گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

466 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    یه روز کاری سخت در هوای گرم سرپل ذهاب سمت استان کرمانشاه داشتم بعد از حدود 4 ساعت رانندگی رسیدم به خانه یه دوش گرفتم وفقط خواستم استراحت کنم بعد از بیدار شدن احساس کردم حال واحساس خوبی ندارم یاد گرفتم به جای اینکه خلا خودم رو با چیزهایی که ارزش خلق نمیکنه سپری کنم یه فایل گوش بدم از خدا خواستم هدایتم کنه ورسیدم به فایل های توحید در عمل وفایل روزا عزیز

    باور کنید بعضی وقتا نمیدانم چه گوش بدم واصلا کلا چمه

    با فایل دوست قبلی ومثال حضرت ابراهیم استاد اشک ریختم وبا فایل روزا دیگه حدود بیست دقه یک ریز گریه کردم

    واز خدا خواستم من رو هدایت کنه که در همه حال فقط به خودش توکل کنم وشکرگزار باشم واز همان جایی که هست شروع کنم

    وخداوند پاسخ میدهد وقتی که من روی خودم کار میکنم وهدایت میطلبم هنوز از لحاظ مالی مشکل دارم ودیگه کلافه م کرده بود ودوست داشتم به اصولی برسم که پول راحتر وساده تر وارد زندگی م بشه واز زیر بار قرض واین شرایط مالی ترسناک خارج م کنه واین فایل به من فهماند که ببین روزان تو یه کشور غریب خدا هواشو داره تو که تو کشور خودت هستی کار داری تجربه داری خانه حقوق وکلی شرایط بهتر پس توکل کن شاد باش درستکار باش ایمان داشته باش حرکت کن همه چیز درست میشه

    الهی شکرت

    خدایا من هیچی بلد نیستم تو بگو چه کنم

    من از تو میخواهم فقط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام و درود

    تحسین به سحر خانم که چقدر زیبا کار کرده و نتیجه گرفته کلی تحسینتون میکنم و امید موفقیت روز افزون را دارم

    طبق صحبت سحر عزیز آموزهای استاد مخصوصا محصول ثروت یک و سه و نهایتا محور اصلی توحید خداوند که در دل و جان باید نفوذ کندو در هر زمینه که میخواهیم موفق شویم باور توحیدی مهم ترین شاخصه هست

    و ابراهیم توحیدی ترین فرد هست ابراهیم و فقط خدای خودش و اسماعیل قربانی کردن و توحیدی ابراهیم که مثل آن نبوده و ادیان هم شد ادیان ابراهیمی و همه اینها نشان میدهد عظمت و قربت ابراهیم نزد خداوند چقدر زیاد بود و شخصیت متفاوت ابراهیم که از توحید میآید و خدا هم میگوید چون ابراهیم موحد بود و مشرک نبود و در قرآن مدام از توحید می‌گوید مثل آیا خدا برای بندگانش کافی نیست و …

    و جاهایی که شرک مثل یوسف در زندان و کمک از دیگری و یعقوب پیامبر در فراق یوسف و…

    توحید یعنی قدرت دادن به خداوند و ندادن قدرت به هیچ کس بیرونی دیگر یعنی پارتی هیچ و پدر و مادر هیچ و دیگران هیچ و خداوند قدرت داده که خودت زندگیت را خلق کنی هنوز هم فکر میکنم مهمترین بحث ،بحث توحیدیه و تکاملی درکش میکنیم و هرچه توحیدی باشیم نتیجه ابراهیمی میگیریم بر هر کسی تکیه کنی دیدید چگونه رها کرده اگر خنجر نزده باشه رهات کرده

    یه وقتایی با چک لگد شرک را متوجه شدیم یه وقتایی با پتک هم متوجه نمیشیم مثل مثال عاطفی که وابسته میشی خوشیت و همه چیزت در اون شخص و با اون شخص میبینی باید در مورد موضوع توحید خیلی کار کنیم و خداوند را بیشتر در قلبمون پیدا کنیم و روی خودشون کار کنند و توحید را پیدا می‌کنند

    و روزای عزیز که چه زیبا حتی از فایل رایگان گوش کرد و چه زیبا توحیدی شد و چه زیبا نتیجه گرفت وقتی از خوابگاه و کار در رستوران و ریزه شکر گزاری هایش و حتی جواب رد کارفرما را شکر گزاری کرد و نیم پله پیشرفت میدونسته و همان کارفرما تماس مجدد و کار جدید معماری و بازهم ایمان و توحید وقتی دست ردی به سینه زد و ایمان به خدا به مو شاید برسه ولی پاره نمیشه و کار جدید روزای عزیز و

    و پیوسته رفتن و اجازه به خدا دادن که خودش هدایت کند و بخواهی و پیشرفت کنی و آموزش دیدن و صاحب شرکت را خدا دانستن و از خدا کمک خواستن و با ترسهات روبرو شو و ادامه ی کار روزای عزیز و عالی تحقیق را ارائه دادن و شروع دوره دوازده قدم و شروع دوباره و انرژی بیشتر برای روزای عزیز و تمرین ستاره قطبی و نتایج پیشرفت کارهایش و خدایی که در زندگیش درک کرد و رسید به آنچه میخواست به همین زیبایی و با درک توحیدی و تکامل توحیدی ،خدایا شکرت چه زیبا وقتی ایمانمون درست بشه خودش برامون میرسه

    خدایا سپاس قلبمون را مثل روزای عزیز غرق نور شادی و عشق و توحید خودت قرار بده

    تا حالا چندین بار این فایل و گوش دادم در زمانهای مختلف و هر دفعه که گوش میدهم انگار بهتر توکل را متوجه میشم امیدوارم توحید را درک کنم و توحیدی عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزان

    سلام به دوست نازنین و فوقالعاده خودم رزای عزیزم بهترینم فوقالعاده ترینم

    یکی دیگه از فایل های قرانی یا فایل های توحیدی یا فایل های اقدام عملی یا فایل های اقدام در جهت خواسته ها همین فایله

    تحسین میکنم اون اقدام به عملت رو تحسین میکنم این جسارت امید انگیزه توکلت رو

    به قول استاد وقتی تصمیم میگیری جهان کرنش میکنه و به قول خداوند ما زمین و اسمان رو مسخر شما کردیم و این تسخیر رو رزای نازنین به عینه در قالبش حرکت کرد و هدایت شد به بهترین مسیر و زیباترین مسیر و در پایین ترین و کمترین جای حرکت قرار گرفت و رفت و رفت و رفت تا به همه ما ثابت کنه که میشود توی کشور دیگر که حتی مسلط به زبانش نیستی اشنایی نداری تنها هستی تو شرایط بی پولی و شرایطی با روحیه بد باشی و هدایت بشی به مسیر موفقیت

    توی ذهن خودم داشتم میگفتم خدا اینگونه هدایت میکنه خدایی که ساخت جهان رو با قانون تکامل اجرا و عملی کرد بندش رو هدایت میکنه به مسیری که اون هم تکاملش رو طی کنه

    چقدر عذت نفست عالی بود دختر چقدر ایمانت قوی بود دختر چقدر پیشرفتت خوب بود دختر و خیلی از صد های ذهنی من رو شکوندی با این داستان زیبات الان به بعد دیگه غربت و ندونستن زبان ی کشور برام مهم نیست

    از این به بعد اون نور ابی برام مهمه که در کنارت همگام با تغییراتت کنارت بود و هدایتت کرد

    چرا تو میری توی رستوران کار کنی و جالب اینجاست یه نفر که اونجا هست ی دوستی داره که تورو ببره سر کاری که درش مهارت داری یا رشته تحصیلیت هست

    خیلی خوب قانون تکامل رو رعایت کردی حتی توی شکر گذاریت هم از ی سیب یا پتو یا سقف بالاسرت شروع میکنی

    یکی از توحیدی ترین فایل های استاد همین فایله چرا قبل حرف زدن استاد با رزا استاد شروع میکنه از تنهایی ابراهیم امتحانات ابراهیم و سربلندی ابراهیم توحید ابراهیم حرف میزنه و ی نفر میاد بالا مثل رزا که دقیقا ابراهیم وار مسیرش رو طی کرده تنها و با توکل به خدا

    تنها اما وصل به نیروی منبع

    بی پول اما وصل به گنجینه خدا

    بی هیچی اما داری نیروی حیات بخش کیهان

    نا امید اما امیدوار به رحمت رب

    ذالک کتاب لاریب فیه هدی للمتقین

    الذین یومنون بالغیب کسانی که به نیرو های غیبی ایمان دارند مثل روزا مثل ابراهیم

    اشکمو دراوردی دختر و یکی از مهمترین و کلیدیترین فایل های استاد به نظر من همین فایله پر نشانه پر از حضور خداوند پر از رعایت قانون تکامل

    پر از توحید عملی

    پر از امید و انگیزه و شور و شوق

    رزای نازنینم امیدوارم ی روزی همگی در جمعی صمیمی و شاد با موفقیت های عالی در ی جای سرسبز و بکر کنار استاد جمع بشیم و از این داستان های عالی برای همدیگه تعریف کنیم و شاکر خداوند باشیم

    بچه ها همتون رو دوست دارم رزا جون خیلی خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم و سلامتی سعادت موفقیت ثروت شادی ارامش رو هم برای شما هم برای بقیه دوستان ارزو میکنم در پناه الله باشی

    امیدوارم ی کامنت برام بزاری تا پیگیر صحبت ها و کامنت های فوقالعادت در اینجا باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مریم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خالق زیبایی

    چقدر این فایل تاثیر گذار بود برام

    چقدر اشک ریختم وقتی رزا گفت توی خوابگاه زندگی میکرده(دقیقا مثل من)

    همیشه فکر میکردم زندگی من پراست از این شگفتی ها

    پر از حادثه های تلخ و شیرینه

    ولی امروز یه دختر و دیدم که اشک منو در آورد از شجاعتش از تقوی از ایمانش….

    یه الگو برای خودم ساختم ازت رزای مهربون

    واقعا صدای دلنشینی داری

    از خدا میخوام روز به روز پیشرفتتو توی این جمع ببینم

    من تازه عضو سایت شدم ولی حدود ۴ ساله فایلای استادوگوش میدم

    اومدم تابوشکنی کردم و عضو شدم

    چون میخوام پیشرفتم و ببینم اینجا

    میخوام با این سیل خروشانی که استاد عباس منش درست کرده هم راستا بشم

    میخوام تکاملم حداقل برای خودم مشخص باشه

    من به یه نتیجه ای رسیدم:آدمای تنها موفق ترن

    منم خیلی تنهام

    پدرو مادرم فوت کردن و هیچ کس و ندارم

    ولی از گریه و زاری خسته شدم

    یه روز به خودم گفتم تا کی میخوای شیون و ناله کنی که چرا پدر و مادر نداری؟چرا هیچ کس و نداری؟

    بلند شو خودتو مرتب کن

    تو یه نفرو داری که از پدر و مادر مهربونتره

    یکی و داری که از رگ گردن بهت نزدیکتره

    خودتو دوست داشته باش

    و اینجوری شد که ارتباطم با خدا شروع شد

    دوستی منو خدا شروع شد.

    باهاش درد و دل میکنم

    سرش داد میزنم

    تو بغلش گریه میکنم.

    برام هدیه میفرسته

    براش هدیه میفرستم.

    دوستم داره

    منم عاشقشم

    امروز روز سوم عصو شدنم در سایته

    روز اول کامنت گداشتم میخوام در مورد زمینم اقدام کنم

    امشب دارم میرم پیش وکیل

    به امید خدا دارم اقدام میکنم

    دلم میخواد یه روز توی کلاب هاووس به استاد بگم منم مثل روزا خوابگاه بودم چون هیچ کس و نداشتم برم خونش وقتی جدا شدم

    ولی الان یه میلیاردرم استاد

    به امید اون روز

    هر روز سعی میکنم کامنت بزارم تا بعدها خودم بخونم و پیشرفتمو ببینم و خدا رو بیشتر شکر کنم.

    ممنون بابت این همه عشقی که دارید استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سمیه بهشتی گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    سلام به استاد جان مریم عزیز و دوست داشتنی و تمامی دوستان هم فرکانسی ام

    با تمام وجودم و تک تک سلول های بدنم از ای فایل لذت بردم

    خدا رو هزاران بار شاکرم که صبحم رو با این فایل فوق العاده شروع کردم

    ممنون از بچه ها و مخصوصا رزای عزیز واقعا لذت بردم و تمام لحظاتی داشت داستان زندگی آش رو صحبت می‌کرد من گریه می‌کردند البته اشک شوق و آگاهی الهی

    من تا به امروز نتایج بی نظیری با همسر جانم گرفته ام البته همگی با هدایت پروردگارم و خداروشکر هزاران بار شاکرم از وقتی که با استاد و آموزش های بی نظیرشون همراه شدیم خداوند درهای بیشتری رو روز به روز برامون باز میکنه و دوستانی رو وارد زندگی مون میشن که سراسر خیر و برکت هستند

    یابم قول رو به همه دوستان و استاد عزیزم میدم که یه روز میام و در همین سایت همه رو براتون با عشق تعریف می‌کنم

    باز هم خداوندگارم را هزاران هزار با شاکرم

    به امید آگاهی های عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهرا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 728 روز

    سلام ب استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان هم فرکانسی ام دوست عزیزم رزا جان امروز ک از تکاملت گفتی با صدای زیبات خیلی اشک ریختم خیلی تحت تاثییر عملکردت شدم اون جمله ی زیبات رو ک گقتی استاد من تکاملم با کار کردن تو رستوران طی کردم و پولشو اگه نداشتم تو اون شرایط اوضاعم خیلی سخت میشددر واقع اون هدایت خدا ک در گارسون مشغول شدی هم تو رو ب خواسته ات رسوند و پول اون یک ماه کار کردنتم برکت پله ی بعدی زندگیت شد اینجای صحبتهات خیلی منو تکون داد خیلی زیاد تحسینت میکنم و منم تکامل رو از سن خیلی کم طی کردم وقتی ک خیلی سن کمی داشتم شاید بگم دوران ابتدایی رو میگذروندم من از طریق تلکتست شبکه 4هم اندیشان از مدیر اون گروه ک اقا پیام و امید بودن حرفای انگیزشی رو میخوندم و در حد چند لحظه حالمو خوب میکرد اما عمل کردن ب قانون و نمیدونستم مثلا میگفتن ک حالتو خوب نگه دار من نمیدونستم چجوری حالمو بهتر کنم و اینم اضافه کنم و همه ی حرفاشون و تو دفترم مینوشتم و هنوزم دارمشون با اینحال فقط چند لحظه اروم بودم و بعدش از درون ناراحت و بدون عزت نفس بودم و بعدا با تلکتست شبکه 2اشنا شدم و اونم فضاش مثل هم اندیشان بود و حالا اسمش یادم نیست بازم همون روال ادامه داشت و من در لحظه حالم خوب بود و هیچی از عملکرد و توحید و اینا رو نمیدونستم و با اینحال چندین دفتر از جملات انگیزشی رو پر کرده بودم و همیشه تو زندگیم دنبال مشاور یا روانشناسیکه بتونه از تونستن و قدرت و عزت نفس و عشق برام حرف بزنه میگشتم چون ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم و اون سالها همه میگفتن ک اصلا اینجا مشاوره نیس و نداریم با اینحال من بازهم پیگیر بودم یادمه حتی با مخابراتم تماس گرفتم و اونام گفتن ک نداریم بعد من با یک تضاد برخوردم و یکی از اقواممون یک مشاوره ی درسی رو ب من معرفی کرد ک گفتن ایشون در همه زمینه کار بلده و میتونی بهش اعتماد کنی خلاصه من چند جلسه کلاس مشاوره رفتم و بازهم من خلاءهام بیشتر میشد یه روز تو مدرسه بودم ک ب طور هدایتی رفم تو کتابخونه ی مدرسه و داشتم کتابها رو نگاه میکردم ک اسم یه کتاب منو ب خودش جذب کرد”ذهنیتتان را تغییر دهید تا زندگیتان تغییر کند”اون روز تمرکزی اون کتاب و خوندم و همیشه وقتی ب هر دلیلی ناراحت و عصبی بودم اون کتاب و میخوندم و همون لحظه اروم میشدم و بعدش همون ادم بودم با همون باورها…تو همون حال و هوا بودم ک یه روز کتابفروش سیار اومده بود تو کوچمون و داشت کتابهاشو ب همسایه هامون معرفی میکرد و من تا اینو فهمیدم همه ی پولم رو ک همه ی پس اندازم بود دادم کتابهای انگیزشی البته اینم بگم اکثر اون کتابها چیزی نبودن ک من میخاستم اما کتاب چه کسی پنیر مرا جاب جا کرد و قورباغه رو قورت بده اون لحظه برای من بسیار ارزشمند بودن و همیشه اون ها رو میخوندم اما حرکت کردن و نمیدونستم ب چه شکله و فقط ارامش لحظه ای بود و بس.و بعدها بخاطر ی تضاد دیگه تو زندگیم رفتم سرکار و برای اینکه روحیم بهتر بشه مشغول کار کردن شدم و یه کسی ک اونجا کنار مغازه ای ک من فروشندگی میکردم بود که بسیار انسان ارزشمند و بزرگی بوده و هست اون فرد خیلی درک بالایی از زندگی داشت و یه شخصی بود ک از صفر ب عرش رسیده بود و در سن خیلی کم بدون هیچ سرمایه ای ب تهران مهاجرت کرده بود و اونقدر تو کارش حرفه ای بود و عزت نفس داشت ک تو رستورانها و هتل هایی کار میکرد که سران کشور اونجا میرفتن و همیشه میگفت وقتی اونجا بالا شهر تهران کار میکردم یه مغازه ای بود روبروی رستوران اونا ک لباس بچگانه فروش داشته و میگفتن ک اونجا همیشه تجسم میکردم یه روز منم همچین مغازه ای رو خواهم داشت با همین اسم”ارمغان کودک”وقتی این حرفا رو به من میگفتن ک خودشون صاحب مغازه ارمغان کودک بودن و خدا ایشون تو مداری قرار داد ک خانومشون اموزشگاه خیاطی داشتن و تمرکزی برای مغازه با کمترین هزینه بهترین کیفیت و ب مشتری ارائه میدادن خلاصه من همیشه سعی میکردم تایم های بیکاریم رو با صحبت کردن با این فرد بگذرونم و همیشه ب من اگاهی های درست میداد و اونقدر ازشون یاد گرفتم ک یکی از بهترین جمله هاش این بود ک بهم گفت این حرفی رو ک میخاد بهم بگه در همه جنبه های زندگیم تاثییر داره گفت “هیچوقت خودمو ارزون نفروشم”این جمله اش تلنگری شد ک اجازه ندم هرکسی ک باهام مهربونه اجازه بدم ازم سواستفاده کنه این حرفش باعث شد دوستیمو با افرادی ک هم مدارم نبودن و مناسب من نبودن کات کنم این حرفشون باعث شد ک تو انتخاباهام همیشه این سوال و از خودم بپرسم این جاییکه قراره برم از ارزون بودن منه یان؟این کار اگه انجام بدم از ارزون بودن منه یا نه؟یا حتی تو مورد احساسیم میگفتم این کار و نکنم و خودمو ارزون نفروشم خلاصه ک در همه موردی برام کارا بودو هست کم کم مدار من بالاتر رفت و همین فرد کتاب دکتر حسابی و چندین کتاب دیگه رو ب من داد و خوندم و یه روز ب من گفت ک یه غرفه کتاب فروشی هست و منم ادرس و گرفتم و حقوق اون ماهمو یکم از حقوق ماه ایندمو گرفتم و رفتم با اینکه خیلی اون پول لازمم بود و دوستمم همرام بود و مدام میگفت پولتو بی ارزش ندون و ب کتاب نخر و نمیخای بااینحال من رفتم کتابفرشی و کتاب شفای زندگی و ده ها کتاب و خریدم و هرچقدر ک کتاب ها رو میخوندم اصلا ب طور واضح نگفته بودن ک چکار کنم برای تغییر باورهام و زندگیم و عملکرد یا شایدم من در مدار درک اون کتابها نبودم یادمه از یه کتابفرشی کتاب 4اثرفلورانس اسکاویل شین رو خریدم و اونقدر کلماتش مفهومی و سنگین بود برام ک تا سالها بعد اصلا نمیفهمیدم چی نوشته حتی خوندن ی خط از کتاب و درکش برام اسون نبود البته الان چندین بار خوندمش بعد تا اینکه در مدار خوندن کتاب شفای زندگی لوئیز ال هی قرار گرفتم تازه اونموقع بود ک زهرای دیگه متولد شد یه حس دیگه ارامش و عزت نفس و دوست داشتنی که نسبت بخودم هیچوقت تجربه نکرده بودم هر روز و هرروز بهتر و بهتر شدم جملات اخر هرفصلشو بارها میخوندم چون دقیقا انگار ک کنارشون هستم و داشتن ذهن منو باز میکردن جای سوالی نبود! بعد از یه مدت کار کردن رو خودم یکی از اقواممون یه فایل از یه استاد برام اورد و گفت چون میدونستم تو این موضوع رو دوست داری برات اوردمش منم تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتم پراز ذوق و شوق بودم داشتم روی خوش زندگی رو میدیدم البته ک چیز بیرونی تغییر نکرده بود اما من سرخوش بودم نیاز ب تایید کسی نداشتم ادعا در اوردن نبود بی تفاوتی نبود ک از درون خودمو جر بدم تا مثلا مغرور ب نظر بیام واقعا نیازی ب دیده شدن نداشتم بعد از دیدن اون فایل چون خودم گوشی نداشتم و همه ی پولم رو ب کتاب میدادم ب داداشم گفتم تو گوگل یا اینستا دنبال اسم این مرد بگرد حتما از این حرفای خوب میزنه من حتی نمیدونستم ک تو این زمینه باورسازی استادانی رو داریم ک دوره دارن و راهنمایی میکنن همون شب اون استاد و تو اینستا دنبال کردیم و اون فامیلمونم تو روبیکا یکی از فایلهاشو ک جمله تاکییدی بود برام گذاشت و من اون فایل و کامل نوشتم و هرروز تکرار میکردم ک من روح بزرگ خداهستم و از این جمله های زیبای تاکییدی دیگه فیلم منفی ترسناک و عاشقانه ی ک اشک ادم و در میاوردن و نگاه نکردم و همه ی اهنگای منفی رو ک از بر بودم و حتی دفترم پر کرده بودم و پاره کردم و گوش نکردم تا اینکه ی دوره از اموزه های اون استاد رو خریدیم و ارتباط معنوی بسیار زیادی رو با خدا تونستم برقرار کنم یعنی سبک سبک بودم و این مسئله بود ک من فقط همه جا با همه ی مردم جر و بحث داشتم و ساعتها کل کل کردن ک من ی قانونی رو فهمیدم شمام بیاین این باورها رو جایگزین کنین و با اینک اون استاد خیلی تاکیید میکرد جر و بحث نکنین و راجب قانون حرف نزنین با اینحال من کار خودم و میکردم و هرروز بیشتر ترسهام بهم حمله میکردن ک فردا روز من موفق نشم چی بقیه چی میگن تازه اونا موفق میشن من همینجام و هرروز نگرانی و ترسهام با حرف زدن راجب قانون با دیگران بیشتر و بیشتر میشد و نگاه دیگران برام خیلی مهم شد و ارتباط معنویم با خدا ب کل قطع شد و تا چن روز بیشتر نمیتونستم اون دوره رو برم دیگه اگه حرف خوبیم میزدم بخاطر چشم و هم چشمی بقیه بود ک روم نمیشد بگم منم ناراحتم و افسرده ام مثل شما و درونن ب زهرای گذشته برگشته بودم و روابطم ب شدت ضعیف شده بود من خیلی راه ها رو برای جذب طرف مقابلم کردم کل سرمایه ی زندگیم رو خرج امامزاده و طلسم و دعا و پول دادن ب مشاوره های انگیزشی کردم قرعه کشی هام و حقوق ماهانه ام صرف همچین چیزای شد ک ب هیچ جای خوبی ختم نشد و دو روز رابطه ی عاشقانه ام تجربه نکردم اونقدر از درون خسته و عصبی و پر از ترس بودم و همیشه ام با اینحال برای بقیه حرفای خوب میزدم و نای نفس کشیدنم نداشتم و اونقدر از خودم کنده بودم ب این و اون داده بودم ک چیزی از خودم برام باقی نمونده بود دیگه منی وجود نداشتم و مشرک بودم…یه شخصی رو برای خودم خدا میکردم ی بتی میساختم و ب طرز عجیب و باور نکردنی از اون شخص ضربه میخوردم حالا میشد صاحب کارم باشه یا نزدیکانم و یا کسی ک بهش علاقه داشتم خلاصه من از درون یه انسان ناتوان و شکسته و داغون بودم و حتی برای خدا هم ادعای ادمی رو در میاوردم ک همه چی در زندگیم اکیه یعنی فکر میکردم عملکرد ب قانون اینه ک حرف منفی نزنی همین!بعدها با توکل ب خدا از محیط کارم بیرون اومدم و تا مدتها سر کار نرفتم و اونقدر از خدا هدایت و حمایت میخاستم و هرروز بخدا میگفتم تو دست منو بگیر توفکر زیباتر از این افکارم بهم بده تو بشو افکارم تو بشو احساساتم و توی یه برهه از زندگیم ک واقعا هیچی نبودم یعنی چیزی برای خودم نمونده بودم و چون فردی ک دوست داشتم منو نمیدید منم تموم شدم ینی فقط یه جسم بودم ک نفس میکشیدم البته اینو بگم ک سالها این فرد با رفتارهاش بهم عشقشو ثابت کرد درست بود ارتباط دوستی نداشتیم بااینحال خانواده هامون میدونستیم ک دوسم داره و بزودی نامزدی میشم من اونموقع هیچ کار خاصی بقول معروف دلبری نمیکردم اما این فرد ب من خیلی توجه داشت اما من پیش فرضهام و ورودی هام نامناسب بود و باور نمیکردم همچین کسی منو دوست داشته باشه اونو از خودم دور کردم و …برگردیم ب ادامه حرفام اره من چون اونو طی سالها خدای خودم کردم با نبودنش خدامم رفت شادیم رفت عشقم رفت همه چیم ..تا اینکه فایل شما رو دیدم ک راجب عشق و مودت بود و تو زمین پرادایس بودین و گفتین تو زمینی ک کویره نمیشه برنج بکاری باید بخدا بگی هدفت برنج کاشتنه تو هر زمینی با اون حرف تمام ترسهام رفت نگرانی هام و هرچیزی منفی ک درونم بود رفت چون اصل قضییه رو فهمیدم هدف من تجربه عشق شادی ارامش اعتماده حالا با هرکسیکه خدا برام در نظر گرفته..چقدر اروم شدم چقدر برای ذهنم مثال روشنی بود و دیگه نجوای نداشت چقدر روح و ذهنم با همون یه فایل هماهنگ شد و چقدر از خدا و شما سپاسگزارم استاد..زندگی بدون ترس و نگرانی از دست دادن برام بهشته برام بالاتر از هرچیزیه..و دیگه وقتی گفتین ک زندگی در بهشت رایگانه هر روز فایلها رو نگاه میکردم و میکنم چقدر دیدگاهم متفاوت شد چون اون شخصی ک من دوست داشتم تعصبی و از بُعد بدبینی بود ناخوداگاه همچین شخصیت ها رو دوست داشتم یعنی هرچیزی ک اون شخص بود حتی اگه یک باور اشتباه در مورد ثروتمندشدن ک دزدی باشه داشت منم اون باور و داشتم یعنی هرچی که اون بود و ویژگی هاش بود ناخوداگاه برام عزیزم بود بعلاوه هرکسی ک اون ویژگی ها رو داشت بازم اونام برام قابل احترام بودن ک بعدا فهمیدم بخاطر دوست داشتن اشتباهم بوده ک فکر کردم سلیقه ی من همچین شخصیتی هستش خلاصه بعد از چن ماه عضو سایت شدم و یه شخصی ک از قبل تو محیط کارم میشناختم با من تماس گرفت و بهم پیشنهاد کار داد و هر بهانه ای رو میاوردم ک سرکار نرم و بگم نمیام قبول میکرد با حقوق چندین برابر و گفتن پول اژانس رفت و برگشتتم میدم بعلاوه پورسانت و تایم های زیاد بیکاری..خلاصه منم یه نشانه گرفتم و اون فایل راجب ادمهای خوش شانس بود و با اون کفشهای زیباتون و اون اهنک زیبا تو محیط زیبای کریسمس تمپا با اون شادی بچه ها زیر فواره های اب و اون درختهای اکلیلی زیبا ک بقول شما جبران بشه یه جورایی بخاطر نبودن برف‌..و گفتین ادمهای خوش شانس از فرصتهاشون استفاده میکنن و منم بلافاصله قبول کردم و گفتم خدایا اگه تو میخای و میدونی ب نفع منه منو جوری هدایت کن ک وقتی بخودم بیام اونجا مشغول کار باشم و اینجوریم شد..استاد اونجا ب خدا گفتم ک میخام هزار هزار تومن این پولمو برای چیزی هزینه کنم که تو میخای استاد ب اندازه ای ک این پول برای من برکت داشت ک همه ی بدهی هامو پرداخت کردم و کلی خرید کردم و دوره ی زیبای عشق و مودت رو خریدم و اینم بگم صاحب کارم یه مرد بزرگ و شریف بودن و ایشونم انسانی بودن اهل مطالعه و بسیار پاک بسیار خوب بودن و اینم بگم چن ماهی ک اونجا کار کردم باورهام نسبت ب ادمهای بازاری بسیار تغییر کرد چون همه ی کساییکه اونجا کسب و کار داشتن برخلاف چیزی ک من سالها دیده بودم و باور کرده بودم انسانهای پاکدامن شریف و بزرگ بودن یعنی بغیر از بُعد مالی باورهام ب شدت نسبت ب افراد بازاری بهتر شد و بگم عالی عالی شد یعنی این صاحب کار من عشوه گری دخترا رو نمیدید هیچ کس و قضاوت نمیکرد هیچ دین و مذهب و سیاستی رو هیچ موجودیتی رو…یعنی خدا بهترین جاییکه میتونست منو ببره برای جایگزین کردن باورهای درست ک ب چشم خودم میتونستم ببینم و لمس کنم و تجربه کنم اون مغازه بود و خداروشکر میکنم و اینو الان دارم درک میکنم وقتی ک اونجا بودم با اینکه عضو سایت بودم و سریال زندگی در بهشت رو میدیدم ب یه حس بی تفاوتی رسیدم یعنی اون زهرای ناراحت یا عصبی یا خوشحال نبودم بدون هیچ حسی یعنی ب مرحله ای رسیدم ک میگفتم اگه اون شخصی ک میخاستمش الان بیاد بهم بگه دوسم داره و قصد ازدواجم داره خوشحالم نمیکرد میگفتم خب بگه دوسم داره اخرش ک چی یعنی هیچ چیز و هیچ کس برام مهم نبود حتی خودمم تا چن ماهی گذشت از این حس بی تفاوتی خسته شدم تو خلوت خودم میگفتم خدایا هدایتت کو؟؟؟کجایی پس؟کی قراره ک منم خوشبختی واقعی رو تجربه کنم ..این حسها برا موقعیه ک من دوره ی عشق و مودت رو نخریدم استاد من نفهمیدم کی از اون حالت ناراحت و افسرده در اومدم میدونم با دیدن سریال زندگی در بهشت بود اما چیزی نبود ک زور بزنم دفترها پر کنم و از این حرفا من فقط برام جالب بود نگاه میکردم ولذت میبردم و نفهمیدم کی ب حس بی تفاوتی 100درصد رسیدم یعنی منیکه میگفتم 800سال عمر از خدا میخام اون روزای بی تفاوتیم میگفتم خب خدام الان بگه موقع مرگته میگم اکی تمومش کنیم یعنی نسبت ب همه چی حتی خدام بی تفاوت بودم..تا اینکه هر روز دقایقی رو با خدا حرف میزدم ک کو کمکت کو توجه ات ب من و از این حرفا و هرروز میگفتم هدایتم کن ب مسیر درست و بعد ک دوره رو خریدم استاد چن روزی رو روی خودم تمرکزی کار کردم ..من عاشق ویوی تمپای شما بودم و ب سفری هدایت شدم ک اصلا قرار نبود من برم و رفتیم با ی خانواده ای ملاقات کردم سرشار از ثروت محبت توحید و عشق..و ویوی خونشون حتی رنگبندی تزئینی خونه ها همشون کپی خونه های تمپا بود حتی اون خونه بلند گرد مانندم تو همون زاویه دید بود و من چقدر از خدا بابت اون سفر سپاسگزاری کردم و اهنگ یارا توهم هوای ما دارا رو گوش کردم و بعد ب چیتگر رفتیم و خیلی خیلی خوب بود تمرکزم رو زیباییهای سفر بود تو مسیر هرچیز زیبایی رو میدیدم تحسین کردم و 9ساعت تو جاده بودن برام اندازه 9دقیقه بود و سلامتیم عالی تر شد و بطور معجزه چن بار دیگه ب مسافرت رفتم و یک هفته ب روستا رفتم و مرغ و خروس و اردک و طبیعت رو لمس کردم با نگاه متفاوت و زیباتر.. ازجاییکه فکرشو نمیکردم برام خاستگار اومد البته یسری چیزا رو ک من میخاستم نداشتن و از صمیم قلبم بخاطرش سپاسگزاری کردم و از فرداشم ی خاستگار دیگه برام اومد و من اونقدرم رو دوره تمرکز نکرده ام فقط گوش دادم و از حس عملکردن بیرون اومدم و فکر کنم فایل 5رو گوش میکردم که ی خاستگار دیگه برام اومد و همشون بینهایت ثروتمند بودن و چن روزه تصمیم گرفتم ک بیام از اول دوره رو گوش بدم با تمرکز 100درصد بااینکه هنوز دوره رو تموم نکردم دو روزه رو فایل روز اول کار میکنم و امشبم از جاییکه فکر نمیکردم بازم یکی ازم خاستگاری کرد …الان ارامش خیلی خوبی رو دارم نگاه خیلب خوب توحیدی رو دارم میسازم تا چن وقت پیش برای ثروت و محبت و عشق قدرت و ب بقیه داده بودم همیشه گله مند و پر توقع بودم الان مدتیع رو خودم کار میکنم و ثروت داره برام میاد و هدایت خدا و اطرافیانم توجه بسیار زیادی ب من دارن و بقول دوستمون ناراحت میشم با اینحال تو حس ناراحتی نمیمونم..تو افکارم باخودم حرفای مثبت میزنم و از نتایج میگم باورهای اشتبامو پیدا میکنم دیگه با هیچ کس تو هیچ زمینه ای بحث نمیکنم وقتی بدونم نسبت ب قانون مقاومت داره حتی خانواده ام حرص اینو نمیخورم کمتر ادمها رو قضاوت میکنم برای تایید شدن دیگران تقریبا هیچ کاری نمیکنم و دیدگاه بهتری نسبت ب خدا و قوانینش دارم سپاسگزار ترم چیزایکه لازممه بعنوان هدیه دریافت میکنم بدون اینکه بخام ب کسی بگم و هنوزم نجواها هست و تو کل روز میخاد خوراکهای قدیمی رو بهم بده و من باید خیلی بیشتر با لطف ووجود خدا همت ب خرج بدم و باورهای درست رو جایگزین کنم و استاد این حرفتون تو فایل دانلودی ها ب اسم الهام و شهود الهی ک گفتی خدا اجابتمون میکنه ب شرط اینکه مام خدا رو اجابت کنیم ب اندازه ای رو من تاثیر داشت ک نمیتونم با کلمه ها توصیفش کنم عاشقتونم با اینحال امیدوارم منم تو زندگیم نتایج خیلی بزرگی رو و بگیرم و با شما و مریم جان ب اشتراک بزارم و امیدوارم خدای هدایتگرم بزودی در شرایط و زمان و مکان مناسب دیدنمون رو برام فراهم کنه مشتاق دیدنتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خدای زیبای ها

    درود فراوان استاد عزیز و گرانقدر

    در قسمت عقل کل جستجو میکردم سوالات و جوابهایی که دوستان در زمینه پیدا کردن شغل کامنت کرده بودن که خداوند توسط یکی از کامنتها من رو دقیق هدایت کرد به بخش 37 گفتگو با دوستان دقیقه 15 به بعد و صحبتهای رزا عزیز!!!

    چه هدایت دقیقی شرایطی که رزا عزیز داشت قبل از تغییرات ،شرایط فعلی منه البته با داشتن یه پسر!! وچقدر خداوند مسیر رو درست به من نشون داد ! که نمیتونی از پله اول یهو بری پله دهم ،باید تکامل رو طی کنی حتی اگر مجبور باشی علی رغم تحصیلات یا حتی سابقه کاری که داری ،مشغول به کاری بشی که در حدو جایگاهت نیست ولی وقتی فقط وفقط خدارو داری نه هیچ عامل بیرونی، اگه میخوای زندگیتو تغییر بدی و بسازی که آینده زیبایی برای خودت و پسرت رقم بزنی باید توکل کنی اقدام کنی و تکامل رو طی کنی به جای توجه به چیزایی که نمیخوای به داشته های الانت توجه کن و شکرگزار باش راه باز میشه چون قانون جهان همینه ! خدایااااا شکرت بابت این هدایت

    ممنونم از رزای عزیز که تجربه عالیش رو با ما درمیون گذاشت که برای من راه گشا بود، ممنون از استاد عزیز بابت این فایل فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    وحیده گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    استاد دیوانه شدم دیوانه

    واقعا تنم گنجایش این قلبو‌ نداره

    رزای عزیزم عاشقتم

    استاد فایل از ابراهیم شروع شد و چقدر بی نظیر تمام شد

    استاد عزیزم واقعا شما تنها کسی هستید که من تو این سی سال زندگیم دیدم از توحید گفتید و چقدر عالی گفتید

    نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم و خدارو چجوری شکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    فاطمه رجبی گفته:
    مدت عضویت: 886 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز

    این فایل امشب فایل نشانه من بود یه حسی به من گفت برو و بزن روی مرا بسوی نشانه ام هدایت کن

    ومن چقدر لذت بردم از این گفتگو من قبلا این فایل رو گوش داده بودم وهمیشه رزا رو تحسین میکردم ولی امشب وقتی این فایل برای نشانه من اومد یهو دلم لرزید انگار خدا اومد وبا این گفتگو بامن حرف زد اخه من از دیروز شروع کردم روی دوازده قدم کار کردن ودیروز که ستاره قطبی رو انجام دادم صبح 5تا مورد نوشته بودم شب هر5تاش انجام شده بود ومن تو دفترم کلی از خدا سپاسگزاری کردم وازش خواستم که خدایا میخوام روز به روز بهت نزدیکتر بشم میخوام روز به روز تو رو تو وجودم بیشتر پیدا کنم بهش گفتم میخوام اون احساسی که استادعباسمنش میگفت تو بندرعباس راه می رفتم وبه پهنای صورت اشک می ریختم رو بفهمم حسش کنم من هم تجربه اش کنم .من دیشب تو دفترم چند صفحه ای با خدا صحبت کردم نمیدونم باورتون میشه یا نه دقیقا این جمله ای که رزا گفت من نوشته بودم تو دفترم نوشته بودم خدایا استاد میگه خدا آبی که به شکل ظرف تو درمیاد/نوشتم خدایا من بهت ایمان دارم من باورت دارم من تسلیم توهستم خدایا فقط تو بگو من چکار کنم توراه رو بهم نشون بده تو هدایتم کن مسیر رو بهم نشون بده خدایا من ضعیف وناتوانم من نمیدونم من نمیتونم تو خدایی تو میدونی تو میتونی . استاد اینا دقیقا جمله هایی که من دیشب برای خدا نوشتم تو دفترم وامشب دقیقا این صحبت ها دقیقا همونا بود واقعا دیوانه شدم اشک هام سرازیر شدن موقع دیدن این فایل این برای من نشانه ای بود از سمت خدا که داری مسیر رو درست میری عاشقتم خدای مهربونم. و از شما استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم تشکر میکنم ودستتون رو میبوسم که باعث شدین من خدا رو تو وجودم پیدا کنم واقعا حسی که الان دارم قابل توصیف نیست انگار تمام سلول های بدنم دارن میگن خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    pari گفته:
    مدت عضویت: 1355 روز

    سلام به استاد عزیزم🦋⚘

    استاد عزیز صحبتهای رزا رو گوش دادم عجب حرفهای قشنگی زد

    استاد من دیروز به طور اتفاقی و با یه الهام ک به من گفته شد یه دوره ۲۱ روزه پاکسازی افکار منفی رو شروع کن من هدایت شدم ناخوداگاه به این سمت

    دیشب از گروهم تو تلگرام خداحافظی کردم وتصمیم گرفتم ک شروع کنم در حالی ک نمیدونستم از کجا شروع کنم من امروز گروهامو ترک کردم و از صبح ک از خواب بیدار شدم دفتر جدیدی رو برداشتم و شروع کردم به شکر گزاری بابت زیباییها و داشته هایم من نوشتم و وارد سایت استاد شدم وبه قسمت مرا به نشانه ام هدایت کن رفتم و به قسمت club house هدایت شدم فایل رو باز کردم و حرفای رزا رو شنیدم اولین جرقه در ذهن‌من زده شد من اولین نشانه ام رو دریافت کردم

    رزا گفت ک من فقط شروع کردم و خواستم از خدا ک من نمیدونم چکار کنم! تو به من تصمیم بگیر! تو بگو کجا برم! تو راه رو نشونم بدم!

    من همون لحظه دفترم رو برداشتم و بالای صفحه نوشتم ک خدایا امروز اولین روز دوره ۲۱ روزه پاکسازی ذهن منه من به تو اعتماد کردم نوشتم خدایا من ب تو اجازه میدم تو منو ببری! تو راه رو نشونم بده! من نمیدونم چکار کنم !

    واین اولین روز دوره من بود ک حرفهای رزا و استاد عزیز منو هدایت کردن ک بهش اعتماد کنم و خیلی خوشحالم ک امروز حال دلم خوبه و ممنونم از استاد ک حرفهاش حرف حقه و یه دست خدای مهربونه ک ما رو در مسیر تکامل قرار داده

    از خدای خودم متشکرم ک تو این مسیر قرار گرفتم وپیشرفتها روحی ام رو به عینه میبینم

    من میدونم میتونم از هر لحاظی پیشرفت کنم و تا حدودی به مقصدم رسیدم و در ادامه راهم خواهم رسید

    خدایا عاشقانه سپاسگزارم ⚘⚘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: