https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-12 09:14:102024-04-27 07:26:49گفتگو با دوستان 34 | نگاه گذرا به کلیّت زندگی
145نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بسیار سپاسگزارم از بابت اجرای این گفتگو تا من و عزیزانی که در فضای کلاب هاوس نیستیم بتونیم استفاده کنیم
استاد جان وقتی داشتم به صحبتهای نعیم عزیز اونجایی که گفت فرزند طلاق هست و پدر و مادرش رو همیشه مقصر می دونسته گوش می دادم یه موضوعی تو ذهنم اومد که تصمیم گرفتم بیام بنویسم
در واقع یکی از استفاده های من از آگاهیهایی بود که شما توی فایلهای رایگان در اختیارمون گذاشتید و این بود که در فایل مربوط به ظلم کردن گفتید هیچ کس نمی تونه به دیگری ظلم کنه و کلا آگاهیهای اون فایل تا حد زیادی احساس گناه در من رو کاهش داد و احساس آرامش خاصی در وجود من شکل گرفت منتها من آدمی بودم که همیشه پدر و مادرم رو در خیلی از ناکامیهای خودم و خواهر و برادرام مقصر می دونستم و توی ذهنم بارها باهاشون جر و بحث می کردم و خودمون رو مظلوم جلوه می دادم که اگر پدر و مادر اینجوری نمی کردن اگر فلان حرف رو نمی زدن اگر فلان اقدام رو انجام می دادن الان مسیر زندگی ما چقدر متفاوت شده بود خلاصه همیشه اونا رو بی کفایت می دونستم تو ذهنم البته در ظاهر باهاشون بی احترام نبودم آگاهیهای شما خیلی روی من اثر کرد ولی نمی تونستم در مورد پدر و مادرم به این درک برسم که مقصر اونا نبودن تا اینکه یه مسئله ای تو زندگیم اتفاق افتاد و چند روزی آرامشم رو بهم زد
و اون این بود که دخترم چند سال بود که صورتش مدام جوش میزد چونکه قیافه خوشگلی داره مدام بهش می گفتم عزیزم این طبیعیه خودش خوب میشه نگران نباش
پارسال دخترم کنکور داشت و صورتش علاوه بر جوش لکه های قرمز هم میزد و زیبایی صورتش رو تحت شعاع قرار داده بود و چون کنکورش براش مهم بود و برای من هم همینطوراهمیت نمی دادم تا حواسش از رو درس منحرف نشه و هیچوقت از این عقلم استفاده نکردم که بابا جان سلامتی و زیبایی یک انسان مخصوصا دختر خیلی مهمتر از کنکورش هست حالا دو روز هم درس نخونه چی میشه بلند شو دخترت رو بیر دکتر ببین چشه تازه این بیخیالی من بعد از کنکورش هم ادامه داشت با وجود اینکه یه رتبه عالی بدست آورد و باید از بابت درسش خبالم دیگه راحت شده باشه و طبیعی بود که به امورات دیگه اش رسیدگی بشه باز یکسال تمام گذشت و من بر و بر به دخترم نگاه می کردم و انگار کور بودم و این همه لکه قرمز و جوش رو صورتش رو نمیدیدم درست تیرماه امسال بود انگار یکی من رو از خواب بیدار کرده باشه با نگرانی تمام بردمش تهران کلینیک پوست و وقتی دکتر پرسید از کی ابنجوری شدی و آیا تا به حال برای درمان مراجعه کردی انگار تمام دنیا رو سرم خراب شد با تمام وجود احساس شرمندگی کردم هم از دخترم که بارها می گفت مامان چرا به فکر نیستی برا جوشای صورتم و هم از پدر و مادرم که چقدر اونا رو مقصر ناکامیهای خودم و خواهر و برادرام می دونستم
این درحالیه که وضع آرامش و سطح زندگی من نسبت به اون موقع پدر و مادرم بسیار بالاتره
می خوام بگم وقتی با این مسئله مواجه شدم اون وقت تونستم بفهمم که پدر و مادرم اصلا مقصر نبودن و الان که دارم این متن رو می نویسم چشام پر اشکه
و این آگاهی از طرف دیگه ای باز به من آرامش داد و این هست که من کلا آدم بی خیالی نیستم یه پسر دارم که هر وقت هر مسئله براش پیش میاد من
بلافاصله اقدام می کنم و به خوبی و خوشی مسئله اش حل میشه تو این مدت خیلی رفتارم رو با دخترم بررسی می کردم که چرا برا دخترم اینجوری نیستم و شما همیشه میگید که آدما بازتاب رفتارهای خودشون رو می بینن و کسی به اونا ظلم نمیکنه خودشون به خودشون ظلم میکنن و تو قرآن هم اومده که انسان به خودش ظلم میکنه و نتیجه بررسی های رفتارم با دخترم و پسرم بهم نشون داد که پسرم هر کاری ازش می خوام فورا برام انجام میده و اگه همون زمان نتونه زمانی رو تعیین میکنه و انجام میده کار های خودش رو هم سر وقت انجام میده ولی دخترم کاری ازش بخوام برام انجام بده کفرم رو در میاره در انجام کارهای خودش هم همینجوریه
اون وقت بود که به خودم آرامش دادم و گفتم تو اصلا بی خیال و بی کفایت نیستی این نتیجه فرکانسهاییه که دخترت ایجاد کرده و اگه در حق پسرت بهتر رفتار میکنی اون هم نتیجه فرکانسهای او هست وقتی تو با دونفر دو رفتار متفاوت داری پس مقصر تو نیستی خود اونا هستن که این شرایط رو برا خودشون رقم میزنن
و وقتی به این درک رسیدم احساس ناراحتی من کلا بر طرف شد و با آرامش کامل هر روز برا دخترم دعا میکنم که مشکل پوستی اش برطرف بشه و از کاربرای عزیزی که این متن رو می خونن خاضعانه می خوام که دخترم رو دعا کنن بسیار سپاسگزارشون هستم
استاد عزیز بسیار بسیار ازتون ممنون و سپاسگزارم برای این آگاهیهای نابی که در اختیارمون میذارید
سلام به دوستای خوبم/سلام استاد وبازم ممنون برای گفتگو با دوستان
اینکه باز هم تو یه فایل چقدر آگاهی بود درکش برای من تو یه بار یا صدبار دیدن نمیگنجه.منم مثه دوستان معترفم ک واقعا زیباترین دیگاهی که مرگ داشتم همینه.واقعا اگر تمام مدت داریم از این موضوع صحبت میکنیم ک ما در وداقع یک نوع انرژی هستیم و هررررررررررر کسی مبدونه انرژی آغاز یا پایانی نداره پس چ دلیلی داره ما برای مرگ کسی غصه یا اندوه رو به خودمون راه بدیم واقعا هیچ چیز تو دنیا باعث ناراحتیه ما نمیشه فقط زاویه ی نگاهی ک ما ب اون موضع داریم باعث میشه ک ما با نگا ب اون موضوع غمگین بشیم یا شاد هیچ چیز ب نظر من به خودی خود ن شاد کننده است ن غمگین کننده و فقط نگاه من یا شماست ک باعث میشه اون موضوع غمگین مون کنه یا شادمون کنه(میتونین خودتون به این قضیه فکر کنینی خیلی بیشتر).وقتی میام به این موضوع فکر میکنم ک تولد هر چیزی هستش تکاملی و تدریجی پس مرگشم قطعا تدریجی هستش ولی واقعا نتونستم بفهمم ک مرگ چجوری تدریجی اتفاق میفته این سوال خیلی برام جالبه گ تکامل تو یه مرگ چجوری طی میشه واقعا(چجوری مرگ تکاملشو طی میکنه ک باعث میشه ما به تولد دوباره برسیم یا اصلا این مرگ داره تدریججی صورت میگیره ک ما دوباره به ی تولد دیگه برسیم). در آخر از هر کسی کامنت منو میخونه میخام ک اگه کسی ذهنیتی یا جوابی به نسبت این موضوع داره حتما با من به اشتراک بزاره.
عاشق همتونم/استاد یه دنیا ممنونم از آگاهی های هر فایلتون
سلام دوست عزیز فایل ما بی انتها هستیم استاد را گوش کنید شاید کمک تون کنه ، فکر کنم شماره ۶۲ فایلهای دانلودی باشه
هر چند که من امیدوارم استاد فایل های بیشتری در مورد موضوع مرگ تولید کنند چون باورها و نگاههای بسیار نادرست و وحشت انگیزی در مورد مرگ به ما داده شده و ازش می ترسیم ، خودم امروز بعد از ۹ ماه کلنجار با خودم مقدار زیادی به آرامش رسیدم و تونستم پا روی ترسم بگذارم و فایل ما بی انتها هستیم را گوش کنم و خیلی آروم شدم الان دیگه حس میکنم نگاهم داره به مرگ تغییر میکنه
در مورد سؤال شما با توجه به فایل ما بی انتها هستیم استاد عباس منش مرگ نیاز به تکامل به اون معنی که ما کم کم بمیریم نداره چرا که مرگ بخشی از مسیر زندگی ماست و شاید بهترین جواب برای سؤال شما این باشه که خداوند گفته شما هروقت که می خوابید می میرید یعنی اتفاق جدیدی نیست
استاد واقعا فایل شما به نام ما بی انتها هستیم یه تحولی رو در درون همه بنظرم بوجود اورده. من تا حالا نشنیده بودم اینطور دیدگاهی رو راجب مرگ اینکه ما دوباره متولد میشیم و این دنیا یه مهمونی کوتاه هست. استاد الان دو روز هست که پیوسته دارم قران میخونم شاید ایات زیادی هم نخونده باشم اما همین قدر که خوندم متوجه اهمیت معاد شدم متوجه اهمیتی شدم که خداوند برای آخرت قائل هست…تا الان چند تا آیه دیدم که میگفت مال و فرزندان برای آزمایش شما هستند و یا اینکه ما شما را با ترس و کم شدن مال و حتی زیاد شدن مال و کم شدن ثمره یا نتایج حالا تو هر حوزه ای آزمایش میکنیم و شما به سمت ما برمیگردین. و در ادامه میگفت پیامبر به پایداران بشارت بده همان هایی که وقتی بهشون سختی میرسه میگن ما از سوی خدا هستیم و به سوی او برمیگردیم و در ادامه میگه خداوند بهشون توجه میکنه رحمت بهشون میده و اینان همان راه یافتگان اند..
مثلا تو یه آیه دیگه میگه از صبر و صلاه یاری بجویید که کاری سخت است مگر بر خاشعان همان هایی که گمان میکنند خداوند را ملاقات میکنند و بازگشت کننده به سمت او هستند.
استاد من تا این لحظه بهترین درکی که از تکامل داشتم این بود که شما گفتین تکامل یعنی مقایسه کردن خودت با خودت..همین یک جمله باعث شد من خیلی آروم تر بشم و تا جایی که میتونم.خودم رو با کسی مقایسه نکنم .
استاد خیلی قشنگه دو روز پیش آزمون دادم و ناخوداگاه خودم و با دوستم مقایسه میکردم که خیلی وقت پیش این آزمون و داده بود و موفق شده بود میدونید چطور آروم شدم؟
رفتم سراغ قرآن.:(بهم گفت که هرگز حسرت نخورید نسبت به کس دیگه که به شما برتری داره، از فضل خدا بخواهید☺️) اون شب چند تا ایه دیگه هم خوندم و نتیجش شد دید باز تری که خداوند بهم داد و انگار پرده رو از جلوی چشمام برداشت و من دیدم که نسبت به خود قبلیم تو این آزمون بهتر شدم و این یعنی تکاملمو دارم طی میکنم و با قلب پاک تری که خداوند بهم داد دوستم و کسانی رو که اون آزمون و موفق شدن تحسبن کردم و تو دلم ذوق کردم براشون و بعد آروم شدم. اعتماد به نفسم بالاتر رفت و دیدم توانایی هامو دیدم که تو همین آزمون من چقدر نکات مثبتی داشتم و چقدر پیشرفت کردم. به قول استاد درک این روند تکامل به آدم کمک میکنه آروم باشه و سرعت رشدش برای خودش منطقی و لذت بخش بشه.
آیه دیگه ای که التیام بخشید روحمو آیه ۴ سوره حدید بود که خداوند در اون آیه میگه من آسمان ها و زمیم را در ۶ روز افریدم. با خودم فکر کردم دیدم خدایی که دیگه نهایت قدرته نگفته من با یه بشکن زدن این دنیا رو آفریدم اونم ۶ روز صبر کرده و از بدو تولد این دنیا بر اساس تکامل ساخته شده.پس من نباید انتظار داشته باشم به محض درخواست کردن خواستم بهم برسه اون خواسته باید مسیرشو طی کنه اگر که راهی مونده باید طی بشه. الان که دارم فکر میکنم بنظرم اگر ما سریع به خواسته هامون میرسیدیم اصلا روح و وجود ما ساخته نمیشد اصلا ما گسترش پیدا نمیکردیم و از هم تفکیک نمیشدیم و بنظرم اون وقت دیگه آخرت یجورایی بی معنی میشد.
استاد عزیزم من از شما بی نهایت ممنونم که این موضوع به ما یاد دادید که انرژی نذار برای تغییر زندگی بقیه و با نتایج حرف بزن…استاد من بعد ۲سال تازه دارم در عمل به این حرف شما میرسم. الان دقیقا یک ماه میشه که تصمیم گرفتم سکوت کنم و در صرف انرژیم خسیس باشم. یکی از افرادی که بشدت براش انرژی میذاشتم و آب از آب تکون نمیخورد مامانم بود. تصمیم گرفتم رابطه خوبی رو باهاش برقرار کنم این خواسته من از اول زندگیمه اما نوسان زیاد داشتم و هیچوقت اونطور که میخواستم نشده. لازمه ارتباط خوب با مامانم این بود که هر روز چند دقیقه وقت بذارم و باهاش وقت بگذرونم و برای این کار باید دو تا عمل انجام میشد یکی سیو کردن انرژی و دوم اعراض از ناخواسته ها. چون مامان من ادمی هست که ناخواسته های زیادی رو میگه و من همیشه سر این موضوع باهاش بحث داشتم..استاد باورتون نمیشه این یک ماه که انرژیمو الکی تلف نکردم چنان صلح درونی دارم و چنان رابطه عالی رو با مامانم برقرار کردم که نظیر نداره. روزی چند دیقه مهربونی میکنم و سعی میکنم آروم باشم و بحث نکنم و اعراض کنم.😂😍استاد اصلا توی این یک ماه انگاری مامانم عوض شده و اون کسی که همیشه از چیزایی میگفت که من دوست نداشتم الان دیگه همش پیش من شاده خوشحاله و از چیزای خوب میگه😍😍😍خدایا شکررررت..واقعا الان که دارم بهش فکر میکنم اون تایمی مه برای مادرم میذارم یک تایم تمرین تقوا هست که من خودم و کنترل کنم بحث نکنم داد و هوار نکنم و اعراض کنم.. الهی شکرت. الهی شکرت الهی شکرت😍😍
استاد من دو سال هست با شمام اما یک ساله که جدی پیگیر هستم شاید تا همین چند ماه پیش اصرار خودنمایی داشتم و دوست داشتم در موضوعات مختلف با گفتن این قوانین و روش درست برتری خودم و به اون جمع یا شخص ثابت کنم چقدر مغرور میشدم به خودم خدایا من و ببخش اما الان خیلی افتاده شدم الان آرومم الان اصلا نه میخوام نه حوصله بحث کردن و خودنمایی رو دارم الان دوست دارم سکوت کنم و بعد با نتیجه ی محسوس سرم و بالا کنم و حرف بزنم. استاد چقدر لذت بخشه چقدر لذت بخشه این نتایج.
من اصلا قصد کامنت گذاشتن نداشتم میگفتم من چی بگم حرفی ندارم اما الان خودش داره میاد و اصلا یه چیزایی رو مینویسم که خودم متاثر میشم از این نتایج
با افتخار و تحسین به دوستانی که اینقدر خوب حرف میزنن و از نتیجه ها و تجربیاشون میگن
چند مورد دلم میخواد راجع بهش صحبت کنم یکی راجع به موضوع مرگ قبلا هم تو چنتا کامنتم بهش اشاره هایی کردم
اینو بگم من تجربه مرگ عزیزانم و داشتم پدرم خواهر بزرگترم مادربزرگ ها و پدربزرگ هام و سال گذشته هم عموم خیلی نمیخوام باز کنم و راجع بهش بگم فقط اینو بگم با اینکه تجربه ش و داشتم اما وقتی صحبتهای استاد راجع به مرگ فرزندشون و نگاهشون به مرگ و گفتن آرامش عجیبی به من دست داد که صد پله آسونتر گرفتم چون قبلشم نمیدونم چه نیرویی در من بود به نسبت همسن و سال هام و با اینکه اون زمان خیلی تو این مسیر نبودم اما خیلی برام عذاب آور نبود با اینکه خوب پدرم و خیلی بهش وابسته بودم خواهرم جوان بود و عموم همون عمویی بود که دوسش داشتم حالا بگذریم من درسهام و نگرفته بودم که اتفاقات تکراری پشت هم میفتاد و اینقدر تو سوگواری میموندم که طبق قانون احساس بد اتفاقات بد نه اینکه شیون و ناله و زاری کنم حتی بهشت زهرا یا مسجد هم نمیرفتم برای خاکسپاری عموم هم نرفتم اما در خلوت غصه شون و میخوردم خیلی هرچند مرگ عموم تو دوره ای بود که من خیلی جدی داشتم رو سایت کار میکردم و شاید کلن یک روز خیلی ناراحت بودم یروزم کمتر 🙈
خودمو با این موضوع که من تجربه های تلخ تر داشتم با اونا کنار اومدم و دیدگاه استاد و یاداوری میکردم خیلی بهم کمک کرد
موضوع بعدی صحبتهای دوست عزیزمون نعیم بود که راجع به همش کلی میشه صحبت کرد ساعتها
وااای اون قسمت که گفتی تاریکی منبع نداره نوره که منبع داره وای منقلب شدم چون خودم قبلا تو فایل چشم زخم یا بررسی دعای کمیل بود دقیق یادم نمیاد کدوم فایل استاد راجع به همین موضوع صحبت کردن همونجا هم یادمه کلی رفتم تو فکر استاد مثال هم اوردن گفتن نمیری کلید برق و بزنی تاریک بشه همه جا اما وقتی تاریکه میری کلید و میزنی روشن میشه الان مجدد اشاره کردین یادم افتاد 🤦🏻♀️ واقعا همین موضوع ها رو عمیق بشیم بهش کلی برد کردیم اینکه گفتین فک میکردم دیگه الان خیلی فهمیدم و مغرور شدم واقعا همه مون این مسیر و رفتیم انگار خیلی هم بابتش بها میدیم حالا چه مالی چه زمانی چه روحی تا متوجه بشیم اشتباهه و واقعا یکی از تسلیم بودنا و مسیر درست و پیدا کردن اینه که خودمون مسئولیتمون و بعهده بگیریم چه مثبت چه منفی
واقعا حسین عباسمنش باعث شد ما اکاهانه زندگی کنیم وای عمیقا حسم خوب شد استاد تشکر واژه ای کمیه برای شما اصلا کلمات چیده نمیشن برای سپاسگزاری از شما شما زندگی رو یادمون دادین ❤️ خیلی حال داد صحبتهای نعیم انگار تشکر و به طرز ویژه ای بهمون یاد داد اشکم دراومد واقعا هیچ کجای دنیا قانون تکامل و بهمون یاد ندادن استاد جونم 😘
واقعا هم خود تکامل هم یک شبه یا یک ماهه یا حتی چند ماهه درکش نمیکنی باید بگذره تا بهش برسی
ا استاد این مثاله که من گفتم و دوباره زدین اینو قبلا تو همون فایله که گفتم گفتین من یادم بود الان دوباره اشاره کردید واقعا خیلی خوب جا میندازه برای آدم واقعا این چشم زخم و این چرندیات که وای عضب و بلا بود و اسفند دود کن و … اینا چقدر قبلا آدم و میترسوند
دقیقا اینکه آدم تا مطمئن نشه حرف نزنه این و من سعی کردم خیلی بهش عمل کنم
امروز ازتون یاد گرفتم، تکامل مراحلی داره و نمیشه سریع بخوای و بشه. بچه های طلاق و سرزنش خانواده هاشون، توقع نداشتن از کسی و اینکه درک کنی: نمیشه اونا رو تغییر بدید. واقعا فهم وپذیرش و اجرا کردنشون، خیلی عمیقه و نمیشه در آن واحد، بگی : فهمیدم. استاد، حرفهای شمارو باید فهمید و اونکه میفهمه، میتونه از سختی و پیچیدگی های راه ها، جوابو پیدا کنه. سپاسگزارم ازتون
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم که به لطفش صبح زود با عشق و انرژی فوقالعاده مثبت بیدارم کرد و فرصت دوباره زیستن را در یک روز بی نظیر
و لبریز از معجزه به من ارزانی داشت با سلامتی عالی تر در جسم و جانم و توانایی و قدرتی خارقالعاده که بخشیده است در بدنِ فوق هوشمندی که خود کائناتی ست برای خودش،
و دیدن روی ماه عزیزدلم و همراه همیشگی ام،
خدایاشکرت.
با الهام گرفتن از خداوند و هدایت زیبایش، سوار بر رعنا موتور زیبایمان شده و مصطفی نون بربری گرمه هم گرفت و بعد هم آش و در پارکی نشستیم و هوا هم که قربونش برم خنک و عالی و بعد سوار تاب شدم و از اون صندلی چرخونا و مصطفی جان چندتا دورم داد و کلی لذّت بردیم و خندیدیم و خداروشکر گفته و حرکت کردیم برای خرید قهوه گلد، دوتا قهوه ناب هم نوش جان کردیم و
سبزی ماهی و سیر برا قلیه ماهی که خداوند دیشب از طریق عموجانِ مصطفی که برای
ماهی هایی که سفارش داده بود و باید می رفت جزیره بیاورد بسلامتی آمد ودو ماهی شیر هم خداوند روزی ما نمود از طریق ایشان و الان تمام فضا بوی عطر قلیه ماهی گرفته و چقدر عالی که همه مواد تازه و خوش عطر ،الهی شکر
خداخیرمصطفی بدهد ماهی ها را پاک کرد و قالب کرد تا من کارم راحتر شود و صبح ساعت هشت و نیم بار گذاشتم البته با گِمنه وااای دلتون کشید ،چشم هدایت شدید بوشهر در خدمتم اما
اون 107 خواسته معروف رو اضاف کنید بشود 108 و بنویسید که به امید حق علیه باطل ،
همگی دور هم جمع شویم در پرادایس و من هم از بوشهر ماهی بیارم و هر دوست نازنینی که قلیه یا ماهی سرخ شده دوست داشت بپزم و نوش جان کنند، واای باور کنید بوی قلیه تا کاخ سفید می رود ،خلاصه در خدمتیم ولی چه عالی می شود ها ،
همه روی اون چمن های پرادایس دور هم و انرژی مثبت مان تمام کره زمین رو در بر می گیره و واقعا برای خداوند تحقق این خواسته کاری ندارد پس همه روی این خواسته زومکنید .
من یه کبوتر داشتم به نام ساشا که عاشقش بودم و کلا پیش خودم بود و از سروکولم بالا و پایین
می رفت اما یهو سرما خورد و گلویش چرک کرد با تشخیص مصطفی جان و دارو هم براش گرفتیم و داد بهش اما هفته پیش مُرد و کمی حقیقتش گریه کردم ولی احساسم بهم گفت این یه نشونه هست از طرف خدا برای پذیرش یه مرگ بزرگتر
و الان که استاد در مورد مرگ و میر حیوانات در پرادایس فرمودند یاد این مسئله افتادم گفتم برا عزیزانم بنویسم و دقیقا چند روز بعد خبر فوت مادرم رو یکی از برادرانم استوری کرده بود و گفتم چقدر خداوند نشانه هایش بی نظیر است و
آماده ات می کند برای پذیرش و در کنارش آرامش در هر شرایطی ، هر چند که من آنقدر سعی کردم که روی احساساتم ،تمرکزی کار کنم و شرایط زندگیم از سالهای قبل با توجه به اتفاقاتی که تجربه کرده بودم باعث شده بود که ذره ای وابستگی نداشته باشم و خیلی به من کمک کرد به لطف خداوند و وجود این سایت و استاد عزیزم هم که نورعلی نور شد و تجارب ایشان در مورد فرزند عزیزشان همگی باعث شدند که من فقط با شنیدن این خبر چند قطره اشک بریزم و بعد هم مدیتیشن عالی انجام دادم و تمام و
پنج شنبه هم برایش قرآن خواندم چون با توجه به مسائلی در هیچ مراسمی هم شرکت نکردم و واقعا خداروشکر می کنم برای آرامش و احساس عالیم که همه چیز رو در زندگی تجربه کردم و هر شرایطی را پشت سر گذاشته و ادامه دارد ،
مگر فوت نزدیکان که این هم سربلند بیرون آمدم ،خدایاشکرت.
روح همه درگذشتگان شاد.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید، عشق به همتون
سلام استاد ودوستان. امیدوارم حال دلتون عالی باشه. اقا نعیم بسیار خوب گفتند واقعا لذت بردم از جملشون که گفتند تاریکی منبع نداره و اون روشنایی که منبع هست. وخداوند منبع تمام زیبایی هاست و منبع تمام نور وروشنایی هاست.
چن ماهی هست که دارم روی خودم کار میکنم دو سه روز پیش تضادی که دارم یکم احساسمو بد کرد گفتم خدایا من که دارم تلاشمو میکنم نشانه میبینم و لی چرا اتفاقی که میخوام نمیفته. یعنی یکم ناراحت شده بودم و دیگه تمرین نمیکردم از خدا نشونه خواستم گفتم خدایا بگو چه ترمزی هست که نمیذاره اون اتفاق بیفته. دوسه روز بعدش تو خواب یه سوره برای من پخش شد انگار یه نفر داشت برای من سوره رو قرائت میکرد این بود: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ
چن بار پشت سر هم پخش شد انگار دقیقا این ایه
فرداش که بیدار شدم رفتم سراغ قران دیدم سوره علق هست. ومعنیشو نگاه کردم. تو گوگل هم سرچ کردم و دیدم داره به افرینش انسان اشاره میکنه که انسان یه نطفه بوده. احساس کردم خداوند میخواد تکامل به من بگه که حتی انسان هم در طی زمان قدم به قدم تکاملی در رحم مادرش شکل گرفته و به نوزاد کامل تبدیل شده در طی نه ماه. به خودم اومدم یکم گفتم باید ناامید نشی حتی یه نوزاد هم طی نه ماه شکل میگیره چطور انتظار داری طی شش ماه که روی خودت کار کردی همه چیز گلو بلبل بشه.. حتی دیروز توی پارک بودم یه درختی قبلا خیلی برگاش سبز بود دقت کردم دیدم برگاش کم کم داره رنگش عوض میشه یاد قانون تکامل افتادم که حتی یه درخت هم تکاملی برگاش زرد میشه و تو پاییز میریزه. پس قانون تکامل نباید یادمون بره و شیطان هم دقیقا بیشتر از این روزنه نفوذ میکنه و دوس داریم همه چی سریع عوض بشه و ناامید میشیم.. ممنونم از دوستان که اگاهیشونو به اشتراک میذارن. سپاسگذارم از وجودتون
“هر نفسی چشنده مرگ است، سپس به سوی ما بازگردانده میشوید.” (سوره عنکبوت، آیه 57)
به نام یگانه فرمانروای هستی
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دیگر دوستان در سایت استاد عباس منش،
خدایا کمکم کن تا از دل بنویسم، تو بگو تا من بنویسم.
چیزی که در این گفتگو و این فایل توجه من را جلب کرد، این بود که تمام آموزههای استاد و آنچه طی این چند سال یاد گرفتهام، نشان میدهد که استاد تنها قصد دارد دیدگاههای غلط ما را نسبت به مسائل مختلف تغییر دهد. او با منطق قوی، نگرشی را به ما میآموزد که آرامش و احساس خوب را در زندگی تجربه کنیم.
در این فایل، استاد و دیگر دوستان درباره دیدگاهشان نسبت به مرگ صحبت کردند. من نیز، مانند بسیاری از دوستان، تا قبل از آشنایی با استاد، دیدگاهی بسیار محدود نسبت به مرگ داشتم و آن را پایان زندگی میدانستم. همیشه از مرگ میترسیدم و حتی فکر کردن به آن برایم دلهرهآور بود. وقتی کسی فوت میکرد و در مراسم خاکسپاری حضور پیدا میکردم، سناریوهای مختلفی در ذهنم شکل میگرفت و همیشه پس از هر خاکسپاری، تا چند روز وارد مومنتوم منفی میشدم. احساساتم از کنترل خارج میشد و بدترین سناریوهای ممکن را برای خودم تصور میکردم، که طبق قانون جذب، اتفاقات ناخوشایندی را تجربه میکردم.
به لطف خدا و با آشنایی با سایت استاد و گوش دادن به فایلهای ایشان—که نام دقیق آن را به خاطر ندارم—دیدگاهم نسبت به مرگ کاملاً تغییر کرد. استاد در آن فایل توضیح داد که ما در این دنیا مهمان هستیم و زندگی مانند یک جشن است؛ برخی از ابتدا تا انتها در جشن میمانند، برخی شام میخورند و میروند، برخی فقط نگاه میکنند و میروند، و برخی مانند رهگذران از کنار جشن عبور میکنند و مکثی کوتاه دارند. آیا شما به عنوان یک ناظر، هیچگاه دلتان برای آن رهگذر میسوزد؟
من بسیار درباره این موضوع فکر کردم و واقعاً دیدگاهم نسبت به مرگ پس از شنیدن آن فایل تغییر کرد. دیگر آن افکار توهمی و سناریوهای منفی که قبلاً در ذهنم میساختم، وجود ندارند. این تغییر نگرش تأثیر بسیار مثبتی بر من گذاشت و باعث شد زندگی برایم لذتبخشتر شود، کمتر وارد مومنتوم منفی شوم و بیشتر بتوانم مومنتوم مثبت را حفظ کنم.
خدایا، صد هزار مرتبه شکر! از تو سپاسگزارم که استاد عباس منش را در مسیر زندگیام قرار دادی و مرا به سمت این آموزهها هدایت کردی.
همچنین، درباره منبع خیر و برکت یعنی خداوند، باید بگویم که نبود این منبع، موجب پیدایش شر و تاریکی میشود. تجربه شخصی من نشان داده است که وقتی دیدگاهم نسبت به جهان هستی و خالق خودم تغییر کرد و فهمیدم که تنها یک منبع خیر وجود دارد—و آن خداوند است—دیگر نیازی نبود کار دیگری انجام دهم، جز اینکه خودم را با این مسیر همجهت کنم. این نگرش، حس آسودگی عمیقی به من داد و بارهای سنگینی را از دوشم برداشت.
بسیاری از مواقع، وقتی میخواهم مانند گذشته عمل کنم و به تنهایی کارهایم را پیش ببرم، به یاد میآورم که منبع خیر خداوند است و تنها کافی است خودم را به او وصل کنم. این یادآوری، آرامشی عجیب در وجودم ایجاد میکند، اشک در چشمانم حلقه میزند، و هیچ احساسی بهتر از این لحظه نیست.
بله استاد، من نیز مانند بسیاری از افراد، دچار این کجفهمی شده بودم و تنها صحبتهای شما را برای دیگران بازگو میکردم، بدون اینکه درک عمیقی از آن داشته باشم. فکر میکردم که قوانین را بلد شدهام، اما اکنون که فکر میکنم، میبینم آن روزها بخشی از مسیر تکامل من بوده است. شاید این جمله درست باشد که انسان از شعار به شعور میرسد.
امروز، به لطف خداوند و کمک شما استاد عزیز، و بهویژه با کار کردن روی دوره «همجهت با جریان خداوند»، دیگر آن فرد سابق نیستم. به ندرت پیش میآید که بخواهم کسی را نصیحت کنم؛ بیشتر تلاش میکنم عملکرد داشته باشم و کمتر صحبت کنم. به لطف خداوند، هر روز ایمانم به آموزههای شما بیشتر و بیشتر میشود.
خداوند را سپاسگزارم. ممنون از شما استاد عزیز و از همه دوستانی که تجربیاتشان را در اختیارم قرار دادند تا ایمانم به این مسیر که خداوند در برابر من قرار داده، محکمتر شود.
این فایل را با جان و دل گوش دادم و چند مورد جالب در آن دیدم ، هرچند که سراسر فایل های استاد آگاهی های ناب است ولی این ظرف آگاهی ماست که ظرفیت پذیرش و شنیدن را دارد یا ندارد
مطلب اول :
دوستی که درباره موضوع مرگ صحبت کردن و اینکه تغییر نگاه ایشان به مرگ توانسته بود تحمل فوت پدرشون رو براشون راحت کنه
جمله استاد : مرگ زندگی دوباره هست
در فایل دیگری شنیده بودم استاد می گفتند مرگ جسم مادی یعنی ما به همون جا می ریم که ازش اومدیم
مثله اینکه همه ما از خونه هامون اومدیم مهمونی ، بعضی ها یک روز می مونن و می رن خونه بعضی یک ساعت می مونن ، بعضی ها چند دقیقه ، یکی ناهار می خوره و می ره ، یکی فقط یک شکلات می خوره و می ره
آیا ما دلمون می سوزه و می شینیم گریه زاری می کنیم که فلانی فقط یک شکلات خورد و رفت
نه همه می ریم خونه ، چه دیر چه زود همه بر می گردیم به خونه خودمون
من خودم از وقتی این نگاه رو به مرگ پیدا کردم ، آرامش بیشتری رو درباره پدر و مادرم و فرزندانم احساس می کنم
(این فایل فکر کنم یکی از مصاحبه های استاد بود که دوستی درباره پلاسکو و کشته شدگان اون حادثه پرسیده بودند)
………………………………….
مورد بعدی صحبت های آقای نعیم درباره اینکه در ابتدای امر ، فقط حرف می زد و برای دیگران روی منبر می رفت
این پاشنه آشیل من هم هست و احساس می کنم برای همین است که امروز این فایل را به عنوان نشانه خداوند برایم تعیین نمود
من در طول ۲ سال گذشته که در محضر استاد بوده ام نتایج عالی مالی و معنوی فراوان گرفته ام ولی هر بار به یکباره نتایجم کم رنگ می شد و انگار اشتیاقم به کار کردن روی خودم هم کم می شد و به تبع آن نتایجم هم از بین می رفت
تا وقتی فهمیدم که دقیقا زمانی رو به سقوط می رم که برای دیگران روی منبر می رم و از نتایجم می گم و می گم باید اینجوری باشین ، باید اینجوری باشین ، من اینجوری ، من اون جوری
و این شروع سقوطه و بعد که ته دره رو تجربه می کنم کلی با سختی دوباره خودم رو می کشم بالا و بازهم این دور باطل
و از همه مهمتر ، قضاوت هست
قضاوت
قضاوت
قضاوت
وای که به قول امام صادق که فرمود : هر گاه کسی رو قضاوت کنی ، اینقدر زنده می مانی تا به آن مسیله دچار شوی و به قول خودمونی جای اون فرد بودن رو تجربه کنی
استاد جانم و همراهان عزیزم ، قضاوت نتایج رو نابود می کنه
و من در همین جا و همین لحظه به خودم قول می دم هرگز کسی رو قضاوت نکنم
با این نگاه که هر کس در مسیر دارمای خویش است و هر کس قسمتی از ژاله س
همه یکی هستیم ، همه من هستند ، همه خداییم
قضاوت نکن
قضاوت ارزیابی مداوم هر چیز به خوب و بد است
این ارزیابی ها ، طبقه بندی ها ، تقسیم بندی ها به خوب و بد ، گفتگوهای درونی تو را به شدت آشفته می کند
تونستم ذهنمو کنترل کنم و با مرگ پدر بزرگ و دو مادربزرگم دراین بیماری همه گیر ،خیلی خوب کناربیام
من هم مثل دوستمون که فرمودن راجب پسرشون نمیتونستن به نبودنش فکر کنن
راجب همسرم و پسرم اصلا نمیتونستم تصورشم کنم
حالا مطمئنم با کارکردن روی خودم بالاخره آنقدر توحیدی میشم که بتونم با وجود این اتفاق ها هم باز به زندگیم ادامه بدم
بالاخره این یک واقعیت هست ،یا باید داغ ببینیم یا داغ بدیم
امیدوارم آنقدر توحیدی بشم که زمانی که میمیرم ،درآرامش کامل به آغوش خداوند بشتابم و بقول استاد زمانی که فرشته مرگ میاد ازش استقبال کنم وبگم خوب زندگی کردم و حالام با لذت این دنیارو ترک میکنم
واگرهم عزیزانم زودتر ازمن راهی این سفر زیباشدن ،انقدر بزرگ شده باشم که بتونم مثل استاد تو چند ساعت خودمو جمو جور کنم
الهی ،اگاهی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم وشجاعتی تا تغییر دهم انچه را که میتوانم وبینشی تا تفاوت این دو را احساس کنم.
دوست عزیزم متشکرم برای به اشتراک گزاری آنچه که درک کردید و متشکرم برای دعای پایانی دعایی که پر از آگاهی و درس در آن است و خدا میداند با براورده شدنش چه درهایی از نعمت و فراوانی و آرامش که بزرگ ترین نعمت رب العالمین است وارد زندگی هایمان میشود. خدایا متشکرم برای این لحظه .
به امید پذیرش . شجاعت و بینش روز افزون در زندگیتون در پناه الله رحمن و رحیم . یاحق
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
بسیار سپاسگزارم از بابت اجرای این گفتگو تا من و عزیزانی که در فضای کلاب هاوس نیستیم بتونیم استفاده کنیم
استاد جان وقتی داشتم به صحبتهای نعیم عزیز اونجایی که گفت فرزند طلاق هست و پدر و مادرش رو همیشه مقصر می دونسته گوش می دادم یه موضوعی تو ذهنم اومد که تصمیم گرفتم بیام بنویسم
در واقع یکی از استفاده های من از آگاهیهایی بود که شما توی فایلهای رایگان در اختیارمون گذاشتید و این بود که در فایل مربوط به ظلم کردن گفتید هیچ کس نمی تونه به دیگری ظلم کنه و کلا آگاهیهای اون فایل تا حد زیادی احساس گناه در من رو کاهش داد و احساس آرامش خاصی در وجود من شکل گرفت منتها من آدمی بودم که همیشه پدر و مادرم رو در خیلی از ناکامیهای خودم و خواهر و برادرام مقصر می دونستم و توی ذهنم بارها باهاشون جر و بحث می کردم و خودمون رو مظلوم جلوه می دادم که اگر پدر و مادر اینجوری نمی کردن اگر فلان حرف رو نمی زدن اگر فلان اقدام رو انجام می دادن الان مسیر زندگی ما چقدر متفاوت شده بود خلاصه همیشه اونا رو بی کفایت می دونستم تو ذهنم البته در ظاهر باهاشون بی احترام نبودم آگاهیهای شما خیلی روی من اثر کرد ولی نمی تونستم در مورد پدر و مادرم به این درک برسم که مقصر اونا نبودن تا اینکه یه مسئله ای تو زندگیم اتفاق افتاد و چند روزی آرامشم رو بهم زد
و اون این بود که دخترم چند سال بود که صورتش مدام جوش میزد چونکه قیافه خوشگلی داره مدام بهش می گفتم عزیزم این طبیعیه خودش خوب میشه نگران نباش
پارسال دخترم کنکور داشت و صورتش علاوه بر جوش لکه های قرمز هم میزد و زیبایی صورتش رو تحت شعاع قرار داده بود و چون کنکورش براش مهم بود و برای من هم همینطوراهمیت نمی دادم تا حواسش از رو درس منحرف نشه و هیچوقت از این عقلم استفاده نکردم که بابا جان سلامتی و زیبایی یک انسان مخصوصا دختر خیلی مهمتر از کنکورش هست حالا دو روز هم درس نخونه چی میشه بلند شو دخترت رو بیر دکتر ببین چشه تازه این بیخیالی من بعد از کنکورش هم ادامه داشت با وجود اینکه یه رتبه عالی بدست آورد و باید از بابت درسش خبالم دیگه راحت شده باشه و طبیعی بود که به امورات دیگه اش رسیدگی بشه باز یکسال تمام گذشت و من بر و بر به دخترم نگاه می کردم و انگار کور بودم و این همه لکه قرمز و جوش رو صورتش رو نمیدیدم درست تیرماه امسال بود انگار یکی من رو از خواب بیدار کرده باشه با نگرانی تمام بردمش تهران کلینیک پوست و وقتی دکتر پرسید از کی ابنجوری شدی و آیا تا به حال برای درمان مراجعه کردی انگار تمام دنیا رو سرم خراب شد با تمام وجود احساس شرمندگی کردم هم از دخترم که بارها می گفت مامان چرا به فکر نیستی برا جوشای صورتم و هم از پدر و مادرم که چقدر اونا رو مقصر ناکامیهای خودم و خواهر و برادرام می دونستم
این درحالیه که وضع آرامش و سطح زندگی من نسبت به اون موقع پدر و مادرم بسیار بالاتره
می خوام بگم وقتی با این مسئله مواجه شدم اون وقت تونستم بفهمم که پدر و مادرم اصلا مقصر نبودن و الان که دارم این متن رو می نویسم چشام پر اشکه
و این آگاهی از طرف دیگه ای باز به من آرامش داد و این هست که من کلا آدم بی خیالی نیستم یه پسر دارم که هر وقت هر مسئله براش پیش میاد من
بلافاصله اقدام می کنم و به خوبی و خوشی مسئله اش حل میشه تو این مدت خیلی رفتارم رو با دخترم بررسی می کردم که چرا برا دخترم اینجوری نیستم و شما همیشه میگید که آدما بازتاب رفتارهای خودشون رو می بینن و کسی به اونا ظلم نمیکنه خودشون به خودشون ظلم میکنن و تو قرآن هم اومده که انسان به خودش ظلم میکنه و نتیجه بررسی های رفتارم با دخترم و پسرم بهم نشون داد که پسرم هر کاری ازش می خوام فورا برام انجام میده و اگه همون زمان نتونه زمانی رو تعیین میکنه و انجام میده کار های خودش رو هم سر وقت انجام میده ولی دخترم کاری ازش بخوام برام انجام بده کفرم رو در میاره در انجام کارهای خودش هم همینجوریه
اون وقت بود که به خودم آرامش دادم و گفتم تو اصلا بی خیال و بی کفایت نیستی این نتیجه فرکانسهاییه که دخترت ایجاد کرده و اگه در حق پسرت بهتر رفتار میکنی اون هم نتیجه فرکانسهای او هست وقتی تو با دونفر دو رفتار متفاوت داری پس مقصر تو نیستی خود اونا هستن که این شرایط رو برا خودشون رقم میزنن
و وقتی به این درک رسیدم احساس ناراحتی من کلا بر طرف شد و با آرامش کامل هر روز برا دخترم دعا میکنم که مشکل پوستی اش برطرف بشه و از کاربرای عزیزی که این متن رو می خونن خاضعانه می خوام که دخترم رو دعا کنن بسیار سپاسگزارشون هستم
استاد عزیز بسیار بسیار ازتون ممنون و سپاسگزارم برای این آگاهیهای نابی که در اختیارمون میذارید
دوستون دارم و خدا نگهدارتون باشه❤️❤️❤️❤️
سلام به دوستای خوبم/سلام استاد وبازم ممنون برای گفتگو با دوستان
اینکه باز هم تو یه فایل چقدر آگاهی بود درکش برای من تو یه بار یا صدبار دیدن نمیگنجه.منم مثه دوستان معترفم ک واقعا زیباترین دیگاهی که مرگ داشتم همینه.واقعا اگر تمام مدت داریم از این موضوع صحبت میکنیم ک ما در وداقع یک نوع انرژی هستیم و هررررررررررر کسی مبدونه انرژی آغاز یا پایانی نداره پس چ دلیلی داره ما برای مرگ کسی غصه یا اندوه رو به خودمون راه بدیم واقعا هیچ چیز تو دنیا باعث ناراحتیه ما نمیشه فقط زاویه ی نگاهی ک ما ب اون موضع داریم باعث میشه ک ما با نگا ب اون موضوع غمگین بشیم یا شاد هیچ چیز ب نظر من به خودی خود ن شاد کننده است ن غمگین کننده و فقط نگاه من یا شماست ک باعث میشه اون موضوع غمگین مون کنه یا شادمون کنه(میتونین خودتون به این قضیه فکر کنینی خیلی بیشتر).وقتی میام به این موضوع فکر میکنم ک تولد هر چیزی هستش تکاملی و تدریجی پس مرگشم قطعا تدریجی هستش ولی واقعا نتونستم بفهمم ک مرگ چجوری تدریجی اتفاق میفته این سوال خیلی برام جالبه گ تکامل تو یه مرگ چجوری طی میشه واقعا(چجوری مرگ تکاملشو طی میکنه ک باعث میشه ما به تولد دوباره برسیم یا اصلا این مرگ داره تدریججی صورت میگیره ک ما دوباره به ی تولد دیگه برسیم). در آخر از هر کسی کامنت منو میخونه میخام ک اگه کسی ذهنیتی یا جوابی به نسبت این موضوع داره حتما با من به اشتراک بزاره.
عاشق همتونم/استاد یه دنیا ممنونم از آگاهی های هر فایلتون
عالی هستین
سلام دوست عزیز فایل ما بی انتها هستیم استاد را گوش کنید شاید کمک تون کنه ، فکر کنم شماره ۶۲ فایلهای دانلودی باشه
هر چند که من امیدوارم استاد فایل های بیشتری در مورد موضوع مرگ تولید کنند چون باورها و نگاههای بسیار نادرست و وحشت انگیزی در مورد مرگ به ما داده شده و ازش می ترسیم ، خودم امروز بعد از ۹ ماه کلنجار با خودم مقدار زیادی به آرامش رسیدم و تونستم پا روی ترسم بگذارم و فایل ما بی انتها هستیم را گوش کنم و خیلی آروم شدم الان دیگه حس میکنم نگاهم داره به مرگ تغییر میکنه
در مورد سؤال شما با توجه به فایل ما بی انتها هستیم استاد عباس منش مرگ نیاز به تکامل به اون معنی که ما کم کم بمیریم نداره چرا که مرگ بخشی از مسیر زندگی ماست و شاید بهترین جواب برای سؤال شما این باشه که خداوند گفته شما هروقت که می خوابید می میرید یعنی اتفاق جدیدی نیست
سلام استاد عزیزم.
استاد واقعا فایل شما به نام ما بی انتها هستیم یه تحولی رو در درون همه بنظرم بوجود اورده. من تا حالا نشنیده بودم اینطور دیدگاهی رو راجب مرگ اینکه ما دوباره متولد میشیم و این دنیا یه مهمونی کوتاه هست. استاد الان دو روز هست که پیوسته دارم قران میخونم شاید ایات زیادی هم نخونده باشم اما همین قدر که خوندم متوجه اهمیت معاد شدم متوجه اهمیتی شدم که خداوند برای آخرت قائل هست…تا الان چند تا آیه دیدم که میگفت مال و فرزندان برای آزمایش شما هستند و یا اینکه ما شما را با ترس و کم شدن مال و حتی زیاد شدن مال و کم شدن ثمره یا نتایج حالا تو هر حوزه ای آزمایش میکنیم و شما به سمت ما برمیگردین. و در ادامه میگفت پیامبر به پایداران بشارت بده همان هایی که وقتی بهشون سختی میرسه میگن ما از سوی خدا هستیم و به سوی او برمیگردیم و در ادامه میگه خداوند بهشون توجه میکنه رحمت بهشون میده و اینان همان راه یافتگان اند..
مثلا تو یه آیه دیگه میگه از صبر و صلاه یاری بجویید که کاری سخت است مگر بر خاشعان همان هایی که گمان میکنند خداوند را ملاقات میکنند و بازگشت کننده به سمت او هستند.
استاد من تا این لحظه بهترین درکی که از تکامل داشتم این بود که شما گفتین تکامل یعنی مقایسه کردن خودت با خودت..همین یک جمله باعث شد من خیلی آروم تر بشم و تا جایی که میتونم.خودم رو با کسی مقایسه نکنم .
استاد خیلی قشنگه دو روز پیش آزمون دادم و ناخوداگاه خودم و با دوستم مقایسه میکردم که خیلی وقت پیش این آزمون و داده بود و موفق شده بود میدونید چطور آروم شدم؟
رفتم سراغ قرآن.:(بهم گفت که هرگز حسرت نخورید نسبت به کس دیگه که به شما برتری داره، از فضل خدا بخواهید☺️) اون شب چند تا ایه دیگه هم خوندم و نتیجش شد دید باز تری که خداوند بهم داد و انگار پرده رو از جلوی چشمام برداشت و من دیدم که نسبت به خود قبلیم تو این آزمون بهتر شدم و این یعنی تکاملمو دارم طی میکنم و با قلب پاک تری که خداوند بهم داد دوستم و کسانی رو که اون آزمون و موفق شدن تحسبن کردم و تو دلم ذوق کردم براشون و بعد آروم شدم. اعتماد به نفسم بالاتر رفت و دیدم توانایی هامو دیدم که تو همین آزمون من چقدر نکات مثبتی داشتم و چقدر پیشرفت کردم. به قول استاد درک این روند تکامل به آدم کمک میکنه آروم باشه و سرعت رشدش برای خودش منطقی و لذت بخش بشه.
آیه دیگه ای که التیام بخشید روحمو آیه ۴ سوره حدید بود که خداوند در اون آیه میگه من آسمان ها و زمیم را در ۶ روز افریدم. با خودم فکر کردم دیدم خدایی که دیگه نهایت قدرته نگفته من با یه بشکن زدن این دنیا رو آفریدم اونم ۶ روز صبر کرده و از بدو تولد این دنیا بر اساس تکامل ساخته شده.پس من نباید انتظار داشته باشم به محض درخواست کردن خواستم بهم برسه اون خواسته باید مسیرشو طی کنه اگر که راهی مونده باید طی بشه. الان که دارم فکر میکنم بنظرم اگر ما سریع به خواسته هامون میرسیدیم اصلا روح و وجود ما ساخته نمیشد اصلا ما گسترش پیدا نمیکردیم و از هم تفکیک نمیشدیم و بنظرم اون وقت دیگه آخرت یجورایی بی معنی میشد.
استاد عزیزم من از شما بی نهایت ممنونم که این موضوع به ما یاد دادید که انرژی نذار برای تغییر زندگی بقیه و با نتایج حرف بزن…استاد من بعد ۲سال تازه دارم در عمل به این حرف شما میرسم. الان دقیقا یک ماه میشه که تصمیم گرفتم سکوت کنم و در صرف انرژیم خسیس باشم. یکی از افرادی که بشدت براش انرژی میذاشتم و آب از آب تکون نمیخورد مامانم بود. تصمیم گرفتم رابطه خوبی رو باهاش برقرار کنم این خواسته من از اول زندگیمه اما نوسان زیاد داشتم و هیچوقت اونطور که میخواستم نشده. لازمه ارتباط خوب با مامانم این بود که هر روز چند دقیقه وقت بذارم و باهاش وقت بگذرونم و برای این کار باید دو تا عمل انجام میشد یکی سیو کردن انرژی و دوم اعراض از ناخواسته ها. چون مامان من ادمی هست که ناخواسته های زیادی رو میگه و من همیشه سر این موضوع باهاش بحث داشتم..استاد باورتون نمیشه این یک ماه که انرژیمو الکی تلف نکردم چنان صلح درونی دارم و چنان رابطه عالی رو با مامانم برقرار کردم که نظیر نداره. روزی چند دیقه مهربونی میکنم و سعی میکنم آروم باشم و بحث نکنم و اعراض کنم.😂😍استاد اصلا توی این یک ماه انگاری مامانم عوض شده و اون کسی که همیشه از چیزایی میگفت که من دوست نداشتم الان دیگه همش پیش من شاده خوشحاله و از چیزای خوب میگه😍😍😍خدایا شکررررت..واقعا الان که دارم بهش فکر میکنم اون تایمی مه برای مادرم میذارم یک تایم تمرین تقوا هست که من خودم و کنترل کنم بحث نکنم داد و هوار نکنم و اعراض کنم.. الهی شکرت. الهی شکرت الهی شکرت😍😍
استاد من دو سال هست با شمام اما یک ساله که جدی پیگیر هستم شاید تا همین چند ماه پیش اصرار خودنمایی داشتم و دوست داشتم در موضوعات مختلف با گفتن این قوانین و روش درست برتری خودم و به اون جمع یا شخص ثابت کنم چقدر مغرور میشدم به خودم خدایا من و ببخش اما الان خیلی افتاده شدم الان آرومم الان اصلا نه میخوام نه حوصله بحث کردن و خودنمایی رو دارم الان دوست دارم سکوت کنم و بعد با نتیجه ی محسوس سرم و بالا کنم و حرف بزنم. استاد چقدر لذت بخشه چقدر لذت بخشه این نتایج.
من اصلا قصد کامنت گذاشتن نداشتم میگفتم من چی بگم حرفی ندارم اما الان خودش داره میاد و اصلا یه چیزایی رو مینویسم که خودم متاثر میشم از این نتایج
سلام
با افتخار و تحسین به دوستانی که اینقدر خوب حرف میزنن و از نتیجه ها و تجربیاشون میگن
چند مورد دلم میخواد راجع بهش صحبت کنم یکی راجع به موضوع مرگ قبلا هم تو چنتا کامنتم بهش اشاره هایی کردم
اینو بگم من تجربه مرگ عزیزانم و داشتم پدرم خواهر بزرگترم مادربزرگ ها و پدربزرگ هام و سال گذشته هم عموم خیلی نمیخوام باز کنم و راجع بهش بگم فقط اینو بگم با اینکه تجربه ش و داشتم اما وقتی صحبتهای استاد راجع به مرگ فرزندشون و نگاهشون به مرگ و گفتن آرامش عجیبی به من دست داد که صد پله آسونتر گرفتم چون قبلشم نمیدونم چه نیرویی در من بود به نسبت همسن و سال هام و با اینکه اون زمان خیلی تو این مسیر نبودم اما خیلی برام عذاب آور نبود با اینکه خوب پدرم و خیلی بهش وابسته بودم خواهرم جوان بود و عموم همون عمویی بود که دوسش داشتم حالا بگذریم من درسهام و نگرفته بودم که اتفاقات تکراری پشت هم میفتاد و اینقدر تو سوگواری میموندم که طبق قانون احساس بد اتفاقات بد نه اینکه شیون و ناله و زاری کنم حتی بهشت زهرا یا مسجد هم نمیرفتم برای خاکسپاری عموم هم نرفتم اما در خلوت غصه شون و میخوردم خیلی هرچند مرگ عموم تو دوره ای بود که من خیلی جدی داشتم رو سایت کار میکردم و شاید کلن یک روز خیلی ناراحت بودم یروزم کمتر 🙈
خودمو با این موضوع که من تجربه های تلخ تر داشتم با اونا کنار اومدم و دیدگاه استاد و یاداوری میکردم خیلی بهم کمک کرد
موضوع بعدی صحبتهای دوست عزیزمون نعیم بود که راجع به همش کلی میشه صحبت کرد ساعتها
وااای اون قسمت که گفتی تاریکی منبع نداره نوره که منبع داره وای منقلب شدم چون خودم قبلا تو فایل چشم زخم یا بررسی دعای کمیل بود دقیق یادم نمیاد کدوم فایل استاد راجع به همین موضوع صحبت کردن همونجا هم یادمه کلی رفتم تو فکر استاد مثال هم اوردن گفتن نمیری کلید برق و بزنی تاریک بشه همه جا اما وقتی تاریکه میری کلید و میزنی روشن میشه الان مجدد اشاره کردین یادم افتاد 🤦🏻♀️ واقعا همین موضوع ها رو عمیق بشیم بهش کلی برد کردیم اینکه گفتین فک میکردم دیگه الان خیلی فهمیدم و مغرور شدم واقعا همه مون این مسیر و رفتیم انگار خیلی هم بابتش بها میدیم حالا چه مالی چه زمانی چه روحی تا متوجه بشیم اشتباهه و واقعا یکی از تسلیم بودنا و مسیر درست و پیدا کردن اینه که خودمون مسئولیتمون و بعهده بگیریم چه مثبت چه منفی
واقعا حسین عباسمنش باعث شد ما اکاهانه زندگی کنیم وای عمیقا حسم خوب شد استاد تشکر واژه ای کمیه برای شما اصلا کلمات چیده نمیشن برای سپاسگزاری از شما شما زندگی رو یادمون دادین ❤️ خیلی حال داد صحبتهای نعیم انگار تشکر و به طرز ویژه ای بهمون یاد داد اشکم دراومد واقعا هیچ کجای دنیا قانون تکامل و بهمون یاد ندادن استاد جونم 😘
واقعا هم خود تکامل هم یک شبه یا یک ماهه یا حتی چند ماهه درکش نمیکنی باید بگذره تا بهش برسی
ا استاد این مثاله که من گفتم و دوباره زدین اینو قبلا تو همون فایله که گفتم گفتین من یادم بود الان دوباره اشاره کردید واقعا خیلی خوب جا میندازه برای آدم واقعا این چشم زخم و این چرندیات که وای عضب و بلا بود و اسفند دود کن و … اینا چقدر قبلا آدم و میترسوند
دقیقا اینکه آدم تا مطمئن نشه حرف نزنه این و من سعی کردم خیلی بهش عمل کنم
ممنونم استاد قشنگم ❤️
سلام استاد عباس منش عزیز،
امروز ازتون یاد گرفتم، تکامل مراحلی داره و نمیشه سریع بخوای و بشه. بچه های طلاق و سرزنش خانواده هاشون، توقع نداشتن از کسی و اینکه درک کنی: نمیشه اونا رو تغییر بدید. واقعا فهم وپذیرش و اجرا کردنشون، خیلی عمیقه و نمیشه در آن واحد، بگی : فهمیدم. استاد، حرفهای شمارو باید فهمید و اونکه میفهمه، میتونه از سختی و پیچیدگی های راه ها، جوابو پیدا کنه. سپاسگزارم ازتون
آرزوی سلامتی وثروت و خوشبختی برای همه مون دارم.
صورت از بیصورتی آمد برون
باز شد که انا الیه راجعون
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
سلام به استاد بزرگوارم و مریم عزیزم
و همه دوستانم در این بزم عاشقانه
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم که به لطفش صبح زود با عشق و انرژی فوقالعاده مثبت بیدارم کرد و فرصت دوباره زیستن را در یک روز بی نظیر
و لبریز از معجزه به من ارزانی داشت با سلامتی عالی تر در جسم و جانم و توانایی و قدرتی خارقالعاده که بخشیده است در بدنِ فوق هوشمندی که خود کائناتی ست برای خودش،
و دیدن روی ماه عزیزدلم و همراه همیشگی ام،
خدایاشکرت.
با الهام گرفتن از خداوند و هدایت زیبایش، سوار بر رعنا موتور زیبایمان شده و مصطفی نون بربری گرمه هم گرفت و بعد هم آش و در پارکی نشستیم و هوا هم که قربونش برم خنک و عالی و بعد سوار تاب شدم و از اون صندلی چرخونا و مصطفی جان چندتا دورم داد و کلی لذّت بردیم و خندیدیم و خداروشکر گفته و حرکت کردیم برای خرید قهوه گلد، دوتا قهوه ناب هم نوش جان کردیم و
سبزی ماهی و سیر برا قلیه ماهی که خداوند دیشب از طریق عموجانِ مصطفی که برای
ماهی هایی که سفارش داده بود و باید می رفت جزیره بیاورد بسلامتی آمد ودو ماهی شیر هم خداوند روزی ما نمود از طریق ایشان و الان تمام فضا بوی عطر قلیه ماهی گرفته و چقدر عالی که همه مواد تازه و خوش عطر ،الهی شکر
خداخیرمصطفی بدهد ماهی ها را پاک کرد و قالب کرد تا من کارم راحتر شود و صبح ساعت هشت و نیم بار گذاشتم البته با گِمنه وااای دلتون کشید ،چشم هدایت شدید بوشهر در خدمتم اما
اون 107 خواسته معروف رو اضاف کنید بشود 108 و بنویسید که به امید حق علیه باطل ،
همگی دور هم جمع شویم در پرادایس و من هم از بوشهر ماهی بیارم و هر دوست نازنینی که قلیه یا ماهی سرخ شده دوست داشت بپزم و نوش جان کنند، واای باور کنید بوی قلیه تا کاخ سفید می رود ،خلاصه در خدمتیم ولی چه عالی می شود ها ،
همه روی اون چمن های پرادایس دور هم و انرژی مثبت مان تمام کره زمین رو در بر می گیره و واقعا برای خداوند تحقق این خواسته کاری ندارد پس همه روی این خواسته زومکنید .
من یه کبوتر داشتم به نام ساشا که عاشقش بودم و کلا پیش خودم بود و از سروکولم بالا و پایین
می رفت اما یهو سرما خورد و گلویش چرک کرد با تشخیص مصطفی جان و دارو هم براش گرفتیم و داد بهش اما هفته پیش مُرد و کمی حقیقتش گریه کردم ولی احساسم بهم گفت این یه نشونه هست از طرف خدا برای پذیرش یه مرگ بزرگتر
و الان که استاد در مورد مرگ و میر حیوانات در پرادایس فرمودند یاد این مسئله افتادم گفتم برا عزیزانم بنویسم و دقیقا چند روز بعد خبر فوت مادرم رو یکی از برادرانم استوری کرده بود و گفتم چقدر خداوند نشانه هایش بی نظیر است و
آماده ات می کند برای پذیرش و در کنارش آرامش در هر شرایطی ، هر چند که من آنقدر سعی کردم که روی احساساتم ،تمرکزی کار کنم و شرایط زندگیم از سالهای قبل با توجه به اتفاقاتی که تجربه کرده بودم باعث شده بود که ذره ای وابستگی نداشته باشم و خیلی به من کمک کرد به لطف خداوند و وجود این سایت و استاد عزیزم هم که نورعلی نور شد و تجارب ایشان در مورد فرزند عزیزشان همگی باعث شدند که من فقط با شنیدن این خبر چند قطره اشک بریزم و بعد هم مدیتیشن عالی انجام دادم و تمام و
پنج شنبه هم برایش قرآن خواندم چون با توجه به مسائلی در هیچ مراسمی هم شرکت نکردم و واقعا خداروشکر می کنم برای آرامش و احساس عالیم که همه چیز رو در زندگی تجربه کردم و هر شرایطی را پشت سر گذاشته و ادامه دارد ،
مگر فوت نزدیکان که این هم سربلند بیرون آمدم ،خدایاشکرت.
روح همه درگذشتگان شاد.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید، عشق به همتون
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام استاد ودوستان. امیدوارم حال دلتون عالی باشه. اقا نعیم بسیار خوب گفتند واقعا لذت بردم از جملشون که گفتند تاریکی منبع نداره و اون روشنایی که منبع هست. وخداوند منبع تمام زیبایی هاست و منبع تمام نور وروشنایی هاست.
چن ماهی هست که دارم روی خودم کار میکنم دو سه روز پیش تضادی که دارم یکم احساسمو بد کرد گفتم خدایا من که دارم تلاشمو میکنم نشانه میبینم و لی چرا اتفاقی که میخوام نمیفته. یعنی یکم ناراحت شده بودم و دیگه تمرین نمیکردم از خدا نشونه خواستم گفتم خدایا بگو چه ترمزی هست که نمیذاره اون اتفاق بیفته. دوسه روز بعدش تو خواب یه سوره برای من پخش شد انگار یه نفر داشت برای من سوره رو قرائت میکرد این بود: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ
چن بار پشت سر هم پخش شد انگار دقیقا این ایه
فرداش که بیدار شدم رفتم سراغ قران دیدم سوره علق هست. ومعنیشو نگاه کردم. تو گوگل هم سرچ کردم و دیدم داره به افرینش انسان اشاره میکنه که انسان یه نطفه بوده. احساس کردم خداوند میخواد تکامل به من بگه که حتی انسان هم در طی زمان قدم به قدم تکاملی در رحم مادرش شکل گرفته و به نوزاد کامل تبدیل شده در طی نه ماه. به خودم اومدم یکم گفتم باید ناامید نشی حتی یه نوزاد هم طی نه ماه شکل میگیره چطور انتظار داری طی شش ماه که روی خودت کار کردی همه چیز گلو بلبل بشه.. حتی دیروز توی پارک بودم یه درختی قبلا خیلی برگاش سبز بود دقت کردم دیدم برگاش کم کم داره رنگش عوض میشه یاد قانون تکامل افتادم که حتی یه درخت هم تکاملی برگاش زرد میشه و تو پاییز میریزه. پس قانون تکامل نباید یادمون بره و شیطان هم دقیقا بیشتر از این روزنه نفوذ میکنه و دوس داریم همه چی سریع عوض بشه و ناامید میشیم.. ممنونم از دوستان که اگاهیشونو به اشتراک میذارن. سپاسگذارم از وجودتون
“کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ”
“هر نفسی چشنده مرگ است، سپس به سوی ما بازگردانده میشوید.” (سوره عنکبوت، آیه 57)
به نام یگانه فرمانروای هستی
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دیگر دوستان در سایت استاد عباس منش،
خدایا کمکم کن تا از دل بنویسم، تو بگو تا من بنویسم.
چیزی که در این گفتگو و این فایل توجه من را جلب کرد، این بود که تمام آموزههای استاد و آنچه طی این چند سال یاد گرفتهام، نشان میدهد که استاد تنها قصد دارد دیدگاههای غلط ما را نسبت به مسائل مختلف تغییر دهد. او با منطق قوی، نگرشی را به ما میآموزد که آرامش و احساس خوب را در زندگی تجربه کنیم.
در این فایل، استاد و دیگر دوستان درباره دیدگاهشان نسبت به مرگ صحبت کردند. من نیز، مانند بسیاری از دوستان، تا قبل از آشنایی با استاد، دیدگاهی بسیار محدود نسبت به مرگ داشتم و آن را پایان زندگی میدانستم. همیشه از مرگ میترسیدم و حتی فکر کردن به آن برایم دلهرهآور بود. وقتی کسی فوت میکرد و در مراسم خاکسپاری حضور پیدا میکردم، سناریوهای مختلفی در ذهنم شکل میگرفت و همیشه پس از هر خاکسپاری، تا چند روز وارد مومنتوم منفی میشدم. احساساتم از کنترل خارج میشد و بدترین سناریوهای ممکن را برای خودم تصور میکردم، که طبق قانون جذب، اتفاقات ناخوشایندی را تجربه میکردم.
به لطف خدا و با آشنایی با سایت استاد و گوش دادن به فایلهای ایشان—که نام دقیق آن را به خاطر ندارم—دیدگاهم نسبت به مرگ کاملاً تغییر کرد. استاد در آن فایل توضیح داد که ما در این دنیا مهمان هستیم و زندگی مانند یک جشن است؛ برخی از ابتدا تا انتها در جشن میمانند، برخی شام میخورند و میروند، برخی فقط نگاه میکنند و میروند، و برخی مانند رهگذران از کنار جشن عبور میکنند و مکثی کوتاه دارند. آیا شما به عنوان یک ناظر، هیچگاه دلتان برای آن رهگذر میسوزد؟
من بسیار درباره این موضوع فکر کردم و واقعاً دیدگاهم نسبت به مرگ پس از شنیدن آن فایل تغییر کرد. دیگر آن افکار توهمی و سناریوهای منفی که قبلاً در ذهنم میساختم، وجود ندارند. این تغییر نگرش تأثیر بسیار مثبتی بر من گذاشت و باعث شد زندگی برایم لذتبخشتر شود، کمتر وارد مومنتوم منفی شوم و بیشتر بتوانم مومنتوم مثبت را حفظ کنم.
خدایا، صد هزار مرتبه شکر! از تو سپاسگزارم که استاد عباس منش را در مسیر زندگیام قرار دادی و مرا به سمت این آموزهها هدایت کردی.
همچنین، درباره منبع خیر و برکت یعنی خداوند، باید بگویم که نبود این منبع، موجب پیدایش شر و تاریکی میشود. تجربه شخصی من نشان داده است که وقتی دیدگاهم نسبت به جهان هستی و خالق خودم تغییر کرد و فهمیدم که تنها یک منبع خیر وجود دارد—و آن خداوند است—دیگر نیازی نبود کار دیگری انجام دهم، جز اینکه خودم را با این مسیر همجهت کنم. این نگرش، حس آسودگی عمیقی به من داد و بارهای سنگینی را از دوشم برداشت.
بسیاری از مواقع، وقتی میخواهم مانند گذشته عمل کنم و به تنهایی کارهایم را پیش ببرم، به یاد میآورم که منبع خیر خداوند است و تنها کافی است خودم را به او وصل کنم. این یادآوری، آرامشی عجیب در وجودم ایجاد میکند، اشک در چشمانم حلقه میزند، و هیچ احساسی بهتر از این لحظه نیست.
بله استاد، من نیز مانند بسیاری از افراد، دچار این کجفهمی شده بودم و تنها صحبتهای شما را برای دیگران بازگو میکردم، بدون اینکه درک عمیقی از آن داشته باشم. فکر میکردم که قوانین را بلد شدهام، اما اکنون که فکر میکنم، میبینم آن روزها بخشی از مسیر تکامل من بوده است. شاید این جمله درست باشد که انسان از شعار به شعور میرسد.
امروز، به لطف خداوند و کمک شما استاد عزیز، و بهویژه با کار کردن روی دوره «همجهت با جریان خداوند»، دیگر آن فرد سابق نیستم. به ندرت پیش میآید که بخواهم کسی را نصیحت کنم؛ بیشتر تلاش میکنم عملکرد داشته باشم و کمتر صحبت کنم. به لطف خداوند، هر روز ایمانم به آموزههای شما بیشتر و بیشتر میشود.
خداوند را سپاسگزارم. ممنون از شما استاد عزیز و از همه دوستانی که تجربیاتشان را در اختیارم قرار دادند تا ایمانم به این مسیر که خداوند در برابر من قرار داده، محکمتر شود.
خدایا شکرت!
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه امروز من
این فایل را با جان و دل گوش دادم و چند مورد جالب در آن دیدم ، هرچند که سراسر فایل های استاد آگاهی های ناب است ولی این ظرف آگاهی ماست که ظرفیت پذیرش و شنیدن را دارد یا ندارد
مطلب اول :
دوستی که درباره موضوع مرگ صحبت کردن و اینکه تغییر نگاه ایشان به مرگ توانسته بود تحمل فوت پدرشون رو براشون راحت کنه
جمله استاد : مرگ زندگی دوباره هست
در فایل دیگری شنیده بودم استاد می گفتند مرگ جسم مادی یعنی ما به همون جا می ریم که ازش اومدیم
مثله اینکه همه ما از خونه هامون اومدیم مهمونی ، بعضی ها یک روز می مونن و می رن خونه بعضی یک ساعت می مونن ، بعضی ها چند دقیقه ، یکی ناهار می خوره و می ره ، یکی فقط یک شکلات می خوره و می ره
آیا ما دلمون می سوزه و می شینیم گریه زاری می کنیم که فلانی فقط یک شکلات خورد و رفت
نه همه می ریم خونه ، چه دیر چه زود همه بر می گردیم به خونه خودمون
من خودم از وقتی این نگاه رو به مرگ پیدا کردم ، آرامش بیشتری رو درباره پدر و مادرم و فرزندانم احساس می کنم
(این فایل فکر کنم یکی از مصاحبه های استاد بود که دوستی درباره پلاسکو و کشته شدگان اون حادثه پرسیده بودند)
………………………………….
مورد بعدی صحبت های آقای نعیم درباره اینکه در ابتدای امر ، فقط حرف می زد و برای دیگران روی منبر می رفت
این پاشنه آشیل من هم هست و احساس می کنم برای همین است که امروز این فایل را به عنوان نشانه خداوند برایم تعیین نمود
من در طول ۲ سال گذشته که در محضر استاد بوده ام نتایج عالی مالی و معنوی فراوان گرفته ام ولی هر بار به یکباره نتایجم کم رنگ می شد و انگار اشتیاقم به کار کردن روی خودم هم کم می شد و به تبع آن نتایجم هم از بین می رفت
تا وقتی فهمیدم که دقیقا زمانی رو به سقوط می رم که برای دیگران روی منبر می رم و از نتایجم می گم و می گم باید اینجوری باشین ، باید اینجوری باشین ، من اینجوری ، من اون جوری
و این شروع سقوطه و بعد که ته دره رو تجربه می کنم کلی با سختی دوباره خودم رو می کشم بالا و بازهم این دور باطل
و از همه مهمتر ، قضاوت هست
قضاوت
قضاوت
قضاوت
وای که به قول امام صادق که فرمود : هر گاه کسی رو قضاوت کنی ، اینقدر زنده می مانی تا به آن مسیله دچار شوی و به قول خودمونی جای اون فرد بودن رو تجربه کنی
استاد جانم و همراهان عزیزم ، قضاوت نتایج رو نابود می کنه
و من در همین جا و همین لحظه به خودم قول می دم هرگز کسی رو قضاوت نکنم
با این نگاه که هر کس در مسیر دارمای خویش است و هر کس قسمتی از ژاله س
همه یکی هستیم ، همه من هستند ، همه خداییم
قضاوت نکن
قضاوت ارزیابی مداوم هر چیز به خوب و بد است
این ارزیابی ها ، طبقه بندی ها ، تقسیم بندی ها به خوب و بد ، گفتگوهای درونی تو را به شدت آشفته می کند
به نام مهربان پروردگار باسخاوتِ هدایت گرم
من بادرسهایی که از آگاهی هاوفایلهای استاد گرفتم
تونستم ذهنمو کنترل کنم و با مرگ پدر بزرگ و دو مادربزرگم دراین بیماری همه گیر ،خیلی خوب کناربیام
من هم مثل دوستمون که فرمودن راجب پسرشون نمیتونستن به نبودنش فکر کنن
راجب همسرم و پسرم اصلا نمیتونستم تصورشم کنم
حالا مطمئنم با کارکردن روی خودم بالاخره آنقدر توحیدی میشم که بتونم با وجود این اتفاق ها هم باز به زندگیم ادامه بدم
بالاخره این یک واقعیت هست ،یا باید داغ ببینیم یا داغ بدیم
امیدوارم آنقدر توحیدی بشم که زمانی که میمیرم ،درآرامش کامل به آغوش خداوند بشتابم و بقول استاد زمانی که فرشته مرگ میاد ازش استقبال کنم وبگم خوب زندگی کردم و حالام با لذت این دنیارو ترک میکنم
واگرهم عزیزانم زودتر ازمن راهی این سفر زیباشدن ،انقدر بزرگ شده باشم که بتونم مثل استاد تو چند ساعت خودمو جمو جور کنم
الهی ،اگاهی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم وشجاعتی تا تغییر دهم انچه را که میتوانم وبینشی تا تفاوت این دو را احساس کنم.
دوستتون دارم
عشق برای همه بچههای سرزمین عباسمنش ❤️💚❤️❤️💚💚❤️❤️
به نام خالق زیبایی ها سلام
دوست عزیزم متشکرم برای به اشتراک گزاری آنچه که درک کردید و متشکرم برای دعای پایانی دعایی که پر از آگاهی و درس در آن است و خدا میداند با براورده شدنش چه درهایی از نعمت و فراوانی و آرامش که بزرگ ترین نعمت رب العالمین است وارد زندگی هایمان میشود. خدایا متشکرم برای این لحظه .
به امید پذیرش . شجاعت و بینش روز افزون در زندگیتون در پناه الله رحمن و رحیم . یاحق