گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم به سمت نور و روشنایی
سلام به رب العالمین سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام بر دوستان ارزشمندم و سلام بر خود مقدسم
با این فایل متوجه شدم من چقدر تغییر کردم بارها تو فایل ها نوشتم من از نظر شخصیت بی نظیر شدم ولی انسان فراموشکار هست اصلا یادم نمی یاد قبلاً چه طوری بودم من تو بعضی زمینه ها خوب بودم مثلا من هیچ وقت آدم کینه ای نبودم
و تو موارد دیگری که پاشنه آشیل داشتم خیلی تغییر کردم
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم وقتی تو این مسیر آمدم خیلی معیار رشد شخصیتی در من زیاد شد و هر چه قدر تو این زمینه کار می کنم باز بیشتر می خواهم من آرزو داشتم به گذشته فکر نکنم با این فایل فهمیدم من اصلا در گذشته نیستم خدا را صد هزار مرتبه شکر من فقط در لحظه حال زندگی می کنم
آرزو داشتم از دیگران توقع نداشته باشم والان فقط توقع از خداوند و خودم دارم و این باعث شده نقش قربانی شدن در من از بین رفته همیشه استاد می گفت هیچ آدمی تو ذهن من نیست می گفتم میشه من هم این طوری بشم و الان دقیقا همین طوری هستم اگر هم ذهنم روی شخصی بره دارم به صفات خویش توجه می کنم
من تمام تمرکزم روی خودم و اعمال و ذهنم هست من هر چقدر خداوند به خاطر این شخصیت شکر کنم کم گفتم ولی موردی که هست هنوز اگر اشتباهی از رفتاری انجام بدهم اشتباه که می گم در حد خیلی جزیی خودم سخت می بخشم با احساس لیاقت خوب شدم ولی هنوز بعضی جاها با خودم نا مهربان هستم این هم بر می گرده به کمال گرایی
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که بزرگترین نعمت دنیا را شخصیت بینهایت زیبا به من داده من تو هر رفتاری که استاد تو فایل ها توضیح داده جزیی از وجودم کردم با تمام وجود خودم تغییر دادم جاهایی هم که هست ایراد دارم مثلا آدم محکمی نیستم تو این مورد ضعف دارم که دارم روش کار می کنم در مقابل بعضی از رفتارهای دیگران محکم و قاطع باشم یا هنوز وابستگی به خانواده دارم و یا ذهنم من در بعضی مسائل من نا امید می کنه و احساس لیاقت من پایین می یاره و روی این موارد کار می کنم
خدایا بارالها هر آنچه که دارم از آن توست به هر خیری که از تو برسد من محتاجم
خدایا سپاسگزارم آرزوی آرامش همیشه داشتم الان وجود سرشار از آرامش هست کنترل ذهنم خیلی خیلی عالی شده تو بعضی موارد مثل یک کوه شدم
خدایا شکرت تمرکزم روی خودم هست چیزی که همیشه آرزوش داشتم و اصلا نمی دانستم یعنی چی خدایا شکرت که هدایتم کردی صراط مستقیم نور قلبم زیاد کردی خدایا من باید اعتراف کنم آن طوری که باید سپاسگزار خودم باشم نیستم سپاسگزار این ویژگی های بی نظیری که دارم و همین باعث عدم پیشرفت من شده از خدا می خواهم کمکم کنه هر روز بهتر بهتر بشم و انتظارات بی جا از خودم نداشته باشم
دوستون دارم خدایا شکرت به خاطر این مسیر الهی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
چقدر زیبا این دوستمون گفت که وقتی کسی رو ببخشیم در واقع خودمون رو بخشیدیم … واقعا احسنت داره این «درک»
من یه مورد رو قبلنا با این اگاهی تونسته بودم گذر کنم و ببخشم… اما الان متوجه شدم که کاملا یادم رفته بود چرا باید ببخشم …
در واقع می بخشیم نه از روی دلسوزی و برای اون شخص، بلکه برای ارامش درونی خودمون و اینکه اون ادم نمیتونه روی زندگی ما تاثیر بذاره و نباید بذاریم مغز ما رو درگیر کنه ، پس می بخشیم تا انرژی منفی با خودمون حمل نکنیم
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
*همیشه باید این رو یادم نگه دارم که اگه در «مسیر درست» باشم با «مداومت و استقامت» شاهد «نتایج» خواهم بود که به مرور هم نتایج «بزرگتر» میشه و هم «تصاعدی» میشه
من اوایل آشنایی با شما، یه چرخی بین اساتید این حوزه زدم که در نهایت هم برای همیشه شدم عضو ثابت سایت بی نظیر شما… اگه نگم همه اون اساتید، حداقل میتونم بگم اکثرشون دارن در مورد زندگی رویایی آینده صحبت میکنن… خب پس «الان» چی میشه؟
*بدون شک من «گنج لحظه حال» رو با اگاهی های این سایت بی نظیر «درک » کردم و کنارش کتاب «لحظه حال» از اکهارت توله رو هم دو بار خوندم که خیلی برام هنووووز ارزشمنده چون خیلی روی من این اگاهی ها با هم مچ شد تا ادم «لحظه» باشم و به این تغییر افتخار هم میکنم و سپاسگزارم ، چون «لذت» میبرم …
من در «لحظه» زندگی کردن رو اینجوری برای ذهنم «منطقی» کردم که آینده رو که هنوز ندیدم و نیومده و تضمینی هم نیست که در اون آینده زنده باشم چرا که انسان موجودی فانی هست ، اما «الان» که هستم .. پس قدردان این زندگی هستم و حالش رو میبرم… خداروشکر
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام سرور جان
عزیزم کتابی که معرفی کردی لحظه حال هست یا نیروی حال؟
ممنون میشم دراین مورد راهنماییم کنی چون واقعا احساس میکنم لحظه حالم رو از دست دادم و درگیر آینده ام داشتم با خدا صحبت میکردم که خدایا یه نشانه و کتابی رو سر راهم قرار بده وقتی پیام شما رو خوندم و به اسم کتاب رسیدم واقعا حیرت کردم از این خدایی که این قدر سریع پاسخ میده امیدوارم خوندن کتاب بتونه بهم کمک کنه.
سلام سحرجون
این کتاب به هر دو ترجمه هست بعضیا «لحظه حال» ترجمه کردن و بعضی جاها «نیروی حال» … هر دو یکی هست و فوق العاده … متن کتاب کمی سنگینه ولی از اون مدل هاس که من خیلی خوشم میاد و برام فوق العاده س
برای اینکه در لحظه باشی همین طور که در کامنتم نوشتم باید این اصل رو در ذهنت منطقی کنی
همینطور فایل های «کنترل ذهن» رو بارها و بارها گوش بده چون همه جا به کارت میاد
و مراقبه که خیلی کمک میکنه یاد بگیری رها باشی و در لحظه
سلام سرور عزیزم
ازت بابت وقتی که گذاشتی و جوابم رو دادی بی نهایت سپاسگزارم
در مورد کنترل ذهن و مراقبه هم حتما باید هردوش رو تو زندگیم داشته باشم و بهش عمل کنم چون واقعا این روزها به کنترل ذهن بیشتری نیاز دارم و برای پیشنهاد خوبت سپاسگزارم
سلام سرور عزیزم.
خداروشکر میکنم با شما دوست عزیزم در این سایت الهی هم مسیر و هم مدار هستم.
مواردی که شما بهش اشاره کردید برای کل زندگی قابل استفاده است. اینقدر شیوا و روان در مورد قوانین صحبت کردید، اینقدر عالی بود که ذوقی در دلم روشن شد و سپاسگزار رب العالمین شدم.
همواره من به دلیل نگاه به آینده و نگاه به وضعیت فعلی ام انرژی ام برای حرکت گرفته می شد. اما با این دید وقتی بتونم زندگی کنم، قطعا سرعت رشد من بیشتر و بیشتر می شود.
ممنونم ازتون بخاطر این دیدگاه عالی تون.
عاشقتونم.
ان شاءالله هر کجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعاتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به همگی
خانم شایسته شما از کجا میدونین من درگیر چه مسئله ای هستم و دقیقا فایل مرتبط با همون رو روی سایت میذارید؟!
دیروز و یک هغته ی گذشته دقیقا درگیر همین موضوع بودم،
نفرت…
من خوشبختانه در طول زندگیم تقریبا هرگز آدم بددلی نیودم و خداوند همیشه به منعطف بودن و نرم خو بودن هدایتم کرده.
ولی به چشم خودم دیدم که این حس اگه فقط یذره توی دل آدم نیش بزنه، همون میشه راه نفوذ شیطان برای بقیه ی نجواها و بهونه ها که بیاد و اعصابم رو خرد کنه.
اصلا باورنکردنی بود…
توی تمااااااااام جنبه های زندگی من تاثیر داشت.
ماجرا از این قرار بود که من از یه آدمی که از لحاظ فیزیکی نسبتا به من نزدیکه در دلم نفرت بوجود اومده بود.
چون هیچکدوم از کارایی که میکرد اصلا مورد تایید من نبود و از نظر من یک شخصیت کاملا علاف، ول و بیکاره که تمرکزش هم روی نکات مثبت نیست و فقط ادا درمیاره، خیلی هم رو داره…
(این اعتراف، ورژن مودیفای شده ی تفکر من راجب این آدمه که باعث شده بود ازش متنفر باشم:)
حالا،
دیروز دیدم احساس عدم لیاقت بدجوری اومده سراغم و هر کاری میکنم نمیتونم از ته وجودم به آرامش عمیق برسم، حس کردم ارتباطم با خداوند هم کمرنگ شده.
توی وجودم گشتم.
گشتم و گشتم و گشتم، و به خدا گفتم میخوام احساس عدم لیاقت رو در وجودم از بین ببرم و از خودش خواستم که هدایتم کنه.
که تهش رسیدم به این الهام که خداوند بهم گفت:
«روژینا قلبت پاک نیست…»
و یکدفعه منو به فکر فرو برد که در درون خودم کنکاش کنم و ببینم چه چیزی باعثش شده؟؟؟
و دیدم که بببببله…
نفرت…
سعی کردم جلوش رو بگیرم،
سعی کردم کنترلش کنم.
یادم به مادر بزرگم افتاد که همیشه بهم میگفت روژینا تو قلب پاکی…
خدا رحمتش کنه عزیزدلم رو
واقعا هم همینطور بود
من از بچگی یه آدمی بودم که قلب مهربونی داشتم و همیشه نسبت به آدما رئوف بودم. “تقریبا همیشه”
سعی کردم این ورودی ها رو با خودم تکرار کنم و وجودم رو از اون احساس پاک کنم. و خودم رو ازش رها کنم و اصلا خودم رو درگیرش نکنم.
هر چیزی میشد و هر فکری که میومد توی سرم که میخواست آنتریکم کنه که دوباره بهم بریزم، من سعی میکردم از یه زاویه ی خنثی و یا حتی مثبت بهش نگاه کنم و بازی رو دستش ندم. به خودم گفتم اگه برای خودت ارزش قائلی نباید بذاری این احساسات وجود تو رو بهم بریزه، نباید بذاری این حس وجود تو رو ناپاک کنه چون به همون نسبت از فرکانس خداوند دورت میکنه.
نتیجه:
چه اتفاقی افتاد؟؟
اولیش این بود که آرامش من صدها باااااار بیشتر شد و یه متانت خاصی به وجودم نشست…
وقتی دوباره اون آدم رو دیدم فقط سعی کردم در درون خودم با خدای خودم باشم و به رفتارهاش بیتوجهی کنم و از اونا اعراض کنم.
سعی کردم روی اجرایی کردن برنامه های خودم تمرکز کنم،
و نتیجه اش این شد که یه روز پروداکتیو و خیلی عالی رو برام رقم زد.
خداروصدهزار مرتبه شکر…
الان هم نمیگم صد درصد کنترل شده ولی تا حد خیلی خوبی مهارش کردم که به ارامش و حس خوب رسیدم…
خدایا شکرت…
خلاصه ی کارهایی که من کردم این بود:
1. از چیزایی که دوست نداشتم و ناخواسته ی من بود اعراض کردم.
2. دیدگاه های منفی ای که از اون ادم توی ذهنم میومد رو سعی میکردم خنثی کنم و یجوری یکاری کنم که اون ادم از یه ادم منفی به یه ادم خنثی توی ذهنم تغییر پیدا کنه.
3. بگم اقا جان عیسی به دین خود، موسی به دین خود:) تو چکار به اون ادم داری؟؟؟ دوستش نداری ازش اعراض کن، توجهت رو بذار روی خودت. هر کسی هر نتیجه ای داره میگیره لایقشه.
و آها یه چیز دیگه هم بگم،
چون همونطور که گفتم این آدم نسبتا به من نزدیکه و یه ساعت هایی از روز رو به هرحال باهمیم، من میترسیدم از اینکه روی من هم اثر بد بذاره و من رو از اهدافم یا از میزان تمرکز روی خودم دور کنه.
که فایلای توحید عملی استاد اومد و دستم رو گرفت…
شاهکلید کنترل ذهن دیروز من فایل توحید عملی 10 بود که اصول اصلی رو بهم یادآوری کرد و بینهایت اثرگذار بود…
خدایا شکرت…
من این فایل رو دیشب قبل از خواب گوش کردم و گفتم حتما باید امروز صبح براش کامنت بذارم و از خودم و این تجربه ام برای خودم ردپا به جا بذارم.
و خداروشکر که امروز این امر برام ممکن شد.
خدایا شکرت…
احساس کردم اگه نمینوشتم امروزم شب نمیشد:))
مرسی خانم شایسته که به هدایتتون عمل کردین
مرسی استاد برای این فایل بینهایت کمک کننده و آگاهی بخش..
خدارو صدهزار مرتبه شکر…
شاد و سلامت و ثروتمند باشین در پناه خدای یگانه؛)
((به نام خداوند مهربان))
سلام بهت روژینای عزیزم
ازت ممنونم بابت کامنت فوق العاده ای که نوشتی
کامنتت حکم یه راهنمای عملی و بسیار کاربردی رو داشت که هر وقت احساس کردم نجوا ها سراغم میاد و کنترل ذهن سخت میشه میتونم از این راهکارا استفاده کنم
و شاید از بین اینا ساده ترین و موثر ترینش همون اعراض باشه که هر وقت تونستم به درستی انجامش بدم واقعا آرامش و احساس خوب رو به من برگردونده
ممنونم ازت عزیزم:)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا ﴿٢٢﴾
با خدا معبودی دیگر قرار مده که نکوهیده و بی یار و یاور شوی.
وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿٢٣﴾
و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [چنانچه تو را به ستوه آورند] به آنان اُف مگوی و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مکن، و به آنان سخنی نرم و شایسته [و بزرگوارانه] بگو.
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا ﴿٢4﴾
و برای هر دو از روی مهر و محبت، بال فروتنی فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند، مورد رحمت قرار ده.
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ ۚ إِنْ تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا ﴿٢5﴾
پروردگارتان به نیّت ها و حالاتی که [نسبت به پدر و مادرتان] در دل های شماست [از خود شما] آگاه تر است، اگر مردم شایسته ای باشید،زیرا او نسبت به بازگشت کنندگان بسیار آمرزنده است.
=======================================================================================
سلام به استاد عزیزم،سلام به دلبرِ عزیز استادم،سلام به تموم رفیق های ارزشمند غار حرای من ….
خداروصدهزارمرتبه شکر برای شروع یک روز جدید….برای نعمت تجربه هوای سرد زمستونی….برای فرصت شکرگزاری و بندگی….برای تجربه ی عشق بازی با الله …برای یک نفس توحیدی تازه کردن….
خدا…؟خدا همه چیزه….
خدا زمانه…خدا مکانه…
خدا صداست…خدا تصویره…خدا حسه…
خدا من …خدا تو…خدا همه…
خدا یک حشره ست…خدا…یک ستاره ست…
خدا …یک انرژیه…که همه چیز رو دربرگرفته…
خدا….یک قانونه…خدا…یک نظمه…
یک تعادله ….نمیشه گفتنش…نمیشه گفتنش ….
استادجان…؟این جریان هدایت دیگه داره یکم ترسناک میشه:))) وقتی بهش گفتم میخوام یک کامنت دیگه برای این فایل بزارم و از موضوع بخشش بنویسم …برای موضوع کامنت من،از نور خودت به من ببخش و هدایتم کن به آیه های مربوط به کامنتم….صاف منو برد تو سوره اسرا….گفت بنویس….
مگه داریم…؟مگه میشه…؟
آره سعیده …آره…خدا بیرون از تو نیست…خدا از رگ گردن بهت نزدیکتره….خدا از درون داره نگاهت میکنه….اون بیرون هیچ خبری نیست….هیچ جا دنبال هیچی نگرد…از خودش بخواه…صاف ببرت سر اصل مطلب….
استادجان؟کی به من یاد داد از جریان هدایت استفاده کنم؟کی به من یاد داد چطور این جریان رو هر بار برای خودم سلیس تر کنم؟اصلا شما بگو چطور دور سرتون بگردم که بتونم برگردم؟؟؟ :)))
اصلا همین فایل….همین موضوع بخشش….
چطور خداوند از گلوی شما با من حرف زد…
گفت بابات رو ببخش سعیده!
این کاری که تو باید انجامش بدی….
باید از بابات رها بشی و این یکی بزرگترین ترمز های زندگیت هست که اگر برداشته بشه من میتونم برات کن فیکن کنم….
میدونی چرا استاد؟برای اینکه من هر هدف گزاری که میکنم و میام مینویسم خب اگر بخوام این کار رو انجام بدم،بزرگترین سنگ جلوی پام چیه؟ اولین چیزی که ذهنم میگه اینه! بابات!!
استاد من بعد شنیدن این فایل صدای خدارو شنیدم که گفت اگر بابات رو ببخشی،همین ترمز ذهنت رو برداری،من همونی که فکر میکنی بزرگترین مانع تو برای رسیدن …من ی کاری میکنم بشه بزرگترین حامی زندگیت…من نتنها قلبش رو برات نرم میکنم که یک کاری میکنم مثل کوه پشت سرت وایسه! تو ببخشش….
میخواستم بیام و بنویسم به تاریخ 11 اسفند 1402،من بابام رو بخشیدم برای تموم تجربه های ناخواسته ای که ازش داشتم…اما آگاهی های جلسه 4 حل مسئله یادم اومد…استاد شایسته به یاد داده چطور پشتِ شیطان کمال گرایی رو زمین بزنم و از مسیر بهبود گرایی به راحتی به خواسته هام برسم…
پس…امروز 11 اسفند 1402…
من میخوام تلاش کنم از امروز تمرکزم روبزارم روی ویژگی های مثبت پدرم و آروم آروم تجربیات تلخ گذشته رو پاک کنم و ازش بگذرم ….میخوام هر روز توی شکرگزاریم بخاطر ویژگی های مثبت پدرم از خداوند سپاسگزار باشم …
و توی این مسیر از خداوند طلب هدایت میکنم تا کمکم کنه …آروم آروم به این لوح سیاه…رنگ سفید بپاشم ….
استادجان اگر اشتباه نکنم،توی یکی از فایل های دوازده قدم شما میگید شما با بچه تون همون رفتاری رو دارید که بخاطر همون رفتار از پدرومادرتون شاکی بودید!اینو فقط کسایی میفهمند که بچه داشته باشند…
دست تسلیم من بالا….
من هم خیلی وقت ها رفتار هایی با نیلانیکا میکنم که دقیقا عین رفتار پدرم با خودم در قدیمه …
بعد خودم متعجب میشم میگم ای بابا!من که دارم انقدر روی خودم کار میکنم….دارم انقدر تلاش میکنم رابطه ی خوبی با بچه هام داشته باشم…باز چرا شبیه پدرم رفتار کردم…؟
البته که سریع سعی میکنم رفتارم رو جبران کنم…و نمیزارم همینجوری بمونه…
اما همین موضوع برای من یک منطق قویه برای بخشش والدینم و پاک کردن خاطرات تلخ گذشته ….
که اون ها هم مثل من قصد اذیت کردن من رو نداشتن،اون ها میخواستن بهترین خودشون رو ارائه بدن…
اون ها میخواستن پدر و مادر خوبی باشند که بچه های سالم و صالح تحویل جامعه بدند…
هیچکس کامل نیست…هیچ کمال مطلقی وجود نداره…همه اشتباه میکنند…
منم توی رفتارم با بچه هام اشتباه میکنم!!!
مگه قصد آزارشون رو دارم؟
مگه میخوام عذابشون بدم؟
مگه عاشقشون نیستم؟
مگه حاضر نیستم جونمم براشون بدم؟
پس باید این موضوع رو منطق ذهنم قرار بدم که باید از گذشته و خاطرات تلخش بگذره…و ببخشه و رها بشه…
خدا میدونه اگر من آروم آروم بگذرم از تاریکی های گذشته و ببخشم و رها بشم….با برداشتن این ترمز بزرگ ذهنم….چه اتفاقات فوق العاده ای خود به خود برام رخ میده …
همیشه صدای استاد توی گوشم هست که میگه:
اتفاقات بزرگ زندگی من،که خیلی براشون سپاسگزار هستم،خودبه خود رخ داده :)))
خدای عزیز و شیرین و دلبرم؛ازت ممنونم که خودت رو بهم هدیه دادی…
ممنونم که قبل از مرگم من رو هدایت کردی….
خدایا من با پیدا کردنت،طعم بهشت رو تجربه کردم…
بهشت شمایی خدا ….
بهشت اون لحظه ای که خودم رو در آغوشت احساس میکنم که محکم بغلم کردی و میگی…
پدرت منم…مادرت منم…عشقت منم سعیده….
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ
آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟!
الهی دور سرت بگردم که اینجوری سوال میپرسی!
به من بگو،اگر شما کافی نباشی،کی کافیه؟
بگو کجا؟دنبال چی بگردم؟
خدایا….به میزانی که خودم رو باهات هماهنگ کردم…تو تموم جهان رو به تسخیر من درآوردی….
هرجا که بیراهه رفتم و روی عقل پوک خودم حساب کردم…چک و لگدش رو خوردم….
خدایا از شر جن و انس و همزات شیاطین به تو پناه میارم که عالم ملک فرمانروایی شماست…
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
استاد عباسمنش عزیزم،استاد شایسته جانم،سپاسگزاری ازتون به کلمات نمیاد…
به قول آقا هادی…ما هیچ جوری نمیتونیم ازتون تشکر کنم در خور و شایسته شما باشه….
دعا میکنم بتونم ی روزی با نتایجم خوشحالتون کنم….
به امید دیدارتون در بهترین زمان ومکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سعیده عزیز دوباره سلام
باز هم نوشتی و فرکانس نوشتنت چنانبا شور شوق بود که تا درون قلبم رسوخ کرد.تحسین میکنم این نوع نوشتنت و این نوع تعهدت و این نوع عمل به الهامات درونی ات
خدا همه چیزه اما ما نمیبینیم و اتفاقا خداوند بخاطر اینکه ما نمیبینمش و ایمان میاریم ما رو خلق کرده
چه لطفی کرده و چه افتخاری به ما داده و خلیفه الله نامیده
خدایا شکرت
سعیده عزیز نورانی ،نورت افزون باد و بابت صلاتت سپاسگزارم
سلام خدمت خواهر گلم، منو خانمم به جد رد پاهای شما رو دنبال میکنیم و من به شخصه دارم سعی میکنم تاتی تاتی پا جای پای شما بزارم و مسیر توحیدو که شما دارین میرین یاد بگیرم و همیشه تحسینتون میکنم… شما واقعا به اون حد از آگاهی رسیدین که به روشنی نجواها رو از الهامات تمییز میدین …«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»؛ (هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو مى کرد ، شیطان القائاتى در آن مى کرد، امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى برد، سپس آیات خود را استحکام مى بخشید و خداوند علیم و حکیم است…. و این برای من واقعا یه هدف و خواسته بزرگه که ان شااالله بهش برسم… براتون آرزوی موفقیت میکنم و میدونم ان شاالله در زمان مناسب خبر موفقیتتونو اینجا در این سایت الهی میخونم و براتون کف میزنم و انگیزه میگیرم که برای من هم میشه… من هم رسمی هستم و این خواسته رو دارم که تکاملی و هدایتی به اون جا برسم که کسب و کار خودمو داشته باشم و دیگه به دولتی بودن حتی فکر هم نکنم و این طاغوت رو بشکنم… هر جا هستین در پناه خداوند منان شاد و پیروز باشید
بنام روزی رسان نهنگها
سلام سعیده جان
بازم قلبم باز شد با خوندن کامنتهات
ان شالله ازین به بعد رگباری کامنت بزاری
قلب ما با خوندنش باز بمونه
و همش در حالت هماهنگی باشیم با ارباب خودمون،خدای عزیزم
سعیده جان
ازت ی درخواستی داشتم
میشه هربار که کامنت میزاری شکرگذاری هاتوهم بزاری
چون اولا قشنگ مینویسی
دوما وقتی متنتو میخونم و بعدش مثل این کامنت رسیدم به جمله
خدایا ازت ممنونم که خودتو بهم هدیه دادی
واقعاااا سپاسگزاریو احساس کردم
دوباره اون حس ناب
میدونم این حس خوده خداست که تمام وجودمو در برگرفته
عاشق این احساس هستم
و دوست دارم همیشه و همیشه داشته باشمش
میدونم تو این دنیا میسر نمیشه
چون هیچوقت به کمال مطلق نمیرسیم
ولی همیشه به خدا میگم
خدای خوب من
من باشم و تو باشی و این احساس ناب
بهشت همینه
من و تو و این احساس
من فکر نمیکنم بااین تجربه احساس چیزی دیگه مثل شراب و حوری و باغهایی که نهرها از زیرش روانه و اینا به چشمم بیاد
واقعا بالاترین پاداش برای من همین احساس نزدیکی و یکی شدن به خداست.
خدایا سپاسگزارم ازت
بخاطر این همه احساس خوب
این همه کامنت خوب
استاد عزیزم و مریم شایسته جانم
و برای اینکه منو از ظلمات به سمت نور هدایتم کردی
منه گمگشته ی تو تاریکی ها غرق شده رو نجاتم دادی
خداجونم دوستت دارم و تنها تورو میپرستم ارباب من و تنها و تنها و تنها از تو یاری میجویم.
وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم
چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن برای شما خوش تر باشد، و چه بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر باشد و خدا میداند و شما نمیدانید.
فالله فلیتوکل المومنون
به راستی مومنان فقط باید بر خدا توکل کنند
الیس الله بکاف عبده
ایا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
واقعا کسی که به خداوند توکل میکنه، خدا برایش کافی است.
خدایا شکرت
سلام سعیده ی عزیزم
ازت فقط به خاطر دو تا آیه ای که اول کامنتت آوردی کلییی تشکر میکنم و ازت سپاسگزارم،
که اشک منو درآوردی
که بهم نشون دادی خداروشکر خداروشکر خداروصدهزار مرتبه شکر از یه امتحان الهی، از یه تضاد سربلند بیرون اومدم
و همین اول کار همش مراقبم که به خودم غره نشم و تمام اعتبارش رو بدم به خدا…
خدایا شکرت
خدا عجیب هدایت میکنه…
ماجرا از این قراره که یه جایی بود که من خیلی دوست داشتم برم، چون همه جوره همه شرایطش برام جذاب بود. ولی وقتی با والدینم مطرح کردم واکنشی که انتظار داشتم رو نگرفتم و شرایط عکس شد.
واکنش طبیعی قبلی این بود که به هم بریزم و جنگ و دعوا کنم. ولی خداوند بینشی رو به من داد، بصیرتی رو به من داد تا بتونم اولا قدرت رو در هر حالی بدم به خودش و خودِش و تنها خودش رو توی زندگیم اصل ببینم، دوما از یه دیدگاه منطقی به قضیه نگاه کنم و دوباره بهش فکر کنم و دیدگاهم رو نو کنم که بتونم با درک صحبت های اونا تصمیم بگیرم.
که هیجانی عمل نکنم و اونا رو درک کنم، خودمم درک کنم و همزمان با تمام اینا قدرت رو توی وجودم به خداوند بدم و این در نهایت خودم باشم که تصمیم درست رو گرفته باشم، نه اینکه چیزی بهم تحمیل شده باشه…
و خدایا شکرت که بهترین نتیجه رو گرفتم، خودش تفکر، آگاهی، بینشی رو به من الهام کرد که با دیدنش از اون زاویه آرام شدم. هم خودم آرام شدم و هم عزیزانم رو آرام کردم.
و کردیت تمام اینها فقط به خداوند میرسه. فقط و فقط به خودش میرسه…
خدایا صدهزار مرتبه شکرت…
خدایا شکرت برای این بصیرت و بینشی که نسبت به این مسئله بهم دادی
خدا رو صد هزار باااااااار شکر
و کامنت تو سعیده جان مهر تاییدی بر سیر امشب من بود و به راستی که چه مهر زیبا و شایسته ای است…
خودش از طریق پاسخ یکی از دوستان به کامنتم، به این صفحه هدایتم کرد که دقیقا زیر کامنت خودم، کامنت شما رو ببینم و این پیام ها رو دریافت کنم…
البته این رو بگم که من فقط آیه های اول کامنتت رو خوندم و هنوز کامل مطالعه اش نکردم، ولی مطمئنم کامنتی که مقدمه اش این همه جوشش در درونم ایجاد کرد، متنش برام حامل آگاهی های خیلی بیشتریه…
خدایا شکرت…
عزیزم ازت سپاسگزارم…
هر جا هستی شاد و سلامت باشی:)
استاد و خانم شایسته عزیز شما هم که پایه ثابت سپاسگزاری های من هستید برای فراهم کردن این بستر عالی و بیمانند که هیچ جا شبیهش پیدا نمیکنم…
خدایا شکرت…
شاد، سلامت، موفق و سربلند باشین همگی:)
سلام و درود خدمت خواهر بزرگوار شمالی مان خانم شهریاری
اولش بگم این پاسخ به کامنتتون نیست
چند تا ایده برادرانه است که امروز به ذهنم رسید گفتم شاید براتون مفید باشه براتون بفرستم
چون از شجاعت شما و پریدنتون بیرون قبل از هلاکت هنوز تو هنگم ولی واقعا کارتون رو تحسین میکنم چون خودمم کردم
اما ایده ها
اول
فروش لوازم طبی ، آرایشی و بهداشتی میشه اگه حتی الان سرمایه برای افتتاح مغازه ندارین از تولید کنندگان و کل فروشان بخاین محصولات اونا رو براشون بفروشین و پورسانت بگیرین مثلا ازطریق پیح تون یا فروش اول به نزدیکان و بعد دایره کارتون رو گسترش بدین
2. خدمات پرستاری در منزل که احتمالا خیلیا هستن تو شهرستان شما که مریضشون رو بردند خونه و نمیخان تو بیمارستان باشه به هر دلیلی اما دوست دارن یه پرستار حاذق مثل شما بالاسر مریضشون باشه شما هم که ماشاالله بدترین شرایط مریضا رو رد کردین
نه آقابالاسر دارین نه ساعت و نه داستانهای بیمارستان و …
بعدا میتونین تیم درست کنید از پرستاران که طرحشون تموم شده هنوز استخدام نشدن و کم کم میشه یه شرکت خدمات بهداشتی پرستاری در منزل تاسیس کنین و با برد بیشتر کار کنین
3. ما یه پرستار داریم تو شهرستان که درامد مطبش اگه از پزشکها بیشتر نباشه کمتر نیست یه مطب زده خیلی وقته در کنار مطب یه دکتر هم هست ختنه، حجامت،بخیه ، تزریقات ، پانسمان تازه از این مدل جدیداش پانسمان نوین،دراوردن شیٕ خارجی از چشم و بدن و همه کارهای سرپایی رو انجام میده برا خودش منشی داره و … تازه جمعیت شهرستان ما بزور با روستاهاش به 90 هزار نمیرسه
4. کاشت مو
درامدش واقعا خوبه دوره یک هفته ای آموزش داره و میشه از تختهای مراکز زیبایی هم بصورت اجاره در همون مرکز استفاده کنید اینو که دارم میگم همسایه مون پرستاره تمام آخر هفته ها رو میره مشهد کاشت مو انجام میده تو پیجش میزاره و ملت تو نوبتن تازه 3 ماهه رفته تو این کار و الان تو فکر انتقال به مشهده که بره تو ایام آف همونجا کار کنه
5. مرکز مشاوره خدمات مراقبت پوست که الان ماشاالله خیلی هم خوب داره استقبال میشه و میشه با کلی از برندهای معروف آرایشی بهداشتی قرارداد بست و از طرفی اعتمادی که ملت به یه پرستار با کلی سابقه کار دارند که خودشون رو بسپرند دستش خیلی بیشتر از یه آدم عادیه
6.طب سوزنی
چقدر خوب جواب میده اگه دوره اش رو برین و یه حرکت خوب شروع کنین البته که در کنارش میتونین زالو درمانی و حلزون تراپی رو هم داشته باشین که بازم بخاطر رشته و سابقه کار شما خیلی عالی هست.
7. این دیگه یه مقدار جسارت بیشتر میخاد ولی انجام دادنش خیلی هیجان انگیز و جالب میتونه باشه
شرکت خدمات پیش بیمارستانی و فوریت پزشکی و آمبولانس خصوصی
دقت کردین خیلیا به بیمارستان اعتماد زیادی ندارن خصوصا دولتی ؟ و از طرفی خیلیا هم در افه هاشون میان میگن مثلا بابامون رو بردیم بیمارستان خصوصی فلان جا مرکز تخصصی فلان و از این داستانها
خب اگه یه اورژانس خصوصی و خدمات پیش بیمارستانی هم باشه به همین شکل خصوصا در شهر های بزرگتر حتما جواب میده. ما تو شهرستان یه نفر این حرکت رو زده بود آملی بود اگه اشتباه نکنم بعد استخدام شد ولش کرد یه کم استیکر از اونایی که حمید حنیف میگه با دست بر پیشانی میکوبه
والا خوب داشت میرفت جلو الانم شاید تو شمال داشته باشه همون بابا
چون آمبولانس اجاره کرده بود و …
چند تا دیگه هم رسید به ذهنم اما با شرایط الانتون مثل جلسه 4 قدم اول نمیخونه و الا شدنیه
اگه میخواین کلا از کار بهداشتی فاصله بگیرید هم که باز داستان خودش رو داره
مثلا یه خانومی تو همون گرگان روستای زیارت کارمند اداره کل میراث فرهنگی بوده انصراف داده با شوهرش ادویه و خشکبار بسته بندی میکنن پیج دارن سایتم دارن .
به هر حال این ها به ذهنم رسید امروز که براتون بنویسم
هیچ چیزی اتفاقی نیست…
موفق باشید
والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
سلام به برادر عزیز توحیدی راه دور من آقا جواد
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت و ثروت الله به جسم و جان و روح توحیدی عزیز شما و خانواده ی قشنگتون…
سپاسگزارم که یکبار دیگه وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برای من نوشتید.
صبح امروز با 3 تا نقطه ی آبی پربرکت شروع شد!
هر 3 تاش رو توی تپ های جداگانه باز کردم!
میدونید من دیگه نمیگم آخ جون 3 تا نقطه ی آبی!
میگم آخ جون! 3 تا هدایت!
یعنی الله رو گواه میگیرم هر نقطه ی آبی،یک ناک اوتی از رب العالمینه و میاد که مسیر من رو روشن و روشن تر کنه …
بعد دیدید مثلا بین 3 تا خوراکی اونیکه از همه بیشتر برات عزیزه میزاری آخر؟که دیرتر تموم بشه؟نقطه ی آبی پربرکت شما رو گذاشتم بعد ازون 2 تا بخونم…
یکسال پیش وقتی قصد انصراف داشتم شما برادرانه به من لطف کردید و به ندای قلبتون گوش دادید و در زمان مناسب من رو هدایت کردید….و حالا بعد یک یکسال هنوز رحمت الله شامل حال من هست و این داستان ادامه داره …
این روز ها به شدت تمرکز کردم روی دوره روانشناسی ثروت،ازون طرف هی توانایی هام رو شخم میزنم تا کار رو از ی جا شروع کنم……
هرچند که بعد از 8 سال کار درمانی سخت انجام دادن،به شدت فراری ام ازش و اسم دارو درمان و آمپول میاد میخوام مثل میگ میگ فرار کنم ….ولی حتما بین ایده هایی که بهم دادید هدایتی دریافت میکنم شک ندارم …
ادامه میدم …پیش میرم …و اجازه میدم جریان هدایت من رو ببره اونجایی که باید ….
ﻛﺴﻲ آﻣﺪ ﻛﻪ ﺣﺮف ﻋﺸﻘﻮ ﺑﺎ ﻣﺎ زد
دل ﺗـﺮﺳـﻮی ﻣﺎ ﻫﻢ دل ﺑﻪ درﻳﺎ زد
ﺑﻪ ﻳﻚ درﻳﺎی طوﻓﺎﻧﻲ دل ﻣﺎ رﻓـﺘـﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ
ﭼﻪ دوره ﺳﺎﺣﻠﺶ از دور ﭘﻴﺪا ﻧﻴﺴﺖ
ﻳﻚ ﻋﻤﺮی راﻫﻪ و در ﻗﺪرت ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد
ﺧﻮدش ﻣﻲﺑﺮَدِت ﻫﺮﺟﺎ دﻟﺶﺧﻮاﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮد ﺑﺪون ﺳﺎﺣﻞ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﺳﺖ
عشق و مودت ورحمت الله رو از روشنی قلبم براتون میفرستم و از خداوند متعال براتون از هرچیزی که خودتون میخواد بهترین هاش رو درخواست میکنم.
درپناه نورآسمون ها و زمین،همیشه غرق احساس خوشبختی بی قید وشرط باشید.
به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
بنام الله روزی رسان همیشگی
سلام سعیده جان
ازینکه جسارت به خرج دادی و از کار اومدی بیرون بهت تبریک میگم
من سال گذشته اینکارو کردم و منم ی جورایی کادر درمان بودم و از هرچی خون و آمپول و سرم و مریض زخمی فراری
6 ماه طول کشید تا استعداد و علاقه مو پیدا کنم
استعدادی که از 5 سالگی بروز پیدا کرده بود ولی من پی اش نرفتم
استعدادی که همه میگفتن این نیاز به تحصیلات نداره
تو باید ی لیسانسی چیزی بگیری
تو باهوشی و باید تحصیلکرده بشی
بله در این شکی نبود و من دختر باهوشی هستم هنوز
ولی این استعدادی که خدا بهم داده و امسال بهم هدایتش کرد رو اگر نرم دنبالش خیلی بنده بدی هستم
خدا الکی هدایتم نکرد
سعیده جان من ریاضیاتم فوق العاده اس
فوق العاده
حتی تو دانشگاه هم 20 بودم
نقاشیم محشره
بدون هیچ پیش زمینه ای تو 15 دقیقه صورت ی نفری که جلوم وایساده رو جوری میکشم که میتونه قابش کنه بزنه به دیوار
ولی میدونی چیه
من شخم زدم اینارو
اون لذتی که استاد در موردش میگه
اون احساس خوب
اون از خود بی خود شدن رو احساس نکردم جز توی خیاطی
دیدم اررره
اره
من حتی میشد به ناهار نع میگفتم و پای چرخ بودم
و حال میکردم
حال میکردم
از خلق ی مانتو برای خودم لذت میبردم
از نتیجه لذت میبردم
از بریدن پارچه
کشیدن الگو
دوختنشون بهم
ی ترفند جدید بکار بردن
حتی بدون الگو لباس دوختن بهم احساس خوبی میداد
پس من فهمیدم همینه
ان شالله که هدف از آفرینش من در این جهان و رد پای مریم در این دنیا اثبات استعداد سرشارم توی همینه
من دوره خاصی نرفته بودم اخه
ولی این همه توانایی تحسین برانگیز بود
پس رفتم
رفتم دنبالش
بابام مخالف بود
خانوادم گفتن تو لیسانس داری
تو کادر درمانی
گفتم به خودم نه
متزلزل نشو
استاد گفت پاداش در مسیر علایق ادامه دادن ثروت
پاداش بدیهیشه
تازه تو اون لذت رو توی هیچیییی حس نمیکنی
حتی استعدادشونم داری ولی این احساسو بهت نمیدن
این اولین باریه که مسیری که خودم میخوام،نه هیچکس دیگه،چیزی که قلبم گواهش هست رو دارم میرم توش،میدونم خدا همراهمه وگرنه جسارت تغییر بهم نمیداد
رفتم تو بازار کار
شاید 15،20 تا مزون رفتم و گفتن نعععع
ولی کوتاه نیومدم
به مامان بابامم نگفتم
من 6سال کارو گذاشتم کنار و رفتم تو دل خواسته هام
توکل کردم به خودش
پس تنهام نمیزاره
و نذاشت
هدایتم کرد به کارگاهی که ی خانم بود و تو همون نگاه اول گفت چراکه نه
بیا
من گفتم بدون حقوق
به قبلیاهم گفتم
ولی این گفت اررره
و الان 2ماهه میرم
امروز بهم گفت میخوام حقوق بهت بدم بابت این دوماه
هرچند که من خیییلی چیزا یاد گرفتم
سعیده جان اسم اون خانم هم سعیده است
ی چیز جالب دیگه
ببین خدا منو هدایت کرده پیش دختری که اونم دقیقااااااا 10 دی بدنیا اومده
دقیقااااا روزی که من بدنیا اومدم
این شگفت انگیز نیست؟
اینکه ی دفتر شکرگذاری داره و مینویسع
اینکه شجاع و خدارو روزی رسان میدونه
اینکه باورهاش در مورد ثروت و زندگی و روابط فوق العادس
هم مداری با این خانم مثبت اندیش و شاد همون کبوتر با کبوتر باز باز استاد که لاجررررم اتفاق افتاد
اینکه منم پراز برکت بودم براش
و با ورودم به اونجا ایشون بعداز 5 سال باردار شد
و جالبه که دیروز یکی دیگه از دخترای کارگاه ازم پرسید مریم تو دوره چی رفتی و گفتم 5 جلسه کلا مانتو دوز
و اونجا بود که همه گفتن تو واقعاااا استعداد داری
غیر ممکنه کسی اینقد زود راه بیفته
اینجا باید برای خودم دست بزنم
اینقد پیشرفت کردم تو کارم به لطف الله که کسی که خبره اینکاره اینجور منو تحسین میکنه
سعیده جان من نظر بقیه علی الخصوص مخالفتها و هدم حمایتهای پدرم رو ی نشونه دونستم که اررره اگر اونا میگن غلطه و به جایی نرسیدن پس مسیر من درسته
ادامه میدم
و دارم ادامه میدم
و میبینم درهارو که داره برام باز میشه به لطف الله
ادامه بده
خدا بهت نشون میده استعدادت توی چیه
چی بهت احساس خوب میده
و روحتو ارضا میکنه
برای من خیاطی بوده و میبینم درهارو که دارن باز میشن
عجله ای هم نیست
من دارم لذت میبرم
ان شالله برای شماهم بزودی رخ میده
موفق باشی و در پناه الله یکتا
ی سلام از قلب پر مهرم به سعیده توحیدی
دیگه باید چشمات به دیدن و خواندن کامنت های من عادت کنه….)
میخوام واست از معجزات تمرکز بر نکات مثبت پدرم و تحسین و سپاسگزاری بابتشون واست بگم.
یعنی این تمرکز بر نکات مثبت که استاد بارها با تمام وجود فریاد میزنه که اگه تمام کار و تمرکزتون بشه تمرکز بر نکات مثبت و دیدن زیبایی ها بخدا از در و دیوار واستون نعمت میباره.شنیدن کجا و عمل کردن کجا
از لحظه ای که شروع کردم روی نکات مثبت پدرم از همون لحظه ،خدا انگار ی پدر دیگه واسه من متولد کرد،پدری که تا به من میرسه یجوری آروم شده و کار به کارم نداره و دست از سرزنش و مقایسه برداشته که من فقط میگم خدایا دمت گرم که اینقدر قانون دقیق عمل میکنه.
من از پدرم یک مانع خیلی بزرگ ساخته بودم که به هر آزادی فکر میکردم اول پدرم میومد تو ذهنم،بعد به خودم اومدم ،گفتم مگه خود همین شرک نیست که تو داری از پدرت میترسی که مثلاً واسه فلان کار موافقت نکنه و اجازه نده،مگه نمیگی مالک تمام عیار و صد در صد من بدون هیچ شکی رب العالمینه.
قربون این خدا بشم که در هرلحظه هدایت میکنه.
گفتم خدایا اجازه و اختیار من دست خودت،صاحب من تویی من فقط توکلم به خودته ،و معجزه رخ داد .
اینم بگم که از وقتی با کامنتات برخوردم به طرز عجیبی این خواسته در من شکل گرفته که ی سفر به کیش بیام و شایدم دستان خدا سعادت بده که ببینمت.
بادورود به استاد عباس منش عزیز وخانوم شایسته عزیز که هرچقدر تشکر بکنیم از شما باز کنه و هرچقدر شکر این نعمت رو بجا بیاوریم باز نتوانستیم ادا کنیم .
درباره بخشیدن دیگران که این موضوع باید در جامعه ایران هم جا بیافتد ولی هنوز آنطور که باید باشد نیست.یک مشکل بزرگتر که در بین ما وجود داره اینه که اصلا هیچ وقت خودمون رو گنهکار نمیدانیم در هر موردی همیشه سعی میکنیم که حق رو به خودمون بدهیم اول باید این موضوع رو باید حل بکنیم چون اگر این کارو روانحامندیم هیچ وقت نمیتوانیم دیگران رو ببخشیم .
درضمن یهموضوع هم هست که میخوام از بچح های عزیز عباس منشی بپرسم من الان نزدیک یک ساله با فایلهای رایگان استاد دارم روی خودم کار میکنم وازلحاظ آرامش واحساس خوب خیلی خوب شدم ولی از لحاظ مالی نتیجه چندانی نگرفتم و البته بعضی مواقع شده که کمی بهتر بشه ولی ادامه دار نبوده .ولی این موضوع که میخوام بپرسم اینه که الان یه ماهی میشه که خیلی سردرگم شدم وخیلی نجواها بهم حمله میکنن و نمیدانم چکار باید بکنم آیا این طبیعی هست یا نه آیا این افکار که بهم حمله میکنن برای همه این اتفاقات می افته اصلا بعضاً خیلی حالم رو میگیرن ونمیدانم چکار بکنم و چه تمریناتی رو انجام بدم وچطور از این وضعیت که پیش آمده خودمو رها کنم ممنون میشم از دوستان که یه راهنمای بکنم که این حالتها برای همه پیش میاد ویا نه چطور میتونم از این مرحله گذر کنم .
بنام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
فقط میتونم اینو بگم ما یه دشمن قسم خورده داریم که همونجور که استاد گفتن تو قران فقط یه بار کلمه حزن بدون لا اومده واون وقتیه که در مورد شیطان میگه
که نجواهای شیطان برا اینه که شما رو غمگین کنه
دوست عزیز این نجواها همیشه هستن ومیان که حال ما رو بگیرن
ولی هرچه قدر روخودمون کار کنیم میتونیم سریعتر بهشون مسلط بشیم و کنترلشون کنیم
یکی از راهکارهای عالی که استاد برا کنترل ذهن گفتن اینه که
ذهن در آن واحد نمیتونه رو دوتا چیز تمرکز کنه پس
کنترل ذهن رو با کنترل زبانتون به عهده بگیرین
یعنی سریع شروع کنید با زبان و بصوزت آگاهانه شکرگزاری کردن ویا هرصحبت دیگه که احساستون رو بهتر میکنه
امیدوارم موفق و پیروز باشید.
خدایاشکرت خدایاشکزت خدایاشکرت
بادورود به دوست عزیز وگرامی در خانواده بزرگ عباس منش خیلی از شما ممنونم بابت جواب عالی که برام فرستادین درسته نجوای شیطان همیشه است و باید روی خودمون بیشتر کار بکنیم .ولی نمیدانم چرا حالم بدمیشه وایت در این طبیعی هستش یعنی برا دوستان هم این مسئله پیش میاد ویا نه.
سلام استاد عزیز
.
دو سه روزی هست که درگیر یک اتفاق تلخی هستم که بخاطر یک تصمیم اشتباه یک همکار در محل کارم رخ داده!!
قایق غواصی ما بخاطر اشتباه در تصمیم گیری
ناخدا و گروه همراهش در زمان قرارگرفتن کنار ساحل دچار مشکل آبگرفتگی شد و در زمان امداد رسانی هم بخاطر عدم تشخیص درست امدادگر
قایق غواصی با کلی خاطرات شیرین غرق شد!!!
همگی حسابی شوکه هستیم از این اتفاق عجیب و بد!! اتفاقی بسیار نادر و باورنکردنی!!!
قایقی که شاید فقط در همین یک شرایط خاص امکان غرق شدنش وجود داشت غرق شد!!!!
و حالا منی که باید از این اتفاق درس بگیرم!!
منی که باید ذهنم را به درستی کنترل بکنم…
در ابتدا همه ناخدا رو مقصر اعلام کردن
و واقعا شرایط سختی براش ایجاد شده!
مدیریت هم بخاطر عدم مدیریت درست شرایط خوبی ندارد… و غمی که من باید از قلبم خارجش کنم️ در قدم اول میدونم که این غم هیچ کمکی تاکید میکنم هیچ کمکی نه به خواهد کرد نه به تیم غواصی مون پس کاری نمیکنم که به اون پر و بال بدم
مثل اینکه ویدیوی ای ازش درست کنم
مثل اینکه در موردش صحبت کنم
مثل اینکه برای عوامل دلسوزی کنم و….
در قدم بعدی اتفاقات خارج از کنترل خودم را
به خوبی تشخیص میدم و از ناخواسته ها اعراض میکنم
در قدم بعد سعی میکنم
احساس لیاقت ام را به نتایج و دستاوردهای
گره نزنم که با نتایج بد چشمم به روی نعمتهای بسته شود.
در قدم بعد میپذیرم که هر فردی امکان اشتباه کردن دارد و هر فردی هم شاید اگر جای ناخدا بود شاید
تصمیم بدتری میگرفت و اوضاع بدتر میشد
خدا رو شکر که توانستیم قایق را از آب به خوبی خارج کنیم
خدارو شکر که تلفات جانی نداشتیم
خدارو شکر که یاد گرفته ام از ناخواسته های زندگی ام درس بگیرم
خدارو شکر که در حل این مشکل کلی چیزهای تازه یادگرفتم که حتما در مسیر زندگی به دردم میخوره
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 134
با وارد شدن من به این سایت یعنی اتفاقاتی در شخصیت من برای تغییر رخ داده که هدایت شدم به این سایت الهی و برای این که این تغییر شخصیت پایدار بشه و هدایت بشم به مسیرهای درست در کارم باید استمرار داشته باشم کسی که شروع به تغییر میکنه مثل ساختمانی میمونه که برای ساختنش نیاز به یک فوندانسیون قوی داره که بشه روش چند طبقه که دوست داری بسازی بنا به استحکام فوندانسیون ساختمونت و ساختن فوندانسیون ابزار میخواد و مصالح میخواد و یک زمانی که بتونی به بهترین شکل و مستحکم بسازی تا با هر زلزله ای خراب نشه و ما که برای تغییر شرایطمون تو این سایت دور هم جمع شدیم و با راهنمایی و آموزش دوره های استاد پیش میریم پیشرفت هر کدام از ما بسته به تعهدی داره که به خودمون میدبم تا از آگاهی های که بدست میآوریم در مسیر حرکت استفاده کنم برای تغییر شرایطمون و هر کسی به میزان درکش از این آگاهی ها و عمل کردن به آموزشهایی که بهش داده میشه نتیجه میگیره اینجا یک دانشگاه و هر کسی نسبت به یادگیریش و استمرار داشتن در مسیر پیشرفت نتیجه میگیره استاد کار خودشو به بهترین شکل انجام میده و آگاهی خودشو در اختیار من نوعی قرار می ه این من هستم که باید بدونم چطور از این آگاهی ها برای پیشرفت خودم استفاده کنم و من از خودم میگم نسبت به قبلم خیلی فرق کردم از لحاظ طرز فکر کردن، شناخت خداوند ، شناخت جهان اطرافم و شناخت و دانستن اینکه تمام اتفاقات ما حاصل فرکانسهایی که به جهان ارسال میکنیم و در رابطه با کنترل ذهنم در رابطه با عزت نفس ام تغییراتی در من بوجود آمده که هیچ ربطی به گذشتم ندارم و الان که با دوره 12 قدم پیش میرم روز به روز به آگاهی و دانشم افزوده میشه و چقدر از پاشنه آشیل هوایی که از خودم شناساییکردم و برای بهبودیش کار میکنم و در این مسیر حرکت میکنم با صبری که یاد گرفتم داشته باشم چون هر چیزی دوره تکامل داره و من دارم تکاملمو طی میکنم به امید روزهای بهتر
رد پای امروز من خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
خدایا سپاس گزارم بابت بودن در مدار وفرکانس دریافت این آگاهی های ارزشمند
سپاس گزارم از استاد عزیزم و آریای عزیز که باعث این صحبت های زیبا درمورد بخشش و رهایی شد ،دیشب یه کامنت گذاشتم روی فایل چرا آمریکا ثروتمند است و حسم میگه چقدر ربط داره به موضوع سپاس گزاری همه چیز ،همین بخشش با هر موضوع دیگه ای ،
فقط باید روی ویژگیه سپاس گزار بودن کار کنیم ،سپاس گزار خداوند باشیم بابت هر چیزی و این سپاس گزاری خیلی عمق داره ها خیلی به خاطر همینه که قرآن میگه سپاس گزار باش و حتی خدا خودشو شکور معرفی میکنه .
مثلا راجب این موضوع بخشش مثال میزنم
من چه زمانی میتونم کسی رو ببخشم؟؟؟ اصلا نیازی نیست روش زوم باشم فقط باید در مدار شکرگزاری و دیدن نعمت ها قرار بگیرم و همین در مسیر بودن منو هدایت میکنه به من میگه منطق بخشش و رهایی رو ،همین احساس رضایت از خود و صلح با خود و عشقی که به همه چی داریم مارو درمداری قرار میده که آسون میشه برامون همه چی ،همه ی جواب ها خودشون میان ،وقتی من به اون شخصی که ازش خوشم نمیاد یا متنفرم ازش ،با سپر شکرگزاری روبرو بشم باهاش باعث میشه سپاس گزار درس هایی باشم که این شخص با رفتارش و اعمالش و کارهایی که با من کرد باشم و باور داشته باشم که هر شخصی اومده تا به تکامل من کمک کنه ، اون شخصی که آدم تنفر انگیزی بود و منو با این ویژگی آزار داد ،سپاس گزارم ازش باعث شد عشق به خودم رو تمرین کنم ، اونی که ترکم کرد و رفت و قلبمو شکوند ،سپاس گزارم ازش باعث شد توی روابط کلی استانداردها مو ببرم بالا و روی عزت نفسم کار کنم ، اونی که از کار اخراجم کرد ویا لطمه ای به کسب و کارم زد ،سپاس گزارم ازش باعث شد من یک سری جاها که روتین داشتم میرفتم و مجال نداشتم تفکر کنم ،بایستم و تفکر کنم و راه بهتری برای خودم انتخاب کنم ، اونی که با عصبی بودنش کلی باعث رنجش من شد ،ازش سپاس گزارم چون به من آرام بودن و یاد آوری کرد و باعث شد بیشتر روی این ویژگی کار کنم .
الان که دارم نگاه میکنم به هر نحوی کسی بهم خواسته ضربه بزنه ،فقط به نفع من کار کرده اونی که اخراجم کرد از محل کار اونی که بیرونم کرد ،اونی که فراریم داد همه باعث شدن من رشد کنم ،همه باعث شدن من با قانون آشنا شم ،همه ی اون آدم هایی که ازشون متنفر بودم به هر دلیلی همه باعث شدن که من رشد کنم و من درک الانمو مدیون اون آدم هام که منو سوق دادن به سمت اصل خودم ،که خدارو شکر به غیر از یک مورد که مدت کوتاهی بود یاد ندارم از کسی تنفری داشته باشم ،چون آنقدر این حس بده که قلب ادمو انگار دارن فشار میدن از هرطرف ،پس من سپاس گزار همه ی اون آدم هام که هزاران بار بهتر و بیشتر از معلم های دوران مدرسم بهم درس زندگی دادن ،ادب از که آموختی ؟؟؟از بی ادبان
اون آدم هایی که شاید ازشون متنفر باشم اونا هدیه ای از جانب خداوند برای منن اونا بزرگترین معلم های منن ، بهروز فروتن بنیان گذار محصولات غذایی بهروز که غولیه واسه خودش میگفت ولم کردن ولی مدیون همونام ،مبگفت دوست بهم پول قرض نداد ،سپاس گزارشم واقعا چون شاید اگه پول میداد بهم من الان اینجا نبودم ،همه و همه و همه برمیگرده به نوع نگرش ما ، بخشش خیلی خوبه خیلی حس بی نظیری داره رها بودن خیلی خوبه خیلی احساس سبکی و آرامش داره .بیرون زتو نیست هرآنچه در عالم هست
همه ی اون آدم هایی که شاید ازشون متنفریم از دید قانون اگه نگاشون کنیم ،قانون چی میگه میگه من لحظه به لحظه مو با افکارم دارم رقم میزنم ،پس این یعنی چی ؟؟؟یعنی اون آدم ها با دعوت خوده من وارد زندگیم شدن وگرنه اصن امکان نداشت من حتی ببینمشون و طبق قانون اگر بخواهیم باز بررسی کنیم ،ما تا تغییر نکنیم از درون و به آگاهی نرسیم همین آدمی که ازش متنفریم قطع رابطه کنیم وتقصیرارو بندازیم گردن اون ، چند روزه دیگه یکی میاد با اسم و مشخصات جدید وقیافه جدید ولی باهمون ویژگی !!!!چرا ؟؟؟ چون ما فرکانس رو تولید میکنیم و ما فرکانس رو درون رو درست نکردیم و تقصیرو انداختیم گردن اون شخص قبلی ، پس تا من تغییری نکنم تا شخصیت من افکار و باورهای من تغییر نکنه ،نتایج در حوزه ی روابط ،ثروت و سلامتی ومعنویت تغییری نخواهد کرد ،مگه من میتونم ازهمه آدم ها متنفر باشم ؟؟؟یعنی همه بدن و ایراد دارن و من پرفکتم؟؟؟چرا به بار انگشت اشاره رو سمت خودم نگیرم؟؟؟چرا یه بار وقتی پام به یه سنگ خورد به جای فش دادن به شهرداری و این و اون به خودم نگم که من حواسم نبوده ،من سنگ و ندیدم ؟؟؟؟؟!!!!!! پس صدهزار مرتبه شکرت خدایا به خاطر اون آدمی که همین الان تو زندگیمه و من ازش متنفرم ،چرا ؟؟؟ چون اولا با دعوت من و اذن خدا وارد زندگیم شده ومن خلق کردم و دوما سپاس گزارم که بزرگترین و ارزشمندترین درس زندگیمو این شخص بهم داد ،شاید اگر این شخص نبود و این رفتارش با من و این ضربه ای که بهم زد نبود من حالا حالا درسمو نمیگرفتم ،پس ببین این شخص چقدر باعث رشدمن شده ،چقدر باعث شده به خودشناسی برسم ،خودمو اصلاح کنم و………….. هزاران موهبت میتونم بشماریم و هزاران نگرش از یک اتفاق به ظاهر بد که میتونیم با توجه به این موهبت ها و نگرش از زاویه ی روح به احساس آرامش برسیم ببخشیم و رها باشیم و عشق بورزیم و در نهایت قدم به نزدیکترین فرکانس به فرکانس مبدا هستی ،یعنی فرکانس سپاس گزاری بزاریم .
به شرط شک کردن به تعصبات خودمون ،به شرط شجاعت زیرپا گذاشتن اعتقادات خرافی و اشتباه ،چه کسی میتونه ببخشه ؟؟؟اونی که داره ،کسی که عشق داره میتونه ببخشه اونو ،پس من خودمو هر طور که هستم با تمام کم و کاستی هام میپذیرم و در آغوش میگیرم و میبخشم و در جهت کمال حرکت میکنم که انتهایی نداره ، من همینطور که هستم لایق تمام نعمت های خداوندم نیازی نیست چیزی بهم اضافه بشه ،نه من همینطور که هستم کافیم برای تجربه تمام نعمت هایی که دوس دارم ،فقط سعی میکنم بهتر و بهتر بشم ،
پس خودم و هرطور که هستم دوست دارم و میپذیرم .
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها بابت اینکه هرچی که هست بیرون از خودم دقیقا خوده منم ،هر رفتاری باهام میشه نشون دهنده ی رفتاریه که خودم با خودم دارم ،همه چیز زندگی من نشون دهنده ی افکار و باورهای منه راجب اون چیز و خبر خوب اینکه من میتونم تغییرش بدم ،پس صدهزار مرتبه شکرت .
بیرون زتو نیست هرآنچه در عالم هست
از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی .
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
در پناه رب یکتا.
سلام به استاد عزیز یکی از ایرادات من همیشه این بود تو قانون که فکر میکردم رو ثروت تمرکز کنم بقیه مسائلمم حل میشه ولی خب اینطوری نشد توی دوره حل مسائل از نشتی های انرژی گفتین که باید رفع بشن
یکی از بزرگترین نشتیهای انرژی من رابطم با خانوادم مخصوصا مادرم بود ، اصلا رابطه ی خوبی در گذشته با مادرم نداشتیم و این رابطه روز به روز بدترم میشد، واقعیتشو بگم هنوزم نتونستم اون طور مادرمو ببخشم به خاطر یکسری رفتارها و صحبتهایی که با من داشت
ولی حدود چند ماه پیش که فهمیدم این نشتی انرژیمه اومدم روش کار کنم
من دوره روابطو ندارم هنوز ولی عقل کل در اختیارم بود ، نشستم و روزانه یه تعداد از سوالات و جوابهای دوستانی که مثل من با خانواده نخالفت داشتنو خوندم.بعد به یه دیدگاه فوقالعاده جذابی رسیدم که انگار بار روی شونه هام ، یا اون عذاب نبودن روابط خوب رو روز به روز داره کمتر میکنه
من به یه سری موضوعای خیلی جالبی رسیدم اینکه خانوادت انسانن و حق انتخاب دارن چه رفتاری نشون بدن اینکه تو میخوای اون رفتارها رو ببینی ازشون بازم توقع داشتنه همین صحبتی که داخل این فایل گفتین
و بعد متوجه شدم من کلید کردم روی فلان رفتارهای خانوادم و به خاطر فلان رفتارهاشون نمیتونم فلان خواسته هارو داشته باشم
بعد الان بعد از 3 ماه کار کردن رویه سری منطق
کار کردن اینکه یکم جلوی خودمو بگیرم اینقدر واکنش نشون ندم رسیدم به توحیده و این خیلی لذت بخشه برام، بعد از اون من خودم دنبال مشکلات ریشه ایم دارم میگردم مثل همون فایلی که کامنت منتخب داشت اینکه باید شخصیتمون عوص بشه نه اینکه ادا دربیاریم
و اعتراف میکنم واقعا ادا در نیاوردن سخته
اینکه بشینی مادرت جلوی چشم خودت یه سری حرف نا مربوط همینطوری بزنه و بره براخودش
بعد تو تو ذهنت بگی این حق داره عصبانی بشه ولی تو باید بدونی اون قدرتی نداره پس تو آروم باشه واقعا کار سختیه ولی پاداش و نتایج رو کسی میگیره که عمل کنه به این صحبتها