سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218 - صفحه 8

404 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    سریال جذاب سفر به دور آمریکا قسمت 218

    با اینکه من هرروز دارم روی دوره دوازده قدم کار میکنم و هرروز فایلا رو گوش میدم اما خیلی خیلی زیاد دلم برای شما دو استاد عزیزم تنگ شده بود و انگار این سریال زنده و مستقیم پخش میشه و کاملا روح داره و به قول یکی از دوستان با دیدن سریال سفر به دور آمریکا انگار یه جون به جون آدم اضافه میشه خداروشکر خیلی از دیدن این قسمت لذت بردم.

    شروع این قسمت همراه بود با تصاویر زیبایی که درون بچه زحمتش رو کشیده بود و چشم ما رو به جمال این همه زیبایی و سرسبزی و آب و آسمان آبی روشن کرد دمت گرم درون جان ممنون از استاد بابت هدایت عالی درون بچه برای ثبت این تصاویر خیلی زیبا و جذاب.

    چه جای خفنی اطراق کرده بودید چون خودم اهل پیاده روی های سحرگاهی هستم و خیلی هم لذت میبرم از آب و هوای ساعات اولیه ی صبح وقتی تصاویر رو میدیدم و استاد توضیح میدادن که دیشب اینجا بودیم و الان ساعت 7 صبح هست کاملا روح و روانم با تصاویر هماهنگ شده بود و محیط و آب و هوا و اون لذت رو من هم به شدت حس کردم ‌و روحم تازه شد خداروشکر بابت این قدرت ذهن که به ما داده واقعا بی نظیره که میتونیم با تصاویر ارتباط حسی برقرار کنیم.

    کوتاه کردن موی سر خانم شایسته توسط خودشون خیلی درس داشت حتی برای ما آقایون وقتی میبینم خانمی در اوج آزادی مالی و زمانی و مکانی اینقدر با خودش در صلحه،اینقدر بی تفاوت نسبت به حرف مردم و اینقدر خودش رو دوست داره و به جای فرعیاتی که من و امثال من دنبالش هستیم به اصل چسبیده و داره لذت میبره بایدم درس بگیرم باید بفهمم که اگه آدمی تونسته به این حد از احساس لیاقت و آزادی مالی و زمانی و مکانی برسه علتش این بوده که دنبال اصل بوده نه فرع و اصل یعنی ساده زیستی در اوج آزادی مالی یعنی لذت بردن در هر زمان و مکان یعنی در صلح بودن با خود برای زندگی بهتر و شادتر و این اون مواردی هست که من باید دنبالش باشم اگه دنبال موفقیت هستم این مواردی هست که من رو به خواسته هام میرسونه نه حرف مردم نه مدرک تحصیلی نه شغل خاص نه ظاهر شیک نه لباس فلان و کفش بهمان زندگی فهم این اصل مهمه “فارغ از اینکه من کی هستم و چی هستم همین که هستم یعنی ارزشمندم”…

    اون جمله ای که اون آقا نوشته بود که جای ما رو نگیرید هم برام بسیار جالب و جذاب بود هم خندیدم هم پیش خودم فکر کردم و گفتم اگه من اونجا بودم و این جمله رو میخوندم هم جای اون بندگان خدا رو نمیگرفتم هم کلی می خندیدم هم کلی انرژی مثبت براشون می فرستادم چقدر قشنگه که آدم توی اینجور مواقع با این جملات زیبا ‌و خلاقانه هم باعث انجام کار خودش بشه ‌و هم حال بقیه رو خوب کنه یادمه توی یکی دیگه از قسمت ها هم یه درخت کهنسال بود که کنارش نوشته بودن من پیرم توان ندارم که تو ازم بالا بری ولی میتونی بغلم کنی(نزدیک به همین مضمون )و همین جمله باعث شده بود کلی آدم لذت ببرن و مشغول عکاسی باشن برخلاف اینجا که همه مینویسن فلان به پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزه یا پارک کنه و … چقدر میتونیم باهم مهربون تر باشیم و حال کنیم من که خودم از این جملات باحال خیلی ایده گرفتم ‌و میخوام تو زندگیم ازشون استفاده کنم.

    استاد چقدر در جلسه دوم تاکید دارید روی تجسم و از خودتون مثال میزنید که خیلی زیاد آزادی رو تجسم کردید و الان در اوج آزادی هستید با هر نوع پوششی دارید سفر میکنید،رانندگی میکنید،پیاده روی میکنید و…میدونید ترکیب دوره دوازده قدم با سریال جذاب سفر به دور آمریکا چه انگیزه های هیولایی به آدم میده واقعا جزو لذت های بی بدیل زندگیم شده.

    خیلی خوشحالم.

    ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلام پاییزی قشنگ با کلی قلب به همه ی دوستای باعشقم

    امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم که من یه روزی آرزوم بود که بتونم با هر شرایطی که دارم، با همه ی داشته ها و نداشته هام، زندگی لذتبخشی داشته باشم، بتونم راضی باشم و خوشحال، بتونم تو لحظه زندگی کنم و در کنارش به خواسته هام هم برسم.

    هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمی‌گردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟

    دوست داشتم به ی روش زندگی به ی فرمولی برسم که بتونم با هر شرایطی که دارم راضی باشم و بتونم با همونا لذت ببرم.

    میخوام اعتراف کنم که با حضورم تو این سایت الهی دارم به همون زندگی که آرزوشو داشتم نزدیک و نزدیکتر میشم.دارم یاد میگیرم در لحظه باشم، دارم سعی میکنم با هر شرایطی که دارم بتونم شاد باشم، دارم روش قرار گرفتن تو مدار خواسته هامو یاد میگیرم.

    چقدر این بحث مدارها برام لذت بخش بود.چقدر آرامش گرفتم از این آگاهی« که ما با کانون توجه و باورهامون در مدارهای مختلف قرار میگیرم و این ما هستیم که تعیین میکنیم در کدوم مدار باشیم با توجه کردن هامون، با باورهامون. و در نتیجه شرایط و تجربه های مطابق با اون مدار وارد زندگیمون میشه»

    به همین راحتی به همین خوشمزگی….‌‌‌‌…

    لازمه ی موندن تو مدار خواسته هامون و پایداری نتایجمون، داشتن احساس خوبه، زندگی در لحظه ی حاله……

    اگه بتونیم آگاهانه کانون توجه و باورهامونو کنترل کنیم کم کم این رفتارها رو بصورت ناآگاهانه و خودکار انجام میدیم و اونجاست که نتایج عالی از راه می‌رسند .

    اعراض کردن از ناخواسته ها رو یاد بگیریم، گیر ندادن به ناخواسته ها و توی احساس منفی نموندن و بیاموزیم.

    ما اینجاییم که خوب و با حال عالی زندگی کنیم، تضادهای زندگی دوستان عزیز ما خواهند بود، پله های ترقی ما خواهند بود اگر اگر و اگررررر نگاهمونو زیبا کنیم بهشون.

    مبادا با احساس منفی برگردی به اون مدار پایین هاااااااااا

    ما برای رسیدن به مدارهای بالاتر کلی تلاش کردیم، کلی تقوا پیشه کردیم.حیفه به همین راحتی برگردیم اون پایین مایین هاااا

    میدونی عزیزم

    واقعیت زندگی

    اینه که تمام روزهای سختی که

    فکر میکردیم نمیگذره ،گذشت!

    تمام تلخی هایی که گمون میکردیم موندگاره، از یادمون رفت!

    همه شب های سیاهی که طلوع خورشید برامون آرزو بود، روز روشن رو بغل کردن. ما از اتفاق های بد زیادی عبور کردیم، آدم هایی که هم مسیرمون نبودن رو از دست دادیم و تیکه هایی از خودمون رو براشون جا گذاشتیم؛

    زنده موندیم و به زندگی ادامه دادیم…

    و هنوز هم

    میگذریم، زنده میمونیم و ادامه میدیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 849 روز

      بنام خداوند جان ”

      بنام خداوند باران ”

      سلام دارم خدمت فرشته ی توحیدی و عاشق”

      یگانه ی بی نظیر ”

      حالتون عالی و متعالی

      چقدر فوق العاده نوشتی ”

      باور میشه چهار بار خوندم ”

      چقدر زیبا ”

      چقدر عالی ”

      چقدر با احساس ”

      من که لذت بردم ”

      حیفم اومد تحسین نکنم ”

      این خواهر بی نظیرم رو ”

      قلم تون توانا بازم برامون بنویسید با اون احساس زیبا ”

      منم این دعای زیبا رو تقدیم میکنم به این فرشته ی عاشق و توحیدی ”

      برایت ”

      دنیایی به زیبایی آنچه تو زیبایش میدانی رو آرزو میکنم ”

      دنیایت زیبایی تمام حاجات و آرزوهایت ”

      امضای الله مهربان

      پای تک تک آرزوهات ”

      ای فرشته ی عاشق “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1939 روز

      سلام به یگانه جانم.

      کیف کردم کامنتت رو خوندم.

      متوجه شدم دلم برات تنگ شده بود، برای قلمِ ساده و اصل و صمیمی ات.

      بَه بَه، اینجا چی نوشتی دختر:

      هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمی‌گردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟

      این پیامی برای منه.

      سمانه ای که توجهش رفته روی لذت بردن و کیف کردن در زندگیش به صورتِ روز به روز…

      چه تلنگری هست واسم که خوشحالیم وابسته به داشتن یا نداشتنِ چیزی نباشه.

      هر چی در لحظه جاری هست، زندگیم باشه و جاری باشم با هر چی هست…

      بعد از دوره لیاقت، آگاهانه دارم تمرین میکنم چطوری با خودم با احترام و توجه و علاقه ی بهتری رفتار کنم…

      امروز یه اقدامِ عملیِ باحال برای سمانه انجام دادم.

      حالم خوب بود، در ادامه هم خوبتر شد.

      یه ماهِ دیگه 28 آبان تولدمه و چند ساله خودم به خودم هدیه میدم.

      متنِ قشنگ و مهربانانه و هدیه های مادی.

      فارغ از توجهِ دیگران، خودم به خودم توجه میدم.

      دیروز از فضلِ خدا، هدیه ای پولی دریافت کردم و گفتم سمانه اینو برات هدیه تولد میخرم هر چی دلت بخواد.

      برنامه شو از قبل داشتم برم لوازم تحریر فروشیِ جذابِ خانم کریمی که کلی رنگی رنگی های جذاب و خلاقانه و باکیفیت داره.

      صبح امروز رفتم و هدیه هامو آغاز کردم:

      دو تا دفتر خوشگل واسه نوشتن هام.

      یه دفتر کلاسوریِ کوچک واسه نوشتن هام.

      یه تخته شاسیِ خوشگل A4

      یه بسته ماژیکِ 12 رنگ با رنگهای بسیار شاد.

      جالبه امروز با یکی از خواسته هام که یادم رفتم مواجه شدم و هدیه دادم به خودم:

      من کلاسور رو دوست دارم چون میتونم بهش کاغذ اضافه و کم کنم، ولی خب قد کلاسور بلندتر از دفتر بود و این آرزو در من شکل گرفت امیدوارم کلاسور سایزِ دفتر معمولی درست کنن، و نوشتم آرزومو با جزئیات و به محاسنش اشاره کردم…

      یادم رفته بود تا امروز که دیدم همونی رو که آرزوم بود و جالب بود برام.

      اینکه چطوری به خواسته ام رسیدم و چقدر هم که خوشگله.

      من عاشق و دیوانه ی لوازم تحریرم.

      (از همینجا سلام میدم به ناعمه ی عزیزم که در این شغلِ جذابه.)

      مخصوصا که الان دفترهای خوشگل زیاد میخرم چون زیاد سپاس گزاری و نکات مثبت و تحسین مینویسم و تند تند پر میشن.

      تو صفحه ی آخر همه ی دفترها، ازشون تشکر میکنم که داخلشان کلی زیبایی نوشتم.

      امروز هر چیزی که نیاز داشتم خریدم، به پول احترام گذاشتم و با عشق خرج کردم برای شادیِ خودم، هدیه به خودم.

      به سمانه ای که دوست دارم بیشتر و بیشتر بهش احترام بذارم، به نیازها و سلایق و خواسته هاش احترام بذارم و به اندازه ی درکم عملی شون کنم.

      قبلا اگه پولی داشتم و خونه چیزی میخواست، تو حسِ رودربایستی با خودم خونه رو میذاشتم الویت و خواسته ی شخصیِ سمانه میرفت بعدی.

      اما چند ساله دارم بیشتر به خودم احترام میذارم که تو ارزشمندی، تو جایگاهِ دوم نیستی، اینو تمرین میکنم که یادم بمونه تو لایقِ داشتن و رسیدن به خواسته هاتی بدون هیچ عذاب وجدان و هرگونه نجوای مزاحم و حال بد کنِ ذهنی…

      هنوزم گاهی گیج میشم که کِی دارم اروم و تکاملی جلو میرم و تصمیم میگیرم و اقدام میکنم تو زندگیم در ابعادِ مختلف، و کی شتاب زده و غیرِ تکاملی…

      می‌سپارم به حسِ درونیم …

      حتما که اشتباه و درست رو دارم، اما بهتر میبینم تجربه کنم و بفهمم و درک کنم که چی درسته چی غلط.

      چند روز پیش رفتم نونوایی، کارتمو نبرده بودم و میخواستم اینترنتی کارت به کارت کنم که گفتن نمیشه…

      همون موقع یه اقای محترمی گفتن خانم چند تا نون میخواین، من میگیرم براتون. گفتم 5 تا، پول دارم ولی کارت ندارم، میتونم براتون اینترنتی کارت به کارت کنم.

      گفتن مسئله ای نیست، مبلغی نیست و …

      اول که من خجالت کشیدم و گفتم اجازه بدین کارت به کارت کنم اینطوری خودمم راحت ترم.

      ایشون تعارف نکرده بود، حقیقتا دستی از دستهای خدا بود تا بهم نون رو اونروز هدیه بده…

      همون لحظه و تو همون ثانیه ها ذهنمو جمع کردم و گفتم سمانه این ازمونِ احساسِ لیاقته.

      آیا میتونی محبتِ خدا رو ببینی پشت این ماجرا

      میتونی با عزت نفس بپذیری هدیه ی خداوند رو از دستِ اون آقای محترم، یا میخوای خجالت بکشی، رودربایستی و تعارف کنی؟

      با حس لیاقت بپذیرفتم و چند بار ازشون تشکر کردم و ایشون هم بسیار خوشرو پاسخ دادن و گفتن نوشِ جان…

      کامل حس کردم خدا نون ها رو گذاشت تو دستِ اون بنده ی مهربونش و رسوند دستم…

      خب بعدش خیلی سپاس گزاری کردم بابت این نعمت و تمرین.

      قبلا نمیتونستم هدیه رو نعمتی از سمت خدا ببینم، شرک داشتم و چون فکر میکردم اون آدم داره بهم هدیه میده با غرور نمیپذیرفتم و به خودم کلی می بالیدم برای عزت نفسم و نپذیرفتن هام….

      فارغ از اینکه درک کنم، هدیه، روزیِ غیر حسابِ خدا به ماست…

      اعتبار هر نعمتی از خداست.

      وقتی من اعتبار هر هدیه ای که میاد سمتم رو بدم به خدا، اتفاقا همه چیز شیرینه.

      تو این مدت تمرین عزت نفس هم انجام میدم.

      شجاعانه درخواست میکنم به آدم ها، برام فرق نمیکنه جوابشون مثبت باشه یا منفی، در هر دو صورت خوشحالم، چون هدفم از درخواستهام شکستنِ بی عزت نفسی و ترسم و غرورم هست، که به قول استاد جان خیلی فرق داره شما اعتبار نعمت رو به اللهِ یکتا بدی، یا اینکه از روی خجالت و رودربایستی و ترس از نه شنیدن و کِنِف شدن در برابرِ یه بنده ی خدا، نتونی درخواستتو مطرح کنی.

      من با اعتباری که تو ذهنم به خدا میدم از اول، درخواستهامو مطرح میکنم…

      جالبه که تو این مسیر اتفاقا نه نشنیدم یا اگه شنیدم هم ناراحتی در کار نبوده.

      بلافاصله طبقِ آموزش های استاد تو ذهنم گفتم، یه دستِ دیگه، رئیس کیه سمانه؟

      رئیس خداست.

      از کی باید بخوای؟

      فقط خدا

      روی کی باید حساب کنی؟

      فقط خدا

      خدا رو شکر برای این مسیر و دونه به دونه بهبودهام.

      یگانه جانم مرسی که نوشتی و بهم انگیزه دادی بنویسم.

      خدایا ازت ممنونم واسه هدیه های قشنگِ امروز و هر لحظه ات بهم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ ۖ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ(یونس9)

    بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشت های پر نعمت که نهرها از زیر [قصرهایِ] آنها جاری است، راهنمایی می کند.

    دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ ۚ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(یونس 10)

    نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا! تو پاک و منزهى‌] و درودشان در آنجا سلام است، و پایان نیایش آنان این است که: الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است‌].

    وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ ۖ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ(یونس11)

    و اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و دعای شرّی که در حق خود می‌کنند به مانند خیرات تعجیل می‌فرمود مردم همه محکوم مرگ و هلاک می‌شدند و لیکن ما آنان را که به لقای ما امیدوار نیستند به همان حال سرگردانی در کفر و طغیان رها می‌سازیم.

    وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ(یونس 12)

    و هرگاه آدمی را رنج و زیانی رسد همان لحظه به هر حالت باشد از خفته و نشسته و ایستاده فورا ما را به دعا می‌خواند و آن گاه که رنج و زیانش را بر طرف سازیم باز به حال غفلت و غرور چنان باز می‌گردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنجی که به او رسیده بود نخوانده است! اعمال زشت تبهکاران این چنین در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.

    =======================================================================================

    سلام وسلامتی و نور و عشق و رحمت الله از روشنی قلبم به استاد دلبرم،به دلبرِ زیبای استادم،و تمووووم بندگان صالح خداوند،رفیق های ارزشمند غار حرای من

    خداروصدهزااار مرتبه شکر برای این آنتراک فوق العاده،استاد مرسی مارو بردی اردوی یک روزه،خداوکیلی احتیاج داشتیم توی هوای آمریکا نفس تازه کنیم.ازونجا که نامبرده برای ترم پاییز،واحد های سنگین برداشته،همزمان دانشجوی دوره ی عشق و مودت و احساس لیاقته،تازه مسئولیت شغلی و مادری و خانه داری بماند،مسئولیت تغذیه ی بچه ها سر کلاس احساس لیاقت هم باهاشه،هر روز 5 صبح میره میدون بار،نارنگی بار میزنه،باز آخر روز کم میاره،از بس هرروز به تعداد دانشجوها اضافه میشه :)))))))

    خلاصه که میخواستم بگم: آخیششش….لذت بردم ازین طبیعت،ازین عشق،ازین رابطه ی فوق العاده،ازین ثروت بی حساب و کتاب،ازین روشنی و عشق و نور خداوند…

    الهی که خداوند هر روز بر میزان خوشبختی بی قید و شرط شما بباره استاد های نازنینم،بوس محکم به کله ی مبارک هردوتون به صورت فشاری :)

    =======================================================================================

    خب الان وقت هم صحبتی با خانواده ی توحیدی قشنگمه،ازین صحبت ها که جز بین بچه های سایت،کسی معنی جمله هاتو نمیفهمه،اجازه پرحرفی به سعیده میدید؟

    دو روز پیش،من به یک مهمونی دعوت شدم،که از بستگان سببی نزدیکم بودن،من میدونستم تو همین مهمونی کوچیک چه خبره و همش ناخواسته ست،عقلم میگفت ردش کن،بگو نمیری،اما نشانه های هدایت میگفت حتما برو!منم که به خودم عادت دادم همیشه تسلیم جریان هدایت باشم.گفتم چشم رئیس شما امر کن فقط!

    خلاصه ورود ما به مهمونی همانا،شروع صحبت از ناخواسته از سوراخ لایه ی اوزون تااااا افزایش قیمتِ تنبان همانا!

    هی ممارست کردم،هی سرمو بردم توی گوشی،هی سعی کردم کامنت بخونم،ذهنمو ببرم جای دیگه،ولی دیگه خرس گریزلی درونم داشت بیدار میشد که قاطی کنه،سریع پناه بردم به خداوند و گفتم ببین خودت گفتی برو،خودتم آرومم کن

    رفتم سراغ قرآن و خداوند با آیه 28 اسرا باز من رو دعوت به آرامش کرد.

    وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَهٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا

    و اگر به انتظار گشایشى که از جانب پروردگارت امید مى‌دارى از آنها اعراض مى‌کنى، پس با آنها به نرمى سخن بگوى.

    دوباره تسلیم جریان هدایت شدم و سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم تا ببینم پلنِ خداوند برام چیه…

    همزمان که با جاریم صحبت میکردم،(جاری که قبل از اومدنش همیشه از داشتنش فراری بودم،اما الان از صمیم قلبم عاشقشم،و این عشق بی قید شرط بین ما،برای همه باعث تعجبه)بهم گفت:سعیده من خیلی ناراحتم برات،فلان مهمونی رو نبودی،همه پشت سر شما حرف میزدن،که این چه زندگی ایه،سعیده داره انتقالی میگیره،زندگیش خراب شده ست،باید ی کاری براشون بکنیم و ….

    گفتم ببین عزیزدلم،مسئله من نیستم،مسئله اینکه آدم ها عادت کردند توی مهمونی ها درمورد کسی که حضور نداره صحبت کنند،یادته تو مهمونی قبلی،اون یکی نبود،پشت سرش حرف میزدن؟

    گفت آره آره یادمه!

    گفتم داستان خر ملانصرالدین و پسرش رو هم که میدونی؟ببین شما هرطور زندگی کنی،آدم ها ی جور قضاوتت میکنند،من به خودم عادت دادم که اونطور که میدونم درسته زندگی کنم،نه اونطور که بقیه فکر میکنند،خدا سر رو آفرید تا روی گردنمون باشه،نه توی زندگی دیگران،اما اغلب آدم ها استفاده ی دیگه ای ازش میکنند!من چرا باید خودمو ناراحتِ حرف آدم هایی کنم که خودشون هیچ نتیجه ی مثبتی توی زندگیشون ندارند…؟ پس دیگه نگران من نباش،و هرچی پشت سر من شنیدی خودتو ناراحت نکن،من اصلا برام مهم نیست :)

    خلاصه این مهمونی هم خداروشکر تموم شد و با اینکه تموم تلاشم رو کردم که خودم رو با قرآن خوندن و کامنت خوندن سرگرم کنم،اما فرکانس منفی اثر خودش رو میزاره دیگه، احساس کردم قلبم یکم سنگینه و ترجیح دادم یکم با ماشین دور بزنم و آهنگ شاد گوش کنم تا یادم بره چیا شنیدم …

    (در پرانتز خطاب به بچه های ته کلاسی ازجمله(رضوان،پاکیزه،حمیدحنیف،آقا عادل،خانواده ی قشنگ زمانی ها،فهیمه جان،آقا اسدالله شاگرد زرنگمون،داداش رسول و دلبرش،چشم آهویی،و ….هردلبری که الان حضور ذهن ندارم،وتموم رفیق هایی که اینجا همراهمون اومدن اردو علی الخصوص داداش علی بردبار :))تا استاد نیومده سر جلسه سوم،براتون آهنگ قفلی جدیدم رو اینجا میزارم شما هم همراهی کنید،اینجوری که مچ دست چپ رو همزمان با دوشت میچرخونی،با دست راست بشکن میزنی،آماده اید؟)

    اقابالاسرنخاستم یار بیسفر نخواستم

    یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

    یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

    خونمو توشیشه میگیره همش بهونه میگیره

    یه نوک پا که خونم میاد نشسته زود میخواد بره

    میگن همسایه هاا آقا بالا سره

    گلای رنگارنگ برام نمیخره

    برام نمیخره

    (باریکلا بچه ها :) آب انگور های آقا عادل جنسش خوب بودا:) )

    خلاصهههه :)برگردیم سر موضوع اصلی،نامبرده انقدر با این آهنگ بشکن زد دستش کبود شد تا کنترل ذهنش رو به دست بگیره و با حال بهتری بخوابه؛فردا صبح که بیدار شدم باز نجواهای ذهن اومد وسط و میخواست اذیتم کنه،منم دوباره پناه بردم به صلات و قرآن

    یکم غر زدم به جون خدا که چرا من هنوز باید همچین مهمونی هایی رو تحمل کنم؟چرا جامو عوض نمیکنی؟ من این همه روی خودم دارم کار میکنم،چرا پس هنوز ناخواسته باید بشنوم؟با من حرف بزن،بگو چیکار کنم،بگووووو

    و قرآن رو باز کردم و این آیه های سوره مومنون حجت رو برمن تموم کرد.

    قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ

    (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!»

    فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ

    پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و پیام ما کشتی بساز و هنگامی که فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور [از آب] فوران کند از هر گونه ای [از حیوان] دو عدد [یکی نر و دیگری ماده] و نیز خانواده ات را وارد کشتی کن، جز افرادی از آنان که فرمان [عذاب] بر او گذشته [و درباره او قطعی شده] است، و درباره کسانی که [به سبب شرک و کفر] ستم ورزیده اند، با من سخن مگوی، زیرا [همه] آنان بدون تردید غرق شدنی اند.

    فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

    چون خود و همراهانت به کشتى نشستید، بگو: سپاس خدایى را که ما را از مردم ستمکاره رهایى بخشید.

    وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ

    و باز بگو: پروردگارا، مرا به منزلی مبارک فرود آور که تو بهترین کسی هستی که به منزل خیر و سعادت توانی فرود آورد.

    دیگه بعد این آیه ها و دریافت هدایت که سعیده تو نجات یافته ای،نگران نباش ،فقط کشتیت رو با کمک خودم بساز،اینجانب ناک اوتِ عشق رب،رفتم سر دفتر سپاسگزاری و با اشک چشم هام و روشنی قلبم شروع کردم به شکرگزاری و عشق بازی و طلب بخشش ورحمت …

    الله رو گواه میگیرم،هنوز خودکار دستم بود و پایین نزاشته بودم که گوشیم زنگ خورد ویکی از دستان نازنین خداوند،بدون هیچگونه درخواستی قبلی ازمن،ازم پرسید سعیده کار انتقالیت کجا رسیده؟گفتم همه ی کارها انجام شده،جز کمیته ی آخر که گفتن هر 3 ماه یکبار تشکیل میشه …گفت مشخصاتت رو برام بفرست!

    و این مکالمه زیر دو دقیقه به اتمام رسید!

    الله …الله …الله …

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ

    اى مردم، مثَلى زده شد. بدان گوش دهید. کسانى که آنها را به جاى اللّه به خدایى مى‌خوانید، اگر همه گرد آیند مگسى را نخواهند آفرید؛ و اگر مگسى چیزى از آنها برباید بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.

    مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ

    خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.

    رفیق های غارحرای من،میدونم که باورتون میشه،چند ساعت بعد من رفتم کارتابلم رو چک کردم،دیدم مراحل اداری انتقالیم سه چهارتا قدم رفته جلوتر!

    بدون اینکه من کار خاصی انجام بدم،بدون اینکه از کسی درخواست کنم،بدون اینکه بخوام شرایطم رو برای کسی توضیح بدم.

    اینجاست که استاد توی فایل توحید عملی 9 میگه:

    به اندازه ای که در مقابل خداوند،فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت و جلال و جبروت میده،به همون اندازه،به اندازه ای که در مقابل خداوند،سرمون پایینه،به همون اندازه سرمون رو بالا نگه می‌دارددر مقابل غیر خداوند

    اینجاست که استاد تو دوره ارزش تضاد میگه:

    ناخواسته ها و تضاد،دشمن شما نیستند،اومدن تا شما خواسته هات رو واضح تر بشناسی و درخواستت رو به جهان و کائنات ارسال کنی و جهان حتما پاسخ میده

    بعد این داستان فهمیدم چرا نشانه ها بهم گفتند این مهمونی رو برو،برای اینکه من از روی تضاد یکبار دیگه خواسته هام رو بشناسم و درخواستم رو به فرمانروا بدم و اینطوری کارها به سرعت پیش بره!

    به قول استاد تو دوره عشق و مودت:

    ما جهانی داریم که فقط و فقط میتونید،جذب کنید،نمیتونید دفع کنید.

    نمیتونی بگی اینو نمیخوام،وقتی میگی اینو نمیخوام،داری به جهان میگی من اینو میخوام! وقتی هم داری میگی میخوام،داری فرکانس خواسته ت رو راسال میکنی

    یعنی ما چه وقتی میگیم اینو میخوایم،چه وقتی داریم میگیم من اینو نمیخوام در هرصورت======>چیزی که جهان میشنوه اینکه من اینو میخوام!و ازین جنس به من بیشتر بده،و اونم برات بیشتر وارد زندگیت میکنه

    اگر من توی مهمونی ذهنم رو کنترل نمیکردم،چه با بقیه بحث میکردم،چه خودخوری میکردم،چه درگیر نجواهای ذهنم میشدم،ازون اتفاق ها بیشتر و بیشتر توی زندگیم میفتاد!اما تموم تلاشم رو کردم ذهنم رو کنترل کنم،هرچی بلد بودم رو ریختم روی دایره،از خداوند طلب هدایت کردم و با این تضاد،درخواست هام رو واضح تر ارسال کردم

    و همین تلاش من یک گیم چنجر بود که بازی به نفع من تموم بشه و خداوند باز از طریق بی نهایت دستانش من رو مبهوت قوانین ثابت جهانش و قدرت مطلق خودش کنه….

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای سعادت یک صلات دیگه و هم صحبتی با بندگان نازنین خداوند.

    خداروصدهزارشکر برای داشتن همچنین فضایی که با خیال راحت میتونی بنویسی بدون اینکه نگران کوچیکترین قضاوتی باشی.

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای هدایت شدنم به بهترین استاد دنیا …

    ازخداوند برای هممون طلب نور و عشق و رحمت و هدایت میکنم تا تموم زندگیمون از عشق توحیدیش پر بشه …

    ببخشید برای پر حرفی هام،بجاش سهم نارنگی همتون رو میزارم کنار :)

    دوستون دارم و قلبِ فراوانِ فراوان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 237 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1116 روز

      سلااااااام سعیده ی خوشگلم

      عاشق کامنت هاتم من .

      خدایی شما لیاقتت بالاتر از این مهمونیاست ….

      چه تصمیم درستی گرفتی عزیزم

      کلاس دوره لیاقت استاد کجا و این مهمونی ها کجا ؟؟؟

      نه نه نه اصلا نمیشه مقایسه کرد.

      انصافا جشن و پارتی و بزن وبکوب ما مخصوصا زنگ تفریح و آخر کلاس

      می ارزه به کل مهمونیای دنیا …..

      فک کن درس و کلاست با بزن و برقص تموم میشه …

      میگم سعیده جان

      سری پیش اومدم کلاس دیدم جا نیست من و رسول جانم با فاصله از هم نشستیم …

      خدایی نتونستم شیطنت کنم..

      معذب شدم یه خورده ……

      اگه زودتر از من اومدی کلاس دوتا صندلی برای ما پیش هم نگه دار خانم نماینده دمت گرم

      شیرینیش رو چشمم بانووووو…..

      خدا خیرش بده آقای زرگوشی مثل همیشه جزوه هاش درجه یکه .

      خیال مون راحته …

      عاشقتونم بچه ها ….

      خدا حفظ تون کنه ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1154 روز

      سلام به خواهر عزیزم

      بنده صالح و توحیدی خدا

      اشگ شوق در چشمانم حلقه زد آبجی جانم

      چقدر به وجد آمدم از این همه بندگی خالص

      از اینهمه تعهدت

      خواهر عزیزم تو لایق بهترینها هستی

      تو لایق زندگی در عار حرا هستی

      تو لایق همنشینی با بهترین بندگان و توحیدیترین بندگانش هستی

      تو لایق عشق پاک و بهشتی هستی

      خدارا شاکر و سپاسگزارم به خواندن کامنت پرمحتوا و سرشار از عشق و لذت درونی شما هدایت شدم و قلبم از خواندن دلنوشته های شما جلا و جان تازه ای گرفت

      آبجی عزیزم بعد دوره لیاقت امروز

      سر کارم واقعا احساس کردم که جنس سپاسگزاریم فرق کرده

      درونی تر و توحیدی تر شده

      این را از احساسی که در من ایجاد شد متوجه شدم

      و از خبرها و باز خوردهای همکاران

      متوجه شدم که در مسیر درست احساس لیاقت هستم

      یه دفترچه یادداشت برداشتم و 3 ساعت اول کارم شروع به سپاسگزاری با یه کلمه کردم و

      مدام تکرار میکردم

      خدایا شکرت

      و همراه این کلمه سریعا اوستا کریم یه نعمت را به من یادآوری میکرد

      و من درونم اینقدر حس و حال خوبی را تجربه کردم که

      الان با جمع شدن اشک بر صورتم

      این جملات بر من جاری شد

      اولین نفری که بعد سپاسگزاری دیدم

      با روی گشاده و از اعماق وجودش

      به من گفت

      دعا میکنم امروز بهترین و شادترین و لذت‌بخش ترین روز زندگیت را تجربه کنی.

      آقای زینتی همکار بعدی وقتی چهره کاملا بشاش منا دید

      گفت آقا رسول فکر کنم امروز روز خوبی را تجربه کردی

      و من فقط داشتم این احساس لیاقتم را در خودم به وضوح می‌دیدم

      ساعتی بعد یکی از مسئولین زنگ زد و یه میلیون پول برای قدردانی بهم داد برای وظیفه شناسی و تعهد در کارم

      و من فقط در حیرت و تعجب از اینکه خداوند چقدر زود اجابت می‌کند

      خدا میدونه که چه احساسی را از دیروز دارم تجربه میکنم.

      سپاسگزارم برای رد پای عالی که از خودت به جا گزاشتی و کنترل ذهنت و پاداش‌های که به راحتی خدا داره برات فراهم میکنه

      براووووووووووو

      دیشب هنگام خواب سریعا ناخودآگاه خودما به کلاس درسمون رسوندم

      وای خدا بوی نارنگی پیجیده بود

      یه لحظه اوستا کریم گفت سفر کن با دیده دل و برو فلوریدا

      به همراه بچه ها

      گفت چرا نباید در باغ کنار استاد این کلاس برگزار نشه

      منم سریعا گفتم چشم و در یه چشم به هم زدن خودما و بچه های کلاس را اونجا دیدم

      آبجی جام شما ته کلاس سریع صندلیتا چسپوندی به اون درخت کاج که ته کلاسه و در بلندی قرار گرفته و مشرف هستی به همه کلی هم نارنگی دم دستت بود آقا اسدالله تو میز جلویی با حمید جان

      من و فاطمه جانم در یه دریف بودیم با فاصله (ایموجی چشم نیمه بسته)

      آقا عادل جان هم که آب انگور اعلا اوورده بود خانواده محترم زمانی و پاکیزه خانم و خانم زارع هم حضورشون سبز بود

      و چقدر گوش دادن به صحبت‌های استاد دلچسپ بود برامون

      البته اگه این بوی نارنگیها بزاره حواسمون به صحبت‌های استاد باشه.

      می‌بینم که صندلی رضوان خانم یوسفی را هم کنار خودت گزاشتی

      و حالا بعد اینکه استاد یه تنفس اعلام میکنه

      میریم برای آهنگ درخواستی با دست و بشکن و هورررررررررررررررر ا

      اقابالاسرنخواستم یار بیسفر نخواستم

      یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

      یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

      خونمو توشیشه میگیره همش بهونه میگیره

      یه نوک پا که خونم میاد نشسته زود میخواد بره

      میگن همسایه هاا آقا بالا سره

      گلای رنگارنگ برام نمیخره

      برام نمیخره

      پایدار و مانا باشید همکلاسی‌های ارجمند .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 2034 روز

      سلام به سعیده عزیزم به نور خداوند در روی زمین

      سعیده خوبم بهم یه پیشنهاد کاری از یک محل برای دومین بار شده بود ولی من در شک و دودلی بودم مثل قبل، یکبار برای اینکه می دونستم اگر در این مکان قرار بگیرم باید از درون احساس بدیو هر روز تجربه کنم رد کردم و اینبار هم مجدد پیشنهاد کاری از همون فرد و من مستاصل که چه کنم چرا این فرد با پیدا شدنش حالم بد میکنه، الان چند ساعت در سایت هستم تا هدایت شدم به کامنت شما،مثل همیشه نیت کردم و خوندم و ازت سپاسگزارم و ازت ممنونم دوست خدایی من

      گرفتم که اینها همه برای من میشه سوخت حرکت، من باید ذهنم بتونم به عالی ترین شکل کنترل کنم و تسلیم اراده خدا باشم و از خودش کمک بخوام و اجازه بدم خودش منو به عالی ترین زمان‌ها ومکانها به عالی ترین انسانها هدایت کنه، و بشارتهایی که با آیات الهی دادی دلم آروم گرفت

      ممنونم به خاطر وجودت سعیده نورانی ام ، متشکرم که خالصانه با خداوند در ارتباطی و همه آنچه را که می تونیو با ما به اشتراک میزاری، خیلی سپاسگزارم عزیزدلم

      بی نهایت دوستت دارم ، همیشه در مسیر حق پایدار و مستدام باشی

      قلب فرااااااوااان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1317 روز

      بنام خالق اسمان‌ها و زمین

      سلام‌به روی ماهت سعیده گل من

      دختر توحیدی با سخاوت و بنده ی شایسته و زیبای خداوند

      درود به تو کلامتت روح و قلبم‌رو شخم‌زد

      میدونی چقدر به خوندن کامنتت نیاز داشتم؟

      میدونی چقدر احساسم‌رو دگرگون کرد

      میدونی مثل یک شکارچی نشستم و از خداوند خاستم ک کمکم کنه و دارم کوچیکترین نشونه هارو شکار میکنم

      کامنتت رو شکار کردم

      کامنتت همون ریسمان غیب الهی بود ک بهش چنگ زدم تا به ذهنم‌بگم

      فقط ساکت باش و تماشا کن که خداوند من با منه

      “و در برابر سختی ها صابر باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیسازد”

      سپاسگزارم سعیده عزیزم

      خیلی دوستت دارم

      ممنونم از تو و از خدای تو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1376 روز

      سلام سعیده نازنین

      سعیده جان وقتی از مهمونی ای که رفتی گفتی متوجه شدم پس این مسائل فقط برای من نیست که نمی‌خوام توی مهمونی هایی باشم که فقط همدیگه رو مسخره می‌کنند یا پشت سر اون کسی که توی جمع نیست صحبت می‌کنند

      و این نشون میده که همه واقعاً با هم ، همفرکانس هستیم مخصوصاً از دوستانی که واقعاً دارند روی خودشون کار می‌کنند مثل خودِ من مثل تو مثل اکثریت دوستانی توی سایت عضو هستند

      آهان راستی ازت میخوام یه تشکر هم بکنم بخاطر اینکه تقریباً هر چند روز یکبار یه عکسی از خودت در یک زاویه ی متفاوت روی پروفایلت میذاری و برای من بسیار بسیار قابل تحسین هستی و دوست دارم وقتی از زوایای مختلف از خودت عکس میذاری که این خودش نشون دهنده ی اعتمادبنفس شماست یعنی اصلاً برات مهم نیست که چقدر باید عکست خاص باشه تا بذاری روی پروفایلت ، مهم اینه که شما خودت بسیار خانم متشخص و خاصی هستی ( استیکری که عینک رِی بَن زده و یه جور خاصی داره نگات میکنه :))))

      خلاصه اینکه دمت گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2771 روز

      سلام خانم شهریاری

      سبکباران خرامیدند و رفتند

      مرا بیچاره نامیدند و رفتند…

      سواران ازسر…

      فغانها کردم اما برنگشتند…

      خدا رو شکر یه سفر بدور امریکا اومد شما ها رو این بیرون تو حیاط ببینیم همتون رفتین سر کلاس مام این بیرون

      در رو پنجره ها هم بسته کیپ

      خانم شهریاری این یک دفعه خودش به ذهنم اومد

      این ترم تمرکز رو فوکوس کنین روی فقط یک هدف یک کلاس و یک موضوع

      شاید اصلا این کامنت رو نوشتم که همین رو بگم چون اصلا قصدش رو نداشتم

      انشاالله برسین بجایی که جای نارنگی ترش فاکهه مما یتخیرون بخورین

      و یه کم با بر و بچ شیر رو هم بریزین با عسل

      البته نمدونم تو بهشت مورچه هم هست که وای اگر باشد و شما هم انجا باشید عالیه برای یک شیطونی

      به هر حال در کلاسها ما رو هم یاد کنین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      سلام سعیده جان

      صلاتتون قبول الله

      ممنون بابت پخش نارنگی‌ها چقدر شیرین آبدار و خوش عطر هستند.

      من هم دیروز به یه مشکلی برخوردم آن چیزی که بهم خیلی کمک کرد تا بتونم نجوای ذهنیم را خاموش کنم یادآوری کامنت مونا ترحمی عزیز بود توی خاطرم.

      این مثال‌های واضحی که می‌زنید برایمان از زندگی روزمره ب همه ما کمک می‌کند تا موقع برخورد تضاد چالش یا احساس‌های منفی، چگونه خودمان را از این منجلاب‌ها بیرون بکشیم.

      نکته خیلی دقیقی را دوباره برایم مرور کردی ما فقط می‌توانیم جذب کنیم قدرت دفع کردن چیزی از خودمان را نداریم چقدر خوب است که مسلط به آگاهی‌های هستی که دریافت کرده‌ای و برای ما هم مرور می کنی

      دیدی توی کلاسها معلم که درس میده یه سری دانش آموزان میان پیش همکلاسی شون و میگن تو برامون توضیح بده اینجوری درس بهتر برامون جا می‌افتد

      برا من خواندن کامنت‌ها این حس را دارد

      سپاسگزارم از همه دوستانی که کامنت می‌گذارند و تجربیاتشون رو خالصانه اشتراک می‌گذارند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2751 روز

      سلام سعیده عزیز،،لذت بردم از خوندن کامنتت،،صبح ساعت 6 خوندمش،،روزمو ساختم،،دمت گرم،،با ایه هایی ک اینجا نوشتی،و اون جملت که خدا سر رو افرید ک رو گردن باشه،ن زندگی مردم،خیلی منو تکون داد،،از روستایی از غرب اصفهان،از ی هوای خنک و تاریک روشن،،برات آرزوی سلامتی شادی ثروت بی نهایت دارم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3008 روز

      سلام به سعیده عزیز ودوست داشتنی

      سعیده عزیزم چقدر تحسین برانگیزی وستودنی وچه جالب که سعیده جان منم وقتی دیدم فایل جدیدفایل سفر به دور آمریکاست گفتم آخ جون یه اردوی یه روزه داریم رضایت نامه ها رو بگیریم وراهی بشیم

      سعیده جان تحسینت کردم که اینچنین زیبا نجواهای ذهنت رو کنترل کردی

      چقدر زیبا وبا عشق با جاری ات صحبت کردی قشنگ عشق کلمات رو دریافت کردم

      وقیمت آخر کامنتت باورت میشه که یه لحظه پشتم لرزید وموهای تنم سیخ شد وچشام پراز اشک به خودم گفتم خدایا تو چه زیبا به احوال بندگانت آگاهی

      خلاصه که سعیده کلی ازت انرژی گرفتم مخصوص این آهنگ که من با ریتم خواندم وکلی خندیدم

      اقابالاسرنخاستم یار بیسفر نخواستم

      یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

      یه سرو هزار سودا داره من دردسر نخواستم

      خونمو توشیشه میگیره همش بهونه میگیره

      یه نوک پا که خونم میاد نشسته زود میخواد بره

      میگن همسایه هاا آقا بالا سره

      گلای رنگارنگ برام نمیخره

      برام نمیخره

      نامبرده زیاد نگارشم خوب نیست وهرچه به ذهنم بیاد مینویسم

      خیلی دوست دارم صورت چون ماهت رو میبوسم یه شاخ گل رز قرمز که نشانه عشق هست تقدیم به قلب مهربونت

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 870 روز

      به نام خداوند مهربان و بزرگ

      به نام تنها حامی و هدایتگر من به سمت زیبایی ها

      چگونه از خدا بگویم

      چگونه از عشق خدا بگویم

      چگونه از لطف خدا بگویم

      که واقعا سزاوار خدا باشد

      خدا بی نهایتتتتتتتتتتت بزرگ هست خداوند آنقدر مهربان هست انقدرر خوش ذوق هست انقدررر بی نظیر هست انقدرررر رفیق با وفا هست که تصورش از ما بالا هست

      خداوند همیشه عاشقانه هدایت میکند

      حتی زمان های که ما یک چیز از ته دل میخواهیم و هنوز برش نرسیدم خدا برنامه دارد

      میگوید عزیز من بنده نازنین من تو صبر کن من آماده میسازمت من بزرگ میسازمت من هستم

      من یادت میدهم که بودن با من لذت بخش هست درخواست کردن از من لذتبخش هست سپردن کار ها به من لذتبخش هست ارامش دارد

      ( وقتی میبینم که خداوند چگونه هوای مان را دارد واقعا اشک هایم امانم نمیدهد خواسته های ما به خداوند هیچ چیزی نیست همه چیز به خدا آسان هست او خواسته های که من دارم اگر پیش از بودن در این سایت یا پیش دانستن این قانون میرسیدم مطمین هستم هیچ لذتی نمیبردم هیچ شکری به جا نمی آوردم و دو ساعت بعد برایم عادی عادی میبود ولی اگر با حس کردن آغوش خدا برسم واااای که از آن لذتی که تصور میکنم دیوانه میشوم

      هیچ نگران نباشید خداوند به تک تک ثانیه های مان برنامه های زیبا دارد )))

      خواهر عزیز من

      رفیق بهشتی من

      سعیده نازنینم بخاطر تک تک کامنت های پر از عشقت سپاسگذارت هستم

      سپاسگذار قلب بزرگت هستم

      چقدرر تحسینت میکنم برای کنترول زهنت

      کنترول زهن یعنی کنترول گفتگوهای درونی

      کنترول گفتگو های درونی یعنی رسیدن به احساس خوب

      رسیدن به احساس خوب یعنی رقم زدن اتفاقات خوب

      رقم زدن اتفاقات خوب یعنی کنترول زنده گی

      عزیز من چقدرر او قسمتی که از انتقالی ات یاد کردی شبیه تجربه امروز من بود

      من قبلا هم در کمنت هایم یاد کرده بودم که بخاطر اپلای یک بورسیه در امریکا از یک دوستم درخواست کردم

      تمامش با هدایت خداوند بود

      با تمام وجودم تسلیم خدا هستم

      چند روز نجوای زهن میگفت تو یک پیام برایش نمیگذاری دلت هست کارت انجام بدهد رفت خلاص شد

      من گفتم از خدای او آدم درخواست کردم خداوند هدایت کرد خودش درست میسازد خداوند خودش بلد هست خداوند توانا هست اگر شد راضیم اگر نشد هم راضیم چون من به خدا سپرده ام و خداوند همیشه نقشه های عالی دارد

      چی شد ؟؟؟

      بعد از چند هفته دوستم مسج کرد

      که مقاله عالی برایت نوشتم به انگلیس در ایمیلت روان کردم برو بیبین خوشت میاید یا نی

      کار هایت هم تمامش انجام دادم خلاص شد

      آیا من واقعا سپاسگذار خدا نباشم ؟؟

      عاشق خدا نباشم ؟؟

      دو روز پیش خانه ما مهمان آمده بود به من گفت

      اگر من و تو از این کشور امسال نروم برای ما شرم هست آینده ما نا معلوم هست

      من آنقدر آرام بودم از درون

      حتی این نگرانی آینده را حس نمیکردم

      ناخود آگاه گفتم مثل پادشاه مهاجرت میکنم

      خدا میسازد چون او خداست

      و پشت این کلمه که میگم او خداست

      صد ها باور محکم دارممممم

      واقعا او خداست

      خدایااااا کرور کروررررر شکرت برای این تجربه های بی نظیر

      روی چون ماهت را میبوسم

      در پناه عشقت باشی الله نازنین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    سیدحبیب حافظان گفته:
    مدت عضویت: 2100 روز

    یا رحمان و یا رحیم

    ظلمت نفسی

    بار الها میدانم که هیچ کس ستمکار تر از من به من نبود و هیچ کس عاشق تر و مهربان تر از تو به من و من عمری را به خود ستم کردم و اکنون طلب بخشش از درگاه پر از مهر تو را دارم

    یا غفار الذنوب هیچ کس بخشنده تر از تو نیست بر خیل گناهانم

    یا ستار العیوب هیچ کس پوشاننده تر از تو نیست بر عیبهایم

    یا کریم هر چه خواستم کرامت کردی و هرچه طلب کردم عنایت کردی

    یا سمیع هرچه از دلم گذشت شنیدی و اجابت کردی

    یا بصیر آنچه من ندیدم را بر من نمایان کردی و راه را ز بیراهه عیان

    «««««««————————————-»»»»»»»

    به نام عشق ، خداوند رحمان و رحیم

    سلام بر استادان جان و جانانه های استاد و همراهان طریقت توحید و عزیزان همسفرم

    به دنبال بهانه‌ای بودم تا سفرنامه خودمونو براتون کامنت کنم و با اومدن این بخش از فایل سفر به دور آمریکا و دیدن زیبایی های این سفر استادان عزیزم

    مثل همیشه تحسینشون کردم و سپاس گزارشونم که باعث شدند ما هم با تمرکز بر این دوره از سفرها به خواسته همیشگی مون تجسم ببخشیم و تصمیم بگیریم متفاوت با همیشه سفر کنیم.

    زیبایی های این تصاویر به قدری زیبا بودند که مثل همیشه فقط در لحظه لحظه اون خدارو شکر میکردم از خلقت این همه زیبایی و تنوعی که در طبیعتش قرار داده

    از تصاویر زیبایی که به لطف درون هوشمند تقدیم چشمان مون شد تا رابطه عاشقانه دو استاد و صفا و سادگی این نوع زندگی که همه و همه نمونه و الگویی بسیار زیبا و بزرگ برای ما بودند.

    خدایا مثل همیشه باید بگم ناتوان از شکرتم.

    «««««««——————————–»»»»»»»

    چند روزی از مهرتان دور بودیم و در سفر با معشوق

    اینبار به قول عزیز دلم خدارا هم با خودمون بردیم و با خدا تا خدا سفر کردیم

    چه سفرییییییییییی

    سفر نه هااااااا سفررررررررررررر

    رفتیم کوله گردی بی هیچ آلایش و آرایشی

    ما بودیم و یک کوله و یک دل و خدایی که همین نزدیکیست و مهمان همان دل

    وااااای که چه زیبایی های3بی دیدیم که همیشه بودند و نمیدیدیم و چه شد که دیدیم؟

    باسخ: احساس لیاقت

    اینبار با همه وجود خواستیم

    لوازم مختصری در حدّ نیاز بار کوله کردیم و بی هیچ پلنی و به صورت کاملا هدایتی از خونه خارج شدیم و رفتیم ترمینال شرق و اونجا که رسیدیم دلالان بلیط اتوبوس و تاکسی هرکدوم میپرسیدن کجا میخوای بری ؟!

    با لبخند پاسخ میدادیم: خودمونم نمیدونیم.

    اما با همه وجود با خدا اعتماد داشتیم و خودمونو سپرده بودیم به دستان مهربان و قدرتمند خداوند و چون قاصدکی در باد ، به اراده حضرت عشق رهرو سفری بی بال شدیم.

    یک راننده تاکسی پرسید: کجا ؟

    گفتیم: هرجا که زیباست .

    گفت: فیلبند رفتید ؟ دریاچه ابر رو دیدید ؟

    گفتیم: نه

    گرم صحبت شدیم و یقین داشتیم که خدا مارو جای بدی نمیبره

    تسلیم تسلیم بودیم و منتظر هدایت و عنایت پروردگار

    با همه وجود بهش اعتماد داشتیم و این راننده تاکسی دقیقا یکی از دستان و از دوستان خدا بود.

    گفت: حتما یک بار هم شده برید و ببینید

    گفتیم: خونه و امکانات اونجا هست ؟

    گفت: یکی از بهترین مناطق توریستی ایرانه

    گفتیم:شلوغ نباشه ما جای شلوغ دوست نداریم.

    گفت: این موقع هم بهترین زمانه و هم خلوت ترین

    خدای من عزیز دل من محبوب من معبود من, چه زیبا دستانتو دراز کردی و مارو تو آغوشت جای دادی

    چه زیبا مارو بر بال فرشتگانت نشاندی و تا مقصدی که شش ساعت راه بود فقط ظرف یک ساعت رسیدیم

    در جاده زیبای هراز و در پیچ و خم کوه ها

    میدونم باورش سخته که در دنیای فیزیکی و منطقی نتونی درک کنی برکت در زمان یعنی چی

    اول فکر کردم برای من زود گذشت که به مقصد رسیدیم

    به ارتفاعات بالای دوهزار متری در استان مازندران از توابع شهرستان بابل بخش چلاو و سنگچال به بهشت ابرها به فیلبند

    وقتی با عزیز دلم صحبت کردم که با تعجب به هم نگاه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به طرز عجیبی در زمان سفر کردیم و برای او هم بیش از یک ساعت زمان طی نشده بود.

    چه اتفاقی افتاده بود و دقیقا برای من همون اول از دلم گذشت که با این سرعت کم احتمالا خیلی در راه خسته و اذیت میشیم.

    راننده مهربان تاکسی که در راه هم صحبت میکردیم از کتاب شکر گزاری راندا برن گفت که چه تاثیری بر زندگیش گذاشته و ما چقدر تحسینش کردیم که چقدر اهل دل و اهل مطالعه و ورزشه

    بین حرفهای ما و راننده تاکسی ، تلفنش زنگ خورد و خبر خوشی رو بهش دادند

    واریزی یک وام 60 میلیونی به حسابش بعد از شش ماه و چقدر ما براش خوشحال شدیم.

    و من براش خوندم:

    خوش باش که هرکه راز داند

    داند که خوشی ، خوشی کشاند

    شیرین چو شکر تو باش شاکر

    شاکر همه دم شکر ستاند

    «««««««———————————»»»»»»»

    به 25 کیلومتری آمل رسیدیم و ابتدای جاده سنگچال و فیلبند از تاکسی راحت و زیبای مرد آملی پیاده شدیم و کوله هارو از صندوق عقب برداشتیم و شماره تلفن ها رد و بدل شد تا در سفر های بعدی هم مسافرش باشیم

    پس از پرداخت کرایه با کلی تعارف و راهنمایی های دقیقش به راه افتادیم و از همون ابتدا لذت کوله گردی در کنار عشق آغاز شد.

    این اولین سفر عشقولانه ما بصورت دونفره بود اونم با کوله و تریپ کوهنوردی

    بند کفش های نو رو سفت کردیم و و یک نگاه تحسین برانگیز به خودمون و لباس های نو و مخصوصمون کردیم که با هم ست شده بود ، این دقیقا همون چیزی بود که سالها رویای ما بود .

    و ما اکنون در رویامان حضور داشتیم و یک تیک بزرگ برای یک خواسته به ظاهر کوچک اما یک پرتاب بود به جو

    موشک وجود ما از زمین کنده شده بود و داشتیم با خدا به خدا سفر میکردیم .

    مسیر اینقدر زیبا بود که سنگینی کوله و سربالایی کمتر به چشم میومد و ما شادتر از هر زمانی تا میانه راه رفتیم

    هنوز در حیرت کوتاهی زمان بودیم که چه اتفاقی رخ داده که گذشتشو هیچ کدوم احساس نکردیم.

    تصمیم گرفتیم بقیه راه تا فیلبند رو سوار ماشین بشیم.

    اینم بگم که ماشین های عبوری اکثرشون بوق میزدند و مارو با تکان دادن دست تحسین و تشویق می کردند.

    نیسان آبی معروف با بار شن از کنار ما رد شد و دستی تکان دادیم و کمی جلوتر در شیب جاده نگه داشت و ما سلام کردیم و تشکر کردیم برای سوار کردن مون

    راننده 62 ساله مهربان نیسان پرسید کجا میرید؟

    گفتیم: مقصدمون فیلبنده اما تا هرکجا که شد مارو ببرید

    گفت اتفاقا خونه من بالای فیلبنده و دارم شن میبرم برای دیوار چینی

    از ما عذرخواهی کرد که بارش سنگینه و کند حرکت میکنه و تمام راه هم سربالایی های تندی بود و گفت ببخشید اگر حوصله تون ممکنه سر بره

    گفتیم نه اصلا

    مسیر اینقدر زیباست که ما اصلاً متوجه گذشت زمان نمیشیم و واقعا هم نشدیم

    در حالی که دو ساعت راه رو با غرش موتور نیسان و در پیچ و خم جاده خیلی کند بالامیرفتیم با لذت به انتها رسیدیم

    در راه ازش پرسیدیم که اینجا خونه یا سوئیت تمیز و خوب سراغ ندارید؟

    گفت: اتفاقاً خودمون دو تا خونه برای اجاره داریم که خانومم ادارش میکنه، اونجا رو ببینید اگر پسند کردید میگم باهاتون راه بیاد

    بعد از پیاده شدن از نیسان آبی ، مارو تا در خونه جدیدشون که تازه ساز هم بود برد و قبلش هم با همسرش تماس گرفت تا به استقبال راهنمایی ما بیاد

    یک خانم بسیار خوش برخورد و مهربان با لبخند و خوش آمد گویی به استقبال ما اومد تا خونه رو نشون بده

    من و همسرم غرق در تماشای زیبایی های اطراف و منطقه بودیم و اصلا برامون خونه مهم نبود اما یک خونه دربست و زیبا و تمیز نشونمون داد که همه چیزش تمیز و مرتب بود

    بعد نوبت قیمت شد و با قیمت خوبی به ما تحویل داد بماند که سفارش آقاشون بر پایین آوردن اجاره بی تاثیر نبود و با لبخند گفت: آقای ما بجای حمایت از خانومش سفارش مسافرشو میکنه و خندید

    خیلی خوشحال بودیم

    کلید تحویل داد و یک سری سفارش و آموزش و بعد گفت مزاحم نمیشم و رفت و من و بانوی بینظیرم همون جا به سجده رفتیم برای این همه معجزه و زیبایی

    گریه های شوق همسرجان شروع شد

    و در هر جایی به سجده میرفتیم و او اشک می‌ریخت و من که نمیتونستم از خوشحالی گریه کنم مثل بز نگاهش میکردم

    اولین باری بود که از گریه کردنش خوشحال بودم و خوشحالیش احساس خوشبختی و خوشبختی احساس سرزنش در وجودم شعله کشید که…

    حبیب چرا تا حالا چنین سفری به خودت هدیه نکرده بودی؟ و دوباره استغفار از« ظلمت نفسی»

    و ظلمی که سالها به خودمون کرده بودیم.

    تصمیم گرفتیم پس از اتمام هر پروژه کاری به خودمون یک جایزه بدیم.

    و یاد حرف های مریم بانوی عزیز افتادم که پس از هر تلاشی به خودشون جایزه میدادند.

    عادت ندارم کامنت های طولانی بزارم و احتمالا جزییات بیشتر رو تو کامنت وجیهه بانوی من خواهید خوند ، از آسمان پر ستاره و ابرهایی که در زیر پامون جاری میشدند

    از باران و سردی و گوارایی آب چشمه هاش

    از طراوت گیاهان و گل ها و سبزه ها و قارچ هاش

    از درختان تنومند جنگل و میوه های وحشی و فراوانی نعماتش

    به حق که از کلورادوی آمریکا زیباتر بودند.

    اما چند تا نکته و درس مهم این سفر داشت»

    1- نداشتی چون نخواستی

    2- هر جا که با خدا بودی اونجا بهترین جای دنیاست.

    3- عشق قدرتی داره که تمام عالم رو به تسخیر تو در میاره همون جوری که خدا وعده شو داده و این شامل زمان و مکان و آدم ها هم میشه و همه کمر همت میبندن و با عشق به خدمت تو مشغول میشن و از بودن در کنارت و خدمت به تو لذت میبرن حتی حیوانات

    کلی عکس و فیلم از همراهی و عشق ورزی حیوانات به خودمون گرفتیم که فقط در زبان تصاویر میشه بیانشون کرد تا کمی از معجزه عشق رو بیان کنند.

    در پرتو آگاهی

    باشد تا رستگار شویم (ان شاءالله)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 109 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      هزاران سلاااااااااااااااامممممم به همسفرم

      به عزیزترین همراهم

      به عشقم حبیب جانم

      چقدرررررررررررررر زیبا از سفر نوشتی و توصیف کردی انگار دوباره همه لون لحظات مقدس رو زندگی کردم، رفتم و برگشتم….

      خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

      با مناجات اول کامنتت منقلب شدم و چقدر درست گفتی حبیب جانم که واقعا بزرگترین ظلم به خودمون ، محروم کردن خودمون از خداوند عزیزه..

      چه ظلمی از این بالاتر که دیده رو ندید بگیری و بود رو نبود…

      پناه بر خدا از جهل

      از شر نفسمون و ازشر شیطان رانده شده..

      راستی نکته ایی که در کامنت خودم ننوشتم و الان با خوندن کامنت قشنگ شما به یادم اومد بحث ثروت بود که چقدررررر این سفر مدارهای مالی ما رو جابجا کرد و در نهایت سه تا درسی که بهش اشاره کردی بینهایت عالی بود عزیزم..

      چه خوبه این رد پاها که هر زمان به عقب نگاه کنیم درسها برامون مرور میشن و چراغی برای ادامه راه در مسیر سبزمان خواهند بود..

      ممنونم عزیزم مثل همیشه از خوندن کامنتت سر کیف شدم ، پاینده باشی و غرق در نور و عشق الهی ان شاءالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1116 روز

      سلااااام به آقای حافظان عزیز و وجیهه بانوی عزیزم

      خداروشکر بخاطر تیک خوردن خواسته تون

      خداروشکر بخاطر سفر دونفره و عشقولانه ی جذاب تون

      چقدر جذاب سفرنامه نوشتین و مارا هم با خودتون بردین اونجا

      دم شما گرم

      دم خدا هم گرم

      که قشنگ همراه تون بوده و هدایت تون کرده .

      الهی همیشه دلتون شاد باشه و لباتون خندون ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2040 روز

      درود خدا بر شما استاد عموحبیب جان

      اشکها بود که سرازیر شد از حس زیبایی که به تصویر ذهنمون کشیدید با نوشتن از تجربه سفر بی نهایت زیباتون. یکیاز خواسته های من همین الان شکل گرفت که با یارم به یک چنین سفری برم. هرچند که به بهشت ماسال رفتم به همراه خانواده، اما نکته اینجاست که یار هم فرکانس هرجایی رو به بهشت و هر سفری رو خداگونه میکنه. حتی اگر تنها بری و خدا رو با خودت همسفر کنی باز هم همه جا بهشته. دیگه اگر اون مکان جایی مثل فیلبند باشه که فبها.

      عموحبیب من دارم تلاش می کنم در لابلای صحبتهای بزرگانی مثل شما یک راه راست، یک اصل، یک پرتو قوی و نورافکن مبین از عشق و هدایت الهی دریافت کنم. چیزی که کسی رو تبدیل به استاد میکنه. یا مریم بانوی شایسته. و صد البته شما و وجیهه بانوی شیرین عسلم.

      خوشا بحال هوایی که شما تنفس می کنید. با اشک چشمام براتون می نویسم و براتون فرکانس قوی از عشق و آرامش و ایمان و تجربه خوشبختی بیشتر می فرستم. متشکرم که هستید و اینگونه تاثیرگذار می نویسید.

      برای خودم هم رابطه ای این چنین عاشقانه و خداپسندانه مثل شما، مثل استاد و بانو شایسته آرزو می کنم.

      براتون آزادی مالی بیشتر و بیشتر و تجربه سفرهای عمیقتر دارم. به عمق جان آدمی. به عمق آگاهی. و به بیکرانه خوشبختی. بی نهایت براتون خوشحالم و امیدوار به دیدارتون هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام بر شما بانوی نازنین

        سعیده پر احساس و زیبابین

        سعیده خوش قلب و مهربان

        سعیده ای که سعادتشو خدا تضمین کرده

        چقدر افتخار میکنم که عموی شما نازنین باشم

        چقدر لذت میبرم که اینقدر قلب بزرگ و احساس ناب و زلالی دارید و چقدر خوبه که قلبتون آماده دریافت آگاهی های خداونده

        از ندای درونم و خدای وجودم براتون پیام دارم و شما هم به صداقت گفتارم شک نکنید که خداوند از زبان من به شما یادآور شد که:

        ای بنده بی تکرارم ، راه بر تو هموار و روشنتر از خورشیده

        بی هیچ تردیدی گام بردار و به سوی من بیا

        آغوش من برای تو همیشه بازه و عشق من درقلب و زندگی تو جاریه

        سعیده عزیز

        من یقین دارم اینقدر غرق در خوشبختی و سعادت خواهید شد که حتی نتونید تصور کنید

        شما لایق چنین بهشت جاودانه ای هستید

        امیدوارم که در کنار همسر عزیز و یار مهربان تون و فرزندان گلتون لحظات ناب و بی وصف بهشتی رو تجربه کنید.

        من به اوج رفتنتونو یقین دارم

        شما از رستگاران هردو جهانید

        بدرود

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          سعيده رضايى گفته:
          مدت عضویت: 2040 روز

          سلام مجدد به شما عموی حبیبم

          شما که منو دیوانه کردید با این پیغام الهی. با این گفتار شیوا و قلبی که باز شده بسوی نور.

          دلم روشن بود به مسیری که شروع کردم و با نشانه شما انگار چلچراغی در وجودم روشن شد که مسیرم رو نورانی کرد. خیالمو راحت تر کرد و بهم انرژی داد معادل با بمب اتم.

          از راه دور دستبوستون هستم و براتون خیر دنیا و آخرت رو آرزو می کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      منوچهر باقری گفته:
      مدت عضویت: 2340 روز

      سلام ودرود خدا بر عالیجناب عشق حبیب خدای وهاب من

      چقددددر لذت بردم از تجسم سفر عاشقانه دو نفره و کلتون( دو نفر، دداش حبیب و زن دداش ) + ( کل، خداست)

      ربی که من عاشقشم،فداش میشم، دورش میگردم از این همه لطف وکرمش

      سید چقدر زیبا سفر کردی نوش جونتون گوارای وجودتون همسفری تون با رب العالمین

      چند وقت پیش که نوشته بودی قصد همچین سفری را داری منم دلم خواست ودرخواستش رو برا خدا فرستادم تا حدودی هم مقدمات را اماده کردم ولی مثل این که تو فرکانسش نبودم و برنامه هام به هم ریخت اما به خودم گفتم این برنامه تو بوده نشد فدای سرت حالا برو کنار تا خدا برات برنامه ریزی کنه و سپردم به خودش تا بهترین برنامه ریزی رو در بهترین زمان برا بهترین مکان برام بکنه مثل همیشه که اشکم رو در میاره

      امشب با خوندن سفر نامه حبیب خدا اینو نشونه دیدم که به زودی همونجور که خودمو همراه شما با کوله و تو تاکسی ، تو نیسان ابی تجسم کردم،،، تو واقعیت هم میبینم

      ممنون که نوشتی ولذت بردم خوش باشید، خداوند همواره حافظتان باشه

      ولله خیر حافظا وهو الرحم الراحمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام بر برادر نازنینم

        منوچهر خوش قلبم سپاسگزارم از لطف و محبتت

        و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم برای داشتن دوستان خوب و مهربان و باصفایی چون شما

        امیدوارم شما هم بزودی چنین تجارب نابی رو به نگارش در بیارید و از لذت های سفرتون بگید و از شگفتی هایی که تجربه کردید

        منتظر خبرهای خوب تون هستم

        در پناه خداوند مهربان

        غرق در شادی و سلامتی و ثروت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1950 روز

      سلام بر دوست عزیزم سید حبیب ارزشمند

      امیدوارم حالتون عالی باشه

      چه زیبا نوشتی و‌چه احساس بینظیری در من ایجاد شد

      در طول خوندن کامنتت اشک ریختم و خدارو شکر کردم قلبم لرزید از نوشته هایت این خداست که با من حرف میزنه…..

      من به تازگی مهاجرت کردم و قرارداد یکماهه کاری بستم اما خدا بهم گفته بعد اتمام قرارداد ی سفر شگفت انگیز خودتو دعوت کن

      با خوندن کامنتت قاطعتر شدم برای سفر هرچند تصمیمم را گرفته بودم ، اما انتهای کامنتت احساس بینظیری داشت ««تصمیم گرفتیم پس از اتمام هر پروژه کاری به خودمون یک جایزه بدیم.

      و یاد حرف های مریم بانوی عزیز افتادم که پس از هر تلاشی به خودشون جایزه میدادند.

      در پناه حق تعالی شاد و خوشبخت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام بر نجمه خوب و دوست داشتنی عزیز

        سپاسگزارم از پاسخ پر احساس تون

        چقدر خوشحالم که با کامنتم تونستم قاطعیت بیشتری به اجرای تصمیم زیباتون بدم

        خوشحالم که در جمع دوستان گلی چون شما هستم که چنین حرکات بزرگی رو رقم میزنند و نتایج شون سند محکم و فکت قویی برای بقیه دوستان شونه

        امیدوارم از مهاجرت تون و زندگی جدید در کار و مکان جدید تون لذت ببرید و همواره خداوند رو همراهتون داشته باشید

        منتظر خبرهای خوبتون هستم

        در پناه حضرت عشق و آگاهی .

        شاد و پیروز و ثروتمند و سلامت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      سلام و درود بر آقا حبیب دوست داشتنی آقا حبیب جان قدم به قدم همراهتان بودم چقدر لذت بردم چه حس خوبی از کامنتتون گرفتم اونجایی که گفتین خواهر عزیزم وجییه بانوی عزیز از خوشحالی اشک شوق ریختن برای یک لحظه بغضم گرفت آخه می‌دونی چیه داداش وقتی بچه های سایت مینویسن که به خاطر این زیبایی ،به خاطر این آگاهی ،به خاطر اتفاق غیر منتظره ای که براشون افتاده اشک از چشمانشون سرازیر میشه پیش خودم میگم خدایا منم میخوام این اشک از سر شوق رو تجربه کنم نه اینکه من شگفتی ندیده باشم ،یا ی اتفاق غیر منتظره ای برام رخ نده ولی انگاری اشک چشمام خشک شده و به قول معروف مثل بز فقط نگاه میکنم

      آقا حبیب جان منم دقیقا هفته گذشته سه روز مهمون خدا بودم تو شمال جزو لذت بخش ترین سفرهام بود کلی لذت بردیم کلی شادی کردیم ،جاتون سبز هدایت شدم به ی کوه پیمایی که هر چقدر از زیبایی هایی که دیدم سپاسگزاری کنم انگاری نکردم اصلا مات و مبهوت منی که خیلی کوه و در و دشت میرم اینقدر زیبایی تا حالا ندیده بودم هدایت شدم به یک دشت پر از مه که آدم مقابلم رو به سختی میدیدم این در حالیه که این دشت تو اردیبهشت ماه جزو زیباترین های دنیاست دقیق اسمش یادم نیست نزدیک تنکابن بود دوست عزیزم منو هوسی کردی که در اولین فرصت ی مسافرت سبک با کوله برم چون خیلی دوست دارم و جزو برنامه هامه که به امید خدا ی مسافرت به تنهایی برم و با خودم خلوت کنم و اینکه جزو تمرین های دوره عزت نفس هستش باید انجامش بدم آقا جان ممنونم اینقدر قشنگ نوشتی که حس کردم تو اون فضا قرار گرفتم انشالله با عزیز دلتون وجیه بانوی عزیز مسافرت های بیشتری رو تجربه کنید در پناه خداوند منان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام بر شما برادر مهربان و عزیزم آقا سعید گل

        از پشت اون ریش و سبیل قشنگت لبخندی زیبا و میبینم که نشان‌دهنده قلب شاد و مهربونته

        چقدر لذت میبرم از این همه ذوق و شوقی که در کلامتون جاریه

        چقدر تحسین تون میکنم که ندای قلبتونو به وضوح میشنوید و با خدای درونتون هماهنگ شدید

        امیدوارم بزودی شما هم سفرنامه پر از دستاورد تونو برای ما بنویسید و مارو مهمون لحظه های ناب سفرتون کنید

        سفری که قطعاً پر از خیر و برکت و درسه

        سفر همیشه باعث رشد میشه خصوصاً وقتی به نیت رفتن به درون و پیدا کردن خود باشه

        بسیار سپاسگزارم از پاسخ پر احساس و زیباتون و بسیار خوشحالم که دوستان گلی چون شما دارم که به من انگیزه و حس خوب میدن و به ادامه راه تشویقم میکنند.

        خداوند رو هزاران مرتبه شکر برای وجود مبارک و نازنینتون

        امیدوارم به تمام خواسته ها و آرزوهاتون برسید

        در پناه حضرت عشق و در پرتو آگاهی شاد و تندرست و پیروز و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2060 روز

      سلام اقای حافظان.سرصبحی اشک شوق من رو هم دراوردین با این کامنت زیبا.تصاویر فیلبند رو هم رفتم از گوگل دیدم واقعا زیبا بود خدایا شکرت در کشوری زندگی میکنیم که این همه زیبایی بی نظیر داره.چه مسافرت هدایتی جالبی داشتین.وقتی به خدا همه چی رو میسپاری چه کارها که برات نمیکنه!!!!!!!خدایا شکر برای بودنش وبودنمان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام بانوی پهلوان

        امیدوارم همیشه در قهقهه مستانه روزگارتون به عیش و شادی سپری بشه

        و هرگز هیچ نوع اشکی از چشمان مبارکتون جاری نشه

        جز اشک دیدار حق

        من تنها زمانی اشک شوق ریختم که بزرگترین و زیباترین بانوی این عالم رو دیدم

        چیزی غیر اون و خالق زیباش ارزش اشک شوق ریختن ندارند

        بله

        خدا برای ما کاری نمیکنه

        شاهکار میکنه

        در پرتو آگاهی و در پناه حضرت عشق ، عاشقانه وشادمانه زندگی کنید و از ثروت تون در اوج سلامتی لذت ببرید.

        آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          مریم پهلوان گفته:
          مدت عضویت: 2060 روز

          سلام مجدد اقای حافظان.من امروز صبح تمرین ستاره قطبی نوشتم که دوست دارم امروز یه نقطه ی آبی کنار اسمم ببینم که با کامنت شما تیک خورد .ارزوی سلامتی وموفقیت برای شما ووجیهه بانو خواهر عزیزم دارم.خیلی سپاسگذارم از هر دوشما بزرگوار با کامنتهای زیباتون.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3008 روز

      بنام الله

      سلام به حبیب عزیز وارشمند

      سلام به قلب پاکت ،به روح بزرگت

      حبیب عزیز چقدر از کامنتت لذت بردم از تجربه سفرتون که سخاوتمندانه با ما به اشتراک گذاشتید هرمطلبی که خواندم شما وجهیه بانو را تحسین کردم احسنت به شما باهر جمله ای که نوشتید روح مارو نوازش کردید من این عشق بین شما وجیهه بانو راتحسین میکنم وبی جهت نیست که عالی جناب عشق لقب گرفتید

      سید حبیب عزیز با مناجات اول کامنتت حالم منقلب شد ودرسها وسه نکته ای که در پایان کامنتت شرح دادی چقدر برای من جای تامل وتفکر دارد

      سید جان سپاسگزار وجود ارزشمندتم

      زندگی سراسر عشق وثروت بیشتر رو در کنار وجیهه بانو براتون آرزو دارم

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام فهیمه عزیز

        بسیار سپاسگزارم

        بانوی مهربان و دوست داشتنی

        حضور شما در خانواده الهی عباس منش انرژی فوق‌العاده ای به همه ما میده

        کامنت ها و پاسخ هاتون پر از درس و آگاهیه

        دستی هستید از دستان خدا که نوازش الله یکتا رو بر سر بندگانش میرسونید

        و با تعاریف و تمجید هاتون حال خوب رو هدیه میدید.

        امیدوارم بیش از پیش از خداوند

        عشق و آگاهی و نعمت و ثروت دریافت کنید و دلتون شاد و وجود تون سلامت و سایه تون بر سرفرزندان و همسرتون مستدام باشه ان شاءالله

        آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1349 روز

      به نام هدایت الله

      سلام ودرود خداوند برحبیب دوست خدا وهمسر عزیزش

      کامنت دوست داشتنی وزیبا و پر انرژی نوشتی مخصوصا با این مناجاتی که شروع کردی

      بار الها میدانم که هیچ کس ستمکار تر از من به من نبود و هیچ کس عاشق تر و مهربان تر از تو به من و من عمری را به خود ستم کردم و اکنون طلب بخشش از درگاه پر از مهر تو را دارم

      چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم انقدر خوبی که کامنت‌های شما خوب می‌شود دوست عزیزم

      رد پای خوبی رو به جا گذاشتی درس‌های خوبی رو اشاره کردی واز این که به خواسته هاتون می‌رسید بسیار خرسند وخوشحال می‌شوم

      حبیب جان چند روز پیش خوابت رو دیدم خواستم بگم شاید دوست داشته باشی سعی میکنم خلاصه بگم

      خواب دیدم یک ماشین قشنگ کمپر با تمام تجهیزات خریدی وکامنت کذاشتی که راهی سفر 6ماه هستی با همسرت ودور ایران را میخواهی سفرکنی ودر نهایت از طریق استاد دعوت شدید به فلو ریدا هر روز شاهد سفر نامه هاتون هستیم از زیبایی ها وحجم عظیمی از لایک وکامنت بچها برای شما انرژی زیادی رو به شما میدادند واین سفر اینقدر درس‌ها و جذابیت ها وپر انرژی بود که همه منتظر رسیدن شما به مقصد نهایی بودند خلاصه اتفاقات خوب زیاد بود ولی در این حد که بگم قطعا شما وهمسرخوبتون نشانه این است که درمسیر درست زندگی هستید

      واز خداوند خواستار خوشبختی سعادتمندی وثروت بیشمار را برای شما وهمسرتون آرزو دارم

      موفق باشید نور خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        هزاران درود به برادر بزرگوارم جناب روحی عزیز

        خدااااااااااااااااای من چقدر از خوندن کامنت تون لذت بردم خدایا شکرت برای این نشانه عالی..

        برادر خوبم موضوعی که برام جالب بود این بود که : دقیقاااااااااااااا دیشب داشتیم با همسرم در مورد شما صحبت میکردیم ، درباره اینکه چقدرررررررررررررر تحسین برانگیز هستید و چقدر پیگیر برنامه ها و مطالب سایت و کامنت های دوستان هستین و میگفتیم بدون شک این اقدامات شما نتایج خیلی خوبی رو براتون خواهد داشت و اینکه در آینده ایی نزدیک ان شاءالله در کامنتهاتون از نتایج بینظیرتون مینویسد و همه ما رو به تحسین و تشویق وا میدارید..

        حیرت کردم از دقتِ قانونِ خدا وقتی همسرم صبح با ذوق گفتن اقای روحی برام کامنت گذاشتن بیا بخون :)))

        ممنونم برای کامنت جذاب و پر احساستون..

        ممنونم برای به اشتراک گذاشتن این خواب زیباتون..

        ممنونم که صادقانه پر از مهر و لطف هستین…

        ممنونم که در این سایت مبارک هستین و بی ریا احساس پاکتون رو با بچه های سایت به اشتراک میزارید..

        ممنونم…

        در پناه نور و عشق الهی باشید برادر خوبمون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام جناب روحی بزرگوار

        در خونه ما همیشه ذکر خیر شما هست

        از صفای دلتون تا همت والاتون و این که مارو قابل دونستید و وقت گذاشتید.

        بسیار سپاسگزارم از محبت حضرت عالی

        به جرات میتونم بگم بهترین خوشحال کننده ترین پاسخی بود که تا حالا دریافت کردم و نمیدونم چجوری قدردانی کنم که در خور لطف شما باشه

        امیدوارم هرآنچه از خداوند میخوین بهتون عنایت کنه و به تمام آرزوهای قشنگ تون برسید.

        امیدوارم خوابتون برای خودتون تعبیر بشه و ما شمارو در سفر و پیش استادمون ببینیم.

        شاد و پیروز و تندرست و ثروتمند باشید ان شاءالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3109 روز

      سلام به سید حبیب عزیز

      خیلی برام جالبه که یک زوج هر دو در کلاس استاد عباسمنش هستن و اینقدر با هم در صلحن،

      بهتون تبریک میگم و امیدوارم همیشه زندگی سراسر آرامش همراه با زیبایی و خوشی رو داشته باشین و به همچین سفر هایی برین و لذت ببرین،

      اتفاقا من هم حدود دو ماه پیش به سنگچال و فیلبند رفتم البته ما در سنگچال در کنار جنگل خونه گرفتیم به جرات میتونم بگم یکی از زیباترین مناطق روی زمینه و در هر لحظه با گردش آب و هوا زیبایی های جدیدی رو به ارمغان میاره، بطور مثال من یک روز تو تراس منزلی که گرفته بودیم نشسته بودم و به زیبایی های جنگل و جاده کوهستانی و پر پیچ خم روبرو نگاه میکردم و لذت میبردم، دیدم یه توده ابر از اون دورها نمایان شد و در عرض ده دقیقه تمام منطقه ابری شد طوری که ده متر جلوتر رو نمیدی، حتی توده های ابر به داخل خونه هم نفوذ کرد و زیبایی های بیشتری رو بهمون نشون داد.

      در اوج تابستون که در شهر ما مشهد همه از گرما فراری بودن هدایت شدیم به این جای زیبا و شبها توی تراس میخوابیدیم و از سرما لذت میبردیم، در روز ساعتی آفتابی، ساعتی ابری، ساعتی دیگر بارانی، یکی از زیباترین جاهایی که تابستونها نیاز به کولر نداره

      به همه دوستانی که به سنگچال و فیلبند نرفتن توصیه میکنم حتما حتما بروند.

      با تشکر فراوان از شما دوست عزیز و عشقتون وجیهه بانو که زیبایی های سفرتون رو به اشتراک گذاشتین تا ما هم از این حس لذت و سپاسگزاری بهره ببریم.

      بهترینها رو براتون آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام جناب نیکو

        من هم سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید برای پاسخ

        و خوشحالم لحظات خوشی از خاطراتی خوش رو براتون زنده کردم و خاطره سفر همیشه به سفر دیگری منجر میشه

        بله واقعا جای زیبا و بسیار خوش آب و هوا و بینظیریه

        ان شاءالله که تجارب زیباتری رو به اشتراک بزارید

        امیدوارم در اوج صحت و سلامت اوقات خوش و روزگار خوبی رو تجربه کنید

        سپاس دوباره و بدرود

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1305 روز

      سلام و درود خداوند بر عالیجناب عشق

      از وقتی که کامنت های زیبای شما و خواهرم وجیهه بانو رو خوندم خیلی خوشحال شدم که هدایت شدید به این سفر زیبا و تمرکز و تحسین زیبائیها بدون شک تجربه زیبائی ها خواهد بود و این قانون بدون تغییر خداوند است. این سفر و دیدن زیبائی های خداوند هنگامی لذت بخش تر می شود که هدفی را محقق کرده ای و کاری را به سرانجام رسانده ای و خدا رو شکر شما هم همین گونه بودید.

      دلیل تاخیر در نوشتنم این بود که همزمان درگیر دو دوره عزت نفس و احساس لیاقت هستم و زمانی که با فراغ بال و فراغ خاطر بنویسم را نیافتم.و از طرف دیگه دوست داشتم برای هر دو شما عزیزانم بنویسم و این کمالگرایی کار را سختتر میکرد. الان که میخواستم کامنت قسمت جدید سفرنامه را بنویسم دائمآ تصاویر آن فایل در ذهنم مرور میشد و این شعر را با خودم زمزمه می کردم که :

      خوش باش که هرکه راز داند

      داند که خوشی ، خوشی کشاند

      شیرین چو شکر تو باش شاکر

      شاکر همه دم شکر ستاند

      و وقتی لپ تابم رو باز کردم بصورت اتفاقی نگاهم به پروفایل زیبایتان افتاد و کلی از دیدن شما و همسر عزیزتون خوشحال شدم و سر ذوق آمدم و دوباره کامنتتون رو خوندم و گفتم این پروفایل زیبا نشانه است که برای شما کامنت بگذارم و وقتی در کامنتتون این شعر زیبا رو دوباره خوندم گفتم این هم تائید تصمیمم و قبل از نوشتن قسمت جدید سفرنامه دارم برای شما برادر عزیزم مینویسم و چقدر احساس من با این کامنت خدا رو شکر بهتر شد.

      از اینکه این تصمیم جسورانه و توحیدی رو گرفتید بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم که آموزه های استاد رو در عمل دارید انجام میدید و خوبی داشتن بال پرواز همین است. دو همدل و دو همسفر چه تجربه ای شود فقط خدا می داند…

      لحظات هدایتتان و بیان زیبایی های فیلبند منو برد به خاطرات اردیبهشت پارسال در فیلبند و دوباره آن زیبائی ها را با نگاه زیبای شما شبیه سازی و تصور کردم. و بار دیگر این شعر زیبا در ذهنم مرور گشت و یاد تجربه امسال مریم جوان عزیز افتادم که امسال تجربه کرده بود این بهشت خداوند را.

      سلام و درود گرم مرا به همسر دلبندتان برسانید و آرزو میکنم لحظه لحظه های این سفر عشق باشد و زیبایی و حمد و سپاس الهی. در پناه حق عزیزان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلامی مجدد به دوست و برادر عزیزم داش اسداله گلم

        خیلی منو شرمنده محبت هات کردی

        بیشتر از پیش محبتت به دلم نشسته

        این دو بیت زیبا زمزمه روزمره من شده تا فراموش نکنم خوشی چه معجزه های نابی در پی داره

        همیشه این مطلب مهم رو آویزه گوشم کردم که:

        یک کافر شاد بهتر از یک مومن عبوسه

        و هر اتفاقی که خوب بوده دقیقا بعد از یک حال خوب رخ داده و در زمان یک شادی عمیق

        و واقعا مهم ترین راز هستیه

        و دوباره سپاسگزارم از وقتی که صرف پاسخ کردی و منو بی‌نهایت خوشحال

        شما هم به خانواده محترمتان سلام برسونید

        سایه تون مستدام و دلتون شاد و تنتون سالم و جیبتون پر پول

        در پرتو آگاهی و در پناه حق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1894 روز

      وای ی ی ی ی، سلام، عالیجناب عشق!

      چه کامنتی! آقا، صبحم به خیر شد.

      میدونستم اینکه پیداتون نیست، به مسافرت برج7 ارتباط داره که وعده ش رو داده بودی. منتظر بودم سفرنامه ت بیاد، ولی قسمتم نبود تا امروز ببینمش.

      فکر میکردم رفتی گیسوم. خدا رو شکر ، چه جای مشتی فوق العاده ای رفتید!

      خب، بهشت لایق عاشقانه! فقط! خیلی خیلی خوشحال شدم که با کوله پشتی رفتید و یهویی. یاد مسافرت‌های سال 86 و 87 خودم و خانمم به گیلان افتادم. ما توی هواپیما هم از لباس ورزشی ست مون و کوله پشتی هامون جدا نمیشدیم! یادش بخیر.

      خیلی قشنگ بود سفرنامه تون ، و خیلی فصل خوبی را برای سفر انتخاب کرده اید. آفرین، آفرین!

      به خدا امروزم به خیر شد. مرسی عالیجناب عشق عزیزم. همیشه به مسافرت‌های جذاب باشید و خنده از لبتون کنار نره!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3598 روز

      سلام و صد سلام به آقا حبیب عزیز و گرامی که کلی دلم تنگ شده بود برای خواندن کامنت ها از طرف شما و وجیهه بانو جان جانان. این اخیرا عکس تو فکرتون بودم که چرا کامنت از شما دو تا عزیز کم است. اما امیدوار به خواندن کامنت هاتون به زودی زود …

      سفرتون مبارک. سفر دو عاشق به همراه خدا جووون چه شود. مبارکتون باشه این حال خوب از این سفر. اتفاقا من هم همراه خانواده الان از سفر بازگشتیم و به لطف خدا به سفر سه روزه به شهرستان جویبار آرام و زیبا داشتیم و خیلی خیلی خوش گذشت. اصلا فکرش را نمی‌کردم در این ماه در فصل مدارس که پسرم کلاس چهارم است، بتوانم سفر اینطوری برم. خدا را سپاس.

      آقا حبیب جان، سال هاست که که شاگرد استاد هستم، برای شروع سالم نامگزاری میکنم. امسال دو نام داشت، یکی سال سفر و یکی شناخت بیشتر خودم …. اصلا فکرش را نمی‌کردم که اینقدر کوثر باشد. باور نمیکنین، من همینطور به سفرهای کاملا متفاوت تا به الان هدایت شده ام.‌از شروع سال، سفر رودبار، بندر انزلی، البته که دو بار بعد از آن هم به رودبار و بندر انزلی هدایت شده ام. بعد سفر به شهر زیبای شهرکرد، روستای تشنیز. بعد سفر مشهد. سفر سمنان برای تور نجوم. سفر کاشان. سفر اصفهان که خودم پدرم را که کنی ناتوان شده و طولانی مدت نمیتونه رانندگی کنه، خودم با ماشین پدرم که شاسی و دنده اتومات است و من تجربه کمی از رانندگی با این ماشین ها داشتم، دو روزه بردم و آوردنش. همسرم بهم گفت مردی هستی برای خودت و الان هم که سفر جویبار.خدا را سپاس از این سفرهای عالی که همش لطف و عنایت خدا جون است و بس. وای که خیلی خیلی لذت بردم از توصیف سفرتون و تو دستم خودم را تصور کنم در این مدل سفرها به همراه عشقم. به امید خدا که من لایق همچین عشق هایی مثل شما و وجیهه بانو و استاد و مریم جان هستم.‌

      در پناه خدا خودش

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلاااااااااااااااامممممم و صد سلام به دوست گلم

        به شیمای عزیزم

        که همیشه به خاطر صفای وجودت از خوندن کامنتهات اینقدر زیاد خوشحال میشم..

        دوست خوبم کامنت پر مهرتو با اقا سیدحبیب جان خوندیم و بسیاااار لذت بردیم….

        ممنونم شیماجان که برامون نوشتی و چقدرررررررررررررر قدرت کلمات برامون یادآوری شد با خوندن نام گزاری هر سال ت ..

        هزاران بار آفرین به شما دوست عزیزم از این که اینقدر عالی روی خودت کار کردی که لایق سفرهای زیبا و زیادی شدی ..

        بی شک چنین تعهدی از شما ، شما رو لایق سفرها و تجربه های عاشقانه بیشماری در کنار همسر بزرگوارت خواهد کرد….

        سپاسگزارم از بیان خاطرات قشنگت

        و از پاسخ دلنشینت دوست قشنگم ..

        بهترین تجربه ها و رؤیایی ترین عاشقانه ها رو برات آرزو دارم ..

        در پناه نور و عشق الهی باشی شیماجان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          شیما محسنی گفته:
          مدت عضویت: 3598 روز

          به نام پروردگار عالم.

          سلام به وجیهه بانو جان که عجیب حس محبت خاصی نسبت به شما دارم و کلللللللی خوشحال شدم از دیدن پاسخ شما و آقا حبیب عزیز در اول صبح. کلی انرژی گرفتم از تحسین هاتون و ذوق کردم.

          وجیهه بانو جان، من یه تجربه دیگر هم از نوشتن دارم که به مدت یکسالی رو یه برگه آرزوهایم را نوشته بودم که یکیش دقیقا این جمله بود: خداوندا سپاسگزارم از اینکه یک آپارتمان خوش نقشه و خوش نور در شهران (منطقه ای که از بچگی آنجا هستیم) خریداری کرده ام، که من در اکثر اوقات این آرزوهایم را بلند می‌خواندم. ولی خیلی تو فکر برآورده شدنش نبودم که با تضاد بلند کردن صاحبخانه مان که اصلا فکرش را نمیکردیم، روبرو شدیم و باعث شد من همت کردم و …. دقیقا همون آپارتمان با همون ویژگی ها را خریدیم و هر ثانیه خدا را شاکرم که صاحب همچین آپارتمانی شده ایم.

          این هم یک خاطره ی دیگر از قدرت کلمات.

          الان هم مدتی است که دارم هر روز می‌نویسم که من لایق یک زندگی با عشق، با ارامش، با تعهد و با صلح بودن با خود و با آزادی و …. هستم. مطمینم رو عملکردم و باورهام در این زمینه خیلی تاثیر گزار است که بتونم بهش برسم.‌

          بازم ممنون

          در پناه خدا جووووون

          شیما

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            وجیهه بانو گفته:
            مدت عضویت: 1862 روز

            هزاران درود به شیمای عزیزم

            به دوست باصفا و نازنینم

            به دوست قدرتمندم که بنده خوب خداست پس میگوید بشو و به لطف الله می‌شود.

            شیماجان خیلی وقت بود دوست داشتم برای این پاسخ پر مهرت جوابی بزارم ..

            اما مهمانداری و بعضی برنامه هایی که سراسر خیر بودن الحمدالله کمی فراتر از برنامه ریزهای من شدند و گذشت تا لحظه مقدس اکنون…

            که شکر خداوند عزیز فرصتی شد تا با کمال آرامش و با عشق برات بنویسم ، تحسینت کنم ، و از دور صورت خندان چون ماهت رو ببوسم..

            شیما جان هزاران افرین به این پشتکارت دوست قوی من..

            چقدررررر لذت بردم از قضیه خونه خریدنت..

            میدونی دوست خوبم فک میکنم گاهی ماها خیلی کمالگرا میشیم..

            یا شاید توقع مون از خودمون خیلی بالا میره و متاسفانه همین امر باعث میشه ناشکر بشیم..

            مثلا: من میخوام روی دیدگاهم نسبت به روابط با همکارام کار کنم…

            شروع میکنم به توجه به نکات و رفتارهای مثبتشون و بابت اونا شکر گزاری میکنم ، خب تا حالا ما اصلا با هم مراوده زیادی نداشتیم چه بسا شنیده بودم گاهی همین همکاران پشت سرم غیبت کردن ..

            ولی بعد از تلاش من برای شرایط خوب در روابط ، میبینم دیگه مدتیه حرف و حدیثی به گوشم نمیخوره …

            همین برای قدم اول عالیه..

            ولی ذهنم چه طوری گولم میزنه؟؟؟

            اینکه دیدی طرف هیچ تغییری نکرد که!!!!

            پس چرا بازم مثل قبل سرسنگینه!!!!!

            چرا منتقل نمیشه به جای دیگه!!!

            و…

            در حالیکه اون احساسهای خوب نسبت به اونا و شکرگزاریها داره کار خودشو میکنه …

            من فقط باید صبور باشم و ادامه بدم…

            چون من خودم قبلا خیلی حس کمالگرایی داشتم ، گفتم شاید این مثال به کار شما هم بیاد شیماجان :))

            هر چند از این تجربه زیبایی که برام گفتی دیگه مطمئن هستم به زودی باید یک کامنت از شما دریافت کنم با کلییییی خبرهایی که پر از عشق و آرامش و صفاست چون شما لایقش هستی عزیزم..

            شیماجان برات نابترین تجربه های عاشقانه رو از خداوند درخواست میکنم دوست نازنینم..

            در پناه نور و عشق الهی باشی:*

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              شیما محسنی گفته:
              مدت عضویت: 3598 روز

              سلام بر وجیهه بانو جان. ممنون از کامنتی که اینجا برام گذاشتین و کلی شوق و ذوق در من ایجاد کردیدن. سپاس

              ممنون از تحسین هایی که همیشه در کامنتتوهاتون موج میزند. خیلی خیلی ممنون

              دقیقا حرفتون درسته، وجیهه بانو جان. چقدر به جا بود برای من در موقعیتی که قرار دارم. خود همین کمالگرایی را همیشه سعی در رعایتش دارم، اما بعضی اوقات خیلی پنهانی است و اصلا فکر نمی‌کردم که در این مورد هم بصورت پنهان درگیرش شده باشم. کاملا درسته. من که وجیهه بانو حان، اصلا بخوام بگم که در این سال ها چه تغییراتی مخصوصا در روابط داشته ام، در حد یک دفترچه است. اصلا شیما واقعا تغییر کرد. خیلی راحتتر نه میگویم. خیلی اراده ام قوی شده است. قدرت تصمیم گیری هایم بیشتر شده. خودم را خیلی بیشتر دوست دارم. سعی میکنم دلسوزی بیجا نکنم. عاشق احساس قربانی بودن را داشتم که کلی پیشرفت کرده ام و کنار گذاشته ام. خیلی خیلی زیاد تغییر کرده ام. از لحاظ مالی و توکل به خدا که نگو . اصلا ظاهری فقط با ایمان بودم و بلد نبودم دوست واقعی خدا باشم و غم به دلم راه ندم. الان در تضادها، خیلی زود خودم را جمع میکنم. اینجوری بگم که من عجیب دختری لوس و وابسته بار اومده بودم که خانواده کلی بهم خدمات میداد. همون وابستگی، در زندگی مشترک شکلی دیگر ادامه پیدا کرد که یکدفعه روزگار گفت پاشو که وضعت خیلی خیلی خرابه. بدجور گفت پاشو . اما به لطف خودش، خواستم و بلند شدم. از اون بلند شدن ها که الان خانواده دایم با من مشورت میکنم و بین دوستان معروف به داشتن اراده قوی هستم. تنهایی دو سال با پسر 5 ساله ام زندگی کردم. تنهایی مسافرت میرم. اصلا اصلا در کارهام و تفریحاتم وابسته آدم ها نیستم. به راحتی تنهایی میرم پیاده روی و استخر و …. اما ….. که آدم خیلی فراموش کار است که ای بابا تو که نتونستی به اون چیزی که میخوای برسی …. ولی من کجا بودم قبلاً و الان کجایم ….از زمین تا آسمان تغییر داشته ام. درسته مخصوصا در روابط به اون چیزی که میخواستم نرسیدم، اما خیلی خیلی خیلی پیشرفت داشته ام. اینکه سال هاست اصلا نه اینستا و نه یوتیوپ ندارم. سالهاست که نه شبکه داخلی و نه شبکه خارجی نداریم و هزاران هزاران نتیجه دیگه ….. اما حتی گاهی خجالت کشیده ام که کسی من را با مدت عضویت ببیند و قضاوت کند که این هنوز نتوانسته مثلاً در موضوع روابط به نقطه ای خوب برسه …. در صورتیکه ما باید ببینیم که کجا بوده ایم و الان کجاییم و همینطور ادامه دهیم و همه آدم ها در موضوعات مختلف در یک جایگاه نبوده اند.. من خودم اعتراف میکنم که تا قبل آشنایی با استاد، وضعم خیلی خیلی خراب بوده. میشه بگی که من اصلا زندگی کردن بلد نبودم و با آموزه های استاد یاد گرفتم و تا حدود زیادی عمل کردم. اما خوب دقیقا حرف شما که چقدر شیطان پنهانی داره سوسو میاد که تو نتونستی به اون درخواستی که داشتی برسی، هست و ما با شناخت خدا جون، باید سعی کنیم به اون حرف ها بها ندهیم.

              در پناه خدا جون

              شیما

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3598 روز

      سلام و صد سلام به آقا حبیب عزیز و گرامی که کلی دلم تنگ شده بود برای خواندن کامنت ها از طرف شما و وجیهه بانو جان جانان. این اخیرا همش تو فکرتون بودم که چرا کامنت از شما دو تا عزیز کم است. اما امیدوار به خواندن کامنت هاتون به زودی زود …

      سفرتون مبارک. سفر دو عاشق به همراه خدا جووون چه شود. مبارکتون باشه این حال خوب از این سفر. اتفاقا من هم همراه خانواده الان از سفر بازگشتیم و به لطف خدا یه سفر سه روزه به شهرستان جویبار آرام و زیبا داشتیم و خیلی خیلی خوش گذشت. اصلا فکرش را نمی‌کردم در این ماه در فصل مدارس که پسرم کلاس چهارم است، بتوانم سفر اینطوری برم. خدا را سپاس.

      آقا حبیب جان، سال هاست که که شاگرد استاد هستم، برای شروع سالم نامگزاری میکنم. امسال دو نام داشت، یکی سال سفر و یکی شناخت بیشتر خودم …. اصلا فکرش را نمی‌کردم که اینقدر موثر باشد. تا به الان فقط، من همینطور به سفرهای کاملا متفاوت هدایت شده ام.‌ از شروع سال تا به الان، سفر رودبار، بندر انزلی، البته که دو بار بعد از آن هم به رودبار و بندر انزلی هدایت شده ام. بعد سفر به شهر زیبای شهرکرد، روستای تشنیز. بعد سفر مشهد. سفر سمنان برای تور نجوم. سفر کاشان. سفر اصفهان که خودم پدرم را که کمی ناتوان شده و طولانی مدت نمیتونه رانندگی کنه، خودم با ماشین پدرم که شاسی و دنده اتومات است و من تجربه کمی از رانندگی با این ماشین ها داشتم، دو روزه بردم اصفهان و آوردمش. همسرم بهم گفت مردی هستی برای خودت و الان هم که سفر جویبار. خدا را سپاس از این سفرهای عالی که همش لطف و عنایت خدا جون است و بس. وای که خیلی خیلی لذت بردم از توصیف سفرتون و تو ذهنم، خودم را تصور کنم در این مدل سفرها به همراه عشقم. به امید خدا که من لایق همچین عشق هایی مثل شما و وجیهه بانو و استاد و مریم جان هستم.‌

      در پناه خودش

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیدحبیب حافظان گفته:
        مدت عضویت: 2100 روز

        سلام شیمای عزیز

        چقدر پاسخ زیبای شما منو به وجد آورد

        وجود شما عزیزان شاید بیشتر از خانواده خودم به من قوت قلب و احساس خوب میده

        احساس میکنم داریم کنار هم و در همسایگی هم زندگی میکنیم

        تو این سایت الهی همه مثل خواهر و برادریم

        به دور از احساسات و رذایل منفی

        چقدر خوشحالم وقتی دوستانمو میبینم که بجای حسادت و رقابت همو تشویق و ترغیب و تحسین می کنند

        این سایت حال و هوای بهشت رو داره

        از شیطان خبری نیست

        همه به دنبال رشد و آگاهی و تعالی اند

        چقدر خداوند رو شکر میکنم که شما عزیز دل و همسرتون هم زندگی عاشقانه ای دارید و چقدر از این بابت خوشحالم

        همسرم پروفایل تونو برام خونده بود که چه روند رو به رشد داشتید

        چقدر خوشحالم برای سلامتی و حال خوبتون

        خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم که امروز اینقدر عالی هستید

        بسیار بسیار سپاسگزارم از عنایت شما و شکر بابت وجود و حضور تون

        غرق در ثروت و موفقیت و شادی باشید

        آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          شیما محسنی گفته:
          مدت عضویت: 3598 روز

          به نام پروردگار عالم

          سلام به آقا حبیب عزیز و گرامی ….

          آرزو میکنم در اکثر مواقع زندگی تان سرشار از حال و حس خوب باشین در کنار وجیهه بانو جان.‌

          بسیار ممنون از پاسخ به کامنتم و خیلی خیلی خوشحال شدم که امروز اول صبح با کامنت شما و وجیهه بانو جان روبرو شدم و کلی کیف کردم.‌

          خیلی خیلی ممنون از تحسین هاتون. من هم این صحبت هاتون را خیلی خیلی قبول دارم و خدا را شکر میکنم به خاطر حضورم در این سایت. دوباره مرور میکنم صحبت هاتون در مورد این سایت الهی:

          تو این سایت الهی همه مثل خواهر و برادریم، به دور از احساسات و رذایل منفی. در اینجا، بجای حسادت و رقابت همو تشویق و ترغیب و تحسین می کنند. این سایت حال و هوای بهشت رو داره، از شیطان خبری نیست، همه به دنبال رشد و آگاهی و تعالی اند.

          خدااااا را سپاس، سپااااس، سپاااااس

          در پناه خودش

          شیما

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام خداوندی ک خودش کافیه واقعا کافیه

      سلامی گرم ب آقای حافظان، اون روز ک کامنت شما و مسیر سفرتون رو خوندم زنگ هایی در گوشم ب صدا در آمدند، نقشه ی گنجی برایم نمایان شد. مسیری روشن و واضح از سمت خدا از طریق دستان نازنینش.

      اون روز خیلی دلم میخواست ک من هم همچین سفری رو تجربه کنم خیلی خواهانش بود، خرجشم فقط نشان دادن ذره ای ایمان بود همین.

      در روزهای بعدش نشانه ها می آمد و می آمد و من مطمئن تر ک باید این راهو برم.

      چه راهی ؟

      سفر ب فیلبند طبق نقشه شما.

      و حالا من این کامنت رو از سوئیت زیبایی در روستای فیلبند براتون میفرستم، تا هم تشکری کنم و هم برای خودم ثابت کنم ک ب هر خواسته ای ک بخوای میرسی فقط مقاومت های ذهنت رو خاموش کن و یه ذره ایمان بخرج بده بعد ببین خدا چطور برات خدایی کنه.

      اون روز ب خودم گفتم میام و در پاسخی برای کامنت شما مینویسم ک من هم سفر کردم ب سمت خودش، مینویسم و قدردانی میکنم برای اینکه ایمانم رو تقویت کردین.

      نقشه راهم با سفر شما و وجیهه بانو مو نمیزد، و این باعث شد در طول مسیر خنده از لبام گم نشه. همش یاد شما و وجیهه بانو می افتادم.

      همون ترمینال شرق، همون راننده تاکسی اهل آمل و اصالتا فیلبند، همون دست تکان دادن ها، همون نیسان آبی با بار مصالح ساختمانی، همون اقیانوس ابر دیوانه کننده. مفصلش رو در کامنت قبلم نوشتم.

      هی ب خودم میگفتم با خدا ب سمت خدا سفر میکنم و این ب من شجاعت میداد.

      امروز اولین روزم بود، نمیدونم هنوز تو شوکم فکر کنم بعدا قراره متوجه بشم ؛)))

      بسیار خرسندم بابت دوستانی چون شما، وجیهه بانو را ببوسید. سپاسگزارم. در پناه الله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    بگو :خدا مرا کفایت است وجز او خدایی نیست

    من براو توکل کرده ام که اوست پروردگار عرش بزرگ

    سلام به خدای بزرگم که هرنفسی که میکشم موید حیات است وچو برمی اید مفرح ذات

    سلام ودرود به استادان عزیزم

    جالبه برام که هر قسمت از زیبایی هایی که به اشتراک می‌گذارید متفاوت وزیبایی خاص خودش رو داره

    اصلا تکراری نیست هیچ صحنه ای

    مخصوصا با دوره احساس لیاقت من دارم بیشتر درک میکنم این خود واقعی تون رو

    اینکه اینقدر روی لیاقت خودتون کار کردید که فرکانستون را میشه فهمید

    استادی که خودش اول چند ماه اومده رواین دوره احساس لیاقت کار کرده بعدمیاد می‌ذاره روسایت

    اصلا لیاقت از وجود شما منعکس میشه

    خودواقعیمون میخواد خودش باشه بدون هیچ قضاوتی بدون هیچ مقایسه ای

    چقدر لذت بخش بود که درون بچه دور مریم جون می‌چرخید واین احساس آرامش رو از چهره مریم جون میشه درک کرد

    استادی که در تحسین کردن بی نظیره وخیلی زیبا از عشقش تحسین می‌کنه

    واقعا حرف قشنگی بود شما همین جوری هم که هستید قشنگی این حرف خیلی جای تامل داره نه با مو نه بی مو

    مریم جونم که هرجا باشه خودش کارهاش رو انجام میده موهاش رو خودش بدون اینکه از استاد بخواد مرتب می‌کنه واصلاح می‌کنه

    واین یعنی من توانایی دارم وبه خودم ایمان دارم که میتونم

    عاشقتم استاد که اینقدراز جاهای عالی فیلم میگیرید مخصوصا اون چشمه که آبش زلال بود ومن رابه یاد قرآن و اون بهشتی که وعده داد انداخت استاد نوش جونت که شایسته اش هستی

    کوههای پراز درخت واون جای بکر که استاد نشون دادید وتحته سنگ بهترین جا برای مراقبه وعشق کردن با خداست مثل غاری که پیامبر می‌رفت ویکماه عبادت میکرد

    سه روز دربهشت با کمپر ودوتا بنده با ایمان چه روزی میشه وخدایی که به شما بیشتر زیبایی هایش رو نشون میده

    راستش من دیگه کلمه بالاتر از زیبایی کم آوردم نمی‌دونم چطور تحسین کنم که برازنده این بهشت هایی که خدا شما رو می‌بره باشم

    اصلا فکر می‌کنی تو یه نقاشی هستی وخدانقاش این زیباییه

    خدایی معرکه است عاشقتم خداجونم که مارو دراین فرکانس زیبایی همراه با استاد قرار دادی تا نعمت هات را بیشتر ببینم

    چقدر لذت بخش تو کمپر غذای معرکه بخوری وهمون موقع هم خدا زیبایی باران وتگرگ را نشونت بده چقدر غذا بیشتر بهت میچسبه

    واما اون صحنه آخر عروس و داماد چقدر مهر تایید خدا بود برتحسین زیبایی ها

    چقدر لباس عروس در عین سادگی زیبا بود چقدر فرکانس خوبی داشتند وچه عکس هایی بگیرند از این زیبایی ها چه عکس های بشه

    وهم زمانی خدا که شما بهترین زمان تو این فرکانس باشید واز این خانم و آقا فیلم بگیرید

    استاد من می‌خوام یه بار دیگه از شما تشکر کنم بابت دوره توحیدی احساس لیاقت

    واقعا توحیدیه چون دوره خودشناسیه خودشناسی همون خدا شناسی

    خدایا برقلبم تو جاری باش وهدایتم کن هرلحظه به یاد تو باشم به یاد تو بخوابم وله یاد تو بیدارشم و همیشه در صلات باشم

    امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام ودرود خدمت استاد عزیز وخانم شاییته نازنین

    وهمه دوستان هم فرکانسی عزیزم در این مسیر توحیدی

    خدارو هزاران بار سپاسگذارم که امروز هم بهم فرصت داد که قدم بردارم در این مسیر زیبا باشم

    خداروشکر که این قسمت از سریال از سفر دور امریکا روی سایت قرار گرفت

    این درون چه زیبایی هارو شکار میکنه واقعا اون دریاچه اون کوه های زیبا اون طبیعت زیبا انگار کارت پستال بود چقدر دیدن این زیبایی ها روح ادمو زنده میکنه

    وقتی فکر میکنی که خدای به این بزرگی این عظمت های زیبارو خلق کرده وگفته موجود باش وموجود میشود بیشتر ادم ایمان پیدا میکنه که به هرچی که بخواد میتونه برسه به شرطی که بتونه فکر خدارو بهتر بخونه واجازه دریافت بده ومقاومت هاشو برداره

    اونجوری که خانم شایسته کنار اون دریاچه میخکوب شده بود معلوم بود که حسابی داره لذت میبره

    اقامن واقعا دیگه فکر اینو نمیکردم که خانم شایسته انقدر دیگه از اون شخصیتی که خودشون گفتن که بدون ارایش بیرون نمیرفتندبرسن به اینجا که خودشون با یه قیچی اونم تو طبیعت موهاشونو کوتاه کنن بدون اینکه نظر کسی براشون مهم باشه یا اینکه بخوان این یه تیکه فیلم رو بذارند روی سایت میتونستن این کارم انجام ندن اما خب احساس لیاقت وخود ارزشی که تودرونشون ساختن خیلی قوی تر از این حرف هاست

    واقعا تحسین میکنم این حد از رها بودن رو من که اگه نمیدیدم واقعا نمیتونستم باور کنم

    تو شرایط جامعه ای که همه انواع و اقسام مدل مو ارایشگاه میرند تو بیایی در اوج سادگی خودت موهای خودتو کوتاه کنی

    این همون عزت نفس و احساس لیاقت وخود ارزشمندی که بدون نیاز به توجه وتأیید دیگران انقدر به خودت اسون بگیری ولذت ببری

    استادم که معلومه حسابی با اون دوربین داشتن دلبری میکردند وبدون هیچ کلامی بدون هیچ سخنی حتی بدون اینکه خانم شایسته متوجه باشند زوم میکنه رو صورت عزیز دلش واین فرکانس عشق رو میفرسته که قطعا خانم شایسته هم اونو دریافت میکنه واقعا صورت بدون ارایش چقدر زیباست

    من همیشه تو رابطه هام بحثم سراین بود که طرف مقابلم چقدر ارایش میکنه همیشه میگفتم لطفا ارایش نکن بخدا من این بدون ارایش بودنو بیشتر دوس دارم والانم همینطورم

    حتی برای ویژگی های شخص مورد نظرم نوشتم که ارایش نکنه

    تخسین تون میکنم برای این رابطه زیبا و بدون هیچ وابستگی واقعا زیباست واقعا این پایه بودن رفیق بودن این همسفر بودن خیلی زیباست

    خدایا شکرت برای این سریال زیبا برای این احساس خوب که توی این سایت هست وبه اشتراک گذاشته میشه

    یه روز از معبود یگانه ام پرسیدم من درک نمیکنم این که سالانه کلی مردم میرند کعبه وبر میگردند که چی بشه چون دیده بودم کسایی که رفته بودن واومدهدبودن بهتر وبا ایمانتر نشده بودند که هیچ بدتر هم شده بودند

    وخیلی سریع همون روز خدا جوابمو داد رفتم یه پارکی رفتم تو الاچیقش نشسته بود سرمو که بلند کردم رو سقف الاچیق که چوبیم بود نوشته بود

    که کعبه سنگ نشان است تا راه گم نشود

    یعنی من همون موقع گفتم خدایا من تسلیمم من نمیدونم تو میدونی

    واقعا این روزا کعبه من شده این سایت تامسیرم گم نشود

    چون اگاهانه میدونمدکه ذهنم چقدر خودشو به درو دیوار میکوبه که از مسیر خارج بشه

    دوستتون دارم همه ی بچه های این کعبه زیبارو

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام ربّ العالمینِ نازنینم

    سلام به همه ی عزیزان.

    نمیدونستم این حرفهامو کجا بنویسم تا رسیدم به این صفحه…

    یه کشفی کردم، یه سوالی پیش اومد برام این مدت:

    اینکه سمانه چرا لذت نمیبری اونطور که باید از زندگیت؟ از همه چیز؟

    امروز یهو پرده کنار رفت و خدا مستقیم جواب رو داد بهم، دقیقا لحظه ای که داشتم به درختها نگاه میکردم.

    جواب این بود:

    تو یادت رفته هدف اصلی زندگی و رشد در مسیر بهبود و پیشرفت اینه که لذت ببری و همه ی حواست رفته روی آگاهی ها و عمل بهشون که کم کم باعث شده شتاب کنی، سخت بگیری و قفلی بزنی روی نتیجه…

    و اینطوری شد که فهمیدم باید هر طوری بلدم از هر لحظه ای لذت ببرم.

    همون وسط مسطای گفتگو با خدا چشمم رفت روی یکی از قاب های روی دیوار:

    من به صدای بدن و قلبم گوش می دم و توجه می کنم.

    توجهم رفت به به شنیدن صدای قلبم…

    چقدر گوش میدی قلبت چی میگه؟

    ازت چی میخواد؟

    داری چیکار میکنی؟

    چه فکری پشت هر کاری که میکنی هست؟

    احترام و توجه به خود و قلبت یا عادت کردی به انجامشون؟

    دقیقا متوجه شدم این برکتِ دوره لیاقت برای منه+ یه عالمه توجه دیگه ای که دارم به خودم و زندگیم نشون میدم.

    – واسه خودم آهنگ های مورد علاقه ی خودمو از هارد ریختم تو موبایل و دارم گوش میدم.

    چی تجربه کردم؟

    انگار پرت شدم تو حس خوب، شادی، لذت، کیف کردن…

    -این روزها حدود یه ماهه دوباره برگشتم به تمرین نوشتن با دست چپ، مجدد با سه خط در روز شروع کردم، با لدت مینویسم و کیف میکنم دست چپم خیلی ماهر شده که نه تنها مینویسه، بلکه انقدر زیبا و به حالت تحریری هم مینویسه.

    آفرین سمانه ی نازنینِ من.

    یاد روزهای اول میوفتم که نمیتونستم آلودم رو تو دست چپم درست بگیرم…

    – فیلم می بینم.

    – یادم نمیاد الان، یه سری تجربه ها رو دارم با سمانه جونم فقط برای دلِ سمانه جونم انجام میدم که باعث خوشحالیم.

    خدا رو شکر.

    خوبه همین تلاش ها برای من.

    جالبه صبح یه لحظه خدا ساعت 20 دقیقه به 5 بیدارم کرد تا از پنجره ی روبه روم حرکت باد رو روی درختها ببینم، صدای آواز پرندگان رو بشنوم، بوی خوشِ صبح رو حس کنم و همون لحظه سپاس گزاری کردم و بلافاصله خوابم برد…

    لذت بردن ساده است ولی در عمل، درک میخواد تا بهش برسم.

    الان باد داره شاخه و برگ ها و تنه ی درختها رو جلوی چشمهای من تکون میده، این صحنه زیباست.

    همین و تمام.

    یه لذت به همین سادگی خلق شد واسم.

    استاد برای چی میگن توجه کنین به زیبایی ها و تحسینشون کنین؟

    برای اینکه من تو لایه های زیر پوستیِ ذهن و زندگیم، لذت بردن از لحظات رو یاد بگیرم.

    سمانه جانم، قربونِ اون موهای کوتاهت بشم که هر چی جلوتر میره بیشتر جا میوفته و بانمک تر میشی، هر چی ساده تر و کوچولوتر و با دلایل ساده تر خوشحال شی و کیف کنی، مفهوم لذت در لحظه رو بهتر درک میکنی.

    واسه خوشحال بودن و خوشحال کردن خودت و بهتر کردن حال و احوالت معطل نکن، اقدام کن همون لحظه، حالا فرقی نمیکنه از چی واسه خودت شادی و نشاط خلق میکنی، لطفا اقدام کن.

    امروز تو خلالِ گفتگوهام با مادر جانم، مریم جانم، متوجه شدم هر چی یاد میگیری سمانه، هر چی آگاهی و درس بهت اضافه میشه، باز جا داری واسه بیشتر یاد گرفتن.

    من این درس رو تازه امروز درک کردم.

    از بس گاهی غرق میشم تو جدیت و آگاهی ها و سختگیری به خودم، یادم میره اومدم اینجا تا زندگی کنم با لذت…

    یه مطلبی رو در خلال گفتگو به مادر گفتم در تحسینِ یکی از اقوام برای حضورش در مسیر رشد، گفتم آماده شده و دریافت کرده…

    یهو چند ساعت بعد خودم متوجه شدم این آماده شدن برای دریافت برای شخصِ خودم اومده…

    یعنی زور نزن، عجله نکن، باید آماده شی تا دریافت کنی، ریلکس باش و آروم و جلو بیا، سر وقت درست خودش هماهنگ میشه، چیدمان میشه.

    فلش بک میزنم به جملات استاد تو جلسه 9 کشف قوانین که باید با طلا نوشت:

    چرا میخوام به خواسته ام برسم؟

    چون می خوام لذت بیشتری ببرم از زندگیم.

    پس اگه همین الان، قبل از رسیدن به خواسته ام، سعی کنم لذت ببرم از زندگیم، عملاً به خواسته ام که لذت بردن از زندگی هست رسیدم. اتفاقاً اینطوری خیلی سریعتر به خواسته ام میرسم.

    این جملات هم قاب هنری روی دیوار بود که صبح خودنمایی کرد جلوی چشم هام.

    مامانم به لطف خدا تو مسیر رشد و آگاهی هست و فایلهای استاد رو پیگیری میکنه، مخصوصا با زیبایی های سفر به دور امریکا خیلی لذت میبره و سپاس گزاری می کنه، امروز گفت برای تک تک چیزهایی که یاد گرفته، تغییراتش، بهبودهاش از خدا سپاس گزاره، که اگه نباشه ناسپاسیه.

    اونجا بود که فهمیدم شتاب گاهی در من باعث شده نبینم نعمتهامو اگه کوچولو هستن.

    خدارو شکر حواسم به نشونه ها بیشتر جلب شده واسه مسیرم و درستیِ مسیر.

    استاد خیر در دنیا و آخرت نصیب شما و مریم جون بشه، همینطور همه ی دست های دیگه ی خدا در زمین که باعثِ رشدِ آگاهی بین آدم‌ها برای بهبود زندگیشون میشن و صادقانه فعالیت میکنن.

    @@@@@@@@@@@@@@@

    صبح سورپرایز شدم با دیدن فایل سفر به دور آمریکای 218

    و تصویر مریم جون کنار اون سنگ بزرگ اینو به ذهنم آورد چقدر قشنگه کودکِ درون مریم جون که انقدر رها و در آرامشه و با کل وجودش در صلحه.

    مثل همیشه کیف کردم با آبِ چشمه و سنگهای توی آب.

    الهی شکر، واسه هر چی دادی، واسه همه چیز، واسه همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2040 روز

      سلام سلاااام همگی سلااام

      ای زندگی سلااام ای زندگی سلااام

      سلام سمانه جونم عسل بانوی مو کوتاه عین خودم. دقیقا موهای منم تازه داره یکم جاافتاده میشه و حسابی دلبر شده.

      عشق قشنگم لذت بردم از لذت بردنت. دیدی داریم عین نی نی ها تاتی تاتی راه میفتیم؟ دیدی داریم یاد می گیریم خودمون از خودمون مراقبت کنیم؟

      انقده خوشحالم که نگو. وقتی دوستامو می بینم که دارن از تجربه بزرگتر شدنشون می نویسن هم واسه خودشون خوشحال میشم، هم واسه خودم که چیزی ازشون یاد گرفتم.

      سمانه جونم هروقت تو ریاضی درس دادن یکم گیر می کنم با این ارتباط قلبی با خداجونم حالم خوب میشه. میگم سعیده جان تو اومدی که از این کار لذت ببری.

      بخدا دیشب داشتم PDF کناب آمار و احتمال یازدهم ریاضی رو می خوندم که جلسه پیش سر کلاس یه سوال رو اولش اشتباه توضیح دادم بعد از روی کتاب نگاه کردم و درستش کردم، بعد با ذهن نجواگر اومد حالمو بد کنه گفت الان دیگه جلوی بچه های ریاضی ضایع شدی، دیگه به هیچی حسابت نمی کنن و فلان. گفتم بی زحمت سکوت کن. من سعیده باارزش و دانایی هستم که ارزشم در ذات خودمه. همه ممکنه اشتباه کنن و بچه ها اتفاقا علاقه قلبی خاصی به من دارن و نحوه تدریسمو خیلی قبول دارن. حرفای منو متوجه میشن و روم بعنوان یه دبیر خیلی خوب حساب می کشن.

      حالم خوب شد و دیشب با اشتیاق رفتم که حمله کنم به هرچی نمونه سوال آمار و احتماله. داشتم فقط نگاه می کردم به سوالات و لبخند میزدم و می کفتم من از وجود شما سوالات و توضیحات لذت می برم. شما دونه دونه سربازهای منید برای غلبه بر ترسهام در جهاد اکبرم. از همه تون سپاسگزارم که اومدید منو قویتر کنید.

      بعد چقدر جالب سمانه جونم، فایل نشانه ام منو برد به یکی از فایلهای معرفی و توضیح دوره شیوه حل مسائل که استاد میگه هرچی بیشتر مسئله حل کنی اعتمادبنفست بالاتر میره و پاداشهای بیشتر و بزرگتری دریافت می کنی.

      اینا که باهم ترکیب شد جادویی شد. ولی دیگه ابراهیم همون موقع اومد خونه و رفتیم تو فاز شام و دورهمی. ولی امروز می دونم با سربازام چیکار کنم. بعدا برات می نویسم کلاس آمار 11 ریاضی چه معجزاتی توش رخ داد.

      عاشقتم که نشستی با عشق و حوصله به حرفام گوش دادی. بوس بوس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1939 روز

        عجب سورپرایزی…

        سلام به خانم معلمِ عزیزم، سعیده جانِ کنترل کننده ی ذهن :)

        اومدم سایت و دایره آبی رو دیدم حسابی ذوق کردم.

        مرسی برای این هدیه ی شادی بخش و لذت بخش.

        هر وقت دوست های معلم عزیزم از خاطرات تدریس میگن یادِ خاطراتِ خوشم تو مدرسه میوفتم که کلاسِ هنرِ جذابی داشتم با پسرهام.

        از نخودچی های کلاس اولی ام تا پسرهای کلاس ششمی ام.

        چقدر جالب بود، وقتی خودم با خودم در صلح بودم کلاس، کلاس نبود، تکه ای از بهشت بود برای خودم و همه، از احساسشون و فعالیتشون و تمرکز جذابشون روی پروژه هاشون متوجه میشدم چقدر بهشون خوش میگذره.

        یادمه یه سالی کلاس ششمی های نازنین و خوش اخلاق و بامعرفتم، یه جوری متمرکز شده بودن رو برگه های رنگ آمیزیِ پر از جزئیات و ظریفی که بهشون داده بودم و کل کلاس در سکوتی شیرین ناشی از تمرکزشون روی کارشون فرو رفته بود که خودم که بینشون میچرخیدم و میدیدمشون دلم ضعف می‌کرد براشون…

        عین یه عکس تو ذهن و حافظه ام محفوظه برام.

        تو کلاس با توجه به روحیه و فرکانسِ معلم، میشه یه کلاسِ پرنشاط داشت یا بی نشاط…

        بچه ها خیلی باهوشند و به شدت معلم رو آنالیز میکنن از همون جلسه اول، من زمانیکه معلم شدم با استاد آشنا نبودم، با نجوا و کنترل ذهن و اهمیت صلح درون آشنا نبودم.

        ولی کاملا متوجه شدم هر چی صلح درونم بیشتر می‌شد بیشتر عاشق بچه ها میشدم اونا هم همینطور.

        صبح به صبح مراسم ویژه ی سلام داشتیم و من خیلی لذت میبردم از اینکه میدیدم انقدر که من عاشق اونام اونا هم به طرقِ متفاوت عشق و معرفتشون رو نشونم میدن.

        فلش بکِ جذابی بود برام، با عشق به یاد میارم تجربه ام از سال‌های تدریس هنر تو مدرسه ابتداییِ پسرانه رو.

        فکر میکنم جزوِ تجربیاتِ سازنده ی من بود تو وجودم، خیلی چیزها یاد گرفتم تو تدریس، کار با بچه ها، همکارها، خلاقیت، گفتگو با اولیا و …

        خدا رو شکر.

        سعیده جان لحظاتِ سرشار از نشاط و لذت رو با بچه هات برات آرزو میکنم، به طوریکه هر وقت میان تو ذهنت یه لبخند بشینه روی لب ها و قلبت.

        میدونی چیه سعیده جان من رابطه ام با بچه ها خوبه و دلیلشو امروز کشف کردم، یعنی واضح تر شد برام تو گفتگو با مادرم…

        مامانم میگفت برادر زاده ام (ریحانه جانِ 8 ساله) وقتی من میرم خیلی خوشحال میشه چون باهاش وقت میگدرونم، بازی میکنم، گفتگو میکنیم و …

        یعنی از بچگیش اینطوری بود که میگفت عمه بیا گفتگو کنیم :)

        کشفی که کردم و به مامانم گفتم این بود:

        بچه ها از آدم بزرگ ها فقط توجه می خوان…

        حالا این وسط چه اتفاقی میوفته؟

        منِ سمانه وقتی بچه میبینم، اکثرا میرم تو جلدِ کودکِ خودم و حسابی با خودم لذت میبرم.

        چطوری؟

        میام سراغِ نقاشی…

        با کودک صحبت میکنم.

        موهاشو شونه میکنم.

        باهاش بازی میکنم.

        گفتگوها اصلا حولِ محور خاصی نمیچرخه، حرف خودش میاد…

        من میرم تو لایه کودکیِ خودم، کودک میبینه یکی مثل خودش پیدا شده، جذب میشه، میاد سمتت و مشغولِ شادی میشیم…

        این یه فرمولِ ثابته.

        من یه وقتایی فرکانسم میزونه و وارد این سیکلِ شادی بخش میشم.

        گاهی هم نه.

        نکته مهمش اینه، این انتخابِ خودمه که واسم شادی میاره…

        یادمه چند سال پیش با همین برادر زاده ام دو تایی رفتیم زیر میز غذاخوری مامانم، تا با ریحانه گفتگو کنیم :)))))

        منو میگی با اون سن و سالم کلی هم حال کردم و لذت بردم…

        کودک درونِ آدم که فعال میشه، برقِ توی چشمهای آدم فعال میشه، نور میتابه به قلبِ آدم…

        اتصال با خالق دقیقا تو اون لحظات تو اوجِ خودشه به نظرِ من…

        بچه ها با چه معلم هایی ارتباط عاطفیِ بهتری برقرار میکنن؟

        اون معلمهایی که با کودک درون خودشون دوست تر هستن، بالغانه اش میشه اونایی که صلح درونی شون بالاتره.

        بچه ها به شدن فرکانس آدم ها رو سریع دریافت میکنن و متوجه میشن.

        هیچ رمز و رازِ پیچیده ای نداره، همینه.

        سعیده جان دقت کردی، یه معلم همه جا معلمه، اینکه توی خونِش هست، میجوشه، فرق نمیکنه تو مدرسه باشه یا خونه یا هر چی…

        من قلباً همیشه و در هر حالتی خودمو معلم میدونم و خوشحالم بابتش و افتخار میکنم به خودم.

        به تو و فرزانه جانم معلم های این سایت، مخصوصا استاد خودمون استاد عباس منش و مریم جان هم به شدت افتخار میکنم و تحسینتون میکنم.

        ماچ بهت خانمِ ریاضیِ جذاب و موحد، با یه عالمه چشمهای قلبی قلبی، قلب های رنگی رنگی و جذابیت های شیرینِ ریاضی جانم.

        خدایا شکرت، برای حسِ خوب و نشاط و کودک درونم که تمام تلاشمو میکنم بهش توجه کنم و با خودم مهربون تر باشم بر حسبِ دوره جذابِ احساس لیاقت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    عارفه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    بــــــــــــنام خــــــــــــدایی که بشــــــــــــدت کافیست

    ‏خدایا شــــکرت بابت اینهمه زیبایی ها

    وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ.

    و خدای شما، خدای یکتاست، نیست خدایی مگر او که بخشاینده و مهربان است.

    سلام درود فراوان به استاد عزیزم و همسفر زندگیش خانم شایسته مهربانم سلامممم

    و سلام به همه دوستانم در سفر به دور آمریکا.

    بریم برای دیدن زیبایی های بیشتر از لنز دوربین استاد جان عزیزم.

    ـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ

    وای چه کوهای قشنگی چقدررررر زیباست چه فضای بکری چقدر این کوهستانش زیباست چه سکوتی ملکوتی چه آسمانی،چه تخت سنگ های بزرگی اینقدر این فضا انرژیش مثبت که ما از لنز دوربین می تونم انرژی مثبتیش رو دریافت کنیم.

    استاد چقدر رابطه شما با خانم شایسته زیباست چقدر این شوخی هاتون خنده هاتون رو دوست دارم

    خانم شایسته چقدررر شما با خودتون راحت هستید و چقدر با خودتون در صلح هستید.راحتی و اسایش خودتون ترجیح می دهید به همه چیز حتی آرایشگاه رفتن که ما دختراااا اینقدررر روش مانور می دیم.فلان ارایش رفتیم و….

    الان که روی دوره احساس لیاقت کار می کنم استاد که همان ابتدا فرمود دوست داشتن نام فایل رو بزارن خود ارزشمندی.الخق و النصاف که شاگرد ممتاز بچه های سایت شما بانوی زیبارو زیبامنش هستید.

    به طور عینی گفته های استاد رو در دوره احساس لیاقت رو می تونم به طورعینیش رو درشما ببینم.واقعیتش منم از آریشگاه رفتن زیاد خوشم نمی اد تا جایی که تونستم خودم یادگرفتم و تاحدودی بیشتر خودم کارهای خودم انجام می دم.اما خب در سال نمیشه گفت گذرم به اریشگاه نمی خوره اما واقعا اذیت میشم.بحث اذیتم اینه که دوست ندارم کسی بهم دست بزنه که همین موضوع هم باعث شد برم یادبگیرم خودم کارهای خودمو انجام بدم اما گاهی اوقات خلاف میل باطنی ام عمل می کنم می رم آریشگاه وقتی شما رو می بینم اینقدر با خودتون درصلح هستید با خودتون راحت هستید.بیشتر برام جذابتر میشه تیپ شخصیتی تون،

    ـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ8ـﮩـ٨ـﮩـ

    واقعاااااا اینجا بهشت بود با این نهرهای خروشان چقدررر من این مدل رودخانه ها که سنگ توش داره رو دوست دارم صدای آب و اینجوری سنگ ها در مسیر آب قرار گرفته خیس شده و راحت میشه پاتو بزاری وسط رودخانه خیلییی دلنشینه توصیف بهشت برام دیدن این صحنه های زیباااا روحانی عرفانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1127 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد همیشه سبزم و مهربانوی همیشه شایسته

    سلام به روی ماه همه دوستان نازنینم

    استاد چقدر دلتنگ سفرنامه بودم، گرچه قسمتهای زیادی روی سایت هست اما زیبایی های کلرادو برای من خیلی خوشاینده و دلم می خواد حالا حالاها این سفر ادامه داشته باشه.

    استاد شما با پیوند همیشگی تون با طبیعت به اصل وجودی تون رسیدید. این آرامش شما و بانو شایسته نشان از همین موضوع داره و منو یاد این آیه میندازه:

    حجر:29

    وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی

    و از روح خود [=اختیار و استعداد کمال معنوی] در او دمیدم

    از اونجاییکه خود خدا زیبا و زیبا طلبه، ما هم بسمت زیبایی ها کشیده میشیم چون چنین روحی در کالبد ما هست. و همین ها باعث شد، من به یک آگاهی تازه برسم، وقتی ما یک زیبایی می بینیم و تحسین می کنیم و لذت می بریم بخاطر آشنایی دیرینه ای هستش که با زیبایی داریم. چون روح خدا در وجود ماست. انگار از روز ازل ما این زیبایی ها رو دیدیم. می خوام بگم هر چیزی که زیباست نشانه ای از خداست با خدا ارتباط داره و همینه که مارو هم مجذوب خودش می کنه. اِنَ الله جمیل

    چقدر وسعت زیبایی ها این منطقه گسترده ست و خدارو شکر بخاطر حضور دِرون که می تونیم از منظر خداوند هم شاهد اینهمه فراوانی آب و سرسبزی درختان باشیم. چقدر هم متنوعه رنگ بندی گیاهان این منطقه بعضی هاشون سبز سبز بعضی ها فسفری و بعضی هاشون هم سبز کاهوی هستند. واقعا در قدرت و حکمت خداوند هیچ شکی نیست. ببین چجوری از یک قطعه زمین با خاک یکپارچه انواع و اقسام گیاهان رو رشد و پرورش میده. چقدر لذت بخشه کنار این آب آرامش بخش مراقبه کردن.

    تحسین می کنم بانو شایسته رو که اینقدر با خودشون در صلح هستند. بانو شایسته شما هم صورت بسیار زیبایی دارید و هم سیرت زیبا و دم شما گرم استاد که زیبایی های بانو رو تحسین می کنید. خدا هر دوی شما رو حفظ کنه.

    دقیقه به دقیقه این فایل آیاتی که بهشت رو توصیف کردند، برام تداعی می کنه. همه جا چشمه سار با آب فراوان و درختانی که زیر آن نهرها جاریست. چقدر صدای آب گوشنوازه خدایا شکرت…

    استاد،چقدر زندگی شما و بانو شایسته در عین سادگی زیباست، الان که دقت می کنم متوجه شدم که سراسر زندگی تون با زیبایی ها احاطه شده، از صبح که بیدار می شید تو دل طبیعت هستید و هر آنچه که از خوبترین ها و بهترین هاست رو تجربه می کنید، بهترین غذا رو میل می کنید در عین سادگی، بهترین خونه رو یدک می کشید با کاربردی ترین وسایل مثل ابزار آشپزی و کالای خواب در عین سادگی، مرغوبترین کفشها و لباسها رو می پوشید در عین سادگی… و درست می گن که زیبایی در ساده بودنه…

    و چقدر ساده به اوج قله های خوشبختی ثروت سلامتی و کامیابی رسیدید.

    دعای سلیمان نبی بدرقه راه همه عزیزانم در این خانواده الهی.

    ص:35

    قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ

    گفت: پروردگارا، مرا بیامرز و چنان فرمانروایی بر من عطا کن که سزاوار کسی پس از من نباشد، مسلماً تو بسیار بخشنده‌ای.

    مانا باشید و شاد زی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان توحیدیِ نازنینم در این جمعِ بهشتی…

    یک قسمت دیگر از استاد عزیز و بانو شایسته…

    پیاده روی های دو نفره برای “سِیرُوا۟ فِی ٱلۡأَرۡضِ” کردن….

    قدم زدن هایی از جنس…

    وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَـٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا…

    بندگانِ خدایِ رحمان کسانی هستند که فروتنانه بر روی زمین قدم برمیدارند و فخر فروشی نمیکنند….

    [سوره الفرقان 63]

    عباد جمع کلمه عبد است و “عبد” را “بنده” ترجمه میکنند و عبدالله را بنده خدا….

    واقعا همین یک کلمه “بنده” حقِ مطلب را برای عبد أدا میکند؟؟؟!!!

    این همه کلمه “عبدالله” را شنیدیم ولی آیا یک بار در معنایش تامل کردیم یا با گفتن “بنده خدا” خیلی ساده از کنارش رد شدیم؟؟؟!!!

    آیا صرفا با گفتن “أشهد أن لا إله إلا الله” من عبدِ خدا می باشم؟؟؟!!!

    ملاصدرا فرموده است که

    “خدا همه چیز میشود همه کس را…”

    پس باید معلم من باشد تا معنای عَبد را به من بگوید…

    کنجکاو بودم معنی عَبد را درک کنم….

    هدایت شدم به یک متنی از اندیشمند عزیز “دکتر علی شریعتی” که گفته بود…

    در زبان عربی به عملیات صاف کردن و آسفالت کردن جاده “تعبید الطریق”گویند و به جاده های آسفالت شده “طریق معبّد” میگویند و به ماشین های جاده سازی در عربستان ،  “عابد”میگویند که جاده را صاف میکنند و آماده آسفالت میکنند…

    “تعبید” و “معبّد” و “عابد” هر سه از ریشه “عبد” هستند…

    پس در معنی “عَبد” یک آسفالت کردن و صاف کردن نهفته است و به کسی که در مسیر عبودیت خدا باشد “عابد” یا همان “عبدالله”میگویند و کار این شخص این است که جاده دل را آسفالت میکند برای ورود خدا….

    در حال رانندگی بودم و خدا رو شکر میکردم که به معنای عبد هدایت شدم و آن را کمی بهتر درک کردم که با یک نشانه ای روبرو شدم که زیباتر مفهوم عبد را درک کردم و آن نشانه این بود که هواپیمایی را دیدم که در حال فرود بروی باند فرودگاه بود…

    آره خودِ خودِ خودشه…. ، “عبدالله” کسی است که جاده دل را آسفالت نگه میدارد تا هواپیمای حامل الله بتواند بروی آن فرود بیاید ، به قول حافظ شیرازی

    “کَرَم نما و فرود آ که خانه ، خانه توست”

    قلب ، خانه اوست و صدای آن که با گوش عادی شنیده نمیشود بلکه با دستگاه باید شنید ، شبیه صدای زنگ گوشی یا شاید بگوییم صدای کوبیدن درب خانه است ، صدایی که حکایت از مجنونی بنام خدا را دارد که به خواستگاری لیلا آمده ، به قول شاعر

    “لیلا در واکن مُویوم”

    ولی ما توجهی نمیکنیم و باز نمیکنیم و بعد از چک و لگد خوردن های حسابی از جهان ، با حالتی عاجزانه در را باز میکنیم و راه را برای خدا باز میکنیم و از سر راهش کنار میرویم و هم صحبت او میشویم و او اینگونه ما را خطاب قرار میدهد…

    گفتم عاقل می شوی  اما  نشد

    سوختم  در حسرتِ یک یا ربّت

    او از ما شکایت میکند که چرا یکبار عاشقانه مرا صدا نزدی تا به یاری ات بیام و در اینجا هیچ چیزی برای پذیرایی از او نداریم جز آه و سوز و اشک و… ، آهی که حکایت از خدایا غلط کردم داره…. و خدا وقتی صدق گفتار ما را میبیند ، توبه ما را با آغوشی باز میپذیرد و به قول شاعر ، به ما میگوید که

    “مرد راهم باش تا شاهت کُنم”

    آری ، خانه ، خانه اوست ؛ به قول حضرت صادق علیه السلام…

    الْقَلْبُ حَرَمُ الله فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ الله غَیْرَ الله

    قلب خانه خداست ، پس در این خانه غیر خدا را راه مَده

    هر خانه باید یک فرمانده داشته باشد و اگر دو فرمانده یا بیشتر داشته باشد ، آنجا تبدیل به ویرانه میشود ؛ به قول مولانا

    “دو خواجه به یِک خانه ، شُد خانه چُو ویرانه”

    فرمانده باید کسی باشد که توانایی هایش را به عرصه بروز رسانده و ما توانایی این فرمانده را در مدیریت کهکشانها و ستارگان و همچنین مدیریت سیستم گردش خون در رگ هایمان و… دیده ایم ، پس در برابر چنین فرماندهی باید سر تعظیم فرود آورد…

    إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَـٰتُ ٱلرَّحۡمَـٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدࣰا وَبُکِیࣰّا

    هر گاه آیات و نشانه های خدای رحمان بر آنها خوانده میشد ، گریان به حالت سجده میُفتند….

    [سوره مریم 58]

    در دوران سربازی ، خیلی های دنبال پارتی هستند و خودشان را به در و دیوار میزنند تا سربازِ فلان فرمانده شوند ، زیرا که شنیده اند فلانی آسان گیر است و با سربازان مهربانانه رفتار میکند ولی غافل از این فرمانده جهانیان که خودِ خودِ خودش بدنبال ماست ولی ما….

    سربازِ چنین فرماندهی باید شد ، سربازی در محضر او لذت بخش است…..

    (وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَـٰلِبُونَ)

    و همانا پیروزی و سربلندی برای سربازان ماست…

    [سوره  الصافات 173]

    پس قفل قلب ها را باید باز کرد و پناه برد به خودِ خودِ خودش از اینکه قفلی بر قلب هایمان باشد و پرده ای در برابر بر گوش ها و چشمانمان

    (وَقَالُوا۟ قُلُوبُنَا فِیۤ أَکِنَّهࣲ مِّمَّا تَدۡعُونَاۤ إِلَیۡهِ وَفِیۤ ءَاذَانِنَا وَقۡرࣱ وَمِنۢ بَیۡنِنَا وَبَیۡنِکَ حِجَابࣱ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَـٰمِلُونَ)

    و به پیامبر گفتند که دلهای ما نسبت به آنچه که ما را بدان دعوت میکنی در پوشش هایی است و رغبتی به آن نداریم و در گوش های ما سنگینی است و بین ما و تو پرده ای است که مانع است بین ما و نصیحت های تو ، پس تو کار خود را بکن و کاری هم به کار ما نداشته باش….

    [سوره فصلت 5]

    خوشا آنانکه قفلِ قلب را شکسته اند و جاده قلب را آسفالت کرده اند و آن را از هر زنگاری شستشو داده اند برای ورود الله و میهمانی از او و حضور در حریمِ یار و وارد شدن در مدار

    (فَٱدۡخُلِی فِی عِبَـٰدِی)

    و در‌گروه بندگانم داخل شو…

    [سوره الفجر 29 ]

    به قول حافظ شیرازی

    “هر که شد مَحرمِ دل در حَرمِ یار بِمانْد”

    حال هر چه توحیدی تر شویم و بیشتر شرک را از وجودمان پاکسازی کنیم ، در حریم الهی مَحرَم تر میشویم و به او نزدیک میشویم….

    به قول مولانا…

    هر که صیقل بیش کرد او بیش دید

    بیشتر   آمد     برو    صورت    پدید

    و حسن ختام این کامنت ، چند جمله ای زیبا از حضرت سجاد علیه السلام در دعای توحیدی ابوحمزه ثمالی…

    …فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلَی ذَنْبِی غَیْرُکَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَهِ لاجْتَنَبْتُهُ ، لا لِأَنَّکَ أَهْوَنُ النَّاظِرِینَ إِلَیَّ وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِینَ عَلَیَ‏ّ بَلْ لِأَنَّکَ یَا رَبِّ خَیْرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ وَ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ…

    …خدایا ، اگر امروز کسی جز تو بر گناهم آگاه می‏شد ، آن را بخاطر شرم و حیا از او انجام نمی‏دادم و اگر از زود رسیدن عقوبت تو می‏ترسیدم ، از آن دوری می‏کردم ؛ خدایا ، گناهم به این خاطر نبود که تو سبک‏ ترین بینندگانی و بی‏ مقدارترین آگاهانی بلکه از این جهت‏ بود که تو بهترین پرده‏ پوش و حاکم‏ترین حاکمان و کریم‏ترین کریمان می باشی….

    خدایا تو اینقدر کریم و بخشنده هستی که شیطان از همین بُعد تو استفاده میکند و ما را گول میزند که حالا این دفعه را انجام بده ، بعدش توبه کن ، خدا کریمه…. ، به قول شاعر

    تنها  گناهِ ما طَمعِ بَخششِ  تو  بود

    ما را کَرامتِ تو گنه کار کرده است

    (رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَهًۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ)

    خدایا مراقبمان باش تا لغزش نداشته باشیم….

    [سوره آل عمران 8]

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      به نام خدای زیبایی ها

      هزاران درود به شما برادر بزرگوارم

      بعد از 9 روز از انتشار این کامنتِ الهی ، دوباره امروز ، در این لحظه مقدس ، لحظه طلوع نور بر زمین خدا در این نقطه از زمینش هدایت شدم تا برای ذکر بعد از نماز صبح ، جملات شما را در این کامنت پر محتوا بخوانم..

      خدایا شکرت که روزی امروز مرا کلماتی نورانی قرار دادی تا همراه با نور خورشیدت بر روح و جانم بتابد و حظی وافرم دهد..

      اقای احمدی عزیز بسیاااااااااااااااااااار تحسین برانگیز هستید …

      ترکیبِ نگارش روان و دلنشین تان همراه با گنجینه لغات فراوان تان و تسلط تان بر آیات مبارک قرآن و ادعیه ، همراه این احساس لطیف و شاعرانه ی آمیخته به طنازی تان معجونی ساخته که هرررر روح و جانی را به اوج میبرد …

      و کام هر خواننده ایی را شیرین میکند..

      بماند درسها و پندها و نکته هایی که در بردارد…

      خدا را شاکرم و سپاسگزار حضور ارزشمندتان هستم که یقین دارم همه این چیدمان کارِ خود خود خداوند عزیز است و بس..

      چرا که همه ی ، .. ما گدایان خیل سلطانیم

      شهربند هوای جانانیم

      بنده را نام خویشتن نبود

      هر چه ما را لقب دهند آنیم

      گر برانند و گر ببخشایند

      ره به جای دگر نمیدانیم

      …..

      در پناه نور و عشق الهی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: