خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 4

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2573 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد گرامی

    استاد چقد به موقع راجع این موضوع صحبت کردید. من به تازگی فهمیدم بزرگترین پاشنه آشیل من همین موضوع است. من همیشه خودم را قربانی شرایط میدونستم. اما دارم تلاش میکنم روی این موضوع کار کنم و اگر این باور درست کنم فکر میکنم 90درصد مشکلات خودم و زندگیم حل میشود.من مدتهاست با برنامه شما همراه هستم اما نمیدونستم چرا نتیجه بزرگ نداشتم . فهمیدم من همه چیز و همه کس را در زندگی خودم موثر میدانستم . این بزرگترین عیب من است. فایل صوتی را دانلود میکنم م یخام بارها به این صحبت های شما گوش کنم تا بتونم کم کم این باور عوض کنم. استاد شاید باورتون نشود از وقتی فهمید این ایراد دارم متوجه شدم حتی در کوچکترین موضوعات زندگی هم این باور قربانی بودن هست. خدایا چی بگم؟ من شخصا خودم ادم موفق میدونستم اما چرا این قدر تو این موضوع نقطه ضعف دارم. چرا آخه؟

    من خالق شرایط خودم هستم چون خدا عادل هست پس قدرت فقط وفقط دست من است .نه هیچ کس.

    خدایا شکر بابت این استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام بر استاد عزیزم

    استادی که با کلام راحت و ملموس خودش مرا عاشق توحید و الله کرد قبلا شاید با زبان میگفتم خدا را دوست دارم ولی درکی از عمق دوست داشتن نبود و بیش‌تر ترس و نگرانی بود که اگه منو مجازات کند چه ولی این خدایی که در من شکوفا سده از هر مهربانی مهربان تراست از هر بخشنده ای بخشنده تر است

    استاد عزیزم وقتی عید با تمام ذوقی که برلی سفر به چابهار رای اولین بار داشتیم و حتی لباس هارا هم اماده کرده بودم برلی گذاستم در ساک ها و ماشینمون به یکباره خراب شد به جرات میتونم بگم که حالمون خراب شد ولی با آموزه هایی که از شما یاد گرفتیم تسلیم بودم به درگاه خدارا توشه راهمون کردیم و حدودا یک ماه ماشین ما طول کشید تا درست بشه

    ولی خدا مارا هنبن چند روز به مسافرتی هدایت کرد که میتونم به جرات بگم ثانیه به ثانیه اش هدایت خودش بود وای خدای چه سفری چه نشانه هایی احساسی که تو نوشتن سخت میشه فهموندش

    استاد عزیزم شاید در جمع کردن وسایل سفر اینکه چه چیزی را برداریم که کاربردی تر باشه و حتی کجای ماشین بزاریم که قابل دسترس تر باشه همه اینا خودش شیوه حل مسائل باشه اینکه حتی با شرایط موجود در سفر چه غذایی درست کنی و کجا اقامت کنی که دسترسی خوبی به همه چیز باشه اینا خودش مسائلی هست که باید حل شود

    دوستی دریکی از کامنت های فایل قبلی درمورد برداشتن سوسک با دستمال صحبت کرده بود و برام خاطره ای زنده کرد یادم افتاد چندسال پیش که شغل همسرم جوری بود که بیشتر وقت ها در سفر بود و من بودم و دوقلوهام یاد گرفته بودم که نترسم و قوی باشم و تکه ام به همسرم نباشه و. چون خانه هم کف بودیم هر موجودی وارد خانه میشد سوسک گربه حتی کلاغ هم که میگند زیر سقف نمیره وارد خانه ما میشد خخخخ

    من جلوی بچه هام خیلی راحت سوسک را میکشتم و شاخک های بلندش را میگفتم و به حیاط می‌بردم و الان میبینم بچه هام نه از حشرات می‌ترسند نه از حیوانات و هرجایی که میریم ساعت ها با موجودات مختلف سرگرم هستند

    واینکه میتونستم مسائل را خودم حل کنم لذت میبردم

    اینکه بارها در خیاطی کردنم با یک حرکت جذاب جوری الگو را روی پارچه انداختم که باعث شد از پارچه بهترین استفاده بشه لذت میبردم

    استاد عزیزم هربار با نشانه هایی که سر راهم قرار میگیره بیشتر از قبل به این باور میرسم که من خالق زندگی خودم هستم و چقدر لذت بخشه

    مثلا تو همبن مسافرت اخیر که چند روز تعطیلی پشت سر هم بود و از نگاه خیلی ها همه جا شلوغه و… ما دقیقا در بهترین زمان در بهترین مکان قرار می‌گرفتیم و در خلوت ترین جاو دنج. ترین جا غذامون را آماده میکردیم و می‌خوردیم و اصلا درگیر شلوغی و… نبودیم الله اکبر که واقعا خدا عدل واقعیه خدا عادل به تمام معناست

    استاد جانم منم باعشق همین امروز دوره را تهیه کردم و ایمان دارم مثل تمام دوره هاتون که هر کدام گنجینه ای در زندگی من شد این دوره هم همان گونه خواهد بود

    خدا شمارا برای ما حفظ کنه و ظرف وجودی مارا بزرگ و بزرگتر و قلبمون را به نور ایمان واقعی روشن کنه آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    اسماعیل و سحر گفته:
    مدت عضویت: 2121 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان

    استاد جان میخواستم یک مسئله ای که برایم رخ داده بود ومن با حل کردنش خیلی خیلی خوشحال شدم رو بنویسم

    از برج 11/1400 هروز ال ای دی های مغازه ام یکی یکی میسوخت و من هروز میرفت می‌دادم به الکتریکی تا برام درست کنه واین کار هروز ادامه داشت هروزم به خودم میگفتم من چیکار کنم که این اتفاق نیفته یا میافته خودم بتونم تو کمترین زمان وکمتر هزینه انجام بدم یه چیزی رو هم بگم که وقتی می‌دادم به الکتریکی اون میگفت برو فردا بیا یا تاشب برات درست میکنم ومغازه ام تاریک میشد تا اینکه من تنبلی کردم و رسید به فروش شب عید ودیگه اصلا وقت نشد که من بتونم کاری انجام بدم چون صبح تا شب وفقط فروش داشتیم وکار جور میکردم ولی این الهام شده بود که اسماعیل وقتی عید تموم شد برو خودت این ال ای دی هارو بخر و سیم بخر وخودت درستش کن ودیگه وقت نذاری بدی به اون طرف وامروز وفردا کنه وشب عید تموم شد اینم بگم که زمانی که این الهام شد دیگه من خدا خدا میگردم که ال ای دی ها بسوزه ومن برم پیش اون شخص وببینم چیکار میکنه و چه لوازمی میخواد چیکارهاباید بکنم وازش،نامحسوس یاد میگرفتم تا رسیدم به برج یک ویه اتفاق افتاد که من دیگه واقعا ارادم قوی شد تا این کارو انجام بدم اون اتفاق این بود که من رفتم مسافرت برگشتم دیدم از 6تا ال ای دی 4تاش سوخته واون طرفم اصلا براش مهم نیست که این ال ای دی رو برام درست کنه وبه خودم گفت اسماعیل بلند میش میری جمهوری کجاشو پیدا میکنی وهر چیزی که لازم بود میخری وصبح بیدار شدم ورفتم اول پاساژ رو اشتباه رفتم وادامه دادم واون پاساژرو پیدا کردم اقا جونم براتون بگه رسیدم اونجا همه عمد میخریدن ومن میخواستم 20تا ال ای دی بگیرم ویه مقدار اذیت شدم ولی چون به خودم قول داده بودم گفتم باید انجام بدم رفتم جلو وگفتم خدایا تو هدایتم کن ورفتم داخل مغازه گفتم ال ای دی میخوام اون شخص گفت چند ولتی میخوای 220 یا 12 ولت میخوای اخ خدا بازم یه چالش دیگه گفتم نمیدونم و اونا یه جوری با آدم برخورد میکردن که آدم اذیت میشد تا سوال بپرسه چون میدیدن که بلد نیستی می‌دونستن که اینکار نیستی وخیلی سر سنگین باهات حرف میزدن ولی بازم مثل این بچه پروها گفتم من باید انجامش بدم وبه خدا گفتم که خدایا بگو چیکارکنم الان وگفت برو هر مغازه ای یه اطلاعات ازهر مغازه ای بگیر تا بهش برسی ومن هم از طبقه اول شروع کردم تاطبقه 3 که از هر مغازه دار چیزی می‌پرسیدم تا بتونم اون ال ای دی که برای مغازه هستش رو بخرم وآخر تو طبقه 3 تونستم اون ال ای دی رو بخرم وچیزهای که لازم بود رو بخرم تا انجامش بدم همه ی اون چالشهارو برطرف کردم وامدوم گذاشتم خونه وگفتم منتظر میمونم یکی از ال ای دی ها بسوز واین اتفاق دیروز افتاد گفتم شب میبرم خونه ودرست میکنم وخیلی هم به خودم ایمان داشتم ومطمئن بودم که میتونم انجامش بدم وبردم خونه وشب ساعت 10:30شروع کردم وهر چیزی اون شخص الکتریکی انجام می‌دادم رو انجام دادم حالا یه چیز جالب بگم بعضی کارهارو اصلانمیدونستم چرا اون شخص انجام می‌داد وچون نتیحه برام مهم بود من با اینکه نمیدونستم انجام می‌دادم ومیگفت اسماعیل چرا اینکار میکنی وچون علم شو نداشتم جوابی نداشتم وبه خودم میگفتم که روشن کردن مهم برام همه اون کارهای که دیده بودم وتو حافظم بود رو انجام دادم وتمام شد وحالا موقع زدن تو برق بود تا ببینیم که روشن میشه یا نه و مطمئن بودم روشن میشه چون مو به مو انجامش داده بودم وزدم به برق دیدم روشن نشد ویه حالتی بود که اصلا انگار دیواری چیده باشی و بریزه پایین شوکه شدم به خودم گفتم مگه میشه اخ من همه اون کارهای که لازم بود انجام دادم همه کار کردم ال ای دی رو عوض کردم سیم عوض کردم خیلی روش کارکردم وهر دفع که کار می‌کردم وموفق نمی‌شدم اون نجواهای شیطان منو بیشتر وبیشتر اذیت می‌کرد ومیگفت که توکه بلد نیستی چرا اینکارو شروع کردی ولش کن وخیلی حرفهای دیگه میشد گفت رو بهم گفت وتا ساعت 1 بامداد من داشتم تلاش میکردم تا اینکه یاد اون فایل شما که داشتید اون پله ی برقی آروی رو درست میکنید افتادم که اگه یادتون باشه اون پله مشگلش این بود.وقتی در رو باز میکردی پله بسته میشد ووقتی در رو میبستیدید پله باز میشد وشما اون لحظه این مسئله رو رها کردی وگفتی خداوند هدایت میکنه ورفتیم شنا و خوش گذرونی و فردای همون روز خداوند یکی از دستهایش روبه سمت تون هدایت کرد کار انجام شد ومن هم همه چیز رو جمع کردم وگفتم خداوند هدایت میکنه ورفتم با عشق میوه خوردن وخوابیدن وبه خدا گفتم خدایا بهم بگو چیکارکنم تا این مسئله حل بشه واز اون ورم شیطان میگفت چطور میتونی انجام بدی ابروت رفت پیش خودت ولی با ایمان به خدا میگفتم که خدایا بهم بگو رفتم خوابیدم وساعت 7:30 بلند شدم یه صدای در گوشم گفت اسماعیل تو اون ال ای دی هارو اشتباه لحیم کردی باید حواست باشه منفی رو با مثبت لحیم کن ومثبت رو با منفی لحیم کن وبلند شدم رفتم بالای سر ال ای دی ونگاه کردم دیدم که اره اشتباه لحیم کردم وخیلی جالب بود که من 3تا ال ای دی جابجا کردم ودقیقا همشون رو هم اشتباه لحیم کردم مگه میشه آخه وشروع کردم به جابجا کردن ال ای دی ولحیم کردم وگفتم بسم الله وزدم به برق وچی شد روشن شد وای خدا عاشقتم تو راهرو بهم گفتی سپاسگزارم ودقیقا فکر کن صبح زود دارم میرقصم وعشق میکنم ازاینکه این چالش حلش کردم وخیلی خوب وچقدر باورم قوی شد که خداوند بامن حرف میزنه وهرچیزی که بخوام رو بهم میگه ومیده خدایاشکرت بابت همه چیز

    وبه خودم گفتم برم تو سایت بنویسم واز خدا نشونی خواستم که بنویسم یا نه و وقتی استاد فایلی درباره این اتفاق گذاشته گفتم بیام بنو خدایاشکرت

    استاد جان بی نهایت ازشما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  4. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»

    ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻫﻞ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺮﻛﺎﺗﻲ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﺸﻮﺩﻳﻢ ، ﻭﻟﻲ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ .(٩6 اعراف)

    سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته بزرگوار و همینطور همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی.

    بقول حافظ شیرازی:

    «اَلمِنَّهُ لِلَّه که درِ میکده باز است ؛ زان رو که مرا بر در او روی نیاز است» «خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی ؛ وان مِی که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است»

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که درهای نعمت و برکت و فراوانی پرودگار همواره به روی بندگانش بازه و یاد خودش رو در دلهای ما قرار میده. امان از دست این ذهنِ نجواگرِ کفورِ بیشعور، که تا یه کوچکترین مسئله ای به اندازه یه پر کاه ببینه ازش یه کوه میسازه ، غافل از اینکه نه تنها یه کوه که اگه یه کهکشان هم ازش بسازه در برابر قدرت رب العالمین به اندازه یه دونه ماسه هم نیست. ذهن فراموش می‌کنه که انرژی خداوند در ذره ذره اجزای عالم جریان داره، از مقیاس ذرات نوترونی گرفته تا مقیاس کهشکانی. ذره ای در عالم نیست که خداوند در اون جاری نباشه. یه وقتایی بخاطر اتفاقات پیرامون که حتی خارج از کنترل ماست، و نتیجه اش اصلا ربطی به زندگی ما هم پیدا نمیکنه، ذهن شروع می‌کنه به نجوا. آقاااااا یه دو دقیقه بشین سر جات، صبوری کن ببین خدا چی میگه. و خدا رو شکر من ابزار کنترلش رو هم دارم. میگم اکی میخوای نجوا کنی، بیا ببین خدا حرف حسابش چیه؟ ببین خدا داره چی میگه … و این آیه نشانه امروزم بود از سوره اعراف که خداوند میگه اگر مردم مسیر ایمان و تقوا رو در پیش بگیرن درهایی از نعمت و فراوانی و برکت به زندگی شون باز میشه، از آسمان و زمین. اگه بخوام در مورد روش حل مسائل حرف بزنم ، به جرأت میتونم بگم یکیش همینه که هر وقت ذهنم شروع می‌کنه به چرت و پرت گویی و نجوا کردن و اضطراب و استرس درست کردن، با کتاب قانون خداوند (قرآن) دهانش رو ببندم.

    من خطاها و کفران نعمت های خودم رو یادم میره و بعداً فکر میکنم خداوند میخواد منو ادب کنه. غافل از اینکه هر اتفاقی محصول مزرعه خودمه. مقصد راهیه که خودم قدم داخلش گذاشتم. «رَبِّ إنّی ظَلَمْتُ نفسی فَاغْفِرلی» خدایا من به خودم ظلم کردم و ازت میخوام منو ببخشی. خدایا جز تو بخشایشگری برای گناهانم پیدا نمیکنم، و جز تو پوشاننده ای بر عیب‌های خودم نمی‌یابم.

    «از وی همه مستی و غرور است و تکبر ؛ وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است» «رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم ؛ با دوست بگوییم که او محرم راز است» «بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم ؛ تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است» «در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید ؛ از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است»

    به لطف الهی من توی زندگیم به فراخور فنی بودن و دست به ابزار بودنم تونستم مسائل مختلفی رو حل کنم. و میدونم که آدم دست به ابزاری هستم. ولی خداییش بشدت فراموشکارم و همه چیز یادم می‌ره. اگه عین فیلمهای ایرانی فلاش‌بک بزنم به گذشته باید بگم(پونزده سال پیش در چنین روزی سال 1387) زمانی که یه جوون 21- 20 ساله بودم توی نیروی دریایی یه سری قایق ها داشتن که دوتا موتور دیزل ولوو پنتا داشت. ما 9 نفر نیروی مکانیک بودیم توی اون مجموعه که همه به اون روش مرسوم تعمیرات رو انجام میدادن. در زمان تعمیرات اول گیربکس رو نصب میکردن و بعداً سیم مکانیزم گیربکس رو وصل میکردن ( درستش هم همینه، چون تا گیربکس نصب نشه شما میخوای سیم رو به کجا وصل کنی؟) ولی یه مسئله وجود داشت وقتی سیم رو میخواستی وصل کنی این سیم با یه پیچ متصل میشد که هیچ جایی برای حرکت آچار نبود. و باید چند میلیمتر چند میلیمتر پیچ رو میبستی. اگه کل پروسه کاری یک ساعت طول می‌کشید پروسه بستن پیچ به تنهایی 1ساعت دیگه از شما زمان می‌گرفت. سالها بود همینطور انجامش میدادن. نامبرده از همون بچگی دوست داشت برای هر کاری روش خودش رو در پیش بگیره. بقول آرنولد شوراتزنگر

    Break the rules, NOT the law, break the rules.

    قواعد رو‌ بشکنید. قانون رو نه، قواعد رو.

    من اونجا یه قاعده تعمیرات رو شکستم. یعنی من اول سیم رو انداختم و پیچ نگهدارنده رو بستم ولی چند میلیمتر آخرش رو محکم نکردم. گیر بکس رو نصب کردم. و بعداً سر سیم رو به گیربکس متصل کردم و نهایتاً اون چند میلیمتر پایانی رو محکم کردم. یادم میاد یبار کار کردن روی گیربکس رو شروع کردم. یه قایق دوتا گیربکس داشت، وقتی کارم رو روی گیربکس راست تموم کردم، پنج نفر قدیمی تر و با تجربه تر از من مشغول گیربکس چپ بودن. یکی از دلایلی که الان به ذهنم رسید که چرا من اینقدر فراموشکار‌ هستم و حل مسائل گذشته ام رو یادم رفته بخاطر اینه که من خیلی از این کارها برام عادی بنظر میرسه. میگم خب همه میتونن این کارو بکنن، همه بلدن. من کار خاصی نکردم. این کاملاً عادیه، و فکر کنم ریشه اش در نداشتن عزت نفس باشه. تا پیش از این من کارهای مختلفی توی همون نیروی دریایی انجام داده بودم که همه از تعریف و تمجید میکردن ولی من فکر میکردم اینها دارن مسخره میکنن، یا الکی هندونه زیر بغلم میذارن تا کاراشون رو انجام بدم. ولی چرا این موضوع الان یادم اومد چون واقعاً برای خودم ثابت شد من به تنهایی یه کاری کردم در زمانی کوتاهتر که پنج نفر همزمان در زمانی طولانی تر باید انجامش میدادن.

    نمیدونم یه مثال دیگه هم بزنم یا کامنتم خیلی طولانی میشه. اگه حوصله تون نمیشه ادامه اش ندین. توی پالایشگاه گاز یه وقتایی یه کارهای تعمیراتی انجام میشه که نیاز به حضور دائم آتش نشانی هست تا پایان کار. روش مرسومی که از گذشته باقی مونده بود این بود که دو نفر همزمان یه شیلنگ سایز 2,5 اینچ رو بگیرن و آب رو باز نگه دارن که وقتی یه لوله یا تجهیزاتی باز میشه مایعات نفتی یا مواد شیمیایی ازش می‌ریزه با آب شسته بشه و خطر اشتعال و مسمومیت تعمیرکاران برطرف بشه. کاری بشدت سنگین و طاقت فرسا و خسته کننده. کاری که من انجام میدادم این بود که بجای ایستادن و نگه داشتن شیلنگ اون رو روی زمین یه حلقه میزدم چیزی شبیه یه حرف q . یه حلقه که سر شیلنگ از زیر ادامه خودش رد شده و یه ضربدر تشکیل داده. پشت ضربدر مینشستم و دو تا زانوم رو میذاشتم روی ضربدر تا با چسبوندن شیلنگ به زمین وزن و نیروی بسیار زیاد اون رو کنترل کنم. و نازل رو توی دستم می‌گرفتم و به هر سمتی که لازم بود زاویه میدادم. و چون حرکت نازل هم محدود می‌شد دیگه کاملاً تحت کنترل من بود. نتیجه چی میشد؟ کاری که قبلاً انجام میشد این بود که از شبکه با فشار 13 بار سینگ میدادن به ماشین آتش نشانی ، از ماشین با فشار 7 بار میدادن به سر نازل که توسط دو نفر گرفته شده بود. دو نفر اینجا و یه نفر هم اپراتور پمپ ماشین. من از همون شبکه 13 باری با یه نفر انجامش میدادم ، بدون درگیر کردن ماشین، که آزادی عمل داشت یه کار دیگه بکنه. دو نفر هم آزاد بودن که میتونستن نوبتی با این یه نفر هر وقت خسته شد تعویض کنن. کار موثر تر با مداومت بیشتر و نیاز به افراد کمتر.‌

    الان که اینو نوشتم بازم یادم به تجهیزات دیگه ای افتاد که بقیه 2-3 نفره انجامش میدادن و من به تنهایی. که این هم ریشه اش در این بود که من همیشه بقول حافظ «خلوت گزیده» بودم. و توی تنهایی خودم، خودمو مشغول به کارهای فنی میکردم و از کسی کمک نمیگرفتم. بارها اتفاق افتاد که وقتی یه روش اصولی و درست رو ارائه میدادم که این جوری کار انجام بشه دیگران ذهنشون مقاومت داشت. میگفتن ما تا پیش از این دو سه نفره انجامش می‌دادیم(با کلی زحمت)، چطوریه که تو یه نفره براحتی انجامش میدی؟ چون من راحت انجامش میدادم اونها میگفتن این روش تو‌ غلطه.

    اینها چیزایی بود یه کمی توی ذهنم قابل توجه تر‌ به نظرم اومد گفتم برای تمرین بنویسمش. هرچند کلی موضوع دیگه یادم میاد، و به خودم میگم این که عادیه، چیزی نیست، همه میتونن.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک نعمتها و آگاهی هایی که بهمون میده. شکر بخاطر نوری که به قلبمون میتابونه تا هدایتگر راهمون باشه. شکر بخاطر قلبی مطیع و هدایت پذیر.

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیز بخاطر این صحبت‌های ارزشمند تون (کلی ایموجی قلب) و تشکر ویژه از خانم شایسته بزرگوار که اینقدر عالی فیلمبرداری کردن. توی این زمین ناصاف که راه رفتن به تنهایی یه وقتایی سخت میشه حقیقتاً دوربین دست گرفتن و فیلمبرداری کردن و کادر رو به درستی نگه داشتن واقعاً سخته. بهتون خدا قوت میگم. و تحسینتون میکنم. یعنی بیشتر از این فایلها که رو ما میبینیم نتیجه تلاشهای شماست. میدونم استاد اینقدر حوصله دوربین دست گرفتن نداره. اگه تلاشهای خانم شایسته عزیز نبود مطمئنم تعداد فایلهای دانلودی سایت یک سوم الان هم نبود.

    از همه دوستان عزیزم که اینقدر دوستم دارن و دوستشون دارم و اینجا کنارم هستن و برام پاسخ مینویسن و دست و زبان خداوند میشن برام، هم تشکر و قدردانی میکنم. ازتون سپاسگزارم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 224 رای:
    • -
      مرتضی آستاد گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      سلام و درود به آقا حمید گل یه کاری کردی که توی هر فایلی دنبال کامنتت میگردم از بس که با انرژی و عشق می‌نویسی جنس کامنتات عوض شده و خدارو شکر خیلی پیشرفت کردین سپاسگزارم ازت جون دل خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمت و باهم یه کوهنوردی داشته باشیم به نظرم خیلی آدم شوخ و اهل بگو بخند باشین خدارو شکر که در جوار شما در کلاس استاد عباس منش نشستم و انشاالله روز به روز موفق‌تر و ثروتمند تر باشی

      فعلن بای

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام آقا مرتضی گل.

        بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت و بزرگواری شما. دوستان عزیزی که توی فایلها کامنت های عالی میذارن تعدادشان کم نیست. من خودم چقدر از کامنت های دوستان یاد میگیرم. خانم شهریاری ، خانم یوسفی ، محمد درخشان ، اسداله زرگوشی، محمد فتحی، محمد حسین تجلی، جواد صنمی، جمال، و چندتا دوست عزیز دیگه که واقعاً کارشون رو عالی انجام میدم ولی من اسمشون رو یادم نمیاد. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضور مون توی این سایت و نعمت وجود دو تا استاد عزیز که اینقدر عالی دارن کار میکنن.

        کوهنوردی و شوخی و خنده رو بشدت باهات موافقم ،به شرط اینکه قهوه هم داشته باشیم.

        برات از خداوند بهترین نعمت ها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
        • -
          حمید حیدری گفته:
          مدت عضویت: 2715 روز

          سلام اقا حمید دوست داشتنی،،دوست و برادر بزرگوار،،راستش من برادر ندارم،،ولی ی احساس قلبی بهت دارم از برادر نزدیکتر،،بخصوص وقتی از بوشهر میگی و از اون سالها یادم میاد ک سال 86،87 منم بوشهر سرباز نیروی دریایی بودم..من تا قبلش اصلا سمت جنوب نیومده بودم و برای خدمت هم خیلی تلاش کردم معاف بشم برای صاف بودن کف پا،،ولی نشد،،اون موقع با این مباحث ک اصلا آشنا نبودم،،ولی خدا برنامه بهتری برام داشت،،اموزشی سیرجان بودم،اونجا کلی دوست پیدا کردم از شهرا مختلف و با فرهنگهای مختلف اشنا شدم..بعدش ک اعلام کردن باید بری بوشهر،،گفتم خدایا بوشهر کجاست من ک اصلا سمت جنوب نرفتم تو این 18،19 سال،،برج 10،،86 اومدم بوشهر،،گفتم چ شهری،،برخورد مردم ک عالی بود،اخه من تو روستا بزرگ شدم،الانم همون روستام ،طرف غرب اصفهان،،برای اولین بار ک رفتم لب دریا،عظمت رو ک دیدم ،تعجب کردم،اخه من این حجم از اب ندیده بودم،شنیده بودم دریای جنوب بزرگه قشنگه،،همون وقت سریع زنگ زدم خونه و برا مادرم گفتم ااااا،دریا رو دیدم چ عظمتی،،کلی دوست و رفیق تو این 17،،18ماه خدمت پیدا کردم ،ک اگه معاف میشدم شاید اصلا سمت بوشهر نمیومدم،،سال 95 ک عروسی کردم،برا ایام عید بلیط اتوبوس گرفتم با خانومم اومدم بوشهر،اونم تاحالا نرفته بود سمت جنوب،لذت برد از دریا و شهر و مردم خونگرمش،،برا عیدم ک بوشهر عااالیه،،سال بعدش دوباره عید اومدم بوشهر اما با ماشین خودم،،خانومم رو بردم منطقه دوم دریایی گفتم ببین من دم این در دژبان بودم،بردمش پارک ابشیرین و خلاصه اونجاها ی گشتی زدیم،،مهرماه سال 1400خدا ی دختر سالم ناز خوشگل بهم داد،ب عشق دریای جنوب ک اولین بار دیدم،و حیرت کردم،اسم دخترم رو گذاشتم دریا،،یعنی از اون وقتی ک خانومم گف باردارم،جنسیت معلوم نبود،خداشاهده داداش حمید،،گفتم خدایا ی دختر سالم و خوشگل میخوام ،و میخوام اسمشو بزارم دریا،،همونم شد،،تو روستا ما،5هزار جمعیت داره،،اسم دختر من فعلا تکه،،یعنی هرکی منو دید گفت چ اسم قشنگی،از کجا ب مغزت خطور کرد،،تو دلم میگم کار خداس،،الان 19 ماهشه دریا خانوم،خداروشکر انقدر زیباس و بازیگوش،،انشاا هرکی میخواد خدابهش ببخشه،،،داداش حمید مث خودم عاشق قهوه ایا،من اگ روزی 2،،3 شات اسپرسو نزنم افسرده میشم،،خخخ،با خنده،،ممنون ازت ک کامنتت باعث شد خاطره ها مو یاداوری کنم،،

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
          • -
            حمید امیری Maverick گفته:
            مدت عضویت: 1270 روز

            ای جانم به این کامنت

            سلام و درود به حمید عزیز. سلام و درود من رو خدمت خانواده محترمتان برسونید از طرف من روی زیبای دریا خانم هم ببوسید. الهی الهی که خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما و خانواده تون و مخصوصاً دریا گلی رقم بزنه. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند دریا خانم. چقدر چقدر خوشحال شدم بخاطر حضورش توی زندگی تون «فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحمُ الراحمین» خداوند همواره حافظ و نگهدارش باشه. دریا خانم رسماً بوشهری محسوب میشه دیگه.

            یاد جلسه قرآنی در دوره دوازده قدم افتادم ، قدم چهار یا پنج. استاد عباس منش در مورد آیه «عسی ان تکرهوا..» صحبت میکنن، شما چقدر از سربازی رفتن اکراه داشتین و تلاش کردین کنسل بشه ولی به لطف و هدایت رب العالمین تجربه ای خوب و شیرین براتون باقی موند و الان به نیکی ازش یاد میکنید. و البته اینکه مردم بوشهر اگر برخورد خوبی داشتن بخاطر فرکانس خوبی و زیبایی درون خود شما بوده.

            پارسال یه مدت قهوه رو ترک کرده بودم،یه دوستی گفت حالا بیا امروز با هم یه قهوه بخوریم. گفتم الان که فکرش رو میکنم زندگی خیلی کوتاهتر از اونیه که آدم لذت قهوه خوردن با یه دوست خوب رو از دست بده. نامبرده الان روزی 2-3 تا قهوه میخوره ، خخخخ. ماه رمضان بی سحری روزه میگرفتم، سحری من فقط یه فنجون قهوه بود.

            حمید عزیز از این همه محبت و بزرگواری شما ممنونم که بهم خطاب برادر کردین چقدر این احساس مثبت و این دوستی و این برادری برام لذت بخشه. از خداوند بهترین ها رو برات میخوام. در پناه حمایت و هدایت جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی. الهی که همینجا توی جنوب یه ملک خوب بخری در حد پارادایس که هر وقت اراده کنی بیای جنوب بیای تو ملک خودت.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
            • -
              حمید حیدری گفته:
              مدت عضویت: 2715 روز

              سلام مجدد،بزرگیتون رو میرسونم..ممنون داداش،،انشاا شماهم ب تمام ارزوهات برسی،،اره دخترم تیپش هم میخوره ب بوشهریا،گاهی براش اهنگ بوشهری میزارم،نی انبان و ضرب،،بندری میرقصه ادم لذت میبره،،استاد ،در دوره قانون سلامتی قهوه رو مجاز کردن،،ک من قبول کردم دوره رو ادامه بدم،با خنده،،خخخ،یعنی از نخوردن نون برنج و شیرینی حرفی نداشتم،اما قهوه اسپرسو چیز دیگس،،تو برنامم هست انشاا تولد 2 سالگیش بیارمش بوشهر،یعنی مهرماه امسال،،توکل ب خدا ببینیم چی پیش میاد،انشاا اومدم ،امیدوارم در مدارش باشم و کنار ساحل ببینمت داداش،،سلامت و ثروتمند و شاد باشی،،

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام خدای مهربان

      Hello expert engineer

      بابا گفتم این یه پا مهندسی،

      خدا را شکر کم کم داری توانایی های فوق العاده ات رو لو میدی.

      ان شاءالله به زودی زود به جوهره اصلی وجویت پی خواهی برد و غوغایی مثال زدنی به پا خواهی کرد.

      منتظر پرتاب موشک موفقیت ات به فضای مجازی سایت عباسمنش دات کام هستیم.

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به شما

        از لطف و محبت تون سپاسگزارم.

        اینها فقط بخشی از توانایی های منه. دوست ندارم در مورد خودم حرف بزنم و از خودم تعریف کنم. حس جالبی برام نداره ، در عوض دوست دارم توی کار عملی مهارتم رو نشون بدم. یه چیزی شبیه کارهایی که استاد عباس منش توی زندگی در بهشت انجام میداد. چون حس میکنم وقتی میگم کسی باورش نمیشه، وقتی انجامش بدم خودش دیگه مشخصه. ممنونم از انرژی مثبت همیشگیت. همیشه بهم لطف داری و همیشه با کامنت هات حالمو عالی می‌کنی. برات از خداوند بهترین ها رو میخوام.

        بقول سعیده کلی قلب رنگی از عسلویه تا آبودان خُومو.

        راستی دیشب یه اتفاقی برام افتاد کلللللللیییییی ذوق زده شدم. نشانه دیروزم سفر به دور آمریکا قسمت 10 بود، و چون رویی شیوه حل مسائل داشتم کار میکردم دقیقا موضوع همون فایل هم گفتگوی استاد با خانم شایسته سر شیوه حل مسائل بود. استاد یه مسئله داشت با چراغهای عقب تریلری که به RV وصل میشد، مایک با آتیش روشن کردن بعد از بارون مسئله داشت و خانم شایسته هم یه روش جدید رو برای غذا پختن امتحان کردن. و دقیقاً سه تا مثال عملی از شیوه حل مسائل. بعد من توی کامنت نوشتم پیشنهاد میکنم این فایل هم به آگاهی های دوره اضافه بشه. باورت نمیشه. من که کلی ذوق کردم. از گروه تحقیقاتی (استاد) عباس منش پاسخ کامنت دریافت کردم. یه پاسخ شاید یه خطی ، حدس میزنم کار خانم شایسته بود. ولی همین یه خط چنان احساس خوب و مثبتی در من ایجاد کرد که نگو.

        خواستم این احساس خوب رو باهات به اشتراک بذارم. و اینکه برات بهترین ها رو از وهاب بینهایت درخواست میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
        • -
          رضوان یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2224 روز

          به نام خدای مهربان

          سلام به حمید عزیز و پرتوان و خوش فکر

          رفتم و پاسخ مریم جان به شما را دیدیم، آفرررررررررررررررررین پسر

          یه روز میبینی استاد بهت زنگ میزنه میگه؛ حمید آقا ما اینجا به یه نفر دست به آچار حرفه‌ ای توحیدی نیاز داریم، میتونید با ما همکاری کنید؟ و شما میگید؛ بذارید فکر کنم بعد جواب شما را میدیم

          و فکراتون را میکنید بار و بندیل رو می‌بندید و راهی سفری دلپذیر به سمت فلوریدا میشوید.

          سفر بسلامت

          کار جدید مباررررررک

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            حمید امیری Maverick گفته:
            مدت عضویت: 1270 روز

            سلام و درود

            یه زمانی فکر میکردم برای رفتن به کلی پول نیازه. کلی اضطراب اینو داشتم که چه ایده اقتصادی داشته باشم که بتونه اون کلی پول رو برام خلق کنه. ولی الان باور دارم اگه خدا بخواد منو ببره همه شرایط رو خودش مهیا می‌کنه و میگه بیا.

            خیلی ممنونم ازت بخاطر این کامنت انرژی مثبتت، یه جوری نوشتی واقعاً آدم حس می‌کنه رفته و داره از اونجا پیام میده.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما حمید امیری عزیز

      چقدر خوشحالم ردپاتو دیدم و دنبال کردم و لذت بردم. انگار تو یک باغ پر از گل یک گل آشنا رو دیدم که کلی خاطره خوش در من زنده کرد.حالتون چطوره؟سال 1402 رو بهت تبریک میگم. ببخشید هرچند دیر دارم عرض ارادت میکنم اما باید بگم اینجا منم قانون ابراز صمیمت و آزروی خوش رو رعایت کردم اما قاعده اش رو نــه و حالا بعد از گذشت یکماه بیشتر صمیمانه و با عشق تبریک میگم و براتون بهترین ها رو آرزو میکنم بقول استاد جان امسال بهترین سال زندگیتون باشه و هرسال بهتر از امسال باشه.

      واقعا تحسینت میکنم دوست خلاق و آتش نشان و شجاع من.اقعا دمت گرم چقدر خلاقانه مسائل کاری و فنی رو حل کردی و خودت قربانی شرایط نکردی تا به سختی کارها رو پیش ببری بلکه به اسانی خلق کردی با ایده هایی که ذهن خلاقت رسیده واقعا تحسینت میکنم.

      خیلی خوشحالم که نوشتی، خیلی خوشحال ترم که خوندم و هدایت شدم که ردپاتو دنبال کنم.

      سپاسگزارم بخاطر وجودت دوست عزیز و ارزشمندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلااااااااااااام خواهر بزرگوارم. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت و بزرگواری شما. وظیفه من بود پیام بدم و تبریک سال جدید بگم ولی خب از بس هزار ماشاالله تعداد دوستان زیاده ، آمار از دستم در رفت به کدوم عزیزان تبریک نگفتم. ولی مهم اینه که همه دوستان نازنینم که اینجا حضور دارن همه شون برام عزیز هستن و عین خانواده خودم حتی بیشتر دوستشون دارم و از خداوند همیشه براشون بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو خواستار بودم.

        منم این خواسته ارزشمند رو برای شما از خداوند میخوام. که امسال سال موفقیت های طلایی و بهترین سال زندگی تون تا به حالا باشه و سال های آینده هر سال بهتر و توحیدی‌ تر از سال قبل.

        سپاسگزارم که زمان ارزشمندتون رو برای نوشتن کامنت برای برادر خودتون اختصاص دادین. امیدوارم بتونیم با موفقیت هامون، بنده های خوبی برای خداوند باشیم و نعمتها رو در زمین گسترش بدیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1837 روز

      بنام خداوند بخشنده و مهربانم

      اقا حمید عزیزمممممم

      اتشنشان از پارس جنوبی

      چقدر دوستت دارم و چقدر ازت انرژی میگیرم رفیق

      چقدر راست گفتی الان که داشتم کامنتت رو میخوندم همش لبخند رو لبم بود میگفتم حمیددد راست میگه منم چه کارهایی کهردم که توییه شرکت بهم میگفتن اذیت شدی ووو…

      میگفتم نه بابا چیز نبود ک راستتت میگی دمت گرممم کاکام دمت گرممممممممم

      حمید پراز عشق

      پرازشعر

      پراز پرواز

      پراز قشنگی عشققق باشه کاکام

      در پناهر رب نازنیممم زندگیت پراز نعمت سلامتی شادی و ثروت و عشق باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود حسین جان.

        ازت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت و اینقدر لطف و بزرگمنشی شما. سپاسگزارم.

        آدم خودش چون توی دل یه کاری قرار میگیره حواسش نیست، وقتی از بیرون یکی تائید می‌کنه و توجه می‌کنه اونوقت تازه بهش توجه میکنیم. برای خودمون عادی به نظر میرسه.

        الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی عالی باشه. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی حسین جان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      سلام به حمید عزیزم

      به به

      به به پسر

      بابا مهندددددددددس

      کار بلد کار درست

      واقعا ما فراموش میکنیم کارهایی رو که تا الان انجام دادیم

      و فکر میکنیم که خوب این یک مسئله ساده بوده که همه میاونستند انجام بدن

      ولی مشکل اینجاست که آقای ذهن

      اگر همه میتونستند انجام بدهند که اینقدر درگیرش نبودند و اینقدر سخت نبود

      پس کار بزرگی کردیم که انجامش دادیم

      الان هم این برای شما و من مهمه دوستان هست حمید جان که کارها و مسائلی رو که قبلاً حل کردیم رو بارها مرور کنیم برای خودمون و یادآوری کنیم

      تبریک میگم پسر بهت

      در ضمن در مورد کامنت خوبی هم که برام گذاشتی ازت ممنونم

      امیدوارم همیشه شاد و سلامت ثروتمند و موفق باشی رفیق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود مجدد به جواد عزیز دل، سپاس داداااااااش .

        راستی جواد هوا اونجا چطوره؟

        یادمه چند وقت پیش توی کامنتت نوشته بودی که از شدت سرما زیر پتو پناه گرفتی. بذار من از عسلویه برات بگم. بعد از همه اون روزهای خنک و بارونی روزهای گرما و شرجی و گرد و غبار داره میاد. و خدا رو برای همه شرایطش شکر. اگه این روزهای گرم و شرجی نبود، من متوجه خواسته ام نمی‌شدم.

        در مورد کامنت ارزشمند بشدت ازت متشکرم که زمان گذاشتی و برام نوشتی. نکته ریز ولی مهمی گفته بودی که من بهش توجه نکرده بودم،یه فکت دادی دستم. اگه عادی بود و همه میتونستن، خب همه انجامش میدادن، اینقدر سخت نبود و اینقدر درگیرش نبودن. همه میدونستنش، اگه عادی بود پس چرا دیگران از من درموردش سوال میپرسن؟

        زیر همین کامنت ، کامنت خانم مرادی رو بخونید و پاسخی که برای ایشون نوشتم( البته هر موقع تایید شد) از یه خاطره ای که چند هفته پیش برام اتفاق افتاد.

        از درگاه خداوند برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1269 روز

      سلام و درود حمید جان عزیز

      همواره آدم های فنی برایم ستودنی و تحسین برانگیز هستند زیرا می توانند به مسائل از زاویه متفاوتی نگاه کنند. و این تحسین دو چندان خواهد شد وقتی آن فرد عباسمنشی باشد و باورهای توحیدی داشته باشد. لذت بردم حمید جان از کامنت زیبات و نقل قولی که از آرنولد کرده بودی رو به یادگار در دفترم نوشتم و اینجا هم تکرارش میکنم تا بیاموزم و یاد بگیرم.

      Break the rules, NOT the law, break the rules

      قواعد رو‌ بشکنید ، قانون رو نه. قواعد رو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود و رحمت الله مهربانی ها به شما اسداله عزیز دل. بنده شایسته و ارزشمند پروردگار.‌ خداوند رو شاکرم بخاطر داشتن دوست توحیدی و عزیزی چون شما. من بسیار بسیار تحسینت میکنم داداش عزیزم. که اینقدر عملگرا و اینقدر بزرگمنش هستی. با اینکه خودت اینقدر به لحاظ فرکانسی و تکاملی در جایگاهی بسیار بالاتر از من قرار داری ولی از یه جمله ای که من نقل قول کردم و حتی صحبت من هم نیست اینقدر به بزرگی یاد می‌کنی و اینقدر بهم لطف داری. ازت متشکرم. خدا رو شکر میکنم که بعد از سالها تنهایی و اینکه هیچ دوست خوبی نداشتم، خداوند منو آورد به این سایت تا بهم بهترین دوستان رو هدیه بده.

        «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ؛ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ؛ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ؛ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ.»

        بیاد سوره مومنون افتادم که خداوند شاخصه اهل ایمان رو بیان می‌کنه. یکیش یاد خداست، یکیش پرهیز از گفتگوی منفیه، و بخشندگی و کنترل اعمال و رفتار.

        و من این ویژگی ها رو در بین دوستانم در سایت دارم میبینم.

        خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت توحیدی.

        اسداله عزیز ،از خداوندِ متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات درخواست میکنم.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و بهرمند از جریان هدایت باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام بر حمید فوق الععععععاده، مرسی بابت کامنت بی نظیرتون که پر از عشق به خدا و اشعار حافظ بود ، آقا انرژی گرفتیم، حال خوب دادی، از خداوند توانا سپاسگزارم به خاطر شما ، خدا بهتون سلامتی بده ، توی کارم مواظب خودتون باشید. در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به شما آقا سید عظیم بزرگوار. سپاسگزارم از لطف و محبت و بزرگواری شما.

        الهی که همیشه همیشه حال دلتون عالی و مثبت و توحیدی باشه.‌

        اعتبار این کلمات با خداییه که عشقش و قدرتش و انرژیش در ذره ذره عالم جریان داره.

        ازت سپاسگزارم سید جان.

        از خداوند برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.

        در پناه هدایت‌های رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      بنام خدای مهربونم

      سلام به روی ماهِ حمید عزیز

      به به چه کامنت پر رزقی ، خداروشکر که شما هستین و این اشعار زیبا رو مینویسید خیلی لذت بخشه

      کیف میکنم وقتی کامنت های شما را میخونم

      چقدر شما توانمند و فنی هستین آقا حمید ، تحسینتون میکنم

      اتفاقا این کارها رو برای خودتون خیلی مرور کنید و از توانمندی که دارید احساستون و خوب کنید برای حل مسائل بعدی

      منم خودم چند روز به این نقطه رسیدم که توانمندی هامو مرور که میکنم بهم قدرت میده که چقدر میتونم راحت مسئله حل کنم و همین نوع نگاه بهم قدرت و انگیزه میده

      شما هم فوق العاده ایی و ایمان دارم به هر آنچه که دوست داری میتونی به راحتی برسی

      خداوند پشت و پناهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به شما خانم مرادی گرانقدر. سپاسگزارم از لطف و محبت و بزرگواری شما. سپاسگزارم که زمان گذاشتین و برام کامنت نوشتین.

        خدا رو شکر که از کامنتم لذت بردین، خدا رو شکر که توی این خانواده توحیدی هستم که داریم به رشد و تعالی همدیگه کمک میکنیم. و من چقدر از کامنت های توحیدی‌ شما یاد میگیرم.

        کاملاً حق با شماست ،من باید مهارتهام رو مرور کنم، از طرفی من خیلی با عزت نفسم مسئله دارم. و همین باعث میشه خودم رو نادیده بگیرم.

        یعنی یه مهارتی ممکنه داشته باشم ولی میگم خب که چی؟ همه میتونن این رو بلد بشن. یا نجواهایی از این قبیل. نجواهایی تخریب کننده.

        خواستم کامنتتون رو پاسخ بدم بی اختیار یاد یه ماجرایی افتادم چند هفته پیش تجربه اش کردم. با یکی از همکاران آتش نشان توی پالایشگاه رفته بودیم گشت بزنیم. هر شیفت چهار تا گشت می‌زنه که مطمئن بشن وضعیت ایمن هست. دیدیم یه واحد صادرات گاز تعمیرات دارن. دوستم پرسید حمید اینا چیه. گفتم به این تجهیز میگن Gas Turbine چیزی شبیه موتور هواپیماست. ولی این یکی توربین زمینیه، با موتور هواپیما تفاوتهایی داره. سوالاتش شروع شد. و پر حرفی های منم شروع شد. گفتم بزن کنار تا از روی خود توربین برات توضیح بدم. اون تجهیز یه گس توربین بود که انتهاش متصل میشد به یه کمپرسور ، کارش اینه که گازی که توی پالایشگاه تصفیه و شیرین سازی شده رو تزریق کنه به خطوط انتقال گاز سراسری. یکی شون برای تعمیرات باز کرده بودن و من دونه دونه قطعات رو‌ برای دوستم توضیح دادم، میگفتم این فلان قطعه است کارش اینه، اون یکی فلان قطعه است کارش اونه، در این شرایط اینکار می‌کنه.

        دوستم یه چیزی گفت با این مفهوم که چقدر خوبه این چیزا رو بلدی.

        بعد از این ماجرا من به این موضوع فکر کردم اصلا چرا من اینا رو بلدم. جهان چه ماموریتی رو برای من درنظر گرفته که سر راهم این چیزا رو بهم آموزش داد؟ همین موضوع با اینکه برای من خیلی پیش پا افتاده است ولی برای بعضی‌ها خیلی قابل توجهه. الان کامنت شما باعث شد من بازم این موضوع یادم بیاد که اصلا چرا جهان ما رو در مسیر دریافت یه سری مهارتها و آگاهی ها قرار داده؟ خداوند داره ما رو برای چه ماموریتی آماده می‌کنه.

        در قرآن ذیل داستان موسی وقتی اولین بار بهش وحی میشه در دل تاریکی شب ، میگه من رب تو هستم،انتخابت کردم، و بنیادش میاره من قبلاً چند بار نجاتت دادم، فلان جا و فلان جا. و یه جمله ای میگه که قلب منو تکون داد. «واصطنعتک لنفسی» پس تو را برای خودم ساختم. میخکوب این جمله شدم. خداوند شخصاً یه نفر رو میندازه توی چرخه ای از وقایع و اون شخص رو آموزش میده برای یه مأموریت. پس بهتره وقتی شرایط یه کمی ظاهراً سخت میشه به خودم یادآوری کنم این بخشی از ساخته شدن منه. پس آرام باش که خداوند مربی و من شاگردم. صبور باشم و پروسه آموزش لذت ببرم.

        این کامنت طولانی برداشت مشترک من از قرآن و کامنت شما و مرور اتفاقات زندگی خودم بود. امیدوارم مفید واقع بشه. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سیدمجید حسینیان گفته:
      مدت عضویت: 3742 روز

      بنام پروردگار عاشق

      سلام به اساتید عزیزم

      سلام حمید عزیز و دوست‌داشتنی

      ممنون از نوشته‌های همیشه زیبات

      و ممنون که توی پاسخ ابراز محبتای دوستان بهت چنتا دیگه از بچه باحالای مثل خودت رو نام بردی

      و ممنون که اینقد حال آدمو خوب میکنی با آیات و اشعاری که بیان میکنی.

      گاهی ذوق شعر گفتن سراغم میاد

      دوست داشتم اینجا زیر کامنت تو ی شعرمو بنویسم

      که منم توی حال خودم حرفایی به دلم اومده

      به خط و خال نگاری دلم به یغما رفت

      که ذکر حسن جمالش به عرش اعلا رفت

      خیال خامم از اول گرفت راه گریز

      که بند عقل سلیم است دلی که از ما رفت

      برون شدم ز کناری که خلوتم می‌بود

      به دام قصه‌ی زلفی شدم که سرها رفت

      به آنکه عشق تو شیرین و خسروان خواهند

      ببین که دالِ بر آن شد چگونه فَرّها رفت

      مرا طلب به عیار دل پَریشم بود

      بسا که دُر شود آن قطره‌ای که در یا رفت

      تو شان ساغر و ساقی و می بدار اکنون

      به جرعه‌ای بنوازم که جام و صهبا رفت

      دوستت دارم برادر عزیزم و احساس قرابت و نزدیکی بهت دارم مثل همه خواهر و برادرای گلم توی این مکان بی‌نظیر و روحانی

      حال دلمون همیشه خوش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درووووووود فرااااااااااااااوان به دوست نازنینم و شاعر گرانقدر آقا سید مجید جان حسینیان.

        آقا سید من چقدر لذت بردم از این شعر. از صبح که کامنت شما رو دیدم کلی ذهنم درگیر بود تا رفتم بالاخره وزن این غزل زیبا رو پیدا کردم. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. تا مدتها پیش فکر میکردم این سبک غزل سرایی دیگه تمام شده است و من باید اکتفا کنم به اشعار کهن پارسی چون حافظ . ولی الان دیدم نه ، این مسیر زیبا هنوز ادامه داره. نمیدونی چقدر لذت بردم.توی دفترم اینو نوشتم و از ترس اینکه فراموشم بشه اسمتون رو کنارش نوشتم. و نوشتم عباسمنش دات کام. که یادم بمونه این غزل رو کجا خوندم. یادمه زمانی که دبیرستان بودیم یه درسی داشتیم قافیه و عروض . که وزن عروضی اشعار رو می‌کشیدیم بیرون ولی من به کلی یادم رفته بود. رفتم کلی گشتم تا قاعده اش برام یادآوری بشه. تا بتونم وزن غزل شما رو بیرون بکشم. چهارتا مصرع رو به صورت رندم چک کردم دیدم کل غزل یه وزن یکسان و منظم داره. (مفاعلن، فعلاتن ، مفاعلن ، مفعولُ – اگه درست تقطیع کرده باشم) این غزل بی نظیر بود. امیدوارم بیشتر و بیشتر این استعداد درخشان تون رو استفاده کنید و از این موهبت الهی استفاده کنید. و اینکه منو لایق دونستین و سخاوتمندانه این غزل رو بهم هدیه دادین واقعاً چقدر لذت‌بخش بود برام. من از حافظ توی کامنتهام نوشتم یا از قرآن. که هیچکدوم کلام من نبود ولی شما غزل خودتون رو نوشین برآمده از روح و جان خودتون. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.

        بسیار بسیار تحسین تون میکنم. و از درگاه رب العالمین بهترین ها رو براتون درخواست میکنم. در پناه جان جانان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سیدمجید حسینیان گفته:
          مدت عضویت: 3742 روز

          سلام سلام سلام

          حمید عزیز و دوست‌داشتنی

          حمید جان خیلی انرژی گرفتم از کامنتت و خیلی ممنونم از این همه وقتی که گذاشتی و وزن شعر رو درآوردی و تو دفترت یادداشتش کردی و اینجا بهش پرداختی

          واقعا ممنونم و خوشحالم که در محیطی هستم که شما هم و این همه دوستان ارزشمندم هستین

          با آرزوی سلامتی و شادکامی همگی‌مون در پناه پروردگار یکتا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پرستو صادق آبادی گفته:
      مدت عضویت: 1292 روز

      سلام به شما آقا حمید امیری.

      سپاس از کامنت عالی و بسیار زیبای شما بسیار عالی وقتی به کارت عشق داشته باشی .به قول استاد موفقیت عباسمنش خداوند دو زانو نشسته رو به روی آدم و میگه این راحشه و چقدر هم خداوند وهاب به شما راهنمایی کرده .

      و در تعمیرات سماور و تعمیرات (برد )خیلیییییییییییییی واضح با من صحبت می کنه منو راهنمایی میکنه و الان خیلی خوب می فهمم که در مورد چی صحبت می کنید .

      انشاالله همیشه خوش و سلامت باشید خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به شما

        از لطف و محبت شما سپاسگزارم و خیلی ممنونم که زمان ارزشمندتون رو برای نوشتن کامنت برای من اختصاص دادین. بسیار تحسین تون میکنم که اینقدر توانمند هستین. و کار فنی انجام میدین. از وقتی اومدم توی سایت استاد عباس منش و آموزشها رو دارم میگذرونم، دیگه تقلای زیادی نمیکنم. یه وقتایی کار گره میخوره ،در گذشته اینقدر براش وقت میذاشتم تا حلش کنم یه وقتایی حل میشد یه وقتایی خراب میشد یه وقتایی تسلیم میشدم. ولی الان وقتی کار گره میخوره ابزار و وسایل رو میذارم پایین یه نفس عمیق میکشم ، میگم چیکار کنم؟ خودت هم میدونی من بی تو هیچی بلد نیستم، راهنماییم کن، بهم بگو چیکار کنم تا همونو انجام بدم. و همیشه جواب میده. و بدرستی انجام میشه. بوده یه چیزی به دلم افتاده گفتم نه بابا ، عمرا اینجوری درست بشه. همه راه ها رو رفتم آخرش هم با همون روشی که به دلم الهام کرده بود درست میشه. منم دست تسلیمم رو میارم بالا میگم اکی اکی، من حرفی ندارم. ببخشید. حق با تو بود.

        الهی که همیشه خداوند هدایتگر و حمایتگر تون باشه. در پناه جان جانان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2196 روز

      درود و سلام خدمت Maverik

      اینقدر بروبچه ها اظهار لطف کردند که من کم آوردم و نمیدونم چی بگم .‌ البته هر چی بچه ها گفتند منم همون ها رو میگم و تحسین تون می کنم … فقط یک جمله اضافه می کنم اینکه شما با اون دستاوردهاتون بهترینع بهترین خالق شرایط ایده آل تون هستید یعنی همیشه از یک آتشنشان تصور خوبی دارم .. اینکه با اون لباس های سخت‌… یا شلنگ قطور آب با وزن سنگین میبینم و یا از نردبان و پله های ترقی ماشین آتش نشانی بالا میروند….‌

      امیدوارم همیشه بدرخشید و نورانی و سلامت و تندرست باشید .. راستی چه اشعار قشنگی از مولانا نوشتید ممنون و سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم. ممنونم از لطف و محبت شما و اینکه لطف کردین برام کامنت نوشتین. ( ممنونم که منو Maverick صدا زدین)

        ممنونم از دعای خیرتون. منم آتش نشان بودن رو دوست دارم ، هیجان عملیات و تمرینات نجات رو دوست دارم ولی دیگه نمی‌خوام اینجا بمونم. بارها از خداوند درخواست کردم خدایا دوست دارم یه انسان مفید و مولد و خلق کننده باشم که بتونم ارزشی رو به جهان اضافه کنم. درسته آتش‌نشان بودن خوبه شاکرم بخاطر این نعمت. ولی خب دوست دارم چیزی رو خلق کنم که هزاران و میلیون ها نفر از اون چیز بهرمند باشن. جهان رو به جایی بهتر تبدیل کنم. فکر نمیکنم خداوند ماموریت کوچیکی بهم محول کرده باشه. من خودم بودم که به چیزهای کوچیک اکتفا کردم.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آرزو رضائیان گفته:
      مدت عضویت: 829 روز

      سلام بر حمید عزیز که از هر لحاظی همه فن حریف محسوبه

      حمیدجان شما از عزت نفس گفتی و من خواستم بگم تقریبا همه ی ما با تَوَهُم عزت نفس داریم زندگی میکنیم با خیال عزت نفس ، میدونی چرا اینو میگم چون من از کسایی بودم که فکر میکردم عزت نفس بسیار خوبی دارم و درواقع میگفتم من که هر دوره ای بخرم عزت نفس اصلا نیازم نیس ولی خدا دقیقا گفت بیا بیرون از توهم و خیال دقیقا مناسب خودته ، جمله طلایی استاد که میگن اگه همه ی عوامل موفقیت رو بزاریم یه طرف و عزت نفس رو یه طرف، عزت نفس بارهاو بارها سنگین تره

      چون عزت نفس پایه است اگه هر موفقیتی هم بدون عزت نفس به دست بیاد رو پایه های سسته و میریزه ، وقتی وارد این دوره شدم اصلا یه شب تا صبح فقط هنگ بودم که چرا یه سری رفتارها رو همه تایید و تشویقم میکردن و تازه بهم میگفت خوشبحالت که فلان اخلاق رو داری و قدرشو بدون و خیلی عالیه و الانم 95 درصد آدما بهش میگن بزرگواری و من چقدر همه و همه بهم میگفتن خیلی بزرگواری و استاد دقیقا بهم گفت بزرگواری چیه این اصلا خود خود اصل جنسه که اون زیر داره ناخودآگاه همه تلاشا و عزم و جزمت رو یه لحظه فندک میکشه زیرش ، من که ادعام میشد اعتماد به نفسم عالیه البته چون که اعتماد به نفس برا من غلط معنی شده بود یا چون خودمو لایق میدونستم فکر میکردم کافیه درحالی که زهی خیال باطل پی و فونداسیون ویرانه است و من سعی میکردم روش برج بسازم، من از تلاش و حرکت و مطالعه و انگیزه در حیطه ی علاقه خودم نظیر نداشتم و عوامل بیرونی که اصلا برام شوخی بود ولی همیشه از من داغون ترا اون جایگاه ها رو به دست میاوردن و من … با اینکه خودمو لایق میدونستم ولی اون کرما از اون زیر همه تلاشامو میخوردن

      چون خیلی چیزا رو منِ نوعی میخواستم ولی ناخودآگاهم میگفت اصلا خواست تو در این مرحله مهم نیست چون من برنامه ریزیم چیز دیگس

      امیدوارم همه مون رو فوندانسیون محکم برج هامون رو بسازیم

      خیلی خوشحال شدم که داری میری دنبال علایقت باوجود اینکه میتونی رسمی نفت بشی و این شجاعتت عالیه پسر ، بهش فکر کردم که اگه منم مثل آقاحمید موقعیت رسمی شدن همچین جایی رو داشتم آیا بازم میرفتم دنبال علایقم یا نه ؟؟ دیدم خیلی فاصله دارم تا این حد از شجاعت ، عالی هستی پسر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به شما آرزو خانم. سپاسگزارم از شما بخاطر این کامنت بی نظیر. تعجب کردم که شما فقط 31 روزه عضو سایت هستین و دوره عزت نفس رو تهیه کردین و اینقدر هم عالی روش کار کردین. واقعاً بی نظیرید و تحسینتون میکنم. شما تنها کسی هستین که تو این موضوع ایثارگری و رسمی شدن با من هم عقیده هستین. تا پیش از خوندن کامنت شما 100% اطرافیان من میگفتن «حمید تو یه احمقی» (البته یه چیز بدتر) چرا از این موقعیت استفاده نمیکنی. منم میگفتم میخوام موفقیتم بر پایه تلاش خودم باشه. حتی باورتون نمیشه من ایثارگری به خودم هم تعلق میگیره. مربوط به زمانی که نیروی دریایی بودم. منِ غیر رسمی و اون کارمند رسمی یه کمی توی فیش حقوقی تفاوت داریم ولی هر دومون داریم برای یکی دیگه کار میکنیم که اونم از خودش اختیاری نداره. من آزادی زمانی مکانی مالی میخوام، و اینکه بتونم چیزی رو خلق کنم که در همه جهان اثر داشته باشه. درسته اینو توی کامنت برای شما و دوستانم می‌نویسم ولی میخوام با نوشتنش ایمان و اطمینانم در مسیر خواسته رو به خداوند اعلام کنم. من دوست ندارم فقط یه کارمند معمولی باشم. چیزی که اکثر کارمندان براش چرتکه میندازن، بازنشستگیه . همه میگن این شمارش معکوس تا بی خاصیت شدن من. نه نه نه .

        خواسته های من از جهان هستی خیلی جاه طلبانه تر از اینهاست. همین الانش هم از خودم شاکی هستم که چرا اینقدر سرعتم کنده.

        نکاتی که توی کامنتتون در مورد عزت نفس گفته بودین واقعا عالی بود و منو به فکر فرو برد . واقعاً چرا من بیشتر تلاش نکردم برای بدست آوردن این دوره عزت نفس. چرا همون دوازده قدم رو‌ کوتاهی کردم در ادامه دادن. ازتون ممنونم که با کامنتی که نوشتین این خواسته رو در من پر رنگ تر کردین که عزت نفس خواسته و مطلوب منه، و من میخوام بدستش بیارم. الان یهویی یادم اومد من دیروز داشتم با شخصی در مورد عزت نفس صحبت میکردم و اون می‌گفت تو چرا خودتو تو این کلمات غرق کردی ، عزت نفس دیگه چیه، برو جلو عزت نفس داشته باش. منم بهش گفتم تو شخص مناسبی نیستی که به من عزت نفس یاد بدی. گفت چرا ، گفتم چون توی عزت نفس از من پایین تری . بعد براش آگهی بازرگانی رو توضیح دادم، گفتم حاضری انجامش بدی گفت نه، ولی تو باید بتونی. گفتم من به وقتش حتماً انجامش میدم ولی آیا تو حاضری انجامش بدی گفت نه. گفتم میخوای چندتا از علایم کمبود عزت نفس رو بدونی. این ، این ، این ، فلان موضوع ، فلان موضوع ریشه اش عزت نفسه. استاد عباس منش رو میشناخت، گفتم استاد تو بهترین جای آمریکا با طلایی ترین نتایج میگه من هنوز باید روی عزت نفسم کار کنم. فکر نکنم توی دنیا کسی پیدا بشه که گذشته و حال زندگیش اینقدر تفاوت و کنتراست داشته باشه در حد استاد عباس منش. استاد میگه من هنوز جا داره روی عزت نفسم کار کنم. با اینکه عزت نفس استاد بر پایه توهم نیست. بر پایه کار عملیه، بر پایه فکت و نتایجه. بازم میگه عزت نفس بیشتر میخوام.

        کامنتم طولانی شد ببخشید .

        واقعاً ازتون ممنونم ، شما با نوشتن کامنت به گسترش آگاهی در جهان کمک میکنید. از این زاویه ببینید که اگه شما چیزی رو بیان کنید ممکنه باعث خلق یک فکر‌ و باور در کسی بشه و اون شخص نتیجه ای رو در جهان خلق کنه ، پس شما تاثیرگذار بودین در مقیاس جهانی.

        در پناه هدایت های رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید. با عزت نفس بالا و نتایج طلایی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ابوالحسن جعفری گفته:
      مدت عضویت: 1300 روز

      سلام به دوست عزیزم حمید اقای گل

      چقد این نوشتن ایه های قران با معنیش تو کامنتت +بیت شعرهای خوش اهنگ زیباس و من کیف میکنم

      تحسینت میکنم برای اینکه چقد خوب تونستی توی کار یک ادم فنی کاربلد باشی و بتونی با ابزار کارت سرعت کارو ببری بالا و بتونی با راه کارای جدیدت

      سرعت انجامشونو سریع تر کنی و باعث تبریک همکارانت بشی

      و الانم با ذکر کردن این نکات مثبت

      برای ذهن نجواگر دلیل های محکم اوردی و حسابی ساکتش کردی

      من خداروشکر مبکنم که توی این مسیر دوستای خوبو با انرژی مثل تو دارم و از خوندن کامنتاتون لذت میبرم

      موفق و پیروز باشی حمید جان برات ارزوی لحظاتی خوش دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود به ابوالحسن جذاب. دوست گرانقدر و توحیدی و ثروتمندم.‌ الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. سپاسگزارم از شما بخاطر زمان ارزشمندتون که برای هدیه دادن این کامنت ارزشمند به من اختصاص دادین. خدا رو شاکرم بخاطر داشتن دوستای نازنینی چون شما. خداوند بهترین بندگانش رو بهم هدیه داده.

        الهی صد هزار مرتبه شکر.

        نکته خیلی خوبی اشاره کردی و باعث شدین من از یه زاویه دیگه یه موضوع نگاه کنم . خودش یه راه حل محسوب میشه. ساکت کردن ذهن نجواگر با نوشتن دلایل و شواهد در کامنت. آره حق با شماست ، این راه موثره که ذهن رو ساکت کنی. از طرفی مکتوب هم هست تاثیرش بیشتره و همینطور آرشیو هم میشه ، دوباره به کامنت های خودت سر بزنی دیگه ذهن نه تنها نجوا نمیکنه بلکه میگه برام ثابت شد که تو میتونی پس زودتر بریم انجامش بدیم.

        برات آرزوی موفقیت و سلامتی دارم آقای جعفری عزیز. سپاسگزارم از شما. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سیده مینا سیدپور گفته:
      مدت عضویت: 1581 روز

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

      وسلام به شما اقا حمید عزیز وگرامی…

      هر وقت کامنتهای شمارو میخونم خیلی خیلی لذت می برم از آیاتی واشعاری که توی کامنتون ازش استفاده میکنید…

      مثل این می مونه بری توی یه دشت سرسبز،که چشمه، وابرو وسایه ونسیم و رنگین کمون و خورشید و بارون رو …همرو باهم اونجا ببینی و تجربشون کنی…

      یه جمله ای گفتید اینکه وقتی یه کاریو انجام میدادید که عالی بود و چندنفری باید ازپسش برمیومدن وشما به تنهایی ازپسش برمیومدید، اما اطرافیان میگفتن که چون تنهایی وراحت انجام شده پس غلطه یا اشتباهه، منم تو زندگیم خیلی تجربش کردم…

      خیلی وقتها برای بدست آوردن اعتماد به نفس وعزت نفس از دست رفته ام، خیلی وقتها به خاطر تایید شدنم از طرف دیگران، خیلی وقتها به خاطر دیده شدن، دوست داشته شدن و…کارهایی انجام میدادم که نه تنها خانم های همسن وسالم ، دوستام و همکارام ….از پسش بر نمی اومدن بلکه میگفتن این کارهارو خیلی بهتر از آقایون انجام میدی و….

      حالا این وسط بودن کسایی تو خانواده و دوست وآشنا وهمکار و…میگفتن خب که چی؟!

      خوبه زن مثل ملکه ها باشه و برا خودش ارزش بخواد و بیشتر فکر خودش باشه و تن نازی ودلبری و کنه…

      که چی مثلا فلان کارو هم انجام میدی غیر کارهایی که وظیفت هست یا اصلا وظیفت نیست…

      ولی از وقتی سریال زندگی در بهشت وسفر به دور امریکا رو دیدم، قشنگ معنی یه زندگی پراز عشق، پراز درس و اگاهی، پراز تجربه، پراز راهکار ، پراز هماهنگی وهمدلی و مودت و دوستی و… رو دیدم از مریم جان واستاد عزیزمون ، که به سبکی ساده و آسون، بهم اموختند زندگی فراتر از این چیزهایی هست که توی گذشته برام مهم بوده…ویا اصلا مهم نبوده…

      مدتهاست هر کاری میکنم می تونم به جرات بگم 90 درصد کارهام برای دل خودم، برای راحتی خودم، برای عشق خودم، وبرای لذت روح وروان خودم ورضا وخشنودی خداوند انجامش میدم، ویا اون اعمالی رو که متوجه شدم از روی ناچاری، ریا، ناصداقتی، ترس، ترحم ودلسوزی…

      انجام میدادم رو دیگه انجام ندادم….

      وقتی آدم برای خود خودش، وخدای خودش کاری انجام میده حس رضایت بی نهایتی تمام وجودش رو در بر میگیره…

      وقتی خودش قدران خودش هست، وقتی خداوند پاداش صداقت ودرستی وتلاشش رو میده،دیگه براش مهم نیست اون بیرون از وجودش کسی تاییدش میکنه یانه….

      با این باورهای درست چه بارهای سنگینی از روی دوش تک تک ما برداشته شده…

      خدارو صد هزار مرتبه شکر، که از یه جایی تصمیم گرفتیم خالق شرایط زندگیمون باشیم نه قربانی شرایط…

      دوست گرامی، در پناه امن خداوند باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود فراوان به شما بانو سیدپور گرانقدر. از کامنت پر از لطف و محبت شما بسیار بسیار سپاسگزارم. متشکرم که زمان گذاشتین برای نوشتن کامنت.

        بسیار تحسین تون میکنم که اینقدر با خودتون در صلح هستین.

        این جمله کامنتتون رو بخونید «کارهایی انجام میدادم که نه تنها خانم های همسن وسالم ، دوستام و همکارام ….از پسش بر نمی اومدن بلکه میگفتن این کارهارو خیلی بهتر از آقایون انجام میدی» . درسته در گذشته به دلایلی کارهای سخت و چالش برانگیز انجام دادین. و ممکنه شما از اون دلایل گذشته باشید. یه عده هم انگشت قضاوت به طرف تون گرفتن. اما برداشت من از این جمله میدونید چیه؟ احساس و باور توانمندی در شما. مهم نیست در گذشته به چه دلیلی اون کار چالش برانگیز رو انجام دادین. شاید دیگه اون دلیل براتون مهم نباشه. مثلاً کمبود عزت نفس ، ولی الان عزت نفس رو دارید، اما از این نکته هم غافل نباشید که شما انسانی توانا تر و چالش پذیر تر از دیگران هستین. و این خودش یه موفقیت تحسین برانگیز محسوب میشه. ولی قضاوت دیگران خیلی باحاله. شما کار مردونه بکنی ، کار چالشی بکنی ، بهتون میگن این کارها برای یه خانم مناسب نیست خانم باید دلبری کنه، اکی باشه … همون آدمها اگه دلبری کردن رو ببینن، میگن عه چرا اینجوری و چرا اونجوری ؟ ببینید بعضی از مردم مهارت بسیار بالایی دارن در گرفتن انگشت قضاوت به طرف دیگران و انکار موفقیت دیگران. حالا هر موفقیتی. موفقیت در انجام کارها، یا موفقیت در روابط یا موفقیت اقتصادی. من مطمئنم هر وقت شما مدل ماشینتون رو هم بهتر کنید بازم یه عده میگن شما توی این شرایط اقتصادی که هزاران نفر نیازمند وجود داره چطوری تونستین ماشین خوب سواره بشید … یه فایلی توی سایت هست لینکش رو براتون می‌فرستم. به نام «ترمزی مخفی بنام انکار دستاوردهای دیگران » اونجا ببینید استاد چقدر عالی توضیح میدن که آدم ها یه وقتایی موفقیت آدم های موفق رو مورد قضاوت میدن. چرا چون خودشون هیچ هنری ندارن و بسیار ساده است که انگشت قضاوت به طرف دیگران بگیرن. بسیار تحسین تون میکنم از اینکه الان هر کاری میکنید برای دل خودتونه. واقعاً این خیلی ارزشمنده. از اینکه به صلح درونی و آرامش درونی رسیدین و اینقدر به خداوند متصل هستین. این بهش میگن توحید عملی. این نکته رو هم براتون یادآوری کنم ، ممکنه یه نفر فکر کنه خیلی عزت نفس بالایی داره ولی این عزت نفس برپایه ظاهر، پوشش ، ماشین و یا خونه زیبا یا جواهرات و مدل گوشی و ساعت باشه… اما یه عده ای هستن عزت نفسشون بر پایه توانایی انجام کارهاست. این خیلی ارزشمنده. یبار جایی بودم صحبت از میشل اوباما شد ، همسر باراک اوباما و من گفتم میشل اوباما توی کتاب Becoming فلان موضوع رو اینجوری توضیح داده. بعد شخصی گفت چرا میشل اوباما نمیره دندوناشو اورتودنسی کنه ؟؟ ((خودتون چندتا ایموجی تعجب اینجا بذارید تا قیافه اون لحظه من رو بتونید تجسم کنید، یا قیافه مستشارالملک توی قهوه تلخ وقتی زل میزد توی دوربین)) بی اختیار این جمله برام اومد، گفتم چون عزت نفس میشل اوباما روی دندون هاش بنا نشده. بر اساس لیسانسش از پرینستون و دکتراش از هاروارد بنا شده. یا بر روی کتابهایی که نوشته، یا بانوی اول بودنش، یا بر روی کمپین های موفقی که برگذار کرد برای سلامت کودکان در آمریکا و هزاران کار مفید دیگه… خلاصه اش اینکه عزت نفس میشل اوباما بر روی شخصیت ارزشمندش بنا شده پس اورتودنسی تاثیری نداره.

        همواره در پناه رب العالمین شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ،در بهترین زمان و مکان و شرایط.

        abasmanesh.com

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      یاسمن نیشابوری گفته:
      مدت عضویت: 853 روز

      سلام و درود اقای امیری عزیز

      امیدوارم حالتون عالی باشه

      من خیلی کم کامنت میزارم

      و بیشتر میخونم و یاد میگیرم ،ولی انقد کامنتاتون خوب و پر انرژی بود

      که دلم خواست براتون کامنت بزارم

      و تحسین کنم شمارو بابت هوش و ذکاوتتون،تحسین کنم تسلطتون رو در زبان و اشعار زیبای مولانا و حافظ،تحسین کنم شمارو با استفاده از آیات قرآن و در کنارش ترجمه هم میزارید برا مخاطب در کامنت هاتون که بیشتر رنگ بوی توحیدی می گیرند کامنت های شما

      قصه هدایتتون رو مطالعه کردم

      و خیلی لذت بردم از نوشته ها و تجربیات و شوخی هایی که کرده بودین

      خیلی خوب مخاطب رو جذب آگاهی های خود میکنید

      خسته کننده و یکنواخت تایپ نمیکنید

      و شور هیجان داره برا مخاطب که کلی لذت میبره

      بگم براتون که قصه هدایت منم در مورد قصه هدایتتون به استاد یه کوچولو شبیه شما بوده‌

      منم مثل شما

      اولین کتابایی که خوندم که یکیش سیاسی بود

      قلعه حیوانات بود

      و یادمه یبار سر انتخابات منم کلی حرص خوردم

      و اولین فایلای اموزشی که گوش دادم

      بع قول شما عمو کوین بود

      ولی دور از درک من بود مطالبش برا اون سنم

      ولی لذت داشت برام گوش دادنشون

      و چع نکته جالبی درمورد گروه های مخفی گفتید

      که اصلاً من توجه نکرده بودم به این موضوع

      میخواستم دوره یکی از استاد هارو خریداری کنم که دوستانم گفتند بیا اموزشای استاد رو بخر اصلا رایگانه استفاده کن من گوش ندادم

      و در فرکانس استاد نبودم

      وای خدایا ینی قبل همه اینا استاد معرفی شده و برای هم فرکانس نبودن من گذر کردم

      وبعد ازون با استاد های دیگری آشنا شدم

      ولی تاثیری که میخواستم رو نداشتم

      و درک نمی‌کردم فقط می‌شنیدم مثل اهنگ گوش کردن

      با اینکه دوره ازشون خریداری کرده بودم سه میلیون

      و حتی دوره های پولی دیگری

      تو این دو سال چند بار دیگر استاد به من معرفی شده بود و فایلهای رایگانشو بیست تایی داشتم گوش دادع بودم ولی درکی نداشتم

      تا اینکه بالآخره من وقتی در شرایط جدا شدن از همسرم بودم

      تو دو راهی بودم که زندگی کنم با مردی که دوسش ندارم یا اینکه برم پی زندگی خودم

      آیا تصمیمم اشتباهه یا غلط

      حرفای اطرافیان تو ذهنم بود که زندگیتو خراب نکن تو با اون خوشبخت میشی و ازین حرفا /:

      تا اینکه خیلی عجیب و انگار خدا داشت بام حرف میزد

      گفت برو فایلای استاد عباسمنشو گوش بده جدی بگیر

      با اینکه این حرفارو همکارم داشت به تیم کاریش میگفت

      ولی منم که کنار بودم و اصلا مخاطبش نبودم

      شنیدم و خیلی واضح شنیدم انگار داشت تو چشای خودم بع خودم میگفت نه به طرف مقابلش

      و هدایت شدم به فایل گفتگوی استاد عباسمنش با دوستان

      که درمورد جدایی خودشون هم حرف میزدن

      که من اونجا تازع فهمیدم تصمیمی که برا زندگیم سالها گرفتم و مردد بوده ام

      چقد درست بوده و ترس نمیزاشته اقدام کنم

      تیک تصمیمم در وجودم خورد و با فایل های استاد و با الگو برداری

      تونستم جلو نجواهای ذهنمو بگیرم

      و خیلی راحت من جدا شدم از همسرم

      انقد راحت که همه اطرافیانم مات مبهوت بودن ازینکع تصمیمو گرفتم و در عرض دو سه ماه اونم برا روند قانونیش که زمان بره جدا شدم

      انقد راحت که خودم باورم نمی‌شد

      وقتی کع نامه دادگاه رو بردم ثبت احوال برا ثبت طلاق

      سردفتره گفت قبلا میزاشتن مهر دادگاه خشک شه بعد بیان برا ثبتش

      شما همین صب دادگاه بودین الانم ثبت و تمام

      این اولین تصمیم بزرگ زندگیم بود که با جسارت پشت سر گزاشتم

      و خیلی خیلی راضیم از تصمیمم

      و الان دوماهی میشع که خیلی بهتر و با تعهد بالاتری دارم روی فایلای استاد کار میکنم و اینو فهمیدم که باید کار و شغل مورد علاقتو دنبال کنی و لذت ببری

      و موضوع اصلی ذهنم شده من چه استعدادی در وجودم دارم؟ من عاشق چکاری هستم

      و خدا گفت در همین مسیر بمانم تا به من گفته شود

      خیلی هیجان دارم بدونم عشق و علاقه ام در چه کاری هست تا تمام عمرم اون کارو ادامه بدم و متخصص بشم درش و لذت ببرم …

      و این فایل استاد هم نشانه امروز من بود ازینکه علاقه و استعداد من چیست؟که هدایت شدم به کامنتای شما

      مطمعنم در مسیر درست گفته خواهد شد

      نکات دیگع ای هم بود درمورد قصه هدایتمون که یکم شبیع بود

      ولی یادم نیس که ذکر کنم

      بازم بگم خیلی لذت بردم از قصه هدایتتون تا خط اولو که آیه قرآن بود خوندم

      انقد ذوق کردم که گوشیو گزاشتم کنار و چند لحظه شکرگذاری کردم و ذوق فراوان کردم بعد ادامه دادم بع خوندن

      و بعد از دوسال هم فرکانس استاد و آگاهی های توحیدیشان شدم خداروشکر میکنم بابت وجود استاد عباسمنش عزیز و مریم بانوی زیبا

      و تمام دوستان توحیدی سایت عباسمنش

      آقای امیری براتون قلبی سرشار از آرامش و عشق فراوان از خداوند آرزومندم (:

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم یاسمن خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه.

        خیلی هدایتی هدایت شدم به این فایل پیشنهادی روی صفحه اصلی سایت و به کامنت خودم و به کامنت شما. تعجب میکنم از شهریور تا حالا من کامنت شما رو با اینکه خونده بودم ولی امتیاز نداده بودم و پاسخ ننوشته بودم.

        شاید بقول سیاسیون در این مقطع حساس کنونی که هستم آمادگی بهتری برای دریافت این آگاهی ها رو داشتم.

        از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر تجربیات تون و چقدر برام جالب بود شباهتهای داستان هدایت مون. الان که دارم مجدداً روی دوازده قدم کار میکنم و همینطور روی عزت نفس و دارم از پس سالها عادتها و باورهای غلط خودمو مثل یک ناشناخته کشف میکنم، تازه مجالی بهتر پیدا کردم که به این جنس صحبت‌ها فکر کنم و ذهنم بتونه باور کنه که میشه. من قرار نیست برای محقق شدن یه موضوعی بیل و کلنگ بزنم ، جهان هستی برام به سادگی انجامش میده. چطوریش به من ربطی نداره. به خداوند ربط داره. ولی ذهن ما چون وارد فاز چطوری میشه از نیافتن پاسخ برامون جهنم میسازه.

        از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر بیان این تجربیات مخصوصاً در مورد روابط که پاشنه آشیل منم هست‌ و دارم برای بهبود خودم تلاش میکنم که برطرفش کنم.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز

    سلام از مازندران زیبا به فلوریدای زیبا

    استاد ممنونم بابت اموزش هات

    امروز یاد گرفتم که اگه یه مساله رو حل میکنم چه اعتماد به نفسی میگیرم

    و اگه توانم رو ببرم بالا و خود باوریم رو ببرم بالا و گوش بسپرم به هدایت الله و با شجاعت به الهاماتم عمل کنم چیزهایی که همیشه برام‌نشدنی بود شدنی میشن و چقدررررر من بزرگ میشم بعد از حل اونا

    من ذهنم هنوز پول سازی و توانایی پول سازی رو باور نکرده

    با این که خوب کار میکنم

    ارزش خلق میکنم درست کارم

    انگیزه و روحیه بالایی دارم

    و هرکاری که لازم باشه رو میکنم

    اما هنوز ذهنم نپذیرفته که میتونه بی نهایت پول بسازه

    اما

    اما

    اما اوضاع همیشه اینجوری نمیمونه

    من کم کم یادش میدم

    و اون چاره ایی نداره جز اینکه بپذیره.

    موضوع اول که ازین فایل دریافت کردم

    اینه که

    3قانون مهم جهان

    1 همه چیز از انرژی تشکیل شده

    2 این انرژی هوشمنده

    3 این انرژی از بین‌نمیره از شکلی به شکل دیگه در میاد

    .

    .

    .

    من میخوام این انرژی رو دستکاری کنم طبق دلخواه خودم بهش شکل بدم

    اون چیزی که من الان در زندگیم هست در واقع شکلیه که من قبلا به این انرژی دادم

    حالا یا اگاهانه

    یا نا اگاهانه

    اگه چاقویی تو دستمه و دارم خودزنی میکنم خودم ساختمش

    اگه بیلی تو دستمه دارم باغم رو اباد میکنم خودم ساختمش

    همه چیز خودمم

    من به زندگیم شکل دارم

    یک شکل نادلخواه

    اما الان میخوام بهش شکل دلخوام رو بدم

    ثروت یه انرژیه

    ادم های دیگه انرژی اند

    اون قایق تفریحی که میخوام یه انرژی

    اون ملک هایی که میخوام بخرم همشون از جنس انرژی هستن

    و کار من اینه که با اون انرژی ها هم فرکانس بشم

    من باید برم تو فرکانس اونا

    اونا انرژی شون ثابته

    منم که میتونم انرژی مو تغییر بدم

    حساب بانکی میلیارد دلاری انرژیش ثابته

    و تو یه موج خاصیه

    منم که میتونم برم روی اون موج

    من باید پله پله فرکانسم رو ببرم روی فرکانسی که مد نظرم هست و طبق قانون اصلی جهان من وقتی با خاسته هام هم فرکانس بشم بهشون وصل میشم

    من قربانی نیستم

    کسی به زور به من نگفته توی فرکانس فقر

    یا بیماری

    یا بدبختی قرار بگیرم

    کسی اسلحه نزاشته رو پیشونیم که به روش خاصی فکر کنم

    من آزادم که فرکانسم رو خودم تعیین کنم

    من مختارم که برم بالا یا برم پایین

    حالا چرا بالا رفتن سخت به نظر میاد

    و پایین رفتن راحت

    چون من چیزهایی که تو مخم هست و ادرس هایی که میدن فقط رو به پایینه

    و نقشه های بالا شهر رو هنوز رو جی پی اس مخم بارگذاری نکردم پس اون بلد نیس که منو ببره

    اون تغصیری نداره

    مغز یه رباته و فقط دستوراتی که بهش داده شده رو اجرا میکنه

    من صاحب اون ربات هستم

    من باید بهش برنامه و ادرس جدید بدم

    تو این یه سالی که اومدم توی سایت تونستم دو یا سه تا ادرس جدید رو روش نصب کنم اما هنوز در برابر اون هزاران ادرس غلط این دوسه تا هیچی نیستن

    اما میشه با همین دوسه تا وار رو پیش ببرم اگه سکان دست خودم باشه اگه سکان رو رها نکنم

    به قول استاد باید این روزها خارپشت باشم اگه یه باور درست دارم همونو بگیرم برم جلو بقیه اش درست میشه

    موضوع بعدی که میخوام بگم.

    خنده و شادی

    مهم ترین فاکتوره برای اینکه بفهمم تو چه کانالی هستم

    میزان خنده و شادی تعیین کننده اینه که من روزانه دارم بالا میرم یا پایین

    چون در کانال های پایین به شدت میزان خنده و شادی کم میشه

    و در کانال های بالاتر افزایش پیدا میکنه

    من تقریبا در روز 1 ساعت شادم

    یعنی اگه زمان هایی که میخندم و خوشحالم رو جمع بزنم میشه یک ساعت

    خب جهان هستی از من چی داره دریافت میکنه؟

    حالا اگه 1 ساعت بشه 10 ساعت در روز

    اون وقت جهان‌ از من چی دریافت میکنه؟

    خود ذهن من هنگ میکنه

    میگه چه اتفاقی افتاده این‌چرا انقدر خوشحاله امروز؟

    حتما یه خبر خوبی شنیده

    حتما یه گشایشی چیزی رخ داده

    و ذهن باور میکنه

    و وقتی ذهن خنده های منو ببینه

    اونم‌میخنده

    و وقتی اون بخنده

    جهان فردا برام شرایطی رو رقم میزنه که خنده و شادی بیشتر برام رقم بخوره

    این کاریه که انرژی انجام میده ساز کار جهان همینه

    در مورد غم و ناراحتی هم همین موضوع صدق میکنه

    من باید ساعاتی که شاد و خندان و رقصان هستم رو افزایش بدم

    و برای اینکه شاد باشم احتیاج دارم به چی؟

    احتیاج دارم به باور های درست

    و ازونجایی که باور های غلط در من بیشتر هستن

    و باور های درست کمتر

    من باید با همون یکی دوتا باوری که دارم اللحساب خودم رو روی موج شادی نگه دارم تا

    بتونم انرژی رو دستکاری کنم

    اگه حتی یه باور درست دارم

    مثلا اینکه خدا منو دوست داره

    اگه از بین هزاران باور غلط همین یه باور درست رو داشته باشم میتونم با فکر کردن از زوایای مختلف به این باور خودم رو شاد نگه دارم

    و وقتی شادم

    شادیه واقعی ها

    نه شادیه که شبش بشینم حساب کنم خب من امروز شاد بودم چرا اتفاق های خوب نیافتاد چرا ی کیف دلار پیدا نکردم

    شادی واقعی

    شادی هست که من ازین لحظه لذت کامل ببرم

    وقتی دارم کامنت مینویسم لذت ببرم

    با لبخند بنویسم

    شادیه واقعی بدون توقع پاداش باید باشه

    چون خود شادی در واقع پاداشه

    وقتی شادی واقعی درونم رخ بده

    جهان روبه سمت من میکنه

    جهان به من توجه میکنه

    من با شادی واقعی به جهان اعلام میکنم که راضی هستم

    و رضایت من باعث رضایت مندی بیشترم میشه

    چون انرژی های رو به سمت خودم سرازیر میکنم که از جنس رضایته

    من وقتی شادم

    جهان نگاه میکنه

    و این پرسش در جهان‌مطرح میشه که این موجودی که داره فرکانس شادی میفرسته کیه؟

    چرا خوشحاله؟

    چی داره؟

    چرا سپاسگذاره؟

    و به این صورت من کانون توجه تمام جهان میشم

    من با ارسال درست فرکانس شادی

    به جهان اعلام میکنم‌که

    شادی بیشتر میخوام

    من شادی رو تحسین میکنم

    و هرچیزی که شادی بیشتر به همراه داره رو برام بفرستید.

    استاد از شما یاد گرفتم که

    من خالق شرایط خودم هستم

    چون‌من توانا هستم در ارسال فرکانس

    و فرکانس من به من برمیگرده

    استاد ازت ممنونم هرچی بلدم از شما یاد گرفتم

    هر روز زیر فایل های مختلف کامنت میزارم چون درکم از قوانین بیشتر بشه

    چون وقتی دارم مینویسم مغز من همینجاست و داره به این چیزا فکر میکنه

    و باور هام درست میشن

    بدرود استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      عمران نوری گفته:
      مدت عضویت: 1982 روز

      سلام صالح عزیز

      پسر عجب کامنتی نوشتی

      تک تک کلمات و جملاتی که برامون نوشتی عین طلا بودن من داشتم کیف میکردم

      تو خوندنت کامنتت اینقدر لذت میبردم و غرق شده بودم اصلا نفهمیدم کی رسیدم به اخر کامنت

      ای کاش بیشتر می‌نوشتی

      چقدر عالی موضوع انرژی و فرکانس رو باز کردی که هر چیزی تو جهان اطراف ما وجود داره یه انرژی که از شکلی به شکل دیگه درمیاد

      و این نیست که این انرژی از بین بره یا تازه تولید شده باشه

      چیزی که دقیقا من هنوز هنوز تو درکش مشکل دارم

      وقتی تو زندگیم اتفاقی برام رخ میده هنوز ذهن من نمیتونه باور کنه که این اتفاق رو من خلق کردم و با انرژی که من با افکار و باورهام به جهان ارسال کردم باعث شدم اون اتفاقه ایجاد بشه

      برای همین بیشتر مواقع فکر میکنم

      خوب این اتفاقه باید الان رخ میداده بمن ربط نداره

      مثلا من خیلی به اسب و اسب سواری علاقه دارم و همیشه تو تجسماتم اینو می‌بینم که یه روزی میرسه من یه خونه کلبه چوبی خیلی زیبا دارم تو دل طبیعت کنار جنگل و رودخانه که منظره زیبا از کوههای پوشیده از جنگل و برف هم روبرومه و صدای پرنده صدای رودخانه اب می‌شنوم هوا معتدل نه گرم نه سرد یه نسیم خنک به صورتت میزنه با بوی گلهای زیبا که تو خدا در شده ( مثل بوی بهار نارنج که الان تو شما پر ) میاد ادم دیوانه میکنه و تو این خونه تو باغ بزرگ بالای 10 هکتار هست دارم زندگی میکنم و عشق میکنم

      درست مثل استاد اسب و گوسفند هم دارم که همین جوری توش رها هستند و من میرم اسب خوشگلم رو زین میکنم و میرم باهاش طبیعتگری و کلی باهاش لذت میبرم

      خلاصه این تجسمات رو همیشه تو ذهنم دارم

      و بعد دیروز با ماشین داشتیم با خانواده‌ام میرفتم دیدم از پارک نزدیک خونه‌مون رد میشدیم سه تا اسب دیدیم که یکی از اسب‌ها کره هم داشت اقا ما ناخوداگاه جذبش شدیم و رفتیم پایین تماشا کنیم و بعد یهویی نمیدونم چی شد من دیدم سوار اسب هستم و دارم اسب سواری میکنم اون هم تنهایی بدون اینکه اموزش دیده باشم برای اولین بار

      خدایا اون صحنه رو میگی

      انگار من تو بهشت بودم همون لحظه به همسرم گفتم ببین چقدر زود من به خواسته‌ام رسیدم و این نعمت بمن داده شد خلاصه جات خالی کلی حال کردم

      خلاصه اینکه ما اینقدر درگیر اتفاقات روزمره میشیم فکر میکنیم این اتفاقات تصادفی بوده و مثلا چه من می‌بودم چه نمی‌بودم اون اسب باید اونجا می‌بود ربطی بمن نداشت

      ولی بقول قران ما فراموشکاریم و ذهن بسیار چموشی داریم که سریع میخواد افکار و باورهای ما رو محدود کنه

      برای همین این اتفاقات رو باید بارها بارها بیاد بیاریم مخصوصا این جمله طلایی که شما دوست من صالح عزیز گفتید

      که انرژی از بین نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه درمیاد

      و این ما هستیم تو جهان اطرافمون داریم انرژی رو شکل میدیم

      حالا این انرژی میتونه پول باشه ، ماشین باشه ، مشتری باشه و حتی ادمهای اطراف ما باشه

      پس اگر ما بتونم درکم رو با قانون و سیستمی بودن جهان هستی بیشتر کنیم بهتر میتونیم ازش استفاده کنیم

      نکته بعدی که من از صحبتهای شما کلی ایده گرفتم این بیام حال دلمون رو خوب نگه داریم و شاد باشیم و بخندیم

      و اگر در روز بتونم زمان خنده و شادی بیشتری رو در درون خودمون ایجاد کنیم

      خود به خود داریم به جهان اعلام میکنیم ما حال خیلی خوبی داریم و از لحاظ فرکانسی تو مدار بالایی قرار داریم

      و طبق قانون

      احساس خوب = اتفاقات خوب

      پس باید سعی کنیم با همون تعداد باورهای قدرتمند کننده‌ای که تونستیم برای خودمون بسازیم سکان افسار ذهنمون رو تو دست بگیریم تا میتونیم تو مسیر درست باشیم تا مدت زمان بیشتری بتونیم احساس خوبی داشته باشیم تا ارام ارام در مدار بالاتر قرار بگیریم تا با ذهنیت درست فرکانس باکیفیت‌تری به جهان ارسال کنیم و این انرژی رو تبدیل کنیم به نعمت و اتفاقات دلخواه بیشتر در جهان اطرافمون

      عاشقتم صالح عزیز

      خدا خیرت بده این کامنت دوست داشتنی رو نوشتی که من به وجد بیام و این کامنت رو بنویسم

      که هم مروری بشه برای درک بهتر قانون و هم تشکری ویژه کرده باشم از انتقال این انرژی به بنده

      انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا ، شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

      فعلا

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        صالح گفته:
        مدت عضویت: 1241 روز

        سلام به عمران خان عزیزم

        ممنونم از توجهی که کردی و زمانی که گذاشتی برای پاسخ دادن به من

        از داشتن دوستای خوبی مثل شما خوشحالم

        دوستانی که حرف همو میفهمیم

        جهان مارو اینجا دور هم جمع کرد چون ما این خاسته رو داشتیم

        ما طالب یاد گرفتن بودیم و جهان پاسخ داد

        ما خاهان نعمت و ثروت بودیم و جهان پاسخ داد

        ما دوستان حقیقی و درجه یک خاستیم و جهان پاسخ داد

        ما ثروت و نعمت و همه چیزای خوب میخوایم

        و کار جهان پاسخ دادن به درخاست های ماست

        چه من چه شما و چه هرکدوم از شاگرد های استاد هر درخواستی داشته باشیم جهان فقط یک جواب بهش میده

        و اون جواب

        چشم هست

        ایشالا سوت زنان تکاملت رو طی کنی و رویاهات رو که یه مزرعه 10 هکتاری هست در همسایگی زمین استاد تو فلوریدا بخری و دوستاتو دعوت کنی استاد و خانوم شایسته و بقیه اعضای درجه یک سایت هم باشن دور هم کباب دعوتموم کنی و همگی جشن پیروزی بگیریم و از موفقیت هامون بگیم اشک شوق بریزیم و سپاس خداوند رو بجا بیاریم به خاطر این جهان قانون مند و دقیقش

        منم از شما دوست خوبم تشکر میکنم

        باعث شدی برم کامنتم رو بخونم دوباره

        منم همیشه کامنت های شمارو دنبال میکنم

        به امید دیدار به زودی

        بدرود عمران عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1504 روز

      سلام به آقا صالح عزیز

      کامنت شما سرشار از جملات زیبا بود خیلی حس عجیبی به نوشته شما پیدا کردم مخصوصا اونجا که نوشتید مغز ما یک ربات است و فقط دستوراتی که ما بهش میدیم رو اجرا میکنه و من صاحب اون رباتم و من بهش برنامه و دستور میدم خیلی تاثیر گذار بود برام

      خدایا هزاران بار شکرت برای وجود انسانهای دانایی مانند آقا صالح عزیز

      آقا صالح عزیز به خاطر این جمله ی زیباتون ازتون سپاسگزارم

      و اینکه گفتید ذهنتون هنوز باور پولسازی رو باور نداره باید بگم من هم قبلا اینجوری بودم ولی اومدم از جملات تاکیدی استفاده میکردم اولش جملات تاکیدی رو باور نمیکردم ولی هی ادامه دادم و نشانه هایی میومد پولهایی برام واریز میشد کلاس های خصوصی برام جور میشد که قبلا نبود و الان واقعا دیگه برای ذهنم باور پذیر شده

      امیدوارم شما بتونید با جملات تاکیدیبه این باور برسید

      باز هم به خاطر وجود ارزشمندتون و کامنت زیباتون ازتون سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        صالح گفته:
        مدت عضویت: 1241 روز

        سلام به دوست عزیزم

        ممنونم از راهنمایی دقیقت

        منم وقتی جملات تاکیدی میگم انگار دارم بدون حس این کلمات رو میگم اما وقتی میبینم بقیه دوستان میگن راه همینه و نتیجه گرفتن و تونستن برای ذهنشون باور پذیر کنن

        منم انجامش میدم و با عشق انجامش میدم

        ممنونم از شما

        ممنونم که وقت گذاشتی و به من روحیه دادی

        از خدا میخوام مارو به مسیری که نعمت های بیشماری در اون مسیر هست هدایت کنه

        به امید موفقیت برای همه بچه هایی که جدی جدی روی خودشون کار میکنن

        و به امید اینکه یهروز دور هم جمع بشیم و از پیروزی هامون برای استاد تعریف کنیم

        بدرود دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سمیرا عبدالهی حسن گفته:
    مدت عضویت: 949 روز

    سلام به استادعباسمنش ارجمند وخانم شایسته گرامی

    امروزکه ازخواب بیدارشدم،اولین کاری که کردم واردسایت شدم واین فایل ارزشمندرودیدم، میخواستم برم دنبال نشانه ی امروزم ولی یه حسی بهم گفت این همون نشانه امروزته،ببینش،

    وقتی دیدم وحرفاتون روتوی اون فضای رویایی که بادستان پرمهرمریم جون فیلمبرداری شده بودروشنیدم وازدیدن اون دریاچه وپل چوبی وخونه روی آبتون لذت بردم وتشکرکردم ازروح الهی شماومریم جون،ودوباره خواسته های شیرینم یکی یکی توذهنم تداعی شدن،توی همین حال وهوابودم که همون حس بهم گفت امروزروزیه که باید کامنت بگذاری ولیستی ازمسائلی که توزندگی تونستی حل کنی رویکی یکی بنویسی،چون تکراراونهاتوی ذهنم حالم روعالی تروعالی ترمیکنه

    1رابطه عاطفی مناسبی باخانواده همسرم نداشتم وهمش توتنهاییم به حرفهایی که بهم زده بودن فکرمیکردم ودرواقع نشخوار ذهنی داشتم ویک روزبه خودم اومدم وگفتم سمیرای عزیزم ازاین جریان چندروز گذشته وتوهنوزفراموشش نکردی،الان اونادارن دورهم کیف میکنن وخوش میگذرونن ولی تونشستی توخونه وآشغالو روبغل گرفتی ومدام داری بوش میکنی ومیگی چقدربوی بدی دارن،ازهمون روزتصمیم گرفتم هراتفاقی افتادهمونجاچالش کنم و دیگه بهش فکرنکنم،وقاطعانه به تصمیمم عمل کردم،به خودم گفتم،اگرخواستی فکرکنی به خوبیهاشون فکرکن،این باعث شدبعدازمدت کوتاهی رابطم باخانواده همسرم اونقدرعالی بشه که همشون هرجاکه میخوان برن میگن بایدسمیراهم بیادچون باهاش خوش میگذره بهمون،اونقدرمحترمانه وبامحبت باهام صحبت میکنن که انگاراون افرادرفتن ویه عده دیگه اومدن جایگزین اونهاشدن،شرایط جوری عوض شدکه مادرشوهرم تویه مهمونی رفته بودپیش مادرم وازش تشکرکرده بودبابت داشتن دختری مثل من که حالاباافتخارعروس اونهابودم،همیشه توروی خودم میگه من خیلی خیلی دوستت دارم،این اتفاق توزندگیم اونقدربهم اعتمادبه نفس دادکه باورتون نمیشه،خیلی حالم عالی ترشده ومن شکرگذارخالقم هستم

    2هروقت می رفتم خونه پدرم، مامانم همیشه ازبدیهاونقاط منفی من وهمسرم صحبت میکردواسم ارزش قائل نبود،یه باوری که پسراارزشمندتراز دختراهستن همیشه توحرفاش موج میزدوداداشام روبه من ترجیح میداد،مدتی بودکه من ازخانوادم فاصله گرفته بودم فقط به خاطررفتارمادرم،ولی یک روزبه خودم گفتم اگریه جایی خرابه تونگاش نکن روت وبرگردون وهمین کاروکردم،ازاون روزبه حرفهای مامانم که درباره نقاط منفی خودم بودبی توجه شدم باهاش بحث نکردم،غرنزدم وکاملابی تفاوت،انگارنه انگار،ازاین جریانات مدتی گذشته وحالاوقتی میرم پیش مامانم جزخوبیهاازهیچی صحبت نمیکنه،اگر هم مابین کلامش حرفی روناخواسته بگه چون من هیچ واکنشی نشون نمیدم خودش اون مطلب روقطع میکنه وادامه نمیده،حالاوقتی پیش مامانم هستم حسم عالیه احساس خوبی دارم واین احساس خوب بهم حس اعتمادبه نفس میده وشادهستم

    3همسرم باکارکردن من مخالف بود،اگرحوصله داشت میگفت بروسرکارولی اگرحوصله نداشت وازچیزی ناراحت بودمیگفت نیازی نمیبینم بری سرکار،این دم دمی بودن همسرم خیلی منواذیت میکرد،یک روزتصمیم گرفتم وبهش گفتم من همینم بااین اخلاق خوب،بااین درآمدوشغل،بااین عشقی که نسبت به شمادارم،اگرمنوبااین شرایط میپذیری من کنارتم،درغیراین صورت من دیگه نیستم،دیگه حال وحوصله باهرسازتورقصیدن روندارم،من سازوآهنگ خودم رودوست دارم وازش لذت میبرم ،بعدسکوت کردوهیچی نگفت،اون آخرین باری بودکه همسرم درموردرفتن یانرفتن سرکارم چیزی بگه یاحرفی بزنه،الان که خودم تصمیم میگیرم که برم سرکاریایه روزایی حوصله ندارم و نرم سرکار،خیلی حالم خوبه ،خیلی احساس خوبی دارم،ازاینکه مسائلی که توی روابطم پیش اومده روخودم حل کردم خیلی احساس خوبی دارم،خیلی عزت نفسم بالارفته

    4پسر15ساله ای دارم که توسن نوجوانیه،همیشه واسه خودش ارزش قائله هردوهفته یکبارمیره آرایشگاه ،من همش به خودم میگفتم آخه این چرااینهمه پول روهدرمیده چراپس اندازنمیکنه،تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم،دیشب ازش پرسیدم بهم گفت مامان گلم من دوست دارم همیشه تمیزومرتب باشم لباس خوب بپوشم موهام مرتب باشه,لایف استایلم خوب باشه زیباصحبت کنم،آرامش داشته باشم،خدایی که منوآفریده قطعاکارم رواوکی میکنه روزی منومیده،چون اون دوست داره من شادباشم،پولداربودن هم منو شادترمیکنه،من فقط پرسیدم چراپولات روپس اندازنمیکنی،ولی انگارخودخدااززبان پسر15ساله ام باهام حرف زدکه اگرتوثروتمندبشی شادتری ،لایف استایلت اگرخوب باشه حالت بهتره حست خوبه وشادتری وآرامش داری،ناخوداگاهدبغلش کردم وهیچی نگفتم،ازاینکه تونستم باحال خوب باپسرم صحبت کنم وخداهم جواب منوداد،خیلی خیلی خوشحالم واحساس خوبی دارم

    5دررابطه بابحث ثروت وبحث مالی،باورهای منفی زیادی دارم،اینکه شغلم روعوض کنم،مشتری کمه،محصولم ایده آل نیست ،درآمدمردم کمه،حس خوبی به شغلم ندارم،میخوام این مسئله روهم خودم حل کنم،به خودم دوماه وقت دادم تاآخرخرداد1402،اباید شرایطم روارتقابدم باتغییرباورهام درآمدم روسه برابرکنم وبه خودم ثابت کنم که این مسئله روهم میتونم حل کنم مثل،مسائل قبلی،تاعزت نفسم ارتقابدم واعتمادبنفسم بیشتربشه،تاحالم عالی تروعالی تربشه

    هفته گذشته یک فایل رایگان شماروبه صورت تصادفی گوش دادم روزتولدتون بود،تواون فایل گفتین امسال یه جوردیگه باش ببین پاشنه آشیلت کجاست حلش کن ،منم سالم رونامگذاری کردم ،سال ساختن عزت نفس سمیرای عزیزم،سال افزایش اعتمادبنفس سمیراجانم،این روزهاتمام سعیم رومیکنم که امروزیک پله ازدیروزبهتربشم

    راستی استاددیروزیه کاربایه درآمدخوب بهم پیشنهادشد،ولی کاری نیست عشقم باشه بنابراین دوباره تعهدم رویادآوری کردم وبه خودم گفتم دوماه توهمین شغلت بمون وباتمام خودت توش تلاش کن،اگرلازم بشه شغلت روعوض کنی منتظرآگاهی وهدایت الله باش،عجله نکن،کم کاری هم نکن،

    به امیدروزی که بیام ودوباره براتون کامنت بذارم بابت حل شدن مسئله شغلی ومالی ام

    این چندتا ازمسائلی بودکه توزندگیم تونستم حلش کنم وخداروشاکرم بابت زنده بودنم،نفس کشیدنم،توکل کردنم،سپردن خودم به اون که آفرینندمه،هرروزکه بیدارمیشم اول بابت نعمت بیداری مجددوبعدبه خاطرسپردن خودم به خدای خودم حسم عالی میشه اعتمادبنفسم فوران میکنه،ومیرم پیاده روی دیگه احساسات خوب دروجودم به جوش میادطوری که دوست دارم توکوچه پس کوچه های محلمون که این وقت صبح همه خوابن وکسی بیرون نیست دلم میخواد جییییییغ بزنم وبگم خدایامرسی خدایاشکرت،ولی خودم روکنترل میکنم وبااین حال اون شورهیجان تودرونم باعث میشه ناخودآگاه سرعتم بالابره وتندترقدم بردارم،بازدوباره میگم خدایاشکرت که خودم روسپردم به توومسئولیتهام سبک ترشدن

    سپاسگذارتک تک لحظه هایی هستم که توسایت شمازمانم روسپری میکنم وباعشق وشادی وحال خوب سریالهاتون رومیبینم وفایلهاتون روگوش میدم وسپاسگذارتک تک کلماتی هستم که ازحنجره طلایی شماخارج میشه وباعث هدایت و رشدمن میشه

    درآغوش خالق یکتا ثروتمندترین وارزشمندترین بمانیدزوج دوست داشتنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام بر خواهر گلم سمیرای عزیز ، خدایا شکرت که اینقدر روی عزت نفستون کار کردید و خالق شرایط خودتون شدید ،و دارید اینقدر با خودت راحت و صمیمی میشید.که آدم لذت میبره، پس مشخصه روی خودتون دارید کار میکنید .همین حال و همین حس خوب و همین شکر گزاری ها ، باعث میشه هدایت شید به مسیر های رویایی… باقدرت و تمرکز بیشتر ادامه بدید ، قطعا پیروزی نزدیکه … هر کجای دنیا هستید موفق و پیروز باشید و زندگی به کامتون باشه. منم اول راهم و خوشحال به جمع این خانواده پیوستم. درپناه ایزد منان باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    تحسین میکنم این حد از زیبایی و فراوانی جاری و بینهایت خداوند رو در پارادایس باشکوه این زیباییها رو هربار که نشون میدید بیشتر و بیشتر شده خدایا شکرت

    موارد اساسی و نکات کلیدی این فایل چیست ؟

    یک اصل مهم که تاثیر مهمی در کل مسیر موفقیت در همه ابعاد زندگی داره اینه که تو انتخاب میکنی خالق شرایط باشی یا قربانی شرایط

    افراد به دو دسته تقسیم بندی میشند افرادی که خودشون رو خالق زندگیشون میدونند و باااااور دارند که توانایی حل مسئله رو تو هر زمینه ای از زندگی خودشون در زمینه مالی، سلامتی، روابط عاطفی رو دارند و افکار و باورهاشون رو بررسی می‌کنند ریشه اصلی مسائل رو درک و به راهکار درست هدایت و عمل می‌کنند و بهبود میدند

    افرادی که خودشون رو برگی در باد میدونند و هیچ مسئولیتی در قبال مسائل مالی و سلامتی ،روابط عاطفی خودشون قبول نمی‌کنند و همیشه یه عاملی بیرونی رو مقصر مسائل خودش میدونه و اونها رو سرزنش میکنه و خودش رو قربانی میدونند

    راه حل مسائل بعد از پذیرش اینکه من خالق زندگی خودم هستم با تغییر در نگرشت، با تغییر شخصیت، اعتماد به نفس ،کنترل ذهن ، توجه کردن به نکات مثبت ،با باورهای درست کاملا ساده و راحت قابل حل میشه

    افرادی که خودشون رو قربانی مسائل میدونند میگن عوامل بیرونی مسئله داره و من قادر به تغییر اون نیستم و از حل مسئله خودش فرار میکنه

    هر مسئله ای پیش میاد آگاهانه یا ناآگاهانه وارد زندگی ما شده با افکار و باورها و رفتارها و عادت‌های خودم میتونم به اون اتفاق شکل بدم این مسئله رو میتونم حل کنم یا ناتوان ببینم و قربانی شرایط بدونم

    من باید توانایی خودم رو باورکنم توانایی خالق زندگی خودم بودن رو باور کنم که توانایی حل مسئله و کنترل زندگی خودم رو دارم

    هر مسئله ای پیش میاد با قدرت بگم اون مسئله چیه بیام حلش کنم وقتی تصمیم میگیری حلش کنی به راه حل هدایت میشی

    این جهان مادی هیچ وقت بدون مسئله نیست هربار یه مسئله ای هست که با هربار حل کردن و بهبودی ایجاد کردن رشد و گسترش ایجاد میشه به اندازه ای که مسائل رو حل میکنی تو بزرگتر ،قوی‌تر و رشد یافته تر میشی

    با حل مسائل خودباوری ،خدا باوری اعتمادبه نفس ،عزت نفس ،باور لیاقت و توحیدی تو بیشتر میشه

    کدامیک از موارد به من کمک بیشتری کرده ؟

    باور اینکه من خالق زندگی خودم هستم و تمام مسئولیت زندگیم رو در همه جنبه های موفقیت رو به عهده گرفتم و تلاش کردم تا با بهبود شخصیت وباورها و افکار و باورهای توحیدی و خودباوری به راه حل هدایت بشم و از مسائل بزرگتر بشم

    چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارم ؟

    تو این شرایط(آسمانی شدن پدر و مادرم)که من و خواهرم به تنهایی با هم زندگی می‌کنیم، از دیگر اعضای خانواده به ما گفتند اگر کاری دارید به ما بگید هر نیازی دارید بگید ما مسولیت شما رو به عهده میگیریم ،من و خواهرم با اعتماد به نفس بالا با خودباوری و توانایی که در وجود خودمون می‌بینیم که این توانایی از ما نیست از خدای درونمون هست، بنابراین خیلی قدرتمند و ارزشمند هست گفتیم کوچکترین مسولیتی از ما بر عهده شما نیست ما کاملا مسولیت زندگی خودمون رو به عهده میگیریم و تو این مدتی که ما تنها هستیم هرروز با هدایت‌های الهی بهبودی و تغییرات عالی تو مدیریت خونه و تغییر دکور و بهبودی بیشتر ایجاد کردیم تکاملی و آروم آروم هرروز یه کاری رو انجام دادیم از هرس درختهای حیاط تا تعویض لامپ سوخته سر در حیاط و درست کردن لوله آب زیر ظرف شویی و تمیزی که ایجاد کردیم و هیچ کدوم از مسائل رو بدون راه حل نزاشتیم و چقدر هدایت‌های خداوند رو در مسیر به راه حلهای ساده دریافت کردیم و این احساس خوب از حل مسئله اعتماد به نفس و خودباوری و خداباوری که هرلحظه هدایت میکنه و باورکردن توانایی، ترس و نگرانی رو از ما گرفته

    برنامه شخصی من برای اجرای این مورد اساسی در عمل چیست؟

    بهبود دائمی در همه زمینه های زندگی با تقویت باور اینکه من خالق زندگی خودم هستم و مسولیت صددرصد زندگی خودم رو به عهده بگیرم باورهای قدرتمند و توحیدی داشته باشم و با هربار حل مسئله اعتماد به نفس بالا در من ایجاد بشه و به همون نسبت شرایط زندگی من بهتر و بهتر بشه

    خداروشکر لایق دیدن و نوشتن برای این فایل تاثیر گزار بودم،و در این مسیر بهتر شدن از آموزه های شما با افتخار استفاده میکنم،خدارو شاکرم

    عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      ای قلم من بنویس و با تمام احساسم بنویس ، سلام بر خواهر گل و فوق‌العععععاده و بی نظیرم، که هرچه ازتون بگم کم گفتم ،کامنت های زیادی ازتون مطالعه کردم ، ولی به دلایلی، تازه عضو سایت شدم .بابت این همه ،آگاهی و در کتون از قوانین ، که در اختیار ما قرار میدید واقعا ازتون سپاسگزارم، و خدا وند منان را شکر میکنم به خاطر وجود شما و فعالیت تون توی این سایت بی نهایت …براتون بهترین ها رو آرزو مندم .ان شالله در کنار خواهر تون روزهای خوبی رو سپری کنید .در پناه خداوند متعال باشید .از اینکه وقت گرانبها تون رو به ما دادید ازتون مودبانه تشکر میکنم .و منتظر کامنت های قشنگ و تاثیر گذارتون هستیم.توضیح کلامی ندارم .سایتون برقرار و مستدام باد .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    سلام دوستان

    تشنه نوشتن این کامنت هستم .وای که دارم دیوانه میشم از این همزمانی ها.

    میخام خالق شرایط یا قربانی شرایط رو چیزی که یک ربع قبل از اینکه فایل رو ببینم داشتم راجبش فکر میکردم رو بگم وبعد که آمد دیدم فایل هم دقیقا همین موضوع ومن دارم دیوانه میشم از این همه هدایت.موضوع از این قرار که دیشب با موتور خوردم زمین و دسته گاز موتورم شکست.خیلی سر حوصله ظهر رفتم تعمیرگاه که درستش کنم .موقعی رسیدم تعمیرکار یه آدم ناامید و همیشه آهنگ غمگین می‌گذاشت و یکی از فامیل هامون رو دیدم اونجا که سرگردون و داغون بودنش ومن یادم در گذشته که میرفتم اونجا خصوصا که هوا هم ابری بود،یادم ناامید بودم و سیر از دنیا و کلا دپرس و مینالیدم از اوضاع بدم و هم مدار میشدم با آدم های بدبخت و بی چاره ولی تفاوت این دفعه ام این بود که هم زمان که اونجا بودم فایل جلسه دو عشق و مودت رو داشتم گوش می کردم در مورد دیده ها و شنیده ها که چطور پیش فرض های داغون ما رو به مسیرهای بد هدایت کردند،خلاصه این دفعه واقعا خودم رو خالق شرایط می دیدم و به انتخاب خودم افتخار میکنم که من حال خوبم دست خودم و من قربانی شرایط نیستم و اون اعتماد به نفس که بابا من مهم ترین مسائل زندگی ام که تو رویا فکر نمی کردم جواب داشته باشن و مثل سرنوشت نامعلوم پذیرفته بودم رو حل کردم این که دیگه یه خرابی موتور.کسایی که دوره حل مسائل رو کار میکنم می‌دونن چی میگم.

    لپ کلام من مسیر اصلی حرکتم در این دنیا رو یاد گرفتم و با درک العانم از مدارها که استاد آب پاکی رو ریخت روی دستمون.فقط دنبال نتایج خودمم و نقش هدایت دیگران هم دست من نیست.اون ها توی مدارش باشن.در زمان مناسب در مکان مناسب هدایت ها به سمتشون میاد و آگاه میشن.

    وسلام فقط لذت ببریم از این مسیر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    سلام به استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی

    ما هر کدوم این جمله ها رو هزاران بار شنیدیم:

    کاش دیپلم بگیرم، سربازی برم، امتحانات تموم بشه و راحت بشم… ماها از بچگی توانایی حل مسئله برامون ارزش نبوده راحتی و مشکل نداشتن معیار کاذب خوشبختی اکثر آدمای معمولیه… وقتیم که چالش پیش میاد دلمون میخواد یکی سکانس آخر ماجرارو نشونمون بده جسارت و شجاعت کافی نداریم….

    یا به قول استاد در جلسه آخر قدم چهارم اگه درست یادم مونده باشه که جلسه ای بود در مورد مدار آسانی ها و مدار سختی ها اون چیزی که فک میکنیم حل مسئلس در واقع یه تلاشیه با حس سنگین و سیاه که بازم فقط میخوایم تموم بشه بعد یه دفعه چشم باز میکنیم می‌بینیم کلا زندگیمون تموم شده و عزرائیل جلومون ایستاده…

    من یه کار پژوهشی انجام دادم راجع به افراد سالمند یکی از روش های تمرینی ورزشی سخت و پیچیده رو مقایسه کردم با یه روش آسون و یکم تغییرش دادم و در پایان توضیح دادم که لازم نیست بریم سراغ اون روش سخته با زحمت و انرژی کمتر مربی و سالمند میشه همون نتیجه رو گرفت و خب با اینکه من یه تغییر بسیار ساده ایجاد کردم نتیجه عالی بود و خود صاحب اون روش تمرینی ساده با این که چند برابر بیشتر من سواد داره و استاد تمامِ قبلا به ذهنش نرسیده بود و کلی خوشش اومد و منو تشویق کرد. از طرفی این سالمندانی که باهاشون کار میکنم خیلی به من کمک می‌کنند تا قوانین و دوره ها رو بهتر متوجه بشم.

    برای مثال یه خانمی تو شاگردای من هست ایشون همه چی براش حاضر بود ملکه وار زندگی کرده بعد از اون طرف هر بار هر مسئله ی پیش اومده فقط تونسته شکایت کنه و غصه بخوره و هر بار بیشتر و بیشتر انعطافشو از دست بده و الان من دارم ته داستان رو میبینم در آخرین مرحله ی زندگی با پشیمانی های بی سر و ته و عدم عزت نفس و عدم توانایی حل مسئله و تکرار شدن مسائل به شکل های مختلف مواجه شده، یعنی انگار یه نفر نشسته سر دستگاه زیراکس و حدود هشتاد سال زندگی با یه نظم شگف انگیزی کپی کرده‌.

    از طرفی سالمندی بوده که برعکس هر بار از جوونی مسئله ای رو حل کرده از اینکه شوهر پدر برادر رو با هم از دست داده، بچه بزرگ کرده، خونه ساخته و …. تا الان که در آخرین مرحله ی زندگیش میاد تو موسسه سر کلاس زبان میشینه بعد میره سر کلاس که یاد بگیره چطوری با گوشی کار کنه و … و وقتی باهاش حرف میزدم به اندازه ساعت ها دستاورد حل مسئله کوچیک و بزرگ داشت تعریف کنه خالق زندگیش شده بود نه قربانی!

    همین آقای ایلان ماسک پنجاه و یک سالشه آمار بگیریم ببینیم چند تا پنجاه و یک ساله داریم که اینقدر مشتاقند مسئله حل کنند. موضوع اینکه اکثر اوناییم که در مسیر تلاشند دنبال فرمتای محدود هستن، یه سبک روتین و با کیفیت کاملا معمولی توانایی حل مسئله همچنان خاموشه‌

    بنابراین فک میکنم اولین گام برای خیلی از ما اینکه از درون جوری تنظیماتمون رو تغییر بدیم که وقتی با یه مسئله ای مواجه میشیم فک نکنیم چقدر بدبختیمو اگه شانس داشتیم الان زندگیمون فلان بود و بهمان … دستگاه زیراکس کائنات هیچ کسی نمیتونه از کار بندازه پشت سر هم همون مسئله رو میاره تا زمانی که به آخرین نفس برسیم یا اینکه حلش کنیم از ریشه.

    بزرگترین و اولین خوبیه این دوره اینکه این آگاهی رو به درک ما تزریق میکنه که خوشبختی برای ما مساوی با بی مسئله بودن نیست.

    واقعا واقعا واقعا افرادی که اطلاعات غلطی داشتن و مفهوم مدار آسانی، چالش های زندگی زمینی و توانایی حل مسئله رو به درستی درک نکردند و الان هفتاد سال به بالا دارن به معنای واقعیه کلمه احساس پوچی دورشون چنبره زده‌ و حتی قادر نیستند کوچکترین تغییری حتی در حد تا سر کوچه رفتن در خودشون ایجاد کنند. مراقب خودمون و سال‌های زندگیمون باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    ملورین گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    خدایا شکرت برای این همه آگاهی که هر روز به شکلی کاملا بدیهی و رایگان دریافت میکنم.

    سلام به استادان بزرگوارم استاد عباس منش و خانم شایسته بهترین و شایسته ترین الگوهای زندگی من و یک خدا قوت میگم برای این همه تلاش بی وقفه و بی توقع و هر روز بهترین سوال ها را مطرح میکنید و ما را وادار میکنید که سیر و سیاحتی به دنیای درون خود داشته باشیم و ناشناخته های بیشتری را کشف کنیم.

    امروز دوباره خداوند درهای رحمتش را به رویم گشود و با دیدن پارادیس زیبا و فورد با ابهت و زیبا و از همه مهمتر با دیدن استاد عزیزم لحظه هایی قشنگ و پر از درس را برایم رقم زد و با هوای بی نظیر و بهشتی اردیبهشت و صدای پرندگان که گوش هایم را نوازش میدهند؛ خداوند حجتش را بر من تمام کرد.

    استاد عزیزم؛ امروز قبل از نوشتن دیدگاهم خیلی به جواب سوال شما فکر کردم و یک نیرویی به من گفت قرآن را باز کن و از همان قدرت بی نهایت طلب یاری کن و وقتی قرآن را باز کردم سوره حج آیه 65 باز شد أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ

    آیا ندیدى که خداوند آنچه را در زمین است و نیز کشتى‌هایى که به امر او در دریا مى‌روند براى شما رام کرده است و آسمان را نگاه داشته تا جز به فرمان او به زمین نیفتد؟ همانا خداوند نسبت به مردم رأفت ورحمت دارد و در واقع موضوع آیه کاملا به مبحث امروز مربوط میشد که خداوند آنچه را در زمین است مسخر انسان کرده و این موضوع اشاره دارد به قدرت بی نهایت درونی انسان برای خلق آنچه که طلب میکند.

    از خداوند کمک خواستم تا یاری ام کند و هدایتم کند تا جوابی برای سوال استاد داشته باشم که حداقل خودم را قانع و دلخوش کنم برای این که بدانم من هم شیوه ایی برای حل ممسئله ایی به صورت اساسی داشتم؛ کم کم داشتم ناامید میشدم چون هر چه فکر کردم چیزی به یاد نیاوردم (البته من هنوز موفق به خرید محصول فوق العاده شیوه حل مسائل نشدم) اما بعد از حدود یک ساعت یاد مسئله ایی افتادم که دو سال ونیم بود کلا تمام انرژی من صرف این موضوع شده بود.

    من دی ماه سال 1399 و زمانی بود که من تازه با استاد آشنا شده بودم و وارد سایت شدم اما نه به صورت جدی که در این اثنا دستگاه گوارش من مشکل جدی پیدا کرد، رفلاکس های شدید، سر دردهای شدید، احساس درد شدید در کتف و یک عالمه علائم شدید دیگر که اصلا دوست ندارم دربارشون صحبت کنم و هر وقت با خانوادم در این باره صحبت میکردم میگفتند چیزی نیست عرق نعنا بخور یا فلان دمنوش رو دم کن بخور و هیچ کس حرف من را باور نمیکرد و من فقط داشتم درد و عذابی را تجربه میکردم وصف ناپذیر و راستش من از اینکه به پزشک فوق تخصص مراجعه کنم میترسیدم (در واقع گذاشتن آشغال ها زیر مبل) ، و به خاطر همین ترسم به چندین پزشک عمومی رفتم و هر کدام یک تعدادی دارو تجویز میکردند و من همچنان درد با من همراه بود حتی چنان گوش های من گرفته بود که من به پزشک گوش و حلق و بینی مراجعه کردم و ایشون هم مثل سایرین بدون اطلاعی از مشکل اصلی دارو تجویز کردند و خوب قاعدتا هیچ بهبودی در من حاصل نشد و جالب اینجاست که برادرم آدرس یک دکتر فوق تخصص دستگاه گوارش را به من دادند که خیلی هم به ما نزدیک بود و خیلی هم از ایشون تعریف میکردند و برادزادم قبلا دقیقا همین مشکل را داشتند و به راحتی درمان شدند یعنی هدایتی به این وضوح اما من فقط به خاطر ترس از آندسکوپی و این که باید 4 صبح میرفتم برای وقت گرفتن، برای رفتن مقاومت میکردم تا جایی که پارسال اونقدر دردهام زیاد شد به قدری حتی نمیتونستم درست راه برم و 11 کیلو وزن کم کردم و خلاصه واقعا مرگ رو به چشمان خودم میدیم تا این که مصمم شدم و یک روز ساعت 4 صبح بیدار شدم و رفتم وقت گرفتم و دکتر بعد از معاینه بلافاصله برای من آندوسکوپی نوشتند و من با کمال میل پذیرفتم و مراحل درمان اساسی را شروع کردم و گرفتن وقت آندوسکوپی خودش پروسه ایی بود ولی من اونقدر مصمم بودم و اونقدر از خداوند کمک و هدایت میطلبیدم که خداوند دستهاشو برای من فرستاد و برادر عزیزم به راحتی برای من وقت گرفت و بعد دیدم که چه کار راحتی بود و مشخص شد که دستگاه گوارشم عفونت کرده و فقط همین که اگر همان اول مسئله رو اساسی حل کرده بودم این همه عذاب و درد را متحمل نمیشدم و همین موضوع باعث شد مرحله درمان من طولانی بشه و در ضمن اهرم رنج و لذت هم خیلی به من کمک کرد و تنها امیدم خداوند و راز و نیازهایی بود که با پروردگارم داشتم و خواب های بی نظیری که میدیدم و کاملا خداوند را کنار خودم احساس میکردم که دائم توی خواب و بیداری به من میگفت که هواتو دارم خیالت راحت باشه ؛ تمام خانوادم رو میدیدم که هر کدام به سهم خودشون برای من هر کاری که میتونستند انجام میدادند.

    هر روز وارد سایت میشدم و زمانی بود که شما با کشتی کروز در سفر بودین و من همیشه میدیدم و لذت میبردم و نکات مثبت فایل ها رو میدیدم اما اصلا توان نوشتن کامنت نداشتم؛ بهترین فرصت شده بود برای من که تمام کامنت ها رو بخونم و لذت ببرم؛پرسش و پاسخ های عقل کل رو مطالعه کنم و مطالب جدید یاد بگیرم و لذت ببرم.

    دائم از خودم می پرسیدم چرا اینجوری شد؟چرا من به این بیماری سخت مبتلا شدم؟ و جواب هایی که دریافت می کردم این بود که: تو سالیان سال باورهای اشتباه داشتی در تمام جنبه ها و جواب دیگه ایی که در گوشم به صدا در می اومد این بود که این ها آزمایش های خداوند هستند و من باید به جهان اثبات می کردم که چقدر لایق ماندن در مسیر توحید هستم و چقدر به پروردگارم و معجزاتش ایمان دارم و خوشحالم حتی یک لحظه به قوانین خداوند شک نکردم و با ایمان به مسیرم ادامه دادم و مزیتی که برای من داشت این بود که بیش از پیش به خداوند نزدیک شدم و این ثمره این تضاد برای من بود و این که بی نهایت قدر سلامتی را بدونم و برای داشتنش هر روز و هر لحظه از پرودگار سپاسگزاری کنم.

    در حال حاضر هم هر بار که برای ویزیت مراجعه میکنم داروهام کمتر و کمتر میشه و محدودیت های غذاییم خیلی کم شده و تقریبا مجاز به خوردن اکثر مواد غذایی هستم و حالم عالیه و تا یکی دو ماه دیگه کلا داروهام قطع میشن و تمام این ها رو مدیون خداوند و معجزاتش و شما استاد عزیزم هستم که اگر با شما و قوانین جهان آشنا نشده بودم و لیلای قبل بودم شاید حتی الان زنده نبودم.

    استاد جانم واقعا جملات طلایی شما رو همیشه و هر لحظه تجربه میکنم و حس میکنم که اگر مسئله ایی ریشه ایی حل نشه اون مشکل خیلی حادتر و بدتر از قبل برمیگرده؛ در ضمن از خانم شایسته نازنین بی نهایت سپاسگزارم که عاشقانه شبانه روز زحمت کشیدن و این محصول جادویی شیوه حل مسائل رو به روز رسانی کردن و این که پا به پای استاد گام بر میدارن و بسیار استادانه و بدون کوچکترین لرزش دست، هم راه میرن و هم به صورت کاملا حر فه ایی فیلم برداری میکنن شما فوق العاده هستید شایسته ترین بانو.

    برای استادان عزیزم و تمام اعضای محترم سایت آرزوی تنی سالم و دلی پر از عشق به خداوند دارم

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام بر لیلای عزیز ، کامنت تون رو مطالعه کردم، اولش ناراحت شدم و حرصم گرفت که چرا زودتر پیگیر نشدید، و زودتر اقدام نکردید، خدا رو شکر به خاطر اینکه سلامت هستید ، خدا وند به هتون سلامتی ، و تنی سالم بده، ممنون که نوشتید. ماهم شما رو دوست داریم و ان شالله سایتون بالای سر خانواده ی محترم متون باشه… در پناه خداوند متعال باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: