ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه زارع گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    سلام ب استاد عزیزم و همه دوستان‌.

    وقتی تو فرکانس باشی حتی کوچک ترین چیز ها هم بهت الهام میشه.

    مثل وقتی ک استاد گفتن توی ماشین چپ یا راست رفتن مسیر رو هدایت میشم.

    بهم الهام میشه ک ب فلانی زنگ بزن.

    منم میخوام ی دونه از هدایتای کوچولوی خدا رو بگم ک برام انگیزه بشه، چون واقعا خیلی حس خوبی ازش گرفتم.

    درست همین روزایی ک استاد این فایل رو گذاشتن.

    من خیاطم و مشتری بهم ی لباس داده ک براش بدوزم و دکمه هاش از خوده پارچه هست و من باید می‌بردم پیش خیاط ساختمون بغلیمون ک دستگاهشو داره تا برام بزنه.

    دیشب بهشون گفتم دکمه هارو برام میزنید؟

    گفتن اره.

    امشب دقیقا ساعت هشت و ده دقیقه ک داشتم لباسه رو میدوختم، وقت دوخت مچ آستین انگار ی حسی بهم گفت زنگ بزن ب خانم اسدی تا اگر هستش برات دکمه ها رو بزنه.

    من مچ آستین رو زیر چرخ ول کردم و زنگ زدم ب خانم اسدی ، گفت واسه کی میخوای گفتم واسه صبح، گفت همین الان بیار چون صبح نیستم خونه تا شب.

    وقتی رفتم اونجا،نشسته بودم ک یادم افتاد واااااااای این هدایت بوده همونی ک استاد میگن یهو ب دلت میوفته ک ب فلانی زنگ بزن، اینم همون بود.

    وگرنه صبح خانم اسدی نبودش، مشتریه منم میخواست لباسشو ببره و ب دردسر می‌افتادم.

    خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم از وجودت از محبتت از بخششت از هادی بودنت از رزاق بودنت خدایا همیشه همراهم باش و هدایتم کن ، من مسیر راستی من مسیر راحتی، لذت و ثروت رو میخوام ، میخوام تو مسیر علایقم سوت بزنمو لذت ببرمو ثروتمند بشم.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    سلام

    استاد جان بگکراند شبیه آسمون شده و ابرهای آبی شما هم که نور خالص اصلا (ایموجی چشم قلبی)

    در ادامه کلید آسان شدن و آسان گرفتن مسیر زندگی از فایل قبلی که گوش دادم و این جلسه هم حکم تایید بود چجوری این نگاه و ایجاد کنم؟ با باورهای مناسب در این زمینه که فقط و فقط بستگی به من داره چقدر ایجادش کنم در وجودم

    باور اینکه:

    خداوند قادر مطلق هست، عالم مطلق هست، فرمانروای کل هستی

    و این نگاه باعث میشه که سخت نگیرم نگرانی و ترسهام کمتر بشه و هدایت ها رو دریافت کنم حالا هدایت ها رو کی دریافت میکنم؟ وقتی که آرومم و احساس سپاسگزاری در من بیشتره و به فرکانس خداوند نزدیکترم

    به جای اینکه این نگاه و داشته باشی که بخوای در برابر مشکلات محکم باشی اینجوری فکر کن و این باور و تقویت کن که اوضاع براحتی پیش بره برات

    و نشونه اینکه کارها رو خدا داره انجام میده اینه که روان و ساده پیش میره ببه خودی خود ولی وقتی خودمون با عقل خودمون انجام میدیم کارها سخت پیش میره و گره پیش میاد اونوقت هست میفهمیم از مدار خدا داریم فاصله میگیریم

    تمام اینها رو نیاز بود به حالت گفتگو برای خودم بگم

    و در ادامه روندم بیشتر و بیشتر تکرارش کنم

    مثالشم همین قانون سلامتی که داره خیلی راحت برام پیش میره به لطف خدا چون برای استادم راحت پیش رفته و این مرد داره تجربیاتش و براحتی در اختیار من میزاره و اصلا نمیشه براش قیمتی گذاشت شما و تمام صحبتها و اموزش هاتون با ارزش ترینه و کمیاب مثل الماس پس خدا رو هزاران بار شکر میکنم که من کسی هستم که میتونم ازین برکات استفاده کنم و در مدارش هستم باید قدرش و بدونم و قدردان ارزشمندی حضور شما در زندگیم هستم طلای ناب

    دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    فاطمه تدین گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    چقدر من ذوق میکنم وقتی فایل های جدید استاد را میبینم در کنار اینکه تمام فایلهای قدیمی هم برای من هربار که گوش میدهم آگاهی جدیدی به گوشم میرساند استاد عزیز به تازگی دارم ازآگاهی محصول 12قدم استفاده میکنم ویک گفته شما خیلی در ذهنم حک شده که من شدیدا یاد راه راست می اندازد انگار ما مدام هرروز باید نیات وافکارمان را رصد کنیم نیات کارها تا باوری که در دل آن اقدام هست بکشیم بیرون وبررسی اش کنیم تا بتونیم واقعا منتظر نتیجه کار به صورت نعمت برسیم گاهی اوقات ممکنه افراد کارهای مشابه انجام دهند ولی نتایج متفاوت داشته باشه اینجاست که باید نیت را رصد کرد تا به باور رسید درنتیجه باور را درست کرد تا کار مشابه نتیجه نعمت بیشتر دهد من هر وقت برنامه ای برای زندگی ام ووقتم یا هزینه ها ودرامدهام میریختم احساسم بعدازاون برنامه ریزی با وجود اینکه فکر میکردم کارخوبیه وواقعا هم به ذاته کار خوبیه ولی نتیجه این برنامه ریزی اضطراب بود که من زمان ندارم برای رسیدن با اهدافم یا با اندازه کافی درآمدندارم برای براورده شدن نیازهام ولی یک جمله جالب ازشما شنیدم که مفهوم این بودکه اگر یک تلاشی برای رسیدن به یک هدفی میکنید نسبت تلاش برای رسیدن به هدف یک نسبت ثابت نیست با نتیجه وقتی روی باورهای خود کار میکنیداین خیلی منو شگفت زده کرد این که بعد ازبرنامه ریزی تمام ذهن من این بود که روز وشبم گره بزنم تا به فلان هدف برسم چون ازمن خیلی دوره باید خیلی بیشتر تلاش کنم درصورتی که این احساس اضطراب ازعجله می آید وآرامش منو به هم میزند ونتیجه اش میشه با یک درون ناآرام قدرت شنیدن هدایت های الهی روندارم ونتیجه یک دورباطل به دور خودم هست که نتیجه اش سرگیجه هست ولی وقتی ازمدارپایین دستم را به خدامیدهد و چشمانم را میبند من میچرم ونیروی مبدا می چرخاندواونقدر که حرکت اول من سخت هست چون باید برنیروی چسبندگی که بین خودم وناامیدی ازخدای خودم غلبه به محض اینکه بلند میشوم خیلی راحترازقدم اول حرکت میکنم ویک جورایی مسافت هرچقدر هم زیاد باشه من سر میخورم واسه همین لذت بخش وآسان میرسم فقط کافیه بلند شم وخودم را ایمن کنم ازورودی های سازنده باورمخرب وتقویت کنم با باورهای درست وقتی در رابطه مخروطی خودم با خدا حرکتم میکنم هرزمانی که دستم را محکم تر میفشارم به قدرت بزرگ این قابلیت را پیدا میکنم یک مداربه مرکز مخروط نزدیکتر شوم پس مسیر برای چرخش کوتاهتر نعمت وفراوانی به واسطه نزدیکتر شدن بیشتر جزاین نیست خداخودش درقران خودش را نورآسمانها وزمین معرفی کرده اگر به نحوه رابطه منبع نور دقت کنید با رابطه انسان وخدا بهترپی میبرید الان بسیار به احساس خودم بعدازبرنامه ریزی هایم توجه میکنم یه احساس رهایی پس ازتفکر وسپردن نتیجه به خدا وعدم تمرکز روی زمان رسیدن به هدف بسیار نگرشم را متفاوت کرده اینکه فرمودید خدا بهتر ازشما خواسته شما را میداند شما باید با تنظیم کانون توجه اون خواسته را به زندگیتان دعوت کنید وقتی مدام منتظر تحقق هستید توجهتان روی عدم تحققش است وقتی باور کنی فراوانی هست چیزی تموم نمیشه پس عجله نمیکنی واجازه میدی درمسیرخواسته ات مراحل رشدت راطی کنی ممنونم بابت این همه آگاهی ازخداوند توفیق فهم وعمل را خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    الله اکبر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله رب العالمین

    الرحمن الرحیم

    مالک یوم الدین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدناالصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    غیرالمغضوب علیهم

    و الضالین

    (پی نوشت؛ ترانه chihiro از بیلی آیلیش رو در حین خوندن کامنت گوش بده جانم)

    خدایا فقط تو لایق پرستیدنی

    تو سزاوار ستایشی

    خدایا شکرت برای احساس الانم

    برای تو

    برای من

    برای این آگاهیا

    برای این هدایت

    برای دیگه چی؟؟؟

    سوال داره آخه

    بخاطر همه چی،همه چی،همه چی…

    خدایا قربونت برم که تو همه جوره خدایی میکنی

    منم قول میدم بندگی کنم

    چشم فرمانرواااا

    من نهایت میخوام 100 سال عمر کنم ولی تو سالهاست داری خدایی میکنی

    تو عالمی

    تو قادری

    تو خالقی

    از نوع مطلقشون

    خداجون مهربونم

    من اجازه میدم که هدایتم کنی

    هدایتم کن

    هدایتم کن

    اول از همه و مهمتر از همه به بنده خوب تو بودن

    اشکای الانمو دوست دارم

    دستمالهای زیادی دورم جمع شده از اشک

    ولی این اشک ،خواسته ستاره قطبیم بود به کنار

    این اشکا اشک بندگی و خدایی توئه

    خدایا قربونت برم که واس ما آسانی میخوای

    من خودمو به تو میسپارم

    من خودم رو به دستان توانمند تو میسپارم

    من من من

    من چیه

    همه تویی

    میخوام تو باشم

    «من» رو «تو»کن

    اره اره اره

    تو

    تو خدای مهربونم وهابم رزاقم بخشنده ی ستارالعیوبم خدای آرامش بخش دلهای ما

    خدایا میخوام عرض کنم که

    اجازه میدم

    به چی؟

    الان میگم

    این جمله که

    «خداوند میلیاردها میلیارد بار بیشتر از من میخواد من ثروتمند باشم،خوشبخت باشم،سعادتمند باشم،سلامت تر باشم،خوشحالتر باشم »

    ببین بیشتر از خود من میخوای برای من

    تو کی هستی خدایا

    مهربون من

    مهربون بودی و بعد دست و پا دراوردی

    البته رزاق بودی و بعد دست و پا دراوردی

    و البته ستار العیوب بودی و بعد دست و پا دراوردی

    و هااادی بودی و بعد دست و پا دراوردی

    اصلا تو

    همه چیزای خوب بودی و هستی و تا ابدالآباد هستی

    اره میخواستم بگم راستی

    من اجازه میدم که ثروت و خوشبختی و روابط و سلامتی و سعادت و و و رو به زندگیم بیاری

    11:11

    ساعت رند(آرزو کنیم)

    هدایتم کن خدای هادی من

    راه آسونه رو تو بلدی اتفاقا

    عقل ناقص من چی میدونه

    خدایا الانم تو ذهنم میگی به خودت نگو عقل ناقص

    من در برابر تو هیچم اخه

    در عین حال که توام ولی من بنده توام

    تو ارباب منی

    ای بزرگترین اتفاق خوب زندگیم

    آااااههههه دوستت دارم خدای خوبم

    خدایا مسیر ثروتمند شدن «با تو » به شدت «آسانه»

    خدایا مسیر خوشبخت شدن «با تو» به شدت « آسانه»

    چون با خدا باش پادشاهی کن

    چون زینت ها و نعمتها برای مومنان خلق شدن

    چون هر کسی به تو اعتماد کنه پیروزه

    چون تو شکست ناپذیر مقتدری

    چون تو برای بنده هات به شدت کافی

    آف کورس که کافی هستی

    به قول استاد اون جاده خوشگل اسفالته که سوت میزنیم حال میکنیم از منظره و گذشت زمان و محیط ادمها تا میرسیم به اون خواسته هامون که اتفاقا وقتیه که چشممون به ستاره قطبی راهنماست که

    میگه توحیدی باش

    میگه در حال خوب باش

    میگه سپاسگزارتر باش

    میگه. تجسم کن خواسته هاتو

    این مسیر آسفالته با تو ممکنه

    با تو

    بدون تو نمیشههه

    غرق میشیم

    میفتیم تو دره

    حیوونا میخورنمون و و و و

    ولی تو باشی همه چی خوبه

    خدایا من به عنوان جانشین تو اومدم توی این کره خاکی

    این کره خاکی که تا بهش گفتی بیا این روح من سر باز زد و از پذیرفتنش عاجز بود

    اون آسمون

    اون حیوونا

    اون کوه ها

    اون درختا

    اون ستاره ها

    اون ماه و خورشید و و

    ولی من

    «من»

    من انسان پذیرفتم

    پذیرفتم که تو باشم و تو من باشی

    یادم میاد که چقدر ارزشمندم و به همون نسبت لایق پادشاهی بر همه چیزهایی که روزی از پذیرفتن روح تو عاجز بودن

    ولی من

    من پذیرفتم تورا

    من لایق پادشاهی بر این ملک هستم

    من خلق میکنم هر آنچه رو که میخوام

    چون این توانایی رو تو بهم عطا کردی

    که بیارم توی زندگیم ثروت های فراتر از حد نیازی که برام به ودیعه توی این زمین و اسمون گذاشتی

    که فراوانیی رو که روزی که داشتی از روح خودت بر من میدمیدی وعده شو بهم دادی

    و گفتی خلف وعده نمیکنی

    هرچند که انسان فراموشکاره

    ولی بازم تاکید کردی

    وعده فزونی دادی بهم

    من یادمه

    در گوشم گفتی

    گفتی از فراوانی پول و نعمت و آدمها و زیبایی ها و آبها و معادن و خوشبختی ها تا ابد

    اینارو برای من خلق کردی

    این جایگاه منه

    خدایا من ارزش خودم و چیزی که هستم رو نمیارم پایین

    میبرم بالا

    یادمه که باید پادشاهی کنم

    یادمه که روحم برای تویه نه شیطان

    یادمه که تو همواره با منی به فکر منی و راه هارو برای من نه تنها باز میکنی بلکه آسانم میکنی بر آسانی ها

    یادمه باید موج فرکانسمو تنظیم کنم روی تو،تا همیشه وصل بمونم به تو

    یادمه هیچ تقلایی و زور زدنی درست نیست وقتی تو هستی

    وقتی تو باشی و من با ایمان قدم بردارم

    هر یک قدم من برابر با هزاران قدم توئه

    یادمه هر یک فرد مومن بر 200 نفر پیروزه

    یادمه به محض اینکه کمک بخوام تو با هزاران فرشته که پی در پی میفرستی به کمکم میای

    یادمه من تنها نیستم

    من تنها نیستم

    من تنها نیستم

    من خدارو دارم

    من خدارو دارم

    من خدایی دارم که همه کارارو میکنه برام

    قدرتمنده

    قدرتمند مطلق

    من اونو دارم همیشه همه جا هر لحظه

    اون هست و من از بندگیش نه تنها راضیم بلکه باعث افتخارمه

    خدایا دوستت دارم

    خدایا ،من، بنده کوچیک ولی با قلبی بزرگ آماده و تسلیم هدایت تو هستم

    من گوش به فرمان تو هستم ربّ من

    بر من ببار…

    ( خدایا استادو برامون حفظ کن بر قلبش ببار،

    استاد دوستت دارم عزیزه دلم که اشک توی چشمات بود و نریختیش

    ولی من اینجا پشت این کامنت و دیدن فایل ی کلی اشک ریختم)

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر * آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر * رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    مولانا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1844 روز

    سلام روز همگی به خیر

    امروز صبح داشتم میرفتم سرکار.. توی مترو بودم.. توی یه ایستگاه که مترو توقف کرد ناگهان جمعیت وارد مترو شدن و یه پیرمرد و یه جوون برای رسیدن به یه جای خالی هر دو با شتاب دویدن و خوب مشخصه که اون جوون جای خالی رو مال خودش کرد! و من داشتم صحبتهای استاد رو گوش میدادم.. یهو یه احساس زلال از درون بهم گفت: پاشو اون پیرمرد بشینه، شاید بخاطر این مسئله و این که اون جوان نزاشته جای خالی بشینه اونم درحالی که سن و سالی از ایشون گذشته کل روزش با احساس بد خراب بشه! و من با احساس خوب جامو به اون پیرمرد دادم و از صمیم قلبم خدا رو سپاسگذارم که اینقدر حتی مراقب حال دل بنده هاشه که آب تو دلشون تکون نخوره.. البته بنده هاش!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    سپاسگذار خداوندی هستیم که ما را به راه راست هدایت کرد و همواره در حال اجابت نیازهایمان براحتی و بصورت کاملا طبیعیست.

    اول یه سپاسگذاری بکنم بخاطر آموزه‌های استاد که خیلی چیزا رو انصافا از ایشون برای اولین بار شنیدیم و یاد گرفتیم، مثلا بحث الهامات که همه ماها الان راحت ازش استفاده میکنیم و مقاومتی باهاش نداریم. یعنی اگر شاید یه خارجی میگفت خدا بهتون الهام میکنه، تاثیر نمیذاشت رو ما، چون زور باورای دینی نادرست ما خیلی بیشتر بود. ولی استاد چون از فرهنگ و جامعه خود ماست، حرفش رو خیلی بهتر قبول میکنیم.

    همچنین سپاسگذار استاد عزیزم که جرعه‌ای از ثمره عمرش رو با ما شریک میشه تا ما هم بهانه‌ای تازه داشته باشیم برای بهبود دائمی در مسیر رشدیافتن.

    من شخصا خودم رو موظف میدونم که کامنت بنویسم و پیگیر مطالب سایت باشم، نه تنها بخاطر پیشرفت خودم، بلکه خواهان سرمایه گذاری رو سایت و آگاهی‌هاش هستم و به مقداری که منم اینجا وقت میزارم، جهان این سایت و آگاهی‌هاش رو گسترش میده.

    سال‌ها پیش منم خیلی دلم میخواست بزنم تو مسیر استاد و برم استاد موفقیت بشم (گمونم خیلی‌ها هم این فکر تو سرشون افتاده باشه)، اونجا بود خدا گفتش میتونی از همینجا شروع کنی! هر یه دونه آگاهی که بتونه به یکی کمک کنه، در واقع باعث شده تو همین الان به خواسته‌ات رسیده باشی!

    و اینه که من مشتاق‌تر از همیشه عاشق نگارش این کتاب باز موفقیت هستم. بچه‌ها دقت کردین اینجا یه کتاب هیولاست که تو میتونی نویسنده هر بخشیش باشی؟

    چه نعمتی واقعا… الان هر کسی از من میپرسه شغلت چیه؟ میخوام بگم نویسنده و مربی موفقیت…

    سال‌ها پیش مثال آفتاب و دریافت نورش رو خداوند به قلبم زد ولی اینقددددر بار شک و گناه در قلبم رو بسته بود که اصلا متوجه نشدم که داره به من میگه آهاااای بنده …با تو هستم! برگرد و مرا توبه پذیر خواهی یافت!

    چندی پیش بود از خداوند هدایت خواستم تا 6 ماه دوم سال رو روی چی کار کنم؟ قبلا هم پرسیده بودم ولی کلا کمرنگ شده بود…اصلا هدف یادم میرفت… این بار که پرسیدم بهم گفتش سپاسگذاری… اصلا هم نمیدونستم یعنی چی واقعا.. حالا که مدتی گذشته تازه متوجه میشم این یه هدف نه فقط برای 6 ماه که کل زندگی من باید باشه، هر چقدر من سپاسگذاری رو بیشتر برای خودم باز کردم، تمرینات بیشتر و باگ‌های بیشتری پیدا کردم که مهم‌ترینش قدر ندونستن نعمت‌های کنونی و نداشتن آرامش بود. بعد تعیین هدف بود که خدا پروژه خانه تکانی ذهن رو آورد و چقدددر اون پروژه کمکم کرد. اونجا فک کنم تو کامنت یکی از قسمت‌ها نوشتم که فرقی نمیکنه تو کل دنیا دستت باشه، ولی اگر ناسپاس باشی همش دنبال تقلا بیشتری هستی.

    در واقع تو سپاسگذاری هست که شما خدای‌حاضر و خدای جوابگو و حی و پرزنت رو میبینی. تو سپاسگذاریه که اصلا شما قانون رو میفهمی… اصلا کل این مبحثی که استاد داره تعریف میکنه راجع به مسیر آسان، همش از مسیر و راه سپاسگذاری میگذره… بچه‌ها خداوند به سپاسگذاری ما احتیاجی نداره و به قول خودش خداوند بی نیاز از شماست اما وقتی ما ریزبینانه کوچیکترین نعمت‌ها رو میبینیم، بین دوراهی آسانی و سختی تمایل داریم آسانی رو انتخاب کنیم.

    تو کوانتوم فیزیک quantom robin رو اگر تحقیق کنید متوجه میشید چطور تاثیرات کوچیک کوچیک منجر میشن به حرکت بزرگ. (البته دنیای کوانتوم انقدر پیچیدگی داره که کسی نفهمیدتش، انیشتن که انیشتن بود نفهمیده بودش چه برسه به من)

    میخوام بگم وقتی شما ذره ذره نعمت‌ها رو دیده باشی و از درون پر باشی، تو مرحله‌ای که مرز باریکی هست بین سختی و آسانی، شما هدایت میشی به آسانی! دیشب بود داستان ورشکستگی یکی از بچه‌ها رو شنیدم، که وقتی تو همه این داستان‌ها خورد میشی، یه رد پا میبینی! ردپای حرص و طمع! چیزی که اگه سپاسگذارتر بودی، رخ نمیداد، وسوسه نمیشدی! اینا رو میگم برای خودم، چندشب پیش میخواستم برم جایی، بخاطر عجله کردنم، کار 30 دقیقه‌ای 2 ساعت طول کشید اونم با کلی زجررررر…

    اینکه کارها باید راحت انجام بشه رو تازه دارم درک میکنم…

    من تو خونه دست به آچارم و تعمیرات رو در حد توانم انجام میدم…2 هفته پیش باز بخاطر عجله 2 تا آسیب جسمی بخودم وارد کردم که امروز خوب شدن، دوباره همین امروز یه تعمیرات دیگه داشتم رو لباسشویی! اینبار دیگه گفتم خدایا شما بگو چه کنم قربونت؟ چجوری؟ از چه راهی؟ استاد میدونم باور میکنی

    تعمیرات شلنگ تو یه قسمت بد راه و بد دست ماشین بود و اصلا راه دست نداشت و بازم خطر آسیب جسمی… کیف ابزار رو باز کردم یهو یه تصویر اومد که پیچگوشتی بردار، گرفتمش دستم گفتم خب حالا چی…؟ گفت از زیر یه امتحان بکن! استاد با یه اهرم شلنگ در اومد! (آقا چراااا استیکر نداریم مااا؟)

    اصلا پیچ گوشتی برای باز کردن پیچه! چه ربطی داره به شلنگ درآوردن؟ تا همین چندساعت پیشم تو آسمونا بودم.

    من کسی ام که برای سال‌ها تعمیرات لوازم خونگی انجام میدادم بعنوان شغل اما یک بار هم به این روش کار انجام نداده بودم و اصلا هم منطقی نیست دیگه…

    اصلا منطقی تا قبل از این برا من این بود که تو تعمیرات یجات آسیب ببینه… بعد که دقیق شدم ریشه اینو دربیارم فهمیدم اون زمانی که من شاگردی میکردم، یه اوستایی داشتیم که هی از کار مینالید و میگفتش ‘عین خر زخمی هر روز یجاییت باید عیب کنه و داغون بشه’. دقیق عین گفته‌اش بود… ولی من یادم رفته بود و وقتی خلوت کردم اینا رو پیدا کردم. اما واقعا به قول استاد چرا مسیر راحت رو پیش نگیریم؟ چرا از همون اول نگیم خدا من درسته یه سری تجربیاتی دارم ولی اونا رو هم تو بهم یاد دادی و تو این مرحله هم بهم بگو چکار کنم تا کار انجام بشه… میدونید بچه‌ها ماها یه سیستم پایلوت اتومات داریم که همه چیز رو میخواد فقط تموم کنه بره… اصلا به زندگی در لحظه و هدایت اعتقادی نداره، خوبه‌ها مثلا تو رانندگی شما هی فکر نمیکنی کی دنده عوض کنی، ولی یه جاهایی که بحث هدایت پیش میاد، ذهنت تمایل داره فقط جمعش کنه حتی اگه مثلا یه کاری 3 ساعت زمان میبره، ذهنت فقط میخواد شروع کنه و تمومش کنه ولی اگر بدونی هدایت اون 3 ساعت رو میکنه 10 دقیقه، اونوقت میتونی قانع‌اش کنی که بابا صبر کن یه لحظه…. کجا میخوای برسی اصلا با این سرعت و عجله؟

    این روزا کارم شده ترمز خودم رو کشیدن بیشتر و حس کردن زندگی، کارم شده نعمت‌هام رو دیدن، چیزی که سال‌ها انجام ندادم و فقط معما بر معما اضافه شد تا ریزیلینس‌ام رو تقویت کنم، اما وات ایف به قول استاد اصلا معمایی نباشه؟ چرا از کوتاه‌ترین و ساده‌ترین راه مسیر رو نریم؟

    جهان‌بینی شما تعیین میکنه که چه مسیری رو در پیش بگیرید!

    اگر نگاه‌تون اینه که همه چیز باید راحت باشه، جهان تاییدتون میکنه!

    اگرم نگاه‌تون اینه که دیگه اینقدرم نمیتونه راحت باشه، جهان بازم تاییدتون میکنه!

    خیلی دوست دارم فریاد بزنم که خداوند انتخاب نمیکنه و این تویی که انتخاب میکنی و خداوند فقط تاییدت میکنه.

    اگر باور داری خداوند عاشقت هست و میخواد کمکت کنه، تایید میشی.

    اگر هم اعتقاد داری خداوند نشسته تا مچت رو بگیره و تنبیهت کنه، بازم تایید میشی.

    خداوند به قلب‌های شما آگاهه و جای خدا تو قلب شماست. ولی سبک زندگی قدیم شما چنان متضاد با این باور بوده که بجای خداوند چیزهای دیگه‌ای تو قلبتون هست. تنها کاری که باید بکنید اینه که اون‌ فکرها، باورها، الگوه‌ها و نحوه نگرش اشتباه راجع به جهان و خداوند رو پاک کنید تا خدای‌بیشتری رو بتونید در درون‌تون جای بدین.

    در قلب شما نمیتونه هم جای خدا باشه و هم چیزهای غیر خدایی، و هر چقدر جای یکی رو کم کنی، جای اون یکی بیشتر میشه.

    جهان بینی توحیدی به شما کمک میکنه تا جای بیشتری رو به خداوند بدین و این تمام چیزی هست که بهش احتیاج دارید. این یه ابزار ارزشمنده که باهاش کارهای زیادی میتونید انجام بدین. به شما قدرت دیدن نعمت‌هاتون رو میده، میتونید باهاش فکرهای نامناسب وجودتون رو شناسایی و اصلاح کنید، شایدم بخواید حذف‌شون کنید. بهرحال این یک ابزار همه کاره‌اس که دستتون رو خیلی باز میکنه تا خداوند در زندگی‌تون اجرا بشه. مثلا دیدن نعمت‌ها شما رو خیلی متواضع‌تر و آروم‌تر میکنه تا در موقعیت حساسی که باید تصمیم بیزنسی مهمی بگیری، درست عمل کنی.

    سپاسگذاری واقعا مهمه، چطور میتونید بابت هوایی که به درون ریه‌هاتون میفرستید و با برگشتش دی اکسید کربن رو خارج میکنید، سپاسگذار باشید؟ چطور بابت سلامتی‌تون میتونید سپاسگذار باشید که بزرگترین نعمت شماست..

    پول و اسکناس اولویت زندگی شما نیست، اولویت زندگی شما هوایی هست که 3 دقیقه بدون نبودش تلف میشید! اولویت کارکرد صحیح و بدون خطا قلب و ریه و و کلیه و شش‌های شماست که به صورت نعمت خدای الرحمن دارن برای شما کار میکنن و اینا سپاسگذاری دارند.

    یکی دیگه از کارایی که این ابزار براتون میکنه اینه که بهتون اجازه میده باورهای نامناسب‌تون رو شناسایی و اصلاح کنید. در واقع با این ابزار میتونید فکرهایی که دوست دارید رو بکارید، پرورش بدین‌ و به وقت برداشت، تجربه اش کنید. (یه الهامی که چندی پیش داشتم این بود که کل این تجربه مادی فقط یه فکره! یه ایده… و ما هر چیز فیزیکی که تجربه میکنیم برای درک بهتر فکرها و آگاهی‌هاست. مثل مثال غذا دادن به جسم که به طبع همون به روح‌تون هم باید غذا بدین)

    شما به اندازه‌ای که به خداوند اجازه حضور میدین، خداوند میتونه تو زندگی شما کار کنه.

    بیاید باور کنیم که:

    🟢خداوند قادر مطلقه

    🟢خداوند همواره داره هدایت میکنه

    🟢خداوند عاشق اینه که تو زندگی بهتری رو داشته باشی!

    🟢خداوند همواره میخواد که نعمت بیشتری بهت بده!

    🟢خداوند میخواد که زیبایی بیشتری تو زندگیت باشه!

    🟢خداوند میخواد که فراوانی و نعمت بیشتری در زندگی شما باشه و به قول قرآن:

    🟢خداوند برای شما فزونی میخواهد.

    🟢خداوند در هر لحضه بهترین راه حل ممکن و بهترین مسیر رو بهتون میده!

    هر چقدر بیشتر این باورهای خوب رو تکرار کنی، بگی، بنویسی، صحبت کنی، خدای بیشتری رو در قلبت جای میدی و تجربه میکنی و نتیجه طبیعی این داستان سعادت‌بیشتره.

    چجوری خدا رو تجربه میکنی؟ خدا رو به شکل سلامتی، ثروت، حال خوب، دوستای خوب، آسانی و راحتی زندگی تجربه میکنی و چی از این بهتر؟

    افرادی تو فرکانس خدا هستن و خدا رو تجربه میکنند که جای بیشتری از قلب‌شون رو به خدای خودشون بخشیده باشن که نشونه رفتاری این آدم‌ها آرامش‌واطمینان بیشتر در مدت زمان طولانی‌تر در زندگیه.

    خداوند عالم مطلقه! یعنی چی؟

    یعنی اون خواسته‌های شما رو میدونه، شرایط شما رو میدونه، به وضعیت شما آگاهه، و همینطور راه‌حل‌های شما رو هم بلده و میدونه! حالا یا میزاری هدایتت کنه و یا نمیزاری!

    اگر در احساس آرامشی، متوکلی، ایمان داری و رهایی، خدا داره کار میکنه و اگر ترس داری، اضطراب و عجله داری و هی میگی کو؟ خدا دستاش کار نمیکنه… بدون از خداوند دوری…

    اینکه کارها راحت و آسون داره پیش میره، اینا نشونه حضور خداونده و باید بابتش خوشحال باشی، اگر کارها طول میکشه، خیلی سخته و همه چیز گره خورده، بدون خدا دور شده!

    آیا خدا چیزی برای ما انتخاب میکنه؟

    خیر، خدایی که من میشناسم برای هیچکس هیچی نمیخواد. اما اگر شما چیزی میخوای، فرقی نمیکنه بد یا خوب، زشت یا زیبا، خداوند در مسیر رسیدن به آن شما رو هدایت‌میکنه. هیچ چهارچوب و هیچ چیزی بنام سرنوشت وجود نداره، شما در هر لحظه داری به جهان آینده‌ات شکل میدی، حالتش میدی. خداوند پاسخ دهنده نیاز کیهانه! نگاه کنید به طبیعت و زمین که چطور نیازهاش رو داده! برآورده کرده.. نگاه کنید به تنه درخت که چطور محکم ساخته شده برای رفع نیاز… نگاه کنید به پرهای پرندگان، به باله شناکنندگان، به پستانداران، حشرات و جانداران دیگه… اینها الهام بخش ما هستن که خداوند بدون کوچکترین قضاوت و داوری آنچه که بخوای رو بهت میده، هدایتت میکنه به اون مسیر.

    این وظیفه شماست که بری جایی که خداوند حضور داره، اگه تو زیرزمین هستی و سایه نصیبت شده، این تقصیر نور نیست، تقصیر خورشید نیست. تقصیر خودته! خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتره اما فکرها و الگوهایی که از کودکی دریافت کردیم این خدا رو برده پشت 100 تا کوه… تمام تنبیه‌ها، سرزنش‌ها، انتقادها و کم ارزش‌کردن‌های کودکی شماست که شما رو در طی سالیان سال از منبع هستی، از خدای درون‌تون دور و دورتر کرد.

    بچه‌ها با 10 تا فکر مثبت میخوان تغییر ایجاد کنن و شکست میخورن، چرا؟ چون تعداد فکرها و الگوهای منفی 1000 تاست. این به این معنا نیست که نمیشه دیگه هیچی رو درست کرداا…. خیر. قبلن هم گفتم، بگو اصلا زلزله اومده و کل بنا ریخته پایین، ساختن یه خونه جدید زمان بسیار کوتاهی میگیره ازتون.

    بیاید باور کنیم که

    🟢خداوند عاشقانه دنبال اینه که کیفیت زندگیم رو در تمام جنبه‌ها بچسبونه به سقف!

    🟢خداوند کارش اینه که سعادت و خوشبختی رو بچاپونه تو زندگی من و من قبول‌میکنم.

    این قبول میکنم خیلی مهمه‌هااااا، چون ما یاد گرفتیم در قبال چیزی که قبول میکنیم یه چیز بدیم! حالا اگه از خدا چیزی گرفتیم، چی بهش بدیم؟ اینجا شرطی سازی‌ها شروع میشه و کار رو خراب میکنه…

    میتونی ایمانت رو بدی به خدا ولی مادیات نمیتونی بهش بدی! اون خدای بی‌نیاز از هر چیزیه، منزه و پاکه.

    دریافت بی‌قیدوشرط نعمت‌ها رو به خودت یادآوری کن! هزاران بار به خودت بگو لازم نیست چیزی بدی تا نعمت بگیری، لازم نیس کاری کنی، لازم نیس ظاهرت رو عوض کنی، همینطوری که هستی لیاقت بهترین نعمت‌ها رو داری، لایقی چون زنده‌ای! وقتی به این دنیا اومدی، گواه این بوده که لااااایق نعمت‌هایی… بدون چون و چرا… بدون شرط…

    وقتی این خدای‌واقعی و اورجینال رو دانلود و نصب کنی، توقع‌ات از زندگی میره بالا، توقع‌ات از خودت میره بالا، یه جورایی به جهان دستور میدی و جهان اطاعت میکنه! یجورایی میگی خداااا… فلان کار رو انجام بده و این وظیفه خداست که کارا رو انجام بده بشرطی که از راهش بریم!

    2 تا کار باید بکنی تا برسی به خدای واقعی:

    1. الگوهای محدود رو شناسایی کنید. من پیشنهادم اینه برید سفر… یه دفتر و کاغذ بردارید و سوال‌های محکم بپرسید که آقا چرا به ثروت نزدیکتر نیستم؟ چرا زندگی آسون‌تر نیست؟

    خیلی الگوهای نامناسب میزنه بالا بچه‌ها…من یکی رو اول کامنتم نوشتم.

    2. دست از خودسرزنشی بردارید، چرا که خداوند هیچوقت شما رو سرزنش نکرده و نمیکند.

    تمام تنبیه‌ها، سرزنش‌ها و خودخوری‌ها و خودانتقادی‌هایی که دارید بخاطر الگوهای قبلی خودتون هست، و شما دارید ادامش میدید. اونم الکی! بخدا جهل مطلقه این کار!

    اگر کاری، عملی بهتون احساس خوب نمیده، دیگه انجامش ندین! تمام! و پرونده گناه تون رو خودتون ببندید!

    در واقع شیطان منتظر شماست که بزنی تو سر خودت و هی از خدا فاصله بگیری!

    هر اتفاقی که رخ میده و ظاهرش جالب نیست، و حتی اگر اتفاقی که میخوای رخ نمیده با خودت بگو، حتما همین اتفاق خوبه‌اس و من اطمینان دارم به خدا، به خودم و به قوانین.

    به خودت الخیر فی ما وقع رو یادآوری کن! بدون که حتما یه راه بهتری، مسیر بهتری منتظرته! (نمیدونم بازی پرتغال رو دیدید یا نه، قیچی برگردونی که رونالدو زد و گزارشگر گفت کلاسیک‌رونالدو. قبل اون حرکت رونالدو یه دروازه خالی رو گل نکرد! اما اگر میزد تو سر خودش، نمیتونست اون قیچی برگردون رو بزنه. من که لذت بردم و به دادشم گفتم این بشر تموم شدنی نیست!)

    مقایسه کردن خودت هم با دیگران ممنوعه! اینم حیله شیطانه که جدایی بندازه!

    شنیدن اخبار منفی هم ممنوعه!

    یعنی باید هی مراقب باشی از منبع جدا نشی،

    وظیفه شما در مقابل خداوند بندگی کردن اوست و وظیفه او اجابت شماست.

    وظیفه خداست که نعمت بده، سلامتی بده، عشق بده، آرامش بده، خونه و ملک بده، سعادتمندی، رفاه، مسافرت، دوستای خوب بده، وظیفشه!

    خوردشو تو گفتگوهات و ببین چه چیزایی میگی، چون گفتگوهات، باورهات رو نمایان میکنن. مثلا وقتی با یکی حرف میزنی، اعتبار بردن یه دست بازی رو به خودت میدی یا به خدای خودت؟

    میگی من چقدر خفن بودم که بردم یا خدای من هدایتم کرد؟

    مرز باریکی هست بین اعتبار دادن به خودت یا خداوند.

    اعتبار دادن به خداوند به سود شماست و خدا هرگز محتاج اعتبار شما نیست، خداوند بی نیاز از شماست. خداوند منزه و پاک است.

    اگر شما به حضور خداوند اعتبار میدی، در واقع داری برای آینده خودت هی بازم درخواست هدایت میکنی و آفرین به این طرز فکر….

    اگر داری به خودت اعتبار میدی، در واقع با دست خودت داری قبر خودت رو میکنی، چرا که هی داری این سیگنال رو میفرستی که من احتیاجی به خدا و هیچکس ندارم‌هااااا…

    بچه‌ها تمااااااام مسائل ما از الگوهای فکری کودکی ماست…

    اگر ما عقده داشته باشیم، اگر پُر نباشیم، اگر درون ما خلا باشه، هی دنبال اینیم که دیگران ما رو تایید کنند و بعد اعتبار موفقیتهایی که باید به خدا داده میشد، میدیم به خودمون که مثلا دوتا به‌به و چه‌چه بشنویم، ولی خبر نداریم که داریم قبر خودمون رو میکنیم با این کار…

    اینهمه استاد فریاد میزنه دنبال دیگران نباشید، به این خاطره که بقیه واقعا رو ما تاثیر میزارن، اگر اون خلا‌ها و عقده‌های درونی رو برطرف نکرده باشی، هی یه چیزی از درون بهت سیخ میزنه که بری یه کاری بکنی، جلب توجه کنی که دیگران تاییدت کنن! دکمه نیست بزنی که بگی من حواسم هست کاری نکنم! کشیده میشی به سمتش!

    بخاطر همینه که این قدر دوست داشتن بی‌قید و شرط خودت مهمه. چون وقتی خودت با خودت اوکی هستی، دنبال جلب نظر دیگران نیستی. (پر کردن خلاهای درونی رو واگذار میکنم به دوره احساس لیاقت)

    صحبت‌هایی راجع به تاب‌آوری:

    یه بازی بود تو کودکی که کی زورش بیشتره؟ و بعد بچه‌ها دعوا میکردن یا مچ مینداختن، این همون تابآوری خودمونه‌ها…

    بعد اون بچه قویه خب نگاه بیشتری رو هم به سمت خودش میکشید دیگه!

    بفرمایید اینم یه الگو اشتباه دیگه که از همین نقطه ما یاد گرفتیم بجنگیم و بجنگیم و توجه جلب کنیم…. الانم دنبال این میرن آدم‌ها که معماهای بیشتری رو حل کنند تا بگن من خیلی قوی‌ام. حالا ممکنه دیگران تاییدش کنه یا الگوهای درونی خودش… اما به قول استاد وات‌ایف اصلا کلا هیچ مسئله و معمایی نباشه و من فقط لذت بیشتری ببرم؟

    بابااااااا مگه نکرده این کارو برای مادر موسی، خود موسی، مریم، نوح، سلیمان، محمد و….

    آها الان شبه، صبح اومدم یه هدایت از قرآن بگیرم، کتاب رو باز کردم سوره هود فک کنم آیه‌های 46 تا 48 بود… اونجا که خدا میگه به نوح گفته شد با هم فرکانس‌ها سوار بر کشتی شو و بعد به محمد میگه تو هیچکدوم از این‌ها رو نمیدونستی و این‌ها بصورت وحی به تو گفته شد….

    اصلا دیوانه شده بودم کلا صبح…

    دیشبم رفته بودیم کویر… من در حد چند دقیقه از جمع فاصله گرفتم و رفتم تا جایی که فقط سکوت بود…. خیلی عرفانی بود استاد… داشتم به حضرت موسی فکر میکردم که به خانوادش گفت من از دور آتیشی میبینم صبر کنید…

    یه ابهت خاصی داره سکوت کویر… یه نزدیکی بین تو و خدا… به امید خدا بازم میرم…

    کامنت طولانی شد… امیدوارم هرجا هستید در پناه عشق جان ثروتمند در تمام جنبه‌های زندگی تون باشید. ثروت خودشه هاااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زینت چهارپاشلو گفته:
      مدت عضویت: 2757 روز

      سلام دوست عزیز

      خیلی از شما بابت کامنت پر محتواتون سپاسگزارم

      خیلی کمک کننده بود برای من

      مخصوصا اون قسمت که نوشته بودین اتفاقی که میخوای نمیفته هم بازم همون اتفاق خوبست

      من دقیقا منتظر یه اتفاقی هستم در واقع یه خواسته ایی از خداوند دارم و دارم تلاش میکنم طبق قانون پیش برم و هنوز اون اتفاق برام نیفتاده و این پیام شما خیلی آرومم کرد

      یعنی خداوند خیلی قشنگ آگاهه با احوالات ما و حتی برای نگه داشتن آرامش و حفظ حال خوبمون کمکمون میکنه و البته خودم هم ازش درخواست کردم که خیلی برای آرام بودنم کمک کنه و خیلی تو این زمینه بهش نیازمندم اصلا هر چی جلوتر میرم احساس نیازم و وابستگیم به خداوند بیشتر میشه و این باعث افتخارم هست و واقعا خوش حالم از این موضوع

      آره امروز با پیام شما ارومم کرد دیروز هم یه نجوای دیگه میخواست حالمو بد کنه ( احساس از قافله عقب موندن و متضرر شدن) که با به یاد آوردن یه پیامی که سالها قبل خونده بودم آرومم کرد که اصلا نگران نباش خداوند قادره روزی 70 سال را در دو ساعت بهت بده و خداوند بهترین جبران کننده هست.

      باور کنید در همون لحظه آرامش تمام وجودم رو فرا گرفت

      آره خداوند بیشتر از ما میخواد که ما رشد کنیم و پیشرفت کنیم و هیچ کمکی را از ما دریغ نمیکنه

      خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

      دوست عزیز خیلی به موارد خوبی اشاره کردی که بسیار کمک کننده بود برام و استفاده کردم دو بار خوندم و سیو کردم کامنتتون رو برای خودم

      وقتی دارم حسادت می ورزم از خدا دور میشم

      وقتی دارم خودمو سرزنش میکنم از خدا دور میشم

      وقتی به افکار منفیم میدون تاخت و تاز میدم از خداوند دور میشم

      خدایا دوری میکنم از هر آنچه که منو از تو دور میکنه

      خدایا قدرتی بهم بده که ادامه بدم و نتایج رو وارد زندگیم کن تا ایمان منو قوی کنه و ادامه مسیر رو لذت بخش‌تر بکنه

      موضوع اعتبار دادن کارهامون به خداوند هم خیلی عالیه و باز هم سپاسگزارم که این مورد رو هم یادآوری کردین نمیدونم چرا به همه این یادآوری ها نیاز داشتم چه خوب نوشتی دوست عزیز

      مثال اخیرم این بود که ترشی میخواستم بریزم از خدا هدایت خواستم و اینقدر قشنگ کمکم کرد که این کار رو انجام بدم که نگو یه چیزی درست شد که هر کی میخوره به شدت خوشش میاد و تعریف میکنه و من میدونم که این کارو خداوند برای من انجام داد اعتبارش رو دادم به خداوند از این کارهای کوچیک شروع کردم به تمرین کردن تا انشاءالله بتونم یک شخصیت متواضع و فروتن در مقابل پروردگارم بسازم از خودم

      فقط دوست عزیز در مورد نگه داشتن احساس خوب و امیدواریمون در شرایطی که به یک خواسته ایی نیاز داریم و نجواها هر لحظه از هر دری سراغمون میاد و هیچ نشانه ایی برای رسیدن به خواسته نمیبینی، چه تمرینی بیشتر کمک میکنه؟؟

      البته این فایل استاد در همین موقع رو سایت اومد و کلی حالمو خوب کرد و هر روز با گوش کردن و خوندن کامنتهاش حالمو خوب نگه میداره یعنی اون باورهای عالی نسبت به خداوند منو سرپا نگه داشته

      باورت میشه صبح به محض اینکه بیدار میشم نجواها خیلی زود میاد سراغم در حالی که شب تا کی کامنت میخونم تا خوابم میبره ولی انقدر این نجواهه پررو هست و البته منم ازش اعراض میکنم و شروع میکنم به خوندن سوره حمد با معنیش و درخواست هدایت و کمک از خداوند، نوشتن تمرین ستاره قطبی و خوندن کامنت تا اینکه خفه میشه

      یکی از تاثیر گذارترین کمکها در اینجور مواقع صحبت کردن و راهنمایی گرفتن از کسی هست که تو رو میفهمه

      دور بر من اصلا کسی با این مباحث آشنا نیست تازه برعکس یه چیزهایی هم میگن که کلا اگه یه کم شل بگیرم نابود میکنن این باورها قوی و قشنگم رو

      یه روز این اتفاق برام افتاد و خداوند دوباره به دادم رسید و کامنتی خوندم از دوست عزیزی که آیه ایی از قرآن آورده بود که میگفت گفته های اونها تو را ناراحت نکنه و باز آرامش به سراغم اومد.

      ممنون میشم نظرت رو برام بنویسی.

      شاد باشی و دلی رو شاد کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مصطفی خدابخشی گفته:
        مدت عضویت: 2081 روز

        زینت عزیز

        از اینکه برایم پاسخی نوشتید بسیار سپاسگذارم.

        اول از همه بگم اعتبار کامنت‌ها همش به خود عشق‌جان برمیگرده، بارها شده کامنت خودم رو برگشتم خوندم و خودم ازش چیز یاد گرفتم و اگه اسم خودم نبود، باور نمیکردم خودم نوشته بودمش.

        اتفاقا الان پروژه‌ای رو بردم برای چاپ ولی انجام نشد… کلی هم اگر ذهنم رو کنترل نکرده بودم کارخرابی میشد ولی با وجود اینکه وقت گذاشتم و رفتم، ولی نتیجه انجام نشد. ولی احساسم رو خوب نگه داشتم و اومدم خونه سپاسگذاری روزم رو انجام دادم و کامنت شما برام اومد.

        نجوا که خبیثه! یعنی میگفت نرو بابا بشین سپاسگذاری‌تو بنویس! درصورتی که میخواست منو عقب بندازه! بعدم که کارم انجام نشد هی میخواست سرزنش کنه که گفتم اتفاقا خوب شد که رفتم و یه هوایی خوردم و خلاصه اینبار زورش نرسید.

        در مسیر زندگی و پیدا کردن خودمون، ما راهی رو پیش رو داریم تا پیش بریم و خداوند متعال همیشه و همیشه برای ما خیر و خوبی میخواهد، به شرطی که خودمان هم بخواهیم.

        اینکه نجواها شروع میشن بنظرم از درون خود ماست و ما هستیم که همواره نیاز به اصلاح خویش و باورهای قبلی‌مان داریم.

        استاد عزیز تو یه فایلی گفتن که شما درصد بالایی ناسپاسی تو وجودت هست و وقتی شروع میکنی اون درصد شروع میشه به کم شدن.

        مثلا اولش 100 به 0 هست و وقتی شروع میکنی، میشه 99 به 1 و بعد 95 به 5 و بعد 90 به 10. باید این مسیر رو تا جایی که میتونی پیش بری تا جایی که سپاسگذاری بیشتری در وجودت رخنه کنه!

        من پاسخی که برای کم کردن نجواها میتونم بدم بحث ارزشمند سپاسگذاری هست، چرا که به قول استاد در هر مررررحله‌ای که هستی، سپاسگذاری برات معجزه میکنه.

        من لیستی از نعمت‌هام نوشتم و تاکنون 10‌ها نعمت بر هم افزودم و بازهم نعمت‌های بیشتری برای نوشتن پیدا میکنم. بنظرم این بازی خوبیه تا ذهنتون رو بفرستید دنبال نخود طلایی.

        دنبال صحبت با دیگران و دریافت ورودی از سمت اون‌ها نباشید چرا که بشدت محدود کننده‌ هستن.

        به شخصه نمیدونم چقدر ما این فرصت رو قدر میدونیم که تو این فضای مقدس هستیم و میتونیم از این آگاهی‌ها استفاده کنیم… ان‌شالله خدا خودش همواره به صراط مستقیم هدایتمون کنه و کمک کنه تو این مسیر بمونیم.

        کار کردن روی باورها رو جدی بگیرید، نمازی که محمد میخوند برای تمرکز بر سبحان بوده‌ و این تمرکز بر سبحان همه کار براش میکرده! ان شالله که بتونیم در اون حد مقید و وظیفه شناس باشیم برای خدمت به خودمون.

        زندگی روان مثل دوچرخه‌سواریه!

        تا زمانی که پدال میزنیم، دوچرخه پیش میره!

        تا زمانی که روی باورهامون کار میکنیم، زندگی روان پیش میره!

        کار کردن روی باورها زمانی که همه‌چیز بهتره در واقع واجب تره.

        یادآوری این اصل مهمه که قانون کار میکنه! و خدا هواسش هست! همه چیز سرجاشه!

        ولی خب عمر چندساله ما در مقابل میلیاردها سال کیهان نمیزاره اعتماد کنیم که بابا همه چیز، به وقتش انجام میشه!

        اونجایی که شما میگی خدا 2 ساعته ردیف میکنه، تا حدودی درسته! اگر که من درست باشم! و توقع الکی از خدا نداشته باشم.

        صحبت با خودتون نجواهاتون رو بسیار کم میکنه، چرا که فرمانده شمایی! یعنی اراده دهن شما که دیگه دست خودتونه! اگه بازش کنی و بگی الخیرفی‌ماوقع! واقعا ذهنت ساکت میشه، البته که باید محکم و باایمان بگید.

        در پناه عشق جان باشید!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عباس فیض پور گفته:
    مدت عضویت: 1187 روز

    سلام خدمت استادعباسمنش و دوستان عزیز

    نمیدونم این کامنت چقدر طول بکشه ولی تجربیات و درک های خودم طی 3سال گذشته هستش

    به نام خدا

    من عباس هستم الان19سالمه و پسری بودم خیلی آروم بدون شر و بچه خونگی که بدون پدر و مادرش هیچ کاری رو نمیتونه انجام بده و توی فامیل و محل الگو به عنوان یه بچه خوب که ساکته ،توی مهمونی شیطونی نمیکنه و مطیع دستورات پدرمادر

    زندگی آرمانی آینده خودم را داشتن یه خونه و ماشین معمولی و شغل معلمی که صبح تا ساعت2بعد از ظهر سرکار باشم و بعد هم بیام خونه میدیدم

    کسی که درس را میخونه معلم پرورشی بشه

    و هیچ شور و هیجانی توی زندگیش نیست

    باشگاه هم میرفتم و آدمی بودم که ترس هایی را داشتم که از راهی که امنه میری و برمیگردی و پول رو خرج نکن ،توی باشگاه با کسی دوست نشو چون ممکنه تو رو به سمت مواد و راه کج بکشوننت توی راه حتی چیزی نخر و شب بعد از ساعت9حق نداری بیرون باشی و… این محدودیت ها باعث شده بود که من عادت کنم به این نوع زندگی و به زندگی به بدون محدودیت ها حتی فکر هم نکنم

    گذشت تا من رشته ورزشی ام را عوض کردم و بافردی که الان از بهترین رفیقامه و میشه گفت از دستان خداوند برای من بود که من همیشه شکرگزارخداوند هستم آشنا شدم و آروم آروم با شما و سایتتون آشنا شدم و اولین بار بود که من شماره و ایمیل خودم را توی سایتی وارد میکردم چون شنیده بودم که اطلاعات را هک میکنن و … و اون فردی که زندگی ثابت و استیبل را میخواست فهمید که نه خیلی چیزهای دیگه هم هست که میشه داشت و باید تجربه کرد آروم آروم از معلمی زده شدم و دلم زندگی با محدودیت کمتر راخواست

    فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و آروم آروم خواسته های جدیدی در من شکل گرفت و هدفم این شد که برم برای قهرمانی بوکس و در کنارش درسم را هم ادامه بدم واین باور هم بود که باید برای قهرمانی سخت تلاش کرد و تمرین شبانه روزی و کلی خرج و …

    توی ورزش خیلی خوب پیش میرفتم ولی انتخاب هدفی خیلی بزرگ و رسیدن به اون توی زمان کم و این باور در من بود که این ورزش خشنه و تو داری بچه مردم را میزنی و این باور ها هم از بچگی در من شکل گرفته بود که دعوا بده با همه مهربون باش کسی حقت را خورد نباید باهاش درگیر بشی و هزاران باورهای دیگه که واقعا تغییر این نوع باور خیلی خیلی سخته

    همین باورها باعث شدکه من با اینکه روزی6ساعت تمرین میکردم کلی پول مربی و تجهیزات میدادم ولی توی رینگ نمیتونستم بزنم و خوب عمل کنم و بعد از2سال که من نفهمیدم این ورزش به درد من نمیخوره و درس و بوکس را داشتم از دست میدادم سر تمرین یه مشت اشتباه باعث شد که رباط دستم پاره بشه و دیگه نتونم بوکس کار کنم

    اون همه تمرین و هزینه و تایمی که گذاشته بود تمام و من واقعا توی موقعیت بدی گیر افتاده بودم از یک طرف به تلاش هایی که کرده بودم فکر میکردم و رسیدم به این حرف استاد که میگن شما توی هر لحظه میتونی مسیر زندگیت را تغییر بدی حتی اگه یک قدم مونده که بهش برسی و بری سمت کار دیگه و این یعنی اختیار و آزادی عمل اینکه تو میخوای از تهران بری مازندران ولی داری به سمت بندرعباس میری مهم نیست که چقدر راه رو رفتی الان فهمیدی که هرچقدر هم بری نمیرسی با اینکه این همه راه رفتی باید برگردی پس برگرد راه رو عوض کن

    و این درس را گرفتم که همزمان نمیشه روی دو موضوع کار کرد و باید یک موضوع را تمرکز100درصد بزاریم به سر انجام برسونیم بعد موضوع بعدی چون مغز نمیتونه روی دو موضوع همزمان تمرکز کنه

    تصمیم گرفتم درس را ادامه بدم و و همچنین فایل هایی که از سایت میدیدم و سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت این خواسته بوجود اومد که من زندگی بدون محدودیت را میخواهم جایی باشه جنگل و درخت و آب و… پس درسم را میخونم و از شهر خودم مهاجرت میکنم از اول تابستان سال دوازدهم شروع کردم به درس خوندن ولی اینکه هدف غیر قابل دسترس

    را انتخاب نکنم را هنوز درک نکرده بودم و 3نفر از کسانی که پارسال با من بودند تهران قبول شده بودند و من هم هدفم این بود که دانشگاه شریف یا تهران قبول بشم غافل از اینکه الگوهایی که من انتخاب کرده بودم مناسب من نبود چون بک گراند و ریشه های نتیجشون را نمیدونستم توی این توهم رفتم که اونا قبول شدن پس منم قبول میشم و بس

    در صورتی که من ازصفرشروع به درس خوندن کرده بودم و هیچ چیزی از دهم و یازدهم بلد نبودم

    با توکل به خدا و امید شروع کردم ولی قانون رو به واضحی الان نمیدونستم روزی10تا12ساعت درس میخوندم سنگین و با خودم در حرف میگفتم که من تهران قبول میشم و حتی تجسم هم میکردم

    و این راهم بگم که من صد خودم را برای درس گذاشته بودم و تمام تمرکزم رو گذاشته بودم نشتی های انرژی را کم و کمتر کردم،فضای مجازی را قطع کردم حتی 2ماه دستم توی گچ بود و داشتم مینوشتم این ها را میگم که بدونیم برای موفقیت باید بها هم بدی اینطور نیست که ما چیزی را میخوایم ولی همون عادت های قبلی را تکرار کنیم

    ولی طبق صحبت هایی که استاد در جلسه 8راهنمایی عملی میگویند شما چیزی را که به زبون میارید دریافت نمیکنید اون چیزی را که در ذهنتون هست و خواسته واقعیتونه و جز باورهاتونه را دریافت میکنید

    این نکته را هم بگم که من اقدام کردم توی توهم نموندم که من میشینم کاری نمیکنم فلان دانشگاه قبول میشم چون کسانی که توی سایت میان یه مدت توی توهم اینکه کاری نکنیم و همه چیز جذب میشه و…میفتند

    (من زمانی که تازه شروع کرده بودم به این مسئله بر خوردم به طوری که هیچ کاری نمیکردم و فقط فایل گوش میدادم و احتمال خیلی زیاد کسانی که تازه به سایت اضافه میشن این دوره را طی میکنند به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است)

    من درس را میخوندم شدید و لذت میبردم بعضی وقت ها ناامیدی هم میومد سراغم زمان هایی هم بود که زندگی برام جهنم شده بود ولی سعی میکردم حال خودم را خوب نگهدارم

    گذشت و کنکور را دادم و نتایج اومد رتبه ی من برای دانشگاه های تهران نمیخورد خیلی حالم گرفته شد ولی با فایل ها تونستم خودم را بالا بیارم و احساسم را خوب نگه دارم

    من میتونستم توی شهر خودم رشته ای با لول پایین تر که علاقه ای هم بهش ندارم انتخاب کنم ولی تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه ام

    توی این بازه به فکر مهاجرت هم بودم و این ترس هم بود که بری شهر دیگه چیکار میخوای بکنی ،تنهایی و…

    ولی میتونم به جرعت بگم چیزی که این شجاعت را به من داد که از منطقه امنم بیرون بیام گوش دادن زیاد به فایل گفتگو استاد عباسمنش و عرشیا بود که این باور را در من ایجاد کرد که میرم و خلق میکنم و این را هم بگم وقتی شما داری میری ترس هست نگرانی هست ولی ایمان به خدا از اونا برتره

    جواب انتخاب رشته اومد و من قبول شدم رشته ای که توی مسیر رسیدن به هدفم بهش علاقه مند شده بود در دانشگاه صنعتی مازندران

    و الان هم توی خوابگاه دارم زندگی میکنم دقیقا همون شرایط و آب و هوا و طبیعتی که من برای 40سالگی به بعد زندگیم میخواستم را الان دارم تجربه میکنم با بهترین امکانات

    آزادی زمانی و مکانی دارم و هیچکس دیگه نمیگه چرا فلان کار رو کردی چرا دیر اومدی و…

    حالم خیلی خیلی خوبه و با خدا دارم عشق میکنم احساسی که دارم قابل وصف نیست

    درحین درس خوندن درآمد هم دارم

    الان میتونم بگم که واقعا چرخ های زندگیم روغن کاری شده و برخی مواقع اینقدر اتفاقات جالب و همزمانی هایی رخ میده که مات و مبهوت میشم و بقیه میگن بابا تو چه شانسی داری چقدر کارا برات خوب پیش میره چقدر حالت خوبه ولی من میدونم نتایج به خاطر باورهام هست و فقط خداراشکر میکنم.

    در آخر میخوام این نکته را بگم که خواسته ای که دارید را حتما بهش میرسید فقط کافیه از زندگی لذت ببرید و حالتون را خوب نگهدارید و به نکات مثبت توجه کنید.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    امین حافظ گفته:
    مدت عضویت: 562 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا جالب هست که دقیقا من امشب داشتم با خانمم راجع به این موضوع صحبت میکردم وای واقعا در کلمات و جلات نمیگنجد

    دقیقا من یکساله که تازه فقط فایل های هدیه شما را گوش کردم و دقیقا امشب داشتم فکر میکردم که درآمد من در حد تعویض منزل بالا نرفته ولی در جریان عادی زندگی عالی شده و حس پولداری دارم و فکر میکردم الان باید بابت این حد از پولداری بسیار ممنون باشم تا با توجه به این تنایج و قانون تدریج به تعویض منزل و ماشین هم خواهم رسید و

    با خودم گفتم الان باید به خدا با خوشحالی از این درآمد و خرج کردن درست آن مسیر رو بهتر کنم

    این هم زمانی واقعاااا زیباست

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1487 روز

    درود و سپاس از استاد عزیزم که باز هم دستی از طرف خداوند شد که در همچین زمانی بیاد و این آگاهی هارو به من و دیگر دوستان بده

    این هم زمانی انقدر حیرت آور بود واسم که بارها اشک تو چشمانم جمع میشد بین صحبتا و به قول یکی از بزرگان فقط خود صحبت ها نبود که روی من داشت تاثیر میذاشت بلکه تجربیات زندگیم و احساس خوب درونم گواه بر این بود که چقدر این حرف ها درسته و این آگاهی ها دقیقا در زمانی اومد که من از خداوند درخواست ایمان و اطمینان بیشتری رو کردم و راه و روشش به من گفته شد و میدونم که چندین بار دیگه قراره این فایل گوش داده بشه و باز هم حیرت زده بشم

    در بحث ایمان و راحتی اتفاقات مثال ها انقدر زیاد هستن که نمیدونم کدوم رو بگم اما بخوام شروع کنم از شغلی شروع میکنم که وارد زندگیم شد و از شغلی که خیلی وقتم رو میگرفت منتقل شدم بهش و درحال حاضر راحت میتونم دانشگاه برم و برگردم و روی کسب و کار خودم کار کنم و همینطور روی باورها و ذهنم تمرکز کنم!!!! هیچکس و هیچکس و هیچکس نمیتونست جز خداوند همچین موقعیت مناسب و دقیقی رو وارد زندگیم کنه،از خرید میکروفونی که میخواستم یک هفته زودتر از چیزی که انتظارش رو داشتم اون هم نصف قیمت توسط یک فروشنده فوق العاده!!! از اینکه شرایط وقتی در آرامش هستم چقدر راحت جلو میره

    من حتی قبل از شروع کسب و کار در مسیری که علاقه دارم زمانی که حرص و طمع و عجله رو کنار گذاشتم بیشتر از 60 تا ایده به من داده شد!!! اون هم به صورت الهام بدون اینکه بخوام رقبا(بهتره بگیم همکار رقیبی وجود نداره) رو تحلیل کنم یا ایده بدزدم یا کپی کنم و همینطور بحث تاثیر گذاری من روی افراد که بالاتر رفته و دستان خداوند که وارد زندگیم میشوند و خیلی خیلی چیزهای دیگه که باهاش میشه یک کتاب نوشت

    دمت گرم استاد نمیدونم باید چطور باید تشکر کنم اما تک به تک این آگاهی ها که گفته شد چیزهایی بود که نیازشون داشتم.سپاس گذارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 611 روز

    به نام خدا

    بازم سلام میکنم به استاد عزیزم

    خداوند را شاکرم که امروز هدایت شدم و شرایطم محیا شد که روز جمعه بتونم این فایل گوش بدم

    استاد عزیزم تمام مدت این فایل ناخودآگاه اشکام جاری میشد

    انگاری حرفای قلبمو با زبان شما به ذهنم میگفتم

    نمیدونم چطور خداوند را شاکر باشم که شما دستی از دستان خداوند اومدین تو زندگیم

    استاد عزیزم سالها قبل درحالیکه قلبم شکسته و پناهی غیر از خداوند نداشتم

    حتی طلب مرگ میکردم انگار از طرف خداوند بهم الهام شد که ی بار دیگه دوباره زندگی کن

    من از اونروز همه چیزو سپردم به خدا

    و الان که سالها گذشته وقتی به قبل نگاه میکنم ردپای خدا رو تو زندگیم میبینم که هربار که سپردم بهش خودش درستش کرد

    که من حتی نفهمیدم چطوری فقط با گذر زمان فهمیدم اون موضوع حل شده

    ولی هروقت خدا رو بردم به حاشیه

    سیلی شد به من

    که سخت بگذره و دیر

    و حتی حلم نشه اون موضوعات

    این روزها در جدال بین نجواهای ذهنم و نور امید و توکل هستم

    خدایا سپردم به خودت مثه هرباری که آسونکردی برام و حل شد

    خودت کمکم کن

    من نمیدونم چطوری

    تو ربی و خدایی

    تو کمکم کن

    ممنونم از استاد عزیزم

    زبانم قاصر بابت تشکر

    خدایا شکرت اونجوری که شایسته شکرگزاری توعه

    درپناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: