم رو گذاشتم ببینم عیبش چیه

    حالا جادکمشو هم تست کنم ببینم چطوریه

    (((من خودمو اماده چرخ 8ونیم کرده بودم))

    چرخ روشن کردم

    اول ک چرخ درست بود بدون مشکل

    و جادکمه اش همونی بود ک من میخام

    گفتم خدااایا

    تو چند روزه خاسته منو خودت اوردی خونه گداشتی

    و من نفهمیدم

    بدون تقلا خاسته باید بیاد خونمون…

    زنگ زدم ب دوستم ک میخام فقط قیمت

    گفت بازار گفته5و700

    فایزه گفته فقط ب ملیحه تخفیف میدم

    5بده

    منم گفتم خدایا صاحب چرخ تویی من 4ونیم میخام

    درخواست دادم وقبول شد

    این شد ک بدون تقلا باحال چرخ اومد تو خونه…

    ب ذهنم گفتم ببین خاسته هام باید اینجور خودشون بیان…

    چندهفته قبل تهران بودم و چقدر طبق خاسته خودم خدا ترمزها مو بهم نشون داد

    دنبال1 پارچه عرص3متر بودم

    تو بلوارجمهوری یکی دیدم قیمتش بالا بود و من بخدا گفتم من باقیمت مناسبتر میخام

    چند روز بعد تو بازار بزرگ رفتم 1معازه و بهش کامل توصیح دادم چی میخام

    اقا 1کار اورد بد نبود اما اونی ک من میخامم نبود

    بگم ک من تو ذهنم متری 250 میخاستم 2متر میخاستم

    فروشنده گفت ببین چیزی ک میخای رو پیدا میکنی اما خیییییلی باید بگردی

    من تودلم گفتم((( اگه خدای منه خیلی زود بهم میده)))

    اومدم بیرون

    و خداشاهده معازه بعدی ک هدایتم کرد همونو داشت

    اخرپرسیدم متری چند گفت 260 یا 270

    گفتم 2متر

    وقتی خاست حساب کنه فقط برا مهم نبودن نطر ادمها و … گفتم تخفیف نداره

    بگم من اصلا دنبال تخفیف نیستم

    فروشنده هیچی نگفت

    وقتی کارت کشید دیدم طبق خواسته خودم 500 کشیده

    ((گفتم ببین هرنگاهی داشته باشی همون میشه برات)))

    روز بازار رفتم ایستگاه خمینی میخاستم پیاده بشم اما نمیدونم چی شد نفهمیدم و ردشد حسن اباد پیاده شدم

    گفتم خدایا ما اینجا چیکارمیکنیم گفتم حتما خیره

    یادحرف استاد ک بیهوده نیس چیزی رو نبینی و رد بشی

    گفت :نمیخای بری بالا؟؟

    گفتم نه حسن اباد نمیدونم کجاست و برگشتم خمینی و بازار و پارچه

    شب تو خونه داداشم گفت مانکن چیشد گرفتی؟؟

    گفتم نه((بگم تو سرچ هام1جا پیدا کرده بودم 3راه اذری ک با ما بدمسیر بود و نمیشد بریم

    گفتم حتما خیره))

    خلاصه داداشم گفت راستی حسن اباد منبع مانکنه هاا

    گفتم خدایا تو صبح منو حسن اباد پیاده کردی هاااا

    اما من نفهمیدم

    روز اخر 1راست رفتم حسن اباد

    اما بازم ایستگاه بعدش پیاده ام کرد

    نفهمیدم چرا

    اما باحال خوب تا ایستگاه حسن اباد پیاده برگشتم و لدت بردم

    و مانکن رو هم همینجور با قیمت و ویژگیهای مد نطر خودم عالی سر راهم گذاشت

    یادمه عید بود روز اخر بود با دوستم و 2تا بچه هاش تصمیم گرفتیم بریم بازار تا حال و هوای عید بعد سالیان ببینم

    برا2ساعت

    دوستم و بچه هاش چقدرررر خدشحال شدن و کلی استقبال ازاینکه من میخام برم باهاشون

    عصرموقع رفتن اسنپ گیر نمیومد

    دوستم زنگ زد گفت اومدی تو شهر

    گفتم تازه زدم بیرون دارم میام

    شوهرش از اونطرف گفت بگو وایسته میری دنبالش

    و درنهایت احترام اومد دنبالم و رفتیم توشهر

    اول ب دوستم گفتم من گل سینره میخام دیدین بگید تا من بخرم

    2تا گلفروشی اول راه داشتن اما پژمرده بودن و خیلی کوچیک

    من بزرگ و پرگل میخاستم

    دوستم گفت میخای

    گفتم نه جای دیگه خوب دیدم میخرم

    بریم لذت ببریم

    و 2ساعت فقط لدت بردم با بچه ها و دیدن ادمها و ثروت فراوان و شادی ادمها رو دیدن

    هرکسی هم ک خوشگل و موفرفری دیدم تحسینش کردم و بهش گفتم

    خلاصه کوپن شلوعی من تموم شد و برگشتیم

    دوستم گفت عهه گل ندیدیم

    گفتم مهم نیس

    و دوباره منو با احترام فراوان ب خونه رسوندن

    رسیدم خونه سفره شام پهن و زن داداش مهربان سبزی پلو باماهی بینهایت خوشمره اورده بود و وقت خوردن

    روی اپن خونه دیدم 1 گلدون گل سینره خوشرنگ ابی

    پرگل گذاشتن

    با تعجب پرسیدم این مال کیه

    مامانم گفت مال ما

    گفتم از کجا

    زن داداشم گفت ما2تا گلدون خریدیم

    گفتیم یکش براشما….

    همونجا دوباره بخودم گفتم ببین خاسته هات باید اینجوری خودشون بیان تو خونه

    همون حین دوستم زنگ زد گفت همسرم گفته از ملیحه تشکر کن ک با بچه هام اومده و چقدررررررر ذوق کردن با خاله شون رفتن خرید و کلی بهشون خوش گدشته…

    وقتی ب دوستم گفتم رو اپن خونمون گل سینره اس

    باورش نشد

    گفت دروع میگی

    گفتم دیدی خودشون میان…

    درخواست انجیر

    خرمالو

    همینجور اومدن رو اپن خونه

    سفارش لباس مجلسی

    درخواست پیام دادن

    دیدم نگرانی و منتطر بودنم از اینکه نکنه نشه و دیر بشه و…

    نتیجه رو خراب کرده چون

    1: خدای خودمو نمیشناسم ک کیه

    2:ب قانون جهان یکم شک دارم

    میخام یاد بگیرم راه رسیدن ب خاسته ها چیه

    من ک ب این خاسته انشالله بزودی میرسم

    و چندروز بعدش حتما خاسته جدید دارم

    میخام یادبگیرم چه مسیری

    چه نگاهی

    چه باورهایی نتیجه رو میاره

    ترمز اخر رها نبودنم بود

    مطمن نبودن از نتیجه

    و البته ک عهد کردم با کمک خداجونم روی اصل خارپشتی سپاسگداری تمرکز کنم

    چون باید ظرفمو بزرگتر کنم

    باران رحمت الهی هرلحطه داره میباره

    هر روزم داره بیشتر میشه

    من باید با طرف بزرگتر و حس لیاقت و باورهای توحیدی بیشتر برم زیر باران….

    بینهایت سپاسگدارم از استاد برای تمام فایلها

    و از مریم جان مهربان هم بینهاااااااایت سپاسگدرام برا خانه تکانی ذهن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  10. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر من سعادتمندم که دقیقا در چنین روزهایی که با همین دو مورد یعنی سختی و آسانی و موضوع احساس لیاقت مواجه هستم شما چنین فایل فوق العاده ای میزارید و جوابهایی به سوالات من میدید که بار سنگین رو از ردی دوش من برمی‌داره

    استاد ممنونم از شما بخاطر این فایل زیبا

    هفته پیش یک اتفاق عجیب و جالب افتاد

    از وقتی یادم میاد من سخت پول درآوردم

    یعتی پدرم دراومده ، داغون شدم و پول در آوردم

    طی جلسه پنج و شش قدم‌چهار من یه سیلی محکم از حرفهای شما خوردم

    که حمید چرا تمام زندگیت رویایی شده، چرا هر چیو اراده میکنی اتفاق میفته ، چرا چرخ زندگیت همه جوره روون میچرخه بجز چرخ های مالیت

    چرا هنوز با زجر و عذاب داری دو قرون پول میسازی؟

    البته تو یکماه گذشته نشونه هایی دیده بودم ولی هنوز سیلی زو نخورده بودم

    دیده بودم که وقتی دنبال دریافت آسان هدایتها باشی خدا آسون هدایتت میکنه

    دیده بودم و بهش فکر کرده بودم

    ولی چرا به این مساله دقت نکرده بودم که چرا پولو سخت در میاری؟

    هفته پیش سر شب تو خونه بودم که یکی از دوستان عزیزم که کارشناس رسمی دادگستریه بهم زنگ زد و گفت کی دفتر هستی ؟ گفتم فردا ، گفت نمیشه الان بیای ؟ گفت به پرونده ای هست گیر کردم نمیتونم درست درش بیارم بیام تو انجامش بده

    دیدم کارش گیره گفتم باشه میام

    خلاصه رفتم و کاری که اون‌روزها نتونسته بود انجامش بده من حدود یکساعت زمان بود عالی انجامش دادم

    وقتی داشت میرقت گفت یه شماره کارت بده

    گفتم‌نه بابا پول لازم نیست من خواستم کمکت کنم

    گفت خوب دمت گرم کمک کردی ولی ،شماره کارت بده

    منم دادم و اونم یه مبلغی ریخت برام

    مبلغ زیادی نبود

    ولی انگار خدا کلی درس برام داشت

    فردا صبح رفتم دفتر ، سیستم رو روشن‌کردم دیرم اسپیکر ها روشن نمیشه، یکم دمق شدم.

    یه اسپیکر فوق حرفه ای خیلی گرون قیمته ،

    گذشت

    اومدم بیرون برم سوار ماشین بشم دیدم ریموت ماشین هم کار نمیکنه

    بازم دمق شدم ولی گفتم من باید کنترل ذهن کنم

    گذشت

    فردا صبحش داشتم ورزش میکردم یهو کش پیلاتس پاره شد خورد بهم هم دردم اومد

    و هم دیگه دررررررردم اومد

    گفت ایییی بابااااااا

    چه خبره

    یعتی چی

    این همه اتفاق از کجا دراومد دیگه

    اینجا دیگه شک کردم

    گفت آقا این درست نیست

    من تو کل سال این همه مشکل برام‌پیش نمیاد

    چیشد حالا سه تا مساله با هم

    نشستم فکر کردم

    فکر کردم

    دیدم از دو روز پیش که یه مبلغ کم پول وارد حساب من شده که من بخاطر زجر نکشیدم بخاطرش پااااااااره نشدم بخاطر دهنم سرویس نشده این ماجراها شروع شد

    گفت اهاااا

    همینه

    گفتم‌خدایا عاشقتم دمت گرم عجب درسی دادی

    گفت چند روز پیش پرسیدی چرا من سخت پول در میارم ؟ گفت واسه این که خودت سختشو دوس داری،

    گفت این پول کم بدون سختی وارد زندگیت شد تو داری با افکارت خودتو نابود میکنی

    خوب بود مبلغه مبلغی نبود

    اگر پول درشت بود که الان باید تیکه های جسدتو از زیر تریلی در میاوردن

    دیدم آره راست میگه

    گفت حمیییید ذهن تو عجب قدرتی داره

    زد اسپیکر دقترو ترکوند

    ریموت ماشینو ترکوند

    کش پیلاتسو تو صورتت ترکوند

    نکشی خودتو بابا واسه دو قرون پول که بدون زحمت اونده تو حسابت

    حمید حتما باید زجر بکشی؟

    تا پوله به دلت بشینه؟

    حتما باید پااااره بشی ؟ که فکر کنی پوله حلاله

    اگر تو بلدی تو یه ساعت به اندازه صد ها نفر کارایی داشته باشی چرا فکر میکنی این اشتباهه؟

    چرا این پوله به دلت نمیشینه؟

    از چی میترسی ؟

    ته ذهنم‌جواب داد آخه تو لایقش نیستی

    دیدم اااااا چرا لایقش نباشم؟

    گفت آخه پاره نشدی ،

    گفتم‌کی گفته باید پاره بشی که پول در بیاری؟

    دیدم بله

    اینه دلیل تمام رنجهای من

    که پول رو سخت میخام وگرنه اگر ساده باشه خودمو لایق سادگی نمیدونم

    تو این چند ردز خیلییییی فکر کردم

    خیلیییی

    کلی تو قران درگیر بودم

    هر چی کلمه مربوط به تین بحث بود زو دوباره زیر و رو کردم

    دیدم نه آقا نیست، یک‌کلمه نیست که باید زجر بکشی تا لایق بشی

    یاد ملکه صبا افتادم

    خدایا من به خودم ظلم کردم

    بدم ظلم کردم

    آقا تمام زندگی من پر از معجزه و هدایته تو این‌پنج سال

    معجزاتی که با این که تجربه اش کردم هنوز تو کفم میگم چجوری واقعا

    معجزات بزرگی که مثل بمب ترکیده

    ولی پول؟؟؟؟ سخت میومد

    گفتم حمید این هنه معجزه مگه تو لایقش نبودی؟

    مگه لیاقت احتیاج به سختی کشیدن داره؟

    مگه اصلا لیاقت اینجوری بدست میاد؟

    و استاد تو جلسه شش قدم‌چهار تو یک‌جمله جوابمو داد

    پرداخت بها

    لیاقت احتیاج به پرداخت بها داره ولی سختی نه

    گفتم‌حمید یه نفر تو دنیای اطرافت سراغ داری که مثل تو برای رسیدن به اهدافش اینجوری پرداخت کرده باشه؟

    دوستان ، بخدا برای اولین بار بود که تو اون‌لحظه با بغض جواب خودمو دادم ،گفتم‌نه

    دلم واسه خودم سوخت

    بخاطر این همه ظلمی که به خودم کردم

    گفتم‌حمید تو بها پرداختی

    کاری یوده که نکنی؟

    تاوانی یوده که نداده باشی

    راستش چند شب پیش واسه اولین بار تو عمرم به خودم افتخار گردم

    گفتم حمید تو حقته

    تو لایقشی

    گفتم حمید تو به نود و نه درصد الهامات ات عمل کردی

    حتی اگر اصلا منطقی نبوده

    حتی اگر ظاهرش احمقانه بوده

    تو حقته

    خدا به تو نده به کی بده؟

    یاد کامنت سعیده عزیز افتادم

    رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحࣰا تَرۡضَىٰهُ

    گفتم‌خدایا من هر کاری تو عمرم کردم دنبال همین یک کلمه بودم:

    تَرۡضَىٰهُ

    و جالبه که تا حالا نخونده بودمش

    این دو تا آیه چند روزه منو درگیر خودش کرده

    گفتم خدایا خودت میدونی چه اون زمان که مذهبی بودم

    چه الان

    دنبال رضایت تو بودم

    و الان دیدم تمام این‌پنج سال تلاش من بخاطر همین بک کلمه بوده

    خدایا من حقمه

    تمام گذشته خودمو نابود گردم

    هر چی تو وجودم بود و تمام ارزشهام بهش گره خورده بود زدم نابود کردم تا برسم به این‌نقطه

    که تو راضی باشی

    ولی منِ جاهل لیاقت رو در زجر کشیدن میدیدم

    دو تا آیه هست در قرآن

    که کلمه به کلمه شبیه همه

    در مورد قوم‌لوط

    در اولی میگه آیا با وجود زنها ،به مردان رو آوردید؟ عجب قوم‌جاهلی هستید.

    یه جا دیکه میگه

    آیا با وجود زنها به مردان زو آوردید؟ عجب قوم مسرفی هستید.

    بله جهل یعنی اسراف

    نتیجه اش هم‌نابودیه

    با وجود این هنه نعنت تو دادی زور میزنی داری تقلا میکنی حمید ؟ عجب جاهلی هستی ،عجب مسرفی هستی

    خدایا شکرت

    که درسهاتم قشنگه

    حتی انقدر مهربونی که با یه مبلغ کم و چند تا مشکل کوچک تلنگر زدی بهم

    اگر مثلا یهو پونصد میلیون‌ پول ساده میومد تو حسابم که خودمو به کشتن میدادم

    اینم از مهربونیته

    دمت گرم خدا

    استاد ممنونم از شما بخاطر این همه درس و نکته تو این فایل بیتظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 263 رای:
    • -
      رستا گفته:
      مدت عضویت: 1546 روز

      سلام حمید آقا

      اول هفته‌تون بخیر و خوشی

      ” اگه پول درشت بود که الان باید تیکه‌های جسدتو از زیر تریلی جمع میکردن ”

      وای اول صبحی سر این جمله‌تون چقدر خندیدم، منکه بابت همین مسئله که ظرفیت پول راحت دیروزو نداشتم از دیشب با سردرد خوابیدم و صبح به همسرم که صبح‌بخیر داد و حالمو پرسید گفتم سرم درد میکنه، تعجب کرد گفت چرا عشقم دیروز اینهمه اتفاق خوب برامون افتاد،،،

      یکی یکی اتفاقاتو برا هم گفتیم تا رسید به اون پولی که زده بود بکارتم که اسکار بهترین اتفاق دیروز منو میگرفت که گذاشته بودم تو حساب پس‌اندازم.

      طبق تعهدم هر چند روز یکبار باید پولی کنار بذارم و بقول استاد تو قدم اول حتا اگه صحبت مرگ و زندگی بود، دست نزنم بهش.

      خداروشکر از وقتی اینبار دوازده قدمو شروع کردم بهش عمل کردم و این ماه قبل موعد به اون مبلغی که میخواستم رسید.

      برای اولین باره که این مبلغو پس‌انداز دارم و هیچ نقشه‌ای هم برای خرج کردنش نکشیدم.

      خلاصه ناخودآگاه صدای خنده‌هام بالا گرفت از جملاتتون. توی هال نشسته بودم، گفتم الان شاهین میگه این دختره چشه تا چند دقیقه پیش داشت میگفت خیلی سرم درد میکنه.

      میدونم شما احتمالا با بغضی به گلو نوشتید اما خنده‌ی من سر این بود که ااااا اینکه دقیقا دلیل سردرد توهه دختر.

      خیلی وقته که به این موضوع پی بردم که بابت هر پولی که میاد تو زندگیم من یه چیزیم میشه یا یه اتفاق ناخواسته‌ای مثل خراب شدن وسیله درست مثل مورد شما رخ میده و من تازه میگم آخیش خیالم راحت شد خیلی بم خوش نگذشت.

      ولی جدیدا دیگه خسته شدم همین دیشب که متوجه دلیل سردردم شدمو خواستم خودمو بزنم به اون راه بخودم نهیب زدم آخه رستا تاکی برا این مبلغای کمی که همسرت بهت میده میخوای بلا سر خودت بیاری؟!!!

      یه نگاه بکن ببین دور و برت الان همه خانوما یه عالمه طلا دارن یا یه ماشین صفر چندصد میلیونی زیر پاشونه، مگه تلاشی کردن (حداقل اونا که من میشناسم) حتا بیشترشون خونه‌دارن مثل تو ولی از روزای اول ازدواجشون همه‌چی داشتن، حالا تو بعد پونزده سال هنوزم به این مبلغا آلرژی داری!!!!؟

      البته بگم یکمکی رو احساس لیاقتم کار کردم و یکمی بهتر شدم تو این موضوع و وقتی خیلی داره بهم خوش میگذره و پول زیاد میاد، آگاهانه بخودم میگم رستا این زندگی زیبا حق توهه و تو لیاقتشو داری، ازین بیشتر میخوام، ازین قشنگتر، ازین راحتتر و قشنگ میفهمم که اتفاقات بد حین اون اتفاقات زیبای یهویی، کمتر شده.

      چرا واقعا فی‌الذات احساس لیاقت نمیکنیم؟!

      این چند وقت بشدت به این موضوع فکر میکنم. قشنگ یادم میاد جمله‌های همیشگی پدرم رو راجع به پول که بشدت مخرب بود ، با اینکه بشدت مذهبی و معتقده و تو شهرمون، معروفه به این خصلتها، اما همیشه خیلی متواضعه و خودشو لایق کوچکترین پول و نعمتی نمیدونه و همیشه سختترین راهها رو برای حل مسئله انتخاب میکنه و همچنین مادرم…

      وجود این ریشه‌ها نیاز به کار کردن بیشتری روی خودم داره ولی من هیچوقت دست نمیکشم و ادامه میدم تا به آزادی مالی و یه زندگی سراسر نعمت و رحمت برسم.

      ممنونم از کامنتای خوب و پرمغزتون

      آرزو میکنم هر روز احساس لیاقتمون بیشتر اوج بگیره ظرفمون بزرگتر بشه و راحتتر بشیم برای دریافت ثروتهای زیاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 401 روز

        سلام رستا جانم

        دقیقا من هم همین ترمز رو دارم ،من قبل از ازدواجم خودم سرکار میرفتم و همیشه پول داشتم و آزادی مالی داشتم وقتی من باهمسرم عقد کردم و تو دوران عقدبودیم ایشون هیچ پولی بمن نمی‌داد و من هم اصلا نمی تونستم ازش در خواست کنم چقدر بقیه و خانواده ام بهم فشار میوردن که شوهرته باید بهت پول بده من ازش در خواست نمیکردم شاید باورت نشه من اصلا درخواست نمی کردم چون میگفتم نمیده چرا خودمو کوچیک کنم خودش باید بده دیگ خودش باید بفهمه الان که هفت سال میگذره از زندگیمون من هنوزم نمیتونم درخواست کنم چون بااون باوری که نمیده دارم زندگی میکنم و واقعا از خدا میخوام این باورمو حلش کنم

        و تحسین میکنم تمام خانومایی رو که خانه دارن ولی حق وحقوقشون رو دریافت میکنن

        تحسین میکنم خانومایی رو که محکمن که خودشون رو لایق تموم خوشی‌ها و ثروت ها میدونن

        تحسین میکنم خانومایی رو که درخواست میکنن و باور دارن انجام میشه

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          رستا گفته:
          مدت عضویت: 1546 روز

          سلام نگار جانم

          عزیزم ممنونم که برام نوشتی

          حتما از قانون درخواست استفاده کن. و مستقیما چیزی رو که میخوای عنوان کن.

          الان حدود یکسالی میشه که من یه چیزی رو بهتر از قبل انجام میدم؛ درخواستم رو بدون رودربایستی، صریح و روشن و رُک میگم.

          مثلا همین امشب، خیلی واضح به همسرم گفتم قرارمون که یادت نرفته باید به هر دو تا کارتام فلان مبلغ رو بریزی. اونم خندید و گفت باشه عشقم حتما

          در صورتی که قبلا تو دلم میگفتم حالا خجالت نمیکشی داره بهت محبت میکنه اون وسط این چه حرفی بود زدی و…

          یادگرفتم اول باید درخواستمو واضح بگم چون ممکنه یادش رفته باشه ( که اکثر مواقع همینطوره) یا انگیزه‌ای برای انجام اون کار نداشته باشه، پس من با درخواستم، نشون میدم که خواسته‌ی من اینه و اگه ارزش قائل بشی برای خواسته‌م خوشحالم میکنی.

          و حتا قبل از مورد اول، باید بگم احساس لیاقت همه چیزه. منم شش هفت سال اول زندگی مشترکمون خودمو لایق هیچی نمیدونستم، حتی اون حد از محبت. هیچوقتم اوضاع مالی خوبی نداشتیمو هشتمون گرو نهمون بود.

          اما از وقتی با قانون کیهان آشنا شدم سعی کردم رو عزت نفسم کار کنم و خودمو ارزشمند بدونم

          و همین حس لیاقت باعث شده که تو همین دو سال اخیر زندگیمون خیلی عوض شده ، از نظر مالی خیلی رشد کردیم، کلی برام طلا خریده، ماشین خرید بنامم زد و… .

          خودم فکر میکنم ایجاد صلح درونی زیاد با خودم و خدای خودم و حس ارزشمندی خییییلی تاثیرگذار بوده تو خلق نتایجم.

          نتایج میتونه خیییلی بیشتر و بهتر باشه وقتی بهتر روی این باورا کار کنم.

          در پناه رب بی‌همتا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1980 روز

      سلام به همه دوستان

      اومدم یه چیزی بنویسم که ایمان هممون بیشتر بشه

      همین الان ،یعنی صبح شنبه اومدم دفتر ، و اسپیکر دفتر بدون هیچ مشکلی روشن شد.

      یعنی خدا یه لایک بهم نشون داد یه چشمک هم زد گفت اوکی درستو گرفتی

      خدایا شکرت

      خیلییی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 88 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلام آقا حمیدرضای عزیز

        بینهایت ازت ممنونم که به ندای قلبت گوش کردی و این کامنت رو نوشتی،همون زمانی که کامنتت تایید شد خوندمش هم کلی خندیدم و هم تموم این روز ها بهش فکر میکردم و یک گوشه ای از ذهنم بود …که چطور واقعا باور های ما داره اتفاقات رو رقم میزنه!مشابه به ماهیت تجربه ی شما،من هم یک تجربه داشتم این روز ها که وقتی الان به یک نتایج درست ازش رسیدم میخواستم برم توی روانشناسی ثروت کامنت بزارم ولی قلبم منو دعوت کرد که اینجا بنویسمش،منم مثل همیشه سعی کردم که تسلیم ندای قلبم باشم و‌ انشالله این تمرینِ من ،برای شما هم بنفیتی داشته باشه.

        ماجرا ازون جا شروع شد که نیلا و نیکا دخترهای ٧ ساله ی من،توی مدرسه یک گوش گیر فانتزی روی سر دوستاشون دیدن و گفتن الا و بلا ما اینو می‌خوایم …ازینا که بچه ها روی مقنعه میزارن تا مثلا باد توی گوششون نره ولی بیشتر جنبه ی زیبایی داره !

        خلاصه من روز اول رفتم تو بازار گرگان گشتم،یک جا پیداش کردم که قیمتش 45٠ تومن بود،ضمن اینکه اون کیفیتی که من میخواستم رو نداشت …

        شاید باورت نشه ولی همون لحظه یاد این پاسخ شما توی عقل کل افتادم که آقا آدم باید برای پولش ارزش قائل باشه …وقتی میبینی چیزی ارزشش رو نداره خب چرا پولت رو الکی خرج می‌کنی؟همون داستان شما سر خرید میوه از یک محله پایین تر …

        خلاصه من اون هارو نخریدم و به بچه ها گفتم اون چیزی که مد نظرم بود و پیدا نکردم …

        یکی دوروز بعد ،بچه ها از پدرشون درخواست کردن که اون هارو ببره به بازار بندرترکمن،قبل ازینکه از پدرشون درخواست کنند هم توی دفتر شکرگزاریشون نوشتن خدایا شکرت بابایی امروز مارو می‌بره بازار و ما اون گوش گیر رو می‌خریم …

        خلاصه ش رو بهت بگم اینکه :

        اون ها نتنها یک گوش گیر بینهایت زیبا،صورتی ،با کیفیت پیدا کردن که هم نقش کرومی داشت (یک چیزی که بچه ها خیلی دوست دارن)و هم چراغ میداد …که ٣5٠ تومن قیمتش بود !!!!

        و واقعا کاملا هدایتی هم پیداش کردن…

        می‌خوام بگم خدای اونا دقیقا طبق باور هاشون جواب داد !!!

        و حالا …

        مادر با ذهن منطقی وارد میشود :

        الا و بلا شما حق ندارید اینو ببرید توی مدرسه ..فقط تا دم در مدرسه میزارم ببرید ،و بعد درش بیارید که من ببرم خونه !!!

        چرا ؟!

        چون ممکنه بچه های دیگه دلشون بخواد !!!

        مخصوصا که چندتا از بچه های بهزیستی هم توی اون مدرسه درس میخونند و من هربار با دیدنشون اصلا مغزم درگیر میشد …

        بچه ها افتادن به گریه!!! ببین گریه ها!!!! های های …

        من هی براشون توضیح میدم ،ببین شاید یکی مامان باباش نداشته باشه…شاید دلش بشکنه …و فلان …

        خلاصه با همون گریه ها بالاخره قانع شدند که اونو مدرسه نبرند …

        منم تموم این مدت ناظر به افکار و رفتارم بودم ببینم آیا واقعا دارم درست رفتار میکنم ؟!یا رفتارم نشات گرفته از افکار محدود کننده ست ؟!

        روز اول رفتن مدرسه و دم در گوش گیر ها رو دادن به من،ظهر که برگشتن گفتن اجازه میدی فردا ببریم فقط به معلممون نشون بدیم ؟!

        گفتم به یک شرط که بزارید توی کیف و بعد برید نشونش بدید و باز بیارید !!!گفتن چشم و تمام …

        ببین میخوام بگم من این هارو میگفتم ولی خودمم بهش فکر میکردما …به اینکه چرا انقدر دارم مقاومت میکنم ؟!چرا حاضرم بچه ی من زار زار گریه کنه ولی وسیله ای که دوسش داره رو نبره مبادا کسی دیگه دلش بخواد ؟!؟!؟!

        امروز که از مدرسه اومدن گفتن خانم معلم گوش گیر های مارو دیده و گفته چقدر خوشگله …میتونید بیارید مدرسه ،میشه تو هم اجازه بدی ما ببریمش؟!

        باز من رفتم توی فکر …

        گفتم بابا معلمشون اجازه داده تو چرا انقدر مرغت یک پا داره؟!چرا فکر می‌کنی تو درست داری عمل میکنی ؟!

        و بعدش بهشون گفتم باشه اگر معلمتون گفته بیارید اوکیه…نمیدونی …از خوشحالی بال درآوردند…

        و منم همچنان در حال تحلیل رفتارهام،قانون و صحبت های استاد …

        امروز داشتم به جلسه ٧ و ٩ دست یابی به رویاها گوش میدادم و اونجا استاد خیلی دقیق درمورد ماهیت خداوند میگه که ذهن منطقی بپذیره همه چیز طبق قانونمندیه و هیچ رحم و مروتی در کار نیست …

        خیلی باخودم حرف زدم،هنوز هم به نتیجه ی قطعی نرسیدم اما واقعا چرا من ،خودمو از خدا نسبت به بچه های با سطح مالی پایین تر دلسوزتر می‌دونم ؟!

        مگه خود خدا خواسته ی این دختر هارو برآورده نکرد؟!

        من چرا جلوی لذت بردنشون رو گرفتم با این منطق که اگر دل بقیه بشکنه چی ؟!

        چرا من خودمو مسئول فقر بقیه می‌دونم ؟!

        چرا من می‌خوام یک کاری کنم نیلا نیکا اندازه‌ی من بفهمن و مثل بزرگتر ها رفتار کنند؟!

        چرا فکر میکنم اگر یکی سطح مالی بهتر و امکانات بیشتری داشته باشه نسبت به اون هایی که سطح پایین ترن مسئوله ؟!

        چرا من فکر نکردم که دیدن گوش گیر نیلا نیکا ،میتونه یک خواسته ی تو قلب اون بچه های دیگه ایجاد کنه و خداوند هم آماده ی اجابت خواسته ی اون بچه هاست ؟!

        من چرا می‌خوام نقش خدارو توی زندگی بقیه بازی کنم ؟!

        میدونی ؟!

        این مثال استاد خیلیییی کاربردیه!

        حضور ما روی کره ی زمین مثل اینکه ما هممون پول ورودی یک رستوران سلف سرویس رو دادیم که نامحدود غذا اونجا هست و برای همه و همه و همه !تاکید بیشتر میکنم برای خودم:برای همه،به یک اندازه غذا هست …

        هرکسی بخواد می‌تونه دستشو دراز کنه و برداره !!!!

        اگر کسی دستشو دراز نکرده و برنداشته ،من نباید غصه ی اونو بخورم …

        من نباید بگم چرا داره منو نگاه می‌کنه ؟! نکنه دلش بخواد ؟!خب دلش بخواد دستشو دراز می‌کنه که برداره دیگه ….

        من مسئول خواستن بقیه نیستم.

        من مسئول دلسوزی نسبت به عدم برداشتن غذای بقیه نیستم .

        من مسئول خودمم !!!خود خود خودم !!!شخص خودم !!!!

        اگر دقت کنی ،این موضع اتفاقا بین آدم هایی بیشتر رواج داره که از نظر مالی سطح متوسطی دارند …نه بالان…نه پایین …برای همین همیشه این وسط میمونن!!!

        یک سری باور خوب دارن،یک سری ترمز های سنگین …

        بخاطر باور های خوبشون پایین نمیرن!

        بخاطر ترمز های سنگینشون بالاتر نمیرن !!!

        در صورتیکه من کی میتونم به بقیه بگم این جهان سلف سرویسه و به اندازه ی کافی برای همه غذا هست ؟!؟!

        وقتی جلوی خودم پر از غذای شیشلیک و کباب و انواع دسر و … باشه!!

        من اگر خودم رو از خداوند دلسوز تر ندونم !!!

        اگر اجازه بدم خداوند بی نهایت بهم ثروت بده و الکی عذاب وجدان بقیه رو نداشته باشم …

        اونوقت انقدر ثروت می‌سازم که راحت میتونم ببخشم ….

        توی اسکیل استاد که الان خیلی از املاکش توی ایران رو هدیه داده …

        من کی میتونم به جای اینکه نگران غصه ی بچه های بهزیستی باشم برای همشون هدیه گوش گیر بخرم ؟!؟!

        وقتی خودم انقدر ثروت خلق کنم که بتونم رااااحت انفاق کنم …

        من کی میتونم راحت انفاق کنم!؟

        وقتی خودم زیااااد داشته باشم !!!

        من کی میتونم زیاد داشته باشم ؟!؟

        وقتی فارغ ازینکه بیرون از من و دنیای من چه خبره،فقط و فقط روی خودم و باور هام کار کنم ،و مسئولیت زندگی خودم رو قبول کنم و مسئولیت زندگی بقیه رو بسپارم به خداااااا

        به کی ؟!

        به خداااا!!!

        همونی که اونارو خلق کرده …نه منِ مخلوق که قدرت خلق یک مگس هم ندارم !!!

        ببین این ترمز خیلی توی ذهن من سنگینه …ولی همین نوشتن ها داره یکم پایی که روی ترمز هست رو شل میکنه و واقعا به قول استاد شایسته ،وقتی ترمز رو برمیداری،انگار کلی بار سنگین رو خدا از روی دوشت برداشته …

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾

        آیا سینه ات را گشاده نکردیم؟

        وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

        و بار گرانت را فرو ننهادیم؟

        الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

        همان بار گرانی که پشتت را شکست.

        وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

        و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟

        فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

        پس بی تردید با دشواری آسانی است.

        إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

        [آری] بی تردید با دشواری آسانی است.

        ازت ممنونم بینهایت که باعث و بانی این خیر شدی و دعا میکنم خداوند به همه ی ما کمک کنه تا درک بهتری از قانون داشته باشم و بتونیم واقعا زندگی رو زندگی کنیم …

        در پناه نور میسپارمتون،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 87 رای:
        • -
          سعیده آیت گفته:
          مدت عضویت: 1050 روز

          سلام سعیده عزیز

          خداروشکر که خداوند بستری فراهم کرده که در کنار دو دختر گلت باشی و ارامش بهشون بدی ودرکنارشون ارامش بگیری

          ممنون از کامنت زیبا وپرمحتوا و واقع بینانت

          منم یه دختر دلبر دارم که کلاس دوم دبستانه

          وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم یاد حرفهای شیرین افتادم که گه گاه تو خونه میگه

          ازیه طرف صحبتهاتو میدیدم کاملا درسته و همه ما به یه اندازه به خوان نعمتهای خداوند دسترسی داریم از طرفی هم

          دیدم گاهی در مورد همین موضوع خاص یعنی بچه ها و خواستن هاشون تو مدرسه

          میشه از یه زاویه دیگه هم نگاه کنیم

          چندبار شیرین اومد خونه که مامان امروز فلانی پیتزا اورده بود منم خیلی دلم خواست وبهشم گفتم به منم نداد

          اندفعه که پیتزا پختی منم میخوام ببرم

          ودقیقا یه بارکه پختم گفت برا فردا منم بزار

          باباش گفت بچه های دیگه میبینن دلشون میخواد

          گفت خب بخواد منم اونروز خیلی دلم میخواست

          میدونی گاهی مسئله اینه که یه بچه 7 یا 8 ساله وقتی یه خوراکی یا یه لوازم تحریر فانتزی میبینه روحش میره سمتش

          نه اینکه نداشته باشه

          اون لحظه دلش غش میره

          خدایی حقم دارن خود من گاهی یه تبلیغ تلویزیونی از یه غذا یا خوراکی خوش رنگ ولعاب که میبینم چنان هوس میکنم که دلم میخواد همون لحظه اونجا بودم و میخوردمش

          یا سر لوازم های مختلف دیگه که فلانی سر مدادیش اینحوریه قمقمش فلانه جامدادیش اله و……..

          وقتی یه چیز جدید میبینن مال خودشون دیگه از چشمشون میفته .

          بازم ممنونم بخلطر کامنتهای زیبا و دلنشینت

          امیدوارم در پناه الله مهربان همیشه شاد وسالم و سربلند باشی.

          خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1873 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام حمید

        سلام به همه ی دوستان

        امروز اومدم خونه ی یه آدم ثروتمند که کار مریضش رو انجام بدم وقتی کارم تموم شد همسرشون بهم گفت من می‌خوام برم دندون پزشکی و اگه وقت داری دوساعت پیش مریضم بمون تا من برم و برگردم و پولش هم هرچقدر بشه تقدیم میکنم حالا من دوساعته با خودم کلنجار میرم که من کاری نکردم دوساعت فقط نشستم و لذت بردم آیا درسته پول بگیرم یا نه!!!!!

        ایشون ساعت دوازده ظهر رفتن و نیم ساعت بعد بهم زنگ زدن و گفتن چون وقت نهار هست من براتون غذا سفارش دادم و بی زحمت از پیک تحویل بگیرید و پولش هم پرداخت شده و نوش جان کنید

        وقتی غذا رو از پیک تحویل گرفتم و فاکتور رو دیدم دود از سرم بلند شد

        برای من و همسرشون کباب شیشلیک شاندیز سفارش داده بودند که بدون مخلفات مبلغش شده بود دو میلیون تومان…

        یعنی قبل از اینکه غذا رو بخورم خیلی عذاب وجدان گرفتم گفتم وای بنده خدا چقدر هزینه کرده و یه حساب سرانگشتی کردم و دیدم مزد کارم+هزینه نهار شده 3 میلیون تومان (به جز این دوساعت اقامت) یعنی منی که پارسال حقوق یک ماهم شش میلیون بود الان فقط و فقط در دوساعت 3 میلیون پول ساخته بودم با اینکه یک ساله تمرکزی دارم دوره ارزشمند دوازده قدم رو کار میکنم و این ورودی ها هم نتیجه همون کارکردن هاست اما دیدم هنوز چقدر درباره احساس لیاقت ضعف دارم…

        یک آن به خودم اومدم و گفتم چرا عذاب وجدان داری؟

        تو لایقی تو لایق این نهار گرون و با کیفیت هستی

        تو لایق این هستی که این پول رو در دوساعت بلکه کمتر بسازی

        بعد خواستم برم یوتیوب و یه آموزشی ببینم که یه حسی بهم گفت برو داخل سایت و کامنت بخون و هدایت شدم به کامنت شما که دقیقا با اتفاقی که همین الان و داغ داغ برام افتاده در هماهنگی کامل بود و کامنت شما کلی بهم ایده داد و کلی راهنمایی ام کرد و بهم یک ترمز رو یادآوری کرد که من هنوز مقاومت دارم که حتی به راحتی و به آسونی یک پرس غذای خوب روزی ام بشه پول و ثروت و ماشین و غیره و غیره که جای خود دارد…این همون باورهای خلاف جهت با خواسته هاست که استاد میگه ها من از خدا می‌خوام بهم براحتی پول بده بعد که خدا اجابت می‌کنه من نمیپذیرم !!!!

        بابا من دیگه چه دیوانه ای ام والااا….

        ممنونم ازت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
        • -
          اذر گفته:
          مدت عضویت: 1415 روز

          سلام اقای خاص

          داشتم کامنت های دوره ی دوازده قدم را میخوندم و هدایت شدم یه یکی از کامنت های شما

          از اونجا کنجکاو شدم درموردتون بیشتر بدونم، پروفایلتون رو چک کردم و در ادامش هدایت شدم به این کامنتتون

          این کامنت شما باعث شد اگاهی های جدیدی رو کسب کنم و باور های جدید در من شکل بگیره، مثل این که خداوند میتونه مشتری های ثروتمند را به سمت من هدایت کنه ، مشتری هایی که با دست و دل بازی و بدون فکر کردن پول خرج میکنن و در واقع دستی از دستان خدا میشن برای این که ثروتی وارد زندگی من بشه،

          باور دیگه ای که در من شکل گرفت این بود خداوند میتونه شرایطی رو برات فراهم کنه یا افرادی رو به سمتت هدایت کنه که به وسیله ی اون پولی به اندازه ی حقوق یک ماه یا چند ماهت ، وارد زندگیت بشه

          خلاصه که فقط کافیه باور های خوب داشته باشیم

          اون موقع است که درهای جدید به روی ما باز میشه و به سمت شرایط ، موقعیت ها و افراد مناسب هدایت میشیم

          ازتون ممنونم اقای خاص

          و براتون از خدا بهترین هارو میخوام

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آقای2026 گفته:
        مدت عضویت: 2473 روز

        سلام و درود

        حمیدرضا عزیز

        من ببخشید

        تا چند وقت پیش بهت میگفتم حمید بی ترمز خخخخ…

        چون جواب های که می‌دادی توی عقل کل .خوب بود درست بود کمی تند ..

        الان بیشتر در صلح خودت قرار گرفتی . عزیز دلی…

        اینکه گفتی ما چقدر جاهلی کردیم از قوم اسراف کاران

        واقعا دمت گرم …یک احساس اینکه چقدر زندگی را باختیم بهم دست داد .. واقعا خدای که تمام منابع ثروت دستشه دنبال کی بودیم دنبال چی بودیم چقدر بد کردیم . خدایی که بغل دستمون بوده خدای که منتظر بوده بسمتش بریم خدایی که تمام اسماه الهی را بما داده. خدایی که ما را مهمان ویژه خودش قرار داده .کلاس کار ما را بالا برده و اشرف مخلوقات اش نامیده چرا وجود ارزشمند خودمان یادمان رفته ….چه ظلمی کردیم به خودمان .. واقعا چه بد کردیم

        واقعا آن ملکه صبا با این که کلی نعمت داشته وقتی دیده سلیمان چه قدرت شوکتی از خدا گرفته به خودش گفته چقدر به خودم ظلم کردم ما که دیگه……معلومه

        واقعا دنبال چی میگردیم دنبال نون خشکه دست مردم

        خدای که همه چیز را به مسخر ما درآورده.مهمان ویژه خودش کرده مقام ما را از فرشتگان بالاتر برده

        چرا ایمان نمی‌آوریم . خدای که هر لحظه بخشنده هر لحظه اجابت کننده است کجا حواسمون پرت است

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلام حمید جان

        این دومین کامنتی که دارم با دستور جریان هدایت مینویسم ،هنوز کامنت اولی منتشر نشده،انشالله جفتش باهم میرسه !

        امروز صبح نیلا نیکا خوش و خرم با گوش گیر هاشون رفتند مدرسه …طبق معمول اول باهم آیه الکرسی خوندیم …بعد به ترتیب شکرگزاری هامون رو گفتیم …بعد هرکسی داشت می‌گفت امروز چه آرزوهایی داره و دوست داره چه اتفاقاتی براش بیفته …ضمن اینکه هوا واقعا سرد بود …و نیلا نیکا میگفتن چقدر خوبه این گوش گیر هارو گذاشتیم ،سرما اذیتمون نمیکنه …

        همه چیز خیلی خوب بود دقیقا تا زمانی که نزدیک مدرسه رسیدم و یهو دختر ها به اون طرف خیابون اشاره کردند و گفتند مامانی ریحانه داره با خواهراش میاد !!!

        ریحانه یکی از بچه های بهزیستیه،نیلا نیکا نمی‌دونن اون ها بچه های بهزیستی ان …فکر میکنند اون ها چند تا خواهرن که باهم زندگی میکنند و چند تا هم مامان دارن :) (واقعا چی میشه آدم همیشه بچه باشه؟!)

        خلاصه …خلاصه…

        جنگ جهانی در سر من شروع شد …شروع کردم به گیر دادن به نیلا نیکا !!! این گوش گیر ها ی جوریه که پایینشو فشار بدی گوش های خرگوشیش تکون میخوره !!!ده بار گفتم توی حیاط دست به این گوش هاش نمیزنییداااااا…تکونش نمیدیناااا!!!!

        هی اونا میگفتن چشم،من باز تکرار میکردم !!!(شکلک با دست توی صورت کوبیده به مقدار کافی !!!)

        الان که دارم برات مینویسم هدایت شدم به این آیه ی سوره ی نحل:

        ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا ۖ هَلْ یَسْتَوُونَ ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

        خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده‌ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی‌دانند!

        الهی من دور سر این خدا بگردم که برای عقل پوک من هی مثال میزنه،من اصل رو از فرع تشخیص بدم !!!کاش من یکم درک و فهم به خرج بدم !

        قشنگ داره ٢ طرف بازی رو مشخص می‌کنه:

        کسی که دست به هیچ کاری نمیزنه،هیچ تلاشی نمیکنه،هیچ تغییری توی نگاهش به خداوند ایجاد نمیکنه،فراوانی جهان رو نمیبینه!!!باری به هر جهت زندگی می‌کنه …پس لیاقت دریافت نعمت هارو پیدا نکرده !!!

        بعد ببین اون طرف بازی رو چه جوری تعریف می‌کنه:

        وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا

        کسی که با ایجاد باور های درست،با تغییر نگاهش به خداوند،با دیدن فراوانی جهان،با سپاسگزاری،با حرکت در مسیر عشق و علاقه ش ،با رفتن تو دل ترس هاش،با توحید …

        از طرف سیستم :رزق عالی گرفته !!!

        ببین!!!!

        مگه من با عقل خودم پول درآوردم که عذاب وجدانش رو دارم ؟!که غصه ی بقیه ی رو میخورم؟!من ذهنم رو تغییر دادم ،طبق قانونمندی جهان ،ثروت بیشتری دریافت کردم!!!

        این ابزار ذهن رو هم همه دارند!!!!همه !!!!

        من چرا باید ناراحت کسایی باشم که نخواستن دست به پیچ ذهنشون بزنند؟!؟!؟

        در ادامه میگه : در پنهان و آشکار از رزقی که ما بهش دادیم انفاق می‌کنند…

        باز برمی‌گردم به صحبت های استاد:

        خدا میگه هرگز به بِر نمیرسید،مگر آنکه از چیزی که دوست دارید ببخشید !!!

        کی میتونی از چیزی که دوسش داری ببخشی؟!

        وقتی ازش زیاد داشته باشی !!!وقتی خودت ثروتمند باشی !!!

        من کی میتونم ثروت به غیر از حساب طبق قوانین خلق کنم ؟!وقتی این ترمز هارو توی ذهنم بردارم …

        وقتی روزی هزار بار به خودم تکرار کنم :

        همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم!

        همه ی ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم!

        همه ی ما به یک اندازه فرصت خلق ثروت رو داریم!

        هیچ رحم و مروتی در کار نیست !!!هیچ دلسوزی و شانسی هم در کار نیست !!!

        سیستم داره کار می‌کنه !!!

        ادعونی استجب لکم!!!

        مگه خدا فقط به من گفته ادعونی استجب لکم که من همش نگرانم ثروت من ،باعث غم و ناراحتی بقیه نشه ؟!

        من هروقت یک پیک آپ تراک رو تصور و تجسم میکنم ،اولین ترمزی که میاد توی ذهنم اینکه نههه این ماشین خیلی توی چشمه !!!خیلی بزرگه!!!خیلی قشنگه!!! بقیه که ندارن ببینن چی میگن ؟!

        آقا به من به چه بقیه چی میگن ؟!من مگه مسئول افکار بقیه م ؟!

        یک سوال ؟!

        ما این همه ثروت استاد رو داریم میبینم آیا غیر از تحسین چیز دیگه ای به زبون آوردیم ؟! یا فکر کردیم استاد حق مارو خورده؟! یا خدا هوای استاد رو بیشتر داشته ؟!

        پس اگر کسی ثروت منو دید و یک فکر دیگه ای کرد ،به من مربوط نیست!!!!به اون مربووووطه!!! به اون مرربووووطه!!!اون باید ذهنش و دیدش رو توحیدی کنه!!!! مشکل اونه !!!نه مشکل من !!!!

        داشتن ثروت و نعمت زیاد ،هیچ ربطی به قضاوت بقیه نداره!!!هیچ ربطی !!!!

        بقیه ی آیه رو ببین :

        ۖ هَلْ یَسْتَوُونَ

        آیا این دو تا آدمی که دو طرف بازی هستند و خودشون با افکار خودشون این زندگی رو رقم زدن ،باهم برابرند؟!؟!؟

        ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ

        ستایش فقط مخصوص خداست!!!!

        ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

        ولی متاسفانه همیشه عده ی زیادی نمی‌دونند!!! نمیدونند!!!!نمیدونند!!!!

        هرچی میکشیم ازین ندونستنست!!!!

        باز رسیدیم به این حرف استاد :

        بنده ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند!!!

        خدایا از ناد‌ونی عقل پوکمون،ازین ترمز های سنگین که مارو از دریافت بیشتر ثروت و نعمتت دور کرده،ازین اینکه با دست خودمون به خودمون ظلم کردیم ازت معذرت می‌خوایم :)تو مارو ببخش و هدایتمون کن…

        اینم از تمرین امروز …هربار احساس میکنم یکم ازین بار سنگین کم و کم تر شده …و میدونم طبق قانون بزودی پاداش ها میرسه … از همه طرف …از همه طرف …

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾

        سوگند به ابتدای روز [وقتی که خورشید پرتو افشانی می کند] (1)

        وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾

        و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد، (2)

        مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾

        که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است. (3)

        وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾

        و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است، (4)

        وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

        و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی. (5)

        خدارو صدهزار مرتبه شکر برای خلق یک روز توحیدی تر…

        در پناه نور آسمون ها وزمین باشید همیشه و براتون بهترین هارو آرزو میکنم …از هرچیزی که خودتون میخواید .

        خدا کریمه

        خدا عظیمه

        خدا قدرت مطلقه!

        از خدا بخواید! زیاد هم بخواید!

        اون دوست داره …لذت می‌بره …

        بخوان مرا تا اجابت کنم تورا …

        ادعونی استجب لکم …

        وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
        • -
          ناعمه احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1284 روز

          سلام سعیده جانم ترکوندی ترکوندی، ازت ممنونم

          مگه من مسئول افکار بقیه ام؟؟ بقیه می تونن تحسین کنن و قدرت بگیرن و از من الگو بسازن، یا می تونن حسادت کنن و خودشون رو از رسیدن ب اون نعمت دور کنن، مگه من قبلا با جیب خالی انسان های ثروتمند رو تحسین نکردم؟ مگه من رو بهبود شخصیتم کار نکردم ک ب این جایگاه رسیدم، اگه من تونستم پس بقیه هم میتونن، من خواستم تغییر کردم و رسیدم، بقیه هم میتونن بخوان و از خدا طلب یاری کنن، اونا خودشون دارن ب خودشون ظلم میکنن، خدا دلش برا بنده اش نمیسوزه بعد من چیکاره ام این وسط؟

          سعیده جان ب قول حمیدآقا اونی ک با کنترل ذهن و تقوا نعمت و آسانی و ثروتی بهش داده میشه، حقِّ شه.

          اونی ک تقوا میکنه جایزه اش فراوانی عه تو زندگیش، فراوانی نعمت ها، فراوانی آسانی ها، فراوانی پول، خوشی مسافرت خنده تفریح

          ینی ماهایی ک تو مسیر خودشناسی داریم خوب رو خودمون کار میکنیم، هر نعمتی بهمون داده میشه جایزه ی تقوامونه، از طرف خود خداست، حلال و پاکیزه. اگه آسانی ای تو زندگی مون ایجاد میشه، اگه پولِ آسانی من حیث لایحتسب برامون واریز میشه حق مونه. حالا حتی اگه ب نزدیک ترین افراد زندگی مون اون نعمت ها داده نشه، حتی خواهرم یا مادرم.

          میدونی منی ک 10 ماه ب سبک قانون سلامتی غذا میخورم، حتی همین امروزم اون ذهن عزیز وقتی داشتم غذامو آماده میکردم، میگفت بدبخت چه جوری از گلوت پایین میره دلت برا مامان بزرگت نمی سوزه؟ نگاش کن ظالم ( از همون استکیرها لطفا چندتاااا)

          الان خیلیییی بهتر شدم، اوایل ک اصن منو میخورد این نجوا تا غذام تموم میشد:/ ولی من ادامه دادم و گفتم اولا خدا ب همه مون ب یک اندازه نزدیکه، بعدم دیدم من دارم واقعا نون کنترل ذهنم رو میخورم، منم با کلییی بالا و پایین شدن ورودی مالی ام موندم رو تعهدم، منم با کلی تقوا خوراکم رو تهیه کردم، من با کلی کلنجار رفتن با ذهنم با باورهای محدودکننده اش غذامو تهیه کردم و نوش جان کردم. این از این طرف

          بعد طرف دیگه اش دیدم بابا مثلا خواهر من درکل فرد ناسپاسی عه ک بهش نعمت بهتری داده نمیشه، دیدم مثلا غذا سیب زمینی سرخ کرده هم داشتیم ایشون غر زده یا اصن سپاسگزار مامان یا خدا نبوده، و غذا قرمه سبزی هم بوده باز همون احساس، یا ایراد گرفته یا خوشحالی خاصی نکرده، گفتم بابا خب این درست شه دیگه، تاوقتی ناسپاس باشی نعمت های بیشتر بهت داده نمیشه، درصورتی ک من با هررر لقمه ام اصن میرم فضا برمیگردم. شده منم یادم رفته ک شکر بگم، شده منم آنطور ک شایسته بوده اون رزق شاهانه ام رو شکر نگفتم ولی درکل انسان سپاسگزارتری انسان قدردان تری هستم مثلا نسبت ب خواهرم، پس حق مه این رزق این نعمت. من ب کسی ظلم نکردم اون فرد ب خودش ظلم کرده

          بارها شده مثلا ذهنم گفته بدبخت ببین باباتو با لباس کارگری نشسته پای سفره داره بادمجون میخوره بعد تو اونوقت یه بشقاب گوشت میزاری جلوت میخوری چه جوری دلت میاد؟ گفتم بهش عزیز من بابای من تو کارتش ده برابر من پوله، خودش نمی خره خودش ب خودش ظلم میکنه ب من چه مربوطه؟ خودش برای خودش ارزش قائل نمیشه ب من چه مربوطه؟ بعدم گفتم ببین منم میرسم ب جایی ک خودم انقد میخورم ک بترکم بعد ب اطرافیانم هم میدم از اون غذا، اصن یه عااالمه درست میکنم باهم میخوریم، ولی الان در این لحظه من باید شکم خودمو سیر کنم.

          مورد دیگه

          امروز داشتم ب خودم میگفتم بابا مگه حضرت مریم کارِ خاصی میکرد تو محراب، تو عبادتگاهش؟ داشت یه ایده ی خفن انجام میداد ک دنیا رو بترکونه؟ داشت اختراعی انجام میداد؟ اکتشافی کرد؟

          غیر از این ک فقط داشت عبادت میکرد، با خداش حرف میزد و بندگی شو میکرد، و از اون طرف خدا طیبات ینی بهترین روزی هارو براش رایگان می فرستاد.

          چرا من فک میکنم برای کسب لیاقت نعمت های خدا باید یه کار عجیییب و غریب و خفن انجام بدم؟ چرا همش ب خودم میگم تو باید برای این جهان یه کاری بکنی، یه خدمتی ب خلقش بکنی، تا لایق ثروت بشی، باید یه ارزشی خلق کنی تا ارزشمند باشی، باید یه خدمت ب خلقی کنی تا لایق ثروت بشی.

          اوکی باشه حتما منم نمیخوام سیب زمینی باشم ذهن عزیزم، ولی دیگه بسه گوشِ خدا رو کر کردی از بس میگی پس کِی اون ایده ی الهامی تو میگی، یالا زودباش، امروزم تموم شد دیدی هیچ ایده ی ثروتسازی بهم الهام نکردی! میخوای خفن دیده بشی؟ میخوای بقیه بگن واو دیدی مغازه شو جمع کرد نشست تو خونه، الکی اینکارو نکرده ک حتما یه دلیلی داشته میخواسته اینجوری بترکونه، اینجوری پول بسازه و موفق بشه.

          آقاجان اصن من میخوام بندگی کنم و اجازه بدم خدا نعمت هاش رو بصورت طبیعی وارد زندگیم کنه، اون ایده خودش سر راهم قرار میگیره، ب راحتی ب راحتی، خودش میاد نیازی ب زور زدن من نداره، من هر روز رو بهبود شخصیتم کار کنم، هر روز یه کوچولو رشد کنم و از زندگیم لذت ببرم، شاد و خرم ؛)) دارم میبینم  چرخ زندگیم روان میچرخه و شادم و خوشحالم پس در مسیر درستم دیگه.

          ازتون ممنونم بانوی توحیدی سایت، خیلی از رفتاراتون الگو گرفتم،خیلی جاها ب کمکم اومد. در پناه الله باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1288 روز

            سلام ناعمه ی قشنگم

            چطوری نور خدا؟!

            قبل از هر چیز بگم،امکان نداره جایی کامنتت رو ببینم و‌قبلش چند ثانیه به عکس پروفایلت نگاه نکنم!

            خودت دقت کردی خدا با چه دقت و جذابیتی ترکیب صورتت رو چیده؟!انقدر همه چیز هماهنگ و‌ظریف؟!

            وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ ۖ

            خلاصه که مرسی که انقدر دلبری!

            و‌مرسی که همیشه برام نقطه های آبی پربرکت میفرستی.

            برات صعود به مدار های بالاتر از مسیر هموار طلب میکنم…بشینی روی دوش خدا و ثروت و نعمت و فراوانی و عشق کرور کرور بیاد توی زندگیت…

            دوستت دارم و قلب مهربونت رو میبوسم.

            به امید دیدار این دختر جذاب در بهترین زمان و مکان

            قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
            • -
              ناعمه احمدی گفته:
              مدت عضویت: 1284 روز

              سلام سعیده ی عزیزم

              میدونستی اینکه انقدر خوب از بقیه تعریف میکنی و انقدر با این ویژگی ات دلبری میکنی، یعنی چی؟؟

              یعنی درون تو خیلی از عشق رب پره، یعنی سیرت کرده و داری از سرریزش عشق می پراکنی، ینی تو خودت بااارها عاشق خودت و خدای درونت شدی و بااارها قربونش رفتی، دیدی یه موقع هایی آدم حس میکنه با خدا فرقی نداره؟ بعد قربون خدا میری انگار قربون خودت میری، یه آهنگایی رو انگار منو خدا برا هم میخونیم، یه تیکه اش و من میگم یه تیکه اشو اون برام میخونه ؛))

              اینارو من ب کسی بیرون سایت بگم منو میکشه

              دیدی یه وقتایی ک از عشق خدا وجودت پر میشه، همه رو زیبا می بینی، بخدا من شده اون موقع ها هرکی از جلوم رد میشد میگفتم وای خدا چه بنده ی زیبایی آفریدی، چقدر شما خوش تیپی، چه چشم های زیبایی داشت، چه صورت دل نشینی دااااشت، حتی شده پسرها، اصن خب چه اشکالی داره همه رو زیبا می بینی، همه رو تکه از خدا می بینی و شما عزیزم خیلیییی وصلی ینی زمان های بیشتری وصلی و من همیشه تحسین ات میکنم.

              اینکه انقدر عشق از سمت بچه های سایت دریافت میکنی، چون لایقش هستی، چون درون پاک و پر از عشق خودت رو نشون میده. چون چهره ی شمارو هم هروقت می بینم میگم چه چهره ی زیبا و پاکی داری، چهره ات تلفیقی از عزت نفس و صلح درونی و آرامش درون عه.

              میدونی اینکه از سمت شما چنین پیام ارزشمندی دریافت کردم ینی مدارم بالا رفته، ینی خدا گفت آره عزیزم توهم در جمع صالحین هستی، ینی فهمیدم مدارِ بالاتری اومدم، مدارِ ارزشمندی و توحید و همه چیزهای خوب، ینی مهر تایید خدا ک آره کارِت درسته ادامه بده

              ب امید دیدار سعیده ی عزیزم و همه دوستان عزیزم، رستگاران، صالحان. در پناه الله باشی دوست خوش قلب من

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        این‌ سومییین کامنت !

        بلافاصله بعد از دومین کامنت…

        این‌رو‌دارم با گریه مینویسم…وقتی این تمرین‌رو‌انجام دادم،رفتم سراغ قرآن …

        ببین با چه آیه های جواب داد:

        إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿١١٩﴾

        آن گاه پروردگارت به کسانی که از روی نادانی کار زشت مرتکب شدند، و بعد از آن توبه کردند و اصلاح نمودند، زیرا پروردگارت پس از آن [توبه و اصلاح] بسیار آمرزنده و مهربان است.

        إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٠﴾

        بدون تردید، ابراهیم [به تنهایی] یک امت بود، برای خدا از روی فروتنی فرمانبردار و [یکتاپرستی] حق گرا بود واز مشرکان نبود.

        شَاکِرًا لِأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٢١﴾

        سپاس گزار نعمت های او بود، خدا او را برگزید وبه راهی راست راهنمایی اش کرد.

        وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٢٢﴾

        و به او در دنیا زندگی نیکویی دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است.

        ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٣﴾

        آن گاه به تو وحی کردیم که از آیین [یکتاپرستیِ] ابراهیم حق گرا پیروی کن که از مشرکان نبود.

        نور خداست…دارالسلام خداست…ثروت خداست…عشق خداست …همه چیز خداست …

        همه چیز‌و‌همه چیز‌و‌همه چیز ….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 1980 روز

          سعیده جان سلام

          همین الان سه تا کامنتت یکجا باهم برام اومد

          و من در جواب هر یه تاش فقط یک چیز میگم

          خدا تمام کاراای دنیا رو آسان انجام‌میده

          در جلسه هفت قدم چهار در توضیح سوره لیل یک کج فهمی در من ایحاد شده بود.

          که خدا در غالب کامنتهای زیبات جواب مو داد

          به آسانی داد

          استاد همیشه میگه باورهای جدید احتیاج به تکرار دارن تا تثبیت بشن

          از صبح این ترس تو دلم افتاده بود که آیا واقعا ثروت خوبه؟

          و به او در دنیا زندگی نیکویی دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است

          و خدا حواب داد

          خداروشکر

          ممنونم ازت

          یه کامنت برات نوشتم تو یه صفحه دیکه

          هنوز تایید نشده

          حالم رو عوض کرد

          بزرگترین ترمزم بود

          خیلی خوشحالم که خدا جوابمو داد

          برات بهترینها رو آرزو میکنم سعیده نازنین

          در پناه خود خدا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
        • -
          حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
          مدت عضویت: 1980 روز

          سلام مجدد سعیده جان

          اینم شد دومین کامنت من

          ، درست در همین لحظه داشتم جلسه شش قدم‌چهار رو می‌نوشتم و نکته برداری میکردم

          موضوعش پرداخت بها بود.

          دقیقا امروز صبح خدا تو خواب و بیداری بهم گفت رو باور فراوانی کار کن

          و الان یه سری ایات تو ذهنم‌مرور شد

          ایات 88 و 89 واقعه

          فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

          اما اگر از مقربان باشد،

          فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

          براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

          من دنبال درک‌فراوانی بودم

          اما سر راه فراوانی یه ترنزی بود به اسم بهشت

          که هنوز ذهن من داشت با عینک مذهب بهش نگاه میکرد

          فراوانی نعمت در شرایطی هست که تو بهشتی باشی

          و ذهن من چی میگفت ، ؟ طبق مذهب ؟ میگفت تو که بهشتی نیستی

          الان که او جلسه شش استاد گفت کنترل ذهن همون پرداخت بهای رسیدن به خواسته هاست

          ذهنم یه جرقه زد

          اصلا معادله کامل شد

          فراوانی کجاست؟

          تو بهشت

          بهشت مال کیه؟

          مال مقربین

          مقربین کیا هستند؟

          اونایی که تقوا یا کنترل ذهن می‌کنند

          خوب اگر من دارم اینکارو میکنم یعتی دارم برای مقرب شدن و لاجرم بهشتی بودن و لاجرم فراوانی یها پرداخت میکنم دیگه

          یعتی واقعا بدلیل همون باورهای سفت و زنگ زده مذهب من هنوز خودم رو لایق بهشت نمیدونستم

          الان تمام ایناا کنار هم جفت و جور شد انگار

          من روی دیوار آشپزخونه یه عالمه برگه چسبوندم

          تمرین جلسه هفده و هجده دوره احساس لیاقت

          هر وقت اون برگه رو که روش نوشته بودم” من لایق دریافت ثروت پایدار هستم ” رو میخوندم ته دلم‌میگفت وایه چی لایقی؟

          واقعا با همین صراحت ذهنم میگفت کی گفته لایقی

          الان میدونم واسه چی لایقم

          عجب روزی شد امروز

          خدایا شکرت

          سعیده عزیز ممنونتم

          واقعا ممنونتم

          در پناه خدا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
          • -
            سارا گفته:
            مدت عضویت: 1923 روز

            سلام دوست عزیز

            آقای حمیدرضا

            من کامنت شما رو خوندم مثله همیشه عالی و پر از درس بود برام به.این آیه رسیدم

            که توضیحش دادین برای من سوال میش اومده

            ایات 88 و 89 واقعه

            فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

            اما اگر از مقربان باشد،

            فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

            براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

            و گفتین مقربان کسانی هستند که کنترل ذهن ( تقوا) دارند

            ماهایی که دائم تو سایت هستیم

            تا نجوا میاد آگاهانه خاموشش میکنیم خلاصه چند ساله متعهد شدیم که رو توحیدمون کار کنیم

            پس چرا ثروت پایدار نمیاد؟؟؟.

            چیکار کنیم لایق اون بهشت شیم؟ که دغدغه هزینه ها مونو نداشته باشیم مثه سلیمان ثروتمند باشیم؟؟

            من هرچی تو مسیر حرفه م خدا بهم الهام کرد انجام دادم ایمانمو نشون دادم

            بهم گفت سایت بزن اجرا کردم

            9ماه تمرکزی روزی بالای 8 ساعت فقط ویدیو آموزشی ضبط میکردم تدوین میکردم رو سایت میزاشتم بعد یکسال فقط یکنفر محصول آموزشیمو خرید

            و هنوز درآمدم مثه قبل از تدریس آنلاینه.

            واقعا نمیدونم کجای کارم اشتباهه بعد اینهمه هزینه وقت و پول برای آفلاین کردن کارم اینهمه تلاش و تعهد برای اجرای ایده هنوز به درآمد نرسیده

            هنوز مقرب نشدم و بهشتو تجربه نکردم

            هر الهامی میشه فورا عمل میکنم

            مدتهاست هیچ حاشیه ای تو زندگیم نیست که وقتم اسراف بشه تمرکزم هدر بره ازتون پرسیدم

            شاید شما جواب و راه حل رو بدونین و خدا از زبان شما منو هدایت کنه به خواسته م که ثروت بی حسابه

            ممنون از کامنتهای توحیدی تون

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            سارا گفته:
            مدت عضویت: 1923 روز

            سلام دوست عزیز

            آقای حمیدرضا

            من کامنت شما رو خوندم مثله همیشه عالی و پر از درس بود برام به.این آیه رسیدم

            که توضیحش دادین برای من سوال میش اومده

            ایات 88 و 89 واقعه

            فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

            اما اگر از مقربان باشد،

            فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

            براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

            و گفتین مقربان کسانی هستند که کنترل ذهن ( تقوا) دارند

            ماهایی که دائم تو سایت هستیم

            تا نجوا میاد آگاهانه خاموشش میکنیم خلاصه چند ساله متعهد شدیم که رو توحیدمون کار کنیم

            پس چرا ثروت پایدار نمیاد؟؟؟.

            چیکار کنیم لایق اون بهشت شیم؟ که دغدغه هزینه ها مونو نداشته باشیم مثه سلیمان ثروتمند باشیم؟؟

            من هرچی تو مسیر حرفه م و زندگیم خدا بهم الهام کرد انجام دادم ایمانمو نشون دادم

            بهم گفت سایت بزن اجرا کردم

            9ماه تمرکزی روزی بالای 8 ساعت فقط ویدیو آموزشی ضبط میکردم تدوین میکردم رو سایت میزاشتم بعد یکسال فقط یکنفر محصول آموزشیمو خرید

            و هنوز درآمدم مثه قبل از تدریس آنلاینه.

            واقعا نمیدونم کجای کارم اشتباهه بعد اینهمه هزینه وقت و پول برای آفلاین کردن کارم اینهمه تلاش و تعهد برای اجرای ایده هنوز به درآمد نرسیده

            هنوز مقرب نشدم و بهشتو تجربه نکردم

            هر الهامی میشه فورا عمل میکنم

            مدتهاست هیچ حاشیه ای تو زندگیم نیست که وقتم اسراف بشه تمرکزم هدر بره ازتون پرسیدم

            شاید شما جواب و راه حل رو بدونین و خدا از زبان شما منو هدایت کنه به خواسته م که ثروت بی حسابه

            ممنون از کامنتهای توحیدی تون

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
              مدت عضویت: 1980 روز

              سلام سارای عزیز

              اول اینکه بعید میدونم من ادم‌مناسبی برای جواب دادن به سوال شما باشم

              چون من خودم هم دقیقا تو شرایط شما هستم

              من هم پنج ساله شبانه روزی دارم با تمرکز فراوان روی خودم کار میکنم

              ولی تنها جیزی که میدونم اینه

              که اصلا مهم نیست چقدر کار فیزیکی انجام‌میدی

              مهم اینه که با باتر درست این‌گار رو انجام بدی

              مثلا من سال نود و یک از دانشگاه فارق التحصیل شدم

              انقدر ذوق و شوق وارد شدن به بازار کار رو داشتم که قید ادانه تحصیل رو زدم

              من چون شاگرد اول بودم میتونستم بدون‌کنکور ارشد بخونم

              ولی عاشق کار کردن بودم

              با دست خالی ، واقعا با دست خالی دفتر زدم

              واقعا نمیدونم چطوری اونروزها اونهنه کار می‌کردم

              یعنی صبح ساعت شش تا ساعت ده شب

              صبح تا شب با عشق کار می‌کردم

              ولی درآمدم اصلا متناسب با اون‌مقدار تلاشم نبود

              به نسبت اون زمان واقعا راضی کننده نبود

              بگذریم

              خلاصه مطلب اینکه من کاری نبودی که نکنم

              یعنی برای یک پروژه میرفتم تا لب مرز افغانستان شهر نشتیفان ، مشهد ، تربت ،

              حتی من از شهر سبزوار ، تو پروژه های شهرداری تهران شرکت می‌کردم، اتفاقا مقام هم می‌آوردم و میرفتم به سخت ترین حالت ممکن با بدبختی با خوابیدن تو ماشین ، پروژه اجرا می‌کردم

              تمام خرج زندگی و مخارج عروسی و خرید لوازم خونه در حد اعلاااااااااا همه و همه رو با کار کردن بی‌وقفه کار گردم

              ولی میخام بگم

              طبق آموزه های استاد

              مهم نیست تو چقدر تلاش میکنی

              باورها داره کار میکنه

              باور کنید اندازه چهار نفر تو عمرم کار کردم

              ولی بقول قرآن

              کسی که باورهاش ایراد داره تجارتش مثل سرابه

              هر چی پیش میره به هیچی نمیرسه

              سارای عزیز

              من واقعا خودم فقط دارم ادامه میدم

              نمیدونم کِی ولی بالاخره این ترمزها تموم میشه

              باید تموم بشه

              هر جی حجم باورهای غلط بیشتر باشه لاجرم ممکنه بیشتر زمان ببره

              من نمیدونم شما چه باورهایی چه گذشته ای چه خانواده ای داشتید

              بگردید پیدا کنید ببینید نقطه تاثیر گزار توی ذهنتون چیه

              بزارید توضیح بدم تا متوجه منظورم بشید

              من حدود سه چهار سال پیش که دوره ثروت یک رو گرفتم

              واقعا متعهدانه روی خودم کار می‌کردم

              اما اوضاع بهتر نشد

              میدونید چرا ؟

              چون ذهن من از طریق مذهب قفل گزاری شده بود

              در واقع من اهرم رنج و لذت رو در جایگاه نامناسبی قرار داده بودم

              یعنی نقطه غیر موثر

              اهرم زمانی میتونی اون سنگ سنگین رو تکون بده که در نقطه موثر قرار بگیره

              مثلا من تو اهرم رنج و لذت نوشته بودم اگر من ثروتنند نشم پنج سال دیکه فقیر تر شدم درآمدم کمتر شده و ….

              ولی این اهرم که قرار بود منو تغییر بده ، نه تنها تغییر نداد ،بلکه برعکس عمل می‌کرد

              ذهنم‌میگفت اگر پنج سال دیگه فقیر تر بشی که چه بهتر

              فقر که مقدسه

              پس هر چه فقیر تر نزد خدا مقرب تر

              پس خیلی مهمه درک کنیم ذهن ما توسط چه عاملی قفل شده

              و کلید اون قفل هم دست همون مذهبه

              مذهب نه ها ، خدایی که مذهب ساخته

              اینو من بعد از پنج سال فهمیدم

              یعنی حتی مهم نیست داری رو خودت کار میکنی

              مهم اینه که داری از چه زاویه ای به اون ترمز حمله میکنی

              حالا فقط اون ترمزها که نبوده

              احساس بی ارزشی

              احساس حقارت

              باورهای فرهنگی

              باورهای خانواده

              شرای جامعه

              همه اینها باید حل بشه

              تنها کمکی که من میتونستم بکنم همین بود سارا جان

              شما یاید ببینی ذهنت تو چه شرایطی رشد کرده

              بشین فکر کن

              شخم بزن باورهاتو

              اگر دوره شیوه حل مساعل رو داری ،میتونه ریشه این مساعل رو تا حد خوبی برات شفاف کنه

              من نزدیک یک‌ماه فقط به یک سوال جواب میدادم

              و تو همون جواب اینهارو فهمیدم

              و تازه اونجا بود که متمرکز تر شدم روی رفع موانع ذهنی که مذهب برام ساخته بود.

              بگردید اون‌نقطه موثر رو پیدا کنید تا با قرار دادن اهرم تو اون‌نقطه بتونید نحوه نگرش ذهنتون رو تغییر بدید

              براتون بهترینها رو از خدا میخام

              در پناه خدا باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلاااااااام

        من برگششششتم!!!

        این چهارمین کااامنت!!!!

        کلام گهربار استاد:

        بچه ها جهان مثل آینه عمل میکنه!!!وقتی دستتون رو میارید بالا!!!آینه کِی دستشو میاره بالا؟!؟! هموووون لحظهه!!!همووون لحظههه!!!

        برای ایمان خودم مینویسم،برای شما و برای تموم رفیق های توحیدی عزیزم…

        همین تمرین ساده!!!!

        شد 10 میلیون پول …

        ببین تا sms ر‌و دیدم فقط گفتم خدایاااا شکرت!!!قاااانون جوااابه!!!قانووون جواااابه!!!

        شوکه نشدم!!! سوپرایز نشدم!!!

        میدونستم اتفاق میفته!!!

        و‌این تازه شروعشششه!!!

        خدااااایاشکررررت :))))

        خدااایاااا خیلی شکرت :))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1394 روز

          سلام به خواهر نازنینم،هم‌دوره‌ایی پرفکت و تلاش‌گرم،سعیده خانم شهریاری.وقت شما بخیر،امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.

          همچنین دخترهای گلتون و خانواده‌‌ی محترمتون.

          و سلام به شما دوست نازنین ی که به مهر مشغول خواندن این کامنت هستی.

          سعیده جانم،ضمن تشکر که هستی و برایمان می‌نویسی،

          یک سوال برایم مطرح گردید.

          و آن این استکه،واریز 10 میلیون پول در پی کدام قانون رخ داده؟؟

          یعنی اگر من چه ترمزهایی را برطرف نمایم،این اتفاق به سادگی و راحتی انجام پذیر است؟؟؟

          آیا دریافت نعمت ثروت تنها با شکرگزاری و تمرکز بر زیبائیها خودبخود رخ خواهد داد؟؟

          خب شما می‌توانستید خیلی بیشتر از 10 میلیون طلب کنید!!!

          نمی‌دونم تونستم منظورم را برسونم یا نه؟؟؟

          آیا حقیقتا با برداشته شدن ترمزهای ذهنی و باورسازی بدون انجام هیچ کار فیزیکی این اتفاق رخ خواهد داد؟؟؟

          من از نوشتن این کامنت قصدم تکمیل نمودن پازلی است که شما برایمان به تصویر کشیدید.

          اون بخشی که منتهی به واریز این مبلغ پول گردید در این نوشته مسطور و پنهان ماند.

          به قول حضرت استاد و به قول خود حضرتعالی شما که تمام زندگی تون روعه!!!

          این قطعه را هم لطفا شفاف‌تر نمایید، همچون کامنت های همیشگی تان!!

          مثل روشن شدن خودبخودی اسپیکر فوق حرفه‌ایی جناب نارنجی ثانی در متن کامنت ارسالی‌شان.

          در پایان برای شما و نیز برای تمام دوستان عزیزم و همچنین برای خودم از پیشگاه حضرت باریتعالی سلامتی شادی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان قدر قدرتش می‌سپارمتان خدانگهدار.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        پریسا علیمی گفته:
        مدت عضویت: 844 روز

        آقای حمیدرضا ثانی عزیز

        وقت بخیر من همیشه کامنت های شما رو دنبال میکنم مپ غیراز کار استخدامی ام در سازمان تامین اجتماعی درساعت غیر اداری ویزیت آنلاین بیماران سایت های معتبر رو انجام میدم

        ولی این وسط معمولا اقوام وآشنایان هستند که مشاوره رایگان و درخواست نسخه و..دارند تکلیفمون با این دسته چیه؟البته من حسم راخوب میکنم واینگونه تصورمیکنم که قراره حتی از این بیماران رایگان تجربه های ارزشمند بگیرم وخدا اگردرطرح الهی زندگی من قراره برکت به مال من بده ازمجرای درستش ودرزمان

        مناسبش می رسونه من نباید حس بدی به اینکار داشته باشم و این طور مواقع گاهی وقتا واقعا نمی دونم کارم درسته یا غلط ؟افرادی که هزینه پرداخت نمی کنند فقط از ته دل دعای خیر میکنند ولی من الان که این بیزینس رو استارت زدم با وجودی که ورودی ها هنوز اندکه ولی بسیار بسیار لذت بخشه ومن عاشق کمک ودرمان صحیح هستم لطف کنید من رو راهنمایی کنید دوست عزیز

        ارادتمند پریساعلیمی مورخه 29 اباد 1403

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ملیحه نصیری گفته:
      مدت عضویت: 1792 روز

      سلام ب حمید اقای عزیز

      روزتون شاد و خندون

      کامنتتون عاااالی بود

      و چقدرررر عالی و دقیق ترمز منو توی ثروت نشون دادید

      حس لیاقت

      و ارزشمند ندونستن کارم ک لایق بهای زیاده

      براهمینه پول میاد

      اما نمیدونم کجامیره؟؟

      چون من پول ک میگیرم ته دهنم یکم عداب وجدان دارم

      الان خیییلی بهترشدم بازم یکم جمع میشه

      اما الان خوب فهمیدم همون یک دره حس عداب وجدان و کم ارزش دیدن کارم خراب میکنه اون پول رو

      و بینهااااااایت ازتون سپاسگدارم ک انقدرررررر راحت و روان نوشتید و بهم نشون دادید ایرادمو

      بهترینهارو براتون ارزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام دوست عزیزم حمیدجان

      امیدوارم همیشه همینطور در مدار دریافت الهامات به این خوشگلی و شیکی باشید .

      اونچه شما نوشتی باعث شد برم دفترچه زیبای کوچولوی باصفام رو دربیارم و اون ویژگی هایی که از یار دلخواهم نوشتم رو در دو مورد اصلاح کنم .

      کی گفته که باید اینم اوکی کنم ؟

      کی گفته که باید اینم اینجوری باشه ؟

      جالبه که آخرین ویژگی ای که نوشتم اینه که منو همینجوری که هستم می پذیره و منم اونو…..

      یعنی یه تشکر بزرگ از شما و خدای شما . خدایا من که اینهمه اخیرا احساس لیاقت تو وجودم رشد کرده پس این دو تا ترمز چی بودن از کجا بودن ؟

      خیلی ممنونم حمید جان .

      نمی دونید چقدر آسوده شدم که این دو مورد رو کشف کردم و اصلاح کردم .

      نمیدونید که خدای شما با منم حرف زده و گوش منم پیچوند .

      نمی دونید که چقدر خودمو تحسین میکنم که با اینهمه کار که همه رو عاشقانه دوست دارم و اولویت بندی واقعا برام راحت نبود نشستم و با تمرکز و تعهد و جدیت بالا ، کامنتهای این فایل اخر استاد جان رو میخونم و خدا هدایتم کرد به کامنت شما .

      چقدر احساس خوشبختی عمیقی دارم . من واقعا حال خوبی رو تجربه میکنم دارم تجربه میکنم که میدونم حتی با رسیدن به خواسته ام هم این حال رو نخواهم داشت .

      خودمو خیلی دوست دارم احساس خیلی خوبی به خودم دارم . عاشق خدای خوبم هست . خیلی خیلی خیلی شیک بهم جایزه میده .

      نمیدونم چرا دارم اینارو اینجا مینویسم . ولی داره بهم میگه عیب نداره بنویس .

      میدونستم که اسپیکر اتاقت درست میشه دوست من

      خدایا شکرت برای نعمت وجود استاد جان این سایت و اینهمه انسان شگفت انگیز توحیدی و عملگرا و پاکی که بهم نشون دادی .

      مرسی حمید جان

      موفق تر باشی و شادتر و سلامت تر و عاشق تر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1840 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى(الاعلی 1)

      نام پروردگار بزرگ خویش را به پاکى یاد کن

      سلام به حمید رضا توحیدی و بزرگ قلب و نورانی….

      حمید رضا الهی که حال دلت در پناه رب عالیه عالی باشه…

      حمید ممنونم برای این کامنت زیبا …

      حمید چقدر جالب بود این کامنتت قبلا همیشه به این فکر میکردم که من پول رو باید با زجر در بیارم بعدش رفته رفته متوجه شدم که نه ایجوری نیست….

      من با دوستم میرفتم نصب کولر دو تیکه و هر خونه ای که میرفتم بهم میگفتن کارتون نصب کولر فقد میگفتم نه من مهندس برق هستم پتروشیمی کار میکنم…

      بعد شروع میکردن به اینکه اره خرج بالاست و و و…. حرفهایی از این چیزهااا…

      من تویه جواب فقد یه چیز بهشون میگفتم گفتم من نمیام برای اینکه ندارم یا نیاز دارم به این پول نه من دوست دارم ورودی مالی داشت باشم و دوست دارم این کارو یاد بگیرم…

      و من اصلن از روی احتیاج یا اجبار نمیاممم برای این کار دوست دارم و کیف میکنم و از وردی مالیش لذت میبرم…

      حمید اکثر مشتری ها شماره مارو میگرفتن میگفتن هر کاری داشتیم با شما تماس میگیریم (چون من برای مغازه ای کار میکردم که نصب انجام میدادیم و مغازه دار گرانتی میکرد اون کولر رو)

      و به همین دلیل ما معرفی میشدیم به ادمها و خدا برکت رو میبارید تویه زندگیمون اینقدر بود که زنگ که میزدن میگفتم من نمیرسم بیام چون سر کار بودم یا زنگ هم کارم میزدم یا میگفتم با کسی دیگه تماس بگیرید…

      و اینکه من هر کاریرو میکنم بر اساس نیاز نیست بر اساس اون لذتش و وردوی مالی ….

      چقدر کامنتت رو دوست داشتم و یاداوری و مرور بود برای خودم و این کامنت رو نوشتم که اگر من هم همیجور فکر میکردم یه زمانی.

      که باید زجر بکشم و باید بمیرم تا مزد دستم برسه ولی رفته رفته با اموزهای استاد عزیزم متوجه شدم که نه ایجور نیست ولی قبلا از اون خیلی چک و لگد خوردم و خیلی خاکی شدم و الانم که دارم اینو مینویسم یه مقدار مقاومت هست ولی با خوندن کامنت های شماها داره اون سیمان تخریب میشه به لطف رب

      حمید رضا ممنونم که بهم اگاهی دادی که داستان ایجوریه حسین همیشه اینو داشت باش همیشه لذت ببر…

      چه از کمش چه از زیادش همیشه بدون که تو لایق هستی لایق ثروت بغیر الحساب …

      حمید مرسی که اینقدر به دنبال کشف قران هستی همیشه برامون کامنت بزار تا یاد بگیریم ازت …

      من همیشه کامنتهای عقل کل شمارو میخونم دمت گرم رفیق…

      دوستت دارم بازم سپاس گزارم ازت…

      در پناه جان جانان ربالعالمین شاد سلامت و ثروتمند باشید…

      با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1980 روز

        سلام حسین عزیز

        ممنونم بخاطر لطف بیکرانت

        امروز خیلی جالب بود برام

        این اتفاق بارها و بارها برام رخ داده

        که گفتم خدایا چیو باید تو وجودم تغییر بدم ؟ چی ایراد داره؟

        و خدا واضح بهم گفته

        مثل امروز صبح

        دیشب داشتم به خواهرم میگفتم احساس میکنم به مقدار مناسبی باورهام هم جهت با خواسته هام شده ولی نمیدونم چه ترمزی دارم دیگه ؟

        صبح دقیقا قبل از خواب گفت برو فراوانی در قرآن رو سرچ کن

        حتی بهم به آدرس هم داد

        گفت فلان ویدئو تو گوشیت هست ،برو اونو ببین

        و الان دقیقا شما هم از فراوانی و آسانی مشتری برام مثال زدی

        برام خیلی جالب بود این همزمانی

        ممنونم که برام‌نوشتی حسین عزیز

        در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      به نام خدای بخشنده و هدایتگرم

      سلام ب شما دوست عزیز حمیدآقا

      اولا من تشکر ویژه کنم از شما بابت کامنت های عالی ک می نویسید، چقدر خوب دارین واکاوی می کنید باورهای منفی تون رو، و ازتون ممنونم ک توی سایت این آگاهی رو انتشار می دید، انشالله خیرش چندین برابر ب زندگی خودتون برگرده.

      میدونید با خوندن این کامنت شما من چه سودی کردم؟ ؛)) خدا هدایتم کرد اول کامنت شما رو بخونم بعد دیروز ی اتفاقی بیوفته بعد من شب اش این فایل استاد رو در مورد آسانی مسیر ثروت گوش بدم و کل جملات استادرو تو 10 صفه بنویسم.

      بیشترین جمله ای ک تو گوش من زنگ خورد از این فایل

      نیاز نیست زجر بکشیم تا لایق شویم.

      میتونیم بدون زجر کشیدن نعمت های خدا رو دریافت کنیم.

      چرا فکر می کنیم وقتی ک زجر میکشیم لایق دریافت نعمت های خدا هستیم؟

      اینکه شما و استاد گفتید خدا مثل باورهای تو عمل میکنه، هر باوری ب خدا داشته باشی همونطور باهات رفتار میکنه.

      میدونید مبلغ 9 میلیون اومد تو کارت من، اولش ذهنم داشت منو میخورد این پول برا تو نیست، بابات ازت می گیره، آبجیت میخواد گوشی بگیره میده ب اون، چرا فک میکنی این پول متعلق ب توعه؟ بعد خدا قششنگ واضح بهم گفت این غنایم جنگی توعه، این پاداش مهاجرت توعه، پاداش هجرت پاداش تقوات پاداش ایمان و شجاعتته،( اتفاقا امروز هدایت شدم ب سوره انفال)  بعد یاد حرفای شما افتادم و از درون خودم رو لایق این نعمت دونستم، از درون خودم رو صاحبِ این پول دونستم و گفتم خدایا این پول برای منه و من شب اعلام میکنم ک فلانی 9 میلیون زده ب کارتم و من میخوام خودم برش دارم و براش برنامه دارم، تمام، و یه ذره هم دلیل و منطق اوردم و بحث ب یه رب هم نکشید ک همه قبول کردن و خوش و خرم ب زندگی مون ادامه دادیم ؛))

      واقعا من همیشه میگم خدایا مگه حضرت مریم کاری میکرد ک بهش بهترین روزی رو عطا میکردی؟ مگه نمیشه بازم از این پول های راحت و آسون بیاد تو کارتم؟ میشه هر ماه چندتا بیاد از کجا من نمی دونم!! بعدم از زبان شما ب من گفت روی خودت سرمایه گذاری کن، دوره های استاد رو بخر، برا خودت جایزه بخر، خودت رو مهمون یه رستوران باکیفیت کن، اینا انفاق عه، اینا باور ب فراوانی خداونده، فراوانی نعمت های خداونده، اینکه نترسم و با احساس لیاقت خرجش کنم در آرامش و نه عجله و بخوام زود دخلشو بیارم و باور داشته باشم خدا بازم می رسونه این ک چیزی نیست، میشه بی نهایت تا از این رزقای من حیث لایحتسب ب حسابت بیاد.

      میخوام بگم وقتی من از درون حقِ خودم دونستم و این نعمت رو پذیرفتم اون وقت کسی نتونست جلوی من مقاومت کنه و اصن قبل حرف زدنم خدابهم گفت همه چی مسخر توعه، بندگان من مثل موم تو دست تو ان، برو ک قدرت دست منه، من کارات رو پیش میبرم.

      من یاد گرفتم پذیرای نعمت های خدا باشم، ینی اگه کسی خواست خدمتی رایگان ب من کنه قبول کنم، اگر خواست وقتش رو در اختیارم بزاره تا چیزی بهم یاد بده و توضیح بده با کمال میل پذیرای این نعمت باشم، اگر کسی تخفیفی داد قبول کنم و اونو هدیه ای از سمت خدا بدونم، اگه طرف با خواستِ خودش میخواد بهم پول بده خب قبول کن ذهن عزیزم چه کاریههههه؟ این از طرف خداعه، جایزه ی تقوا ته، جایزه کار کردن رو شخصیتت عه.

      چه جالب ک خدا خودش با شرایطی بهمون احساس لیاقت رو یاد میده، اینکه خودمون رو لایق نعمت ها بدونیم مخصوصا پول ک من خودمم مقاومت زیادی دارم انگار بهم برمیخوره. یا حتی مثلا برای درخواست حقوق و دستمزم آقا حقِ منه ک ب موقع دریافت کنم، هیچ هم زشت نیست ک من حق ام رو بخوام، اینم از رفتارای پدرم داشتم ک زشته حالا طرف میگه چقد ندید پدیده، بزا فک کنن تو ب پول احتیاج نداری، بزا باکلاس دیده بشی، طرف خودش میدونه، نه تا وقتی من نگم تا وقتی من درخواست نکنم اون نمی دونه. من ندید پدید نیستم نه آقاااا من عاشق پولم، من عاشق اون عزت نفس بعد از گرفتن دستمزدم هستم، بزار طرف هر فکری میخواد بکنه، من دوست دارم حقِ خودم رو به موقع و کامل دریافت کنم.

      بازهم ازتون ممنونم، چقدر رشد داریم میکنیم ما خداروشکر خداروشکر، در پناه الله باشید دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
      • -
        سارا محمدی گفته:
        مدت عضویت: 1459 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام به آجی ناعمه عزیزم

        امیدوارم حالت دلت عااااالی باشه

        مررررسی که نوشتی برامون

        منم همین پنج شنبه( 25 آبان ) اولین خلق ثروت از طریق علاقه ام رو تجربه کردم … چقدر لذت بخش بود…

        پنج شنبه کار رو انجام دادم و جمعه پول به حسابم واریز شد… و دقیقاً بعد از این ورودی مالی مبلغ ده میلیون تومان اومد به حسابم… اینم جایزه ربم به من که با وجود ترس ها، رفتم تو مسیر علاقه ام و روی هدایت هاش حساب کردم

        خدایا شکرت…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سحر خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1466 روز

      سلام آقای ثانی

      سپاسگزارم برای نوشتن هاتون که اینقدر عمیق تعقل میکنید و در اختیار ما میذارید

      میدونید قانون ساده اس بعضی وقتا ماجراهای پی در پی می‌افته ولی شاید یه چیز ساده تر باشه چرا شکر گذار نیستیم

      با حرفاتون یاد خودم افتادم که خیلی تو اتفاقات ریز نگا میکردم و منم تو مسایل مالی زور میزدم و همیشه آخر شب ها یه نگاهی به عملکردم میکردم و میگفتم چرا هنوز یه جای کار داره میلنگه چرا اون روانی که میخوام نیست ،تا اینکه یه تضاد بزرگ پیش اومد جوری که به زانو دراومدم مثل یونس در شکم ماهی شدم مثل موسی شدم و اینجا بود معنای ظالمین رو فهمیدم و دیدم چقد به خودم ستم کردم

      فهمیدم من فک میکردم زندگی من کامل نیست باید به اون چیزایی که میخوام برسم بعد کامل میشه و این بزرگترین ستمی بود که به خودم کردم

      چون از مدار شکر گزاری خارج میشیم من تا اون موقع فکر میکردم شکرگزاری ولی شکرگزار یعنی اون لحظه هم که باب دلت نیست بتونی نعمت هایش رو ببینی و تو مدار مقایسه کمبود نری

      وظیفه ما بندگی کردن وتسبیح خداوند و اینکه تقوا داشته و اون وقتایی که میگه تو به اندازه کافی درآمد نداری ،بگی نه همه چیز تکمیله همه چیز درسته من جای درست خودم هستم خدا خودش بقیه چیزا رو میده و کمتر به رفتارهاتون توجه کنید و اونقدر خودتون رو زیر سوال نبرید و از خودتون و عملکردتون راضی باید و خدا رو شکر کنید قبل از اینکه به تضاد بزرگترین بخورید

      آرزوی سربلندی و سلامتی و ثروت براتون دارم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1980 روز

        سلام سحر عزیز

        این جمله ای که نوشتید الان مدتیه همیشه به خودم میگم

        هر جا شرایط کمی سخت میشه و کنترل ذهن مشکل میشه

        با خودم میگم هر جایی که هستی کاملا درسته و بی‌عدالتی رخ نداده

        این شرایط رو خودت درست کردی

        و سعی میکنم تو احساس قربانی بودن نمونم

        و واقعا هم احساسم رو خوب میکنه و خیلی زود یه راه حلی برای سوالم از جایی که فکرشو نمیکنم پدیدار میشه

        ممنونم بخاطر این تلنگر بجا و ارزشمند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1459 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام و صد سلام به داداش حمید عزیزم

      امیدوارم حالتون عااااالی باشه

      داداش حمید منم می خوام یه مثالی بزنم از همین قضیه که همون روزی که این اتفاق افتاد رد پا گذاشتم ولی الان یادم نیست کجای این سایت بهشتی بود…

      تقریباً یک ماه پیش یکی از اولیاء برام یه پالتوی بسیار شیک و خوش رنگ آورد که حدوداً سه میلیون پولش بود… این دقیقاً همون پالتویی بود که پارسال یکی از همکارام خریده بود و من دلم می خواست داشته باشمش… خلاصه خواسته برام ایجاد شده بود …. و رب العالمین به این سادگی اجابتم کرد….

      چند روز بعد برای اولین بار اومدم پوشیدمش و رفتم خونه مادر شوهرم… اینقدر حسم خوب بود… و همه کلی تعریف کردن و منم با افتخار گفتم که یکی از اولیاء برام آورده و تو دلم گفتم که : خدا از طریق این دستش اجابتم کرده…

      موقع برگشتن پالتوم گیر کرد جایی و پاره شد… اولش خیلی ناراحت شدم… و دقیقاً این جمله تو ذهنم تکرار شد: « باد آورده را باد میبرد»… اون لحظه دقت نکردم و فقط سعی کردم حالمو خوب کنم و ذهنم رو با روحم هماهنگ کنم… و بعد از یک ساعت، پی بردم به این پیش فرض ذهنم… خدای من …

      چی رو برام مشخص کردی… این همون مانع ورود جریان ثروت به زندگیمه…. آره خودشه….

      می دونی داداش اون روز که این پالتو رزقم شد، دومین روزی بود که داشتم روی این باور کار می کردم که : جهان سرشار از انسان های مهربون و نازنین و سخاوتمندی که از هر جهت بهم کمک می کنن… این باور، این پالتو رو رزقم کرد و باور غلط « باد آورده را باد میبرد» این اتفاق رو خلق کرد….

      ظاهر قضیه تلخ بود ولی از عسل برام شیرین تر بود… ترمزم رو شناختم…

      ممنون که اینقدر عالی به این نکته اشاره کردی … خیلی لذت بردم… و قلبم گفت اینجا هم خاطره خودم رو ثبت کنم

      بهترین ها رزقت باشه پسر… تو لایق بهترین هااااایی

      منتظر خبرهای خوبت هستم… لاجرم خدا هدایتت می کنه که از سرراست ترین راه، این ترمز رو حل کنی

      به امید خبرهای خوب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1318 روز

      بنام خداوند بخشنده مهربان.

      سلام و درود به برادر عزیز الهیم ..

      نمیدونم چجور سپاسگزار خداوند باشم..خداوندیکه هر لحظه در حال هدایت من.برای خوندن کامنتایی مثل شما برادر عزیزم می باسد..

      و سپایگزار شما هم هستم..

      که بهای رسیدن به خاسته تونو پرداختین…

      میدونی منو بیاد چه روزی دراوردی..چند تا حادثه گذشته ام برام رونمایی شد…

      روزی که حدودا 5 سال هست میگذره…من مبلغ وام چند میلیونی گرفتم..بخاطر سختیهایی که در این مسبر کشیدم.و شرکهایی که ورزیدم..حمید عزیز..

      روزهای اخر..به طرز بسیار وحشتناکی من..پاهام شکست..با همون شکستن.رفتم امضای اخر رو کردم..

      میگفتم”چشمم زدن.از بس من زرنگم.که تونستم این مبلغ زیاد رو بگیرم..

      ای دل قافل!…که نگو..خودمو به جهنم بردم…خیلی داستان داره این موضوع…تا رسید به سال اخر از قسطاش…

      که الهام اومد.باید ” این وام رو که برای شخص فلان برای سود داده ایی باید ببخشی..

      حمید عزیز…

      میخام بگم..اول مهر..از طرف خداوند اومد.الان فرصت امضای ببخشه…

      گفتم چجور؟

      گفت برو بهش بگو..در صورتی واممو میبخشم.که زودتر از موعد تمام شدنش آخرین پرداخت رو از بانک “پرداخت کنی…

      اون شخص بخاطر این قرار من.از خدا خاسته. تمام اون قسطایی که طی این 6 ماه مونده موند.یجا پرداخت کرد..

      و تمام پیامکهای من از بیخ تموم شد رفت..یه نشتی بسیار قوی بود..

      ولی تو زمان خودش موقعه ایی که من امادش بودم انجام شد..

      ولی خیلی چک و لگد خوردم..دقیقا سال گذشته 26همین ماه.که جمعه سالگردش بود..از همین شخص تو دهن محکمی خوردم..

      من خودم به خودم ظللم کردم..

      خداوند دوستداره ما ثروتمند باشیم..

      از موقعه ایی که استاد این سخن گرانبها از دهان خوشبوش،”ساطع شده بر قلبهای ما..

      و باز همه اینها لطف پروردگار هست…برای ماها که باهاش هم فرکانسیم..

      دارم مدار به مدار بالا میرم..

      چه هدیه هایی از چه اشخاصی..چه روان شدنهایی

      چه حال هوایی !

      خیلی خیلی خیلی خیلی پیامتون عمق وجودمو جریحه کرد..

      حرف زیبایی زدین.. اگه این مبلغ پول زیاد بود” زیر تریلی گوشهامو درمیاوردن…

      یادم از چند مورد رسید..که افرادی هستند..بعد از سالها یه ماشینگرون قیمتی میخرن..با همون ماشین صفر تصادف میکنن..

      چقدر چقدر قانون دقیقه!الله اکبر الله اکبر الله اکبر از بزرگی خدا..

      هر چقدر خودمونو زجر بدییم با زجرم انجام میشه..

      منم میخام اگاهانه در مسیر اسانیها باشم.دیگا میخام همه چیز براحتی برام اتفاق بیفته..

      دیگه نمیخام برای چندر غازی برم التماس فلان نفر از ارگان دولتی

      یا فلان شخصی که واسطه هست ما فلان کار رو انجام بدیین..

      یافلان طرح رو بزنم نشون فلان شخص بدم تا اون برام کار انجام بده.

      یا شخص نزدیکم بهم سود بده تا من ثروتمند بشم.فقط اون میتونه پولسازی کنه.من باید بهش بچسبم.

      یا اون شخص بزرگ مدیر عامل فلان..

      حمید من این باورا رو قبلا داشتما..

      چند بار تصادف کردم .یه شخصی منو از پشت دیده بود..گفت…بخودم گفتم این شخص زنده در نیومد..

      ناگفته نمونه دیه هم گرفتم.بازم چک و لگد خوردم.)..الله اکبر

      و داستان ادامه داشت…

      چرا!..چون ثروتمتد شدنمو از اون اشخاص میدونستم..

      امروز لطف خداوند شامل حالم شد.که بیام سوره حجر رو بخونم.وای که نگم.. ایه هاش دیوانت میکنه..

      منو دیوانه کرده..

      صحبت شما و دوستان عزیزم..که ناگفتنیه..هر چی بگم کمه!…

      بهر حال خیلیخیلی متشکرم..

      از اینکه عمق کلامت بسیار زیبا بود..

      پس مدام بخاییم از خداوند…

      که ما اسانی و راحتی میخاییم

      ما میخاییم به اسانی ثروتمند بشیم..

      همه چیز برامون ساده پیش بره..

      یه داستان دیگه بگم.ببخش صحبتم زیاد شد.ولی باید بگمش..شور و شوقم خیلی زیاد شده..

      حمید عزیز!همون فلان ارگانی که داشتم التماسشون میکردم..

      الان اونا از من میخان براشون کار انجام بدن…و منم هر چی بگم همون لحظه عمل میکنن.

      برای پرداخت بهشون گفتم من نقد کار میکنم.و تونستم این مورد رو خوب انجام بدن..چون من تعقییر کردم.

      دیگه نیازی برای تقلا نیست..همه چیز به اسانی پیش میره..

      یه هدیه هایی بهم میرسه..فقط تو ذهنم.دوستدارم داشته باشمشون خیلی راحت وارد زندگیم می شود..

      دوست عزیزم زندگی اسانیهاست بخودم میگم..من میتونم همه چیز رو براحتی برای خودم رقم بزنم.

      دنیا اساس باورهای منو بهم نشون میده.و میخام با تمرکز قوی تری روی این مورد کار کنم…

      من اسانی میخام و میدونم خداوند اسانیها رو در بهترین زمانش!برام پیش میاره..

      نیازی نیست من دنبال دیگران بدوووم و خودمو خفت و خوار کنم..

      من با ایمان و باورام دنیای اطرافمو به صلح میکشونم.

      به امید داستانهای زیباییت..دوست عزیزم. موفق و پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که عشق و نور مطلق جهان هست

      خدای که بهترین و بزرگ‌ترین حامی ماست

      سلامممم سلامم حمید رضای عزیزم

      همیشه بابت پاسخ ها و درک عالی ات تحسینت میکنم

      خیلیییی خیلییی ممنونم برای کمنت عالی ات

      میدانی خداوند خدای برنامه ریزی های دقیق هست

      ساعت 2:56 شب هست و من را از درد پریود خواب نبرد رفتم برای خودم یک دمنوش عالی آماده کردم و برای خودم گفتم اولا من لایق عشق بی قیط و شرط خودم هستم این را گفتم که بگم با بهترین حال در بهترین زمان کمنتت را خواندم و خیلی لذت بردم

      شب هم عجب سکوتی دارد

      خدایااااااااااا شکرت

      خوب بیایم سر اصل مطلب

      چقدررررر زیبا موضوع را باز کردی

      حالا شما فقط در بحث مالی این مشکل را دارید

      بنده در کل درباره هرگونه موفقیتی این مشکل را دارد

      به نظرم شاید بخاطر همین هست که چیز های که میخواهم تا حالا به دستم نرسیده

      چند روز هست متوجه این موضوع شدیم و حالا که خداوند به کمنت شما هدایتم کرد تیر خلاص را زد

      من هر آدمی را که میبینم مثلا سخت کار میکند میگم این آدم حتما موفق میشود

      مثلا یک دوستم هست با مادرش میاید بولانی پخته میکند و میفروشد کاری که اینجا برای بعضی ها و خودم شرم حساب میشود و هرکس نمیکند ولی وقتی اونا را دیدم چون سختی میکشیدن یک لحظه دیدم که در زهنم این مکالمه جریان دارد که این دختر حتما موفق میشود فلانی چون اینگونه کار های سخت را انجام میدهد حتما موفق میشود

      تا سختی نکشی موفق نمیشوی

      از بس شنیدیم که باید سختی بکشی که موفق شوی باورم شده

      خودمان را لایق آسانی نمیبینیم

      باور هم چقدرررر قدرتمند هست

      من برای مهاجرت آنقدر سختی کشیدم کم مانده بود جانم را هم ازدست بدهم ولی هیچی نشد

      دخترای خالم را به چشم خودم دیدم خیلیی راحت خیلییی شیک بدون یک ذره سختی در ظرف چند ساعت رفتن ولی از من با همه اون سختی ها نشد چون هنوز هم خودم را لایق نمی دیدم

      همه چیز به خدا باور خودمان هست

      یک عالم آرزو دارم که دیگران همین حالا دارند ولی من باور دارم سختی بکشم خودم بسازم این چی باوری مزخرفی هست

      کی گفته آسان نباشد باشه ؟

      درکل چرا نباید همه چیز به آسانی نباشه ؟

      مگر ما قسمتی از خدا نیستیم ما قدرت خدا را نداریم ضرورت به سختی کشیدن نداریم

      خدای عزیزم خودت کمکم کن این باور را ازبین ببرم

      خودت یاریم کن که باور کنم من لایق رفاه و آسایش هستم من لایق راحتی هستم

      من لایق آسانی هستم

      به نظرم زهن ما از اون اخیشش که بعد از کلی سختی میکشیم خیلیییی لذت میبرد ‌و حسی عالی می‌گیرد خودش را یک جنتلمن واقعی فکر میکند و اینگونه ما هم شرطی شدیم که اصل همین هست که سختی بکشی و چنین به خودت افتخار کنی

      باید به زهنم بگم زهن عزیزم اگر مرد هستی راحت به دست بیار چون بعد از تکه پاره شدن همه می‌توانند موفق شوند افتخار اونجا هست که همه چی را به راحتی به دست بیاوری و هر لحظه زنده گی ات فقط رفاه آسایش و لذت باشه

      بخدا

      خدا هیچ جای قرآن نگفته که سختی بکشی حتی گفته اقا جان تو خلیفه من هستی کار ها را من برایت انجام میدهم من همه کاره هستم من آسانت میکنم برای آسانی ها

      ولی ما داستان های خودساخته آدم ها را که از کودکی شنیدیم به این باور رسیدیم که برای به دست آوردن هر چیزی باید شش پاره شوی ههههههه

      این چی لذتی دارد بخدا

      ما هم عجب ساده هستیم

      خودمان زنده گی را به خود سخت میکنیم بعد دنبال جان خدا میفتیم

      ممنونم بابت کمنت زیبایت

      در پناه عشق و نور خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      احمدرضا هودرجی گفته:
      مدت عضویت: 3624 روز

      سلام

      دوست عزیز دقیقا دست گذاشتی روی پاشنه آشیل من خیلی حرفها در این مورد تو ذهنم هست که با یاری خدا بتونم جمع بندی کنم و بنویسم

      باید سختی بکشی تا به چیزی برسی اون هم به مقدار کم که حلال باشه اگه زیاد باشه درست نیست و باید از زندگیت بره

      این باور دکرگون کرد ذهنمو

      وقتی به گذشته و حال زندگیم نگاه میکنم ردپای این ترمز را میبینم

      اصلا جوری ذهنم برنامه ریزی شده که چیز خوب و راحت را ول میکنم و میچسبم به اون موردی که سخته یا اون کاری که به سختی پول دربیارم چون پولش حلالتره

      ریشه این باور خیلی عمیق تر از این حرفهاست من زمانی مغازه خرازی داشتم جنس های ریز و دست و پا گیر که جور کردن اونها از بازار تهران کلی دردسر داشت و درآمدش هم ذره ذره به دست میومد تا اینکه مغازه را جمع کردم و دفتر املاک زدم

      درآمد شد صفر

      و همون موقع ها بود که تو ذهن خودم میگفتم کار قبلیم خیلی خوب بود برکت داشت چون زحمت میکشیدم و پول درمیاوردم

      و ذهن من به خاطر دیده ها و شنیده ها طوری برنامه ریزی شده بود که باید سختی بکشی و ذره ذره پول دربیاری تا پولت حلال باشه همون جور که پدرم همیشه میگفت من خیلی سختی کشیدم تا این بچه ها را بزرگ کردم

      بعد ازچندین سال دست و پا زدن در شغل پربرکت و معنوی و مقدس املاک ناامید و بی پول دفترم را بستم و رفتم تو یه شرکت برای دیگری کار کنم و همون زمان بود که با استاد بزرگوار آشنا شدم و بعد از کار کردن روی باورهای ثروت یک دوباره دفتر املاکم را باز کردم و همه چی متفاوت از قبل شد

      درآمدم بیشتر شد مشتریهای زیادی اومدن و کارم رونق گرفت اما همون موقع هم فقط میدویدم تا معامله ای جور بشه و من پورسانتم را بگیرم اما باز نسبت به گذشته بهتر بود چون باورها یک شبه عوض نمیشه

      و الان هم بعد از 8 سال از روزهای اولی که دوباره دفترم را باز کرده بودم هنوز هم ریشه های این باور تو ذهنم هست

      الان درآمدم بیشتر و راحت تر شده اما مبالغ بالاتر هنوز برای ذهنم قابل قبول نیست مثلا زمینی که 20 روز پیش گرفتم و الان حدود صددرصد سود میده و من هم هیچ سختی بابت این پول نکشیدم ذهنم قبول نمیکنه

      ناخودآگاه دارم کارهایی میکنم که فروش نره یا به قول شما دوست عزیز اگه هم فروش بره باید به راحتی برای چیزهای پیش پا افتاده خرج بشه و در نهایت برگردم به همون مدار باور محدودکننده

      خیلی عجیبه ذهن ما برنامه ریزی شده که مسیر آسان را ول میکنه و میچسبه به مسیر سخت

      زنان را ول میکنید و به مردان روی می آورید

      فایلی که به قیمته و مالکش هم منعطف هست و به راحتی میشه فروخت و کمیسیون عالی گرفت را رها میکنم و میرم به سمت یک ملک بدقواره با کوچه بن بست و کلنگی با مالک سفت

      سرمایه گذاری که راحت و زیاد کمیسیون میده را ول میکنم و میرم دنبال خرید یا فروش ملک برای مشتری که باید با صرف کلی انرژی بتونم حداقل پورسانتم را بگیرم

      به راحتی میتونم ملک به قیمت را خودم بخرم و با سود خیلی خوب بفروشم ولی میرم دنبال چندرقاز کمیسیون

      چون ذهن من برنامه ریزی شده که ذره ذره پول در بیاره با سختی زیاد

      این را خیلی دیدم و شنیدم که هر کسی میخواد از درستی و معنوی بودنش صحبت کنه میگه این دستهام را ببین من زحمت کشیدم و نون حلال به بچه هام دادم باید بچه هام به جایی برسن چون پول زحمت بهشون دادم

      اما کسی نیست بگه با این همه فراوانی که خداوند برای انسان گذاشته چرا زحمت

      استاد تو جلسه اول احساس لیاقت میگه اگه به این دنیا اومدی تو لایق تمام نعمت های خداوند هستی بدون هیچ قیدو شرطی

      باور به کمبود ،باور احساس عدم لیاقت و باور معنوی نبودن پول باعث این طرز فکر و رفتار میشه

      سالهای اول که آژانس املاک زدم همیشه به خودم میگفتم وقتی خرازی داشتم خیلی شادتر بودم و پولم برکت داشت اما الان که پول راحت و زیاد درمیارم حالم مثل اون موقع خوب نیست و پول زود از دستم میره

      و همه اینها به خاطر باورهای محدودکننده بود که سختی کشیدن مترادف شده بود با رفتن به بهشت و راحتی و لذت بردن مترادف شده با جهنم و عذاب

      اما الان که کمی این باور را درست کردم دیگه با پول زیاد مثل گذشته حالم بد نمیشه ولی هنوز هم نمیتونم باور کنم که در عرض 20 روز 400 میلیون سود کنم به راحتی

      احساس لیاقت اگه درست بشه میتونم درآمدهای بالا و راحت را قبول کنم چون اگه من به این دنیا اومدم یعنی لیاقت تمام نعمت های موجود را دارم بدون هیچ قید و شرطی

      از شما دوست عزیز سپاسگزارم که نکته مهمی را یادآوری کردید

      استاد عزیز بابت تمام آگاهی هایی که به من دادید سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: