عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 22

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر من لذت میبرم هنگامی که شما با این اندام زیبا و جذاب و دوست داشتنی یه فایل می‌گذارید ،

    چقدر من خوشحال میشم که دوباره یه فایل جدید و پر محتوای دیگه ای گذاشتید من برای وجود شما و خانم شایسته خیلی لذت میبرم ،

    این خانم شایسته ی عزیز ما حضورش جلو دوربین کم شده ، البته من هنوز این فایل رو نگاه نکردم ، فقط متن این فایل رو خوندم و نظر سه تا از بچه ها رو و بهشون رای دادم ،

    حالا می‌خوام قبل از هر چیز تجربه خودم رو بگم

    یکی از اقوام نزدیک نزدیک من ، ازم خواست کلید خونم رو بهش بدم و خودم برم خونه طرف، پیش خانمش چون قبلاً هم از من این درخواست رو داشت و. من این کار رو انجام ندادم ، این بار روم نشد که بگم نه پیش خودم گفتم یه وقت از من ناراحت میشه ، یه وقت اگه درست بگه و برای کار مهمی باشه بعداً پشیمون میشم ، چرا کمکش نکردم

    ، اماااااااا ،دوباره رگه های دلسوزی ،. رگه های ترد شدن از سمت طرف مقابل که خیلی براش احترام قائل هستم ، و اینکه همیشه از من به عنوان یه شخص حرف گوش کن و مهربونم ،و خانم خوب ، و از بین سه تا عروس از نظر این فامیل من خوبم یا از بین سه تا خواهر من صبور تر و آرام تر هستم ،دقت ( از نظر اونا ، )یعنی تا وقتی که من به حرفهای آنها گوش دهم ، که گوش میدهم !!!

    خلاصه کلید رو این بار دادم حرفش رو باور کردم که دوستاشن برای انجام یه کار مهم

    ، رفتم خونشون ، از رفتارش شک کردم که راستش رو به من نگفته دوست دخترش رو آورده خونمون ،

    خانمش هم شک کرده بود هم اون هم من عصبانی شدیم و تصمیم گرفتیم که مچ طرف رو بگیریم اونقدر عصبانیت جلو چشم مون رو گرفت که تو تاریکی شب بچه هارو خونه ترک کردیم و اومدیم فهمیدیم که آره حدس مون درسته ، یه کارایی کردیم که بفهمه و از خونه بره بیرون. چون اگه همسر من از این قضیه خبر دار میشد. که هنوز نشده. قلفتی پوست از کله من میکند که چرا کلید رو دادم .

    تو راه هم هی می‌گفتیم که داریم قضاوت میکنیم باز گفتیم بریم مطمئن بشیم البته بیشتر من اسرار کردم که بریم ،

    اما اما وقتی که مچ شون رو گرفتیم ، روز بعد من از یه آدم فرشته و خوب و مهربونم. تبدیل شدم به یه آدم خیلی خیلی خیلی بد از نظر طرف مقابل و حتی خانمش ، که دیده بود ،

    درس های من از این تجربه ،

    به خاطر تعریف و تمجید های دیگران خودم رو به رنج و زحمت انداختم

    به خاطر جلب توجه کردن که آره این تعریف هایی که میکنند را باید من همون شخصیت رو داشته باشم. از پوست خودم در اومدم تبدیل شدم. به یه آدم دیگه

    ونکته خیلی خیلی مهم

    اگر من عصبانی نمی‌شدم از اینکه به من دروغ گفته شده ، وصبر میکردم بهتر بود

    چون خانمش بار داره اگه اون لحظه اتفاقی براش می‌افتاد ، اگه به هر دلیلی یه اتفاقات بدی برای ما دوتا می‌افتاد اون وقت به هیچ عنوان بخشیده نمیشدیم

    یا خانمش که خیلی راحت با این قضیه کنار اومد و آدم بده من شدم زندگیش رو خراب میکرد و بچه هایش رو رها میکرد اون وقت من تو چه درو دیواری بودم

    چون خودم اعتماد به نفس خیلی ضعیفی دارم ،و خیلی خود سر زنشی دارم ذهن خیلی ناآرامی دارم ، خیلی از سر احساسات تصمیمات اشتباهی میگیرم .

    می‌دونم که مقصر خودمم چون باید قانون رو درک کنم

    اگه از همون اول به طرف میفگتم نه خیلی بهتر بود و ناراحتیش کمتر بود تا اینکه این همه اتفاق ناجالب بیفته

    اما احساس میکنم یه ذره از خود سر زنشی رو کم کردم

    بهتر از قبل با خودم در صلح هستم

    من سریع تو این جور مواقع دفترم رو بر میدارم و از زیبایی ها می‌نویسم سپاس گزاری میکنم و از خدا می‌خوام که هدایتم کنه به یه حال خوب و هدایت ام کنه به راه حل های دریافت آرامش

    و صد در صد فایل های مرتبط با اعتماد به نفس رو گوش میدم و سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم. اما خیلی دوست دارم قبل از اینکه. اتفاقات ناجوری بیفته بتونم آرامش داشته باشم و ذهن نجواگر افکار منفی و فلج کننده ذهنم را کنترل کنم

    من تو اشتباه کردن خیلی خیلی خودم رو سر زنش میکنم ،

    و خیلی زود پشیمون میشم

    اما تو بعضی از جا ها پشیمونی هیچ سودی ندارد

    من باید اونقدر روی اعتماد به نفس کار کنم که کمتر اشتباه کنم و یا اشتباهی که رخ بده. خودم رو کنترل کنم و سر زنش نکنم و آرامش بیشتری داشته باشم

    به خدا قدرت نوشتن در مورد زیبایی ها. از عصبانیت ما کم می‌کنه و حالو احساس خوبی به من دست میده

    از این تکنیک. آب سرد استفاده نکردم . چون خیلی آدم سرمایی هستم ،

    خیلی دوست دارم که از تجربیات شما عزیزان. استفاده کنم

    خوشحال هستم که خدا جواب سوالات من رو با این فایل قراره بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هایده عبدپناه گفته:
      مدت عضویت: 1055 روز

      سلام دوست عزیز لذت بردم از کامنتتون

      احسنت که به جزئیات خوبردقت کردین واقعا منم همچین شخصیت و اخلاقی دارم بخاطر اینکه تمجید و تعریف از خودم خیلی شده و عزت نفس من وابسته به نظر اطرافیانه خیلی وقت شده که بخاطر اونا از هدف، خواسته ، وقت و آرامش خودم گذشتم که نکنه نارحت بشن و نظرشون راجب من عوض بشه گاها از چیری هم که میدونستم اشتباهه ولی بخاطر اونا و نبود اعتماد به نفسم پذیرفتم پیشنهادشونو

      تمام تصمیمات احساسی ما چه احساس خوب چه بد که از روی هیجان و نهایت احساساته ناشی از عدم اعتماد به نفسه

      خداروشکر منم این مدت خیلی به همچین فایلی و گفته های نیاز داشتم خدا استاد عزیزم رو واسمون حفظ کنه که انقد با خودشون در صلحه در مدار دریافت الهامات خدا قرار گرفته و پاسخ درخواستهامونو از فایلاشون میگیریم

      از خدا میخوام که ظرف وجودمونو برای دریافت الهاماتش بزرگ کنه ،، انقد بزرگ بشیم که بتونیم به راحتی کنترل احساساتمونو در دست بگیریم و نظر و دیدگاه و رفتار اطرافیان برامون ملاک نباشه

      براتون بهترینارو آرزو میکنم موفق و عزتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    19/2/1402

    خدایا شکرت برای سلامتی کامل پدر عزیزم که سحر قبل از اذان صبح پامیشه و میره در مسجد رو برای نمازگزار ها باز میکنه وقتیم میاد خونه چای تازه دم میکنه و من هروقت از خواب بیدار بشم میتونم چای که بابای توانمند و مهربونم دم کرده و گاهی وقتا هم چای زعفرانی که مامان عزیزم دم کرده رو بنوشم خدایا شکرت

    کبرای قشنگم ببین خوب ببین حتی با همین موی رنگ نکرده شونه نکرده و حالت نداده و سشوار نکرده بدون هیچ کرم آرایش و حتی رژی چقدر زیبا و جذاب و خواستنی و جوان و کامل هستی. کبرای قشنگم تو بینظیری تو شاهکار خالق خودمی دوستت دارمممم فراوووووون. بوسسسسسسسسس تا آخرین نفس بازم بوس دوست دارم بوس

    خدایا شکرت برای هوای خوب و فضای سبز و چمن و سایه پهن و گستره و خنک درختان باشکوه و زیبای محله و شهرم که این گربه ملوس و خروس کاکل به سر توی سایه اش در کنار هم دوستانه لم دادند خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای این جوجه های زیبای دوست داشتنی (یاسیمین زهرا 5ساله ،محمد طاها 2 ساله) که در کنار هم لم دادند و کارتون نگاه می کنند. خدایا شکرت

    دریافت پیغام و هدایت الله

    دور زدن و برگشتن به صراط مستقیم مسیر توحید

    الله اکبر

    I love God

    I am nobody

    GOD

    Is my designer

    And

    I was His

    Masterpiece

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2335 روز

      من در تاریخ 19/2/1402 این درخواست را می نویسم و تسلیم قانون های ثابت خداوند احساس خوب= اتفاقات خود تمرکز بر نکات مثبت و احساس عمیق سپاسگزاری برای تمام نعمت های ارزشمند کنونی و قانون نچسبیدن به هدف و نگرفتن تصمیمات احساسی و ریسک های خرکی و احساس رهایی و آزادی و شادی و لذت بردن از نعمتهای کوچک و سرسره بازی در مسیر زندگی هستم تا اینکه امروز مدیران برترین برندهای ایران و جهان با عزت و احترام به من پیشنهاد همکاری داده اند و ثروتمندترین و قدرتمندترین و سرشناس ترین زنان جهان مشتریان ثابت خانه مد ایرانی هستند

      من با ایمان و اعتماد به هدایت و یاری خداوند بهترین گزینه را با شرایط دلخواه و مطلوب خودم در کمال آرامش انتخاب میکنم و قرارداد های بدون ریسک و پرسود و عالی میبندم…

      من محتاج رسیدن به این خواسته نیستم فقط با احساس خوب و ایمان به قدرت و یاری و هدایت خداوند ان را اعلان میکنم و میدانم مانند پلن خداوند برای لیونل مسی، پلن خداوند برای من خیلی عالی تر از خواسته های من است

      من با وجود پیشنهادات زیاد از طرف برترین برندهای ایران و جهان در آزادی زمانی و مکانی و مالی کامل نهایت آرامش و شادی و لذت را در کنار عزیزانم تجربه میکنم و از نوشیدن چای با پدرم و خوردن غذای مادرم و لذت بازی با برادر زاده هایم یاسی و طاها و همراهی و همصحبتی با آجی و داداش و دوستان و عزیزان و ملاقات عمو و خاله هایم لذت می برم ……. خدایا برای چشیدن لذت لحظه لحظه های زندگیم سپاسگزارم آمین یا رب العالمین

      دستاوردهایی که امروز برایم یک رویا هستند 19/2/1402…

      امروز وقتی به رویای آغاز شروع یک سفر فکر می کنم تمام سرمایه ام 74 میلیون تومان است من میخواهم درپایان سفر کوتاه مدتم 740 میلیون تومان داشته باشم تا با آن بتوانم یک ماشین صفر کیلومتر و با کیفیت و زیبا بخرم و خیال آسوده در شهر تردد کنم و همچنین آن قدر به راننده ای آرام و ماهر تبدیل شدم که خودم بتوانم پدر و مادرم را برای مراسمات به روستاها ببرم راستی در خانه قدیمی مان را هم عوض کنم و آن را کنترلی کنم که داخل و خارج کردن ماشین خیلی راحت باشد

      در ضمن در سفر کلی تجربه های لذت بخش داشته باشم و کلی غذاهای خوشمزه و جدید در جاهای عالی را تجربه کنم خریدهای زیادی برای خانه آجی زیبا و توانمند م انجام بدهم وبرای خودم کلی کفش و شال و روسری های و لباس های متنوع و باکیفیت و خارجی و رژه لبای باکیفیت و ضد افتاب و کلاهها و عینک های متنوع بخرم

      موقع برگشت کلی هدیه های زیبا و درجه 1 و باکیفیت برای محمد طاها، یاسی ، پرنیان، آجی سایه، داداش و زن داداش و پدر و مادر و حتی بهترین هدیه ها رو برای دوستان ارزشمندم خدیجه و مریم و فرناز و زهرا بخرم.

      در ضمن کلی از پول در حساب سرمایه‌گذاری کوتاه مدت بانک سپه ام باقی بماند

      من دیگه بدون ترس پول خرج کنم و بجای رفع گرسنگی ام را با ساندویچ فلافل با نون اضافه، چیزبرگر مخصوص و کباب صدراعلا سفارش پدم تازه میخام با بهترین دوستام بهترین رستورانها و کافی شاپ ها قرار بذارم و برای بابا مامانم از بهترین رستورانها غذا سفارش بدهم بهترین آجیل و مواد غذایی و گوشت و میوه رو برای خونه تهیه کنم وقتی یاسی رو پارک شقایق بردم هرچندتا بازی وهر چقدر دلش بخواد بذارم بازی کنهً…

      وقتی طاها پیشمه تمام توجه وقت و احساسم رو بهش اختصاص بدم و براش آبمیوهای طبیعی درجه 1 بخرم

      راستی من یه دست میز ناهار خوری و مبل راحتی درجه 1 با کیفیت و زیبا مطابق سلیقه مامانم برای خونه هم میخام

      برای هر اتاق یه اسپیلت و

      برای اتاق خودم یه تخت زیبا هم میخام

      ووووووو……

      ….. .

      میخواهم یکی از همکاران سابق ثروتمندم پیشنهاد همکاری و فروش لباس های طراحی و دوختم رادر لوکس ترین مزون اهواز بدهد

      دختر دایی ثروتمندم هم پیشنهاد همکاری و راه اندازی بوتیکش

      و اجی های زیبا موحد و ثروت سازم هم پیشنهاد ماندن در خانه شان و راه اندازی یک شعبه جدید خانه مد ایرانی در شهر اهواز و بابلسر سرسبز و زیبا را بدهند..

      ومن با کسب احساس لیاقت و باور به اینکه من می توانم پیشنهاد ات عالی مطابق با سلیقه و علایق و استعداد م را بپذیرم

      من در سال 1402 با هدایت الله و ایمان و توکل بدون دانش و اطلاعات و پلنی فقط با همان چرخ سیاه و ساده قدیمی به شهر بابلسر سفر میکنم با الگو گرفتن از استاد عباسمنش، سید علی خوشدل و رضا عطار روشن باورهایی در درونم میسازم که در سفر هم می شود و باید بتوانم پول بسازم و با توکل و ایمان حرکت توحیدی ام را آغاز کنم وزمانی که به خانه مان برمی گردم بدون هیچ ریسک خرکی یا تبلیغات یا اطلاع رسانی برای جذب مشتریان در سفر مشتریانم 10 برابر شهر رامهرمز می شوند ولی درامدم 100 برابر کار کردن برای مشتری های رامهرمز می شود فقط با تغییر باورهای احساس فقر و کمبود به باور فروانی و ثروت و احساس ارزشمندی و لیاقت درونی و بیرونی

      من باور می کنم مردم پول دارند و با عشق لباس های طراحی و دوخت من را با هر قیمتی که من با آن راحت باشم سفارش می دهند و اینکه هر مشتری با احساس خوب خودش مرا به مشتری های جدید معرفی می کند.

      سفر دوم:

      رئیس بزرگترین دانشکده فنی و حرفه‌ای کشور بدون اطلاع از بازگشت من به تهران و بدون درخواست من خود خانم رئیس شماره ام را از طریق یکی از دوستان قدیمی ام پیدا می کند و برای آموزش طراحی لباس در برترین دانشکده فنی و حرفه‌ای کشور را با من مطرح کند و من با قدرت و آعتماد و باورکردن توانمندی هایم آن را می پذیرم

      معاون شرکت هواپیمایی کشور همراه خواهرش که از مشتریان ثابت ام هست شخصا به من مراجعه می کند و پیشنهاد همکاری برای طراحی لباس فرم مهمانداران هواپیمایی ایرلاین‌های درجه1 کشور را به من می دهد و می گوید همه امکانات کارگاه برش و دوخت را خودشان در اختیارم می گذارند و من طبق استاندارد های خودم یک قرارداد عالی بدون ریسک و پرسود میلیاردی می بندم..

      سفر سوم

      وقتی من در همان خانه قدیمی و پر از گلدان های زیبا لباسهای طراحی خودم را دوخت میکنم و با گوشی یا دوربین عالی ام و با یک پایه دوربین عالی از لباسهایم عکس های زیبای با کیفیت می گیریم و فقط در پیجم قرار میدهم

      نماینده فروش یک برند مطرح جهانی از طریق اینستا با من تماس می گیرد وخودش برای عکاسی مشترک محصولات خودشان با لباسهایم با عکاسان حرفه ای به کارگاهم می آیند و دختران زیبایی هم با اشتیاق داوطلبانه مدل لباسهایم می شوند

      و خداوند خودش بااحترام و عشق رایگان مدل لباس های طراحی و دوختم را به صورت حرفه‌ای عکاسی و ادیت و پوستر سازی و در مجله ووگ ایتالیا و فرانسه چاپ می کند

      لباسهای طراحی و دوخت من در سراسر جهان مشتریانی پیدا می کنند به راحتی به فروش می رسند خدایاشکرت

      بدون هیچ ارتباطی و اشنا و دوستی افرادی از سراسر جهان حتی از لوکس ترین بوتیک ببل هیلز آمریکا و سرشناس ترین و مشهورترین و ثروتمندترین و موفق ترین زنان جهان هم برای خرید لباسهایم پیام میدهند و تماس می گیرند و من میتوانم برای هر مشتری با هر موقعیتی را در هر جای دنیا لباس اختصاصی متناسب با موقعیت و استایل آن فرد لباسهای زیبا خلاقانه و متفاوتی طراحی و دوخت و ارسال کنم

      خدایا شکرت

      راستی استاد عزیز م همیشه میگه تویه گنجینه هستی حیفه با ناتوانی در کنترل ذهن و احساسات آینده زیبایت را از دست بدهی

      خدای خوبم ،تو را شکر میکنم، که امروز چشم من فقط به توست و تنها هدایت تورا میطلبم. در قانون تو، از دست دادن وجود ندارد، موضوع از یاد رفته و شیء گمشده به صورت بهتر به زندگی من باز میگردانی… خدایا رویایم را بر آورده کن، نیکی و برکت بیکرانت را به زندگی من وارد کن، تو بی حساب میبخشی

      من امروز بر روی خواسته‌هایم تمرکز میکنم و میدانم که خداوند، و کائنات تمام خواسته‌هایم را برآورده می‌کنند. خدایاسپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2335 روز

      I love God

      I am nobody

      GOD

      Is my designer

      And

      I was His

      Masterpiece

      1. «پادکست شما کاملا مجهزید( شما به صورت کامل و هدفمند خلق شده اید) نوشته جول اوستین»

      2.(کتاب صوتی بهترینزمانبرای سرمایه گذاری نوشته رابرت کیوساکی)

      3. «پادکست کامل_شدن(خداوند برای زندگی شما طرح و برنامه دارد)

      از جول اوستین»

      4.«پادکست ایجاد_آرامش

      (قدرت صلح و آرامش طلبی)

      از ویکتوریا اوستین»

      5.فصل 7 کتاب تعادل در زندگی، نوشته وین دایر

      ……………….

      انتشار کتاب بازی خدا(صلح، آزادی، عشق ) در انتشارات هی هاوس آمریکا19/2/1402

      انشالله

      آمین یا رب العالمین

      خدایا من نمی دونم پلن تو برای من چیه

      من آزادی زمانی و مکانی و آرامش و ثروت و عشق کامل و بی قید و شرط در نهایت آرامش و لذت و شادی بی انتها میخام

      من فقط احساس خوب میخام

      من رها هستم و محتاج و وابسته رسیدن به هیچ کدام از اهداف یا رویا هایم نیستم….

      من را هم اکنون در بهشت زیبایم ساکن کن ….

      من سلامتی کامل جسم و روح و ذهن، عشق درونی و بیرونی ، ثروت واقعی بیشمار درونی و بیرونی ، ارامش درون و بیرون و شادی حقیقی و حال خوب درونی و بیرونی میخام

      خدایا من دارم سعی میکنم برای هدایت به مسیرهای زیباتر و پلن های جدید تو آماده باشم من میخواهم با قدرت و ایمان و شجاعت تسلیم خواست برتر و زیباتر تو باشم اما هیچی از مسیر تو نمی دونم

      خداااااااا من هنوزم میترسم

      خدااااااااا من خسته ام

      خدایا من بریده ام

      خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم

      تماااااام

      …………..

      روضه ی من ذهنی : بابام علی غریبه

      …………. ….. ……..

      یه شبی یه گل یاس تنها بود توی اتاق

      رفتم و نوشتمش دادمش دست خدا

      وقتی که با خودش و دل تنهاش مونده بود

      دلم من سر اومد و رفت و اونارو نوشت

      تا بگم آخه چرا یاس های خونه ما تنها موندن تو گل ها

      شاید این رسم گلاست، حرفاشون که بی صداست

      عشق و احساس گل ها همیشه توی دلهاست

      عشقشون پشت نگاه بدی شون توی چشاست

      شاید این رسم گل هاست, حرفاشون که بی صداست……

      ……….

      ……………………… ….

      و شاید خطبه ی خدا این باشه:

      تو خود شهریاری، فاطمه تباری، مانند حیدر همتا نداری

      این دفه پلنت چیه خداجون؟؟؟؟؟

      ووووااااات ددد فازززز؟؟؟

      سری های قبل که فکر می کردم دارم به حرفاهای تو گوش میدهم

      2 تا 2 ماه تو بیمارستان روانی بستری شدم ولی بار سوم تونستم زودتر خودمو جمع کنم و کار به بیمارستان نکشه (-:

      درسته عالم دیوانگی عالم بی خیالی بو و خیلی هم به من خوش گذشت درسته زیباترین تجربه زندگی ام تجربه جنون و دیوانگی بود واقعا زیبا بود خدایا شکرت

      اما پدر و مادر و داداشی بخاطر تجربه زیبا و لذت بخش من خیلی رنج کشیدند خیلی اشک ریختند خیلی غصه خوردند من دلم میخاد با خانواده ام شادی و عشق و ثروت و آزادی زمانی و مکانی رو تجربه کنم

      لطفا این دفه یه پلنی بریز که همه باهم شاد بشیم بخندیم برقصیم و لذت شادی و عشق و رهایی و آزادی و ایمان و شجاعت رو تجربه کنیم

      خدا جون می دونی هنوز ته دلم منتظر دریافت عشق و ثروت بینهایت و بی دلیل و بی دریغ و سرشار و لبریز و کامل کامل تو هستم

      خدایا این دفعه کمک کن ظرف وجودم آماده دریافت الهامات و مسیرسرسبز زیبای جنگلی و سر پاینی باشه و من با سرسره بازی به همه نعمتهای زیبایت در باغ بهشتی ات برسم

      من دلم آهنگ تشمال و رقص لری با خانواده ام میخاد (-:

      اره من هم خدا رو میخام هم خرما رو

      لطفا این دفه من رو آماده یه رقص زیبای ساده ی شاد و مفرح با سلاح(توحید و عشق ) در سطح جهانی کن…

      من مست و تو دیوووانه

      مااااااا را که برد خانه؟؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مجید حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و اعضای محترم گروه …من هم دوست داشتم بنویسم که با همه این اوصاف و شرایط سخت احساسی کنترل افکار بسیار سخت میشه و با شدت شرایط خاص حتما فرکانس آرامش دسرس نیست ولی با مثال لیورپول بنظرم میاد همه اون حرفه ای ها عکس العملهای حرفه ای هم دارن که از افکارو باورهاشون سرچشمه میگیره و انقدر برد براشون بزرگ هست که کیفیت بازیها تا این حد زیاد هست و این هم از ارزش های این نوع تفکر هست که گاهی غلظت زیادیش به عصبانیت هایی هم منجر میشه و در مقایسه نتایجشون با این رفتارها ارزش بالاتری داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    سلام به همگی دوستان و سروران و اساتید گرامی

    در جلسه چهارم دوره بسیار عالی شیوه حل مسائل زندگی بعد از فرمایشات استاد خانم شایسته توضیحات تکمیلی را پیرامون حل مسئله و بهبود گرایی می گویند که یکی از آنها مثالی از عصبانی شدن و تمرین ساختن عادت بهبود گرایی است به نحوی که سبک زندگی ما می شود

    عزیزانی که این دوره زیبا را خریدن با توجه به گوش دادن فایل عواقب تصمیمات احساسی دوباره گوش کردن جلسه چهارم درک بهتری به آنها می دهد و عزیزانی که هنوز این دوره را تهیه نکردن بدوند زود تهیه کنن

    من همان شب اول نه تنها هزینه دوره را دریافت کردم بلکه دوره کشف قوانین را هم با همان درک آگاهی ها به راحتی خریدم

    دوره حل مسائل زندگی قابل ارزش گذاری نیست و از محدود دوره هایی است که با ارزش والا و هزینه خیلی کم روی سایت عباسمنش دات کام قرار دارد و هر روز باید تمرینات آن را انجام داد من که هنوز 5 درصد این دوره را درک نکردم با اینکه متعهد بودم و بارها گوش کردم و تمرینات را انجام و عمل کردم.

    دوره شیوه حل مسائل زندگی باعث می شود نه تنها مسائل را ریشه ای حل کنیم بلکه جلو نشتی انرژی را گرفته در عوض با اقدامکهای کوچک باعث رشد تصاعدی در زندگی شویم.

    دوست داشتم این تجربه را با سایر دوستان به اشتراک بگذارم موفقیت و خوشبختی شما را از خدای مهربان آرزو دارم

    تشکر می کنم از استاد گرانقدرم خانم شایسته مهربان به خاطر دوره کاربردی شیوه حل مسائل که هر چه می گذرد تازه مطالب آن کمی بهتر برای من رمز گشایی می شود.

    از تجربه خودم برایتان در لحظات احساس یا بدون تفکر و درو اندیشی بگم براتون

    امضا کردن یک چک سند قولنامه یا …

    3 ثانیه طول می کشد

    و اگر از روی احساس باشد خدا می داند چقدر طول می کشد تا از آن خلاصی پیدا کنید من به خاطر اعتماد بی جا و یک امضا پایم به زندان هم باز شد مواظب باشید و دقت کنید چه چیزی را امضا می کنید!

    گرچه اگر در مسیر درست مشورت هدایت احساس خوب احساس سپاسگزاری …باشیم در شرایط نادرست قرار نمی گیریم.

    ممنون که وقت گذاشتین و تجربه من را مطالعه کردین

    همیشه روبه راه و رو به رشد باشید.

    ضرب المثل ژاپنی میخ و نعل اسب

    به خاطر میخی نعلی افتاد

    به خاطر نعلی اسبی افتاد

    به خاطر اسبی سواری افتاد

    به خاطر سواری جنگی شکست خورد

    به خاطر شکستی مملکتی نابود شد

    و همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود

    مواظب میخهای احساسی زندگی و عواقب آن باشیم

    البته که خدا رحمت کند بانی خیر و باعث خیر مانند این سایت که تصمیمات درست استاد باعث بی نهایت اتفاقات خوب در زندگی همگی ما و افراد دیگر می شود.

    هر روز بهتر از دیروز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    علی لکیان گفته:
    مدت عضویت: 1551 روز

    25 دقیقه فایل رایگان استاد = بیش از صد تا کتاب روانشناسی بازار های مالی

    خب دوستان عزیزم من در بازار های مالی مشغول به فعالیت هستم الان 5 ساله و کنترل احساسات در معامله در بازار های مالی 60 درصد موفقیته و شما اگر نتونید احساساتتون رو کنترل کنید بهترین اقتصاددان دنیا هم که باشید ضررده خواهید بود

    تجربه من از کنترل نکردن احساسات:

    توی بازار های مالی مسئله ای هست به نام مدیریت سرمایه مثلا میگی من نهایت 5 درصد از این سهم میخرم و یک سری مقررات برای خودت مشخص میکنی یه بار یادم میاد که یک سهمی رو 5 درصد خریدم و ضرر کردم و برای انتقام گرفتن از بازار 30 درصد سرمایم رو از همون سهم خریدم و بعد 30 درصد هم ضرر شد

    و بعد از اون باز هم برای انتقام که الان کل سرمایم رو همون سهم رو میخرم و جبران تمام ضرر ها و حتی سود میکنم ازش کل سرمایم رو وارد سهم کردم و جالبه بدونید کل سرمایم رو از دست دادم

    تمام این اتفاقات در دو سه روز افتاد و من کل سرمایه زندگیم رو از دست دادم که خب البته اوایل کارم بود

    تمریناتی که من برای کنترل احساسات انجام میدهم:

    مثلا یه ایکس باکس جدید میاد و من خیلی خیلی ذوق دارم که بخرمش پولشم دارم و آنلاین سفارش میدم مثلا میگه زودترین زمان 3 روز دیگس من میگم نه 10 روز دیگه بهم تحویل بدین

    یا مثلا یه غذایی که خیلی خیلی دوست دارم رو مادرم برام درست کرده کشیده و گذاشته جلوی من مثلا من با اینکه خیلی دوست دارم همون موقع اون غذا رو بخورم ده دقیقه صبر میکنم و بعد میخورم

    دوش آب سرد معجزه میکنه برای من

    یا اگر خیلی اوضاع بد باشه به حدی که الان سریع باید تصمیم بگیرم و در احساسات هم قرار گرفتم از خونه میزنم بیرون و میدوم به حدی که نفسم بالا نیاد

    یا یه چیزی رو فهمیدم خیلی ذوق دارم به دوستم برم بگم 10 روز صبر میکنم بعد میگم

    دوستان نقطه قوت من کنترل احساسات و هیجاناتمه ولی هر تصمیمی که با احساسات گرفته بشه چه احساسات خیلی خوب چه احساسات خیلی بد باعث ضرر من میشه بخاطر همین روزهایی که میفهمم که در احساساتم قرار گرفتم هیچ معامله ای انجام نمیدم در اون روز چون ضررده میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    علی بابامرادی گفته:
    مدت عضویت: 858 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام و احترام به استاد عزیز خانم شایسته و همه دوستان باتقوا

    برای من بسیار پیش اومده که عصبانی بشم و تصمیم اشتباه بگیرم. اینکه تو این جلسه بهش فکر کنم و اونها رو به یاد بیارم منو از توجه به نکات مثبت که بهش پایبند شدم دور میکنه. بنابراین نمیخام تجربه های مربوط به این بخش از زندگیم رو بیاد بیارم ، فقط میخام از راه حلها بگم.

    ضمن اینکه الان که دارم مینویسم فقط ویدئو رو دیدم و به خودم گفتم فعلا کامنت دوستان رو نخون و از ایده هایی که به ذهنت میرسه و اونایی که انجامشون دادی استفاده کن.

    راه حل های ارزشمندی که استاد عنوان کرد بسیار کارگشا و کاربردی اند و خود من هم بارها از اونا استفاده کردم و نتیجه گرفتم .

    خیلی وقتا تو اون لحظه مشتم رو گره کردم و همین طور فشار دادم تا کمی تخلیه بشم .

    گاهی که تو حالت نشسته بودم بلند شده و راه رفتم.

    گاهی اوقات شروع به کشش دستها و پاها و نرمش کردم.

    یکی از راه‌ها زمانیه که زبون به سقف دهان بطور پی در پی برخورد میکنه و باعث آرامش میشه و وقتی دقت می کنیم می بینیم که گفتن کلمه ( لااله الا الله ) همین کار رو به زیبایی انجام میده و بارها مشاهده کردیم که افراد وقتی عصبانی میشن و میخان خشم خودشون رو بخورن ناخواسته از این عبارت زیبا استفاده میکنن . به نظر من این یکی از بهترین گزینه ها برای آروم شدنه که مرتبا اون رو تکرار کنیم و در واقع یک جور مدد گرفتن از خود خدای مهربونه.

    توی یکی از لایوها که با اقای عرشیانفر داشتید هم اشاره شد به انجام فعالیت‌های سنگین و شما گفتید من از روی کشتی به آب دریا می پریدم و نان استاپ شنا میکردم تا از فشار عصبانیتم کم بشه و این خیلی جالبه و باعث میشه که کانون توجه ما از روی مساله پیش اومده منحرف بشه و بتونیم زودتر به آرامش برسیم .

    هنوز کامنتای دوستای خوبم رو نخوندم تا راهکارهای مثل همیشه زیباشون رو بخونم و ازشون یاد بگیرم.

    در نهایت اینکه اگر مثل شخص خود شما استاد عزیزم روی خودمون کار کرده باشیم و آرامش وجودی رو توی خودمون نهادینه کرده باشیم حالت‌های پیش اومده گذشته که سبب خشم و ترس و عصبانیت و .. شده بودند تبدیل به خاطره میشن.

    مخلص کلام اینکه در این دانشگاه بسیار ارزشمند که استاد عباس منش عزیز برامون تدارک دیده هر روز دارم در کنار همه شاگرد ممتازاش نکته یاد میگیرم و زندگیم رو روز به روز بهبود میدم .

    خدایا شکرت حالم خیلی خوبه جام خیلی خوبه استاد خیلی خوبی دارم که دستم رو میگیره و به سر اصل مطلب می بره زندگی بسیار خوبی دارم خیلی زیبا دارم دفتر شکرگزاری رو پر می کنم خیلی خوبه که دارم به نکات مثبت همه آفریده ها و مخلوقات خداوند توجه می کنم خداوند رو خیلی خوب احساس می کنم و همه چیز عالیست .

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    به نام خدای وهاب

    سلام به استاد عباس‌منش عزیزم و مریم جانم.

    و سلام به همه دوستان خوبم.

    استاد اونجا که گفتید براونیِ من! … دلم رفت، یعنی قلبم اکلیلی شد. عاشقتون هستم که اینطور به همه موجودات و نعمت‌ها عشق می‌ورزید و اینطور با خودتون و جهان در صلحید.

    استاد می‌تونم بی‌نهایت مثال بزنم از زمان‌هایی که احساساتم رو‌ کنترل نکردم و بعدش اوضاع افتضاح شده. چه در مواقع ناراحتی و بحث و‌ چه در مواقع هیجان زیاد از شادی. یعنی همه جوره تجربه‌ش رو دارم. :)

    گاهی وقتا از شدت خوشحالی و‌ هیجان، احساساتی می‌شدم و یه بذل و بخشش‌هایی می‌کردم که یه ساعت بعدش پشیمون می‌شدم و‌ می‌گفتم من چرا فلان چیز رو دادم رفت؟! خب خودم لازمش داشتم که! ولی دیگه رفته بود!

    یا از سرِ هیجانی شدن قول‌هایی می‌دادم و قرارهایی می‌ذاشتم که بعد پشیمون می‌شدم و می‌گفتم آخه این چه کاری بود!

    یا از اون طرف، هر وقت با یکی بحثم می‌شد، گاهی یه حرفایی می‌زدم و کارهایی می‌کردم که بعد از آشتی خودم از یادآوریشون خجالت می‌کشیدم. گاهی هم کلاً قهر می‌کردم. می‌دیدی شیش ماه یا یه سال قهر بودم! و چه نشتی انرژی زیاادی داشتم. در خیلی از رابطه‌هام، چه کاری چه دوستانه و چه حتی فامیلی، تجربه‌ش رو دارم.‌ خیلی از اون رابطه‌ها دیگه ترمیم نشد و هیچ خبری از اون افراد ندارم (که البته تو پرانتز بگم با تغیبراتی که الان بعد از عباس‌منشی شدنم کردم، خیلی از بابت تموم شدن اون رابطه‌ها خرسندم.)

    استاد فراووون می‌تونم مثال بزنم از قهرها و بحث‌ها چه با همسرم و چه با دیگران و افراد نزدیک و همکار نزدیک و…

    اما نمی‌خوام روی اونها تمرکز کنم. همین قدر بگم که گاهی کار به جاهای باریک می‌کشید و اصلاً یه وضعی. جالب اینکه خیلی از اوقات مسئله اساساً بر سر یک سؤتفاهم بود. این یکی از بزرگ‌ترین نشتی‌های انرژی و اعصاب من در طول سال‌های گذشته بوده که باعث بیماری‌های مختلفی در من شده و سال‌ها تحت درمان بودم. الان از یادآوری اون موقع رفتار خودم خنده‌م می‌گیره. یه جور خنده تلخ.

    اما استاد می‌خوام از الان خودم بگم:

    * استاد می‌تونم بگم خیلی زیاد خوشحال نمی‌شم. منظورم اینه که مثل قبل زیاد از حد هیجانی نمی‌شم و کنترل خیلی بیشتری بر ذهن و احساسم دارم. بنابراین در مواقع خوشحالی کاری نمی‌کنم که بعد پشیمون شم. :)

    * خدا رو صد هزار بار شکر، یادم نمیاد که آخرین بار کی با کسی بحث و دعوا کردم. (به جز تنش در یکی دو رابطه بخصوص که تحت بررسی و درمان با شیوه حل مسائله و خداروشکر خیلییی کمتر شده.)

    * اگه موقعیت بحث و دلخوری پیش بیاد چی کار می‌کنم؟

    بستگی داره کجا و در چه شرایطی باشم.

    خلاصه‌ش اینه که سریع از مهلکه فرار می‌کنم! حالا یا فرار فیزیکی یا فرار مجازی.

    * دیگه مثل قبلنا شروع نمی‌کنم به جواب دادن و بحث و داد زدن و عصبانیت و‌ خودخوری که بعدش هم حالم بد بشه و بیفتم یه گوشه.

    * سکوت می‌کنم. (اوایل خیلی سخت بود استاد ولی الان انگار از این سکوت کردنه و فرار کردنه لذت می‌برم. خدا رو شکر اهرم رنج و لذتم اینجا درست شده).

    * آره، سکوت می‌کنم، یعنی رسماً و مشخصاً دهنم رو می‌بندم! و اگه بشه، از اون فضا می‌رم بیرون. یا اگه نشه، مثلاً‌ توی اسنپ یا آرایشگاه یا مطب دکتر یا مکان خاصی باشم، سکوت می‌کنم، و اگه دم دستم باشه، یه لیوان آب می‌خورم، بعد هندزفری می‌ذارم تو گوشم و تصادفی یه فایل رو پلی می‌کنم که اغلب اوقات، وقتی خیلی دلی این کار رو انجام داده باشم، می‌بینی همون لحظه استاد یه چیزی می‌گه که یهو‌ از شدت همزمانی خودبه‌خود اشک‌هام جاری می‌شه.

    * بعد از این کارها که الان دیگه خیلی اتوماتیک و غریزی شده، اونقدر سبک می‌شم که اصلاً انگار نه انگار قبلش خشم و عصبانیت اندازه یه غول شده بود و داشت از تموم بدنم می‌زد بیرون و می‌خواست من رو منفجر کنه.

    * گاهی هم، بسته به موقعیت و شرایطی که اون موقع دارم، مثلاً اگه خونه خودمون باشم، یا می‌رم سراغ کارهای شخصیم، یا کارهای خونه، یا قدم زدن، و یا عکس‌ها و فیلم‌های جالب و قشنگ رو توی گوشیم می‌‌بینم (مثل چند تا فایل تمرکز بر نکات مثبت، یا فایل رقص عالی شما در کاباره تهران و…) و یا یادداشت می‌نویسم.

    * بعد وقتی آروم شدم، ناخودآگاه می‌بینم که اون بیرون هم شرایط آروم شده. انگار اون طرف هم یادش رفته که با هم بحث کرده بودیم.

    بعد هزارباره یاد حرف شما می‌افتم که: *اگه شما تغییر کنید، جهان اطرافتون هم تغیبر می‌کنه. کاری به بیرون، به همسر و‌ فرزندتون، به آدما، به اطرافیان، به فلان و بهمان نداشته باشید. نخواید کسی رو تغیبر بدید، نخواید چیزی رو به کسی ثابت کنید. شما خودتون تغیبر کنید، جهان با شما همراه می‌شه و اوضاع خواست شما تغییر می‌کنه (نقل از حافظه‌).

    خدایا شکرت که هدایتم کردی و تونستم بنویسم. ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم و مریم جان نازنینم.

    راستی یادم رفت بگم که چقدر لذت بردم از دیدن فایل‌. یعنی محتوای صوتی فایل یک طرف (که خودش دنیاییه)، محتوای تصویری هم طرف دیگه. رویایی و خیره‌کننده بود.‌ رنگ تیشرتتون چه خوب با رنگ چمن‌ها و درخت‌ها و سبزه‌ها ست شده.

    در همه ابعاد بی‌نظیرید. و من عاشقانه ازتون سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان فرمانروایی زمین آسمان

    استاد عزیزم سلام به شما و خاله مریم عزیز و تمام دوستان و همراهان سایت عباسمنش

    استاد ازت ممنونم برای این فایل بی نظیر از این فایل فوق‌العاده من خودم جز کسانی بودم در گذشت خیلی احساساتی عمل میکردم البته الان هم دارم اما خیلی خیلی کم شده من به مدت 15سال مشکل معده داشتم همیشه با معده درد داشتم یا ترش میکرد خلاصه به شکل و گونه های مختلفی این مشکل معده داشتم نه هر غذای می‌تونستم بخورم نه هر چیزی که دوست داشتم در گذشت حال چرا چگونه من این عادتها پیدا کرده بودم نمی‌دونم به شدت آدم زود رنجی بودم زود قهر میکردم زود عصبانی میشدم و خیلی از مواقع به خاطر عصبانیت زیادم منجر به درگیری فیزیکی شدید هم میشد بعد لحن گفتارم یک جوری بود با هر کسی صحبت میکردم هم به من می‌گفت مگه دعوا داری با من حال من در صورتی که مثلا میخواستم یک چیز توضیح بدم حساب کن تو فروشگاه خودم به مشتری چیزی میگفتم توضیح میدادم خیلی از مواقع این اتفاق میفتاد میگفتن آقا شما چرا با ما دعوا دارید خوب اگر نمی‌خواهید جنس بفروشید نفروشید دیگه چرا اینجوری جواب من میدی خیلی سال بود من این مشکل داشتم و توی خیلی جاها با این مشکل نمیتونستم کاری انجام بدم میخواستم قرار دادی چیزی ببندم شریک می‌گفت حسن چیزی نگو طرف فکر می‌کنه میخوای بزنیش بعضی وقت ها هم چیزی نمیگفتم بعد دیگران میگفتن چرا آنقدر عصبانی هستی خلاصه من چند سال با این مشکلات زندگی میکردم و خیلی آدم شادی هم نبودم همیشه تو خودم بودم با کسی هم حرف نمیزدم زود ناراحت میشدم بعد کسی هم حرفی میزد من به خاطر افکار بیماری زایی خودم برداشته دیگه ای میکردم توی تصمیمات خودم خیلی عجول بودم بعد همیشه یک احساس ترس نسبت به شرایط داشتم الان هم دارم این نمیگم این ندارم چون ابن ترس هنوز مقداری دارم خلاصه سالها با این مشکلات من زندگی میکردم و همیشه هم تو تضادهای خیلی بدی بودم تا شرایط به شکلی برای من اتفاق افتاد هم اضافه وزن زیادی پیدا کردم و هم یک مشکلی پیدا کردم این بود که سیا تیکم درد گرفت بود البته نمی‌دونم سیاتیک بود یا نه چون هیچ وقت پیش پزشک هم نرفتم نشون بدم من این درد سیاتیک به مدت 5سال داشتم من تو سال 97 اشتباه نکنم با شما آشنا شدم به شکلی که دیگه به طور رسمی شما دنبال میکردم با شریک عزیزم ما تو سال 98 به یک تضاد بزرگی تو کسب کار خودمان برخوردیم که چک های ما برگشت خورد به مبلغ زیاد من تا اون موقع آنقدر مبلغ سنگین نه چک داد بودم نه برگشت خورد بود اون هم بخاطر باور های قبلی خودم و چه قدر اون تضاد با ابن حال خیلی خیلی چک لگد سنگینی خوردم و اما باعث تغییرات بزرگی در من شد زمانی چک های ما برگشت خورد من هیچ وقت به اون شکل نشد بود تجربه کنم طلبکار زنگ بزنه دائما بگن آقا پول مارو پرداخت کن منم آنقدر حالم بد شد بود آنقدر حالت ناراحتی آنقدر اندوه بعد عصبانیت های که حتی شریکم همیشه تعریف می‌کنه میگه جرات این که بیام باهات حرف بزنم نداشتم خلاصه این اتفاقات این شرایط آنقدر روی جسم تاثیر گذاشت معده درد سردرد خلاصه همه جور سراغ من اومده بود نمیدونستم چیکار کنم کنترل اوضاع از دستم خارج شده بود و آنقدر ترس وارد ذهن من شده بود هر کاری میکردم به هر دری میزدم نمیتونستم حتی یک مقداری اوضاع برای خودم بهتر کنم و حتی حال خودم بهتر. کنم بعد به طور هدایتی به یکی از فایلهای شما هدایت شدم دقیقا یادم نیست اما داشت درباره همین موضوعات صحبت می‌کرد انگار اون موقع مثل یک تماس تلفنی برای من بود که میگفتید آقا چه مشکلی داری بدهی داری چک داری خدا هدایت می‌کنه خدا کمکت می‌کنه قوی باش فقط ابن خوب یادم گفتی تجسم کن که چند وقت گذشته تمام این شرایط پشت سر گذاشتی من هم همین کار کردم خیلی سختم بود اما اینکار کردم و بعد اومد روی افکار شروع کردم به کنترل کردن به زیبای ها فکر میکردم دائما تجسم میکردم که همه چیز درست همه اتفاقات خوب داره میفته تو همان شرایط بود شریک من هم آقای محمد قاسمی که از من چند سال بزرگتر و مثل برادر بزرگ خودم میدونمش و بسیار آدم خونسرد بسیار انسان متشخص من تا به حالا یادم نمیاد با کسی حتی بحث کرد باشه چه برسه اینکه بخواد دعوا کنه یک روز اومد پیش من گفت حسن تو یک مشکل بزرگی داری و خیلی ازش هم ضربه میخوری گفتم چیه گفت تو نمیتونی عصبانیت خودت کنترل کنی بیا من تو مثل آیینه برای هم دیگه باشیم دقیق جمله اش این بود گفتم چیکار کنیم گفت اگر من خواستم عصبانی بشم تو مراقب باش اگر تو خواستی عصبانی بشی من مواضب هستم بعد ایده اش ابن بود وقتی جلو تو رو گرفتم برو بیرون قدم بزن یا برو از اون محیط به هر نحوه ای دور شو منم گفت ایده فوق‌العاده ای من خوشم اومد باشه ما این کار شروع کردیم ما خیلی روی باور های خودم در زمینه محصولات شما و در زمینه قوانین همیشه در حال صحبت کردن هستیم خلاصه ما اینکار کردیم چند روز گذشت کمی بهتر شدم چند هفته گذشت چند ماه گذشت یک سال گذشت ما همین طور کار می‌کردیم کار میکردیم یک روز یک مشتری خانم بسیار سن بالای اومد تو فروشگاه نمیدونم بخاطر چی چه اتفاقی افتاد بود چون من نبود اون موقع تو فروشگاه که خرید کرده بود بسیار با فحاشی و با تحدید اومد تو فروشگاه شروع کرد به تحدید کردن من شوهر قاضی اینجوری اونجوری من اصلا نمی‌دونستم موضوع چیه فقط معذرت خواهی میکردم و میگفتم هر کاری صلاح انجام بدید من در خدمت شما هستم فکر کنم به مدت 40, دقیقه فقط فحاشی میکرد خلاصه این عزیز رفت بعد دوستان ما تو فروشگاه اصلا کاری به موضوع نداشتن فقط داشتن به من نگاه میکردن میگفتم چی شده چرا اینجوری نگاه میکنید میگفتن این واقعا خودتی چقدر تغییر کردی چقدر آرام تر شدی ما اصلا باورمون نمیشه چیکار کردی چه قدر تغییر کردی اصلا اون آدم گذشت نیستی خلاصه من تازه این خودم فهمیدم که چقدر تغییر کردم تازه متوجه موضوع شدم که این تمرین ها چقدر جواب داد داستان اون چک هارو تعریف کنم که چک هارو هم بعد چهارم ماه پرداخت کردیم به راحتی به آسانی آنقدر این چک راحت پرداخت شدن اون موقع هم برای خودش درس ها خواسته های فوق‌العاده عالی برای ما اتفاق افتاد نمی‌خوام از مبحث اصلی دور شم این تغییر عصبانیت یک ایده بزرگ داد بزار روی جنب های دیگه خودم هم کار کنم عزت نفس ارتباط با دیگران دیگه خیلی خیلی کم پیش میاد استاد ناراحت بشم خیلی کم اون موقع ایده این و پیدا کردم گفتم می‌خوام تو هر شرایطی بخندم می‌خوام تو هر شرایطی لبخند داشته باشم اوایل این کار به زور لبخند میزدم بعد دوستانم من می‌دیدن می‌گفت چیکار می‌کنی بزور لبخند میزنی میگفتم بله می‌خوام تمرین کنم مسخره میکردن شوخی میکردن اما من همچنان ادامه میدادم آنقدر تمرین کردم شد جزی از حالت صورت من حال بعد ها هی به من میگفتن الان هم بعضی ها میگن ما ناراحتیم ما الان مشکل داریم تو داری میخندی با خنده میگفتم دست خودم نیست میاد خنده استاد درباره معده درد بگم به کل از بین رفتن نه درد ساتیکی نه درد معده الان اصلا چند سال هیچ گونه مرضی ندارم یعنی سنگ بخورم معده من آنقدر قشنگ آرام هنوز هم خیلی ها باورشون نمیشه خیلی ها از من میپرسیدن تو چیکار کردی درد معده از بین رفته من توضیح میدادم فایلهای استاد و آموزه های استاد مسخره میکردن و فکر میکردن من دارم سر به سر شون میزارم بعد دیگه توضیح نمیدادم دیگه بزرگتر از من که بودن میگفتم شربت آلوار خوردم خوب شدم آنقدر این احساسی تصمیم گرفتن ها تو زندگی به من ضربه زد بود که خدا می‌دونه بعد استاد یک مشکلی دیگه که داشتم خیلی به حرف های دیگران واکنش نشون میدادم مثلا اگر حرفی میزند اون حرف بدی بود با پشت سر من حرف میزدن من قبلا بهم می‌ریختم و عصبانی میشدم این همه این واکنش به حرف دیگران هم خیلی از من دور شد یک جمله یک عزیزی به من گفت ابن آدم هیچ وقت در مورد نظر بد دیگران و حرف های دیگران هیچ وقت واکنش نشون نمی‌داد و سن خیلی زیاد داشت به رسم ادب من بهش میگفتم عمو چجوری ابن کار کردی تونستی به این توانایی برسی می‌گفت عمو دیگرانی که در مورد صحبت میکنن اینا همان نظری در مورد خودشان در وجود خودشان دارن دارن به تو نسبت میدهند اما اگر میخواهی تو هم مثل اون ها نباشی اول یاد بگیر که تو خودت در مورد دیگران هیچ قضاوتی نکنی بعد ببین وقتی این کار کردی مبینی که کسی هم قضاوت کرد تو برات مهم نیست چرا چون میدنی تو این شکلی نیستی خیلی جالب بود برام ابن کار انصافا از عصبانی نشدن هم برام خیلی خیلی سخت بود تو یک جمعی بشینم بعد دارن پشت سر یک فرد حرف میزنن بعد من دهنم بسته نگه دارم هیچی نگم آنقدر سخت بود آنقدر سختم بود اما با هزاران با این کار انجام دادن درست غلط بالاخره تونستم بهتر بشم خیلی بهتر بشم نمیگم کامل اما خیلی بهتر شدم تا به جای که اصلا این شرایط خیلی دیگه کم اتفاق میفته یا اگر هم بخواد شروع بشه من به نحوه ای اتفاقی هدایتی از اونجا میرم حالا کاری پیش میاد کاری می‌خوام انجام بدم این حس هم حس خیلی بدی بود که من وقتی در مورد دیگران صحبت میکردم عمدتاً این بود بد گویی میکردم در گذشت و باعث میشد هم حالم بد بشه هم ابن از اون دسته حرف ها که در مورد دیگران داشتم حالا با اون فرد با شخص دیگری هم دوباره من به مشکل بر بخورم البته استاد ابن موضوع هم زمانی درک کردم که شما به ما گفتید که داستان چیه وقتی تمرکز روی نا زیبای ها یا نکات نا جالب افراد همان هم جذب می‌کنی استاد از شما خاله مریم عزیز سپاسگزارم آنقدر فایلهای کلیدی مهم خیلی مهم ممنونم شمارو به خدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلام حسن جان خدا قوت

      چقدر عالی تونستی تغییر کنی،بهت تبریک میگم و از خدا برات آرزوی بهترینها رو دارم.داشتم کامنتت رو میخوندم خیلی جاها شباهت اخلاقی دیدم و مثل تو من هم بعد از این مدتی که با استاد بودم کلی مسائل من حل شده،خدا رو شکر میکنم هم برای حل شدن مسائل من و شما و هم برای بهبود و حل مسائل دوستان دیگرم.چقدر عالیه که دور هم در کنار استاد هستیم و برای ایجاد جهان بهتر تلاش میکنیم،چقدر خوبه که خدایی داریم که اگه ایمان بهش داشته باشیم و توکللمون واقعی باشه اون در لحظه جواب میده و هدایت میشیم.چقدر کنترل ذهن برامون راحت‌تر شده،اصلا این ذهن قبلا هر چی دلش میخاست میگفت الان یا جرات نمیکنه یا مثل امروز صبح که میخاست منو ببره سمت منفی ،ترمز دست رو کشیدم و در رو باز کردم و بهش گفتم پیاده شو و سریعا پیاده اش کردم (شیطان رو)خدا رو شکر که همچین استادی داریم که صحبتهاش توی قلبمون حک شده و در لحظه هشیار شدیم.خدا رو شکر تو جمع انسانهای شجاع و توحیدی دارم زندگی میکنم،خدا رو شکر….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سامان سادین گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    بسم رب العالمین. سلام استاد جانم شکر خدا هدایت‌ ها دقیقا توزمانی گفته میشه که لازم دارم این هم زمانی شکر. این روزها بیشتر از همیشه احتیاج دارم درست تصمیم بگیرم در رابطه عاطفی خودم به خاطر عمل اشتباه دچار فاصله شدم رابطه قطع نشده ولی فاصله افتاده ذهنم زمانی نیست که حرف نزنه و اعمالی رونگه که قلبم مقاومت نکنه من از گذشته که ندانسته اتفاق های رو برای خودم رقم زدم با یاد آوری هاش که احساس ترس رو برام داشته موجب شده درست عمل نکنم و ناخواسته که اصلاً توجیح خوبی نیست رفتاری انجام دادم که شریک احساسی من که اونم عباس منشی هست بترسونه من با هدایت ها ودرک کردن قوانین خیلی سریع پی میبرم به عمل اشتباهم و فهمیدم که احساس وابسطگی به این شخص دارم به پیش نهاد خودم کمی فاصله وفضا ایجاد کردم تا بیشتر روی توحید ایمانم کار کنم وخودم وبستم به دوره ها که خریدم میدونم زمان میبره تکامل لازمه ولی ذهنم از نقطه احساسی که دارم رفتار های رو بهم میگه که با قوانین درست در نمیاد با خوابیدن با شکر گذاری وتوجه به نکات مثبت خودم شخص که رابطه دارم باهاش وخود رابطه به ذهنم یاد آوری میکنم وسعی میکنم این اسب چموش وآرام کنم فایل های قانون آفرینش فصل 9و10 رو چندین باره گوش میدم به صورت راندوم عشق ومودت وگوش میدم من بیشتر دوره هارو خریدم وکل زمانم مشغول گوش دادن دوره ها هستم توکل کردم به خدا و قدم برمیدارم توجه به نکات مثبت و خودم و توحال خوب قرار بدم آگاهانه تمرکز کنم بیشتر رو خودم افکارم اعمالم من انسان احساسی هستم نقاشی عکاسی میکنم عکاسی موجب شده چشمام هر لحظه دنبال زیبای هاباشه ابر گل ها زیبای ها خیلی وقت ها ازاین زیبای ها که از خداست اشک بریزم وشکر کنم انقدر احساسات بهم غلبه میکنه از بزرگی زیبای عشق خدا که نمیتونم اشک شکر نریزم همین احساس ها موجب شده با کمی بالا وپایین شدن احساسم ناخود آگاه بعضی زمان از مسیر خارج بشم که البته من آدم آرومی هستم و زود به تعادل میرسم تو شرایط قرار گرفتم که تنهام فرزندم با مادرم زندگی میکنه و من تو معبدم مشغول کار مورد علاقم هستم و بیشتر زمانم درحال گوش دادن فایل ها وصحبت با خدا هستم من حتی از اتفاقات که برای شما در مسیر هدایت های خدا در زندگی تون افتاده وشما در دوره ها میگید هم شکر واشک میریزم این اشک ها از خدا بزرگی و عضمت خداست از اعتماد ایمان توکل به خدا که شما میگید. من با یاد آوردن زیبای ها نکات مثبت و دیدن زیبای ها از احساس که با قوانین در تضاد هست خارج میشم که اصولاً به شکر گذاری میرسم یعنی من همش دنبال شکر خدا کردن میگردم این راه بهم کمک میکنه و بعضی وقت ها هم پناه میبرم به خوابیدن. استاد واقعا شکر گذار خدام برای وجودت و بی نهایت سپاس گزار شما و مریم خانم هستم که جلوه زیبای روح خدا هستین دوستتون دارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    الهام دادخواه گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    اول از همه تشکر میکنم از شما که قدم به قدم با صحبت ها و فایل های که روی سایت قرار میدید، باعث می‌شوید با خودمون و نقاط قوت و ضعفمون آشنا بشیم و مچ گیری کنیم و سعی در بهبود آگاهانه وجودمون کنیم و بطور اصولی کیفیت زندگیمون رو بالا ببریم.

    واقعا احساس خوشبختی میکنم که با این قوانین آشنا شدم و از همه مهم تر اشتیاق در عمل کردن به گفته ها و آموزه های شما استاد عزیز دارم ،در زمانی که اطرافیان و دوستانم درگیر مسایلی هستند که راه حلش بسیار ساده و با آگاهی و عمل کردن به قوانین هست.

    من قبل از ازدواجم خیلی زود جوش بودم و با همنشینی با همسرم یاد گرفتم کنترل ذهن کنم و الان میفهمم که درخواستی که داشتم برای آرامش ذهن و زندگی ام،باعث شد با همسرم آشنا بشم و در قدم بعدی با سایت شما ،تا آرام آرام به آرامش واقعی و اصلی برسم.

    راهکارهایی که در کنترل ذهن بطور کلی چه شادی و هیجان و چه عصبانیت انجام میدم:

    1) با همسرم در هر ساعتی از شبانه روز هم که باشه،به دل جاده می‌زنیم و ساعت ها در مورد مسأئل مثبت صحبت میکنیم و یا اگر عصبانی باشیم به وجه مثبت جریان توجه میکنیم و اگر نکته ای نباشه،زیبایی جاده و اطراف رو به زبان میاریم

    2)آهنگ شاد و رقصی گوش میدم و چون علاقه به رقص دارم، ذهنم رو به چالش رقص وادار میکنم حتی در ذهنم که مثلاً با این ریتم آهنگ چه رقص ها و حرکت هوایی میشه کرد. در زمان هایی که تنها هستم

    3) پیاده روی کردن

    4) آتیش روشن کردن و پرکردن فایل بصورت صوتی در زمان‌هایی که تنها هستم

    5)موبایلم رو خاموش میکنم تا با کسی صحبت نکنم و به آرامش نسبی برسم و هوش هیجانی ام فروکش کنه

    5)و در نهایت از زمانی که با شما و سایت شما آشنا شدم، پلی کردن فایل های شما استاد عزیز و جمع و جور کردن افکارم .

    امیدوارم راهکارهایی که اشاره کردم و واقعاً هم برای من موثر هستند، ایده ای برای دوستان هم فرکانسی ام در کنترل هیجانات ذهنی باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: