عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 38

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرامش گفته:
    مدت عضویت: 2278 روز

    سلام به دوستان همفرکانسی و استاد بزرگوار و بخشنده و مریم بانو که این فایل های رایگان و طلایی رو برای ما آماده میکنید

    استاد من از وقتی که قانون سلامتی رو آماده کردید

    عطش شدید به خرید اون و استفاده از این دوره رو داشتم که سال پیش نامزد بودم که این زندگی حدیدم رو تونستم با همین قوانین بدون تغییر خداوند بدست بیارم همسرم بسیار انسان سالم و بدون حاشیه و با اخلاق و اهل خیلی اینکه تصور میکنه باید تلاش کنه و پیشرفت کنه هست در کل فرد بسیار مثبتی هست که من تونستم جذب کنم خدارو شکر و زندگی بسیار آرامی رو دارم استاد جان هروقت از شما حرف زدم گفتم حاضری چقدر بابت سلامی هزینه کنی گفت کل زندگیم و خیلی از بیمارستان و مریضی بیزاره ولی معده ایشون مشکل داره ماهی یکبار برای دلایل خیلی کوچک به بیمارستان هدایت میشه… و در مورد شما مقاومت کرد اوایل باتوجه به افکارش فکر میکردم بپذیره ولی مقاومت شدید نسبت به شما داره و میگه همش بخاطر پول قشنگش رو گفتم میگه علم جهانی اشتباه میکنه و این عصر که میگن گوشت بده دقیقا مخالفش رو میگه چرا ایشون رو هیچ کس نمیشناسه اگه درست بود مثل بمب صدا میکرد میشد پرفسور سمیعی … و هزاران دلیل میاره میگه اشتباه میکنی واقعا به مغزت شک کردم و چجوری دانشگاه شهید بهشتی درس خوندی خیلی از این حرف ها….

    من الان باردارم و همیشه دوست داشتم یه مادر قوی خستگی ناپذیر سلامت باشم الان در این دوران نفخ و یبوست شدید که قبلا داشتم و الان خیلی زیاد شده وبعصی مواقع شب ها خواب نمیرم بخاطر این موضوع و اذیتم و واریس ساق پا که خیلی دوست داشتم باقانون سلامتی این دوران رو بگذرونم ولی متاسفانه مقاومت همسرم اجازه نمیده که دوباره عنوان کردم و داره بحث پیش میاد و گفت من این همه با تو حرف زدم و دلیل آوردم دیدم که دیگه نیازی نیست ادامه بدم و اینکه سریع به خودم اومدم گفتم چرا این همه عجله من این همه مسیر خوب رو با قانون خداوند بدست آوردم و گفتم احساسی عمل نکنم که اگه من میخواستم عصابی بشم و بحث کنم زندگیم رو خراب میکردم دیگه احساساتم رو کنترل کردم با توجه به شناختی که از ایشون دارم بحث و پافشاری با همسرم زندگیم رو به نابودی میکشه این یکی از احساسی شدن من و عجله کردن برای قانون سلامتی بود که سپرم به خداب بینهایت قدرتمند و در زمان مناسب بهش برسم بدون هیچ تقلای و به خدا ایمان دارم چون من این دوره رو از خدا خواستم چون میدونم سلامتی چقدر ارزش داره و در صورتی من جز مواردی گفتم مشکل خاصی ندارم و اینکه تحمل گرما روندارم خیلی اذیت میشم تناسب اندام خوبی دارم ولی دیر وزن میگیرم و زود وزن از دست میدم..

    خیلی خیلی از شما سپاسگذارم و به امید روزی که بیام کامنت بزارم که چقدر راحت این محصول قانون سلامتی رو دارم و بصورت معجزه وار بدست اوردم

    و یک آرزوی دیگه اینکه همسرم بامن همراه شده باشه و به این مسیر الهی هدایت بشه….

    تنها کاری میتونم انجام بدم درخواست از خداوند و احساساتم رو خوب نگه دارم و تصور کنم به اون سلامت و نیروی جسمانی قوی دست پیداکردم و روی خودم کار کنم سمت خودم رو انجام بدم تا خداوند سمت خودش رو انجام بده به چه روش و شیوه ای نمیدونم که سپردم به رب مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1012 روز

    سلااااام ،یکی ازبهتربن لذتهای زندگیم توهرشرایطی اومدن وکامنت گذاشتن بعدازدیدن فایلهای شگفت انگیز استاد عزیزمه،کنترل ذهن،کنترل احساس،اینها یکی ازمهارتهای مهم زندگیه که درعین سادگی بی نهایت تأثیر گذاره ،باهرمنطقی باهرتوجیهی توعصبانیت باید ذهنتو کنترل کنی،بااااایدددددد،این یکی ازبایدهای مهم زندگی منه ،نگم براتون که نوددرصد تصمیمات واتفاقات زندگیم توی شرایط احساسی اونم خشم بوده یعنی اگه ردپا رودنبال کنم میرسم به این موضوع دیگه نمیگم شانس باهام یارنبود،فرکانسم چی بود،چراااا،چراااها جواب همش یک چیزه خودتو کنترل کن مریم ،چقدر این کار به نظرم نشدنی وغیر ممکن بود من بهش میگم سلامت عقل یعنی هربار که یک اشتباه تکرارکنی منتظر نتیجه متفاوت باشی این امکان نداره ،همیشه یک روند تکراری اینکه عصبی بشم واکنش هیجانی احمقانه انجام بدم بعد پشیمون بشم عذاب وجدان بگیرم تصمیم بگیرم تکرار نکنم باز همون موقعیت وهمون کار،یک بار میشینم فکر میکنم خودمو اماده میکنم مثل تمرین قبل مسابقه میمونه تانرم توی اون اتفاق وواکنشمو عوض نکنم باز همون این تکرارودیگه مغزم ذهنم بدون کمک عقل انجامش میده،وقتشه به عقلم اجازه بدم کارخودشوکنه وقتی هیجاناتمو کنترل کنم،فقط کافیه یک بار انجام بدم این برنامه جدیدو به ذهنم میدم وسعی میکنم انقدر خودمو آروم کنم که زمان ببره سریع حالت خشم بگیرم چون قبلا توحالت همیشگی گارد گرفتن بودم ومنتظر کوچکترین واکنش بودم تا عصبانیت که انقدر تواحساسات بولد شده بود همیشه اون کار انجام میداد امروز وقتی یادمیگیرم با خودم درصلح باشم ،کمترتاثیربگیرم از عوامل محیطی واطرافم یه حصار برای خودم ازامنیت وارامش میسازم که هرکسی به راحتی نتونه وارد بشه،وقتی ستاره قطبی رو هرروز تمرین میکنم تومداری قرارنگیرم که ادمهای منفی تومسیرم قرار نگیرن خداروشکر برای همه اگاهی های ناب که روزی آسمانی منه استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Leyla گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم،مریم جان نازنین و همه دوستان خوبم

    استاد عزیزم و مریم جان بسیار سپاسگذارم بخاطر این میزان دقت و تلاشی که برای فهم تک به تک موضوعات دارید و در اختیار ما قرار میدید.

    داشتم فایل رو گوش میدادم و راهکارهای زیادی به ذهنم اومد که در شرایط خشم و عصبانیت بهم کمک میکنه ولی با خودم فکر کردم علت خشم و عصبانیت چی میتونه باشه؟

    به طور حتم برای هر فردی موقعیت هایی پیش می یاد که دچار شرایط احساسی شدید بشه ولی چه چیزی باعث میشه در شرایط احساسی بد تصمیم گیری کنیم و بعد پشیمون بشیم؟

    به نظر من تنها دلیل تصمیم گیری در لحظات احساسی شدید، مهم بودن اون موضوعه

    یه موضوعی یا فردی یا موقعیتی یا یه اتفاق خاصی خیلییی برای من مهمه که اگه اوضاع برخلاف تصورات و انتظاراتم پیش بره عصبانی میشم. چون انتظارم برآبرده نشده و چیزی خلاف تصورم رو تجربه کردم(این موضوع بیشتر برای احساسات شدید منفی هست که باعث عصبانیت میشه)

    نمونش چندشب پیش داشتم پیاده میرفتم خونه، از کنار یه پسر رد شدم داشت با گوشی صحبت میکرد، یه چند قدم که رفتم جلوتر صدای داد و فریاد پسره بلند شد که به شدت از طرفی که پشت تلفن بود عصبانی بود. سعی کردم توجه نکنم ولی صداش رو میشنیدم که به طرف میگفت چی گفتییی؟چییی گفتیییی و…..

    توجه همه ی ماشین ها به صدای پسره جلب شده بود و به طور حتم اون پسره انتظار نداشته طرف مقابلش همچین حرف هایی رو بهش بزنه.

    وقتی توی یه موضوعی یا فردی غرق میشیم به طور حتم اون موضوع یا فرد برای ما مهم میشه و نسبت بهش حساس میشیم و دچار شرایط احساسی شدید نسبت بهش میشیم.

    تقریبا یک سالی هست که با استاد عزیزم و آموزه هاشون آشنا شدم و از همون ابتدا تنها دلیل من برای حرکت توی این مسیر این بود که بتونم خودم رو اولویت زندگیم قرار بدم. یه دنیای درونی برای خودم درست کردم که فقط خودم توش باشم و نظر خودم مهم باشه.هر بار هم بیشتر و بیشتر دارم روی این موضوع کار میکنم که فردی یا چیزی برام مهم نباشه.

    توی این یه سال هم هر بار بیشتر این رو درک کردم که کسی یا چیزی در بیرون نمیتونه روی زندگی من تاثیر گذار باشه پس فقط خودم مهم هستم و چیزی در بیرون مهم نیست وتنها خودم هستم که میتونم زندگیم رو اون مدلی که میخوام بسازم.

    به قول استاد که در یکی از قسمت های دوره عشق و مودت میگفتن وقتی به فردی وابسته میشید (مهم میشه)دیدید که چه ضربه وحشتناکی از  اون فرد خوردید و تجربه ی بدی داشتید دلیلش هم مهم شدن اون فرده.

    حتی الان که توی امتحانام هستم با فرجه ی زیاد که برای هر درس دارم سعی میکنم فقط یه بار از روی جزوه بخونم و مرورش رو هم میزارم صبح امتحان(برخلاف گذشته که چندین بار میخوندم و باز هم راضی نبودم)

    یکی بخاطر اینکه از فایل درس هایی از یک بازی یاد گرفتم من لایق این هستم که همه کاری برام راحت و آسان انجام بشه، اعتمادم رو به خودم و خدا بیشتر کنم و مهم تر اینکه زیاد غرق درس نشم خیلی برام مهم نشه که نتونم بخوابم و استرس و وسواس بگیرم. خیلی راحت تر دارم امتحان میدم و با احساس رضایت و شادی از امتحان برمیگردم و همینش خیلی خوبه.

    هر موقع توی شرایط سخت مثل عصبانتیت،ترس، اظطراب و …. قرار میگیرم و میخوام تصمیم گیری کنم یاد حرف استاد می افتم که میگفتن وقتی یکم اوضاع بهم ریختس نیازی نیست کاری کنی فقط باید خودت رو آروم کنی.نیاز به هیچ اقدامی نیست فقط باید روی خودت کار کنی.

    به خودم میگم لیلا یه دقیقه صب کن، یه لحظه صبر کن اوکی الان تصمیم نگیر. یه لحظه به خودت فرصت بده و میرم خودم رو اروم میکنم و بعدش همه چی روبه راه میشه.

    مدیتیشن، نامه نوشتن برای خودم،فایل های استاد، خوندن مطالبی که از فایل های استاد نوشتم،نماز و…. اون لحظه میتونه خیلی ارومم کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      مهدی علی زاده گفته:
      مدت عضویت: 889 روز

      سپاس از این نکته ی مهم که یاد آور شدی لیلا خانم

      دقیقا مهم بودن موضوع یا یه فرد یا یه اتفاق خیلی تاثیر گذاره

      من دقیقا داستانی از زندگیم یادم اومد که میخوام بگم

      خیلی خلاصه سر کار توی ویلا داشتیم نقاشی دیوار و سقف انجام میدادیم خیلی معجزه وار فردی بدون اطلاع دادن به ما وارد لیلا شد و یه مقدار وسایل رو بیرون برو و هندزفری من رو هم لای وسایل بود اون موقع حدودا 2 سال پیش 500 هزینه کرده بودم

      ((((الان که می نویسم کامنت شما بیشتر برام قابل درک میشه )))

      موقع رفتن به خونه فهمیدم اصلا اولش گفتم حتما تو ماشین گذاشتم رفتم دیدم نبود داخل رو بیرون رو گشتم دیدم نبود گفتم ولش رفت که رفت

      پولش واسه من اون موقع زیاد بود

      ولی اهمیتش برام کم بود به خاطر همون اصلا احساسم بد نشد اصلا حتی به اندازه ی یه سر سوزن ولی اولش باورم نشد که رفت

      حالا نتیجش چی شد من 2 هفته بعد مارک بهتر با طول عمر باتری بالا تر با قیمت پایین تر بدون هیچ زحمتی خریدم خیلی راحت

      ولی

      همین 6 ماه پیش توی دوباره سر کار داخل یکی از برج های چیتگر طبقه هفتم نزدیک ظهر کار میکردم دستم رو بردم از جیب پشتم گوشیم رو بردارم ساعت رو دیدم میخوایم بزارم سر جاش از دستم لیز خورد افتاد زمین فاتحش خونده شد همین که اومدم برداشتم و اوضاعش رو دیدم اونقدر بهم ریختم که از شدت عصبانیت چنان با دستم با کابینت ام دی اف مشت زدم که قشنگ ام شدن دستم رو احساس کردم و راحت 1 ماه درد اون واکنش احساسی منو اذیت کرد چرا چون برام مهم بود

      اگر با خونسردی با هر موضوعی آدم برخورد کنه میتونه براش خیلی راحت تموم بشه من اگه بخوام راهکاری که خودم آروم میشم رو بگم اینکه ورزش میکنم میرم با سرعت وحشتناک میدوم جوری که نفسم بالا نیا یه فعالیت فیزیکی خیلی ضربانی بالا با تایم مثلا 5 دیقه ای

      اونقدر زود تخلیه انرژی میشم که توی اون یکی 2 دیقه یادم میره موضوع چی بود باید تمرین کنم باید تمرین کنم

      بابت کامنت عالیتون سپاس گذارم خیلی خوب موضوع رو حداقل برای من باز کردید و من دلیل بعضی از نتایجم رو به وضوح هم دیدم و هم احساس کردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Leyla گفته:
        مدت عضویت: 1206 روز

        سلام دوست عزیز

        خوشحالم که مطالب براتون مفید بوده خداروشکرر

        افرین دقیقا، فعالیت بدنی شدید برای کنترل ذهن خیلی عالییه

        این کامنت شما هم در من انگیزه ای ایجاد کرد که هر اگاهی که در مورد فایل ها دریافت میکنم رو بنویسم تا به افراد زیادی کمک کنه.

        ممنون از شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وبقیه دوستان.من یه تجربه توراجبه این موضوع دارم که خیلی بهم ضربه وارد کرد.چن سال پیش هنوز ازداج نکرده بودم مجرد بود م چون توروستا بودیم یه ذهنیت وباور داشتیم که وقتی خواستگار برام میومد جواب من بسته به نظر بابام بود یه نفر اود خواستگاریم ومن چون سن کمی داشتم وزیاد به بعد فک نمیکردم اصلا نمیدونستم زندگی مشترک یعنی چی قبول کردم دوهفته که گذشت نظرم عوض شد وبه بابام گفتم نمیخوام با این اقا عقد کنم اصلا داش ازش بدم میومد بابام گف امکان نداره مردم چی میگن باید قبول کنی ومن به خاطر ترسی که از پدرم داشتم قبول کردم وبااین اقاازدواج کردم تا دلتون بخواد چکو لگد خوردم وتوپنج سالی که باهم بودیم سه سالشو قهر بودو خونه ی بابام بودم.وبعد خداوند کمکم کرد طلاق گرفته بایه بچه تجربه ی که کسب کردم این بود که خودم برای زندگی خودم تصمیم بگیرم وبرام مهم نباشه که بقیه ناراحت میشن یا مردم چی میگن البته خدا روشکر خیلی تواین موضوعات بهتر شدم .در پناه الله باشیم هممون.عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 830 روز

    آخرین نکته ای که میتونم متمم این فایل قشنگ آقای عباس منش برای خودم مجددا تکرار و برای دوستان بگم شاید به کارشون بیاد این هست:

    روان خودتون رو یه باطری فرض کنید باطری های گوشی بودن قدیم چند تا خونه داشتند به یه حدی که می‌رسید ابتدا نارنجی بعد شروع به آلارم و سپس قرمز میشد این مرحله یعنی شما در مرحله شروع یه مشاجره هستید حالا با خودتون سبب به یه حرکت اشتباه خودکشی یا… یا با دیگران

    هیچ وقت نذارید باطری روانتون به این مسیر هدایت بشه دیدید چقدر سریع شارژ گوشی میارید تا گوشی تون شارژ خالی نکنه پس شما هم ابدا نذارید این مرحله برسید و اگر رسیدید سریع خودتون رو شارژ کنید سریع به خودتون روحیه بدید و مهم تر خودتون کنترل کنید توی کامنت قبلم مفصل بهتون گفتم

    ولی همیشه روانتون در حالت متعادل رو به شارژ سبز فول شارژ نگهدارید

    ابدا محیطی نرید که ناراحتتون میکنه

    با افرادی که ابدا در شان و شخصیت شما نیستند وارد حتی سلام و علیک متقابل هم نشید چه برسه به قولی وارد بحث و جدال همون فاصله 1.5 الی 2 متر حد روان و اعصاب رو رعایت کنید

    ابدا اگر ناخوداگاه وارد بحث شدید از کلمات توهین یا تخریب بپرهیزید چرا!؟ آدما اصولا وقتی تو مشاجره هستند و بی منطق هم هستند ذاتا حدی درنده دارن دیدید میگن با سگ وحشی جدال نکن حمله کرد بشین وایسا ولی ندو

    اونا هم همینند

    موقعی بهشون حرفی میزنی که بهشون بر میخوره ولو حتی حرف حق

    درنده تر میشن

    من دیدم که میگم

    حتی گاهی اون سگ با دوتا چخته برو فرار میکنه ولی این آدمای حیوان نما نه

    پس ابدا باشون تا جایی که میشه وارد مشاجره نشید

    خونسردی خودتون حفظ کنید

    خیلی برای ما ها اتفاق افتاده یا میفته ما باید انسان های شریف باشیم که حد و حدود انسانیت خودمون رو حفظ کنیم

    شما یه سگ گله ازش انتطار یه سگ خانگی رو ندارید که دست آموز یه انسان در محیط خانگی بود دارید؟؟؟

    پس حتما نکات مهم رو در نظر داشته باشید من جدای پیاده روی و خواب و با خودم نجوا کردن و… ذکر دعا هم این مواقع میگم هر ذکری که آرومم کنه یا آیت الکرسی و… هیلی برام معجزه وار بوده گاهی آنقدر ناراحت بودم که به قولی میخواستم دست به حرکت فاجعه وار بزنم ولی اون ذکر آرومم کرده

    و اینکه من گاهی مثلا شاید از سر سوتفاهم هایی پیامکی مورد کشمکش میفتادم مقصر هم گاهی بودم دیگه آدم با خودش که رودربایستی نداره گاهی به یه لحظه میدیدم چشمم رو بستم حرفایی زدم که اگر خودم می‌شنیدم ناراحت میشدم

    گاهی واقعا حرفای شزمنده آور

    این اخلاق برام زجر بود

    با خودم الان تعهد دادم حتی موقعی که ناراحتم پشت تلفن یا پیامکی باز حرفی رو نزنم که بعدا خجالت بکشم

    و این موقع راحت تلفن قطع کنم راحت گوشی کنار بذارم و ابدا پیامکی ناراحت کننده نگم و سرمو برای ساعتی گرم کنم

    پس این نکات میتونه برای منی که خودم دارم میگم: در مرحله صلح با خودم و مدیریت خویشتن داری خودم هستم و دارم روی خودم کار میکنم شاید برای شما هم اثر گذار باشه ممنون میشم اگر شما هم راهکارهایی دارید بهم بگید

    راهکارهای اینکه تو این مواقع چطور استرس و اضطراب خودتون رو کنترل میکنید چون بالاخره تو مشاجره ها آدم ناخودآگاه استرس میگیرش

    گاهی طپش قلب

    و اینکه شما چه راهکارهایی داشتید که محترمانه یا با فرد مقابلتون صحبت کنید یا نمیدونم جلسه رو ترک کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 830 روز

    سلام به جناب آقای عباس منش

    من امروز داشتم این فایل شما رو گوش میدادم البته برای بار دوم بود که این فایل رو گوش میدم

    برای این فایل چیزی که خودم برای خودم نت برداری کردم این بود:

    مصادق این فایل دقیقا همین جریان هست گاهی آدم تو زندگی داره درست عمل میکنه یا درست رفتار میکنه منتهی یه عده بی جهت با آدم شاخ به شاخ میشن و اینجاست که آدم یاد این میفته تو یه برهه ای داری یه جاده ای رو میری در میلی ثانیه یه تصادفی رخ میده که شما مجبوری در هزارم ثانیه همزمان هم ترمز گاز فرمان تااااا حفظ و کنترل خونسردی کلیه سرنشینان و… که راهبری کنی اینجاست که به تبحر و مسلط بودن خودمون برمیگرده به درک از شناخت خودمون و محیط اطرافمون

    خیلی برای من این مدلی رخ داده که گاهی تو میلی ثانیه باید خودت رو از مهلکه دور کنی

    من یه برهه تو محیطی بودم که حتی اگر درست هم میخواستی رفتاری کنی آدمایی بودن که متاسفانه من بهشون روانی میگم از بی دلیلی از هیچی و پوچی از کاه کوه میساختند و منطقشون فقط دعوا بود فقط و فقط و فقط

    من خودم یه برهه خیلی چوب رفتارهای این آدما میخوردم مثلا بلد نبودم با این موضوع چگونه مقابله کنم چگونه به قولی مدیریت بحران کنم تا بحران مدیریت رخ نده

    من یه برهه فکر میکردم باید حتما با این افراد مقابله به مثل کرد دیدم اشتباه دارم میکنم اولا جز اینکه خودمو اذیت میکنم چیزی نداره دوما این مدل آدم ها روانی هستند آیا منم در شخصیت این آدم ها هست؟!

    از یه جایی به بعد خیلی رو خودم کار کردم حتی حتی حتی با اینکه کاری به این افراد نداری و اونا دنبال حاشیه هستند یه فاصله ای ازشون داشته باشم عین کرونا که میگفتن یه فاصله 1.5 الی 2 متری همین دقیقا همین از این آدم ها باید فاصله شخصیتی فاصله گفتمانی و گفتاری و هم نشینی گرفت

    دقیقا تا 90 درصد جواب داده برام

    دقیقا از وقتی که رو خودم کار کردم خونسرد تر بشم اگر حتی جایی حق با من هم هست ببینم این حق چقدر ارزش داره براش خودمو اذیت کنم وارد یه بحث بشم تهش زد و خورد هم داشته باشه

    خیلی از اوقات تا قبل از اینکه رو خودم کار کنم جوری بود بعد از مشاجره تا یه هفته خودم ناراحت بودم با اینکه میدونستم حق با من بوده ها ولی: از اینکه تو ناراحتی چرا اون حرفی رو زدم نباید میزدم چرا مثلا اگر دو تا چک سمتم آمد منم چهار تا چک زدم چرا شخصیتم باید این بشه! برای همین دیدم من که بقیه رو نمیتونم ادب کنم نمیتونم منطق شمولیت عمومی رو بهشون یاد بدم موظف هم نیستم بهشون یاد بدم و انرژی الکی بذارم باید روی خودم پس کار کنم چطوری:

    تو شرایط بغرنج عصبی نشم

    ظرفیت طرف مقابلم بشنوم

    حساسیت هاش بشنوم

    یه عده ای واقعا مریضن بلد نیستند حرف بزنند فقط سریع نون پایان رو سوت می‌زنند که دعوا رو اول انتخاب می‌کنند

    برای همین باید این آدم ها رو از دایره ی خودم بیرون نگه دارم

    حالا من خودم حمام تا حالا امتحان نکردم ولی خب چیز خوبی هست قطعا اب سرد

    ولی من اصولا بعد از اینکه به نتیجه رسیدم باید روی خودم کار کنم هر زمان در شرایط بغرنج قرار میگیرم: گشتم دیدم چه چیزهایی منو آروم میکنه

    مثلا پیاده روی میرم

    گاهی آهنگ هایی که آرومم میکنه حالم به دوران خوش میبره گوش بدم

    عطر مورد علاقم رو استشمام کنم

    گاهی خوابیدن آرومم میکنه

    و همیشه برای خودم این چارچوب رو اصل اصول الگوی تربیتی خودم کردم که تو دعوا و مشاجره هیچ فعل عام المنفعه ای نیست چون اگر طرفین این منطق رو داشتند حداقل یه طرف از مشاجره هیچ وقت کار رو به دریدن پرده و حرمت ها نمیبرد

    برای همین همین ابدا دیگه تا جایی که میشه هیچ وقت وارد این فضا حداقل و حتی الامکان نمیشم

    ولی خب نمیگم 90 درصد حل شده ولی تا 75 الی 70 درصد برام حل شده این موضوع

    از طرفی هم خیلی از اوقات بوده مثلا رفتم خرید… یا تو رانندگی… دیدم واقعا یه عده بی اعصاب هستند من سعی کردم اونجا حتی اگر بگن فلانی ترسو بود یا نمیدونم بی عرضه بود یا هر چی، من سعی کردم اهمیت ندم و راحت تر برای آرامش و آسایش خودم و اطرافیانم چشم پوشی کنم همیشه یه مثالی می‌زنند همه چی از نازکی میبره الا زبان آدم میزاد از کلفتی

    من همیشه سعی دارم میکنم حتی باید روی خودمم بیشتر کار کنم که حرفی یا رفتاری یا عملی نکنم که سبب بشه وقتم و شخصیتم و اعصاب و روانم با یه عده که در سطح من نیستند بیارم پایین یا تلف کنم

    برای همین یه برهه دیدم دارم وقت و زمانم تلف میکنم یا دارم روانم رو داغون میکنم گاهی اگر آدم جلوی این شیوه رو نگیره کینه ای میشه تا حدی که میگه چکار کنم این آدم بمیره… پس وقتی میتونم روح وجود پاک خودمو لکه دار نکنم کاری نکنم که سبب بشه بعدش پشیمون بشم چرا باید دست به ادامه این روش و شیوه بشم

    من یه برهه کارم مربوط به امور زندان ها بود 99.999 درصد افرادی که قاتل شده بودند باشون به درد دل آدم مینشست میگفتن از روی خشم لحظه ای و آنی بود از روی عدم کنترل خودمون

    و اونا شدن برام الگوی بیشتر

    منم برای همین با خودم عهد بستم هیچ وقت تو رفتارم تو عملکردم مرز بین جسارت و توهین که یه مویی هست رو رد نکنم

    و هیچ وقت حتی حق با منه و طرفم آدم بی منطق هست خودم مستقیم باش وارد جدال بی نتیجه نشم

    و بهترین و بالا ترین خویشتن داری این هست

    آدم صبوری کنه

    آدم تواضع به خرج بده

    آدم سکوت کنه

    من خیلی از اوقات تو یه دعوا به ناحق دو تا چک هم خوردم میتونستم سه تا هم بزنم یا قدرتش داشتم از قانونی طرف رو شبانه دست و پاش ببندم ولی همیشه خدا رو اول و آخر گذاشتم و به خودم زمان دادم و با خودم گفتم تو ازش بگذر بذار سر دوتا کوچه دیگه این الم شنگی رو به پا کنه اونا حقشو کف دستش بذارن تو بگذر

    من گاهی اوقات که عصبی میشم با خودم نجوا میکنم و خودم سعی میکنم خودمو آروم کنم به خودم قوت قلب بدم و اجاره ندم حرکتی کنم حداقل پیش خدای خودم ناراحت و خجالت زده باشم

    ممنون از وویس تون من این وویس خیلی دوست داشتم چون خودم برام خیلی اتفاق افتاده و خیلی رو خودم دارم کار میکنم

    که موقعی که عصبی میشم خلق و خوی حیوان آدم نما نگیرم و طرف مقابلم رو ندرم

    چون این آدم های حیوان نما قطعا جایگاهی بین انسان ها ندارن و به مرور زمان از هستی حذف میشند

    همیشه میگن هرگز نخورد آب به زمینی که بلند است… واقعا همینه آدم باید اگر زور داره اگر قدرت هم داره در برابر خدا فقط سر پایین بیاره و هیچ وقت با بنده ای از خدا به ناحق حتی به حق ظلم ستیزی نکنه

    منم برای خودم الگو گذاشتم که هر جایی برام شرایط بغرنج ایجاد شد خودم حمایت همون رانندگی و تصادف… در میلی ثانیه خودمو از مهلکه دور کنم

    دقیقا بعد این تعهد خودم به خودم چندین مورد پیش آمده دیدم اگر تو بدترین شرایط بغرنج فرکانس خودمو مثبت کنم خیلی راحت تر میتونم از این محیط گذر کنم چون ما قطعا ضامن این نیستیم که 100 درصدی شرایط عالی برای خودمون ایجاد کنیم گاهی شرایط بغرنج ناخواسته پیش میاد ولی میتونیم با مدیریت خودمون با خویشتن داری هامون به سهم خودمون شرایط رو کنترل کنیم و بعد تعهدم چند مورد پیش آمده که خیلی قشنگ با صبوری کنترل کردم و دیدم اگر حتی یه کلمه اضافه تر خودم ادامه میدادم با یه حرکت بیشتر خودم عمل میکردم ممکن بود جریان به دعوای فیزیکی ختم بشه

    بازم ممنون

    بازم شکر الله باری تعالی که این قدرت و موهبت بهم داد بتونم این فایل رو گوش کنم و بسی لذت بردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    خدیجه اعرابی گفته:
    مدت عضویت: 941 روز

    سلام. استاد عزیزم واقعاااا چه حرفهایی فوقالعاده ایی واقعا استاد منم تو خیلی جاها خیلی تصمیمات گرفتم که پشیمون شدم

    چقد به نکته عالی اشاره کردین استاد

    من خیلی تمرین میکنم احساساتم رو تو عصبانیت کنترل کنم و عجولانه تصمیم نگیرم

    خیلی موقعه ها تو تصمیماتم خیلی عجله و استرس میگیرم استاد اما حالا خیلی کمتر شده البته

    من قبلن همش این نقطه ضعف داشتم که فک میکردم همیشه داره دیر میشه اگه این لباس الان نخرم یا مثلن هر چی رو میگفتم وایی الان این آخریه و بعد امروز اگه نخرم تموم میشه و پشیمون میشم و حاظر بودم با بالاترین قیمت هم بخرم

    بعد اینکه من فایل هایی شمارو گوش کردم استاد دیدم وای چقد من تو این سال ها اشتباه کردم

    چه خرج هایی الکی و احساسی کردم وحتی بعضی از لباس هایی که خریدم شاید یک بار هم تن نکردم و بعد خرید به خونه من پشیمون میشدم

    فقط چون خرید حسم خوب میکرد هی خرید میکردم

    و بعد همش خودم سرزنش میکردم

    و واقعا دلیلش نمیفهمیدم

    واقعا ممنون از توضیحات خوبتون

    استاد عاشقانه به فایل هاتون گوش میدم عاشقانه

    ازتون ممنونم استاد و تشکر ویژه از مریم عزیزم

    خانوم شایسته عزیزم تو یک زن نمونه و الگویی منی چقد این قوی بودنت رو دوست دارم مریم جان عاشقانه دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 823 روز

    به نام انرژی معجزه گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است،

    و به خوشبختی، آرامش، سعادتمندی، ثروتمندی و زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری برای من بیشتر از خودم مشتاق است

    و تنها با دوستی و نزدیکی به او، به زندگی دلخواه و تمام آرزوهای کوچک و بزرگم می رسم

    و نامش خداست

    و‌ من او را بسیار بسیار دوست دارم

    و او نیز من را بسیار بسیار دوست دارد.

    *

    سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان و خداشناس دنیا در تمام دوران ها

    سلام به هر ذره و جریانی از خوبی و نیکی که در دنیای فرکانسی و زیبای من در جریانه

    سلام به تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی

    سلام به زندگی عاشقانه و سرشار از عشق، محبت و وفاداری

    سلام به زندگی مملو از خوشبختی، آرامش و حال و احوالات خوب

    سلام به خانواده دومم در سایت فوق العاده عباسمنش :)

    *

    برای من هم مثل همه آدم ها، موقعیت های زیادی پیش اومده که با خشم و یا ترس و اضطراب خرابشون کردم و تصمیماتی گرفتم که به خاطر اونها اذیت شدم.

    مثلا الان که فکر می کنم واقعا می‌شد با دیگران سر مسائل بیخودی بحث نمی کردم، چون آخرش جز ناراحتی بیشتر برای خودم و دیگران، چیزی باقی نموند.

    ولی خب موقعیت هایی هم وجود داشته که واقعا چیزی یا کسی داشته روی nerve من میرفته که من سعی کردم از اون محیط دور بشم یا رفتم یکی دو لیوان آب خوردم تا تنش فروکش کنه یا دست کم حرفی نزنم که اوضاع رو خراب تر کنه.

    البته غیر از دور شدن از محیط تنش زا و خوردن مقداری آب، بستگی به شرایط و اینکه کجا هستم، از راهکارهای دیگه ای مثل قدم زدن های طولانی مدت، دوش گرفتن، بازی کردن با گربه ها، دیدن فیلم های انرژی مثبت و یا موردعلاقه ام، گوش دادن به موزیک های لایت و موردپسندم، سرگرم شدن با بچه های برادرم، رفتن به دل طبیعت و کوهستان جنگلی نزدیک خونمون، خصوصا رفتن به کنار رودخونه ای با جریان ملایم و قرار دادن پاهام توی آب خنکش و… هم استفاده می کنم.

    *

    باید این رو هم بگم که تقریبا دو ماه پیش از آینده و اینکه قراره زندگیم چی بشه خیلی دچار اضطراب و تشویش شده بودم، به قدری که صدای افکار منفی من اونقدر بلند شده بود که فقط دلم می خواست بخوابم تا این صدا ساکت بشه اما متاسفانه خوابم نمی برد، توی این شرایط که واقعا ناامید ناامید بودم، خوب می دونستم کسی جز خودم نمی تونه حالمو خوب کنه اما نگرانی غالب شده بود به من و خودم با نوشتن همون افکار منفی و احساس ضعفی که بواسطه اونها پیدا کرده بودم، متاسفانه به این شرایط ناخوشایند پر و پال بیشتری دادم و خوب یادم میاد که هر لحظه اون روزها، چقدر احساس درموندگی می کردم. من واقعا غمگین بودم. اما گوش دادن به صحبت های استاد عباسمنش توی فایل های دانلودی، ورق رو برای من برگردوند. کم کم از اون وضعیت اسف بار و افکار منفی که زندگی رو برام جهنم کرده بود دور و دورتر شدم و هر زمان که ذهنم دوباره سعی می کرد من رو به این شرایط بکشونه، سریع هندزفری میزاشتم و ی فایلی رو گوش می دادم. فایل ها رو گوش می دادم تا امید و سرزندگی دوباره به جسم و روحم برگرده و بتونم به زندگی برگردم و برای آینده ای که می خوام تلاش کنم.

    من واقعا دلم می خواست به خودم کمک کنم، واقعا دلم می خواست مثل همیشه خندون باشم، باامید و شاداب باشم، برای شرایط ایده آلم برنامه ریزی کنم و…

    خدا رو هزار بار شکر که الان حالم خیلی عالیه، خدا رو شکر که تو این مدت دو ماهه کلی چیز مفید یاد گرفتم، خدا رو شناختم، دوستی می کنم باهاش، واقعا امید برگشته به دلم، اوضاع خیلی خوبه، همه چی داره عالی پیش میره، در یک کلام با خودم به صلح رسیدم و زندگی همونطوری که باید باشه در جریانه برام…

    در واقع هر زمان احساس می کنم که احساساتم و افکارم داره منو می کشونه به جاده خاکی، سریع لباس می پوشم و میرم تو حیاط خیلی قشنگمون تقریبا بین 90 تا 120 دقیقه راه می رم و به صحبت های استاد گوش می دم. هر موقع دلم می خواد به فایل های دوره عشق و مودت گوش می دم و همسر رویاییم رو تجسم می کنم و وقتی به این فکر می کنم که اون همین الان هم در یک گوشه ای از این دنیای زیبا داره زندگی می کنه و به زودی همدیگر رو خواهیم دید، ذوق زده میشم. هر زمان دلم می خواد به فایل های دوره به صلح رسیدن با خود گوش می دم یا میرم به فایل های قدم اول دوره 12 قدم یا فایل های دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها گوش میدم و برای رویاهام برنامه ریزی می کنم.

    در حال حاضر که دارم این متن رو می نویسم منتظرم تا هفته بعد دوره کشف قوانین زندگی و عزت نفس رو هم بخرم و ازشون سود ببرم. خیلی خیلی ذوق دارم برای شنیدن این فایل ها. چون واقعا الان حالم عالیه و می خوام عالی تر و عالی تر بشه :)

    البته گهگاهی هم تو مدت پیاده رویم، به آهنگ های شاد گوش میدم و زیر آسمون شب، در حالیکه به ستاره های قطبی و بقیه عزیزان نگاه می کنم، توی نقطه کور حیاطمون، برای خودم به طرز فجیعی می رقصم و می خندم، اصن ی وضعی :) البته بگما گهگاهی هم توی دوربین مداربسته خونمون خیره میشمو شکلک درمیارم :)

    خدایا هزاران هزار بار شکرت که حالم الان عالیه عالیه عالیه

    *

    خدای زیبای من، برای تمام نعمت های کوچک و بزرگی که از اولین روزی که به دنیا آمدم به من عطا کردی، در حال حاضر داری می بخشی و همچنین در آینده دور و نزدیک خواهی داد، هزاران هزار بار ممنونم، شکرت.

    خدای قدرتمند من، بابت تمام شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به شرایط دلخواه و آرزوهایم برای من ترتیب می دهی، چه اونهایی که هم اکنون ازشون باخبرم ‌و چه اونهایی که ممکنه هرگز متوجهشون هم نشم، هزاران بار شکرت، متشکرم.

    *

    با آرزوی خوشبختی، آرامش، موفقیت، ثروتمندی، سلامتی، ایمنی، تجربه لذت های ناب و عالی، داشتن زندگی سرشار از عشق و‌ محبت و وفاداری، سعادتمندی و ‌‌همچنین عاقبت به خیری برای شما و‌ خودم

    با عشق و احترام فراوان، مریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 1515 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    راستش تا حالا اصلا فکر نکرده بودم که تو عصبانیت چه تصمیم هایی میگیرم ممنونم از فایل عالی تون که گذاشتی

    بیشتر تو روابط وقتی عصبانی میشم حرفهایی میزنم که بعد خودم به شدت پشیمان میشم یا در رفتار با بچه هام وقتی عصبانی میشم با وجود اینکه میدونم کارم اشتباه هست اما یا میزنمشون یا حرفایی میزنم که خورد بشن البته نسبت به قبل تغییر کردم خدا رو شکر اما تا حدودی بازم تکرار میشن

    وقتی تو عصبانیت کار اشتباهی کردم یا یه موضوعی خیلی من و ناراحت میکنه انجام دادم و یه سری کارها منو آروم میکنه مثل شستن ظرف ها درست کردن غذا یا اینکه وضو میگیرم و سر سجاده میشینم با اینکه حموم رفتن یا شستن پاهام بهم کمک میکنه آروم باشم

    اگه شرایطش داشته باشم رفتن به قبرستان نیز خیلی تو برگشت روحیه و اعصابم آرومم میکنه

    بازم ازتون سپاس گذارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2405 روز

    به نام خدا سلام

    من در زمان غلیان احساساتم به شدت بر کنترل ذهن و نفسم ضعیفم و اصلا نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم

    وقتی که عصبانی میشم خیلی زود از کوره در میرم و پرخاشگری های وحشتناکی می کنم.

    من بر احساساتم مسلط نیستم. و خیلی به دیگران هم انتقال میدم چون نمی تونم کنترل کنم احساسم رو چه مثبت و چه منفی

    من خیلی توی تصمیم گیری ضعیفم و اغلب موارد احساسی تصمیم میگیرم و به شدت از این موضوع ناراحتم

    یادمه وقتی بچه بودم یک بار به شدت عصبانی شدم و یک سیلی محکم به خواهر زاده ام زدم و مدت ها احساس گناه داشتم و پشیمون بودم و یا این که عصبانی شدم و نتونستم خودم رو کنترل کنم و با همسرم دعوا کردم و باعث شده که روابطمون خراب بشه و تاثیر منفی روی فرزندم گذاشته و اون هم پرخاشگر شده. و تاثیر بسیار بدی که دعوا کردنم با همسرم روی من گذاشته این بوده که بعدا تحقیر شدم که تو که داری روی خودت کار می کنی نباید این رفتار رو می کردی و این باعث شده که عزت نفسم به شدت آسیب ببینه و زمان هایی پیش اومده که به خاطر این اشتباهم مدت ها به سایت سر نزدم و یا فایل های استاد رو گوش ندادم و همسرم هم نسبت به آموزش های استاد بی تفاوت شده و دیگه مثل قبل که با هم کار می کردیم و لذت می بردیم دیگه روی خودمون کار نکنیم و این باعث شده که ی مدت بالا برم و بعد با کله بخورم زمین و این رفتار من و کنترل نکردن خشم و احساسم باعث شده که نتونم اون نتیجه ایی که می خوام رو از آموزه های استاد بگیرم.

    درس هایی که من می گیرم اینه که بخاطر استاد و سایت و بچه ها هم که شده باید آهسته ولی پیوسته پیش برم و باید در مواقع احساسی خودم رو کنترل کنم و این رفتار و این عصبانی شدن ها باعث میشه که انسان خار و زبونی بشم و چقدر از انسانیت دور بشم و چقدر زشته و چقدر از خدا دور میشم.

    خاطرات بسیار زیادی از تصمیم های احساسی غلطم دارم ولی همشون منفی هستند و به شدت منو آزار میدن بخاطر همین دوست ندارم اینجا بازگو کنم.

    یک موردی که همین دیروز واسم پیش اومد اینه که من تو دوره قانون سلامتی هستم و یک سال و خورده ای هست که توی این دوره ام ولی دو هفته ای است که باز هم جدی شروع کردم، دیروز که روز 14 شروع دوباره دوره بود نتونستم جلوی هوسم رو بگیرم ، جلوی احساس و میل شدید به شیرینی جات رو بگیرم و مثل دیوانه ها شروع کردم به خوردن غذاهای ممنوعه، قبلا هم این تجربه رو داشتم و با این کار نه تنها نتونم دوره رو خوب کار کنم بلکه احساس بسیار بدی که بعدا اینجاد میشد که تو انسان ضعیفی هستی و نمی تونی متعهد باشی و … باعث میشد که احساس ضعف کنم و خودمو سرزنش کنم و دیگه روی دوره ها کار نکنم و روز به روز روحیه ام خراب میشد .این احساس و میل شدید باعث شد نتونم تصمیم درست بگیرم و این 14 روز تعهد رو خراب کردم ولی فایل امروز استاد که هدایت خدا بود و دیدم بهم یاد داد وقتی این احساس بهم دست داد به خودم بگم یکم صبر کن همین

    چند ساعت پیش هم باز همین احساس اومد سراغم و امتحان کردم و دیدم شد و الان احساس خیلی خوبی دارم که تونستم جلوی احساس شدید و میل شدید به غذاهای ممنوعه رو بگیرم.

    به نظرم با شناختی که از خودم دارم که در زمان هایی که عصبانی میشم باید عصبانیتم رو بزیرم بیرون به نظرم این کار خیلی بهم کمک می کنه که تو اون زمان بزنم بیرون و فقط راه برم و بعد بشینم عصبانیتم رو روی کاغذ بیارم و خودمو تخلیه کنم و این حرف استاد خیلی بهم کمک کرد که باید سکوت کنم و چیزی نگم و به این فکر کنم که توی این لحظه هر کاری بکنم غلطه فقط باید خودم رو آروم کنم و یک فایل از استاد رو گوش بدم ، فقط بذارم یک فایل پخش بشه.

    استاد دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت