گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    تمرکز کردن روی دیگران

    این را ببینم که دیگری خوب باشد تا من حال خوب باشد

    همه چیز را در بیرون از خودم ببینم تا من به آرامش برسم

    این همیشه مد نظر من بوده است

    اکنون به این حال خوب و به این درک و منطق رسیده ام تا بفهمم که همه چیز در درون من است

    من باید بتوانم روی خودم و باورهای خودم کار کنم تا جهان هم به من کمک کند تا بتوانم به آسانی و راحتی افرادی در مدار من قرار بگیرد که انسان هایی سر راه من قرار بگیرند که باعث رشد من بشوند

    بجای اینکه من دل به دیگران ببندم من باید به خودم و خدای خودم دل ببندم و از او کمک بگیرم

    او دستهای من را جوری خواهد گرفت که آب در دل من تکان نخواهد خورد

    چند نکته فوق العاده

    همه چیز می تواند تغییر کند

    همه چیز می تواند عوض بشود

    همه چیز می تواند بهتر بشود

    به شرط آنکه بخواهم تغییر کنم

    به شرط آنکه بخواهم حرکت کنم

    فقط کافی است که قدم بردارم و به جلو بروم آنوقت جهان هم به من کمک خواهد کرد

    این مهمترین درسی است که من یاد گرفتم

    در زندگی خودم این را بارهای بار تجربه کرده ام خواستم تغییر کنم و جهان هم به این تغییر کردن و این مسیر من پاسخ داد

    زمانی که خواستم روی خودم کار کنم جهان شرایط و فرصت و زمانی را برای من مهیا کرد که من می توانستم در آرامش به فایل ها گوش بدهم

    جهان کمک ام کرد تا بتوانم آرام آرام بدهی های خودم را پرداخت کنم

    اعتماد به نفس و عزت نفس بالاتری پیدا کنم

    بتوانم در مورد خروج خودم از کار قبلی خودم صحبت کنم و حرف بزنم

    بتوانم دنبال علاقه خودم بروم

    واقعا شرایط زندگی من بهتر و بهتر شد

    همه اینها برای من خیلی عالی و فوق العاده بود

    انگار خداوند همه چیز را برای من جور می کرد تا من بتوانم به آسانی و راحتی بتوانم جلو بروم و پیشرفت کنم

    برای من همیشه بهترین ها در حال رقم خوردن است

    من باید دل به خدای خودم بسپارم

    قدم بردارم

    جلو بروم

    به امید بهترین

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای ممکن ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    سلام و درود بر پیام آور زمانم استاد عزیز دل و خانم شایسته نازنینم و هم فرکانسی های فوق العاده من

    امروز خیلی خوش حالم یعنی انقدر الان ذوق دارم که حد نداره دو روزی هست نجوا های شیطان ولکن نیستن سعی میکنم کنترل کنم ولی بازم در میره از دستم خلاصه منم حقیقتش رها کردم حال هیچ نداشتم اصن ، و باتوجه به اینکه هروقت مغزم پا بده به نجواها بدنم پاسخگو هست یعنی من هروقت به اندازه که کنترل نکنم و اجازه بدم نجواها پیشروی کنند بدنم به شکلی مریض میشه حالا کمی مریض شدم که الحمدلله بدنم قوی فقط یه آوانس بود برای نشان دادن اینکه دخترم در مسیر نیستی ، امروز تو ستاره قطبی از خدا درخواست کردم هدایتم کنه نشانه ها رو بهم بگه وعشق برام بفرسته رفتم سرتمرینم تمرین کردم بعدش منشی باشگاه یه دختر بشدت محترم و مهربونی هستش خیلی باهام رفیقه به شوخی گفت تو دوروزه مغزت ریخته بهم تو قیافه ای معلوم نی چته ؟! من یه لحظه جا خوردم که من برو خودم نمیارم ولی ببین این دختر قشنگ اومد گفت هدا بیدار شو بسه دو روز خوابیدی برگرد به مسیر ، اولش واقعا شوکه شدم یعنی انقدر واضحم ، بعدش نشستم با خودم هی نجوا میخواست بیاد که امروز خودت تمرین نکن بزار مغزت کنترل کن بعد حوصله ات اومد ورزش کن یهو یاد ستاره قطبی افتادم که من خواستم خدا هدایتم کنه نشانه برام بفرسته ببین نشانه تو اینه از زبان این بنده باتو صحبت کردم واضح که برگرد به مسیر الانم نشانه رو دریافتی دیر نیست برگرد و گفتم این همون عشقی بود که از خدا خواستم برام بفرسته ، که بنده من حواسم بهت هست یه ذوق و شوقی اومد تو وجودم که دوست داشتم جیغ بزنم از شدت خوشحالی خیلی لذت بخش بود بعد کنترل کردم یک ساعت نیم تمرین کردم عشق کردم امروز عالی بود این نشانه و بعد رسیدم خونه یه پیام از دوستم اومد هدا خواب دیدم حالت ناخوشه و تب داری، بهتری؟! من چی بگم به این حد عشق به این حد که هدا من سفت بغلت میکنم هرچی عشقه مال تو خیلییییییی ذوق کردم بخدا اشکم در اومد پیام دوستم دیدم ، اینجاست میفهمم و درک میکنم که استاد میگه به محض اینکه تصمیم بگیری برگردی تو مسیر همه چی عوض میشه اره عوض شد بخدا عوض شد من الان حالم عالیه نمیتونم این حال خوبم با کلمات وصف کنم خیلی لذت بخشه خدایاشکرت خدایاشکرت برای خدا بودنت و خدایا شکرت که جز برگزیدگان شدم تا با استاد بااین آگاهی ها و کارکرد جهانم آشنا بشم این خودش یه برده من واقعا احساس لیاقت میکنم که خدا منو هدایت کرد تو این مسیر قرار بگیرم بفهمم من خالق زندگی خودم هستم شاید گاهی بیراهه برم ولی همین که حواست جمع کنی برگردی قشنگ خدا سفت بغلت میکنه میگه بیا که قراره کلی بهت عشق حال بدم .

    خدایا شکرت

    خدایاشکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت برای وجودم در این مکان مقدس شکرت برای وجود استاد عزیز دلم خانم شایسته قشنگم و دوستای هم فرکانسم.

    در پناه الله شاد آگاه و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 702 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    172. دومین رد پای من برای این فایل پر از آگاهی

    رد پای روز 5 مرداد رو مینویسم

    من این فایل رو چندین بار گوش دادم و سعی میکنم به آگاهی هاش عمل کنم

    خواستی؟ ، درخواستتو کردی ، حالا برای درخواستت تلاش کن ، قدم بردار ،بهای در شان خواسته هاتو پرداخت کن ، چون خواستی ،بهش میرسی

    فقط یه چیزی این وسط هست ،که فقط خواستن خالی نمیشه

    باید بهای در شان خواسته تو بپردازی

    تاکید میکنم بها بپرداز طیبه

    نگران این نباش که الان داری تلاش میکنی نتیجه چی میشه ،نجوای ذهن رو توجه نکن ، تو به ربّ توجه کن که تا اینجا کلی کمکت کرده

    یک سال پیشت رو به یاد بیار که چقدر سردرگم بودی و حالت ناخوب بود

    الانت رو ببین که چقدر حس خوبی داری و رب و صاحب اختیارت هر لحظه همراهته و هدایتت میکنه

    پس به هرآنچه که خواستی میرسی

    راهشو بهت گفتم ، به قوانین عمل کن و قدم بردار و بها بپرداز

    یهویی به خودت میای میبینی که هرآنچه که در دفتر 107 آرزو و خواسته نوشتی رخ داده و داری سپاسگزاریشو از خدا هرلحظه میکنی و بی نهایت سپاسگزار تر از هر لحظه ای

    من وقتی شب کارامو انجام دادم تمرین رنگ روغنم رو رنگ میکردم ،هوا شدید گرم بود و اتاق منم گرم بود ، دما سنج رو آوردم ببینم چند درجه هست دیدم 40 درجه هست

    اولش شک کردم گفتم نه بابا دمای بیرونه ،اتاق چرا 40 درجه هست

    بردم دماسنج رو گذاشتن تو فریزر ببینم درست کار میکنه یا نه دیدم به سرعت دما اومد پایین

    دوباره با خودم آوردمش اتاق دیدم دوباره 40 درجه شد

    چون خونه ما شرقی غربیه و طبقه 8 هستیم تابستونا گرم میشه و کولر آبی زیاد جوابگو گرمای خونه نیست

    بعد من چون گرم بود کمی کلافه بودم که رنگای روغنم خشک میشدن و نمیشد درست رنگ بزنم یه لحظه گفتم بی خیال کار نکنم ولی هی داشتم با نجوای ذهنم جنگ میکردم و بالاخره خدا کمکم کرد و پیروز شدم و تمرینمو انجام دادم

    بعدش تمرین که اومدم بشینم

    گفتم خدا اگه قراره از قرآن چیزی بهم بگی ،میشه بگی برم بخونم و سعی کنم عمد کنم

    بعد یهویی دیدم دارم میگم طوره چهارم آیه 78 به بعد و بخون

    سوره نساء آیه 78 و 79

    أَیۡنَمَا تَکُونُواْ یُدۡرِککُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ کُنتُمۡ فِی بُرُوجࣲ مُّشَیَّدَهࣲۗ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَهࣱ یَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَهࣱ یَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِکَۚ قُلۡ کُلࣱّ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَـٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ حَدِیثࣰا78

    هر کجا باشید اگر چه در کاخهاى بسیار محکم، شما را مرگ فرا رسد و آنان را اگر خوشى و نعمتى فرا رسد گویند: این از جانب خداست، و اگر زحمتى پیش آید گویند: این از جانب توست! بگو: همه از جانب خدا است چرا این قوم از فهم هر سخن دورند؟!

    مَّآ أَصَابَکَ مِنۡ حَسَنَهࣲ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهࣲ فَمِن نَّفۡسِکَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰکَ لِلنَّاسِ رَسُولࣰاۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدࣰا

    هر چه از انواع نیکویى به تو رسد از جانب خداست و هر بدى رسد از خودِ توست، و ما تو را به رسالت براى مردم فرستادیم، و تنها گواهى خدا کافى است

    وقتی این آیات رو خوندم یاد تاکیر خدا افتادم که این چند روزو میگفت روی باورات کار کن

    درسته من کار میکردما ولی جدی نبودم

    به یاد سفارش نگرفتم تو این مدت افتادم

    من فکر میکردم مثلا خدا ایده نقاشی در مسجد رو که داده و نشد یا ایده های دیگه، حتما میخواد بهتر از اونو بهم بده

    ولی الان که فکر میکنم میبینم از باورای من بود که محدود بود و تا آخرزن لحظه و موقع قیمت دادن نمیشد

    به قول استا عباس منش که میگفت

    خدا برای تو بر طبق باورهایی که داری ،کار رو انجام میده

    من قبلا این حرفشو متوجه نمیشدم ولی الان دارم درک میکنم که حتما یه چیز بهتر برام عطا میکنه

    اما وقتی دیدم هی داره تکرار میشه و نمیشه برام سوال شد که چرا من تا لحظه آخر سفارش میگیرم بعد سر قیمت نمیشه

    که خدا به من تاکید کرد باوراتو در کنار صحبت کردن با من تصحیح کن

    و بعد خوابم برد، خوابیدم و یهویی بیدار شدم دیدم 4 هست و نمازمو خوندم و از خدا کمک خواستم و خوابیدم

    از صبح که بیدار شدم میخواستم تمرین طراحی انجام بدم ، یه لحظه دیدم چند روزه که تمرین خط تحریری رو انجام ندادم

    اومدم بیام که بشینم تا تمرین کنم یه لحظه دوباره نجوای ذهن گفت که چرا تمرین میکنی ،مگه معلومه امسالم بری مدرسه تدریس کنی یا نه ؟

    و سوالای دیگه طرح میکرد که منو نگران کنه

    یه لحظه به خودم اومدم گفتم ،نه نباید به حرفات گوش بدم ،درسته چند روز تمرین نکردم ولی الان که هست باید تمرین کنم ، از هر لحظه شروع کنم فرکانسام تغییر میکنه و نتیجه میبینم

    وقتی شروع کردم گفتم، خواسته مو نوشتم ، حتی من یاد نوشته هام که چسبونده بودم به دیوار و نوشته بودم خط تحریری یاد میدم ،افتادم و گفتم نه طیبه نباید عقب برگردی باید پیش بری به سمت جلو و تمرین کنی و بهاشو بپردازی

    چیکار داری چجوری قراره بری مدرسه تا تدریس کنی ، یا خط تحریری رو یاد بدی جدا از مدرسه

    تو تلاشتو بکن خدا خودش میدونه چیکار کنه

    بعد جواب این نجوای ذهنمو دادم گفتم ببین درسته من به نقاشی علاقه دارم و باید در راستای این کار فعالیت کنم ولی خط تحریری هم یه جور نقاشیه

    و در نوشتن مثل نقاشی باید حواست باشه که طراحی کلمات رو درست بنویس و در اصل طراحی کنی

    وقتی کارامو کردم و مادرمم از صبح رفته بود جمعه بازار سمت تجریش تا وسیله هایی که از من خرید کرده بود و کش مو و جاکلیدی داشت بفروشه

    من تا شب یکم تمرین کردم دیدم خط تحریری رو که دارم مینویسم خیلی فرق کرده و وقتی به دلیلش فکر کردم ،دیدم که من با آرامش و باحوصله مینویسم و عجله نکردم برای همینه که رعایت کردن اصول نوشتنشو و اینجوری خوب دراومد

    این دقیقا مثل عمل کردن به قانون خدا میمونه

    من اگر با حوصله و با آرامش روی قوانین عمل کنم و عجله نداشته باشم ،تمام مولفه ها به آرومی سر جای خودشون قرار میگیرن و مثل دستخطم که قابل قبول بود و خیلی بهتر از قبل در اومد ، قشنگ کنار هم چیده میشن

    مثلا وقتی من هم با خدا حرف بزنم و هم توجه کنم به نکات مثبت و با حوصله سعی کنم پیدا کنم باورای محدود رو و آگاه باشم به رفتارام صد در صد پیشرفت میکنم

    و سپاسگزار تر باشم و هر لحظه که دیدم قانون عمل میکنه به خودم یادآور بشم که طیبه ببین تو چیزای کوچیک قانون جواب داد

    پس تلاش کن تا ادامه بدی و صد در صد تغییر میکنی اگر تلاش کنی بیشتر عمل کنی

    من داشتم فایلای تیکه ای که از اینستا نگاه میکردم و میدیم هدایت شم به یه فایل که استاد میگفت

    یک درصد شک نداشتم که به خواسته هام میرسم

    شک نداشته باشید

    اگر صد در صد مطمئن باشید ،به هدفتون میرسید

    به نظرم یه چیزی هم از این فایل درک کردم و این بود که خواسته ای که دارم و من که میدونم با پرداخت بها و تلاش برای پیشرفت در مهارتم و تمرین و ایتمرار قوی میشم و مهارت کسب میکنم ،پس باید بهاشو بپردازم تا محقق بشه

    من میدونم صد در صد به خواسته هام میرسم ،ولی در صورتی که براشون قدمی بردارم ،در صورتی که بهای در شانشو بپردازم

    و تمام سعی و تلاشمو میکنم روزانه تمرین کنم و باقی کارارو به خدا بسپارم

    و سپاسگزارم از اینکه خدا راه رو هر لحظه نشونم میده

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا طلب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم

    شکیبای عزیز سلام شما چقدر منطقی و زیبا صحبت می‌کنید و چه نتایج عالی گرفتید و من سپاسگزار شما هستم که دستتون رو بالا بردید و صحبت کردید ،شما اصلا با شخصیت گذشته قابل قیاس نیستید و به کلی شخصیتتان عوض شده و این نکته اصلی است

    تغییر شخصیت

    ابتدا ورودی کنترل می‌شود یعنی هم ورودیهای نادرست حذف و ورودیهای خوب داده می‌شود.تمام حسگرهای ما مورد کنترل ماست.کنترل ذهن توی تکامل جواب میده و بعد از مدتی که خودمون رو عادت بدیم به شکرگزاری ،شکرگزار می‌شویم و وقتی این اتفاقات بیفتد کانون توجه که تغییر کرد نتیجه عوض می‌شود.

    کم کم با کار کردن روی خودمان سرمون میاریم لالا میبینیم اَه چقدر با گذشته مون فاصله گرفتیم و وقتی هیچ ربطی به گذشته نداشتیم ،نتایج هیچ ربطی به گذشته ندارد.

    استاد رو ببینید چقدر کنترل ذهن دارد ،حتی با صحبت هم تمرکز بر اصلش برداشته نمی‌شود و شکیبا را هدایت به گفتن اصل و تغییر شخصیت خودش کرد.

    استاد اصلا حرف زدن بدون نتیجه را دوست ندارد ،ایشان میگن بگویید در کدام دوره ها چه پیشرفتی کردید و با جزئیات بگویید!!!

    این برای ما یک کار عملی است و نکته دارد،خیلی از ما دنبال حرف قشنگیم و حتی خیلی تو دام قشنگ صحبت کردن افتادیم و بعضی اوقات با توجه به شخصیت حمایتگر وارد کمک به دیگران می‌شویم و غافل از این هستیم که بابا خودِ تغییر از دور داد میزنه و بقیه میبینن و میان ازت میپرسن و اگه پرسیدن آدرس سایت بده.

    به محض تغییر فرکانس،یعنی باورها بلافاصله نتیجه های کوچک می آید.آینه رو ببین بلافاصله حرکتت تغییر کنه آیینه نشون میده پس اگر تغییر نکردی بگرد دنبال ایرادت و دقیقا متوجه شو و اصلاح کن.

    باز هم تحسین میکنم شکیبای عزیز رو مخصوصا تغییر اعتماد و عزت نفسی و از استادم سپاسگزارم که ترتیب این گفتگو را دادند و خدا رو شکرگزارم که من هم توانستم گوش کنم.

    خدایا شکرت به من چشم،گوش،قلب دادی.

    خدایا شکرت میبینم،میشنوم،درک میکنم.

    خدایا شکرت انگشت دارم ،ذهن دارم،می‌توانم بنویسم،سواد دارم،استاد دارم،متعهدم،گوشی دارم،زمان دارم،توانایی دارم و….

    خدایا هر چه داریم از توست و شکرگزارم از همه نعمتهایت و نعمت اینترنت و این سایت عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2936 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شاسته مهربان

    سلام دوستان همفرکانسی

    من صحبتهای استاد را در این فایل بارها و بارها و بارها گوش کردم و چقدر عالی بود.

    جایی که استاد معنی صبر کردن را برای ما باز کرد خیلی زیبا بود و به نظر من حجت را برای همه تمام کرد که اصلا صبر کردن و صبر چه می تواند باشد.

    الله و اکبر از این همه آگاهی نابی که خداوند بر قلب ایشان وارد می کند و ایشان پیامبر گونه به کسانی که در مسیر درک این آگاهی ها هستند انتقال می دهند. خدایا شکرت .

    اینکه ما شرایط لحظه بعد خودمان را با فرکانسهای الان خودمون می سازیم خیلی عالی است اما و اما درک آن خیلی می تواند سخت باشد و در بسیاری از موارد یادمان برود که من الان دارم چه فرکانسی به جهان هستی ارسال می کنم و جهان هستی دارد مطابق با همان فرکانس من اتفاقات را رقم می زند.

    استاد جان من همین الان یک اتفاق ساده ای که دیروز برایم اتفاق افتاد و من فراموش کردم در یک لحظه قانون را و نتوانستم زبانم را کنترل کنم برای دوستان تعریف می کنم تا به خودم یادآوری شود که فرکانسهای الان من چطور اتفاقات آینده من را رقم می زند. کولر آبی خانه مون خراب بود و هوا خیلی گرم بود و چند روز پیش پدرخانمم به همراه سرایدار رفتته بودند که آن را درست کنند که از قضا تعدادی زنبور که در داخل کولر بودند به آنها حمله می کنند و آنها را نیش می زنند. این اتفاق در ذهنم مانده بود و امروز که می خواستم به همراه سرایدار برویم روی پشت بام یادم از زنبورها آمد و به سرایدار گفتم که بیا و نترس من خودم در را باز می کنم که اگر زنبوری بود من را نیش بزند. ببینید من خودم این فرکانس را فرستادم و این تصویر را به صورت کاملا ناخودآگاه در ذهن خودم ساختم که امکان دارد که زنبور باشد اشکالی ندارد من را نیش می زند و این گفته همانا و مشخص است که جهان پاسخ داد در همان لحظه و زنبوری زیبا من را نیش زد تا به من یادآوری کند که کلام من قدرت دارد و من با کلام خودم خلق کردم که زنبور من را نیش خواهد زد. و این درس بزرگی به من بود که کلام خودم را کنترل کنم و حواسم باشد که چه چیزی بر زبان می آوردم . اما این اتفاق یک درس خوب دیگر هم برای من داشت و آن این بود که به من الهام شد الان که حدود عصر بود بروم و کولر را درست کنم و انگار که یک نفر من را بلند کرد که بروم اینکار را انجام دهم در صورتی که من در پای لپ تاب خودم مشغول کار بودم ولی این عمل به الهامات هم درس دیگر این اتفاق بود که افتاد.

    خلاصه که هدف من از بیان این مثال، تایید حرف استاد برای خودم و دوستانی بود که این کامنت را می خوانند که اتفاقات آینده ما به وسیله فرکانسهای همین لحظه ما بوجود می آیند و من باید به خودم بارها و بارها و بارها این درست کردن کولر و نیش زدن زنبور را یادآوری کنم در مورد اهمیت کنترل کلام و کنترل فرکانسهای ارسالی

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا براتی گفته:
    مدت عضویت: 2548 روز

    به نام خداوند هدایتگر و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جانم❤

    ودوستان نازنینم🌺

    تغییر؛بحثی که چند جلسه است که در موردش صحبت شده و به نظرم “اصل”هست .

    آگاهی های این چند جلسه ،خودش یک دوره ی باارزش هست،هربار که در موردش صحبت میشه و دوستان مشارکت میکنند و استاد عزیزم،توضیحات واضح و با زبان ساده،رو میدن،برای من بهتر جامیفته وبهتر درک میکنم،که همیشه،یاداوری کنم که چطور میتونم شرایط و بهتر از الان کنم؟،واگه عالی شد،چطور بهتر از عالی ،تغییر کنم؟

    این مسیر ادامه داره و انتهایی نداره،چون خداوند بی انتهاست،مثله یک خط راست که انتهایی نداره و ماهم باید موازی با این خط ادامه بدیم ،یعنی با قانون و سیستمی که رب اون و آفریده و گفته مسیر درست اینه،عمل صالح ،ایمان،شکرگذاری،توجه به نکات مثبت(محسنین)،اعراض از ناخاسته،و…

    ونهایتا رسیدن به احساس خوب=اتفاقات خوب

    تا وقتی موازی هستیم با خداوند،یعنی روبه بهتر شدنیم،ومدارها رو تکاملی طی میکنیم با تغییر باورها،برداشتن پا از روی ترمزها،ونتایج هم تصدیق کننده ی این باورها و تغییرات هستند،،مهمترین نتیجه آرامش قلبی و لطافت روح است وسلامتی و بعد مالی و روابط و…همه باهم بهتر میشن،

    وقتی استاد اینقدر بازبان شیرین و ساده برامون میگه که چرت و پرت های ذهن و میشناسم و اعراض میکنم،یعنی ایمان به قانون.

    وقتی اینقدر به فکر بهتر شدن و فوق عالی شدن هست،یعنی عمل.

    وقتی نتایج استاد و انسانهای موفق رو میبینم ،پی به خصوصیت ،توحیدی بودنشون میبرم،

    در سریال زندگی در بهشت،چقدر شما عادت کردید به مثبت زندگی کردن،تحسین کردن،شکرگذار بودن و حرکت کردن،

    یکی از دلایل موفقیت شما تکرار هست،تکراره باورهای درست،تکراره نگاه به زیبایی ها،تکراره شکر گذاری،تکراه اینکه چطور بهتر از این ؟

    وحرکت وحرکت،اینقدر با خودتون در صلح هستید،که دوتایی در اون بهشت هیچ کمبودی رو احساس نمیکنید،سرشارید از همه چیز ،محبتتون به هم به طبیعت به مرغ و خروس ها و جوجهها،به سازه های پارادایس ،به اسمان و زمین و…همه رو زنده کرده،احساس میکنم اون محیط و طبیعت هم به وجوده شما دو عزیز ،افتخار میکنند،و از اینکه شما زیبایی هاشون رو میبینید و شکر گذارید لذت میبرند و روز به روز زیباتر میشن ،حتی آب اونجا،حتی درختان،حتی خونه ی چوبی که روی آبه،چقدر زیباتر شده،چقدر جوجه ها بزرگتر شدن و چقدر پارادایس،رو به عالیتر شدنه،با وجوده شما که پر از عشق و انرژی هستید،خداروشکر میکنم برای وجودتون،

    انشالله زودتر در ایران وبخصوص در شمال (نوشهر)ببینمتون❤

    شادو سعادتمند باشید،یاحق🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    فذکر ان الانسان لذکری

    دایما متذکر شو که فراموشکار نیازمند تذکر دایم است

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    چند وقتی بود که تو در و دیوار بودم و قدرت کنترل ذهنمو از دست داده بودم با اینکه کامنت میخوندم و به زعم خودم داشتم روی خودم کار میکردم…

    بعد کلی حال بد این الهام رو از خداوند دریافت کردم که این کارکردنها باید یه اصل و محور داشته باشه و اون منم! یعنی چی؟ یعنی تو باید برای رسیدن به من مدام یاد منو در قلبت داشته باشی تا درکت از من عمیقتر بشه و ظرفت بزرگتر بشه و این نزدیکتر شدن به من در قالب اتفاقات و شرایط پیاده بشه در زندگیت، نه اینکه اون شرایط و اتفاقات (ثروت، روابط و …) خودش اصل باشه، و یادت باشه من عزیزم و بی نیاز و این بخاطر خودته، مراقب باش تو زندگیت غیر منو اصل نبینی! و دیدم که من مدتهاست دارم دنبال دنیا میدوم اونم با کار کردن روی خودم بدون اینکه متوجه باشم این تلاش اصلن برای چیه؟ هدفم چی بوده؟ و با اینکه واقعا روی خودم کار میکردم داشتم دورتر میشدم چون هدف اصلیم دنیا شده بود…

    وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      بنام خدایی که هست و کافیه

      سلام به روی ماهتون دوست عزیزم

      وقتی کامنت زیبای شما رو خوندم خدای مهربان و هدایتگر بهم گفت براتون بنویسم از کلامش

      کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ

      کتابی که فرستادیم مبارک است تا تدبیر کنی در نشانه هایش و یادآوری است برای خردمندان

      این خردمندان که خداوند بارها گفته چه کسانی هستن ؟؟؟

      من فکر می‌کنم کسانی که با خشوع در برابر رب اعلام نادانی و ناتوانی می‌کنند

      وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ

      دادیم به داوود ، سلیمان را عجب بنده یی است و توبه کننده و ثابت قدم

      فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ

      سلیمان میگه من این اسبی که خدا بهم داده رو از یاد رب بیشتر دوست داشتم و این دوست داشتن مرا به حجاب برد

      وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَىٰ کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ

      خدا میگه ما آزمایش کردیم سلیمان را با جسدی بر کرسی

      قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

      سلیمان میگه ؛

      رب مرا ببخش و حکومتی مرا عطا کن که به هیچکسی ندادی چون تو وهابی

      بعد در آیات بعدی خداوند از مسخر شدن و اجابت دعا سلیمان و همینطور از اجابت خواسته های پیامبرانی مثل ایوب و ابراهیم میگه

      دوست عزیزم دقیقا همونطور که در کامنتتون اشاره کردین که هماهنگ با این آیات زیبا ، خداوند میگه اصل تسلیم من بودنه ، زمانیکه یاد بگیری اصل من هستم به هر آنچه که میخوای که همگی فره هستن خواهی رسید و البته هزاران برابر بیشتر از چیزی که خودت فکر شو میکردی بهت میدم

      وقتی 100 رو داشته باشی 1تا 99 هم لاجرم داری

      و این و کسانی فهم می‌کنن که خردمند یا همون اولوالباب هستن .

      سپاسگزارتونم برای کامنت زیبایی که نوشتین و این آگاهی های ناب مرور شد

      خدایا سپاسگزارتم برای هدایتت در هر لحظه

      خدایا مرا مسلمان کن و مسلمان بمیران

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1813 روز

        سلام خدمت شما خواهر عزیزم، بنده نوتیفیکیشن شما رو برای خودم فعال کردم و همیشه کامنتهاتونو میخونم و باعث افتخاره که برام نوشتین و این آگاهی های ناب رو به اشتراک گذاشتین، واقعا خیلی تفاوته بین ای حالت که من با مطالعه به خدا و حضورش پی ببرم (که تهش یجور شرطی سازی ذهنیه) و اینکه قلبم بهش آگاه بشه (همون چیزی که عرفا ازش با واژه شراب یاد میکنن که اتفاقا زمانی درک میشه که ذهن خاموش میشه بر خلاف حالت قبل که تهش یه خدای ساختگی ذهنه)…واقعا تنها چیزی که باعث شد تفاوت خدای ذهنی و خدای قلبی رو درک کنم مداومت بر کنترل ذهن و رسیدن به زمانهایی بوده که آگاه بودم و ذهنم کنار رفته و در لحظه بودم و عشق خدا رو لمس کردم، اما یه وقتهایی هست که ذهن دوباره چیره میشه و خدا در حجاب میره، موقع خشم، ترس، قضاوت و زمانهاییه که از لحظه حال و آگاهی نابش خارج میشیم…واس همین همیشه به خودم متذکر میشم که حسین حالت خوبه؟ اگه نیست یعنی در چنبره ذهن شرطی شده گرفتار شدم و از یاد خداوند غافل شدم و خیلی درد داره، یه وقتایی میشینم به شدت گریه میکنم از اینکه اون حال خوب رفته و من بین در و دیوار ذهن گرفتار شدم و خدا رو حس نمیکنم، خدا بهمون توفیق روز افزون عنایت کنه ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        زهرا رحمتی گفته:
        مدت عضویت: 713 روز

        سلام دوست عزیزم،سارا جان

        امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشع من این کامنتی که گذاشتین و هنوز نخوندم بااینحال فقط دوست دارم بخاطر همه ی کامنتهای زیبایی که تو سایت با ما به اشتراک میزاری ازت تشکر کنم خیلی بهت احساس خوبی دارم خیلی زیبایی شاهکارانه ای داری هرروز عکس پروفایلتو میبینم و با دیدنت انرژی مثبت میگیرم و قوت قلبی میشی برام که منم ارایش کردن و کنار بزارم از این بابتم ازت ممنونم خیلی خوشحالم که در یک کشور ازاد زندگیتو میگذرونی با تمام وجودم دووووست دارم و از خدا میخام در بهترین زمان و مکان ببینمت و محکممممم در اغوش بگیرمت و باهام ساعتها قدم بزنیم و از زیبایها حرف بزنیم

        به دستای پرمهرخدا میسپارمت که همیشه به این زیبایی بدرخشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدیه وهبی گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود و رحمت و برکت پروردگار جهانیان، خدای غفور و رحیم، خدای بخشنده و مهربان، به همه دوستان عزیزی که این پیام الهی رو میخونید

    این کلمات، تذکر و یادآوری ِ قوانین الهی هم برای خودم هست، و هم هرکسی که باید اونو بخونه و ازش به قدر ِ نیازش دریافت داشته باشه!

    الهی به امید تو، به عشق تو، به رضای تو،

    و با توکل به خودت،

    آغاز میکنم آنچه میگویی و بر دستان من جاری میشه…

    توی زندگی، هرجا کفه ترازوی ناآرامی، بیقراری، تقلا و زور زدن سنگین تر از کفه تسلیم، رهایی، صبوری و رضای الهی دیده بشه …

    جاهایی که کنترل ذهن ها سخت میشه و حالت تقلا و زور زدن و ناتوانی در برابر نجواها داریم؛

    مثل این می مونه که تو میخوای غروب خورشید رو ببینی، ولی داری میری به سمت شرق، 

    چیزی که استاد بارها توی آموزش هاشون بهش اشاره کردن!

    پس فکر میکنم همه مون توی مسیر زندگی، همیشه باید مثل خلبان هواپیما، مرتب حواسمون باشه و چک کنیم و اصلاح مسیر کنیم!

    این اصلاح ِ مسیر، شاید به ظاهر کار ِ پیش پا افتاده ای باشه، ولی ذره ذره تو رو از مسیر اصلی دور میکنه و تا به خودت میای، میبینی به جای غرب، سر از شرق در آوردی!!

    چیزی که برای خیلی هامون اتفاق میفته! و نسبت بهش بی توجه هستیم!

    حتی خیلی جاها، بخاطر شرک هامون، یعنی ترس از مسخره شدن از سمت دیگران، یا خیلی شرک های دیگه، حاضر نیستیم اصلاح مسیر کنیم و همون طور به راه ِ کج شده ادامه میدیم، غافل از اینکه ممکنه از کدوم ناکجاآباد سر دربیاریم!

    دقیقا مثل اون آدمی که داره جلوی یه عده، راه میره یا میدوه یا توی مسابقه دو، میخوره زمین، ولی از خجالتش یا از ترس ِ مسخره شدن و خیلی چیزای دیگه؛ بقیه مسیر رو همون طور سینه خیز ادامه میده!!!!!

    (خودتون عواقبش رو میدونید!)

    عامل دیگه ای که باعث سخت شدن مسیر و تقلا کردن میشه، عدم درک قانون تکامل هست!

    اگر توی زندگی استاد هم نگاه کنیم، حتی مهاجرتشون به امریکا کاملا تکاملی بود!

    استاد پول سفرهای دور دنیا رو داشت، از همسرش کامل جدا شده بود، پسرش قبول کرده بود با استاد باشه، توی کارشون به توانایی بسیار بالایی رسیده بودن، توی عزت نفس و احساس لیاقت در مدار بالایی بودن و …

    یعنی در کل توی وضعیت روحی روانی ِ بسیار عالی و قابل قبولی، دفترشون رو جمع کردن و رفتن برای سفرهای خارجی شون و بعد هم مهاجرت به امریکا!

    مگه ماموریت ما توی این دنیا چیه!!؟

    اگر ادعا داریم قانون رو یاد گرفتیم، قرآن رو یاد گرفتیم …

    قانون اول و آخر ِ جهان هستی یکیه:

    احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب

    و بالعکس!

    تماااام!!!

    پیامبر و غیر پیامبر هم نداره!

    ابراهیم و موسی و محمد و یونس و یوسف و یعقوب و نوح و … با بقیه آدما هم براش فرقی نمیکنه!

    قانون این جهان برای هر مخلوقی یکی است و مساوی و برابر عمل میکنه! پارتی بازی نداره! استثنا نداره! خلافش هیچ وقت عمل نکرده!

    حالا بیایم زور بزنیم، تقلا کنیم، مقاومت کنیم در برابر این قانون، چوبش رو میخوریم! مثل نمونه های بارز و بولدش توی قرآن: یونس، یوسف، یعقوب، و … 

    قانونی که هیچ کس نتونسته، دورش بزنه!! مو لای درز قانون الهی نمیره!!!

    پس اصل و اساس این جهان و ماموریت ما برای اومدن به این جهان؛ 

    داشتن احساس خوب، حال خوب، لذت بردن، شاد بودن و شادی کردن، عشق ورزیدن بی قید و شرط به خودمون و بقیه است!!! ولاغیر!!! والسلام!!!

    قانون دیگه ای توی این دنیا کار نمیکنه!

    خب حالا با توجه به این قانون، هرجا سختی باشه، رنج باشه، تقلا باشه، زور زدن باشه، نگرانی باشه، ترس باشه، غم باشه، استرس باشه، اضطراب باشه، بیقراری و ناآرومی باشه، دور زدن ِ تکامل باشه ….. اینها یعنی داریم از قانون دور میشیم …

    در کل هرجا دیدیم داره کارها سخت پیش میره، و کنترل ذهن کار سختی شده و در بیشتر جاها بیقراری و ناآرامی هست، یعنی قانون درست اجرا نمیشه!

    یعنی داریم برای دیدن غروب خورشید، با تمام سرعت به سمت شرق میریم!

    یعنی قانون تکامل رو داری دور میزنی!

    یعنی از پله دوم داری میپری پله پنجم! ( پاهات خرد میشه!)

    قانون تکامل میگه باید بتونی از همون جایی که هستی، توی همون شرایطی که هستی، کنار همون آدمایی که هستی…

    اول بتونی اونجاها حال و احساست رو خوب کنی، از زندگیت لذت ببری، از وجود بچه هات لذت ببری، با خودت و همسر و پدر و مادر و اطرافیان و شهر و محل زندگیت به صلح برسی و وقتی در صلح بودی، سپاسگزارتر و شکرگزارتر میشی؛

    در نتیجه ظرفت بزرگ میشه طبق قانون:

    لَئِن شَکَرتُم لِاَزیدَنَّکُم، اگر شکرگزار باشید شما را می افزایم

    و با بزرگ شدن ظرف وجودی ات، حالِت و احساست با خودت و اطرافت، خوب و عالی میشه و نتیجه اون طبق قانون:

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    و باز طبق قانون:

    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى ﴿5﴾

    اما آنکه (حق خدا را) داد و پروا داشت (5)

     

    وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ﴿6﴾

    و نیکوتر را تصدیق کرد (6)

     

    فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى ﴿7﴾

    بزودى او را آسان میکنیم برای آسانی ها (7)

    یعنی با حال و احساس خوب به رهایی میرسی، میبخشی و میگذری،

    و کنترل ذهن برات آسون میشه،

    و راحت تر میتونی زیبایی ها و نیکویی ها رو تصدیق کنی؛

     یعنی توی آدمای اطرافت، توی شرایط اطرافت، توی همون جایی که زندگی میکنی، فقط و فقط زیبایی میبینی و اونها رو تصدیق و تایید میکنی …

    پس:

    لاجرم آسون میشی برای آسونی های بیشتر و بیشتر!!!

    این کل ِ روند ِ اجرای ِ قانون ِ جهان ِ هستی است!!!

    ولا غیر!!!

    از خدای مهربان میخوام؛

    که همیشه همیشه تحت الطاف بیکرانش، بنده همیشه شکرگزارش باشم(شَکُور) (احساس خوب)

    و بنده همیشه صبورش (صَبّار) (تکامل)

    (دوتا کلید واژه اصلی ِ قوانین الهی: احساس خوب، تکامل)

    وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾

    و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن که قطعا در این (یادآورى) براى هر شکیباى سپاسگزارى عبرتهاست (5)

    سوره زیبا و درس آموز ابراهیم

    در پناه الله یکتا، همیشه سلامت، شاد، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    خدایا شکرت، خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 965 روز

      سلام مهدیه جانمم

      سلام دوست خوبمم

      تبریک وهزاران تبریک بهت بابت اینهمه تغییر وشهامت وشجاعت وخودسازیت

      واقعا تحسینت میکنم که تونستی اینقد زیبا زندگیت رو تغییر بدی .

      چندروز پیش به خوندن کامنت ارزشمندت هدایت شدم .و میخواستم برات بنویسم اما شرایط مهیا نشد و امروزخداوند من رو هدایت کردبه نوشتن دراینجا برای تو و جواب سوالی که درذهن داشتم .

      امروز که دارم برات مینویسم منم کلی تغییر کردم کلی روی خودم کار کردم کلی نتایج بزرگ وکوچک گرفتم و حالا باید یک تضاد که توی زندگیم هست روحل کنم و این ازاون تضادهایی هست که هی روش رو میپوشونم ولی دوباره از جایی دیگه میزنه بیرون و حالا باید درست واصولی ازروی ترسهام عبور کنم و این مسئله رو حل کنم .

      توی پروفایلت خوندم که از همسرت بعد از 26 سال زندگی جدا شدی وحالا درآستانه ی 50 سالگیت جدا زندگی میکنی وکاملا آرام هستی .

      مهدیه ی عزیزم من هم بعد از 20 سال زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم که باید جدا بشم ووقتی دیدم تو تونستی به خودم گفتم که منم میتونم منم 48 ساله هستم.

      همسرم انسان بسیار مهربان و خانواده دوستی هست و کلی خصوصیت خوب داره اما بعضی از رفتارهاش و باورهاش برای من آزاردهنده شده و احساس میکنم نمیتونم باهاش رابطه ی خوبی داشته باشم و این ماجرا باعث شده که دعواهای ما بیشتر بشه .

      وحالا ترسهای من از جدایی دائم باعث میشه که این مسئله رو به تعویق بندازم

      ولی میخوام این مسئله حل بشه وامسال میخوام تمرکزم روی این موضوع باشه .

      ازت کلی ایده گرفتم برداشتن چله و تمرکزی کارکردن روی خودت

      ومنم میخوام از امروز چله بردارم و روی قدم ها کارکنم و تمرکزم روی حل تضادی که درزندگیم هست باشه که نمیدونم هنوز قدم اول رو چطور بردارم و مطمئنم که خداوند خودش بهم میگه که چی بگم و از کجا شروع کنم

      داشتم توی صفحه ی نوشته هات میچرخیدم که انگشتم رو خدا روی این نوشته ت قرار داد و انگار خدا میخواست من نوشته ی تورو بخونم و بهم بگه که اصلاح مسیر کن

      (حتی خیلی جاها، بخاطر شرک هامون، یعنی ترس از مسخره شدن از سمت دیگران، یا خیلی شرک های دیگه، حاضر نیستیم اصلاح مسیر کنیم و همون طور به راه ِ کج شده ادامه میدیم، غافل از اینکه ممکنه از کدوم ناکجاآباد سر دربیاریم!)

      دقیقا به خاطر ترس هام نمیتونم اصلاح مسیر کنم بعد از 20 سال زندگی مشترک هموز امیدوار بودم که شاید این زندگی وروابط بهتر بشه ولی مگه میشه آدما رو تغییر داد فقط میشه خودت رو تغییر بدی .

      ومن بعد از اومدن از این سفرم دیگه قطعا باید مسئله رو حل کنم و حالا نوشته های تو دقیقا داره مسیر رو نشون میده .

      حتی نوشته ی دوست عزیزم فهیمه ی زارع هم نشانی برای من به همراه داشت که بعد از نوشته ی شماست .

      خداوند دائم درحال هدایت کردن ماست وقتی دراحساس خوب باشی نشانه ها و الهامات رو دریافت میکنیم

      دوست خوبم لطفا دوباره برام بنویس از اتفاقاتی که بعد جداییت افتاد و زندگی جدیدت .

      ازخداوند میخوام که نشانه های جدیدی سررهام بزاره و بهم بگه که از کجا شروع کنم

      من احساس میکنم وابستگی به همسرم فقط عامل ماندن کنارش هست و ترس از آینده ترس از تنها ماندن و حرفهای فامیل و کلی ترسهای دیگه که باعث شده اقدام به این کار نکنم ولی میخوام روی ترس هام قدم بزارم و یکی یکی ازبین ببرمشون خداجوونم ازتو کمک میخوام

      منو به راه راست به راه کسانیکه به آنها نعمت دادی هدایت کن .

      دوست خوبم مهدیه جان نمیدونم چرا نوشتم ولی این نوشته اینجا میمونه تا من دوباره بیام وبنویسم از کار هایی که انجام خواهم داد.

      برات یک زندگی سرشار از آرامش ونور خدا رو آرزو میکنم

      درپناه نور وعشق الهی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد عزیزم

    کاش میشد ما همیشه بتونیم نتایج هرچند کوچیک رو ببینیم و بتونیم شکرگزار باشیم و خودمون و ارتقا بدیم

    اینکه گفتید ما میتونیم حتی یه ثانیه بعد رو خلق کنیم رو شاید نود درصد از بچه های سایت فهمیدن ،ولی نمیدونم چرا توان خلقش و یک در هزار داریم

    یعنی با اینکه میدونیم که میتونیم خلق کنیم ولی میگیم ..چجوری؟

    بعضی وقتها میشیم برده ی احساساتمون

    دیدگاه و نظر مردم اینقدر برامون گنده میشه که تا مرز خودکشی پیش میریم

    دیروز انیمیشن پسر و اسب و روباه رو دانلود کردم و نگاه کردم

    همزمان باهاش گریه میکردم

    پسره عکس خودش و تو آب دید و گفت

    چرا ما فقط میتونیم بیرون و ببینیم …با وجود اینکه همه چی در درون ماست…

    واقعا تحسین کردم سازنده ی اون انیمیشن رو

    تک تک جمله هاش یه دنیا اموزش بود

    گاهی وقتها وسواسی میشم

    مثلا بخودم میگم من دلم میخواد مشهور و معروف بشم و همه به نیکی ازمن یاد کنند

    بعد با خودم میگم نکنه دارم شرک میورزم؟

    اگه من میخوام به رسالتم برسم چرا دارم به معروف بودن فکر میکنم

    گاهی وقتها چک و لگد میخورم

    بخودم میگم مگه من باخودم کار نمیکنم

    بعدش میگم …دختر خوب درسش و بگیر و بذار رد بشه

    چرا اینقدر حساسی

    کی گفته که تو اینقدر تنظیم فرکانست خوبه که دیگه نباید با تضاد روبرو شی

    واسه همین از اون تضادهایی که پیش میاد درس میگیرم و دوباره گام برمیدارم به سمت دریافت اگاهی بیشتر

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    سلام به استاد عزیزم همینطور مریم به واقع شایسته

    چقدر این فایل به موقع و بشدت آموزنده بود.

    چه چیزایی برام یاد آوری شد که اصلا تو خاطرم نبود و نیازش داشتم برای ساختن یه تیکه دیگه از این پازل پیشرفت و در مسیر درست حرکت درست کردن رو.

    خدایا شکرت واقعا.

    همینطور که داشتم به صحبتهای بشدت ارزشمند استاد عزیزم گوش میدادم مدام چیزهایی مطابق با همون صحبت‌ها خاطرم اومد و برام زنده شد.

    استاد فرمودند که به اندازه ای که تغییر می‌کنی جهان بیرون تو هم همون لحظه مرضی جان همون لحظه تغییر می‌کنه اما یادت باشه یه قانون تکاملی هم هست دختر جان تو لای درو باز کردی به اندازه ای که نور بتونه ازش رد بشه از این اندازه گنجشک هم رد نمیتونه بشه چه برسه آدم.پس یادت اومد به روزایی که تو مغازه بودی حالت یکم بد بوده مشتری نبوده ولی زور زدی سعی کردی ذهنت رو کنترل کنی و مدام با خودت صحبت کردی باورهای خوبی رو مرور کردی سپاسگذاری کردی بخاطر داشته هات و …

    همون لحظه یه مشتری اومده یه خریدی زده به اندازه ای که تو چک چند روز دیگه(من چک نمیدم اما احساس مسئولیت میکنم بابت بدهی های مغازه) رو پاس کنی نبوده اما مهم اینه جهان پاسخ داده جهان واکنش نشون داده به این افکار خوبی که تو ذهنت چرخوندی و باعث شد حالت یه درجه خوب بشه خدا هم یه درجه جواب داد بیشتر میخوای درجه احساس خوبت رو بالاتر ببر ساعت و روز و ماه و سالش رو بیشتر کن مسیر رو ول نکن نگو ای بابا همین بله همین خوب بمون تو مسیر چه کاری از این واجب‌تر چه مسیری از این لذت بخش تر.

    و الان یه گفتگوی جدید برام ساخته شد و مدام باید به یاد خودم بیارم و حواسم بهش باشه که نگذارم ذهنم گولم بزنه بگم ببین ببین کار کردم شد باید قدرت این فرکانس رو ببرم بالاتر باید نورش رو بیشتر کنم تا فضای بیشتری رو برام روشن کنه.

    بازم به اندازه یه دنیا ازتون ممنونم بخاطر این فایل‌هایی که ارزش گنجینه رو دارند واقعا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: