گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-26 08:26:532024-04-27 07:35:59گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم استادی که هر روز بیشتر خدا روشکر میکنم که دارمش
سلام به خانم شایسته ی نازنینم و دوستان گلم
امروز میخوام از حال و هوای عجیبم بگم
حال و هوایی که اصلا نمی دونم چه جوری توصیفش کنم.
نمی دونم ، من چطور میتونم بندگی این خدا رو کنم .
یا به قول یکی از بچه ها ، خدا با ما چی کار کردی ؟
استاد این روزا ثروت بزرگی به دست اوردم
ثروت ارامش .
ارامشی که فقط بچه های این سایت درکش میکنن
انگار دیگه هیچی برام اونقدر ارزش نداره که بخوام بی خود و بی جهت فکرمو درگیرش کنم
مثلا به یه تضادی برخورد میکنم ، با خودم میگم که چی مثلا ، اینا یه چیزای خیلی مسخره ای هستن تو این جهان اصلا ارزش نداره و خیلی بیخیالم ،
خودم باورم نمیشه انگار الان راجع به یکی دیگه دارم مینویسم نه خودم .
دیروز که داشتم پسرم و میبردم دندونپزشکی کلی مسیر ، اشتباه رفتم و خدا شاهده اگه ادم قبل بود کلی حرص میخورد و ….ولی الان خیلی اروم و بی صدا همون مسیر و برگشتم و از یکی پرسیدم و بعد پیدا کردم مطب دکتر ،
جالبه تو اون مسیر که من دنباله مطب بودم ، منشی بهم زنگ زد گفت خانم دکتر دیر میرسه عجله نکنید ، نمی دونست که اصلا من عجله ندارم ، تازه داشتم با پسرم میگفتم و میخندیدم .
امروز رفتم نجاری ، چوبی که همسرم اندازش و گفته بود و برش دادن و من گرفتم ، وقتی به همسرم تحویل دادم متوجه شد اندازه رو اشتباه گرفته ، خب من باید ناراحت میشدم ولی خیلی بیخیال بودم
همسرم گفت دیگه پس نمیگیره بریده شده ، گفتم مهم نیست حالا یه کاریش میکنم ، ته دلم میگفتم خدا رو دارم
و رفتم نجاری ، تا اقاعه منو دید گفت چه شانسی داری من هیچ وقت این موقع تو مغازه نیستم جالبه چوبی که اندازش و دوباره دادم اونجا بود و تعویض کرد .
دقیقا یک روز پیش مادر همسرم اش پخته بود ( ما تو یه ساختمون هستیم و قابل توجه بعضی خانما ١۶ ساله با همیم و من با ارامش کامل دارم زندگی میکنم )
به بچه هام که اونجا بودن داده بود و وقتی من دلم خواست ، اگه قبل بود میگفتم چرا به من نداده و این حرفا ، ولی وقتی ذهنم شروع کرد به نجوا ، گفتم مهم نیست یه کاریش میکنم ،
خدا شاهده یک روز پیش این ماجرا بود که امروز همسایه برام اش اورد .
همسایه ی دو تا کوچه بالاتر .
وقتی میرم خرید واسه خونه همه ی فروشنده ها بهم احترام میزارن همه کمکم میکنم
انگار خدا همه رو مامور کرده تا حواسشون به من باشه .
این مثالایی که زدم یه قسمت کوچیکی بود که گفتم .
فقط میخوام بگم من این ثروتی که دارم و با هیچی عوضش نمیکنم .
امروز از ته قلبم از خدا میخوام که نزاره ازش دور بشم
من زندگی رو همه چیزمو فقط در کنار خدا میخوام
بدون اون هیچی بهم نمیچسبع
من فقط خدا رو میخوام
اخه نمی دونین چقدر با وجود اون دارم لذت میبرم .
خدایا شکرت که هستی
تو برام کافی ترینی .
تو هیچ وقت دیر نمیکنی .
تویی تنها دوست و رفیق و یارو و پدر و مادر و همه کس من فقط تویی.
بنام خداوند بخشنده مهربان خدایا شکرت بابت اینکه این باور رو درام. که خداوند هیچ وقت به من پشت نمیکنه وشب روز برای این باور از خداوند سپاسگزاری میکنم چرا چون از قلب م آگاه هست خدایا افکاری که الان دارم ونتیجه ای که الان دارم ودلیل شرک های که الان دارم به خاطر عدم آگاهی بوده من مثل یک بچه ای هستم که تازه به این دنیا اومد می خواهم موحد باشم یکتا پرست وبا تمام وجودم می خواهم باورهای رو توحیدی بسازم خدایا شکرت چقدر خوشحال شدم با حرف استاد که گفتن توحیدی شدن هم تکاملی وچقدر این احساحس به من حس آرامش میده خدایا می دانم که تو از قلبم من آگاهی حتی توحیدی شدن وزندگی کردن تو را هم بلد نیستم خ آیا من ضربه بسیار سنگینی تو زندگیم به خاطر شرک به خاطر وابستگی عاطفی به خاطر غرور خوردم خودت یارو یاور من باش،خودت بهم بگو شجاعت وتوحید درمن ایجاد کن خودت با توجه به انتخابی که برای کردی ناخودآگاه که پیرو راه ابراهیم باشم تکاملش،رو در شخصیتم جاری کن من هیچی نمی دانم فقط تنها می دانم با یا ساختن توحید دوست دارم به هر آنچه که می خواهم برسم دوست دارم اول توحید رو درون زنده کنم وشکل بدم. وبسازم وهمراه با اون به ثروت وسعادت خوشبختی خدایا من نمی دانم تو قدرت داری خدایا مرا جدا کن از وابستگی های مادی ودل بسته به خودت کن خدایا چخ کسی تا حالا همچون آروزهای به درگاهت کرده من خودم رو لایق این می دانم که تمام پی واحساحس زندگیم رو خدای در ذهنم بسازم که همه چیز رو بر من آسان کند خدای که در قران به صفات خوبش رسیدم خدایا من یک بنده بی سواد وآگاهی هستم این علم واین آگاهی رو توبههم بده که با هستی تو یکی بشم دفتر از الهمات تو واز قدرت تو بنویسم واون دفتر رو با اشک شوقم خیس کنم خدایا من صادقانه تمام حرف هایم رو بهت زدم نه حرف قشنگ عین واقعیت دلم گرفته به غیر از تو هیچ کس رو ندارم نه خواهر نه برادر وهمسر نه فرزند ودوست وهیچ ریس ومهندسی ونه هیچ قدرت دیگه با من به پیش تو نمی آید تنها من مجرد ویکی تنها به درگاهت میایم خودت کمک کن خودت رو طوری در ذهنم شکل بدم که به من احساحس آ امش بدی که به من عزت نفس بدی که به اعتمادبه نفس بدی که به افکار توحیدی واندیشه مثبت بدی که به من احساحس ارزشمندی که باهاش به دنیا اومدم رو زنده کنم چون اون روح توهست که با باورهای غلط جلوی این روح نا محدود رو گرفتم خودت جدا کن تا روحم آزاد بشود خدایا قدرت تو تایید وتحسین میکنم خداوند برای من همیشه مثل نوری قدرتمند می مونه کع مثل جریان برق است رنگی نداره وبسیار قوی وقدرتمند برخلاف بر ق اگر دست بزنی کشته میشی هرچقدر که بهش نزدیگ بشی یعنی دکمه اون نور توی وجودم خودم هست خدایا خودت کمک کن اون دکمعی توی وجودم هست وسال ها خدای به اشتباههبرای ساختن که هیچ خوشایندی برایم ایجاد نمی کرد حتی از ترس خودم رو هم عذاب می دادم من اون خدای من نیست مندنمی خوام همچون خدای برای خدای کند خدای که فقط برای توهم ایحادکرد من نیاز دارم بهرخدای که وجودم رو بیدار کنه جواب ناتوانایی هایم رو بده شرک هام باهاش از وجودم پاک نم وجودم رو بیارت کنه مرا نورانی نکنه به من انرزی ذهنی وجسم بده هوشیاریم رو بهم برگردونه چون اقرار میکنم این وابستگی ها واین ترس ها واین شرک ها انچان هوشیاری من رو آوردن بودن پایین که حتی نمی تونم درست فکر کنم اینقدر بدبینی ب ای من ایجاد کردن که نتیجه اش همین زندگی هست که دارم همین ومی پذیزم حاصل کانون توجه ام خودم بوده به خاطر عدم آگاهی نه آگاهی والان از خداوند می خوام دستم رو بگیره واقعن می خوام تعغیر کنم می خواهم تعغیر توحیدم رو هم تکاملی برم جلو می خواهم روی خودش حساب کنم نقطه امید من اینجاست که این شجاعت رو درون خودم می بینم که استمرار داشته باشم تا مسیر توحیدی شدن رو تکاملی طی کنم من عکس میگرم از کامنت های که می نویسم که بعدا بیام واز نتایج ام بنویسم از عزت نفسم واز ایمان از توحیدیم واز درآمدم که گفتم من هیچ کاری نمی تونام انجام بدم فقط با الهمات خداوند واون قدرتی که درمن ایجاد وبیدار وهوشیار میکنه تجربه این رودرام که خداوند توی همچون تضادی انچان دست مرا گرفت که خودم باور نکردم خودم به خاطر عدم آگاهی ناصادقی کردم خداوند هیچ وقت خسته نمیشه ومن هیچ وقت مسیر توحیدم رو ول نمی کنم آخرش مردن هست اگر قرار بمیرم با شجاعت وباز عزت میرم پیش خداوند پس خداوند خودش مسیر رو نشونم میده اون خدای که توی ذهنم به خاطر عدم آگاهی شیطان ساخته بود یک خدای سخت گیر می خوهم به یک خدای تبدیل بشه توی درونم که همه چیز رو برمن آسان کنه می خواهم از مقدساتی که در وجودم گذاشته بیدار وهوشیار وسپاسگزاری کنم
به نام خداوند رزاق
قدم 116
چی بگم از این فایل که هربار گوش دادنش حالمو دگرگون میکنه و اشکم جاری میشه.
چقدر همزمانی درستی که از ابراهیم و ایمانش به خدا صحبت کردین و رزای عزیز از نتایج خودش از تسلیم بودن و توکل کردن گفت.
گاهی به زندگی حضرت ابراهیم فکر میکنم این انسان چه باور توحیدی داشت که زنو بچش رو در بیابان به خداوند سپرد. چه ایمانی که بت ها را شکست و با مردم نادان رو برو شد و حتا در موقع انداختنش به اتش تسلیم پروردگار بود و خودش بود و خدای خودش
این ها باید به من درس بده موقعی که تسلیم هستم درها باز میشه . موقعی که تسلیم شدم اون موقع بود که از اوارگی و بدبختی توی شهر غریب نجاتم داد. و چندوقت پیش همین اتفاق در زندگی پدرم افتاد وتسلیم شده بود و بطور معجزه اسایی درها براش باز شده بود و من از نزدیک دیدم و ایمانم به این نیرو خیلی قوی تر شد
زندگی من . استاد . رزا و تمام ما پر از این معجزه های خداست . همیشه راهی هست . خداوند چاره سازه . نه در وقت مشکلات در تمام لحظه های زندگی باماست . کسی که جهان را ساخته و با این نظم مدیریت میکنه و معجزه هاش رو دیدم باید به این نیرو اتکا کنم و به دست خودش بسپارم که بهترین سازنده هست .
به میلیارد ها انسان روزی میده تمام هستی را در بر گرفته و برگی به اذن خداوند نمیوفته. این روزها به این حقیقت رسیدم که واقعا خداوند داره کارهای من رو انجام بده و من بدون هیچ کاری فقط دارم لذت میبرم و از جاهای مختلف برام میرسونه و برکت و نعمت در زندگیم جاری هست . خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
توحید: اصل و اساس خوشبختی است هر زمان بر روی دیگران حساب کنیم: اتفاقات ناجالب برای ما رخ خواهد داد
حضرت ابراهیم به دلیل موحد بودن و مشرک نبودن اسوه تمام پیامبران بود
تفاوت حضرت ابراهیم با دیگر پیامبران :
تنها در شخصیت توحیدی او بود و قرآن: همواره به اشکال مختلف با مثال های متعدد توحید را اصل و اساس دانسته است همان گونه که خداوند می فرماید:
مومنان باید تنها بر خداوند توکل کنند و یا خداوند برای مومنان کافی است
توحید در یک کلام به معنای: قدرت ندادن به عوامل بیرونی و فقط قدرت دادن به خداوند و نه هیچ عامل دیگری است
عامل بیرونی مانند: پارتی والدین رئیس جمهور کشور خاص …. و نسبت دادن خوشبختی و موفقیت به این عوامل است
توحید یعنی: هیچ عامل بیرونی در کار نیست و توکل تنها باید به خداوند باشد که: به ما قدرت عطا کرده تا زندگی دلخواه خود را خلق کنیم
درک بحث توحید: کاملا تکاملی است به میزانی که توحیدی تر عمل کنیم: نتایج ابراهیمی تری کسب و به میزانی که مشرک باشیم و دیگران و عوامل بیرونی را در موفقیت خود دخیل ببینیم: نتایج نامناسبی خواهیم گرفت
به هر کسی تکیه کنیم: ما را رها کرده پشت ما را خالی و از پشت به ما خنجر خواهد زد
هیچ کسی نیست که: مجازات شرک را تجربه نکرده باشد
برای دستیابی به اهداف:
مسیر تکاملی خود را به درستی طی کنیم از همان شرایط و امکانات کنونی در دسترس خود آغاز کنیم و باور و ایمان داشته باشیم: خداوند ما را به مراحل بالاتر هدایت می کند اما چه زمانی؟
زمانی که قدم اول را برداشته و به خداوند اعتماد داریم ان گاه: خداوند ما را هدایت می کند
نگاه مثبت و سپاس گزارانه در هر شرایطی: باعث رخ دادن اتفاقات خوب شده و درها برای ما باز می شود
اگر مسیر درست را ادامه داده و خداوند را به عنوان تنها منبع رزق و روزی قبول و تنها به خداوند توکل کنیم و بدانیم که ما هیچ چیز نمی دانیم و تسلیم باشیم و اجازه دهیم خداوند ما را هدایت کند: پاداش های بسیار بزرگی از خداوند دریافت می کنیم
باید تسلیم باشیم و به الهامات خداوند حتی اگر به ظاهر غیر منطقی باشد: عمل کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام الله یکتا
صبح دارم میرم سر کار(مغازه دارم) بهم میگه از این خیابون برو و من گوش میدم بعد میگه برو توی این خیابون و من میرم و بعد میگه حالا نزدیک خونه ی خواهرتی برو یه سر بهش بزن و من میگم چشم میرم یک ساعت پیش خواهرم و بعد که میام مغازه،میبینم که برق رفته بوده و اگر من از اول اومده بودم اینجا اصلا برق نبوده که در برقی رو باز کنیم و پشت در توی گرما اسیر میشدم
دارم میرم خونه میگه پنیرم بخر میگم چشم میرسم خونه میبینم پنیر نداشتیم و دخترم که 5 سالشه میگه من میخوام امشب پنیر بخورم
مشتری توی مغازه خیلی تخفیف میخواد بگیره و من چاره اش رو نمیکنم همون لحظه میگم خدایا من نمیتونم از عهده ی این مشتری بر بیام خودت درست کن،بعد همون لحظه اون همراهش بهش میگه که ایشون اصلا تخفیف نمیده پول رو بده بریم کار داریم و با احترام این اتفاق میافته
بچه رو میبرم پارک تا زمانیکه میترسم دائم دنبالشم و کنارشم و وقتی که دیگه خسته میشم از بس دنبالشم و میگم خدایا من دیگه نمیتونم دنبالش بدوم و خسته شدم میدمش دست خودت،بچه میاد و جلوی چشم من بازی میکنه و خیلی راحت در عرض چند دقیقه میگه خب بریم خونه
به اندازه ای که تسلیمم خیر میبینم و به اندازه ای که گوش نمیدم خیر نمیبینم یا دور میشم از خیر و برکت…
مثالهای پیش پا افتاده زدم که عامیانه است،و میخوام بگم از کوچکترین چیزها ما رو هدایت میکنه چه برسه به کارهای بزرگتر
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
از فرمانروای کیهان میخوام که من رو از تسلیم شدگان و شکرگذاران قرار بده
استادددد استاددد
اصلن دیوانه شدم من با این فایلای توحیدی شما
ینی خدا چقدر قشنگ من رو هدایت کرد
روزی که ناتوان شده بودم و به عجز رسیدم صداش کردم چیکار که بامن نکرددد همه کس شد برای من و چقدر قشنگ به دلم انداخت فایلهای توحیدی رو گوش بدم
چقدر این بخش از شعر تویه سرم زمزمه میشه
من به مردم داشتم روی نیاز
غافل از اینکه درحق بود باز
اشک استاد از چشمانم سرازیر میشه بخدا که توحید همه چیه تویه فایلاتون استاد توحید میشنیدم ولی میگفتم نبابا من که موحد م شرک ندارم که اما بقول حدیث پیامبر شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل سیاهی شبه
غافل بودم که وابستگیم تویه رابطه عاطفیم شرک بود غافل از اینکه اون ناخواسته های زندگیمومقصرش بقیه دونستن شرک بود غافل از اینکه تکیه به دوست و بقیه شرک بود روزی که تنها شدم تنهای تنها اونجا بود که خدارو پیدا کردم درست مثل رزای عزیز
چقدر با همه وجودم حرفاتو درک کردم
و گفتم خدایا من نمیدونم من نمیتونم تو هدایتم کن و تویه همه چی هدایت خواستم تویه همین فایل گوش دادن که خدایا چه فایلی رو گوش بدم الان؟ومدتهاس بهم میگه توحید توحید …
این چیزیه که باید روش کار کنی
وخدا میدونه از وقتی فایلای توحیدی گوش دادم چه آرامشی دارم چقدر ترس و نگرانیم کمترشده
واقعا استاد الان بحث تکامل تویه توحید میفهمم
و لازمه تا آخر عمرم روش کار کنم
برای من توحید همه چیزه خدایا اصلن نمیدونم چطور شکرتو بجا بیارم
استاد عاشق کلامتم با چشمای گریونم از شدت شوق زیاد اشکم جاریه میگم
واقعا خداوند همه کس می شود مارا
به شرط ایمان
ایمان همه چیز ایمان به خدا تسلیم بودن و شنیدن هدایتش و عمل به اون
استاد عاشقتم باهمه وجودم ممنون که شما الگوی منی شما انسان توحیدی هستید خدا بشما سلامت آرامش و عشق بیشتر بیشتر ببخشه باهمه وجودم دوستون دارم
ودوستان بهتون پیشنهاد میکنم فایلای توحیدی که تویه دسته بندیا هس بخدا که درونتون یه جهادی بنا میکنه که نگو ونپرس به راستی که توحید اصل
سلام رزای عزیزم ، فکر کنم بار سومم هست دارم گوش میدم و هربار گوش میدم با حرفات اشکم در میاد ، من نتایج خیلی دوستان گوش دادم نمیدونم چرا داستان تو انقدر قلب منو میلرزونه . شاید اون تنهایی عمیقی که داری رو من دارم تجربه میکنم . اما تو خیلی توحیدی تر هستی ، واقعا برام یه الگو شدی ، یه الگو ، مطمنم اون جدایی برای شکستن اون وابستگیت بوده ، گفتی من ادم وابسته ایی بودم اما خدا از تو ی دختر شجاع و قوی ساخت ، مطمنم هروز موفق ترم میشی
میخوام مثل تو توحیدی بشم ، توحید واقعی
ی وقتایی فکر میکنم من خدارو بخاطر این دوست دارم که منو بخواسته هام برسونه .
مثل بچه ایی که باباش پول بده دوستش داره نده دور باباش نمیره ، گاهی خجالت میکشم خدارو واقعی نمیپرستم
امروز دوباره خیلی بهم ریختم اما هربار فایل تورو گوش میدم انرژی عجیبی میگیرم .
توحیدت
خوشبینی تو
شکرگذاریت از سیب تو یخچال
طی کردن تکامل
شجاعت
تو بدترین روزها و تنهایی
مگه میشه خدا اینارو ببینه و نتیجه نده ، گاهی میگم واقعا دم خدا گرم که این قوانین چیده ، چون واقعا ناعادلانس یکی مثل رزا اینجور با نفسش بجنگه و یکی دیگه بیافته رو تخت زار بزنه و به موفقیت برسه . خیلی احمقانه و خنده داره اما خود من گاهی دقیقا همین جور احمقانه رفتار میکنم . و تحملم تموم میشه و کم میارم .
اما خدا خوب میکنه که احساساتی نمیشه ، خدا بهترین معلمه
رزای عزیزم از صمیم قلبم بهت افتخار میکنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و دوستان هم فرکانسم
استاد جان سایت شما مثل کتاب حافظ میمونه برای من .
من هر وقت سوالی توی ذهنم میاد سریع میام داخل سایت
میگم خدا جونم کدوم فایل گوش بدم که جواب سوالم رو بگیرم
امکان نداره اون چیزی که میخوام نباشه
ممنونم از رزا عزیز که اینقدر زیبا صحبت کردن و چقد صحبتهاشون کمک کننده بود
به نظر من همه چی توحید هست
وقتی توحید رو قشنگ درک کنی و همه چیز رو همه جوره به خدا بسپری
خدا خیلی قشنگ برات میچینه
وقتی تسلیم خدا باشی وقتی فقیر در برابر خوبی های خدا باشی خدا دستت رو میگیره میشه راهنمای مسیرت
اون موقع خودش بهترین مسیر رو برات مشخص میکنه
بهترین اتفاق ها برات رقم میخوره
خدایا تسلیمم در مقابل تو
خدایا فقیرم در مقابل خوبی های تو
خدا جونم ازت بی نهایت نعمت میخوام
چون هر چی بیشتر ازت بخوام ایمانم قوی تره
چون میدونم تو باید به من نعمت بدی چون میدونم اینقد فراوانی نعمت هست که کفره اگر من ازت نخوام
تو نعمت آفریدی برای من پس بی نهایت نعمت به من بده
خدایا شکرت که وجودت رو حس میکنم خدایا خودت دستم رو بگیر
سلام و درود فراوان بر همه ی دوستانی که در این مدار و در این سایت حضور دارند. امروز روز 116 از دوره روزشمار تحول زندگی من است و واقعا چیدمان این فایل ها و این نظم فوق العاده است و کار ذهن نیست و 100 درصد مطمعن هستم خانم شایسته عزیز با توجه به هدایت های درونی خودشون چیدمان این دوره را انجام داده است که به این شکل جادویی است و مانند یک پازل کنار هم قرار میگیرد. همچنین سپاسگزارم از استاد نازنینم بابت اینکه به ندای درون خودشون گوش دادند و این فایل ها رو یکی پس از دیگری ضبظ کردند و باعث شدند تبدیل به یکی از دستان عالی خداوند بشوند که با فایل های خود چراغ درونی ما را روشن کنند تا بیدار شویم و حرکت کنیم. من حقیقتا همین دو روز پیش بود که با خودم گفتم استاد همیشه میگه که برای نتیجه بهتر عزت نفس خیلی مهم است و با ذهن منطقی خود اقدام به خرید دوره کردم و دیروز هم یکسری اتفاقات به ظاهر ناجالب افتاد که الان میفهمم خیر بوده داخلش. و هر سری این مدل اتفاقات میوفتد بیشتر ریشه این باور که الخیر فی ما والقعه را در ذهن خودم میدوانم. خیریتش اینجا است که امروز به این فایل رسیدم و دیروز هم فایل 115 را گوش دادم که در رابطه با خودباوری و مسیری که دوست داریم برویم تا به ثروت برسیم و چگونه مولد ثروت باشیم بود. اول از همه چقدر لذت بردم از مسیری که رزای عزیز طی کرد و تکامل خود را قدم به قدم سانت به سانت طی کرد و هیچ وقت فراموش نکرد که اصل چیست و چه کنترل ذهن عالی ای واقعا امیدوارم به همه ی خواسته هایت برسی و با تمام وجود لذت بردم. من با بازگو شدن این جمله استاد ((من نمیدانم، تو به من بگو خدا)) توسط رزا ی عزیز به یک جرقه درون قلبم رسیدم که آقا تو اصلا گذاشتی خدا هدایتت کنه برای خرید دوره؟ مگه همیشه بهترین نتیجه رو هدایت خدا نمیده پس چرا با ذهن منطقی دوره خریدی؟ چند بار تاحالا با ذهن منطقی تصمیم گرفتی و متوجه شدی اون کار قلب و ندای خداوند که منطقی هم نبود نتیجه بهتری داد؟ سریعا فایل تموم شد گفتم عذرمیخوام باید نتیجه میگرفتم و به خداوند گفتم عزیزدل من نمیدونم واقعا چیکار کنم تو میدانی خواسته هایم چیست دقیق میدانی هدایتم کن. بعد حس کردم باید کامنت هارو بخونم رفتم و اولین کامنت را خوندم که جناب مسعود محمدی نوشته اند. داخل کامنت از دوره دوازده قدم اسم برده بودند و حتی نوشته بودند ابتدا فایل های قبل دوره را باید میدیدم گفتم اجازه بده همین کار را بکنم. استاد همیشه میگه زبان نشانه ها برای هر فرد منحصر به فرد خودش است. برای من 90 درصد اوقات با اعداد رند است. ممکن است پلاک ماشینی رند باشد یا ساعت یا هزار جور دیگه ولی خداوند بهم نشون میدهد. ناخوداگاه بعد از این صحبت ها درون خودم چشمم به ساعت افتاد و به به ساعت 07:07 صبح بود و دیگه چجوری خداوند به من بگه واضح تر از این. فقط باید بخوای انجام بدی خداوند یک جوری بهت میفهمونه چجوری که هیچ کس دیگری نمیتواند. پس بدون درنگی دوره عزت نفس را ریختم داخل هارد و دوره دوازده قدم ، قدم اول را خریداری کردم و هنوز هم دانلود نکردم خواستم اول کامنت بنویسم و سپس دانلود کنم و امید به خدا از این دوره زیبا استفاده کنم. و در کلام اخر من از زمانی وارد سایت شدم که 16 سالم بود تقریبا 5 سال قبل و ان موقع شروع دوره سفرنامه بود و میدانم که این دوره همزمان با دوازده قدم بوده. خانم شایسته عزیز من نمیدونید چقدر این سفرنامه که شما ضبط کردید تاثیر مثبت گذاشت داخل زندگیم من بالای 8 دور کامل این دوره را دیدم و الان هم در دور 9 ام هستم هر سری با هر جلسه نکات زیبا یاد میگیرم، باور کنید اشک از چشمانم ناخوداگاه جاری میشود که حتی دلیلش هم نمیدانم. خیلی سپاس گزارم بابت همتی که به خرج دادید و با این زیبایی این دوره را اماده کردید. من همان سری اول که دیدم تصمیم گرفتم موزیک های استفاده شده را دانلود کنم و فایل هارو از تصویری به صوتی تبدیل میکردم بعد اون بخش موزیک رو کات میکردم (نمیخواستم دانلود کنم که صدا و حال و هوای سفرنامه داخل اهنگ باشه) الان یک پوشه دارم که حدود 90 اهنگ هست که لابه لای اینها صدای زیبای شما استاد عزیز و حال و هوای سفرنامه هست. زمانی که حالم یک مقدار بد میشود کافی است یکی از این اهنگ ها رو گوش کنم و در حین گوش دادن ان ناخوداگاه کل سفرنامه مانند یک فیلم دور تند از جلو چشمام میگذرد و مجدد اشک شوق است که جاری میشود و حالم در عرض 5 دقیقه دگرگون میشود. انقدر سفرنامه تاثیر داشته که بخوام بگم 1000خط کامنت میشود. من حتی یک دفتر خریداری کردم و در دور 4 بود که اقدام به نوشتن زیبایی ها کردم هر چه باشد از درختان صورتی رنگ زیبای قسمت 4 تاااااااااااااا چمن کاری ها و تابلو زیبای فلوریدا که تو راه برگشت به پارادایس در قسمت 88 بود تا رودخانه زیبای بغل برجتون داخل تمپا قسمت 1. الان حجم این دفاتر انقدر زیاد هست که میتونم بگم دفاتر سفرنامم حجمشون اندازه یک کشو بزرگ شده. امیدوارم روزی برسد که مهاجرت کرده باشم و با گل و کوله باری از نتایج و حال خوب خدمت شما و استاد عزیز برسم. به امید دیدار در آن روز
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
از وقتی که از خدا خواستم تعهد بیشتری برای کار روی باورهام بهم بده، خواستم که فعالیتم رو توی سایت بیشتر کنم و کامنت هایی که میذارم هر روزه باشه. میخواستم دیشب برای این فایل کامنت بذارم که تشریف فرمایی یه مهمون عزیز، مانع از این کار شد و من هم این رو به فال نیک گرفتم… و این شد که افتخار کامنت گذاشتن روی این فایل امشب به من داده شد…
من دوره 12 قدم رو دو سه سال پیش خریدم و تا قدم 8 رفتم. دو سه باری هم تصمیم گرفتم از نو شروعش کنم اما هربار حس می کردم این شکل از کار کردن روی دوره، اون چیزی نیست که استاد میخوان. در واقع استاد عباس منش به مانند وحی منزل به این آموزهها نگاه میکنن و من هم اگه قصد دارم زندگیمو عوض کنم، باید جز این که به دقت روی این فایلها کار کنم، راه دیگهای نداشته باشم.
برای همین گفتم این دوره که به نظر من جادویی هست رو از اول شروع کنم اما قبلش به سراغ فایل هایی که در مورد این دوره هست برم و فایل های دانلودی رو بررسی کنم که رسیدم به این فایل فوق العاده. داستان دوست عزیز و خالصی به نام «رزا» که بارها در کامنت بچههای سایت تاثیری که از کلامش گرفته بودن رو خوندم….
و فایل قسمت 37 گفتگو با دوستان رو برای بار چندم گوش دادم اما این بار انگار صحبت های رزا جنس دیگه ای برای من داشت. حتما به خاطر تلاش اندکی که برای کار روی ذهنم انجام دادم بوده که الان خداوند من رو مهمون به دریافت ادراکات بیشتر از این فایل کرده.
چقدر صحبت های رزا در این فایل تکان دهندس… و چقدر برای کسی که باور کنه که خداوند در هر لحظه هدایتش میکنه، این صحبت ها شنیدنیه. دو بار با شنیدن صحبت های رزا اشک ریختم و چقدر خدای خودم رو برای این اشک های گرانبها سپاسگزاری میکنم.
رزا کسیه که اگه یه روز ببینمش حتما بخاطر این الگو بودنش در عمل به قوانین استاد و اجرای توحید در عمل بغلش می کنم و از درس هایی که بهم داده براش میگم و ازش سپاسگزاری میکنم.
کل داستان رزا که به زیبایی و با بیان شیوای خودش عنوان کرد پر از درسه. پر از نکاتی که یاد گرفتنش برای کسی که میخواد در مسیر توحید حرکت کنه الزامیه.
اما یه بخش از داستان رزا برای من خیلی نکته داشت. و حتی استاد هم به این بخش اشاره کردن.
رزا گفت:
«وقتی من بخاطر عمل به الهامم رفتم و توی اون رستوران گارسونی کردم، یک نفر بهم گفت تو با مدرک معماری اینجا چیکار میکنی؟ بیا من به یه نفری که شرکتی در زمینه معماری داره معرفیت کنم و بری اونجا مشغول به کار بشی. و این در حالی بود که من ماهانه 30 تا رزومه می فرستادم ولی هیچکس بهم جواب نمیداد. حتی جواب نه نمی شنیدم که دلم به شنیدن جواب خوش باشه.
تا این که وقتی رزومه خودمو برای این جایی که این شخص معرفی کرد فرستادم، اون ها بهم گفتن «نه! ما نیرو نمیخوایم!». در این زمان من بسیار خوشحال شدم و پیشرفت خودمو در این که حداقل جواب نه رو دریافت کردم، دیدم. با خودم گفتم قبلا کسی من رو تحویل نمیگرفت اما الان حداقل جواب نه رو شنیدم.
سعی کردم احساسمو خوب کنم و این پیشرفت رو نشونه کار کردن روی قانون و عمل به الهاماتم ببینم. سه روز بعد، همون کسی که بهم گفته بود نیرو نمیخوایم گفت یکی از نیروهامون رفته و ما الان به شما نیاز داریم. می تونی دوشنبه بیای سرکار؟! و اینطوری من وارد اون شغل شدم.»
این بخش از صحبت های رزا مورد توجه خیلی از افراد قرار گرفته بود و تحسین ها شده بود که باریکلا به رزا! این که سعی کرد در اون زمان نگاهش رو به اون جواب نه، مثبت نگه داره کار بزرگی بوده و من هم دقیقا بر این باورم.
اما من از یه زاویه دیگه هم رزا رو تحسین می کنم و بهش آفرین میگم و میدونم اگه الان من در اون شرایط باشه، قطعا بازی ذهن رو خواهد خورد.
کجا؟!
اون جایی که رزا جواب رد شنید، با خودش گفت خداروشکر! همین که جواب نه شنیدم یعنی پیشرفت.
ولی من اگه بودم، ذهنم میگفت خب این که طبیعیه! جاهای دیگه جواب ندادن چون منو نمی شناختن. اما این جا جواب رد دادن نه به این خاطر که من روی خودم کار کردم! بلکه به این خاطر که معرفی شده توسط اون شخصی که من رو توی رستوران دیده بود، بودم! یعنی چون یه نفر منو معرفی کرده بود بهم جواب رد دادن. وگرنه اگه معرفی شده نبودم جواب رد هم بهم داده نمیشد!!!
این نجوایی بود که در همون لحظه توی ذهن من گفته شد و گفتم ای دل غافل! واقعا چقدر ذهن در پرت کردن حواس من از توحید، جلوتر از منه وقتی که میخوام همه حواسمو روی توحید بذارم.
نمی دونم این نجوا در اون لحظه به ذهن رزا رسیده یا نه. اما کافی بود همین نجوایی که به ذهن من اومد در اون لحظه به ذهن رزا هم میومد و اون بهش توجه می کرد. هیچی دیگه!
اون تسلیم اون نجوا میشد و احساسشو خوب نمی کرد. و به تبع اون سه روز بعد هم بهش تماسی برای استخدام در اون شرکت گرفته نمیشد. در واقع چرا تماس گرفته شد؟! چون رزا بعد از شنیدن اون «نه»، حالشو خوب کرد.
این کامنت رو گذاشتم تا بگم همه چیز ذهنه! من اگه بتونم ذهن خودمو خاموش کتم و توجهمو بر روی قلب بذارم و ندای الله رو جایگزین نجوای شیطان کنم، حتما در زندگی به بهترین خوشبختی ها خواهم رسید.
رزای عزیزم. خیلی از داستانت لذت بردم. امیدوارم یه روز بتونم از نزدیک بیام و در مورد معجزاتی که با عمل کردن به توحید در زندگیت رقم زدی باهات صحبت کنم.
سپاسگزارم از استاد عزیزم که به الهامشون که از زبان خانوم شایسته گفته شد عمل کردن و این فایل فوق العاده رو در کلاب هاوس برای ما آماده کردن.از خانوم شایسته هم برای بیان این که این فایل آماده بشه کمال سپاسگزاری رو دارم. و همینطور از شما دوست عزیزم برای زمانی که در اختیارم قرار دادی و کامنتم رو خوندی سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1403/4/31
22:41