سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194 - صفحه 22

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1603 روز

    سلام به استاد گرانقدر وعزیزم

    سلام به خانم شایسته عزیز که چقدرهرروز دارن زیباتر میشن واقعا بدون تعارف میگم ،خانم شایسته خیلی چهره تون زیبا شده چقدراون نگاهتون به استاد زیباست وقتی اون لحظه هایی که به استاد عزیزم نگاه میکنین واقعا لذت میبرم ازاون عشق و اون حسو حالتون ، وچقدرازتون سپاسگزارم بخاطر این فایلهایی که میذارین روی سایت ، هرموقع میام توسایت ومیبینم فایل جدید گذاشتین کلی ذوق میکنم وبا عشق فایلو میبینم چون هرجمله وهر کلمه تون پر از آگاهیهایی هست که هیچ کجا نمیشه پیداشون کرد ،من واقعا اززمانی که بااستاد آشنا شدم به لطف خدا وآموزشای استاد زندگیم هرروز داره بهتروبهترمیشه ومن ازاین بابت همیشه خدارو شکر میکنم .

    چقدرخوشحال شدم استاد گفتین دوره احساس لیاقت رو دارین آماده میکنین چون خیلی وقته منتظر همچین دوره ای ازشما بودم که وقتی دیدم توفایل خبر آماده شدنشو دادین کلی ذوق کردم ،چون میدونم احساس لیاقت چقدردرزندگی من میتونه تاثیر داشته باشه .

    ممنونم استاد ازهر ثانیه ای که وقت گذاشتین واین فایلای ناب وارزشمند رو برامون آماده کردین بینهایت ازشما وخانم شایسته عزیز که هرروز دارن زیباتر میشن سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستان همسفر

    به نام فرمانروایی که ما رو ارزشمند و اشرف مخلوقات افرید.

    بعد دیدن فایل یادم افتاد شب قبل هدایت شدیم و در مورد حس لیاقت و ارزشمندی با همسرم حرف زدیم و فردا صبح فایل جدید سفرنامه و خبر خوب دوره جدید حس لیاقت و از این همزمانی های خداوند این روزا دارم میبینم و شاکرم و اینا رو نشانه های عالی می دونم که به خاطر کار کردن روی خودمون و تعهد کنترل ورودی و…هست.

    انشاا… که خداوند توفیق بودن در دوره حس لیاقت رو به همه مون بده.

    واقعا وقتی هر موضوعی و یا اقدام اشتباه رو دنبال مکنیم و ریشه اش رو بررسی مکنیم باز برمیگرده به احساس لیاقت و چقد بیس و پایه هست این موضوع.

    و در مورد صحبت های مریم جان واقعا تحسین برانگیزه این حد از تغییر و واقعا همچین فردی شایسته ی هم مداری و همسری استاد رو دارن.

    در حالی که خیلی از ما هنوز گیر کوتاه کردن موها مون هستیم. و به بهانه ای واهی و توجیح الکی این کار رو عقب میندازیم. ولی در اصل موضوع زشت نشدن و نگاه بقیه و نظر دیگران مطرحه.

    دیگه چه برسه به لباس و ارایشو و کفشو و و و…

    باید خیلی روی ارزشمندی و نظر و راحتی فقط خودمون کار کنیم. ویادمه برای همین ارایش کردن ها و به قول مریم جان( که خودش یه کاره) باید زودتر بلند میشدیم که برسیم به بقیه و اگه نمیشد زود بلند شیم باید از غذا یا صبحانه میزدم ولی ارایشو انجام میدادم و بیشتر وقتا گشنه و نیمه خورده و نیم نخورده بودم.

    و شکم بیچاره فدای تایید و نظر دیگران میشد. و خیلی جای کار دارم و الان کمی بهتر شدم

    ولی هست. امیدوارم و بارها خودمو تجسم کردم که مث مریم جان و بدون ارایش و با پوستی صاف و زیبا دارم لذت میبرم از زندگیم و اندام فوق العاده ام.

    ممنونم از اینکه زیبا و راحت و اسون زندگی میکنید و این زندگی رو به ما هم اموزش میدید و الگو ما هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2436 روز

    به نام خدای راهنما وهدایتگر

    خدای من همونطور که به قلبم الهام کردی بنویس .خودت بگو تا بنویسم.

    دوباره یک سفر روحانی شروع شده سفری که با نگاه کردن بهش منم رشد میکنم ظرف وجودم رشد میکنه وبزرگتر میشه منم مدارم تغییر میکنه وپراز درس واگاهیست وپر از عمل کردن به قوانین واگاهیست.

    خدای من تو را هزاران بار سپاس می‌گویم که دیدن این سفر رو روزیه من قرار دادی .

    این سفر پر از خیر وبرکت وپر از سود ومنفعته برای من وبرای همه ای که با جون ودل بدنبال ردپای قوانین وخواندن فکر خداوند به اون نگاه می‌کنیم.

    در لحظه بخاطر آوردم که چند روز پیش منم یک سفر غیر مترقبه از تهران به دزفول داشتم .

    چه قدر ساده رفتم وچقدر ساده برگشتم .

    چه قدر با همسفرانم که همسرم ودوتا از دوستان همسرم بودند راحت بودم .

    چقدر به خودم آسان گرفتم.

    منم فقط یه کوله برداشتم که توش یه حوله .یه دست لباس راحت برای خواب .مسواک وخمیردندان وکرم مرطوب کننده ی دست وصورت بود .

    البته ما برای بدرقه ی یکی از همکارانمان به بهشت که اهل دزفول بودند به این سفر رفتیم .

    تجربه ی بسیار جالبی بود.

    لهجه ی متفاوت.اب وهوای گرم .غذاهای متفاوت.رسم ورسوم متفاوت .رود بسیار زیبای دز.

    تیراندازی با تفنگ در مراسم خاکسپاری از اقوام بختیاری.مردم خونگرم وبسیار مهمان‌نواز بختیاری.

    انسانهای بسیار دوست داشتنی وپراز عزت واحترام

    پذیرایی ساده ولی عالی با روی بسیار گشاده.

    آسان گیری وراحت برگزاری مراسم با وجود 3000نفر مهمان در مساجد بزرگ.

    به جرات میگم اگه من لیلای قبل بودم یا به این سفر نمی‌رفتم واین همه تجربه ی عالی رو کسب نمیکردم .یا اگر می‌رفتم آنقدر در گیر حاشیه هایی مثل لباس و….بودم که اصلا از این همه تجربه ی زیبا غافل میشدم.

    توی اون 3روزی که دزفول بودیم به جرات می‌تونم بگم من حتی یکبار جلوی آینه نرفتم.

    چون اصلا برام مهم نبود که دیگران راجع به ظاهر من چه فکری می‌کنند.

    اتفاقا به همراه ما از تهران مادرو همسر یکی دیگه از همکارانم آمده بودند .با لبهای ژل زده ی زیبا با گونه های تزریق شده فوق العاده قشنگ وموهای بلوند شده وخط چشم وخط لب دائمی کلا مثل عروسک زیبا بودند این دوتا خانم وحتی در بدو ورود ما به انجا بسیار جلب توجه کردند .اما من با ظاهری نچرال وساده وحتی لباسی ساده وارد آن فضا شدم .ذهنم گاها نجوا کرد یه حسادت ریز زنانه که ببین چقدر این دوتا خانم تهرانی مورد توجه قرار گرفتن ای کاش توام کمی به خودت میرسیدی!

    ولی من چندساله روی خودم کار کردم وخوب دست ذهن رو میخونم وجنس نجواها رو می‌شناسم.همون لحظه به خودم گفتم اولا اصلا نظر دیگران مهم نیست واگه مهم باشه من مشرک هستم دوما من همین طوری عاشق خودمم .

    با همین صورت ساده باهمین صورت استخوانی ولاغر وباهمین لباس وکفش مرتب ولی ساده با همین موهای مشکی بدون هیچ ارایشی بسیار خودمو دوست دارم چون این من هستم لیلام.

    وبه صورت کاملا جادویی از چند ساعت بعد از ورودمان به دزفول وبه آن محفل عزاداری بسیار دور من شلوغ شد وخانم های زیادی وحتی آقایون زیادی از اون طایفه های بختیاری دور من جمع شدند با من شروع به صحبت کردند وحتی در روزهای بعد به من گفتند آنقدر از اخلاق ورفتار تو خوشمان آمده که دلمان می‌خواهد با تو رفت وآمد داشته باشیم هم تو دوباره به دزفول بیایی وهم ما وقتی به تهران آمدیم به خانه ی تو بیاییم وکلی به من شماره تماس دادند واز من شماره تماس گرفتند .وخلاصه کلی ارتباط دوستانه آنجا با مردمی که برای بار اول میدیدمشون شکل گرفت .

    من ساده بودم .من خودم بودم .من با قلبم بت مردم ارتباط برقرار میکردم نه با صورتم وبا لباسم بخاطر همین آنقدر ارتباط زیبایی شکل گرفت که آنها رسم ورسوم آن منطقه را بسیار صمیمانه به من می‌گفتند حتی هر کدام برای استراحت منو به خونه های خنکشون دعوت می‌کردند وخلاصه خیلی عزت واحترام می‌گذاشتند.

    وحتی با زبان خودشون به من گفتند که همین سادگی تو باعث شد که ما باتو احساس راحتی کنیم .

    اگه من لیلای قبل بودم حتی نمیتونستم توی رختخواب اون جا بخوابم یا باید خودم ملافه ورختخواب می‌بردم یا تا صبح زجر میکشیدم ولی حالا آنقدر اسانگیر شدم که ذهن نجواگرم رو که ترویج کننده ی بیماری وسواس هست رو ساکت کردم وگفتم خیلی هم این رختخوابها تمیزند وتازه من میتونم برم دوش بگیرم بعداز بیداری وچنان خواب شیرین وراحتی داشتم که نگو ونپرس.

    وخلاصه با دیدن این قسمت از سریال سفر به دور امریکا وشنیدن حرفهای مریم قشنگم واستاد عزیزم به یاد آوردم که من هم چقدر تغییر کردم من هم چقدر با کوله ی سبک سفر میکنم .من هم چقدر اسانگیر وساده شدم .من هم چقدر بجای چسبیدن به حاشیه ها بدنبال اصل هستم .من هم چقدر با خودم ودیگران در صلح وارامش قرار گرفتم .من هم چقدر با قلبم با انسانها ارتباط میگیرم نه با ادا واطوار. من هم چقدر احساس ارزشمندی میکنم.

    من هم چقدر از درون ارامش دارم وحال خوبم رو به وجود هیچ کس وهیچ چیز گره نزدم .

    وهمین عدم وابستگی به تایید وتحسین وتوجه دیگران باعث شد چقدر از سمت افراد مختلف تحسین بشم .چقدر همه بگن شما چقدر خوب ومهربون هستین چقدر زیبا هستین .همه بگن چقدر خوش اندام هستین بدون یک گرم چربی اضافه .همه باور نکنند که من 42 سالمه وبگن ما فکر کردیم 30 سالتونه .چقدر همه بهم احترام بزارند .چقدر همه دلشون بخواد با من رابطه شون رو ادامه بدن ودوست بشند .

    چون وقتی من فقط به خوشنودی ورضای خداوند که درونمه فکر میکنم همون خدا کل جهان رو از من راضی وخوشنود میکنه.ومن عاشقشم .

    واز برکت های این سفر اینبود که من نگاهم رو به مرگ چقدر تحلیل کردم وفهمیدم چقدر مرگ رو مثل یک سفر راحت پذیرفتم ونه از مرگ ترسی دارم ونه غمی .

    واز برکت های سفر این بود که برای اولین بار دمای بسیار گرم هوا رو تجربه کردم.

    واز برکت های دیگر این بود که اززندگی به سبک قانون سلامتی تخطی نکردم وحتی چون طبق قانون سلامتی من برنج ونان نمیخوردم درخواست گوشت اضافه میکردم در مجلس وبازهم چون سیر نمی‌شدم به خودم ارزش قاعل شدم وبه اتفاق همسرم به یک رستوران رفتم ودر آنجا کلی کباب خوردم وسیر شدم .

    از برکات دیگر این بود که با گویش های بختیاری آشنا شدم .

    با غذاهاشون که در مجالس ختم درست می‌کنند آشنا شدم.

    این سفر اگر من لیلای قبل بودم شاید تلخ ترین سفر عمرم بود چون ما برای خاکسپاری یک همکار جوان که بیست ساله بود رفته بودیم وبا کلی ترس که به ما گفته بودند خانواده های بختیاری وعزادار شمارو مقصر فوت فرزندشون میدونند وممکنه اونها با اسلحه به شما حمله کنند ولی من به هیچ وجه نترسیدم ومطمئن بودم ما با احترام مواجه خواهیم شد چون میدونستم که من وهمسرم هیچ تقصیری در فوت این جوان نداشتیم ووقتی وارد کوچه شدیم یک صف تشکیل شده بود از مردان بختیاری با لباسهای محلی واگه من لیلای قبل بودم ترس تمام وجودم رو فرا می‌گرفت ولی من مطمئن بودم این صف صفه احترامه نه صفه انتقام .

    وخداوند به شکل میزبان مودب ومحترم چنان در کالبد تک تک اون آدمها تجلی پیدا کرد که برای سایر همراهانمان بسیار جای تعجب داشت.

    وهمگی در فرصتی به من گفتند که شما در مسیر تهران دزفول بارها به ما که ترسیده بودیم گفتید که آرام باشید ماکه مقصر نبودیم واونجاهم چیزی جز عزت واحترام وارزشمندی در انتظار مانیست از من راجع به این حد از اطمینان قلبی پرسیدند ومن فقط یک جمله گفتم که من روی شانه های خداوندم.

    دیدن رشته کوههای زاگرس چقدر زیبا بود.

    دیدن تفنگداران که با تفنگهای واقعی شلیک می‌کردند وزیر هوایی میزدندبرای من تجربه ی تازه ای بود.

    دیدن هم بستگی وهمدلی مردم بختیاری دزفول چقدر برای من جالب بود.

    وخلاصه استاد جانم ومریم جانم چنین تجربه هایی از سفر وکلا از زندگی که بسیار برای من پراز خیروبرکت است به واسطه ی بودن سالها باشماست .

    بواسطه ی درک قوانین واجرای قوانین ونحوه ی اجرای قوانین با الگو برداری از زندگی طبیعی وواقعی وبدون نقاب شماست.

    ویک برکت بسیار بزرگ دیگه که همین ساده واسانگیر بودن برای من داشته وداره اینه که چقدر زمان برای من آزاد میشه تا بتونم برای کارهای مهم تر واساسی تری استفاده کنم.

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که در این مسیر قرارم داد وهمیشه هدایتگر وحمایت کننده از من است.

    استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم.

    دستاوردها ونتایج بزرگی در زندگیم دارم که در جاهای مناسب اشاره کردم واشاره خواهم کرد تا هم ردپایی برای خودم باشد وهم انگیزاننده ای برای دوستانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2764 روز

      سلام لیلای عزیز،،لذت بردم از خوندن کامنتت،،کلا کامنتهاتو میخونم و لذت میبرم،،از دزفول گفتی،،یاد مسافرت عید امسال افتادم که با همسرم و دخترم ب این شهر زیبا سفر کردم،،من باورم نمیشد دزفول اینجوری باشه،،سر سبز،،پراز پارک ساحلی،،اصلا فکرشو نمیکردم شمال استان خوزستان اینجوری باشه،،قبلا سفر کرده بودم ب خوزستان ولی سمت ابادان و خرمشهر،،،باورکن وقتی رسیدیم دزفول،،موقع برداشت توت فرنگی هاشون بود،،ک پرسیدم از کجا میاد این توتها،گفتن محصول خودمونه،،اب خوردنی انقدر خوش مزه بود و زلال،ک اصفهان همچین اب لوله کشی نداره،،با این ک یعنی ما در غرب اصفهانیم و تو یه روستا بزرگ و ب اصطلاح اب خوب داریم،،عمرا به خوشمزگی اب دزفول نمیرسید،،مهمانوازی مردم ک دیگه نگو،،حتی چندبار شد اونجا ادرس بپرسیم.،،کاسبه مغازه و مشتری رو رها میکرد و میومد ب ما ادرس بده،،،شمام مثل من تو دوره قانون سلامتی هستین،وگرنه میگفتم دفعه بعد اگ رفتین،حتما کلوچه خرمایی هاشو تست کنین،،من خانومم تو دوره نیس،تست کرد،گفت عجب کلوچه خرمایی هایی،،حتی خوشمزه تر از کلوچه های فومن رشت،،کلا تو سفر 3،4 روز ک ب دزفول داشتم،فهمیدم اگ کسی قصد سفر داره برا ایام عید و میخواد لذت ببره از سفرش، و از توت فرنگی و از کلوچه خرمایی و از اب خوردن و از لبنیات و از مردم،،باید بره دزفول و اندیمشک…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سحر دیزجانی گفته:
      مدت عضویت: 1343 روز

      سلام به لیلای نازنین که با نوشتنش بشارت میده که اگه به قوانین الهی عمل کنیم حتما به مسیرهای درست هدایت میشیم

      لیلا جان سپاسگزار خداوند هستم که به تمرین ستاره قطبی من پاسخ داد، ازخدا خواستم که لیلا بشارتی کامنت بزاره که من با خوندنش کلی درس بگیرم

      از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که وقت گذاشتین و نوشتین، چقدر زیبا و روان تعریف کرده بودی، چقدر قشنگ روی خودت کار کردی ، تحسینت میکنم لیلا جان

      چقدر خوشم اومد که به زیبایی تشخیص میدی نجوای ذهن رو و ساکتش میکنی ، هزاران افرین برتو

      خیلی لذت بردم که گفتی: روی شانه هایی خدایی

      تحسینت میکنم برای ارزش گذاشتن به خودت که بعد از غذا رفتی رستوران و کباب خوردی

      و چقدر قشنگ گفتی:

      چون وقتی من فقط به خشنودی و رضای خداوندی که درونم فکر میکنم ، همون خدا کل جهان رو از من راضی و خشنود میکنه و من عاشقشم

      خیلی زیاد کامنتهات رو میخونم و تبریک میگم بابت نتایج عالی که گرفتی ، همین چند روز پیش بود که داشتم کامنت خریدن 4 تا مانتو همسرتون رو میخوندم که باعث شد متوجه بشم خودم چقدر جاها دلسوزی کردم و خودم رو از دریافت نعمت های خداوند محروم کردم

      باز هم سپاسگزارم از خداوند که منو هدایت کرد به خوندن کامنت شما و همچنین از شما دوست عزیز و زیبای من که نوشتین و منو آگاه تر کردین

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    به به دوباره مسافرت من عاشق مسافرتم و منتظر هدایت خداوند هستم که منو کجا میخواد ببره .

    استاد مسافرت با شخصی که قانون را میفهمه و در کنار تو باشه و هر دو از قانون بگید و هی روی نکات مثبت و زیبایی ها زوم کنید اون مسیر مسیر بهشته مسیر لذت و زندگیه .

    استاد سفر خوب و عالی برای شما آرزومندم .

    و می‌دونم به عالم درس برای ما دارید و چقدر تجربه و حال خوب .

    خانم شایسته عزیز عاشق لبخندهای زیباتون هستم .

    استاد باور کنید هفته ی قبل ما رفتیم بیرون و شوهرم گفت کجا بریم گفتم خدا مارا به بهترین جا هدایت می‌کنه فعلا برو .

    اما هدایت شدیم به گلبهار و روستای ابقد که از بالای جاده نگاه کردیم و دریاچه ی پاریداس را دیدیم استاد باور کنید مثل دریاچه پاریداس شما ومن ذوق کرده بودم و فقط محو تماشا بودم و گفتم وای چقدر قشنگ خدای من چه مناظری چه آبی .

    و بعد جوج درست کردیم و جاتون خالی زدیم بر بدن و بعد سرمون و بلند کردیم دیدیم تاریک شده هوا و من گفتم من میخواستم فیلم بگیرم و …

    آقا گفت یه روز دیگه زودتر می‌آییم و من خوشحال شدم گفتم خدایا شکرت

    (اینجا اینو بگم که من دوهفته با خوندن قرآن همش روی اینکه خدا هی گفته من مالک آسمانها و زمینم من خالق زمین و آسمونم و هر سوره که می‌خوندم هی اینو تکرار و تکرار کرده گفتم خدایا چی روی میخوای به من نشون بدی من تو را قبول دارم می‌دونم تو مالک و فرمانروای زمین و آسمانها هستی عاشقتم خداجونم و عاشق زمین و آسمونت هستم .) حالا خدا میخواست به من :

    بعد یه دفعه دختر وسطیم گفت مامان ستاره ستاره داره راه می‌ره منو میگی اصلا هنگ کردم گفتم ستاره کو واقعاً ستاره بود داشت حرکت میکرد نه بابا اینجا هم ستاره است اول که ثابت بود بعد چشمک میزد چشمک میزد و حرکت میکرد وای چه چیزی ما دیدیم و بعد به شوهرم نشان دادم وبعد همه ستاره ها را دنبال میکردیم و نگاه میکردیم و ستاره ها راه می‌رفتند و بعد از طی کردن مسافت طولانی محو میشدند و من حالم دگرگون شده بود وای خدای من چی رو میخوای به من بگی اینها نشانه ی چیست ؟

    جز این است که داری قدرتت را به من نشان میدی و میگی زینبم من تنها خالق زمین و آسمانها هستم من شب و روز را آفریدم و فقط و فقط اگه کسی میخواد ایمان بیاره به من فقط همین براش کافیه .

    من اون حرکت‌ها ی ستاره ها را دیدم و دیدم خدا با من حرف زد .

    بازهم این جمعه دوباره خیلی هدایتی رفتیم اونجا و بازهم شب و حرکت ستاره ها و دنبال کردن اونها و من حالم دگرگون .

    بله خدا میخواست اینها را به من نشون بده .

    خدایا شکرت شکرت شکرت بابت تمام نعمت‌هایی که به ما دادی .

    خدایا شکرت که مارا در مسیر آگاهی و شناخت خودت قرار دادی

    خدایا شکرت که تو را یافتم و منو از گمراهی نجات دادی

    خدایا شکرت که استاد که دستانی ست از طرف توست به طرف ما هدایت کردی

    تو اول و آخری تو ظاهر و باطنی تو رحیمی تو رحمانی تو تو تو خودت همه چیزی تو همه کسی برای کسی که تو را شناخت .

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    استاد سفر خوبی داشته باشید در کنار خانم شایسته عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    امید شفیع پور گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    سلام و احترام بر جناب اقای عباس منش و سرکار خانم شایسته

    درود خدابر شما باد کیف میکنم میبینم به این زیبایی انسانیت رو زندگی میکنید

    احساس خوب حال خوب

    احساس لیاقت و لذت بردن از شرایط

    ساختن باور های زیبا و بی نهایت رها بودن در آغوش پروردگار و…یک عالمه نکات مثبتی که در تمامی فایل ها و از جمله سفر به دورامریکا هست.

    من خداروشکر میکنم که سهمم میان این اتفاق قشنگ دیدن و تحسین کردن این حال خوش بود دمتون گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته عزیز

    سلام همسفران دوست داشتنی

    خدا رو شکر میکنم این سفر نامه همزمان شد با یه سفر کوتاه من به یه طبیعت زیبا و پا گذاشتن به یکی از ترسهای بزرگ زندگیم و وقتی به این ترسم غلبه کردم چه نیرو و انرژی بسیار زیادی در من آزاد شد یه احساس فوق‌العاده که بهم قدرت میده که باز هم از این که هست میتونه بهتر هم باشه.واقعا سفر یعنی بزرگتر شدن ظرف وجود،سفر یعنی توحید ،سفر یعنی تجربه چیزهای جدید ،سفر یعنی با ترسها روبرو شدن یعنی به مدار جدید هجرت کردن

    سپاسگزار استاد عزیزم هستم که خبر خوب آماده شدن دوره جدید رو دادن .واقعا این عدم احساس لیاقت یه شاه ترمزه که اکثر ما باهاش درگیر هستیم .به امید خدا در مسیر دریافت آگاهی های این دوره جدید قرار می‌گیریم

    استاد عزیزم این روزها با تمام وجودم و تمرکزم دارم فایل ها رو گوش میدم و خیلی لذت میبرم و با تمام وجودم سعی میکنم در زندگیم اجراشون کنم و به همون مقدار که عمل کردم نتایج به زندگیم وارد شده که‌ یکی از اون نتایج عالی اینه که یه رابطه خیلی عالی رو دارم تجربه میکنم .من که قبلا زور میزدم که یه نفر وارد زندگیم بشه یا تقلا میکردم برای موندن در اون رابطه ؛طوری این رابطه شروع شد که من هیچ قدمی بجز کار کردن روی باورهام و احساس لیاقت بر نداشتم و این انسان زیبارو بصورت خیلی طبیعی وارد زندگی من شد و چقدر خدارو سپاسگزارم برای این قوانین زیباییش و سپاسگزار استاد عزیز و این سایت بی نظیر با بچه های فوقالعاده هستم که دارم روز به روز در مسیر بهتر شدن و توحیدی بودن قدم بر میدارم

    عاشقتون هستم و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام رب هدایتگرم.

    سلام سلام

    الان که مینویسم 14صفحه کامنت روی این فایل اومده 140تا و من خیلی خوشحالم چون همه رو خوندم نکات خوبی داشت خدایاشکرت و چقدر خوشحالم از عصر که دیدم کامنتا منتشر شده شروع کردم و بینش پیاده روی کردمو قهوه خوردمو استراحت کردم و بعد که رفتم سمت لبتاپم هدایت شدم فایلای مصاحبه با آزاده عزیز رو تصویری نگاه کردم که اتفاقا اولین قسمتی که پلی کردم آزاده عزیز گفتن وقتی ایران میرن بهشون میگن چرا انقد ساده ای ومیکاپ نداری و…صحبت میکردند….

    استاد توی ایران آرایش کردن رو باکلاسی میدونن و بارها شنیدم که گفتند فلانی چقدر بی کلاسه تو عروسی اومده آرایش نکرده. احساس میکنم این مورد برای من تبدیل به باور شده برای همین همیشه تو مهمونیا و عروسیا آرایش میکنم.

    خانم شایسته عزیز شما خواستید تغییر کنید و خداوند هداییتون کرد به جایی که اکثر مردم ساده و بی آرایش هستند و این چقدر خوبه پارسال با دختری آشنا شدم که تو فرانسه درس میخوند تازه دکترا گرفته بود وقتی نگاش میکردم هیچ آرایشی نداشت فقط رو ناخنش ی لاک ساده زده بود اونم چون مهمونی بود وگرنه بیشتر اوقات صاف و ساده میومد حتی لباساشم خیلی خیلی معمولی بود خیلی خوشم اومد از فرهنگ خارجیا که اکثرا ساده ان و خودشونو قبول دارن چقدر باوراشون از پایه درسته و هرکسی از هرکشوری چندسالی تو اون کشورها باشه تقریبا مثل اونها میشه و عاشق سادگی میشه البته من اینطور فکر میکنم چون جامعه خیلی تاثیر داره.

    خب من تحت تاثیر بقیه که قرار میگرفتم گاهی آرایش میکردم وقتی بازخوردها رو میگرفتم بخاطر نیاز به تحسین و توجهی که تو وجودم بود و هنوزم هست مشتاقتر میشدم که همیشه آرایش کنم ،خداروشکر من از چهره ام راضی ام چهره زیبایی دارم پوست شفاف و صافی دارم هیچ کک و مکی نداره صورتم مویی نداره ابروهام کم پشته و‌موی اضافه ای نداره همیشه مرتبه و هیچوقت نیاز به آرایشگاه ندارم ولی گاهی سالی یکبار یا دوبار میرم که مدل ابرومو مثلا تغییر بدم خب مواقعی که کمی آرایش میکردم چون چشمای درشتی دارم و صورتم قشنگه و میدونم چه رنگ و چه مدلی بهم میاد خیلی جلب توجه میکرد و از بازخوردها خوشم میومد و باعث شد حس خوبی به آرایش کردن پیدا کنم.یادمه تا قبل از دیدن این بازخوردها اصلا آرایش نمیکردم و برام مهم نبود بقیه چیکار میکنن.

    الانشم دلم نمیخاد بصورت همیشگی وقتمو پای آرایش بذارم ولی ناخودآگاهم مشتاقه بخاطر تعریف و تحسینای بقیه گاهی آرایش کنم‌.

    استاد از وقتی اون سلسله فایلای پیداکردن الگوهای تکرارشونده رو گذاشتید من خیلی خیلی فکر میکنم ی ذره بین برداشتم مو رو از ماست میکشم بیرون و چقدر این خودشناسی خوبه البته گاهی حقیقتی که برام آشکار میشه خیلی تلخه،دلم میخاست انکارش کنم ولی تعهد دادم با خودم صادق باشم ،قبولش میکردم مسئولیتشو میپذیرفتم چون شما گفتید تنها وقتی تغییر میکنید که مسئولیت قبول کنید…..

    و الان استاد من با این فایل احساس کردم یکی دیگه از باگام کشف شد ….

    یعنی این آرایش کردن تو زندگیم همیشگی نیست گهگاهی رخ نمایی میکنه حالا کجا؟ جاهایی که احتمال میدم خیلی تعریف و تمجید میشنوم

    و اینجوری این کمبودم رو تغذیه میکنم خوش و خرم میشم ولی اثر این تعریف و تمجیدا فقط چند ساعته ! بعدش من میمونم و خودم !

    احساس لیاقت و ارزشمندی استاد جان!

    این قائم به ذات بودن خیلی مهمه از پایه باید درست بشه چرا خودم ارزشامو نبینم چرا از خودم تعریف نکنم چرا خودمو باور نکنم چرا اینو گردن بقیه بندازم؟؟؟؟؟؟ استاد من از ماه قبل وقتی فهمیدم تو خودباوری و لیاقت خیلی ضعف دارم برای یکماه به خودم تعهد دادم هر روز تو آینه از خودم تعریف کنم گفتم وقتی من هنوز خودمو باور ندارم چطور میتونم تمرین آگهی بازرگانی رو انجام بدم! خب معلومه اول باید خودمو باور کنم تا بتونم انجامش بدم.

    روزای اول خیلی سختم بود حتی نمیتونستم تو چشای خودم نگاه کنم سریع رومو برمیگردوندم دوسه روز بعد تو چشای خودم زل میزدم ولی هیچی نداشتم بگم، روزای بعد وقتی خودمو میدیدم گریه م میگرفت چون مدتها خودمو نادیده گرفته بودم انگار تازه داشتم با خودم دوست میشدم انگار خودمو تازه دیده بودم روزای بعد تونستم حرفای قشنگ به خودم بزنم قربون صدقه خودم برم روزای بعد تو آینه خودمو میبوسیدم و الان هروقت خودمو ببینم ذوق میکنم تعریف و تحسین میکنم یعنی قشنگ میدیدم چجوری تکاملم طی شد

    الان دوطرف تختم دوتا آینه بزرگ گذاشتم هرطرف نگاه میکنم خودمو میبینم و لبخند میزنم اینم لطف خداست چون مامانم خیاطه تو خونه آینه های زیادی داریم و برای من عالی شده تو همین یکماه احساس میکنم زیباتر و دوستداشتنی تر شدم.

    خیلی خوشحالم برای دوره جدید که آماده شده و منتظره تا خداوند اجازه رونمایی بهش بده

    امیدوارم بتونم تهیه کنم چون شما استاد جان یجوری مطالبو میگید که ذهن منطقیم سکوت میکنه کم میاره در برابر توضیحات شما.

    الان هر مسئله ای رو به دقت بررسی میکنم میرسم به کمبود احساس لیاقت و عزت نفس.

    چقدر خوبه این جهان فرکانسی خدایاشکرت

    الان که نوشتنم تموم شد دیدم کامنتا شدن 160 تا ….

    من برم بقیه رو بخونم

    همتونو دوست دارم با عشق کامنتا رو میخونم مثل استاد

    و این کامنتمو با احساس بینهایت عالی و دلی نوشتم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2444 روز

      سلام به نجمه ی عزیز!

      چقدر زیبا نوشتی نجمه جان! لذت بردم، چقدر راحت در مورد خودت و موضوع آرایش و دلایلش صحبت کردی…

      من هم تا حدی احساسی که گفتی رو درک میکنم…احساس رضایت از تعریف و تحسین های بقیه…و چقدر لذت بردم از راه حلی که برای این مسئله در پیش گرفتی، که خودت رو بیشتر دوست داشته باشی، توی آینه با خودت حرف بزنی و به خودت یادآوری کنی که همینی که هستی، هر چی هستی، ارزشمندی و لیاقت بهترین ها رو داری، چون تو تکه ای از خداوند هستی! آفرین به تو!

      سپاسگزارم ازت که وقت گذاشتی و این دیدگاه زیبا و پرمحتوا رو نوشتی عزیزم!

      در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو می کنم :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1953 روز

      سلام نجمه جانِ قشنگ و ارزشمند.

      بی نهایت لذت بردم از خوندنِ کامنتت.

      چقدر زیبا و شجاعانه خودت رو در مورد آرایش کردن و دلیلش، تحلیل کردی.

      بسیار تحسینت میکنم برای عشقی که به خودت میدی، خودتو تو اینه میبینی و به خودت مهربونی میکنی…

      منم برای تمرینِ محبت به خودم، تحسین کردن خودمو مدتیه آغاز کردم…

      در ظاهر ساده است ولی چون این کار رو در حق خودمون نکردیم، کاملا باید آروم و تکاملی جلو بریم که بهتر و بهتر بشیم درونش…

      وای منم اول خودمو کم تو اینه میدیدم. یعنی نگاهم رو میدزدیدم، یه طوری انگار حتی از خودمم خجالت میکشم که ببینم تو اینه خودمو…

      حالا کمی بهتر شدم…

      صورتم، بدنم هر طور باشه نگاهش میکنم قربون صدقه اش میرم…

      یکی از دلایلی که صلح درونم بهتر شده، همین تمرین توجه و تحسین و احترام به خودمه…

      هر وقت خودم به خودم احترام میذارم، از بیرون هم احترام دریافت میکنم نسبت به سمانه جان.

      مرسی که این کامنتِ عالی رو نوشتی عزیزم.

      بهترینها برات نجمه جانم.

      الهی شکرت که احترام بهتر و بیشتری به خودم میذارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    هرمز بالي پور گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد

    سلام استاد گلم و خانم شایسته عزیز و دوستان ارجمندم

    خدا رو هزاران بار شکر می گویم که منو در مدار دیدن و شنیدن این فایل پر از حرفهای دلی قرار داد

    چقدر خانم شایسته عزیز را تحسین می کنم که اینقدر روی خودشون و قانون و آموزه‌ های استاد کار کردن و آنها را به شکل عملی در زندگی روزمره و نحوه آرایش خودشون پیاده کردن و اینها همه نتیجه هستن نتیجه تعهد داشتن به قانون و تعهد داشتن به اینکه حرف‌های استاد را مو به مو اجرا کنن و این یعنی موفقیت به معنای واقعی کلمه

    چقدر استاد در مورد سفر و ویژگی های سفر کردن و تمام موارد مربوط به سفر به بهترین شکل توضیح دادن برای ما و حسابی لذت بردم باید بگم که برای خود من هم این مشکلات در سفر بوجود آمده من قبلا با کسانی مسافرت می کردم که اصلا اخلاق خوبی نداشتن و کلی به دردسر و حاشیه برخورد می کردم که این چرا اینطوریه چرا اون اینطوریه و به جای لذت بردن از مسیر همش به دنبال مسائل حاشیه ای بودن و در آخر من به این نتیجه رسیدم که فقط با خانواده خودم سفر کنم و این چند سالی که دارم با خانواده خودم ایرانگردی می کنم کلی لذت بردم و چه جاهای بکری رفتیم و اگر هم مشکلی پیش می اومد خیلی راحت آنرا حل می کردیم و دیگه نگران حرف های دیگران نبودم و خدا رو شکر هر وقت ماشینم دچار نقص فنی می‌شد خداوند همیشه از ما محافظت می کرد و ما را به بهترین افراد هدایت می کرد و خیلی راحت و عزتمندانه مشکل ماشینم را حل می کردن و در مورد غذا خوردن هم همینطور وقتیکه با اطرافیانم مسافرت می کردم همش نگران بودم که چیکار کنم برای غذا و به جای لذت بردن از سفر باید همش تو صف نانوایی و رستوران بودم برای تهیه غذا برای همسفرانم و در آخر هم کلی حاشیه درست می‌شد ولی از موقعیکه فقط با خانواده خودم مسافرت می کنم بعضی مواقع پیش میامد که نون و ماست می خوردیم و همه هم راضی بودن و بیشتر به دنبال دیدن مناظر زیبا بودیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    احسان شهرکی گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    ب نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    خداروسپاسگزارم بینهایت بابت دیدن این کلیپ و این ک عضو این سایت الهی هستم

    اول اینو بگم من چن بار مینویسم ولی نمیدونم چرا ارسال نمیشد حتی طولانی هم بود ولی من گفتم باید ثبت بشه و دوباره مینویسم

    استاد عزیزم چقد ماه شدی

    خانم شایسته عزیز چقد جونتر شدین دوتاتون

    نکات از نظر من

    بینهایت احساس لیاقت و حس ارزشمندی موج میزنه بین شما

    خانم شایسته شما از وقتی خواستین تغییر کنید جهان هم ب فرکانس شما پاسخ داد و الان کنار استاد هستید

    چقد رابطه عالی و سرشار از عشق و محبت و احترام حس کردم حتی از این راه دور از زاهدان

    چقدر خوشحالم ک دوباره ی دوره دیگه داره اضافه میشه و سایت روز ب روز در حال پیشرفته

    چقد اعتماد ب نفس و عزت نفس شما ملوسه برای من

    چقد کنترل ذهن مشاهده میشه حتی وقتی ک کولر خراب باشه و سریع کنترل بشه ذهن و شرایط برگرده ب سمتی ک ب نفع شما باشه

    چقد حرف برای گفتن دارید وقتی هم مدارید در صورتی ک خیلی از رابطه ها همش سرشون توگوشی و حرفی برای گفتن ندارن

    سپاسگزارتم استاد عزیزم ک دنیا رو برای من جای بهتری کردی

    چقد میبینم هر روز دارید کار میکنید حتی تو مسافرت و خیلیا فک میکنن قانون جذب اینه ک تلاشی نکنن و از هوا پول بیاد

    چقد ازادی زمانی و مکانی کاملا مشخصه ک شما تو مسافرتم دارید پول میسازید

    از همه مهمتر تکرار و تکرار و استمرار ب عمل کردن ب آگاهی هایی ک دارید و نتیجش میشه روز ب روز پیشرفت

    استاد عزیزم برادر مهربونم من قدم اول جلسه اخر رو دیدم و اونجا شما گفتید من قانون و بلدم و خیلی راحت و لذت بخشه برام ک بشینم و ب پرسش های بچها جواب بدم و فقط تکرار میکنم هر روز این اگاهی ها رو و نتیجش میشه این

    چقد تعهد ب قانون سلامتی موج میزنه تو صورتتون

    لذت بردم و حتی اشکم اومد بابت این فایل الهی

    سپاسگزار خدای خودمم ک در مسیر رسیدن ب اهدافم هستم و فقط باید تکرار و استمرار ک عمل ب آگاهی داشته باشم تا جواب بگیرم

    در پناه الله باشید عزیزان دل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    عصمت عجمی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان از همینجا شما رو میبوسم که اینقدر مهربون و خوش برخورد هستید. در رابطه با انعطاف پذیری که صحبت کردید منم به خودم نگه کردم دیدم جز ادمهایی هستم که خیلی همه چیز رو به خودم سخت میگیرم ومنعطف نیستم البته دارم روی خودم کار میکنم و به قول مریم جان یه درجه یه درجه مدارم و میبرم بالاتر من در رابطه با ارایش کردنم خیلی راحتم و هرجایی رو بدون ارایش میتونم برم و خیلی خودمواذیت نمیکنم که حتما باید ارایش داشته باشم اما درباره بچه هام که یه وقت چیزیشون نشه تو سفر خودم و بچه هامو خیلی اذیت میکنم خیلی سعی میکنم بیخیال باشم اماسخته البته خیلی نسبت به بچه ی اولم الان بهترشدم. از شما استادان عزیز ممنونم که مارو نسبت به همه چیز اگاه میکنین وباعث میشین که به درون خودمون سفر کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: