گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-26 08:26:532024-04-27 07:35:59گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ستایش خدایی را که با نشانه هایش مسیر درست را نشانم میدهد. سلام و درود فراوان بر شما استاد عزیز و بانو مریم و خانواده بزرگو دوست داشتنی ام.
امروز برای انجام کار یک نفر که چند ماه پیش به من چک داده بود رفتم بانک وقتی منتظر بودم نوبتم بشه به خودم گفتم چطوره منم کارت بانکیم رو که خیلی ساله استفاده نکردم فعالش کنم و باهاش کار کنم وقتی نوبتم شد و کارم تموم شد به کارمند بانک گفتم من ی حساب اینجا دارم و میخوام فعالش کنم ی فرمی به من دا گفت پر کن با کارت ملیت بیار .فرم رو پر کردم و با کارتم تحویل خانم دادم منتطر بودم استعلام بگیره که چشمم به تراکتهای تبلیغ تسهیلات و وام افتاد وقتی نگاهش کردم ی چیزی تو دلم گفت تو داری حسابتو فعال میکنی وام بگیری؟پس خدا چی؟استاد قلبم لرزید و تردید وجودمو گرفت به خودم گفتم چیکار کردی تو؟گفتم بهش بگم من پشیمون شدم و کارت ملیمو بدید تو همین فکر بودم که خانم بهم گفت شما حساب بانکی داشتید گفتم بله گفت یعنی کارت بانکی داشتید گفتم بله گفت ولی تو سیستم شما تا حالا تو این بانک حساب بانکی نداشتید وقتی اینو گفت با ذوق گفتم پس میشه کارت ملی منو بدید گرفتم و با چنان ذوقی از بانک خارج شدم که انگار همه دنیا رو بهم داده بودن .خدارو شکر کردم تو مسیر و همش گفتمممنونم که بهم نشونه تو واضح نشون دادی و بگم که شبش به خاطر اینکه دیر وقت از سر کار اومده بودم و خوابم نمیبرد تا صبح فقط با خدا حرف زدم و شکر گزاری کردم.اومدم خونه و فایل دانلود کردم شروع کردم به گوش دادن.استاد من از وقتی وارد سایت شدم گاهی فایل ها رو در حضور دخترام گوش میدن تا بشنون و هدایت شوند چون هدایتشون به راه راست رو از خدا خواستم .اسم دختر من هم سحره .اولین دوستمون که حرف زد دخترم با ذوق گفت مامان هم اسم منه و وقتی خانم رزا دوست عزیزم زندگیشو به اون شیرینی و قشنگی داشت تعریف میکرد دختر من سحر همینطور که داشت کارشو انجام میداد با اشتیاق گوش میداد و وقتی گفت من کارشناس معماری ام سحر خیلی ذوق کرد و گفت مامان هم رشته منه.دختر منم دانشگاه معماری میخونه و سه روزه پاشو از خونه بیرون نداشته و داره شیت بندی اقامتگاه در شما رو برای پروژه ش میکشه تا امروز ارائه بده .خیلی این فایل و تناسبش با اسم سحر و رشته معماری برای دخترم هیجان انگیز بود با اینکه کارش حساسه با دقت به حرفهای خانم رزا گوش داد و هر جا حرفی میزد من فایل رو نگه میداشتم و با سحر حرف میزدم و انگیزه میدادم بهش و یهو گفتم سحر من قصد دارم دوره بخرم گفت مامان با هم شراکتی میخریم گفتم نه من وقتی بخرم اعضای خانواده خودم میتونن استفاده کنن و خیلی. خوشحال شدم از اینکه یک از دخترام با من داره هم مدار میشه خدایا هزاران بار شکرت.
سحر عزیز و رزای خوش صحبت من امروز خیلی لذت بردم و واقعا دوست داشتم همچنان حرف بزنید ساعتها و من گوش بدم صدای شما از هزاران موسیقی دلنوازتر بود .ممنونم که از خودتون گفتید و خدارو شکر میکنم که امروز دخترم هدایت شد تا صدای دلنشین شمارو بشنوه و داستان شما براش بشه نشونه.خدایا شکرت خدایا شکرت که چشم دلم داره باز میشه تا نشونه ها رو ببینم و حس کنم .پروردگارم هزاران بار تو را شکر مرا هیچگاه به حال خودم رها نکن همیشه کنارم باش. سپاسگزارم از شما استاد عزیز و بانو مریم.
شاد و تندرست در پناه خدای مهربان.
بنام هدایتگرم
سلام به آرامش عزیزوهمخانواده عباسمنشی
بسیار کامنت زیبایی نوشتید وهم اینکه بااحساس
خداروشکر که شماهم دراین مسیر زیبای الهی قرارگرفتید ونشانه های پروردگار را دریافت میکنید
وهمچنین دختر خانمتونم هدایت شده به شنیدن این فایل وامیدوارم که جرو هدایت شدگان ازجانب پروردگار قرار بگیره
ازبازشدن چشم دلتون گفتید،،دقیقا وقتی درمسیر بهشت هدایت میشیم چشم دلمان باز میشود وبه آرامش میرسیم وخداوند روشاکرم که خانواده دوست داشتنی همچون شماوبقیه دوستان عباسمنشی روخداوند بمن هدیه داده
درپناه الله شادوپیروز باآرزوی رسیدن به آزادیتون
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
توحید: اصل و اساس خوشبختی است هر زمان بر روی دیگران حساب کنیم: اتفاقات ناجالب برای ما رخ خواهد داد
حضرت ابراهیم به دلیل موحد بودن و مشرک نبودن اسوه تمام پیامبران بود
تفاوت حضرت ابراهیم با دیگر پیامبران :
تنها در شخصیت توحیدی او بود و قرآن: همواره به اشکال مختلف با مثال های متعدد توحید را اصل و اساس دانسته است همان گونه که خداوند می فرماید:
مومنان باید تنها بر خداوند توکل کنند و یا خداوند برای مومنان کافی است
توحید در یک کلام به معنای: قدرت ندادن به عوامل بیرونی و فقط قدرت دادن به خداوند و نه هیچ عامل دیگری است
عامل بیرونی مانند: پارتی والدین رئیس جمهور کشور خاص …. و نسبت دادن خوشبختی و موفقیت به این عوامل است
توحید یعنی: هیچ عامل بیرونی در کار نیست و توکل تنها باید به خداوند باشد که: به ما قدرت عطا کرده تا زندگی دلخواه خود را خلق کنیم
درک بحث توحید: کاملا تکاملی است به میزانی که توحیدی تر عمل کنیم: نتایج ابراهیمی تری کسب و به میزانی که مشرک باشیم و دیگران و عوامل بیرونی را در موفقیت خود دخیل ببینیم: نتایج نامناسبی خواهیم گرفت
به هر کسی تکیه کنیم: ما را رها کرده پشت ما را خالی و از پشت به ما خنجر خواهد زد
هیچ کسی نیست که: مجازات شرک را تجربه نکرده باشد
برای دستیابی به اهداف:
مسیر تکاملی خود را به درستی طی کنیم از همان شرایط و امکانات کنونی در دسترس خود آغاز کنیم و باور و ایمان داشته باشیم: خداوند ما را به مراحل بالاتر هدایت می کند اما چه زمانی؟
زمانی که قدم اول را برداشته و به خداوند اعتماد داریم ان گاه: خداوند ما را هدایت می کند
نگاه مثبت و سپاس گزارانه در هر شرایطی: باعث رخ دادن اتفاقات خوب شده و درها برای ما باز می شود
اگر مسیر درست را ادامه داده و خداوند را به عنوان تنها منبع رزق و روزی قبول و تنها به خداوند توکل کنیم و بدانیم که ما هیچ چیز نمی دانیم و تسلیم باشیم و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند: پاداش های بسیار بزرگی از خداوند دریافت می کنیم
باید تسلیم باشیم و به الهامات خداوند حتی اگر به ظاهر غیر منطقی باشد: عمل کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم استادی که هر روز بیشتر خدا روشکر میکنم که دارمش
سلام به خانم شایسته ی نازنینم و دوستان گلم
امروز میخوام از حال و هوای عجیبم بگم
حال و هوایی که اصلا نمی دونم چه جوری توصیفش کنم.
نمی دونم ، من چطور میتونم بندگی این خدا رو کنم .
یا به قول یکی از بچه ها ، خدا با ما چی کار کردی ؟
استاد این روزا ثروت بزرگی به دست اوردم
ثروت ارامش .
ارامشی که فقط بچه های این سایت درکش میکنن
انگار دیگه هیچی برام اونقدر ارزش نداره که بخوام بی خود و بی جهت فکرمو درگیرش کنم
مثلا به یه تضادی برخورد میکنم ، با خودم میگم که چی مثلا ، اینا یه چیزای خیلی مسخره ای هستن تو این جهان اصلا ارزش نداره و خیلی بیخیالم ،
خودم باورم نمیشه انگار الان راجع به یکی دیگه دارم مینویسم نه خودم .
دیروز که داشتم پسرم و میبردم دندونپزشکی کلی مسیر ، اشتباه رفتم و خدا شاهده اگه ادم قبل بود کلی حرص میخورد و ….ولی الان خیلی اروم و بی صدا همون مسیر و برگشتم و از یکی پرسیدم و بعد پیدا کردم مطب دکتر ،
جالبه تو اون مسیر که من دنباله مطب بودم ، منشی بهم زنگ زد گفت خانم دکتر دیر میرسه عجله نکنید ، نمی دونست که اصلا من عجله ندارم ، تازه داشتم با پسرم میگفتم و میخندیدم .
امروز رفتم نجاری ، چوبی که همسرم اندازش و گفته بود و برش دادن و من گرفتم ، وقتی به همسرم تحویل دادم متوجه شد اندازه رو اشتباه گرفته ، خب من باید ناراحت میشدم ولی خیلی بیخیال بودم
همسرم گفت دیگه پس نمیگیره بریده شده ، گفتم مهم نیست حالا یه کاریش میکنم ، ته دلم میگفتم خدا رو دارم
و رفتم نجاری ، تا اقاعه منو دید گفت چه شانسی داری من هیچ وقت این موقع تو مغازه نیستم جالبه چوبی که اندازش و دوباره دادم اونجا بود و تعویض کرد .
دقیقا یک روز پیش مادر همسرم اش پخته بود ( ما تو یه ساختمون هستیم و قابل توجه بعضی خانما ١۶ ساله با همیم و من با ارامش کامل دارم زندگی میکنم )
به بچه هام که اونجا بودن داده بود و وقتی من دلم خواست ، اگه قبل بود میگفتم چرا به من نداده و این حرفا ، ولی وقتی ذهنم شروع کرد به نجوا ، گفتم مهم نیست یه کاریش میکنم ،
خدا شاهده یک روز پیش این ماجرا بود که امروز همسایه برام اش اورد .
همسایه ی دو تا کوچه بالاتر .
وقتی میرم خرید واسه خونه همه ی فروشنده ها بهم احترام میزارن همه کمکم میکنم
انگار خدا همه رو مامور کرده تا حواسشون به من باشه .
این مثالایی که زدم یه قسمت کوچیکی بود که گفتم .
فقط میخوام بگم من این ثروتی که دارم و با هیچی عوضش نمیکنم .
امروز از ته قلبم از خدا میخوام که نزاره ازش دور بشم
من زندگی رو همه چیزمو فقط در کنار خدا میخوام
بدون اون هیچی بهم نمیچسبع
من فقط خدا رو میخوام
اخه نمی دونین چقدر با وجود اون دارم لذت میبرم .
خدایا شکرت که هستی
تو برام کافی ترینی .
تو هیچ وقت دیر نمیکنی .
تویی تنها دوست و رفیق و یارو و پدر و مادر و همه کس من فقط تویی.
سلام استاد عزیزم.
استاد درهر فایل و تجربه هرکدام از دوستان چقدر راحت میشه تاییدیه بگیری در مورد اینکه وقتی درمسیر درست حرکت میکنی، نعمتها، ثروتها و خوشبختی براحتی وارد زندگی انسان میشه.
و استاد چی بگم در مورد توحیدوشرک که من هرآنچه که درزندگیم دارم بخاطر موحد بودنم بوده و هر ضربه ای که خوردم و دچار هر سختی ای شدم بخاطر شرکم بوده.
معجزه توحید که وقتی انسان به ورشکستگی مالی، عاطفی، روحی، روانی و… رسیده بازم با قدرت توحید میتونه قدرتمندانه بلند بشه و زندگیشو از تو دل تمام اون ویرانی ها، باز زیباتر از قبل بسازه.
و این ساختن از دل ویرانی ها، تجربه شخصی زندگی منه که فقط و فقط باکمک خدا تونستم انجامش بدم.
لحظاتی که من نه با شما آشنا بودم نه با هیچ استاد دیگری درین زمینه، نه شناختی از باورهای توحیدی داشتم، نه باورهای فراوانی و نه باورهای لیاقتو شایستگی.
هیچ چیزی از عزت نفس نمیدونستم. هیچ هیچ
و در اون لحظات، پیوسته حرف زدنم با خدا در طول شبانه روز، در دل آشفتگی ها و ویرانی ها، و کم کم شنیدن صدای خدا و دریافت هدایتهاش شد چراغ راه من.
و اومدمو اومدم تا رسیدم به اینجایی که هستم.
که با همراهی خودش قدم به قدم حرکت کردم و از دل اون ویرانی ها، شهلای زیبایی با زندگی ای زیبا ساختم و همچنان درحال زیباتر ساختن هستم.
بله من هرجایی که هستم و هرچه که دارم از خدایی دارم که همراه و همسفر من شد درطول مسیر زندگیم.
و چه عاشقانه ها و رفاقت ها از شروع سال 91 من با خدای خودم تجربه کردم و همچنان ادامه داره.
سالهاست مثل دوتا رفیق فابریک باهم حرف میزنیم کنارهم زندگی میکنیم، باهم غذا درست میکنیم، فیلم میبینیم، پیاده روی میریم، خونمون نظافت میکنیم و… من نظر میدم اون نظر میده، من نق میزنم اون میخنده، من شکر میگم اون لذت میبره، خلاصه حالو هوایی داریم باهم و کنار هم.
استاد این فایل خیلی خاطرات از گذشته بیاد من آورد. البته هیچوقت من خاطرات شروع سفر درونیم و تحقق هدفم درکنار خداوند را فراموش نمیکنم و همیشه درحال مرور آنچه که بین خودمو خدای خودم گذشته هستم. ولی یه جنس دیگه بود این یادآوری.
استاد همین غروب، قبل از اینکه این فایل را گوش بدم و نت برداری کنم دچار یه تردید شدم و سوالی برام پیش اومد که سریع بخدا در مورد تردیدم و سوالم اقرار کردم و ازش هدایت خواستم. و این فایل را پلی کردم و حین شنیدن صحبت های رزا عزیز، ندای خداوند به وجودم جاری شد درمورد سوالم و تردیدی که اومده بود توی وجودم. حالم عالی شد. البته میدونم این هدایت درمورد سوالی که از خدا مطرح کردم ادامه داره، باید ظرفمو بزرگتر کنم تا آماده دریافت ادامه جواب سوالم بشم.
دیگه سلولی میشناسم روند کارو، ازسال 91 همین روال تو زندگی من جاری بوده و من بقدری اطمینان دارم که وقتی از خدا سوال میپرسم سریع جوابمو میده که حدنداره و همیشه هم همینو تجربه میکنم.
سپاسگزارم ازشما استاد عزیزم.
درپناه خداوند باشین
به نام الله یکتا
تسلیم بودن…ای خدای بزرگ به من ایمانی بده که عمل بیاورد،بعضی وقتها میگیم تسلیمیم اما میترسیم انجامش بدیم اون ایده ی الهی رو اما وقتی واقعا تسلیم میشیم و انجامش میدیم کاره به آسونی انجام میشه…منتظر بودم یه پولی واریز بشه به یکی از کارتهای بانکیم که اصلا ازش استفاده نمیکنم،و واریز نشد یعنی پیام واریزش نیومد،چند روزی گذشت و من متحیر از اینکه چرا واریز نمیشه،بعد توی مغازه یه حسی به من گفت یه موجودی بگیر ازش،گفتم ول کن بابا اگه اومده بود که sms واریزی میومد،حسه قویتر گفت موجودی بگیر،گفتم باشه،کارت رو از کشو آوردم بیرون موجودی گرفتم دیدم بلللله،واریز شده و همون لحظه یادم اومد که چند ماه قبل بانک به من پیام دادم بود که چون این کارت موجودی نداره تا هزینه sms سالانه کم بشه پیامکش از طرف بانک قطع میشه،به همین سادگی
امروز مشتری اومده کلی بالا و پایین میکنه و سخت پسنده و بعد حِسه میگه اون کار رو بهش پیشنهاد بده،تو ذهنم میگم ول کن محال اینو بپسنده این قیمتش خیلی بیشتر از اون چیزی هست که ایشون میخواد،اما وقتی گوش میکنم و میگم،مشتری میگه آره همینو میخوام،همچین چیزی رو میخواستم و پولش رو کامل میده
میگه الان برو بنزین بزن میزنم فرداش کل جایگاه های شهر بنزینش قطع میشه
میگه الان خونه مادرت هستی همینجا شام بخور و میگم باشه،شام میخورم و میرم خونه میبینم خانوم و دخترم اونا جایی بودن و شام خوردن و خیلی خوب شده که منم خوردم
میگه اینو بگو اینو نگو،اینجا ساکت باش تا مشتری خودش بگه چی میخوام،گوش میکنم آسون میشم برای آسونی ها
آرام باش و ساکت باش بذار جریان خودش پیش میبرتت
هزاران هزار مثال درجه یک هر روز اتفاق میافته،این به ظاهر کوچک هاش رو گفتم برای توجه به همین کوچیکهای بسیار با ارزش و مهم و قابل درک…
دارم توی دشت و بیابون خارج از شهر راه میرم میگه از این وری برو من نمیرم بعد از اون وری میرم که خودم فکر میکنم درسته و با یه گله سگ برخورد میکنم…واقعا خنده داره،از اون طرف میرم که به سگ برخورد نکنم بعد میام میبینم دور ماشین حلقه زدن و تا منو میبینن شروع میکنن به پارس کردن و من باید به طرفشون سنگ بندازم و خودم رو محکم نشون بدم تا اونا فرار کنن،انگار خدا میخواد بگه نترس و بگه همون اول که گفتم از اون وری برو اما تو ترسیدی و گوش نکردی
میگه داری میری خونه هنسفریت هم ببر شارژ کن چک میکنم میبینم اره شارژ نداره
داری میری خونه از این وری برو،بعد که میرم میگه حالا برو از اون مغازه ماست بخر،میرسم خونه میگن از کجا میدونستی ماست نداریم و برای امشب لازم داشتیم!!!
همیشه هم اینجوری نیستا،به اندازه ای که تسلیمم میشنوم و به اندازه اینکه میگم بلدم بلدم نمیشنوم
خدایا منو به راه راست و پاک هدایت کن و منو از تسلیم شدگان قرار بده،الهی آمین
شکر خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست( گام 115)
یک شیر در جنگل در میان گله ی شیرها ،هرگز نمیاد گریه کنه و التماس خدا رو بکنه که بمن کمک کن قدرتم بده تا بتوانم رهبر شیرهای دیگه بشوم بلکه در
ذات و سرشت خودش رهبر و پیشدار خلق شده و طبق ذاتش عمل و زندگی میکند و حالا ماکه اشرف مخلوقات خدا هستیم گاهی اونقدر حقیرانه و عاجزانه خودمونو در مقابل خواسته هامون میبینیم که سعی داریم با دلسوزی گرفتن از عوامل بیرونی به خواسته هامون برسیم و این چیزی جز شرک پنهان نیست باور نداشتن به رب بعنوان تنها منبع هستی باور نداشتن به خدای درونمون که ما قدرت داریم تا به آسانی خواسته هامونو خلق کنیم باور نداریم ما همه چیز را در درونمون داریم و بیرون دنبال آنها میگردیم و ترس همیشه همراه ماست بقول استاد در درون ما ترس و ایمان با هم جایی ندارند ایمان همراه ترس نمیادو باید روی ایمانمون اونقدر کار کنیم تا به ذات و اصل توحیدی مون برسیم و کن فیکون کنیم میخواهیم میشود و این نیاز به طی کردن مسیر تکامل داره و ماندگاری در مسیر و ناامید نشدن و نترسیدن و رفتن درون ترسها
با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته
به نام خدایی که هرچه دارم ازاوست
سلام به استاد گرانبها ومریم جان وهمه دوستان گرامی
استادجان چقدر من این فایل را دوست ولذت میبرم از حرفهای دوستان,وقتی این فایل را میشونم
امید وتوکلی درمن ایجاد میشد که اشک درچشمانم جاری میشد;استاد من رزا واقعا یه الگو برامن؛خیلی دوست دارم باهاش یه پیامی یه جوری یه ارتباطی باهاش داشته باشم؛یکی از خواسته هام که بتونم باهاش ارتباط،داشته باشم که ازش تشکرکنم از این لحن صدا؛ارامشش؛امیدش؛وهرچه بگم ازخوبیهاش وعلاقه من بهش کم گفتم؛واقعا من لذت میبرم ازصدای دوستان قشنگم که میشنوم؛اقاسعید هم یه مثالی برای فروانی زدن چقدر برام جذاب است که هروقت این فایل را میشنوم امیدی درمن به جریان درمیاد وبه همه چیز توجه میکنم وباور فروانی را خیلی کارمیکنم؛وبرای همه چی باور فروانی را برای خودم توضیح میدم ؛خدایا شکرت برای داشتن این دوستان نازنین
بسم الله الرحمن الرحیم
روز سی و چهارم از 40 روز من
این فایل رو خیلی زیاد گوش کردم قبلا
و الان چندماهه بهش برنخوردم
اما هربار گریه کردم وقتی گوش کردم
آخه این چ خداییه اینقد سریع جوابگو هست
هربار گوش میدم یاد اوایل آشنایی خودم با شما افتادم استاد جان
من تازه از اون جدایی 2 ساله از همسرم به رابطه برگشته بودم و مثل زندانی ها تو خونه حبس بودم و اجازه نداشتم در حیات رو باز کنم
دوباره همون مشکلات شروع شده بود
ومن همش تپش قلب داشتم دارو آرام بخش مصرف میکردم
و ب خانوادم هیچی نمیگفتم چون اونا شهر دیگه ای هستن و خبری ازمن زیاد نداشتن
تازه با فایلهای شما آشنا شده بودم
انگار گنج پیدا کرده بودم
خدا رو یافته بودم خدایی ک منتظر من بود
و من هربار نجوا میومد بااین فایل رزا و فایلهای توحیدی خودمو آروم میکردم
میرفتم دوش میگرفتم
با دخترم میرقصیدم
و چقد دفترها پر میکردم
توی حیات خونمون مینشستم
چون من بیرون نمیتونستم برم وشوهرم سرکار بود همیشه
و رابطه خوبی نداشتم ن با خودش ن خانوادش
و ایمان در دلم زنده شد
بخدا هیچوقت یادم نمیره اولین الهاماتم ک اومد
بعداز رسیدن به ارامش طی یکمدت
بهم گف ک بهش زنگ بزن بگو میخام برم تو پارک نیم ساعت بشینم
و من عمل کردم ب این الهام
و بصورت معجزه آسایی قبول کرد و گفت برو
و از اونجا شروع شد
من ب الهاماتم عمل میکردم
ورودی مالی من صفر بود
و من گفتم خدایا 50 هزار تومان میخام
بهم گف بیا بنویس
نوشتم توی دفترم
و من 50 هزار تومان گیرم اومد
یادش بخیر چ روزایی بود چقد تعجب میکردم اون روزها
والان چقد خاسته های من بزرگ شده ک میخام خونه واسه خودم داشته باشم
میخام آزادی مالی داشته باشم و سفرهای عالی برم
این فایل رزا رو دوباره دانلود کردم ک هربار ب خودم یادآوری کنم از ته جهنم هم میشه ب بهشت رسید …
به نام خداوند هدایت گر مهربان
سلام خدمت استاد بزرگوار وخانم مریم گلی شایسته عزیزم وخدمت دوستانی که دراین دانشگاه بزرگ یکتا پرستی هستند وخداوند را شاکر هستم درلحظه لحظه بودنم دراین سایت باارزش .
بااجازه استاد میخوام از این که به این سایت هدایت شدم کامنت بذارم. من مهر ماه گذشته به سرطان سینه مبتلا شدم واز اول ابان ماه شروع به درمان کردم .قبل از اینکه به سرطان مبتلا شوم یه ادم ناامید وبسیار ناشکر بودم درصورتی که نعمت های فراوانی توی زندگیم بود ومن اینهارا نمیدیدم وهمیشه نداشته هام میدیدم ذهنم منفی بود وهمیشه دید منفی داشتم نسبت به همه چیز. تااینکه درمانم شروع کردم یه شب داداشم امد خونه ام واز حرفهای استاد برام تعریف کرد به من گفت تو از این به بعد یه دفتر بردار وتوش از داشته هات از خداوند شکرگزاری کن وشاد باش من تا یه ماه شکرگزاری ادامه دادم وبعد داداشم هروقت میامد پیشم از حرفهای استاد میگفت من روز به روز تشنه تر میشدم یعنی قبل از این جریان از خدایی که توی ذهنم درست کرده بودم خسته شده بودم وقتی داداشم از این حرفها میزد بیشتر دلم برای خدا تنگ میشد تا اینکه بهمن ماه داداشم من بااین سایت اشنا کرد چون شیمی درمانیم خیلی سنگین بود زیاد نمیتونستم بیام توی سایت. دوسه روز قبل از عید نوروز دیگه باپشتکار اومدم توی سایت واز روز شمار زندگی شروع کردم ونکته برداری میکنم یعنی ازوقتی شروع کردم روی خودم کار کردن وگوش دادن به فایلها اینقد آرامش پیدا کردم که انگار به همه ی ارزوهام رسیدم وهمه ی اون اخلاق های بدم از بین رفتن ویا خیلی کم شدن انگار تازه اومدم تواین دنیا وهمیشه خدا را بابت این مریضی شکر میکنم که من به این سایت هدایت کرد .میگن عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهد .یعنی استاد اینقد کارها برام اسان شدند وشاید از نظر دیگران زندگیم فرقی نکرده باشه ولی از نظر خودم زندگیم زیر رو شده وبرای لحظه لحظه این زندگیم وداشتن همسری مهربان و دوتا گل پسرام و هزاران نعمتهای دیگه خدارا هزاران هزار بار شکر میکنم .تندتند کارام میکنم که زودتر بیام تواین سایت وچند روزی هست که دیدن سریال زندگی دربهشت را شروع کردم وای خدایا این سریال چقد عالی هست ممنونم استاد ومریم خانم که این اگاهی ها را باما تقسیم میکنید دست بوس شما از راه دور هستم. خدایا شکرت خدایا شکرت
(به نام خداوند یکتای مهربانم)
سلام به شما استاد عزیزم ، سلام به مریم جانم و همه دوستان عزیزم
استاد این پنجمین باری هست که این فایل رو گوش میدم اما اینبار قلبم به لرزه دراومد و اشک ها ریختم باهاش
بابت همینم اینبار اومدم که کامنت بذارم … اینارو در حالی مینویسم که که اشک توی چشام جمع شده و تک تک سلولای بدنم داره فریاد میزنه و میگه : توحید
فهمیدم که من چقدر تو مسیر توحید تو مسیر وصل شدن به خدای یکتام کار دارم چقدر هنوز راه مونده تا من با خداوندم دوست بشم و فقط بر او توکل کنم.
مدتیه که تو مسیر آموزشای شما قرار گرفتم و رو فایلای رایگان دارم کار میکنم و انگار این مدت یه مسیر تکاملی بوده واسه من تا برسم به اینجا و بعد از پنج بار گوش کردن به این قسمت الان با تمام وجود حسش کنم و گریه کنم بگم خدای من خدای عزیزم ، من چقدر از تو دورم چقدر میخوام بهت وصل بشم چقدر هنوز تو مسیر توحید کار دارم.
الان نمیدونم چی بگم فقط میخوام بگم که در این جهان هیچ چیز بیشتر از با خدا بودن بیشتر از توحید مهم نیست
به قول شما توحید اصل و اساس خوشبختیه … دارم فکر میکنم من چقدر درگیر خواسته ها و اهدافم شده بودم چقدر داشتم پارو میزدم دست و پا میزدم فارغ از اینکه خدایی هست ، خدایی هست که هر لحظه داره من رو هدایت میکنه و عاشقانه دوستم داره خدایی هست که اگه من باهاش همراه بشم اگه من دستاشو بگیرم از یه مسیر زیبا و بدیهی به خواسته هامم میرسم
الان دارم گریه میکنم و اینا رو مینویسم دارم گریه میکنم که چقدر خوشبختم چقدر خوب شد که خدا در این لحظه اینو به قلب و جان من الهام کرد که بنده ی من تو از من دور شدی تو به من وصل نیستی بابت همینه که هر چی پارو میزنی کارات پیش نمیره موفق نمیشی بنده ی من اون پارو رو رها کن بذار من ببرمت ببین چقدر آسون قایقتو هدایت میکنم و از چه مسیرای زیبایی عبورت میدم تو فقط رها کن فقط به من توکل کن . به قول رزا جانم : Just trust in god خدایا من نمیدونم تو میدونی تو بهم بگو من تسلیمم خدایا من میخوام از این به بعد با تو باشم فقط خود خود تو میخوام فقط به تو قدرت بدم نه هیچکس دیگه خدایا من ضعیف و ناتوانم تو منو هدایت کن تو کنارم باش
خدایا دوستت دارم…و از همین لحظه با تمام وجودم هر کاری که تو بگی انجام میدم