فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه ی عزیزان.
چهارشنبه فراموش کردم کامنت بنویسم، الان (بامدادِ پنجشنبه 30 شهریور 1402) یادم افتاد و اومدم انجام بدم تعهدم به کامنت نویسی به صورت روزانه رو.
اگه سمانه قبلی بود دچار اعصاب خوردی و ناراحتی میشد، اما الان میگم اشکال نداره الان انجامش بده.
ایده ام برای نوشتن اینجاست.
این صفحه ی عالی.
این فایلی که سرشار از گفتنی هاست.
فقط روی خدا حساب باز کن
چی میتونه از این توحیدی تر باشه…
چند روزی بود که پشت سر هم هدایت شدم به:
فقط روی خدا حساب باز کن
خودم تو کامنتهام مینوشتم، کامنتهای بقیه رو میخوندم میدیدم اونا هم نوشتن، فایلهای استاد رو که میشنیدم این جمله داخلشون بود و …
همت کردم و تمرکزی تلاش کردم که این باورِ عالیِ توحیدی رو حسابی تمرین کنم این روزها…
دقیقا سه شنبه شب که نجواها داشتن حمله میکردن گفتم بیا و دوباره فقط روی خدا حساب کن، اعتماد کن بهش، تو اینهمه نتیجه گرفتی، نترس، تجربه کن، آروم باش…
کنترل ذهن کردم و خوابیدم و صبح شد.
تو ستاره قطبی به قولِ آقا احسان عزیزِ مقدم، واسه خدا نوشتم لطفا خودت امروزمو به بهترین شکل و به زیبایی از همه ی ابعاد کارگردانی کن…
و اینچنین شد که شب نشده دو مسئله ی مهمم به فضلِ خدا، به هدایتِ خودش از سختی به آسانی تبدیل شد و من رها شدم.
خدا هدایتم کرد که درخواستی رو مطرح کنم که اگه خودم بودم اینکارو نمیکردم، وقتی داشتم مطرح میکردم قشنگ متوجه شدم این کسی که صحبت میکنه سمانه نیست، فقط حرفها از زبان سمانه گفته میشن.
درخواستم موافقت شد.
به شیرینی.
آسانی
عزتمندانه.
من خیلی روی عزتمندانه تاکید دارم، برای همین بارها نجواها قبلش اومدن بیخِ گوشم که بابا بیا این کار رو بکن (کاری که از حساب کردن روی خودم میومد)، بیا اینکارو کن ( کاری که از حساب کردن روی دیگران میومد)
مثالِ من یه مثالِ مادی هست که داشت بهم فشار میاورد، اما به فاصله ی یه روز از سمتِ خدا جواب رو دریافت کردم عزتمندانه.
چرا؟
چون پای حرفم موندم که :
فقط روی خدا حساب باز کن
اینو امشب نوشتم برای سمانه که یادش بمونه خدا چطوری اقدام میکنه.
چطور پاداش میده.
چطوری آسان میکنه بر آسانی ها.
من یه لحظه در اوج تسلیم به خدا گفتم لطفا خودت کمکم کن که کنترل ذهن کنم، چون الان شدیدا بهش نیاز دارم و اصلا دلم نمیخواد این حس نازیبا ادامه پیدا کنه.
مشغولِ درست کردن اوریگامی شدم با گوش کردن به فایلهای استاد.
تمرین خط کردم با دستِ چپ و …
آرومتر شدم و رفتم بخوابم.
صبح روزِ دیگه ای آغاز شد برام.
سبک تر از دیشب.
دوباره یادم اومد دیشب از خدا خواستم تا کنترل ذهن کنم و بعد بخوابم تا فردا شه…
دیدم بله، همینکه فردا بشه کلی چیزها حل میشه…
خدا بی نهایت از فضلش به من داده همیشه، نه اینکه من کار خاصی انجام داده باشم، تلاش خاصی انجام داده باشم …
خدا گفته سمانه فلان کار رو بکن من فقط گفتم چشم، فلان چیز رو مطرح کردم بعد عین باقلوا رسیدم به خواسته ام عزتمندانه.
دوست دارم روی این قسمت بیشتر کار کنم.
تمرکز کنم.
برای خدا هیچکاری نداره اجابتِ خواسته هام.
فقط من باید یادم باشه و تمرین کنم فقط روی خدا حساب باز کنم نه خودم، نه دیگران.
این خیلی مهمه که برای این تمرین حساب کردن روی خودم و دیگرانو خط بزنم، چون این دوتا عینِ کوه میان سر راهم تا نذارن روی خدا حساب کنم، اما من کم کم میشکنمشون….
با تمرین
با امید
با تکرار
با روند تکاملی
گاهی یادم میره میتونم در مورد کوچکترین چیزها هم از خدا درخواست کنم.
اینکه خدایا کمکم کن فلان مسئله رو حل کنم.
خدایا کمکم کن در این لحظه کنترل ذهن کنم.
خدایا کمکم کن خوش اخلاقتر شم.
خدایا کمکم کن غذای خوشمزه و سالم درست کنم.
خدایا کمکم کن باادب و متین و آرام صحبت کنم.
خدایا کمکم کن سکوت بیشتر و صبر بیشتری داشته باشم.
خدایا کمکم کن عادت و مهرِ خوراکی های ناسازگار با بدنم از وجودم بره.
خدایا کمکم کن سپاس گزارتر و توحیدی تر باشم.
خدایا تو همه چیز، ریز و درشت کمکم کن.
خوشحالم که نوشتم و لذت بردم که نوشتم.
امروز با دریچه ای از فراوانیِ نعمت و عشق مواجه شدم.
همون انتظاری که میرفت وقتی فقط روی خدا حساب باز میکنی نه خودت نه دیگران
باید حسابی مزه مزه اش کنم.
تعریفش کنم واسه خودم، شاخه و برگ بهش بدم تا ذهنم بتونه این مثالها رو راحت تر باور کنه تا تغییر کنم.
خدایا شکرت واسه روزیِ امشبم، این کامنت.
سلام خدمت همگی
شرک خود جهنم است
برای من شرک گاهی قالب وابستگی میگیرد
گاهی قالب تایید طلبی نسبت به بقیه
چقدر دلم رهایی از بندها رو میخواهد
و الحق ولانصاف که بچه های سایت کارشون فوق العاده عالیه
عالی عالی
تحسینشون میکنم
و از خداوتد طلب کمک میکنم شرک و وابستگی ابزار های بدی هستند
ولی میدونم که قوی ام
چرا اینو میدونم؟
چون بع خدایی ایمان دارم که در تمام شرایطم با من بود و هست
خدایا منو ببخش و به سوی خودت باز گردان
خدایا بهم کمک کن الهی تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجوییم
خیلی باحاله میدونی تضاد ها مترو معیار موفقیت های منن
که چقدر پیشرفت کردم که چقدر راه دارم تا پیشرفت تر کردن
خدایا شکرت
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی
سپاسگزار از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین.
روزی که وارد سایت شدم ، فقط میخواستم از لحاظ مالی رشد کنم،
هرروز این آگاهی هارو گوش میکردم و میخواستم زودتر و بهتر قوانین رو درک کنم تا بتونم رشد مالی داشته باشم ، الان با توجه به آگاهی های این سایت ، به اون جایی رسیدم که از هر لحاظ آرزوم بود که باشم .
اما کم کم در طی فرایند تکامل ، دلم میخواد فقط توحیدی باشم ، دلم میخواد درک کنم از رگ گردن بمن نزدیک تره یعنی چی
دلم میخواد هرلحظه بر طبق هدایت الله قدم بردارم و تماما در فکر تقویت مهمترین رابطه ی زندگیم یعنی رابطه با معبودم باشه
خیلی برام جالبه که از وقتی دیدگاهم به این سمت تغییر کرده ، حتی تو محصول روانشناسی ثروت هم تماما آموزش های استاد رو درجهت تقویت توحید میبینم و این تجربه بهم ثابت کرده که اصل و اساس توحیدِ
تماما آموزش های استاد عباس منش عزیزم حول محور توحیدِ، و این بسسسسسیار برام لذت بخشه
دلم بااین اصل قرصِ، دوستدارم هرروز هرچیزی میشنوم در جهت تقویت توحیدم باشه
خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به سمت این آگاهیهای توحیدی ،تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
به نام یگانه هستی بخش
سلام بر تمام بندگان موحد خدا
همین الان که شروع کردن این کامنت رو بنویسم اشک در چشمانم حلقه زده. دمِ افطاره و هوا بی نهایت زیباست.
بعد از 38 روز گوش دادن به این فایل و خواندن تک تک کامنت ها اومدم که بنویسم
به این نتیجه رسیدم که زندگی -به معنای واقعی کلمه- بدون خداوند و حضورش غیر ممکنه.
احساس خوب داشتن ، صلاه کردن ، کنترل ذهن کردن، زندگی کردن بدون حضور خداوند نمیشه ، امکان نداره، غیر ممکنه. نقطه سر خط
هر بار که صداش کردم، هر بار که باهاش حرف زدم، هر بار که کاری رو سپردم بهش احساس کردم وابستگی من به این نیرو بیشتر و بیشتر میشه و چقدر این وابستگی لذت بخشه، وابستگی ای که هیچ منت و خفت و ذلتی در اون نیست بلکه همه اش عشق و لذت و عزت و بزرگیِ
الان رسیدم به حرف مریم شایسته عزیز که میگفت میخوام خوشبینی افراطی قلبم رو باور کنم . منم میخوام این خدا رو ، وعده هایش رو ، دلخوشی که به من میده رو باور کنم هنوز نه نشانه ای هست و نه نتیجه ای ولی قلبم گواهی میده که اندکی صبر سحر نزدیک است…
هر زمانی هر اتفاق و هر کار و هر خبری که بهم می رسید رو می سپردم به خودش و قدرتش و با خودم تکرار می کردم که قدرت فقط رب العالمین الله هست ذهنم بهم میگفت مطمئنی که اینم میخوای به خدا بسپاری ؟ ( انگار داشت بهم میگفت مطمئنی خدای تو اینقدر قدرت داره؟!!!)
هر زمانی که از ترس های معمول زندگیم با توکل به خودش گذر می کردم آرامشی بهم میداد که دلگرم باشم به حضورش
احساس میکنم دارم به سرزمینی ناشناخته قدم میذارم ، سرزمینی که درون منه ولی تا به حال کشف اش نکردم . ی حس نو ، ی حس تازه که ترس و آرامش رو همراه با هم داره
من هنوز اول راهم ( اشک امانم نمیده…)
هنوز اول راه بندگی ام
هنوز خامم
هنوز پُر نشدم
هنوز مشرکم
اما خدای من صدای منو از قعر جهنم شنید ، از جایی که کورمال کورمال چند قدم برمیداشتم تا شاید به جایی برسم ، راه خروج رو پیدا کنم ولی دریغ که هر بار خسته تر و سرخورده تر برمیگشتم و دوباره و دوباره …..دست پر مهرش رو بسمت من دراز کرد دستم رو گرفت و هدایتم کرد. همیشه بهش میگم که یه بنده مشرک رو که همه رو بت کرده به همه قدرت داده رو چه کسی هدایت میکنه ؟؟ چه کسی دستش رو می گیره؟ منِ اسرافکار و خطاکار و …. ولی تو دست منو گرفتی، تو هدایتم کردی ،
” تو منو دیدی، صدامو شنیدی….”
انک سمیع الدعا…
خدایا دمت گرم
دمت گرم که منو دیدی
دمت گرم که صدامو شنیدی
دمت گرم که هدایتم کردی
دمت گرم که دستم رو گرفتی
الهی و ربی من لی غیرک
یا رفیق من با رفیق له
خدایا فرمانبردارم
خدایا سپاسگزارم
به نام الله یکتا تنها حامی حمایتگر هدایتگر روزی دهنده نجات دهنده و مهربان…
ای بندگانی که بر خود اسراف کرده اید از رحمت پروردگار ناامید نشوید…
قل حسبی الله…
بگو الله رب پروردگار خدا برای من کافیست
این جمله شعار زندگی منه فلسفه زندگی منه و در تمام وجودم و هستی ام جاری شده ته نشین شده و با تمام وجودم دارم درکش میکنم میفهممش.
یه وقتایی آنقدر آگاهی جاری میشه خداوند میگه کجا دنبال چی میگردی تقلای چه چیزی رو میکنی من هستم همین لحظه همین دقیقه همین نفس کشیدن من هستم بنده ی من به من روی بیاور و متصل شو به من و ریسمان الهی…
فقط روی خدا حساب کن.
توحید عزت نفس یکتاپرستی مثل یک سنگربان از انسان محافظت میکنه چیزی که من درکش کردم و تجربه اش کردم مثل یک سنگربان قوی و محافظ قوی دارم میبینمش و حس میکنم،
توحید مثل یک پدر قوی قدرتمند حامی و حمایتگر خودش رو نشان میدهد مثل یک عاشق واقعی بی قید و شرط…
توحیدی که من درکش کردم و دارم لمسش میکنم و زندگیش میکنم خیلی بینیازت میکنه خیلی زلاله خیلی شفافه خیلی روشنی بخشه مثل یک خورشید درخشان با شدت و حدت بینهایت هست و کل وجودت و زندگی ات رو از گرمای وجودی اش غنی و بینیاز میکند،
توحید یعنی حس قدرت توحید یعنی حس نترسیدن و حس باج ندادن یعنی اینکه من یک نفره با توحیدم و ربم میتوانم با عزت و شکوه فتح کنم بدون نیاز به هیچ احدی مخصوصا در پر چالش ترین روزهای زندگی ات…
توحید یعنی ذره ای و لحظه ای و پشیزی در ذهنت کسی رو بزرگ نکردن و قدرت ندادن توحید یعنی عزت نفس شکوه جلال جبروت و بینیاز بودن
خودت رو غنی دیدن و بزرگ دیدن و ثروتمند دیدن و باشکوه حس کردن حتی در لحظاتی که به ظاهر پر از چالش است…
توحید یعنی فقط روی خدا حساب باز کردن خدارو دیدن و حس قدرتمندی بینهایت و یکتاپرستی…
خداست که خدایی میکند
خداست که عزت میدهد
خداست ک نعمت میدهد
خداست که باید از او درخواست کرد
خداست ک کریم کریمان دو عالم است
خداست که غنی و بینیاز میکند
خداست که فقط خداست و همه چیز میشود همه کس را
انرژی سلامتی برکت نعمت حس خوب امید همه چیز میشود
خداست ک ستوده صفات است و بنده ی مومن خودش را ستوده صفات میکند و نام نیک میدهد و مقام و سربلندی و سرافراز میکند و گامها را استوار میکند و محکم….
قل حسبی الله.
زندگی سالم غنی و پربرکت فقط و فقط بر مدار توحید و یکتا پرستی در حرکت است و لاغیر رو به رشد و فزونی و ثروت مثل گیاهی که رو به نور خورشید رشد میکند و میوه میدهد….
فقط توحید فقط یکتاپرستی فقط خدا فقط…
عزت دهنده کیست؟
نعمت دهنده کیست؟
قدرت دهنده کیست؟
نام نیک دهنده کیست؟
کیست ک سربلند میکند و سرافراز و نامی دهنده است!؟!!!
مگر بنده پشیزی قدرت دارد برای نعمت دادن یا عزت دادن؟ مگر به امر پروردگار…
همه دستان خداوندیم و همه تحت امر و فرمان او هستیم ولاغیر…
سرنوشت نیک حس عاقبت سلامتی پربرکت و احساس عالی و منزلی پر خیر و برکت همه و همه از توحید سرچشمه میگیرد جریان اصلی توحید است….
قل حسبی الله،
ایاک نعبد و ایاک نستعین،
الله نور السماوات و الارض،
خداوند مدافع یاور حامی اهل ایمان است…
الهی امین
اعتماد به نفس را از انتیشتین بیاموزیم
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت.
انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود.انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اماکمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت “سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید”سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد
بنده فایل فقط خدا استاد رو گوش دادم. و مث زلزله 20 ریشتری تکون خوردم. تمام این حرفارو هم سال ها می شنیدم ها ولی این فایل منو زیر و رو کرد. به قدری مبحث اصلیه این فایل همون توحید شیرینه که اگه درکش کنی دیوونه میشی. و تمام تمام دنیا واست رنگش عوض میشه و دیدت عوض میشه
روی صحبتم با استاده . 10 جلسه قانون افرینش رو گوش کردم زمانی تمام حرفاتون نتیجه داد که این فایل فقط خدا رو گوش کردم. همه فایل ها به کنار این به کنار. این فایل اصل و کامل کننده و مهر شروع شروع و مهر اختتام همه فایل هاتونه. به قدی شیرین بود بود که ارزو هام کاملا تغییر کرد درک و شیرینی توحید ارزوی اصلیم شد . خیلی تغیییرات شدید کردم و همه فهمیدن. یه جورایی مستجاب الدعوه میدونن منو. چون بی بر و برگرد به خواسته هام در زمان کمی میرسم. بهم زنگ میزنن فلانی واسم دعا کن این کار بشه. حتی شوهرم شدید باورم کرده. منم فقط میخندم. بهشون سایت رو معرفی کردم همین فایل رو هم دانلود کردن گوش دادن بهم میگن همینو گوش کردی اینجوری شدی ؟؟؟؟ اگه کسی بتونهههه فقط بتونه توحید رو به معنای واقعی درک کنه همه چی تمومه. همیشه میگفتم جهنم واسه چی اتش واسه چی. الان میفهمم از دست دادن حس توحید که درک کردم حتی یه ثانیه نبودنش از صد بار جهنم رفتن واسم سخت تره. در پناه حق
سلام به همگی
روز هفدهم
11 فوریه
استاد شایستهی عزیزم، این دومین باریه که شما قلب من رو لمس کردید و اشکِ قدرت از چشمام جاری شد. ازتون ممنونم.
چقد دوست دارم شما از زندگی خودتون حرف بزنید استاد شایسته عزیزم. یکی از خواستههام از خدا اینکه یه روزی استاد عباسمنش با شما مصاحبه کنه یا شما یه فایل از مسیر و روند پیشرفت خودتون اینکه از کجا به کجا رسیدین برامون آماده کنید.
من از اواسط آذر ماه، این سفر رو با شما شروع کردم و از 25 آذر اولین کامنتم رو در اولین روزشمار ثبت کردم. الان 22 بهمنه و این سفر سی روزه برام 2 ماه طول کشیده و هنوز در اواسط راهم. چند هفته پیش تصمیم گرفتم تا 20 فوریه، حتما این سفرنامه رو تموم کنم و هر روز حتما یک فایلو ببینم و کامنت بنویسم براش. اما بلافاصله بعد از تصمیمم اون وقفه دو سه روزه در کامنت گذاشتنم، کمتر نشد که هیچ حتی بیشترم شد. و خودمو توجیح میکردم اشکالی نداره، آخر هفتهها میشینیم و چند تا روز رو باهم گوش میدم و جلو میرم. با خوندن مقاله شما، متوجه شدم که باید فایل هر روز رو همون روز گوش بدم و کامنتشو بنویسم از خدا میخوام منو به نحوه انجام این خواسته هدایت کنه. ( خدا چقد خوب ما رو هدایت میکنه بلافاصله: الان که کامنت بچهها رو خوندم، یه حسی بهم میگه، مریمی عجله نکن هدف یادگیری و پیشرفت هرچند کم. مسابقه نذار، برای کامنتها وقت بذار و یاد بگیر اگه این سفرنامه بجای 30 روز، برای تو 90 روز طول بکشه، عیبی نداره اگه بتونی هر روز یک نکته جدید رو تکرار کنی. خوندن کامنتها یعنی همون تکراری که استاد شایسته میگن)
—————–
تو کل زندگیم، من خواهر بزرگترمو برای خودم خدا کرده بودم. یعنی اگه میگفت بمیر، سریع رو به قبله میشدم و میمردم. همهی زندگی و دستاوردهام فقط برای جلب توجه اون بود. سعی میکردم بندگی شو بکنم. بدون اون هیچ کاری انجام نمیدادم. بدون اون بهم خوش نمیگذشت. فقط یه سال از من بزرگتر بود، اما من به شدت وابستهاش بودم دوست داشتم همیشه منو تایید کنه. خیلی ترسو بودم، جرات خرید کردن یا اینکه تنهایی برم مغازه یا جایی، و سوالی بپرسم رو نداشتم. در این مورد خیلی رو مخ خواهرم بودم. به شدت از اینکه اون من رو تو اینکارها همراهی نکنه میترسیدم و احساس عجز و ناتوانی داشتم. بارها از جهان مشت و لگد خوردم، حاضر بودم عصبانیت، قهر و تحقیر از طرف خواهرمو ببینم اما منو تنها ول نکنه. این وابستگیم بشدت عصبانیش میکرد، اینکه مسئول کوچکترین کارهای من بود و من به شدت بهش احتیاج داشتم. اما من جرات اینکه خواهرمو ول کنم و خدای واقعی رو خدای خودم بودنم رو نداشتم. اصلا نمیدونستم که مسیرم اشتباهه و باید یجور دیگه بود. همیشه میگفتم خدایا، ما که توی یک خونه با یه پدر و مادر با شرایط یکسان بزرگ شدیم، آخه چرا شرایط من اینجوریه شرایط اون اونطوری. هر پول و وسیلهای لازم داشتم خواهرم برام مهیا میکرد. فکر میکردم چون خواهرم خیلی باهوشه، چون با استعدادتر از منه، اینجوری شده، و نتیجه میگرفتم که من ضعیف و ناتوان و نابلدم و به خودم حق میدادم . سی سال اینطوری زندگی کردیم. هم من درمانده شدم هم اون، تا اینکه تصمیم گرفتیم تغییر کنیم. من رفتم پیش مشاور. مشاورم از خدا حرف میزد من میگفتم نه، خدا رو ولش کن بگو من چکار کنم. خدا مال آدمای ضعیف و بهانه جویه، من دیگه نمیخوام ضعیف باشم، بگو خودم چکار کنم تا قوی بشم تا مستقل بشم. و شش ماه درجا زدم با مشاورم. که بلاخره آماده شدم تا بتونم فقط روی خدا حساب کنم و ورق برگشت. زندگیم کن و فیکون شد. الان سه ساله که تمرین میکنم خدا رو رئیسم بدونم. این نیرو رو مهمترین فرد و رابطهی زندگیام بدونم و به این خدا وابسته بشم تا قلبم آرام بگیره و نه ترسی داشته باشم و نه غمی. بعضی وقتا خطا میکنم اما خدا همیشه حواسش هست.
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
من میخام با این شعر زیبا واژه ی روی خدا حساب کردن رو بگم و اینکه چقدر خود خدا بیشتر از ما عاشق ماست و میخاد سمتش بریم
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق،آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جهان اَلَستش کرده بود
سجده ای زد بر در درگاه او
پُر ز لیلا شد،دل پُر های و هو
گفت یارب،از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق ، دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
من در این بازی،شکستم داده ای
بیشتر از عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست،آنم میزنی
خسته ام زین عشق،دلخونم مکن
منکه مجنونم،تو مجنونم مکن
مَرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ، من نیستم
((و چقد زیبا خداوند جوابشو میده))
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره ی صحرا ، نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی،ولی
دیدم امشب با منی ، گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
مَرد رَهَم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کُشته در راهت کنم
به نام خداوندی که همواره من را آسان میکند برای آسانی ها
خداوند بزرگ و بخشنده و مهربان
سلامی به گرمی نوری از توحید و امید و ایمان
سلام میکنم به دوستای شایستم توی این سایت بهشتی
سلام میکنم به اساتید جانه دل
این فایل زندگی و برای من عوض کرد
حدود 3سال پیش وقتی که یک انسان بی ایمان و مشرک بودم
وقتی که تمام قدرت و میدادم به غیر از الله
وقتی که خم و راست میشدم جلوی انسان هایی به حساب مدیر شرکت یا هر کوفتی
وقتی که قدرت و از خداوند گرفته بودم و داده بودم به دست اون آدم ها
من با گوش دادن به این فایل شب و صبح
صبح و شب
زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرد
زمانی که فقط یه دختر بی فکر و بی ایمانی بودم که همش به دنبال پول بود
و آنچنان آدم های ثروتمند و برای خودم بزرگ کرده بودم که گویی اونها دارن زندگی منو میسازن
و یه سره تو در و دیوار بودم
اون تایم به لطف الله بازم به لطف خودش
هدایت شدم به این فایل بی نظیر این فایلی که زندگی منو عجیب متحول کرد
شب و روز باهاش اشک میریختم و قدم برمیداشتم
سوار اتوبوس میشدم و همینجوری این فایل ریپیت بود تو گوشام و منم فقط میگریستم
کیلومترها پیاده روی میکردم که بتونم فقط گوش کنم و با خودش راز و نیاز کنم
و میگفنم خدایا خداوندا رب من
منو ببخش من گمراه بودم و الان تو هدایتم کن به راه راست به راه آنانی که بهشوننعمت داده ای
و اومد اون روزی که نقطه عطف زندگی من بود
ایستادگی کردم با تمام نجواهایی که داشتم
و گفتم به اون شرکت و اون مدیر شرکت که دیگه نمیخوام با شما کار کنم
و حتی دیگه نمیخوام به من حقوقی بدین
بالاخره شد
بالاخره تونستم ایمانم و نشون بدم
از اونجا به بعد بود که هر روز درهای جدیدی به روم باز شد
حس میکردم آزاد شدم و درهای قفس به روم گشوده شده و میتونم تازه تنفس کنم
نفس بکشم به سمت آزادی و الان یاده یه بیتی افتادم که میگه….
خالق مرا شاد افرید
آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن
و من آزاد شدمممممممم
زنجیرهارو پاره کردم و شروع کردم به حرکت
پرواز کنان رفتم و رفتم و رفتم
اونقد ارتفاع گرفتم که دیگه از هر چی شرک و بدی و پلیدی به دور باشم
الهی صدهزار مرتبه شکرت شکرت شکرت رب من
رب بی همتای من
فقط میتونم بگم الان نسبت به حتی یه هفته یه روز پیشم بهتر دارم درکت میکنم
چه برسه به 3سال پیش
امروز کمر بستم که ایمانم و توی مسیرت قوی تر کنم به کمک خودت
کمر بستم تا بیشتر باورت کنم و نزدیکت بشم
نیت من اینه که بتونم با تو باشم و پادشاهی کنم
به دور از هر گونه حرص و طمع و حسادت و نفرت
تو یاری دهنده و همراهی کننده و حمایت گر من باش
معبودا من خودمو به دست تو میسپارم
و من نیازمند به هر خیری که از سمت تو به من برسه
معبودا…..
خدای من شکرت :)