عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به استاد ارجمندم وخانم شایسته عزیز ودوستان گلم
خداروشکر بخاطر امروز وبخاطر یه فرصت دیگه
اول باید بگم استاد شما بی نظیرید احسنت به شما واولین چیزی که از این فایل نظرم را جلب کرد رنگ فوق العاده تیشرتتون وآن فضای منحصر بفرد
از تصمیمات اشتباهی که تو زندگی داشتم وهمه تصمیمات اشتباه من ناشی از بی ایمانی وباور نداشتن قدرت خداوند است من تجربه دو تا از تصمیمات اشتباهم را میگم خیلی برام درس داشت ولی در کنارش خیلی هم درد داشت اولین تصمیم اشتباهم موندن در رابطه زناشویی بود که با این باور اشتباه که زن با لباس سفید میره خونه شوهر وبالباس سفید میاد بیرون وترس از قضاوت دیگران وترس از آبروریزی وحرف مردم 12 سال از بهترین سالهای عمرم را برای تغییر شخصی تلف کردم که حتی خانواده اش هم قبولش نداشتند ومن بخاطر وابستگی شدیدم وترسهام همه چیز را تحمل میکردم تا یه شب بخدا گفتم بگو چکار کنم واز آن آقا البته بعد از مرگ فرزندم جدا شدم ودرسهای بزرگی گرفتم که آدم فقط باید روی خدا حساب باز کنه باور به اینکه من میتونم زندگی بهتر با شخص بهتری را داشته باشم البته آن موقعه با سایت شما آشنا نبودم ولی فیلم راز را دیده بودم وپا رو ترسهام گذاشتم وتصمیم به طلاق گرفتم دیگه هیچ چیز به جز خودم برام مهم نبود وخداروشکر بعداز یکسال همسری دارم که از هرلحاظ ایده آل هست
تجربه دوم:محیط کارم یه حرفی از همکارم شنیدم که من بشدت عصبانی شدم وشروع کردم به دعوا کردن با آن شخص بعد مشخص شد اصلا منظور ایشون از بیان آن حرف برطرف کردن مشکل یکی دیگه از همکارا بوده
قبلا زیاد عصبانی میشدم زود از کوره در میرفتم اگر با همسرم بحث میکردم اگر یک کلمه او میگفت من ده تا جواب میدادم ولی الان فقط سکوت میکنم یا تو ذهنم با خدا حرف میزنم وهمین واکنش سبب شده حتی اگر حق با او باشه بیاد از من معذرت خواهی کنه
راهکاری که استفاده میکنم نوشتن 2 خط خطی کردن کاغذ 3 سکوت 4به چیزهای دیگه فکر کردن
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
سلام دوست عزیز
تحسین میکنم راهکارتونو منم این مشکلو داشتم ولی تجربه م ثابت کرده به جای اینکه بحث و مشاجره کردن که فقط بحث بالا میگیره و حرمتا شکسته میشه سکوت کنی و اگر نیاز بود در زمان مناسب راجب موضوع صحبت بشه
سکوت کردن و خاتمه دادن به بحث واقعا در ارتباطات نزدیک خیلی مهمه مخصوصاً زندگی زناشویی و رابطه عاطفی ، آقایون اصلا از جروبحث و یکی به دو کردن نه تنها لذت نمیبرن که باعث میشه از اون فرد به مرور زمان دوری بگیرن هرچند که عاشقشم باشن ،، ولی سکوت باعث میشه اون اتفاق دیگه پیش نیاد به قول خودتون اگه خودتم مقصررباشی اون پیش قدم میشه
بازم ممنون که به نکته خوبی اشاره کردی امیدوارم دوستان ازش استفاده کنن به نظر من خیلی خیلی مهمه رعایت این نکته
موفق و خوشبخت باشی عزیزم
سلام
سلام
دوست عزیزم هایده جان دقیقا درسته ممنون که وقت گذاشتی وکامنتم رو خوندی وجواب دادی بقول استاد کنترل ذهن این مواقع خیلی مهمه که اجازه ندی نجواها افسار زندگیت رو دست بگیره وگرنه هروقت همه چی گل وبلبل که کنترل ذهن کاری نداره آن موقعه اصلا نجواها نمیان که ما بخوایم کنترلشون کنیم
از صمیم قلبم ازت سپاسگزارم
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان بابت تهیه این فایل ؛
اگه من بخوام از تجربه تلخی که برام افتاد بگم ، من خیلی سال پیش یعنی حدود 18 سال پیش تو سن 16 سالگی از سر بچگی عاشق دختر عموی خودم شدم
یه عشق یه طرفه ی بی حاصل ؛ البته اونموقع که درکم زیاد نبود ، خلاصه دو سه سال بعدش یعنی 18،19 سالگی رفتم سربازی ولی بخاطر این عشق و علاقه چندین بار از سربازی فرار کردم و اومدم خونه ، کلی سرزنش میشدم از طرف خانواده و اطرافیان ، نه تنها اون عشق و علاقه برا من سودی نداشت ، بلکه بخاطر اینکه چندین بار فرار کردم از سربازی من 6 ماه اضافه خدمت خوردم و مجبور بودم تحملش کنم تا تموم بشه ؛
یا تو بحث روابط ، یادمه یبار از سر دلسوزی اومدم به دوستم یه حرفی رو زدم که یعنی کمکش کنم ، بعد متوجه شدم چقدر اون حرف اشتباه بود و چقدر اون بنده خدا رو ناراحت کردم ؛
جاهایی هم بوده تونستم احساس خشم و عصبانیتم رو کنترل کنم ار طریق یه جمله ای که چند سال پیش یبار صاحبکارم بهم گفت ، اون میگفت وقتی یه الاغ بهت جفتک میزنه ، ایا تو هم برمیگردی بهش جفتک بزنی ؟؟ خخخ
دیدم واقعا راست میگه ، منم از اونموقع هر کس چیزی میگفت که قرار بود من واکنشی نشون بدم این جمله میومد تو ذهنم و اتفاقا چقدر بهم کمک کرد ؛
راه هایی که به من کمک میکنن تا بتونم تو لحظات احساسی ناجالب بتونم یکم آرومتر بشم یکیش رانندگی کردنه ، یکی دیگه پخش یه اهنگ و همخونی با اون اهنگه ، یکی دیگش ورزش کردن و وزنه زدنه ، یکی دیگش یاداوری اون ایاتی از قرآنه که خدا واضح میکه شیطان کارش اینه که شما رو محزون کنه ، یا خدا میگه شیطان دشمن آشکار شماست ؛
با انجام این کار ها خیلی من میتونم حسمو بهتر کنم خداروشکر ؛
بازم ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
سلام استاد عزیزم
چند روز پیش یه موضوع ناخواسته پیش اومد
برام تقرریبن یه ربع حالم اوکی نبود و من اون
لحظه دوتا عکس عمل داشتم جنگ و دعوا با طرف
مقابل یا کنترل ذهن و قضیه ب نفع من تموم بشه
راهکار چی بود ؟اومدم سریع نوت گوشی باز کردم
ونوشتم و سوال پرسیدم گفتم آیا این چیزی هست
ک بخوام راجبش حرف بزنم؟آیا احساس خوب بهم
میدهد ؟آیا ارزش فکر کردن دارد ؟استاد بعد از
نوشتن خیلی راحت فراموش شد اون موضوع
و بعدش چقدر خودما تحسین کردم ک ب این
خوبی کنترل ذهن داشتم و واکنش نشان ندادم
و فایل چند روز پیشتون ک گذاشتین اتفاقات یکسان
نتایج متفاوت خیلی این عنوان تو ذهنم موند و یادآوری
کردم ب خودم
سلام خدمت تمامی اعضای این خانواده بهشتی
استاد فرهیخته اونچه من از این فایل ارزشمند برداشت کردم اینه که ماها همه ممکنه درطول روز درشرایطی قرار بگیریم که از لحاظ احساسی بهم بریزم مخصوصا در حوزه روابط
مثلا کسی توهین کنه تحقیر بشیم موردقصاوت قرار بگیریم انتقادشدیدی ازمون بشه وخلاصه به هرطریق ما دچار احساسات منفی شدید بشیم
خشم عصبانیت ترس نگرانی و….. در اینجور مواقع کنترل ذهن واقعا هنر بزرگی هست واینکه بتونیم احساساتی تصمیم نگیریم چون اوت لحظه ما اصلا نمیتونیم درست واصولی تصمیم بگیریم وبعد که آب از آسیاب میفته تازه متوجه میشیم که چه رفتار اشتباهی انجام دادیم وچه بسا در بعصی مواقع عواقب بسیییییار سنگینی داره
حالا راه حل چیه
سریع ترین روش همونطور که استاد بزرگوار هم فرمودند بنظر من همون نفس عمیق هست اینکه بتونیم چندتا نفس عمیق بکشیم یا مثلا تا شماره10بشماریم تا یکم اون احساسات شدید فروکش کنه وبهتر بتونیم تصمیم بگیریم
کار مهمتر بنطر من در اینجور مواقع ما باید بخودمون بگیم آره درسته که حرفش یا رفتارش خیلی عصبانی وخشمگینت کرده وحق کاملا با تو هست اما بزار برای فردا ومرتب اینو به خودمون بگیم یعتی احساساتمونو انکار نکنیم کاملا بپدیریم وبه خودمون حق بدیم که الان حق من هست که عصبانی خشمگین و…بشم اما بزارم برای فردا
وقتی به خودمون حق میدم ازدرون آروم میشیم بعدسکوت میکنیم میزاریم یکم زمان بگذره بعدا بهتر میتونیم مسئله رابرسی کنیم و آگاهانه تصمیم بگیریم حتی اگه لازم باشه درمورد برخورد بد کسی باهاش صحبت کنیم کاملا هوشمندانه وجرات مندانه ناراحتی خودمونو از اون رفتار وگفتار بدش نشون میدیم یعنی درکمال ادب واحترام بهش میگم فلانی فلان حرفت یا رفتارت خیلی بمن احساس بدی داد وبا گفتگو درکمال ادب واحترام اما جراتمندانه مسیله راحل میکنیم
یا گاهی وقتی یکم زمان میگذره وبتونیم از دید اون به مسئله نگاه کنیم شاید حق با طرف مقابل ماباشه وما در اون شرایط احساسی بناحق اونهمه عصبانی وخشمگین شدیم.
پس بنظر من بهترین کار زمان دادن هست حالا هرکس این زمانو ی جور برای خودش تعریف میکنه
یکی باراه رفتن وصحبت با خودش وخدای خودش حتی اگه موقع راه رفتن لازم باشه گریه کنی دادبزنی وهرروشی که خشم توراخالی کنه حتما حتما اینکارو بکن چون احساسات منفی بنطرم حتما باید تخلیه بشن چون اگه تخلیه نشن هم به سلامتی ماضرر میزنه وهم انباشه میشن وممکنه جایی که نباید اونهارا تخلیه میکنم واصلاحا میگن بالا اورده یعنی جایی دیگه ناراحته ولی روکس دیگه تخلیش کرده.پس حتما حتما این احساسات منفی را تخلیه کنیم با نوشتن وکاعد حتی اگه ازکسی ناراحت هستم هرحرفی که میخواستیم بهش بگم روکاعد بنویسم شده بدوبیراه هم بهش بگیم هیچ اشکالی نداره گریه کنیم داد بزنیم ولی جای خلوت وتنهایی باشیم بکس بزنیم خلاصه این احساسات منفی وقتی تخلیه میشن خیلی به آروم شدن آدم کمک میکنه بعد که یکم زمان میگدره وآروم شدیم حالا خیلی آگاهانه تر وعاقلانه تر میتوتیم مسئله رابرسی کنیم وتصمیم درست واصولی بگیریم
مانا وپایدار باشید
توی گذشته ی خیلی دور یعنی حدود پونزده بیست سال قبل وقتی نوجوان بودم خیلی پیش میومد که موقع عصبانیت یا احساس بد مثل تحقیر شدن کارهای خیلی خطرناکی انجام میدادم مث خورد کردن گوشی و وسایل اتاقم یا ضربه زدن به خودم مثل خودکشی ناموفق، اما هر چی بزرگتر شدم این مورد خیلی به ندرت پیش میومد و از وقتی با قانون آشنا شدم هر چی تلاش میکنم که موردی این چنینی یادم بیاد میبینم چنین موردی نبوده اصلا تو زندگیم، یعنی من از قانون برای این موارد و لحظات سخت خیلی زیاد استفاده کردم و خیلی برام مهم بوده توی لحظات سخت خودم رو کنترل کنم، هر وقت هم موارد مشابه پیش میاد تنها موردی که میتونه بهم کمک کنه رفتارهایی مثل پیاده روی یا دوش گرفتن یا نفس عمیق کشیدن نبوده بیشتر یادآوری موارد مشابه گذشته بوده که توی این شرایط قرار گرفتم و خودم رو کنترل کردم و بعد همه چی به نفع من شده، من به شدت به تاثیر احساس خوب در نتایج ایمان دارم اینقدر این مورد برای من واضح و بولد هست که هر وقت موردی پیش بیاد که بخواد به هم بریزتم حواسم جمع هست که خودم رو کنترل کنم، از وقتی روی خودم به صورت جدی دارم کار میکنم کم موقعیتی پیش میاد که بخواد عصبانیم کنه یا بترسونتم و انصافا زندگیم روان شده و اتفاق بد یا شرایط بد احساسی کم برام پیش اومده، اما موارد فراوانی دارم از اطرافیانم که توی کار یا توی روابط نتونستن خوب خودشونو کنترل کنن و به قول خودمونی گند زدن و مث چی پشیمون شدن، یه مورد دعوای همسرم با خواهرمبود که تبدیل به دعوای فیزیکی شد و مادرم هم که شاهد صحنه بود اونم احساساتی رفتار کرد این وسط تنها کسی که آروم بود من بودم و در نهایت تنها کسی که هیچ ضرر احساسی یا غیره رو متحمل نشد من بودم اونا بعدها که متوجه اشتباهشون شدن که نباید تو عصبانیت حرف بد یا رفتار بدی میکردن به شدت به عزت نفسشون لطمه وارد شد اما من خیلی احساس قدرت و اعتماد به نفس کردم و الان مثل یک قدیسه هم برای همسرم و هم خواهرم قابل احترامم جوری که به خاطر من و در حضور من بسیار زیاد مراعات میکنن، کلا چون شخصیت آروم و خونسردی دارم و خیلی کم پیش میاد یا میشه گفت جدیدا اصلا پیش نیومده عصبانی بشم برای دیگران خیلی قابل احترامم و خودم هم این خصلتم رو خیلی دوست دارم.
برای من بیشترین موردی که کمک کننده بوده ترک کردن صحنه ی خشم یا عصبانیت و ترس هست، دور شدن از اون فضا خیلی به من کمک میکنه آروم بشم.
اما اینکه درمواقع شادی زیاد تصمیم اشتباه نگیرم توش ضعف دارم و باید روی خودم کار کنم، خیلی پیش اومده حتی جدیدا که به خاطر شادی درونی زیاد یه حرفی زدم و یه قولی دادم یا وعده ای دادم که بعد پشیمون شدم. ان شا الله که بتونم در تمامی موارد تقوا داشته باشم و خوددار باشم.
سلام
سلاام
سلاااام
به استاد عزیزم عباسمنش کار درست، بدن درست
به مریم بانوی کاردرست، مشتی
به همه ی اعضای خانواده و سایت استاد عباسمنش
خداروشکر که اینجام و این زیبایی ها رو میبینم و این گوهرها رو از زبان استاد عزیزم میشنوم.
استاد جان خدا حفظت کنه.
دوستت دارم.
و متشکرم بابت این همه عشقی که نثار من و مردم جهان میکنید.
در حال حاضر در موارد احساسی تسلط خیلی زیادی دارم بواسطه آموزه های شما استاد گرانقدرم.
از الگو برداری از سریالهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت که در چه شرایطی چه رفتار عالیی داشتید و چطور به مسائل نگاه کردید.
از قانون اعراض(بچه ها اعراض در لحظه معجزه میکنه) خیلی استفاده کردم و خیلی خیلی بمن تو کنترل احساساتم کمکم میکنه.
و فراوانی هم بسیار توی کنترل ترس و نگرانی بمن کمک میکنه.
تلاشم رو میکنم تا تصمیماتم بر پایه احساسات نباشن و حداقل اگر نتونم تنهایی تصمیم بگیرم با همسرم مشورت میکنم.
الان چون خیلی دارم رو بحث هدایت الله کار میکنم از خودش هدایت میخوام و خودش میبرتم هر جا دلم خواست.
تجربه من از ناتوانی کنترل احساس و تصمیم گرفتن توی لحظه فوران احساس منفی و جاهل بودن اینه که
با یکی از دایی هایم که بسیارهم نزدیک بودیمو خوش میگذروندیم به دلیل تهمت زدن به برادم بحثم شد و چنان خشمی من را فرا گرفت که با یه چکش توی دستم رفتم تا بکشمش.
چند نفر از کارمندانم توی دفترم اومدن جلوی من را بگیرن تا من نرم و دعوا راه نندازم.
ولی از خشم من ترسیدن و حقیقتا فرار کردن.
کسی جلوی من رو نتونست بگیره و من پشت تلفن هم بهشون گفتم میام تا بکشمت.
خبر به مادرم رسید و با من تماس تلفنی داشتن و کمی من رو آروم کردن اما من برای خالی شدن عصبانیتم رفتم توی مکان یه مشتری که باهاش مشکل داشتم و به دفتر من خیلی نزدیک بود و بمن توهین کرده بود دعوا راه بندازم که خداروشکر کل اون محله(محله ای که همه ی مغازه ها سبیل به سبیل مکانیکی هست و همیشه شلوغه) هم تعطیل بودن و کسی نبود که اربده کشیدن و فحاشی های من را بشنوه.
حسابی خالی شدم و
آره بشدت عصبانی بودم و چکش توی دستم، دستم خشک شده بود و دونفری با زور انگشتام رو باز کردن تا چکش رو دربیارن.
خدا خیلی من رو دوست داره که همه چی رو برای من طوری برنامه ریزی کرد تا من به کسی آسیب نزنم.
درسش هم این بود که سعی کردم دیگه به خودم چنین حدی از فشار رو نیارم که نتونم خودم رو و احساساتم رو کنترل کنم، نمیگم که توی اینکار صد درصد موفق شدم ولی با اطمینان میگم که پنجاه درصد به بالا احساساتم رو کنترل کردم. بماند که روابطم با دایی و خانواده مادرم بسیار زجرآور و محدود شد بحدی که عروسی و مهمونی های زیادی رو از خودم دریغ کردم از خوشی های زیادی خودم رو دور کردم و احساس نفرت رو توی وجودم کاشتم و بهش پروبال دادم.
خداروشکر الان رابطه ی مناسب و خوبی برقرار کردم و احساس نفرتم از دایی گلم از بین رفته و باهم خوب و خوش وقت میگذرونیم و دوستشون دارم.
من آدم بسیار عجول و پرحرف و بسیار توی مسائل نادرست عملگرا بودم
و همه بمن میگفتن اه چقدر حرف میزنی ببند دهنت رو مغزم درد گرفت.
خسته از این عادت نادرستم و ناراحت از ناتوان بودن در کنترل احساساتم از ته دلم از خدا خواستم تا هدایتم کنه تا بتونم درست بشم.
یه روز بعد از کار اومدم خونه و نمازم رو خوندم دلم شکسته بود و کم آورده بودم، نماز مغرب رو خوندم و نشستم سوره محمد رو خوندم و نماز عشا رو خوندم و طبق عادت اون زمان با باورهای اون زمان(که آخرین وقتی هست که با خدا ارتباط دارم و دیگه نمیشه خدارو داشته باشم تا نماز صبح که شاید بمیرم و خدا رو نداشته باشم) سجده آخر نمازم رو طولانی کردم، چشمام رو بستم و اشک ریختم، یهو صحنه قتلگاه کربلا اومد جلوی چشمام و من مثل فیلم سینمایی بیشتر وقایع کربلا رو دیدم و رفتم بالای سر جسد چندتا از شهدای کربلا نشستم، نمیشناختمشون و فقط نشستم و نگاه کردم توی یه گودال بودم یه دفعه دیدم یه جوان اومد سمتم و بدون هیچ مقدمه ای گفت: حسین سه روز، روزه سکوت بگیر.
و بعد برگشتم سر سجاده نماز و بدون هیچ حرفی رفتم و خوابیدم.
و سه روز بدون هیچ حرفی گذروندم.
یه تمرین که بمن کمک کرد تا بتونم الان آرامش بیشتری داشته باشم اینه که سه روز پشت سرهم روزه سکوت گرفتم اونم وقتی که سرآشپز یه پیتزافروشی بودم که روزانه 1000تا پیتزا میزدیم.
و من با نوشتن توی برگه با همکارانم صحبت میکردم
روز اول بسیار سخت بود ولی باورتون نمیشه دو روز بعد چقدر راحت بود و چقدر دوست داشتم.
بعد از این قضیه من صحبتهام بجا بود و کنترل روی احساساتم بیشتر شد.
تا موقعی که سال 98با استاد آشنا شدم
با آموزهای شما استاد عزیزم الان زمین تا آسمان با حسین قبلم فرق کردم و آروم تر شدم
جالبه که بواسطه برادر عزیزم سجاد طبسی نژاد که اومده بود تهران برای مسابقات ووشو با استاد کوه کمری بنیان گذار جیت کاندو چند ساعتی صحبت داشتیم.
من و همسر گلم فهیمه پژوهنده و سجاد عزیز،
ایشون برای هرکدوم از ما بواسطه ی رفتارمون توی اولین برخورد، لقبی دادن
و لقب من رو مرد آرام گذاشتن.
و بعد از اون هم بمراتب از آرامش من بمن گفته شد.
نمیگم الان دیگه شدم آرامترین یا کاملا روی احساساتم کنترل دارم اما خیلی پیشرفت کردم که بجز خودم دیگران هم در من این آرامش رو میبینن.
استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر وجود آرام شما که الگویی برای آرام تر شدن من بودید.
شاد
پاینده
وسازنده باشید.
با سلام دورد خدمت استاد عزیزو خانم شایسته که به ما کمک میکنند تا مسیر درست تری رو پیدا کنیم و سلام به دوستان هم راه و هم فرکانس..
بنده از اول کودکی تا قبل از آشنای خیلی ادم احساسی بودم و بیشتر تصمیمات رو احساسی میگرفتم وجای خدا خیلی میشستم و برای تغییر دیگران تلاش میکردم.یکی از این تلاش ها بعد از آشنای با قوانین بود که هرکی رو میدیدم دوستداشتم مسیر و براش تعریف کنم وبیارمش تو قوانین ولی مسخره میشدم..یه روز خونه خواهر زنم دعوت بودیم که شروع کردم رفتم بالی منبر و اینکه شما اشتباه فکر میکنید بباید ارتباط با خدا رو به این شکل قوی کنید خلاصه احساسات داشت منو وبا زنم به مشگل مینداخت چون خانواده زنم مذهبی هستن و زنم هم با وجود قوانین واستاد عزیز خیلی از تفکراتش تغییر کرده ووقتی به سمت خانواداش کشیده میشه دوباره از مسیر خارج میشود و رو زندگی من هم تاثیر میگذاشت و من فهمیدم دیگه دست از تغییر افکار و رفتار دیگران دست بکشم و روی خودم کار کنم تا به زنم کمک کنم تو مسیر من بیاد وبارفتارهایم بهش فهموندم که رفت وآمد با خانواده اش رو خیلی کم رنگ کنه و با توجه به گفته استاد روانشناسی ثروت 1 در اختیارش گذاشتم و در نبود من گوش میکنه و میگه چقدر خوبه که تو این مسیر امده …استاد عزیز و دوستان گرامی یه عید امسال به مدت یکماه از مدار خارج شدم بر عصر تصمیمات احساسی ودر آمد افت کرد پر ازنومیدی شدم …وزود شروع کردم به دیدن سفر به دور آمریکا نوشتن شکر گزاری اول صبح و تشکر از بابت داشته هایم …خدایا شکرت که دیگه دست از تغییر دیگران برداشتم و سرم تو لاک خودمه …شکر خدا صبح که بیدار میشم بعد انجام اهرم رنج و لذت میرم پارک و یک ساعت شروع به ورزش میکنم و از زیبای نزدیک خونه جدیدی که رهن کردم و نزدیک پارک هست لذت میبرم و گفته استاد ایمان بدون عمل حرف چرتی بیش نیست ..و این رو هم بگم بنده به کمک قانون تکامل فعلا امدم خونه بزرگ تری رهن کردم و انشالله تا یکی دوسال آینده خریدش میکنم…خدایا شکرت …..خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانش و بینشی که تفاوت این دو را بدانم…….آمین
درود خداوند بر استاد وراهنمای من
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم استاد به خاطر وجودتون
کنترل احساسات
چقدر مهم در تمام جنبه های زندگی، کنترل احساسات
اعم از ترس ،خشم،وحشت،نگرانی،عصبانیت که باعث میشه من بدترین تصمیمات رو بگیرم و تو این لحظات کنترل خودم که باز بر میگرده به کنترل ذهنم وحفظ آرامشم در جایگاهی که خدا هست وایمان به اوهست چه دلیلی داره که نتونم خودمو کنترل کنم خداوندا من به تو ایمان دارم وتو در منی وجایگاهی که مال توست برای من قابل کنترل است کمکم کن تا بتونم به بهترین نحوه ممکن خودمو کنترل کنم وتو را در وجودم هر لحظه که عصبانی وخشمگین ویا در کل احساساتی هستم حس کنم ونگذارم احساساتم مرا کنترل کنن وتصمیمات اشتباه بگیرم واز راه تو خارج شوم ربم به خاطر وجودت در من از تو سپاسگزارتر از همیشه به خاطر اینکه مرا آفریده ای تا بتوانم زندگی کنم وکنترل ذهنم را در دست بگیرم خداوندا بارها وبارها سر تعظیم به پیشگاهت فرو میاورم.
استاد درمورد اینکه آیا پیش آمده که تو عصبانیت کاری رو انجام بدیم وبعد پشیمون بشیم من تقریبا در این مورد سالهاست تو شرایطی بودم که بسیار بسیار این مسئله رو تمرین کردم وخداوند راشاکرم الان که شما دارین راجب این مسیئله صحبت میکنید بگم که بسیار این بحران رو داشته ام وتقریبا میتونم بگم در کنترل این مسئله استادم دقیقا چند روز پیش یکی از نیروهای بسیار پر تلاش وزحمت کشم رو به خاطر حسادتش وکنترل نکردن هوش هیجانی اش مجبور به اخراج شدم در صورتی که الان تقریبا داشت پیشرفت میکرد وجایگاهش از شاگردی تغییر کرده بود وتو شرایطی بود که داشت خوب پول میساخت میتونم بگم تقریبا راهش رو پیدا کرده بود وکلی اعتبار پیش من وخواهرم داشت به حدی که هر چی میگفت ما هم گوش میکردیم البته این تا جایی بود که درست میگفت تقریبا یه ماه از روی حسادت سر ناسازگاری برداشت وبالاخره نتونست خودشو کنترل کنه وتو عصبانیت هر چی دوست داشت گفت که منجر به اخراجش از کار شد وتمام زحمات چندین و چندساله رو تو عصبانیت با شکستن حرمتها از بین برد وبرای من چارهای جز اخراجش نذاشت.
امیدوارم خداوند پشت وپناهش باشه واز اشتباهاتش درس بگیره وخدا هدایتش کنه به سمت بهترین ها
شاگرد شما زهره یوسفی
سلام به استاد عزیز وهمه دوستان
خدا رو شکر بابت این استاد که همیشه در حال یادآوری قانون هستید.
من قبلا خیلی با آدمها بحث میکردم یا خیلی زود عصبانی میشدم . الان مدتهاست تلاش میکنم اصلا بحث نکنم. سعی میکنم اگر عصبانی شدم سریع محیط را ترک کنم در این صورت بعدا میتونم راجع آن خوب فکر کنم و تصمیم درست بگیرم.من قبلا در رابطه سریع با کوچکترین موضوع عصبانی میشدم اما الان به خودم میگم عصبانی و ناراحت شدن کار ذهن است من باید خودم کنترل کنم تا بتونم تصمیم درست بگیرم. عصبانی و ناراحت میشم هنوز اما سعی میکنم با دوش گرفتن خوابیدن ذهنم را کنترل کنم وآرام بشم. الان به خودم میگم من مسئول کار و حرف خودم هستم هر کسی میتواند هر حرفی بزند من باید کار درست انجام بدم فارغ از اینکه دیگران چی میگویند.
خدایا شکر بابت این استادخوش هیکل. خدایا شکر بابت پارادایس زیبا.
به نام خدای مهربانیها وسلام ب استاد عزیزم ومریم جان ودیگر دوستان هم مدار از استاد بابت این فایل خیلی تشکر میکنم فضای پردایس خیلی زیبا بود فایل گوش کردم وکامنت دوستان رو خواندم خیلی جالب نوشته بودن وسعی میکنم از این ب بعد از ابن اگاهیها ب دقت استفاده کنم چون من هم با احساست منفی وحتی مثبت تصمیم های عجیب غریب گرفتم ونتیجه شو هم دیدم از خدا خواستم در این مواقع بتوانم احساستم رو کنترل کنم تا پشیمانی ب بار نیاد از استاد دوباره تشکر میکنم در مورد این مبحث احساس کنترل بازم فایل بزار خیلی مفید وارزشمند خدا نکهدار