سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 217 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

227 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر دیزجانی گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    بنام خداوندی که تنها فرمانروای کل جهانیان است

    خدایاااا چطور این همه زیبایی رو میشه تحسین کرد با چه زبانی ؟

    اون جاده ی زیبا اون آسمون قشنگ و آبی و اون درختهای سرسبز و سر به فلک کشیده ،

    خدایاااا تو بهترین نقاشی

    خدایاااا خودت زندگی من و دوستانم رو در این سایت به بهترین شکل نقاشی کن

    استاد عزیزم و مریم جون و دوستان هم فرکانسی خودم سلام

    چه خوب که بعد از مدتها طبیعت گردی رسیدیم به دنور کلورادو خدایا شکرت

    خب طبق معمول یک دستی به سر و روی تراک زیباتون کشیدیم منبابِ تشکر از اینکه کیلومترها راه ما رو آورده تا اینجا

    خدایا شکرت بخاطر وجود تراک کمپر خوشرنگمون

    مرررریم جوووون کفشات مبااااارک

    چه کفشای زیبااای قطعا که لایقشی

    تحسین میکنم اون آقای فروشنده رو که با اینهمه علاقه داره به کارش ادامه میده و چقدر اطلاعات دقیقی از کفش داره

    چه دستگاه جالبی که اندازه دقیق کفش رو میگه ،احسنت به تکنولوژی

    استاد من از زمان جوونی عاشق کفش کیکرز بودم و هستم ، من همین الانم یکی از همین کفش ها رو دارم و چه جالب که منم بیشتر برای کوهنوردی ازشون استفاده میکنم (البته که مال من اصل نیست) استیکر دست روی پیشونی

    باز هم خداروشکر که این کفش رو دارم

    چقدر تحسین میکنم اون حد از احترام رو که برای مشتری هاشون قائل هستن که خود آقای فروشنده داره کفش رو پای مریم جون میکنه

    مریم جون چقدر راحت پاتون توی کفش جا گرفت

    مریم جون تحسینتون میکنم بخاطر اندام زیباتون خدایاشکرت

    واااای چقدر خرید کردن خوبه خدایا شکرت بخاطر آزادی مالی استاد جان

    خدایا شکرت بخاطر خرید روتختی جدید مبااارکتون باشه ، احسنت به شما استاد جان که برای خودتون ارزش قائل شدین و فقط خواستین که 100٪ کتان باشه

    خدایااا شکرررت بخاطر بودن ی مکان‌هایی مثل لاندری که مردم با خیال راحت میان و لباسهاشون رو میشورن

    چقدر هم که تمیز بود اونجا و چقدر فراوانی ماشین لباسشویی و خشک کن

    یکی از خواسته هایی که در من شکل گرفت همین داشتن خشک کن بود ، راستی چرا ما هنوز باید همیشه یک جایی رو داشته باشیم که بخوایم رخت پهن کنیم تا خشک شه؟؟؟ (استیکر در افق خیره شدن)

    مریم جون تحسینت میکنم که در هر شرایطی به پاکیزه گی اهمیت میدی و علاوه بر لباسها کفش‌ها رو هم شستی ، الحق و الانصاف وقتی کفش‌ها رو تو ماشین میشوری، کفش‌ها نو میشن خدایاشکرت بخاطر وجود ماشین لباسشویی

    استاد عجب تخت خفنی ،خیلی جالب بود ، تحسین میکنم سازنده همچین تختی رو که اینقدر به تمام نکات دقت کرده بود ، مخصوصا جریان هوا در زیر تشک

    خدایاااا شکرت بخاطر وجود این ایده های عالی که استاد جان و مریم جان از این تخت لذت ببرن

    خب بریم سراغ سینما که عشقِ پسرمه مخصوصا فیلم‌های کریستوفر نولان که همه ی فیلمهاش و پسرم به ما نشون داده و کلی با ذوق تعریف میکنه

    یادمه وقتی می‌خواستیم فیلم اینترستالار رو ببینیم من اونموقع داشتم سریال شهرزاد رو دنبال میکردم که پسرم میگفت: مامان توروخدا یکم فیلم‌های مفهومی نگاه کن ،شهرزاد چیه آخه؟؟

    حالا میفهمم که من به قول استاد دوست دارم فیلم مفهمومش رو ساده به مخاطب برسون

    البته که من هم برای سازندگان شهرزاد و هم فیلم‌های کریستوفر نولان احترام قائل هستم و هر دو رو تحسین میکنم

    باربی هم که همراه با فیلم کریستوفر نولان در یک روز اکران شد باعث شده بود که تو شبکه های اجتماعی خیلی طنز راه بیوفته که میگفتن: همه دست اندرکاران فیلم نولان با لباسهای صورتی برای اکران حاضر شدن

    البته من خوشبختانه که هیچگونه شبکه اجتماعی ندارم فقط اینها رو شنیدم

    ولی استااااد عاااااشقتم که گفتی: من ترجیحم فیلم باربیِ ، یعنی کاملا معلومه که روحتون خیلی لطیفه استاد جااان

    خب استادمون هم بعد از مدتها رفتن باشگاه ، تحسین میکنم اینهمه فراوانی رو چه باشگاه زیبایی چه رنگهایی قشنگی ،خدایی رفتن به همچین باشگاهی آدم رو سر ذوق میاره

    استاد عزیزم تحسینتون میکنم بابت هیکل ورزیده تون و اینکه متعهدانه دارین در هر شرایطی ورزش میکنین

    مررریم جونم از شما هم سپاسگزارم که با عشق برامون فیلم میگیرین تا ما هم هرلحظه با شما باشیم

    خدایاااا بی نهایت سپاسگزارم که به من فرصت دادی که ببینم و بنویسم و زیباییهات رو تحسین کنم

    خدایااااسپاسگزارم بابت وجود استاد عباسمنش و مریم جون همیشه شایسته

    خدایاااسپاسگزارم بخاطر چشمای هر کدام از دوستانم که کامنت منو خوندن

    خدایااا سپاسگزارم که منوبه این مسیر زیبا هدایت کردی

    خدایا هدایتم کن به سمت زیبایی ها و به سمت آسانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
  2. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    سلاااااام عزیزای دل

    واقعا از همین جا تحسین میکنم تون که کارهارو چقدر سریع و تو یه روز انجام دادین که تازه ، لذتشو هم بردین

    و تعجب کردن از انتخواب استاد که باربی رو انتخواب کرد راستش منم فیلم باربی رو دیدم و اوپنهایمر رو نه و فکر میکردم نظر استاد و خانم شایسته بر عکس باشه تو این مورد، اما خب این جهان جای تفاوت هاست .

    و این که من فیلم باربی رو دوست داشتم به خاطر این که کمی موزیکال بود و چه رنگ های شادی داشت .

    نکته بعدی استاد من توی پوشش تو مکان عمومی خیلیییی راحتم با این که دخترم اما خب راحتیم خیلییی برام مهمه و گاهی شده با دمپایی عربی و ..

    میرم بیرون چون خیلی توش راحتم .

    اما من باز امروز فهمیدم میشه باز بیشتر راحتی خودت برات مهم باشه نوع پوششتون رو که دیدم با خودم گفتم استاد با یک شلوارک هاوایی و یه رکابی رفته سینماااا و تازهههه کفش فروشییی و اینا ذهنم گفت بابا اونجا امریکاست این پوشش طبیعیه اما ایران نه .

    میدونید استاد اینجا یاد فیلم باربی افتادم چرا باید دنباله رو افراد دیگه باشیم و مثل یه قانون بپذیریمش و چون از قبل بهمون این طور آموختن تا انتها هم همین روشو بریم .

    یه جای کار میلنگه نه ؟ پس من چی پس راحتی و شادی من چی

    و تا وقتی که گله مند از دیگران و گذشتگان و کشور و فرهنگ باشیم همینه که هست .

    به قولی اگه راحتی رو اکه تغییر رو میخوای خب انجامش بده خودت، از خودت،

    به قول شما .

    [[[ اگه تا الان کسی انجامش نداده بزار من اولی باشم]]

    و من چقدررر با این حرف شما تو دل ترسهام رفتم و دیدم چقدررر پوچ بودن

    از کوتاهی موهام گرفته تا نوع پوششم از نوع سفر کردن گرفته تا نوع زندگیم .

    و در اخررر چقدررر تو این شهر همه چی صورتیه از اون بنای قلعه مانند که مجسمه روش بود تا وسایل باشگاه حتی پنکه سقفی باشگاهم صورتی بود .

    انگار شهر تم باربی گرفته بود .

    و سپاس گزار شما هستم که نشونمون میدین دنیا چقدررر داره به سمت راحتی میره .

    میخواستم کامنت رو تموم کنم اما یه چیزی یادم اومد بزارین تعریف کنم :

    اون موقعه ها که مدرسه میرفتم و با مادرم میرفتم خرید مدرسه همیشه از خرید کفش متنفر بودم .

    چون من سایز پام 42 بود و کفش برای یه دختر به سایز 42 خیلی کم بود .

    کاش میشد بگم کم اصلا فوقش من پیدا میکردم تا 41 و از ترس مادرم که تو فروشگاه جلو فروشنده بهم تیکه نندازه و مسخره نکنه میگفتم خوبه اندازه پامه با این که کفشی بود که اصلا توش راحت نبودم و پام به شدت درد می‌گرفت توش و من 8 ماه مدرسه رو با اون میرفتم و گاهی میشد تو فروشگاه اشک از چشمام در میومد .

    این قضیه باعث شد اعتماد بنفس من تو خرید کفش بره زیر صفر من الان هر فروشگاه کفشی میبینم جرعت نمیکنم برم داخل فکر میکنم همه مسخرم میکنن .

    .

    تو این قسمت دیدم چقدرررررررررر همه چیز راحت تر شده راحت با یه دستگاه سایز دقیق پاتو میگیرن و تازهههههها کفشو پات میکنن بندشو قشنگ میبندن .

    و چه فروشنده خوبی .

    دیدم عوض شد باورام به هم ریخت .

    و خوشحالم که یه ریشه هرز رو که خیلی وقت بود تو ذهنم زیررر کلی خاک دفن شده بود تونستم بکشم بیرون و قراره جاش یه گل زیبا از جنس باور خوب بکارم .

    سپاس گزارم از شما که دیدمو به همه چیز تغییر دادین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
  3. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    به نام خداوند فراوانی ها

    سلام استاد جان

    سلام مریم عزیزم

    چقدر این فایل را دوست داشتم.

    چیزی که روزمره ی شما در سفر است.

    وقتی از لایه فراوانی لباسها رد شدید و به فراوان رو تختی رسیدید.

    وقتی وارد لاندری شدید که فراوان ماشین لباسشویی و فراوان خشکشویی داشت.

    وقتی وارد کفش فروشی شدید که بی نهایت کفش وجود داشت و با فروشنده ای هم مدار شدید که فراوان اطلاعات داشت نسبت به کارش.

    چقدر تحسین میکنم او را برای عشقش به کارش، برای تر و تمیزی ظاهرش، برای اعتماد به نفسش و برای ارتباط عالی ای که برقرار کرد.

    و بعد به باشگاه میرسیم جایی که از هر دستگاهی فراوان وجود دارد، فراوان تردمیل و الپتیکال.

    و سینمایی با فراوان صندلی که نشان دهنده ی ثروت است.

    استاد جانم چقدر ثروت معنوی است که باعث درک بهتری از دنیا برایت میشود.

    سینمای آی مکس و سیستم آی مکس به تو اجازه میدهد فیلم را با حس واقعی تر و درک بهتری بفهمی. والله که ثروت معنوی است.

    استاد چقدر این فایل را دوست داشتم و چقدر برایم پر از زیبایی و جذابیت بود.

    مریم جانم کفشتان بسیار زیباست، مبارکتان باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  4. -
    ساره بایلر گفته:
    مدت عضویت: 718 روز

    به نام خدااااا دا دا دا

    یک یک‌یکککککک

    دو دو دو دوووووو

    الو‌وو لو لو لو

    به نام خدا دا دا دا

    دلم تنگ شده واسه این نمک استاد :))))

    کسایی ک‌سفر به دور امریکا فصل یک رو دیدن حتما میدونن از چی صحبت میکنم

    پسرم عاشق این تیکه حرف زدن استاد شده 4سالشه ولی با این مباحث و استاد و سفر و خلاصه همه چی آشنا شده اینقد ک دیده من نگاه میکنم

    چند روز پیش میگفت یه روز میایی بریم خونه استادت

    گفتم آره

    بعد ازش پرسیدم اگه بریم اونجا ازت سوال کنه چیا از من یاد گرفتی میخوایی بگی چی

    چند بار دیگم گقته بود یا چیزایی ک یاد گرفته ولی چه قدر برام جالب بود ک ذهن بچه ها هم میتونه از همین کودکی اینقد خوب پرورش پیدا کنه

    پسرم گفت یاد گرفتم عصبانی نباید بشم

    و این ک خدا تو قلب منه اگه سپاس گذاری کنم آرزو هام زود برآورده میشه اسباب بازی های بیشتری رو می‌خریم

    باید چیزای زیبا رو پیدا کنم هر جا ک‌میرم و به تو هم بگم

    و من لذت می‌بردم ازین جملاتش

    از خدای خوبم سپاس گذارم ک آشنا شدم با اسناد عزیز م

    دیدن این سفر نامه خیلی برامون لذت بخشه استاد

    با نمک های شما جذاب ترم میشه

    با این ک تمام این قسمت رو دیدم بیشترین چیزی ک داره تو ذهنم هی مرور میشه دیدن نتایج قانون سلامتی در شما دوتا فرشته هست

    یعنی ایم جاست ک باید از نمک استاد استفاده کرد

    اصلا الصهههههه جنسه واقعا

    مگه میشههههه اخه اینقد بدن تراشیده زیبا شفاف نورانی لطیف

    تو باشگاه ک دیوانه شدم دیگه …خدااااااا

    با خودم میگفتم ببین این خدا همه چی میده ها همه چیییییی

    شکرت خدای خوبم

    هوام کمکم سرد داره میشه یادمه تو روستا ک مامانم لباس می‌شست پهن میکردیم رو رخت تو بهار خواب یه لباس شویی داشتیم فقط می‌شست و خشک کن هم نداشت باید خودت آب میکشیدی تازه بعضی وقتا آبش برق دار میشد دست میزدی بهش کلا میرفتی رو ویبره خخخ:)))))

    زمستونا نمیدونم یک هفته لباس ها رو بند بود تا خشک بشهههههه

    بیشتر وقتا م آب یخ می‌کرد لباس ها میشدن مجسمه یخی

    باز میرفتیم می‌آوردیم جلو بخاری ک‌ یخاشون آب بشههه

    ولی روزای خیلی خاطره انگیز و نابی بود

    حالا امکانات و نعمت ها اینقد زیاد شده ک به سادگی آب خورن در کمترین زمان و بهترین مکان این کار انجام میشه چون جهان در حال پیشرفته و کسایی هم ک دوست دار پیشرفتن سوار قطار دنیا میشنو گازشو میگیرن

    مثل همه بچه های سایت

    حرف زدن باهاتون رو دوست دارم و آرامش میگیرم

    حالم خیلی خوب بود دوست داشتم بنویسم و این کارم کردم

    از

    استاد عزیزممممم و مریم جانم تشکر می‌کنم برای تهیه این فایل ها و همه فایل های دانلودی

    واقعا من با این حرفا این فایل دارم زندگی میکنم

    بعضی وقتا با خودم در شرایط مختلف میگم خدایاااااا اگه این آگاهی ها نبود مثلا من ممکن بود با این مسئله یا این موضوع چه طور برخورد میکردم و اصلا یادم از قبل خودم نمیاد فراموش کردم منه قبلا رو

    و فقط سپاس گذارشم

    باطری گوشیم داره تموم میشه کامنتم رو تموم میکنم ک اگه خاموش بشه تمام تایپی ک کردم به باد میره

    خیلی دوستون دارم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 81 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      سلام ساره جان مادر نمونه و دوست داشتنی

      اون قسمت لباس شویی چنان خندیدم ک نگو، یادم افتاد اره ما هم لباس شویی مون یه قسمت اش رنگ اش پریده بود و آهنش معلوم میشد و از اون قسمت برق میگرفت آدمو واااای خدا چقدر خندیدم یاد خاطرات و آب برق دار افتادم. البته همیشه مادر عزیزم زحمتش رو میکشید.

      خداروشکر برای نعمت لباس شویی ک مارو آسان کرد برای آسانی ها و اون بار گران رو از دوش مون برداشت الهی شکر.

      من هم عاشق اون قسمتای اکو دار استادم ک صداشون میپیچه میپیچه میپیچه … خخخخ

      سپاسگزار وجود استاد و دوستان نازنینم هستم، این آگاهی ها ک واقعا اگر نداشتیم من یکی نمیدونستم چطور از پس بعضی شرایط بربیام خداروشکر برای هدایت مون. مرسی ک نوشتنی خودمونی و پاک

      در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشی دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      سلاام به دوست عزیزم

      وای که چقدر کامنتت قشنگ و فوق العاده بود که منو غرق کرد توی خودش و حسابی هیجان زده ام کرد.

      توی یکی از فایل های سفر به دور آمریکا برای من دیدگاه گذاشتی و خیلی جالبه که امشب منم دقیقا توی یکی از فایل های سفر به دور آمریکا به کامنت تو هدایت شد

      و حسابی لذت بردم که چقدر قشنگ نوشتی. توی کامنتی که برام نوشتی تو از من تعریف کردی و منو تحسین کردی حالا انگاری نوبت منه وقتی کامنتت رو خوندم اصلا نتونستم تحسینت نکنم خدای هدایتگرم دائم داشت هدایتم میکرد بنویسم برات و منم گفتم چششمم!

      واقعا وقتی جریان هدایت رو بهش اجازه بدیم وارد زندگیمون بشه و بهش عمل کنیم چقدر زندگی در تمام ابعاد قشنگ میشه و چقدر همه چی زیبا میشه

      امشب فایل گفتگو با دوستان قسمت 3 رو داشتم گوش میدادم و این فایل موضوع کلیدیش هدایت بود اصلا ببین!! یک دری از آگاهی و ذوق و شوق در من به وجود اورد که وقتایی که فایل رو استپ میکردم و برای خودم توضیح میدادم بارها اشک شوق ریختم که خدایا چقدر من وقتایی که نمیزاشتم هدایتم کنی داشتم به خودم ظلم میکردم و وقتایی که هدایتم کردی چقدر نتیجه قشنگ بوده حتی اگر دقیقا اون لحظه متوجه نشده بودم!

      و دقیقا قبل از اینکه به اون فایل هدایت شدم (که واقعا هم ایده نداشتم که امروز قراره گفتکو با دوستان قسمت 3 رو ببینم اصلا هیچ ایده ایی نداشتم) یکم فکرم درگیر شده بود که این درگیری یکسری تضاد احساسی در من به وجود اورده بود. واقعا گفتم خدایاا من نمیدونمم مشکل چیه چرا احساس ام اینطوریه خودت بهم بگو هدایتم کن و بعدش اینطوری هدایت شدم و باز جالبه هدایتم طوری بود که درکم از هدایت در اون فایلی که بهش هدایت شدم بیشتر شد (یکم پیچیده شد امیدوارم درست منظورم و گفته باشم خخخ)

      و واقعا بعد از آگاهی امشب دیگه احساس میکنم اصلا یک آدم متفاوتی شدم که ربطی به سینای چند ساعت پیش نداره چون تصمیم گرفتم اجازه بدم به هدایت و همینطوری از همون لحظه که من فرکانس تسلیم رو به جهان فرستادم اصلا انگار خدا داشت باهام صحبت میکرد حتی جنس دریافت آگاهی هام تفاوت پیدا کرد. واقعیت اینه که خدا هر لحظه داره با ما صحبت میکنه. هر سوالی که تشکیل میشه بلافاصله جوابش از طرف خدای مهربان فرستاده میشه چون خداوند وظیفه خودش دونسته و در قانون خودش قرار داده تا مارو هدایت کنه.

      و واقعا این همون چیزی بود که نیاز داشتم درک کنم و وقتی که درک کردم اماده شدم تا در زندگیم این جریان رو جاری کنم.

      و دیدم چقدر این نیرو داره خوشگل هر لحظه هدایت میکنه من نمیشنیدم

      که حتی تا همین نیم ساعت پیش من هیج اطلاعی نداشتم که قراره کامنت بزارم روی سایت اصلا روی چه فایلی بزارم. اونم اینکه برای یکی دیدگاهی بزارم، بعد باز به تو ساره هدایت بشم و کامنت زیبات رو بخونم و لبخند بزنم از جملاتت و کلی حالم خوب شه

      اصلاا واقعا وقتی به این جریان های هدایت آدم نگاه میکنه متوجه میشه چقدر خدا داره دقیق عمل میکنه

      و داره کارها رو به راحتی انجام میده که میتونه چند منظور داشته باشه.

      همین یک کامنتی که من از تو بهش هدایت شدم چقدر از همه جنبه ها واقعا باعث بهبود من شد. و چه نکات مثبتی از ابعاد مختلف داشت:

      +اولا اینکه کامنتت خیلی حس خوب و جنبه فان داشت که حسابی احساسم و بهتر کرد و خب چی بهتر از این برای قانونی که میگه احساس خوب = اتفاقات خوب

      +یاد کامنت قبلی خودم به تو افتادم که درمورد کانون توجه صحبت کردیم و باعث شد اونارو به یادبیارم و دوباره ازش استفاده کنم مثلا به اینکه چقدر خوب نوشتی توجه کنم چقدر بچه ها کامنتت رو دوست داشتن که امتیاز خوبی گرفته کامنتت توجه کنم به توانایی های خودم توجه کنم به زیبایی هاتوجه کنم و خلاصه یک جهت دهی فوق العاده به کانون توجهم دادم که بخوام بگم هنوز ادامه داره…

      +باعث شد کامنت برات بنویسم و خود این کامنت باز نکات مثبت زیادی داشت: باعث شد موضوع هدایت رو درموردش بنویسم و بیشتر برای خودم باز بشه این موضوع، ردپایی به جا بزارم که بعدا اگر بازم هدایت شدم به کامنت خودم این موضوع رو به یاد بیارم(مثل همون کامنت کانون توجه که امشب دوباره خوندمش واقعا گفتم چقدرر درکم خوب بوده و چه خوب که ردپا گذاشتم) و..

      +باعث شد ایمانم به جریان هدایت بیشتر بشه چون وقتی این مثال هارو ببینه آدم که هدایت شده و پاداش های خوبی گرفته ایمانش به هدایت بیشتر میشه و باز این ایمام بیشتر یک پله اونو برای دریافت آگاهی ها و الهامات بیشتر اماده میکنه و همین سیکل تا جایی که بخواد ادامه پیدا میکنه

      و کلی نکته مثبت واضح و پنهان دیگه که اگه بخوام لیست کنم داره،، یعنی میخوام بگم خدا کارارو راحت انجام میده هدایتی میکنه که تو اکه میخواستی با ذهن منطقیت انجام بدی شاید روزها زمان میبرد تا به این همه دستاورد برسی اما خدا همیشه راه حل های بهتری رو برات درنظر داره. این سیستم جهانه که کارهارو راحت در ابعاد بزرگ انجام بده و سختی نشان از ناهماهنگی با جهان میده

      استاد یک مثالی توی دورخ کشف قوانین میزنن میگن که: همین کار زنبور عسل ببین کار راحتیه در عین حال چندین مزایا هم زمان داره که این زنبور میره گل هارو بارور میکنه همزمان برای خودش غذا هم فراهم میکنه و برای ما عسل هم تولید میشه و کلی کار دیگه… یعنی جهان کارهارو اینطوری به همین راحتی انجام میده

      پیشنهاد میکنم برای اینکه این جریان هدایت رو بیشتر درک کنی برو فایل گفتگو با دوستان قسمت 3 رو ببین اگر هم قبلا دیدی بازم ببین چون واقعا هردفعه یکسری آگاهی های جدیدی به روت باز میشه

      منم مثل کامنتی که بالا نوشتی شارژ گوشیم داره تموم میشه خخخ مغزم داره همینطوری اگاهی میاره بالا اما دیگه تمومش میکنم که همینایی هم که نوشتم به قول تو نپره

      ساره عزیزم برات بهترین هارو آرزو میکنم

      موفق و پیروز باشیی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ساره بایلر گفته:
        مدت عضویت: 718 روز

        سلاااام آقا سینا خوبی

        خب حتما ک میگی بلههههه

        چون تو سایت حال بد معنی نداره

        من همین الان ک دارم تایپ میکنم دارم ماخالق شرایط خودمان هستیم اون فایلی ک استاد با استاد عرشیان فر لایو داشتن رو گوش میدممم

        ببین یعنی بمبههههههه میکوبه آدمو از اول می‌سازه * دیدم پیشنهاد فایل دادی بهم گفتم منم بگم بری ببینی اگه دوست داشتی

        فایلی ک گفتی رو حتما میرم و میبینم مرسی این پیشنهاد هارو همیشه من هدایت های خدا میبینم برا خودم ک توسط بهترین بنده هاش بهم گفته میشه

        کلا من هر جا باشم اونجا خنده حرف اول میزنه کامنتای من باید شادی آور باشهههه باید بخندیم و آگاه تر بشیم

        در کمال شادی الهامات رو دریافت کنیم یادمه تو یکی از قسمت ها استاد داشت از اجناس اصل و تقلبی حرف می‌زد اینقد خندیدم ک‌حد نداشت میگفت یکی از دانشجوها به رسم تشکر برام کفش خریده اون زمان ک ایران بودن بعد به حساب اون کفشه بهترین کفشی بوده ک می‌شده بخری از هر نظر بعد چند مدت تهش سوراخ شده حالا استاد بازم می‌پوشیدند

        ازون تو خاک می‌رفته داخل بعد آب می‌رفته توش گل می‌شده هر جا می‌رفته رد پای گلی درست میکرده

        حالا هدایت شده به یه جاهایی ک دیگه جنساش الصههههههههه جنسههخخ میگفت کفشام هر کار میکنم پاره نمیشن :)

        هااااا راستی ستاره من نصفه بود تا دیشب الان دیدم کامل شده واییییییییییی چه ذوقی کردم در مورو ستاره ها هم همین دیشب همه اطلاعات شو خوندم کلا یه فایل جدا داره خیلی جالب بود یه کامنتم گذاشتم ک خودم خیلی دوسش دارم

        حتما توهم میدونی چرا این ستاره ها تو سایت هست

        اگر نمیدونی برو بخون در موردش

        ولی حسم میگه میدونی خخخ

        چون ستاره هات ماشالله زیاده

        ایشالله بیشترم بشه

        برا من این ستاره ها حکم فرکانس بالا تر رو داره دارم سعی میکنم فرکانسم ببرم بالا وقتی میبینم خیلیا مثل تو ستاره های بیشتری دارن کلی تحسین میکنمشون

        از حرف زدن باهات خوشحال شدم و بازم برات بهترین هارو آرزو میکنم

        و برای خودم و برای همه :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1088 روز

    بنام خدای مهربون

    سلام به روی ماهتون زوجِ هماهنگ و رویایی

    سلام به روی ماه‌‌ِ تک تک همسفرهای عزیزم

    خداروشکر که در جاده های خوشبختی و سعادتمندی با بینظیرترین بنده های نابِ خدای مهربون همسفرم

    عجب جاده چشم نوازی ، عجب رنگ‌های نابی

    خدایا سپاسگزارتم برای جهانِ موزونی که خلق کردی

    خداروشکر که ما هم با شما همسفریم استاد جون

    عافیت باشه

    وقتی ذهنِ ثروتمند داشته باشیم نیازی نیست همش در حال انبار کردن باشیم

    وقتی به فروانی باور داریم هر لحظه به هر چیزی که نیاز داریم همون موقع خرید میکنیم اونم از بهترین کیفیت

    این جهان سرشار از نعمت و فراوانی ، خداروشکر

    روتختی جدید مبارکتون باشه به دلِ خوش استفاده کنید

    چه گل سر گوگولی زدی مریم جون

    چقدر هماهنگی زیباست در رابطه

    راستی دختر منم با اینکه فایل ها رو ندیده اما روزی هزار بار به من میگه عاشقتم

    وقتی من تغییر میکنم لاجرم جهان برای من تغییر میکنه

    خدایا شکرت

    چقدر این ایده پد های ضد جرقه جالب بود ، منم میخرم حتما

    همین خودش ایده ی آدمی بوده که با تضادش برخورد کرده و این محصول خلق شده و خدا میدونه چه ثروتی هم خلق کرده ، نوش جونش

    من در آمازون پیداش کردم هم 80 تایی داره هم 240 تایی

    یاد کمپ افتادم ، تو کمپ لاندری هامون همین شکلی بود ، چقدر میخندیدم

    من یک روز در میون تقریبا لباس داشتم چون دخترم بازی میکرد بیرون و خیلی لباس کثیف میکرد

    بعد بچه های کمپ به من میگفتن سکینه رخت شور

    همیشه تو لاندری بودم

    چقدر خشک کن بینظیره

    منم عاشق ملافه نو ، کلا نویی و بوی تازگی هستم

    عاشقتم مریم جون ، مثل ی دخمل کوچولو گفتی این و من برمیدارم

    چقدر زیر تشک حرفه ایی بود ایول

    استاد شما ی جوری از محصولاتی که دارید صحبت میکنید که آدم دلش میخواد بخره

    چون خودتون ازش استفاده کردین و به کیفیتش ایمان دارید و راضی هستین این فرکانس در حرف‌هاتون منعکس میشه و به قلب آدم نفوذ میکنه

    یعنی این برند میلواکی باید تمام محصولاتش و به شما هدیه بده

    چقدر تغییر کردین ،تو ی فایلی گفتین تمیز کاری و دوست ندارین ولی الان دارین جاروبرقی میکشین

    چه جالب ، چندین قسمت قبل میخواستم تو کامنت بنویسم کفش مخصوصِ پیاده روی بپوشید ،تو جنگل و کوه خیلی کار و راحت میکنه و امروز که در موردش صحبت کردین چند ثانیه سکوت از روی شکرگزاری کردم که چقدر قانون دقیقِ

    مبارکت باشه مریم جونم این کفش بینظیره ، تازه وقتی تجربه پیادروی باهاش داشته باشی دیگه با هیچ کفشی نمیری پیاده روی

    منم پارسال که رفتم کفش بگیرم دقیقا با همچین فروشنده ماهر و دانایی روبرو شدم و هزار بار بهش گفتم چقدر شما حرفه ایی هستین و جالبه که برای تشخیص کفش مناسب من از همین دستگاه تخصصی استفاده کرد و خیلی لذت بردم از تبحر و اطلاعات بینظیرش

    خدایا شکرت که هدایتمون میکنی به انسان‌های بینظیر

    استاد تحسینتون میکنم که ذهن فقیر و به این ذهنِ ثروتمند تغییر دادین !!!!

    یاد فایلِ 15 روانشناسی ثروت یک افتادم و این تغییر ِ

    180 درجه ایی که شما داشتین

    همین فایل و دیدنِ این فایل ایمانم و 10000برابر کرد که هر جایی که باشیم وقتی متعهد باشیم همه چی و میتونیم تغییر بدیم

    حتی اگه زیر صفر باشیم با تعهد میتونیم به بینهایت برسیم

    خدایا شکرت

    چقدر مریم جون از خریدش راضیه خداروشکر

    چشم هاش برق میزنه

    وای منم عاشق ‌ِ سینما هستم

    اتفاقا دخترم با دوست‌هاش دوهفته پیش رفتن فیلم باربی ، خیلی هم بهشون خوش گذشته بود

    منم فکر کردم ی فیلم بچه گونه باید باشه حالا که گفتین با محتوا بوده منم میرم میبینم

    منم از فیلم هایی خوشم میاد که در عینِ سادگی مفاهیم ِ عمیقی داشته باشه

    اتفاقا سینمایی که نزدیک ماست و ما میریم IMax

    استاد نحوه آموزش شما که بینظیره

    اینقدر دقیق واضح و ساده و در عین حال کاربردی

    خداروشکر برای وجودتون

    این دیدگاه ساده و آسانی از باوری میاد که شما دارید

    تمام کارها باید به سادگی و آسانی انجام بشه اگه سختی و پیچیدگی هست یعنی ی ناهماهنگی وجود داره وگرنه باید کارها ساده و آسان و لذت بخش انجام بشه

    بعد دیدن فیلم راهی جاده های زیبا میشیم و به تماشا ی دیدن فیلمی که خداوند ساخته مشغول میشیم

    عجب کیفیتی داره این فیلم

    عجب کارگردان و تهیه کننده ی توانایی داره

    الله اکبر

    خداوند به همراهِ قوانینش چه جهانی و ساخته !!!!!

    الله نور و سماوات و الارض

    ماشالا به این قدرت و عضلات

    کتف و سرشونه هاتون شبیه بوکسر ها شده

    باورتون میشه از اون وزن و اندام به این اندام رویایی رسیدین ؟؟؟!!!!!

    ماشالا به این عضلات

    استاد لذت میبرم میبینمتون

    یاد قدم اول افتادم و چکاپ فرکانسی تون و سینه هاتون و حرکت میدادین و تاکید داشتین که ورزش کردم و الان دقیقا به هدفی که داشتین تو 12 قدم رسیدین

    چقدر جذابین شما

    عاشقتونم

    2تا برند نیو ِ عشقولی و بینظیر داریم

    خدایا شکرت

    کیسه هم میکشیدین !!!

    وای چقدر سبکِ زندگیتون بینظیره

    در آزادی کامل ،لذت و لذت و لذت

    آقا اگه این بهشت نیست پس چیه ؟؟؟؟؟؟

    مریم جون هم کفش و افتتاح کرده و در عکس روی فایل کفش جدید چشمک میزنه

    قربونت بشم مریم گوگولی ، مبارکت باشه

    عجب فضای روحانی ِ عکس روی فایل

    خداروشکر که من در مدارِ این سفر ِ بابرکت و رویایی هستم

    الحمد لله رب العالمین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 88 رای:
    • -
      مهسا میهن خواه گفته:
      مدت عضویت: 1663 روز

      سلام سارای عزیزم

      چقدر چهره زیبای و جذاب تو رو امروز تحسین کردم

      به پروفایلت رفتم و لذت بردم از عکست عزیز دلم

      چقدر مراتب پیشرفتت و تکاملت ساده و روان و بیشیله پیله بود

      این نشان از اینکه از خیلی قبل تر

      تمام تمرکزت روی خودت دنیا و خدای خودت بوده و هست

      چه عالی تجربه های استاد رو تجربه میکنی

      من هم خیلی دوست دارم

      از دوست و همسفری مثل شما نازنین به خودم افتخار میکنم و میبالم

      روزگارت پر نور و سراسر آرامش

      در پناه حق بدرخشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    سلام خدمت همه ی عزیزام

    هرچی هی میخواستم ننویسم، ننویسم ولم نکرد قلبم

    میدونین چرا نمیخواستم بنویسم!؟

    چون ذهنم میگفت مقداری از کامنتها منتشر شد، و کامنتهای خیلی خوب تو بالاترین کامنتها قرار گرفتن و کامنت تو قاطی کامنتها میشه و کسی نمیخونش و یا کسی دیدگاهی روش نمینویسه ویا جزو بهترین کامنتها نمیشه!

    اما خداروشکر زور قلبم چربید به زور ذهنم

    حالا از چی میخوام بگم!؟

    امروز کلاس آموزش نکات ایمنی از طرف محل کارمون برامون گذاشتن، استاد گفت قبلا ما بخاطر فلان نقص تو انجام فلان کار، حادثه دادیم و کشته دادیم متاسفانه اما الان دیگه خداروشکر سیستم تغییر کرد و دیگه مثلرقبل نیست و یک نفر رو گذاشتیم بعنوان برطرف کننده ی اون حادثه، بعد در ادامه استاد بزرگوار کلاس ایمنی فرمودند اما جند وقت پیش همون شخصی که با تغییر سیستم باید از بروز حادثه جلوگیری میکرد، خودش در حیو حادثه مرد!!!

    بعد گفتم استاد ببخشید!

    قبل از تغییر کشته میدادیم

    الانم کشته میدیم!

    بعد شما اسمش رو گذاشتید اصلاح!؟! ؟

    یعنی میخوام بگم این الگو شبیه خیییییلی از رفتارهای منه!

    مثلا من قبل از اینکه برای خودم تمرین طراحی کنم و یا دوره ای داشته باشم و با چیزی از توحید درک کرده باشم همونم، الانن که آگاهیم و داشته هام بیشتر شده هنوز همونم!؟

    این واقعا مسخره است!!!

    استاد من امروز یه موضوع جالی رو فهمیدم!

    من باااارها دیدم که وقتی تصادف میشه همه با آرامش، با دقت، با صبوری میمونن تا ترافیک پیش اومده در اثر اون تصادف کم بشه. وجالب اینجاست!!!

    خخخخخ خودم یه لحظه خنده ام گرفت بقرآن!

    جااب اینجاست گقتی ماشین و سرنشینان ماشین به اون صحنه ی تصادف میرسن با کنجکاوی دنبال خون و زخمی ها میگردن5و روی زمین رو نگاه میکنن ببین جنازه کجا روی برانکارد هست و دارن با دقت به ماشین دچار سانحه شده نگاه میکنن و هررر چقدر بیشتر صدمه و آسیب دیدگی ماشین بیشتر باشه انگار از وقتی که توی ترافیک بودند راضی ترند اما من بااارها دیدم، طرف تو ترافیک بوده، بعد اومده دیده یک تصادف مسخره است مثلا 2 تا چراغ شکسته است، راننده کفففری میشه و صدتا فوش میده! که چرا مارو معطل کردین!

    ییییعنی اگه تصادف کشتخ بده خیلی انگار راضی ترن تا دوتا چراغ بشکنه!حالا چی شد که این گفتم!؟

    امروز که از کار داشتم میومدم خونه 1 ماشین عروسی جلومون بود و چند تا از فامیلهای بیش از حد سنگوله عروس دادماد ماده رو بستن و برای 3،4 دقیقه بزت و برقص کردن وسط جاده، وااای که اگه بدونید راننده سرویس ما چقدر عصبانی شد!

    و هی مدااام بوق میزد تو دلم خندیدم خواستم بهش بگم آقای کمایی جانه تو چارکنتاک، چراغ راهنماهاتم روشن من خخخخخ

    همین آقا! اگه تصادف بود بخدا ذره ای بوق نمیزد!

    میخوام بگم چقدر ما انگار نکات منفی رو بیشتر میپذیریم تا مثبت رو و این تربیت ذهن به خودمون برمیگرده!

    من 2 روز یا 1 روز بعد از دوره ی احساس لیاقت دوره رو خریدم و امروز شرکت ما 3 میلیون پاداش بعنوان ولادت پیامبر بهمون داد. و خداروشکر کردم.

    خییییلی خوشحالم که این کامنت رو نوشتم و احساس کردم باید بنویسم و از تمرینات و دروه ها و این سفر فاصله نگیرم

    تو کل بر خدا

    در پناه خدای واحد موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
    • -
      مژگان سعیدی گفته:
      مدت عضویت: 1204 روز

      سلام دوست خوبم

      خیلی خوشحالم که دوباره نوشته شمارو میخونم

      کامنت شما جزو دهها کامنتی هست که برام ایمیل میشه و بین همه اون کامنتها، چشمم اول از همه دنبال کامنت شما میگرده

      همیشه با عشق تمامشو میخونم و سیو میکنم

      کامنت های شما انقدر پر از عشق و اکاهی هست که کاهی بعد خوندنشون گوشی رو میذارم کنار و سراغ هیچ کامنت و پیام و ویدیویی نمیرم و ساعتها درمودرش فکر میکنم

      چقدر زندگی شمارو دوست دارم. هرروز یه اتفاق و درس قشنگ داری که بیای و برامون تعریف کنی

      جقدر نگاهتون به اتفاقات رو دوست دارم

      براتون کلللللی ارزوی خوب و قشنگ دارم

      درپناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      معصومه ربیعی گفته:
      مدت عضویت: 2032 روز

      سلام آقاابراهیم عزیز

      چقدرخوب که نوشتیدوکاش بدونیدکه ما همیشه منتظرکامتتای عالی شماهستیم واقعاتوکامنتاتون بعضی جمله هاتون انگاربرامن مینویسیدوچقدربهم کمک میکنید،مثل این جمله:مثلا من قبل از اینکه برای خودم تمرین طراحی کنم و یا دوره ای داشته باشم و با چیزی از توحید درک کرده باشم همونم، الانم که آگاهیم و داشته هام بیشتر شده هنوز همونم!؟

      واقعاچقدرحرف درستی، اینکه صرف گوش دادن فایلاوبیشترشدن دونسته هامون تازمانی که ماخودمون تغییرندیم ورفتارمون تغییرنکنه هیچ اتفاق جدیدی توزندگیمون نمیوفته،،امروزتوفایلایی که گوش میدادم یه حرف استادخیلی زیبابودواون اینکه وقتی جلوی آیینه ای ودستت میبیری بالادستت همون لحظه میره بالا،یعنی اگه من تغییرکنم جهان خیلی زودپاسخ تغییراتم میده ووقتی من هیچ تغییری توزندگیم نمیبینم یعنی من فقط بقول شمابه گوشام آسیب زدم وشارژگوشیم خالی کردم…

      سپاسگزارم ازتون که به حرف قلبتون گوش کردین ونوشتین،،امیدوارم هرچیزی که توزندگی ازخدامیخوایدبه بهترین شکل ممکن واردزندگیتون بشه،شماواقعالایق بهترینایید..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      سلااام آقا ابراهیم عزیززم

      چقدر چقدر این آگاهی برای من ارزشمند بود که با الهام گرفتن از کلاس ایمنی گفتید:مثلا من قبل از اینکه برای خودم تمرین طراحی کنم و یا دوره ای داشته باشم و با چیزی از توحید درک کرده باشم همونم، الانن که آگاهیم و داشته هام بیشتر شده هنوز همونم!؟

      این الگو چیزی که تو خیلی ها از جمله من هست،، این کامنت شما رو اولین بار حدودا سه هفته پیش خوندم (امروز دوباره بهش هدایت شدم) و همون لحظه یک دری از اگاهی به روم باز شد و واقعااا بعد از اون موقع تصمیم گرفتم با توجه به این اگاهی از خود همین کامنت شروع کنم و به خودم گفتم خب.. ابراهیم میگه هرکامنت، هرفایل، هر تمرین باید منجر به تغییر شخصیت و عملکرد و تغییر زندگیت بش.. خب من میخوام همین اول که این کامنت رو خوندم به ایم فکر کنم چطور میتونم از این کامنت بهره ببرم و همون شب تصمیم گرفتم هر فایلی، هر تمرینی، هرکامنتی که میخونم منحر بهدتغییری بنیادین در درون من بشود،، مثلا وقتی دارم فایل درمورد هدایت میبینم، بعد از اینکه دیدم تموم شد همون ادم قبلی نگران که اصلا رو جریان هدایت حساب باز نمیکنخ نباشم، بلکه بعد از اون فایل من یک آدم دیگه ایی بشم تبدیل به کسی بشم که به هدایت ایمان داره و روش حساب باز میکنه و تسلیمه،، اگر قرار باشه من فایل درمورد هدایت ببینم و بازم نگران باشم خب این چه فایل دیدنیه،، اگر قرار باشه فایل درمورد پرداخت بها برای هدف هام رو ببینم اما هنوز با ادم های نامناسب رفت و امد کنم، هنوز تو شبکه های اجتماعی ول بچرخم این چه فایل دیدنیه!؟

      اگر صد بار فایل فقط روی خدا حساب باز کن اما بازم تصمیم نگرفتی امیدت به دست کسی جژ خودش نباشه پس چه فایده ایی داشته

      حتی این الگو خیلی منو توی انجام تمارین گرفتار خودش کرده بود و تمرین رو برای من صرفا مشق نوشتن کرده بود و رسما کن قبل و بعد تمرین همون ادم با همون حس و حال بودم و فقط چهار پنج صفحه با قلمم کاغذ رو پر کرده بودم!! درصورتی که هدف تمارین اینه که مارو به احساس خوب برسونه، گفتگو های ذهنیم رو تغییر بده

      اگر میای به حساب خودت روی باور فراوانی کار میکنی صد صفحه هم اصلا مینویسی اما هنوز حست بده(که نشان از باور کمبود میده) این نشون میده هدف کار رو نگرفتی،، این نشون میده که حواست نیست که هدف از یک ساعت کار کردن روی باور ها کاغذ رو سیاه کردن نیست بلکه اینه که یک درجه احساست بهتر بشه…(برا خودم دارم میگم)

      الان این کامنت رو موقعی دارم براتون مینویسم که خیلی نیاز داشتم این اگاهی و این الگو مخرب رو به ذهنم یادآوری کنم و حواسم باشه درگیرش نشم..

      حواسم باشه امروز از همین اول صبح (6:2٠ صبح) هر کامنتی که میخونم، هر اقدامی، هر تمرینی منجر به تغییر درونی من بشه

      اگر دارم اهرم رنج و لذت مینویسم اما قبل و بعدش از لحاظ ذوق و شوق و انگیزه داشتن هیچ فرقی نکرده این نشون میده که درست انجام ندادم تمرین رو و حواسم باشه هرچقدر هم بنویسم اما هدف تمرین رو تیک نزنم هنوز انگار تمرین و انجام ندادم

      اگر دارم روی ترمز هام کار میکنم اما بعد از یک ساعت کار کردن روی یک ترمز و جایگزینش با باور مناسب اونقدر شاد نشدم که بزنم و برقصم این یعنی درست تمرین و انجام ندادم

      آخه مگه میشه باور کنی توی گفتگو های ذهنیت که فرصت ها زیاد هستند و خوشحال نباشی؟؟؟ میشه؟؟

      میشه باور کنی خاا عاشقته و خوشحال و شاد نباشی؟؟

      میشه باور احساس لیاقت رو درمورد پول و ثروت و روابط و… ایجاد کنی اما حس خوشبختی و خوشحالی نکنی؟؟

      نمیشه دیگه

      هر تمرینی هر باوری هر فایلی یک هدفی داره..

      حتی اگر من که دارم الان این کامنت رو برای شما مینویسن اگر بعد از این کامنت دوباره مثل روند قبلی خودم ادامه بدم و بازم بعد از دیدن هر فایل و کامنت شخصیتم تغییر نکنه پس اینهمه کلمه که تایپ کردم به چه دردی خورد؟

      یک نکته ایی که هست وقتی که آدم تصمیم میگیره که اینطوری از این به بعد به اموزه ها و تمرین ها نگاه کنه، ذوق و شوقش برای دیدن فایل ها و تمرین کردن بیشتر میشه یک ذوق شوقی از حنس تغییر بهش دست میده چون توی ذهنش اینطوری تنظیم کرده که من بعد از این فایل یا تمرین یا… قراره یک ادم دیگه ایی بشم و وقتی یک ادم دیکه ایی بشم نتیجه هامم خیلی بهتر میشه و تغییر میکنی

      میدونی این ذوق و شوق باعث میشه همیشه هرساعت انگیزه کارکردن روی خودت رو داشته باشی

      من قبلا خب اینطوری نبودم..

      توی فایل ها فقط دنباال حرفای قشنگ بودم و هیچ عمل و تغییری در من رخ نمیداد و اتفاقی که میفتاد این بود که فایل ها برام تکراری میشد یک هفته میدیدم دو سه هفته باز دور میشدم از این فضا اما وقتی که ادم تصمیم میگیره از این به بعد اینطوری عمل کنه هر یک ساعت دیدن یک فایل براش= کلی تغییر و اتفاقات خوب و نتایج بزرگ

      حتی من بعضی وقتا به خودم میگم سینا به فایل ها از این دید نگاه کن که قراره زندگیت رو همین یک دونه فایل به صورت بنیادین تغییر بده و عوض کنه،قراره کلی نتیجه برات به ارمغان بیاره و واقعا هم همینه!

      اگر به هرانچه که گفته میشه صد در صد عمل کنیم و شخصیتمون تغییر کنه زندگی ما در تمام ابعاد فوق العاده میشه

      و. وقتی اینطوری به خودم میگم این دید بهم کمک میکنه که بیشتر فکر کنم به اینکه چطوری عمل کنم به چیزایی که یاد گرفتم و ناخودآگاه در حین دیدن فایل یا تمرین یا… شخصیت من داره آماده تغییر میشه

      دوست عزیزم ازتون سپاسگزارم که نوشتین

      امیدوارم این همه جملات و کلماتی که من برای پاسخ به دیدگاه شما نوشتم تغییری در من ایجاد کرده باشه طوری که بتونم بگم زندگی من به دو بخش قبل از این کامنت و بعد از این کامنت تقسیم میشه(چقدر خوبه که برای هرچیزی اینطوری بشه این همون جنس تغییریه که ازش صحبت کردم) و بگم عمل کردن من به اموزه ها و شروع تغییرات شخصیتیم از همین کامنت خیلی سرعتش بیشتر. شد و پیشرفت کرد…

      اره من تغییر کردم با نوشتن همین کامنت، من دیگه قراره عمل کنم به هرچی که گفته میشت، من قراره کنترل ذهن کنم در هر شرایطی

      و من قراره هر ساعت از زندگیم هیچ ربطی به ادم یک ساعت قبل نداشته باشم و هر لحظه خودم رو اپدیت کنم و بهبود بدم،، با هر جمله، با هر…

      این اون چیزیه که تو دلم بود و میخواستم راجع بهش بنویسم

      بازم ازتون سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند

      از خدای عزیزم هم سپاسگزار هستم که منو هدایت کرد به این صفحه و این کامنت

      خداوند یار و نگهدار هممون…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ بهشتی…

    اول از همه سپاسگزارم از دوستان نازنینی که در قسمت قبلی با نظراتِ زیبا و انرژی بخششان ، برای من الهام بخش بودند و من بخاطر کمبود وقت ، نتوانستم در قبالِ آنها با کلمات تشکر کنم…

    چه قشنگ ، با همین خط بالا و عبارت “کمبود زمان” در همین الان متوجه یک ترمز ذهنی ام در مورد زمان شدم و این نشان دهنده این است که باید بیشتر در عرصه یِ این ترمز ذهنی ام کار کنم

    =============================

    به امید الله در یک زمانِ مناسب مطلبی را منتشر میکنم با عنوان بحث علمی و فیزیکی و قرآنی معراج و سفر در زمان پیامبر و به اصطلاح فیزیکدانان تله پورتیشن ایشان از مسجد الحرام به مسجد الاقصی با تکیه بر آیه 1 سوره اسراء و آیه ٣ و 4 سوره معارج…

    مطلبی که کمک میکند تا این موضوع نسبی بودن زمان را درک کنیم و گول وقت و زمان را نخوریم و این باور فراوانی در زمان را جایگزین کنیم و از همه مهمتر قانون تکامل را زیباتر بفهمیم…

    مطلبی که حقانیت و معجزه بودن این کتاب را کمی بیشتر برای ما ثابت میکند که این کلمات از یک آگاهی برتر بر زبان حضرت محمدی جاری شده که سواد خواندن و نوشتن نداشت….

    و وقتی که دید ما به این کتاب عوض شود دیگر این کتاب را به شوق ثواب و ساخت و ساز قصرها و تولید حور و پری در بهشت آن دنیا نمیخوانیم ، دیگر به این کتاب مراجعه نمیکنیم به شوق پاسخ این سوال که ، حاجاقا ببخشید من روی انگشت شصت دست چپم 0.2 گرم لاکِ صورتی لایت زده بودم که یادم رفت پاکشون کنم و الان لاک پاک کن ندارم تا آن را برطرف کنم ، آیا مانع وضو هست یا نه؟

    به این کتاب مراجعه میکنیم تا حقائق زیباتری از او را دریابیم…

    =============================

    خلاصه ممنونم و دوست داشتم که مثل حضرت ابراهیم که برای مهمانانش که به تعبیر قرآن سِرو کرد ، (یعنی یک گوشت گوساله تُپُل و کبابی) منم بهترین واژگان و کلمات را نسبت به سپاسگزاری از شما سِرو کنم…

    خدا رو شکر میکنم که این جزو شخصیت من شده که برای مخلوقاتش ارزشمندی خاصی قائل هستم و چنان جزوی از شخصیتم شده که حتی در زیبایی نام آنها هم تامل میکنم ، در حدی که یادم نمیاد هیچ گاه نام زیبای فاطمه و عاطفه را شکسته باشم و تبدیل به فاطی و عاطی کرده باشم ، یا نام زیبای محمد را تبدیل به مَمَد کرده باشم

    محمّد نام زیبایی است که معنای ستوده شده میدهد و این در حالی است که مَمَد اصلا معنای خاصی نمیدهد…

    (نام پدر من محمد است و یادم میاد در بچگی ام ، بابایم میگفت که نام من محمد است ، چرا نام مرا درست نمیگویید)

    و خدا شاهد است که بازتاب چنین رفتاری را در اطرافیانم دیده ام که بجز عده ای کم از نزدیکانم که مرا رضا صدا میزنند ، بقیه مرا محترمانه با لفظ آقا رضا صدا میزنند…

    و اما یک قسمت دیگر از این سفرنامه…

    یک قسمت دیگر از دو عبدِ شاکر خدا ، از جنس

    وَقَلِیلࣱ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ

    و عده ای کم از بندگانم سپاسگزارند

    [سوره سبأ 13]

    من این دائم الذکر بودن استاد و بانو شایسته را که همیشه ذکر خدایا شکرت میگویند ، تحسن میکنم و یقین دارم که این خدایاشکرت گفتن های شما برای خودِخودِخودش است ، نه به شوق رسیدن به نعمت های بیشتر ، به گونه ای که بر فرض محال اگر خدا در همین لحظه اعلام کند که من دیگر نعمت به کسی نمیدهم و جهت دریافتِ نعمت مزاحم من نشوید ، شما باز هم میگویید خدایا شکرت و دست از چنین خدایی نمیکشید

    داستان و تجربه ی جالبی دارم از دوران سربازی ام در مورد سیستم شکرگزاری خداوند و این آیه خداوند که میگوید

    (وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدࣱ) [سوره إبراهیم 7]

    که خواندنش میتواند برای شما در راستای شاکر بودن و شکرگزاری الهام بخش باشد…

    داستان از اینجاست بعد از دوران یک ماهه آموزشی ، منتظر این بودیم که ببینیم ، به کدام قسمت ارجاع داده میشویم تا مابقی خدمت سربازی را در آنجا تمام کنیم و متوجه شدم که من منتقل شدم به قسمت آشپزخانه ستاد فرماندهی انتظامی استان کرمان…

    وقتی که خبر به گوش نزدیکانم رسید ، همه تعجب کردند که بابا این چه وضعیه؟!  اینهمه درس خواندی و مدرک دانشگاهی بالایی داری ، حالا بری توی آشپزخانه کنار یک شخصی که مدرکی نداره کار کنی ، این عدالت نیست ، برو اعتراض کن و از این حرفا….

    ولی من یک گوشم دَر بود و گوش دیگرم دروازه ، حوصله این بحثا را نداشتم و با خودم میگفتم که من از او که “هُوَ خَیۡرُ ٱلرَّ ٰ⁠زِقِینَ” است ، خواسته ام که یک جای خوبی برایم ردیف کند و حتما اینجا یک خیریتی برایم دارد….

    در آشپزخانه مشغول فعالیت شدم و حکم کمک آشپز را داشتم که سیب زمینی و گوجه خرد کن و بادمجان سرخ کن و….

    و سنگینی کار آشپزخانه و از آن مهمتر ؛ وجود تعداد اندکی فردِ نازیبا که بنابر ادعای خودشان اهل مهمانی به صرف مشروبات الکی و متعلقات بعد از آن بودند ، روزهای آشپزخانه را برایم جهنم کرده بود در حدی که در برخی مواقع کنترل ذهنم از دستم خارج میشد و ترمز زبانم عمل نمیکرد و زبان شکایت به سمت خدا باز میکردم که ازت توقع نداشتم ، این چه جایی بود مرا انداختی؟؟؟ ، مگر نمیبینی دارم نابود میشم؟؟؟ و از این حرفا….

    من بروز نشانه هایِ اولیه ی هم صحبتی با این افراد را به صورت ناخودآگاه ، در شخصیتم مشاهده میکردم که در کلماتی که به کار میبردم هویدا میشد و من از اینکه این نشانه ها مثل یک غده سرطانی پیشرفت کند میترسیدم….

    درست است که تا جایی که میتوانستم از آنها دور بودم و هم صحبت آنها نبودم و اقداماتی جهت جابجایی ام انجام دادم ولی کارساز نبود و در آن محیط کوچک آشپزخانه ، ناخودآگاه با هم تعامل داشتیم…

    حکایت سیبی را داشتم که در مجاورت یک سیب گندیده قرار گرفته و روز بروز در حال اثرپذیری از آن است

    حکایت آهنی را داشتم که در مجاورت یک آهن ربایی نازیبا قرار گرفته و روز بروز در حال تبدیل شدن به جنس همان آهن ربا است…

    حکایت یوسف نبی که عاجزانه از خدا خواست که

    …وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَـٰهِلِینَ

    ببین خدایا ، اگر مرا نجات ندهی ؛ من کشیده میشم به سمت آنها و از جاهلان خواهم شد….

    [سوره یوسف ٣٣]

    از از خدا عاجزانه میخواستم که مرا از فرکانس این اشخاص دور کند

    و در یک روز ، رئیس آشپزخانه که مرد بافرهنگ و شریفی بود ؛ به من پیشنهاد داد که راننده ماشین تقسیم غذا شوم و با اینکه از سختی های آن کار خبر داشتم ، ندایی درونم میگفت که مگر نمیخواستی از جمع آنها خارج شوی ، پس بسم الله…

    خلاصه قبول کردم و وقتی از جمع آشپزخانه جدا شدم و در ماشینی که به من تحویل داده شد نشستم ، یک احساس عمیق و راحتی پیدا کردم که آخ جون ، دوباره تنها شدم و خودم هستم و خدای خودم….

    آن ماشین حکایت غار حرای من را داشت که مجهز به یک سیستم صوتی هم بود و من به برکت آن ترانه ای گوش میدادم یا فایل های استاد را و روزهای سربازی را یکی پشت یکی طی میکردم

    و کار من این بود که غذا را از آشپزخانه تحویل میگرفتم و طبق آماری که به من داده شده بود تحویل نهادهای مربوطه میدادم

    و در طول این مسیر تنهای تنها بودم و خدا را شکر میکردم که خدا مرا از آن ظلمات نجات داد و اینگونه احساس خودم را کنترل میکردم تا سختی های اینکار باعث حالِ بد من نشود

    و اما مطلب اصلی داستان که در مورد شکرگزاری بود ، مربوط به این قسمتِ داستان است که خدا میخواست با این مسوولیت تقسیم غذا برای من ، سیستم تقسیم نعمت های خودش را در یک بعدِ بسیار بسیار کوچک ، برایم شبیه سازی کند تا من که به عنوان تقسیم کننده غذا بودم کمی بیشتر درک کنم که “شکر نعمت نعمتت افزون کند” یعنی چه؟؟؟…

    حکایت و نکته داستان اینجاست که من وقتی به مقر نهادهای مربوطه میرسیدم برای تحویل غذا به آنها ، با واکنش های متفاوتی مواجه میشدم….

    عده ای سپاسگزار و قدردان و عده ای ناسپاس و هرزه گو…

    و من در برابر افراد سپاسگزار ، ناخودآگاه چنان شیفته میشدم که دلم میخواست غذای بیشتری به آنها تقدیم کنم ولی چون منبع غذایی من محدود بود نمیتوانستم اینکار را بکنم ، زیرا که من مامور بودم و می بایست طبق آماری که به من داده شده تقسیم کنم….

    و در برابر افراد ناسپاس ، ناخودآگاه حالت چهره ام عوض میشد و خبری از لبخند نبود و دلم میخواست فقط آمار غذایی شان را به آنها تحویل دهم و زود بروم و ریختُ و قیافه آنها را نبینم و اصلا دوست نداشتم به آنها غذا تحویل دهم ولی می بایست اینکار را بکنم چون اگر غذا تحویل آنها نمیدادم ، آنها زنگ میزدن بازرسی و من می بایست در برابر آنها جوابگو باشم…

    (البته در برخی مواقع که شرایطش بود ، من از ناسپاسان میگرفتم و به سپاسگزاران میدادم….)

    مثلا ظهرهای یکشنبه ، غذا قورمه سبزی بود

    حال عده ای که سپاسگزار بودند ، غذا را تحویل میگرفتند و احساس رضایت و سپاسگزاری در چهره آنها نمایان بود و از من هم تشکر میکردند که غذا برای آنها برده ام

    حال عده ای که ناسپاس بودند ، زبان شکایت باز میکردند و با لحن تمسخر میگفتند که معلوم نیست که چمن های کجا را اصلاح کردند که دارند قورمه سبزی میدهند و از این چرت و پرتا…

    و گذشت و گذشت و سربازی من به خوبی و خوشی تمام شد و رفت و یک درس زیبا برایم به جا گذاشت تا کمی بیشتر معنای سپاسگزاری را بفهمم و درک کنم که وقتی من سپاسگزار هستم ، چگونه سیستم رب العالمین و نعمت هایش را به حرکت در می آورم به سمت خودم و وقتی که ناسپاس هستم نیز چگونه آن را از خود دور میکنم…..

    و بزرگترین سپاسگزاری من در عرصه احساس من است ، اینکه من شاد باشم و “لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُون” باشم ، به خاطر وجودِ خودِخودِخودش ، زیرا سپاسگزاران به سه دسته تقسیم میشوند

    دسته اول آنهایی هستند که شکرگزاری میکنند به شوق رسیدن به نعمتی که چنین شکرگزاری ، تاجر گونه است….

    (حکایت دامادی را دارد که بخاطر پول و سرمایه پدرزنش ، میخواهد با دخترش ازدواج کند نه بخاطر خود دخترش و شایسته نیست که در محضر خدای کریم اینگونه باشیم که به قصد گرفتن خرما او را بخواهیم)

    دسته دوم آنهایی هستند که شکرگزاری میکنند به این نیت که یوقت ناسپاس نباشیم که خدا این نعمت های ما را نگیرد و ما را دچار عذاب نکند ، که چنین سپاسگزاری ، متعلق به بردگان است و باید درک کنیم که خدا برده نمیخواهد بلکه عاشق میخواهد….

    دسته سوم آنهایی هستند که سپاسگزاری میکنند بخاطر خودِخودِخودش و به تعبیری دیگر سپاسگزاری میکنند بخاطر اینکه او را لایق سپاسگزاری یافته اند و دلشان را به وجود خودِخودِخودش شاد میکنند…

    (حکایت دامادی را دارد که مال و سرمایه پدرزنش برایش مهم نیست ، او فقط دخترش را بخاطر خودش میخواهد و شایسته است که در محضر خدای کریم اینگونه باشیم که او را بخواهیم برای خودش)

    و خوش بحال دسته سوم که رهای رهای رها هستند و در مهمانی خدا غرق در نعمت هستند…، به قول شاعر

    چونکه صد آید ، نود هم پیش ماست…

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1253 روز

      سلام آقا رضا عزیز

      من یکی که عاشق توام ..هر چی زودتر نتیجه تحقیقات خودتو در زمینه تله پورتیشن برای ما کامنت کن تا همینطور که الان اشک شوق و سپاسگزاری از چشمان ما میچکه ایمانمونم قوی تر بشه

      احساسم در قالب کلمات نمیگنجه و بقول استاد الان قلب من باز شده و توی سینه داره بزرگتر میشه ،و اونم فقط بخاطر وجود دوستان عزیزی مثل شماست آقا رضا توحیدی

      سپاسگزهرم ازت که بحث سپاسگزاری اینقدر قشنگ ساده توضیح دادین و باعث شدین من دقیقتر بشم نسب به احساسات خودم و مواقعه ای با جون دل و فقط برای خود خدا از عمق وجود سپاسگزار بودم مورد تحلیل قرار بدمو با مواقعی که حکم تاجر داشتم و قصدم معامله با خدا بود

      به راستی که قابل مقایسه نیست مواقعه ای با خدا یکی میشدم غرق در عشق خدا بودم با موقعهای که از سر نیاز و ادا اطفار این کارو انجام میدادم

      یک دنیا ممنونم ازت دوست عزیزم ..

      چقدر حسودیم میشه بهت وقتی خودمو با دانش تو مقایسه میکنم و چقدر عطش دارم که بشم یه آدم آگاه نسبت به مسائل قرانی

      از خداوند برات طلب برکت و سلامتی و ثروت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2346 روز

      سلام آقارضا دوست خوبم

      سپاسگزارم ازکامنت زیباتون که تا حالا هرکدوم از کامنتهای شمارو خوندم تحسینتون کردم ولذت بردم از این سطح از آگاهیتون نسبت به قرآن وقانون جهان.

      آقارضا به نکته ی خوبی اشاره کردین که اسم اشخاص رو درست تلفظ کنیم من خودم به شدت از بچگی روی این موضوع حساسم وخط قرمزم هستش،خانواده ام صدام میزدن فاطمه خانم وهردفعه با خواهر وبرادرام دعوام میشد می‌دونستن نکته ضعفم چیه وصدای میزدن فاطی به حدی ناراحت میشدم حاضر بودم کت بخورم ولی اسمم سبک صدا نزنن.یاد ندارم هیچ وقت اسم کسی رو سبک صدا زده باشم.یه خاطره هم ازدوران راهنمایی دارم یکی از دوستام صدا زد فاطی چنان برزخ شدم واعتراض کردم که بیچاره ازترس معذرت خواهی کردوگفت ببخشید من نمیدونستم اینقدر حساس هستی….

      درمورد سپاسگزاری آره دقیقا زمانی انسان سپاسگزاریش خالص هستش که در مداردرست خودش باشه وخدا رو واسه خود خودش خواسته باشه

      سپاسگزارم آقارضا اینقدر قشنگ با مثالهایی که زدین بحث سپاسگزاری رو باز کردین تا به درک درست تری ازاین موضوع برسیم.

      سپاسگزارم اینقدر قشنگ از خاطرات سربازی تون تعریف کردین همین خاطره شما چقدر واسم درس داشت صبر وحوصله ای که داشتین وایمان خودتون رو نشون دادین چقدر عالی ذهنتون رو کنترل کردین تا لطف خداوند شامل حالتون شد.با قرار گرفتن دراین شرایط سخت بندگی خودتون رو ثابت کردین وبا سن کمی که داشتین اما خیلی بزرگ مردانه عمل کردین واقعا تحسینتون میکنم الآن بهتر متوجه میشم که دلیل این کامنتهای بی‌نظیرتون درراستای تکامل ورشد وپیشرفتتون هستش سپاسگزارم ازتون.

      درپناه الله ی مهربان شاد وسالم وسعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رحمت الله غزنی گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام به رضای عزیز و دوست داشتنی

      تشکر میکنم دوست عزیز بخاطر این کامنت پرمحتوا و ارزشمند ات چند روزی میشود که به تعهد خیلی بیشتر سعی میکنم سپاس گزاری کنم به زیبایی ها توجه کنم بعضی اوقات ذهن نجواگرم تلاش میکند که از انجام تمرینات سپاس گزاری منصرف کند که حالا این قدر هم لازم نیست که با این شدت و تعهد سپاس گزاری کنی این دو آیه که آوردی ” و عده یی کمی از بندگانم سپاسگزارند” ” اگر سپاس گزاری کنید بر شما می افزایم و اگر ناسپاسی کنید عذاب من شدید است” منطق بسیار قوی بود برای ذهن ام که چرا سپاس گزاری و توجه به نکات مثبت را باید جدی بگیرم

      خداوند بزرگ را سپاس گزارم بخاطر این دوستان باارزش که چقدر به رشد و پیشرفت همدیگر کمک می کنیم

      خداوند بزرگ را سپاس بخاطر هدایت مان در این مسیر درست

      خدایا شکر بخاطر این تکامل بهتر شدن و پیشرفت تغیر که در زندگی همه اتفاق می افتد

      الاهی شکر

      رب العالمین به ناتوانی و ضعیف بودن خودم هر روز بیشتر پی میبرم مرا یک لحظه به حال خودم وا مگزار که بدون کمک و هدایت تو از گمراهان هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    8به نام خدای مهربانی ها خدای پرنده و دریا و ماهی ها

    سلام به استاد توحید استاد ساده زیستی و استاد انسان بودن

    سلام به همراه و همدل استاد که خود استادی بی‌نظیر و در عین حال زیبا و دلبر و مهربان

    سلام به دوستان توحیدی ام در این سایت الهی دوستانی که انعکاس زیبایی و مهربانی و سخاوت خدای وهابم هستن

    سادگی رمز زیبایی ایست

    استاد به قول پاکیزه قشنگم کرور کرور اعتماد به نفس میخواد که از بدیهی ترین و ساده ترین امور زندگی تان برای مان تصویر می گیرید و نشان‌مان میدهید که زندگی ساده تر از اونی است که فکر می کنید، به قول سهراب سپهری

    زندگی شستن یک بشقاب است

    زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است

    زندگی مجذور آینه است

    زندگی گل به توان ابدیت

    زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما

    زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست…

    زندگی تر شدن پی در پی

    زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است

    رخت ها را بکنیم

    آب در یک قدمی است.

    .

    آره زندگی شستن رخت ها و کفش چرک در رختشویی که یکی به مدل قدیم سکه می گیرید و یکی کارت می کشد و هیچ کدام بر دیگری فخری نمی فروشد.

    زندگی خرید یک روتختی جدید و تعویض آن با روتختی پاره پوره و احساس قشنگی که همراه آن است.

    زندگی لذت بردن از لحظه اکنون‌ است و به تعویق نیداختن لذت برای وقتی دیگر است.

    .

    زندگی احساس خوشایندی موقع خرید یک کفش نو و شنیدن اون بوی خوش کفش که مرا به دوران زیبای اول مدرسه می اندازد.

    وقتی که شوق کفش و کیف و لباس نو شب خوابت نبره و اول صبح صبحانه نخورده بری مدرسه و ببینی هنوز هیچ کسی نیومده و از ذوق و شوق با عشق منتظر میمونی و دوست داری تمام عالم به تماشایت بنشینند که اینچنین لباس قشنگی این کفش و کیف قشنگی داری.

    چقدر ذوق کردن های ما برای زندگی ساده و راحت و در دسترس بود.

    باید مثل بچه‌ها برای زندگی ذوق کرد و لذت برد و منتظر یک اتفاق خاص نبود.

    زندگی لذت بردن از خالکوبی زیبای روی دست مردی ناشناس با انگشتر ها و دست بندهای زیباتر از آن.

    زندگی دیدن فیلمی عالی در سینما که هیجان و زیبایی آن را دوچندان می کند.

    خدای من چقدر سینما رفتن رو دوست دارم مخصوصا اگه اون فیلم عاشقانه و کمدی باشه.

    زندگی ورزش کردن با عزیز دلت در ورزشگاه، با انرژی مضاعف.

    زندگی همین لحظه های ساده است، بخندیم و شاد باشیم غیر از چیز دیگه ای وجود نداره.

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    در پناه حق روز به روز همه ما توحیدی تر ثروتمند تر شادتر و موفق تر باشیم. الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 129 رای:
    • -
      سادات گفته:
      مدت عضویت: 2079 روز

      سلام رضوان عزیز.

      چقدر کامنت شما یادآوری خیلی خوبی بود !

      با اینکه شاید همه ی ما بدونیم زندگی لذت بردن از همین لحظاتی هست که توش هستیم.

      زندگی لذت بردن از یک لحظه در آغوش گرفتن فرزندت هست.

      زندگی یک لحظه دیدن خنده ی عشقت ….یا حتی اون لحظه ای که فرزندت جیغ می کشه وبه جای اینکه ناراحت بشی باید خدا روشکر کنی ……….. هست و هزاران چیز ساده ی دیگه که شاید همه ی ما براحتی از کنارش رد بشیم ویادمون نباشه سپاسگزارش باشیم.

      ممنونم عزیزم کامنتت خیلی یادآوری خوبی بود که گاهی در هجوم افکار منفی یا شرایط نامناسب هستیم به خودمون بگیم این جملات رو وبه خودمون یادآوری کنیم.

      دوست دارم کامنتت رو چاپ کنم وتمام نقطه به نقطه ی خونه ام بزنم تا هر لحظه جلوی چشام باشه.

      بارها خود استاد هم این یادآوری رو بهمون کردند اما انسان تو شرایط مختلف یا توی سختی ها یادش میره! یا گاهی عجله داره برای رسیدن به خواسته هاش ودچار احساس بد میشه باید هر لحظه این جملات به خودش یادآوری کنه.

      ممنونم عزیزم. بازهم منتظر کامنتهای قشنگت هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1304 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر، مریم جان و همسفران عزیزم

    خداوند را شاکر و سپاسگزارم که پس از وقفه و استراحتی کوتاه بار دیگر نگاه مان را به زیبائی ها باز می کنیم و از باقیمانده سفرمان نهایت استفاده و لذت را خواهیم برد.

    امروز برایم روز متفاوتی بوده و هست! آنجا که در ساعات اولیه صبح هدایت شدم به کامنت پاکیزه عزیز در جلسه قبل سفرنامه که برایم نشانه ای بود از سمت خدای مهربان و حکیم و دیدم چقدر زیبا مناجات کرده بود و حرف زده بود با خدا و حال دلم رو منقلب و تطهیر شد تا بعدش که فایل جدید سفرنامه اومد روی سایت در بهترین زمان ممکن تا تائید کامنت هام در دوره عزت نفس و احساس لیاقت و بعدش دیدن آسمانی ابری زیبا که قطره قطره روی شیشه های ماشین مینشست و منو همسر و شینا رو به وجد و سپاس آورده بود. به محل کارمم که رسیدم و سایتو طبق معمول نگاه کردم دیدم از طرف دوست عزیزم فاطمه علی پور پیام دارم که برای این ساعت از روز غیر معمول بود و دیدم وقتی حالت خیلی خوبه؛ معجزه پشت معجزه و حال خوب پشت حال خوب سراغتو میگیره و احساس بد دسترسی نداره به فرکانست.

    هوای خنک و باران پائیزی هم لطف و عنایت خداوند رو بر ما تکمیل کرد و امروز هوای متفاوتی رو داریم تجربه میکنیم و قطرات باران و هوای ابری ما رو برد به خاطرات شمال که به قول شاعر محاله یادم بره خخخ و استارت پائیز زیبا از امروز در شهر ما زده شد و با تابستان گرم و دل انگیز با خاطرات خوبش تا سال دیگه خداحافظی کردیم و قبل اینکه کامنتم رو آغاز کنم شینا دست منو گرفت و برد پشت بام (چون راضی نمیشد از تراس خونه فقط بارون رو نظاره کنه) تا بارون و لمس کنه و لذت ببره و آنجا دست های همو گرفتیم و مثل کودکی ها زیر بارون دور هم چرخیدیم و کلی خندیدیم و ذوق کردیم و لذت بردیم. خدایا شکرررررت برای این همه نعمت های بی منتت!

    بریم سراغ سفرنامه که 24 قسمتش انگار برامون به 24 ساعت گذشت و قسمت 25 رو تماشا کنیم که کلی برامون درس داشت با زیبائی های بسیار.

    یه شروع زیبا در مسیری زیبا که خلوتی جاده هایش لذت دیدن مناظر و زیبائی های طبیعت رو برایمان دو چندان نموده است.واقعآ همین دیدن این زیبائی ها و خلوتی که اجازه میده فارغ از هر چیزی رها باشی و فقط لذت ببری از جاده و دیدن این بهشت خداوند چه نعمت بزرگی است! شاید اگر ترافیک 30 کیلومتری شمال رو بیاد نمی آوردم دیدن این جاده و مسیری که تا دوردست ها و تا چشم کار می کنه قابل دیدنه برام بدیهی بود و اصلا به چشمم نمی اومد! و فکر کردم و دیدم واقعآ نعمت های زندگی مونم همینطور هستن. تا وقتی داریم برامون عادی و بدیهی ان اما وقتی شرایط دیگه ای رو تجربه می کنیم آنوقت سپاسگزار داشتنشون میشیم!خدایااااا شکرررررت بابت اینهمه زیبایی.

    نکته جالبی که در این فروشگاه دیدم گذاشتن تصاویر خندانی از خانم ها برای تبلیغ اجناس بود و دیدم چقدر آدم احساس خوبی پیدا میکنه وقتی وارد چنین جاهایی میشه! بعضی از مغازه ها و بوتیک ها هم دیدم شکلک میزارن یا می نویسن که لطفا با لبخند وارد شوید و متوجه شدم وقتی آدم حالش خوب باشه، احتمال خرید کردنش خیلی بالاتره زیرا همه چیز رو میتونه زیبا ببینه تا وقتی که ناراحته یا تو افکار بدش غرق شده و این یک درس و نکته ظریف بازاریابی بود برام.

    مورد جالب بعدی این Laaundry یا خشکشویی ها بود که اولا تمام موارد لازم برای استفاده از این دستگاه ها فراهم شده و در دسترس است (از جمله تهیه سکه که ممکنه اصلا به چشم نیاد) و مورد دیگه تفاوت این خشکشویی ها با خشکشویی هایی است که ما داریم تجربه می کنیم و اینجا چقدر کار راحت تر؛ شخصی تر؛ تمیز تر و مهمتر از همه سریعتر داره انجام میشه و لازم نیست طرف منتظر بمونه که تعداد سفارش هاش به حد لازم برسه تا براش به صرفه بشه لباسشویی رو کار بندازه! و مهمتر از همه این دستگاه های خشک کنه که بصورت دو قلو در کنار لباسشویی ساخته شده و سیکل شستشو رو کامل کرده و مثل استاد برام جای سواله برام چرا از این تکنولوژی در کشورمان استفاده نمیشه که دیگه نیاز نباشه لباس رو رو طناب یا آویز پهن کنی تا نمش گرفته بشه و خشک خشک بشه!

    یه سوالم از عزیزانی که این کامنت رو میخونن میخوام داشته باشم بخصوص عزیزان شمالی که با این مسئله همواره روبرو هستند و در مدتی که شمال بودم با خودم گفتم حتما بپرسم از دوستان که خدا باز به وسیله این فایل به این خواسته ام پاسخ داد و آن اینه که نم لباسهاشون رو چجور می گیرن که خشک خشک بشه چون با توجه به رطوبت هوا در شهر های شمالی و نبود چنین دستگاه هایی که لباس و کامل خشک کنه؛ چه راه حلی برای این موضوع دارن؟ که ممنون میشم اگه پاسخ بدین.

    تراکمپر هم با خرید این روتختی، نو و نوار شد که مبارکتون باشه.این سیستم زیر تختی هم واقعآ زیبا و جالب بود که به قول استاد هم باعث میشه که هوا دائما جریان داشته باشه و رطوبت نگیره و هم این نزدیکی پایه های زیر تشک به همدیگه سبب میشه تشکی که روش قرار میگیره کامل مهار بشه و دیگه از جیر جیر کردن تخت خبری نباشه! در حالی که تخت هایی که تو کشورمان ساخته میشه این اهرم های مهار کننده زیرش فاصلشون از همدیگه زیاده و امکان صدا دادن تخت وجود داره.این جارو برقی میلواکی هم وسیله کار راه اندازیه و برای جارو کردن داخل ماشین هم خیلی بکار میاد که اینم رفت بین خواسته هام که به امید خدا در زمان مناسبش خریداری بشه.

    این فروشگاه _ تولیدی بوت هم ایده خفنی بود و بی دلیل نبود که اینقدر معروف شده چون کارش رو خیلی شخصی سازی کرده و این متفاوتش کرده از هر جای دیگری. اینکه اطلاعات کامل راجع نوع چرم و کاردش داشت و بخوبی برای مشتری وقت میگذاشت و توضیح می داد (بماند که خیلی از این بوتیک فروشها زورشون میاد جواب سلام بدن چه برسه به توضیح و راهنمایی و …) و مهمتر از همه کفشی رو تحویلت می داد که برای پای خودت ساخته شده و منحصر پای خودته نه یه چیز عام که مثل آش خاله باشه بخوری پاته نخوری پاته!

    به قول استاد خیلی مهمه که راجع به کاری که انجام میدی اطلاع کافی داشته باشی و به مشتری کمک کنی در پی بردن به سلیقه اش تا انتخاب بهتری داشته باشه. من خودم یه عادتی دارم که معمولا خریدهامو از یک مغازه انجام میدم اگه بدونم آن شخص کارشو بلده و همیشه این برای همسرم جای سوال و تعجبه که چرا نمی گردم و از هر جایی چیزی بخرم و میگه ممکنه پشیمان بشی یا چیز بهتری ببینی و دیگه اینا رو دوست نداشته باشی! ولی من عادتی که در خرید (فرق نمیکنه چه چیزی باشه) دارم اینه که اگه چیزی باب میلم باشه امکان نداره از خریدش پشیمان بشم یا دلمو بزنه و اگه واقعآ پسندش کنم آنوقت دیگه قیمت برام اصلا اهمیتی نداره و در خریدش تردید نمی کنم.صحبت از خرید شد بد نیست یه خاطره هم بگم که در منطقه آزاد انزلی وارد فروشگاهی شدم و میخواستم یک شلوار پارچه ای مشکی بگیرم. فروشنده این فروشگاه اینقدر قشنگ جنس ها رو میشناخت و مهمتر از همه رنگ ها رو میشناخت که چه رنگی با چه رنگی میشه ست کرد یا چه رنگی برای چه رنگی مناسبه که من از همون فروشگاه دو شلوار و دو پیراهن خریدم و بقیه اجناسش سایز منو نداشت و گرنه مطمئنآ بیشتر هم میشد و من از صبر و لذتی که از کارش میبرد لذت بردم و به قول خودش که تکیه کلامش بود و با لهجه زیبای رشتی میگفت داداش؛ آبجی من لباس ست میکنم میفرستم اسپانیا؛ حالا کجاشو دیدی ( ایموجی خنده اشکدار) و منم بهش گفتم داداش من کارتو قبول دارم هر چی مغازه مناسب من داری بیار من ازت میخرم و قیافه بانمکش جلوی چشممه و هر وقت لباساشو می پوشم خانمم میگه خیلی قشنگه و تکیه کلامشو با لهجه زیبای خودش میگه و کلی لذت میبریم. و اینم درس دیگه ای بود که استاد بهمون دادن که وقتی محصولی رو میفروشیم حتی جواب سوالاتی رو که عقل جن هم بهشون نمیرسه رو بگردیم پیدا کنیم و بهترین مشاوره و توضیحاتو به خریدار عرضه کنیم.مبارکه مریم جان باشه بوت های جدید و لذتشو ببره الهی و چقدر برام جالب بود که زود پوشیده و عکس زیبائی رو هم باهاش گرفته که قابل تحسینه برام و یاد قبلنا افتادم که وقتی چیز نویی میخریدیم میزاشتیم مهمونی ای بشه؛ عیدی بشه؛ شروع مدرسه ای بشه که استارتشو بزنیم (ایموجی دست رو پیشونی+ خنده اشکدار).

    حالا که مریم جان بوت هاشو پوشید و مثل آهو زده به کوه و کمر یه سوال از ابتدای سفرنامه استاد هی میخواستم بپرسم ازتون و هی نمیشد ( انگار تو این وقفه بین سفرنامه همه سوالات من دارن لود میشن و میان بالا خخخ) این بود که واقعآ چجور تو مسیرهای کوهستانی با صندل انگشنی اینور و آنور میرفتین؟! واقعآ سختتون نبود؟ سنگ و خار پاهاتونو زخم نمی کرد؟ من هر بار تصورتون می کردم می دونستم چقدر سخته اینکار و هنوزم متعجبم چجور شما اینقدر راحت هستین با این صندل ها در حالیکه تو پیاده روی های داخل شهر از کفش های کتونی و اسپرت استفاده می کردید! اگه فرصتی شد ممنون میشم جواب این سوال منم بدین چون مطمئنم جواب این سوال من داده خواهد شد و من پاسخ سوالم رو مثل سوالات قبلیم دریافت خواهم کرد.که پیشاپیش ازین بابت هم ممنون و سپاسگزارم.

    دیدن این راهروهای سینما منو برد به سال 1370 که فیلم عروس اکران شده بود و اولین فیلم متفاوت آن سالها بود که عمدتا فیلم ها جنگی بودن و ستاره یکه تاز سینما جمشید هاشم پور بود. بازی دو آرتیست جوان (نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب) با موضوعی عاشقانه توجه و سر و صدای زیادی در آن زمان در کشور بپا کرده بود و استقبال بی نظیری از این فیلم شده بود که من هرگز در عمرم نه دیدم و نه فراموش میکنم. یادمه آن سال ها در شهرکی در اطراف ایلام که برای مهاجرین جنگ ساخته بودن سکونت داشتیم و تا به حال تو عمرمان سینما نرفته بودیم و خیلی دلم میخواست سینما رو تجربه کنم. آن سالها رفتن به سینما عین خوردن مشروب یا کشیدن تریاک بین خانواده های ما بود به همین دلیل همراه برادر بزرگترم تصمیم گرفتیم بدون اطلاع خانواده به شهر بریم و فیلمو ببینیم. وقتی که برای تهیه بلیط رفتیم صفی رو مشاهده کردیم که هنوز که هنوزه اون صحنه در شهر ما تکرار نشده بگونه ای که انتهای صف معلوم نبود و در خیابان مجاور سینما امتداد می یافت. خلاصه به قول شینا با هر خوشبختی ای بود (که داستان اینم در ادامه میگم) بلیط تهیه کردیم و بوسیله نور چراغ قوه از راهرو تنگ و تاریکی گذشتیم و روی دو تا صندلی نشستیم و صدای کف و هورا و سوت ممتد تماشاگران حال و هوای عجیبی رو ساخته بود و ما هنوز تو شوک بودیم و با محیط عادت نکرده بودیم و هر لحظه که نیکی کریمی رو نشون میداد سالن میرفت رو هوا. یه نفر پشت سر ما نشسته بود اینقدر فیلمو دیده بود که تک تک دیالوگهای فیلم رو از بر کرده بود و قبل از اینکه آرتیست های فیلم حرفی بزنن این دیالوگشونو میگفت و هر چی بهش اعتراض کردیم که اومدیم فیلم ببینیم نه صدای شما رو بشنویم گوشش بدهکار نبود و تا پایان فیلم کل دیالوگ ها رو گفت. و این خاطره من از اولین سینما رفتنم بود که این فیلم سبب شد این دو بازیگر پله های ترقی رو براحتی طی کنند و جزء بزرگان سینما بشن.

    حالا که تا اینجا اومدین بزارین خاطره شینا جانمم بگم و از حضورتان مرخص بشم خخخ

    از وقتی که با استاد من آشنا شدم و فایل های استاد رو با لپ تاب گوش میدم؛ دخترمم این حرفای استاد رو گوش می داد بدون اینکه من ازش بخوام و چون مقاومتی نداشت راحتتر و بهتر از ما بهشون عمل می کرد.بگونه ای که از مامانش میخواست موقع خواب براش فایل های استاد و بذاره تا بخوابه. آگاهی های استاد سبب شده بود که آگاهانه حرفای منفی به زبان نیاره. یه روز که رفته بودیم دامن طبیعت یه مسیری رو با مادرش پیاده روی کرده بود و وقتی که برگشته بودن خاله اش ازش سوال کرده بود عزیزم تا کجا رفتید؟ دخترمم بهش گفته بود خاله با خوشبختی زیاد (مااینمواقع میگیم با بدبختی زیاد) تا بالای کوه رفتیم و بر گشتیم و این خوشبختی زیاد هم شده بود تکیه کلام فامیلمون و همه این داستانو واسه هم تعریف می کردن و کلی می خندیدن.

    دمبل زدن های استااااد و این باشگاه تمیز هم خیلی برام تحسین برانگیزه بخصوص سینه ها عضلانی ای که استاد ساخته اند.استاد اینم خدمتتون بگم که هین انجام تمریناتتون شینا اومد کنار دستم پای لپ تاب نشست و وقتی تمریناتتونو می دید بهم گفت به استادتون بگو خیلی بخودش سخت میگیره خخخ ولی خوشم میاد ازش که رنگای شاد و گل گلی میپوشه (اشارشون به شلوارکی بود که هین تمرین پوشیدی بود) . در پناه حق عزیزانم عاشقتووووونم خیلی زیاااااد.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 159 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      بنام خداوند مهربان رزاق و وهابم

      سلام به دوست عزیزم اقا اسدالله عزیز

      چقدر از خوندن کامنتتون لذت بردم

      یجاهاییش خندیدم

      یجاهاییش تحسین کردم

      واقعن حرف دخترتون خیلی عالی و درعین حال باهال بود

      بینهایت لذت بردم خیلی خوب از داستان ها و خاطراتتون گفتید .

      امیدوارم هرکجا هستید در پناه الله یکتا در کنار خانواده عزیزتون باشید و همیشه شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید

      صورت گل دخترتون شینا جان رو از طرف من ببوسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خدا بر فرشته عزیز

        ممنونم از لطف و محبتتون دوست عزیز و تشکر می کنم از وقتی که گذاشتید و این کامنت طولانی رو مطالعه کردید. تو کامنت هاتون خوندم که از شهر بوئین زهرایی و دوست دارید به قزوین مهاجرت کنید. امیدوارم بهترینها براتون رقم بخوره و آسان بشید برای آسانی ها.شینا جانمم سلام میرسونه خدمتتون و نقش ناظر بر اجرای قوانین رو در منزلمون ایفا می کنه (ایموجی خنده اشک دار). در پناه حق دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2099 روز

      سلام داش اسداله عزیز

      اول از همه تبریک بگم به اون عکس پروفایل و نتایج فوق‌العاده ای که کرفتید که بسیار قابل تحسین و لذت بخش بود برام و چه فکت قویی برای منه که هر وقت ذهنم زر زر کرد نتایج شمارو بکوبم تو دهنش بگم :

      ببین داداش اسداله تونسته منم میتونم

      ببین چه اراده و پشتکار و جدیتی داره ، حبیب تو هم میتونی اگر همینطور جدی و توحیدی و شاد باشی

      خلاصه که

      خیلی حال کردم با خوندن کامنتت و پروفایل تم که خوندم دیگه داشتم از ذوق متلوف میشدم(افعال جدید میسازم خخخخخ)

      اما در پاسخ به سوال شما در باره خشک کردن لباس در مناطق شرجی، من مدتی بندرعباس بودم و اونجا به شدت شرجی و رطوبت واقعا بالاست

      اونجا آبگرمکن ها برقی بود و گاز نداشت و لباس هارو کنار آبگرمکن آویزون میکردند

      بعضیا هم از اتو استفاده میکردن و اکثراً با دمای بدن خشک میشن

      دیگه عادت کردن

      برات آرزوی سلامتی و موفقیت و شادکامی و ثروت دارم.

      منتظر خبرهای خوبتم

      در پناه حضرت عشق و در پرتو آگاهی، رستگار باشید ان شاءالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر برادر عزیزم عالیجناب عشق

        چند روزی به واسطه اومدن دوره جدید استراحتی بین سفرنامه پیش اومد که به فال نیک گرفتیم ولی سعی می کردم سر بزنم و کامنت هاتونو دنبال کنم و وقتی دیدم برای سفرنامه کامنت شما و همسر عزیزتون نیومده تعجب کردم. امیدوارم در این تاخیر خیریت و برکتی نهفته باشه و واقعا جای خالی پیام هاتون احساس می شد و وقتی پیامت برام بالا اومد خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم بابت حضورتون.

        ممنونم از توضیحات مفیدتون در مورد خشک کردن لباسها در هوای شرجی که تجربه زیباتون از بندرعباس رو برامون تعریف کردید و به آگاهی هامون اضافه کردید.

        ممنونم بابت نگاه زیباتون به پروفایلم و بابت جملات زیبایی که بیان نمودید و افعال جدیدی که به زبان فارسی افزودین با اجازه از حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (استیر چشمک و خنده). بهترین ها سهم لحظه لحظه زندگیتون دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2287 روز

      سلام گرم خدمت برادر بزرگ و دوست داشتنیم اقا اسدالله..سرخط خبر(استیکر خنده) رو با جمله طلایی خوده بزرگوارت شروع میکنم که نوشته بودی وقتی حالت خوبه معجزه پشت معجزه و حال خوب پشت خوب برات میفته و احساس بد به فرکانست دسترسی نداره (استیکر اشک شوق و قلبی که موقع خوندن داشت از سینه میزد بیرون از اینکه خدا بازم از طرف اقا اسدالله باهام حرف زد..یعنی من ندیدمتون از نزدیک ولی وان رابطه الهی که بین خانواده شما در جزیانه ورابطه پدر دختری رو من قشنگ حس کردم چون مشابه ش رو دیده بودم و از همینجا براتون ارزو میکنم خداوند اینقدر نعمت و ثروت و سعادت تو زندگیتون جاری کنه که بشید مصداق لعلک ترضی کما اینکه الان هم این رو از انرژی کلامتون میشه گرفت که دارید…..قبلا هم کامنتت رو تو یکی از فایل های سفر به دور امریکا خوندم وکلی حس سپاسگزاری اومد تو رگهام وانرژیشو برات فرستادم وکامنت هم نوشتم که الخیر فی ماوقع شده و نخونده بودید شاید نتونسته بودید پاسخ بدید…خلاصه که تحسین و پشت تحسین از داداش کوچیک امیر برای داداش بررگتر اقا اسدالله عزیز…واینکه من خودم هم کورد زبان هستم شهر تکاب از شهرستان های(استان آذربایجانغربی که کلی زیبایی داره و با میراث جهانی تخت سلیمان ومعادن طلا وسنگ معروفه …لهجه شمالی رو خیلی خیلی دوست دارم و وقتی نوشته بودید که اون داداش فروشنده که براش ارزوی سعادت میکنم اینجوری گفته بود که من لباس ست میکنم میفرستم اسپانیا گفتم این از همون ادم حرفه ای ها بوده که من عاشق اینم فقط ازشون خرید کنم دوست دارم تاصبح برات بنویسم ولی خب بسنده میکنم تا اینجا به امید دیدنتحال خوب پشت حال خوب معجزه پشت مجزه از مدیریت محترم کائنات رو برات میطلبم..خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر آقا امیر گل

        آقا پوزش منو پذیرا باشید. من کامنتتون رو ندیده بودم و الان که رفتم یکبار دیگه کامنت ها رو جستجو کردم کامنتتون رو دیدم و خواندم.

        خوشحالم از اینکه نوشته ای کامنتم برایت نشانه ای بوده از طرف خدا و خداوند را ازین بابت شکرگزار و قدردانم.

        داداش امیر عزیزم دوست عزیزم؛ برادر هم زبانم خیلی ممنونم که باز برایم کامنت گذاشتید و یادآوری کردید کامنت قبلی تونو بخونم. برای خودمم این اتفاق بارها افتاده که به قول خودتون الخیر فی ما وقع است. برایتان از خداوند بخشنده سلامتی و سعادت و ثروت آرزومندم عزیزم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سادات گفته:
      مدت عضویت: 2079 روز

      سلام آقا اسدالله عزیز.

      ممنون از کامنتهای عالی که می نویسید .

      اومدم کامنتتون بخونم اما نمی دونم چرا چشمم همون اول افتاد به اون سوالتون که خواستید از شمالی‌ها بپرسید.

      من در شهر رشت زندگی می کنم.

      آن شالله یه روز بشه تمام دوستان عباسمنشی در زمان مناسب در مکان مناسب دور هم جمع بشن وفقط از زیبایی های جهان وقوانین واز الله صحبت کنند.

      این آرزوی قلبی منه که وقتی صبح از خواب پامیشم فقط از خدا و قوانین بی‌نظیر وآیات زیباش حرف بزنم وسیر نشم و خوابم ببره مثل زندگی استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیز.

      نمی دونم چرا اینها رو نوشتم.

      ولی برگردم به پاسخ سوالتون:

      آقا اسدالله عزیز ،دوست گرامی جهت اطلاع به شما عرض کنم که ما از شهریور بعضی از شوفاژهای خونه رو برای خشک کردن لباس روشن می کنیم و همزمان کولرهامون هم روشنه.

      مخصوصا که ما بچه کوچیک داریم و دائم در حال عوض کردن لباس هستند.

      ما فقط خرداد وتیر ومرداد شوفاژمون خاموشه.اونم گاهی اون وسطا اگر چند روز پشت هم بارون باشه باز روشن می کنیم وبعد خاموش می کنیم.

      وگرنه به قول شما اصلا نمیشه نم لباسها رو با هوای مرطوب شمال گرفت.

      آن شالله به زودی ما هم در مدار دریافت نعمتهای عالی تر خداوند قرار بگیریم واین دستگاه خشک کن لباس به کشور ما هم بیاد وماازش بهره مند بشیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر بانو سادات عزیز

        خوشحالم از اینکه که با یک دوست عزیز دیگه از شهر زیبای رشت آشنا شدم و این از برکات این سایت الهی است که خداوند را بابتش سپاسگزارم.

        بانو سادات عزیز آرزوی قشنگی که کردید؛ خواسته قلبی همه فرشته های خداوند در این سایت است و مطمئنم این خواسته هم توسط خداوند پاسخ داده شده و در زمان و مکان مناسب این اتفاق خواهد افتاد.

        ممنونم از این که وقت گذاشتید و پاسخ سوال منو دادید. این سوال سالها در ذهن من بود ولی به فاصله کوتاهی فراموش میشد تا اینکه دیدن این فایل سبب شد بیاد بیاورم و پاسخ سوالم رو توسط خداوند از دستان پر مهرت دریافت کنم که صمیمانه ازتون سپاسگزارم. پاسختون و راه حل موضوع هم برایم جالب بود! اینکه فقط سه ماه از سال شوفاژ ها رو خاموش می کنید و در ماه هایی از فصل گرما همزمان هم کولر روشنه و هم شوفاژ! و این هم از تنوع آب و هوایی و شگفتی های خداوند است.

        برای شما و فرزند دلبندتان و خانواده محترمتان بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم همواره سالم و سعادتمند و ثروتمند زندگی کنید دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1082 روز

      سلام دوست عزیز

      ممنون از کامنت زیباتون

      من حدود 3 ساله که شمال زندگی میکنم وچون میدونم وقتی ادم یه سوالی داره چقدر براش مهمه حداقل یکی حوابشو بده

      خواستم از تجربه کمم براتون بگم

      تو زمستون وپاییز که شوفاژ عالیه برا لباس خشک کردن

      میمونه 6 ماه دیگه سال

      وقتی خورشید باشه که کاملا لباس خشک میشه فقط روزای ابری و بارونی یکم کار مشکله

      که من با ماشین لباسشویی تا اخر رطوبتش رو میگیرم و بعد هم هوای داخل خونه بهتر از بیرون عمل میکنه فک کنم بخاطر اینکه داخل اجاق گاز روشن میشه نمیدونم دقیق

      ولی هوای داخل بهتر از بیرونه شاید دوروزی بمونه تاخشک بشه

      واگه عجله داشته باشیم اتو کشیدن برا یکم رطوبت باقی مانده اخرین گزینه هست

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر بانو آیت عزیز

        ممنونم سعیده عزیز از این که وقت گذاشتید و تجربه ارزشمندتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. امیدوارم در این سه سالی که مهاجرت کردید و در شمال زندگی می کنید بهتون خوش گذشته باشه و بهترین و زیباترین لحظات و اتفاقات رو پیش رو داشته باشید. در پناه حق دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1115 روز

      سلاااااااااام

      کامنت خیلی زیبا

      یعنی حضور شینا

      سپاسگزارم آقای زرگوشی از کامنت خوشگل تون و بیان زیبایی ها وتوجه تون به فایل سفرنامه.

      سپاس از بیان خاطره هاتون

      اینکه گفتین رفتین پشت بام خونه و لذت از بارون بردین

      یادم افتاد بارون که شدید میباره

      کار هلیسا جان منم اینه که برگای خشک بندازه تو آب بارون کنار جوب باغ های اطراف مون و مسابقه راه بندازه ودنبال برگا میره …..

      و بهترین بهترین لذت ما پریدن باهم توی چاله های آب بارونه و اون صدای شالاپ وشلوپ همراه با گل.

      اینو گفتم که خودم قبل از مادرشدنم

      تو چاله بارون از ترس کثیفی و وسواسی مامانم نپریده بودم

      اما خداروشکر با مادرشدن خودم، قشنگ این کارهارو با بچه هام تجربه ش کردم ومیکنم…..

      الهی که خدا حفظ کنه شینا جان وهر لحظه سرشارباشین از خوشبختی وجودش .

      درپناه خداوند لحظه هاتون پرازنور.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلاااام و درود خداوند بر فاطمه عزیز

        پیشنهاد رفتن به پشت بام با شینا بود و دستهای همو گرفتن و دور هم چرخیدن پیشنهاد من (ایموجی چشم ستاره دار و قلبی). انگار یاد بازی های دخترانه کودکی هام در کوچه پس کوچه های زندگیم افتاده باشم.

        انداختن قایق و اشیا توی آب و دنبال کردن مسیرشون یکی از بازی های دوران کودکی ما هم بود ولی وقتی خوندم که نوشته بودید با همدیگه می پرید توی چاله آب خیلی تعجب کردم! حالا اگه آقا رسول اینو میگفت برای من عادی بود ولی از زبان شما شنیدن این بازی برایم باور کردنی نبود چون می بینم که چقدر به خاطر اینکه لباس های بچه ها کثیف نشن یا بچه ها مریض نشن مادرها مانع اینجور بازی ها و شادمانی های کودکانه و تجربه های لذت بخش میشن صرفآ به دلیل اینکه یه دست لباس کثیف نشه! و واقعا تحسینتون میکنم که نه تنها به هلیسا جانت اجازه این تجربه زیبای کودکانه رو میدید بلکه کودک درون خودتونم در این بازی سهیم می کنید و لذت بازی کردن های هلیسا رو چند برابر می کنید و اینکارتون واقعآ برایم جالب و ستودنیست.

        روی ماه هلیسا جان را جای من ببوسید و سلام منو به آقا رسول برسونید. برای این خانواده عزیز و دوست داشتنی و هنرمند بهترینها رو آرزو میکنم. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1143 روز

      سلام دوست عزیز آقا اسداله

      سلام به استادان گرامی و دوستان

      عزیز به قول سعیده جون دوستان غار حرایی

      امروز روز تولد پیامبر بود تعطیل و ما یه زمین کوچیک در اطراف رشت داریم گفتیم بریم سبزی بکاریم و

      خیلی نزدیک به زمینمون یه دشت چند هکتاری زیباست در کنار رودخونه زیبای سپیدرود هربار که میرم اونجا زیباییهای بی نظیرش با روزهای قبل فرق میکنه چه از گاوهای زیبا با گوساله هاش گرفته چه از ابرهای زیبا، غروب زیبای خورشید ساحل شنی رودخونه اش، .چه سبزی محلی خوش بو چوچاق که خداوند متواضعانه و رایگان تو این دشتهاش برا عموم گذاشته تا حالشو ببرن چه بوته های خار تمشکش که از اوایل تابستون تا آذر ماه پابرجاست ،هر بار میریم این بوته ها و تمشکهای رنگانگش بهت چشمک میزنه اصلا دلت نمیاد بدون خوردنش و شکر کردن خدا به خاطر نعمتش از اونجا رد شی. بخاطر وجود گاوهای رنگارنگو و زیبا با اسبها، چمنش همیشه کوتاست و زیبا ، در صورتیکه زمین 250 متری ما که دورش حصاره همیشه پر علف هرز هست که باید برای کاشت ده متر از زمین برا سبزی هر بار میری علفها رو بکنی

      آهان اصلا یادم رفت برا چی دارم کامنت مینویسم ، در مورد دختر زیباتون گفتید،یاد امروز افتادم رفتم کنار رودخونه ده دقیقه مراقبه کنم به صدای طبیعت گوش بدم آسمون طبیعت زیبا رو ببینم که یهویی دو تا دختر شیرین زبون که خواهر بودن از راه دور اومدن کنار من نشستن ، با هم صحبت کردیم ، گل پوچ بازی کردیم ، واقعا وقت گذروندن با بچه ها حال آدمو خوب میکنه

      بعدش سوالی که پرسیدین در مورد خشک کردن لباسها، واقعا خشک کردن لباسها در شمال مخصوصا تغییر فصل میشه برامون سخت میشه به طوریکه بعضی اوقات لباس شسته چون بعد از یه روز خشک نمیشه بو بد میگیره دوباره مجبوری بشوری، یکی از روشها اینه بعد از چند ساعت طرف دیگه لباس رو رو بند بندازی، یا حتی گاهی پیش اومده وقتی بارون تو تابستون اومد یه شوفاژ رو روشن کنی لباسها رو بذاری روش خشک شه یا مثلا دوبار از خشک کن ماشین لباسشویی استفاده کنی تا لباس خشکتر بشه ولی وقتی این اتفاقا میوفته الان دیگه مثل قبل نمیگم اه چرا لباسها خشک نمیشن … بلکه میگم خدا روشکر بخاطر همین رطوبت هست که شمال سر سبزه ، نمیگم اه چرا هی عرق میکنیم میگم خدا رو شکر این رطوبت باعث میشه یه عالمه مناطق زیبا تو این منطقه داشته باشیم آب فراوان داشته باشیم

      خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر اینهمه فراوانی و نعمتش

      ممنونم که بازم یادم انداختین که سپاسگزار خدای مهربونم باشم

      همیشه حال دلتون شاد شاد شاد باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر مریم عزیز

        چقدر قشنگ توصیف کرده بودید منطقه زیبایی که در اطراف رشت رفتید و منم مثل شما غرق تصور آن فضا و زیبائی هایش شدم و واقعآ هر چقدر نعمتهای بی پایان خداوند را شکر و سپاس بگوئیم کم است.ممنونم مریم جان بابت این نگاه زیباتون که اینقدر زیبا دیده و زیبا توصیف کردین.

        تشکر می کنم از اینکه وقت گذاشتین و به سوال من در مورد خشک کردن لباسها در ایام مختلف سال به خوبی پاسخ دادین و این قانون بدون تغییر خداوند است که به سوالات و خواسته های ما بی درنگ پاسخ داده می شود و ازین بابت هم خداوند مهربان را شاکر و سپاسگزارم. آرزو میکنم بهترین لحظات و زیباترین ثانیه ها را در زندگیتان داشته باشید و غرق سلامت و نعمت و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرهاد نجاتی گفته:
      مدت عضویت: 1082 روز

      سلام جناب زرگوشی عزیز . من همیشه کامنتهای عالی شما رو دنبال میکنم و از مطالبتون بسیار استفاده میکنم

      اما الان فقط اومدم دختر زیباتون رو هزاران بار تحسین کنم ک از الان تقوی پیشه کرده . از الان ک ذهن پاک و مطهرش خالی از هر گونه محدودیت و باور نامناسبه و آگاهانه حتی حرف محدود کننده هم ب زبون نمیاره و شما رو هم تحسین میکنم ک دختر تون رو با خودتون در صراط مستقیم همراه کردین . و انشالله ک منم بتونم دختر عزیزم رو ک الان یک سالش هست با خودم همراه کنم.

      و منم بادیدن عکس پروفایلتون مثل آقای حافظیان تبریک میگم بابت نتایج عالیتون . انشالله ک روز ب روز برکت بیشتری دریافت کنید

      با آرزوی سلامتی و سعادت برای شما و دختر زیباتون

      درپناه الله مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر جناب نجاتی گل

        آقا فرهاد عزیز همانطور که اشاره کردید بچه ها به علت ضمیر پاکی گه دارند جسم و روحشان بر هم منطبقه برای همین در لحظه زندگی می کنند و با خودشان در صلح اند. بقول استاد نیازی نیست که ما کاری برای فرزندانمان انجام بدیم! همین که باورهایی رو که دارند رو خراب نکنیم بزرگترین لطف رو در حقشون کردیم و لازمه اینکار اینست که آگاهی های خودمان را بالا ببریم و با قوانین الهی و جهان آشنا باشیم. آنوقت است که آنها مسیر خودشونو پیدا می کنند. برای دختر گلتون هم مثل خودتان آرزوی سلامتی و سعادت و خوشبختی دارم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Rouzbeh somayeh گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلاااام و آرزوی ناب ترین ها برای شما

      در مورد سوال شما برای خشک کردن لباس ها در شمال با وجود رطوبت همیشگی….

      مطمئنا مامانهامون که بچه بودن و تو بزرگسالی محدودیت داشتن

      ولی از وقتی یادم میاد لباسشویی اومده و کمتر با مسائل خشک کردن لباس ها مواجه بودیم و ….

      الان با همین لباسشویی های اتوماتیک و یا جدا از هم

      لباس ها تا 95درصد خشک میشن ، و اون رطوبت کمی که هست با یه ساعت موندن رو رخت آویز یا بند ، لباس ها خشک و عالی میشن، اگر هم عجله باشه یه ده دقیقه رو شوفاژ تموم ….

      تکامل طی شده و حالا شمالی ها هم مثل بقیه راحت لباساشون با فن آوری خشک میکنن و اصلا صحبتی راجع به لباس توبارون و برف مونده نیست.

      از سوال شما به شکرگزاری بیشتر رسیدم، وخداروشاکرم بابت حضور ارزشمند شما و آرزوی ناب ترین ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیز

        ممنونم از توضیحات کاملتون و اشاره زیبایی که به طی کردن تکامل در هر کاری نمودید.من هم از شما ممنونم که به من یاد آوری کردید که هر چالشی در زندگیمان هست دلیلش اینست که حرکت کنیم و بهبود بدیم و یاد بگیریم و رشد و پیشرفت کنیم و خدا رو شکر شما این مطلب رو بدرستی درک کردید و به ما هم یاد دادید و اینم از خیر و برکت این سایت الهی است.خداوند رو شاکر و سپاسگزارم که به واسطه این سوال و این کامنت با فرشتگان بیشتری از شمال سرسبز و زیبا آشنا شدم که برایم عزیزترینید. ممنونم که وقت گذاشتید و جواب سوال منو دادید.در پناه خداوند بهترینها رو براتون آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3007 روز

      بنام یگانه فرمانروای هستی

      سلام به اسداله عزیز وثروتمند

      اسداله جان چقدر از کامنتت لذت بردم چقدر تحسینت کردم که خاطراتت رو طوری اینجا نوشتی که آن ذوق وانرژی که داشتید رو به خواننده میده آنجا که گفتی شینای عزیز ازت خواسته بری بالا پشت بام به معنای واقعی این احساس شعف وهیجان درونیتون رو درک کردم

      یادمه هروقت اینجا باران بیاد شاید باورت نشه ساعت 2 نصف شب هم باشه همسرم میگه پاشو بریم بیرون زیر بارون ببین چه کیفی میده واین روزها با دیدن فایلهای سفر به دور آمریکا وسپاسگزاری استاد ومریم جان خیلی خوب فرکانس این حال خوب رو درک میکنم

      ووقتی گفتی شینای عزیز سعی میکنه از جملات منفی استفاده نکنه چقدر این نازنین دختر رو تحسین کردم وخندیدم چون خودم هم دقیقا این کار رو دارم میکنم وقتی میرم تو آشپزخانه یکاری انجام بدم همسرم میگه تونستی بری قبلا میگفتم به سختی ولی چند وقته دارم تمرین میکنم میگم به راحتی

      خلاصه اسداله عزیز ممنون از وجود پر برکتت ممنون که هستی ومینویسی من از کامنت دوستان سعی میکنم نشانه ها را بگیرم چون هر لحظه درخواستی دارم منتظر پاسخ الله مهربان هستم

      اسداله جان زندگی سراسر عشق ،صداقت وثروت وسلامتی وموفقیت را برات در کنار خانواده آرزو میکنم

      وجودت سرشار از عشق خدا

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1304 روز

        سلام و درود خداوند بروی ماه فهیمه عزیز

        باران همواره با خودش عشق و شور و هیجان و ذوق میاره و نعمت های خداوند همینطورند. این چند روز نیز به لطف خداوند شهر ما هم حال و هوای شمال رو داشت و باران رحمت الهی باریدن گرفت آنهم از نوع قطره های ریز و آرام آرامش که دقیقآ تداعی کننده شمال بود و شینا هم همینو میگفت زیرا بارانی که در غرب و جنوب میباره معمولا شدیده و هر قطره اش هم شاید بیشتر از 100 قطره باران ریز شمال باشد.

        چقدر خوشحال شدم از اینکه عشقتان اینقدر ذوق دارند و پایه و همراهت اند برای تجربه این لذتها و ازین بابت بسیار تحسینشان می کنم. و واقعآ هم باریدن باران در کویر رو نباید از دست داد و در هر ساعتی که باشد مهم نیست.

        فهیمه جان عزیز بسیار تحسینتون میکنم که اینقدر خوب دارید روی خودتون کار می کنید و شاهد رشد و پیشرفت و تکاملتون در این مسیر زیبا هستم.برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم رفیق.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَکَذَٰلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا ۖ رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا

    واین چنین ما مردم را بر حال اصحاب کهف آگاه ساختیم تا خلق بدانند که وعده خدا به حق بوده و ساعت قیامت البته بی‌هیچ شک خواهد آمد، آن‌گاه که میانشان تنازع و خلاف در امر آنها بود،پس بعضی گفتند: باید گرد آنها حصار و بنایی بسازیم،خدا به احوال آنها آگاه‌تر است و آنان که بر واقع احوال آنها ظفر و اطلاع یافتندگفتند: البته بر ایشان مسجدی بنا کنیم.

    سَیَقُولُونَ ثَلَاثَهٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَهٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ ۖ وَیَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ ۚ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا

    به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود.» و مى‌گویند: «پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود.» تیر در تاریکى مى‌اندازند. و [عده‌اى‌] مى‌گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاه‌تر است، جز اندکى [کسى شماره‌] آنها را نمى‌داند.» پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو.

    وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا

    و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می دهم

    إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا

    مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن ان شاءالله را] از یاد بردی، پروردگات را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به چیزی که از این به صواب و مصلحت نزدیک تر باشد، راهنمایی کند.

    =======================================================================================

    سلام به استاد نازنینم،سلام به دلبر شیرینِ استادم و به تموم بندگان صالح خداوند،مقیم در غار حرا!

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای یک فرصت هم نشینی دیگه با دوستان،تمرکز بر نکات مثبت،دیدن زیبایی های جهان،یاد گرفتن اصول زندگی به بهترین روش…

    قبل از هرچیز من یکم از شیرین زبونی الله تو قرآن بگم؟ که خودم وقتی از قرآن هدایت خواستم برای نوشتن کامنت و به این آیات سوره ی کهف هدایت شدم متوجهش شدم.

    تو آیه های قبلی سوره کهف،خداوند داستان اصحاب کهف رو تعریف میکنه که هممون دیگه داستانشون رو میدونیم.

    بعد الله به پیامبر اسلام میگه داستان اصحاب کهف رو برای این گفتیم که بدونید وعده ی خداوند حقه، و همونطور که اصحاب کهف سیصد ونه سال توی غار خوابیده بودند و وقتی که بیدار شدند،فکر کردند که فقط یکی دوروز از خستگی خوابشون برده،خلاصه مردن هم اینطوریه،شما حتما بعد از مرگ دوباره زنده میشید و برمیگردید به سمت خداوند!

    حالا وضعیت مردم زمانه ی پیامبر رو میبینیم که مثل نودو نه درصد جامعه ی الان ما،تمرکز بر حاااشیه دوووری از اصل بوده!

    خداوند میگه الان بعد این داستان،ملت میان میگن اصحاب کهف سه تا بودن،چهارمی سگ شون :)

    بعد میگن پنج تا بودن،شیشمی سگ شون :)

    بعد میگن نههه! هفت تا بودن، هشتمی سگشون بود! :)

    این وسط یک شوخی ریزی هم میکنه خداوند، که من خودم بعد خوندن چندتا ترجمه،متوجهش شدم.

    خداوند به اینایی که تمرکز گذاشتن روی حاشیه میگه: رَجْماً بِالْغَیْبِ اینا تیر توی تاریکی میندازن :)))))

    یعنی من انقدر کیف کردم با این یک تیکه :) از شیرینی آیه های قرآن…

    دعا میکنم ما برعکس جمعیت غالب جامعه،به جای تیر توی تاریکی انداختن،وقت و انرژیمون رو بزاریم روی اصل و ریشه،راهی که استاد رفته و نتایجش هم گواهه درستی این مسیره!

    چندتا نکته از همین آیه توی تفسیر نور نوشته بود که جالب بود،براتون اینجا میزارم انشالله به کارتون بیاد.

    1- قرآن از آینده خبر مى‌دهد. «سَیَقُولُونَ»

    2- سخن بى‌دلیل نگوییم و به تخمین و حدس تکیه نکنیم. «رَجْماً بِالْغَیْبِ»

    3- در موارد غیر لازم باید از بحث و جدل چشم پوشید. فَلا تُمارِ فِیهِمْ‌ …

    4- به جاى اندیشیدن به عدد، به هدف بیندیشید و دنبال دانستنى‌هاى بى‌فایده نروید. «لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً»

    5- دانستن وسؤال از هرکسى جایز نیست، از نااهلان نپرسیم. لا تَسْتَفْتِ‌ … مِنْهُمْ‌

    =======================================================================================

    و آماااا بریم سر این قسمت از سریال و نکته ای که برای من خیلی جالب بود.همزمانی شروع دوره ی احساس لیاقت و دیدن زندگی استاد از نزدیک که گواهه حرفاشون هست،تاثیرپذیری آموزش هارو صد برابر بیشتر میکنه برام …

    اینکه چطور استاد به سبک شخصی خودش زندگی میکنه و کوچکترین اهمیتی برای حرف بقیه قائل نیست،و براش مهم نیست بقیه چطور دارند زندگی میکنند،بلکه اونطور که خودش میپسنده و لذت میبره رو اصل زندگیش قرارمیده!

    بزارید من یک تیکه از صحبت های استاد رو در جلسه تکمیلی جلسه 1 احساس لیاقت رو بنویسم.

    از لحاظ مالی من هیچ مشکلی ندارم،که همین الآن،همین الآن زنگ بزنم بگم آقا، ده تا لامبورگینی میخوام بخرم،با ده تا رنگ متفاوت،بفرستید درِ خونه،ولی یک درصد این فکر به ذهن من نرسیده،و بسیار بسیار لذت میبرم ازهمین ماشین ساده ای که مثلا شاید از نظر بقیه ماشین معمولی ای باشه

    آقاااا،من کاری با بقیه ی دارایی های استاد ندارم،من الان با همین جمله ی استاد کار دارم،خرید ده تا لامبورگینی به راحتی!

    خودش چقد ثروته؟میتونیم تصورش رو بکنیم؟

    حالا برگردیم به این قسمت از سریال،این آدم با این همه ثروت،با این اعتبار،این مقامِ استادی

    توی سفر از حموم باشگاه برای دوش گرفتن،از لاندری عمومی برای شستن لباس هاش استفاده میکنه،تازه فیلم هم میگیره و میزاره توی سایتی که بزرگترین سایت موفقیت توی جهانه!

    واقعا من بهش فکر میکنم مغزم رگ به رگ میشه،چطور استاد انقدر دقیق به آموزش های خودش عمل میکنه و بدون رقابت،بدون مقایسه کردن،بدون مهم بودن نظر بقیه،اونطور که براش راحت تره،کارهاش رو پیش بره…

    این دیگه به قول اون استاد ریاضی،معنیِ مصدری تنها راه گذر از ثروت،رسیدن به ثروت است

    وگواهه این حرف استاد توی دوره ست که واقعا هرچقدر ثروتمندبشی،اولا باز کسایی هستند که از شما بیشتر دارند،پس هیچ وقت خودت رو مقایسه نکن،دوما درنهایت شما اونطوری که راحت تری و دوست داری باید زندگی کنی تا از زندگیت لذت ببری،اگر همش به فکر این باشی که بقیه دارند چیکار میکنند،چی ترنده،کی چی داره،شما از اصل خودت دور میشی.

    ولی وقتی خودت رو با دیگران مقایسه نمیکنی،هی برمیگردی به چیزی که روحت میخواد،درونت میخواد،بخاطرش متولد شدی و از جنس احساس آرامشی که داری میفهمی که در مسیری هستی که دقیقا قبل از تولد تصمیم گرفته بودی واردش بشی!

    کی این اتفاق میفته؟وقتی به دیگران کاری نداشته باشی،کاری که دوست داری انجام میدی،لباسی که راحتی ودوسش داری میپوشی نه اینکه چی مده!

    خداروصدهزارمرتبه شکر،برای همزمانی دیدن زندگی استاد از نزدیک،و دریافت آگاهی های دوره ی احساس لیاقت

    که هرچیزی تو دوره میشنوم و یاد میگیرم به صورت زنده و واقعی میبینمش…

    که آها!آره! اینه!استاد داره اون موضوع رو گفت،الان توی این قسمت فهمیدم دقیقا یعنی چی!

    بچه ها یک چیزی در مورد دوره بگم،اگر دلتون میخواد ولی به هر دلیلی تهیه ش نکردید.

    این داشتنِ پول دوره نیست که بچه ها رو وارد این آموزش ها میکنه،این مداره که باعث میشه شما دانشجوی یک دوره بشی یا نشی!

    خیلی ها هستند از ما ثروتمندترن،اما نه خبری از سایت دارند نه از قوانین

    خیلی ها هستند توی سایت عضوند اصلا فعال نیستن

    خیلی ها فعالن توی دوره های دیگه مشغولن

    خیلی ها چندین برابر پولِ این دوره رو دارند اما توی مدار دریافتش نیستند!

    مدار! همه چیز بر طبق مداره،اگر روی خودمون کار کنیم،ما هم مدار میشیم با چیز هایی که میخوایم،اونوقت اگر واقعا این دوره رو بخوای،پولش برات میرسه،چه 5میلیون باشه،چه 8 میلیون،چه 80 میلیون ….

    من همون آدمی ام که وقتی دوره ی دوازده قدم آنلاین روی سایت قرار میگرفت،من نتنها عضو سایت نبودم که توی درو دیوار هم بودم،بیشتر از پول هر قدم رو خرج چیزهای دیگه توی زندگیم میکردم،امامدارم،هیچ ربطی به این سایت و آموزش های استاد نداشت.

    این من بودم که روی خودم کار کردم،ممارست کردم،تمرکز گذاشتم و الان رسیدم به اینجا که هم مدار با بروز ترین آگاهی های با ارزش استاد قرار بگیرم.

    معجزه پول توی حساب نیست!

    معجزه مائیم!

    معجزه تمرکز ماست!

    به قول استاد ما در سطح ذهنی و باوری باید روی خودمون کار کنیم،اونوقت جهان به باور های جدید ما پاسخ میده و شرایط رو برای ما تغییر میده، این همون قانونی که به قول قرآن

    سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

    خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک صلات دوباره و هم نشینی با بندگان صالح خداوند.

    الهی که در پناه نورِ آسمون ها و زمین،همیشه غرق احساس عمیقِ خوشبختی باشید.

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 276 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1305 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»

      (ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﺴﺘﻨﺪ ، ﻭﻋﺒﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﺧﺎﻟﺺ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ; ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﻧﺪ ، ﻭﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ)

      «مَّا یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَآمَنتُمْ وَکَانَ اللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمًا»

      (ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻳﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ؟ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ)

      سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و قلب نازنینت منور به هدایت های رب العالمین.

      همیشه عالی و بینظیری ، عجب کامنتی نوشتی و چقدر نکات مهم و طلایی که بهش توجه کردی. واقعاً تحسین برانگیز هستی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت.

      حضور شما برای همه دوستان توی سایت یه موهبت الهیه. خدا رو شاکرم که با شما هم مدار شدم و میتونم ازتون یاد بگیرم.

      بعضی از نکاتی که توی فایل بود و یه سری نکات رو که توی دوره احساس لیاقت و جلسه تکمیلی از استاد شنیدم دقیقاً برام سوال بود. و اینجا توی کامنت شما من به پاسخ برخی از سوالاتم رسیدم.

      بسیار تحسینتون میکنم سعیده جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

      ببخشید کامنتم کوتاه بود.امروز یه کم تمرکزم جای دیگه است.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      سمیه زحمتکش گفته:
      مدت عضویت: 1656 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      نمی‌دونم کامنت شما چه انرژی داره که از حرف هات لبخند وحال خوب بهم میده

      ایه اول کامنتت من تو قرآن دقیقا همین آیه خیلی توجه من را جلب کرد

      هروقت به.ایم‌کاری انجام بدیم از انشالله استفاده کنیم که چقدر خدادقیق به ما تقلب رسونده که از پیش خودمون حرفی نزنیم بگیم اگر خدا بخواد میشه وواقعا هم میشه

      سعیده جان خوشحالم که هم دوره ای هستیم در دوره بی نظیر احساس لیاقت وواقعا اگر در مدارس نباشی هیچ وقت این حرف ها را نمی‌شنوی

      خداراشکر به خاطر دوستان هم فرکانسی وتوحیدی همچون شما در این سایت

      از خدا بهترین ها را برات آرزومندم

      سلامتی وثروت روابط عالی وهرچی که آرزوی قلب مهربان وبزرگت هست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      بنام خداوند رزاق و وهاب

      سلام سعیده عزیزم خاهر گل و زیبای من

      هروقت کامنت میزاری با عشق اینکه اخ جون الان سعیده جون از ایات قران نوشته میام کامنتت رو میخونم

      چقدر شیرین نوشتید

      چقدر لذت بردم ازتون‌سپاسگزارم

      اینکه درمورد مدارها گفتید

      دقیقا شما درست میگید

      من خیلی احساس تنهایی میکردم وقتی دیدم همه کسایی ک ایمیلشون برام‌میومد دارن تو دوره کامنت میزارن و من نمیتونم‌کامنتشون رو بخونم

      شما درست میگید من حتما درمدار دوره نبودم

      وقتی من خوب روی خودم کارکنم حتما از جاهای طبیعی پول دوره میاد تو زندگیم

      سپاسگزارم برای کامنت قشنگت

      خیلی لذت بردم

      و ازخداوند برای شما عمر با عزت و ثروت و خوشبختی بینهایت خاهان هستم خاهر گلم

      .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1139 روز

      سلام سعیده ی عزیزم

      اتفاقا امروز داشتم برای همسرم تعریف میکردم میگفتم فکر کن بهترین کتونی ها و کفش هارو داشته باشی اونوقت با به صندل لاانگشتی کل مسافرتت رو بگذرونی بهترین ماشینارو داشته باشی اونوقت همه جا به تراک کمپر بری بهترین وسایلهای خونه رو بتونی بخری اما ساده ترین وسایل رو داشته باشی تو خونت تو بهترین پنت هاوس امریکا بتونی ساکن بشی اما یه روستا تو طبیعت رو واسه زندگی انتخاب کنی

      بعدش هم گفتم واقعا استاد راست میگه تنها راه گذر از ثروت بدست اوردنشه!!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فیروزه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1201 روز

      بنام خالق هستی

      سلام برسعیده عزیز شاگرد زرنگ سایت عباسمنش

      دوست الهی عزیزم بسیار ازکامنت زیبا وتاثیرگذار شما لذت بردم وازشرح وتفسیر آیات قرآن که عالی می‌نویسید درس می‌گیرم قلب نورانی شما ودرک عمیق شما ازقران که باعث میشه بسیار شیوا وروان بنویسید وماراهم با کلام خدا آشنا تر کنید گوارای وجودتان باشد انشالا سلامت وشاد باشید وهرچه می‌خواهید خداوند مهربان به شما بدهد

      درمورد اینکه استاد چطور بااین ثروت سبک زندگی ساده ای راانتخاب کرده برای من هم جالب توجه است ونشان از احساس لیاقت عمیق ایشان دارد

      بارها استاد خودشان وهمچنین مریم جان اشاره کرده اند که اولویت اصلی استاد آزادی درهمه جنبه هاست وایشان درپوشش وروش زندگی خود به این اصل وهمچنین ساده وراحت بودن کارها تاکید دارند

      باخواندن کامنت پرازاگاهی شما وکامنت سایردوستان دیدم بیشتر دوستان به این همه ساده وراحت بودن استاد توجه کرده اند ومن هم خیلی برایم جالب است

      دوست گلم اشاره کردید داشتن پول خرید دوره مهم نیست بلکه درمداربودن مهم است کاملأ درست است وانشالا بتونم روز به روز مدارم رابالاتر ببرم

      درپناه خداوند مهربان روزگارتان خوش وشیرین باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سمانه امینی گفته:
      مدت عضویت: 991 روز

      سعیده جان سلام به روی ماهت

      وااایی سپاسگزارم از این کامنت زیبات

      نمیدونی چه قدر درونم رو متبلور کردی از اینکه خودم باشم

      اصلا این تیکه از کامنتت برا من عین طلا با ارزش بود ولی وقتی خودت رو با دیگران مقایسه نمیکنی،هی برمیگردی به چیزی که روحت میخواد،درونت میخواد،بخاطرش متولد شدی و از جنس احساس آرامشی که داری میفهمی که در مسیری هستی که دقیقا قبل از تولد تصمیم گرفته بودی واردش بشی!

      کی این اتفاق میفته؟وقتی به دیگران کاری نداشته باشی،کاری که دوست داری انجام میدی،لباسی که راحتی ودوسش داری میپوشی نه اینکه چی مده!

      ممنونتم اونچه که بهت الهام شد رو به اشتراک گذاشتی

      به عشق وثروت و سلامتی باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 869 روز

      به نام خداوند مهربان ‌بزرگم

      میدانن چی میگویم خداییی بزرگ

      یعنی بی نهایت بزرگ

      خدایاااا کرور کرور شکرت الهی صد هزارررر مرتبه شکرت

      خدایاااا کرور کرور شکرت که خدایی نظیر تو داریم

      خدایاااااااااااااا فقط خودت میدانی که چقدرررر دوستتت دارم و چقدرررر به تو اشتیاق دارم الهی شکرت

      خودت میدانی چقدررر محتاجت هستم چقدرر وابسته ات هستم

      تا زنده هستم اسم زیبایت فریاد میزنم و در قلبم حک میکنم

      (((یا الله ))

      همین کلمه چقدرر انرژی دارد

      یا الله

      سلاممم سعیده عزیزم سلام خواهر زیبا روی من خواهر خداگونه من خواهر بهشتی من

      سلامم سعیده عزیزم

      من هم در ادامه صحبت هایت بگویم بچه ها خودتان به خدا بسپارین خدا معجزه میکند خدا کار نمیکند خدا شاهکار میکند به خدا ایمان داشته باشین روی خدا حساب کنید به هر چی ضرورت داشته باشین میرساند او خداست

      او خداست

      او میداند شما بیشتر به چی ضرورت دارین روی چی باید کار کنید رشد تان را به خدا بسپارید او هدایت میکند

      میخواهم از خودم بگویم در دوره احساس لیاقت هم گفتم اینجا هم میگم

      من وقتی طالبان به افغانستان آمدند خوب تخلیه کابل توسط نیروی امریکای صورت میگرفت و من که یک مشرک واقعی بودم رفتم به سوی میدان هوایی که نجات دهنده گان من میروند من هم باید بروم از این کشور اگر نی میمانم

      سه شب در میدان هوایی بودم به امید اینکه از این کشور بروم و چنان سختی را دیدم که تا حالا نه دیده بودم پشت آب دویدم یک روز از بس حالم بد بود و مردم هجوم آورده بودند من از خود بی حال شدم به زمین افتیدم حالی هم صدایی او سرباز امریکایی به گوشم میاید که گفت چقدر محکم به زمین افتاد همین قدر محکم به زمین خوردم

      با همه سختی های که دیدم نرفتم چون به خدا تکیه نکرده بودم و از دورن احساس لیاقت نداشتم

      امروز با مادرم در همین باره صحبت میکردیم ولی نی از سختی هایش برعکس پاکیزه امروز از زیبایی او مکان میگفت و می خندیدم

      به مادرم گفتم مادر ذره پشیمان نیستم که چرا نرفتم چرا نشد

      ((در دلم گفتم زیاد خوشحال هم هستم چون خدا را یافتم چون خدا را شناختم و حالا زیبایی جهان با خدا تجربه میکنم با خدا همه چیز میبینم و لذت میبرم ))

      و همین گونه من در صدد تغییر خودم شدم و به سایت هدایت شدم

      وقتی من به سایت آمدم میخواستم پول قرض بیگرم و دوره روانشناسی ثروت یک را بیگرم که زود پولدار شوم هنوز یک ماه من هم نشده بود از یک دوستم که پول هم داشت درخواست کردم پول قرض نداد یادم هست نشستم با خدا و گریه کردن آغاز کردم که خدایا چرا این رقم میکنی چرا پول نمیاری که من دوره را بیگرم من باید تغییر کنم از خدا گله داشتم

      خوب من بیشتر فایل های دانلودی را گوش میدادم و تمرکز میکردم تا اینکه یک روز در یکی از فایل های استاد شنیدم که بچه ها پول قرض نگیرید که دوره را بخرید چون باید در مدارش باشید اگر نی هیچ آگاهی دریافت نمیکنید

      نمیدانی چنان خوشحال شدم و اشک شوق ریختم که خدایاا تو چقدرر هوای من را داری عاشقانه خدایی میکنی

      اگر نی من با خود چی میکردم

      بعدا پول به دستم آمد و من خواستم دوره رهنمای عملی را بیگرم ( با این وجود که این خواسته در دلم بود که دوره جدید استاد باشد که یکجا شروع کنیم شور شوق زیاد باشد ولی میگفتم نمیشود همه این دوره ها از گذشته هست )) یعنی من از هر جا که شد پرسان کردم که چگونه پول درسایت شارش میکنید هیچکس در کابل بلد نبود هیچ کس نمیفامید و میگفتن این طریقه در اینجا نیست و به تعویق میفتاد باز یگان بار حالم بد میشد میگفتم خدایا حالا که من پول دوره استاد که آرزویم بود دارم نمیتوانم بخرم چون طریقه خرید را کسی بلد نیست و هیچ کس نمیفامد

      از رضوان عزیزم درخواست کردم برایم بگیرد اما سایت استاد کمنت را خودکار پاک میکند اگر آدرس چیزی باشد

      خلاصه هر چی کردم نشد تا استاد از دوره احساس لیاقت گفت و در دل من غوغا شد همان روزی که روی سایت قرار گرفت من که دیدم زود صرافی رفتم و مبلغ خودم را با تومان سنجیدم وقتی که من دوره رهنمایی عملی را میگرفتم تومان بلند شده بود و من به همین مبلغ دوره احساس لیاقت پول جور کرده بودم دیدم پول برابر هست ( چیدمان خدا ) بعد خانه آمدم و هدایت شدم به یک دوست عزیز ما که در همین سایت هست و چقدرر قلب بزرگ و مهربان دارد سپاسگذارش هستم

      با کمک او در ظرف چند ساعت پول را برایش ارسال کردم و دوره را برایم گرفت

      وقتی جلسه اول را گوش دادم در باره چی بود مقایسه

      چیزی که برای من هر لحظه صورت میگرفت و آنقدر پاشنه اشیل من بود چیزی که واقعا من ضرورت داشتم

      و ها راستی من پول از کجا دریافت کردم ؟

      از همان دوستم که پول قرض خواستم ولی قرض نداد این بار بدون گفتن من خودش ارسال کرد یعنی فقط دیوانه شده بودم از عشق خدا از معجزات توکل کردن به خدا

      سپردن کار ها به خدا

      خدا بی نظیر هست

      خدایااا کرور کرور شکرت

      الهی شکرت

      خدایا تو آنقدر مهربانی تو آنقدر بزرگی تو پشتیبان و هوا خواه ما هستی رب من

      و چقدر برای بنده ات کافی هستی خدای قشنگم

      سعیده عزیزم از خدا عشق خدا را برایت میخواهم که سبب سعادت هر دو دنیا میشود

      مست عشق الله باشی عزیز خواهررخود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      نسرین نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      بنام خداوند روزی دهنده بی حساب

      سلام به همه هم دوره ایهای عزیزو هم کلاس‌های عزیزم در بهترین و بزرگترین و عالیترین کلاس درس های زندگی

      سعیده عزیزم سلام

      استاد و مریم بانو سلام

      سعیده جان من همین الان ساعت 11 شب به وقت ایران سه شنبه مصادف با عید ولادت حضرت محمد (ص) 11 مهر 1402 دارم این کامنت برای شخص با ارزش شما مینویسم

      که البته هدایت شدم به پاسخ حمید امیری به شما و تعریف از کامنتتون توسط ایشان

      که البته خودمم خیلی عاشق کامنت‌های شما هستم و دنبال میکنم کامنت‌های بی نطیرتونو

      اولا یه عیدی همین الان تو این ایام خجسته ولادت رسول اکرم خداوند بهم دادن واونم خرید دوره احساس لیاقت بود اونم خیلی هدایتی و خرید این دوره رو در این ساعت به فال نیک میگیرم

      چون من برای خرید دوره خیلی تردید داشتم نه از نظر محتوا که البته تمام دوره های استاد بی نظیرن و وحی ملزم و نقصی درش نیست

      تردید من بخاطر خودم بود که نمیدونستم واقعا از پس هزینه اش بر میام یا میتونم به آگاهی‌ها و تمرینات عمل کنم

      و اینکه اصلا من لایق این دوره هستم تو مدار این دوره هستم چون من به تازگی دوره کشف قوانین و تهیه کردم و هنوز تو اون دوره موندم و تمومش نکردم و حتی هنوز تا جلسه ششم رسیدم و تو درو دیوارم

      سعیده جان من عاشق جسارت و ادب و سوادتم

      عاشق اینکه چقدر با قرآن مأنوس شدی و چقدر خالصانه و آگاهانه کامنت میذاری

      و اینکه امشب به کامنت شما هدایت شدم خودش برام اینو ثابت کرد که من اگر میخوام احساس لیاقت کنم باید تو مدارش باشم وقتی من خودم و با خریدن دوره احساس لیاقت لایق میدونم میتونم لیاقت و بفهمم وقتی میخوام ارزشمندی خودمو بفهمم باید این دوره رو به خودم هدیه بدم و احساس لیاقت کنم

      وقتی شما تو کامنتت گفتی در مورد

      خرید دوره

      بچه ها یک چیزی در مورد دوره بگم،اگر دلتون میخواد ولی به هر دلیلی تهیه ش نکردید.

      این داشتنِ پول دوره نیست که بچه ها رو وارد این آموزش ها میکنه،این مداره که باعث میشه شما دانشجوی یک دوره بشی یا نشی!

      خیلی ها هستند از ما ثروتمندترن،اما نه خبری از سایت دارند نه از قوانین

      خیلی ها هستند توی سایت عضوند اصلا فعال نیستن

      خیلی ها فعالن توی دوره های دیگه مشغولن

      خیلی ها چندین برابر پولِ این دوره رو دارند اما توی مدار دریافتش نیستند!

      مدار! همه چیز بر طبق مداره،اگر روی خودمون کار کنیم،ما هم مدار میشیم با چیز هایی که میخوایم

      و همون لحظه به خودم گفتم نسرین تو لایق رشد و پیشرفتی پس با این دوره میتونی خودت و رشد بدی و رو دوره هایی که داری بهتر کار کنی و در کل بیشتر نتیجه بگیری

      اولش گفتم پولش و نیاز دارم بعد گفتم هنوز دورهای دیگه رو تموم نکردی بعد گفتم وقت نداری روش کار کنی ووووو

      ولی قلبم گفت بخرش همه چیزو خدا واست میچبینه تو لایقی خدا خودش میخواد تو به خواسته هات برسی پس دل و بزن به دریا و بخرش و همه چیز و بسپار به خدا و انجامش دادم

      و مطمئنم با اگاهیهای این دوره مدارم بالاتر میره و به خواسته هام نزدیک و نزدیکتر میشم به لطف الله مهربان

      سعیده جان من هم تقریبا باشما وارد سایت شدم و با 12 قدم شروع کردم و دوره‌ای خوبی و تهیه کروم و کار کردم ولی نه به صورت مستمر و تمرکزی

      و وقتی شما رو و امثال شما مثل آقای زرگوشی و….

      که همزمان با من وارد سایت شدید با خودم مقایسه میکنم میبینم من کجا و شما کجا

      شما چقدر خوب کار کردید چقدر خوب قانون و فهمیدند و کار کردید و نتیجه گرفتید و لی من یویو و یه روز خوب ده و روز بد و دلیلش هم عدم تمرکز عدم لیاقت و تنبلی و ترمزهای چون نداشتن وقت کافی شرایط زندگی شاغل بودنم بچه داری خانه داری همسر داری نبود درآمد کافی ووو

      وقتی پروفایلتتو نو خوندم چقدر تحسینتون کردم

      که از کجا به کجا رسید ید آفرین بر تو که اینقدر سریع مدارتو بالا بردی و در این مدت چه دستاوردهای خوبی داشتید

      همیشه شما و آقای زرگوشی و اقای خوش دل و برای خودم الگو قرار دادم و از کامنتاتون کلی یاد میگیرم

      وقتی دیدم هم شما و هم آقای زرگوشی دوره رو تهیه کرده با اینکه خیلی دستاورد داشتید و شاید حتی به این دوره با توجه به رشدتون نیازی نداشتید ولی بازم احساس لیاقت کردید و دوره رو تهیه کردید پس چرا من نکنم من که به شدت نیاز دارم من هیچ دستاوردی به نسبت شما ندارم چرا تهیه نکنم پس چطور میخوام رشد کنم و به خواسته هام برسم وقتی احساس لیاقت ندارم که دوره رو داشته باشم

      از شما و بقیه دوستان تشکر میکنم که باعث شدید من هم با شما در این دوره و هم مدار شما باشم آن شالله بیانات استاد عزیزو وحی منزل میدونم و عمل میکنم و میام و از نتایج براتون می‌گم

      فردا روز خوبیه برای من با شروع دوره و استارت جلسه اول انشاالله

      در پناه الله مهربان شاد و سلامت و عاشق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      امیر قره قاشلو گفته:
      مدت عضویت: 862 روز

      سلام عزیز من خخ

      سعیده جان این فایل سه بار اومده توی نشانه امروز من و من وقتی زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا میاد یکم ناراحت میشم که من می‌خوام آموزش ببینم ولی گفتم آقا من بیام کامنت ها رو بخونم و کامنت شما اومد و من واقعا لذت بردم از خواندن کامنت لذت که چی بگم خیلی کمکم کرد وقتی زدم بر اساس امتیاز گفتم ای بابا بازم سعیده شهریاری ولی به نظر من شما و کامنت لایق لایک رو داره و الان 30 جولای 2024 و رد پا گذاشتن رو از تو یاد گرفتم.

      و سعیده جان کامنت هات به من انگیزه میده هر روز حرکت کنم.و با کامنت هات برگشتم.

      عزیز منی

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1319 روز

        سلام به برادر عزیزم آقا امیر

        بینهایت ازت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش کردی و‌برام نوشتی.

        من در بهترین زمان و‌مکان هدایت شدم به کامنت خودم و مثل هزاران بار قبلی،خدا از کامنت خودم باهام حرف زد.

        به قول استاد ما در سطح ذهنی و باوری باید روی خودمون کار کنیم،اونوقت جهان به باور های جدید ما پاسخ میده و شرایط رو برای ما تغییر میده، این همون قانونی که به قول قرآن

        سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

        خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.

        درپناه نور‌باشی همیشه امیر عزیز

        به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

        قلبِ فراوان از جزیره ی زیبای توحیدی کیش به هرجای دنیا که هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3007 روز

      بنام خدا

      سلام به سعیده عزیز ودوست داشتنی سعیده جان احسنت به تو چقدر تحسینت کردم از این تسلطی که به قرآن داری وآیه ها را تفسیر میکنی ومهم تر از آن این آگاهی ها رو در اینجا برای ما به اشتراک میذاری من از صمیم قلبم ازت سپاسگزارم وتحسینت میکنم بخاطر وجود ارزشمندت وقلب پاکت

      روح بزرگت

      ووجود خداییت

      دوست دارم ،دوست زیبای من

      بهترین بهترینها را برای تو دردانه خداوند وهمه عزیزان آرزو دارم

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهسا میهن خواه گفته:
      مدت عضویت: 1663 روز

      سلام خانم خانما دلبر خانم سایت

      سعیده جان

      الان بدون اینکه کامنت شما رو بخونم دوست داشتم برات بنویسم و کیف کنم

      مثل بچه ها قبل از دیدن فایل استاد کامنت مینویسن

      سعیده عزیزم نوش جونت و گوارای وجودت عشقبازی و دلبری با خدا

      نوش جونت نتیجه ها توحیدیت

      نوش جونت نور قلبت که باعث روشنی چشم شده

      نوش جونت تمام نتایج گرفتی

      مسیرت هموار و پر از لذت

      بی نهایت دوست دارم و تحسینت میکنم

      از تمام کامنت هات لذت میبرم و رنگ و بوی خدا رو حس میکنم

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رضا دهنوی گفته:
      مدت عضویت: 2641 روز

      سلام به دوست خوبم سعیده عزیز ..

      چقدر شما کامنت هات عالیه ،، پر از نکتس ، پر از محتواس .. کلی نکته و چیز جدید از این کامنت شما من یاد گرفتم ..

      من خودم خیلی دوست دارم دوره ی احساس لیاقت رو داشته باشم ولی همش فکر میکردم باید پولش را داشته باشم تا تهیش کنم و همش با خودم میگفتم ای خدا چرا نمیشه ؟؟ من دوره ی احساس لیاقت رو میخوام چرا نمیشه ؟؟ پس کی ؟؟ پس کو ؟؟ بهش نیاز دارم.. یالا فوری !!! ولی در واقع باید لیاقتش رو داشته باشم تا تهیش کنم و توی مدارش باشم این جملتون خیلی قشنگ و دقیق پاسخ سوال منو میده :

      (( مدار! همه چیز بر طبق مداره،اگر روی خودمون کار کنیم،ما هم مدار میشیم با چیز هایی که میخوایم،اونوقت اگر واقعا این دوره رو بخوای،پولش برات میرسه،چه 5میلیون باشه،چه 8 میلیون،چه 80 میلیون ….))

      ممنونم از شما دوست الهی که اینقدر متن های زیبا و نابی مینویسی و خوشحالم که در مدار خوندن کامنت های شما هستم..

      موفق باشی

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: