عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 32

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی بادرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1484 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستانم

    بله دقیقا هزاران بار تصمیمات احساسی باعث شده خسارات جبران ناپذیر بهم بخوره .رانندگی تو احساس خیلی بد یکبار رفتم تو میدون بزرگ شهر .یکبار چب کردم و چندین بارم باعث تصادفات حالا جزئی تر شد و واقعا حالا که فکر میکنم میبینم همش اونموقع قبل تصادفات من احساسات شدید منفی داشتم و هر چی شدیدتر تصادف سنگین‌تر و تو خرید و فروشم هرموقع احساس کمبود یا ترس و ناراحتی و حرص داشتم یه بلایی سرم اومده یاضرر کردم یا پولمو بردن یا پولمو دیر دادن بالاخره اذیت شدم .واقعا ممنونم استاد ازت بابت این آگاهی هایی که از الله میگیری رو به ما هم میدی دمت گرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    به نام خدایی که بخشنده است وبخشندگی رادوست دارد

    سلام وعرض ادب و احترام به توحیدی ترین استاد موفق جهان و همچنین همه ی عزیزانم درسایت که ازتجربیات زندگیشون دارم نهایت استفاده رو‌میبرم

    عاشقتونم که ازین دست فایلهای پرازتوحید برامون به اشتراک میذارید و هربار مسیر ما و ذهن ما رو به جاده ی آسفالتی پراز نعمت و آرامش تیون میکنید

    یکی از بارزترین تجربیاتی که من درزندگیم تونستم احساساتی تصمیم نگیرم و نتیجه ی اون پرازخیروبرکت و ارامش دائمی درزندگیم شد اینه که:

    حدود هشت سال پیش من با یکی از افراد فامیلمون که رقیب سرسختانه ی من درزندگیم بود و هنوزم بااینکه هیچ رابطه ی خانوادگیی باهم نداریم بامن رقیبه،بخاطر توهینات و تهمتهایی که پشت سرمن میزد ومن فقط به طور غیرمستقیم بهش فهموندم که همه ی این حرفها به گوشم میرسه و دست از زندگی منوهمسرم بردار،وازون موقه به بعد دیگه کاری به کارش نداشتم و همه چیو به خدا سپردم و براش ازخداوند هدایت خواستم

    ایشون وقتی متوجه شدن که من متوجه تهمتهایی که میزنه هستم،چنان به اوج عصبانیت رسید که چرامن هیچ واکنش نابهنجاری نشون ندادم و درعوض کاملا هم ریلکس بودم،وهربارجوری رفتارمیکرد که منو از کوره دربیاره،

    اما کاری که من میکردم فقط اعراض بود و بی توجهی به حرفهاوورفتارای اون.

    وهمین باعث عصبانیت بیشتر اون میشد که چرامن هم مثل خودش‌ نیستم و با جروبحث نخواستم چیزیو ثابت کنم،درواقع هدف ایشون این بود که یکبار هم توی زندگیش شده عصبانیت و واکنش منو نسبت به این حرفها ببینه

    اماتنها‌کاری که میکردم باخدای خودم حرف میزدم و آیه ی ومکرو ومکرالله والله خیرالماکرین رو زیاد تکرارمیکردم

    الان میفهمم که‌چقدر خوب داشتم ازقانون بصورت ناخوداگاه استفاده میکردم

    نتیجش این شد که اولا خودش بازبانورفتارخودش عزتواحتراموشخصیتش روجوری زیرسوال برد که بدون اینکه من هیچ‌تقلایی برای اثبات کردن اینکه من خوبم یااون بد،خداوند کاری کرد که اولامقصروبی گناه برای همه ثابت شدوخداروشکر الان سالیانه ساله ما باهم هیچ رابطه ای نداریم

    اون اوایل زیاد نمیتونستم خودمو کنترل کنم و هرموقع میدیدمش چنان قلبم به تپش درمیومد که احساس میکردم الان سکته میکنم

    ولی بعدازآشنایی کامل باقانون جهان هستی فهمیدم که من بااین احساسم دارم هربار به اون قدرت میدم و شرایط جوری پیش میرفت که من اونوتوی جمع فامیلی بیشتر ببینم

    ازون به بعد قلباً سعی کردم اونو ببخشم فقط بخاطر ارامش روحو روان خودم و اینکه فضای قلبم رو ازکینه خالی کردم،واتفاقی که افتاد این شد،جهان کاری کرد که تمامه اون تهمتهاوتوهینات توسط فرده دیگری به خودش زده شد جوریکه انقدر آرامش زندگیش بهم خورد که رابطش باشوهرش تامرز طلاق هم پیش رفت

    و درعوض زندگی من سرشار ازخیروبرکت وارامش و پرازعشقومحبت باهمسرم…

    درواقع اون باحرفاش کاری میخواست بکنه که همسرم به من بدبین بشه ولی من اونقدر به خودم مطمئن بودم که واقعا نسبت به اون تهمتها بی حس بودم،فقط من اون موقه درحده یک هشدار بهش گفتم که خودشو خسته نکنه ونمیتونه منو بااون حرفها از پا دربیاره

    وخداروشکر خدا تاالان یارویاورم بوده و بااستفاده ازین آموزشهای گران قیمت وباارزش جهان ومدارها کاری کرده که سالوماه هم چشممون به چشم هم نمیوفته

    اینم بگم که ماازلحاظ فیزیکی خونهامون تکیه به همدیگست،اما واقعا ازلحاظ فرکانسی چنان در دنیای جدای ازهم زندگی میکنیم که حتی نشده به طور تصادفی هم ما دم درحیاطمون چشممون به همدیگه بیوفته

    اون اوایل تحت تأثیر اطرافیان بودم که اونو ببخش و دوباره باهمدیگه رفتوآمد داشته باشید،(اینم بگم که اطرافیان برای این متوجه قضیه ی ما شدن چون خودش توی جمع جوری رفتارمیکرد که همه متوجه میشدن چی بین ماگذشته و فکرمیکرد که بااین رفتارها منو ازچشم بقیه میندازه،درصورتیکه من بدون اینکه رفتار ناپسندی جلوی کسی داشته باشم همین باعث شد که مقصر اصلی هم شناخته بشه)

    اما یچیزی ته قلبم اجازه نمیداد که من بخوام دوباره باهاش رفتوامد داشته باشم

    الان بعدازهشت سال تازه میفهمم که چقدر درست به صدای قلبم گوش کردم و نخواستم دوباره پامو توی خونشون بذارم،(قبلا یکم خودموسرزنش میکردم که شاید کارم نادرست باشه که بخشیدم اماباهاشون رفتوامدنمیکنیم ولی بعدن فهمیدم که کاره درست رو من کرده بودم)چون میبینم اونهایی که باهاش درارتباطن آرزو دارن یه اتفاقی رخ بده که دیگه ارتباطشون رو بااونها قطع کنن

    میدونید دوستان؟وقتی که آدم باکسی روراست باشه و صداقت توی رفتارش باطرفش پیشه کنه و اون طرف باهاش صداقت نداشته باشه،یه اتفاقی شبیه اتفاق من براش رخ میده تابفهمه طرف مقابلش باهاش چند مرده حلاجه

    (اون طرفی که میومد به من میگفت که فلان آدم این تهمتارو بهت میزنه شاید کارش درست نبود که خبر برام میورد،امابهرحال همینم یه واسطه ای بود تامن بشناسم با چه کسی رفتوآمددارم و چقدر باهاش صادقانه رفتارمیکردم و تااون موقه متوجه نمیشدم)

    و اینکه اگه ادم نخواد خودشو اثبات کنه و قسموآیه بیاره که من اینجوری که توفکرمیکنی یامیگی نیستم،به خداقسم خداجوری آدم گناهکارو زوال عقل میکنه که خودش بازبانو رفتارخودش گناهکاروازبی گناه به اثبات میرسونه،فقط کافیه همه چیو به خدای بزرگ سپرد و ایمان داشته باشه به اون رب العالمینی که بهترین مکرها رو میتونه به مکاران برگردونه.

    امیدوارم بااین تجربه ای که داشتم به دوستان عزیزم کمک کرده باشم،و به خودم هم یاداوری کنم اون روزهاموکه چقدر به خدای بزرگم متوکل بودم وجواب توکلم رو داد

    هرچند که جای کاردارم بازهم بتونم تو قسمتهای دیگر زندگیم بهتر خودمو کنترل کنم و نتایج بهتری بگیرم

    این آموزشهاواقعا مثل گنج میمونن که هرکسی لیاقت شنیدنشو نداره

    ازون روزیکه خالصانه تصمیم گرفتم باخودم درصلح باشم و نخوام چیزیو به زور برای کسی ثابت کنم،خداروشکر دیگه ازین موردا هم برام پیش نیومده

    این اتفاقی که اون سال برام پیش اومد قطعابخاطرفرکانس ذهن خودم بود،چون الان که فکرشو میکنم باخودم درصلح نبودم همیشه زمینوزمان رو مقصراتفاقات زندگیم میدونستم و اگه چنین تهمتایی میشنیدم چنان پیش خودم خودمو مظلوم واقع میکردم که چرا میتونن راحت پشت سرمن اینجورحرفارو بزنن

    همین احساس مظلوم واقع شدنم باعث میشد ازین جنس اتفاقات رو برای خودم جذب کنم

    الان انقدر برای خودم ارزش قائلم که اجازه نمیدم حتی ازلحاظ فیزیکی هم باهمچین آدمابرخورد داشته باشم

    استاد من اونموقه حالم باخودم خوب نبود هیچوقت دوس نداشتم خودمو توآینه ببینمو قربون صدقه ی خودم برم،و همین باعث میشد آدمایی همجنس این آدم رو جذب زندگیم کنم

    چون الان که رفتارای قبل اون طرف روهم بررسی میکنم میبینم که دقیقا اون هم حالش باخودش خوب نبود،همیشه دنبال یه چیزی بیرون ازخودش بود که حالشوخوب کنه

    مثلا هرچندوقت یک بار قالیومبلو وسایل جدید برای خونشون خریدن و دوباره حال بدباهمسرش روتجربه کردن بود

    البته من تااین حدنبودم که بخوام بااینجور عوامل حالمو بهترکنم،اما همیشه هم انتظارداشتم دیگران جوری رفتارکنن که من حالم خوب بشه

    الان‌خداروشکر حاااله دلم باخودم درتنهایی خودم عااااالیه،و عمدا یک موقعیتی برای خودم پیش میارم که تنهاباشم و بادوره ی دوازده قدم عشششق میکنم

    استادجان عاشششقتونم که این دوره ی ارزشمند رو برای بچه هاتون باعشق آماده کردید

    اینقدر این آموزشای دوازده قدم پرمحتواست که الان دوساله فعلا درمداردرکشون قرارگرفتم وخیلی مونده تابخوام متعهدانه به تمومه اون تمرینات عمل کنم

    خیلی خیلی بهتراز دوسال قبلم هستم،اصلا ازلحاظ واکنش نشون دادن رفتارام نسبت به اتفاقات زندگیم خیلی ریلکس عمل میکنم ولی خیییلی میتونم بهترازینم عمل کنم ونتیجه ی بهتری بگیرم

    اینم بگم از همسرعزیزم بسیارسپاسگزارم که دوره ی دوازده قدم رو به عنوان هدیه برام خریدن

    یعنی روزی نیست که بخاطرایشون ازخدای رب العالمینم سپاسگزاری نکنم،انقدر ازهدیه ی ایشون خوشحالم که احساس میکنم بزرگترین ثروت دنیارو به من هدیه دادن

    ازشمادواستاد عزیزم هم کمال سپاسگزاریو دارم که اینقدرسخاوتمندانه مسیر انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم رو به ما یاداوری میکنید️

    عاشقتونم دوستتون دارم باعششق دستان پرازمهرتون رو ازراه دور میبوسم

    هرکجاهستید شادوسلامت وپرازارامش باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1464 روز

      سلام صفاجان دوست عزیزم

      فکر کنم اولین باره برای شما دوست عزیزم کامنت مینویسم

      ولی همیشه از نام با صفای شما خوشم میومد وقتی بین کامنتها نامتون رو میدیدم

      و تصویر زیباتون هم دیدم و بخاطر زیبایی تون تحسینتون میکنم عزیزم

      عزیزم خیلی برام جالب بود ، این اتفاق که من حدود دو سه روز قبل ، رفتاری از شخصی دیدم که از قضا ، خونمون کنار هم هست . و امروز ، فکرم مشغول رفتار اون فرد شده بود و از خداوند هدایت میخواستم

      من او رو بخشیده ام ولی به خداوندم میگفتم خدایا بارها دیدم که افرادبارفتار منفی رو بردی به شهرهای دیگه تا من اذیت نشم حالا درباره این افراد که خونمون کنار هم هست ، برام یه کاری بکن…و یامن هجرت کنم یااونها رو ببری جای دیگه یا تغییر بدن رفتارشونو …

      خلاصه فکرم تو این مسائل بود

      و خداوند هدایتم کرد به سایت و اولین کامنتی که چشمم خورد کامنت شما بود و فقط متعجب شدم از این کامنت که دقیقا به مساله من اشاره میکرد

      دوست عزیزم واقعاازت ممنونم که تجربتو نوشتی برای من که خیلی مفید بود

      من ارتباطم رو بااین افراد به حداقل ممکن رسوندم اما همون گهگاه دیدنشون هم تاثیرات منفی داره و من فقط میدونم قانون میگه توجه برزیبایی هاو اعراض از ناخواسته ها،سکوت،بخشش،صبر و طلب هدایت از خداوند برای خودمون و همه …شکرگزاری ، تمرینات استاد رو انجام دادن و سپردن همه چیز به خداوند…

      اتفاقا قبلا دررابطه باهمین افراد دقیقا اتفاقی افتاد آیه ی و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین رو تجربه کردم . ولی گهگاه بازم از اون رفتارهاازشون میبینم و باز بااستقامت به مسیرم بالطف ربم ادامه میدم

      جهان زیبایی که خداوندم بمن نشون داده ، انقدر شگفتی داره که من بتونم توجهم رو بزارم روی نعمتهای رب عزیزم و از خداوند برای اون افراد طلب آرامش وهدایت الهی رو بکنم و رها کنم و به خودم و خدای خودم مشغول باشم

      صفاجان گل برات از خدا بهترین ها رو آرزو میکنم …بهشت رو در دنیا و آخرت برات میخوام و به خدا میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مسعود شهلی بر نیا گفته:
    مدت عضویت: 3671 روز

    سلام

    ممنونم استاد عزیزم ️️️️

    این فایل برای من بود

    امروز دو مورد قرارداد بود که احساسی داشتم عمل میکردم که با این فایل تصمیم گرفتم حساب شده عمل کنم و برای خودم قانون اینکه هیچوقت احساسی تصمیم نگیرم رو اجرایی و تمرین کنم

    چون قبلا تجربه کردم، مخصوصا در شراکت چند مورد احساسی داشتم که نتیجه اش قطع رابطه و همکاری بود، با توجه به اینکه هفته آینده دارم میرم با یکی از کارخونه های مطرح کشور قرارداد همکاری ببندم، تصمیم گرفتم حداقل 24ساعت مفاد قرارداد رو مطالعه تجزیه و تحلیل کنم بعدش قرارداد امضاء بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    به نام خداوند غفور رحیم

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم در سایت

    خدارو شکر این فایل خیلی از این به بعد جلو دار من هست چون استاد اولین و بهترین الگو در همه ابعاد زندگی من هست و معیار درست بودن یا نبودن هر رفتارم در زندگی ام استاد رو انتخاب کردم که خدارو شکر به نظرم جزء بهترین نعمت های خدا در زندگیمه

    خب طبیعیه که تا الان اشتباهات زیادی داشتم در تصمیم گیری های احساسی در شرایط ترس

    خشم

    دلسوزی و ترحم

    جلب ترحم

    در شرایط نا دلخواه

    ولی خب اولا باید بگم که خیلی احساس گناهم از بین رفت با طرز فکری که استاد بهم داد

    و با عذر خواهی و تلاش برای بهتر رفتار کردن با دیگران دیگه به گذشته و رفتار هایی که داشتم فکر نمیکنم که باعث تکرار اون ها نشم با ارسال فرکانس ولی باید اعتراف کنم که میخوام به صورت جدی تری در اینجا تصمیماتی درست بگیرم و تعهداتی غیر قابل مذاکره بدم

    من مدت زیادی هستش که در هر شرایطی در ذهنم میگم که خب الان قانون میگه باید چیکار کنم و دائم شنیده های استاد رو در ذهنم میچرخانم و سعی میکنم درست رفتار کنم الخیر فی ما وقع رو همیشه جلوی چشمم داشته باشم و سعی کنم با اون حس بهتری رو ایجاد کنم برای خودم

    و این که اگر من ادم شادی باشم ولی تصمیمات رفتار اشتباهی داشته باشم شرایط انقدر سخت میشه تا فرد از پا در بیاد

    پس سعی میکنم که اصولی که استاد میگه رو لود کنم در رفتارم

    از این به بعد سعی میکنم در شرایطی که دیگران طوری که درست نیست رفتار میکنند من اعرض انهم رو انجام بدهم و اعراض کنم روی برگردان از اون کار نادرست و در اون لحظه واکنشی انجام ندهم اگر امکانش بود از اون فضا دور بشم پیاده روی ای بکنم و ذهنم رو مرتب کنم توجهم رو بزارم روی نکات مثبت به صورت اگاهانه

    یکسری باور ها هم هست که به صورت ریشه ای خیلی از اوقات از ادامه بحث جلو گیری میکند

    مثل این قانون که ما قادر به تغیر دیگران نیستیم

    پس بحث نمیکنیم تا اون چیزی که ما میخوایم رو همسرمون پدرمون مادرمون و … قبول کنند چون ما قادر به تغیر دیگران نیستیم ما فقط میتونیم به نکات مثبتشون توجه کنیم تا اون نکات مثبت در زندگی ما گسترش پیدا کنه

    قانون این که سعی نکنم تا بگم حق من خورده شده و من مورد ظلم قرار گرفتم و دیگران کار رو درست انجام نمیدن و اصلا دیگران رو حذف کنم و مسعولیت زندگیمو خودم و فقط خودم به گردن بگیرم اینجوری توقع بیجا از کسی ندارم و هیچ کس نمیتونه به من اسیبی برسونه وقتی که من توجه ام رو نکات مثبته و قدرت رو فقط به خالق و مدیر این جهان هستی دادم و در مدار درستی قرار دارم و سمت خودم دارم روی خودم و باور هام به صورت خوبی کار میکنم و احساس خوبی دارم فقط اتفاقات خوبی وارد زندگیم میشه نقطه سر خط

    و قانون دیگه این قانون هست که با هرچه بجنگی ریشه اون موضوع بیشتر وارد زندگیت بشه شاید بتونی روی اون نفر رو کم کنی یا اون مشگل رو برطرف کنی ولی افراد نا مناسب بیشتری در قالب یک شخص دیگه با همون ویژگی های نامناسب وارد زندگیت میشن

    پس این قوانین هم میتونه به من کمک کنه که کم تر با دیگران بحث کنم بجنگم سعی نکنم که اون ها هم مثل من فکر کنند

    ولی خب به هر حال تضاد به قول استاد همیشه وجود داره و تضاد ها میان که به ما کمک کنند تا نسخه بهتری از خودمون رو بسازیم

    خب در این شرایط یعنی شرایطی که احساس غلبه کرده بر ما حالا احساس ترس احساس عصبانیت احساس اینکه داره حقی ازت ضایع میشه احساس اینکه داره توحین میشه خشم غم یا احساس اینکه فرصت ها کمه حس طمع یا کمبود و.. کنترل زبان یا دهان اولین کاریه که من باید انجام بدم و حرف نزنم چون تا حالا کسی از حرف نامناسب زدن پشیمون نشده

    ولی هروقت که من عصبانی شدم حرفی زدم یا کار فیزیکی کردم متاسفانه همیشه پشیمون شدم و روز ها و ساعت های بعدمم خراب کرده اما خب ایرادی نداره مهم اینه که درسشو گرفتم الان هم استاد عزیزم گفت حق تصمیم گیری در اون شرایط رو ندارم و زمان بدم به خودم و به شرایط دوشی بگیرم قدمی بزنم خودم رو به چای به نوشتن به فکر کردن در مکانی که حس ارام تری بهم میده دعوت کنم اما پیاده روی برای من همیشه مفید بوده تمرین و ورزش هم همینطور بار منفیمو زیر وزنه ها خالی کردم منتجات با خدا که خیلی خیلی جوابه و ازش خواستم راهنماییم کنه و راه رو اسان کنه و به کمکم بیاد اون هم همیشه اجابت کرده قربونش برم همیشه دستانش رو به یاری ام فرستاده همیشه دل هارو برام نرم کرده همیشه باعث بهبود اوضاع و روابطم شده به شرط این که منم اجازه این کار رو بهش بدن نه این که هی خودم کار رو خراب تر کنم

    به قول حافظ

    هر بار که تسلیمم در کارگه این تقدیر

    ارام ترم از اهو و بی باک ترم از شیر

    هر بار که میکوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج اید زجیر پی زنجیر

    به قول موسی که سلام و درود بر او

    خدایا من به هر خیری که از جانب تو برسه فقیرم خدایا من کسی رو جز تو ندارم

    من تسلیمم تسلیم تو نه تسلیم مسائل کلید قفل تمام مسائلم تویی من به تو پناه میارم کل این کهکشان کل زمین و دیگر کره ها کل این ادم ها رو تو افریدی خدایا کمک کن این ادمات و این جهان هر روز روی خوش تری از خودشون رو به من نشون بده خدایا من فقط مهتاج توام من میخوام قوی باشم قدرت در دستانم باشه قدرتی که تو بهم میدی تا لذت ببرم و کمک کنم جهان جای خوب تری برای دیگران باشه و هر وقت کسی یادی از من کرد لبخند بزنه بگه دمش گرم خوب زندگی کرد شاد بود و کمک کرد جهان جای بهتری باشه دست گیر اطرافیان و خانواده ام باشم نه باری روی دوششون مولد عشق باشم مولد ثروت گسترش بدم خودم رو و جهان رو که تو موافق این امری عاشقتم خدا

    عاشقتم استاد

    ممنونم خانم شایسته

    دوستان عزیز امید وارم هرجا هستید حال دلتون عالی باشه

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    طاهره ایران خواه گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    با سلام و خدا قوت به استاد و خانم شایسته عزیز و بچه های بهتر از گل

    فایل جالبی بود برای من چون حدود یکسالی هست که دارم روی خودم کار میکنم که دلسوزی بی جا و بی حد برای کسی نکنم و زمانی که عصبانی یا ناراحتم تصمیمی نگیرم و عملیش نکنم . قبلا خیلی تصمیم های احساسی گرفتم که بابتش هم ناراحتم هم شرمنده اما خیلی با خودم صحبت کردم و به خودم یادآوری کروم که اون تصمیمات اونموقع بوده الان دارم تغییر میکنم و تکاملم رو طی میکنم . خیلی وقتها با همسرم بگو مگو میکردم و چند روز حال دوتامون بد بود برای اینکه فلانی اینجوری گفت اون اینجوری کرد بعد دیدم فلانی داره زندگی خودش رو میکنه اون داره میخنده و کیف دنیا میکنه من چرا روزهام رو خراب میکنم من چرا حال دلم خودم و همسرم ک پسرم رو خراب میکنم . مگه من اونیم که فلانی گفته . خدا رو شکر هر روز بهتر از قبل میشم جالب اینجاست که من خودم رو آوردم توی این مدار و فرکانس اما رفتار همسرم هم تغییر کرده خیلی جالبه خدایا شکرت که من رو هدایت کردی و میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    میثم شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    درود سپاس خدمت استاد عباسمنش و دوستان

    استاد اول یه موضوع رو عرض کنم قبل تجربه‌هایی که دارم .

    شغل دوم من حراست بیمارستان هست و اونجا برام شده یک کارگاه درک قوانین و کلی اتفاقات که کلی درس داره برام خداروشکر .

    استاد

    توی این بیمارستان انواع مردم با شخصیت ها و رفتار های متفاوت رو هر روز میبینم . [ثروتمند و فقیر .] [عصبی . خوشحال] . [خوشحال میان ناراحت میرن ]. [سالم میاد مریض میرن ]. [تولد میبینم مرگم میبینم] [همراهانی رو میبینم که برای بیمارشان هرکاری میکنن تا نجاتش بدن . همراهانی میبینم که بیمارشان رو رها میکنن و میرن ]..

    استاد خیلی خیلی از زمانی که با قوانین آشنا شدم اتفاقات پیرامونم رو با قوانین رو تجزیه و تحلیل میکنم درون خودم .

    استاد

    _ شخصی اومده ناراحت و عصبی پدرش فوت کرده نمی تونه خودش و کنترل کنه و با کله میره تو دیوار با ما در گیر میشه درو میشکونه .و من به خودم میگم آخرش میاد از همه ما معذرت خواهی میکنه اما چه فایده خودشو داغون کرده . و میان پشیمون از رفتارشون

    _ طرف قرص خورده خودکشی کنه بعد به غلط کردن افتادن

    من خودم چند بار عصبی شدم و داشت کار به جای باریک می‌کشید که سریع خودمو جمع و جور کردم و گذاشتم یه مقدار زمان بگزره و بعد رفتم طرف و آروم کردم و ازش معذرت خواهی کردم و چقدر این لحظه رو دوست دارم که متوجه میشم اون شخص هم عصبی شده و نتونسته احساسش رو کنترل کنه مثل من و کاری میکنم خنده بیاد روی لباش و بهش میگم خنده خیلی بهتر بهت میاد .

    استاد

    من متوجه شدم که اصلا توی عصبانیت نمیشه تصمیم درست گرفت و در مواقعی که احساسی میشم و میخوام حرفی بزنم یا رفتاری از خودم نشون بدم سکوت میکنم و گوش میدم و اصلا حرفی نمی زنم و خودمو از اون محیط و شرایط دور میکنم خونه باش میزنم بیرون و پیاده روی میکنم . و وقتی بر میگردم اصلا من میشم یه آدم دیگه .

    استاد

    یادگرفتم خیلی راحت کوتاه میام در مواقعی که حق با من هم باش کوتاه میام و گذشت میکنم و کاملا متوجه هستم توی اون لحظه که اگر بخوام از حقم دفاع کنم احتمال عصبی بشم و نتونم احساسم رو کنترل کنم .

    و سریع از کلماتی استفاده میکنم که طرف مقابلم هم تحریک نشه که بخواد عصبی بشه . تا کار دست خودش و من بده

    تجربه خودم که نتونستم کنترل کنم خودمو

    من یک بار خیلی دور با همسرم دعوا کردیم و من خیلی عصبی شدم (میلیارد بار خدارو شکر با همسرم در آرامش کامل هستم ) و قرار بود بریم مهمونی خونه برادرم و سر یک مسئله ای با خانم قبل رفتن بحثمون شد و اون بگو من بگو و لج و لج بازی منم بخاطر اینکه حرسشو در بیارم و عصبانیتم رو در عمل نشون بدم و فقط حرف نباش

    گفتم ما مهمونی نمیریم اصلا ، در صورتی که هم آماده رفتن بودیم وهم منتظرتون بودن و برای ماهم تدارک دیده بودن .

    و بدون اینکه مکس کنم تلفن برداشتم و تماس گرفتم و گفتم یه مشکلی پیش اومده ما نمی‌آییم تلفن قطع کردم .

    همسرم فکر نمی کرد تماس بگیرم .

    همون لحظه تلفن قطع کردم پشیمون شدم و به خودم گفتم چرا زنگ زدی

    بعد چند دقیقه دعوا تموم شد خنده افتاد روی صورتمون. و حالا میگیم عجب اشتباهی کردی زنگ زدی . و جفتمون پشیمون از رفتارمون به دنبال راهی بودیم که بریم مهمونی و چطوری گندی که زدیم رو جمع کنیم .

    یک بار هم باب شده بود همه حرف از خرید ارز های دیجیتال رو میزدن و حجوم می بردن بدون اینکه آگاهی داشته باشن مثل من و فقط بخاطر طمع یکدفعه ثروتمند شدن و وعده هایی که میدادن . کلی و پول سرمایه گزاری کردم .

    هزار اخبار خوب که الکی احساسی میشدم و هر روز کارم شده بود احساسی خرید کردن ارز

    کلی ضرر کردم و پولم رواز دست دادم

    استاد الان اگر اشتباهی بکنم که اینم بگم خیلی خیلی کم شده. سریع با خودم صحبت میکنم و اشتباه خودم رو به خودم میگم و از خودم میپرسم اگر این حرف و نمیزدی چی میشد مقصری تو اون حرف و زدی که اون طرف اون رفتاروکرد و برعکس اگر اون عصبی بود یه کاری کرد تو با رفتارت یا بگزر یا رفتاری از خودت نشون بده تا اون طرف آروم بشه ( نفت برای آتیش ) نباش

    خودمو دادگاهی میکنم و نتیجه اینکه که سریع زبونم رو نچرخونم و تجربه های گذشته رو یادآور میشم و خودمو آروم میکنم .

    ( در لحظه آبم نه آتش )

    استاد سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    خانم فرهادی عزیزومدیرفنی محترم

    یک نکته دیگه مرتبط باموضوع خوب این فایل ،

    این هست که ما گاهی عشق مون به فردی که باهاش تو رابطه هستیم یا عشق و علاقمون به دوست یا خانواده باعث میشه تصمیماتی بگیریم که خودمونو زیر پا بزاریم

    همون خلوت کردن باخودمون و حداقل سه چهار روز فرصت دادن بخود بهترین راهه که افکار ما واحساسات ما در درونمون به تعادل برسن و بعد تصمیم بگیریم

    خداروشکرمیکنم که مدتهاست این امکان رو به من داده که بعد از سه چهار روز بودن بین خانوادم بتونم بیام سه روز تنهایی باخودم و خدای خودمو تجربه کنم

    به نظر من همه انسانهانیاز دارن به خلوت باخودشون و خدای خودشون

    و اگر همه این شیوه و سازوکارذهن رو بدونن درصد افراد موفق خیلی بالاتر میره

    و من خودم …قبلا میگفتم چرا مثلا من دچار مشکل شدم ولی بعد دیدم تنها دلیلش ندونستن قوانین بوده

    و هیچ دلیل دیگه ای نداره

    نه سرنوشت هست نه هیچ چیز دیگه فقط یکسری قوانین ثابت هست . هرکس عمل کنه بهش ، موفق میشه

    و هر کس بهش عمل نکنه ، موفق نمیشه

    شادوسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    شهرام گفته:
    مدت عضویت: 3016 روز

    درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته

    اگه بخوام صادق باشم کل زندگی منو تصمیماتی به زوال کشوند که در حالت های عصبی و کاملا احساسی گرفتم.

    اون روزها کسی نبود بگه این تصمیمات کاملا اشتباهه و به تخریب بیشتر زندگی منجر میشه. کسی که نبود به کنار تازه یه عده آدم نامربوط که دور و برم بودند هم این تصمیمات و عملکردهای احساسی منو نشانه قدرت من می دونستند و به نوعی مشوق من می شدند

    سپاسگزارم که بواسطه تغییر باورها و تغییر مدار به مدد الله یکتا و آموزه های استاد عباسمنش از آن جهنم بیرون آمدم.

    اگه بخوام مثال بزنم می تونم یه میلیون مورد به ریز بنویسم.

    تصمیماتی که باعث تخریب روابط نزدیکان و اطرافیان میشد یا باعث از کف دادن دارایی بی شمار میشد و …

    همانطور که گفتم اوضاع روحی من بسیار تغییر کرده و مدتی است که روی خودم کار می کنم دیگه از اون حجمه های سنگین پیش نمیاد ولی به خاطر باورهای غلط گذشته هر از گاهی که حواسم نیست یه گریزی به گذشته می زنم.

    مثلاً همین چند ماه پیش بود که بواسطه یک تصمیم عجولانه و کاملا احساسی ماشین صفر کیلومتری که زیر پام بود فروختم. بطوریکه الان قیمت اون ماشین حداقل 2/5 برابر شده. و فقط و فقط بخاطر عمل نکردن به قوانینی بود که استاد بارها و بارها به طرق مختلف به ما تذکر میده. اگه فقط به یاد می آوردم نعمت خدا بی انتهاست و یا احساس بدی که زمان فروش اون ماشین داشتم و یا تعجیل نجوای شیطان است ، هرگز متضرر نمی شدم.

    به هرحال غصه خوردن برای گذشته توفیقی حاصل نمی کنه ولی چیزی که من از این کلیپ یاد گرفتم این هست که از تجارب تلخ گذشته اهرم رنج و لذت بسازم و تصمیم هایم را براساس آن معیار بستجم.

    ضمن اینکه یادآوری تنفس عمیق ، قدم زدن و یا دوش آب سرد و یا اینکه در زمانهایی که در اوج هیجان و احساسات و عصبانیت هستیم هیچ کاری نکردن بهترین گزینه هست ، برای من تذکراتی بسیار آموزنده بود.

    سپاسگزارم از یادآوری مجدد قوانین توسط استاد عباسمنش و همین طور خانواده صمیمی این سایت که پیشرفت من در گرو صرف زمانهایی است که در آن غوطه ور هستم.

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  9. -
    حمید رجایی گفته:
    مدت عضویت: 2735 روز

    به نام هدایتگر هستی

    سلام به استادم و همه دوستان گلم

    چند سال پیش بود قبل از آشنایی با قانون من در شغل مورد علاقه ام مشغول به کار بودم ، ولی چون به خاطر ذهن فقیرم توی کارم از لحاظ مالی رشد نمیکردم همیشه توی این فکر بودم که یک کار دیگه انتخاب کنم و شروع کنم به انجامش و از سود اون روی کار خودم سرمایه گذاری کنم (همون کار اشتباهی که استاد توی ثروت یک توضیح میده )

    خلاصه مدتی توی این فکر بودم که یک روز یکی از بزرگان اقوام باهام تماس گرفت و گفت بیا خونه پسرخاله ات

    (با اطلاعی که من داشتم از حال این پسر خاله ام از این افرادی بود که پدرش رحمت خدا رفته بود ولی این آقا ارث خیلی خوبی بهش رسیده بود و چند صباحی عشق و حال و مسافرت خارجه و همه چیش خوب بود )

    بعد که من رفتم خونشون خیلی اوضاعش بهم ریخته بود و هر چی داشته بود رو به طرق مختلف از دست داده بود و خلاصه خودش بود و چندتا بچه گشنه و هیچی نداشت.

    (توی دوره ثروت یک استاد در مورد ارث که توضیح میداد قشنگ برام جا افتاد که دقیقا چی میگه که ارث عامل ثروتمندی نیست)

    خلاصه مار رفتیم اونجا اوضاع رو که دیدیم این بزرگ اقواممون هم گفت که آیا حاضری کمکش کنی که دوباره بیاد روی پا و باهاش کار کنی ؟

    و کمی در مورد کارش صحبت کرد(بسته بندی حبوبات )

    من اون لحظه که دیدمش و چند تا طفل معصومش رو دیدم و با خودم گفتم که خوب کمکش میدم و این طور هم یه کار خیری کردم و هم میتونم از لحاظ مالی کمی رشد کنم خلاصه این جا بود که احساسی عمل کردم و قبول کردم .

    و خلاصه اوفتادم توی کارکردن و طرفم که خوب به سختی خودشو باخته بود و البته که یک آدم کم سن و سال بود و منم شدم شریک کار های اون (دوباره استاد که توی ثروت در مورد داشتن شریک توضیح میداد من قبلش پس کله ایشو خورده بودم)

    و مدتی با هم از کارهای کوچک شروع کردیم ولی این شریک از اوجایی که درگیر شرایط مالی بود گفت بیا من یه مشتری دارم

    میتونیم بار های سنگین بهش بدیم و زود رشد کنیم .

    خلاصه از من نه و از اون اصرار تا اینکه قبول کردم و به خاطر عدم درک قانون تکامل و چکی کار کردن ، حدود ده سال پیش من نزدیک 30 میلیون باختم .

    و این شد نتیجه کار خیر و دلسوزی بی مورد و کمک به شخصی که خودش توی مدار فقر و بدبختی بود با اینکه ارث زیادی بهش رسیده بود ولی همه رو باخته بود .

    و خداروشکر توی این مدت که با استاد آشنا شدم و قانون رو استاد عزیزم توضیح میداد خیلی عالی تر میفهمیدم که استاد چی داره میگه .

    و توی این ده سال بعدش برای من تجربه خوبی شد که دیگه دوچار این تله ها نشوم.

    حتی در مورد خواهرم که درگیر مشکل خانواده گی بود هم این موضوع احساسی عمل کردن رو بسیار زیاد درک کردم که برای کمک به اون خودم رو الکی توی چاله ای انداختم و توی دعوا و درگیری که تا یک سال بعدش درگیر دادگاه بودیم ….

    یک مورد دیگه که یکی از دوستام که به دنیای دیگه سفر کرد و رفت پیش خدا من یکم احساسی شدم و کمی ناراحت چون از نزدیکترین دوستام بود و من بحث جمع و جور کردن حسابشو قبول کردم و خودم رو توی چاله ای انداختم که هنوزم درگیرشم

    چون دوستم همکارم هم بود ولی من نتونستم به خیال بشم و چون رفت و آمد خانوادگی داشتیم .و واقعا تمرکز م رو خیلی وقت ها ازم میگیره .

    استاد دوستون دارم که این قدر قشنگ قوانین رو داری بهمون یاد میدی

    خدار رو هزاران بار شکرت الان هم خیلی خیلی بهتر از قبل شدم ولی بازم باید روی خودم کار کنم تا دیگه این گونه عمل نکنم .

    استاد یک حرف بسیار بسیار قشنگ توی این فایل گفتی که اصلا برام مثل یک زنگ بود که الان هم به خاطر همون حرفتون درام کامنت میزارم واگه نگفتی بودی شاید همین موضوعات رو توی ذهنم مرور میکردم و چند تا کامنت دوستان رو میخوندم و رد میشدم

    ولی الان به غیر اینکه کامنت بچه ها رو خوندم اومدم نوشتم که به قول حرف شما “بنویسید تا براتون اهرم رنج درست بشه که دیگه احساسی عمل نکنید ”

    در پناه خدا شاد باشید و سعادتمند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  10. -
    سایه گفته:
    مدت عضویت: 1435 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها

    سلام به استاد عزیزم و مریم جونم عزیز دلم

    استاد خیلی سپاسگزارم که اینقدر موشکافانه تمام ابعاد انسانی رو شناسایی میکنید.

    من ی دختری بودم بشدت بی حوصله و عصبانی و توقعی و نگران و ترسو

    همیشه از رفتارهای همسرم بهم میریختم و دعواهای شدید داشتیم ،اما وقتی با شما آشنا شدم چقدر من تغییر کردم .

    ی موردش اینکه من دیگه اونو مقصر هیچ شرایط بدی نمیدونم و این امر باعث شده که خیلییییییی کم ازش اونم

    ی جااهااایی عصبانی بشم .و اینکه مدام به خودم در موقع ترس و یا خشم میگم که این شرایط برای تو سایه شرایط بدتر رو میاره و دنیا لاجرم این کار رو میکنه .

    یکی دیگه اینکه بیشتر در مواقع ترس و نگرانی مینویسم و ذهنم رو از اون شرایط خالی میکنم و بعد شروع میکنم به نوشتن شرایط دلخواهم ،اونقدر مینویسم تا به احساس خوب و سبکی برسم و بعد کامل رها میکنم و به طرز معجزه آسایی میبینم که شرایط برای من عالیییی پیش رفته .

    یادم میاد که چند سال پیش من ی پولی داشتم و اون موقع بااین قانون اشنا نبودم و تازه دلار داشت به سمت قیمتهای دو رقمی میرفت که همه به من میگفتن ارزش پولت میاد پایین ی کاری کن (باور کمبود)دلار بخر و من که شبانه روز در این فکر و نگرانی و ترس از دست دادن بودم ،دلار خریدم .

    باورتون نمیشه بعد از گذشت کمتر از یک هفته دلار اونقدر افت کرد که من اگر حقوق ماهانه ام رو میزاشتم اون ضرر جبران نمیشد .

    استاد من در شرایط احساسی خوب هم خطا زیاد داشتم و اونقدر شاد بودم و خندیدم که گاها بعضی از اطرافیان از این شادی من سواستفاده کردن و حرفهایی که در حالت عادی نمیشده به من زدند(به حالت شوخی و طنز) و من چقدر بعد ناراحت شدم .البته که من هنوزم دارم روی این باورم کار میکنم که همه انسانها برای من احترام زیادی قائل هستند و نتایج بسیار عالی هم گرفتم ️

    بنظرم با درکی که الان دارم از نوع احساس و شناختشون فهمیدم که هیچ ابزاری مثل سکوت چه در حالت منفی و چه در حالت مثبت نمیتونه منو به أبر انسان تبدیل کنه .

    من با ابزار سکوت و کنترل ذهن میتونم همیشه یک دختر شاد و آرام باشم .

    خدارو شکر که به این اگاهی رسیدم شاید خیلی زمان برد که به این درک برسم اما حتی در این سن هم خیلی راضیم چون میتونم از بقیه عمرم فقط لذت ببرم و کمتر به خودم آسیب بزنم به واسطه شناخت احساساتم

    استاد سپاسگزارم از شما بابت حضورتون

    خداروشکر که با شما در این زمان هستم و میتونم زنده از آموزه های شما بهره مند بشم .

    خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: