گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-26 07:11:212024-04-29 10:10:21گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواستهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم
خیلی وقت بود که روی فایل های رایگان کامنت نمیذاشتم ، اما بعد از شنیدن این فایل احساس کردم که باید بیام و بنویسم .
استاد حقیقتش وقتی درک شما رو نسبت به قانون ، نسبت به تضاد ها میشنو لاجرم تحسینتون میکنم ، توی همین فایل اینکه چطور تکامل رو توضیح دادید حتی توی تضاد ها تحسین برانگیز بود .
این نگاه که خداوند ممکنه از من بخواد فرزندم رو یا عزیزی رو بخوام قربانی کنم چقدر وحشتناکه تا اینکه بگم نه انقدر قبل از این مراحل طی شده تا الان این انقدرا هم وحشتناک نباشه ، چون یه کنترل ذهنی پشت تضاد های گذشته بوده .
چیزی که خیلی از آدما متوجهش نیستن یا هستن به زبون نمیارن ولی استاد خیلی خیلی روش تاکید داره ، قانون تکامله، این چیزیه که من توی این یک سال و چند ماهی که دارم روی دوره های استاد کار میکنم به اندازه ی سطل خودم درکش کردم . اینکه آقا جان قرار نیست همین امروز خدا همون آزمایشی رو بخواد از تو بکنه که از ابراهیم کرد؟ابراهیم خیلی روی خودش کار کرده بود و تضاد هایی که براش پیش میومد فوقش دو سه برابر خودش بوده نه منی که تازه دارم روی خودم کار میکنم و تضاد خاصی هم تو زندگیم نداشتم یهو خدا بگه پاشو برو بچه تو قربانی کن ! خب اصلا اینطوری که من شک میکنم به همه چیو اصلا از مسیر دور میشم .
استاد دو سال پیش من چند تا تضاد توی زندگیم داشتم ، چند سال بود که داشتم سیگار مصرف میکردم و به شدت تضاد بزرگی برای من بود چون نمیتونستم ترکش کنم ، چند سال بود بیخوابی داشتم و اعتیاد پیدا کرده بودم به داروهای خواب و وقتی شروع کردم به کار کردن روی خودم تونستم سیگار رو ترک کنم ، تونستم خوابم رو مدیریت کنم و اون داروها رو بذارم کنار و چقدر تو مسیر برام تضاد پیش اومد ، تونستم مسیر کاری مورد علاقه م رو کشف کنم ، پارسال توی سلامتی تضاد داشتم و تونستم ازش استفاده کنم وسلامتی خودم رو بسازم .
میخوام درمورد تضادی که اخیرا باهاش برخوردم ، امتحان خدا بود براتون بنویسم .
یکم شهریور امسال روز تقسیم سربازی من و روز عمل پدرم بود ، من خیلی میخواستم تقسیم شم بیام شهر خودم ، 7 نفر سرباز بودیم از شهر خودمون که از 7 نفر 5 نفر تقسیم شدن به شهر خودمون و من و یه دوست دیگه موندیم برای روز شنبه تا تکلیفمون مشخص شه و میگفتن که دیگه بقیه میفتن استاد با تیپ که یه محل خدمت خیلی سخته . اونروز که من موندم و رفتم بیمارستان برای اینکه کنار پدرم باشم خیلی خیلی وحشتناک بود تا حدود دو سه ساعت طوری که من نتونستم تحمل کنم و زدم بیرون و اشکم دراومد !
استاد یه جمله شما از دوره دوازده قدم توی ذهنم اون ساعت ها که تصمیم گرفتم ذهنم رو کنترل کنم ، تو ذهنم هی مرور میشد “اگر اتفاق به ظاهر بدی برات میفته ، بدون که به نفع توئه . چرا؟چون وقتی تو داری روی خودت کار میکنی فقط میتونه برات اتفاقای خوب بیفته ” و این آیه از قرآن :
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ 155 بقره
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 156 بقره
کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مىگویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مىگردیم.»
هی این جمله رو مرور میکردم و میگفتم پدرم رو مگه من خلق کردم ؟ پدرم رو خدا به من داده و اگه بخواد بگیرتش هم مال خودشه ف مگه جای بدی میره؟میره پیش خدا و هی این آیه تو ذهنم مرور میشد تا جایی که بعد یه تایم کم تونستم ذهنم رو کنترل کنم و آرام شدم و دیگه هم اونجا نموندم و برگشتم شهر خودم تا وسایلم رو جمع کنم . روز جمعه وسایلم رو جمع کردم و گفتم اقا من رفتم اگه برگشتم که هیچ اگه برنگشتم هم بعد مدت ها میبینمتون . و عجیب اینکه اون روز به شکل عجیبی انگار خدا آدما رو بسیج کرده بود تا من سربازیم بیفته شهر خودم بدون اینکه من از کسی بخوام . از اون روز من دیگه هیچی از هیچ کسی نخواستم و خیلی عجیب همه داشتن کاری میکردن تا من سربازیم بیفتم شهر خودم . خدا رو صد هزار مرتبه شکر اونروز تنها کسی که برگشت شهر خودش من بودم و وقتی اومدم خودم رو معرفی کردم پادگان شهرمون همه تعجب کرده بودند و اتفاقا چقدر تو مسیر اتفاقات خوبی برام افتاد که حتما توی کامنت های بعدی مینویسم . و چقدر نتایج فوق العاده ای از هر لحاظ وارد زندگیم شد وقتی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و اینکه افتادم شهر خودم نتیجه کنترل ذهنم بود و نتایج دیگه پاداش اون کنترل کردنه بود و خدا رو شکر عمل پدرم هم با موفقیت تمام شد .
استاد عزیز من یه چیزی رو درک کردم که هر تضادی ما بهش برمیخوریم شاید اون موقع فکر کنیم که چقدر به ضررمونه و زندگی قراره نابود بشه ولی اتفاقا همون تضاد اومده تا ما رو رشد بده ، اگه من سیگار نمیکشیدم نمیتونستم از این مرحله عبور کنم و تا این حد بتونم ذهنم رو کنترل کنم ، تا بتونم این حدی از عزت نفس رو در خودم بسازم .
الان من یه تضاد تو زندگیم دارم که سالهاست درگیرشم ، دارم روی کنترل کردنش کار میکنم و میدونم این تضاد ، تضادیه که من دعوتش کردم تا بتونم رشد کنم .
عاشقتونم
سلام به روی ماهت استاد عزیزم
چقدر ادامه فایل هم زیبا بود و درس بهم داد
استاد چقدررر قشنگ قانون تکامل رو بیان کردین و با دید وسیع به داستان حضرت ابراهیم نگاه کردین. وقتی اقای عرشیانفر درمورد حضرت ابراهیم حرف زدن و توضیح دادن ک به یکی از شاگردانشون گفتن بچتو بنداز تو سد کرج، شما از موضوع تکامل حرف زدین، اینکه حضرت ابراهیمم این مسیر تکاملی رو طی کردن، به خدا شک کردن به خورشیدو ماه ایمان اوردن و بعد ستاره ها و بعد از خدا هدایت خواستن، بعد به الهامات عمل کردن، دیدن داره نتیجه میده
از خدا درخواست کردن و دیدن خدا به درخواستشون پاسخ داده. این عمل ب الهامات کم کم باعث شده ک ایمان درونشون قوی بشه و این مسیر تکاملی باعث شده ک به الهامی ک خداوند بهشون کرده ایمان بیارن و بتونن راحت ذهنشونو کنترل کنن. در ادامه استاد میگن اینا در سطح خیلی پرفکته اگر ما بتونیم در موضوع های کوچیک ذهنمون رو کنترل کنیم و ب خواسته ها، نکات مثبت و زیبایی ها توجه کنیم نتیجش پاداشی هست ک خداوند بهمون میده
استاد ی مثال ملموس زدین ک بسیار قانون رو برای من واضح تر کرد…
خانومی ک چاق بوده و وقتی فروشنده با لحن بد باهاش حرف زده ب جای افسردگیو خود کشی، ذهنش رو کنترل کرده و پاداشش رو گرفته.
استاد یاد یه داستان افتادم. یکی از دوستای مامانم میرفت خیاطی. بعد یکم دیر میگرفت همین موضوع باعث شده بود ک یه نفر بهش بگه تو ب جایی نمیرسی و اون خانوم خیلی ناراحت شده بود و گفته بود حالا ک اینو گفتن من باید یه خیاط خوب بشم و همین باعث شد ک تلاش کنه و بشه یکی از بهترین خیاط ها. کنترل ذهن و توجه ب خواسته باعث شد این فرد پاداشش رو بگیره.
حالا ک دستم ب کامنته یه داستان دیگه هم تعریف کنم. کاش هممون دور هم بودیم و با استادو مریم جان از این داستانا تعریف میکردیمو از قانون لذت میبردیم😍😅🥰
بریم سراغ ادامه داستان
من الان ۲۱ سالمه. سال کنکور پسرخالمو ک خیلیی دوسش داشتم از دست دادم. وقتی این اتفاق افتاد اول حالم بد شد، افسردگی گرفتم و خیلییی همه چی بد بود ولی من تسلیم نشدم، با اینکه از لحاظ روحی اوضاع خوبی نداشتم، درس خوندم، ذهنم رو کنترل کردم و ضعیف نشدم. نتیجش این شد ک رتبه من شد ۳۱۲ منطقه ۲ و همه دهنشون بازمونده بود ک چ طور من با اون اوضاع شدم رتبه برتر شهر. امشب فهمیدم ک من ناخوداگاه طبق قانون عمل کردم و پاداشم رو گرفتم.
پس اینکه ما سعی کنیم حالمون رو خوب نگه داریم، باعث میشه ورق برگرده و همون اتفاق به ظاهر بد میشه بهترین اتفاق زندگیمون.البته ک یه بازه زمانی میخواد ولی اگه بنویسیم تو دفترمون و راه کار هایی برای کنترل ذهن رو یادداشت کنیم و درس بگیریم بعدا میبینیم این یکی از بهترین اتفاقات زندگیمون بوده. من خودم دچار یه وابستگی بیمارگونه بودم و حالم خیلیی بد بود دفترم پر بود از حرفای غمناک و اشک. ولی بلند شدم و تلاش کردم، دوره عشق و مودت استاد رو گرفتم و خیلییی رشد کردم. این اتفاق شد یکی از بهترین اتفافات زندگیم. یعنی اتفاقات به ظاهر بد خوبن و باعث رشد ما میشن ب شرطی ک به جای توجه ب ناخواسته ب خواسته توجه کنیم و برای حلش تلاش کنیم و در مقام حرف خوب نباشیم، عملم بکنیم. یعنی این تضاد خوب هست و باعث رشد ما میشه به شرط اینکه راه رو ب رو شدن رو باهاش بلد باشیم. ولی از خودمون توقع بیجا نداشته باشیم. من حاصل ۲۱ سال تفکر اشتباه بودم قرار نیست یه شبه عوض بشم، انتظار بیجا و سرزنش خود فقط حالمو بد میکنه و منو از مسیر دور. با تداوم و تلاش و توجه ب نکات مثبت میتونم کم کم رشد کنم و قانون رو فراموش نکنم ک احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و احساس بد مساوی اتفاقات بد. این قانونه میخوای حق داشته باش ک حالت بد بشه میخوای نداشته باش
باید باید سعی کنیم حال خودمون رو خوب کنیم.
همین.
ممنونم از استاد عزیزتر از جانم، مریم قشنگم و همه اعضای سایت❤❤❤❤🙏🙏💙💙💙💙🌹🌹🌹🌹🍒🍒🍒🍒🕊🕊🕊🕊
سلام به استاد عزیزم،وهمچنین آقای عرشیانفر عزیز…
و دوستان هم فرکانسی.
استاد جان هر بار که اینچنین فایلهایی رو ازتون گوش میدم که با دیگر دوستان و اساتید دیگر صحبت میکنید،واقعا متوجه تفاوتتون با بقیه و اینکه چرا ایتقدر حرفاتون به دل میشینه میشم،و خداوند رو بسیاار سپاسگزارم که شما رو به عنوان استاد خودم قرار دادم….چقدررر زیبا توضیح دادید که ابراهیم شدن و خلیل الله شدن هم ممکن هست به شرط تکامل و تمرین…چقدر زیبا و با منطق توضیح میدید که فورا ذهن بدون هیچ نجوایی میپذیره و قانع میشه….شما خودت پیامبر زمان ما هستی!!
این حد از ایمان و این همه نتیجه،خودش حاصل یک کنترل ذهن و پروسه طولانی و تکامل و تمرین زیادی هست که الان به بار نشسته،ذهنمون الگویی مثل شما رو راحت تر میپذیره که حی و حاضر هستید و هر روز مستند زندگیتون رو میبینیم و نیازی نیست در زندگی پیامبرانی که سالیان سال پیش زندگی میکردن کنکاش کنیم،چه شخص و الگویی بهتر از شما؟؟؟
فقط باید بپذیریم و یادمون باشه که همه ما انسان هستیم و خطا و اشتباه داریم و برای همه مون اتفاقات بدی هست که حال و احساسمون رو به هم میریزه اما اگر میخواهیم نتایجی متفاوت بگیریم بااااید آگاهانه ذهنمون رو کنترل کنیم و مدت زیادی در حال و احساس بد نمونیم و این مسئله مهم رو به خودمون یاداوری کنیم که خداوند سیستمی هست که فقط به احساسات ما پاسخ میده و اگر میخواهیم اتفاقات بد بیشتری را تجربه نکنیم،پس باید از این احساس بد و این ارتعاش و فرکانس بد بیاییم بیرون و قطعا نتیجه ای که انتظار داشتیم از یک اتفاق بد،بد باشد اما با کنترل ذهن نتیجه تغییر خواهد کرد و قطعا به نفع ما خواهد بود…
و اما نکته جدیدی که امروز یاد گرفتم،وقتی از لحاظ ذهنی اونقدررر درگیر هستم که نمیتونم افسار ذهنم رو در دست بگیرم برم از جسمم کمک بگیرم و فعالیت فیزیکی سنگینی رو انجام بدم که مغزم شات داون بشه و دیگه نجوا نده……
خداوند ازت سپاسگزارم بابت استاد عزیزم و همه دوستان قشنگم…و خدایا شکرت بابت این آگاهی های ناب….
در آغوش پر مهر خداوند باشید…..
خدانگهدار…
درود استاد عزیزم و دوستان مهربان
من امروز این دو فایل رو دانلود کردم و الان که گوش کردم واقعا پریشان شدم. استاد عزیزم قبل از گوش دادن به فایل یک بحث کوچکی با بچه هام داشتم وقتی با هم دعوا می کردند و احساسم ناخوش شده بود نه خیلی بد ولی همین را هم دوست نداشتم. داشتم دنبال راهی می گشتم که حسم را دریابم و راهی پیدا کنم که این دو فایل را قسمت 49 و 50 را گوش کردم و اصلا نفهمیدم به خدا چطور زمان گذشت یعنی وقتی فایل تمام شد احساس کردم شاید یک ربع گذشته باشد.
با اینکه بارها و بارها در مورد احساس خوب = اتفاقات خوب خوانده و فایل های شما را گوش کرده بودم، اما امروز این فایل اصلا حالم را از این رو به آن رو کرد. وقتی گفتید طبیعت آتش سوزاندن است مهم نیست چقدر دلیل منطقی دارید وقتی دستت را در آتش می کنی می سوزی این قانون آتش است. قانون جهان همین جمله است که احساس بد= اتفاقات بد. و اینکه اتفاقات روی یک ریل نیستند و ما می تونیم یک ثانیه بعدمون را خودمون رقم بزنیم. اصلا حالم واقعا خیلی خوب شد و من سپاسگزارم که همیشه همه چی در سایت شما به موقع است. درست در زمان مناسب.
از صحبت هایی که در مورد ابراهیم کردید و این قسمت هم خیلی برام جالب بود که امروز صبح داشتم سوره هود را می خواندم همین قسمت را که فرشتگان برای عذاب قوم لوط می آیند و ابراهیم را ترسی می گیرد، من نفهمیدم چه می گوید و شما دقیقا در این باره توضیح دادید که ذهن ابراهیم او را ترساند. خیلی خوشحالم خیلی عالی بود واقعا خدا روشکر که این فایل عالی را امروز برایمان گذاشتید.
در مورد ابراهیم و مراتب ایمانش توضیح شما واقعا بسیار بسیار عالی بود وقتی گفتید که این مرتبه از ایمان با تکامل بوجود آمد و قدم به قدم با تصور اینکه خورشید و ستارگان خدا هستند و ایمانش در شکستن بت ها در رها کردن کودکش و در آخر در قربانی کردن فرزندش همه و همه نشان می دهد که این تکامل طی شده و برای ما درک آن منطقی می شود که هر جا الهامی به او شده عمل کرده و خداوند پاسخش را داده و همینطور پلکانی درجات ایمانش شکل گرفته و او از زمانی که به دنیا آمده که اینطور نبوده است. به راستی زیبایی داستان پیامبران الان که به آنها نگاه می کنم همین قسمت است که آنها هم انسانی مانند ما بوده اند و پله پله رشد کردند و به این مقام رسیدند. چقدر زیبا و درست. اصلا از زمانی که اینگونه همه پیامبران را می شناسم بسیار بسیار ارزش و اعتبار آنها برایم بیشتر شده و همینطور زیبایی جهان که می توان رسید وقتی دیگران رسیدند، چه پیامیر چه بقیه افراد موفق دنیا.
خدایا هزاران بار شکر
فقط می تونم بگم دست مریزاد.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم
سلام به دوستان عزیزم
خدایا شکرت یه فایل عالی دیگه
استاد جان چقدر آروم و با آرامش و فوقالعاده مثل همیشه بهمون آگاهی درست میدید
چقدر زیبا جواب دادین که حضرت ابراهیم هم به تضادهایی خورده و خیلی راه ها رو رفته و تکاملش رو طی کرده تا شده ابراهیم خلیل الله
هیچ کسی توی شکم مامانش چیزی رو یاد نگرفته و به هیچ جایی نرسیده
همه ی انسانها حتی پیامبران هم به تضادهای زیادی برخورد کردن و خودشون مسیر خودشون رو انتخاب کردن و زندگی خودشون خلق کردن
ما هم باید نکته های اساسی رو یاد بگیریم از داستان های قرآن نه اینکه مثل قوم بنی اسراییل دنبال حاشیه باشیم و هر روز یه بهونه ی جدید پیاده کنیم
نه، باید یک مسیر درست رو پیدا کنیم و در اون مسیر ثابت قدم باشیم
مثل حضرت ابراهیم
مثل حضرت نوح
مثل حضرت محمد
مثل خیلی از پیامبران دیگه
باید در صلح بودن با خود رو یاد بگیریم
باید یکتا پرستی رو یاد بگیریم
باید توحید رو درک کنیم
باید از خدا بخواهیم که ما رو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده است هدایت کنه
مثل استاد که الان الگوی حی و حاضره برامون
باید یاد بگیریم که صدای قلبمون رو بالا ببریم
باید افسار ذهنمون رو بگیریم دست خودمون
باید یاد بگیریم که تا زمانیکه چیزی رو داریم از وجودش لذت ببریم تا وقتی رفت حسرت نخوریم که ای کاش اینجوری میکردم اونجوری میکردم
این خیلی توی انسان ها زیاده وقتی که یه عزیزی رو از دست میدن خیلی خودشو نشون میده
مثلا یه فردی یکی از اقوامش فوت میکنه این طرف تا زنده بود یا سال یک بار هم بهش زنگ نمیزده خبری ازش نداشته ولی وقتی فوت میکنه دیگه اون طرف اینقدر ارزشمند میشه که ای کاش اینکار رو میکردم براش کاش میرفتم به دیدنش و وووو شروع میشه حسرت خوردنها
یا مثلا طرف یه ظرفی مثل لیوان رو میذاره جایی که این قشنگه نو هستش حیفه برش میداره میذاره دکوری با یه اتفاق اون ظرف میوفته میشکنه دیگه طرف میشینه گریه میکنه میگه کاش یه بار توش چایی خورده بودم
ما باید ازینا درس بگیریم که تا وقتی چیزی رو داریم ازش استفاده کنیم و لذت ببریم
که استاد با زبان تصاویر همیشه بهمون یاد میده
ما انسانها هممون برای یه ماموریتی به این دنیا اومدیم شاید الان ندونیم ولی اگر بخواهیم در مسیرش قرار میگیریم
شاید این ماموریت یک ساعته باشه
شاید هم ده ساله
شاید هم صد ساله
تا زمانی که ماموریتمون تموم نشه هستیم در این دنیا
حتی شاید این ماموریت کم کردن وزن باشه مثل مثالی که استاد زد
وقتی طرف اضافه وزن داره یکی میبیندش که علاقه داره برای ساخت وسایل ورزشی با دیدن اون فرد کلی فکر میکنه و میگه خوب چه وسیله و با چه حرکتی میشه چربی ها رو سوزوند؟
کلی ایده میاد براش و یه دستگاهی مثل تردمیل رو میسازه
یه دستگاهی مثل دراز و نشست رو میسازه
و خیلی چیزهای دیگه
اون طرف با اضافه وزنش اینهمه ایده پیاده کرده و جهان رو گسترش داده
پس همه چیز نعمته
استادجان چقدر قشنگ در مورد تبدیل احساس بد به خوب رو توضیح دادین
کنترل ذهن با فعالیت فیزیکی چقدر عالی جواب میده
منم امتحان کردم همیشه فوقالعاده جواب میده طوری که اینقدر غرق در اون کار میشم که کلا ذهنم اون احساس بد رو فراموش میکنه که چی بوده اصلا چند ساعت بعدش یا فرداش یادم میاد که آقا من دیروز حالم خوب نبوده کلی به خودم میخندم
یا وقتی احساسم بد میشه میخوابم و فایلهای آرامش در پرتوی آگاهی رو گوش میدم بینظیره اینقدر حال خوب به ادم میده که حد نداره
من که صبحا میرم پیاده روی تا شب انرژی اون احساس خوبم باهام هست وقتی یاد پرنده هایی که صبح دیده بودم میوفتم ذوق میکنم با تمام وجودم
وقتی یاد هوای تمیز میوفتم حالم دگرگون میشه که چقدر آسمون آبی یا ابری و آفتابی بوده کلی کیف میکنم
وقتی یاد طلوع خورشید میفتم بدنم گرم میشه طلوع خورشید بینظیره
یا وقتی یاد یه انسان فوقالعاده که در مسیر اون روزم قرار گرفته بوده میفتم کلی سپاسگزاری میکنم
بخاطر همه چیز سپاسگزاری میکنم و حالم عالی میشه
موقع پیاده روی هنذفری توی گوشمه و فایلهای استاد رو پلی میکنم و اصلا فکر میکنم تو آسمونم فایلها رندمی پخش میشن جوری که وقتی دارم به چیزی فکر میکنم همون لحظه استاد جواب سوالم رو میده انقدر خوشحال میشم اون لحظه که حد نداره
خدایا شکرت
اینا همش از لطف و قدرت پروردگارمه
آرزو میکنم که همیشه در احساس عالی غرق باشید
دوســــتتون دارم بــیــنـــهـــایـــت
♥♥♥♥♥♥♥♥
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
سلام به همه عزیزانم
سلام به استاد عزیزم بییینظیر ترین استاد توحیدى دنیا استاد آخه چقدر شما قشنگ قوانین رو قشنگ درک کردین و قشنگ توضیح میدین
از خدا سپاسگذارم براى شنیدن این پیغامهاى الهى از شما و استاد عرشیانفر عزیز هم سپاسگذارم براى این مکالمه بسیار لذتبخش که یه جواب و نشونه قشنگ بود در کامنتى که در قسمت ۴٨ نوشتم و چقدر براى شنیدن این هدایتها و آگاهى ها ذوق کردم اشک شوق ریختم و خدارو شکر کردم
میخواستم از تجربه خودم بنویسم در مورد موضوعاتى که بیان شد از کلام گوهربار شما
سال ٩٧ بود دقیقا همین ماه از سال بعد از طى کردن تکامل هام به یکى از آرزوهاى دیگه ام رسیده بودم محصولاتم رو توى یکى از بهترین گالرى هاى تهران گذاشته بودم بدون اینکه بخوام اجاره رگال بدم و کسى پارتى بشه برام خدا هدایتم کرده بود ( البته الان هدایت خدا رو درک میکنم ) چون همسرم به شدت مخالف کار کردن من بود و شده بود که یکى از بهترین و معروفترین کلاب هاى ورزشى بهم پیشنهاد مدیریت داده بودن و خیلى هم مشتاق این بودن و چندبار بهم پیشنهاد داده بودن ولى ایشون اصلا علاقه اى نداشت که من وارد محیط هاى کارى بیرون از خونه بشم ولى همه چیز به صورت معجزه وار پیش رفته بود که من توی کاری که عشق و علاقه ام بود به آرزوم که کار کردن تو اجتماع بود رسیده بودم با تمام محدودیت ها و شرط و شروط ها یی همسرم گذاشته بود
خواهرم به صورت خودجوش دست خدا شده بود که خودش بیاد و شریک بشیم سرمایه از اون کار از من و واقعا بهههههترین و مهربونترین شریک دنیا بود برام و همههه چیز با بهترین کیفیت ارائه شده بود و همه چیز به بهترین حالت ممکن خدا فراهم کرده بود برام قشنگترین لوگو طراحی شده بود رایگان سرمایه عالی کیفیت کار خودم که بییینظیر و خود گالرى برام فروش انجام میداد و من فقط پنجشنبه ها تل میزدم گالرى و آمار فروش اون هفته رو میگرفتم و یکى از بهترین موردى که بود من همیشه یکى از دوستام رو میدیدم که از وکلاى به نام هستن و بسیار تو کارشون موفق و یه کارمند داشتن به اسم خانم ملکى که همه ریزه کاری هاوشن رو ایشون انجام میداد و من همیشه توجه میکردم و تحسین میکردم دوستم رو که اینقدر خوب رشد کرده بود که با وجود داشتن لیسانس حقوق که البته الان فوق رو هم گرفت ولى همون زمان هم دکترهاى حقوق کارمندش بودن و ایشون فقط کارهاى اصلى رو که فقط به حضور خودشون نیاز داشت انجام میدادن
و براى منم دقیقا جورى شده بود که اون گالرى یه خانم ملکى نامى داشت که مسئول فروش بود و هر وقت با ایشون صحبت میکردم یاد کارمند دوستم میوفتادم که منم چقدر دوست داشتم اون شرایط رو داشته باشم و دقیقا اتفاق اوفتاده بود
کارها داشت به بهترین شکل توسط دستان خدا برام انجام میشد و من فقط از تو خونه هفته اى یکبار روند فروش رو بررسى میکردم
تو، روند رسیدن به این آرزوم به یک تضاد هم تو سلامتى و هم تو روابط خوردم که واقعا آرزوى مرگ میکردم با وجود داشتن همه چیز احساس میکردم بدبخت ترین زن روى زمینم و مثه یه مرده متحرک شده بودم که خدا از همه عالم نا امیدم کرده بود و همه کارام رو متوقف کرده بودم و نمیتونستم هیچ کارى بکنم یادمه چند شب تنها چیزى که به خدا میگفتم این بود خدایا من به غیر از تو هیچ کس رو ندارم هییییچ کس نمیتونه برام کاری بکنه و با اینکه داشتمااااا بهترین خانواده دنیا رو داشتم زندگیم پر از نعمت و ثروت بود ولى به نقطه اى رسیده بودم که هیییییچ کس نمیتونست برام کارى بکنه و دوست داشتم بمیرم از این دکتر به اون دکتر از این دعانویس به اون دعانویس از این ضریح به اون ضریح یادمه فقط چند شب که از همه عاااالم ناامید شده بودم قبل از خواب میگفتم خدایا شکرت براى همه چیز تو کمکم کن یعنى فقط در این حد میتونستم بگم اینقدر ضربه ها ویرانگر بود
همون نقطه تاریک شد نقطه عطف زندگى من همون الهى و ربى من لی غیرک شد نقطه نجات من کم کم خدا بهم جون داد پاشم و محصولاتم رو کامل کنم و هدایتم کرد به اون گالرى و شد پارتى من کم کم هدایتم کرد به استاد قبلیم و به کتاب هاى فلورانس و کاترین پاندر و دبى فورد و راندا برن و آروم آروم برام سلامتى شد برام آرامش تو دل تضاد شد کم کم دارو ها از زندگی من رفت بیرون بهم خواب آروم داد شادی تو خونه ام شد
بهار ٩٨ بود که من به شدت داشتم روى محصولى که از استاد قبلیم خریده بودم کار میکردم و در کنارش براى تابستون هم مانتو آماده میکردم براى گالرى و به سلامتى و آرامش و شادى خیلیییى خوبى رسیده بودم که خواهرم گفت نفیس تو اگه میخواى ادامه بده ولى من خیلى با آلا و حلما سختمه ادامه اش ولى تو ادامه بده و بسیار هم تو حساب کتاب لاااارج و بییینظیر و بخشنده بود و من تو حساب کتاب هیییچ مسئله ای باهاش نداشتم
ولى یه چیزى تو قلبم میگفت باید استاپ کنم چون خیلى هم قانون رو خوب بلد نبودم و باورهاى مناسبى هم در مورد خیاطى نداشتم و انتظار داشتم همون پارت اول سودهاى آنچنانى کنیم چون کیفیت محصولاتم هم بالا بود و منم گفتم ولش کن میشینم سر یادگیرى قوانین چون بسیااااااار از مطالعه و تحقیق لذت میبردم و خیلى برام لذتبخش شده بود اون مسیر یادگیرى چون من همیشه عاشق درس خوندن و یادگیرى بودم و کتاب خوندن
وقتى اون کار رو گذاشتم کنار که البته کار آسونى نبود چون کلى مسیر رفته بودم کلى خرید و هزینه شده بود و…. ولى این آرامشى که تو کل زندگیم تجربه نکرده بودم و حال خوبى که این مسیر بهم داده بود از همه اون لذتها بالاتر بود از لذت اینکه یه برند معروف تو تهران بشم بالاتر بود
وقتى خدا اون تعهدم رو دید که افتادم خوره وار به خوندن کتاب و اون محصولی که از استاد قبلیم خریده بودم منو هدایت کرد به استاد عششششقم عباسمنش که هررربار تو قرآن میخونم خدا میفرماید ما رسولى میفرستیم براتون از جنس خودتون که آیات روشن خدا رو براتون بخونه تا شما از ظلمات به نور برسید فققققققط یه تصویر میاد جلوى چشمم اونم شمایید
و از ته قلبم ازتون سپاسگذارم که این رسالت رو به عهده گرفتین
بعد از اونکه کارم رو گذاشتم کنار رو نشستم لیزرى رو یادگیرى ودرک قوانین از درآمد غیر فعالی بورس که از آخرهای سال ۹۷ همون اوایل مسیر درک قوانین بهش هدایت شده بودم پولهاى بسیاااار عالى ساختم بدون کار فیزیکى و همسرم هم تو اون سرمایه گذاری ها کمکم کرد و دوست داشت من تو اون مسیر پیشرفت کنم و بهم هم اعتماد داشت و به قول خودش میگفت من فقط تو رو قبول دارم و حاضر بود هرچقدر میخوام بهم بده آخه همیشه میگفت من اگه به حرف تو گوش میدادم الان نصف شمرون مال من بود
چند وقت بعد هم پندمیک شد و همهههه کارها تعطیل و من درآمد غیر فعالم در بهترین و پر سود ده ترین حالت ممکن بود و من تازه میفهمم چرا قلبم بهم میگفت جمع کن کارات رو در صورتى که اون زمان بهترین موقعیت بودم همه چیز آماده من فقط مانتو آماده میکردم همه چم و خم هاى کار رو هم پیدا کرده بودم بدون هیچ دردسرى برام میفروختن و خیلى هم صاحب اون گالرى راضى بودن و ازم میخواستن که کارام رو گسترش بدم و تعداد بیشترى کار بهشون ارایه بدم
وقتى پندمیک شد من راضى ترین حالت روحى سلامتى و روابط و مالی رو تجربه میکردم و به شدت هم روی درک قوانین و قرآن و محصولات استاد کار میکردم و واقعا خدا روسپاسگذارم براى اون هدایت که قلبم رو تسلیم هدایتش کرد چون اصلا تصمیم آسونى نبود گذشتن از اون شرایط ولى وااااااقعا خدا برام جبران کرد همه جوره
محصولات ارزشمند استاد رو خریدم و از بینهاست طریق برام رزق فرستاد و از همه مهمتر خدا منو از یک زن ضعیف که تا به تضاد میخورد مثه جوجه مریض ها ده نفر باید میومدن زیر بغلش رو میگرفتن راه میبردنش باباش میدوئید قرص تپش قلب و آرامبخش بهش میداد و بالا سرش گریه میکرد جون نداشت صحبت کنه و دندونهاش میخورد به هم کل وجودش میلرزید میدوئید پشت مردها قایم میشد نجات داده
و منو از فرش به عرش رسونده خدا براى من معجزه کرده و به نظرم براى یک زن هیییچ چیز قشنگ تر از قوى بودن نیست هیچ چیز قشنگتر از قدرتمند بودن نیست هیچ چیز قشنگ تر از رسیدن به نقطه فلا تخشوهم واخشون نیست
میدونى خدا فققققط زن هاى قدرتمند و قوی رو دوست داره زنى که ضعیف باشه زیر چرخهای جهان له میکنه ووهیچ نعمتی نمیتونه اون ضعف هاش رو بپوشونه نه زیبایی مثال زدنیش نه همسری که خیلی ها آرزوشون هست داشته باشن نه نعمتها و ثروتهاش نه خانواده ارزشمند که همهه آرزوی داشتنش رو دارن
خدا جهان رو فققققط مسخر زنهای قوی و قدرتمند و شجاع میکنه و به زنان عالمین برتویشون میده
و این قدرت فققققط با درک قوانین و توحید به دست میاد
وقتى هم به نقطه لا تخشوهم واخشون برسى لاااااااجرم رحمت الهم بر تو تموم میشه این یک قانونه
و کل زندگى من باید کار کردن روى این نقطه باشه
من الان خیلییییى راضى هستم که اون استاپ رو تو کارم کردم و به هدایت عمل کردم و نشستم سر یادگیرى قوانین و نتایجش هم تو همه جنبه هاى زندگیم مشخصه و از همه مهمتر سلامتیم و آرامشم و احساس ارزشمندیم که باید تا آخر عمر روش کار کنم
وقتى اون نتیجه عمل به هدایت رو دیدم راحت تونستم با ایمان انتشار کتاب خیاطیم رو کنسل کنم و ایمان داشته باشم قرار هست هدایت بشم به شرایط بهتر و باید بیشتر رو درک قانون و قرآن کار کنم
چند وقت پیش همون دوستم که از بهترین وکلاى ایران هست و طبقه پایین خونه ماست با حال نا خوبى بهم تل زد وبهم گفت به کمکت نیاز دارم با اینکه خیلى وقته دارم خودم رو از آدمهایی که در گذشته ارتباط داشتم با اینکه تو بهترین شرایط ارتباطى بودم دور میکنم ولى قلبم گفت برم این مسیر به ایشون هم معرفى شد از طریق من همون اوایل ولى ایشون ادامه ندادن وقتى رفتم و شراطش رو بهم گفت و ازم کمک فکری میخواست چون یه سرى نتایج عالى تو روابط دیده بود از من فقط میگفتم خدایا تو چقققدر به من رحم کردى منو تو این مسیر نگه داشتى ایشون از لحاظ مالى بسسسسسیار موفق ولى تو روابط به تضادهاى وحشتناک خورده بود که کارش رو هم تحت الشعاع قرار داده بود و اونجا بود که گفتم خدایا چقدر درک قوانین تو مهمه که میبینم کسى که قوانین کل کشور رو میدونه پرونده هاى بسسسیار موفقیت آمیز داشته تو یکى از بزرگترنی ارگانهاى دولتى کشور با وجود سن متولد ۵٨ به استقلال و آزادى خوب مالى رسیده ولى الان به خاطر اگاهى نداشتن به قوانین تو به خال و روزى اوفتاده که خیلى هاش رو از دست داده توى روابط و سلامتی داغون و من فقط میگفتم خدایا تو چقدر به من رحم کردى منو به این مسیر هدایت و حفظ کردى تو این مسیر انگار خدا منو برد که یه بار دیگه رنج نبودن تو این مسیر رو بهم نشون بده و بودن تو این مسیر رو لذت بخش تر کنه
و مورد بعدى در مورد بهت برخوردن بود که وااااقعا بهترین نقطه هایى که باعث پیشرفت من بوده زمان هایی بوده که به شدت بهم برخورده مثلا تا پارسال بود که من خودم رو قایم میکردم و حتى اسمم رو هم کامل نمینوشتم و هی کامنت میذاشتم و ذوق میکردم وقتی لایک استاد رو میدیدم ولی از خیلى چیزا نمینوشتم به خاطر یه سرى نگرانى ها ولى وقتى گفتید من فقط پاى حرف کسى میشینم که با نتایج حرف بزنه عمل کنه
با خودم متعهد شدم زمانى مینویسى که شهامت نوشتن رو داشته باشى بتونى بنویسی از نتایجت از عملکردت نه اینکه بخواى حرفاى استاد رو کپى کنى و فقققط حرف خوب بزنى بااااید با عمل و نتیجه صحبت کنى باااید ترسهات رو بزنى کنار و نقابت رو بردارى دوست دارى با استادت صحبت کنى شجاعت داشته باش کار کن رو خودت عمل کن نتیجه بگیر بعد بنویس اونم نه با نقاب بعدش چند ماه ننوشتم کامنت تو سایت فققققط لیزری رو خودم کار کردم و تو ذهنم باهاتون صحبت میکردم و یه زمانی هم همینطوری مینوشتم کامنت بدون اینکه نشرش بدم تو سایت
آره استادت میگه من لذت میبرم بچه ها از خودشون بنویسن آره آخه لاااایق خوندن بهترین کامنت هاست لاااایق دیدن رشد شاگردهاشه چون بهترین محصولات و با کیفیت ترین فایل ها رو میذاره و جون و دلی بهترین فایل ها رو رایگان میذاره که میلیاردها دلار ارزش داره
اینقدر براى چشمهاى تو ارزش قائله تو هم براى وقتى که استادت میذاره براى خوندن و انتشار کامنت ارزش قائل باش و عمل کن نتیجه بگیر بعد با شهامت بدون نقاب بنویس
و استاد دارم تماااام تلاشم رو میکنم که زمانى بنویسم که قلبم میگه و توش عمل و نتیجه هست تا منم تو این مسیر یک قدمی برداشته باشم
راستى استاد بعد از نوشتن کامنت قسمت ٢٣٧ خدا برام بخش دوم هدیه ام رو هم از آمریکا فرستاد یه کیف لویی ویتون و یه کالج فندى که با اون ست کالج و کمربند گذاشتم جلوى چشمم که یادم باشه یه روزى خیلیییی علاقه داشتم به ست کامل لویی ویتون و خدا برام موجودش کرد
عاااااشقتونم خدایا شکرت
به نام پروردگار جهانیان
خدایا شکرت که باز هم هدایتم کردی به خوندن کامنت دوست خوبم نفیسه خانم که با کامنتاش عشق میکنم ، لذت میبرم و خداروشکر میکنم بابت این دوستانی که دارم و چقدر کامنت هات توش درس هست و چقدر من باید روی خودم کار کنم تابه درجات بالاتر برسم
چقدر خوشحالم که به قلبت گوش کردی و نتیجش رو هم خداروشکر دیدی
و خداوند هیچوقت خلف وعده نمیکنه
خیلی بابت شما خوشحال هستم و تحسینتون میکنم بابت کارکردن روی خودتون
خداروشکر
سلام خانم نفیسه حاجی محسن عزیز شما با این کامنت زیباتون چه دستی به روح من کشیدید خیلی ازتون ممنونم اونجا که نوشتید
خدا فققققط زن هاى قدرتمند و قوی رو دوست داره زنى که ضعیف باشه زیر چرخهای جهان له میکنه ووهیچ نعمتی نمیتونه اون ضعف هاش رو بپوشونه نه زیبایی مثال زدنیش نه همسری که خیلی ها آرزوشون هست داشته باشن نه نعمتها و ثروتهاش نه خانواده ارزشمند که همهه آرزوی داشتنش رو دارن
خدا جهان رو فققققط مسخر زنهای قوی و قدرتمند و شجاع میکنه و به زنان عالمین برتویشون میده
انگار برای من نوشتید
چه طور ازتون تشکر کنم برای این کلامتون زنده شدم دوباره
سپاس فراوان و موفقیت هاتون روز افزون در پناه الله
سلام خدمت استاد عزیزم
دوستان عزیزم اون چیزی که من به عنوان شالوده ی اصلی حرف های استاد و مهمترین قانون بین جهان هستی و انسان درک کردم قانون باورها، افکار، کانون توجه ، احساس وفرکانسی ایست که ما به جهان هستی می فرستیم و جهان هستی این سیستم بدون نقص خداوند و این انرژی بی کران الهی پاسخ می دهد
من ۲ ماهه با مباحث استاد آشنا شدم و بعد از چند روز به دوره ۱۲ قدم هدایت شدم و الان در آستانه خرید قدم سوم هستم ولی قبلا با اساتید دیگه کار می کردم و در کلیت متوجه قوانین جهان و قانون جذب شده بودم ولی درک درستی نداشتم و نه خدا رو درست قبول داشتم ونه درک درستی از قرآن داشتم ،در واقع فکر میکردم همه چیز من هستم و قدرت ذهنم و در عین حال به خدا هم کاری نداشتم و فکر میکردم فقط مارو نگاه میکنه
دوستان عزیزم من تو هیچ کتاب و از هیچ استادی نشنیدم این طور در مورد خدا و قرآن و هدایت و توحید و قانون تکامل صحبت بشه …
من از بچه گی می دیدم تو قرآن خدا همش میگفت به من ایمان بیارید ولی درک نمی کردم به چی ایمان بیاریم خدا که هست دیگه چرا مدام خدا میگه ایمان بیارید والان با درکی که پیدا کردم به نظر من خدا می خواد بگه که این قانون مهم جهان هستی رو (قانون فرکانس و کنترل ذهن) باور کنید ابتدا و بعد به یقین و ایمان برسید
چون به نظرم من ما هر چه این قانون رو بهتر درک کنیم و باور کنیم و بعد با طی تکامل به درجه بالایی از ایمان ویقین در این باور برسیم خودمون آرام تریم و خیالمون راحته که وقایع برایه ما از پیش تعیین نشده و ما هر لحظه با احساس و فرکانسمون وقایع رو میسازیم و هر چه این قانون بهتر درک کنیم که البته تکامل می خواد ما خدا رو بهتر باور میکنیم و ایمانمون قوی تر میشه و صداییه قلبمون رو واضح تر میشونم
استاد عزیزم ممنون و سپاس از خداوند که با شما و خانوادی عزیز عباس منش آشنا شدم
سلام درود به شما دوست عزیز آقای سیناافتخار
آقا سینا اول از همه مقدم شما رو به این سایت گرانبها تبریک میگم و چقدر خوش اقبال بودید که استاد عباسمنش رو انتخاب کردید و هدایت شدید واقعا تحسین تون میکنم و👏👏👏
و همچنین با اینکه تازه وارد این سایت شدید ولی کامنت بسیار زیبا و پرمحتوایی نوشتید و خواستم تشکر و قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتواتون به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگزارم 🙏🙏🙏👌
بهترینع بهترین ها رو در رشد و آگاهی و سلامتی و تندرستی و ثروت و آرامش شادی و شادمانی رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم
شاد و موفق باشید 👏👏👏😍
سلام خدمت استادعباس منش عزیزم واعضای سایت چقدراین گفتگوبرام درس داشت وجذاب بودوقتی که درموردابراهیم صحبت کردیداشک توچشمام جمع شدوازته قلبم خواستم که منم هدایت بشم به مسیرایمان وباورقلبی وشناخت برترین نیروی جهان خیلی دارم روی قرآن کارمیکنم برای باردوم که تواین چندماه دارم قرآن بانگاه جدیدوباورتازه ای که ازاین سایت وفایل های شمایادگرفتم میخونم بعضی آیه هاروچندبارپشت هم تکرارمیکنم وقلبم میلرزه ازمعنی اون آیه خداروشکرمیکنم به خاطرآرامشی که دارم واقعااستادتمام صحبتهاتون یه دنیاارزشمندن ان شالله که درک درستی داشته باشم وعمل کنم دوموردکامنت گذاشتن مقاومت دارم وبرام بیان احساسم کمی سخت ان شالله که روخودم کارمیکنم وبیشتربراتون مینویسم 🙏درپناه خدای مهربان باشید🌹
سلام زهرا سلطانی عزیز
کامنت خوبی داشتید
وقتی گفتین که صحبتهای استاد در مورد ابراهیم برای شما تاثیر گذار بوده خوشحال شدم
من هم شخصیت ابراهیم را خیلی دوست دارم
در مورد هدایت
من هم همیشه از خداوند هدایت میخواهم
در مورد قرآن خیلی برایم جالب بود که شما در این چند ماه دوبار قرآن را خوانده اید اون هم با دیدگاه جدیدی که به قرآن پیدا کرده اید
موفق و پیروز باشید و به تمام خواسته هایتان برسید
راستی زهراجان من در دوران دبیرستانم یک دوست خوب داشتم به نام زهرا سلطانی اسم شما را دیدم یاد اون دوستم افتادم
من فرزانه سعیدی هستم
اگر من را شناختی به من خبر بده خیلی دوست دارم بدونم دوست قدیمی ام دوست عباس منشی ام هم میباشد
عاشقتم عزیزم
در پناه الله یکتا باشید🎈❣❤🙏⭐💧
سلام به استادهایی پیام راستین،
خداوند سپاسگزارم که دارم صدای اساتیدی که از امید به خدا وایمان به غیب وراستی ودرستی را می شنوم.
من با اینکه تا قدم 7 ،از دوره 12قدم را خریدم وکار کردم و خیلی هم نتیجه گرفتم اما یه جاهایی
تکامل را راعایت نکردم ومقداری بدهکار شدم
واز هر طرف دارن بهم فشار می آورند.
ولی من اگر اولم بود می خواستم از راهی که درست نبود مقداری پول جور کنم که دوبرابر باید ضرر می کردم. اما مدتی است که نور خداوند در دلم روشن شده!! ودارم از او کمک می خواهم وخیلی جاها داره بهم کمک میکنه.
و میخواهم دیگه به خودش توکل کنم اگز من بنده اونم؟ واو صاحب اصلی منه و منو از نیستی به هستی بوجود آورده؟!
پس او می تواند منو هدایت کنه ومسائل را برام حل کنه.
واقعا می خواهم با تمام وجودم به او توکل کنم.
یارب دل پاک وجان آگاهم ده
آه شب وگریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخود بیخودم کن
بیخود که شدم زخود به خود، راهم ده
بگشای دری که در گشاینده تویی
بنمای رهی که ره نماینده تویی
من دست به هیچ دستگیری ننهم
که ایشان همه فانی اند وپاینده تویی
سپاسگزارشم که منو هدایت کرده به این مسیر قشنگ وزیبا
salam
keybord farsi nadaram
kheili ehsasaty shodam in ke ba sohbathaye 2ta ostad motavajeh shodam ke tavakol yani chi va in ke bayad be sedaye ghalbeman gosh bedahim baad in inke azmodim ke be parvardeghar vasl ast in binazire va cheghadr zendegh ziba mishe bedone zor zadan va faghat ba raftarhaye ensani ke nashi az tavakol kamel be afrideghar jahan bashad hame chiz pele pele be dast miad.
sepas faravan