خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 9

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    اولین مسئله ای که من حل کردم زمانی بود که من در سن 12ساله گی پدرم سکته مغزی کرد و بعد ما از لحاظ مالی با مشکلات زیادی روبرو شدیم و من به تنهایی شروع کردم نیاز هام برطرف کردن در همون سن با قالی شویی سیار شروع کردم از ساعت 7صبح تا 10شب برای 10هزار تومان خرید شارژ برای بازی های اینترنتی ولی باز هم من نیاز های زیادی داشتم مثل کاپشن که برای خریدش در همون سن یک هفته خارج از شهر همراه با کارگر ها کار کردم و باز هم این جا تموم نمیشه من سال بعدش دست تمامی بچه های اقوام گوشی های موبایل نو و لمسی می‌دیدم که منم می خواستم ولی کسی به درخواست من توجه نمی کرد و بعد برای خرید موبایل رفتم داخل یک ساختمان نیمه کاره شروع به کار کردم و بعد از یک هفته بعد تونستم با پولش گوشیم بخرم و در سن 15سالگی رفتم تعمیرات کامپیوتر مانیتور و… یاد گرفتم و بعد برای خرید وسایل لازم به مدت یک ماه داخل یک زبت پسته کار سنگین به صورت دو شیفت انجام دادم یا در سن 16سالگی برای خرید دوچرخه رفتم دوباره قالی شویی سیار کار کردم و من دوچرخه سواری هم تا سن 15سالگی بلد نبودم ولی افرادی هم دید بودم که بدون تماس دست با فرمان دوچرخه سواری می کردند و البته به دلیل الگو های که دید بودم کمی طول نکشید که منم هم به همون صورت رانندگی میکردم و یا در سن 17سالگی برای افزایش ازت نفسم و کار کردن در شغلی که عاشقش هستم شروع به رفتن به صورت تک به تک تمامی لباس فروشی مردانه برای درخواست همکاری به اعنوان مدل کردن و اصلان برای من بر خورد شون مهم نبود فقط نتیجه مهم بود و باعث شد من اسپانسر پیدا کنم و یا در سن 18سالگی اقدام برای یک رابطه عاشقانه کردم با یک دختر جوان 23ساله که با موفقیت روبه رو شدم و از همه نظر باعث رشت و تکامل من شد و در 18تا 19سالگی من از یک شاگرد صفر به کسی تبدیل شدم که مسولیت یک سوله تابلو سازی داشت و تمامی کار های سخت افزاری رو من انجام می دادم و فقط من کلید آن جا رو داشتم و برای حل مسئله کنترل ورودی هایم از آنجا استعفا دادم و از صفر شروع کردم تنها با یک هویه به اعنوان یک تعمیر کار به صورت دور کاری با یک سایت پخش لوازم الکترونیکی که از چین جنس می آوردن شروع به کار کردم و یکی از چالش های من نداشتن پیچ گوشتی بود و خب من پولی هم نداشتم و شروع به تعمیر ایرپاد و هدفون که با کارد میوه خوری میشود با کنی و تعمیر کرد کردم و بعد با پول تعمیر آنها بقیه وسایل تکه به تکه خریدم و مسئله دیگه ای که من بهش برخورد کردم می خواستم دوره حل مسئله استاد خرید کنم ولی این درآمد منو به آن جا نمی رسوند و از روز 3 فروردین به صورت هدایتی من مسولیت یک فرودگاه لبنیاتی به اهده گرفتم به صورت تک شیفت و حقوقی که تا به حال در این روند تکاملی در یافت نکرده بودم که باعث شد من هیجان اولین دوره خودم رو خریداری کنم

    و الان بعد از همه این ها بازم گاهی اوقات فکر میکنم که من خودم هیچ کاری نکردم یا خودم رو سر زنش میکنم و یاد آوری این مسئله ها خیلی ضروریه برای با قدرت حرکت کردن برای تجربه های لمس نشده برای احساس هیجان و عشق پنهان شده که واقعا مثل یک سورپرایز میمونه احساس خوب تونستن

    و در آخر یکی از بزرگترین درس های که به من این فایل یاد آوری می‌کنه اینه که من و شما ای دوست عزیز تمام مسولیت زندگی خودمون به اهده داریم چه قبول کنیم چه قبول نکنیم این هست و جز این نیست و توانایی حل مسئله به این معنی هستش که من کبک نیستم من قربانی نیستم من ضعیف نیستم بلکه من قدرت، سلامتی، آرامش، روابط ،ثروت و تمام زندگی رو من در تمامی ابعادش می خوام تا لحظه مرگم و دوستان این فایل به تنهایی می‌تونه به اندازه یک دوره به من و همه شما کمک کنه

    امید وارم در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1835 روز

    به نام خالق زیبایی ها سلام به تمام اعضای خانواده صمیمیم :

    مسائلی که حل کردم در سال جدید

    اشپز خانه : غذام گاهی وقت ها شور میشد یا بینمک این بار به جای این که بگم این نمکا دیگه نمک نیست یعنی شوری لازم نداره با این که خیلی نمکش زدم یا کم زدم نمیدونم چرا انقدر شور شد و…. بیام با قاشق اندازه بزنم و بریزم داخل غذا تا اندازش دستم بیاد نه که نمکدون بردارم و بپاشم برای استفاده از روغن و چیز های دیگه همین کار کردم .

    برنج جدید گرفتیم هر سری اون جور که باید درنمی اومد یعنی دون دون بشه نمیشد بعد یه دفعه برخلاف همیشه اومدم برنج به جای این که از یک ساعت قبل خیس کنم از یک ربع قبل از این که بریزم داخل اب جوش خیس کردم برنج درست همون طور که میخواستم دراومد . وقتی راه حل این دوتا کار پیدا کردم کلی ذوق داشتم و به خودم افتخار میکردم چرا که قبلش از این که فکر میکردم شرایط از دست من خارج احساس بدی داشتم .

    کار : می خواستم یه ویدئو ضبط کنم اما پایه نداشتم که گوشیم بزارم . در اون تایم کسی هم نبود که بیاد از من فیلم بگیره بعد امتحان کردن راه های مختلف درست وقتی که از ربم هدایت خواستم بهم الهام شد صندلی کامپیوتر بیارم جلو کیف سامسونت بزارم روش و گوشیم بزارم روی سامسونت و بعدش کادر و دوری و نزدیکی و با گوشیم تنظیم کنیم به شدت ذوق کرده بودم که توانستم این کار انجام بدم

    نور هم برام مسئله شده بود بازم هدایت خواستم و رفتم داخل گوگل گشتن که به یه مقاله درباره تاثیر نور در زمان های مختلف در فیلم برداری برخوردم که با مطالعه اون اومدم در ساعت مختلف امتحان کردم و دیدم ظهر بهترین تایم هست برای ضبط ویدئو ام .

    استاد من با کار کردن روی این باور که تو برو شروع کن بهت گفته میشه خداوند هدایتت میکنه به سمت مسائل م حرکت کردم . یادگرفتم اگه هدایت رب نمیبینم یعنی در مدار دیدن و دریافتش نیستم وگرنه در هر لحظه هدایت ها گفته میشه پس در قدم اول احساسم خوب میکنم و به جای این که مدام فکر کنم چی کار کنم و بچسبم به مسئله که احساس بدی بهم میده میگم من از الانم لذت میبرم راه حلش بهم گفته میشه . نمونش بازم در کارم همین دیروز که به پیاده روی رفته بودم و فایل قبلی همین فایل گوش می‌کردم و تصمیم گرفته م با هدایت ربم بیام به طور اصولی روی صدام برای گویندگی کارکنم و از تمرین برای تنفس دیافراگمی هم شروع کنم .

    داشتم فکر میکردم من چه جوری میتوانم در این مدت کسب درآمد کنم یعنی اصلا نباید کار کنم فقط بیام روی تمرینات مختلف تمرکز کنم ؟ یا در کنار ش کار کنم ؟ جواب نمی دونستم از طرفی ذهنم میگفت اگه کار نکنی و بخوای تمرین کنی تا به خوبی یادبگیری کمال گرایی این تصمیم و از طرفی دیگه میگفت برای این که تمرکز داشته باشی و خدمت با کیفیت تری داشته باشی باید این کار برای یه مدت بزاری کنار اصلا هیچ کاری نکنی . اون لحظه گفتم خدا هدایتم میکنه الان که دارم پیاده روی کنم تا بعد پس ذهنم معطوف لحظه ای که بودم کردم تا امروز با دیدن این فایل که هدایت ربم بود جوابم گرفتم قبلش این بگم که داشتم فکر میکردم برای درآمدم حالا در کنار گویندگی بیام برگردن برای پدرم دوباره کار کنم و یه جورایی احساس می‌کردم هیچ کاری از دست من در زمینه گویندگی و درآمد مستقل از این راه داشتن برنمی آمد احساس قربانی شدن داشتم و اما جواب درسته که الان خیلی کارها مثل تولید کتاب صوتی و دوبله و ….. باید اول مهارت لازم کسب کنم و بعد اقدام کنم اما کارهای دیگه پیشنهادات دیگه که نیاز به این حجم از تخصص نداشته باشه و با توان مندی های من در همین زمینه گویندگی همین لحظه هم خوانی داشته باشه هست و ربم به من اون کارها رو نشان داد استاد بی نهایت خوش حالم از این که میدونم هست میدونم میتوانم به مسیرم ادامه بدهم . این که رب العالمین بهم یادآوری میکنه الان زندگی کن و نگران نباش هرچی بخوای من برات فراهم میکنم بهم قوت قلب میده آرامش میده .

    مورد بعدی همین موضوع رسالتم بود که ربم من هدایت کرد به سمت مقاله رسالت شما در سایت و هربار که می‌خوانم یک گره از گره هام باز میکنه خداجونم یادگرفتم رسالتم تک تک کارهایی که با عشق در هر لحظه انجام می‌دهم و رسالت من لذت بردن از زندگی کردن از حل کردن مسائل مختلف زندگیم تا ظرف وجودم بزرگ و بزرگ تر کنم و این نوع نگاه به من به شدت ارامش و احساس خوبی میده و ترس های زیادی کم رنگ و کم رنگ تر کرده و میکنه .

    استاد یادگرفتم مسئله میتوانه یک باور اشتباه باشه یک نگاه اشتباه باشه که با تغییر زاویه دید بشه به آرامش رسید مثلا میخواستم بدون یادگرفتن مهارت پول دربیارم بعد فهمیدم که این یک جواب موقت و دائمی نیست پس تصمیم گرفتم یادبگیرم و هر روز یک قدم بردارم .

    روابط : چند وقت پیش برخوردی از خانوادم دیدم که انتظار نداشتم چدن خیلی وقت بود که راجب خیلی از مسائل به توافق رسیده بودیم اما دوباره شروع شده بود بحث اختلاف نظر اولش ناراحت شدم بعد که رفتار خودم حرف ها ی خودم در طول روز بررسی کزدم دیدم بازخورد رفتارخودم بوده که باعث این واکنش شده باعث این صحبت ها شده درواقع دخالت های بی جای من نظر دادن های بی موقع و دفاع کردن های الکی من از خودم بهتر بگم جبه گرفتن باعث اون رفتار و برخورد بود و به خودم قول دادم که بیشتر دقت کنم در برخوردم نتیجه شد که رابطه ام با خانوادم بهتر شد احساس بهتری دارم و خوش حالم .

