https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/05/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-05-24 08:07:502024-07-25 06:25:06گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
296نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
موضوع این فایل اینه که تازمانی که روی خودمون کار می کنیم نتیجه می گیریم ورمز نتایج پایدار ،تغییر شخصیته
تغییر شخصیت با ادامه دادن مسیر ممکنه
من به دلیل کمال گرایی انتظار دارم با کوچکترین تغییر در باورهام نتایج خیره کننده بگیرم ،وچون این غیر ممکنه ،سریع ناامید میشم ،اما جهان اینجوری عمل نمیکنه،جهان مانند اینه کار می کنه ود رلحظه به اندازه ای که من تغییر کنم ،به من پاسخ میده ،مثلا من روبروی اینه ،اگه ده سانت به راست بچرخم ،اینه همان مقدار چرخش رو نشون میده ،نه بیشتر
امدن نتایج بزرگ نتیجه ی استمرار روند خودشناسی وتغییر باورها و ایجاد بهبود های کوچک ومداوم هست
معنی صبر همین ادامه دادن با امیده ،یعنی بدانیم وباور کنیم که همه چیز به من گفته خواهد شد . نتایج بزرگ هم قطعا اتفاق می افتند.
این قانون جهانه که به اندازه ای که تغییر کنم نعمت دریافت می کنم.
خود من انتظار نتایج یه شبه رو دارم وبا کمترین تغییر منتظر بزرگ ترین نتایج ونعمت ها هستم و نعمت های کوچک رو نتیجه نمی دونم
این بخاطر کمال گرایی منه و باید حتما اصلاحش کنم ودرحال کارکردن روی دوره ی حل مسائل هستم
چون ذهنم واقعا منظر نتایج فوریه درحالیکه هنوز خیلی ضعف شخصیتی دارم واین خلاف قانون تکامله
باید برای کوچکترین موفقیت خودمو تحسین کنم وبه خودم پاداش بدم وهمین روندو ادامه بدم
سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه ی هم خانواده های عزیزم من از بودن در بین این خانواده صمیمی خیلی لذت میبرم از اینکه همه ی بچها باهم یه زیاد چه کم در فرکانس هم هستن و وجودمون باور داره این حرفهایی که استاد میزنه و از ۹۹درصد جامعه که در فرعییات هستن ولی من جدا شدم از اونا خیلی خوشحالم از تغییر خودم
همین طور که استاد میگن وقتی خود آدم تصمیم میگیره برای تغییر جهان هم حتما کمک میکنه
من تا دوسال پیش با هیچ کدوم از قوانین آشنایی نداشتم اصلا نمیدونستم این زندگی یعنی چی نمیدونستم وجود خدا چطوریه و چطور کارکردی داره قرآن رو بارها بارها خوندم و تا آخر ولی هیچ درکی ازش نداشتم چون به عربی میخوندم نمیدونستم چیه و چرا نازل شده چون شنیده بودم یعنی از بچگی تو مخم کرده بودن که بخون که ثواب داره ختم قرآن برکت میاره و…. از همین چیزهایی که خیلی از بچها خودشون میدونن نماز میخوندم فقط بخاطر ترسی که در وجودم انداخته شده بود از بچگی اگر نخونی توی آتش جهنم میسوزی و خدا دوستنداره و……. اصلا نمیدونستم چرا نماز میخونم
چرا اصلا بهم آرامش نمیداد اون نمازی که میخوندم
چندسال پیش عاشق یه فردی شده بودم که اون طرف هم میخاست باشیم باهم در واقعیت عشق نبود وابستگی بود و کنترل کردن بود لذتی نبود اون فرد میخاست منو تغییر بده و منم اخلاق اونو دوست نداشتم اینقدر خسته شده بودم از زندگی و افسرده بودم که واقعا همه چیز داشت داغونم میکرد همیشه مریض بودم صبح که از خواب بیدار میشدم با سردرد بیدار میشدم شب با گریه خوابم میبرد
یه روز تصمیم گرفتم گفتم چرا من دارم این فرد رو تحمل میکنم با خودم گفتم بیخیالش بشم نجواهای شیطان که اون زمان نمیدونستم میگفت نه تو نمیتونی و اذیت میشی ولی خدا کمکم کرد و تونستم از زندگیم بیرونش کنم و فراموشش کنم
بعد از چند وقت سال ۹۸ یعنی وقتی ۲۳سالم بود زندگیم کلا تغییر کرد توی محلمون یه استادی کلاس تندخوانی برگزار کرد ومنم بصورت کاملا هدایتی ثبت نام شدم در اون کلاس وقتی نگاه اون فرد یعنی استاد کلاس تندخوانی رو دیدم وقتی حرفهاش رو شنیدم تک به تک حرفهاش به دلم مینشست توی کلاس از قوانین کیهانی صحبت میکرد از خدا میگفت اینقدر دیدگاهش فرق داشت که توی زندگیم هیچ وقت یه همچین آدمی رو ندیده بودم ایشون از شاگردان شما بود ولی من نمیدونستم با شما هم آشنا نبودم
همیشه اولین نفری بودم که سر کلاس حاضرمیشدم و آخرین نفری بودم که کلاس رو ترک میکردم از بس برام ارزشمندبود حرفهایی که زده میشد فقط میخواستم گوش بدم وقتی استاد داشت حرف میزد در مورد قوانین من هر چند ساعتی که میبودم توی کلاس اصلا خستگی رو نمیفهمیدم فقط میخاستم باشم بشنوم خیلی افراد بود توی کلاس ولی خداوند فقط توی اون کلاس چشم و گوش من رو باز کرد و بیدار شدم بقیه فقط مسخره میکردن خیلی خوشحالم که بیدار شدم و چشم و گوشم باز شد
با حرفهای ایشون کلا زندگیم زیر رو شد کم کم خدای درونم رو پیدا کردم و از قوانین جهان یکم آگاه شدم فکر کنم مهر ماه ۹۸ بود که خیلی عجیب چندتا کانال تلگرام با اسم عباسمنش اومد برام وقتی حرفهای شما رو شنیدم و فایلهایی که وقتی میشنیدم بهم آرامش میداد دیدم حرفهای استادم با حرفهای شما خیلی همخوانی داره یه روز فایلهای شما رو بهشون نشون دادم گفت بله ایشون استاد عباسمنش هستن استاد منه بعد ایشون سایت شما رو بهم معرفی کرد و گفتن فقط دوتا کانال تلگرام دارن که آدرس توی سایت هست نمیدونم چندتا کانال تلگرام فکرکنم ۷یا ۸تا کانال تلگرام داشتم با اسم شما اما هیچ کدوم برای خودتون نبود همه رو پاک کردم با شما ادامه دادم
تازگیا که با شما آشنا شده بودم فقط گوش میدادم و عمل نمیکردم فروردین سال ۹۹ یه هدف گذاری کردم البته هیچی نمیدونستم از هدف گذاری توی کلاس تندخوانی استاد بهم کشیدن نقشه ذهنی رو آموزش داده بود به روش همون نقشه ذهنی گفتم بیام هرچیزی رو که میخام بنویسم
استاد هر تمرینی که میداد اولین نفری که انجام میداد من بودم
بخاطر شرایطی من فقط تا کلاس سوم ابتدایی درس خوندم و مدرکی ندارم ولی چون خیلی علاقه دارم به یادگیری همیشه سروکارم با دفتر و کتابه و خوندن و نوشتنم خوبه
با تغییراتی که در درونم ایجاد شده بود سال۹۸ یه کلاس نهضت پیشنهاد شد بهم منم چون علاقه داشتم به آموزش و میدونستم که تواناییش رو دارم قبول کردم مدرسه ی محلمون جا نداشت گفتم اوکی بیاین توی خونه و انجامش دادم اینقدر برام لذت بخش بود که حد نداشت دوتایم کلاس برگزار میکردم با عشق هم داشتم روی باورهام کار میکردم و هم میرفتم کلاس تقویت حافظه و هم کلاس زبان
بعد از کلاس تندخوانی استادمون کارگاه تقویت برگزار کرد توی اون کارگاه استادم پیشنهاد داد تا دستیارش باشم منم چون میخاستم بیشتر توی کارگاه ایشون باشم و حرفهایی رو که میزدن بیشتر بشنوم گفتم اوکی البته خیلی علاقه داشتم به کارم هم
قبل ۹۸ یه دختری بودم که از خجالت نمیتونست حرفش رو بزنه اینقدر عزت به نفسم پایین بود که حد نداشت در حدی که از شنیدن صدای خودم خوشم نمیومد
وقتی تغییرات رو در خودم میدیدم از وجود خودم لذت میبردم از اینکه وسط کلاس می ایستادم و با عشق حرف میزدم لذت میبردم تا پایان سال ۹۸ کلاس نهضت رو تموم کردم و بعدش این بیماری شروع شد همه ی کلاسهایی که میرفتم تعطیل شد
استادم گفتن بیایم آنلاین کلاسها رو ادامه بدیم گفتم اوکی کارگاه ما یک جلسه هم عقب نیوفتاد ولی بقیه مربیهایی که بودن همون پایین موندن و هنوز که هنوزه منتظرن این بیماری تموم بشه دارن درجا میزنن ولی ما کلاسها ادامه دادیم و کارگاه تقویت حافظه تموم شد بعد از اون شروع کردیم به تدوین فایلهای زبان و گذاشتنشون روی سایت و تدریس آنلاین زبان یعنی کلا رفتیم توی دل ناشناخته ها تا الان با عشق داریم ادامه میدیم و خیلی تجربه های عالی داشتیم و خواهیم داشت
وقتی من تغییر کردم جهان اطرافم تغییر کرد افرادی که وجودشون اذیتم میکرد کلاخیلی هاش حذف شدن از زندگیم خیلی هاش هم کمرنگ شدن و جاشون رو دادن به افراد بهتر به افراد هم فرکانسیم الان اینقدر از وجود خودم لذت میبرم که حد نداره اینقدر حالم خوبه با خودم
یه نکته دیگه توی کلاس تندخوانی استادم برگشت گفت من ۱۲ ساله هیچ دارویی مصرف نمیکنم و کاملا سالمم وقتی اینو گفت گفتم مگه میشه گفتم خودم میام امتحان میکنم ببینم چطور جواب میده از خرداد ۹۸ تا الان حتی یک قرص یا آمپول استفاده نکردم کاملا کاملا سالم سالمم خداروشکر پس گفتم میشه
با همین بیماری که همه وحشت دارن و میترسن ازش ولی برای من هیچی نیست واقعا من توی یه خانواده پرجمعیت زندگی میکنم همه ی افراد خانواده این ویروس رو تجربه کردن و درد کشیدن ولی منی که بین شون زندگی میکنم حتی یه سرفه نکردم همه چیز باور خود آدمه اگر بخای سلامت باشی هدایت میشیم به سلامتی و بلعکس کنترل کردن ذهن خیلی سخته وقتی افراد رو ببینی توی این وضعیت ولی من تونستم کنترل کردم و بابت سلامتیم سپاسگزار پروردگارم هستم دوساله سلامتم بدون هیچ دارویی
دوساله که تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم
همیشه سعی میکنم آگاهانه به ذهنم ورودی های مناسب بدم
سال ۹۹ با اینکه چیزی از هدف گذاری نمیدونستم ولی اینقدر روی فایلهاو تمرینات شما تمرکز کرده بودم و عمل میکردم وقتی اسفند ۹۹ اون برگه ای رو که نوشته بودم و باز کردم دیدم به تک تک اون خواسته ها رسیدم حتی بیشتر از اون چیزی که نوشته بودم امسال هم ایمان دارم که به تک تک آرزوهام میرسم بشرط تغییر خودم بشرط ساختن باورهای قدرتمند و درست
الان با دوسال قبل خودم غریبه شدم خودم باورم نمیشه که من قبلا یه همچین آدمی بودم
از بچگی از زمانی که خودم رو شناختم دنبال حقیقت این جهان بودم دنبال حقیقت زندگی بودم دنبال حقیقت پرستش خدا بودم همیشه دنبال میکشتم جهان هم کمکم کرد و به سمت این مسیر به سمت توحید هدایتم کرد با کلاس تندخوانی سال۹۸ من تازه متولد شدم و مزه زندگی رو دارم میچشم و لذت میبرم همه چیز درون خودم منه هرچقدر من تغییر کنم جهان هم همون اندازه برام تغییر میکنه نه بیشتر نه کمتر
سپاسگزارم از تک تک حرفهای با ارزشتون استاد
سپاسگزارم از پروردگارم که هدایتم کرده به این مسیر لذت بخش و چشم و گوشم رو باز کرد
نتایج زمانی تغییر میکنه که شخصیت ما تغییر کنه تا زمانی ادامه دارد که ما روی بهبود شخصیتمون کار کنیم
مثل غذا خوردن و آب خوردنمون
اگر غذا و آب رو اینقدر بخوریم که سیر بشیم باز هم نهایتا بعد از یه روز گرسنه میشیم و تشنه میشیم
این نیست که بگیم من دیگه کار کردم رو خودم و الان دیگه بسه
نه باید تا زنده هستیم و نتایج خوب میخوایم کار کنیم و کار کنیم و کار کنیم روی بهبود ایمان و توکل و شخصیتمون و و قتی چرخ زندگیمون روغن کاری بشه زندگی روان میشود و خواسته ها پشت سر هم میرسن و تنها کاری که ما باید طبق قانون انجام بدیم اینست که رها باشیم آرامش داشته باشیم و از مسیر لذت ببریم شاد باشیم
تمرکز رو بذاریم روی دیدن و صحبت کردن از زیباییها تحسین کنیم
ذهن رو بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر کنترل کنیم که از طریق ذهن و افکار و باورها تمام اتفاقات رو رقممیزنیم چه خوب و چه بد
خدایا شکرت که هر لحظه منو هدایت میکنی خدایا کمکم کن بتونم بیشتر ذهنم رو کنترل کنم
خدایا شکرت که امروز رو به من فرصت زندگی کردن و لذت بردن دادی خدایا شکرت سپاسگزارتم
باورتون میشه استاد من همش این روزا دارم به خودم میگم که به همون اندازه که تغییر میکنی به همون اندازه که داری روی باورهات کار میکنی به همون اندازه هم نتیجه میگیری این باعث شده هر روز که نتیجه ای کوچولو از تغییرات میبینم هی به خودم میگم و تحسین و سپاسگزاری میکنم و هی به خودم میگم ببین قانون داره عمل میکنه هی داره ایمانم بیشتر و بیشتر میشه،بابا بخدا استاد تا همین یه ماه دو ماه پیش آدمی که با من حالا سلام میکرد با سردی همین پریشب تو عروسی خودش پیشقدم شده برای احوال پرسی تازه خودش اومده کنارم نشسته سر صحبت رو باهام باز کنه،
یا استاد محبتهایی که دارم دریافت میکنم نسبت به همین چند روز پیش بیشتر شده و آدما خودشون بخدا استاد خودشون میان بهم میگن اینو میخوای یا محبتهای فراوان که استاد این روزا داره از در و دیوار برام میباره و استاد خودم میدونم چه ترمز ی از ذهنم برداشتم که نتایج داره مثل بمب داره میترکه استاد هر روز دارم استاد میبینم که قانون چقدر خوب عمل میکنه همون لحظه،و همیشه استاد یه حرفتون تو ذهنم هست که خوبی این جهان اینه که من با فرکانسهام میتونم هر لحظم رو تغییر بدم و مهم نیست که چه گذشته ای داریم چون ما از همون لحظه ای که داریم روی باورهامون کار میکنم میتونیم زندگیمون رو هم تغییر بدیم از همون لحظه ،حالا میخوایم نتایجمون بزرگتر بشه باید بیشتر کار کنیم یا در بعضی مسائل که بیشتر باورهای نادرست داریم بیشتر باید کار کنیم تا بتونیم تغییر بدیم باورهامونو،دقیقا استاد من خودم در بحث عزت نفس فهمیدم که خودم مشکل دارم هی دارم روش کار میکنم،چی بگم استاد که هر چی کار میکنم روی این دوره بازم میگم باید کار کنم یعنی استاد به این حرفتون رسیدم که همیشه باید روی بحث عزت نفس کار کرد،
و نکته مهمی که گفته شد اینکه باید نتایج ریز و کوچیک رو تحسین کنیم و تایید کنیم که قانون داره جواب میده،و این نکته که ما به همون اندازه که تغییر میکنیم شرایط و اطرافمون هم به همون اندازه تغییر خواهد کرد
ضمن سلام به استاد نازنینم جناب آقای عباس منش عزیز و همچنین سلام به نازنین استادم سرکار خانم شایسته گرانقدر و نیز سلام به شما دوست عزیز و گرانقدری که به مهر مشغول خواندن این دیدگاه هستید.
رسیدیم به روز 172 از سری فایلهای روز شمار،و گفتگویی ناب و ارزنده که استاد عباس منش با دوستان در کلاب هاوس داشتند با موضوع:
فرایند تکاملی تغییر شخصیت
نتایج ،فقط تا زمانی ادامه پیدا میکند که روی بهبود باورها و شخصیت خود کار میکنم.
جملهای طلایی و کلیدی که استاد شایسته به عنوان چکیدهای از این فایل برایمان مرقوم فرمودند.
اجازه بدهید از خودم مثال بزنم تا هم رد پایی به جا بگذارم برای آینده و هم چراغ راهی شود برای شما عزیزی که این دیدگاه را میخوانید.
نزدیک به 950 روز ست که عضو این سرزمین بهشتیام. اوایل که فقط کیف میکردم و آرامش و لذت میافتم. و اصلاً نمیدانستم که باید تکلیف بنویسم باید باورسازی کنم و باید اقدام نمایم. پس از مدتی که گذشت دوره بینظیر روانشناسی ثروت 1 را خریداری کرده و بدون انجام هیچگونه تکلیفی فقط مشغول به شنیدن روزمره آن شدم پس از مدتی گاه و بیگاه تمارین و تکالیفی را مینگاشتم.
همانطور که استاد در این فایل اشاره فرمودند چون تغییراتم کوچک بود یواش یواش درآمدم هم به سمت بهتر شدن پیش رفت.
و در ادامه پس از اینکه کلی از تضادهایم کم گردید موفقیتهای مالی خوبی کسب نمودم به روزمرگی رسیدم و همین باعث گردید که درآمد من نیز رو به افول گذاشت.
و باعث ایجاد تضاد مجدد گردید و من برای حل و رفع تضاد پیش رو باز دفتر و دستکم را مهیا نموده و دست به قلم شدم و سعی نمودم باورهای نادرستم را کشف و با باورسازی صحیح به آنها حمله ور شوم.
همانطور که استاد در این فایل مثال بینظیری زدند (آیینه) و گفتند وقتی شما در مقابل آینه دستتان را بالا میآورید آینه چه زمانی عکسالعمل نشان میدهد؟؟
بنده نیز از شروع مجدد انجام تکالیف کمتر از 10 روز هم نگذشت یا بهتر است بگویم همان روز رفته رفته بر تعداد دانش آموزانم افزوده گردید.
جالب است که به سرعت دوباره به زمانی برگشتم که فول تایم تمام کلاسهایم تکمیل ظرفیت شده،و از حالا به بعد برای 20 روز آینده ثبت نام میکنند!!!!
خیلی جالب است دوستان ؛ همانطور که استاد فرمودند جهان خیلی سریع و به اندازهای که تغییر میکنیم شرایطمان را بهبود میبخشد.
لحظه بعد زندگی من با فرکانسهای اکنونم خلق میشوند.
مثالی که برای این شاه کلید میتوانم بیاورم،
این است که درست از زمانی که به نجواهای شیطان گوش سپردم و حالم را خراب کردم و نتوانستم ذهنم را مدیریت نموده تا حال خرابم را بهبود نمایم،شاهد اتفاقات بد و بدتر بودم.
به قول استاد چک و لقدی شدم از جهان.
مثلاً وقتی شیطان رجیم در گوشم وزوز میکند که طرف مقابلت خرش که از پل بگذره دیگه محلت نمیذاره و پولتو نمیده،و منم برای این نجوا باورسازی صحیح نمیکنم،دقیقاً همین اتفاق برایم میافتد.
درست افرادی که من نسبت به آنها نتوانستم ذهنم را مدیریت کنم بدون تسویه حساب گذاشتند و رفتند و دیگر نه به تماسهایم و نه به پیامکهایم پاسخ ندادند!!!
اما بسیار افرادی که بنده سعی کردم در مقابلشان باورسازی درست صورت دهم خیلی راحت و بیدردسر پولهایم را برایم واریز کردند!!!
وقتی به گذشتهام توجه میکنم،متوجه میشوم که ایراد از ذهن چموشم است!!!
و بدتر از آن مقصر اصلی خودم هستم که نتوانستم آن را مدیریت نمایم!!!
به اندازهای که شخصیتم تغییر میکند جهان پیرامونم نیز تغییر مینماید
دقیقاً همین سه چهار شب پیش بود،این قصه بسیار دردناک و درس آموز است:
اول شب همسرم گفت که برویم برای منزل از دوشنبه بازارخرید کنیم.
آماده شدم و با او به دوشنبه بازار رفتیم و مایحتاج ضروری و لازم را خرید کردیم.
سپس گفت: برویم دنبال حنانه (فرزند دومم) و از سر کار برش داریم.
وقتی حنانه را سوار کردیم گفت: حالا برویم پیش فلانی تا حنانه محافظ لنز گوشیاش را عوض کند،و از آنجا به منزل برادرش برویم تا با دوقلوهای او سرگرم شویم.
به این درخواستش نیز عمل کردم،سپس به گالری حانیه جان سر زدیم،و با فرزند دلبندم و داماد عزیزم گپ و گفتی کردیم.
در حال خداحافظی و رفتن به منزل برادر خانمم،ایشان تصمیم گرفت که به یکی از دوستان دکترش سر بزند و به من گفت برو تو ماشین من الان میام.
تمام اینها حدود یک ساعت وقت گرفت و منی که از منزل تشنه بودم و آب نخورده بیرون آمده بودم و گرمای زیاد هوا نیز کلافهام نموده بود. و از همه بدتر اینکه برای خودم ارزش قائل نشدم و نرفتم یک بطری آب خنک بخرم و بنوشم و به خودم سخت گرفتم.
دقیقاً همان موقع جهان هم به قول استاد چک و لقدی ام نمود.
و دقیقاً 50 دقیقه داخل ماشین منتظر همسرم ماندم!!!!
من از توی منزل تشنم بود. گفتم میریم بازار و سریع میآییم آب میخورم. یکی یکی کارهای بعدی رسید من با اینکه میتوانستم یک بطری آب تهیه کرده و رفع تشنگی نمایم خودم به خودم سختی دادم و گفتم الان برمیگردیم یا الان میریم منزل برادر خانمم چرا باید 10 هزار تومان پول آب بدهم!!!!
وقتی خودم نسبت به خودم مهربان نبودم جهان نیز همان گونه با من عمل کرد!!!
و همین انتظار 50 دقیقهای باعث مشاجره و قهر چند روزه گردید!!!
به نظرم تمام تفاقاتی که سرمان میآید خودمان باعث و بانیش هستیم.
به امید عمل به آگاهیهای ناب استاد عزیز،و تغییر شخصیت و به دنبالش بهبود روابط و شرایط زندگی همگی مان!!!
شادی ، سلامتی ، خوشبختی ، ثروت و سعادت در دنیا و آخرت ارزانی همگیمان باشد.
و به دستان توانمند خداوند قادر متعال میسپارمتان .خدانگهدار.
چه آدمهای خوب و سطح بالایی از ابتدای امروز با من برخورد داشته اند.
چقدر فوق العاده است که میتوانم توی این گرمای زیاد، جلو کولر بنشینم و کامنت بنویسم… خدا را سپاس.
قسمت مربوط به حرفهای استاد در مورد سریع العجابت بودن سیستم دنیا، بسیار بسیار برای من تازگی داشت و لذت بخش بود.
اینکه پاداش هر حرکتی که انجام میدهی را در این سیستم، بلافاصله و سریع دریافت کنی، با سیستم جاری توافق شده ی بشری، تفاوت دارد.
مثلا من سالها کارمند بودم و کل خوشحالی من و همکارانم به لحظه واریز حقوق محدود میشد! فکر کن، ماهی چند دقیقه!
خب،حکمفرما بودن این سیستم بر ذهن و روح افراد، خود بخود رگه های شرک و کفر را در سکنات آدم جاری میکند!
با خودت میگویی: اینکه حقوق درستی نمیدهد، ماهی یک بار، اونهم اگر شیرپاک خورده باشد! ولش کن بابا، من هم مدل حقوق دادنش وظایفم رو انجام میدم!! منم قد همین، شیر پاک خورده م!
خب، دیگه خودتون بهتر میدانید خروجی این سیستم چیست!
اینکه من توی مسیر بهبود شخصی، به شل کن سفت کن میفتم، ارتباط با این مفاهیمی دارد که بقول استاد، مثل سیمان دور مغزم رو گرفته … و به همین خاطر استاد اینقدر توصیه بر استمرار در به روز شدن و متوقف نشدن در مسیر دارند… چون توقف، یعنی سفت شدن دوباره سیمانها!
استاد عزیزم خیلی سپاسگزارم برای اجرای این ایده کلاب هوس.
و اما موضوع بحث “تغییر، “چیزی که من همیشه ازش استقبال میکردم ولی در بعضی موضوعات ازش قافل بودم.
توی شغل و حرفهای که دارم یادم میاد از سال 90 که کسب و کار شخصی خودم رو استارت زدم به خاطر اشتیاق زیادی که داشتم و به خاطر تنوع طلبی و البته خلاقیتم هیچ وقت کار رو به صورتی که یاد گرفته بودم اجرا نمیکردم و همیشه سعی در بهبود کار و حرفه داشتم و همیشه اطلاعات و روش های کار جدید و یادگیری سیستم های جدید رو روش کار میکردم و کلا همیشه سعی در بهبود داشتم.
و جالب این جاست که همه دوستان و همکارانی که داشتم همیشه بهم میگفتند چرا تو همیشه کار وسفارش داری در حالی که ما خیلی وقت ها بیکاریم و سفارش نداریم و این در صورتی بود که من اگه 24 ساعت هم کار میکردم بازم کار داشتم و اکثر مواقع هم تا آخر شب کار میکردم و سفارش هامو هندل میکردم و این در حالی بود که مدام برای سرعت بخشیدن به کارم همیشه بهبود میدادم و این روند تا جایی پیش رفت که خیلی از دوستان و همکارای من حتی باسابقه کاری بیشتر مجبور شدند شغل آزاد رو رها کنند و استخدام شرکت ها بشند برای حقوق ثابت وبرای من برعکس باعث میشد نیروی کار برای خودم بگیرم.
چون من خودم به استقبال تغییر میرفتم.
ولی جایی که دیدم دارم از لحاظ مالی تغییری نمیکنم با اینکه پول خوبی میساختم ولی به قول استاد سطلم از سوراخ به رد بود از آبکش هم به رد بود و اصلا تهش باز بود و پیشرفتم خیلی که نه اصلا هیچ تغییری نداشت و خودش باعث شده بود که نذاره کسب و کار من از یه حدی رشد کنه. ولی خوب چند سال هی داشتم چک و لگد میخوردم از ضرر و زیان مالی و بد حسابی مشتریان و همیشه به این فکر بودم که چطور چطور تغییر بدم، تا این که با استاد عزیزم سید حسین عباسمنش اشنا شدم و دیدم بابا چه خبر و من دارم توی باتلاق دست و پامیزنم و هر چقدر هم درآمد بیشتر میشد ولی توی زندگیم خودشو نشون نمیداد و خیلی وقت ها هم برای این تغییر نمیکردم که ذهن منو گول میزد و دلم رو به چهار تا صفر خوش میکردم ولی میدیدم که خیلی راحت و سریع اون صفر ها هم خودشو از حساب پاک میکنه.
استاد این فایل مخصوص خود خود من بود.
من این چند روز دوچار همین روز مرگی شده بودم و سوال بود برام من که دارم روی خودم کار میکنم (البته کمی تند و کمی خسته ) چرا نتیجه اون جور دلخواه نمیشه و با اینکه روی روانشناسی ثروت 1کار میکنم چند روز نتایج فوق العاده و وردی خوب ومن فکر میکردم دیگه خوب شد دیگه اوضاع هر روز بهتر میشه و من هم بی حساب خرج میکردم ولی دوروز بعد دوباره حساب خالی..
و هی به خودم میگفتم نتیجه نمیاد آیا من دارم درست روی خودم کار نمیکنم یا اینکه باید صبر کنم تا این باور ها کار خودش رو بکنه با اینکه دیدم در اکثر مواقع که احساسم خوبه وردی مالی بازم خودشو نشون میده ولی باز دوباره برمیگرده و هنوز نتونستم خودم رو به ثبات فرکانسی برسونم.
و استاد این مثال آینه، این مثال آینه، این مثال آینه که شما الان زدید
خیلیییییییییییییییییییییییی فوقالااااااااااااااده بود.
و همون موقع یاد آهنگ سیاوش قمیشی افتادم که میگه
“جهان مثل اینه است که خوبو بدش انعکاس وجود منه…”
و من هم مثل شکیلای عزیزم فراموش کردم نتایجم رو و اصلا با بی رقبتی روی فایل و روی خودم کار میکردم و اصلا خیلی وقتا روی خودم کار نمیکردم.
و به قول قرآن انسان ذاتش “کفوره ”
ویا اینکه کلمه” انسان” که قرآن میگه از
“نسیان “میاد از فراموشی و دوباره من فراموش کردم
راهو و خیلی انگیزم کم شده و همیشه دنبال اینم که تداوم داشته باشم و مسیر رو ادامه بدم و مثلا ماه پیش یه جوری کار میکردم که از آخر شب تا دم صبح یه پشت کار میکردم و اصلا شاید چند ساعت خواب داشتم و با احساس خوب ولی آلان دوباره افول کردم و به خاطر باور مخرب کمال گرایی که دارم و جز پاشنه آشیل منه نمیتونم دائم ادامه بدم و همچنین هم نمیزاره من نتایجم رو ببینم.
و باعث میشه که من خودم رو با بچه هایی که توی زمان کم نتایج فوقالعاده گرفتند مقایسه کنم، در صورتی که من باید خودم رو با قبل خودم مقایسه کنم.
استاد خیلی عاشقتونم سعی میکنم بهترین باشم و بهتون افتخار میکنم و مطمعا به جایی میرسم که شما به من افتخار کنید و میدونم بهترین تشکر از شما زمانی هست که من نتایج عالی گرفته باشم.
در پناه رب شاد و ثروتمند و وجودتون لبریز از عشق الهی باشه.
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او میگوید: موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود!
(82) فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿83﴾پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است، و (همگی) به سوی او باز میگردید.
فایل روز شمار تحول زندگی من 172
فایل تکاملی تغییر شخصیت
استاد بینهایت سپاسگزارم از شما و این فضای عالی و بهشتی
واز شکیبای عزیز هم سپاسگزارم که زیبا حرفهاشون رو بیان کردند و استاد هم که مثله همیشه نکته بین و عالی عمل میکند به دانسته ها و الهامات الهی
دقیقا حرفهای شکیبا جان برای منم صدق میکنه
همیشه فکر میکردم باید چیزی بیرون از من تغییر کنه
وقتی که پای صحبتهای بقیه نشستیم و باورهای مخرب و منفی بقیه رفت تو وجودمون دیگه نخواستیم زیبایی ها الگوهای بهتر را ببینیم
همش تمرکز گذاشتیم روی باورهای منفی که شده بود عادت زندگی مون
خدایا شکرت استاد وقتی که چک و لقدهای جهان رو محکم خوردم هدایت شدم به مسیر درست وثابت الهی و تغییرات من شروع شد
و واقعا که همه چی تکامله
باید هر جنبه مثبتی از روند زندگیم رو دیدم ثبت کنم هر گونه زیبایی هر گونه کلام مثبت
هر گونه پاکی و عشق بی قید و شرطی که دیدم ثبتش کنم
چون تا حالا هم این زیبایی ها بوده ولی من در مدار دریافت این زیبایی ها نبونم درک من کم بوده یا بگم هیچ درکی از زیبایی ها نداشتم
فکر میکردم این زیبایی ها بدیهی است
خب باید اینا باشند
ولی الان بهلژف خداوند به این درک رسیدم که من هر روز صبح که خدا وند لطف دارد در حقم و جانم میبخشد پس یعنی حضور من در این دنیا لازم هست
من باید امروزم را درست زندگی کنم
آگاهانه در هر تضادی تمرکز م را بر روی زیبای ها و نکات مثبت خودم و اطرافم بزارم
وقتی به یه نعمت و زیبایی رسیدم تشکر کنم چون امروز این خق به من داده شده که از لحظه هاپ لذت ببرم
هر گونه نکته مثبتی که دیدم تحسین کنم خودم را که با تغییرات من این اتفاق ها میافتد
درکم در این موضوع که جهان هر لحظه داره به فرکانس های من پاسخ میدهد آگاه باشم که جهان در لحظه داره با افکار من جوابم رومیدهد
منم که دارم اتفاقات را رقم میزنم خلق کننده من هستم
پس اگه جایی ایرادی مسئله ای هست ایراد از من هست نه عوامل بیرونی
منم که باید در اون شرایط خودم را تغییر بدهم
ن اون شرایط رو
چون جهان داره به فرکانس های من پاسخ میدهد
شرایطم افراد اتفاقات را من دارم خلق میکنم
جاهایی هست که من در طول روز دچار روزمرگی یا غرور یا بی انگیزگی میشوم
باید بیشتر عملگراتر باشم توکل کنم اعتماد کنم به جریان هدایت الهی
باید حرکت کنم بگم شرایط باید بهتر از این که هست باشه
استاد منم الان نزدیک یکساله با اینکه دوتا بچه هم دارم واقعا تلویزیون رو روشن نکردیم
چون واقعا ما هروز یه کارهایی داریم که فقط وقتمون رو میزاریم روی اون کارها
پسرم میره در مغازه با پدرش مواظب مرغ و جوجه ها هست خودم روی کارهای هنری و در سایت وقتم را میزارم
دخترم کارهای خودش و بازی و کلاسهای آموزشی رو داره
همسرم که کارهای خودشو داره و واقعا وقت برای تلویزیون و دیدن خیلی چیزها رو نداریم
خدایا شکرت که جهان مثله اینه عمل میکند
به اندازه ای که من تغییر کنم جهان همون لحظه شرایط رو برام تغییر میدهد
فقط من باید چشم بیناتر و گوش شنواتر و عملکرد بهتری داشته باشم
مثلاً من اگه با اطرافیانم همیشه افکار منفی اونا رو بر انگیخته میکردم
و الان که دارم روی تغییر خودم کار میکنم
پس الان آگاهانه دارن تمرکز میکنم روی نکات مثبت اطرافیانم و بوضوح برام مشخض است که اطرافیانم چقدر وقت با هم برخورد داریم دیگه منفی بافی هاشون رو پیش من نمیگن
وقتی هم که حرف منفی باشه من سریع تغییر جهت میدم سعی میکنم حواس طرف مقابل رو پرت کنم و یه چیزی بگم که بکل اون موضوع منفی فراموش میشه
خدایا شکرت
بقول شما استاد درسته یه میلیارد نبوده تو زندگیم چون منم به اندازه یه میلیارد تغییر نکردم به همون اندازه تغییر کردم که فرکانس مثبتری ارسال کردم
پس در هر جنبه ای که میخواهم تغییر کنم باید هر نکته مثبت رو در اون جهت ببینم و بگم ایول جهان دارت به افکار و فرکانس هاو باورهای من پاسخ میدهد
استاد بخدا قشنگ احساس میکند مدارم داره بالاتر میرود با این دیدگاهم
هر چقدر واضح تر باشم هر موفقیت کوچکی را تحسین کنم تکاملم را درست پیش ببرم
چون یه شبه بوجود نیومده که یه شبه هم معجزه رخ بده
همینکه دارم تغییرات کوچک را متوجه میشوم یعنی در مسیر درست هستم
تغییر دیدگاهم زوایه دیدم نسبت به اتفاقات و احساس خوب و آرامش بیشتری که در وجودم چشمک میزند
داره تغییرات اساسی تر و بنیادی تر را در زندگی ام بوجود می آورد
پس من باید استمرار م را دراین مسیر الهی قوی تر کنم هر روز با تعهد تمرینهای دورههای عالی که از سایت دارم
روی تغییر شخصیت و باورهایم مسمم تر کار کنم
توجه به زیبایی ها و نشانه ها و تمرکز بر نکات مثبت خودم و عزیزانم و شکر گذاری که اصلی ترین راهکاره برای رسیدن به حال خوب را در خودم بهتر و بیشتر کنم
خداوند میفرماید که هر مخلوقی که با احساس خوب با اعتماد و توکل به من اراده هر چیزی کند ان افول له کن فیکون
حالا این در جنبه برکسش هم هست دیگه
وقتی میخواهی میشود
یعنی همان مثال اینه
جهان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های من پاسخ میدهد
همون لحظه که من جلوی آینه دستم رو تکون بدم همون لحظه دست من در آینه تکون میخوره
جهان هم همینه که من رو داره هدایت میکنه به افکارم چه اتفاقی الان در زندگی ام رخ داده بهش توجه کنم آگاهانه تمرکزم را روی افکار و فرکانس های خودم بزارم چون من خالق تمام اتفاقات زندگی ام هستم
الهام خانم داری به چی توجه میکنی ؟
همین حالا چه احساسی داری ؟
جهان داره به کانون توجه و احساس تو در لحظه بهت پاسخ میده
پس دختر خوب آگاهانه تمام تمرکزت را روی بهبود خودت بزار
خدایا تو گواهی که من نبودم که این کلمات را نوشتم از درونم بهم گفته شد پس لطفاً منو به درک بهتر از این کلمات هدایت کن
خدایا کمکم کن تا بهتر درک کنم قوانین بدون تغییر جهانت را
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم همگی از آن توست مالک اصلی تویی
خدایا شکرت آگاهم کن با افکار و فرکانس های خودم فقط شخص خودم
چون من هیچ قدرتی در تغییر دیگران ندارم و هیچ کس هم قدرتی در تغییر کن نداره
من فقط مسئول شخص خودم هستم
همینکه هر روز از خدا میخواهم و باهاش تقسیم کار میکنم که امروزم یه ذره بهتر از روز قبلم باشم
کمتر غیبت کنم کمتر دروغ و سرزنش و خودخوری و انتقاد و قضاوت کنم یعنی پیشرفت یعنی رشد در مسیر درست الهی
همینکه آرامشم بیشتر شده
ساکت تر شده ام در هر کاری دخالت نمیکنم
با جامعه هم رنگ نیستم بیشتر اوقات
سرم در زندگی خودم هست و از زندگی دیگران سرم را بیرون کشیده ام آگاهانه
ونمیخواپ بدونم که دیگران چکار میکنند یعنی رشد و پیشرفت در مسیر درست الهی
درسته هنوز نتایج بزرگ وارد زندگی ام نشده
چون اندازه من در این حد تغییر کرده و این یعنی مسیرم درسته و باید با تعهد بیشتر و جهادی اکبر حرکت کنم
صبرم یعنی و ایمان و توکل به خدا و حرکت کردن با قدرت خداوند وچوش جان سپردن به آگاهی های ناب الهی
صبر یعنی شجاعت داشتن و عمل کردن به ایده های الهامی خداوند
صبر یعنی ثروت طبیعی وارد زندگی ام شدن
صبر یعنی احیا شدن ارزشمندی درونی ام
صبر یعنی لایق بندگی کردن بودن
صبر یعنی لایق دریافت الهامات الهی بودن
صبر یعنی لایق دریافت نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی
صبر یعنی توکل داشتن بخداوند
صبر یعنی اعتماد کردن به جریان هدایت الهی
صبر یعنی امید داشتن به خداوندی که هر لحظه مرا در معرض هدایت خودش قرار داده
صبر یعنی احساس خوب
صبر یعنی آرامشی که این لحظه در درونم وجود دارد
صبر یعنی دیدن زیبایی ها و تمرکز بر نکات مثبت
صبر یعنی در صلح بودن با خودم
صبر یعنی شناخت بیشتر خودم و خدای درونم
صبر یعنی با تعهد کار کردن روی بهبود شخصیتم در مسیر توحید
صبر یعنی خدا را در هر کاری دیدن
صبر یعنی هم صحبتی با خدا
صبر یعنی خودت را بر تمام امورات بخدا سپردن و دست و پا نزدن
صبر یعنی عاشقانه زندگی کردن لذت بردن از زندگی
صبر یعنی زندگی مسیری است که مقصد ندارد و باید از مسیر لذت برد در لحظه
صبر یعنی تضاد و تکامل باهم هستند
صبر یعنی تقوا و کنترل ذهن
صبر یعنی احساس خوب اتفاقات خوب
خدایا شکرت برای گفتن این جملات زیبا و درک بهتر از قوانین بدون تغییر ت
خدایا شکرت برای سیستمی بودن جهانت
خدایا شکرت که مرا انسان آفریدی تا بندگی کردن را بجا آورم در این وقت صلا زنده باشم و ردپایی از خودم برای رشد و پیشرفتم بماندگار بزارم
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
استاد جون اون فایل جهان مثل آینه عمل میکند که صوتی بود، نمیدونم چرا الان تازه افتاد، یعنی بعد از اون همه فایل و آگاهی و صحبت شما از قانون، اون مفهوم آینه بودن الان افتاد، با اینکه قبلا هم گفته بودیدا ولی الان حداقل یه حس متفاوتی داشت، شایدم به خاطر اینکه واضح تر و کاملتر بود جوری که ما تونستیم بفهمیمش گفتیم آهااا همینه، شاید میگیم که تازه برامون جا افتاد، اینکه منم رفتم و صبر پیشه کردم هی صبر هی صبر بازم صبر تا تو قلب سنگت ریشه کردم نیست، این نیست که بیایی دو روز کار کنی رو خودت بعد بگی اون میلیاردها پس کجان، این نیست که یه نهال بکاری بعد سالها بعد برگردی بگی ئه پس میوه اش کو، اصا خود درخت کو، جهان آینه ای داره واکنش میده، پلک بزنی دستتو نمیبره بالا، دست بزنی نگاهت نمیکنه، تازه جالبش اینه که این آینه رو نمیتونی بشکنی، فقط میتونی اونطور که میخوایی تغییر کنی تا اون چیزی که میخوایی رو ببینی، به قول لباس استاد:be the change you want to see in the world
من بیام جلوی آینه یه پشتک بزنم و صبر کنم تا جهان برام تو تا پشتک با یه وارو بزنه، نه، اینطوری اصا کار نمیکنه، استاد جون گفتن که همون موقعی که داشتن صدای خودشونو گوش میدادن، از همون لحظه میفهمیدن که مسافر بعدی بهتر بوده، دربستی بیشتری بهشون میخورد، خرج کمتری داشتند درآمد بیشتری داشتند حالا درسته اون درآمد جوری نبود که از فرش به عرش برسونه ولی بود، بالاخره بود، استاد جون آگاهانه به خودشون یادآوری میکردن که ایول داره قانون جواب میده، داره جواب میده پس من با تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم، ایول داره جواب میده پس بیام باهاش روابط خوب بسازم، بیام عزت نفس و اعتماد بنفس خوب بسازم، بیام سلامتی خوب بسازم، حالا تو بحث مالی چون همه یه توهمی داریم، خیلی خیلی بیشتر نیاز به کار کردن داره، خیلی خیلی پاشنه های آشیل هستند که باید رفع بشن، خیلی پیچک وجود داره که باید از دور اون درخت بزرگا کنده بشن، خیلی آشغال اون زیر هست که الان تازه معلوم نیست وقتی پیچکارو زدی تازه معلوم میشن، وقتی هم اون آشغالارو برداشتی اون منظره خوشگله که منتظرش بودی معلوم میشه، حالا اینجا اونجاییه که مشخص میشه کی موفقه، کی سوپر موفق، کی کاکائه کی رونالدو و مسی، اون جایی که اون انگیزه هه اگه بره دیگه ول میشه، اونجایی که وقتی اون تضاده میره دیگه حرکتی نیست، اونجایی که یا باید بری بالا یا سقوط کنی، مارادونا مثل موشک رفت بالا ولی وایساد و سقوط کرد، حالا مارادونا بود، خیلی رفته بود بالا که تازه سقوط کرده اش اون بود با 500 میلیون دلار ثروت ولی اونم شل و سفت داشت، همش به سمت مثبت نبود، سقوط داشت بدم داشت، ولی رونالدو، زیدان، مسی، گواردیولا، اینا همش تو صعود بودن، یه موقعی مثل موشک، یه موقعی مثل جت، هنوزم دارن میرن بالا، همین الانم که مثلا رونالدو از خیلی عالی اومده رو عالی، همین داره بهش انگیزه میده برای رفتن به سمت خیلی عالی، مسی الان خیلی عالی شده دوباره، اینا سقوط نداشتن و اگه همین مسیرو ادامه بدن تا دنیا دنیاست اینا اون بالا هستند، استاد جون فقط صعودی بوده ، اونجاهایی که عالی بوده میفهمیده که تغییر لازمه برای خیلی عالی شدن، شاید ما بگیم حالا چه فرقی داره عالی و خیلی عالی مگه فرقیم داره که بشه فهمید؟ ما الان نمیتونیم درک کنیم تفاوتشو ولی کسی که به اون مرحله رسیده میفهمه حتی کوچکترین تغییری رو حس میکنه، شما رسیده باشی به سرعت 400 کیلومتر بر ساعت اگه بیایی رو 370 میفهمی که سرعتت کم شده بعد میگی ئه چی شد گازو فشار میدی، ماشینای معمولی میبینن یه چیزی زوزه کشان از کنارشون رد شد ولی نمیفهمن که این 400 بود یا 370، اونا میگن مگه فرقیم داشت؟ چون خودشون دارن با 80 تا میرن، بیان رو 120 میگن یا خدا چه سرعتی دارم من، بعد ول میکنن فکر میکنن ماشین خودش دیگه میره بعد که سرعت اومد رو 60 تا میگن ای وای دیدی چیکار کردم بعد دوباره زور میزنه برسه به همون 80 تا و دوباره سرعت بگیره که طبق اون چهارتا دسته آدم دیگه میدونید چطوری میشه.
استاد جون سپاسگزارم از این همه آگاهی بینظیر و فوق العاده ای که با عشق برای ما بیان میکنید و واقعا ما داریم یه دوره رو میگذرونیم تو این سریال.
فایل روزشمار تحول زندگی من-172: گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
یکی از چیزهایی که همون ابتدای صبحتهای شکیبا جان توجه من رو جلب کرد، این جمله بود:
من عملا وقتی اون شکیبای قبل بودم، کلا من رابطه ای تحت عنوان رابطه عاشقانه، به چشم ندیده بودم. یعنی اینقدر که فرکانسم داغون بود و خودم داغون بودم،…. و فکر میکردم که همش دروغه، همش توهمه.
وقتی اینو گفت یه دفعه یادم اومد: اااا منم همینطور بودمااا…. یعنی یادم میاد یکی از چیزهایی که همیشه از خدا میخواستم این بود که زوجهایی که رابطه خوبی با هم نداشتن رو برای خدا مثال میزدم و به خدا میگفتم اگه قرار باشه که همچین ازدواجی داشته باشم، اصلا نمیخوام ازدواج کنم… (یعنی اصلا براش مثال خوب نمیوردم که بگم فلان جور میخوام… میگفتم اینجوری نمیخوام).
تا اینکه یکی از دخترهای فامیل، با یه آقا پسری، خیلییی خیلی تصادفی آشنا شدن، و ازدواج کردن. و با اینکه توی فامیل ما، همه از ازدواج کردن با غریبه ها به شدت میترسن، ولی اینقدررررررررررر این آقا پسر با شخصیت و خوب و اصیله، اینقدر دوستداشتنی و مهربان و با ادب، خانواده دوست و پاکه، (هم خودش و هم خانواده اش)، که الان همه فامیل روی اسمش قسم میخورن… یعنی به جرأت میگم بیشتر از پسرهای فامیل خودمون، روی این آدم حساب میکنیم. یعنی هر چیزی که یک دختر و خانواده اش بخوان رو این آقا داره. از بعد از دیدن اون بود که دعا کردن و درخواست کردن من عوض شد… و حالا یه مثالِ درست حسابی داشتم که برای خدا بزنم…
یعنی منم تا قبلش دیگه خودم رو قانع کرده بودم که این داستانها و ازدواج های موفق و زندگی عاشقانه و هپیلی اور افتر فقط توی قصه هاست و زندگی واقعی در بهترین حالتش اینه که باهم دعوا مرافعه نداشته باشن…
چند سال بعدش با یه خانمی همکار شدم که علی رغم اینکه اصلا در نگاه اول به نظرم نمیرسید (به خاطر همون پیش فرضهایی که داشتم)، با اینکه سالها از ازدواجش میگذشت و خیلی سنش از من بیشتره، رابطه بسیار نزدیک و عاشقانه ای با همسرش داشت و یک بار که با همدیگه به یک سفر کاری رفته بودیم، وقتی مکالماتش با همسرش رو میشنیدم خیلی غافلگیر میشدم که اااا مگه میشه توی این سن با همسرش اینجوری صحبت کنه؟!
دوباره چند وقت بعدش متوجه نوع رابطه یه خانم دیگه از همکارام شدم که هم سن خودم بود ولی سالها بود که ازدواج کرده بود و من قبلا هم میشناختمش ولی متوجه نوع رابطه اش با همسرش نشده بودم، و اونم رابطه خیلی خیلی نزدیک و دوستانه ای با همسرش داشت….
یعنی یواش یواش هی داشت برای پیش فرضهام مثال نقض پیدا میشد…
فکر کنم بعد از این بود که با سایت استاد آشنا شدم و از یه زمانی به بعد، خیلی توجه ام به کامنتهای آقایونی که توی سایت مینوشتن جلب شد و همش میدیدم اینا با اون چیزایی که من درباره آقایون فکر میکردم خیلی فرق دارن….
و به قول استاد اینا همش هی داشت کمک میکرد که اون سیمانهای باورهای محدود کننده من فرو بریزه…
فکر میکنم اوجِ این موضوع، زمانی بود که کامنتهای زوجهایی که توی این سایت مینوشتن رو میخوندم. دیگه از یه زمانی به بعد، وقتی کامنتهاشون رو میخوندم، فقط تحسین میکردم و جمله استاد که میگفتن جهان کبوتر با کبوتر، باز با باز رو به خوبی انجام میده، توی ذهنم میومد…
دیگه یه جورایی برام عادی شده… میتونم بگم تبدیل شده به نُرمِ ذهنیم….
البته رابطه استاد و خانم شایسته رو هم میدیدم، ولی حس میکنم شاید تصورم این بوده که خب این دو نفر دیگه استادن… سالهاست که با این قوانین آشنان و طبیعیه که رابطه موفقی داشته باشن. به خاطر همین، شرایط دوستانی که عضو سایت بودن رو خیلی بیشتر به خودم و شرایط زندگیم نزدیک میدونستم و همین هم باعث شد که کامنتهاشون خیلی روی من تاثیر بذاره.
وقتی شکیبا گفت: اینقدر داغون بودم که یه رابطه عاشقانه رو به چشم ندیده بودم،….. یادم افتاد که اااا پس من چقدر رشد کردم از اون موقع تا الان… چون منم اون موقع همینجوری بودم ولی الان یه جور دیگه ام.
اون موقع اگه بهم میگفتن چند نفر که ازدواج موفق و زندگی عاشقانه ای دارن رو نام ببر، بعید میدونم اسمی به ذهنم میومد. از نظرم همه یا با هم یه سری مشکلات داشتن یا در بهترین حالت خیلی رابطه معمولی داشتن.
اما الان هم توی سایت و هم بیرون سایت، کلی زوجهای عاشق و ازدواج های موفق میشناسم و میتونم اسم ببرم.
واقعا گاهی اوقات اینقدر این فاصله گرفتنمون از اون فکرها و باورهای قبلیمون تدریجیه، که یادمون میره ما هم یه زمانی اینجوری فکر میکردیم…
این خیلی برای من خبر خوب و خوشحال کننده ای بود چون انگار یه معیاری بود مثل چکاپ فرکانسی که یادم آورد تو هم یه زمانی اینجوری بودیاااا… ولی الان نسبت به اون موقع خیلی عوض شدی.
…………………………………………………………………………….
یه موضوع دیگه که تو این فایل توجه امو جلب کرد و دوست دارم راجع بهش بگم، این جمله استاده:
«…. مسئولیت کلِ کسب و کارم رو به عهده گرفتم، مهم تر از همه…
چیزی که همیشه ازش فرار میکردم….
همیشه میخواستم از یه سری مسئولیت های کسب و کار فرار کنم، چون فکر میکردم که خیلی برام دردسر داشته باشه».
منم مدتیه که متوجه شدم همچنین ذهنیتی دارم…
البته این نیست که تازه متوجه اش شده باشم… اتفاقا از مدتها قبل کاملا بهش آگاه هستم…
اون چیزی که اخیرا متوجه شدم اینه که دیگه دوست ندارم اینجوری باشم…
دیگه دوست ندارم با این دیدگاه زندگی کنم…
این محافظه کاریهای بی از حد رو دیگه نمیخوام داشته باشم… نمیذارن هیچ حرکتی بکنم… اعتماد به نفسم رو میگیرن.
میخوام اینقدر شجاع باشم که با شهامت وارد کارهایی که دوست دارم بشم.
بر خلاف قبلا که با این دیدگاه پیش میرفتم که چیکار کنم که مسئولیت کمتری توی کار با من باشه، الان مدتیه که همش این میاد توی ذهنم که دلم میخواد اینقدر شهامت و شجاعت داشته باشم که خودم مسئولیت کاری رو که میخوام شروع کنم رو به عهده بگیرم.
فکر میکنم این شجاعته هم تا حد زیادی از اشراف داشتن به قانون، به خصوص درک قانون مدارها، و البته توحید میاد.
این تمایل برای عدم پذیرفتن مسئولیت از کجا میاد؟
فکر میکنم از اینجا که یه نگرانی از آینده (از احتمال وقوع یه ناخواسته در مسیر)، در وجود من هست که میخوام با نپذیرفتن مسئولیت، ازش جا خالی بدم!
یعنی حس میکنم من هنوز یه گیری توی قانون مدارها دارم. وگرنه منطق میگه اگه من در مدار درست باشم، هیچ اتفاق نادلخواهی برای من نمیوفته و هر اتفاقی به نفع منه.
(توی پرانتز بگم که برای پیگیری این موضوع چند شب پیش توی سایت دنبال فایل تئوری مدارهای استاد میگشتم که گویا دیگه توی سایت نیست. میخواستم از استاد خواهش کنم اگر دوباره یه فایل در این زمینه برامون تهیه کنن، خیلی راهگشاست)
هنوز نتونستم اینو عمیقا به خورد خودم بدم. ولی خبر خوب اینه که بر خلاف قبلا که این موضوع رو کاملا پذیرفته بودم و روش زندگیم بود، الان مدتیه که دیگه دوست ندارم به این روش زندگی (و به خصوص کار) کنم. من این رو یه نشونه مثبت میدونم که وجود من میخواد این روش رو تغییر بده که ان شا الله راهش رو هم پیدا میکنم.
دوست دارم با تمام وجودم حس کنم که از این مسائل بزرگتر هستم…
دوست دارم منم مثل استاد که بگم: «نه آقا… همه رو با آغوش باز میپذیرم…. و حلشون میکنم… من باید بتونم حل کنم مسائل رو… نباید فرار کنم…. نباید آشغالارو بزارم زیر مبل».
استاد این چند وقت احساس میکنم که یه مبل که چه عرض کنم، یه کاناپه 3 نفره عریض و طویل پیدا کردم که زیرش پر آت و آشغاله… هر کدوم رو در میارم میبینم وصله به یکی دیگه….
یادمه یه سری فایلها توی فایلهای سریال زندگی در بهشت دیدم که پرادایس رو پاکسازی میکردین و وقتی اون پیچکهای هرز رو میخواستین از درختا جدا کنید، میگفتین باورهای محدود کننده هم همینطورن… هر کدوم رو میکشی بیرون، میبینی چندتا دیگه هم باهاش میان…
اون موقع، دقیق نمیدونستم که چی میگید چون از خودم مثالی در این زمینه نداشتم…
الان تازه میفهمم یعنی چی که یه بارو محدود کننده وصله به یکی دیگه…
یعنی تمام این مدتی که من داشتم روی خودم کار میکردم، و البته نتایج خوبی هم گرفته ام، داشتم آماده میشدم که این کاناپهه رو پیدا کنم….
از خدا میخوام که کمکم کنه و هدایتهاش رو بفرسته که بتونم این آشغالا رو در بیارم و اینجا رو یه پاکسازی اساسی کنم ان شا الله.
استاد جان، خانم شایسته عزیزم، شکیبا جان سپاسگزارم.
تحسین تون میکنم بابت این کامنت زیباتون و بهتون تبریک میگم بابت ارتقاء فرکانس تون.
همیشه همینه ما باید الگوهای ذهنی مون که از گذشته ساختیم رو عوض کنیم تا جهان اطراف مون تغییر کنه.
خیلی عالی اشاره کردید در مورد روابط.
من کسی هستم که این الگو رو داشتم که زندگی باید عاشقانه و رومانتیک و رویایی و سراسر احترام باشه و چون ترمزی در این مورد نداشتم، با اینکه با سایت و استاد آشنا نبودم، ولی خدا فرشته ای رو سر راه من قرار داد فراتر از تصورات من که علاوه بر اینکه همه شرایط من رو داشت خیلی فراتر از اون هم بود و الان بعد گذشت 18 سال از زندگی عاشقانه مون، تقریباً همه چیز مون مثل روز اول است.
فقط بچه ها این وسط به زندگی مون عشق دیگری داده اند.
براتون از خدا مهربان آرزوی یک عشق الهی و پاک و زیبا رو دارم.
بنام خداوند بخشنده و کریم
سلام استاد ودوستان گلم
موضوع این فایل اینه که تازمانی که روی خودمون کار می کنیم نتیجه می گیریم ورمز نتایج پایدار ،تغییر شخصیته
تغییر شخصیت با ادامه دادن مسیر ممکنه
من به دلیل کمال گرایی انتظار دارم با کوچکترین تغییر در باورهام نتایج خیره کننده بگیرم ،وچون این غیر ممکنه ،سریع ناامید میشم ،اما جهان اینجوری عمل نمیکنه،جهان مانند اینه کار می کنه ود رلحظه به اندازه ای که من تغییر کنم ،به من پاسخ میده ،مثلا من روبروی اینه ،اگه ده سانت به راست بچرخم ،اینه همان مقدار چرخش رو نشون میده ،نه بیشتر
امدن نتایج بزرگ نتیجه ی استمرار روند خودشناسی وتغییر باورها و ایجاد بهبود های کوچک ومداوم هست
معنی صبر همین ادامه دادن با امیده ،یعنی بدانیم وباور کنیم که همه چیز به من گفته خواهد شد . نتایج بزرگ هم قطعا اتفاق می افتند.
این قانون جهانه که به اندازه ای که تغییر کنم نعمت دریافت می کنم.
خود من انتظار نتایج یه شبه رو دارم وبا کمترین تغییر منتظر بزرگ ترین نتایج ونعمت ها هستم و نعمت های کوچک رو نتیجه نمی دونم
این بخاطر کمال گرایی منه و باید حتما اصلاحش کنم ودرحال کارکردن روی دوره ی حل مسائل هستم
چون ذهنم واقعا منظر نتایج فوریه درحالیکه هنوز خیلی ضعف شخصیتی دارم واین خلاف قانون تکامله
باید برای کوچکترین موفقیت خودمو تحسین کنم وبه خودم پاداش بدم وهمین روندو ادامه بدم
وازمسیر لذت ببرم
استاد بی نهایت ممنونم
به نام خدا مهربان
سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه ی هم خانواده های عزیزم من از بودن در بین این خانواده صمیمی خیلی لذت میبرم از اینکه همه ی بچها باهم یه زیاد چه کم در فرکانس هم هستن و وجودمون باور داره این حرفهایی که استاد میزنه و از ۹۹درصد جامعه که در فرعییات هستن ولی من جدا شدم از اونا خیلی خوشحالم از تغییر خودم
همین طور که استاد میگن وقتی خود آدم تصمیم میگیره برای تغییر جهان هم حتما کمک میکنه
من تا دوسال پیش با هیچ کدوم از قوانین آشنایی نداشتم اصلا نمیدونستم این زندگی یعنی چی نمیدونستم وجود خدا چطوریه و چطور کارکردی داره قرآن رو بارها بارها خوندم و تا آخر ولی هیچ درکی ازش نداشتم چون به عربی میخوندم نمیدونستم چیه و چرا نازل شده چون شنیده بودم یعنی از بچگی تو مخم کرده بودن که بخون که ثواب داره ختم قرآن برکت میاره و…. از همین چیزهایی که خیلی از بچها خودشون میدونن نماز میخوندم فقط بخاطر ترسی که در وجودم انداخته شده بود از بچگی اگر نخونی توی آتش جهنم میسوزی و خدا دوستنداره و……. اصلا نمیدونستم چرا نماز میخونم
چرا اصلا بهم آرامش نمیداد اون نمازی که میخوندم
چندسال پیش عاشق یه فردی شده بودم که اون طرف هم میخاست باشیم باهم در واقعیت عشق نبود وابستگی بود و کنترل کردن بود لذتی نبود اون فرد میخاست منو تغییر بده و منم اخلاق اونو دوست نداشتم اینقدر خسته شده بودم از زندگی و افسرده بودم که واقعا همه چیز داشت داغونم میکرد همیشه مریض بودم صبح که از خواب بیدار میشدم با سردرد بیدار میشدم شب با گریه خوابم میبرد
یه روز تصمیم گرفتم گفتم چرا من دارم این فرد رو تحمل میکنم با خودم گفتم بیخیالش بشم نجواهای شیطان که اون زمان نمیدونستم میگفت نه تو نمیتونی و اذیت میشی ولی خدا کمکم کرد و تونستم از زندگیم بیرونش کنم و فراموشش کنم
بعد از چند وقت سال ۹۸ یعنی وقتی ۲۳سالم بود زندگیم کلا تغییر کرد توی محلمون یه استادی کلاس تندخوانی برگزار کرد ومنم بصورت کاملا هدایتی ثبت نام شدم در اون کلاس وقتی نگاه اون فرد یعنی استاد کلاس تندخوانی رو دیدم وقتی حرفهاش رو شنیدم تک به تک حرفهاش به دلم مینشست توی کلاس از قوانین کیهانی صحبت میکرد از خدا میگفت اینقدر دیدگاهش فرق داشت که توی زندگیم هیچ وقت یه همچین آدمی رو ندیده بودم ایشون از شاگردان شما بود ولی من نمیدونستم با شما هم آشنا نبودم
همیشه اولین نفری بودم که سر کلاس حاضرمیشدم و آخرین نفری بودم که کلاس رو ترک میکردم از بس برام ارزشمندبود حرفهایی که زده میشد فقط میخواستم گوش بدم وقتی استاد داشت حرف میزد در مورد قوانین من هر چند ساعتی که میبودم توی کلاس اصلا خستگی رو نمیفهمیدم فقط میخاستم باشم بشنوم خیلی افراد بود توی کلاس ولی خداوند فقط توی اون کلاس چشم و گوش من رو باز کرد و بیدار شدم بقیه فقط مسخره میکردن خیلی خوشحالم که بیدار شدم و چشم و گوشم باز شد
با حرفهای ایشون کلا زندگیم زیر رو شد کم کم خدای درونم رو پیدا کردم و از قوانین جهان یکم آگاه شدم فکر کنم مهر ماه ۹۸ بود که خیلی عجیب چندتا کانال تلگرام با اسم عباسمنش اومد برام وقتی حرفهای شما رو شنیدم و فایلهایی که وقتی میشنیدم بهم آرامش میداد دیدم حرفهای استادم با حرفهای شما خیلی همخوانی داره یه روز فایلهای شما رو بهشون نشون دادم گفت بله ایشون استاد عباسمنش هستن استاد منه بعد ایشون سایت شما رو بهم معرفی کرد و گفتن فقط دوتا کانال تلگرام دارن که آدرس توی سایت هست نمیدونم چندتا کانال تلگرام فکرکنم ۷یا ۸تا کانال تلگرام داشتم با اسم شما اما هیچ کدوم برای خودتون نبود همه رو پاک کردم با شما ادامه دادم
تازگیا که با شما آشنا شده بودم فقط گوش میدادم و عمل نمیکردم فروردین سال ۹۹ یه هدف گذاری کردم البته هیچی نمیدونستم از هدف گذاری توی کلاس تندخوانی استاد بهم کشیدن نقشه ذهنی رو آموزش داده بود به روش همون نقشه ذهنی گفتم بیام هرچیزی رو که میخام بنویسم
استاد هر تمرینی که میداد اولین نفری که انجام میداد من بودم
بخاطر شرایطی من فقط تا کلاس سوم ابتدایی درس خوندم و مدرکی ندارم ولی چون خیلی علاقه دارم به یادگیری همیشه سروکارم با دفتر و کتابه و خوندن و نوشتنم خوبه
با تغییراتی که در درونم ایجاد شده بود سال۹۸ یه کلاس نهضت پیشنهاد شد بهم منم چون علاقه داشتم به آموزش و میدونستم که تواناییش رو دارم قبول کردم مدرسه ی محلمون جا نداشت گفتم اوکی بیاین توی خونه و انجامش دادم اینقدر برام لذت بخش بود که حد نداشت دوتایم کلاس برگزار میکردم با عشق هم داشتم روی باورهام کار میکردم و هم میرفتم کلاس تقویت حافظه و هم کلاس زبان
بعد از کلاس تندخوانی استادمون کارگاه تقویت برگزار کرد توی اون کارگاه استادم پیشنهاد داد تا دستیارش باشم منم چون میخاستم بیشتر توی کارگاه ایشون باشم و حرفهایی رو که میزدن بیشتر بشنوم گفتم اوکی البته خیلی علاقه داشتم به کارم هم
قبل ۹۸ یه دختری بودم که از خجالت نمیتونست حرفش رو بزنه اینقدر عزت به نفسم پایین بود که حد نداشت در حدی که از شنیدن صدای خودم خوشم نمیومد
وقتی تغییرات رو در خودم میدیدم از وجود خودم لذت میبردم از اینکه وسط کلاس می ایستادم و با عشق حرف میزدم لذت میبردم تا پایان سال ۹۸ کلاس نهضت رو تموم کردم و بعدش این بیماری شروع شد همه ی کلاسهایی که میرفتم تعطیل شد
استادم گفتن بیایم آنلاین کلاسها رو ادامه بدیم گفتم اوکی کارگاه ما یک جلسه هم عقب نیوفتاد ولی بقیه مربیهایی که بودن همون پایین موندن و هنوز که هنوزه منتظرن این بیماری تموم بشه دارن درجا میزنن ولی ما کلاسها ادامه دادیم و کارگاه تقویت حافظه تموم شد بعد از اون شروع کردیم به تدوین فایلهای زبان و گذاشتنشون روی سایت و تدریس آنلاین زبان یعنی کلا رفتیم توی دل ناشناخته ها تا الان با عشق داریم ادامه میدیم و خیلی تجربه های عالی داشتیم و خواهیم داشت
وقتی من تغییر کردم جهان اطرافم تغییر کرد افرادی که وجودشون اذیتم میکرد کلاخیلی هاش حذف شدن از زندگیم خیلی هاش هم کمرنگ شدن و جاشون رو دادن به افراد بهتر به افراد هم فرکانسیم الان اینقدر از وجود خودم لذت میبرم که حد نداره اینقدر حالم خوبه با خودم
یه نکته دیگه توی کلاس تندخوانی استادم برگشت گفت من ۱۲ ساله هیچ دارویی مصرف نمیکنم و کاملا سالمم وقتی اینو گفت گفتم مگه میشه گفتم خودم میام امتحان میکنم ببینم چطور جواب میده از خرداد ۹۸ تا الان حتی یک قرص یا آمپول استفاده نکردم کاملا کاملا سالم سالمم خداروشکر پس گفتم میشه
با همین بیماری که همه وحشت دارن و میترسن ازش ولی برای من هیچی نیست واقعا من توی یه خانواده پرجمعیت زندگی میکنم همه ی افراد خانواده این ویروس رو تجربه کردن و درد کشیدن ولی منی که بین شون زندگی میکنم حتی یه سرفه نکردم همه چیز باور خود آدمه اگر بخای سلامت باشی هدایت میشیم به سلامتی و بلعکس کنترل کردن ذهن خیلی سخته وقتی افراد رو ببینی توی این وضعیت ولی من تونستم کنترل کردم و بابت سلامتیم سپاسگزار پروردگارم هستم دوساله سلامتم بدون هیچ دارویی
دوساله که تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم
همیشه سعی میکنم آگاهانه به ذهنم ورودی های مناسب بدم
سال ۹۹ با اینکه چیزی از هدف گذاری نمیدونستم ولی اینقدر روی فایلهاو تمرینات شما تمرکز کرده بودم و عمل میکردم وقتی اسفند ۹۹ اون برگه ای رو که نوشته بودم و باز کردم دیدم به تک تک اون خواسته ها رسیدم حتی بیشتر از اون چیزی که نوشته بودم امسال هم ایمان دارم که به تک تک آرزوهام میرسم بشرط تغییر خودم بشرط ساختن باورهای قدرتمند و درست
الان با دوسال قبل خودم غریبه شدم خودم باورم نمیشه که من قبلا یه همچین آدمی بودم
از بچگی از زمانی که خودم رو شناختم دنبال حقیقت این جهان بودم دنبال حقیقت زندگی بودم دنبال حقیقت پرستش خدا بودم همیشه دنبال میکشتم جهان هم کمکم کرد و به سمت این مسیر به سمت توحید هدایتم کرد با کلاس تندخوانی سال۹۸ من تازه متولد شدم و مزه زندگی رو دارم میچشم و لذت میبرم همه چیز درون خودم منه هرچقدر من تغییر کنم جهان هم همون اندازه برام تغییر میکنه نه بیشتر نه کمتر
سپاسگزارم از تک تک حرفهای با ارزشتون استاد
سپاسگزارم از پروردگارم که هدایتم کرده به این مسیر لذت بخش و چشم و گوشم رو باز کرد
آرزو میکنم در دنیا و آخرت سعادتمند و سربلند باشید
سلام دوست عزیز
چقدر عالی نوشتید احسنت به شما
چه خوب مسیر هدایت را یافتید
و چه خوب درک کردید
خوشحالم که امروز نتایج شما رو خوندم و چقدر عالی بود
همه چیز فرکانس هست همه چیز باور هست و همه چیز فکر هست
دوست هم فرکانس من بهت تبریک میگم بخاطر پشتکارت
بخاطر اعتماد به نفس و بخاطر خواستن بهترینها
برات آرزوی سلامتی موفقیت و خوشبختی و ثروت میکنم
خدایا به خاطر قوانین بدون تغییر کیهان ازت سپاسگزارم خدایا بابت این سایت و برنامه گفتگو با دوستان سپاسگزارم
خدایا هر لحظه منو هدایت کن به سمت بهترینها خدایا شکرت
شاد و موفق و پیروز باشید
به نام الله مهربانم و بخشاینده
خدایا هر چه دارم همه از آن توست من هیچ ندارم
سلام به استاد عزیزو خانم شایسته مهربان
ممنونم از شما بابت فایلهای پر از آگاهی
نتایج زمانی تغییر میکنه که شخصیت ما تغییر کنه تا زمانی ادامه دارد که ما روی بهبود شخصیتمون کار کنیم
مثل غذا خوردن و آب خوردنمون
اگر غذا و آب رو اینقدر بخوریم که سیر بشیم باز هم نهایتا بعد از یه روز گرسنه میشیم و تشنه میشیم
این نیست که بگیم من دیگه کار کردم رو خودم و الان دیگه بسه
نه باید تا زنده هستیم و نتایج خوب میخوایم کار کنیم و کار کنیم و کار کنیم روی بهبود ایمان و توکل و شخصیتمون و و قتی چرخ زندگیمون روغن کاری بشه زندگی روان میشود و خواسته ها پشت سر هم میرسن و تنها کاری که ما باید طبق قانون انجام بدیم اینست که رها باشیم آرامش داشته باشیم و از مسیر لذت ببریم شاد باشیم
تمرکز رو بذاریم روی دیدن و صحبت کردن از زیباییها تحسین کنیم
ذهن رو بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر کنترل کنیم که از طریق ذهن و افکار و باورها تمام اتفاقات رو رقممیزنیم چه خوب و چه بد
خدایا شکرت که هر لحظه منو هدایت میکنی خدایا کمکم کن بتونم بیشتر ذهنم رو کنترل کنم
خدایا شکرت که امروز رو به من فرصت زندگی کردن و لذت بردن دادی خدایا شکرت سپاسگزارتم
استاد عزیزم بهترینها نصیبت
دوستتون دارم
سلام
استاد واقعا تحسینتون میکنم برای این پاسخ عالی
باورتون میشه استاد من همش این روزا دارم به خودم میگم که به همون اندازه که تغییر میکنی به همون اندازه که داری روی باورهات کار میکنی به همون اندازه هم نتیجه میگیری این باعث شده هر روز که نتیجه ای کوچولو از تغییرات میبینم هی به خودم میگم و تحسین و سپاسگزاری میکنم و هی به خودم میگم ببین قانون داره عمل میکنه هی داره ایمانم بیشتر و بیشتر میشه،بابا بخدا استاد تا همین یه ماه دو ماه پیش آدمی که با من حالا سلام میکرد با سردی همین پریشب تو عروسی خودش پیشقدم شده برای احوال پرسی تازه خودش اومده کنارم نشسته سر صحبت رو باهام باز کنه،
یا استاد محبتهایی که دارم دریافت میکنم نسبت به همین چند روز پیش بیشتر شده و آدما خودشون بخدا استاد خودشون میان بهم میگن اینو میخوای یا محبتهای فراوان که استاد این روزا داره از در و دیوار برام میباره و استاد خودم میدونم چه ترمز ی از ذهنم برداشتم که نتایج داره مثل بمب داره میترکه استاد هر روز دارم استاد میبینم که قانون چقدر خوب عمل میکنه همون لحظه،و همیشه استاد یه حرفتون تو ذهنم هست که خوبی این جهان اینه که من با فرکانسهام میتونم هر لحظم رو تغییر بدم و مهم نیست که چه گذشته ای داریم چون ما از همون لحظه ای که داریم روی باورهامون کار میکنم میتونیم زندگیمون رو هم تغییر بدیم از همون لحظه ،حالا میخوایم نتایجمون بزرگتر بشه باید بیشتر کار کنیم یا در بعضی مسائل که بیشتر باورهای نادرست داریم بیشتر باید کار کنیم تا بتونیم تغییر بدیم باورهامونو،دقیقا استاد من خودم در بحث عزت نفس فهمیدم که خودم مشکل دارم هی دارم روش کار میکنم،چی بگم استاد که هر چی کار میکنم روی این دوره بازم میگم باید کار کنم یعنی استاد به این حرفتون رسیدم که همیشه باید روی بحث عزت نفس کار کرد،
و نکته مهمی که گفته شد اینکه باید نتایج ریز و کوچیک رو تحسین کنیم و تایید کنیم که قانون داره جواب میده،و این نکته که ما به همون اندازه که تغییر میکنیم شرایط و اطرافمون هم به همون اندازه تغییر خواهد کرد
مهرآفرین پاک را یاد باد
ضمن سلام به استاد نازنینم جناب آقای عباس منش عزیز و همچنین سلام به نازنین استادم سرکار خانم شایسته گرانقدر و نیز سلام به شما دوست عزیز و گرانقدری که به مهر مشغول خواندن این دیدگاه هستید.
رسیدیم به روز 172 از سری فایلهای روز شمار،و گفتگویی ناب و ارزنده که استاد عباس منش با دوستان در کلاب هاوس داشتند با موضوع:
فرایند تکاملی تغییر شخصیت
نتایج ،فقط تا زمانی ادامه پیدا میکند که روی بهبود باورها و شخصیت خود کار میکنم.
جملهای طلایی و کلیدی که استاد شایسته به عنوان چکیدهای از این فایل برایمان مرقوم فرمودند.
اجازه بدهید از خودم مثال بزنم تا هم رد پایی به جا بگذارم برای آینده و هم چراغ راهی شود برای شما عزیزی که این دیدگاه را میخوانید.
نزدیک به 950 روز ست که عضو این سرزمین بهشتیام. اوایل که فقط کیف میکردم و آرامش و لذت میافتم. و اصلاً نمیدانستم که باید تکلیف بنویسم باید باورسازی کنم و باید اقدام نمایم. پس از مدتی که گذشت دوره بینظیر روانشناسی ثروت 1 را خریداری کرده و بدون انجام هیچگونه تکلیفی فقط مشغول به شنیدن روزمره آن شدم پس از مدتی گاه و بیگاه تمارین و تکالیفی را مینگاشتم.
همانطور که استاد در این فایل اشاره فرمودند چون تغییراتم کوچک بود یواش یواش درآمدم هم به سمت بهتر شدن پیش رفت.
و در ادامه پس از اینکه کلی از تضادهایم کم گردید موفقیتهای مالی خوبی کسب نمودم به روزمرگی رسیدم و همین باعث گردید که درآمد من نیز رو به افول گذاشت.
و باعث ایجاد تضاد مجدد گردید و من برای حل و رفع تضاد پیش رو باز دفتر و دستکم را مهیا نموده و دست به قلم شدم و سعی نمودم باورهای نادرستم را کشف و با باورسازی صحیح به آنها حمله ور شوم.
همانطور که استاد در این فایل مثال بینظیری زدند (آیینه) و گفتند وقتی شما در مقابل آینه دستتان را بالا میآورید آینه چه زمانی عکسالعمل نشان میدهد؟؟
بنده نیز از شروع مجدد انجام تکالیف کمتر از 10 روز هم نگذشت یا بهتر است بگویم همان روز رفته رفته بر تعداد دانش آموزانم افزوده گردید.
جالب است که به سرعت دوباره به زمانی برگشتم که فول تایم تمام کلاسهایم تکمیل ظرفیت شده،و از حالا به بعد برای 20 روز آینده ثبت نام میکنند!!!!
خیلی جالب است دوستان ؛ همانطور که استاد فرمودند جهان خیلی سریع و به اندازهای که تغییر میکنیم شرایطمان را بهبود میبخشد.
لحظه بعد زندگی من با فرکانسهای اکنونم خلق میشوند.
مثالی که برای این شاه کلید میتوانم بیاورم،
این است که درست از زمانی که به نجواهای شیطان گوش سپردم و حالم را خراب کردم و نتوانستم ذهنم را مدیریت نموده تا حال خرابم را بهبود نمایم،شاهد اتفاقات بد و بدتر بودم.
به قول استاد چک و لقدی شدم از جهان.
مثلاً وقتی شیطان رجیم در گوشم وزوز میکند که طرف مقابلت خرش که از پل بگذره دیگه محلت نمیذاره و پولتو نمیده،و منم برای این نجوا باورسازی صحیح نمیکنم،دقیقاً همین اتفاق برایم میافتد.
درست افرادی که من نسبت به آنها نتوانستم ذهنم را مدیریت کنم بدون تسویه حساب گذاشتند و رفتند و دیگر نه به تماسهایم و نه به پیامکهایم پاسخ ندادند!!!
اما بسیار افرادی که بنده سعی کردم در مقابلشان باورسازی درست صورت دهم خیلی راحت و بیدردسر پولهایم را برایم واریز کردند!!!
وقتی به گذشتهام توجه میکنم،متوجه میشوم که ایراد از ذهن چموشم است!!!
و بدتر از آن مقصر اصلی خودم هستم که نتوانستم آن را مدیریت نمایم!!!
به اندازهای که شخصیتم تغییر میکند جهان پیرامونم نیز تغییر مینماید
دقیقاً همین سه چهار شب پیش بود،این قصه بسیار دردناک و درس آموز است:
اول شب همسرم گفت که برویم برای منزل از دوشنبه بازارخرید کنیم.
آماده شدم و با او به دوشنبه بازار رفتیم و مایحتاج ضروری و لازم را خرید کردیم.
سپس گفت: برویم دنبال حنانه (فرزند دومم) و از سر کار برش داریم.
وقتی حنانه را سوار کردیم گفت: حالا برویم پیش فلانی تا حنانه محافظ لنز گوشیاش را عوض کند،و از آنجا به منزل برادرش برویم تا با دوقلوهای او سرگرم شویم.
به این درخواستش نیز عمل کردم،سپس به گالری حانیه جان سر زدیم،و با فرزند دلبندم و داماد عزیزم گپ و گفتی کردیم.
در حال خداحافظی و رفتن به منزل برادر خانمم،ایشان تصمیم گرفت که به یکی از دوستان دکترش سر بزند و به من گفت برو تو ماشین من الان میام.
تمام اینها حدود یک ساعت وقت گرفت و منی که از منزل تشنه بودم و آب نخورده بیرون آمده بودم و گرمای زیاد هوا نیز کلافهام نموده بود. و از همه بدتر اینکه برای خودم ارزش قائل نشدم و نرفتم یک بطری آب خنک بخرم و بنوشم و به خودم سخت گرفتم.
دقیقاً همان موقع جهان هم به قول استاد چک و لقدی ام نمود.
و دقیقاً 50 دقیقه داخل ماشین منتظر همسرم ماندم!!!!
من از توی منزل تشنم بود. گفتم میریم بازار و سریع میآییم آب میخورم. یکی یکی کارهای بعدی رسید من با اینکه میتوانستم یک بطری آب تهیه کرده و رفع تشنگی نمایم خودم به خودم سختی دادم و گفتم الان برمیگردیم یا الان میریم منزل برادر خانمم چرا باید 10 هزار تومان پول آب بدهم!!!!
وقتی خودم نسبت به خودم مهربان نبودم جهان نیز همان گونه با من عمل کرد!!!
و همین انتظار 50 دقیقهای باعث مشاجره و قهر چند روزه گردید!!!
به نظرم تمام تفاقاتی که سرمان میآید خودمان باعث و بانیش هستیم.
به امید عمل به آگاهیهای ناب استاد عزیز،و تغییر شخصیت و به دنبالش بهبود روابط و شرایط زندگی همگی مان!!!
شادی ، سلامتی ، خوشبختی ، ثروت و سعادت در دنیا و آخرت ارزانی همگیمان باشد.
و به دستان توانمند خداوند قادر متعال میسپارمتان .خدانگهدار.
سلام به رفقای عزیزم
چه روز قشنگ و گرمی.
چه آدمهای خوب و سطح بالایی از ابتدای امروز با من برخورد داشته اند.
چقدر فوق العاده است که میتوانم توی این گرمای زیاد، جلو کولر بنشینم و کامنت بنویسم… خدا را سپاس.
قسمت مربوط به حرفهای استاد در مورد سریع العجابت بودن سیستم دنیا، بسیار بسیار برای من تازگی داشت و لذت بخش بود.
اینکه پاداش هر حرکتی که انجام میدهی را در این سیستم، بلافاصله و سریع دریافت کنی، با سیستم جاری توافق شده ی بشری، تفاوت دارد.
مثلا من سالها کارمند بودم و کل خوشحالی من و همکارانم به لحظه واریز حقوق محدود میشد! فکر کن، ماهی چند دقیقه!
خب،حکمفرما بودن این سیستم بر ذهن و روح افراد، خود بخود رگه های شرک و کفر را در سکنات آدم جاری میکند!
با خودت میگویی: اینکه حقوق درستی نمیدهد، ماهی یک بار، اونهم اگر شیرپاک خورده باشد! ولش کن بابا، من هم مدل حقوق دادنش وظایفم رو انجام میدم!! منم قد همین، شیر پاک خورده م!
خب، دیگه خودتون بهتر میدانید خروجی این سیستم چیست!
اینکه من توی مسیر بهبود شخصی، به شل کن سفت کن میفتم، ارتباط با این مفاهیمی دارد که بقول استاد، مثل سیمان دور مغزم رو گرفته … و به همین خاطر استاد اینقدر توصیه بر استمرار در به روز شدن و متوقف نشدن در مسیر دارند… چون توقف، یعنی سفت شدن دوباره سیمانها!
این رو از این فایل دریافت کردم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام بر دوستان عزیز خدا
استاد عزیزم خیلی سپاسگزارم برای اجرای این ایده کلاب هوس.
و اما موضوع بحث “تغییر، “چیزی که من همیشه ازش استقبال میکردم ولی در بعضی موضوعات ازش قافل بودم.
توی شغل و حرفهای که دارم یادم میاد از سال 90 که کسب و کار شخصی خودم رو استارت زدم به خاطر اشتیاق زیادی که داشتم و به خاطر تنوع طلبی و البته خلاقیتم هیچ وقت کار رو به صورتی که یاد گرفته بودم اجرا نمیکردم و همیشه سعی در بهبود کار و حرفه داشتم و همیشه اطلاعات و روش های کار جدید و یادگیری سیستم های جدید رو روش کار میکردم و کلا همیشه سعی در بهبود داشتم.
و جالب این جاست که همه دوستان و همکارانی که داشتم همیشه بهم میگفتند چرا تو همیشه کار وسفارش داری در حالی که ما خیلی وقت ها بیکاریم و سفارش نداریم و این در صورتی بود که من اگه 24 ساعت هم کار میکردم بازم کار داشتم و اکثر مواقع هم تا آخر شب کار میکردم و سفارش هامو هندل میکردم و این در حالی بود که مدام برای سرعت بخشیدن به کارم همیشه بهبود میدادم و این روند تا جایی پیش رفت که خیلی از دوستان و همکارای من حتی باسابقه کاری بیشتر مجبور شدند شغل آزاد رو رها کنند و استخدام شرکت ها بشند برای حقوق ثابت وبرای من برعکس باعث میشد نیروی کار برای خودم بگیرم.
چون من خودم به استقبال تغییر میرفتم.
ولی جایی که دیدم دارم از لحاظ مالی تغییری نمیکنم با اینکه پول خوبی میساختم ولی به قول استاد سطلم از سوراخ به رد بود از آبکش هم به رد بود و اصلا تهش باز بود و پیشرفتم خیلی که نه اصلا هیچ تغییری نداشت و خودش باعث شده بود که نذاره کسب و کار من از یه حدی رشد کنه. ولی خوب چند سال هی داشتم چک و لگد میخوردم از ضرر و زیان مالی و بد حسابی مشتریان و همیشه به این فکر بودم که چطور چطور تغییر بدم، تا این که با استاد عزیزم سید حسین عباسمنش اشنا شدم و دیدم بابا چه خبر و من دارم توی باتلاق دست و پامیزنم و هر چقدر هم درآمد بیشتر میشد ولی توی زندگیم خودشو نشون نمیداد و خیلی وقت ها هم برای این تغییر نمیکردم که ذهن منو گول میزد و دلم رو به چهار تا صفر خوش میکردم ولی میدیدم که خیلی راحت و سریع اون صفر ها هم خودشو از حساب پاک میکنه.
استاد این فایل مخصوص خود خود من بود.
من این چند روز دوچار همین روز مرگی شده بودم و سوال بود برام من که دارم روی خودم کار میکنم (البته کمی تند و کمی خسته ) چرا نتیجه اون جور دلخواه نمیشه و با اینکه روی روانشناسی ثروت 1کار میکنم چند روز نتایج فوق العاده و وردی خوب ومن فکر میکردم دیگه خوب شد دیگه اوضاع هر روز بهتر میشه و من هم بی حساب خرج میکردم ولی دوروز بعد دوباره حساب خالی..
و هی به خودم میگفتم نتیجه نمیاد آیا من دارم درست روی خودم کار نمیکنم یا اینکه باید صبر کنم تا این باور ها کار خودش رو بکنه با اینکه دیدم در اکثر مواقع که احساسم خوبه وردی مالی بازم خودشو نشون میده ولی باز دوباره برمیگرده و هنوز نتونستم خودم رو به ثبات فرکانسی برسونم.
و استاد این مثال آینه، این مثال آینه، این مثال آینه که شما الان زدید
خیلیییییییییییییییییییییییی فوقالااااااااااااااده بود.
و همون موقع یاد آهنگ سیاوش قمیشی افتادم که میگه
“جهان مثل اینه است که خوبو بدش انعکاس وجود منه…”
و من هم مثل شکیلای عزیزم فراموش کردم نتایجم رو و اصلا با بی رقبتی روی فایل و روی خودم کار میکردم و اصلا خیلی وقتا روی خودم کار نمیکردم.
و به قول قرآن انسان ذاتش “کفوره ”
ویا اینکه کلمه” انسان” که قرآن میگه از
“نسیان “میاد از فراموشی و دوباره من فراموش کردم
راهو و خیلی انگیزم کم شده و همیشه دنبال اینم که تداوم داشته باشم و مسیر رو ادامه بدم و مثلا ماه پیش یه جوری کار میکردم که از آخر شب تا دم صبح یه پشت کار میکردم و اصلا شاید چند ساعت خواب داشتم و با احساس خوب ولی آلان دوباره افول کردم و به خاطر باور مخرب کمال گرایی که دارم و جز پاشنه آشیل منه نمیتونم دائم ادامه بدم و همچنین هم نمیزاره من نتایجم رو ببینم.
و باعث میشه که من خودم رو با بچه هایی که توی زمان کم نتایج فوقالعاده گرفتند مقایسه کنم، در صورتی که من باید خودم رو با قبل خودم مقایسه کنم.
استاد خیلی عاشقتونم سعی میکنم بهترین باشم و بهتون افتخار میکنم و مطمعا به جایی میرسم که شما به من افتخار کنید و میدونم بهترین تشکر از شما زمانی هست که من نتایج عالی گرفته باشم.
در پناه رب شاد و ثروتمند و وجودتون لبریز از عشق الهی باشه.
حمید رجایی بهترین نسخه خودم..
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او میگوید: موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود!
(82) فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿83﴾پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است، و (همگی) به سوی او باز میگردید.
فایل روز شمار تحول زندگی من 172
فایل تکاملی تغییر شخصیت
استاد بینهایت سپاسگزارم از شما و این فضای عالی و بهشتی
واز شکیبای عزیز هم سپاسگزارم که زیبا حرفهاشون رو بیان کردند و استاد هم که مثله همیشه نکته بین و عالی عمل میکند به دانسته ها و الهامات الهی
دقیقا حرفهای شکیبا جان برای منم صدق میکنه
همیشه فکر میکردم باید چیزی بیرون از من تغییر کنه
وقتی که پای صحبتهای بقیه نشستیم و باورهای مخرب و منفی بقیه رفت تو وجودمون دیگه نخواستیم زیبایی ها الگوهای بهتر را ببینیم
همش تمرکز گذاشتیم روی باورهای منفی که شده بود عادت زندگی مون
خدایا شکرت استاد وقتی که چک و لقدهای جهان رو محکم خوردم هدایت شدم به مسیر درست وثابت الهی و تغییرات من شروع شد
و واقعا که همه چی تکامله
باید هر جنبه مثبتی از روند زندگیم رو دیدم ثبت کنم هر گونه زیبایی هر گونه کلام مثبت
هر گونه پاکی و عشق بی قید و شرطی که دیدم ثبتش کنم
چون تا حالا هم این زیبایی ها بوده ولی من در مدار دریافت این زیبایی ها نبونم درک من کم بوده یا بگم هیچ درکی از زیبایی ها نداشتم
فکر میکردم این زیبایی ها بدیهی است
خب باید اینا باشند
ولی الان بهلژف خداوند به این درک رسیدم که من هر روز صبح که خدا وند لطف دارد در حقم و جانم میبخشد پس یعنی حضور من در این دنیا لازم هست
من باید امروزم را درست زندگی کنم
آگاهانه در هر تضادی تمرکز م را بر روی زیبای ها و نکات مثبت خودم و اطرافم بزارم
وقتی به یه نعمت و زیبایی رسیدم تشکر کنم چون امروز این خق به من داده شده که از لحظه هاپ لذت ببرم
هر گونه نکته مثبتی که دیدم تحسین کنم خودم را که با تغییرات من این اتفاق ها میافتد
درکم در این موضوع که جهان هر لحظه داره به فرکانس های من پاسخ میدهد آگاه باشم که جهان در لحظه داره با افکار من جوابم رومیدهد
منم که دارم اتفاقات را رقم میزنم خلق کننده من هستم
پس اگه جایی ایرادی مسئله ای هست ایراد از من هست نه عوامل بیرونی
منم که باید در اون شرایط خودم را تغییر بدهم
ن اون شرایط رو
چون جهان داره به فرکانس های من پاسخ میدهد
شرایطم افراد اتفاقات را من دارم خلق میکنم
جاهایی هست که من در طول روز دچار روزمرگی یا غرور یا بی انگیزگی میشوم
باید بیشتر عملگراتر باشم توکل کنم اعتماد کنم به جریان هدایت الهی
باید حرکت کنم بگم شرایط باید بهتر از این که هست باشه
استاد منم الان نزدیک یکساله با اینکه دوتا بچه هم دارم واقعا تلویزیون رو روشن نکردیم
چون واقعا ما هروز یه کارهایی داریم که فقط وقتمون رو میزاریم روی اون کارها
پسرم میره در مغازه با پدرش مواظب مرغ و جوجه ها هست خودم روی کارهای هنری و در سایت وقتم را میزارم
دخترم کارهای خودش و بازی و کلاسهای آموزشی رو داره
همسرم که کارهای خودشو داره و واقعا وقت برای تلویزیون و دیدن خیلی چیزها رو نداریم
خدایا شکرت که جهان مثله اینه عمل میکند
به اندازه ای که من تغییر کنم جهان همون لحظه شرایط رو برام تغییر میدهد
فقط من باید چشم بیناتر و گوش شنواتر و عملکرد بهتری داشته باشم
مثلاً من اگه با اطرافیانم همیشه افکار منفی اونا رو بر انگیخته میکردم
و الان که دارم روی تغییر خودم کار میکنم
پس الان آگاهانه دارن تمرکز میکنم روی نکات مثبت اطرافیانم و بوضوح برام مشخض است که اطرافیانم چقدر وقت با هم برخورد داریم دیگه منفی بافی هاشون رو پیش من نمیگن
وقتی هم که حرف منفی باشه من سریع تغییر جهت میدم سعی میکنم حواس طرف مقابل رو پرت کنم و یه چیزی بگم که بکل اون موضوع منفی فراموش میشه
خدایا شکرت
بقول شما استاد درسته یه میلیارد نبوده تو زندگیم چون منم به اندازه یه میلیارد تغییر نکردم به همون اندازه تغییر کردم که فرکانس مثبتری ارسال کردم
پس در هر جنبه ای که میخواهم تغییر کنم باید هر نکته مثبت رو در اون جهت ببینم و بگم ایول جهان دارت به افکار و فرکانس هاو باورهای من پاسخ میدهد
استاد بخدا قشنگ احساس میکند مدارم داره بالاتر میرود با این دیدگاهم
هر چقدر واضح تر باشم هر موفقیت کوچکی را تحسین کنم تکاملم را درست پیش ببرم
چون یه شبه بوجود نیومده که یه شبه هم معجزه رخ بده
همینکه دارم تغییرات کوچک را متوجه میشوم یعنی در مسیر درست هستم
تغییر دیدگاهم زوایه دیدم نسبت به اتفاقات و احساس خوب و آرامش بیشتری که در وجودم چشمک میزند
داره تغییرات اساسی تر و بنیادی تر را در زندگی ام بوجود می آورد
پس من باید استمرار م را دراین مسیر الهی قوی تر کنم هر روز با تعهد تمرینهای دورههای عالی که از سایت دارم
روی تغییر شخصیت و باورهایم مسمم تر کار کنم
توجه به زیبایی ها و نشانه ها و تمرکز بر نکات مثبت خودم و عزیزانم و شکر گذاری که اصلی ترین راهکاره برای رسیدن به حال خوب را در خودم بهتر و بیشتر کنم
خداوند میفرماید که هر مخلوقی که با احساس خوب با اعتماد و توکل به من اراده هر چیزی کند ان افول له کن فیکون
حالا این در جنبه برکسش هم هست دیگه
وقتی میخواهی میشود
یعنی همان مثال اینه
جهان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های من پاسخ میدهد
همون لحظه که من جلوی آینه دستم رو تکون بدم همون لحظه دست من در آینه تکون میخوره
جهان هم همینه که من رو داره هدایت میکنه به افکارم چه اتفاقی الان در زندگی ام رخ داده بهش توجه کنم آگاهانه تمرکزم را روی افکار و فرکانس های خودم بزارم چون من خالق تمام اتفاقات زندگی ام هستم
الهام خانم داری به چی توجه میکنی ؟
همین حالا چه احساسی داری ؟
جهان داره به کانون توجه و احساس تو در لحظه بهت پاسخ میده
پس دختر خوب آگاهانه تمام تمرکزت را روی بهبود خودت بزار
خدایا تو گواهی که من نبودم که این کلمات را نوشتم از درونم بهم گفته شد پس لطفاً منو به درک بهتر از این کلمات هدایت کن
خدایا کمکم کن تا بهتر درک کنم قوانین بدون تغییر جهانت را
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم همگی از آن توست مالک اصلی تویی
خدایا شکرت آگاهم کن با افکار و فرکانس های خودم فقط شخص خودم
چون من هیچ قدرتی در تغییر دیگران ندارم و هیچ کس هم قدرتی در تغییر کن نداره
من فقط مسئول شخص خودم هستم
همینکه هر روز از خدا میخواهم و باهاش تقسیم کار میکنم که امروزم یه ذره بهتر از روز قبلم باشم
کمتر غیبت کنم کمتر دروغ و سرزنش و خودخوری و انتقاد و قضاوت کنم یعنی پیشرفت یعنی رشد در مسیر درست الهی
همینکه آرامشم بیشتر شده
ساکت تر شده ام در هر کاری دخالت نمیکنم
با جامعه هم رنگ نیستم بیشتر اوقات
سرم در زندگی خودم هست و از زندگی دیگران سرم را بیرون کشیده ام آگاهانه
ونمیخواپ بدونم که دیگران چکار میکنند یعنی رشد و پیشرفت در مسیر درست الهی
درسته هنوز نتایج بزرگ وارد زندگی ام نشده
چون اندازه من در این حد تغییر کرده و این یعنی مسیرم درسته و باید با تعهد بیشتر و جهادی اکبر حرکت کنم
صبرم یعنی و ایمان و توکل به خدا و حرکت کردن با قدرت خداوند وچوش جان سپردن به آگاهی های ناب الهی
صبر یعنی شجاعت داشتن و عمل کردن به ایده های الهامی خداوند
صبر یعنی ثروت طبیعی وارد زندگی ام شدن
صبر یعنی احیا شدن ارزشمندی درونی ام
صبر یعنی لایق بندگی کردن بودن
صبر یعنی لایق دریافت الهامات الهی بودن
صبر یعنی لایق دریافت نعمتها و ثروتهاو فراوانی های جهان هستی
صبر یعنی توکل داشتن بخداوند
صبر یعنی اعتماد کردن به جریان هدایت الهی
صبر یعنی امید داشتن به خداوندی که هر لحظه مرا در معرض هدایت خودش قرار داده
صبر یعنی احساس خوب
صبر یعنی آرامشی که این لحظه در درونم وجود دارد
صبر یعنی دیدن زیبایی ها و تمرکز بر نکات مثبت
صبر یعنی در صلح بودن با خودم
صبر یعنی شناخت بیشتر خودم و خدای درونم
صبر یعنی با تعهد کار کردن روی بهبود شخصیتم در مسیر توحید
صبر یعنی خدا را در هر کاری دیدن
صبر یعنی هم صحبتی با خدا
صبر یعنی خودت را بر تمام امورات بخدا سپردن و دست و پا نزدن
صبر یعنی عاشقانه زندگی کردن لذت بردن از زندگی
صبر یعنی زندگی مسیری است که مقصد ندارد و باید از مسیر لذت برد در لحظه
صبر یعنی تضاد و تکامل باهم هستند
صبر یعنی تقوا و کنترل ذهن
صبر یعنی احساس خوب اتفاقات خوب
خدایا شکرت برای گفتن این جملات زیبا و درک بهتر از قوانین بدون تغییر ت
خدایا شکرت برای سیستمی بودن جهانت
خدایا شکرت که مرا انسان آفریدی تا بندگی کردن را بجا آورم در این وقت صلا زنده باشم و ردپایی از خودم برای رشد و پیشرفتم بماندگار بزارم
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام الله یکتا
سلام
استاد جون اون فایل جهان مثل آینه عمل میکند که صوتی بود، نمیدونم چرا الان تازه افتاد، یعنی بعد از اون همه فایل و آگاهی و صحبت شما از قانون، اون مفهوم آینه بودن الان افتاد، با اینکه قبلا هم گفته بودیدا ولی الان حداقل یه حس متفاوتی داشت، شایدم به خاطر اینکه واضح تر و کاملتر بود جوری که ما تونستیم بفهمیمش گفتیم آهااا همینه، شاید میگیم که تازه برامون جا افتاد، اینکه منم رفتم و صبر پیشه کردم هی صبر هی صبر بازم صبر تا تو قلب سنگت ریشه کردم نیست، این نیست که بیایی دو روز کار کنی رو خودت بعد بگی اون میلیاردها پس کجان، این نیست که یه نهال بکاری بعد سالها بعد برگردی بگی ئه پس میوه اش کو، اصا خود درخت کو، جهان آینه ای داره واکنش میده، پلک بزنی دستتو نمیبره بالا، دست بزنی نگاهت نمیکنه، تازه جالبش اینه که این آینه رو نمیتونی بشکنی، فقط میتونی اونطور که میخوایی تغییر کنی تا اون چیزی که میخوایی رو ببینی، به قول لباس استاد:be the change you want to see in the world
من بیام جلوی آینه یه پشتک بزنم و صبر کنم تا جهان برام تو تا پشتک با یه وارو بزنه، نه، اینطوری اصا کار نمیکنه، استاد جون گفتن که همون موقعی که داشتن صدای خودشونو گوش میدادن، از همون لحظه میفهمیدن که مسافر بعدی بهتر بوده، دربستی بیشتری بهشون میخورد، خرج کمتری داشتند درآمد بیشتری داشتند حالا درسته اون درآمد جوری نبود که از فرش به عرش برسونه ولی بود، بالاخره بود، استاد جون آگاهانه به خودشون یادآوری میکردن که ایول داره قانون جواب میده، داره جواب میده پس من با تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم، ایول داره جواب میده پس بیام باهاش روابط خوب بسازم، بیام عزت نفس و اعتماد بنفس خوب بسازم، بیام سلامتی خوب بسازم، حالا تو بحث مالی چون همه یه توهمی داریم، خیلی خیلی بیشتر نیاز به کار کردن داره، خیلی خیلی پاشنه های آشیل هستند که باید رفع بشن، خیلی پیچک وجود داره که باید از دور اون درخت بزرگا کنده بشن، خیلی آشغال اون زیر هست که الان تازه معلوم نیست وقتی پیچکارو زدی تازه معلوم میشن، وقتی هم اون آشغالارو برداشتی اون منظره خوشگله که منتظرش بودی معلوم میشه، حالا اینجا اونجاییه که مشخص میشه کی موفقه، کی سوپر موفق، کی کاکائه کی رونالدو و مسی، اون جایی که اون انگیزه هه اگه بره دیگه ول میشه، اونجایی که وقتی اون تضاده میره دیگه حرکتی نیست، اونجایی که یا باید بری بالا یا سقوط کنی، مارادونا مثل موشک رفت بالا ولی وایساد و سقوط کرد، حالا مارادونا بود، خیلی رفته بود بالا که تازه سقوط کرده اش اون بود با 500 میلیون دلار ثروت ولی اونم شل و سفت داشت، همش به سمت مثبت نبود، سقوط داشت بدم داشت، ولی رونالدو، زیدان، مسی، گواردیولا، اینا همش تو صعود بودن، یه موقعی مثل موشک، یه موقعی مثل جت، هنوزم دارن میرن بالا، همین الانم که مثلا رونالدو از خیلی عالی اومده رو عالی، همین داره بهش انگیزه میده برای رفتن به سمت خیلی عالی، مسی الان خیلی عالی شده دوباره، اینا سقوط نداشتن و اگه همین مسیرو ادامه بدن تا دنیا دنیاست اینا اون بالا هستند، استاد جون فقط صعودی بوده ، اونجاهایی که عالی بوده میفهمیده که تغییر لازمه برای خیلی عالی شدن، شاید ما بگیم حالا چه فرقی داره عالی و خیلی عالی مگه فرقیم داره که بشه فهمید؟ ما الان نمیتونیم درک کنیم تفاوتشو ولی کسی که به اون مرحله رسیده میفهمه حتی کوچکترین تغییری رو حس میکنه، شما رسیده باشی به سرعت 400 کیلومتر بر ساعت اگه بیایی رو 370 میفهمی که سرعتت کم شده بعد میگی ئه چی شد گازو فشار میدی، ماشینای معمولی میبینن یه چیزی زوزه کشان از کنارشون رد شد ولی نمیفهمن که این 400 بود یا 370، اونا میگن مگه فرقیم داشت؟ چون خودشون دارن با 80 تا میرن، بیان رو 120 میگن یا خدا چه سرعتی دارم من، بعد ول میکنن فکر میکنن ماشین خودش دیگه میره بعد که سرعت اومد رو 60 تا میگن ای وای دیدی چیکار کردم بعد دوباره زور میزنه برسه به همون 80 تا و دوباره سرعت بگیره که طبق اون چهارتا دسته آدم دیگه میدونید چطوری میشه.
استاد جون سپاسگزارم از این همه آگاهی بینظیر و فوق العاده ای که با عشق برای ما بیان میکنید و واقعا ما داریم یه دوره رو میگذرونیم تو این سریال.
خدایاشکرت. عاشقتونم بینهایت از همین جا ماچ ماچ😘
دستتون در دست الله یکتا
به نام خدای مهربانم
فایل روزشمار تحول زندگی من-172: گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
یکی از چیزهایی که همون ابتدای صبحتهای شکیبا جان توجه من رو جلب کرد، این جمله بود:
من عملا وقتی اون شکیبای قبل بودم، کلا من رابطه ای تحت عنوان رابطه عاشقانه، به چشم ندیده بودم. یعنی اینقدر که فرکانسم داغون بود و خودم داغون بودم،…. و فکر میکردم که همش دروغه، همش توهمه.
وقتی اینو گفت یه دفعه یادم اومد: اااا منم همینطور بودمااا…. یعنی یادم میاد یکی از چیزهایی که همیشه از خدا میخواستم این بود که زوجهایی که رابطه خوبی با هم نداشتن رو برای خدا مثال میزدم و به خدا میگفتم اگه قرار باشه که همچین ازدواجی داشته باشم، اصلا نمیخوام ازدواج کنم… (یعنی اصلا براش مثال خوب نمیوردم که بگم فلان جور میخوام… میگفتم اینجوری نمیخوام).
تا اینکه یکی از دخترهای فامیل، با یه آقا پسری، خیلییی خیلی تصادفی آشنا شدن، و ازدواج کردن. و با اینکه توی فامیل ما، همه از ازدواج کردن با غریبه ها به شدت میترسن، ولی اینقدررررررررررر این آقا پسر با شخصیت و خوب و اصیله، اینقدر دوستداشتنی و مهربان و با ادب، خانواده دوست و پاکه، (هم خودش و هم خانواده اش)، که الان همه فامیل روی اسمش قسم میخورن… یعنی به جرأت میگم بیشتر از پسرهای فامیل خودمون، روی این آدم حساب میکنیم. یعنی هر چیزی که یک دختر و خانواده اش بخوان رو این آقا داره. از بعد از دیدن اون بود که دعا کردن و درخواست کردن من عوض شد… و حالا یه مثالِ درست حسابی داشتم که برای خدا بزنم…
یعنی منم تا قبلش دیگه خودم رو قانع کرده بودم که این داستانها و ازدواج های موفق و زندگی عاشقانه و هپیلی اور افتر فقط توی قصه هاست و زندگی واقعی در بهترین حالتش اینه که باهم دعوا مرافعه نداشته باشن…
چند سال بعدش با یه خانمی همکار شدم که علی رغم اینکه اصلا در نگاه اول به نظرم نمیرسید (به خاطر همون پیش فرضهایی که داشتم)، با اینکه سالها از ازدواجش میگذشت و خیلی سنش از من بیشتره، رابطه بسیار نزدیک و عاشقانه ای با همسرش داشت و یک بار که با همدیگه به یک سفر کاری رفته بودیم، وقتی مکالماتش با همسرش رو میشنیدم خیلی غافلگیر میشدم که اااا مگه میشه توی این سن با همسرش اینجوری صحبت کنه؟!
دوباره چند وقت بعدش متوجه نوع رابطه یه خانم دیگه از همکارام شدم که هم سن خودم بود ولی سالها بود که ازدواج کرده بود و من قبلا هم میشناختمش ولی متوجه نوع رابطه اش با همسرش نشده بودم، و اونم رابطه خیلی خیلی نزدیک و دوستانه ای با همسرش داشت….
یعنی یواش یواش هی داشت برای پیش فرضهام مثال نقض پیدا میشد…
فکر کنم بعد از این بود که با سایت استاد آشنا شدم و از یه زمانی به بعد، خیلی توجه ام به کامنتهای آقایونی که توی سایت مینوشتن جلب شد و همش میدیدم اینا با اون چیزایی که من درباره آقایون فکر میکردم خیلی فرق دارن….
و به قول استاد اینا همش هی داشت کمک میکرد که اون سیمانهای باورهای محدود کننده من فرو بریزه…
فکر میکنم اوجِ این موضوع، زمانی بود که کامنتهای زوجهایی که توی این سایت مینوشتن رو میخوندم. دیگه از یه زمانی به بعد، وقتی کامنتهاشون رو میخوندم، فقط تحسین میکردم و جمله استاد که میگفتن جهان کبوتر با کبوتر، باز با باز رو به خوبی انجام میده، توی ذهنم میومد…
دیگه یه جورایی برام عادی شده… میتونم بگم تبدیل شده به نُرمِ ذهنیم….
البته رابطه استاد و خانم شایسته رو هم میدیدم، ولی حس میکنم شاید تصورم این بوده که خب این دو نفر دیگه استادن… سالهاست که با این قوانین آشنان و طبیعیه که رابطه موفقی داشته باشن. به خاطر همین، شرایط دوستانی که عضو سایت بودن رو خیلی بیشتر به خودم و شرایط زندگیم نزدیک میدونستم و همین هم باعث شد که کامنتهاشون خیلی روی من تاثیر بذاره.
وقتی شکیبا گفت: اینقدر داغون بودم که یه رابطه عاشقانه رو به چشم ندیده بودم،….. یادم افتاد که اااا پس من چقدر رشد کردم از اون موقع تا الان… چون منم اون موقع همینجوری بودم ولی الان یه جور دیگه ام.
اون موقع اگه بهم میگفتن چند نفر که ازدواج موفق و زندگی عاشقانه ای دارن رو نام ببر، بعید میدونم اسمی به ذهنم میومد. از نظرم همه یا با هم یه سری مشکلات داشتن یا در بهترین حالت خیلی رابطه معمولی داشتن.
اما الان هم توی سایت و هم بیرون سایت، کلی زوجهای عاشق و ازدواج های موفق میشناسم و میتونم اسم ببرم.
واقعا گاهی اوقات اینقدر این فاصله گرفتنمون از اون فکرها و باورهای قبلیمون تدریجیه، که یادمون میره ما هم یه زمانی اینجوری فکر میکردیم…
این خیلی برای من خبر خوب و خوشحال کننده ای بود چون انگار یه معیاری بود مثل چکاپ فرکانسی که یادم آورد تو هم یه زمانی اینجوری بودیاااا… ولی الان نسبت به اون موقع خیلی عوض شدی.
…………………………………………………………………………….
یه موضوع دیگه که تو این فایل توجه امو جلب کرد و دوست دارم راجع بهش بگم، این جمله استاده:
«…. مسئولیت کلِ کسب و کارم رو به عهده گرفتم، مهم تر از همه…
چیزی که همیشه ازش فرار میکردم….
همیشه میخواستم از یه سری مسئولیت های کسب و کار فرار کنم، چون فکر میکردم که خیلی برام دردسر داشته باشه».
منم مدتیه که متوجه شدم همچنین ذهنیتی دارم…
البته این نیست که تازه متوجه اش شده باشم… اتفاقا از مدتها قبل کاملا بهش آگاه هستم…
اون چیزی که اخیرا متوجه شدم اینه که دیگه دوست ندارم اینجوری باشم…
دیگه دوست ندارم با این دیدگاه زندگی کنم…
این محافظه کاریهای بی از حد رو دیگه نمیخوام داشته باشم… نمیذارن هیچ حرکتی بکنم… اعتماد به نفسم رو میگیرن.
میخوام اینقدر شجاع باشم که با شهامت وارد کارهایی که دوست دارم بشم.
بر خلاف قبلا که با این دیدگاه پیش میرفتم که چیکار کنم که مسئولیت کمتری توی کار با من باشه، الان مدتیه که همش این میاد توی ذهنم که دلم میخواد اینقدر شهامت و شجاعت داشته باشم که خودم مسئولیت کاری رو که میخوام شروع کنم رو به عهده بگیرم.
فکر میکنم این شجاعته هم تا حد زیادی از اشراف داشتن به قانون، به خصوص درک قانون مدارها، و البته توحید میاد.
این تمایل برای عدم پذیرفتن مسئولیت از کجا میاد؟
فکر میکنم از اینجا که یه نگرانی از آینده (از احتمال وقوع یه ناخواسته در مسیر)، در وجود من هست که میخوام با نپذیرفتن مسئولیت، ازش جا خالی بدم!
یعنی حس میکنم من هنوز یه گیری توی قانون مدارها دارم. وگرنه منطق میگه اگه من در مدار درست باشم، هیچ اتفاق نادلخواهی برای من نمیوفته و هر اتفاقی به نفع منه.
(توی پرانتز بگم که برای پیگیری این موضوع چند شب پیش توی سایت دنبال فایل تئوری مدارهای استاد میگشتم که گویا دیگه توی سایت نیست. میخواستم از استاد خواهش کنم اگر دوباره یه فایل در این زمینه برامون تهیه کنن، خیلی راهگشاست)
هنوز نتونستم اینو عمیقا به خورد خودم بدم. ولی خبر خوب اینه که بر خلاف قبلا که این موضوع رو کاملا پذیرفته بودم و روش زندگیم بود، الان مدتیه که دیگه دوست ندارم به این روش زندگی (و به خصوص کار) کنم. من این رو یه نشونه مثبت میدونم که وجود من میخواد این روش رو تغییر بده که ان شا الله راهش رو هم پیدا میکنم.
دوست دارم با تمام وجودم حس کنم که از این مسائل بزرگتر هستم…
دوست دارم منم مثل استاد که بگم: «نه آقا… همه رو با آغوش باز میپذیرم…. و حلشون میکنم… من باید بتونم حل کنم مسائل رو… نباید فرار کنم…. نباید آشغالارو بزارم زیر مبل».
استاد این چند وقت احساس میکنم که یه مبل که چه عرض کنم، یه کاناپه 3 نفره عریض و طویل پیدا کردم که زیرش پر آت و آشغاله… هر کدوم رو در میارم میبینم وصله به یکی دیگه….
یادمه یه سری فایلها توی فایلهای سریال زندگی در بهشت دیدم که پرادایس رو پاکسازی میکردین و وقتی اون پیچکهای هرز رو میخواستین از درختا جدا کنید، میگفتین باورهای محدود کننده هم همینطورن… هر کدوم رو میکشی بیرون، میبینی چندتا دیگه هم باهاش میان…
اون موقع، دقیق نمیدونستم که چی میگید چون از خودم مثالی در این زمینه نداشتم…
الان تازه میفهمم یعنی چی که یه بارو محدود کننده وصله به یکی دیگه…
یعنی تمام این مدتی که من داشتم روی خودم کار میکردم، و البته نتایج خوبی هم گرفته ام، داشتم آماده میشدم که این کاناپهه رو پیدا کنم….
از خدا میخوام که کمکم کنه و هدایتهاش رو بفرسته که بتونم این آشغالا رو در بیارم و اینجا رو یه پاکسازی اساسی کنم ان شا الله.
استاد جان، خانم شایسته عزیزم، شکیبا جان سپاسگزارم.
سلام دوست عزیز
تحسین تون میکنم بابت این کامنت زیباتون و بهتون تبریک میگم بابت ارتقاء فرکانس تون.
همیشه همینه ما باید الگوهای ذهنی مون که از گذشته ساختیم رو عوض کنیم تا جهان اطراف مون تغییر کنه.
خیلی عالی اشاره کردید در مورد روابط.
من کسی هستم که این الگو رو داشتم که زندگی باید عاشقانه و رومانتیک و رویایی و سراسر احترام باشه و چون ترمزی در این مورد نداشتم، با اینکه با سایت و استاد آشنا نبودم، ولی خدا فرشته ای رو سر راه من قرار داد فراتر از تصورات من که علاوه بر اینکه همه شرایط من رو داشت خیلی فراتر از اون هم بود و الان بعد گذشت 18 سال از زندگی عاشقانه مون، تقریباً همه چیز مون مثل روز اول است.
فقط بچه ها این وسط به زندگی مون عشق دیگری داده اند.
براتون از خدا مهربان آرزوی یک عشق الهی و پاک و زیبا رو دارم.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
سلام آقای کفاش دوست عزیز
خیلی از خوندن کامنتتون خوشحال شدم.
بهتون تبریک میگم برای زندگی عاشقانه زیبایی که دارید و تحسینتون میکنم که با باورهای درستتون به آسونی در مدار دریافتش قرار گرفتید.
این جمله از کامنتتون رو کپی کردم توی دریم بردم، توی باورهای قدرتمند کننده:
زندگی باید عاشقانه و رومانتیک و رویایی و سراسر احترام باشه
ممنون از اینکه برام نوشتید و ممنون از آرزوهای زیبای پایان کامنتتون
از خدای مهربون، براتون سلامتی و شادی و عشق روزافزون، در کنار همسر و فرزاندتون، آرزو میکنم.