فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام.
چند ماه پیش(اسفند)یه پکیج آموزش زبان رو از یه سایت پیدا کردم و میخواستم بخرم.
قیمتش۹۹هزارتومن بود.
از خدا هم پرسیدم که بخرمش؟؟مناسب نباشه که گیر کنم ادامه ندمش.
گفت نه بخر.
خب منم با یه حس شوق و ذوق فراوااااان
و اینکه میتونم با یه برنامه ریزی زبان روو شروع کنم کلا خیلی حالم خوب بود.
وقتی فایل رو خریدم دیدم که….
خالیست! شوکه شدم اولش..
شاید باورتون نشه
ولی من هنوزم حسم خوب بود آخه خدا خودش بهم گفت بخر! هر اتفاقی هم که بیوفته خیره و به نفع منه.شاید کل نجواها کمتر از پنج مین از بین رفتن!😎
گذشت و گذشت تا همین چند روز پیش!
هدایت خدا رو توی چند مورد خیلی عاللللی حس کردم. و واضححح دیدم
و به خدا گفتم هدایتم کن که دوباره بشینم خوووب زبانمو بخونم از هر روشی که خودت میدونی.خب من اینو گفتم و رفتم به زندگیم رسیدم😂(یادم رفته بوداصن)
تاااا اینکه فردای اون روز (دقیق فردا هاااااا،tomorrow) صبح که بیدار شدم گوشیم رو برداشتم دیدم یه پیام اومده واسم. از طرف همون سایت !نوشته بود که سایتمون مشکلی داشت و کلا ازش غافل شدیم
و بهم گفت تو تلگرام ازش بگیرم فایل های زبان رو.
آقا من مردم:)بعد از پنج ماههههه
قشنگ فردای اون روز باید پیام بدن؟؟؟؟؟خدایا چی بگممممم از بزرگیتتتت خدایاسپاسگزارم.💓💓💓💓
ولی خداییش این جمله
«هراتفاقی که بیوفته به نفع منه،چه هاااا که نمیکنه»
من نتیجه های که از ایمان،از قانون میگیرم رو توی دفترم مینویسم و تکرارشون میکنم و برای خودم تایید میکنم.
این قسمت از سایت هم بنظرم مناسب بود با کامنت من و هم تکرار دوباره شد واسم :)
عاشقتونم💜
به نامخدایی که تنها خالق و رب عالمیان است
خدایا شکرت که هر روز آگاهی هام افزایش پیدا میکنه
هدایتم کن تا آگاهی های ناب این فایل رو درک کنم و بنویسم و بهشون عمل کنم
🌱تنها راه موفقیت و پیشرفت، ارتباط برقرار کردن با افرادی که پیشرفت کردن و موفق هستن، نیست. این راه درستی نیست که قدرت خداوند رو از یاد ببریم و قدرت کسانی رو برای خودمون مد نظر قرار بدیم که از ما برتر هستن!
وقتی سعی کنیم که فقط روی این دسته از افراد حساب باز کنیم تا با ارتباط برقرار کردن و هم نشینی باهاشون به پیشرفت و موفقیت خودمون کمک کرده باشیم از خداوند دور میشیم و قدرت خودمون رو فراموش میکنیم و به تدریج منجر به شرک میشیم!
چون به جای اینکه روی الله حساب باز کنیم داریم روی بنده ی الله حساب باز میکنیم و وعده ی کسانی رو برای خودمون بزرگ میکنیم که فکر میکنیم چون خیلی قدرتمند و پولداره میتونه به پیشرفت و موفقیتمون کمک بکنه.
وقتی روی چنین شخصی حساب باز میکنیم و خیلی توی ذهنمون بزرگش میکنیم، با فرکانس هایی که ارسال میکنیم باعث میشیم یه روزی از همین شخص ضربه بخوریم و به جای پیشرفت، پسرفت کنیم!
چون متوجه نبودیم که در مسیر شرک قدم برداشته بودیم…
درسته مشخص نیست که این کار یک شرکه اما بقول پیامبر شرک اونقدر مخفی و پنهانه که مثل راه رفتن مورچه ای سیاه بر روی تخته سنگی سیاه در دل تاریک شبه.
🌱وقتی میتونیم در مسیر خوشبختی حرکت کنیم که تنها منبع رزق و سلامتی و خوشبختی رو فقط و فقط خدا بتونیم.
وقتی به ثروتی پایدار می رسیم که باور کنیم منبعش خداست
وقتی دل ها برامون نرم و آروم میشه که باور کنیم خداوند هدایتت کننده ی ما در تمام امور هست
وقتی در سلامتی کامل و ابدی به سر می بریم که باور کنیم تنها منبع تندرستی خداست
🌱ربّ به معنای فرمانروا و صاحب اختیار هست یعنی هر چیزی که در جهان وجود داره تمام و کمال در سیطره ی خداوند هست و نه هیچ کس دیگه.
یعنی او قدرت صاحب اختیاری تمام و کمالِ تمام موجودات عالم رو داره و توانایی تدبیر و پرورششون هم به دست خالق و تنها ربّ جهانه.
یعنی فقط و فقط اونه که تنها صاحب جهانی هست که خودش به تنهایی خلقش کرده و این یعنی توحید در ربوبیت
زمانی از این بُعد اساسی توحید دور میشیم که باور کنیم علاوه بر خالق، شخص دیگه ای هم هست که مالک و فرمانروای جهان یا بخشی از اونه. و با این باوری که برای خودمون می سازیم به تدریج دچار شرک در ربوبیت خواهیم شد و خودمون رو از مسیر خوشبختی دور خواهیم کرد.
پس شرک در ربوبیت یعنی باور کنیم به جز خداوند کس دیگه ای هم باشه که بواسطه ی قدرت و ثروتش صاحب اختیار زندگی و خالق شرایتمون هست.
خدایا منو ببخش که یه وقتایی قدرتت رو فراموش میکردم و به جای حساب باز کردن روی خودت دیگران رو توی ذهنم گنده میکردم و بهشون بها میدادم!
🌱وقتی با تمام وجود باور کنی که خداوند تنها کسی هست که تو رو به خوشبختی میرسونه و فقط خودشه که منبع تمام خوبی ها و رزق و فراوانی و سلامتی هست، عاشقانه هم خودش رو دوست داری و هم بندگانش رو.
اما این باور کاری میکنه که دیگه دستت رو جلوی بنده هاش دراز نکنی
کاری میکنه که فقط پیش خدا درد و دل کنی نه پیش بنده ی خدا
کاری میکنه وقتی خیری از کسی بهت رسید علاوه بر اینکه از اون تشکر کنی از صاحبش که خداونده و باعث این خیر شده هم تشکری کنی. کسی که دستانش رو برای کمک بهت فرستاده
🌱خداوند بی نهایت دست داره و وقتی باورش کنی دستانش رو به سویت خواهد فرستاد بدون اینکه بدونی چطوری و از کجا..!
🌱وقتی کسی بهت کمکی میکنه ازش متشکر باش اما توی ذهنت ازش یه آدم پر قدرت و بزرگنساز که مبادا منجر به شرک بشی! چون اون فرد دستی از دستان خداوند بوده که تو رو هدایت کنه…
🌱زمانی که به خداوند متصل باشی که منبع اصلی همه ی ماست و تنها او را باور کنی اگر که تمام مردم جهان بخوان که به تو ضرر یا آسیبی بزنند نمیتونن این کار رو انجام بدن چون تو با ایمان راسخی که به الله یکتا داری جلوگیری میکنی از هرگونه آسیب کوچیک یا بزرگی!
این اتفاق رخ نخواهد داد مگر اینکه خودت باور کنی
⭐چون همه چیز طبق باور های خودت رخ میده و همه چیز بستگی به ذهنیت و افکار و باورهای خودت داره…
🌱تمام کسانیکه پیشرفت کردن و به موفقیت رسیدن در زندگی شون هیچ کسی رو بزرگ نکردن و نگران قدرت کسانی نبودن که از خودشون برتر بودن. در واقع اونها اعتقاد راسخ داشتن به ربوبیت الله.
۹۹درصد مردم جهان این شرک خوبی رو در وجودشان دارن که چشمشون بدنبال قدرت قدرتمندان و ثروتمندانه. مثلا اونقدر که وعده های رئیسشون رو باور دارن وعده های خداوند رو باور ندارن چون به درکی از اون وعده ها نرسیدن! و این در حالی هست که میگن ما به خدا ایمان داریم و باورش داریم..!
اما فقط در سخن چنین چیزی رو ادعا میکنن و در عمل همچین چیزی مشاهده نمیشه! و دقیقا همینجاست که ⭐خداوند در قرآن می فرماید چرا چیزی را میگویید که انجام نمیدهید؟!
خدایا شکرت که با قرار گرفتنم در این مسیر دارم سعی میکنیم جزو اون درصد کم آگاهان جامعه باشم و برخلاف بدنه ی جامعه حرکت کنم.
🌱وقتی توحید و ربوبیت الله رو باور کنی اگر تمام مردم جهان تهدیدت کنن و بدترین کار رو باهات انجام بدن باز هم میدونی و خیالت راحته که یکی هست که وقتی بهش ایمان و باور قلبی داشته باشی نمیزاره توی دلت آب تکون بخوره و هیچ آسیبی بهت برسه و تو رو میشونه روی شونه هاش و هدایتت میکنه به بهترین جاهای دنیا.
🌱وقتی خداوند در قرآن می فرماید این حکایات برای این است که شما اندیشه کنید و بعد داستان پیامبرانی مثل ابراهیم و موسی و محمد رو بیان میکنه فقط برای اینه که از باور و ایمانشون الگو بگیریم و به معنای واقعی کلمه “توحید” رو در تمام جنبه های زندگیمون پیاده کنیم و درک کنیم و بهش عمل کنیم.
پس زمانی که زندگی این بزرگواران در قرآن ذکر شده برای این نبوده که گریه و زاری کنیم و براشون دلسوزیکنیم بلکه برای عبرت گرفتن بوده از اینکه درک کنیم اونها چطور به خداوند ایمان داشتن و خداوند چطور دل ها رو براشون نرممیکرده و مسیرها رو براشون هموار.
🌱خداوند وعده ی رزق و ثروت و سلامتی و بهشت برین رو به کسانی داده که مومن واقعی هستن. و مومن واقعی کسی هست که جز خدا از هیچ کس دیگه ای هیچ انتظاری نداره و به قول خداوند زندگی و مرگش و نماز و عبادت هاش فقط برای خداونده…
خداوند این توانایی رو داره که تو رو به جاهایی برسونه که حتی فکرشو نمی کردی و تو رو به جاهایی هدایت کنه که از شوق گریه کنی! اما زمانی این اتفاق رخ میده که تو ایمانت نسبت بهش قلبی باشه و روی شونه هاش که بشینی درست مثل یک پدر و مادر مهربون به جاهایی ببردت که فراتر از خواسته ها و آرزوهات باشه علاوه بر اینکه همواره محافظت باشه..
🌱توی ذهنت آدم ها رو از لحاظ قدرت کوچیک کن و قدرت خودت رو کمتر از قدرت اونها تصور نکن. اونها رو توی ذهنت کوچیک کن اما خدا رو بزرگ.
و این یعنی ایمان به ربوبیت الله.
نگران قدرت و توانایی های دیگران هم نباش چون هیچ کس در برابر الله هیچ قدرتی نداره.
🌱تنها قدرت جهان الله یکتا هست. چیزی که تنها عامل پیشرفت و موفقیت همه ی ما انسانهاست. و زمانی که باورش کنیم علاوه بر خوشبختی، به تنها منبع خودمون یعنی خداوند متصل خواهیم شد.
🌱وقتی با تضادی رو به رو میشی و یا زمین میخوری یکی از درس هایی که بعضی وقتها باید یاد بگیری اینه که روی کسی به جز خدا حساب باز نکنی و قدرت کسی رو بجز خودش باور نکنی.
اینطوریه که با زمین خوردن، دوباره بلند میشی و با توکل بر خودش و آرامشی که نصیبت شده پیشرفت میکنی و دیگه زمین خوردنی وجود نداره و هر روز پیشرفته و حال خوب. آدمهایی از راه میرسن که بهت کمک میکنن و میشن دست خدا برات و همینجاست که باز هم باید مراقب باشی تا روی حمایتشون حساب باز نکنی و فقط خدا رو باور داشته باشی که چنین دستی رو برای هدایت و حمایتت فرستاده…
🦋خدایا هدایتم کن مراقب افکار و اعمال باشم
🌼کمکم کن تا بیشتر در مسیر درست قرار بگیرم
🦋کمکم کن تا بیشتر قوانین رو درک کنم و بیشتر بهشون عمل کنم
🌼کمکم کن تا توحید رو تمام و کمال باور کنم و در تمام جنبه های زندگیم ازش استفاده کنم
🦋کمکم کن که فقط و فقط روی خودت حساب باز کنم و فقط از خودت هدایت بخوام
🌼یا رب العالمین تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا به راه درست و مستقیم هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه کسانیکه بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان💙…
خدای من شکرررت برای این همههه آگاهی نااااب❤
واااای استاد واااااای از این فایل، وااااای از این آگاهی
امروز روز هفدهمه و باید اعتراف کنم که این فایل بشدت منو تحت تاثیر قرارداد شاید بهتره بگم بیشترین فایلی که من تحت تاثیرش قرار گرفتم همین فایل بود
استاد ازت ممنونم تو دستی از دستان خداوند شدی که الان من دگرگون بشم از خداوند برای شما و خانم شایسته آرزوی میکنم هرآنچه که الان دارید صد برابر بشه، سلامت، نعمت، ثروت، آرامش، ایمان، آگاهی و…
استاد عجب سخن گرانبهایی گفتید، احسنت واقعا، باریکلا به این درک و عزت نفس فضایی
این سی دقیقه صحبتی که شما کردید واقعا گرونه من نمیتونم روش قیمت بزارم، چون شما کلید قدرت رو رونمایی کردید شما کلید گشایش عزت نفس رو گفتید، عزت نفسی که اگر با این ایمانی که شما گفتید همراه باشه دیگه اصلا تماااام
دیگه وابستگی به کسی نداری، دیگه قدرت فلان آدم تو رو تحت تاثیر قرار نمیده.
آقای ایکس یا خانم ایگرگ اگر به من کمک کردی ازت ممنونم تو دستانی از خداوندی که من به خواسته هام برسم اما اگر کمک هم نکردی هیچ اشکالی نداره من یه تکیه گاهی دارم که هیچوقت پشتم رو خالی نمیکنه، همیشه حامی منه، منو دوست داره با وجود تمام اشتباهاتی که داشتم، با وجود اینکه توی روز روشن داشتم شرک میورزیدم منو هدایت کرد به این فایل و خیلی مستقیم و روشن و واضح گفت از دل بستن به آقای ایکس خودداری کن.
وای بر من که تا این مدتی پیش چشمم به یه بنده خدایی بود، فکر میکردم اگر باهاش باشم میتونم به یه نون و نوایی برسم، غافل از این که اون فرد بیشتر از من داشت استفاده میکرد تا به اهدافش برسه نون و نوایی درکار نیست من صرفا ایمان نداشتم
و در این لحظه خودم رو میبخشم بابت اشتباهم، میدونم خداوند منو دوست داره، اون میخواد من به قدرت واقعی برسم، اون دید من دارم شرک میورزم اما منو هدایت کرد
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
بعد از اینکه فایل رو گوش دادم توی ذهنم مرتبا تکرار میکردم خدا خدا خدا و هرلحظه داشتم آرامتر میشدم انگار یکی داشت قلبم رو لمس میکرد، ضربان قلبم کمتر شد اصلا نمیدونم تو کلمه چجوری بیان کنم حالمو واقعا از خدا میخوام همه شمایی که این کامنتو دارید میخونید برسید به حالم تا بفهمید من دارم چی میگم، وقتی میگم این سی دقیقه خیییییلییییی گرونه یعنی چی و میدونم خیلی از شما هم خوب میدونید من دارم چی میگم
ذکر خدا رو بگید، شکرگذاری کنید بزارید این حال خوب پایدار باشه و هر سری گسترشش بدید بیایید اینقدر این کارو تکرار کنیم که مدارمون، ایمامون وارتعاشمون هی بره و بره بالاتر، لعنتی این ارتعاش هم تمومی نداره، عزت نفس پایان نداره هر سری میره بالا و بالاتر و هرچی میره بالا تر درک آدمی بیشتر میشه
من ادامه میدم این سفرنامه رو و بعد از اینکه تموم شد این چهار فصل دوباره برمیگردم از اول، با ایمان بیشتر و با ارتعاش بیشتری که تو این 4 فصل کسب کردم میام فایلا رو گوش میدم و میدونم قطعا قراره درک متفاوتی داشته باشم و دوباره کامنت میزارم و مقایسه میکنم با الان خودم و تا وقتی این چرخه ایمان رو هی گسترش بدیم و روش کار کنیم نعمت ها بیشتر و بیشتر و بیشتر میشن
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و دوستای عزیز
استاد دقیقا متوجهم حرفتون رو که میگید خداوند دستاشو برات میفرسته و همه میخوام بهت خدمت کنن وقتی به خداوند توکل میکنی
من برای اینکه میخواستم با تمرکز کامل ورزشم رو به صورت حرفه ای ادامه بدم تصمیم گرفتم که دانشگاهم رو بزارم کنار و انصراف بدم
تصمیم به شدت بزرگی بود برای منی که اگه نگم بهترین میتونم بگم جز 5 نفر برتر دانشگاه بودم و خیلی نتایج بزرگی گرفته بودم
از طرف خانواده فشار بود
از اون طرف داستان سربازی بود
داستان اینکه بابام گفت من تمام امکاناتی که در اختیارت قرار دادم رو ازت میگیرم
از اون طرف هیچ فرش قرمزی برام پهن نبود توی بسکتبال
ولی
قلبم میدونست که این تصمیم درسته
البته یه شبه نبود این تصمیم و زمان زیادی برد تا تونستم خودم رو قانع کنم که برم سمت علاقه واقعیم
خیلی خیلی بهونه داشتم که توی فضای امنم بمونم
اما برای منی که عاشق ماجراجویی ام موندن توی فضای امن به مراتب از مردن بد تره
خلاصه به هر نحوی بود با ایمانی که خداوند توی قلبم گذاشت و وعده هایی که بهم داد تصمیمم رو گرفتم
کلید خونه و ماشین رو گذاشتم و با سه تا کیف اومدم از خونه بیرون ، خونه ای که یه ویلای به شدت زیبا با تمام امکانات رفاهی بود ، و ماشینمم یه 206 سفید خوشگل ، شاید هرکسی شرایط منو میدید میگفت بابا تو واقعا یه چیزیت شده حتی خیلی ها هم بهم گفتن
گفتن که چون چند وقت تنها زندگی میکردی اینا اثرات تنهایی هست
اما آدما خیلی هاشون نمیدونن که هیچ چیز به اندازه ماجراجویی و تجربه چلنج ها لذت بخش نیست
آدمای زیادی نیستن که جرعت داشته باشن از فضای امنشون بیرون بیان
اما من عاشق اینم که برم تو دل مسائل و خداوند راهکار هارو بهم بگه
خلاصه که صد ها اتفاق افتاد
با مربی های فوق العاده آشنا شدم
با کلی آدم اشنا شدم توی بسکتبال
کلی چیزای جدید یاد گرفتم
شخصیتم صد ها لول تغییر کرد
ایمانم خیلییی بیشتر شد
اعتماد به نفسم خیلیی بالا رفت
و اتفاقی که افتاد این بود که توی جریان انصراف از دانشگاه که ایده خداوند بود اینطوری شد که من اقدام کردم برای انصراف اما نشد چون باید مدرک دیپلمم رو از اصفهان میگرفتم و میوردم آمل اما خب من شرایطش رو نداشتم و خلاصه ولش کردم
توی این ماجرا یکی از اساتید که معاون دانشگاهم هست و متوجه شده بود که من میخوام انصراف بدم به بچه ها گفته بود که باهاش تماس بگیرم و خلاصه من پیام دادم و خودش تماس گرفت و گفت که اگه بخوایی من میتونم برات اینکارو بکنم که سر کلاس هیچ استادی نری و فقط آخر ترم بیایی امتحان بدی
این به این معنی بود که من میتونم چندین ماه زمان داشته باشم که باتمرکز بالا تمرین کنم، استرس سربازی رو نداشته باشم ، دانشگاهم رو که دو سال براش وقت گذاشته بودم رو ادامه بدم
داشتم با خودم فکر میکردم که چی میشه که این در ها اینطوری باز میشن که معاون دانشگاه بدون اینکه من حتی باهاش صحبت کنم ، بدون اینکه ازش درخواست کنم که کاری برای من بکنه و بدون اینکه حتی بهش فکر کنم خودش بدون اینکه من قدمی بردارم کارهارو پیش میبره
گفتم دلیلش فقط و فقط ایمان بود
ایمان به اینکه خدا هدایت میکنه حتی وقتی هیچ نشونه خاصی نبود
ایمانی که یه خونه رو با تمام امکانات رویایی گذاشت
ایمانی که ماشین آرزوهاش رو گذاشت و اومد
چون میدونه که وعده خداوند حقه
اگر خدا بهم قولش رو داده پس میشه
الان خداوند خودش کارهای دانشگاهمو اوکی کرد
حتی خداوند برام ماشین شد
خیلی جالبه که امروز داشتم میرفتم تمرین بدنسازی و پیاده تا خونه دوستم که الان اونجا زندگی میکنم خیلی دور بود و وقتی رشیدم باشگاه دیدم یکی از بچه های دانشگاه اونجاست و بعد باهم صحبت کردیم و دقیقا همون روز هایی که من میرم باشگاه اون توی اون تایم میاد و خونه منم توی مسیرش هست
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط ایمان
به شرط پاکی دل
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت این مسیر
عاشقتونم
استاد مرسی که انقدر فوق العاده آموزش میدین عاشقتونم
درود خداوند به همهی دوستان و آقا مهدی عزیز
تحسین میکنم این ایمان ناب و خالصت رو دوست من
واقعا همینه که شما از قول ملاصدرا فرمودید
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط ایمان
به شرط توکل
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
خدایا شکرت برای این همه آگاهی ناب و توحیدی
چند روزی بود فقط فایل فقط روی الله حساب کن رو گوش میکردم ،حسم جوری بود که دلم میخواست حمی بیشتر از همیشه با خدای درونم تنها باشم ،،پس چند روز همه چیزو گذاشتم کنار و کل زندگیم شده بود این فایل و فایلی که از خلاقیت یکی از دوستان تو کانال قرار گرفته بود که چند تکه از گفته های استاد رو که راجب توحید بود از جاهای مختلف به هم چسبونده بودو من فقط پلی میکردمو گریه میکردم،حتی همین الان که دارم نظر میذارم دارم اشک میریزم از بزرگی و عظمت خدایی که دیر شناختمش ..شاید کمی دیر ..وقتی مروری میکنم به گذشته میبینم خیلی جاها میتونست مچمو بگیره ولی دستمو گرفت،،خیلی محرم خوبی بود ولی من بنده خوبی نبودم براش..این چند روز یه مشکل مالی برام پیش اومده بود مشکل که نه یه جور مساله مالی که نیاز به وجودش داشتم ،نجواهای شیطان مثل همیشه میومد سراغم که اون خدایی که روش حساب کردی کو پس؟ ولی از یه طرف ته دلم میگفتم خدایا من بهت ایمان داذم ،میدونم این پولو جور میکنی،خلاصه اینند روز جنگ بود بین باورهایی که تازه جون گرفته بودن و باورهای قبلی…لحظه هایی پر از احساس خوب و شکرگزاری لحظه هایی هم نجواهای شیطانی ،،به خودم قول داده بودم تو سال جدید به هیچ غنوان به هیچ کس بدهکار نباشم ولی موضوعی که برام پیش اومده بود منو وسوسه میکرد ،تا اینکه نتونستم طاقت بیارم و دیروز به خواهرم که همیشه حس نزدیکی میکردم باهاش موضوعو در میون گذاشتم و ازش خچاستم کمکم کنه ،بعد در کمال ناباوری جواب منفی شنیدم ..در حالیکه خواهرم اون پولو داشت و منم گفتم یه ماه دیگه تماما بهت برمیگردونم،اما وقتی جواب نه رو شنیدم اول خیلی ناراحت شدم بعد با خودم گفتم حقت بود مرجان ،مگه به خودت قول ندادی بدهکار کسی نباشی؟ مگه قرار نبود فقط رو خدا حساب کنی نه بنده اش؟ مگه نشنیدی استاد گفت دوست من رو پدر،مادر،خواهر،برادر و رو هیچ کس حساب نکن فقط رو خدای اونا حساب کن ،پس چرا باز رفتی سراغ بنده اش؟ بعد تو دلم گفتم خدایا منو ببخش،تازه اولای راهم،تو صاحب ثروتی،تو صاحب نعمتی،تو تنها روزی دهنده منی ،میدونم از این دست ندادی از دستهای دیگت میخوای بهم برسونی منو ببخش که باز ندونسته رو بنده ات حساب کردم ..ببخشمنو که کم صبرم..و باز شروع کردم به گوش کردن فایل فقط روی الله حساب کن ،و فایل بهترین باور راجب خدا…
متن این فایلو برای اولین بار بود میخوندم
آن گاه که بندگانم درباره من از تو بپرسند:- من نزدیکم و هر که مرا بخواند دعایش را اجابت مىکنم. آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راهشان را بیابند.
هر که مرا بخواند دعایش را اجابت میکنم ….
یکم شرمنده خدای خودم شدم ،و با تمام وجوذ ازش خواستم کمکم کنه ،گفتم خدایا تو همون ثروتی پس در قالب ثثروت وارد زندگیم شو ،خدایا تمام ثروت های جهان تویی ،همه پولهایی که میان تو زندگیم تویی،و همه این باورهارو مرور میکردم نه در قالب تمرین ،نه از روی عادت ..نه از روی توفیق اجباری…از ته دل ،،برای اولین بار ..آره…برای اولین بار چون خدا از طریق های مختلف با من حرف میزنه ،استاد اونروز که جواب نه شنیدم از خواهرم کل حرفهای شما تو ذهنم میومد ،
که
وقتی رو خدا حساب کنی اگه کسی جواب نه بهت بده میخندی و میگی این نشد یکی دیگه
تازه معنی با صورت زمین خوردنو فهمیدم
تازه فهمیدم حرفهای قشنگ چاره ساز نیست باید عمل کرد ،باید باور ساخت ،،باید انقدر تکرار کرد که بچسبه به ذهنت و کنده بکشه اون باورهای کهنت …
از خودش خواستم کمکم کنه تو خلوت عاشقانه دونفرمون ،انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ،گفتم خدا جونم میسپارم به خودت …
و امروز جوابشو گرفتم ،پولم که تو بانک بلوکه شده بود آزاد شد ،.من دو ملیون از خدا خواسته بودم ولی اون سی تومن به من داد ..این همون پولی بود که من به خواهرم قول داده بودم دو ماه بعد که از بلوکه خارج شد بهش میدم ولی خدا حل پول منو آزاد کرد ،و علاوه بر این پیشنهاد کاری عالی هم بهم داده شده که انشالا از نتایج طی چند ماه آینده مینویسم ..الان چند روز از این ماجرا میگذره و امروز باز پدرم بهم گفت پولی رو که قرار بود بهت بدمو نمیدم ،اما این بار به جای اینکه ناراحت شم گفتم خدایا ددمت گرم میدونم میخوای سوپرایزم کنی،،خدا جوون اینا بنده هاتن ،تو عشقی،تو نعمتی،تو ثروتی،پدرم الان فکر میکنه من بی اون پول نمیتونم زندگی کنم در حالیکه از همین الان مطمنم خدا برام ده برابر اون پولو گذاشته کنار ،،
خدای خوب من ایمانتو تو قلبم بیشتر کن
خدای مهربون من کمکم کن که همیشه عین همین امشب و همین لحظه رو خودت حساب کنم
خدای خوبم ممنون که بهم یادآوری کردی که تو مالک همه چیزی و بنده هات فقط دستی از تو هستن
خدایا ممنونم که همیشه هوامو داشتی و داری
خدایا ممنونم که دستمو گرفتی و داری هدایتم میکنی قدم به قدم
خدایا ممنونم که منو دوست داری
خدا جونم ممنونم که در رزق و روزیو به روم باز کردی و روز به روز پولهای بیشتری از راههای درست وارد زندگیم میکنی
خدایا ممنونم که جهانی خلق کردی با قوانین ثابت
خدایا ممنونم که منو با استاد آشنا کردی
خدایااا توووو عششششقییییی من با تو همه دنیا رو داااارم ممنوون که هستی ،ممنون که هستم ممنون که با همیم
دوست گرامی مرجان خانم
چه دیدگاه زیبائی انگار از زندگی من نوشتید انگیزه گرفتم یادم به گذشته خودم افتاد همش دستم را به عنوان درخواست کمک دراز کردم ولطمه خوردم حیسیتم رفت وجواب نه که میشنیدم از طرف بیزار میشدم بخاطر شرکی که درونم بود .
سلام آقای شادکام عزیز ..خوشحال شدم که دیدگاهم براتون مفید بود آقای شادکام بهتون پیشنهاد میکنم حتما و حتما روزی چندین بار فایل فقط خدا رو گوش کنید ..تا از اعماق وجود درکش کنید خیلی وقتا ما فکر میکنیم دچار شرک نیستیم ولی شیطان اون ته ذهنمون هنوز نجوا میکنه ..درسته کارم راه افتاد اونم از طریق خدا یعنی درست زمانیکه از همه ناامید شدم ولی چرا ما باید اینجوری باشیم؟ چرا باید از همه ناامید بشیم بعد بریم سراغ اون؟؟ چرا همون اول به خودش نسپاریم…البته بنظرم باید این اتفاق برام میفتاد که بفهمم رو هیچ کس و مطلقا هیچ کس نباید حساب کنم حتی به قول استاد رو خودمم نباید حساب کنم فقط روی خدای خودم باید حساب کنم ..من هنوزم یکی از فایلهایی که هر روز گوشش میکنم همین فایله که هر روز به خودم گوشزد کنم که خدا صاحب همه چیزه ..نیاز نیست از کسی دلخور باشید چون همون دلخوری هم باعث ایجاد احساس بد و فرکانس بد میشه ..فقط همه کارهاتونو بسپارید به خدا و مطمن باشین جواب میده .براتون شادی و ثروت رو از خدا خواهانم
سلام دوست گرامی مرجان خانم .الان مدتی هست که متوجه این شرک شدم دائما این فایل توی گوشم هست وروزی ده ها بار گوش میکنم وهر بار متوجه خیلی مشکلات درونم میشوم .حتی متوجه شدم که اعتماد زیاد به اشخاص هم از شرک هست که بعد چقدر راحت بخاطر اعتمادها لطمه خوردم .دارم سعی میکنم از هیچ کس توقع نداشته باشم تا بتونم همه را دوست داشته باشم .ممنون از شما راهنمائی مفیدی کردید .همیشه شاد وموفق باشید.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت تک تک دوستای عزیزم استاد گلم و خانم شایسته ی مهربون
این فایل در بین فایلهای دانلودی محبوب ترین فایل منه حرف دل منه چقدر منو بیدار کرده این فایل چقدر استاد تو این فایل محکم صحبت میکنه خیلی دیدم بخدا چقدر رو بنده خدا رو کسایی که ادعای دوستی داشتن حساب کردیم رو این رو اون هرکی میومد هر دوستی که باهاش صمیمی بودم میگفتم این فرق میکنه ولی دیدم بی نقص فقط خداس رو بنده ش حساب باز کردن وابسته شدن اشتباه محضه چقدر کار کثیفیه وقتی کسی که یکم پولداره یا رئیس بانکه یا نماینده مجلسه چاپلوسی شو بکنیم جلوش هی خمو راست بشیم هی ادا اطفار در بیاریم چقدر تو جامعه زیادن از این آدما بخدا اینارو که میگم خیلی دیدم مثال هاشو خیلی دیدم طرف صبح تا شب تو مسجد میره و میاد و ادعای مسلمونی داره ولی از اون طرف هی خودشو میکشه اونایی که یه مثلا قدرتی یا پولی دارن چقدر حال آدم بهم میخوره از این جور کارا و این شرک چقدر تو وجود ما هست چقدر ما قدرت رو دادیم به رئیس جمهور و وزیر و وکیل درسته اونا مسئولیت دارن ولی خدامون که نیستن استاد الان تاریخ ۹۹/۷/۳۰ مردم ایران منتظر نشستن ببینن ترامپ رئیس جمهور میشه یا رقیبش تا سرنوشتشون آینده شون معلوم بشه یعنی ما تا این حد شرک داریم که نشستیم یه نفر که انتخاب میشه بیاد سرنوشته مارو تعیین کنه بعد هم میگیم خدا به ما نعمت نمیده بدبختی ما اینجاس اصلا نگم ما بگم من اقا بدبختی من اینه که شرک دارم نمیتونم قدرت رو بدم دست خدا فکر میکنم عوامل بیرونی تو زندگیم دست دارن و این قبلنا تو وجودم خیلی بیشتر از این حرفا بود ولی انصافا الان کلی دیدگاهم فرق کرده الان ایمانم توکلم نسبت به قبل خیلی بیشتر شده الان یاد گرفتم فقط خدارو ببینم یعنی دارم یاد میگیرم و همشو مدیون استادم هستم که بهترین دست خدا واسه منه خداروشکر میکنم که منو هدایت کردم
استاد خیلی تو این فایل حرف دلمو زدین خیلی وقتا شده بهمون خیلی قول هایی دادن گفتن تو بیا من درستش میکنم من اینجا همه کارم تو رو من حساب کن ولی بعدش چنان پشیمان شدیم چنان بد آوردیم که هی به خودم گفتم خاک تو سر من که رو این آدم حساب کردم چقدر تو بچگی دعوا میشد به خاطر دوست با این و اون دعوا کردیم طرفداریشو کردیم تو دلم گفتم این رفیقمو این فرررق میکنه ولی همون رفیق تو دعواها پشتمو خالی کردن با اینکه من همیشه پشت اونا بودم خیلی وقتا شده که رفیقم منو به جنس مخالف فروخته کسی که ادعای دوستی داشت منو به دوست دخترش فروخته چقدر از این مثالا من دیدم و الانم میبینم ولی استاد وقتی اینو فهمیدم که خداوند ای رفیق کسی که هیچ رفیقی ندارد خداوند تنها قدرت مطلق باهامه و در هر کاری رو اون حساب کنم و مردم رو دستش ببینم چقدر راحت تر زندگی میکنم من چقددددددر آرامش دارم چقدددر خیالم راحته و چقدر بقیه کوچیکن در مقابل خدایی که من میپرستمش و خدا چقدر منو دوست داشت که با اینکه این همه شرک که داشتم بازم منو هدایت کرد استاد این تاثیر کلام و این فرکانسی که تو حرفاتون هست درست میاد میشینه تو قلب آدم و اشک آدمو درمیاره چقدر باور های توحیدی شما قوی من خیلی اینو از بقیه شاگرداتون شنیدم و البته خودمم میبینم که استاد باور های توحیدیش از بقیه اساتید مذهبی و حتی استادانی که تو این حوضه فعالیت میکنن خیلی قوی تره درسته بقیه نتایجتونم خیلی بهتره از اونا ولی این باور های توحیدی شما قلب آدمو باز میکنه که کلام الله واردش بشه اینا تعریف نیست واقعیته استاد ممنونم که بهم یاد دادی که باید فقط رو خدای خودمم حساب کنم بهم یاد دادی که حتی رو خودمم نباید حساب کنم چه برسه به بقیه
ممنونم استاد که بهم یاد میدی که چطوری وصل بشم به خداوند
ممنونم استاد که بهم یاد میدی چطوری فقط خدارو ببینم ممنون استاد که کمک میکنی باور های توحیدی داشته باشم ممنون استاد بهم یاد میدی که در کنار اینکه این دنیامو میسازم اون دنیامو هم بسازم ممنونم استاد که بهم درس های زندگی که باعث سعادت دنیا و آخرت میشه رو یاد میدی
والبته که هنوز خیلییییییییی کار دارم خیلیییییی راه دارم خیلییییی باید رو ایمانم کار کنم
عاشقتونم.
سلام استاد عزیزم ❤
سلام درود به بانو شایسته عزیزم 🤩😍
به نام خدایی که منو انسان آفرید و هدایت ما را بر عهده گرفت
زمانی بود ما حتی نمی توانستیم از خودم دفاع کنم ناتوان ضعیف بسیار اسیب پذیر وقتی نوزاد بودیم ، نتوانستم غذا خودمون را بخوریم با کمک مادرمون آنها دست خداوند بودن اگر تو نبودی نابود میشدیم به ما رحم کردی
برسیم به توحید ما فقط این کلمه ایمان و باور کنیم همه چیز حل است…
توحید ینی تمام قدرت جهان هستی در دست رب است کسی که فرمانروا، صاحب خزانه هستی ، صاحب تمام موجودات، و آن چیزی نمیتوان تصور کرد ذهن ما قدر به درک این عظمت از بزرگ رب نیست
رب ینی ایمان به یگانگی خدا و ربوبیت که اختیار جهان در دست اوست، رب ینی من ایمان آوردم به این که خدا بزرگ مرا هدایت میکنه به آن چیزی که من درخواست کرده بودم ، رب ینی فقط و فقط روی او حساب باز کردن در تمام ابعاد زندگی که این نیرو برتر است دارد به من پول ،ثروت ،سلامتی، وغیره میدهد
پس چرا ما خدا تو ذهنم کوچک کردم و تمام قدرت در انسان ها که مثل ما هستند دادم اون افراد در زندگی خودشون ماندن بعد ما میرویم به آنها التماس میکنیم به خاطر وام ، پول ،و خودمون را حقیر میکنم من دیدم چه آدمها به خاطر یک مقدار غذا و غیره به دست پا افراد افتادن درخواست میکنند که کمک شان کنند و این ها چه بد انسانها هستند که خداوند را فراموش کردند به نظر من حتی نباید با التماس از خدا درخواست کنیم چون قدرت خلق خواسته هامون را داریم ما قدر خدا گونه در وجودمون در تک تک سلولهای بدنمون در جریان داره فقط باید باور داشته باشیم به این قدرت خودمون و ایمان داریم که رب توانی این دارد که ما را به رویاهایم برسونه.
خداوند در کتاب آسمانی و فرکانسی قرآن میفرماید:
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (۱۸۶)
آن گاه که بندگانم درباره من از تو بپرسند: من نزدیکم و هر که مرا بخواند دعایش را اجابت مىکنم. آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راهشان را بیابند. (۱۸۶)
فقط این آیه درک کنیم و باور کنیم ایمان قلبی داشته باشیم من مطمئن هستم به تمام ابعاد زندگی تغییر خواهد افتاد…
الان من میخوام با نیرو دورن خودم صحبت کنم…
من اومدم با تو سخن بگویم خدا مهربان، خدا هدایتگر خودم من منبع انرژی هستی اومد بگم سالها بود من غرق در شرک ،گناه بودم و حقم بود در یکی از مراحل زندگی آبرویم بره ولی نمیدم چی شد تو بودی فقط تو بودی آبروی منو بنده آن زمان ناپاک بودم را حفظ کردی ولی من باز ناشکری کردم گفتم من شانس داشتم آن زمان من با قوانین تو آشنا نبودم.
الان میگویم خدایا شکرت آبروی منو حفظ کردی…
با تو ارتباط نداشتم کلا فراموش کرده بودم به تو شک و تردید داشتم، ولی تو بزرگتر این حرفها بودی که من بنده خودتو فراموش کنی، تو به افکارم پاسخ می دادی ، تو فقط به فرکانس های که من به جهان هستی ارسال کرده بودم همان جنس افکار را به من بازتاب میکردی. تو بنده پروری بسیار بلد هستی صدا منو شنیدی و منو نجات دادی از تاریکی وجودم، گفتی من تو قلبت هستم.
من از تو دور نبودم همیشه پیش تو و کنارت تو بودم من از روح خودم در تو دمیدم به تو جان دادم و به خودم آفرین گفتم چه موجودی خلق کردم که راز آفرینش خودم به انسان هدیه دادم تا هر آنچه بخواهد خلق کنه به شرط ایمان و باوره قلبی به من داشته باشه.
خدایا من عشق حقیقی را با تو فهمیدم آرام آرام و صورت تکاملی در حال رسیدن به تو هستم و از مسیر دارم بی نهایت لذت میبرم خدای من با بار گناهم چه کنم گفتی من بخشنده بزرگ و توبه پذیر مهربان هستم.
کجا دنبال تو بگردم گفتی من در همه دقیقا تو تک تک لحظات تو همین لحظه در حال تایپ کردن که هستی لا مکان و لا زمان هم اول و هم آخر همه جا هستم. گفتم چطور به رویاهایم برسم، گفتی هر کس من را بخوانید من شما را اجابت میکنم خواسته هاتون و تمام انسانها و موجودات جهان که منو باور کند به من ایمان داشته باشند.
خدا جون گفتی من به شما قدرت خلق کنندگی فقط به شما بخشیدم و هر آنچه که بخواهد بدست بیاورید. و از مسیر لذت ببرید که خودمون انتخاب کردید خدا یکتا تو صاحب من، منبع رزق،شادی،وهاب و بخشنده هستی تا بهترین خودم تجربه کنم و در لحظه زندگی کنم من میدانم ثروت به صورت طبیعی وارد زندگی مون میشه ما اومد زندگی را زندگی کنم اومد در این دنیا خودم تجربه کنیم.
خداوند را به هر شکلی که ببینی به همان شکلی که در ذهنت ساختی در میاد
من فقط روی تو حساب باز کنم با عمل کردن به قوانین ثابت الهی زندگی خودم را متحول کنم.
من میدونم وعده تو حق است تو لایق پرستش هستی ستوده پاک و منزه هستی تو از طرق قلبها با انسانها صحبت میکنی. تو بی نهایت هستی…
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند باشید❤
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به شما
امروز یه حسی بهم گفت در مورد این فایل بنویسم. با توکل بر تو که بر کلامتم جاری شوی.
من در زندگیم به یک تضادی خوردم و برای خودم هدف گذاشتم و وقتی مشغول نوشتن بودم کاملا بر من واضح شد که من مشکلم در عمل نکردن به این فایل بوده.
من سعی میکنم خیلی با خدای خودم صحبت کنم. توی روابط عاشقانه م سعی کردم معمولا به خودم یاداوری کنم که همه ی عشق از طرف رب مهربانه. به خاطر همین توی ذهنم خودم رو کسی میدیدم که داره سعی میکنه توحیدی عمل کنه و از خودم راضی بودم.
اما روابط اجتماعی توی ذهنم معمولا جایگاه چندان بالایی نداشته هیچوقت. آدم درونگرایی هستم و زیاد برام مهم نیست بقیه خیلی باهام اوکی باشن یا نباشن.
خب این تا اینجا…
حدود یک ماه پیش به من از طرف بیمارستان امام خمینی که قبلا برای کار درش درخواست داده بودم تماس گرفتن و گفتن که برم سرکار. من همزمان دانشجوی کارشناسی ارشد هم بودم و سه روز در هفته کلاس داشتم. با مسئول شیفت ها صحبت کردم که من شرایطم به این صورته و لطفا باهام همکاری کنین. اون ها هم قبول کردند.
اولین تضادم به محض شروع کار بود. کار خیلی برای من سنگین بود و وقتی واردش شدم دیدم با اون چیزی که فکر میکردم فرق داره و من بهش تسلط ندارم. هم باید کار رو یاد میگرفتم هم منِ خلوت گزین، یک دفعه توی یه محیطی قرار گرفتم که در باید همزمان با حدود شش هفت نفر همکارا و هر ده دقیقه یک بار یه بیمار جدید ارتباط میداشتم. منی که زندگیم تا همون هفته ی قبلش در نهایت سکوت و ارامش بود. همیشه توی اتاقم پشت لپ تاپم مقاله میخوندم یا مینوشتم. نهایت چند ساعت هم در هفته میرفتم دانشگاه و با تعداد محدودی ادم هایی که کاملا با خودم هماهنگ بودن صحبت میکردم و وقت میگذروندم. یک دفعه وارد همچین محیطی شدم که تقریبا هر روز با ساعتهای کاری شش هفت ساعته باید درگیر میبودم با ادم ها. واقعا تمام انرژیم رو میگرفت.
کم کم از دل این تضاد متوجه شدم بر خلاف چیزی که از بچگی فکر میکردم صرفا روپوش سفید پوشیدن و توی بیمارستان کار کردن خواسته ی من نیست. دکتر بودن هم معنی خوشبخت بودن نیست. دوست نداشتم برم بیمارستان. لذت نمیبردم. دوست داشتم فقط تموم شه بیام خونه توی اتاقم. به خاطر همین ناسپاس بودن و توجه من به نکات منفی، کم کم همه چی رو اذیت کننده میدیدم. توی هر همکاری من یک ادم که معلوم نیست الان بره پشتم به رئیس بخش حرف بزنه رو میدیدم. خیلی گارد داشتم مقابل همه. حس میکردم هر کسی توی اون بخش داره راه میره میخواد از من یه ایرادی بگیره. میخواد بگه کار رو بلد نیستم. بره راپورتم رو بده. چون شنیده بودم توی این بخش همه میرن پشت سرت به رئیس بخش حرف میزنن حواست رو جمع کن. همین طور برای اینکه میتونستم مستقیم وارد شیفت بشم و ساعت کاریم کمتر بشه باید بقیه همکارا من رو تایید میکردن و میگفتن که کارم خوبه. کم کم دیدم مسئول شیفت ها هم باهام همکاری نمیکنه ؛ حتی برنامه رو یه جوری چیده که بیشتر از همهه باید بیمارستان باشم.
از طرفی من استاد راهنمام رئیس بخش دیگری هست که با این بخش همکاری مستقیم داره. احساس میکردم اگر اتفاقی بیفته الان این رئیس بخش میره به استاد راهنمام میگه من رفتارم خوب نیست یا کارم خوب نیست یا فلان و بهمانم.
حالا این خلاصه رو که خوندید و حدودا شرایط من رو متوجه شدید احتمالا متوجه ارتباطش با این فایل شدید.
بگم من از اولین روزی که با استاد اشنا شدم این فایل رو گوش کردم و تا به امروز شاید صدهابار شنیده بودمش. توی ذهنم هم معمولا این بود که من روی کسی حساب نمیکنم.
ولی در عمل، وقتی توی موقعیتش قرار گرفتم متوجه شدم شرک ورزیدن خیلی راحت و مخفیه واقعا. باید خیلی بیشتر حواسم به خودم باشه.
من از همون اولین قدم شرک داشتم که در ناخوداگاهم فکر میکردم اینکه اسم استاد فلانی که رئیس بخش بیمارستان امام خمینه به من اعتبار میده. اینکه بگم من دانشجوی دکتر فلانیم… انگار اعتبار و ارزشش به من میرسه. واقعا قبلا بهش دقت نکرده بودم. اینکه بگم من دانشگاه تهران درس میخونم با دکتر فلانی و دکتر بهمانی در ارتباطم. دوست داشتم خودم رو بهشون نزدیک کنم. به قول استادعباس منش دلا و راست میشدم جلوشون. بله چشم گوی خوبی بودم که اتفاقا هیچوقت هم انچنان از طرف همون اساتیدی که خیلی از نظرم بزرگ بودن به چشم نیومدم. خیلی درد داره نوشتن این حرفا. ولی خب شرک ورزیدن درد داره. توحیده که به ادم قدرت میده. اتفاقا باید با قدرت صحبت کنی با همه. فکر کنی من چیزی کم ندارم. خب درسته این استاد سی سال بزرگتره از من. سی سال راهش جلوتره. منم میتونم برسم به هر جایی که میخوام بدون اینکه نیاز باشه به این ادم ها وصل بشم. این کله گنده های فلان حوزه. که اون ها بخوان برای من کاری بکنن. دست منو بگیرن.
خدایا من رو ببخش که چقدر در جهل و گمراهی بودم و اصلا متوجه نشده بودم. شکرت که به واسطه ی این تضاد کمکم کردی چشمام رو باز کنم و ببینم.
البته این اساتیدی که من راجبشون صحبت میکنم همه شون اتفاقا ادم های بسیارخودساخته و با شخصیت و دوست داشتنی ای هستند که خب مطابق قانون باید به این جایگاه اجتماعی بالا، علم، قدرت و ثروت میرسیدند. ولی خیلی فرق میکنه تو در کنار یک استادی بنشینی و از علمش استفاده کنی یا بخشی از ذهنت اون ادم رو انقدر بزرگ کرده باشه که همش توی ذهنت بخوای تاییدش رو بگیری. رضایتش رو به دست بیاری. همش حواست باشه استاد یه وقت ناراحت نشه از من. بخوای خودت رو کوچک کنی به خاطرشون. باااااااایییییید پرقدرت باشی. چون من، همین الان، در همین جایی که هستم من قدرت خلق زندگیم رو فقط خودم دارم. من مستقیما با ارتباط با نیروی رب مهربانم جهانم رو میسازم و شکل میدم و هیچ کسی هیچ ادمی کوچکترین دخالتی نمیتونه در زندگی من داشته باشه.
مورد بعدی اینکه من فکر کردم باید از سرکار باید از بقیه تایید بگیرم. هی خودم رو کوچک کردم که بتونم رضایت بگیرم. حالا شاید در عمل انچنان چیزی مشخص نباشه و یک روند طبیعی در ظاهر پیش رفته باشه اما من خودم میدونم در ذهنم که چندچندم. اینکه سعی کردم همه ش یه جوری رفتار کنم که اون ها از من خوششون بیاد و زودتر تاییدم رو بدن که برم سر شیفت. روزیم رو از دست تایید اونا میدیدم. اتفاقا هر چه من سعی کردم خیلی خوش برخورد باشم و دلشون رو به دست بیارم اون ها بیشتر به من فشار اوردن و هی ایراد گرفتن از کارم. ایراد های بعضا کاملا بی مورد. در نهایت هم مستقیما جلوی روی خودم به رئیس بخش گفتن کارم خوب نیست.
اشکالی نداره. همین یک تضاد بزرگ که خیلی از نظر روحی بهم فشار اورد باعث شد ببُرم از همه شون و بیام بشینم و هدفگذاری کنم و در دل همون هدفگذاری به این پی ببرم که خدای من، من چه شرکی داشتم که نمیدیدم و کور بودم.
رب مهربانم من رو ببخش. از همون اول تو بودی که اصلا من رو وارد این مسیر کردی. تو بودی که بهم الهام کردی درخواست کار بدم. تو بودی که وقتی که کاملا اون کار رو فراموش کرده موقعیتش رو برام فراهم کردی. تو بودی که من رو به اینجا رسوندی و من شرک ورزیدم و فکر کردم تا اینجا که اومدم حالا برای اینکه یه هفته دو هفته زودتر برم توی شیفت باید دم این چهار تا ادمی که هیییییچ نقشی نداشتن و ندارند رو ببینم. همونجوری که خودت من رو به اینجا رسوندی این دو قدم رو هم به راحتی میرسوندی اما من با شرکی که ورزیدم زمانش رو به تاخیر انداختم و در جریان جاریش گره انداختم.
هر خیری که به تو رسد از جانب خداست و هر شری که به تو رسد از جانب خود توست. الحق که حقه.
اصلا کل اون بخش برای خداست. همه ی ادم ها روح خدا درشون جریان داره. همه ادم ها دست های خدا هستند. همه میتونند در خدمت تو باشند و برای تو کار کنند اگر تو برای خدا کار کنی.
نه روی استاد حساب کن
نه روی رئیس بخش حساب کن
نه روی همکار حساب کن
نه حتی روی خودت
هیچکس هیچکس
فقط خداست.
فقط روی خدا حساب کن.
با خودمم
نرگس فقط روی خدا حساب کن.
خودت دیدی که از همون شبی که فقط روی خدا حساب کردی و همه رو گذاشتی کنار چطور همون رئیس بخش خیلی به زیبایی و با احترام با تو صحبت کرد و در خدمت تو بود و در جهت خیر رسوندن به تو حرکت کرد. وقتی تو با خدایی دیگران بخوان هم نمیتونند به تو شر برسونند چون اصلا در قانون خدا این نیست. هر شری فقط از جانب این ذهن ناسپاس از سمت شرک و بی ایمانی و ترسه.
توحید توحید توحید… همه چیه.
خدایا شکرت که به یادم اوردی…
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
این فایل برای من این حکم را داشت که قدرت را از عوامل بیرونی در ذهن خودم بگیرم و توانمندی و قدرت را به خدای خودم بدهم
هر چه است به او نسبت بدهم و از او بخواهم
بی شک آنوقت دیگران که به کمک من می آیند دستهای هدایتگر خدای مهربان در زندگی برای من می شوند
وقتی که من دل به خدای خودم بسپارم بی شک من دیگر شرکی در ذهن خودم ندارم و آنوقت من خیالم راحت است و دیگر دچار ترس و دلهره نخواهم شد
آرامش همیشه سهم زندگی من خواهد بود
مگر می شود که بنده دست بنده را بگیرد در حالیه همان بنده هم از خدای من قدرت می گیرد
پس به خدای خودم در ذهن خودم قدرت بدهم و از مردم به عنوان اینکه آنها تنهاترین کمک دهنده به من هستند دوری کنم
این درس برای من این حکم را دارد که همه چیز را از خدای خودم بخواهم
خدای من هم جوری جهان را برای من رقم می زند که همگی دست در دست هم می گذارند تا من را به رشد و موفقیت برسانند و من را به خواسته های خودم برساند
اینجا یاد گرفتم که هر چه انتظار من از بقیه من کمتر باشد آرامش من بیشتر خواهد بود و خدای من از جایی به من می بخشد که باور من نمی شود
همه اینها بر می گردد به باور و ایمان من به خدای خودم
سپاس از خدای قدرتمند خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
با سلام و درود بی نهایت
جناب استاد از یک اتفاق میگویم که برای من پیش اماده چندی نمیگذشت که من شما اشنا شده بودم و همانجوری که میدونید در ایران جوی به شکل موتور بگیری وجود دارد که چندی پیش ماموران نیروی انتظامی موتور منو گرفتن ساعت حدود 10 شب بود که هر چی رو زدم ندادنش که من عصبی شدمو صدای خودمو بالا بردم که یکی از ماموران به من گفت برو حالا حالاها دستت به این موتور نمیرسه من با این حرف بهم ریختم و اومدم ولی یکم بعد که اروم شدم با خودم گفتم این مامور مگه کیه من موتورمو فردا ازاد میکنم خدایا خودت صبح اول وقت رفتم کلانتری پیش جانشین کلانتری که جریانو براشون گفتم اونم گفت موتور باید بره پارکینگ. و هیچ راهی وجود ندارد شاید باورتون نشه از اتاق با لبخند اومدم بیرون و یک ساعتی با خودم گفتم خدایا خودت و رفتم پیش یک مامور ساده و درجه پایین تر یعنی دست دیگر خداوند گفتم جناب سروان جانشین موتور منو نمیدن شما یه کاری کن گفت بیا ببینم کدومه رفتیم و نامه شورا رو داد که من برم شورای حل اختلاف جریمه پرداخت کنم و نامه ازادیشو بگیرم و من فورا بدون هیچ پولی که در جیب داشته باشم ولی با امیدی در قلبم راه افتادم و رسیدم پشت در برگه هامو بدست گرفتم و رفتم تو چندتا سوال از من پرسیدن و من جواب دادم که نامه ازادیو دادن به من . و رفتم پیش جانشین کلانتری نامه رو دادم امضا کنه گفت چیکار کردی گفتم هیچ گفت چقد جریمه دادی گفتم هیچی. شاخ در اورده بود ولی مجبور بود امضا کنه و امضا کرد و من موتور خودمو گرفتم. بله استاد این همون دستای خداونده که شما میگین. این اتفاق خیلی خلاصه کرده بود که خسته نشین خدای من دوستت دارم