    یادگرفتم باید به عقاید افراد مختلف احترام بزارم به خصوص نزدیکانم و لازم نیست راجب عقایدشون نظر بدم و قضاوت کنم و این نه تنها در کلام بلکه در رفتارم هم نشان دهم .

    نمونه ساده اش من سجاده و مهره داخل کشو های مختلف در هر اتاق میزاشتم و این رفتار از اونجا که من مثل خانواده‌ام نماز نمی‌خوانم سو تفاهم ایجاد کرده بود پس هدایت شدم که با کارتون حوله جای مهر و سجاده درست کنم روی میز بزارم تا هم خونه تمیز باشه هم این که این سو تفاهم ها برداشته بشه هم افراد راحت تر به جانماز و مهر دست رسی داشته باشند شکر خدا کلی هم استقبال شد از این ایده خیلی احساس خوبی پیدا کردم وقتی اجراش کردم این که با تمام اختلاف نظرها راه حلی گفته شد بهم که زیباتر در کنار هم زندگی کنیم بهم احساس عالی داده خدایا شکرت شکر .

    استاد من میگفتم چرا مادرم شکاک چرا شک میکنه بعد که نگاه کردم دیدم خودم با لجبازی و پنهان کاری های بی مورد و الکی با نگرانی و ترس از ایشون باعث این رفتارشدم و شکر خدا توانستم این مسئله رو هم اصلاح کنم حل کنم اونم با دوست داشتن مادرم با دیدن زیبایی ها و خوبی هاش با حضور در لحظه و کمتر تفسیر کردن رفتارهاش برای خودم رابطه ام بت مادرم به شدن بهتر از قبل شده . و بهتر هم میتوانه بشه .

    هر جا هستید در پناه الله رحمن شاد و پیروز و سعادتمند باشید . یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2838 روز

    به نام خداوند عزیز و بخشنده

    سلام به استادان عزیز و همگی دوستانم

    اتفاقا همین امروز با یکی از همکاران عزیزم مکالمه تلفنی داشتم که خودشو قربانی شرایط میدونست و میگفت ببین فلانی ها این همه سال کارهایی انجام دادند که اوضاع الان من اینه وگرنه اینجور نبود و منم چونکه میدونستم اصلا نمیپذیره هیچی بهش نگفتم چونکه من برا جواب یه سوالی باهاش تماس گرفتم وگرنه اصلا اهل درد و دل کردن و اینجور چیزها نیستم و خوشم نمیاد

    خداروشکر میکنم از این بابت که من نسبت به خیلی از آدمهایی که پذیرای مسئول پذیر کامل زندگیشون نیستند متفاوتم چونکه من همیشه اغلب دارم سعی میکنم دنبال عیب و ایرادهای درونم باشم تا بیرون از خودم

    تمرینات و ظاهر آگاهی های اینجا هم میتونه هم خیلی بزرگ هم خیلی کوچک باشند

    حالا منظورم چیه: استاد واقعا خیلی عالی و با شفافیت و سادگی تمام میگه وقتی شما حتی میای مسائلی مثل درست کردن شیر آب داخل خونه تون رو مساله اش رو حل میکنی چقدر به خودت افتخار میکنی درصورتی که خیلی ها همچین حرفی رو بهمون نمیزنند که هیچ بلکه ممکنه یه عالمه بهمون بخندن و تازه مسخره مون هم کنند که این کارهای کوچک و مسخره هم افتخار داره!؟

    اما وقتی به گذشته خودمون فکر میکنیم بهتر این موضوع رو درک میکنیم چونکه بارها برا هممون گذشته اتفاق افتاده کارهای بظاهر کوچک و بدیهی رو انجام دادیم و حل مسائل برا خودمون یا بقیه کردیم اما اغلب بخاطر عدم آگاهی خیلی راحت خودمون خودمونو تخریب و تضعیف کردیم برو بابا اینم دیگه ذوق شوق داره کار به این سادگی و بی ارزشی

    و بجای اینکه بگیم خب انجام و انگیزه همین کارها باعث ایجاد باورهای بیشتر و اعتمادبنفس بیشتر در ذهنمون میشه برا موفقیتهای بزرگتر

    اما بخاطر تخریبهای اکثریت جامعه به خودمون گفتیم اگه راست میگی برو فلان کار بزرگ و خیلی عجیب رو انجام بده این کارها که مهم نیستند

    و خیلی جالبه استاد و مریم شایسته عزیز و تمام دوستانی که اینجا هستند و همیشه ما رو از انجام کارهای بسیار بدیهی و ابتدایی تشویق میکنند

    اتفاقا بیشتر و بهتر از هرکسی هدف اصلی شون و عشق شون اینه که ما تبدیل به بهترین و با کیفیت ترین انسانها در جهان بشیم

    و چقدر آدم از این صحبتهای بسیار ناب و آموزنده یاد میگیره که ما قرار نیست همیشه فقط در این مراحل اولیه و کوچک مسیر باقی بمونیم بلکه هر کار و هر حل مسائل بظاهر کوچکی که حل میکنیم به خودمون افتخار کنیم برا موفقیتهای بیشتر و بزرگتر چونکه رشد انگیزه ها و باورها از همین قدم های ابتدایی و کوچک شروع میشه

    من خودم همین امشب داشتم تمرین اهرم لذت جدید در جلسه سوم شیوه حل مسائل رو انجام میدادم و اولش مثل اکثر مواقع ذهنم میگفت تو که هزاران بار دیگه هم این نوع متن ها یا بقول خودت تمرینهارو انجام دادی الانم انجام بدی نکات خیلی جدید یا خاصی برات نداره

    اما من نوشتم وقتی قبلش درست در جواب تمرینات اهرم لذت جدید جواب داده بودم و خیلی عمیق شده بودم یه عالمه جوشش های تکاپو بخش درونم به راه مینداخت

    و حالا برا اهرم لذت جدید هم همینطور وقتی به این فکر میکردم اگر من اینکار کنم فلان کارو انجام بدم بعدا چقدر بهتر میشم اینجور نتیجه میگیرم فلان اتفاقات بسیار عالی رخ میده و… اصلا واقعا گل از گلم شکفت و دیدم خدای من انجام تمرینات هربار میتونه جدید و لذتبخش تر و آگاه کننده تر باشه

    واقعا آدم نباید فقط دنبال یه عالمه آگاهی باشه بلکه باید همون چندتا آگاهی رو هربار بهتر کنه تا بهتر از قدرت باورها انگیزه و هوشمندتر بشه برا بکارگیری آگاهی های بیشتر و نتایج بیشتر

    خدایا شکرت از اینکه من الان میتونم این ادعا رو داشته باشم اگر بی عیب و ایراد نیستم اما در کل نمیتونم خودمو یه فرد قربانی شده ببینم چونکه درکل همچین چیزی تو‌ کتم نمیره

    به این دلیل که عاشق و خواهان قدرتمند بودنم قبلا بیشتر مواقع برعکس بودم اما مدتهاست که نعع دیگه و هرروز دارم بیشتر اینو درک میکنم کسی که قوانین الهی رو درک کنه دیگه به این نتیجه میرسه که احساس قربانی کردن هم خودش یه نوع شرک محسوب میشه حتی اگر در شرایطی هستی که داری توسط یسری ها و عوامل بیرون کشته میشی اما وقتی از درون خودتو قربانی نبینی تو بسیار قدرتمندی و الگوساز میلیاردها انسان دیگه،

    به خودم افتخار میکنم که در خانواده ای هستم که خواهان قدرتمند و توحید هستند نه شرک و قربانی شدن شرایط و عوامل بیرونی

    خداقوت به همگی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1387 روز

    باسلام خدمت همه ی دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون

    من دوره ی باارزش شیوه ی حل مسایل رو اسفندماه،به عنوان کادو از خواهر عزیزم لیلا بشارتی گرفتم

    درست به موقع

    وقتی شروع به دیدن فایل کردم،میگفتم ابجی چه به موقع خریدی واسم،اصلا انگار این دوره واسه من داره راهنمایی میکنه،ابجیم با خنده میگفت تو چه خوب موقعی به دنیا اومدی..

    در واقع میخوام بگم همزمانی ،توی همه مسائل هست

    من درگیر یه مساله ای بودم ک 6 سال طول کشید،البته هنور تموم نشده

    ولی با توجه به تمارین ناب و خیلی ریشه ای دوره ی باارزش شیوه ی حل مسائل و همین طور کشف قوانین ،دارم نتایجی رقم میزنم که عجییب در عجبم..عجیب لذت میبرم و اعتماد به نفس پیدا میکنم و ارامش خاطر بیشتری دارم

    من اواسط کشف قوانین،درست در زمان گزاشتن شیوه ی حل مسائل،هدایت شم به این دوره

    اصلا تا بحال اینقدر خودمو نزاشته بودم زیر ذره بین

    حتی گاها،میترسیدم از اینکه بخوام خودمو مرور کنم و ترمزای وحشتناکمو قبول کنم

    از بس خودمو،قربانی میدانستم که از قربانی کردنه کویرهای بی نهایتم میترسیدم

    ترمزهایی توی این دوره پیدا کردم از خودم،که توی کشف قوانین اصلا نفهمیده بودم

    نگاهم به خودم عوض شده بود توی شروع دوره!نسبت به کشف قوانین

    اونم بخاطر اگاهیهایی بود ک از سایتو دوره های مختلف بخودم میدادم

    دنبال مسائلی بودم ک خودم حلشون کردم تا بتونم باور پذیر کنم که من میتونم مسائل رو حل کنم

    شروع تمرین،اصلا دلم میخواست مسائل پیش بیاد ک حل کنم که توی دفترم بنویسم افرین دیدی حل کردی؟

    شب عید موقع خونه تکونی،نصب پرده ،اخر شب با تمام خستگی کل روز،وقتی دیگه نا نداشتم

    مامان گفت این پرده باتو و خودشون خوابیدن

    قبلشم گفت اگه خسته بودی بمونه فردا!

    من از ذوق اینک اون چندتا پرده بااون دکور سختش که چندتا روهم بودن ،بتونم نصبش کنم و به خودم بگم افرین ندا دیدی تونستی،یک ساعتو نیم دقیقا،هی گیره ها رو جا ب جا کردم هی پرده زیری ،رویی…خلاصه تونستم و پرده جوری نصب شد ک روز اول ک نصاب نصب کرده بود،به میزونی و ترازی ک من نصب کرده بودم نبود

    هی میومدم از دور نگا میکردم میگفتم افرین ندا

    ذوق داشت از چشام میزد بیرون،اصلا انگار نه انگار 1 شب بود و از صب داشتم کار میکردم

    کل خستگیم رفته بود همش دلم میخواست مامانم بیدار شه ببینه نتیجرو…

    یا

    موقع تمرین ورزشی دیده بودم ک همیشه ایرپاد از گوش ورزشکارا میفتع،میخواستم بخرم اما دلم میخواست چیزی بگیرم ک وقتی میدوام یا رو دستام وایمیستم از گوشم در نیاد،خیلی راحت وقتی این درخواستو به موبایل فروشی گفتم،گفت از ایرپادو این چیزا عالی تر،اسکال کندی،گیره داره اصلا مختص ورزشکاراست،خریدمش خیلی خوشحالم بودم که این موضوع و مساله هم با پیشرفت علم حل شده و من با اقدام عملی تونستم بدستش بیارم

    سرکلاسام،وقتی تجهیزات ورزشی مناسب کار و هدف من برای شاگردام نیس،سریع راهشو پیدا میکنم

    مثل این اواخر،احتیاج به یک باکس داشتیم که ازتفاع اون 50 سانت باشه واسه پریدن،و اون اندازه خیلی مهم بود جون مسابقه بود

    اما باکس ما 45 سانت بود!!

    یهو ایده اومد که زیرش دوتا تشک تمرینی بزاریم،و راحت شد 50 سانت و بازهم من ذوق مرگ..

    خیلی مثال های دیگ….

    انگار قبلا حل میکردم ولی این توانایی رو در خودم قبول نداشتم،یا مثلا میگفتم اینا ک چیزی نیست

    انگار توی ذهنم فقط به کسی ک مسائل پیچیده و بزرگ چه از نظرمالی چه کیفی یا هر جنبه ای حل کنه،امتیاز میدادم

    ولی با تمرینها،دیدم من چققدر مساله حل کردم توی زندگیم که اگه بخوام بگم به بقیه،باورشون نمیشه من راه حل پیدا کردم

    که اینم خودش،از ترمز وحشتناکه لایق ندونستن خودمه که خودمو قبول نداشتم

    وقتی مثلا پکیج خونرو با وجود اینکه یه کار فنی بود ،اما منه دختر درستش کردم به خودم نگفتم افرین،اما توی این تمرینا تازه ارزش حلشو فهمیدم

    حالاحتی بقیه هم میدونن که من میتونم پکیجو تنظیم یا ایرادشو بفهمم جوری ک بابابزرگم همیشه وقتی به مشکل میخورن بین 9 تا بچشو سی چهل نا نوه نتیجه،میگه فقط به ندا زنگ بزنین

    یا یادمه پمپ بنزین ماشین داداشمو من عوض کردم چون دستای کوچیکتری میخواست! راه حل دستای من بود

    یا وقتی بیرون میخواستیم اتیش درست کنیم با‌چوبای خشک،هی الکلو اتش زا میریختن اکی نمیشد و اتیش خاموش میشد! بعد از نیم ساعت من خیلی با اعتماد به نفس رفتم دوتا تیکه زغال برداشتم گزاشتم کنار چوبا،زغالا ک گرفت چوبا کم کم اتیش گرفتن..

    خیلی مثال هست واسه اینک بخوام بگم

    با همین مثالا ،اعتماد به نفسم رفت بالاتر

    انگار اون سیمانای مغزم شل شدن واسه اینک خودمو حلال بدونم

    کم کم با تمرینا نزدیک شدم به نقاط سیاه مغزو و جودو زندگیم

    که حالا قرار بود اونارو پاک کنم

    ریشه هارو پیدا کنم

    یکسری مسایل توی زندگیم بودن که خیلی وقت بود،میخواستم حلشون کنم

    اما بعضی وقتا جوابشون،مواجه شدن با خود واقعیم بود و نمیخواستم بپذیرم

    چون نمیخواستم قبول کنم مشکل از منه

    چون میترسیدم قربانی کنم غرورمو

    چون میترسم حقم ناحق بشه!غافل ازینک هیچ حقی ناحق نمیشه مگر اینک خودت با باورات اینکارو کنی

    ولی با این دوره،باید فقط خوده خوده خودتو پیدا کنی

    انقدر کنکاش کردم انقدر مغزو قلبو باهم درگیرکردم

    ساعت ها تنهایی بین کوهای داراباد قدم زدمو نشستمو نوشتمو دوباره قدم زدمو اشک و …

    تا تونستم حداقل ،پیش خودم ،خلوت خودم قربانی کنم غرورمو،کویرمو..

    گشتمو گشتم ترمز ریشه ای پیدا کردم و نمیدونستم اسمشو چی بزارم ولی بهش گفتم وابستگی مادی..

    دیدم من چقد چسبیدم به پولو مادیات این دنیا که یکسری مسائلم، جوابش رها بودنه

    خیلی راحت راه حل پیدا شد…

    ندا رها باش .. در لحظه زندگی کن… نگران پولو کم شدن سرمایت نباش… که خرج نکنی چون شاید مثلا فردا بهت فلان پیشنهادو بدن تو نتونی پولشو بدی؟؟

    الان بهترین غذایی که دلت میخوادو نخوری چون ممکنه پولت برای فردا کم بشه؟

    الان اون لباسی که میخوای و دوسش داریو نخری که فردا طلابالاتر میره به جای یه شلوار یا کتونی 5 6 ملیونی برو طلا بخر پولت ارزشش حفظ بشع!!!!

    نجواهای ذهنو احساس ترسو نگرانی قلب

    توی همون تمرینا گفتم ندا خبر داری که داری با رفتارایی ک میکنی باور کمبودو هروز قوی تر میکنی؟

    اصلا مگه معلومه فردا زنده ای؟؟چرا با باورای ادمای دورت داری زندگی میکنی؟اونا نتیجه ی این زندگیشون چجوره ؟همیشه نگران همیشه احساس میکنن واای عقب موندن از بقیه ،واای همه چی داره گرون میشع

    حالا من اصلا شبیه این ادما نبودم از قبل ها،بهترین لباس یا رستوران یا هرچی انجام میدادم اما دروغ چرا!خیلی موقع ها نگران بودم

    کم کم فهمیدم راه حل،حذف این ترمزاست

    شروع کردم با تمرینای دوره پیش رفتن

    جلسه سوم که شروع نتایج من بود

    راه حل اون مساله ی 6 سالم،همین وابستگی مادی بود

    کم کم ذهنمو رها کردم برای این وابستگیا

    باورای جدید

    اهرم رنجو لذت

    خدا ا‌دمایی رو برای من چید ،بدون اینک من خبر داشته باشم حرفایی بینشون زده شد که نتیجه ی اون جلسشون،این شد ک من هدایت بشم به جایی که یهو ببینم چیزی ک میخواستم به نفع من اتفاق افتاده

    البته باید مننظر باشم تا نتیجه نهایی شه

    حالا توی این پروسه:

    نجواها

    رشوه بده فلانی کارتو حل کنه

    (با خودم عهد کردم فقط رها باشمو به منبع وصل باشم و قدرتو به خودش بدم ،شرک نه)

    فلانی حتما پارتی داره و میتونه به ضررت تموم شه

    (هیچ احدی ،نمیتونه حق کسیو بخوره یا به کسی ظلم کنه به هیچ طریقی مگر اینک خود شخص در مدار مظلوم بودن و قربانی شدن باشه با باوراش ،واصلا این اتفاق بیفته طرف با رشوه وکیلو پارتی کارشو پیش ببره،این دنیا در مقابل زندگی ابدی،بازیی بیش نیس ،اونجا میخواد چجوری رشوه بده؟؟؟

    این اگاهی ها رو از تحول روز شمار من،جلسه اول و دوم فصل اول،که به صورت رایگان توی دانلودهاست بدست اوردم)

    اصلا جدیدا،هر فایلی که هدایت میشم دقیقا داره راجب همین ترمزه من،و باورای جایگزینش حرف میزنه

    بیشتر ایمان پیدا میکنم که ترمزو درست پیدا کردم

    چون قبلا هم ترمز پیدا کرده بودم و کلی هم داشتم وقت میذاشتم اما نتایجش مثله این ترمز که تا پیدا کردم به فاصله دو هفته یهو نتایج اومدن یا هدایتم به فایلای هم راستا ،نبود

    و همین باعث شد بفهمم ترمز اصلی اینه و با فرع فرق داره و هم راغبتر بشم ک روش کار کنم

    و اصلا نشونه ها چقدر توی زندگیم زیاد شدن که بیشتر باعث احساس خوبم میشن!

    اتفاقایی که اگه بخوای با مغز جلو بری،هیچ رقمه نمیتونی حتی احتمال بدی که بشه نتیجشو عوض کنی

    اما من با همین شناخت ترمز وابستگی و در لحظه نبودن،حالا نه تنها جنبه ی مادی ،کلا وابستگی به همه ی مسایل و عقل کل دونستن خودتو راه حل هایی که خودت به اندازه باورات میسازی با نداشتن شجاعت برای قربانی کردنه کویرهات،بدونه اینک اصلا بدونی وقتی رهایی و نچسبیدی به راه حل خاص،ایده ها و راها و الهاماتو بهتر درک میکنی و میبنی و ننیجه هارو بسپاری به خدا و بگی من نمیدونم چجوری ،فقط بگو من انجام میدم،

    امروز اتفاقی واسم افتاد که فقط میخواستم یکیو پیدا کنم تو چشماش نگاه کنم و از خوشحالی جیغ بزنم و اونم بفهمه من دارم با جیغ چی میگم …

    من کاملا نتایجمو دارم درک میکنم و میفهم بخاطر عوض شدن فرکانسامه

    من ی مسابقه ای شرکت کرده بودم که 20 نفر فینال میرفتن فقط! مسابقه ایرانی نبود و خب همه چیش برنامه ریزی شده بود

    یک هفته پیش،نتایج اومد من شدم 21 ام

    عملا ینی از دست دادم و ناراحت نبودم ولی خوشحالم نبودم ولی طی همین پروسه کلی از اموزش های استاد استفاده کرده بودم

    تا اینکه امروز داشتم برای خوشحالیه شاگردام خوشحالی میکردم بابت اینکه توی دسته های دیگ فینالیست شده بودن،یهو رفتم ایمیلمو چک کردم

    دیدم دوتا ایمیل اومده ک ندا خانم فینالیستی شمام!شمام بفرما فینال

    من فقط امتیازشو به فرکانسام و انرژیم دادمو خدا و اموزه های استاد

    خوشحالیم واسه نتایجم بود ک داره کم کم میاد

    قلبم داشت منفجر میشد

    هی میگفتمو میگم :خدایا پس میشه!!

    برای یه همچین چیزی ک اصلا فایلشو بستن یا امکان این فرصت دادنا به کسی نیس،ولی برای من شد

    اگه ندای قبل بودم ،میکفتم حتما کسی نمیره دارن به همه ایمیل میزنن

    اما این ندا درک میکنه اتفاقارو

    خیلی خوشحالم ،که با حل کردن یه موضوع اونم به صورت ریشه ای،میشه همه ابعاد و موضوعات دیگرو حل کرد

    خیلی طولانی شد…

    شکر که اصلا الان تایمم داره برای تایپ و مرورخودم و دوباره خوشحالی کردن برای نتایجم میره

    اگه ندای قبل بود،الان داشت اینستا میچرخید تا چشماش خسته بشه بخوابه

    که بازهم این فرکانسه مداره…

    واقعا برای همه ی این اگاهیها که اصلا ازینک میفهم الان از اعماق قلبم دارم حس میکنم چون الان دیگ دارم نتیجه میبنیم،حرف نیس لاف نیس تلقین نیس ،شکر

    از خدا میخوام در تمام ابعاد زندگیم ،هدایتم کنه تا بتونم نتایج مالی چشمگیرهم داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2219 روز

    سلام

    سلام

    سلاااام

    استاد جان من تحسین تون میکنم، من اراده شما رو برای فهمیدن و استفاده از قانون سلامتی تحسین می‌کنم، سخاوتمندی شما رو در به اشتراک گذاشتن دانسته‌هاتون با دیگران تحسین میکنم، من سلامتی، شادابی، جوانی و خوش اندامی شما و تمام دوستانی که توی دوره هستند رو تحسین می‌کنم و کیف میکنم، هر بار ذهنم میاد میگه دیر شد، وقت کمه، برو فکر چاره باش بهش میکنم همه چیز هست، حتی قانون سلامتی هم هست و من همیشه جوان و شاداب میتونم از دستیابی به خواسته ها و اهدافم براحتی استفاده کنم، خدایا شکرت

    خداروشکر برای این فضای زیبای پرادایس برای این دریاچه زیبا و انعکاس زیبایی ها که دوبرابر شدن، دوتا خونه زیبا دوتا جنگل زیبا دوتا آسمون زیبا

    به به خدایا شکرت چقدر این درختان سرسبز و زیبا شدن، شما اولین باری که یک سال کامل رو توی پرادایس بودید از همه فصول با بچه ‌درون زیبا از آسمون برامون فیلم گرفتید و گفتید درخت‌ها دارن سبز میشن ، و من همیشه همیشه لذت میبرم از این شکوفا شدن از این سبز شدن که زیباترین درجه های رنگی سبز هستند، خدایا شکرت، من عاشق این سایه روشن های نورخورشید و برگ های درخت ها هستم، که سایه ها رو زیباتر به نمایش میگذاره، به به خدایا شکرت

    لذت میبرم از این فضا از این آرامش و ازادی و استقلال و ثروت و موفقیت شما و با خودم مرور میکنم که می‌شود می‌شود.

    خدایا شکرت

    من تا دو_سه سال پیش همچین آدمی بودم استاد، با خودم میگفتم اگر با این درجه تحصیلی و استعداد و پشتکارم رفته بودم یک رشته تحصیلی دیگه و مثلا دکتر شده بودم، چمیدونم از این شغل ها که نشونه موفقیت و ثروتمند شدن میدونن، الان اوضاع چنین بود و چنان بود… اگر اون سال فلان تصمیم رو نگرفته بودم الان کجا بودم و چه ها شده بود و از این افکار… ته تهش هم اینطوری بود که با خودم میگفتم دیگه تصمیم اشتباهی بود که گرفتم، یه مدت هم به مامان میگفتم من بچه بودم شما نباید اجازه می‌دادی همچنین رشته ای برم بخونم، یا درباره جابجایی م همیشه میگفتم شما نگذاشتید من برم و … خلاصه که استاد تا وقتی همچنین افکاری داشتم در واقع همچین باورهایی داشتم هیچ پیشرفتی هم نداشتم، نه در زمینه مالی نه در زمینه های فردی، روابط داغون داشتم حتی با خانواده م، سر کاری میرفتم برای حدودا ده سال که هیچ نکته مثبتی برام نداشت و هر وقت مشتری داشتم مشتری های داغون بدتسویه کن و پروژه هایی که گیر داشت و کش میومد و از وقتی با شما آشنا شدم دیگه نمیگم مشتریهای شغل من بد هستند و همه همینطوری هستند، نه! میگم من خودم توی فاز اشتباهی بودم که اینطور نتیجه ها رو داشتم، اواخر دیگه اینقدر دچار بی‌هدفی و ناامیدی شده بودم و تسلیم سرنوشت!!! شده بودم که شبها اینقدر قبل از خواب فیلم میدیدم که خوابم ببره نه اینکه سرم رو بذارم روی بالشت و هزار جور فکر و خیال و اضطراب بیاد سراغم… تا اینکه به سایت و آموزش های شما هدایت شدم

    شاید همون اشتیاقی که توی یکسری پروژه ها داشتم و قلبمو به تپش مینداخت باعث شد دنبال زندگی بهتر باشم، نمی‌دونم دقیقا نقطه شروع کجا بود، ولی یادم میاد سالها پیش معتقد بودم که هیچ چیز نمیتونه اتفاقی باشه و تسلیم سرنوشت بودن و تقدیر از پیش تعیین شده اصلا منطقی نیست، منصفانه که اصــلا

    و استاد من با شما آشنا شدم از طریق یکی از شاگردهای شما، و بعد از چند وقت با شجاعت تمام به خودم گفتم من لیاقتم بیشتر از اینهاست

    از شغلم استعفا داده بدون اینکه به خانواده م بگم و بعد از مدتها که پرسیدن چرا سر کار دیگه نمیری گفتم من مدتهاست استعفا دادم، داستان ش رو جای دیگه توی سایت تعریف کردم دیگه تکرارش نمیکنم.

    میخوام بگم که وقتی قبول کردم که یک مشکلی وجود داره، راه حل ها بهم گفته شد

    ایراد زیاد داشتم وقتی که شروع کردم، ولی خدا بهم لطف کرد و شروع کردم، ابزارگرایی و کمالگرایی از بزرگترین مشکلات من بودند و الان توی مداری قرار گرفتم که قبول کردم که میخوام حل‌شون کنم که حل شدنی هستند

    و خیلی باگ شخصیتی دیگه

    خیلی بیشتر از قبل میگم برم ببینم خودم چه کار کردم که همچنین نتیجه ای گرفتم، می‌بینید استاد، هنوز هم میگم چه‌کار و این همین ترمزی بود که همین الان که نوشتمش خودشو بهم نشون داد

    من باید یاد بگیرم و باور کنم که بگم چه فرکانسی فرستادم فرکانس!

    باید به خودم یاد بدم که دیگه مثل قبل نباشم،

    از وقتی که شروع کردم به رشد و بهبود شخصیت و رفتار و باورها، نتایجم تغییر کرد، و من مشتاق تر شدم

    الان دیگه مثل قبل نیست در پنجاه _شصت درصد مواقع حواسم هست که مسئول زندگی و نتایج و اتفاقات و برخوردها و روابط و هر چیزی که تجربه میکنم خودم هستم، میدونم که الان باید بیشتر یاد بگیرم که کانون توجه‌م رو کنترل کنم، باید بیشتر دقت کنم که با وسواس تمرکز و توجه م رو خرج کنم، مدتها قبل از اینکه محدودیت دسترسی به اینترنت و فضای مجازی پیش بیاد من دیگه اینستا نمی‌رفتم، واتساپ توی گروه ها و بحث های خانوادگی و دوستانه نمی‌رفتم و فقط برای کار ازش استفاده میکردم و … ولی بقول شما همیشه میشه بهتر شد، با کیفیت تر راحت تر ساده تر موفق تر پولسازتر پولدارتر

    مدتیه باور کردم باور کردم که وقتی قبول کنم مسئله ای مشکل هست، راه حل بهم نشون داده میشه، ولی قبلا که می‌گفتم من کمالگرا هستم و به عنوان یک خاصیت شخصیتی م بهش نگاه میکردم و باور کرده بودم که همینه که هستم و اینطور به دنیا اومدم و راه حلی نداره فقط منو مورد رنجش قرار می‌داد این اخلاقم، ولی این اواخر قبول کردم که یک ایرادی هست که قابل حل و قابل تغییر و چیزی نیست که من نتونم تغییرش بدم، برای همین آگاهی و هوشیاری م در طول روز برای این مورد اخلاقی م بیشتر شده و به خودم میگم شیرین این کمالگراییه، حواست باشه مثل قبل تو دام‌ش نیفتی،،، دارم روش کار میکنم استاد هنوز کامل نتونستم کنترلش کنم ولی بهتر شدم.

    استاد جان من داشتم فایل رو میدیم و مینوشتم، کمی خونه مون شلوغ شد و اومدم کنار دریا توی ساحل نشستم به غروب زیبا نگاه میکنم، یک باد ملایم بهاری میوزد و همون امواج نرم و یکدستی که روی سطح دریاچه پرادایس همیشه هست رو دارم روی سطح آرام دریا تماشا می‌کنم، جاتون سبز ، اینقدر اینجا بزرگ و فراوانی فضا و نیمکت و نور و امنیته که با اینکه فاصله زیادی با خیابون ندارم ولی باد صدای ماشینها رو از من اونقدر دور کرده که با این فضا و این کیفیت هوا فکر میکنم اومدم روی دامنه کوه نشستم و به شهر نگاه میکنم از بالا و نورهایی که یکی یکی دارن روشن میشن و تاریکی شب که داره کم کم آسمون رو میگیره… هممممممم نفس عمییییق

    خدایا شکرت که اینقدر آزادی و استقلال و امکانات دارم که تونستم به محض خواستن از خونه بزنم بیرون و کمتر از ده دقیقه به همچین فضایی برسم، خدایا شکرت

    03:24

    چسبنده بودن به روابط

    توجه کردن به نکات منفی

    صبح تا شب به نازیبایی ها توجه کردن

    استاد اینها مواردی هست که شما دارید درباره روابط مثال میزنید، ولی همون‌طور که خودتون همیشه میگید ، شما مثال میزنید من باید توی مسایل خودم تعمیم‌ش بدم، مسائلی که من در حال حاضر دارم یکی درآمد و کسب و کارم هست و یکی مهاجرت م

    که مخصوصا توی مورد مهاجرت م همین چسبیدنم بهش باعث شده که نتونم تمرکز کامل داشته باشم، به مشکلات احتمالی توجه کردنم و نگران اتفاقات نیفتاده بودنم باعث شده نتونم اون پیشرفتی که باید رو در کارهام داشته باشم

    ممنونم از شما که این موارد رو میگید و من چراغ ذهنم روشن میشه، من همیشه میگم نویسنده های خوب یک حرف هایی میزنن که منه خواننده میگم اااا من اینو میدونستما ولی اصلا تا حالا به واقعیتش با بیان کردن عینی اون فکر نکرده بودم

    یک حرفهایی رو شما دارید میگید که من توی اعماق ذهنم میفهمیدمشا، میدیدم که یه چیزی هست ولی با گفتن شماست که داره عینیت پیدا می‌کنه برام، واقعا سپاسگزارم

    03:53

    من نمیتونم بگم من خیلی با استعداد هستم و یادگیری خیلی خوبی دارم ولی این زبان خاص سخته برای همین من هنوز ماهر نشدم، آخه من چند درصد از استعداد و مهارتی که راجع بهش حرف میزنم رو استفاده کردم که بگم من با تمام توانم تلاش کردم و نشد؟ نکردم دیگه! من از تمام مهارت م استفاده نکردم، چون هر چی تا الان پیشرفت کردم همونقدر تمرکز داشتم، و میدونم که بیست درصد هم نبوده! خوب کی مقصره ؟! خودم

    04:24

    دقیقا قبلا که مشتری‌های داغون داشتم میگفتم همه همینطورن، با همکارام صحبت می‌کردیم همه یکصدا میگفتیم اره مشتری خوب نیست و … نتیجه شد که همه مشتری های من داغون بودن

    از وقتی مسئولیت رو پذیرفتم مشتری ها بهتر شدن درآمدم بیشتر شد و اصلا توی یکی از پروژه هام که بیشترین سود رو هم برام داشت یک مشتری و پروژه ای داشتم که من توی خواب هم نمیدیدم که واقعی باشه کسی که بگه این پروژه، این پول این شما، هر وقت کار تمام شد بهم خبر بده… و از همون وقت من گفتم ببییییین پس هست، میشه همچین مشتری داشت و چند وقت پیش داشتم فکر میکردم میگفتم هستند کسانی که همه مشتری ها و پروژه هاشون این کیفیتی هستند، وس منم میخوام جزو همون طراح‌هایی باشم که همه مشتری هام این مدلی هستند و مطمینم که از این بهتر هم هست که من یک روزی با خودم میگم اااااا ببین من دنبال اون سطح پروژه بودم ببین که ده برابر بهترشم هست، واقعی هسسسست .

    خدایا شکرت

    05:03

    استاد این جریان قربانی بودن رو دارید میگید گفتم چطوری میتونم قربانی شرایط مالی نباشم ؟ چون شما میگید که هیچ چیز رو نباید تحمل کنم

    قربانی بودن همون تحمل کردن با زجر کشیدنه دیگه

    ذهنم گفت، هیچی، نمیشه قربانی شرایط مالی و درآمدی نبود، گفتم نه میشه، وقتی استاد میگه، وقتی هستند دوستانی که توی سایت دارم میبینم اینقدر عالی تونستن شرایط شون رو تغییر بدن پس میشه قربانی نبود

    بعد دیگه ساکت شد !

    خوب حالا چکار میتونم بکنم؟ آهاااا توجه به اونهایی که درامد بالا دارن کسب و کار موفق دارن و … اینه چیزی که الان از دستم برمیاد، چون همیشه میگفتم با خودم که من اینهمه اقدام عملی میکنم پس چرا نتیجه ها مداوم و پایدار نیست،،، الان فهمیدم، استاد متچچچچکرم که بهم فکر کردن رو یاد دادی

    متچککککرم

    ( استاد من اومدم کنار یک پارک بازی، یک عده ای سوار این تاب زنجیری ها شدن که میره توی ارتفاع چند ده متری ، خیلی جالبه، یکی جیغ میکشه تمام مدت، یکی مدام مامانشو صدا می‌کنه، یکی یاحسین یا حسین میکنه، یکی مهسا رو که روی صندلی اونطرفی نشسته صدا میکنه، خیلی خندیدم ، یکروز میام خودم هم امتحان میکنم و براتون تعریف میکنم)

    07:41

    این مورد قربانی شرایط مالی بودن، من اون زمان که برای کسی کار میکردم میگفتم رییسسم کم پول میده

    بعد رفتم برای یک جای دولتی کار کردم گفتم دولتی کار کنی همینه پول کمه و سروقت هم نیست

    حالا که خودم کارآفرین شدم هم میگفتم مشتریه دیگه باید منتظر باشی بیاد، نیمد من کاری از دستم برنمیاد، یا بعضی وقتا به اطرافم نگاه میکنم میگم فلانی اینقدر رفاه و ثروت داره بخاطر شغلشه ها یه جای درست پیدا کرده هم حقوق خوب میگیره هم استرس سرماه و حقوق دادن به دیگران و گاهی پول بودن و گاهی نبودن هم نداره!!!

    آخ آخ که چقدر من خوشحالم که شما دارید بجای من مسایل رو پیدا میکنید، لطف میکنید مثال میزنید فقط کافیه من هوشیار به این آگاهی ها باشم که دیگه از این به بعد توی دام نندازم خودم رو

    خدایا شکرت که کارآفرین و صاحب کسب و کارم هستم خدایا شکرت که همین دوسال که مستقل شدم به اندازه تمام اون سالهای کارمندی پول ساختم خدایا شکرت که به خیلی از خواسته هام تونستم برسم خدایا شکرت

    پس هنوز هم میتونم بیشتر رشد کنم

    خدایا شکرت

    08:40

    الهی شکر

    الهی شکر

    که شما دارید سخاوتمندانه این باورهای ناب رو برای من دیکته میکنید

    استاد واقعا سپاسگزارم واقعا واقعا

    من میتوانم هر مساله رو حل کنم، چون خودم بوجودش اوردم

    چون قدرت تغییر خیلی چیزها رو داشتم و موفق شدم

    چون می شود

    چون میتونم خودمو از چاه بیارم بیرون

    09:10

    استاد خیلی خیلی ممنونم که دارید از خودتون مثال میزنید، اینطوری من خیلی خیلی خوشحال میشم و میگم ببینااااا وقتی استاد تونسته با همین روش ها به این درصد از موفقیت و ثروت برسه پس منم اگر همین راه رو برم میتونم موفق باشم خدایا شکرت که به استاد هدایتم کردی و داری بهم نشون میدی ادامه دادنم چه نتایج زیبا و پرباری رو به همراه دارم برام

    (من توی مسیر برگشتم به سمت خونه از یک پارک خیلی بزرگ و پر از درخت رد میشم، استاد یک درختی هست توی منطقه ما به اسم گل ابریشم، یک درخت بسیار بزرگه که ماها به این درختهای خیلی بزرگ میگیم بابُل، مثلا میگیم بابُلِ گل ابریشم، بوی بههههشت میده جاتون واقعا سبز نمیدونننید چه عطری فضا رو پر کرده به به خدایا شکرت)

    10:35

    استاد من دارم راه میرم توی مسیر رسیدن به خونه و فایل رو تماشا می‌کنم و هر بار برای نوشتن نکته ها می‌ایستم، زانوم لرزید از هیجان و شوق وقتی اینطوری شما ایستادید و میگید اگر توی ایران هستی و منو توی آمریکا میبینی من تونستم شرایطم رو تغییر بدم و …

    با تمام وجودم از سخاوتمندی الهی شما که دارید اینطور از زندگی خودتون مثال میزنید ازتون سپاسگزارم، از مریم جون که اینقدر باکیفیت دارن تصویربرداری میکنن هم خیلی ممنونم خیلی

    18:16

    استاد الان دارم میفهمم که منظورتون از تغییر کردن چیه، یکسری تغییرات رو انجام دادم ولی عمیق‌تر متوجه ش نشده بودم، الان که دارید درباره تغییر اخلاق و رفع احساس قربانی شدن صحبت میکنید و مثال میزنید مدارم چون بالاتر رفته دارم دقیق تر متوجه ش میشم، چند مدت پیش کامنت ها رو میخوندم و فایل ها رو گوش میکردم، که این عبارت تکرار می‌شد برام که اگر نتایج تون رشدش متوقف شده باید به مرحله بالاتر برید و بیشتر کار کنید روی خودتون بیشتر تغییر لازم دارید، نمیدونستم باید چکار کنم ولی الان برام واضح تر شد خداروشکر که چه تغییرات دیگه رو میتونم انجام بدم، ممنونم واقعا

    18:26

    اصلا خود عبارت حل مساله یه حالت مثبت خیلی خوبی داره، قبلا که این عبارت برام عینی نشده بود، میگفتم که فلان مشکل یا فلان باگ یا فلان ترمز رو دارم باید رفعش کنم، احساس میکنم یه بار منفی داشت این کلمات، البته که خودم هم ناامید بودما، چون اوایل با خودم میگفتم اووو اینهمه مشکل دارم کجا میشه این پیچیدگی ها رو رفع کرد، مرحله بعد گفتم نه اونقدرها هم بد نیستم پیچیدگی ها رو رفع میکنم چون هدفمند داشتم میشدم، مرحله بعد از پیدا کردن ترمز خوشحال میشدم میگفتم هرچی هم سخت و پیچیده باشه درستش میکنم، مرحله بعد شد اینکه گفتم دیگه نباید فکر کنم پیچیدگی یا سختی وجود داره همین ذهنم رو میترسونه و باعث میشه بیشتر مقاومت کنم و بترسم و برای دست به کار شدن این‌دست و اون‌دست بکنم، این خیلی مهم بود برام استاد,خیلی ! اینکه ببینم چی باعث میشه دست بکار نشم، اونو اول تغییر بدم، تا ترسم بریزه

    22:09

    _ استاد من حدودا سال 88 بود یک پروژه داشتم برای دانشگاهم باید تحویل میدادم، برنامه فتوشاپ خوب مثل امروز پیشرفت نکرده بود کامپیوترم هم معمولی بود، سه تا نرم‌افزار تخصصی داشتم، یکی یکی استفاده شون باید میکردم، یکی ش رو غیر فعال میکردم اون یکی رو فعال میکردم و کار میکردم ولی هیچوقت نمی‌گفتم نمیتونم انجام بدم و برم کارهام رو بیرون برام اجرا کنن و پولشو بدم مثل خیلی از همکلاسی هام

    یادم میاد یک پروژه ی سه بعدی شیشه ای ارایه دادم با معمولی ترین فتوشاپ و با استفاده از ابزارهای اولیه ش بدون برنامه3D اینقدر حرفه ای اجراش کردم و تمام تنظیمات ش رو یادداشت کردم جز به جز که وقتی استادم کار رو دید ازم خواست تنظیمات ابزار برنامه رو بهش نشون بدم، برای دوستام کلاس آموزشی تکنیکی که خودم پیداش کرده بودم میگذاشتم و بهشون یاد میدادم.

    _ ولی بزرگترین حل مسأله من و رفتن تو دل ترسهام و خارج شدن از منطقه امن من همون بود که از شغلم خارج شدم و تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم، نه دفتر داشتم نه امکانات نه هیچ ایده ای، نه مجوز… استاد بدون هیچ چی کارم رو شروع کردم، توی سوییت گوشه حیاط خونه مون با همون لپتاپی که داشتم، شروع کردم حتی یه مداد هم نخربدم، مجوزی که مدتها بخاطر دریافتش شروع کارم رو عقب مینداختم حتی برای یک پروژه هم استفاده نکردم، و خدا شجاعت منو دید و پندمی شد و جهان به نفع من تعطیل شد، کارم آنلاین شد، مشتری ها آنلاین، وقت استراحت، وقت کار وقت خلوت وقت مراقبه فرااااوان خدا بهم داد، پاداش قدمی که برداشته بودم، من بجای اینکه به قربانی بودنم توی شغل قبلی‌م ادامه بدم خارج شدم و راه برام روشن شد.

    _ دیدم یکی از ترمزهایی که جلوی خیلی از اتفاقات خوبی که می‌تونه برام بیفته رو میگیره #وابستگی منه، من که همیشه می‌گفتم وابسته نیستم و مستقل هستم ولی مدتی پیش دیدم وابستگی‌های پنهانی دارم که فکر میکنم ندارمشون ولی دارم و خیلی هم جدی هستن،،، چکار کردم؟ اومدم از ساده‌تربن وابستگی هام شروع کردم

    مثلا پتو روی تختخوابم رو جمع کردم و گذاشتم توی کمد، و هرشب با یه پتو متفاوت خوابیدم، در این حد میخوام بگم از مسایل ساده و روزمره شروع کردم استاد

    کم کم یاد گرفتم وابسته نباشم، رسیدم به مرحله ای که بخاطر اطرافیانم انتخاب‌هام رو تغییر نمیدم و برای خودم تصمیم میگیرم، قبلا فکر میکردم فلانی به من وابسته س بذار حالا برنامه خوشگذرانی و گردش و … رو باهاش هماهنگ کنم آخرش میدیدم که رفتم جایی برای گردش که دوست ندارم یا اصلا نرفتم بخاطر چی؟ بخاطر کی؟

    اینها رو حل کردم استاد و الان از صددرصد رسیدم به بیست و سی درصد و خیلی خیلی خیلی خوشحال تر و آزادتر هستم، خیلی بیشتر برای خودم ارزش قایل هستم و جهان هم برای من احترام و ارزش بیشتری قائل‌ه و خوشی های بیشتری برام فراهم می‌کنه.

    _ میخواستم گوشیم رو اپدیت کنم از جابجایی حجم فیلم و عکس هایی که روش بود میترسم و اپدیت نمیشد، اومدم کم کم و سی تا ، پنجاه تا عکس و فیلم رو کم کم منتقل کردم به لپتاپم و گوشیم سبک شد.

    میخواستم از لپتاپ جدیدم استفاده کنم از حجم فایل هایی که باید جاب‌جا میکردم میترسیدم و با لپتاپ قدیمی با سختی برای پروژه هام استفاده میکردم و تحمل میکردم و انرژی و تمرکز منو می‌گرفت و کم کم فایل ها رو جا‌ب‌جا کردم و دیدم حتی یک روز هم زمان نبرد

    فکر میکردم هارد جانبی‌م فضا نداره همش فکر میکردم که باید بدونه جدید بخرم، یکروز نشستم پای کار و دیدم فیلم های اضافی زیادی دارم همه رو پاک کردم هارد خالی شد اصلا

    استاد شما توی دوره دوازده قدم راجع به نگرانی های بیهوده صحبت می‌کردید، و من با تجربیاتی که بدست آورم فهمیدمش، درکش کردم و باورش کردم و هربار که نگرانی بیهوده ای دارم بعد که میرم تو دل مساله میبینم اصلا نبوده چیزی که من بخوام راه حل خاصی براش پیدا کنم برای خودم یادداشت میکنم و میگم این نگرانی بیهوده بود، یادم باشه کمتر توی دام‌ش بیفتم.

    استاد خیلی ممنونم که بهم یاد دادید خودم رو چطور آموزش بدم و مشق کنم و مستقل باشم

    23:06

    این پیدا کردن ترس ها، این یادگرفتن ها، این اقدام های عملی باعث شده من به نسبت قبل امیدوارتر باشم، راحت تر بتونم خودم رو آروم کنم، کمتر دچار استرس و نگرانی بشم، اعتماد بنفس بیشتری داشته باشم و شجاع تر باشم و راحتتر به دل ترسهام برم، به خودم بیشتر افتخار کنم و خودم رو بیشتر دوست داشته باشم.

    استاد من یه تغییر بزرگتر هم کردم، خودم خیلی برایش ارزش قایلم، اون هم اینه که دیگه از اینکه یک راهی رو برم و متوجه بشم که راه مورد نظر من نیست و به هدفی که میخوام منو نمیرسونه، راحت برمی‌گردم و دیگه ادامه نمیدم، قبلا از ترس قضاوت دیگران هرجور بود ادامه میدادم اصلا برای همین ده سال یکجا کار کردم، و وقتی تغییر کردم رفتم توی بهترین کارگاه جواهرسازی و دوره جواهرسازی دیدم چون یکسری طرح زده بودم هیچ جا قبول نمی‌کرد که برام بسازه گفتم اشکال نداره خودم میرم یاد میگیرم، و بعد از یکسال تقریبا که ماهر شدم و باهام قرارداد هم بستن که اونجا کار کنم، دیدم درسته ماهر شدم ولی اگر بمونم باید برای ساخت طرح های کارگاه کار کنم و وقتی برای طرح های شخصی‌م ندارم، عذرخواهی کردم و با وجود اینکه قرارداد هم بسته بودم اومدم بیرون و خداوندم کارفرمایی به من داده بود که بدون اینکه بخواد ترش‌رویی بکنه قبول کرد و برام آرزوی موفقیت کرد و با رضایت از اونجا خارج شدم.

    24:25

    من الان دارم مساله ای که خیلی منو میترسونه، خیلی، ولی این رو هم میدونم که راه حل داره ولی باید بیشتر روی خودم کار کنم و وقتی به نتیجه رسیدم میام و براتون تعریف میکنم، هر وقت استرس و اضطراب میاد سراغم میگم شیرین این هم نگرانی بیهوده س حواست باشه ها، ولی هنوز کامل نتونستم قضیه رو حلش کنم چون خیلی میخوام به نتیجه برسم چسبیدم بهش، میگم که این یعنی مشکل یعنی مسأله یعنی اینکه راه حل دااااارد

    توکل به خدا

    از خدا میخواهم که حلال مسایلم باشم

    از خدا میخواهم که قوی باشم

    از خدا میخواهم که کمکم کنه بتونم قربانی مسایل و شرایط نباشم

    آمین.

    استاد من هم عاشقتونم

    مریم جون خداقوت، مرسی از کادرها و مناظر زیبایی که هوشمندانه در طی فایل قاب‌بندی کردید.

    پی‌نوشت: الان اومدم متنی رو که نوشتم بخونم و ایراداتی که در حین نوشتن پیش آمده رو رفع کنم، یادم اومد برای اینکه بهم یاد دادید خودافشایی یک حسن رفتاره که منو رشد میده و کمک می‌کنه بهتر بشم ازتون تشکر نکردم، ممنونم که از خداوندم که منو به دوره دوازده قدم هدایت کرد و ممنون از شما که این جمله رو به عینه ابراز کردید و من حک شد روی ذهنم، ممنونم از خودم که شجاع شدم و آزادانه خودافشایی میکنم، ‌چون باور دارم که موفق میشم و اینجا کسی نیست که منو مسخره کنه یا قضاوت کنه و همه این ایراداتم رو رفع میکنم و به موفقیت های دلخواهم میرسم. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    درود خدمت استاد نازنینم ومریم بانوی مهربانم

    من خالق شرایط خودم هستم،ممنونم استاد هر چیزی که من در زندگی دارم به اندازه باورهایم وبه اندازه ای هست که من خودم رو لایق اون ثروت ونعمت میدونم وهیچ کس نمیتونه تو زندگی من تاثیر گزار باشه، خداوندا سپاسگزارم ربم سپاسگزارم سپاسگزارم

    خداوندا ممنونم که مرا خالق شرایط خودم کردهای سپاسگزارم که جهان رامسخر من کردهای وبه من قدرت انتخاب دادهای و مرا درگیر شانس نکردهای وبه من قدرت تصمیم گیری دادهای سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم .

    خداوند برای من همه چیز میخواهدومن قربانی شرایط نیستم و من قدرت خلق هر چیزی را دارم.

    در زندگی من هیچ کس تاثیر گزار نیست ومن دارم شکل میدم به باورها وافکار وعملکردم

    من خودمو با دست خودم انداختم تو چاه خودمم با دست خودم خودمو میارم بیرون

    من سعی میکنم هر روز در زندگی بهتر وبهتر شوم در هر شرایطی.

    من آرارم آرام با تغییر افکار ودیگاههم به مدارهای بالاتر هدایت میشوم

    تحت هر شرایطی من باورها وافکارم راتغییر میدهم

    من تصمیم گیرنده زندگی خودم هستم.

    خداوند مرا هدایت میکندهر لحظه هر لحظه مرا هدایت میکند.

    من قربانی شرایط نیستم من شرایط را خلق میکنم وبا خلق شرایط در خودم قدرت بیشتری هم خلق میکنم.

    من هر روز شرایط را بهبود میدهم مانند شرایط سالن ومحل کارم کهاز یه شرایط بی برنامه وبدون هدف تبدیل به یه سالن منظم وهدف دار کردم واین باعث شد اعتماد بنفس من چندین برابر شود.

    من حلال مسائل هستم وتوانایی حل هر مشکلی را دارم.از استاد عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    به خاطر وجودشون واز خداوند سپاسگزارم که مرا به سمت ایشان هدایت کرد. زهره یوسفی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2662 روز

    سلام خدمت استاد و مریم‌جان

    خالق شرایط یا قربانی شرایط

    شرایط رو ما تعریف میکنیم با در خاستهامون و با داشتن باورهای مناسب در اون زمینه و داشتن عزت نفس بالا

    من خودم تجربه اش رو‌دارم از کودکی بهم گفتن در این‌مورد ‌رشدی‌ نداری‌و ‌باید‌ بپذیری شرایط و

    اما‌ من میگفتم‌که‌نه باید‌بشود اصلا نشود من چه جوابی دارم که بدهم وقتی حق‌ انتخاب ندارم در انتخاب علاقه ی شخصی ام

    البته که احساس قربانی بودن‌از عدم احساس لیاقت و کم‌ارزشی میاد و من ب خودم اومدم و دیدم احساس قربانی بودن و احساس ترحم دادن ب هر کسی شده جزو‌علایقه شخصی ام که از درون‌ باهام جور نبود اما داره میشه جزوی از من و من دارم کم کم ازش لذت میبرم

    که خودم چند سال پیش توش بودم و عادی شده بود برام

    این احساس قربانی بودن حتی تو تنهایی ها هم باهام بود و داشت سناریویی از بدبختی و قربانی بودن برام درست میکرد

    قربانی بودن در رابطه عاطفی

    قربانی شرایط کاری ،که از اعتماد نداشتن ب توانایی خوده ،همین ی کار با همین کارفرما

    قربانی بودن در بیماری

    قربانی نظر و تایید همسر

    قربانی بدرفتاری همسر یا خانواده نزدیک

    که ببین این ج رفتاری بوده که کرده باهام تو جمع

    انفاقات میوفتندنیا دنیای دو قطبی هست این ما هستیم که ب اتفاقات برچسب خوب و بد میزنیم

    قربانی‌ اتفاقات بیرونی یا خانواده

    خالق بودن از این تضادها میاد تا من و رشد‌ بده تا درخاستهام و واضح کنه

    و من میتوانم با درخاست و ایمان به‌توانایی خودم هم در اجابت درخاست و استمرار و بودن در مسیر درست

    «احساس خوب=انفاقات خوب»

    کمتر کسایی هستن که‌فکر‌میکنن که میتونن خلق کنن حداقل 98٪

    ب نظر من همه تو همونجایی ک هستن راضی أن و ب همه میخان‌باج بدن

    و هیچ وقت‌ از خودشون سوالی نمیپرسن هیچ سوالی

    چ راجب خودشون ،چ راجب خداوند ،

    نمونه ای از خودم استاد من افسردگی کامل داشتم‌5 سال پیش و اون تضاد شده اشنایی با شما و خداوند پس من با صرف خاستن که میخام حالم‌خوب‌باشه و زندکی و زندکی‌کنم ب‌این بهشت رسیدم

    این‌بزرگترین ‌خلق منه

    بعضی از جاهها هم‌ خودم ،خودم و انداختم تو چاه

    همونجا رو هم خودم خلق کردم مثل بیماری هورمونی زنانه با استرس زیاد به بدن

    اما باز هم‌با صرف خاستن خلق کردم دوره سلامتی‌رو‌ و اجرا اون در زندگی ام ،سپاسگذارم استاد مهربان

    پس میشود خلق کرد‌ هر اتفاقی و با برچسب زدن ب انفاقات میشود اون و‌ به نفع خودمون در بیاریم

    استاد سپاسگذارم ب خاطر اگاهی های عالیتون و از بانو مریم‌شایسته ب خاطر قلب بزرگی که دارن

    و شما دوستان‌عزیزم‌ب خاطر پخش‌کردن اگاهی هاتون

    در حال حاضر شهر زیبای من زمینش داره از نعمت بیشمار الله بهره مند میشه و‌من میخام خداوند از این خزاین‌بیشمارش برای من بیشتر در نظر بگیره تا من رو سپاسگذارتر ببینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    محمد امین رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1155 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    ممنون ازاستاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز

    اول ازهمه چقدر دراین فایل های اخیر عضلات استاد بزرگتر شدن که واقعا تحسین کننده است و من ازتماشای این اندام این پارادایس زیبا و هرچیزدیگه ای از زاویه دوربین خانم شایسته عزیز لذت میبرم

    جذاب ترین مساله در مورد استاد که باعث تاثیر گذاری برمن میشه که حتم دارم دوستان هم تایید میکنند همین تعهد به تغییر هست و کیه که نتایج شیرین تغییر رو نچشیده باشه حالا در هر ابعادی

    این مثال های استاد از زندگی شخصیشون و نتایجشون که ما به وضوح میبینم ثابت کننده وضوح روند مسیر تغییر کردن هست

    مثالی که استاد از کارشون توی بندرعباس زدن و تصمیمی که گرفتن چقدر آموزنده است

    اینکه خب کافیه و من نمیخوام این شرایط رو بپذیرم و خودم تغییرش میدم و کار دیگه ای رو شروع میکنم چقدر این تصمیم واین نیاز به ایجاد تغییر چقدر نتیجه رو متفاوت کرد واین پازل و حل کردن تمامی مسائلی که استاد درمسیر حلشون کرد استاد رو به پارادایس و ضبط این فایل رسوند

    چقدر این جملات برای من مهم بود :

    #وقتی مسائل حل میشن دیگه اون مسائل تکرار نمیشن ولی این به این معنی نیست که دیگه با مساله ای برخورد نمیکنیم ، بلکه مسائلی که باهاشون برخورد میکنیم جنسشون متفاوت میشه از جنسی میشن که حل کردنشون ما رو قویتر میکنه ، از جنسیه که مناسب مدار ماست مناسب شخص منه#

    این جملات ذهنیت من رو به ماهیت مسائل هم تغییر میده

    #جهان مثل معلم ریاضی میمونه که یه مساله هایی رو مطرح میکنه و اونقدر به شکل های مختلف اون مساله رو تکرار میکنه تا ما بتونیم اون مساله رو حل کنیم بعد که حلش کردیم مارشد میکنیم و دیگه اون مساله های ریاضی برامون تکرار نمیشن معلم مساله های جدیدی رو میخواد که حل کنیم چرا ؟ چون میخواد رشد کنیم و قویتر بشیم تا بهتر قوانین ریاضی رو درک کنیم#

    #جهان میخواد مسائل رو حل کنیم تا قوانین هستی رو بهتر درک کنیم#

    تغییراتی که من بواسطه حل مساله ای در زندگیم بوجود آوردم خیلی زیاد بودن مثل هر انسان دیگه ای که البته به این واقفم که میزان نتایجم به میزان تغییراتی بوده که داشتم.

    وقتی به این تغییرات در زندگیم نگاه میکنم متوجه میشم باوجود اون تغییر من مسیر جدیدی رو در زندگیم ایجاد کردم که اگه اون تغییر انجام نمیشد همیشه در ورودی اون مسیر بسته میموند و هیچوقت با نتایجی که فقط در مسیر اون تغییر و پشت اون در های بسته بوده مواجه نمیشدم

    چون از ریاضی مثالی زدم یه تجربه درمورد همین مساله رو میگم

    من همیشه توی درس هام خوب بودم به جز ریاضی تا تو راهنمایی با این تضاد برخورد کردم مگه فلانی چه تفاوتی داره بامن؟ چرا واقعا من ریاضی 20 نشم ؟ چرا من درک نمیکنم؟ نمیشه این درس جوری باشه که برای من قابل فهم نباشه حتما براساس هوش یه پسر بچه مقطع راهنمایی نوشته شده دیگه …

    من تصمیمم رو گرفتم تا یه بار برای همیشه بفهمم اونم به روش خودم هیچ معلم خصوصی بمن نمیتونست کمک کنه

    من شبها تا صبح بیدار میموندم و انقدر مسائل حل شده رو نگاه میکردم تا بفهمم چطور حل شدن خودم شدم معلم خودم

    حالا نتایج این تغییر : من اون موقع اولین نمره 19 رو گرفتم حتی نمره ام از اونی که الگو من شده بود بیشتر شده بود کم کم جایی که میشستم تغییر کرد شدم شاگرد اول

    چون قوانینش رو درک کرده بودم و خیلی وقتها میشد مسائل رو به شیوه ای حل میکردم که معلم درس نداده بود و تحسینم میکرد که با این روش هم میشه روشی که بچه های دیگه درکش نمیکردن این تغییر و این تصمیم من رو تاجایی کشوند که دبیرستان رشته ریاضی فیزیک رو انتخاب کردم بالاترین نمرات رو در اون گرفتم از اون به بعد اعتماد به نفسی که بهم میداد دانش آموز برتر بودن باعث میشد بیشتر پیشرفت کنم دوستای سالم تری داشته باشم من حتی توی کنکورم بیشترین درصدم مربوط به ریاضیات بود که حتی رشته ریاضیات محض دانشگاه دولتی هم آوردم

    #من ریاضی دان نشدم ولی هربار فکر کردن به همون یک تغییر باعث شده تصمیماتی رو در زمینه های مختلفی بگیرم و نتایجی در جنبه های مختلفی هم بدست بیارم بزرگترین دستاورد من افتخارات و آوردن رتبه ریاضیات محض نبود بزرگترین دستاورد این بود درک کنم که هربار تغییر کنم و مثل اون موقع متعهد باشم کلی نتیجه هم میگیرم چون اون تغییر اعتماد به نفسی بمن میده که من خودم رو لایق نتایج میدونم اونموقع درو باز میکنم و به میزان اندازه سطلم نتایج بدیهی مورد انتظارمو و بیشترشو دریافت میکنم#

    خدارو هزاران مرتبه شکرت

    استاد نمیدونستم چی میخوام بگم هدایت خداوند بود فقط یه حسی داشتم که کامنت بذارم

    چقدر زیبا خداوند و جهان به ما آموزش میده چقدر مکانیزم جهان برای بزرگ کردن و لایق کردن ما برای نعمات بیشتر زیباست

    چقدر زیبا خداوند تغییری که نیاز داریم رو برای ما واضح میکنه

    ازخداوندمیخوام همیشه این رو تکرار کنم ویادم بمونه وفقط حرف نزنم

    تک تک قوانین جهان رو در هر چیزی میشه دید

    #برای اهل ایمان در هر چیزی نشانه ای برای تامل هست#

    خداوند خودش تامل کردن رو هم بما یاد بده

    وچقدر زیبا شما استاد عزیزم تامل همراه با تعهد رو خوب بما یاد میدید و به ما آموزش میدید به یاد بیاریم و تامل کنیم در تجربیاتمون در نتایجمون و در اطرافمون

    خداوند رو سپاسگذارم بابت حضور ارزشمندتون

    به امید دیدار شما وخانم شایسته گرانقدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    به نام خدای وهاب

    سلام به استاد عباس‌منش عزیزم و مریم جانم و دوستان و هم‌دوره‌ای‌های خوبم.

    استاد من یک عمر خودم رو قربانی شرایط می‌دونستم. در هر موردی، هر رابطه‌ای، هر اتفاقی، خودم رو قربانی می‌دونستم و گاهی حتی تلاش می‌کردم ترحم و دلسوزی دیگران رو برانگیزم. و کِیف می‌کردم وقتی برام دلسوزی می‌کردند.

    اولین جایی که فهمیدم من نباید خودم رو قربانی بدونم و فهمیدم می‌تونم خالق شرایطم باشم، دوره عزت نفس بود. چه دوره‌ای بود استاد…

    من در بهترین زمان اون دوره رو خریدم. در زمانی که همسرم در دوره پندمیک سخت مبتلا شده بود و یک ماه تمام در خونه بستری بود و دکترها گفته بودند که سرایتش بالاست و حتماً من و فرزندم هم مبتلا می‌شیم.

    که خدا رو هزاران بار شکر نشدیم. ما تنها بودیم. من در اون روزهای سخت لحظه‌ای ایمانم رو از دست ندادم استاد. لحظه‌ای سست نشدم. قوی و محکم بودم.

    (الان گاهی خودم می‌گم چطور تونستم روحیه و احساس خوبم رو حفظ کنم).

    با هندزفری در گوشم و شنیدن صدای شما کارهام رو می‌کردم و پرستاری و… مخارج هم زیاد شده بود. ولی من کنترل ذهن خیلی زیادی داشتم و یادمه که اصلاً از احساس خوب خارج نشدم استاد.

    نمی‌دونم چطور شده بود که با وجود زیاد شدن هزینه، پول خرید عزت نفس جور شد. از قبل به خریدش هدایت شده بودم و یک شب، بعد از کارهای روزانه، دیدم پول کافی دارم. حدود ساعت دو و نیم شب بود که خریدمش. و اون لحظه از شادی توی پوست خودم نمی‌گنجیدم. مثل بچه‌ها بالا و پایبن پریدم و بعد بلافاصله کامنت نوشتم و اعلام کردم که دوره رو تهیه کردم… :)

    دوره عزت نفس، من رو یک بار کوبید و از نو ساخت. و هنوزم هر چند وقت یک بار گوش می‌دمش و کار می‌کنم.

    داشتم می‌گفتم…

    یاد گرفتم خودم زندگیم رو بسازم، خودم رو مسئول تمااام زندگیم، تمامششش بدونم.

    دیگه تنش و بحث و دلخوری و غرغر و‌ قهر و درد دل کم و کمتر شد. خود رو قربانی دونستن و جلب دلسوزی دیگران کم و کمتر شد. و در مقابل، مسئولیت‌پذیری و اعتمادبه‌نفس من روز به روز بیشتر شد.

    استاد من امروز اصلاً قابل مقایسه با دو سال پیشم نیستم.‌ واقعاً یه آدم دیگه شدم. خیلی قوی‌تر شدم، اگه بخوام با عدد بگم چقدر فرق کردم، می‌تونم بگم که اگه اون موقع نمره اعتماد‌به‌نفس و قوی بودنم صفر بود، (واقعاً صفر بودها استاد. اغراق نمی‌کنم)، الان شده مثلاً 12-13. من در همه جهات خیلی بهتر شدم و بعضی از اطرافیانم به این اذعان می‌کنن. و این روند بهبود ادامه داره.

    امروز دیگه به جرئت می‌گم که به هیچ وجه خودم رو قربانی نمی‌دونم. شرایطی فراهم نمی‌کنم که دیگران در مواجهه با من حتی بگن آخی. هرگز درد دل نمی‌کنم.‌ دلخوری و ناراحت شدن از دیگران دیگه تموم شده خدا رو شکر. (فقط در رابطه با دو نفر از نزدیکانم گاهی تنش و دلخوری هست که شاید اون هم یک دهم قبل شده.) و البته باید این موارد رو‌ هم به صفر برسونم.

    استاد من دقیقاً از شروع دوره شیوه حل مسائل زندگی تونستم جدی، جدی‌تر از قبل، افسار زندگیم رو به دست بگیرم. خیلی مسائل ریز رو حل کردم. و دو تا اَبَــر مسئله رو در خودم و زندگیم پیدا کردم که دارم باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنم.

    این دو تا مسئله ریشه خیلی از رنج‌ها و مشکلات و ناکامی‌ها و محرومیت‌های منه. و من کمر بستم به حل این مسائل. بااااااید این مسائل رو حل کنم، و حل می‌کنم.

    فکر کنم در یکی از فایل‌ها در مورد ناپلئون می‌گفتید که وقتی سربازها رو برای جنگ می‌فرستاد، می‌گفت کشتی‌ها رو غرق کنند که مبادا از ترس فرار کنند. این کار رو می‌کرد که راه برگشتی نداشته باشند. یا در جنگ بمیرن و یا بجنگن و پیروز بشن.

    حالا این حکایت منه استاد. راه دیگه‌ای متصور نیستم. من باید از عهده حل مسائلم بربیام، هر چند که یک عمره در من تنیده شدند و با من رشد کردند و به تمام وجودم پیچیدند. ولی من باید حلشون کنم. به خودم تعهد دادم و از خدای خودم هدایت و کمک خواستم. ان شاالله در بهترین زمان میام و درباره‌ش می‌گم استاد.

    گفتم که بار اول، دوره عزت نفس من رو‌ کوبید و از نو ساخت. و حالا، برای بار دوم، دوره شیوه حل مسائل زندگی قراره از من منِ دیگه‌ای، منِ بهتری بسازه.

    ازتون بی‌نهایت سپاسگزارم برای این دوره ارزشمند و بی‌نظیر. از راه دور شما و مریم جانم رو در آغوش می‌گیرم و روی ماه و دستان هدایتگرتون رو می‌بوسم.

    امیدوارم همه دوستان عزیزم بهترین نتایج رو بگیرن و خالق زندگی‌شون باشن.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    وَ للهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا أَمْرُ السَّاعَهِ إِلَّا کلََمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللهَ عَلىَ‌ کُلّ‌ِ شىَ‌ْءٍ قَدِیر

    بنام خدایی که پنهان آسمان و زمین را میداند و در بعد زمان نمیگنجد و چون بر همه چیز تواناست به چشم برهم زدنی انجام میده

    به به ،به این استاد بینظیر در همه ابعاد ، استاد جونم چقدر جذاب هستین شما هم ظاهر هم باطن

    چقدر حس خوبی وقتی استادی مثل شما رو دارم

    استاد اصلا نمیتونم چیزی بگم اخه با دو روز کار کردن امروز چه نتایجی و دیدم. وای وای که الان رو ابرها هستم خداروشکر

    فقط خدا میدونه چه احساسِ نابی دارم قلبم باز بازِ مثل رود نیل

    خدایا عاشقتم

    عجب دوره ی بینظیری دوره حل مسائل ،دقیقا حکم شاه کلید و داره ،چقدر خوشبختم که از این شاه کلید دارم استفاده میکنم

    اومدم کامنت بنویسم تو دوره از نتایج امروز که یهو دیدم وای وای فایل جدید داریم

    چقدر دوره حل مسائل عالی طراحی شده و چقدر آسونمون میکنه برای پیدا کردن مشکل اساسی زندگی مون و با بهبود گرایی یاد میگیریم با قدم های کوچک و مستمر یعنی لذتبخش بودن مسیر حل مسئله حرکت کنیم

    و من امروز با دو روز حرکت به سمت حل مسئله ام نتایج خوبی گرفتم و چقدر این نتایج ایمان و قوی میکنه برای قدم های محکم تر ، خدایا شکرت که لحظه به لحظه هدایتم میکنی

    اصلا همین حرکت کردن و هیجان انگیزه مثل بازی میمونه روی خودت کار میکنی بعد نتیجه ها رو میبینی خیلی خوبه خیلی

    بعد بدست میاری میری مرحله بعدی

    بعد مرحله بعدی حرکت ها پیچیده تر میشه تو قوی تر عمل میکنی و همینطور مراحل بعدی

    زندگی قشنگ مثل بازی میمونه ،به اندازه ایی که بازی میکنیم مرحله بعدی برامون باز میشه

    واسه همین خداوند تو قرآن گفته کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدن پاداش میگیرند

    من آدم مسئله حل کنی بودم اصولا اما چند سال اخیر خیلی توانایی هامو نمیدیدم و فکر میکردم خب باید انجامش میدادم غافل از اینکه بابا خیلی ها این کارهایی که من مثل آبخوردن انجام میدم و نمیتونن

    و البته وقتی هر بار مسئله ایی و حل کردم احساس خوب و تجربه کردم

    وقتی اومدم تو این خونه یک سال و نیم پیش تمام وسایل خونه رو از کمد تخت میزها ،صندلی ها

    وسایل برقی همه رو خودم نصب کردم

    یادمه کمد اتاقم رو وقتی بهم وصلش کردم قطعات شو باید دو نفری بلندش میکردیم و بخاطر بزرگی و سنگینی اش نمیتونستم و رفتم از خانوم همسایه کمک خواستم

    خلاصه که کل وسایل خونه رو تنهایی از رو نقشه هاش یکی یکی بستم و کل خونه ام خودم تنهایی رنگ و بعضی جاها هم کاغذ دیواری کردم و چون وقتی کاری و شروع باید تموم شه فکر کنم کل کارها و تنهای تنها دو الی سه هفته ایی انجام دادم

    تمام لوسترها و چراغ ها رو نصب کردم

    ایران که بودم همیشه کولر و خودم سرویس میکردم کلا کارهای فنی و دوست دارم بهم احساس قدرت میده

    کمپ آخری که بودم چون کمپ بعد از اینترویو بود و دیگه قرار نبود ترنسفر شیم و ساختمون شبیه خونه بود ، 5تا اتاق دوتخته بود با حمام و دستشویی و اشپزخونه مشترک

    منم هفته اول پرده های خوشگل خریدم و پرده های اشپزخونه رو عوض کردم بعد پشت تمام پنجره ها رو گلدون چیدم هر روز صبح هم بعد از اینکه بچه ها میرفتن مدرسه کل ساختمون و جارو و تی میزدم و همیشه مثل دسته گل بود

    دستشوی و حمام هم ماهی یک بار مواد میزدم

    برای توالت هم شلنگ آب نصب کردم که هم تمیز تر باشه هم راحت‌تر

    سینک اشپزخونه هر وقت کیپ میشد خودم باز میکردم و تمیزش میکردم ، همینطور راه آب حمام

    یک آقا تو ساختمون ما بود که همیشه به من میگفت آقا سارا

    خلاصه که حتی مسئولین کمپ هم وقتی میومدن ساختمون ما کلی لذت میبردن و همه میگفتن این اصلا جز کمپ نیست

    همه آرزوشون بود تو ساختمون ما باشین

    خانوم ها و بچه ها رو جمع میکردم میرفتیم اردو‌ (پارک ،ساحل ، دوچرخه سواری ،خرید یک شهر دیگه )

    خانوم ساختمون بغلی بچه نوزاد داشت گاهی براش نگه میداشتم تا به کارهاش برسه ،این خانوم عرب سوریه بود و من یه کم عربی ازش یاد گرفتم البته بهتر متوجه میشم وقتی حرف میزنن اما نمیتونم خیلی حرف بزنم و همین موضوع تو فهم معنی قرآن چقدر بهم کمک کرده ، خدایا شکرت

    با چوب های که بلااستفاده بود جاکفشی درست کردم

    دقیقا همون اصل بهبودگرایی رو داشتم اجرا میکردم

    هر روز با دارایی هایی که داشتم محیط و بهبود میدادم و زندگی و راحتر میکردم هم برای خودم همه اطرافیانم

    اما نکته مهم اینکه ؛

    با دوره حل مسائل متوجه مشکل اساسی زندگی ام شدم و خداروشکر در حال حل کردنشم

    وای چه بهشتی بشه زندگی من با حل این مسئله

    قلبم آب شد همین الان

    من که خیالم راحته و احساسم فوق العاده اس

    ایمان دارم که با همین قدمهای بهبودگرانه که دارم برمیدارم به زودی مسئله ریشه ایی مثل هلو حل میشه

    استاد خدا خودش میدونه که چقدر خوشحالم از اینکه شما استاد بینظیر دارم

    با تمام وجود تشکر میکنم از مریم بانوی فوق العاده بخاطر طراحی این دوره بینظیر

    استاد خیلی آسون شدم برای همه چی

    اینقدر کارهام به سادگی و راحتی انجام میشه که فقط من هر لحظه میتونم سپاسگزار باشم

    خدایا خیلی خیلی عاشقتم خودتم خوب میدونی

    هر کی این کامنت و میخونه فقط میتونه بهش بگم آگاهی های دوره حل مسائل بینظیره و ساده ازش نگذرید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 818 روز

      سلام برخواهر بی نظیرو فوق الععععععاده ام ، چقدر آیه ای خوبی آوردید من که چشام پر اشک شد ، چقدر شما بی نظیرید، چه حرف های خوب و چه آگاهی خوبی، چقدر با خدا اونس گرفتی ، چقدر قلبتون بازه، بابا ، شما همه و فن حریف اید، آدم خلاقیت ،شما رو ببینه، افسرده میشه، خدایا شکرت به خاطر وجود شما توی این سایت، خدا بهتون سلامتی بده و سایتون همیشه برقرار باشه، مرسی از این حال خوب که به ما دادی،خانم مرادی جواهر (خواهر )یه تشکر با تمام وجود و تمام احساسم به شما ، بابت کامنت هاتون، ودیدگاهتون.من تازه عضو سایت شدم ولی قبلا کامنت های شما رو مطالعه میکردم. همیشه میگفتم خدایا به هم فرصت بده از خواهر توحیدی و بی نهایتم تشکر کنم بابت وقتیکه میذارید و بابت آگاهی نابتون که هر کدومش یک دوره هست.خیر دنیا و آخرت را برای شما خواهانم .در پناه خداوند متعال باشید. دستتون طلا… جونتون بی بلا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: