https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-05-02 07:19:262024-04-20 08:19:43گفتگو با دوستان 14 | باید پارو نزد…
124نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
باسلام ودرود فراوان خدمت استاد عزیز وهمکاران.خیلی علی بود .بسیاربسیار استفاده کردم.ارزوی بهترینهارا برای شما دارم.درجریان تصمیم گیری وایجاد دوگانگی من هم ابهام داشتم .که رفع شد خداروشکر باراهنمایی های استاد فهمیدم گیرم کجابود.تردید نباید کرد.هنگام هدایت بعد از مشخص شدن مسیر باید بلافاصله ادامه داد.حتی اگر ظاهر کار اون طوری نبود که ما فکر میکردیم.
سلام و درود به وسعت بیکران عشق …به گرمای هستی بخش خورشید ..و درود بی نهایت به مریم بانوی عزیز و مهربان ..🌺🌺🌺🌺🌺
استاد جان من از طریق کلاب هوس هنوز موفق نشدم با شما صحبت کنم اما یه هدایتی درونم گفت که اینجا حرفهامو بگم و همین هدایت هم گفت که حتما شما میخونی.❤❤❤❤
بحث تغییر در من ریشه ای چند ساله داشته و ، وقتی که به این آگاهی رسیدم یه نگاهی به گذشته خودم انداختم و دیدم اکثر تغییراتی که داشتم همراه با چک و لقد و چکش سنگین همراه بوده …به این واقعییت پی بردم که اینننننقدر مقاومت داشتم که با وجود نشانه های بسیار زیاد و پی در پی باز هم حاظر نبودم که از لاک محدودیتهام بیرون بیام و تغییر کنم …اینقدر چکش خوردم تا مجبور شدم تعییر کنم .اما از ۳ سال پیش که از لاکم اومدم بیرون و در واقع اون همه چکش منو مجبور کرد ،به سمت شما هدایت شدم و داستان زندگیم کاملا متفاوت شد ..
استاد اینقدر قلبم بازه و خوشحالم که بقض خوشحالی گلومو فشار میده و گاهی هم اشک شوغ روان میشه .
داستان رو ازجایی شروع میکنم که من به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردم و با اینکه از کودکی تحصیل رو رها کردم و به همراه پدرم شروع به کار کردم تا چند سالی شاگرد بودم و بعد خودم کار شخصی رو شروع کردم اما باز هم برای پدرم و برادر بزرگترم پیمانکاری کار میکردم و تمام درآمدی که داشتم از راه هنر خوانندگی و موسیقی بود چون وقتی که پیمانکار هم شدم بدون هیچ مزد و مواجهی کار میکردم تا جایی که کاملا افسرده و خسته شدم و پا در راه مواد مخدر گذاشتم .
و به مدت ۱۵ سال مواد مصرف کردم و در سالیان اعتیاد آننننننننننننننننننقدررررررر چک و لقد خوردم که به نهایت رسیدم .
در میان راه اعتیاد ازدواج کردم و صاحب فرزند پسر شدم که الان ۱۱ ساله هست و بزرگترین معجزه در زندگیم هست …چون وقتی که ۳ ساله بود مواد مخدر خورد و ۶ روز در کما بود و در اون لحظات قدرت رو فقط در خداوند رحمان دیدم و از خداوند خواستم که فرزندم را به من برگرداند با اینکه دکترها در بیمارستان خصوصی قطع امید کردند و گفتند که کارش تمومه و خودتو آماده کن …😭😭😭😭😭😭😭😭😭اما من به قدرت خداوند ایمان داشتم اما گهگداری بهش مراجعه میکردم چون فک میکردم نمیشه از خداوند زیادی خواست ؛یه وقتی مبیبنی اعصاب نداره میزنه آسفالتم میکنه .استاد دارم در حال اشک ریختن مینویسم .حالا میفهمم که چرا تو کلاب هوس نشد که بیام چون نمیتونستم حرف بزنم از بقض و گریه .
در هر صورت خداوند به من رحم کرد و فرزندم رو صبح روز هفتم به هوش آورد و دوباره زنده شد که این واقعه تمامیه پرسنل بیمارستان اعم از دکتر ، پرستار ،خدمه و هر کس که فرزندم رو دیده بود به گریه انداخت …اما من باز هم به خودم نیامدم و مواد مصرف کردم تا جایی که فقط همسر و فرزندم برام باقی موندن و من همه چیزم را از دست دادم .البته رابطه با همسرم هم که داغون بود و اینقدر چکش سنگین خوردم که یه روزی و یک جایی از همون خداوند خواستم که من رو نجات بده و چند روز بعد دستی از دستان خداوند من رو به کمپ فرستاد و پاک شدم و به خاطر این پاکی و فرزندم زبانم از تشکر و سپاسگزاری به درگاه خداوند عاجزه و اما در میان راه چندین شغل عوض کردم تا خداوند من را هدایت کرد به یک بیزینس عالی که مخزن سازی هست برای انواع تریلر ها …که به قول خودمون باک گازوئیل تولید میکنیم .و در این بیزینس من برای یک فردی کار میکردم که بعد از اینکه تکامل کاری و حرفه ایمو گذروندم به تضاد های بسیار فراوان برخوردم که دوباره چکش کاری شدم تا جایی که ۳ سال پیش بعد از کلی چک و لقد فهمیدم که باید تغییر کنم و درخواست دادم به خداوند که کمکم کنه تا برای خودم این بیزینس رو راه اندازی کنم و خداوند به طریق بسیار ساده واقعا بسیار ساده من رو هدایت کرد که در عرض کمتر از یک ماه من یک بیزینس شخصی در زمینه تولید مخزن گازوئیل راه اندازی کردم و اصلا متوجه نشدم که چجوری ردیف شد ، به قول شما با یه بشکن 👏🏻.
از وقتی که به سمت خانواده عباس منش و به سمت شما هدایت شدم داستان تغییر در من بسیار تغییر کرد.
و اینبار فهمیدم که تضاد ها به من مسیرم رو نشون میدن .
اما من یه تضاد دیگه هم داشتم که اون هم مسکن بود که چند سالی در خانه پدر خانمم زندگی میکردم در یک اتاق سقف گرد قدیمی که طبقه پایین بود و حیاط مشترک و حمام و دستشویی و آشپزخانه مشترک داشتیم و بسیار برایم آزار دهنده بود که وقتی تصمیم به تغییر گرفتم …یک زمین در یک منطقه عالی خریدم ،استاد ببخشید این رو هم بگم که من متولد قم هستم اما ساکن یزد ؛ یعنی از بچگی به استان یزد محاجرت کردیم .و شروع به ساخت کردم و یک ساختمان مسکونیه بسیار زیبا بنا کردم و از طریق بیزنسی که دارم به لطف خداوند صاحب یک خانه بسیار زیبا و روئیایی شدم و الان کمتر از شش ماه هست که در خانه خودم زندگی میکنم و بسیار لذت میبرم .
اما در این راستا به یک هدف اشاره بردم قبل از اینکه چکش بخورم و این در حالی هست که از لحاظ درآمد که به بیش از سی میلیون در ماه کسب میکنم ؛ خانه بسیار زیبا ساختم….و لوازم رفاهیات کامل برای خودم و زندگی ام فراهم کردم ، که هنر خوانندگی و موسیقی که داشتم نگذاشتم در من بمیرد و در خواست به خداوند دادم که من رو به بهترین مکان و بهترین زمان در این زمینه هدایت کند تا با صدای جادویی و گرمی که دارم عشق رو به خودم و انسانهای دیگر هدیه کنم و قدم در راهی که عاششششششششق آن هستم بگذارم …..
در کل تغییرات ژرف و شگفت آوری در زندگیه من اتفاق افتاد که به لطف الله زمانی که دیدمتون باهم در گوشه ای از پرادایس زیبا و بینظیرتون مینشینیم و صحبت میکنیم …که این هم یکی از خواسته های قلبیم هست ..
استاد جانم من با وجود گرمت عجیم شدم و غذای ذهنم فایلهای بی نظیر شماست و به خودم افتخار میکنم که در این مسیر هستم و هنوز بسیار جای پیشرفت دارم ….
خیلی دوستتون دارم ؛ عاشقتون هستم و در ساییه الطاف ربّ یکتا باشید …به امید دیدارتون 💖💖💖💖💖💖💖
سلام به روی ماه استاد جان عزیزم و مریم جان و بچه های بهشتمون💖
با این فایل های محشر منم حسابی زندگیمو زیرو رو کردم و یادم به تغییرات خودم افتاد..
شاید اصل ماجرا برمیگرده به ۴-۵ سال پیش
اما بذارید از قبلش شروع کنم.
من همیشه یه آدم بینهایت ریلکس و بیخیال بودم! یا درواقع بذارید بگم برگی در باد! که هرجا باد میوزید منم به همون سمت میرفتم!
اما کاملا ریلکس و خوش😄 انقد که بابام همیشه میخندید و میگفت ساناز هیچوقت به خودش ریاضت نمیده😄😄😄😄
از مدرسه رفتنم تا دانشگاه و شغل و هر چیز دیگه!
اما یه چیزی درونم بود که فرق داشت! و اونم این بود که وارد هر کاری هم که میشدم بهترین خودمو نشون میدادم،
همزمان با دوره ارشدم تدریس هم میکردم اما خیلی دوسِش نداشتم!
دوره ارشد شاید متفاوت ترین دوران تحصیلم بود!
خیلی لذت میبردم از درس خوندن، و با این وجود که سطح دروس خیلی بالاتر و سنگین تر بود من با نمرات عالی پاس میشدم، حتی ۲۰ میگرفتم که اصن خودمم باورم نمیشد😂 البته طبیعی بود چون خیلی درسها برام لذتبخش و آسون شده بود.
همونجا بود که یکی از بهترین اساتیدم که خودشون آموزشگاه زبان داشتن منو به مدیر آموزشگاه معرفی کردن و من به عنوان مدرس جدید وارد اون آموزشگاه شدم..
زمانی که من وارد آموزشگاه شدم وضع آموزشگاه واقعا ناجالب بود، مشکلی براشون پیش اومده بود که در مرز تعطیلی بودن! اکثر کلاسهاشون کنسل شده بود و چندتایی هم که بود نهایت ۵-۶ نفر زبان آموز داشت!
من کارمو شروع کردم. هرچقدر بیشتر آشنا شدم بیشتر فهمیدم چه خبره!
همون اولین ترم بود که یه روز متوجه شدم بحثِ دو نفر از شاگردای عالی و قدیمی آموزشگاه که کلاسشون کنسل شده بود بین مسئولای آموزشگاه بود. متوجه شدم که میگفتن ارزش نداره کلاس برای ۲نفر! بفرستینشون توی یه کلاس دیگه!
من اجازه صحبت گرفتم ازشون. جلو رفتم و گفتم من حاضرم این کلاس دونفره رو حتی بدون دستمزد قبول کنم. فقط بذارید بچه ها ادامه بدن. من خوشحال میشم این کلاس ۲نفره رو تجربه کنم…
و اون کلاس ۲نفره بعد از تقریبا یک سال تبدیل شد به پر جمعیت ترین و درجه یک ترین کلاس آموزشگاه، و اون ۲تا دختر شدن دخترای من و چه خاطره هایی که با هم رقم زدیم💖💖💖
من حدود ۵سال توی اون آموزشگاه تدریس کردم و کلاس های اینشکلی زیاد داشتم، از اطراف و شهرای کوچیک دور و بر میومدن و میپرسیدن خانم فرزانه توی این آموزشگاهه؟! و بعد میگفتن اگر معلم بچه ما میشه ثبت نام کنیم وگرنه بریم یه جای نزدیکتر😄😍💖
همون روزا که کلاس های دونفره رو قبول میکردم و با دستمزد واقعا ناچیز با عشق بهشون درس میدادم، کلی ایده های دیگه به ذهنم میومد و با مدیرمون در میون میذاشتم و اونام که صداقت و پشتکار و عشق منو دیده بودن بی درنگ میپذیرفتن و عملیش میکردن،
یکی از اون ایده ها که ترکووووند، ایده چند زبانه شدن آموزشگاه بود!
من توی همون کلاسای دونفره با دخترام درباره زبان فرانسه حرف میزدم و گاهی یه چیزایی هم بهشون یاد میدادم و همین شد جرقه که استارتشو خودم بزنم،
چون زبان فرانسه رو تاحدی میدونستم سریع پیشنهادشو دادم و گفتم من خودم زبان فرانسه و اگر بتونم همزمان کلاس آلمانی هم برم هر دو رو خودم تدریس میکنم.
و شروع کردم به ادامه دادن دوره های فشرده فرانسه و بعد هم آلمانی.
کلاس های فرانسه خیلی زود تشکیل شد و بعد ایده زبان چینی که بشدت توی شهرستان ما بخاطر مشتری های چینی لازم بود اومد و دیگه واقعا ترکوووند!
حتی قبل از همه اینها من ایده دادم که وقتشه تابلو آموزشگاه عوض بشه و تغییر کنه به: اولین آموزشگاه چند زبانه….
خدایا شکرت چه روزای فوق العاده و لذتبخشی بود….
راستش من هیچوقت نتونستم بپذیرم ثابت بمونم! فرق من با بقیه معلمای آموزشگاه های کل شهرستانمون این بود که من به داشته هام اکتفا نمیکردم! با وجودی که ارشد میخوندم کلاس های مختلف زبان و روش تدریس و چت پیشرفته و کلی چیزای لازم دیگه شرکت میکردم، خودم شبانه روز فیلم و فایل های زبان اصلی میدیدم، و سعی میکردم خودمو رشد بدم،
اما بقیه به همون ۴کلمه که توی ۴سال دانشگاه خونده بودن اکتفا کرده بودن و بَهونشونم این بود که زندگی نمیذاره، تو مجردی راحتی! اختیارت دست خودته! ما اختیارمون دست خودمون نیست شوهر داریم بچه داریم!!!!! همینم به زور میایم محض یه آب باریکه! و من میدیدم چقدر کلاساشون بی روح بود و شاگرداشون بی انگیزه!
حتی بچه ها میومدن میگفتن خانم تو روخدا معلم ما بشید کلاسای شما خیلی عالیه😄 به شاگردام میگفتن خوشبحالتون شاگردای خانم فرزانه هستین 😄😄😄😄
و حتی علناً به منشی آموزشگاه میگفتن معلم ما رو عوض کنید ما میخواییم بریم با خانم فرزانه 😄😄😄👍👍👍
عاششششقشون بودم بخدا😄😍👍
هیچوقت نمیتونستم بقیه معلما رو بفهممشون چون پذیرفتنی نبود بهانه هاشون! چون متضادش رو زیاد دیده بودم! نمونه اش مامان خودم که ۳۰ سال بقدری قدرتمندانه و عاشقانه و فوووق العاده هم معلمی کرد هم برای ما مادری و همیشه هم به عنوان بهترین معلم انتخاب میشد، و البته پا به پای بابام که هر دوشون همکار هم بودن و همیشه ممتاز و محبوب بودن و مدام دنبال بهتر شدن بودن و چقــــــدر بهشون افتخار میکنم💖
من دختر این مامان و بابای پر افتخار و قدرتمند بودم که هیچوقت بهانه نپذیرفتم! الگو های زندگیم شاهکار بودن و من حسابی ازشون یاد گرفتم💖💖💖
درسته اون زمان انتخاب هام انتخاب خودم نبودن اما با تمام تلاشم انجامش میدادم و بهانه براش نمی آووردم.
خلاصه این چند سالی که تدریس میکردم آموزشگاه هم زیر و رو شد و تبدیل شد به بهترین آموزشگاه شهرستانمون.
و اما اصل قصه از اینجا شروع میشه…
همه چیز عالی بود، تا اینکه من دیدم دیگه همه چیز بشدت یکنواخت شده! دیگه داره تکراری میشه! و من که همیشه با یکنواختی سر ناسازگاری داشتم بی قرار شده بودم!
همه چیز عالی بود، من بهترین و تاپ ترین مدرس آموزشگاه که نه، شهرستانمون بودم و کلی پیشنهاد تدریس میگرفتم، تمام کلاس های پیشرفته مال من بود، کلی کلاس خصوصی داشتم که واقعا معرکه بودن، و البته در آمدم که توی اون ۴ سال ۱۰ برابر شده بود! و تا جایی حتی پیش رفته بودم که مدیرمون میگفت میخوام کلا آموزشگاهو بدم دست خودت و خیالم راحت بشه!!!
اما ته دلم دیگه داشت یه نوای دیگه سر میداد…
چند ماهی تعلل کردم! میخواستم مطمئن بشم! به منشی آموزشگاه گفتم من دیگه از ترم آینده نمیام! خندید گفت جرأت داری! مگه تو دلت میاد اینجا رو بذاری و بری؟! بخوای هم بری ما نمیذاریم! دیگه از این شوخیا نکن برو سر کلاست!!!!
یه لبخند زدم و رفتم!
همون ترم به یه تضاد عجیبی توی آموزشگاه برخوردم که کامل مطمئن شدم که باید برم! هیچ ایده ای نداشتم که چیکار باید بکنم!! فقط دلم به طرز عجیبی میگفت وقت رفتنه! آماده باش…
آخر ترم رفتم پیش مدیرمون و بهش گفتم اومدم خدافظی! یهو همه خیره موندن و هنگ کردن! گفت چی؟! گفتم اومدم خدافظی! دارم میرم!
گفت خیره ایشالا کجا بسلامتی؟؟ سفر در پیشه؟
دوستانه خندیدم و گفتم آره سفر بی بازگشت!
گفت چی میگی چرا اذیت میکنی؟!
گفتم نه جدی میگم، قبلا هم گفته بودم کسی باور نکرد! دارم میرم از اینجا کلا!
خلاصه اش کنم که با کلی اصرار و انکار و اشک و بقول شاگردام دل شکستن ها و بغل ها و هدایا و باور نکردن ها از طرف مسئولین آموزشگاه و شاگردام، من بالاخره تو اوج لذتبخش ترین دوران تدریسم پا در مسیر جدید گذاشتم. مسیری که فقط میشنیدم داره صدام میکنه… و جالب اینجا بود که ذره ای دلبستگی به هیچکدومش نداشتم وجالبتر اینکه بقدری اون کشش وندای درونم قوی بود که حتی به دلبستگی فکر هم نمیکردم و تمام تمرکز و احساسم به طرز عجیبی به سمت رها کردن و رفتن کشیده میشد. و این در حالی بود که هیچ چیز از این داستان هدایت و تغییر نمیدونستم! اما یه چیزی رو خوب یاد گرفته بودم و اون گوش دادن به صدای قلبم بود که هیچوقت در برابرش مقاومت نمیکردم، و شاید یه دلیلش این بود که تجربه بشدت سختِ انجام دادن کاری که دوسش نداشتم رو داشتم و یه جورایی برام مثل اهرم رنجی شدید عمل میکرد و دیگه قبل از اینکه به ذره ای رنج تبدیل بشه سریع رها میکردم و به سمت لذت میرفتم!
و اما حالا خوب میفهمم داستان چی بود…
چند ماه بعد درواقع مهاجرت کردم و اومدم شیراز و هر چی توی گذشته بود همونجا گذاشتم و آماده یه زندگی جدید شدم…
تقریبا یک سال بی هدف دنبال راه میگشتم! کلاسای آیلتس رو کامل رفتم، آلمانی خوندم، کلاسای مختلف روش تدریس و…. خلاصه هر چی فک کردم دیدم نه این اونی نیست که میخوام و باز همه رو رها کردم!
یه روز نشستم با خودم فک کردم! گفتم ساناز!!!!! چیو میخوای؟؟؟ رؤیات چیه؟؟؟ چیه که همه عمرت منتظرش بودی و خوابشو میدیدی و همه جا ازش حرف میزدی و حتی توی تمام کلاس زبانهات ازش مینوشتی و حرف میزدی و دلت براش پر میزد؟؟؟
اولین جواب دوچرخه بود و سفر به دور دنیا …
دلم به تپش افتاد، چشمام پر از اشک شد و گوشیمو برداشتم و شروع کردم به سرچ کردن باشگاه های دوچرخه سواری و …..
امروز بعد از ۳ سال از اون روز من یه دوچرخه سوارم که هر روز دارم حرفه ای تر میشم،
دارم کتابای فوق تخصصی دوچرخه سواری ترجمه میکنم که از بهترین و درجه یک ترین کتابهای این رشته در کل دنیاست…
دارم با حرفه ای ترینهای دوچرخه سواری کار میکنم،
عضو بهترین باشگاه دوچرخه سواری شهرمونم و به عنوان مسئول روابط بین المللشون هم فعالیت میکنم،
دارم تمرین میکنم که یه مربی عالی درجه یک بین المللی بشم و باز هم جهانم شگفت زده بشه از حضور من…
و کلّــی اهداف و رؤیاهای فوووووق العاده دارم که خدام داره بینهایت زیبا در مسیرم هدایتم میکنه…
داستان من از یک مهاجرت شروع شد که یه ندایی بی امان میگفت باید حرکت کنی، مگه رویاهاتو نمیخوای؟؟؟
الله اکبر… 😭😭😭😭😭
و اون حرکت چه چیزها که به من نداد!!!!
دوچرخم و رویای جهانگردیم،
آشنایی با این بهشت و عباسمنشی شدن،
و یا بذارید اینجوری بگم:
رها شدن….
بازگشتن به اصل…
😭😭😭😭😭
الله اکبر…
چند روزی بود که یکم سر در گم بودم و از خدام هدایت میخواستم که چیکار کنم؟؟ که تنها امید و پناه و یار و یاورم تویی خدا جانم بهم بگو چیکار باید بکنم؟؟؟
و چقدر قشنگ با این فایل ها بهم گفت برگرد نگاه کن ببین چقدر قدرتمندانه و عاشقانه و با لذت تا حالا هر کاری که اراده کردی انجامش دادی، اینم مثل همونا، با قدرت و عشق و لذت بیشتر همینم انجامش بده و بدون که این بار شاهکارتر خواهی بود چون قدرتمندتری، چون اینبار آگاهی…
خدای من….
دنیا خیلی منو دوست داشت که با اینهمه عشق و لذت منو به تغییر ترغیب کرد، یا بهتره بگم این خدای جانم عاشقم بود و هست و تا ابد خواهد بود که انقدر عاشقانه و در اوج منو حرکت داد و هدایت کرد و هر لحظه بیشتر و بیشتر منو به زیباتر شدن و قدرتمندتر شدن و خدایی تر شدن میرسونه….
این تغییر، تغییر شغل و محل زندگی و تغییر راه نبود! این شروع داستانِ اصلیِ زندگیِ دختریه که عوض نشد، متولد شد!
من یه آدمِ دیگه شدم، در یک دنیای دیگه…
دنیایی که حتی ذره ای قابل مقایسه با دنیا دنیا زندگیِ قبلیم نیست!
اگر اسمش تغییره، این تولد باشکوهترین تغییر زندگیِ من بود….
الهی بینهایت شکرت نفس جانم که وا دادن در دریای تو چه لذتی داره….
هزاران بار باید به خودم یادآوری کنم این مسیر هدایت باشکوه الهی رو، تا هر جا سست شدم یادم بیاد چه خدایی دارم و چه قدرتی به من داده،
تا یادم بیاد که بقول بچه ها خدام چه خوشگل برام میچینه….
استاد جانم…
این فوق العاده ترین، باشکوه ترین، ارزشمندترین، اصن همه چی ترین تغییر زندگی من بود که رها شدم و رنگ خدا شدم…
رنگی که هر روز پر رنگ تر و درخشان تر میشه…
رنگی که بینهایت رنگه و هیچ رنگی نیست….
عاشششششششقتونم من که بهترینید و انقـــــــدر جانانه بهمون درس توحید و عشق میدید و الحق که از بهترین بندگان خدایید که درس توحید و یکتاپرستی بهمون میدید 💖💖💖💖
عاشششقانه با همه وجودم که پر از عشق به شما و مریم جانه روز معلم رو بهتون تبریک میگم و همچنان عاشقانه تر و مشتاقانه تر منتظر دیدار روی ماهتونم💖💖💖💖💖
انقدر تک به تکِ فایل ها همیشه به موقع میاد و دقیقا جوابِ لحظه ای به درخواست های منه که من فقط در سکوت محوِ این نظم و دقت و قدرت میشم و سریع دست به عمل میشم و درونم تکرار میکنم « این خدا بشدت برای من کافیست»….
این خدا بشدت ستودنیست….
جان و جهانم، چه خوشبختم من که دل در گروِ تو دارم 💖
بینهایت تحسینتون میکنم برای این شجاعت بینظیرتون که فقط به جلو حرکت کردید،و چشم بستید بروی موفقیت های قبلی تون و شجاعانه رفتید به سمت عشقتون،کار مورد علاقتون و قطعا هم در این مسیر موفقیت های بینظیری به دست خواهید آورد
واقعا جای تحسین و تمجید دارد
اینهمه موفقیت
اینهمه شجاعت
اینهمه توکل
انصافا قلم زیبایی دارید که هر وقت نوشته های شما را میخوانم درونم دگرگون میشود واقعا تحسینتون میکنم بینهایتت
الهی که به اوج موفقیت و سعادتمندی در دنیا و آخرت برسید دوست عزیز من
چقدر ممنونم ازت که از شجاعت گفتی، چیزی که خیلی خیلی اینروزا لازمش دارم، چیزی که هرچقدر شجاع باشم باز هم احساس میکنم هنوز اول راهشم و خیلی باید شجاع تر و قدرتمندتر باشم..
که البته شجاعت وقتی حقیقی میاد که اساس عزت نفس و ایمانم محکم باشه.
یه دنیا ممنونم ازت که برام نوشتی
امیدوارم هممون حقیقتا با اقتدار و ایمان در مسیر خدامون قدم برداریم تا خدا بهمون افتخار کنه💖
رها رها رهای نازنین خداوندمم عشق زیبای مممن الهی من قربون ابجی خوشگلم بشمم نمیدونی نمیدونییی چقدر چقدررر هدایتت خداوندم برایم بوودد چقدرررر پراز نشانه بودد چقدرر پراز کلامم خداوندم بود چقدررر خود خدادند بکد خدای منن خدای مننن چقدررررعاشقمونههه چقدرعاشقققمونه چقدر عاشققمونهه هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنهه چقدرزیبا هرلحظه هدایتمون میکنههه چقدرعاشققق این هدایت های نتبشم عاشققنمم الهی من قربون این ایمانتت ایم شجاعت این توکلت بشمم چقدررر پرازز ایمانیی چقدر پراز عشقیییی چقدررر متصل ترینیی چقدربینهایت بینهایتت یکهایت این ایماننن نابت رو چقدربینهایت تحسینتتت میکنمم عشق قلبمم چقدرربینهایتت بینهایتت تحسسنتتت میکنمم چقدرر بینهایت بهت افتخار میکنمم چقدربینهایتتت بینهاین این شجاعتت این قدم برداشتننت این هرلحظه دریافت صدایی خداوند را چقدربینهایتت با تمام وجودمم با تمام قلبمم چقدربینهایتتتت تحسینتت میکنمم عشق خواهری چقدربرام درس واشتتت از گجا بگم کجاش بمونهه چقدرزیبا ترین گفتی که مهم تریننننن. و زیبا تریننن هدیه اش این بود که به اصلل برگشتم چقدرزیبا گفتی اخ اخ تموم شدممم برای این عشقق این عشق. چقدرعاشقققتممم نازنین قلبم چقدرعاشقق این عشق نابتممم چقدرعاشققق این اتصالل بینظیرتمم چقدرر ستایش میکنمم این عشق نابت را چقدربینهایت بینهایت تحسسنت نیکننمم عشق دلم چقدربینهایتت بینهایت تحسسنتتتت میکنمم اینن درکک عمیق ونابت را چقدربینهایت تحسینتتت میکنمم چقدر زیبا گفتییی که چقدرزیباا هرلحظه هرلحظه هدایتتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه بهموم الهام میکنهه انچه که باید ببینیم و بشنویم را بهمون الهام میکنه
چقدرر زیبا گفتی این جمله چقدرزیبا بود چقدر هدایتتت ناب من بود
“”
چقدر قشنگ با این فایل ها بهم گفت برگرد نگاه کن ببین چقدر قدرتمندانه و عاشقانه و با لذت تا حالا هر کاری که اراده کردی انجامش دادی، اینم مثل همونا، با قدرت و عشق و لذت بیشتر همینم انجامش بده و بدون که این بار شاهکارتر خواهی بود چون قدرتمندتری، چون اینبار آگاهی…”” خدای من شکرت شکرتتت هزاران بارشکرت که چقدر زیباااا هدایتمم میکنییی چقدرزیبا عاشققانه عاشقققق منی عاشقق ترینییی به من عاشققق اینکه قدرتمند تررر عالی ترر با عشقق ترررر و تنهاااا تنهااااا با نگاه به توو که همه تویییی همه توییی تنهاا قدرت تویییی همه تویی تنها با توکل به تو رشد تر کنمم غرق ترین بشم در توو خدای من شکرت چقدرربینظیربود خدای من چه لذتی داره وا دادن در دریای تو چقدرزببا گفتی جان منن چقدرر چقدرعشقق کردم چقدر لذت بردمم چقدربینهایت بینهایتتت تحسسنتتتت میگنممم نازنین رهای منننن عشق منننن این ادامه دادن بینظیرتت این عشق نایتت این توحیددد نابت جقدرررربینهایت بینهایت تحسسنتتت میکنم زیبای من چقدرربینهاست تحسسنتت میکنمم
جقدرزیبا گفتی که هرلحظه به خودم میگمم که خداییی منن به شددت برایم کافیستت😭😭 اخ که همه اوستتت تنها او کافی ترین کافی ترین استت تنها قدرت اوست تنها اوست که تمام کارارو انجام میده خدای من برای من تماممم کارارو انجام میدههه خدای من شکرت شکرت عاشقققتمم عاشققتممم الهیی که خداوندم قلبتت را تا اوج اسمان ها پرواز دهد
الهی که هرانچه در دل دارییی به بینهایتتت بینهایت فراتررر و بینطیرترش بینهایت ترش برسیی الهی که جریانی از بینهایتتت نعمت هااا ثروت ها لذت هااا عشق ها ارامش زیبایی ها سلامتی جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات جان دلممم عشق مننن قلب منن عاشقققتممم بهترینن های بهترینن هاروو برایتت می خواهم بهترینن هارووو ازیگانه قدرتت جهانن که تنهها اوو کافیستت تنها او کافی ترین است تنهههها دل برای اوست تنهاا او عاشققتمم عاشقتم چقدربینطیربودد جقدر فوق العاده بودد خدای من شکرت
آخخخخ الا اگه بدونی این چیزی که از کامنتم انتخاب کردی و باز برام تکرارش کردی چه جوابی برام بود!!!
خدای من شکرت!
دقیقا دیروز به یه ابهامی برخوردم که نمیفهمیدمش و درنهایت گفتم ولش کن چرا داری زور میزنی؟! تو حتی نمیخواد فک کنی! تو فقط بخواه هدایت بشی و تمام! فقط تیز باش برای دریافت هدایت ها تا سریع انتخاب کنی! چیو داری با منطقت میسنجی اصن؟!!!!! میگه بهت تو فقط بگو چشم!!! و چجور میگه؟؟؟ از دید عقاب نه مورچه!
الله اکبر….
و دقیق بهم گفت نکته کجاس💖
الهی بینهایت شکرت 💖💖💖
بازم ممنونم عزیز قشنگم💖
عاشششقتم و بینهایت عشق و لذت و زیبایی و نعمت عاشقانه خداوند رو برات آرزو میکنم💖😘💖😘💖😘💖
دختر عزیز و نازنین رهاجانم سلام ، سلامی پر از عشق پر از تبریک پر از تحسین و تقدیر تقدیم به تو که اینقدر جانانه به دل دریا زدی و بر شرایطت تازیدی چقدر شکوهمنده اینهمه شجاعت و جسارتت قلبن احساس میکردم که یک داستان حماسی از زنی قهرمان میخونم بارها در قلبم تحسینت کردم اینکه هرکجا که رفتی بهترین بودی و از بس در صلح با خودت و جهانت هستی همیشه به زیبایی هدایت میشدی ، چقدر زیبا مهاجرت کردی چقدر زیبا عشق زندگیت رو پیدا کردی و اینقدر رشد کردی اینهمه آزادی و رهایی که انگار قبل از تولدت انتخاب کرده ای درست مثل من 😍 این مسافرت به همه جای جهان از زمانی که خودمو شناختم در این دنیا از کودکی از وقتی که ون های خارجی کوچک رو میدیم با من هست و من که عاشق موتورسواریم … خدای من انگار تمام رویاهای منو نوشتی چقدر احساس کردم که خودم هستم …
با تمام قلبم در آغوش گرفتن اهداف و خواسته هات رو از خدای مهربون آرزومندم ، خداروشکر که به یادم آوردی که هیچ مانع بیرونی نمیتونه بین من و خواسته هام و اهدافم فاصله بندازه از خدا میخوام هممون رو به زیباترین و راحتترین شکل به علاقه مندیهامون هدایت کنه . آمینننننننن 😍😍😍😍😍😍 😍
سپاسگزارم از محبت قشنگت از توصیف زیبات واقعا از ته قلبم سپاسگزارم❤️❤️❤️
با همه وجودم امیدوارم توی لحظه های لذتبخش سفرهای رویاییت بیای و برامون بنویسی از حال عالیه قدم به قدم مسیرت❤️
آخ گفتی و دلم باز پرواز کرد و رفت دنبال رویاهای رویایم که چقدر خوشگل دارن تجربه های بینهایت لذتبخش زندگیم میشن❤️😍🚴
من دیوانهٔ ونلایفم و لحظه لحظه تصور میکنم با ون و دوچرخه هامون دوتایی با عشقم میزنیم به دل ماجراجویی ها و میریم تا این جهانِ باشکوه لذت چشیدنِ طعم قدمهای قدرتمنده ما رو بچشه در وجب به وجبش…❤️❤️❤️
خیلی زود میاد اینروزا مثل خیلی هاش که الان دارمشون.
اما هر لحظه یادم می مونه که این رسیدن به رویا نیست که حالمو عالی میکنه. بلکه این حالِ عالیه که منو به رویاهام میرسونه. این لذت بردن از مسیر و آرامش و اطمینان به تنها فرمانروای هستیه که برام همه چیز میشه❤️❤️
عاشقانه برات عشق و آرامش و ثروت و سلامتِ بینهایتِ خداوندم رو آرزو میکنم❤️
کامنتت عالی عالی بود خانم موفق و ثروتمند و قدرتمند
اینقدر برام قابل تحسینی که هر بار اسمتو می بینم چشم و گوشم تیز میشه و با اشتیاق کامنتهاتو میخونم و فقط تحسینت می کنم و ذوق می کنم. بیشترش بخاطر اینکه منم عاشق دوچرخه سواریم و آرزوم اینه که با یک گروه دوچرخه سواری حرفه ای کار کنم و یاد بگیرم. و مطمئنم به زودی بهش میرسم.
بخاطر تمام موفقیتهات و این حد از رهایی و شجاعتت بهت آفرین میگم. و منتظر میمونم تا خبرهای موفقیتهای بزرگتری ازت بشنوم.
واقعا سپاسگزارم از عشق و محبتی که هر بار برام میفرستین و واقعا حسش میکنم
خداروشکر برای این مسیر الهی که خود خدا برامون همه چیز و همه کس میشه و هر چه داریم از خودشه
خداروشکر برای دوستان فوق العاده ای مثل شما که انقدر قلبهامون به هم نزدیکه
قطعا وقتی در مسیر درست باشیم و شجاعانه قدم برداریم و حقیقتا خودمونو به خدا بسپاریم هر چیزی که بخواییم براحتی داریمش
همه این خواسته ها طبیعیه و ما در واقع همه رو داریم، نکته لذت بردن از لحظه و حقیقتا رها بودنه. که وقتی اتفاق میوفته که ایمان حقیقی و اطمینان حقیقی به مسیر داریم. که احساس بی نیازی داریم. ما خالقیم و خالق بی نیازه و آرام…
سپاسگزارم و خدا رو شکر میکنم که ما در حال رشدیم چون هر بار با بزرگتر شدنمون درکمون بزرگتر و زیباتر میشه
حتی خود من هم متفاوت تر میفهمم داستان خودم رو
خدا روشکر که هر لحظه خدا درونمون پر رنگ تر میشه و عشق و شجاعت بیشتر میشه و هر چقدر عشق و شجاعت درونمون پر رنگ تر میشه دنیا برانگیخته تر میشه تا عشق و شجاعت بیشتری بهمون بده و چقدر این برانگیختگی ها زیباست…
چقققققققققققققققققققققققد لذت بردم از خوندن کامنت تون و تغییراتی که داشتین چقد برای من لذت بخش بود تموم بدنم انگار میفهمید و هر جمله ای که نوشتی رو انگار منم کنارت بودم و داشتم پابه پات میومدم اینقد ک تجربت برام قابل لمس و واضح بود عزیزم
خوشحالم که تغییر کردی و تجربه نابت رو در اینجا به اشتراک گذاشتی. این فایل نشانه روز من بود و هدایت به کامنت بینظیر شما هم کلی بهم انرژی داد که اره باید حرکت کنم و دست نکشم و هرجا که برام سخت بود و احساس لذتی نکردم رها کنم چون هر تغییری ما رو و مسیر زندگیمونو به سمت بهتر شدن به سمت رویاهایی که میخواهیم تجربه کنیم هدایت میکنه فقط باید رها باشیم عین برگی در باد🍃🍃🍃🍃🍃 تا خدا ما رو ببره
عاااشقتم دوست خوبم دوست قوی و خوشبختم امیدوارم هرجا که هستی سالم و شااد و پر انرژی و موفق و سربلند و ثروتمند در پناه خدا باشید😘💚💚💚💚
چون من در قسمت گفت و گو جمعی نمی توانم شرکت کنم اگر ایجازه دهید حرف خودم را در این قسمت دیدگاه ها به گویم
من محمد آسوده هستم ۱۲ سالم است از قم من ۳ ( در اصل قبلا با اسم دیگران وارد سایت می شدم ) ساله با شما هستم چون ۲ سال اول این موضوع را شل گرفته بودم برای همین اتفاقات بزرگ برای من پیش نیامده است ولی قدم هایی را برای موفقیت برداشته ام . خدا روشکر که من از کسانی بودم که زیاد از دنیا ضربه نخورده است .
داستان من به این سایت استاد : من اول روابط آشقانی خوبی نداشتم و چون همه به من می گفتند که الان بچه ای نمی تونی درآمد کنی ، برای همین ههی زمانم را یا توی درس یاد گرفتم می کردم یا بازی می کردم ( نمرات درس هم همیشه اول نمی شد ) بعد از چند وقت پدرم چون در وضعیت مالی خیلی بدی افتاد کم کم به سایت شما هدایت شد . پدرم اعضای خانواده ی خود را به این سایت معرفی می کرد ولی من و برادرم کمی مشکوک شدیم آمدیم در سایت و برادرم بعد از ۱ این موضوع را سفت گرفت تا به پیش ببرد من هم از همان اول بعضی از کار هایش را انجام می دادم که خیلی تعجب آور به خواسته های کوچک هم می رسیدم مثلا : یک روز با پدرم سوار موتور شدیم و پدرم به سمت مغازه اش رفت و من هم باهاش بودم از کنار یک زیر گزر زیبا رسیدیم همان جا به خدایم گوفتم « خدایا می شه خونمون کنار این باشه تا من بتوانم هروز این منطقه ی زیبا را ببینم . بعد از یک سال خانی ما خراب شد و امدیم در کنار این منطقه زندگی کردیم .
سلام استاد عزیز.خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت این فایلاتون.خدارو بی نهایت شاکرم که هدایت شدم در مسیر عشق مسیری که شما معلم زندگیه من هستین.و منم به نوبه خودم روز معلم بهتون تبریک عرض مینکم و همیشه در پناه خدای یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشین.خیلی دوستون دارم.باور دارم یه روزی در سیمنارتون ملاقاتتون میکنم.
سلامم را در سبدی پر از عشق و گلهای خوشبو و رنگی تقدیم به استاد نازنین و مریم جان دوستداشتنی میکنم. ♥️♥️♥️🌺💐🌹🌺🌺🌹💐💐🥰😘
و روز معلم و استاد رو به هر دو عزیز تبریک میگم وبراتون ارزو میکنم که همواره شاد وسلامت و پایدار باشید.
استاد عزیزم باید بگم از وقتی که این برنامه کلاب هاوس رو راه اندازی کردین چقدردریچه های بیشتری در ذهنها ایجاد شده برای دریافت اگاهیهاو باورهای درست و واقعی که همه دوستان اینقدر خالصانه و با احساس خوب در اختیار دیگر دوستان قرار میدن و چقدر زیباتر وقتی که شما استاد عزیز مهر تایید میزنید به روند عملکرد دوستان که دارن راهشونودرست میرن و چقدر استوارتر ومحکم تر به جلو میرن .
خدارو هزاران بار سپاسگزارم به خاطر اینکه امروز روزی من شد دیدن این فایل زیبا وپر محتوا و خدارو شکر که در مدار دریافت اگاهیهایی که انگار لازم داشتم قرار گرفتم و مرسی از ندای عزیز و نحوه هدایتش به این سایت ارزشمند .چقدر خوشحالم دوستانی دارم که نوع نگرش و تفکرشون بینظیره
خدایا شکرت که هر روز دارم یه قدم به جلو بر میدارم خدایا شکرت که ازت درخواست کردم و تو اجابت کردی ازت خواستم که عملگرا باشم و ازت خواستم هدایت بشم و ازت خواستم توحیدی بشم و چقدر تو اجابت میکنی وقتی که ما از صمیم قلبمون
درخواستی از تو داریم .
فایل توحید عملی ۶پاسخ بزرگی بود بر درخواستهای من و نمیتونم بگم چقدر این فایل اثر گذار وهمه چی تموم بود.برای من .
من شاگرد تنبلی هستم در نوشتن و کامنت گذاشتن و این شاید یک پاشنه آشیله برای من و باید یه کم روی خودم کار کنم و منم مثل بقیه دوستان که هر روز فعال هستن و کامنتهای زیبا و پر محتوا میزارن منم از دست اوردهام ونتایج بی نظیری که بدست اوردم و قوانینی رو که یاد گرفتم و به اون در مواقع مختلف استفاده و عمل کردم و نتیجه های ریز و درشتی که کسب کردم بنویسم تا شاید راهی باشه برای پیشرفت دوستان عزیزم .
منم از وقتی که تصمیم گرفتم تغییر کنم والبته اول یه کم چک و لگد از جهان خوردم و لی زود تونستم خودمو جمع و جور کنم و با اموزشهایی که از استاد یاد گرفته بودم و البته خیلی جدی بهش نپرداخته بودم وشاید اون روزا خیلی تو مدار دریافت اون آگاهی ها نبودم ویادمه ضرر و زیانهایی بابتش دادم ولی یه روز از خدا خواستم که ذهن منو روشن کنه و هدایتم کنه به سمت خودش وبهم بگه چه کاری درسته و من باید چه کار کنم و کمی بعد درهای زیادی به روم باز شد البته با صبر وتغییر نوع نگاه وتکامل من در ابعادمختلف .
استاد جان الان دو سه سال هست که من خیلی جدی از برنامه های شما استفاده میکنم و به همون اندازه که عمل کردم نتیجه گرفتم و خدارو شکر رخیلی راضی هستم از عملکردم من اصلا با سه سال پیش خودم قابل مقایسه نیستم خیلی تغییرات مثبت کردم از اعتماد به نفسم تقریبآ راضی هستم نه صد در صد ولی خوبه و بهتر خواهم شد از روابط با دیگران خوب بودم ولی خیلی خیلی بهتر شدم از نظر بعد معنوی هم همینطور خیلی ارتباطم با خدای درونم بهتر شده صداشو واضحتر میشنوم و به الهاماتی که بهم میشه عمل میکنم ولی باز بعضی وقتها درست عمل نمیکنم و بنابراین نتیجه خوب هم حاصل نمیشه ودر زمینه مالی هم خیلی باورهای خوب و درستی پیدا کردم و خدارو شکر منم مثل دوستمون اقا فرهاد گل واقعا سال گذشته یکی از بهترین سالهای زندگیم از نظر مالی بود واقعآ هیچ مشکل مالی نداشتم به راحتی همه امور زندگیم تحت کنترل بود تازه در همون سال بیشتر وسایل زندگیمو عوض کردم و این در حالی بود که سالها میخواستم این کارو بکنم ولی نمیشد .
در سال گذشته یه باز سازی خیلی خوبی برای یه ملکی که در نزدیکی تهران داشتم انجام دادم و به راحتی و به راحتی هر چه تمامتر و تمام کارهایی که چند سال میخواستم انجام بدم و هی نمیشد .
و خدا میدونه و شما استاد عزیز خوب متوجه میشید وباور دارید که وقتی ما روی خودمون کار میکنیم از اونطرف هم خداوند بقیه کارهارو به نحو احسن برات انجام میده ومن بی نهایت سپاسگزارم از این که عضوی از این خانواده هستم که دارم مراحلمو به ارومی طی میکنم و نتایج هم به راحتی وارد زندگیم میشه .
دلم میخواد که بیشتر توضیح بدم ولی باید برم سر کار ولی امیدوارم بتونم بعد از این اکتیو تر و فعالتر باشم تا اولآرد پایی از خود بجا بزارم برای فرداهای اینده تا یادم نره که از کجا به کجا رسیدم
بماند به یادگار
استاد ومریم و دوستای ناب الهی من دوستون دارم عاشقتونم .👍😘🥰🌹💐♥️♥️♥️♥️♥️♥️
درود بر استاد نازنین ، استاد کنترل ذهن، استاد آموزش، یکی از بنده های فوق العاده خداوند❤❤❤
صحبت های که در مورد هدایت و چطور انتخاب گزینه ها،، عالی بود و یکی از سوال های همیشه من هم بود ..ان شالله روز به روز ایمانم به خداوند بیشتر بشه و تسلیم این جریان باشم و راحت تر و بهتر نشانه ها را ببینم و شجاعت عمل کردن را بدست بیارم با تکامل…استاد نازنین واقعا عشق و علاقه شما به کارتون و شغل تون را تو این کلوپ هوس
میشه دید که ۴ ساعت بشینین پای صحبت بچه ها و کلی عشق کنید و درکنار هم کلی باور بسازیم..❤❤❤❤واقعا تحسینتون میکنم عشقین عشق🌹🌹🌹
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمام دوستان و همخانواده های عزیزم
سلام به استاد عشق و سلام به خانم شایسته عزیز
خیلی خوشحالم که امروز تونستم صحبت های فرهاد عزیز رو بشنوم برام تداعی گر این حرف و این فایل بود از شما که {وقتی شرایط خوبه باید حرکت کرد}یا وقتی {وقتی شرایط بده باید کنترل کرد ذهن رو }
فرهاد عزیز نمایانگر ادمی بودی که فقط با افکار خودش میره جلو به خاطر دیگران زندگی نمیکنه به الهاماتش گوش میده و عمل میکنه و هدایت میشه
اونجایی که هدایت شدی به شغلی که علاقه داشتی و بعد شرایط اجتماع عم بنا به پندمیک همسو بود با شغلت خیلی لذت بردم به هر حال این شرایط باعث شد خیلی از کسب و کار ها روی به سمت فضای مجازی بیارن و دقیقا شما هم در جای مناسب قرار داشتی
فرهاد جان تحسین میکنم موفقیت های زندگیت رو تحسین میکنم اقدام به عملتو و حتی این هدایتی که میخوای با خانم فرهادی عزیز صحبت کنی و یهو به ی نرم افزار وصل میشی که بتونی با استاد صحبت کنی راهکارت رو از استاد بگیری
و این یعنی کار کردن روی خود یعنی در مسیر درست بودن حرکت کردن و گوش دادن به ندای درون بدون برانداز کرد این که من از این شغل چه نتایجی گرفتم چقدر پیشرفت کردم چقدر اومدم جلو نه مسیر درست برای من هدایته به هر کجا هدایت میشوم
و از خداوند در خواست میکنم من را به مسیر خواسته هایم که ارامش لذت و شادی و ازادی زمانیو مکانی در ان است هدایت کند
برای تمام عزیزانم ارزوی سعادت و خوشبختی دارم دیروزم کلی روز با عشقی بود برام به ی نکته از فایل دوازده قدم عمل کردم و از نتیجش لذت بردم
و امروز هم روزی عالی و پر انرزی پر از انسان های شاد و موفق هست
کار ناتمام خود را تمام کن! پاسخ مستقیم خداوند در جواب پرسش من از او!
داستان از این قرار است که مدتی روی نوشتن کتابی کار میکنم که در پاسخ کاری که باید در این شرایط بکنم به من الهام شده بود ولی بخاطر ترس از نتیجه این کار و نیاز مالی، فکر کردم که فعلا نوشتن را متوقف کنم و کاری که نتیجه مالی زود بازده داشته باشد را بکنم.
امروز صبح تصمیم گرفتم بیشتر روی خودم کار کنم و در سایت فعال تر باشم و کامنت بگذارم. در این فایل ناگهان این جمله را از استاد شنیدم که گفت: هر کسی وارد سایت شده و روی قسمت “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن” رفته است، تجربیات جالبی داشته و در پاسخ سوال های خود جواب هایی حیرت انگیزی دریافت کرده است. من شوکه شدم چون با اینکه مدت ها در سایت بودم ولی انگار این قسمت را ندیده بودم با اینکه بارها دیده بودم!
با خودم گفتم فرصت خوبی است. روی این قسمت از سایت رفتم و صفحه “سریال زندگی در بهشت(قسمت ۹۸)” برایم باز شد. فایل مثل ذهنم شلوغ بود و موضوعات مختلفی را دربر می گرفت. از خریدن تنقلات، تمام شدن بنزین جت اسکی و نا تمام ماندن تفریح استاد و هم زمان رسیدن سه کمک برایشان، طبیعت زیبا، بیل مکانیکی، تعیین شدن رئیس قبیله مرغ ها …دو بار فایل بار را نگاه کردم ولی چیزی متوجه نشدم تا اینکه سراغ کامنت های فایل رفتم ناگهان در اولین کامنت همان طور که چشمانم روی جملات سُر میخورد، این جمله را دیدم “استاد جان و مریم جانم عاشقتونم که کار نیمه تمام تون رو تمام کردین” قلبم یک لحظه ایستاد. چشمانم بسته شد. دستی که در آن موبایلم بود به زمین خورد. بعد از مکثی طولانی دوباره اون فایل را دیدم که راجع تمام شدن بنزین جت اسکی استاد در عبور از کانال آب بود که تفریح ایشان نا تمام مانده بود و یک روز دیگه تصمیم میگیرند مسیر رودخانه را با بنزین پر جت اسکی تا آخر بروند و سفر نا تمام خود را تمام کنند. زیاد تعجب نکردم که چرا با نگاه کردن فایل متوجه مطلب نشدم، شاید به این دلیل که چیز هایی را که ظاهرا با حواس پنجگانه احساس میکنیم تا در فرکانس اش نباشیم درک نمی کنیم.
خدایا شکر ات که با هدایت من به این صفحه، باک بنزین باورم ها و الهام هایم را پر کردی تا بتوانم کتاب ناتمام خود را تمام کنم!
باسلام ودرود فراوان خدمت استاد عزیز وهمکاران.خیلی علی بود .بسیاربسیار استفاده کردم.ارزوی بهترینهارا برای شما دارم.درجریان تصمیم گیری وایجاد دوگانگی من هم ابهام داشتم .که رفع شد خداروشکر باراهنمایی های استاد فهمیدم گیرم کجابود.تردید نباید کرد.هنگام هدایت بعد از مشخص شدن مسیر باید بلافاصله ادامه داد.حتی اگر ظاهر کار اون طوری نبود که ما فکر میکردیم.
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پیرهنش بود.
از علف خشک آیه های قدیمی پنجره می بافت.
مثل پریروزهای فکر، جوان بود.
حنجره اش از صفات آبی شط ها پر شده بود.
یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها کشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.
بعد، نشستیم.
حرف زدیم از دقیقه های مشجر.
از کلماتی که زندگی شان ،
در وسط آب می گذشت.
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت.
((استاد جان روزت مبارک))
سلام و درود به وسعت بیکران عشق …به گرمای هستی بخش خورشید ..و درود بی نهایت به مریم بانوی عزیز و مهربان ..🌺🌺🌺🌺🌺
استاد جان من از طریق کلاب هوس هنوز موفق نشدم با شما صحبت کنم اما یه هدایتی درونم گفت که اینجا حرفهامو بگم و همین هدایت هم گفت که حتما شما میخونی.❤❤❤❤
بحث تغییر در من ریشه ای چند ساله داشته و ، وقتی که به این آگاهی رسیدم یه نگاهی به گذشته خودم انداختم و دیدم اکثر تغییراتی که داشتم همراه با چک و لقد و چکش سنگین همراه بوده …به این واقعییت پی بردم که اینننننقدر مقاومت داشتم که با وجود نشانه های بسیار زیاد و پی در پی باز هم حاظر نبودم که از لاک محدودیتهام بیرون بیام و تغییر کنم …اینقدر چکش خوردم تا مجبور شدم تعییر کنم .اما از ۳ سال پیش که از لاکم اومدم بیرون و در واقع اون همه چکش منو مجبور کرد ،به سمت شما هدایت شدم و داستان زندگیم کاملا متفاوت شد ..
استاد اینقدر قلبم بازه و خوشحالم که بقض خوشحالی گلومو فشار میده و گاهی هم اشک شوغ روان میشه .
داستان رو ازجایی شروع میکنم که من به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردم و با اینکه از کودکی تحصیل رو رها کردم و به همراه پدرم شروع به کار کردم تا چند سالی شاگرد بودم و بعد خودم کار شخصی رو شروع کردم اما باز هم برای پدرم و برادر بزرگترم پیمانکاری کار میکردم و تمام درآمدی که داشتم از راه هنر خوانندگی و موسیقی بود چون وقتی که پیمانکار هم شدم بدون هیچ مزد و مواجهی کار میکردم تا جایی که کاملا افسرده و خسته شدم و پا در راه مواد مخدر گذاشتم .
و به مدت ۱۵ سال مواد مصرف کردم و در سالیان اعتیاد آننننننننننننننننننقدررررررر چک و لقد خوردم که به نهایت رسیدم .
در میان راه اعتیاد ازدواج کردم و صاحب فرزند پسر شدم که الان ۱۱ ساله هست و بزرگترین معجزه در زندگیم هست …چون وقتی که ۳ ساله بود مواد مخدر خورد و ۶ روز در کما بود و در اون لحظات قدرت رو فقط در خداوند رحمان دیدم و از خداوند خواستم که فرزندم را به من برگرداند با اینکه دکترها در بیمارستان خصوصی قطع امید کردند و گفتند که کارش تمومه و خودتو آماده کن …😭😭😭😭😭😭😭😭😭اما من به قدرت خداوند ایمان داشتم اما گهگداری بهش مراجعه میکردم چون فک میکردم نمیشه از خداوند زیادی خواست ؛یه وقتی مبیبنی اعصاب نداره میزنه آسفالتم میکنه .استاد دارم در حال اشک ریختن مینویسم .حالا میفهمم که چرا تو کلاب هوس نشد که بیام چون نمیتونستم حرف بزنم از بقض و گریه .
در هر صورت خداوند به من رحم کرد و فرزندم رو صبح روز هفتم به هوش آورد و دوباره زنده شد که این واقعه تمامیه پرسنل بیمارستان اعم از دکتر ، پرستار ،خدمه و هر کس که فرزندم رو دیده بود به گریه انداخت …اما من باز هم به خودم نیامدم و مواد مصرف کردم تا جایی که فقط همسر و فرزندم برام باقی موندن و من همه چیزم را از دست دادم .البته رابطه با همسرم هم که داغون بود و اینقدر چکش سنگین خوردم که یه روزی و یک جایی از همون خداوند خواستم که من رو نجات بده و چند روز بعد دستی از دستان خداوند من رو به کمپ فرستاد و پاک شدم و به خاطر این پاکی و فرزندم زبانم از تشکر و سپاسگزاری به درگاه خداوند عاجزه و اما در میان راه چندین شغل عوض کردم تا خداوند من را هدایت کرد به یک بیزینس عالی که مخزن سازی هست برای انواع تریلر ها …که به قول خودمون باک گازوئیل تولید میکنیم .و در این بیزینس من برای یک فردی کار میکردم که بعد از اینکه تکامل کاری و حرفه ایمو گذروندم به تضاد های بسیار فراوان برخوردم که دوباره چکش کاری شدم تا جایی که ۳ سال پیش بعد از کلی چک و لقد فهمیدم که باید تغییر کنم و درخواست دادم به خداوند که کمکم کنه تا برای خودم این بیزینس رو راه اندازی کنم و خداوند به طریق بسیار ساده واقعا بسیار ساده من رو هدایت کرد که در عرض کمتر از یک ماه من یک بیزینس شخصی در زمینه تولید مخزن گازوئیل راه اندازی کردم و اصلا متوجه نشدم که چجوری ردیف شد ، به قول شما با یه بشکن 👏🏻.
از وقتی که به سمت خانواده عباس منش و به سمت شما هدایت شدم داستان تغییر در من بسیار تغییر کرد.
و اینبار فهمیدم که تضاد ها به من مسیرم رو نشون میدن .
اما من یه تضاد دیگه هم داشتم که اون هم مسکن بود که چند سالی در خانه پدر خانمم زندگی میکردم در یک اتاق سقف گرد قدیمی که طبقه پایین بود و حیاط مشترک و حمام و دستشویی و آشپزخانه مشترک داشتیم و بسیار برایم آزار دهنده بود که وقتی تصمیم به تغییر گرفتم …یک زمین در یک منطقه عالی خریدم ،استاد ببخشید این رو هم بگم که من متولد قم هستم اما ساکن یزد ؛ یعنی از بچگی به استان یزد محاجرت کردیم .و شروع به ساخت کردم و یک ساختمان مسکونیه بسیار زیبا بنا کردم و از طریق بیزنسی که دارم به لطف خداوند صاحب یک خانه بسیار زیبا و روئیایی شدم و الان کمتر از شش ماه هست که در خانه خودم زندگی میکنم و بسیار لذت میبرم .
اما در این راستا به یک هدف اشاره بردم قبل از اینکه چکش بخورم و این در حالی هست که از لحاظ درآمد که به بیش از سی میلیون در ماه کسب میکنم ؛ خانه بسیار زیبا ساختم….و لوازم رفاهیات کامل برای خودم و زندگی ام فراهم کردم ، که هنر خوانندگی و موسیقی که داشتم نگذاشتم در من بمیرد و در خواست به خداوند دادم که من رو به بهترین مکان و بهترین زمان در این زمینه هدایت کند تا با صدای جادویی و گرمی که دارم عشق رو به خودم و انسانهای دیگر هدیه کنم و قدم در راهی که عاششششششششق آن هستم بگذارم …..
در کل تغییرات ژرف و شگفت آوری در زندگیه من اتفاق افتاد که به لطف الله زمانی که دیدمتون باهم در گوشه ای از پرادایس زیبا و بینظیرتون مینشینیم و صحبت میکنیم …که این هم یکی از خواسته های قلبیم هست ..
استاد جانم من با وجود گرمت عجیم شدم و غذای ذهنم فایلهای بی نظیر شماست و به خودم افتخار میکنم که در این مسیر هستم و هنوز بسیار جای پیشرفت دارم ….
خیلی دوستتون دارم ؛ عاشقتون هستم و در ساییه الطاف ربّ یکتا باشید …به امید دیدارتون 💖💖💖💖💖💖💖
سلام به روی ماه استاد جان عزیزم و مریم جان و بچه های بهشتمون💖
با این فایل های محشر منم حسابی زندگیمو زیرو رو کردم و یادم به تغییرات خودم افتاد..
شاید اصل ماجرا برمیگرده به ۴-۵ سال پیش
اما بذارید از قبلش شروع کنم.
من همیشه یه آدم بینهایت ریلکس و بیخیال بودم! یا درواقع بذارید بگم برگی در باد! که هرجا باد میوزید منم به همون سمت میرفتم!
اما کاملا ریلکس و خوش😄 انقد که بابام همیشه میخندید و میگفت ساناز هیچوقت به خودش ریاضت نمیده😄😄😄😄
از مدرسه رفتنم تا دانشگاه و شغل و هر چیز دیگه!
اما یه چیزی درونم بود که فرق داشت! و اونم این بود که وارد هر کاری هم که میشدم بهترین خودمو نشون میدادم،
همزمان با دوره ارشدم تدریس هم میکردم اما خیلی دوسِش نداشتم!
دوره ارشد شاید متفاوت ترین دوران تحصیلم بود!
خیلی لذت میبردم از درس خوندن، و با این وجود که سطح دروس خیلی بالاتر و سنگین تر بود من با نمرات عالی پاس میشدم، حتی ۲۰ میگرفتم که اصن خودمم باورم نمیشد😂 البته طبیعی بود چون خیلی درسها برام لذتبخش و آسون شده بود.
همونجا بود که یکی از بهترین اساتیدم که خودشون آموزشگاه زبان داشتن منو به مدیر آموزشگاه معرفی کردن و من به عنوان مدرس جدید وارد اون آموزشگاه شدم..
زمانی که من وارد آموزشگاه شدم وضع آموزشگاه واقعا ناجالب بود، مشکلی براشون پیش اومده بود که در مرز تعطیلی بودن! اکثر کلاسهاشون کنسل شده بود و چندتایی هم که بود نهایت ۵-۶ نفر زبان آموز داشت!
من کارمو شروع کردم. هرچقدر بیشتر آشنا شدم بیشتر فهمیدم چه خبره!
همون اولین ترم بود که یه روز متوجه شدم بحثِ دو نفر از شاگردای عالی و قدیمی آموزشگاه که کلاسشون کنسل شده بود بین مسئولای آموزشگاه بود. متوجه شدم که میگفتن ارزش نداره کلاس برای ۲نفر! بفرستینشون توی یه کلاس دیگه!
من اجازه صحبت گرفتم ازشون. جلو رفتم و گفتم من حاضرم این کلاس دونفره رو حتی بدون دستمزد قبول کنم. فقط بذارید بچه ها ادامه بدن. من خوشحال میشم این کلاس ۲نفره رو تجربه کنم…
و اون کلاس ۲نفره بعد از تقریبا یک سال تبدیل شد به پر جمعیت ترین و درجه یک ترین کلاس آموزشگاه، و اون ۲تا دختر شدن دخترای من و چه خاطره هایی که با هم رقم زدیم💖💖💖
من حدود ۵سال توی اون آموزشگاه تدریس کردم و کلاس های اینشکلی زیاد داشتم، از اطراف و شهرای کوچیک دور و بر میومدن و میپرسیدن خانم فرزانه توی این آموزشگاهه؟! و بعد میگفتن اگر معلم بچه ما میشه ثبت نام کنیم وگرنه بریم یه جای نزدیکتر😄😍💖
همون روزا که کلاس های دونفره رو قبول میکردم و با دستمزد واقعا ناچیز با عشق بهشون درس میدادم، کلی ایده های دیگه به ذهنم میومد و با مدیرمون در میون میذاشتم و اونام که صداقت و پشتکار و عشق منو دیده بودن بی درنگ میپذیرفتن و عملیش میکردن،
یکی از اون ایده ها که ترکووووند، ایده چند زبانه شدن آموزشگاه بود!
من توی همون کلاسای دونفره با دخترام درباره زبان فرانسه حرف میزدم و گاهی یه چیزایی هم بهشون یاد میدادم و همین شد جرقه که استارتشو خودم بزنم،
چون زبان فرانسه رو تاحدی میدونستم سریع پیشنهادشو دادم و گفتم من خودم زبان فرانسه و اگر بتونم همزمان کلاس آلمانی هم برم هر دو رو خودم تدریس میکنم.
و شروع کردم به ادامه دادن دوره های فشرده فرانسه و بعد هم آلمانی.
کلاس های فرانسه خیلی زود تشکیل شد و بعد ایده زبان چینی که بشدت توی شهرستان ما بخاطر مشتری های چینی لازم بود اومد و دیگه واقعا ترکوووند!
حتی قبل از همه اینها من ایده دادم که وقتشه تابلو آموزشگاه عوض بشه و تغییر کنه به: اولین آموزشگاه چند زبانه….
خدایا شکرت چه روزای فوق العاده و لذتبخشی بود….
راستش من هیچوقت نتونستم بپذیرم ثابت بمونم! فرق من با بقیه معلمای آموزشگاه های کل شهرستانمون این بود که من به داشته هام اکتفا نمیکردم! با وجودی که ارشد میخوندم کلاس های مختلف زبان و روش تدریس و چت پیشرفته و کلی چیزای لازم دیگه شرکت میکردم، خودم شبانه روز فیلم و فایل های زبان اصلی میدیدم، و سعی میکردم خودمو رشد بدم،
اما بقیه به همون ۴کلمه که توی ۴سال دانشگاه خونده بودن اکتفا کرده بودن و بَهونشونم این بود که زندگی نمیذاره، تو مجردی راحتی! اختیارت دست خودته! ما اختیارمون دست خودمون نیست شوهر داریم بچه داریم!!!!! همینم به زور میایم محض یه آب باریکه! و من میدیدم چقدر کلاساشون بی روح بود و شاگرداشون بی انگیزه!
حتی بچه ها میومدن میگفتن خانم تو روخدا معلم ما بشید کلاسای شما خیلی عالیه😄 به شاگردام میگفتن خوشبحالتون شاگردای خانم فرزانه هستین 😄😄😄😄
و حتی علناً به منشی آموزشگاه میگفتن معلم ما رو عوض کنید ما میخواییم بریم با خانم فرزانه 😄😄😄👍👍👍
عاششششقشون بودم بخدا😄😍👍
هیچوقت نمیتونستم بقیه معلما رو بفهممشون چون پذیرفتنی نبود بهانه هاشون! چون متضادش رو زیاد دیده بودم! نمونه اش مامان خودم که ۳۰ سال بقدری قدرتمندانه و عاشقانه و فوووق العاده هم معلمی کرد هم برای ما مادری و همیشه هم به عنوان بهترین معلم انتخاب میشد، و البته پا به پای بابام که هر دوشون همکار هم بودن و همیشه ممتاز و محبوب بودن و مدام دنبال بهتر شدن بودن و چقــــــدر بهشون افتخار میکنم💖
من دختر این مامان و بابای پر افتخار و قدرتمند بودم که هیچوقت بهانه نپذیرفتم! الگو های زندگیم شاهکار بودن و من حسابی ازشون یاد گرفتم💖💖💖
درسته اون زمان انتخاب هام انتخاب خودم نبودن اما با تمام تلاشم انجامش میدادم و بهانه براش نمی آووردم.
خلاصه این چند سالی که تدریس میکردم آموزشگاه هم زیر و رو شد و تبدیل شد به بهترین آموزشگاه شهرستانمون.
و اما اصل قصه از اینجا شروع میشه…
همه چیز عالی بود، تا اینکه من دیدم دیگه همه چیز بشدت یکنواخت شده! دیگه داره تکراری میشه! و من که همیشه با یکنواختی سر ناسازگاری داشتم بی قرار شده بودم!
همه چیز عالی بود، من بهترین و تاپ ترین مدرس آموزشگاه که نه، شهرستانمون بودم و کلی پیشنهاد تدریس میگرفتم، تمام کلاس های پیشرفته مال من بود، کلی کلاس خصوصی داشتم که واقعا معرکه بودن، و البته در آمدم که توی اون ۴ سال ۱۰ برابر شده بود! و تا جایی حتی پیش رفته بودم که مدیرمون میگفت میخوام کلا آموزشگاهو بدم دست خودت و خیالم راحت بشه!!!
اما ته دلم دیگه داشت یه نوای دیگه سر میداد…
چند ماهی تعلل کردم! میخواستم مطمئن بشم! به منشی آموزشگاه گفتم من دیگه از ترم آینده نمیام! خندید گفت جرأت داری! مگه تو دلت میاد اینجا رو بذاری و بری؟! بخوای هم بری ما نمیذاریم! دیگه از این شوخیا نکن برو سر کلاست!!!!
یه لبخند زدم و رفتم!
همون ترم به یه تضاد عجیبی توی آموزشگاه برخوردم که کامل مطمئن شدم که باید برم! هیچ ایده ای نداشتم که چیکار باید بکنم!! فقط دلم به طرز عجیبی میگفت وقت رفتنه! آماده باش…
آخر ترم رفتم پیش مدیرمون و بهش گفتم اومدم خدافظی! یهو همه خیره موندن و هنگ کردن! گفت چی؟! گفتم اومدم خدافظی! دارم میرم!
گفت خیره ایشالا کجا بسلامتی؟؟ سفر در پیشه؟
دوستانه خندیدم و گفتم آره سفر بی بازگشت!
گفت چی میگی چرا اذیت میکنی؟!
گفتم نه جدی میگم، قبلا هم گفته بودم کسی باور نکرد! دارم میرم از اینجا کلا!
خلاصه اش کنم که با کلی اصرار و انکار و اشک و بقول شاگردام دل شکستن ها و بغل ها و هدایا و باور نکردن ها از طرف مسئولین آموزشگاه و شاگردام، من بالاخره تو اوج لذتبخش ترین دوران تدریسم پا در مسیر جدید گذاشتم. مسیری که فقط میشنیدم داره صدام میکنه… و جالب اینجا بود که ذره ای دلبستگی به هیچکدومش نداشتم وجالبتر اینکه بقدری اون کشش وندای درونم قوی بود که حتی به دلبستگی فکر هم نمیکردم و تمام تمرکز و احساسم به طرز عجیبی به سمت رها کردن و رفتن کشیده میشد. و این در حالی بود که هیچ چیز از این داستان هدایت و تغییر نمیدونستم! اما یه چیزی رو خوب یاد گرفته بودم و اون گوش دادن به صدای قلبم بود که هیچوقت در برابرش مقاومت نمیکردم، و شاید یه دلیلش این بود که تجربه بشدت سختِ انجام دادن کاری که دوسش نداشتم رو داشتم و یه جورایی برام مثل اهرم رنجی شدید عمل میکرد و دیگه قبل از اینکه به ذره ای رنج تبدیل بشه سریع رها میکردم و به سمت لذت میرفتم!
و اما حالا خوب میفهمم داستان چی بود…
چند ماه بعد درواقع مهاجرت کردم و اومدم شیراز و هر چی توی گذشته بود همونجا گذاشتم و آماده یه زندگی جدید شدم…
تقریبا یک سال بی هدف دنبال راه میگشتم! کلاسای آیلتس رو کامل رفتم، آلمانی خوندم، کلاسای مختلف روش تدریس و…. خلاصه هر چی فک کردم دیدم نه این اونی نیست که میخوام و باز همه رو رها کردم!
یه روز نشستم با خودم فک کردم! گفتم ساناز!!!!! چیو میخوای؟؟؟ رؤیات چیه؟؟؟ چیه که همه عمرت منتظرش بودی و خوابشو میدیدی و همه جا ازش حرف میزدی و حتی توی تمام کلاس زبانهات ازش مینوشتی و حرف میزدی و دلت براش پر میزد؟؟؟
اولین جواب دوچرخه بود و سفر به دور دنیا …
دلم به تپش افتاد، چشمام پر از اشک شد و گوشیمو برداشتم و شروع کردم به سرچ کردن باشگاه های دوچرخه سواری و …..
امروز بعد از ۳ سال از اون روز من یه دوچرخه سوارم که هر روز دارم حرفه ای تر میشم،
دارم کتابای فوق تخصصی دوچرخه سواری ترجمه میکنم که از بهترین و درجه یک ترین کتابهای این رشته در کل دنیاست…
دارم با حرفه ای ترینهای دوچرخه سواری کار میکنم،
عضو بهترین باشگاه دوچرخه سواری شهرمونم و به عنوان مسئول روابط بین المللشون هم فعالیت میکنم،
دارم تمرین میکنم که یه مربی عالی درجه یک بین المللی بشم و باز هم جهانم شگفت زده بشه از حضور من…
و کلّــی اهداف و رؤیاهای فوووووق العاده دارم که خدام داره بینهایت زیبا در مسیرم هدایتم میکنه…
داستان من از یک مهاجرت شروع شد که یه ندایی بی امان میگفت باید حرکت کنی، مگه رویاهاتو نمیخوای؟؟؟
الله اکبر… 😭😭😭😭😭
و اون حرکت چه چیزها که به من نداد!!!!
دوچرخم و رویای جهانگردیم،
آشنایی با این بهشت و عباسمنشی شدن،
و یا بذارید اینجوری بگم:
رها شدن….
بازگشتن به اصل…
😭😭😭😭😭
الله اکبر…
چند روزی بود که یکم سر در گم بودم و از خدام هدایت میخواستم که چیکار کنم؟؟ که تنها امید و پناه و یار و یاورم تویی خدا جانم بهم بگو چیکار باید بکنم؟؟؟
و چقدر قشنگ با این فایل ها بهم گفت برگرد نگاه کن ببین چقدر قدرتمندانه و عاشقانه و با لذت تا حالا هر کاری که اراده کردی انجامش دادی، اینم مثل همونا، با قدرت و عشق و لذت بیشتر همینم انجامش بده و بدون که این بار شاهکارتر خواهی بود چون قدرتمندتری، چون اینبار آگاهی…
خدای من….
دنیا خیلی منو دوست داشت که با اینهمه عشق و لذت منو به تغییر ترغیب کرد، یا بهتره بگم این خدای جانم عاشقم بود و هست و تا ابد خواهد بود که انقدر عاشقانه و در اوج منو حرکت داد و هدایت کرد و هر لحظه بیشتر و بیشتر منو به زیباتر شدن و قدرتمندتر شدن و خدایی تر شدن میرسونه….
این تغییر، تغییر شغل و محل زندگی و تغییر راه نبود! این شروع داستانِ اصلیِ زندگیِ دختریه که عوض نشد، متولد شد!
من یه آدمِ دیگه شدم، در یک دنیای دیگه…
دنیایی که حتی ذره ای قابل مقایسه با دنیا دنیا زندگیِ قبلیم نیست!
اگر اسمش تغییره، این تولد باشکوهترین تغییر زندگیِ من بود….
الهی بینهایت شکرت نفس جانم که وا دادن در دریای تو چه لذتی داره….
هزاران بار باید به خودم یادآوری کنم این مسیر هدایت باشکوه الهی رو، تا هر جا سست شدم یادم بیاد چه خدایی دارم و چه قدرتی به من داده،
تا یادم بیاد که بقول بچه ها خدام چه خوشگل برام میچینه….
استاد جانم…
این فوق العاده ترین، باشکوه ترین، ارزشمندترین، اصن همه چی ترین تغییر زندگی من بود که رها شدم و رنگ خدا شدم…
رنگی که هر روز پر رنگ تر و درخشان تر میشه…
رنگی که بینهایت رنگه و هیچ رنگی نیست….
عاشششششششقتونم من که بهترینید و انقـــــــدر جانانه بهمون درس توحید و عشق میدید و الحق که از بهترین بندگان خدایید که درس توحید و یکتاپرستی بهمون میدید 💖💖💖💖
عاشششقانه با همه وجودم که پر از عشق به شما و مریم جانه روز معلم رو بهتون تبریک میگم و همچنان عاشقانه تر و مشتاقانه تر منتظر دیدار روی ماهتونم💖💖💖💖💖
انقدر تک به تکِ فایل ها همیشه به موقع میاد و دقیقا جوابِ لحظه ای به درخواست های منه که من فقط در سکوت محوِ این نظم و دقت و قدرت میشم و سریع دست به عمل میشم و درونم تکرار میکنم « این خدا بشدت برای من کافیست»….
این خدا بشدت ستودنیست….
جان و جهانم، چه خوشبختم من که دل در گروِ تو دارم 💖
سلام رها جانم
بینهایت تحسینتون میکنم
برای این همه موفقیت
برای اینهمه پشتکار
برای اینهمه هدفمند زندگی کردن
بینهایت تحسینتون میکنم برای این شجاعت بینظیرتون که فقط به جلو حرکت کردید،و چشم بستید بروی موفقیت های قبلی تون و شجاعانه رفتید به سمت عشقتون،کار مورد علاقتون و قطعا هم در این مسیر موفقیت های بینظیری به دست خواهید آورد
واقعا جای تحسین و تمجید دارد
اینهمه موفقیت
اینهمه شجاعت
اینهمه توکل
انصافا قلم زیبایی دارید که هر وقت نوشته های شما را میخوانم درونم دگرگون میشود واقعا تحسینتون میکنم بینهایتت
الهی که به اوج موفقیت و سعادتمندی در دنیا و آخرت برسید دوست عزیز من
👏👏💐
سلام عزیز مهربونم💖🌹
ممنونم از اینهمه مهر و محبتت عزیزم،
ممنونم از نگاه زیبات💖
چقدر ممنونم ازت که از شجاعت گفتی، چیزی که خیلی خیلی اینروزا لازمش دارم، چیزی که هرچقدر شجاع باشم باز هم احساس میکنم هنوز اول راهشم و خیلی باید شجاع تر و قدرتمندتر باشم..
که البته شجاعت وقتی حقیقی میاد که اساس عزت نفس و ایمانم محکم باشه.
یه دنیا ممنونم ازت که برام نوشتی
امیدوارم هممون حقیقتا با اقتدار و ایمان در مسیر خدامون قدم برداریم تا خدا بهمون افتخار کنه💖
رها رها رهای نازنین خداوندمم عشق زیبای مممن الهی من قربون ابجی خوشگلم بشمم نمیدونی نمیدونییی چقدر چقدررر هدایتت خداوندم برایم بوودد چقدرررر پراز نشانه بودد چقدرر پراز کلامم خداوندم بود چقدررر خود خدادند بکد خدای منن خدای مننن چقدررررعاشقمونههه چقدرعاشقققمونه چقدر عاشققمونهه هرلحظه هرلحظه هدایتمون میکنهه چقدرزیبا هرلحظه هدایتمون میکنههه چقدرعاشققق این هدایت های نتبشم عاشققنمم الهی من قربون این ایمانتت ایم شجاعت این توکلت بشمم چقدررر پرازز ایمانیی چقدر پراز عشقیییی چقدررر متصل ترینیی چقدربینهایت بینهایتت یکهایت این ایماننن نابت رو چقدربینهایت تحسینتتت میکنمم عشق قلبمم چقدرربینهایتت بینهایتت تحسسنتتت میکنمم چقدرر بینهایت بهت افتخار میکنمم چقدربینهایتتت بینهاین این شجاعتت این قدم برداشتننت این هرلحظه دریافت صدایی خداوند را چقدربینهایتت با تمام وجودمم با تمام قلبمم چقدربینهایتتتت تحسینتت میکنمم عشق خواهری چقدربرام درس واشتتت از گجا بگم کجاش بمونهه چقدرزیبا ترین گفتی که مهم تریننننن. و زیبا تریننن هدیه اش این بود که به اصلل برگشتم چقدرزیبا گفتی اخ اخ تموم شدممم برای این عشقق این عشق. چقدرعاشقققتممم نازنین قلبم چقدرعاشقق این عشق نابتممم چقدرعاشققق این اتصالل بینظیرتمم چقدرر ستایش میکنمم این عشق نابت را چقدربینهایت بینهایت تحسسنت نیکننمم عشق دلم چقدربینهایتت بینهایت تحسسنتتتت میکنمم اینن درکک عمیق ونابت را چقدربینهایت تحسینتتت میکنمم چقدر زیبا گفتییی که چقدرزیباا هرلحظه هرلحظه هدایتتمون میکنه هرلحظه هدایتمون میکنه بهموم الهام میکنهه انچه که باید ببینیم و بشنویم را بهمون الهام میکنه
چقدرر زیبا گفتی این جمله چقدرزیبا بود چقدر هدایتتت ناب من بود
“”
چقدر قشنگ با این فایل ها بهم گفت برگرد نگاه کن ببین چقدر قدرتمندانه و عاشقانه و با لذت تا حالا هر کاری که اراده کردی انجامش دادی، اینم مثل همونا، با قدرت و عشق و لذت بیشتر همینم انجامش بده و بدون که این بار شاهکارتر خواهی بود چون قدرتمندتری، چون اینبار آگاهی…”” خدای من شکرت شکرتتت هزاران بارشکرت که چقدر زیباااا هدایتمم میکنییی چقدرزیبا عاشققانه عاشقققق منی عاشقق ترینییی به من عاشققق اینکه قدرتمند تررر عالی ترر با عشقق ترررر و تنهاااا تنهااااا با نگاه به توو که همه تویییی همه توییی تنهاا قدرت تویییی همه تویی تنها با توکل به تو رشد تر کنمم غرق ترین بشم در توو خدای من شکرت چقدرربینظیربود خدای من چه لذتی داره وا دادن در دریای تو چقدرزببا گفتی جان منن چقدرر چقدرعشقق کردم چقدر لذت بردمم چقدربینهایت بینهایتتت تحسسنتتتت میگنممم نازنین رهای منننن عشق منننن این ادامه دادن بینظیرتت این عشق نایتت این توحیددد نابت جقدرررربینهایت بینهایت تحسسنتتت میکنم زیبای من چقدرربینهاست تحسسنتت میکنمم
جقدرزیبا گفتی که هرلحظه به خودم میگمم که خداییی منن به شددت برایم کافیستت😭😭 اخ که همه اوستتت تنها او کافی ترین کافی ترین استت تنها قدرت اوست تنها اوست که تمام کارارو انجام میده خدای من برای من تماممم کارارو انجام میدههه خدای من شکرت شکرت عاشقققتمم عاشققتممم الهیی که خداوندم قلبتت را تا اوج اسمان ها پرواز دهد
الهی که هرانچه در دل دارییی به بینهایتتت بینهایت فراتررر و بینطیرترش بینهایت ترش برسیی الهی که جریانی از بینهایتتت نعمت هااا ثروت ها لذت هااا عشق ها ارامش زیبایی ها سلامتی جاری ترین باشه برلحظه لحظه ات جان دلممم عشق مننن قلب منن عاشقققتممم بهترینن های بهترینن هاروو برایتت می خواهم بهترینن هارووو ازیگانه قدرتت جهانن که تنهها اوو کافیستت تنها او کافی ترین است تنهههها دل برای اوست تنهاا او عاشققتمم عاشقتم چقدربینطیربودد جقدر فوق العاده بودد خدای من شکرت
قربون الای خوشگلم برم که عشقه منی تو💖😘😘😘
یه دنیا ممنونم ازت عزیز دلم مهربونم😘💖
آخخخخ الا اگه بدونی این چیزی که از کامنتم انتخاب کردی و باز برام تکرارش کردی چه جوابی برام بود!!!
خدای من شکرت!
دقیقا دیروز به یه ابهامی برخوردم که نمیفهمیدمش و درنهایت گفتم ولش کن چرا داری زور میزنی؟! تو حتی نمیخواد فک کنی! تو فقط بخواه هدایت بشی و تمام! فقط تیز باش برای دریافت هدایت ها تا سریع انتخاب کنی! چیو داری با منطقت میسنجی اصن؟!!!!! میگه بهت تو فقط بگو چشم!!! و چجور میگه؟؟؟ از دید عقاب نه مورچه!
الله اکبر….
و دقیق بهم گفت نکته کجاس💖
الهی بینهایت شکرت 💖💖💖
بازم ممنونم عزیز قشنگم💖
عاشششقتم و بینهایت عشق و لذت و زیبایی و نعمت عاشقانه خداوند رو برات آرزو میکنم💖😘💖😘💖😘💖
دختر عزیز و نازنین رهاجانم سلام ، سلامی پر از عشق پر از تبریک پر از تحسین و تقدیر تقدیم به تو که اینقدر جانانه به دل دریا زدی و بر شرایطت تازیدی چقدر شکوهمنده اینهمه شجاعت و جسارتت قلبن احساس میکردم که یک داستان حماسی از زنی قهرمان میخونم بارها در قلبم تحسینت کردم اینکه هرکجا که رفتی بهترین بودی و از بس در صلح با خودت و جهانت هستی همیشه به زیبایی هدایت میشدی ، چقدر زیبا مهاجرت کردی چقدر زیبا عشق زندگیت رو پیدا کردی و اینقدر رشد کردی اینهمه آزادی و رهایی که انگار قبل از تولدت انتخاب کرده ای درست مثل من 😍 این مسافرت به همه جای جهان از زمانی که خودمو شناختم در این دنیا از کودکی از وقتی که ون های خارجی کوچک رو میدیم با من هست و من که عاشق موتورسواریم … خدای من انگار تمام رویاهای منو نوشتی چقدر احساس کردم که خودم هستم …
با تمام قلبم در آغوش گرفتن اهداف و خواسته هات رو از خدای مهربون آرزومندم ، خداروشکر که به یادم آوردی که هیچ مانع بیرونی نمیتونه بین من و خواسته هام و اهدافم فاصله بندازه از خدا میخوام هممون رو به زیباترین و راحتترین شکل به علاقه مندیهامون هدایت کنه . آمینننننننن 😍😍😍😍😍😍 😍
سلام عزیز فوق العاده من🌹❤️
سپاسگزارم از محبت قشنگت از توصیف زیبات واقعا از ته قلبم سپاسگزارم❤️❤️❤️
با همه وجودم امیدوارم توی لحظه های لذتبخش سفرهای رویاییت بیای و برامون بنویسی از حال عالیه قدم به قدم مسیرت❤️
آخ گفتی و دلم باز پرواز کرد و رفت دنبال رویاهای رویایم که چقدر خوشگل دارن تجربه های بینهایت لذتبخش زندگیم میشن❤️😍🚴
من دیوانهٔ ونلایفم و لحظه لحظه تصور میکنم با ون و دوچرخه هامون دوتایی با عشقم میزنیم به دل ماجراجویی ها و میریم تا این جهانِ باشکوه لذت چشیدنِ طعم قدمهای قدرتمنده ما رو بچشه در وجب به وجبش…❤️❤️❤️
خیلی زود میاد اینروزا مثل خیلی هاش که الان دارمشون.
اما هر لحظه یادم می مونه که این رسیدن به رویا نیست که حالمو عالی میکنه. بلکه این حالِ عالیه که منو به رویاهام میرسونه. این لذت بردن از مسیر و آرامش و اطمینان به تنها فرمانروای هستیه که برام همه چیز میشه❤️❤️
عاشقانه برات عشق و آرامش و ثروت و سلامتِ بینهایتِ خداوندم رو آرزو میکنم❤️
ممنونم که برام نوشتی❤️❤️❤️
سلام ساناز عزیزم
کامنتت عالی عالی بود خانم موفق و ثروتمند و قدرتمند
اینقدر برام قابل تحسینی که هر بار اسمتو می بینم چشم و گوشم تیز میشه و با اشتیاق کامنتهاتو میخونم و فقط تحسینت می کنم و ذوق می کنم. بیشترش بخاطر اینکه منم عاشق دوچرخه سواریم و آرزوم اینه که با یک گروه دوچرخه سواری حرفه ای کار کنم و یاد بگیرم. و مطمئنم به زودی بهش میرسم.
بخاطر تمام موفقیتهات و این حد از رهایی و شجاعتت بهت آفرین میگم. و منتظر میمونم تا خبرهای موفقیتهای بزرگتری ازت بشنوم.
عاشقتم دوست نازنینم♥️♥️♥️
سلام به روی ماهتون
یه دنیا ممنونم
واقعا سپاسگزارم از عشق و محبتی که هر بار برام میفرستین و واقعا حسش میکنم
خداروشکر برای این مسیر الهی که خود خدا برامون همه چیز و همه کس میشه و هر چه داریم از خودشه
خداروشکر برای دوستان فوق العاده ای مثل شما که انقدر قلبهامون به هم نزدیکه
قطعا وقتی در مسیر درست باشیم و شجاعانه قدم برداریم و حقیقتا خودمونو به خدا بسپاریم هر چیزی که بخواییم براحتی داریمش
همه این خواسته ها طبیعیه و ما در واقع همه رو داریم، نکته لذت بردن از لحظه و حقیقتا رها بودنه. که وقتی اتفاق میوفته که ایمان حقیقی و اطمینان حقیقی به مسیر داریم. که احساس بی نیازی داریم. ما خالقیم و خالق بی نیازه و آرام…
الهی این حس حقیقی بی نیازی ابدی باشه درونمون…
سلام ساناز عزیزم
من قبلا این دیدگاهتو خونده بودم
اما الان که دوباره هدایت شدم و دوباره این داستان شجاعت و هدایتت رو خوندم
بـــاور کن انگار خیلی هاشو جدید نوشته بودی و دوباره برام جدید و جذاب بود
چقد خوشم اومد که کارتو انقد خوب تو آموزشگاه انجام دادی افرین افرین افرین
و چقد خوب که علاقتو فهمیدی و رفتی دنبالش و به خاطرش شجاعت به خرج دادی
دنیا با آدمای عاشق و شجاع خیلی قشنگ تره
موفق باشی شاد باشی و ثروتمند دختر
سلام عزیزم
سپاسگزارم و خدا رو شکر میکنم که ما در حال رشدیم چون هر بار با بزرگتر شدنمون درکمون بزرگتر و زیباتر میشه
حتی خود من هم متفاوت تر میفهمم داستان خودم رو
خدا روشکر که هر لحظه خدا درونمون پر رنگ تر میشه و عشق و شجاعت بیشتر میشه و هر چقدر عشق و شجاعت درونمون پر رنگ تر میشه دنیا برانگیخته تر میشه تا عشق و شجاعت بیشتری بهمون بده و چقدر این برانگیختگی ها زیباست…
ممنونم که انقد مختصر و مفید و لذتبخش برام نوشتی
دنیات پر از خدا تا ابد…
سلام دوست عزیزم سلام تکه ای از وجود خدا
چقققققققققققققققققققققققد لذت بردم از خوندن کامنت تون و تغییراتی که داشتین چقد برای من لذت بخش بود تموم بدنم انگار میفهمید و هر جمله ای که نوشتی رو انگار منم کنارت بودم و داشتم پابه پات میومدم اینقد ک تجربت برام قابل لمس و واضح بود عزیزم
خوشحالم که تغییر کردی و تجربه نابت رو در اینجا به اشتراک گذاشتی. این فایل نشانه روز من بود و هدایت به کامنت بینظیر شما هم کلی بهم انرژی داد که اره باید حرکت کنم و دست نکشم و هرجا که برام سخت بود و احساس لذتی نکردم رها کنم چون هر تغییری ما رو و مسیر زندگیمونو به سمت بهتر شدن به سمت رویاهایی که میخواهیم تجربه کنیم هدایت میکنه فقط باید رها باشیم عین برگی در باد🍃🍃🍃🍃🍃 تا خدا ما رو ببره
عاااشقتم دوست خوبم دوست قوی و خوشبختم امیدوارم هرجا که هستی سالم و شااد و پر انرژی و موفق و سربلند و ثروتمند در پناه خدا باشید😘💚💚💚💚
به نام خدا
سلام به شما عزیزان و استاد محترم
چون من در قسمت گفت و گو جمعی نمی توانم شرکت کنم اگر ایجازه دهید حرف خودم را در این قسمت دیدگاه ها به گویم
من محمد آسوده هستم ۱۲ سالم است از قم من ۳ ( در اصل قبلا با اسم دیگران وارد سایت می شدم ) ساله با شما هستم چون ۲ سال اول این موضوع را شل گرفته بودم برای همین اتفاقات بزرگ برای من پیش نیامده است ولی قدم هایی را برای موفقیت برداشته ام . خدا روشکر که من از کسانی بودم که زیاد از دنیا ضربه نخورده است .
داستان من به این سایت استاد : من اول روابط آشقانی خوبی نداشتم و چون همه به من می گفتند که الان بچه ای نمی تونی درآمد کنی ، برای همین ههی زمانم را یا توی درس یاد گرفتم می کردم یا بازی می کردم ( نمرات درس هم همیشه اول نمی شد ) بعد از چند وقت پدرم چون در وضعیت مالی خیلی بدی افتاد کم کم به سایت شما هدایت شد . پدرم اعضای خانواده ی خود را به این سایت معرفی می کرد ولی من و برادرم کمی مشکوک شدیم آمدیم در سایت و برادرم بعد از ۱ این موضوع را سفت گرفت تا به پیش ببرد من هم از همان اول بعضی از کار هایش را انجام می دادم که خیلی تعجب آور به خواسته های کوچک هم می رسیدم مثلا : یک روز با پدرم سوار موتور شدیم و پدرم به سمت مغازه اش رفت و من هم باهاش بودم از کنار یک زیر گزر زیبا رسیدیم همان جا به خدایم گوفتم « خدایا می شه خونمون کنار این باشه تا من بتوانم هروز این منطقه ی زیبا را ببینم . بعد از یک سال خانی ما خراب شد و امدیم در کنار این منطقه زندگی کردیم .
سلام استاد عزیز.خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت این فایلاتون.خدارو بی نهایت شاکرم که هدایت شدم در مسیر عشق مسیری که شما معلم زندگیه من هستین.و منم به نوبه خودم روز معلم بهتون تبریک عرض مینکم و همیشه در پناه خدای یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشین.خیلی دوستون دارم.باور دارم یه روزی در سیمنارتون ملاقاتتون میکنم.
سلامم را در سبدی پر از عشق و گلهای خوشبو و رنگی تقدیم به استاد نازنین و مریم جان دوستداشتنی میکنم. ♥️♥️♥️🌺💐🌹🌺🌺🌹💐💐🥰😘
و روز معلم و استاد رو به هر دو عزیز تبریک میگم وبراتون ارزو میکنم که همواره شاد وسلامت و پایدار باشید.
استاد عزیزم باید بگم از وقتی که این برنامه کلاب هاوس رو راه اندازی کردین چقدردریچه های بیشتری در ذهنها ایجاد شده برای دریافت اگاهیهاو باورهای درست و واقعی که همه دوستان اینقدر خالصانه و با احساس خوب در اختیار دیگر دوستان قرار میدن و چقدر زیباتر وقتی که شما استاد عزیز مهر تایید میزنید به روند عملکرد دوستان که دارن راهشونودرست میرن و چقدر استوارتر ومحکم تر به جلو میرن .
خدارو هزاران بار سپاسگزارم به خاطر اینکه امروز روزی من شد دیدن این فایل زیبا وپر محتوا و خدارو شکر که در مدار دریافت اگاهیهایی که انگار لازم داشتم قرار گرفتم و مرسی از ندای عزیز و نحوه هدایتش به این سایت ارزشمند .چقدر خوشحالم دوستانی دارم که نوع نگرش و تفکرشون بینظیره
خدایا شکرت که هر روز دارم یه قدم به جلو بر میدارم خدایا شکرت که ازت درخواست کردم و تو اجابت کردی ازت خواستم که عملگرا باشم و ازت خواستم هدایت بشم و ازت خواستم توحیدی بشم و چقدر تو اجابت میکنی وقتی که ما از صمیم قلبمون
درخواستی از تو داریم .
فایل توحید عملی ۶پاسخ بزرگی بود بر درخواستهای من و نمیتونم بگم چقدر این فایل اثر گذار وهمه چی تموم بود.برای من .
من شاگرد تنبلی هستم در نوشتن و کامنت گذاشتن و این شاید یک پاشنه آشیله برای من و باید یه کم روی خودم کار کنم و منم مثل بقیه دوستان که هر روز فعال هستن و کامنتهای زیبا و پر محتوا میزارن منم از دست اوردهام ونتایج بی نظیری که بدست اوردم و قوانینی رو که یاد گرفتم و به اون در مواقع مختلف استفاده و عمل کردم و نتیجه های ریز و درشتی که کسب کردم بنویسم تا شاید راهی باشه برای پیشرفت دوستان عزیزم .
منم از وقتی که تصمیم گرفتم تغییر کنم والبته اول یه کم چک و لگد از جهان خوردم و لی زود تونستم خودمو جمع و جور کنم و با اموزشهایی که از استاد یاد گرفته بودم و البته خیلی جدی بهش نپرداخته بودم وشاید اون روزا خیلی تو مدار دریافت اون آگاهی ها نبودم ویادمه ضرر و زیانهایی بابتش دادم ولی یه روز از خدا خواستم که ذهن منو روشن کنه و هدایتم کنه به سمت خودش وبهم بگه چه کاری درسته و من باید چه کار کنم و کمی بعد درهای زیادی به روم باز شد البته با صبر وتغییر نوع نگاه وتکامل من در ابعادمختلف .
استاد جان الان دو سه سال هست که من خیلی جدی از برنامه های شما استفاده میکنم و به همون اندازه که عمل کردم نتیجه گرفتم و خدارو شکر رخیلی راضی هستم از عملکردم من اصلا با سه سال پیش خودم قابل مقایسه نیستم خیلی تغییرات مثبت کردم از اعتماد به نفسم تقریبآ راضی هستم نه صد در صد ولی خوبه و بهتر خواهم شد از روابط با دیگران خوب بودم ولی خیلی خیلی بهتر شدم از نظر بعد معنوی هم همینطور خیلی ارتباطم با خدای درونم بهتر شده صداشو واضحتر میشنوم و به الهاماتی که بهم میشه عمل میکنم ولی باز بعضی وقتها درست عمل نمیکنم و بنابراین نتیجه خوب هم حاصل نمیشه ودر زمینه مالی هم خیلی باورهای خوب و درستی پیدا کردم و خدارو شکر منم مثل دوستمون اقا فرهاد گل واقعا سال گذشته یکی از بهترین سالهای زندگیم از نظر مالی بود واقعآ هیچ مشکل مالی نداشتم به راحتی همه امور زندگیم تحت کنترل بود تازه در همون سال بیشتر وسایل زندگیمو عوض کردم و این در حالی بود که سالها میخواستم این کارو بکنم ولی نمیشد .
در سال گذشته یه باز سازی خیلی خوبی برای یه ملکی که در نزدیکی تهران داشتم انجام دادم و به راحتی و به راحتی هر چه تمامتر و تمام کارهایی که چند سال میخواستم انجام بدم و هی نمیشد .
و خدا میدونه و شما استاد عزیز خوب متوجه میشید وباور دارید که وقتی ما روی خودمون کار میکنیم از اونطرف هم خداوند بقیه کارهارو به نحو احسن برات انجام میده ومن بی نهایت سپاسگزارم از این که عضوی از این خانواده هستم که دارم مراحلمو به ارومی طی میکنم و نتایج هم به راحتی وارد زندگیم میشه .
دلم میخواد که بیشتر توضیح بدم ولی باید برم سر کار ولی امیدوارم بتونم بعد از این اکتیو تر و فعالتر باشم تا اولآرد پایی از خود بجا بزارم برای فرداهای اینده تا یادم نره که از کجا به کجا رسیدم
بماند به یادگار
استاد ومریم و دوستای ناب الهی من دوستون دارم عاشقتونم .👍😘🥰🌹💐♥️♥️♥️♥️♥️♥️
به نام خدا
درود بر استاد نازنین ، استاد کنترل ذهن، استاد آموزش، یکی از بنده های فوق العاده خداوند❤❤❤
صحبت های که در مورد هدایت و چطور انتخاب گزینه ها،، عالی بود و یکی از سوال های همیشه من هم بود ..ان شالله روز به روز ایمانم به خداوند بیشتر بشه و تسلیم این جریان باشم و راحت تر و بهتر نشانه ها را ببینم و شجاعت عمل کردن را بدست بیارم با تکامل…استاد نازنین واقعا عشق و علاقه شما به کارتون و شغل تون را تو این کلوپ هوس
میشه دید که ۴ ساعت بشینین پای صحبت بچه ها و کلی عشق کنید و درکنار هم کلی باور بسازیم..❤❤❤❤واقعا تحسینتون میکنم عشقین عشق🌹🌹🌹
به نام الله
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمام دوستان و همخانواده های عزیزم
سلام به استاد عشق و سلام به خانم شایسته عزیز
خیلی خوشحالم که امروز تونستم صحبت های فرهاد عزیز رو بشنوم برام تداعی گر این حرف و این فایل بود از شما که {وقتی شرایط خوبه باید حرکت کرد}یا وقتی {وقتی شرایط بده باید کنترل کرد ذهن رو }
فرهاد عزیز نمایانگر ادمی بودی که فقط با افکار خودش میره جلو به خاطر دیگران زندگی نمیکنه به الهاماتش گوش میده و عمل میکنه و هدایت میشه
اونجایی که هدایت شدی به شغلی که علاقه داشتی و بعد شرایط اجتماع عم بنا به پندمیک همسو بود با شغلت خیلی لذت بردم به هر حال این شرایط باعث شد خیلی از کسب و کار ها روی به سمت فضای مجازی بیارن و دقیقا شما هم در جای مناسب قرار داشتی
فرهاد جان تحسین میکنم موفقیت های زندگیت رو تحسین میکنم اقدام به عملتو و حتی این هدایتی که میخوای با خانم فرهادی عزیز صحبت کنی و یهو به ی نرم افزار وصل میشی که بتونی با استاد صحبت کنی راهکارت رو از استاد بگیری
و این یعنی کار کردن روی خود یعنی در مسیر درست بودن حرکت کردن و گوش دادن به ندای درون بدون برانداز کرد این که من از این شغل چه نتایجی گرفتم چقدر پیشرفت کردم چقدر اومدم جلو نه مسیر درست برای من هدایته به هر کجا هدایت میشوم
و از خداوند در خواست میکنم من را به مسیر خواسته هایم که ارامش لذت و شادی و ازادی زمانیو مکانی در ان است هدایت کند
برای تمام عزیزانم ارزوی سعادت و خوشبختی دارم دیروزم کلی روز با عشقی بود برام به ی نکته از فایل دوازده قدم عمل کردم و از نتیجش لذت بردم
و امروز هم روزی عالی و پر انرزی پر از انسان های شاد و موفق هست
کار ناتمام خود را تمام کن! پاسخ مستقیم خداوند در جواب پرسش من از او!
داستان از این قرار است که مدتی روی نوشتن کتابی کار میکنم که در پاسخ کاری که باید در این شرایط بکنم به من الهام شده بود ولی بخاطر ترس از نتیجه این کار و نیاز مالی، فکر کردم که فعلا نوشتن را متوقف کنم و کاری که نتیجه مالی زود بازده داشته باشد را بکنم.
امروز صبح تصمیم گرفتم بیشتر روی خودم کار کنم و در سایت فعال تر باشم و کامنت بگذارم. در این فایل ناگهان این جمله را از استاد شنیدم که گفت: هر کسی وارد سایت شده و روی قسمت “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن” رفته است، تجربیات جالبی داشته و در پاسخ سوال های خود جواب هایی حیرت انگیزی دریافت کرده است. من شوکه شدم چون با اینکه مدت ها در سایت بودم ولی انگار این قسمت را ندیده بودم با اینکه بارها دیده بودم!
با خودم گفتم فرصت خوبی است. روی این قسمت از سایت رفتم و صفحه “سریال زندگی در بهشت(قسمت ۹۸)” برایم باز شد. فایل مثل ذهنم شلوغ بود و موضوعات مختلفی را دربر می گرفت. از خریدن تنقلات، تمام شدن بنزین جت اسکی و نا تمام ماندن تفریح استاد و هم زمان رسیدن سه کمک برایشان، طبیعت زیبا، بیل مکانیکی، تعیین شدن رئیس قبیله مرغ ها …دو بار فایل بار را نگاه کردم ولی چیزی متوجه نشدم تا اینکه سراغ کامنت های فایل رفتم ناگهان در اولین کامنت همان طور که چشمانم روی جملات سُر میخورد، این جمله را دیدم “استاد جان و مریم جانم عاشقتونم که کار نیمه تمام تون رو تمام کردین” قلبم یک لحظه ایستاد. چشمانم بسته شد. دستی که در آن موبایلم بود به زمین خورد. بعد از مکثی طولانی دوباره اون فایل را دیدم که راجع تمام شدن بنزین جت اسکی استاد در عبور از کانال آب بود که تفریح ایشان نا تمام مانده بود و یک روز دیگه تصمیم میگیرند مسیر رودخانه را با بنزین پر جت اسکی تا آخر بروند و سفر نا تمام خود را تمام کنند. زیاد تعجب نکردم که چرا با نگاه کردن فایل متوجه مطلب نشدم، شاید به این دلیل که چیز هایی را که ظاهرا با حواس پنجگانه احساس میکنیم تا در فرکانس اش نباشیم درک نمی کنیم.
خدایا شکر ات که با هدایت من به این صفحه، باک بنزین باورم ها و الهام هایم را پر کردی تا بتوانم کتاب ناتمام خود را تمام کنم!