گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    استاد یه چیزی بگم؟

    تمام این دوره ها و مباحثی که تک تک مطرح میکنید، دست آخر همشون انگار در هم تنیده هستند و روی هم تأثیر میذارن

    و این خیلی جالبه

    مهمه که همشون رو بطور موازی بهبود ببخشیم

    مثلا اینکه سلامتی روی عزت نفس و ثروت تأثیر میذاره و حتی روی روابط، خیلی محسوسه

    ولی بعضی چیزا هم هست که واضح نیست ولی وجود داره

    و جالبه اگه براتون از یکی از کشفیاتم بگم

    … چندوقت پیش دوباره این موضوع نظرمو جلب کرد که چرا در برخی از خانواده‌های ایرانی، فرزندان گرایش و رفت و آمد بیشتری با سمت مادری دارن؟

    و گاهی اوقات اصلا ارتباط با سمت پدری تقریباً قطعه

    و گاهی حتی ذهنیت منفی نسبت به سمت پدری زیادتر از سمت مادریه و گاهی اصلا انگار سمت مادری فرشته و پاکن و سمت پدرن افعی و گرگ و عقرب و بدجنس هستن!

    عجیب نیست؟ این باور جمعی و فرهنگی و همه گیر؟

    البته که هزار و چند دلیل میتونه داشته باشه

    و من فقط یکیشو میخوام بیان کنم

    .

    برگردیم به اول ازدواجِ خیلی از ازدواجهای سنتی،

    برگردیم به اون لحظه‌ای که مردی میخواد انتخابش رو انجام بده

    خیییلی به نظرم ربط داره به اینکه اون آدما در لحظات اول بر اساس چه باورهایی انتخابشون رو انجام میدن

    یکی از باورها و دیدگاههای رایجی که در برخی افراد وجود داره اینه که مَرده میگه برم یه خانمی رو بگیرم که سطح فرهنگی و اجتماعیش از من پایین تر باشه

    تا من بتونم از پس برآوردن توقعاتش بربیام و همیشه برای حفظ جایگاه قدرتم، یه سر و گردن از خانواده اونا و همسرم بالاتر باشم

    اینطوری حتی میتونم اون دختر رو مثل موم توی دستم شکل بدم اونجوری که دلم میخواد و عوضش کنم… اونم چون اعتمادبنفس کمتری داره حتما سلطه پذیر خواهد بود و میشه اونچیزی که من میخوام ووووو

    خلاصه اینکه بعضی ها میرن با پایینتر از خودشون ازدواج میکنن… ولی خب بعدا شاید یادشون بره چرا این انتخابو کردن و همش از بی فرهنگیای طرف مقابل در عذاب باشن

    … ازونطرف

    زنی که جایگاه خودش رو و اعتبار خودش و خانوادش رو در خطر میبینه چیکار میکنه؟ برای جبران این حس بد در خودش و برای اثبات و بالا بردن خودش؟ و

    احتمالاً برای اینکه بچه هاش به سمت خانواده پدری تمایلشون بیشتر نشه،

    شروع میکنه خودآگاه یا ناخودآگاه، بدیهای خانواده پدری رو برای بچه هاش تعریف میکنه و ازون طرف از خوبیهای خانواده خودش بیشتر میگه و رفت و آمدهاشون رو با خانواده مادری بیشتر میکنه

    فقط کافیه که نتیجه این موضوع چندبار موفقیت آمیز باشه

    بعدش میبینی که تا سالیان سال مادره بصورت عادت داره این کارو میکنه

    و اتفاقی که میفته اینه که بچه‌هاش بقول مادرا، پشتش درمیان… میشن طرفدارش…

    ….

    اینجا کمبود عزت نفس و حس لیاقت و حس خود ارزشمندی اون مرد، در ابتدای رابطه، باعث شده که همین حسهای منفی در خانمش هم بیدار بشه و شدت بگیره

    و کم کم حتی به ضررش میشه اونجایی که میبینه عه!

    برعکس شد که

    من و خانواده من بالاتر بودیم که

    چرا پس بچه هام طرف زنمو میگیرن و با خانواده خانمم بیشتر رفت و آمد میکنن؟

    چرا هرچی میشه طرفدار اونا میشن! چرا من شدم بَد؟

    …. و کم کم برای خودش حس تنهایی و بی دفاعی رو درست میکنه…

    …..

    یه بار یه خواستگار سنتی داشتم

    خیلی حرفها و سوالاتش عجیب غریب بود

    مثلا میپرسید

    آیا شما ازون خونواده ها هستین که مرد رو میکشن سمت خودشون؟

    …..

    ………. جواب خاصی نداشتم براش

    ولی به این فکر کردم که اگر خانواده ای دچار این میشه که عروسشون یا دامادشون بیشتر با خانواده همسرش رفت و آمد میکنه

    باید ببینیم چی تو ذهنش نشسته که یه طرف شدن دیو صفت و یه طرف شدن فرشته

    ….

    من خیلی ناراحت میشم وقتی بچه هایی رو میبینم که تمایل دارن با خانواده پدریشون رفت و آمد بکنن اما از ترس مادرشون نمیکنن

    حتی شاید دلشون تنگ بشه برای عمه و عموشون ولی میدونن اگه زنگ بزنن بهشون و مادرشون بفهمه، کارشون تمومه!

    ….

    قطعا شکل برعکسش هم وجود داره

    و این فقط یه مثال بود

    .

    گاهی وقتا که بحث کارما میشه و کارمای اجدادی،

    من همچین نمونه هایی تو ذهنم میاد

    که یک باور اون پدر، موقع ازدواجش چطور تبعاتش بر میگرده به بچه هاش… و اونا شاید هرگز نفهمن از کجا خوردن

    .

    حتی اینکه گفتم باباهه احساس بی کسی و تنهایی میکنه که همون نتیجه افکار خودشه که اینجوری برگشته به خودش

    پس یه جورایی میشه کارمای عمل خودش

    درسته؟

    .

    این روزها فیلم مصاحبه ی دختر آقای قالیباف خیلی وایرال شده

    طرفدارش نیستم و خوشمم نمیاد ازشون

    ولی جالب بود برام

    به عنوان یک کِیس اِستادی خیییییلی حرفها و تحلیلهای مختلفی میشه داشت درباره ش

    مثلا یکیش همین کارمای اجدادیه

    کاری که تو نکردی

    و فقط چون دختر فلانی بود به تو حمله میشه

    یا ملت غیض باباهه رو روی تو خالی میکنن

    …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    روز شمار 185

    رد پای روز 13 شهریور رو با عشق مینویسم

    چگونگی تمرکز بر سلامتی و ارسال فرکانس سلامتی، آنهم در زمانی که بیمار هستی

    چقدر پنهانه بعضی رفتارامون و ما فکر میکنیم که روی باورامون کار میکنیم ولی بعد که دقت میکنیم و زیر ذره بین میذاریم میبینیم که نه اینجوری نبوده بعضی اوقات

    من البته چند روزی بود به فایلی که با صدای خودم ضبط کردم برای سلامتی گوش نداده بودم و یاد حرف استاد میفتم که میگفت ، کافیه یه هفته یا چند روز کار نکنید بعد همون کشتی زنگ میزنه و باید هر روز و هر لحظه روی باورهایی که پاشنه آشیلتونه رو همیشه تکرار کنید

    حتی باورای دیگه رو هم قوی کنید

    و فکر میکنم یکی از پاشنه های آشیل من اینه که زیادی به بدنم گیر میدم و یا باتوجه به الگوی تکرار شونده که از بچگی با من بوده رو هر بار نگران یه قسمت از بدنم هستم و طبق گفته ها ،رو شنیده هام از بچگی که سبب شده تبدیل به باور بشه منو ترسونده و مانع از حال خوبم شده

    و میدونم که مسئول تمام حال سلامتیم خودم هستم و باید با آرامش مسیر تکاملشو طی کنم

    من دوباره داشتم از مسیر خارج میشدم که خدا با این پرسش عقل کل بهم گفت که مراقب باش نذار وقفه بیفته بین تکرار آگاهی ها تو همیشه باید ادامه بدی

    وقتی امروز صبح بیدار شدم و صبحانه خوردیم با مادرم حاضر شدیم تا بریم فروشگاه لباس که تو گرگان بود و چون مهموم رفتم ، گفتم برم حضوری خرید کنم

    باهمدیگه رفتیم و یه دامن و یه پیراهن گرفتیم

    من یه رنگ دیگه برداشته بودم که یهویی نظرم عوض شد و گفتم خدای من کدوم رنگو بردارم که قشنگ حس کردم گفت کم رنگ رو بردار

    و من خریدمو انجام دادم و با مادرم رفتیم به یه مغازه تو مرکز شهر گرگان که وسایلای چوبی خام میفروخت و مادرم برام آینه دستی خریده بود

    رفتم و یکم آینه دستی خرید کردم و برگشتیم خیلی آینه هاش با کیفیت و با دوام بود

    وقتی رفتیم از یه کوچه رد شدیم ،رسیدیم به یه امام زاده که امامزاده نور بود اسمش

    ساختموناش خیلی قدیمی و زیبا بودن و آجرای تک تک خونه هاش خیلی زیبا بودن

    یکم جلوتر که رفتیم یه خونه قدیمی که مثل خونه های جنگلی شمال پله چوبی داشت و بالامیرفتی حس طبیعتو داشت

    دیدم نوشته گالری چوبی رفتم داخل پر بود از نقاشیای زیبا

    نگاه کردیم و برگشتیم و رسیدیم به یه جایی که پر بود از میوه فروشای زیادی که عین میوه فروشیای نزدیک میدان امام حسین تهران بود

    داشتم فکر میکردم گفتم ببین طیبه چقدر فراوانی میوه هست همه دارن از یه مغازه خرید میکنن و انقدر زیاده که سریع همه میوه هارو میخرن و بازم فراوانی میوه هست

    یه لحظه گفتم مامان بیا دوتا خیار و گوجه بگیریم تو راه بخوریم من 10 هزار تمن دادم به فروشنده گفتم یه کیلو که 10 تمن بود خیار بدین دیدم پر نایلون خیار بهم داد ، اصلا وزن هم نکرد گفتم چرا وزن نمیکنین گفت ببر اشکالی نداره

    و خیلی بیشتر از 10 هزار تمن بهمون خیار داد

    اونجا بود که گفتم همه محبت توست خدای خوبم

    و بعد یکم که وایسادیم مامانم پیاز بخره ،دیدم فروشنده داره چای میخوره ،از بانک که رفتیم آب بخوریم لیوان یک بار مصرف برداشته بودم تو دلم گفتم بگم برام چای بده

    سریع گفتم خدا من ازت چای میخوام و درخواستمو از تو میکنم

    و به فروشنده گفتم امکانش هست یه لیوان چای بهم بدین و بهم چای داد و سپاسگزاری کردم

    خیلی حس خوبی داشت هرچی میخواستم و میگفتم میشد

    وقتی برگشتیم خونه ناهارمونو خوردیم و رفتیم راه آهن تا برگردیم تهران

    چند سالی بود تو یه کوپه خانواده باهم نبودیم

    خداروشکر میکنم که بهم این حس خوب رو داد تا توی یه کوپه تو قطار با مادر و خواهر زاده ام از سفر برگردیم

    وقتی سوار قطار شدیم خواهرم مارو رسوند و رفت

    خیلی حس خوبی داشت راحت بود و عالی

    کوپه 4 نفره

    وقتی قطار راه افتاد تا غروب زمینای اطراف رو میدیدیم که پر بود از مزارع کاشت که فوق العاده سرسبز و زیبا بود

    من سریع شروع کردم به بافتن جوانه تا جمعه ببرم جمعه بازار

    موقع غذای شام که شد ،از رستوران قطار شام رو آوردن و خیلی خیلی خوشمزه بود و واقعا از خدا سپاسگزارم که غذای به اون خوشمزگی رو بهمون عطا کرد

    وقتی شب بافتنی بافتم ،کم کم خوابم گرفت

    از طرفی هم گیر داده بودم به یه قسمت از بدنم یهویی دیدم نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و هی داره بار سوالای نگران کننده و حرفای بی ربط ،نگرانم میکنه

    سریع گفتم خدایا کمکم کن به کمکت نیاز دارم

    اومدم تو سایت و از عقل کل نوشتم که باوری درباره سلامتی که منو هدایت کرد به این قسمت

    چگونگی تمرکز بر سلامتی و ارسال فرکانس سلامتی، آنهم در زمانی که بیمار هستی

    وقتی خوندم متوجه شدم که متمرکز نشدم به زیبایی ها و درسته روی باورام کار کردم ولی توجهم رو صد در صد ندادم به باور قدرتمند کننده سلامتی و برای اعضای بدن سالمم سپاسگزاری کردم و از خدا تشکر کردم و بعد خوابیدم

    موقع اذان نگه داشتن و گفتن پیاده بشید وقت نماز هست

    وقتی رفتم و برگشتم بازم خوابیدم و نزدیک ورامین ،مامور قطار گفت رسیدیم همه وسیله هارو مرتب کردیم و سر وقتش اومد و ملافه و پتو هارو برد خیلی قطار تمیزی بود و کارمندای با احترام و مودب و تمیزی داشت

    کلا فوق العاده بود

    وقتی رسیدیم داداشم اومد دنبالمون و رفتیم خونه

    خیلی حس خوبی داشت

    کلی درس یاد گرفتم از این سفر و خدا بی نهایت مراقبم بود که بهم بگه چیکار کنم

    برای تک تکتون بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق از خدا میخوام و بی نهایت ثروت باشه براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Fakhri گفته:
      مدت عضویت: 1212 روز

      سلام طیبه عزیزم افرین ی قسمتس از صحبتهات گفتی که وسط باورسازی ها دوباره ی حرفهایی نگرانت می کنه

      درست منم دقیقا دیروز داشتم ب ی خاسته ای فکر می کردم و باورهای مناسب رو تو ذهنم مرور می کردم

      یهو ی نگرانی میومد تنم داغ میشد

      بعد یهو یه حسی بهم گفت مگه باورسازی نمی کنی خب خود این ترس و نگرانی هم که میاد برات ریشش تو یه باور مخرب دیگته

      بعد دقت کردم دیدم اون چیزی که منو ترسوند و نگرانم کرد ممانعت های فلانیه مثلا که ار بچگی تو مغزم فرو رفته ک اون مانعه بصورت ریشه ای ،بعد سریع برعکس کردم همون جمله نگران کننده رو و تکرار کردم که اون هیچکارست و خدای مهربونم تنها قدرته و هر مانع و مخالفی رو نیست و نابود می کنه و هیچوقت هیچ مانع و مخالفتی تو مسیر من اثر نداره و وجود نداره اصلا و همون چند بار ک تکرار کردم و گفتم باز خداوند فقط و تمام ادمهاییکه حامی من هستند و از موفقیت من خشوحال میشند رو در مسیر من قرار داده ،و در اصل اون باور شرک الود ک باعث ترسم و نگدانی میشه هم تو مسیر باورسازی خودشو نشون میده و این کاملا طبعیه و باید شکر کرد واضحترین نشونست که مسیر درسته و باورهای مخرب هم دونه دونه وقتی تو مسیر قرار میگیریم ب لطف الله عزیز برامون اینجوری با ترس و نگرانی دادن لحظه ای ،خودشونو نشون میدن وسریع باید لول و طبقه ش رو متوجه بشیم و ی باور قدرتمند کننده معکوسش،رو بسازیم و تکرار کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 185

    سلام استاد عزیزم و سلام مریم زیبایی ها

    و سلام به همه همراهان این مسیر الهی و لذت بخش

    خدایا هزاران بار شکرت که من امروز هم فرصت پیدا کردم تو این مکتب مقدس باشم و بازم بنویسم

    خدایا شکرت

    و دوست قشنگم ی دنیا ازت سپاس گذارم که اینقدر قشنگ صحبت کردی و موضوع فوق العاده ای رو بیان کردی و من چقدر امروز از این فایل نمونه آگاهی گرفتم

    خدایا شکرت

    و این بحث خود ارزشی برای من یکی بی نهایت باگ بزرگی بود

    و انصافا شکستن این باگ بی نهایت برام سخت و غیر باور بود

    اینقدر من شخصا خودمو بی ارزش میدونستم که اصلا یادم نمیاد جایی یا گاهی نظر من حائز اهمیت بوده باشه

    همیشه من برای اینکه تایید دیگران رو بگیرم هر حرفی یا هر رفتاری از دوست و اطرافیان میدیدم و حتی همکارم راحت تن میدادم و که بگم من آدم خوبه هستم

    برای اینکه تایید بشم رفتارهای ادم هایی رو تحمل کردم و بهشون بها دادم که انصافا تصورش هم حال آدمو بد میکنه

    دوست های بی نهایت سمی

    که من برم سمتشون من براشون وقت بزارم من براشون هزینه کنم من نصف شب کار داشته باشن براشون وقت بزارم

    از کارم از خانوادم از هر چیزی بزنم که فلان دوستم فلان چی رو ازم خواسته

    و چقدر من در این مسیر سوخت دادم هم ذهنی هم روحی هم جسمی و حتی مادی

    چنان وقت من صرف این دوستای سمی میکردم که حتی یک ساعتش صرف خانوادم نمیشد

    و واقعا فهمیدن این موضوع که من حس ارزشمندی نسبت به خودم ندارم خیلی خیلی برام سخت بود

    و زمانی که خدارو شکر بوسیله دوره مقدس عزت نفس این موضوع رو فهمیدم خدارو شکر همت کردم برای تغییر کردن

    اصلا باورم نمیشد دقیقا زمانی که من گفتم دیگه من به این ادما زنگ نمیزنم و نمیرم سمتشون

    خدایی حتی ی پیام هم ندادن که تو دختر کجایی

    اصلا دوستی که من چند شب در هفته خونشون میخوابیدم و چقدر خانوادش به من وابستگی داشت اصلا نمیدونم که چی شد غیب شدن

    و من گفتم ببین دختر تو حتی پیش اینا ارزش ی پیام ساده رو هم نداشتی

    و وقتی تو رو خودت کار کنی و همین حس ارشمندی به خودت دادی خدا خودش بلده اطراف تورو پاک کنه و تورو ببره تو این مداری که باید باشی

    و همین اتفاق باعث شد من هی به خودم نزدیکتر و نزدیکتر بشم طوری که هر کاری میخوام انجام بدم میگم ببین این کار باعث ارزشمندی خودت میشه یا نه؟

    و این باعث شده عجیب هر روز این حس ارزشمندی و حس لیاقت رو در وجود خودم حس کنم

    و به قول این دوست عزیز همیشه ی عالمه القاب و شرایط بیرونی خودمو در نظر میگرفتم و به خودم برچسب با ارزش بودن میزدم

    اما این بار گفتم باید مو شکافی بشه

    من به خودی خود چه ارزشی دارم ؟هم واسه خودم هم واسه دیگران و اطرافیان

    تمام اخلاقای خوب خودمو نوشتم و شکرگزاری کردم و هر ضعف شخصیتی که داشتم تلاش کردم برای برطرف کردنش یا حتی برای کم رنگ کردنش

    و نتیجه شد اینکه خدا میدونه اطرافیان چقدر به من ارزش و بها میدن

    ی جشن عروسی دعوت شدم و اون شب خدا میدونه چقدر با من با احترام رفتار میشد چقدر هر کسی از دیدن من ذوق میکرد و حتی هزاران جمله های قشنگ

    و چیزی که همه میگفت دختر قشنگم

    مادرم میگفت همه همسایه ها تعریف میکنن و میگن ساناز جواهره

    در صورتی که با این همسایه ها از روزی که من دنیا اومدم همسایه بودیم و منو میدیدن

    یکیش میگفت تو خیلی زود و به موقع از بدنه فامیل جدا شدی و هیچوقت هم جلو چشم نبودی اما همیشه ما تعریفت میکنیم و یادت میکنیم

    در صورتی که من اغلب تو‌جشن عروسی یا مراسم ختم فامیل بودم اما اونا این ساناز با ارزش رو میدیدن اون ساناز قبلی که از خودش هیچی نداشت رو به چشم نمیدیدن

    و من به لطف این سایت و این بچه ها و کامنت هاش خودمو با ارزش ساختم و خودمو به خودی خود دوست داشتم و فارغ از هر مقام و منصبی که کسب کردم

    در حیطه کارم که هر کی می رسید از صداقت و درستکاری من حرف میزد در صورتی که همکارا همش مث نقل و نبات رو زبون همه بودن از بس که تو کارشون ناخالصی بود

    در خانواده همه به طرز عجیبی بهم احترام میزارن و با محبت رفتار میکنن

    فامیل که همیشه همه جا با احترام با من رفتار میکنن همش بهم تبریک میگن بابت پیشرفتم

    دوستام خدارو شکر سرند شدن و واقعی ها رو دارم

    دوستانی که وقتی باهاشون وقت میزارم اغلب داریم در مورد قانون صحبت میکنیم

    و جالب اینجاست که دیگه فقط دوستام پیگیر من هستن و مدام تماس دارن من اصلا وقت نمیکنم باهاشون ارتباط بگیرم یعنی ی ذره تایم خالی دارم میام تو سایت اینجا زندگی میکنم

    چون دیگه فهمیدن با ارزش ها چی هستن باید برای چه‌ چیز با ارزشی وقت بزارم

    و من حتی امروز با از بین بردن ی ترمز دیگه برای با ارزش بودن خودم قدم برداشتم و قلبا ایمان داشتم که این حرکت برای ارزش قائل شدن به خودم بود

    خدایا شکرت

    استاد قشنگم و مریم زیبایی ها ممنون که هر کلمه شما نجات ی عمر زندگی منه

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    احمدرضا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    سلام به دوستان خوبم سلام استاد عزیزم ،چقدراین فایل عاااالی بود مخصوصا زمانی که نیاز داشته باشی تا یک آگاهی جدید رو با یک هم زمانی بشنوی فوق العاده عااالی هستش چقدر نگارخانوم عاااالی گفتن اینکه آدم بتونه خودش رو جدا از نتایج گذشته حال و آینده دوست داشته باشه وخودش رولایق و شایسته بدونه و چقدر و چقدر این لذت بخش که آدم بتونه خودش رو بدون هیچ فیلتری دوست داشته باشه ،خودش باشه وعاشق خودش باشه و این که واکنش خودش رو نسبت به نتایج بسنجه وتلاش کنه یک قدم یک قدم بهتره بشه و خودش رو بزرگ بدونه ،بزرگ تر از نتایجش. خدارو شکر که با تمام بالا و پایین ها ما انسان‌هایی هستیم که عاشقانه خودمون رو دوست داریم و درکنار هم داریم روز به روز روی شایستگی خودمون کار می‌کنیم واقعا خدارو سپاس گزارم بابت داشتن دوستانی مثل شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    بنام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر لذت بردم از لحن صحبت نگار خانم عزیز صدای قرایی دارند ومحکم صحبت می کنند

    از صحبت کردن ایشون مشخص هست که انسان قوی وارزشمندی هستید

    ما ارزشمند هستیم چون انسان هستیم وبه این دنیا آمده ایم ارزشمند هستیم چون خصلت های خوبی مثل راستگویی درستکاری داریم

    من از وقتی روی عزت نفس خودم کار کردم نظرم نسبت به خودم مثبت شده وخودم رو دوست دارم وقتی به آئینه نگاه میکنم یک مرد دوست داشتنی میبینم خیلی وقتها از جلوی آئینه رد میشم واز دیدن خودم لذت میبرم

    وقتی خودم عاشق خودم هستم دیگران هم عاشق من هستند یه تک کلام دارید استاد که اگر برای خودت نوشابه باز میکنیم دیگران هم همین کار رو برات انجام میدهند

    یکی از تمرینات دوره عزت نفس تمرین آگهی بازرگانی هست که به لطف خدا من این تمرین رو با شجاعت انجام دادم باید بگم شخصیت ام قبل از انجام این تمرین کلی با بعد از انجام این تمرین فرق کرد و قابل تصور نیست وقتی کامنت دوستان رو میخونم که توانستند این تمرین روتوی اتوبوس و مترو انجام بدهند تحسینشون میکنم

    در مورد باورهای ثروت ساز باید بگم خیلی خوب کار نکردم اما رشد داشتم خدارو شکر

    یکی از ترمز های من در مورد ثروت این بود که نسبت به ثروتمندان احساس خوبی نداشتم وثروتمندان رو ظالم می دانستم فکر میکردم که ثروتمندان به زور اموال دیگران رو تصاحب کردند نمی‌دونم دقیقا این باور از کجا آمده باور اشتباهی که مرا از نعمت وخوشبختی دور کرده باید با این باور عوض بشه که دنیا پر از نعمت هست پر از ثروت هست و عدالت به این معنا نیست که همه باید به یک اندازه داشته باشند عدالت به این معناست که هر کس به اندازه لیاقتش میتونه داشته باشه وثروت فراوان هست

    همه ثروتمندان انسانهای خوب ،عادل ودرستکاری هستند که از راههای درستی ثروتمند شده اند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    ب نام الله مهربان وهدایتگر ب سمت سلامتی شادی زیبایی ثروت و حال خوب

    سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیز در این کلاب

    =فارغ از اینکه الان چه پول چه مهارت هایی داریم خودمون ارزشمند هستید و دیگران هم به همین اندازه ارزشمند هستن وباید خودمون و همه رو بپذیریم

    =ما قرار نیس توی همه چیزهای سیاسی ورزشی بهترین باشیم باید خودمون بپذیریم و بریم دنبال چیزی که بهش علاقه داریم

    =باید خودمونو بپذیریم و تفاوتمونو با دیگران بپذیریم با خودمون راحت باشیم و خودمونو دوست داشته باشیم

    =عدالت یعنی چقد پول دریافت میکنیم و چقد لایقیم برای پول بیشتر بدست اوردم

    ویژگی توی آموزش جدی هستین بی نظیر ادمو یهو ب خودش میاد و میگه راست میگه استاد بزار گوش کنیم و انجام بدم در زندگیم داره جدی میگه یعنی خیلی مهمه

    من از اون ادمهای رکم و همه هم پذیرفتن و چیزی گفتنی میگن رک دیگه حرفشو راست میزنه و واقعن مشکلی پیش نیومده تا حالا و رودوایسی ندارم با کسی وهمه هم بامن راحتن و خیلی هم این مسئله خوب حرفارو میزنم و ته دلا چیزی نمیمونه خیلی هم بهم کمک کرد جایی باشم کسی حرف سیاسی منفی چیزی بزنه سریع مگم این حرفارو بزنی برو از اینجا نمون یا نزن این حرفارو و خیلی موارد دیگه حرف نزن اصلن و واقعن خیلی رک بودن خوبه تست کنید بی نظیره

    خدایا شکرت برای این فایل های زیبا

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان خدایی که هدایتم میکنه و حمایت

    سلام به همه عزیزانم

    نگار عزیزم اول از همه تحسینت میکنم به خاطر تعهدی که داشتی برای درک بهتر خودت و شناخت بهتر خودت برات بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم هرروزت بهتر از دیروزت باشه

    اما نکات مهم و سوال مهمی که از خودت میپرسیدی رو من هم باید از خودم بپرسم و روی خودم کار کنم .اینکه من دوست دارم چه آدمی باشم؟ چرا دوست دارم این آدم باشم؟ و چطور میتونم این آدم رو بسازمش،؟ من خودم مدتی هست دارم روی خودم کار میکنم برای اینکه سبک زندگی خودم رو داشته باشم و خودم رو با دیگران مقایسه نکنم و به لطف خدای مهربونم در مسیر موفقیت هستم.دارم کار میکنم تا خودم رو و خواسته های خودم رو بهتر بشناسم نه اینکه تاثیر دیدن بقیه در من تاثیر داشته باشه

    اینکه گفتین عدالت یعنی اینکه هر کسی به اندازه لیاقتش به ثروت میرسه و بسته به اینکه خودش چقدر خودش رو لایق میدونه هست نه اینکه مساوی تقسیم بشه و مثال میزتون این رو در ذهن من آورد که یک سفره پهنه و همه دور سفره نشستیم برای خوردن غذا یکی گرسنه تره یکی میلی نداره این عدالت نیست که همه برای خودشون به یک مقدار تقسیم کنن قطعا اون که گرسنه تر بیشتر برای خودش بر میداره و اون که میلی نداره کمتر و این میشه عدالت که کسی گرسنه نمونه اگر کسی از خجالت ظرف خودش رو پر نکرد مقصر خودشه چون همه چی به اندازه بود اما من خودم برنداشتم به خاطر خجالت و …

    و زیبا گفتین که من چقدر خودم رو لایق میدونم و به هر کسی به اندازه لیاقتش میرسه

    من باید عاشق پول ساختن باشم و واقعا هستم به خصوص خلق ارزش کردن یک کاری که اینقدر برای بقیه ارزش داشته باشه که پولی بابتش به من بدن خیلی برام لذتبخشه به امید هدایت خداوند

    من باید روی خودم کار کنم و از خودم بپرسم که کدوم بخش اگر بهتر انجام بدم کار سریعتر و بهتر انجام میشه؟ درامد من ربطی به ساعت کاری من نداره و به میزان لیاقتی هست که من برای خودم می‌دونم

    دوست داشتن بی‌قید شرط خودمون هم نکته مهمی بود اینکه من خودم رو دوست داشته باشم فارغ از این که چه کارهایی انجام میدم و دادم من ارزشمندم و لایقم و همینطور بقیه ادمها . ما ادمهایی هستیم متفاوت یکی قوی یکی ضعیف…

    من باید سعی کنم خودم رو پیدا کنم همونی که هستم و باید باشم من نباید سعی کنم مثل بقیه بشم و مثل کسی که از نظر من موفق هست. این باعث میشه من توانایی و استعدادهای خودم یادم بره و منم میرم دنبال کار اون بعد راضی نیستم و نتیجه دلخواهم رو نمیگیرم . مهمه که با خودم در صلح باشم قرار نیست بهترین باشم من باید خودم باشم و من متفاوتم من باید روی نقاط ضعف و قوت خودم کار کنم و شخصیت خودم رو بهبود بدم

    وقتی خودم با خودم در صلحم و خودم رو بپذیرم بقیه هم من رو میپذیرن

    با هر چی که هست راحت باشم و خودم رو دوست داسته باشم من باید خودم رو بپذیرم

    من همیشه باید پول بسازم

    استاد اینکه برای خودتون اصل گذاشته بودین و گفتین باید عمل کنم و فقط حرف نزنم و گاهی خسته میشدین و میگفتین بیخیال اما باز میگفتین نه این بهایی که باید بدم و ادامه دادین برای من که گاهی خسته میشم امیدبخش بود که در مسیر گاهی شما هم خسته میشدین اما ادامه دادین و رسیدین به نتیجه‌ای که میخواستین

    من نباید سخت کار کنم باید هوشمند کار کنم خیلی جمله مهم و عالی هست به امید خداوند که درک کنم و خداوند هدایتم کنه به سمت هوشمند کار کردنم به امید خدا

    خدایا شکرت

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین در پناه خدای مهربانم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    تبریک میگم به نگار عزیز برای دست اوردهاش

    راجب موضوع این فایل بگم

    هم زمانی جالب این فایل بااحساسی که الان داشتم خیلی شگفت انگیز بود

    من روزایی که احساسم عالیه وحس خوبی دارم وقتی توی ایینه نگاه میکنم خودمو خیلی زیبا میبینم خب این کمتر اتفاق میفته چون مدام دوست دارم عالی باشم وکمالگرایی نکته منفی شخصیت منه که دارم روش کار میکنم

    قرار نیست من بی عیب باشم تا خودمو دوست داشته باشم این مهمترین نکته واسه دوست داشتن بی قید و شرط

    چون من دیگران هرجوری که هستند دوست دارم

    ولی درمورد خودم اینجوری نبودم

    نکته خوب توی شخصیتم اینه که خودمو با هیچ کس مقایسه نمیکنم هرگز

    امروز عاشقانه خودمو پذیرفتم ازاینکه تو غالب دیگران خودمو جا نکنم راضی ام

    من منحصر به فرد هستم ،با مجموع ویژگی های مثبت ومنفی

    ویژگی منفی من زودرنج بودن من بود که بهتر شدم ولی هنوزم تووجودم هست

    ولی با خودم توی صلح هستم ،استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 748 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت شما

    استاد کاملا با صحبت های شما موافق هستم همین که من خودم رو بپذیرم و شکی نداشته باشم کسانی هم میان سمتم که مثل خودم هستند و از کنار هم لذت میبریم واقعا نیازی نیست من خودم رو تغییر بدم واسه کسی یا چیزی نه من توی قبر خودم میخابم پس با خودم راحتم و کسانی هم میان که شبیه خودم هستن و از کنار هم لذت میبریم…

    عدالت هم همینه

    جهان مثل اینه عمل میکنه همین هست

    استاد من خیلی وقته دارم کار میکنم روی خودم و امروز فهمیدم که ای دل غافل من واقعا به قانون عمل نمیکنم واقعا به همین سادگیا بعد میگم چرا نتایج فلان از راه نمیرسه

    واقعا عمل کردن به قانون یه ایمان واقعی میخاد الان بهتر میفهمم که چرا یکی میشه مثلا مسی و یکی هم هیچی نمیشه تو زندگیش …

    واقعا من لایق بهترین ها هستم و امدم تا خلق منم تا زندگی رو به معنای واقعی تجربه کنم و بعد برگردم به جای اولم….

    سپاس گذارم استاد عزیزم

    انشالله امریکا همو میبینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سجاد زیلاب پور گفته:
    مدت عضویت: 1348 روز

    استاد عشق من سالهاست که شمارو میشناسم

    وکلی هم فایل هاتون و باعشق گوش می کنم

    اما زیاد عمل نمی کنم بهشون ولی همون مقدار که اجرا می کنم نتایج فوق العاده ای داره

    من از شما سوالی داشتم

    چطور میشه عملی که در ضمیر ناخودآگاه ریشه زده وکل زندگیو تحت تاثیر قرار داده رو کم اثر کرد یا ازبین بردش ؟؟

    خیلی خوشحال میشم اگر شما پاسخ بدین یا دوستان عزیز سایت عباسمنش پاسخ بدن وبه من راه حلی ارائه کنن

    قول میدم که بهشون عمل کنم

    دوستتون دارم زییییادا زیاد😘❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ثريا حشمتي گفته:
      مدت عضویت: 1775 روز

      سلام دوست عزیز

      تنها راه ورود و تغییر باورها که در ضمیر ناخوداگاه ما ریشه دارند

      تکرار

      هست

      ینی انققققدر باید باور جدید رو تکرار کنی الگو پیدا کنی و با خودت راجبش بنویسی و حرف بزنی تا مخالف اون باور رو ذهنت قبول کنه

      دفعات اول ذهن مقاومت میکنه یا اینکه اصلا تاثیرش تو رفتارهات خودشو نشون نمیده

      ولی فقط با تکرار میتونی اون باور رو تغییر بدی

      مثلا

      بارها دیدیم تو تلویزیون و یا اطرافیان گفتن ادمهای ثروتمند ادمهای بد و خودخواه هستند

      حالا برای تغییر این باور شما باااید

      اولا بیای با خودت بگی که این باور اشتباهه

      و با پیدا کردن الگوهایی که ثروتمند هستند و ادمهای خوبی هستند ثابت کنی که اون چیزی که تا حالا شنیدی و باورش کردی درست نبوده

      راه شکستن باورهای قبلی

      سست کردن باورهاست با منطق

      و تکرار باور جدید

      تا اروم اروم باور جدید بشینه تو ضمیر ناخوداگاه

      اون وقت دیگه رفتارهات هم مطابق با باور جدیدت میشه

      اینجاس که متوجه میشی باورت عوض شده

      همین گوش دادن فایلها و خوندن کامنتا خودش یه راه برای تغییر باورهای غلط ضمیر نا خوداگاه هستند

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: