https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-02 01:13:382023-11-09 06:20:05سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 225
365نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه اى قرار داده است.
کمتر پیش می آد که استاد و خانم شایسته یک مسیر ویا تریل را دوبار وتکرار ی برن و فیلم بگیرن ولی در این باغ خدایان دیدیم که دوباره آمدن ، علتش هم اینکه بقول خانم شایسته این مکان رویایی ترین جایی بود که تاحالا دیدن و واقعا هم همین طور است شهر بسیار کوچک ولی پرجاذبه و بسیار قشنگ .
تجربه قشنگ استاد سوار شدنش به قطار قرمز رنگ گردشگری است که رفت و برگشت 4 ساعت طول کشید استاد به ارتفاع 4000 رسیدن و چقدر هوا خنک وسرده و از اون بالا که هیچی معلوم نیست ، من یاد شهر رامسر افتادم که چند سال پیش اونجا زندگی می کردم تله کابین رامسر سوار شدیم و از اون بالا که پایین را نگاه می کنی هیچی معلوم نبود.
استاد خداراشکر که در زمان و مکان مناسب هستید.
اون شاخ قوچ وحشی که توی ویترین بود توی روستای ما هم هست و معمولأ اگه کسی شکار کنه کله قوچ را بالای خونه اش میزاره.
استاد برای جشن تولد پسر دوستان هدیه خوبی گرفتین سلیقه شما در خرید قابل تحسین است و و اون پسر هم چقدر احساس ارزشمندی ولیاقت داشته که همچین هدیه عالی داره دریافت می کنه .
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان همسفرم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز که میخواستم این کامنت رو بنویسم ی نگاهی به سیستمم انداختم ی پوشه ای دارم به اسم کامنت ها که هر کامنتی رو که مینویسم رو اونجا ذخیره میکنم و وقتی پر میشه انتقالشون میدونم روی هارد اکسترنالم
داشتم فکر میکردم که اگر ی زمانی همه ی این کامنت ها رو کنار هم قرار بدم خودش میشه ی کتابی که نشون دهنده ی سیر تکاملی منه از زمانی که اومدم توی این مسیر و حالات روحی و احساسی مختلفی که تجربه کردم حین دیدن اون فایل ها و نکته ی خوبش هم اینه که عنوان دارن یعنی میدونم این کامنته مال کدوم فایله و همین باز هم میتونه بهم کمک کنه شناخت بیشتری پیدا کنم روی خودم پس هر کامنتی که مینویسم ی برگی داره به برگه های خودشناسی وجودم اضافه میکنه و هر کوتاهی و تعللی در نوشتن داره ی برگی از وجودم رو کم میکنه
و خوبی این برگه های کامنت اینه که هر وقت بخوام بخونمشون برام جالبه و از خودندنشون لذت میبرم چون سرشار از توجه به زیباییهاست اونقدر که حاضر نمیشم ی برگه رو بکنم و بندازم دور
حالا ممکنه ی وقتهایی هم ی اشاراتی به چیزهای نازیبا کرده باشم اونوسط که اون رو هم بخاطر ناخودآگاه بودنش خودم رو سرزنش نمیکنم چون در حال بهبودم و نباید به خودم سخت بگیرم شاید هم فکر میکردم که دارم کار درست رو انجام میدم به ظاهر اما نفسش چیز دیگه ای بوده
بهر حال بریم سراغ کامنت این قسمت :
اولا که خدا رو شکر که توی ی قسمتی از این فایل که مربوط میشد به بالا رفتن با قطار به اون ارتفاعات، تجربه ی زیبای سفرم برام مرور شد که دقیقا ی قسمتی از این صحنه که مربوط میشد به بودن در داخل ابرها رو در ارتفاعات ییلاق اولسبلنگاه در شمال تجربه کردم که اون هم خودش نتیجه ی توجه کردن به زیباییهای همین سریال بود و تمرکز روی اون بوده چون خدا رو شکر تمام قسمت هاش رو من دیدم و بقول معروف میس نشد هیچ قسمتی و برای بیشتر قسمت ها هم کامنت گذاشتم در حد مدارم
اما بجز این یادآوری که مفهوم فرکانس و توجه به خواسته ها و رسدین به اونها رو برام مرور کرد
یک درکی از مفهوم آیه های «
و نیسرک للیسری رو هم بهم داد
که استاد بارها بهش اشاره کرده بودن ولی انگار امروز و با این فایل برام واضح تر شد که :
همین آسان شدن برای آسانی ها هم خودش درجاتی داره که نمودش رو من امروز توی این قسمت بیشتر فهمیدم یعنی چی
بزارین واضح تر بگم :
من با توجه به این زیباییها بودن در ارتفاعات زیبا و سرسبز اون منطقه ی ییلاقی رو تجربه کردم درست مثل استاد و مریم جان و همه ی اون افرادی که توی قاب این دوربینه بودن
اما وقتی دیدم که این افراد با قطار رفتن بالا به این راحتی و آسانی با اون دید فوق العاده که هیچ محدودیتی نمیزاره برای لذت بردن گفتم ببین این یعنی همون آسان شدن برای آسانی ها که وقتی میخوای داخل ابرها باشی اینجوری هدایت میشی به جایی که اینقدر راحت تور و به خواستت میرسونن جوری که اون زیبایی ها رو از هر بعدی که بخوای میتونه تجربه کنی و هیچ خطری نیست که مانعت بشه و میشه :
فسنیسرک للیسری
یا حتی در مورد اون ساختمان شیشه ای با اون گرمایی که فرکانسش از همین جا هم دریافت میشه که باز هم داره به من میگه که حتی زمانی که دارم از ی زیبایی لذت میبرم میتونه شرایط جوری باشه که در بطن اون زیباییه ی شرایطی برات فراهم بشه خیلی ساده و راحت که ی لذت متفاوتی رو تجربه کنی که لذت بردنت بیشتر بشه و میشه همون :
فسنیسرک للیسری
یا در مورد اون آهو ها و گوزن هایی که هر بار توی این سریال نشون داده میشه که استاد یا افرادی که اونجا هستن نیازی نیست برای دیدن اونها و تجربه ی دیدنشون فرسنگ ها برن توی دل کوه و جنگل یا برن توی منطقه ی حافظت شده تا اونا رو ببینن اصلا شرایط جوری هست که اونا هستن و توی خیلی ساده و راحت از دیدنشون لذت میبری و میشه همون:
فسنیسرک للیسری
ی نکته ای که توجه من رو جلب کرد اون جایی بود که استاد و مریم جان اون سگ رو تحسین کردن و استاد انگلیسی گفتن خیلی زیباست اون صاحبش انگار عکس العملی نشون نداد تا جای که من دقت کردم ولی استاد کار خودشون رو انجام دادن یعنی نحسین خودشون رو کردن و مهم نیست براشون طرف عکس العمل نشون بده یا نه و این ی درسه برای من که ذهنم رو عادت بدم به تحسین کردن برای خودم
اونجایی که استاد با خنده گفتن اینجا هوای خیلی سرده بعدش خیلی خنکه و ما هم خودمون رو مهیا نکردیم ااین همون با دید متفاوت نگاه کردنه که حالا که نمیدونستیم باید لباس گرم بپوشیم ایرادی نداره و اینه تفاوت چون ما توی سفرمون که رفته بودیم بالا بعضی بچه ها با خودشون کفش و لباس مناسب نیاورده بودن و غر میزدن که چرا بهمون نگفتن در صورتیکه که گفته بودن اونجا توجه نکرده بودن ولی استاد و مریم خانم با لبخند با این قضیه برخورد میکنن
آقا جان من عملا عاشق این مردم تمیز و مرتب و منظم این مردم شدم چون خودم هم همینجوری ام
خدا رو شکر دیشب و امروز اینجا هم ی نم نم بارون زیبا و قشنگ بود و هوای بارونی با ی ذره سرما ترکیبش رویایی شده بود
آخ من عاشق هدیه دادنم چقدر لذت بخشه وقتی اون ذوق گیرنده تو چشاش میبینی
خیلی برام زیبا بودن ابرهای این فایل، مسیر و ریل قطار رو به ارتفاعات، و دیدن اون همه ابر و مِه در اون ارتفاعات.
خنکیِ هوا رو حس کردم، مخصوصا وقتی دیدم همه مشغول پوشیدن لباس های گرم شون شدن.
دَمِ بشر گرم واسه ساختن این تفریح ها، دیدن زیبایی ها، اون ساختمانِ نرم و گرمِ شیشه ای و …
مریم جون من عاشقِ رنگِ صورتیِ قشنگِ لباستون شدم، مبارکتون باشه. بسیار زیباست و برازنده ی شما.
وقتی داشتم این فایل رو صبح میدیدم هر چی قشنگی دیدم، مثلا اون آبِ زیبایی که جاری بود، ابرهای پنبه ای و فراوان، سنگِ بزرگ، آدمهایی که مثل استاد و مریم جون اومدن اون باغِ زیبا به تفریح و سیاحت و …
با خودم گفتم به به چه باصفاست، ولی نمیخوام و حوصله شو ندارم کامنت بذارم و دونه دونه شو بنویسم به صورت تکراری و روتین.
و الان به خودم یادآوری میکنم هدف لزوماً بدو بدو اومدن تو سایت و نوشتن از زیبایی ها نبوده و نیست.
هدف روحِ جاری در منه که احساسِ شعف کنه از دیدن قشنگی ها.
چشم هام برق بزنه روی قشنگی ها.
مثلا داشتم یه فیلم میدیدم روی سقف خونه کبوترهای کپلی و خوشگلی بودن، گفتم به به قشنگی های جهان.
هدف اینه چیزهایی که میان جلوی چشم ها و گوشم، من بتونم قشنگی هاشونو تشخیص بدم و کم کم ذوق کردن برای قشنگی ها رو یاد بگیرم.
اینکه صرفا بیام اینجا کامنت بذارم که گذاشته باشم، راضی ام نمیکنه.
یه جوششی باید از درونم بیاد.
خب الان که دوباره سایت رو چک میکردم و عکس این فایل زیبا رو روی بَنِرِ سایت دیدم دوباره لبریز از حس خوب شدم، انگار خودمم رفتم تو ارتفاعات با اون رنگ زمینه ی تصویر…
و چقدر انرژیِ نشاط بخشی دارن مریم جون با اون لباسِ صورتی دلبر و علامت وی که با شیطنت نشون دادن تو عکس و استادِ خوشحال و شادابی که در حالِ ثبت یه سلفیِ دو نفره ی زیباست تو یه فضایِ آرامش بخش.
خب این عکس، الان همون جوشش رو فراهم کرد و اومدم که بنویسم خیلی ساده، بدونِ هیچ تشریفات و بریز بپاشی…
تازه موقعی که شروع کردم، طرفِ بهبودگرای من گفت کوتاه یا بلندی کامنت مهم نیست، هر چقدر دلت میخواد و میتونی بنویس، فقط همین مهمه.
خب راضی ام از خودم که با مدل خودم نوشتم این بار هم.
راستی اون آهوی زیبا بینِ گلهای زرد یه قابِ رویایی بود، یه لحظه گفتم خدای من تو چه قاب هایی میبندی تو طبیعتت…
چقدر دلم خواست اون گل زردها رو ماچ کنم از بس زیبا بودن.
و الان…
سپاس گزارم که رفتیم پیاده رویِ شبانه در هوای به شدت مطبوعی که چند ساعت قبلش بارون اومده بود…
من عاشق بارونم و سپاس گزار خدا هستم که دسترسیم به این تجربه ی فرح بخش الان باز شد و کیف کردم.
امروز یه لذت دیگه رو هم تجربه کردم، دفتر کلاسوریِ جدیدمو افتتاح کردم و بسیار خوشحالم که وارد جلدِ یازدهم شدم واسه نوشتن زیبایی ها و سپاس گزاری و تحسین های روزانه ام.
خدایا ازت ممنونم که همراه و هدایتگرم هستی هر لحظه.
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستانِ عزیزم در این جمعِ بهشتی و زیبا…
یک قسمتِ جدید از این سریال…
هر سریالی پشت صحنه ای دارد و پشت صحنه یِ این سریال و مستندِ بهشتی ، به نظرم میتواند اینگونه باشد که…
“از کارگری در بندرعباس تا رسیدن به آزادی زمانی و مالی و مکانی در آمریکا ، با قانونِ فرکانس”
یا پشت صحنه یِ زندگیِ خانم شایسته که در این سریال نقش فیلمبردار و… را دارند ، میتواند اینگونه باشد که…
“از زندگی در جنوب کرمان تا رسیدن به زندگی در کنارِ یک مردِ توحیدی در ایالت فلوریدا ، با قانونِ فرکانس”
داستان این قانون چیست؟؟؟
در زمان بچگی که اهل دیدنِ برنامه یِ کودک بودم ، داستانِ “اعلاءالدین و غول چراغ جادو” برایم جذاب بود که چقدر زیبا و جذاب است که هر چه را که اراده و آرزو کنی ، غولِ چراغِ جادو در کمترین زمان ممکن ، آن آرزو را برایت حاضر میکند…
مثلا آرزوی یک کباب کوبیده یِ ناب به همراه نان سنگک داغ و سبزی ریحان و دوغ آبعلی داشته باشی و بعد ببینی که جلوی تو حاضر شده…
تصورش چقدر زیباست ، حالا اگر در واقعیت چنین امری امکان پذیر باشد ، دیگه محشره….
آن روزها که بچه بودم ، فکر میکردم این یک داستان خیالی است و هرگز چنین امری در دنیای واقعی ما ، اتفاق نخواهد افتاد ولی…
ولی هر چقدر که بزرگتر شدم و به برکت وجود استاد عباس منش و دوستانِ دیگرم ، با قوانینِ جهانِ هستی آشنا شدم ، دیدم که به به…. ، به قول مولانای عزیز
چه زیباست معنای این آیه که میگوید به محض اینکه مرا بخوانند ، جواب آنها را میدهم….
در اینجا خدا خودش را به غولِ چراغِ جادویی تشبیه میکند که در هر لحظه در برابر خواسته های ما میگوید که “فرمانبردارم سرورم ، لطفا سفارشتان را به من عرضه کنید”
و این غول چراغ جادویِ ما اینقدر مهربان است که میگوید “هر چه تو بگی ، اگر مواد مخدر و مشروبات الکی و… بخواهی ، من در خدمت تو هستم و اگر یک زندگی بهشتی با عطر و رنگ خدایی هم بخواهی ، من در خدمتم” ؛ به تعبیر کتاب آسمانی قرآن…
ما به همه مدد میرسانیم ، هم آنان که در طلب لذت های فانی و زودگذر هستند و هم اینان که در جستجوی بهشتِ ماندگارِ دنیا و آخرت هستند و عطای پروردگار تو از هیچ کس بازداشته نیست…
[سوره اﻹسراء ٢٠]
حال داستان این غول چراغ جادوی ما چیست؟؟؟
جواب در دو کلمه است و آن “قانون فرکانس” است که اصلی ترین و مهم ترین قانون این عالم می باشد…
ما از جانب سازنده و خالق خود ، مجهز به یک سیستم فوق پیشرفته یِ ارسال و دریافت فرکانس هستیم
حال ، همانگونه که شرکت های سازنده های گوشی های هوشمند موبایل ، در درون محصولات خود سیستم های ارسال و دریافت فرکانس تعبیه میکنند تا به برکت وجود آنها بتوانیم با دوستان و نزدیکانمان تماس بگیریم و پیامکی رد و بدل کنیم ، خدا هم چنین سیستمی در وجود ما تعبیه کرده و آن را زبان رسمی بین ما و خودش قرار داده تا اینگونه با او ارتباط بگیریم و سفارشات خود را به محضر خودش ، ثبت کنیم…
کل قانون همین است و لاغیر
فرکانس زیبا=اتفاق زیبا
فرکانس نازیبا=اتفاق نازیبا
یا به تعبیر دیگر ، بهتر است بگویم که فرکانس های مشابه همدیگر را جذب میکنند ، یعنی فرکانس های خوب در یکجا و فرکانس های نازیبا در جایی دیگر و این مطلب در کتاب آسمانی قرآن هم آمده است که…
و مولانای عزیز در یک بیت زیبا با الهام از آیه بالا ، چقدر قشنگ این قانون را بیان میکند…
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وِی بخوان
و اگر در نشانه های اطراف خود دقت کنیم ، شاهد عینی این قانون زیبا در بین حیوانات هستیم که هر حیوان با همنوعان خودش رفت و آمد دارد ، مثلا در کندوی عسل ما فقط زنبور میبینیم و در دریا ما فقط آبزیان را میبینیم و در خشکی پستانداران را ؛ حال در همین خشکی و در بین پستانداران ما گروه فیل ها را میبینیم که با هم در حال حرکت هستند و….
مثلا اگر ما از هر حیوانِ موجود در جنگلِ آمازون ، یکی را سوار بر هواپیما کنیم و بعد در جنگل های آفریقا رها کنیم ، این حیوانات با وجود اینکه در آن جنگل غریبه هستند ولی به صورت غریزی هم نوعِ خود را جستجو میکنند و یک مراسمِ عروسی به صرفِ شیرینی و شربت و شام برگزار میکنند و یک زندگی عاشقانه ای را آغاز میکنند ، زرافه ها با زرافه ها ، مگس ها با مگس ها ، تمساح ها با تمساح ها و….
و این قانونِ خداوند اینقدر دقیق است که حتی کوچکترین فرکانس ها را هم دریافت و حساب و کتاب میکند و در قالبِ اتفاق ، تحویل شخص فرستنده فرکانس میدهد ، به تعبیر قرآن…
هر کس که به اندازه یِ مثقالی ، عمل و فرکانسِ زیبا و نازیبا داشته باشد ، آن را خواهد دید
[سوره الزلزله 7 – 8]
مثقال یک واحد اندازه گیری است که برای مقیاس های بسیار بسیار بسیار کوچک استفاده میشود ، مثلا زعفران و…
اگر که فرکانس زیبا باشد ، خوش به حال ما و باید در آینده ای نزدیک یا دور ، منتظر دریافت سفارش زیبای خود باشیم
ولی اگر فرکانس نازیبا باشد ، باید خیلی زود با فرکانس “توبه” ، فرکانس نازیبایی را که ارسال کرده بودیم ، لغو کنیم و گرنه باید شاهد یک اتفاق نازیبا باشیم که توسط پیک موتوری های خدا ، تحویل ما داده میشود….
برای همین شاعر میفرماید…
دَمی کان بگذرد بی یاد رویش
از آن دَم بی شمار ، استغفرالله
شاعر این قانون را خیلی خوب درک کرده است و برای همین ، این چنین بیتی را سروده تا یک لحظه از یاد خدا غافل نباشد و تمامی فرکانس هایش زیبا باشد تا بهشت را در این دنیا و آخرت تجربه کند
و کسانی که در هر لحظه مراقب کانون توجه خود هستند که مشغولِ توجه به خدا باشند
[سوره المعارج 34]
“یُحَافِظُونَ” در زبان عربی ، فعل مضارع است و فعل مضارع استمرار و تکرااار را میرساند
شاید الان زیباتر این ذکری را که هر لحظه زیر لب استاد و بانو شایسته است را درک کنیم که میگویند “خدایا شکرت”
حال ، فقط میماند باور کردن این قانون…
اگر من با صدِ وجودم این قانون را باور کنم ، دیگه خودم دنبال راه حل و تکنیک هایی میگردم که فرکانس هایم زیبا باشد…
و اما چند سوال
×اگر به من بگویند که در فلان مکان گنجی بزرگ است ، من به هر طریقی که شده خودم را به آنجا میرسانم و…. ، حال ما گنجی را در اختیار داریم بنام “قانونِ فرکانس” ؛ پس چرا در قبال گنجی چنین رفتاری نداریم؟؟؟!!!
×آیا من حاضرم که به یک رستوران بروم و یک عقربِ سیاه به همراه یک نوشیدنی که از فشرده شدن چند عدد سوسک تولید شده است ، جهت نهار خودم سفارش دهم تا نوش جانش کنم؟؟؟!!! پس چرا من توجهی نمیکنم که با فرکانس های نازیبایم در حال سفارشِ……به رستوران خدا هستم؟؟؟!!!چرا نمی آیم با فرکانس های زیبا ، از این رستوران خدا چلوکباب با سالادِ شیرازی سفارش دهم؟؟؟!!!
خدایا بر علم و آگاهی ما بیفزا و پرده از قلب های ما بردار تا عمیقا این قانون را باور کنیم و ما را مصداقی از آیه زیر قرار مده…
اینچنین خدا بر دل کسانی که نمیدانند و انگیزه ای برای شناخت حقیقت ندارند مُهر و قفل میزند…
[سوره الروم 59]
و حال یک سوال مهم
فرکانس چیست؟؟؟
فرکانس یعنی “تعداد رُخداد یک رویداد تکراری در واحد زمان” ؛ پس آنچه که در فرکانس مهم است “تکرااار” است
حال کارخانه تولید فرکانس در وجود ما چیست؟؟؟
جواب ، افکار ماست که فرماندهی تمام اعضا و جوارح ما را بر عهده دارند ، بدین صورت که هر رفتاری که در بیرون از خود بروز میدهم نشأت گرفته از یک فکر است ، مثلا فکر میکنم که فلان جلسه بروم و بعد بلند میشوم و با پاهای خود به سمت آن جلسه حرکت میکنم و….
حال سوال مهم دیگر که “مدیریت این افکار که موادِ خامِ کارخانه تولید فرکانس من هستند ، بر عهده کیست؟
جواب واضح است که بر عهده خودِ خودِ خودم است و اگر من مدیر توانایی باشم ، از این افکار به نحو احسنت استفاده میکنم و آزادی زمانی و مالی و مکانی را تجربه میکنم ولی اگر قدردان این مواد خامِ کارخانه ام نباشم ، به بدترین نحو ممکن استفاده میکنم و اختیار این افکار را به دست رسانه و دوستانِ گمراه و…میدهم و خودم را برده ی آنها میکنم…
و سوال مهم دیگر که “افکار من که حکم موادِ خامِ کارخانه تولیدِ فرکانس را دارند ، چگونه شکل میگیرند؟
جواب این است ، که این افکار از طریق ورودی های بدن ما که ما آنها را حواس پنج گانه مینامیم ، شکل میگیرند ، مثلا وقتی من از طریق حسّ چشایی خود یک مزه تلخ را بچشم ، افکار من حول این مزه تلخ میچرخد و یا اگر من از طریق گوش های خود بشنوم که “قرار است در ایران جنگ شود” در افکار من آشوبی بپا میشود حول جنگ و بدبخت شدیم رفت و…. ، که در اینجا باید با تقوا یا همان کنترل ذهن این افکار را کنترل کرد که اگر ادامه پیدا کنند بسیار خطرناک میشوند….
الان فکر کنم این نکته را زیباتر درک کنیم که استاد عباس منش میگویند “تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت” ، زیرا که با تمرکز بروی زیبایی ها توسط حواسّ پنجگانه خود ، افکار خود را به سمت زیبایی ها هدایت میکنیم و از آنجا که این افکار موادِ خامِ کارخانه تولید فرکانس های من میشوند ، پس فرکانس های من زیبا میشود و در نتیجه سفارشات زیبایی را از رب العالمین دریافت میکنم…
حال با این آگاهی ها در مورد افکار به عنوان مواد خام کارخانه تولیدِ فرکانس من ، انتخاب با ماست که افکاری را در ذهن تکرار کنیم که به سود ماست یا به ضرر ما؟؟؟ به قول قرآن…
“یَذۡکُرُون” در زبان عربی فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و تکرار میکند به معنای اینکه در هر لحظه و به صورت مسمتر یاد میکنند و همچنین”یتَفَکَّرُون” هم فعل مضارع است به معنای اینکه در هر لحظه و به صورت مستمر فکر میکنند….
پس “أو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰب” کسانی هستند که در هر لحظه به یاد خدا هستند ، به قول شاعر “خوشا آنانکه دائم در نمازند”
و علاوه بر اینکه به یاد خدا هستند ، افکارشان را در قدرت و عظمت خدا صرف میکنند و هر لحظه افکار زیبایی را در سر پروش میدهند تا فرکانس های زیبایی را تحویل خدا دهند…
مثلا دائما تفکر میکنند در عظمتِ نهنگ که در هر وعده غذایی یک تُن ماهی که معادل 1000 کیلوگرم است ، از جانب رب العالمین روزی اش میشود و با این تفکر سر به سجده میگذارند از عظمتِ این خدای روزی رسان و زیر لب تکرار میکنند که “وقتی که خدا با یک نهنگ اینگونه رفتار میکند ، پس با من که اشرف مخلوقاتش هستم چه میکند؟”
آری اینگونه فکر میکنند و هیچ گاه افکارشان را خرج این موضوع نمیکنند که خیار سبز از کیلویی 10 هزار تومان تبدیل شد به 11 هزارتومان و بیچاره شدیم و رفت….
مثلا دائما تفکر میکنند در عظمتِ بدنِ خود که خداوند متعال به آسانی و فراوانی هر چه تمامتر و بدون هیچ گونه تلاشی از سمت من ، 37.000.000.000.000.000.000 سلولِ فوق هوشمند در بدن من قرار داده و بعد از این تفکر و مات و مبهوت شدن از عظمت این خدا ، زیر لب اینگونه با خود تکرار میکنند که “خدایی که به آسانی چنین عظمتی را در بدن من قرار داده ، قادر است چنین حساب بانکی ای هم به من ببخشد”
مثلا دائما تفکر میکنند در سیستم گردشِ خون در رگ هایشان که به صورت منظم و حساب شده ، توسط یک نیروی برتری که ما اسمش را خدا گذاشته ایم هدایت میشود و بعد از چنین تفکری ، از عظمت او سر به سجده میگذارند و زیر لب با خود تکرار میکنند که “خدایی که اینگونه گردش خون را در رگ های من مدیریت میکند ، قادر است تمامِ وجودم را هدایت کند به آن مسیری که بخاطر آن پا به این دنیا گذاشته ام تا در لحظه آسمانی شدنم ، با رضایت تمام تسلیم ملک الموت شوم و پشیمان نباشم از عمر رفته خود”
مثلا دائم فکر میکنند….(اینقدر از این افکار است که اگر غرق در آنها شویم ، فرصت نمیکنیم در مورد افکار چرت و پرت وقت بگذاریم)
آری ، “أو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰب” کسانی هستند که نگهبانانی بر سر راه صفحه افکار خود گذاشته اند تا مراقبت کنند که فقط افکاری وارد این صفحه افکار شود که مربوط باشد به خودِ خودِ خودِ او ، اویی که پادشاه جهانیان است ، به قول حافظ شیرازی….
پاسبانِ حرمِ دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم
این بیت من را یاد یک خاطره ای از یکی از افسران نظامی ایران که جانش را در راه خدا تقدیم کرد ، میاندازد بنام شهید عباس بابایی
از او پرسیدند که “عباس جان ، چه خبر؟ ، چه کار میکنی؟”
جواب داد که “به نگهبانی دل مشغولم که غیر خدا وارد آن نشود”
و یک همزمانی از زندگی او برای من جالب بود که روز شهادت او مصادف بود با روز عیدِ قربان سال 1366… ، به قول شاعر
جان به هر حال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
خوش به حال آنان که افکارشان را که حکم مواد خام کارخانه تولید فرکانسشان را دارد خرجِ خودِ خودِ خودش میکنند ، خرج اویی میکنند که این موهبت را به آنان بخشیده و خدا هم خیلی خیلی خیلی خوشگل جواب سفارش آنان را میدهد و خودِ خودِ خودش را به صورت تمام و کمال تقدیم آنها میکند و برایشان “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود….
بر خودم واجب دونستم ی تشکر و قدردانی بابت کامنت های بسیار زیبا و پر مفهموم و قابل تامل ک میذارین،انجام بدم.
شما رو تحسین میکنم ک انقدر قلم زیبایی دارین و با ایه های قران،مطلب و قابل فهم تر میکنید.
منم دلم میخاد مثل شما یا خانم سعیده شهریاری عزیز یا اقای امیری،مسلط بشم ب قران و درکش.
خدا هدایتم کنه منم مثل شما بشم توی درک ایات قران.
بابت اینکه یادی از حافظ جان شیرازی(هم شهری بنده)هم کردین سپاس گزارم.
از وقتی شعرهای اشعاری مثل حافظ و مولانا رو شما و دوستان در کنار قران میارید،بیشتر متوجه میشم ک وقتی از عشق بخدا میگفتن منظورشون چی بوده.اینو هیچ مدرسه و ارگان و خانواده و….ب ما نگفت.
تا ی فال با حافظ میگرفتیم،میگفتن:منظورش اینه نمازتو ب موقع بخون و اون قسمت از عشق گفتنش رو هم میپیچوندن ک مثلا چش گوش ما باز نشه.:((
خدا قوت به شما بخاطر حضور پررنگ و مستمرتان در این سایت الهی
خواستم ازتون تشکر کنم بخاطر کامنت های خالص و سرشار از آگاهی تون
کامنت هایی که مزین شده با آیات قرآن
و درک بسیار زیبایی که خیلی خیلی به منِ قرآن آموز و قانون آموز و دانش آموز مکتب استاد عبامنش عزیز ، کمک میکنه برای فهم آسان و بیشتر
خیلی خیلی مچکرم آقای احمدی عزیز با اجازه تون دارم تموم کامنت هاتونو شخم میزنم و چیز یاد میگیرم مخصوصا قرآن، البته بهتره بگم زبانِ قرآن و درک این کتاب فرکانسی
البته در حین لذت بردن از خوندن کامنت های شما و بعضی از دوستانی مثل آقای حمید امیری آتشنشان عزیز ، آقای علی بردبار با اون آهنگ های قری که به وقت ظرف شستن یادشون میکنم و منو هم سر ذوق میاره، آقای ژوبیک عزیز که در عقل کل بسیار از نظراتشون استفاده کردم
آقای ابراهیم عزیز که کامنت هاشون بسیار برای من انگیزه بخش و حکم سوخت انرژی رو داره آقای سید علی خوشدل عزیز آقای حمیدرضا نارنجی ثانی عزیز آقای رضا عطار روشن عزیز آقای جمال عزیز و لحن و گفتار خاص و زیبای ایشون
خانم سعیده شهریاری پرستار فهیم با نگاه و عملکرد توحیدی شون خانم نفیسه حاجی محسن عزیز خانم سارا مرادی همت عزیز و فاطمه و رسول عزیز و رضوان یوسفی عزیز
و دوستان دیگه ای که الان خاطرم نمیاد که همینجا از تک تک تون تشکر میکنم بخاطر همه نوشته هاتون و انرژی خالص نهفته در نوشته ها
مرسی از همه تون که با دلنوشته هاتون و تجربیات تون و آموزه هاتون باعث گسترش جهان میشید
راستش یه ایده ای از خوندن کامنت های شما بهم گفته شد که خواستم ازتون اجازه بگیرم
من خیلی علاقه به خوندن مقاله یا خوندن کتاب بصورت عامیانه و با صدای بلند دارم و همچنین گویندگی
گویندگی که میگم نه گوینده اخبار گویندگی کتابی که من اون کتاب رو به زبان خیلی ساده و قابل فهم برای مخاطبم بخونم
کامنت شمارو که داشتم با عشق توی دفترم مینوشتم و بعدش با لذت واسه خودم میخوندم
یهو به دلم افتاد این دلنوشته های سرشار از آگاهی رو باصدای خودم و بصورت صوتی روی یکسری تصاویر از زیبایی های طبیعت بگم و پادکست تهیه کنم
بعدا هر وقت وقتش رسید اونها رو در جای مناسبش پخش کنم
خواستم قبلش ازتون اجازه بگیرم؟
و البته از همه بچه هایی که کامنت هاشون رو دنبال میکنم و ارتباط میگیرم این اجازه رو میخوام
سلام بر اعظم خانم بابازاده بزرگوار و اهل گویندگی و هنر…
و سلامی دیگر به تک تک دوستانی که با نقطه آبی ای که مرا مهمان کردند ؛ برایم انرژی بخش و الهام بخش بودند ، دوستانی که جنسشان بسیار بسیار بسیار فرق میکند از اکثریت دوستانی که تا اکنون داشته ام ، دوستانی خداجو و در جستجوی حقیقتِ الهی خود که نشست و برخاست با آنها ، انسان را یاد خدا میاندازد…
از خداوند متعال “فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَهࣰ” را برای تک تک این دوستانم و شما اعظم خانمبزرگوار ، خواستارم….
سپاسگزارم از پیام شما اعظم خانم بزرگواز و تک تک دوستانم…
میخواستم بگویم حلال حلاله ، از شیر مادر هم حلالتره…
همینکه من این نوشته ها را به صورت عمومی در اینجا منتشر میکنم ، به این معناست که حلال است و چه بسا که شما با درک بالاتری که داشته باشین بتوانید شاخ و برگ بیشتری به این آگاهی ها بدهید و….
امیدوارم که در این مسیر ، روز بروز موفق تر باشید و بتوانید آگاهی بخش به مخلوقات خدا باشید…
برایتان از خداوند ، علم و آگاهی آرزومندم ، علم و آگاهی از جنس….
ممنونم از اینکه کامنت مو خوندید و به زیبایی پاسخ دادید
از پاسخ تون حسابی شاد و ذوق زده شدم و چقدر خوشحالم که میتونم دستی باشم از دستان خدا تا این آگاهی های ناب و بکر رو به گوش اهلش برسونم
و خوشحالترم از اینکه با ضبط صدای خودم و تمرکز بر زیبایی های جهان که میخوام پس زمینه صداگذاریم باشه مسیرم جون میگیره و به سرعتش اضافه میشه
میدونید چیه دارم به این زنجیره گسترش جهان فکر میکنم که چقدر اعمال ریز و درشت ما در این جهان موثره و این انرژی هیچوقت از بین نمیره فقط از حالتی به حالتی دیگه تبدیل میشه
آخ خدا عاشقتم که در حین نوشتن و تمرکز بر قانون، مارو به درک عالی تری و فهیم تری میرسونی
ازتون سپاسگزارم آقای احمدی انشالا در این مسیر ثابت قدم و استوار بمانید و بمانیم تا از برکات این مسیر الهی زندگی هامون نور علی نور شود
سپاسگزارم بخاطر تمام کامنت هایی که با دقت تمام مینویسید و اینقدر مطالب پر بار در هر خط هست که باید چندین بار خواند تا کاملا درک شود.
من بیشتر اوقات اسکرین میگیرم تا بنویسمشون . تا بکار گیرم.
من از خداوند خودم اینقدر ممنونم که منو هدایت کرده به این سایت به این استاد و بعد از اون به کامنت بچه هایی که خودشون الان یک استاد هستند.
شما با تسلط کامل به قرآن کلمات را معنی میکنید. و من دارم یاد میگیرم از شما.
و کلمات من قاصر از تشکر . چون بچه هایی که کامنت میزارن و وقت میزارن که کلی مطلب را گرد هم بیارن و چکیده اونها را بنویسند کار بزرگی انجام میدهند.
البته و صد البته که اول سود آن برای خودشون است ولی به قول یکی از دوستان در کامنت ها دارن زکات آگاهیشون را میدهند. و من هم وظیفه دارم که آگاه بشم. و از مطالب نوشته شده درس خودم را بگیرم.
فعل مضارع را اینقدر قشنگ گفتید که کامل در ذهن من حک شد. که یک عملی را تکرار میکنند. و حق مطلب ادا شد. که فرکانس هم کلمه انگلیسی تکرار است هر چیزی که تکرار بشه.
پس ما باید مواظب افکارمون باشیم و حالا که مفهوم تکرار را و قانون فرکانس را فهمیدیم وظیفمون تکرار افکار نیک باشه که همون تکرار برای ما اتفاقات نیک را می آورد.
و باز هم ممنونم از مثالی که در مورد حیوانات زدید که من تا حالا به این دقت در موردش فکر نکرده بودم که اینقدر جهان در نظم است که مثلا اگر یوز پلنگ در حال انقراض است هیچ وقت با یک شیر رابطه پیدا نمیکند و این جهان اینقدر نظم داره و هر چیزی سر جای خودش هست.
تبریک بهتون میگم بخاطر گردهم آوردن مطالب در کنار آیات قرآن در کنار شعری از مولانا و حافظ و سعدی و …
و چه جمله قشنگی از شهید بابایی که من آشنایی با ایشون ندارم :
” به نگهبانی دل مشغولم تا کسی جز خدا وارد آن نشود.”
مهمترین مطلب را گفته که اگه مواظب دلمون باشیم که همون نگهبانی ذهن و افکارمون هست تا بغیر از او مشغول نباشیم.
این همون صلاه است این همون نماز است که به تکرار آن تاکید شده. یعنی توجه و توجه به خود خود رب العالمین و نه هیچ چیز دیگه.
مبخواستم با یک جمله تشکر کنم کلی نوشتم.
من بخودم میبالم که در این فضای معنوی هستم با این استاد و با این شاگردانی که خودشون هر کدام استاد هستند.
سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.
به خدای واحد قسم میخورم که کلامی دروغ ننویسم.
از خدای واحد میخوام روی قلمم جاری بشه و از تو میخوام که برای این کامنتم ارزش قائل بشی و در نهایت تمرکز و آرامش ذهنی این کامنت رو بخونی.
اسما این کامنت هدایت هست.
اتفاقاتی که حتی حضمش برای خوده من هم سخته !
منی که به چشم این اتفاقات رو دیدم و امروز 1403/08/13تجربه اش کردم.
هر جای این کامنت،کوچکترین موضوعی رو گفتم تو ذهنت بسپار،چون جلوتر همون موضوع به ظاهر ساده رو خدا هماهنگ کرده بود برای بعدا.
بریم!؟
خدایا به امید تو…
من 2 شب پیش قرار بود از شیراز برم بوشهر که دوستم بهم زنگ زد گفت نرو، بمون یه روز دیگه شیراز حسم خوب شد از اینکه یه روز دیگه شیراز بمونم و من هتلم رو یه روز دیگه تمدید کردم.
زنگ زدم به ذکریا ،یکی از هم دانشگاهی هام در سال88 شیراز،گفتم میخوام ببینمت و ایشون روز بعدش قرار گذاشت و با همدیگه بیرون بودیم.
همکارم که گفت بمون شیراز،خودش اومده بود شیراز (به همه ی جزئیات دقت کن!)
من تو ماشین با ذکریا بودم که همکارم زنگ زد گفت کجایی!؟
گفتم با دوستم که شیرازیه بیرونم ،گفت ازش بپرس جاهای خوب شیراز بچز جاهای معروفش کجاست!؟
گفتم باشه و خدافظی کردیم و گوشی رو قطع کردم.
گفتم ذکریا کجاهای شیراز بجز جاهای معروفش قشنگه که دوستم بره،چند جارو گفت اما تو اون چند جا یه اسمی گوشه ی ذهنم موند!
آخرش قر داشت!!!
وقتی ذکریا رو پیاده کردم و خواست بره،گفتم اون جایی که گفتی آخرش قر داده اسمش چی بود!؟
گفت هایقر!!!
تنگ هایقر.
گفتم من میخوام فردا برم بوشهر از اونجا راه داره برم سرشو تکون داد با تردید گفت”
مییییییشه رفت
گفتم باشه.
من رفتم شام بخورم گفتم بزار بزنم تو گوگل ببینم تنگ هایقر چجوریه و چقدر راهش به مسیر من میخوره!
اقاااا ما زدیم تو گوگل!!!
سبحان آلله!!!!
قققققفففففللللللل کردم از دیدنه تنگه ی هایقر(ازت خواهش میکنم قبل از ادامه ی خوندنه کامنت ،پایین گوشی رو لمس کن و برو تو گوگل،سرچ کن تنگه هایقر)
قول بده تا عکس های تنگ هایقر رو ندیدی ادامه ی کامنت رو نخونی!!!
خوب.
آقا ما تصمیم گرفتیم فردا صبح ببریم تنگ هایقر!
اما شبش چی شد!؟
موبایلم رو 100٪ درصد شارژ کردم که شارژر رو بزارم تو کیفم و کیفم رو بزارم تو ماشین که صبح وسیله تو دستم نباشه.
شارژر رو گذاشتم تو ماشین اما چون کانت نوشتم و یه مقدار تو گوشی بودم صبح شارژ گوشیم 50 % بود.
شب یه اناری داشتم تمیزش کردم گذاشتمش تو پلاستیک گفتم برم تنگ هایقر انار بخورم حال کنم برام خاطره بشه
صبح که بیدار شدم و افتادم تو جاده گفتم میرم فیروز آباد (قبل از تنگ هایقر)گوشیمو جایی میزنم شارژ!
بینه راه تو مسیر گفتم نه!
بزار شارژر فندکی میخرم گوشیمو با جا فندکی ماشین شارژ میکنم!
یه جا ایستادم شارژر داشت اما به گوشی من نخورد!
گفتم یعنی نخرم خدا!؟
گفت آره نخر !
گفتم نه تو بلد نیستی تو موبایل نداری من میدونم
رفتم یه جای دیگه نداشت
گفتم یعنی چی!؟
گفت نخر!
گفتم نه من بهتر میدونم من باید بخرم
رفتم یه جای دیگه شارژر داشت به گوشیم میخورد اما گوشیمو شارژ نمیکرد متوجه شدم جا فندکی خرابه!
گفتم باشه خدا هرچی توبگی(یعنی راه دیگه ای نداشتم وگرنه اونجا هم تسلیم نمیشدم!من چمیدونستم خدا برنامش چیه!!!)
همونجا به مغازه داده گفتم میخوام برم تهه دره ی تنگ هایقر!
گفت تهه دره نمیزارن فقط از بالا باید نگاه کنی!
فقط از سد باید اجازه بدن!!!
گفتن باشه
آقا ما راه افتادیم تو جاده ،به صورت اتفاقی یه سوره ای رو پلی کردم و معنیش رو گوش میدادم(موسسه پیامبر مهر و رحمت)خیلی داشتم لذت میبردم از اون آیات بعد گوینده که داشت معنی قرآن رو میگفت، گفت(بنی اسرائیل گفتند دستان خدا بسته است! با تماااااامه وجودم با نهاااایت غیییرت و تعصب ناخودآگاه گفتم دستان خودشان بسته باد!
و بعد گوینده گفت(دستان خودشان بسته باد!دستان خدا گشاده و باز است)
و اشکام مثله الآن از روی صورتم میریخت پیشت فرمون
به خدای واحد قسم تو این 31 ساله عمرم هیییچوقت اینقدر متعصب نشده بودم برا هیچکس!
یک لحظه وقتی گوینده گفت بنی اسرائیل این حرف رو زدن بهم برخورد و غیرتم شد!
خدایا شکرت
2 ساعت رسیدم فیروز آباد،قلبم گفت پیشه یه رستورانی یا فست فودی بمون که هم گوشیتو بزنی شارژ چون مسیر خطرناکه و دوره هم اینکه بری سرویس.
گفتم باشه.
تو شهر به این بزرگی ایستادم پیشه یه رستورانی گوشیمو زدم شارژ نشستم تک محوطه ی بیرون،قلبم گفت برو قدم بزن پاهات نرم بشه خسته شدی پشت فرمون گفتم باشه.
10 قدم رفتم دیدم یه آقای 50 ساله دره دفتر بیمه اش داده سیگار میکشه یهو بهش گفتم ببخشید میخوام برم تنگ هایقر!!
دیدم به داخل دفترش اشاره کرد گفت پدره این خانم رئیس سد هست!!!!
رفتن داخل گفتم سلام خانم من میخوام برم تهه تنگ هایقر گفت خوب
گفتم به بابات بگو صحبت کنه بزارن من برم من از اهواز اومدم!!
گفت باشه!
زنگ زد گفت بابا یه نفر اومده میخواد بره تهه دره!
گفت بره اونجا یه تعهد بده میزارنش بره گفتم باشه!!!
آقا ما راه افتادیم رفتیم بالای تنگ هایقر،همینکه زدم کنار که دیدم ییییییه عرووووس ناااااازی با لباس جگری خوووش رنگ،با از این دستمال رنگ رنگیای ترک های قشقایی دستشه و یه مردی با لباس سفید تفنگ و قطار و …و 3،4 نفر دیگه هم ا. ماشینشون پیاده شدن!!!
اونا پیاده شده بودن از بالای تنگ عکس بگیرن و …(اونایی که کامنتم رو قبل از سفرم نوشتم که خدایا عروسی ببینم میدونن من چی میگم)
آقا اینقدر ذوق کردم و هی میگفتم مبارکتون باشه خوشبخت بشین خوشبخت بشین، من طرف عروسم…
خلاصه کلی عکس و…گرفتیم بنده خدا داماد دعوتم کرد که برم عروسیش اما من زمان نداشتم چون عروسیش 2 روز دیگه بود
خلاصه برگشتم سمت حراست سد.
گفتم میخوام برم تهه دره.
گفت نمیشه!
زیر سه نفر اجازه ی ورود نمیدیم بخاطر اینکه تا حالا خیلی کشته شده و مصدوم شده و گم شدن و خطرناکه!
خیلی اسرار کردم اما نزاشت!
یهو یاده حرفه خانمه افتادم!!!
گفتم بهم گفتن اگه تعهد بدی میزارید برم تهه دره!!
گفت کی گفت!؟
گفتم دختره یکی از پرسنل و مسئولین سد!
دیدم سرشو تکون داد گفت والا چی بگم !
من چکار کنم!
بیا بیا این فرم رو امضا کن من کییییف کردم(تو ببین شبش من چی بشه گوشیمو نزنم شارژ، فندکی دلفین خراب بشه،چجور قدم بزنم برم پیشه اون مرده و..)
خلاصه فرم رو پر کردم و اومدم که برم گفت کجا!؟
گفتم تهه دره!!
گفت همینجوری میخوای بری!؟
گفتم مگه چیه!
گفت آبی!
غذایی!
وسیله ای!
یه نگاه به خودم کردم دیدم تنها ابزار کمکی که بهمراهم بود موبایلم بود و کلیدا دلفین خخخ
گفتم مشکلی ندارم من میرم اوکی ام
گفتم چقدر وقت میبره برسم تهه دره و برم جلو گفت تو زودمیری برمیگردی خسته میشی برو
آقا ما هم رفتیم رسیدیم تهه دره!!!
رفتم جلو از تو نیزارها
از دله درختا
از تو آبا
و اینقدر رفتم جلو تا دیگه گفت نر و جلو تر بشین همینجا و نگاه کن…
سبحان الله
سبحان الله
سبحان الله
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم دیدم اینقدر گردنم رو بالا گرفتم و هواست نیست که به خودم اومدم دیدم گردن درد گرفتم از بس بالا رو نگاه کردم.
همین الان که دارم یادش میوفتم انگشتام کم میارن برا نوشتنه اون هیبت
اون عظمت
اون ابهت!!!!
بعد از نیم ساعت ،40 دقیقه برگشتم و یه وقتایی مسیر برگشت رو گم میکردم میگفتم خدایا کجا برم میدم یه شاخه ای اونور شکسته است!
معلوم بود کسی از اونجا رد شده و میرفتم میدیدم چچچقدر مسیرم هموار شده!
یه نسیم خنکی میومد و من بودم و کلی کبوتر کوهی و برگهای درختا و سکوت…
تو مسیر برگشت یه درختی دیدم یه میوه ای بهش آویزون بود و اونو چیدم و خوردم
میدونین اون میوه چی بود!؟
کسی که کامنت رو با تمامه تمرکز خوند
میدونه اون میوه چی بود!
اون میوه انار بود!!!
اون اناری که شب قبل آماده کرده بودم که تو دره بخورم فراموش کردم با خودم بیارمش اما خدا فراموشم نکرد!!!
همونجا انار رو خوردم و اون انار اندازه ی یه لیمو شیرین بود اما خوشمزه ترین انار عمرم بود!!!
همونجا سجده کردم و خدارو شکر کردم و توبه کردم بابت هر ناسپاسی و شرکی که ورزیدم
و از خدا تشکر کردن و گفتم ممنونم بابت مهمان نوازی ات!
از دره اومدم بالا و اییینقدر حالم خوب بود که حتی 1٪ هم خسته نبودم.
بعد زززدم به جاده و با سرعت 120 تو جادهی فیروز آباد اومدم به سمته بوشهر.
تو مسیر خیلی خسته شدم هم نمیشد تند رفت هم اینکه همش پیچ پیچ بود اما وقتی یه مقدار احساسم بد میشد که چرا اینقدر مسیرش دوره و تمام نمیشه به خودم یادآوری میکردم که قراره برم دریا و فردا صبح چقدر کیییف میکنم و ذهنم رو کنترل میکردم.
خلاصه رسیدم بوشهر یه هتل گرفتم،دیدم کولرش تنظیم نیست به مدیریت زنگ زدم گفت الآن یه نفر میفرستم.
یه پسر خیلی جوونی اومد تو اتاق متوجه شدم انگار لهجه داره،کمی باهاش صحبت کردم گفتم بفرما بشین !
چخبر!
چند وقته اینجایی و …
گفتم کجایی هستی!؟
گفت من افغانی هستم
یاده پاکیزه بارکزی افتادم گفتم تو افغانستان بارکزی دارین!؟
گفت آره!
لبخند زدم گفتم کجای افعانستان هستن!؟
گفت شمال افغانستان
گفت سمته خوم زرگر (اگه اشتباه نکنم)
نزاشت من سوالاتم رو بپرسم شروع کرد به تعریف کردن از این طایفه
گفت خیییلی آدمای خوبی هستند!
با شعورن
درکشون بالاست
با فرهنگن
با سوادن!
منم لبخندی رو لبام بود و هی یاده شخصیت پاکیزه میوفتادم و تو قلبم داشتم حرفاشو تأیید میکردم
گفت اونجا خوجی دارن
گفتم یعنی چی!؟
گفت همین حاجی شما رو بعضیا میگن خوجی مثلا پدرشون ،پدربزرگشون رفته حاج و…
کم کم خسته بودم و سکوت کردم که متوجه بشه میخوام استراحت کنم و تنها باشم اما با اینکه خیلی کم رو بود و خجالت میکشید ازم یهو گفت آدم خوبه از اونها زن بگیره!!!
با نهایت تعجب و خنده گفتم چی!؟
خودشم خندید گفت آدم خوبه از اون طایفه زن بگیره گفتم چرا!
گفت خیلی خوبن!
گفتم چجوری بیان ایران
چجوری ما بریم اونجا
گفت خیلی از همشهری هاتون رفتن از اونجا زن گرفتن و…
تو دلم با خنده گفتم خدایا ما گفتیم از بچه های سایت زن میخوام ولی دیگه فکره اینکه از یه کشور دیگه زن بگیرم رو نکرده بودم!!!!
خدایی که من امروز دیدم همه چی ازش برمیاد.
دوستای ماهم،اینقدر برام ارزشمند هستین که خداشاهده با اینکه بییینهایت خسته و گشنه ام و دوش نگرفتم اما دوست داشتم این کامنت رو بنویسم و آنقدر زمان بود نوشتنه این کامنت که بخاطر بالا گرفتن دستام ،انگشتام سر شدن.
خوشحالم که کامنتتو خوندم،لذت بردم،یه مکان دیدنی که انگیزه پیدا کردم یه روز ببینمش پیدا کردم
و این کامنت خوندن باعث شد پروفایلتو بخونم.
در پروفایل یک قسمت برام خیلی جالبتر از بقیه اش بود.
اینکه گفتید در رابطه با همسرت متعهدانه باید روی خودم کار کنم.
این پذیرفتن خودم مسئول زندگیم هستم حتی در زندگی مشترک.
و این تعهد داشتن و روی خودت کار کردن باعث شد مسیر زندگیت جدا بشه از ایشون.
کسی که میگفتی عاشقانه همدیگرو دوست دارید،ولی بعدش یاد گرفتی اول باید خودتو دوست داشته باشی.
کسی که پنهان میکردی تماس طلبکارهارو ازش ولی وقتی دیگه نترسیدی،خودتو دوست داشتی،قدم برداشتی،دیگه طلبکار و تماسی هم نبوده.و مطمئنم به مرحله ای رسیده بودی که چون خودتو دوست داشتی دیگه ترسی ازیشون نداشتی و راحتی خودت واست مهم بوده .
و وقتی خودمونو بیشتر و بیشتر دوست داشته باشیم،هرچی که توی مسیر دلخواه ما نباشه ازمون به راحتی دور میشه.
مثلا همسر من هم از وقتی خودشو دوست داره به راحتی داره در مسیر علایقش قدم برمیداره و شغل با سابقه بیست ساله ی خودش رو میذاره کنار چون تا حالا بخاطر منو دخترم میرفته سرکار.بخاطر اینکه خودشو مسئول راحتی و رفاه ما میدونسته.تا حالا فکر میکرده باید از خودش بزنه بخاطر ما.ولی حالا میگه من باید در مسیری که دوست دارم قدم بردارم.
من تحسینش میکنم.قبلا اولویت خریدها اول دخترم بود بعدش آخرش اگه چیزی میموند واسه خودش خرید میکرد.الان سه تایی میریم خرید و هرمبلغی داریم واسه سه تاییمون خرید میکنیم.
راستی فک کنم تصویر پروفایلت هم با همون دره ی هایقر باشه؟؟؟
و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد میکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد. (64)
مثل ابراهیم با ایمان باش
سلام آقا ابراهیم اول که امیدوارم شیراز بهتون خوش گذشته باشه ،من نمی دونم اون روز که رفتید سد چه اتفاقی افتاد،چه حال خوب و چه ایمانی نشون دادید که شب قبل کامنتتون گفته شد مثل ابراهیم با ایمان باش در حدی واضح بود که شبش تو عقل کل همین سوال را پرسیدم، بعد کامنت شما را خوندم متوجه شدم چی بوده… تو چه مداری بودید اونجا؟
مطمئنن دستاتون تو دستان خدا بوده و خدا شما را برده که لذت ببرید،از اون تصاویری که بارها باید پلک بزنی که مطمنن بشی خواب نیست و قطرهای آب مثل الماس میدرخشند و تو غرق زیبایی میشی و نفست بند میاد از عظمت.
در مورد آیه من سرچ کردم فکر کنم سوره مائده آیه 64 بوده و صدای آقاهه را هنگام ترجمه شنیدم و الله زیبایی که بعدش میخوند دلت برای الله تنگ تر میشود ،دستان خداوند گشوده وباز است و به هر گونه بخواهد روزی می دهد …
وقتی گفت دستان خدا بسته است انگار دلت میگیره که چرا به خدایی که برای من همه کار کرده اینجوری میگه و متعصب میشی که نه اینجور نیست و دلت مخواد دست به کاری بزنی که ثابت کنی نه نه دست خدا را هزاران بار دیدم.
چندین بار این آیه را توی دل تاریکی باغ گوش دادم و هی بخدا گفتم دستان تو بازه ….
گفتم خدا جونم میشه دوست داشتن خودت را برام آسون کنی قلبم بیشتر از همیشه بهت نیاز داره،حاشیه ها داره اذیتم میکنه من آدم فلسفی و پیچیدگی،سختی نیستم با من فقط شیرازی برخورد کن آسون ترین راه و به راحتی بتونم بهت وصل بشم،بهم بگو چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم؟؟؟
احساسی را تجربه کردم باز که دلم میخواست بگم اصلا بی خیال درخواست بیا بیا بگو چطوری میشه بهت رسید.
رفتم سر قرار همیشگیم با خدا تو باغ 54 هکتاری روبرو خونه زیر درخت نشستم ماه را نگاه کردم بین برگهای مجنون در دل تاریکی و باهاش حرف زدم گفتم دلم برات تنگ شده،فایل استاد جلسه اول قدم 6 و آیه 64 مائده را گوش دادم گفتم حتما دست های تو باز هست خدا جونم…
یهو گفت دیگه پشو بریم زیر درخت ها صدای اهنگ بلند شد از دریاچه اردک ها، گفت خوب گوش کن حالت را خوب کن…
تا از در آمدی یهو دلم وا شد
عشق یهو پیدا شد
قند تو دلم آب شد
چند شب بود دلم میخواست برم داخل و بتونم هر روز برم ،ولی چون اون زمان شلوغه و قایق سواری هست نمیشه رفت، دوست داشتم تمام اردک ها را باز ببینم که وسط جمع شدن و یهو دیدم آقاه شروع کرد ی چیزی پرت کردن بهم گفت برو داخل گفتم نه شلوغه گفت با من تو بیا،رفتم دیدم هیچ کس جز آقاهه نیست و شروع کرد غذا دادن، اردک ها از دو طرف آمدن وسط برای غذا و گفتم میشه منم بهشون غذا بدم یکم داد ، دید دارم لذت میبرم کل غذا را داد بهم وقایق ها را آورد کنار تا نزدیک تر بیان و کلی تعریف کرد که نگاه اون سفیدها خیلی خوشگلن و منم انگار تمام وجودم دوسشون داشت و مدام میگفتم خدا جونم شکرت شکرت زرنگ ترین و کار بلد ترین توییی و دلم نمیخواست تموم بشه این لذته دلم میخواست زمان وایسه.
کلی وایسادم و بهش گفتم میشه هر روز بهشون غذا بدم گفت آره هر وقت دوست داری بیا منا میگی دوتا چشام شد قلب قلبی ، قند تو دلم آب شد، وای مرسی …خبر نداشت خدا هماهنگ کرده بود…
تو مسیر طولانی کاج ها فقط،میگفتم من چی باید بگم به تو،چی بگم که همچیا اینقدر قشنگ هماهنگ میکنی من اگر صدای اهنگ را بلند نمیکرد نمیشنیدم اصلا نمیرفتم ،تو هماهنگ کردی اون موقع شروع کنه غذا دادن ،به دلم انداختی بپرسم که میشه غذا داد ،که من بتونن هر روز برم.
خدا من اگر کم بخوام از عظمتت چی؟
خدا به اندازه عظمتت بهم بده من که نه بلدم نه میدونم ،فقط میدونم برای تو آسونه یهو گفت :
بزرگترین درخواست تو کوچکترین نعمت نزد منه
دستان من بازه برای دادن نعمت و روزی …هر چی تو بخوای برای من کوچکترین کاره و به آسونی ترین شکل میتونم انجام بدم.
آقا ابراهیم وقتی از شیراز مینوشتند، بیرون میرفتم میگفتم شاید ببینمتون ، از تخت جمشید گفتید ی ده سالی بود تخت جمشید نرفته بودم و وقتی گفتید رفتم تخت جمشید ،و حتی راهنما که گفت حرکت کن آقا انگار خودم اونجا بودم، چند روز بعد پسر خالم زنگ زد گفت یهو دلم خواست برم تختجمشید دخترم اونجا را ببینه،وقتی رفتیم گفتن بلیط رایگانه خوش آمدید و حتی ی راهنما بلند به ی آقا گفت حرکت کن آقا.
با سرستون همای سعادت عکس گرفتم همراه با ابرهایی که انگار آغوششون را با دوبال باز کرده بودن مثل مجسمه مسیح نجات دهنده ی روز بی نظیری بود از اون روزای که مدام به خودت میگی چطوری من اینجام.
اقا ابراهیم ازتون سپاسگزارم که از حال خوبتون نوشتید، باز از ایمان بگید از بندگی از عشق بگید.
چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم…؟
چطوری فقط به عشق خودش بندگی کنم…؟
امیدوارم بتونم مثل ابراهیم با ایمان باشم چون این روزا نیاز به ایمان بیشتری دارم.(اولین قدم، قرارمون اولین بار6 صبح تو باغ شوق همراه با دلهره دارم)
درود و هزاران درود و وقت بخیر خدمت آقا ابراهیم خسروی عزیز .. خیلی ممنون و سپاسگذارم برای اینکه تمام سفرتون را با قلم شیوا و ساده روان می نویسید ممنون و سپاسگذارم
آقا ابراهیم عزیز شما وقتی گفتید قول بده که قبلش برم دره هایقر را سرچ کنم و ببینم بعد بیام ادامه ی کامنت زیباتون رو بخونم همین کار را کردم واقعا زیبا و دیدنی است بخاطر اینکه بهتون ثابت کنم روی قولم ماندم قسمتی از شناسایی آن تنگه را کپی کردم و اینجا نوشتم اینم سند و مدرک !!!!!
تنگه هایقر فیروزآباد دره ای ژرف و شگفت انگیز در 35 کیلومتری جنوب غربی شهر فیروزآباد در استان فارس است. این دره به دلیل دیواره های بلند و رودخانه خروشان در کف آن، به گرند کنیون ایران معروف شده است.
واقعا زیبا و دیدنی تحسین برانگیز است بشما هم تبریک میگم که خداوند شما را بدون هیچ برنامه ی قبلی با یک سری نشانه ها هدایت تون کرد به همچنین مکان بینظیری . اینکه شارژر فندکی نشد که بخرید خیلی جالب بود .. اینکه انارتون یادتون رفت ولی خداوند یادش بود تازه خداوند از تولید بمصرف براتون انار فرستاد تا بیشتر از همیشه براتون خاطره انگیز بشه و همچنین دوستی که سبب خیر شد تا به بصورت تکاملی به چنین شگفتی بینظیر هدایت بشید خدایاااا شکرت ممنون و سپاسگذارم برای این کامنت های زیباتون که با فایل های سریال بینظیر سفر به دور آمریکا همزمان شده انشالله خیلی زود به اتفاق همسر آینده تون با هم برید دور آمریکا را بگردید !!! الهی آمین
آقا ابراهیم ما حاضریم تا افغانستان بریم براتون خواستگاری کنیمااااااا!!!!!
انشالله این صحبت های خواستگاری از آن کارمند هتل را بفال نیک بگیر و همینطوری صاف برو جلو ووو و نشون به اون نشون تا پیداش کنی !!!
ولی قول بده ما رو هم دعوت کنی . آخه ما آرزو دیدن جشن ازدواج شما را داریم ..
بازم منتظر خواندن کامنت زیباتون سفر به دور ایران هستیم
باز هم از خوندن کامنتت کلی لذت بردم تو راه که میری اهواز گچساران به شهر ما هم سر بزن من ماههاست نتونستم برم سلام منو برسون.
نوشته بدی از خدا تشکر کردم بابت مهمون نوازیش یه دفعه انگار کسی گوشیو ازدستم گرفت وبردم پریشب یعنی دوشب پیش وشروع کردم خدا روشکر کردن خدایا شکرت که سالم برگشتم خونه پیش همسر وبچه هام خدا را شکر که هوامونو داشتی خدایا دست وپاهاتو میبوسم اگه خونه الان ارومه وهمه چی خوبه بخاطر لطف ورحمت توعه.
خلاصه همه لحظات ذره ذره از جلو چشام گذشت وشکر خدا رو بجا اوردم.
حالا جریان چی بود قرار بود دوشنبه عمل بشم وچون حساسیت داروی بیحسی وبی هوشی دارم وقبلا اتفاقاتی افتاده بود خودم وخونوادم خیلی استرس داشتیم ولی هیچکی به روش نمی اوردوهمسرم وپسرم میگفتن انشالله میری صحیح وسالم برمیگردی خودمم با انکه خیلی سعی میکردم کنترل ذهن کنم یه دفعه از دستم در میرفت متوجه میشدم چشام اشکی شده یا بغض گلومو گرفته به خدا میگفتم اگه قراره منو ببری پیش خودت راضیم فقط تو هم باید خیلی راحت منو ببری اذیت نشم
خلاصه تا نزدیکای صبح هم ذهنمو اروم نگه داشتم هوا که کمی روشن شد ذهن با تمام قوا حمله کرد زود پا شدم اماده شدم وداشتم رختخوابمو مرتب میکردم یه حسی منو کشوند سمت قران بالای تختم وقتی این حس میاد سراغم باید حتما بخونمش وگرنه مثل مثل کسی که هی صدات میکنه ارووم ندارم تا برگردم بخونمش اینم از مرحمت خدامه
گفتم خدا جون وقت ندارم فقط تو خط اول باهام حرف بزن دلم ارووم بگیره الله اکبر انگار خدا منتظر من بوده تا باز کردم نوشته بود بخدا توکل کنید که خدا مراقبتون دیگه حالا از این همصحبتی خدا اشکم دراومد خلاصه رفتیم به امید خدا این یکی دوروز فقط میگفتم خدا میخوام تو همراهم باشی وتنهام نذاری همه کارهامو خودت انجام بده تو اتاق عمل خودت باش وهمینطور دعا میکردم .
بماند که اونجا گفتن باید همراه خانم باشه ومن کسیو نداشتم وزنگ زدن یه خانم مهربون اومد
ولی داداش تو رگ گیری اینقدناشی بودن که رگامو تمام پاره کردن ومن خیلی حالم بد شد اینجا دیگه خیلی از خدا گله کردم که اینقد صدات کردم چرا هوامو نداشتی ازش گله کردم.
از قضا خیلی اتاق عمل شلوغ بود وساعت 12 هنوز نوبتم نشده بود گفتم نمیتونم بشینم یه تخت بدین تا نوبتم بشه برم اتاق عمل تختو دادن دودقیقه نشد یه پرستار اومد دنبالم صدام کرد وبرد اونجا هم سفارش کرد قندشون افتاده زودتر بفرستینش تو.
وزود رفتم عمل خیلی راحت حتی بعدش خیلی ارووم بودم وبرگشتم بخش بدون مشکل گفتم خدایا حتما خیریتی داشته حالم که زودتر برمو برگردم وتا شبم حالم خوب شد مرخص کردن.
الان که دیدم خدا روشکرکردی حواسم رفت پیش همسرم انگار ذهنمو باز کردی گفتم خدایا قربون بزرگیت تو تلاشهای همسرمو دیدی ونذاشتی مشکلی پیش بیاد ودلش بشکنه چقدر این بندت پیشت عزیزه وتو چقدر بنده نوازی اخه همسرم که باهام اومده بود تا شب اونجا منتظر بود ومیگفت همش دعا میکردم اینقد بنده خدااسترس داشته با وجود اینکه خیلی قوی وپرانرژیه میگفت حالم بد شد وبهزور خودمو رسوندم به ماشین ودارز کشیدم توماشین .
ومن با شکر گزاری تو یاد لحظاتی که بهش گذشتو مثل فیلم دیدم ومنم خدا راشکر کردم که همسرمو خوشحال کرد واجر زحماتشو داد.
استاد این قسمت اونقدر جذاب و زیبا بود که من منقلب شدم خدایی؛ چرا انقدر این کشور خوشگله؟؟؟؟ چرا انقدر این کشور مرتب و منظمه؟؟؟ چرا انقدر این کشور انقدر تمیزه؟؟؟؟
جنس ابراش انگار فرق داره!!! واقعا لذت بردم از این حجم از زیبایی و با تموم وجودم ازتون سپاسگذارم استاد عزیزم و خانم شایسته که این حجم از زیبایی رو با ما به اشتراک میذارین؛ استاد ما هم مثل شما از دیدن این صخره های زیبا از دیدن این همه زیبایی سیر نمیشیم: خیلی سرسبزو خوشگله
میگن 70 درصد کره زمین آبه؛ ولی انگار 70 درصد کره زمین کوه و جنگله؛ عظمت خداروشکر، بزرگی خداروشکر؛ این حجم از فروانی رو در اختیار ما قرارداده؛ طی 14 میلیارد سال این کوه و جنگل و دریا رو برای ما آماده کرده این کره زمینو برای ما آماده کرده؛ همه چی رو مرتب و منظم کنار هم قرار داده و بعدش به ما گفته بفرما: حالا بیایید به این دنیا و از این حجم از زیبایی، از این حجم از فراوانی لذت ببرید؛ خدایا با تموم وجودم سپاسگذارتم
این قسمت از سفر به دورآمریکا من مثل همیشه زیبایی دیدیمو زیبایی دیدمو زیبایی، فراوانی دیدیدمو فراوانی دیدمو فراوانی، نعمت دیدمو نعمت دیدمو نعمت، ثروت دیدمو ثروت دیدمو ثروت.
خدارو صد هزار مرتبه شکر؛ جمله ایی که هیچ وقت از دهن استاد نمی افته: قطعا خداوند هر روز شمارو به مکان های زیبا و زیباتر هدایت میکنه؛ شما همیشه و در همه حال دارین از خداوند سپاسگذاری میکنین: چقدر من خوشبختم که اینجام دارم اینارو میبینم و از شما یاد میگیرم
این قطارا چرا انقدر خوشگلن؟ چرا انقدر نوان؟ انگار همین الان از کارخونه اومد بیرون و شما اولین نفر سوارش شدین واقعا همه چی اینجا تمیزو خوشگله؛ استاد میدونم حس و حالتون رو چون من چندین بار تجربه کردم رفتم به دل کوه اونم در ارتفاع بالا تو دل ابرا؛ حسش فوق العادست.
استاد عزیزم نوش جونت این حجم از زیبایی و حال و خوبی که خداوند هر لحظه و هر لحظه به شما هدیه میکنه؛ البته که شما خودت خواستی این حجم از زیبایی و حال خوب رو دریافت کنید؛ نوش جونتون ماهم مثل شما لذت میبریم؛ بازم از شما و خانم شایسته تشکر میکنم که این حجم از زیبایی، فراوانی، نعمت و ثروت رو به ما به اشتراک میذارین
پروردگارم مرا با بندگان نیک اشنا کن انان که حضورشان یاداور عزمت و مهربانی توست
سلام به افلاطون عزیزمممم رفیق دمت گرم لذت بردم از این 14 میلیارد سال چقدر بهم چسبید دوستت دارم رفیق دمت گرمممم که اینقدر قشنگ و زیبا گفتی ممنونم ازت همچیز رو برام چیده و گفته بروووووووکیف کن الهی صد هزار بار شکرتتتت رب من الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام دوست خوبم، سلام حسین جان؛ بینهایت سپاسگذارتم که برام کامنت نوشتی، ازت تشکر میکنم که مجدد منو بردی به اون قسمت از کامنت؛ چون وقتی خدا بهت میگه و تو مینویسی مجدد وقتی میخونی یه درک و یه آگهی عمیق تری بهش میرسی؛ خداروشکر کلام خداوند به جان و دلت نشست، خیلی ازت تشکر میکنم برام کامنت نوشتی: بهترین هارو از خداوند وهابم برات خواستارم
امیدوارم که هر جا هستی شاد و موفق باشی در بغل خدای مهربان جان جانان
آره من هم مثل شما بسیار از خدای بزرگم تشکر میکنم که من رو در این جمع بهشتی فرار داده و هر روز دارم زیبایی ها بیشتر میبینم و بیشتر به خدای بزرگم نزدیک میشم
من هم مثل شما بسیار از استادان عزیزم سپاسگزارم که من رو با خدای مهربان آشنا کرد که این چنان این روزهای عشق بازی کنم با خودش که اصلا نگم برات که هیچ چیزی لذتبخش تر از این عشق بازی نیست میدونم که شما هم خوووووب این رو میدونید
ازت تشکر میکنم که همیشه به من لطف داری و برام کامنت مینویسی: ایول پسر فعال و متعهدت که کامنتت زیر کامنت اکثر بچه ها میبینم، دمت گرم پسر، تو لایق ثروت مند شدنی، تو لایق رسیدن به تک تک خواسته هاتی، آفرین بهت که اینجایی و داری رو خودت کار میکنی، بهت تبریک میگم و لذت میبرم کامنتاتو میخونم
بهترین هارو از خداوند وهابم برات خواستارم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمانی نصیب قلب مهربونت جواد جان
«در دو چشم من نشین ای آن که از من، من تری ؛ تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری» «اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ؛ زآنکه از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشن تری» «تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند ؛ تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن تری»
سلام و درود به استادان عزیزم ، استاد عباس منش و استاد شایسته. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشید. سلام به دوستان عزیز و نازنینم در این سایت.
مولانا میگه: «در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری» کلمه «من» که صفت نیست که بتونه به صفت تفضیلی تبدیل بشه، و بشه «من تر» . خداوند در قرآن در توصیف آگاهی و احاطه داشتن بر همه انسان ها میگه: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ما از رگ گردن هم به انسان نزدیکتریم. این آیه رو شاید میلیون ها بار شنیده باشیم ولی بازم ازش غافلیم.
ای آنکه همه تویی، حتی همه وجود من هم متعلق به توست. روح من و همه سلولهای جسمم متعلق به توست، در برابر عظمت کبریایی تو منی وجود نداره. ای آنکه تو بر من از من آگاه تر و عالم تری، ای خدایی که از اعماق پنهان ذهنم و هر صفحه از شخصیتم از خودم داناتر و آگاه تری ، «ای آنکه از من، من تری» از کی هدایت بخوایم که بهتر از خداوند بتونه هدایت مون کنه؟ خداونده که خالق ماست و میدونه چطوری ما رو بر اساس تواناییها و استعدادها و درخواستهای خودمون هدایت کنه.
هدایت قرآنی دیروزم آیات 2-4 انفال بود که خداوند نشانه های اهل ایمان رو بیان میکنه، «اهل ایمان کسانی هستند که ذکر و نام خدا باعث خضوع و آرامش قلبشون میشه ، و وقتی نشانه ها و آیات خداوند برای ایشان خوانده میشه بر ایمانشون افزوده میشه و همواره بر خداوند توکل میکنن، همیشه اهل صلات و یاد خدا (یا نماز) هستند و از رزق خودشون همواره انفاق میکنند، اینها همان مومنان حقیقی هستن و نزد خداوند جایگاه های ویژه ای دارند و غفران و رزق بسیار کریمانه ای دارند». امروز هم وقتی خواستم کامنت بنویسم، هدایت شدم به آیه 35 سوره حج که باز هم نشانه های اهل ایمان رو میگه. «یاد خدا باعث خضوع و آرامش قلبشون میشه ، و اهل صبر و استقامت در مسیر تکامل شون هستن، دائما اهل صلات هستن، و همواره از رزق خودشون انفاق میکنن»
چندتا کلید واژه اینجا خیلی ذهن منو مشغول خودش میکنه. یکیش کلمه «وجلت» که توی ترجمه به معنی ترس و هراس ترجمه شده. رفتم معنیشو چک کردم ظاهراً به صورت لغوی معنی ترس میده. و تفسیرهای مختلفی براش گفته شده بعضیها گفته بودن خشوع و خضوع و بعضی هم گفته بودن ترس ناشی از آگاهی و پی بردن به حقیقت فرق داره با ترس ناشی از جهل و ناآگاهی. در کل هر آنچه که هست یاد خدا باعث آرامش و احساس مثبت و احساس امنیت و احساس تواضع و فروتنی در برابر پروردگار میشه.
کلمه صلات که هم میتونه معنی این نماز ظاهری بده و هم یاد خدا . هر آنچه از یاد خدا که به انسان احساس آرامش بده. این احساس آرامش خیلی مهمه، این احساس آرامش شاخص اینه در مسیر درست هستیم. اگه داریم نماز میخونیم ولی تو فکر این هستیم که اگه وام مون جور نشه چی؟ این نماز یاد خدا نیست. اگه توی کوه و جنگل و ساحل قدم میزنی و بیاد عظمت و قدرت خداوند هستی و باهاش حرف میزنی و اشک میریزی این یاد خداست. و خیلی مهمه که همیشگی باشه. در هر شرایطی احساسمون خوب باشه و بیاد خدا باشیم. در ادامه انفاق همیشگی از رزق گفته شده. توی فهم عوام، رزق رو فقط جنبه مادی و اقتصادی میبینن. من میخوام یه نظر شخصی خودمو هم بگم، این نظر شخصی کنه شاید دوستان موافق نباشن. ولی من به این موضوع باور دارم. رزق میتونه علم و آگاهی هم باشه، رزق میتونه شادی و سلامتی و آرامش هم باشه ، رزق میتونه عبادت و صلات هم باشه. یعنی من اگه چیزی رو از قرآن یاد بگیرم و توی کامنت با دوستانم به اشتراک بذارمش این میتونه حالتی از انفاق باشه، اینکه استاد عباس منش و استاد شایسته، زیبایی های سفر خودشون، که رزق خودشون هست، یا آگاهی ها و تجربیات شون رو با ما به اشتراک میذارن، این هم انفاق محسوب میشه. اینکه جایی هستی و چیزی رو تجربه میکنی و بیاد خدا هستی و اینکه خداوند چطوری دستانش رو به یاری شما میاره، و اشک شوق میریزی از عشق پروردگار و بعداً توی سایت با دوستان به اشتراک میذاری ، به نظر من این هم انفاق محسوب میشه. (دوستان نظر شخصی من بود،و البته که به نظرتون احترام میذارم و مشتاقم ازتون یاد بگیرم)
در آیات 2 سوره انفال یکی دیگه از ویژگی های اهل ایمان وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ بودن آنهاست. فعل مضارع است ، یعنی توکل میکنند، و چون براش یه زمان مشخص تعیین نکرده یعنی همواره توکل میکنند، در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی.
وقتی رسیدم به مغفرت و رزق کریمانه، جا داشت چندتا ایموجی با دست زدن تو پیشونی اینجا بذارم، خداوند در هر صفتی بینهایته، در مقام و جایگاه بخشش و مغفرت به اندازه کرامت و بزرگی خودش میبخشه و بخشایشگری میکنه. نه در حد چرتکه ذهن من. هزاران برابر بیشتر و کریمانه تر از قدرت تجسم ما خداوند بهمون میبخشه.
توی این فایل باز هم جلوه های دیگه ای از قدرت خالق بی همتا رو دیدیم و نکته جالبش اینکه استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر از این زیبایی ها رو دیدن و تجربه کردن و هنوز براشون عادی نشده ، اینقدر هوای عالی رو تجربه کردن ولی بازم میگن هوا بسیار عالی و فوق العاده است. خیلی عالیه که همیشه اینقدر روی زیبایی ها متمرکز هستید و هیچوقت براتون عادی نمیشه. شاید همین عادی نشدن زیبایی هاست که همیشه بهتون انگیزه شکرگزاری میده. یه وقتایی ما اونقدر نعمتها و زیبایی های اطراف مون برامون عادی میشه که شکرگزاری رو فراموش میکنیم.
موقع دیدن این فایل یه نکته ای یادم اومد، که توی این قسمت و قسمتهای مختلف سفرنامه زیاد این صحنه رو دیدم افراد غریبه که از کنار استاد عباس منش و استاد شایسته رد میشن یه جمله محترمانه و دوستانه میگن. اگه صبح باشه یه morning یا good morning میگن، یا میگن beautiful day یا very nice یا Have fun و یا چیزای دیگه… چند روز پیش جایی بودم توی یه مرکز خرید کنار جاده ایستادم تا برم نمازخونه آدمهای ظاهراً مذهبی که دارن میان توی نمازخونه مثلاً به یاد خدا باشن آنچنان اخم کردن، و با اکراه از کنار همدیگه رد میشن و حتی اگه بهشون لبخند بزنی و سلام کنی بازم با بدبینی به آدم جواب میدن. برام جالب بود چقدر قانون درست داره کار میکنه. همین ریزه کاری ها درهای نعمت و ثروت رو به روی ما باز میکنه یا میبنده. اینقدر توی اسلام توصیه شده به اخلاق نیکو داشتن. ظاهراً ما فقط ادعاشو داریم ولی آمریکایی ها دارن به این قانون عمل میکنن، پس عادلانه است که زندگی بهتری رو تجربه کنن. خداوند توی آیه 18 آل عمران شهادت داده به برپا بودن دائمی عدالت در جهان. استاد توی فایلهای مختلف میگه هر کسی هر جا هست جای درستشه، هیچ بی عدالتی در جهان رخ نداده. هر جایی به قوانین الهی عمل بشه درهای نعمت و رحمت به روی مردمش باز میشه و متنعم میشن. (همه ما جای درستی هستیم، هم استاد عباس منش در برخورد با این افراد خوش برخورد ، هم منی که باید بعضی آدمهای اخمو رو ببینم، اگر تونستم با این اخموها مهربون برخورد کنم یعنی درسمو به درستی پس دادم، و اونوقت میتونم امیدوار باشم جهان منو به جاهای بهتری هدایت میکنه)
این روزها توی پالایشگاه یه سری کارهای جزیی داره انجام میشه ولی چون توی کارشون از شعله و مشعل استفاده میشه پس آتشنشانی باید استندبای دائمی باشه. روزی تقریباً دوبار نوبت من میشه که برم استندبای ولی خب از اونجایی که هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمیافته، و همه چیز بر اساس قانونه، و «بما کسبت ایدیهم» و البته ما هم هیچ کاری برای انجام دادن نداریم، فقط بیکار میشینیم توی ماشین. یه جمله معروفی هست که یادم نیست از کیه که میگه: «شیطان برای دستهای بیکار کار پیدا میکنه» ولی فکر کنم درست تر اینه که شیطان برای ذهن های بیکار کار پیدا میکنه. چون آدمها تا بیکار میشن شروع میکنن به شخم زدن ناخواسته ها و تضادها (( اعتراف میکنم اولیش خود من، یه وقت فکر نکنید انگشت قضاوتم رو بطرف بقیه گرفتم، نه، نه ، نه … اگه نق زدن رشته المپیکی باشه من حداقل میتونم مدال نقره رو در رشته 75 کیلو مردان، از آن خود کنم)) پس باید این ذهن چموش رو تحت کنترل در بیارم، گوشی رو که نمیشه برد توی محوطه صنعتی . پس چی بهتر از جزوه پرینت شده کتاب «رویاهایی که رویا نیستند»، بعد از این همه فایل دانلودی هدیه دیدن و این همه فایل محصولات رو کار کردن، تازه برگشتم به روزهای اول حضورم در سایت، و از خوندن این شش فصل کتاب دارم شگفت زده میشم. با اینکه میتونم کتاب رو تندخوانی کنم ولی آگاهانه دارم آروم میخونم و یه جاهایی مکث میکنم و فکر میکنم، و تمریناتش رو توی صفحات سفید آخر هر فصل مینویسم. با این کار هم خودم سکوت میکنم و هم همکارم رو به سکوت دعوت میکنم. یه جایی توی کتاب استاد میگه ظرف 5 دقیقه 10 تا آرزو یا خواسته ای که میخوای تجربه اش کنی رو بنویسید، واقعاً هنوز هم برام سخت بود 10 تا آرزو رو نوشتن. پیشنهاد میکنم وقت بذارید و این شش فصل کتاب رو بخونید، بیییییییییینظیره.
دقیقه 2:43 فایل سفرنامه، چقدر خندیدم به شیطنت کودک درون استاد شایسته: «آهویی علفش چطوره؟؟» یاد اون کلیپ بنده خدا افتادم که میگفت دوستان عزیز هم اکنون آهو. از صحبتهای اون خانم تورلیدر توی قطار واقعاً شگفت زده شدم که میگفت بالای قله 32٪ اکسیژن کمتره با یه حساب سر انگشتی میشه حدوداً 14٪ اکسیژن(اتمسفر نرمال حدود 21٪) توی این مقدار اکسیژن قاعدتاً آدم باید بیهوش بشه. نمیدونم چقدر صحبتش درست بود. بالای سر واگنها چندین فن تعبیه شده بود تا فشار کابین رو کمی بالاتر از فضای بیرون نگه داره ، بخاطر همین گفت اگه دیدین حالتون خوب نیست میتونید توی قطار بخونید.
استادان عزیزم و دوستان نازنینم در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
(دوستان عزیزم، منو ببخشید که نتونستم برای کامنت هاتون پاسخ بنویسم.)
سپاس گزارم ک وقت میذارین و همیشه کامنت های عالی مینویسین مخصوصا اینکه با قران شروع میشه و از شعرهای ملکوتی مولانا یا حافظ جان شیرازی قید میکنید.
اینکه گفتین صلات یعنی اینکه راه بری و از دیدن نعمت های خداوند اشک بریزی،دقیقا منم.
من خودم تا سال 91 ی نماز خون و روزه بگیر و خلاصه ی مسلمان مثلا 6 دونگ بودم.ولی هیچ وقت ،هرگز با ی رکعت نماز و ی روز روزه گرفتن اینجوری منقلب و شیفته ی خدا نشدم ک الان با دیدن ابر تو اسمون اشکم درمیاد.
بعضی وقتا میگم :دختر چته؟اسمون و ابرو درخت و پرنده گریه داره؟
حتی با دیدن سریال های سایت هم اشکم جاری میشه.
ممنون ک نوشتین و فهمیدم اگر الان 11 ساله ک نمازی نخوندم یا روزه ای نگرفتم ولی صلاتی بپا میکنم ک مقبول درگاه خداوند هس.
با نظریه ی انفاق هم کاملا موافقم.
حتی شما با نوشتن این کامنت ، نشونه ای شدین از جانب خداوند برای من،انفاق کردین.
روز ب روز زنجیره ی شاگردای استاد و نزدیک شدن فرکانسشون ب هم داره بیشتر و محکم تر میشه.
تا ی سوالی برام پیش میاد یا توی کامنت دوستان جوابش داده میشه یا توسط فایل و سریال و…خلاصه جوابش همینجاست.
در پناه الله مهربان باشین و خدا قوت قهرمان جنوب کشور/
و سلام به تو دوست عزیزم که داری این کامنت را میخوانید.
چقدر زیبایی، چقدر رویایی، مگر تمام میشود زیبایی های این سفر، مگر پایانی برای ترکیب جادویی ابرها و آسمان و سبزی زمین هست؟
مگر میتوان گفت که در سکانس بعدی خبری از آب، رودخانه و باران نیست.
اصلا ذات این دنیا بر اساس فراوانی، گسترش، بهبود، شادی و عشق و زیبایی است.
ما کشش داریم به فراوانی ها، به زیبایی ها، به عشق
و اگر میخواهی توحیدی باشی، قایم به ذات باشی، باید بپذیری که ذات دنیا بر اساس فراوانی و بهبود و گسترش و عشق و شادی است.
نمیتوان به خدای کمبودها تکیه کرد و از او کمک خواست.
استاد جان تحسین برانگیز هست، تعهد شما.
تعهدی غیر قابل معامله برای بهبود دایمی و توجه به زیبایی ها.
نوش جانتان رابطه تان، ثروتتان، آزادی مالی و زمانی و مکانی تان. نوش جانتان دستاوردهای تان.
استاد جان من از بیرون خیلی آدم خونسرد، در صلح و آرامی به نظر میرسم.
واقعا همینطور هست و بعد از آشنایی با شما این اتفاق هزاران برابر شد.
من خواب آرامی داشتم و خواب هایم آرام تر شد.
ولی دوره ی احساس لیاقت مرا رام کرد.
به من نکات کلیدی، دم دستی و بسیار مهم را یادآوری میکند، که حس میکنم کویر تشنه ی وجودم سیراب میشود.
استاد آرام تر شدم. شکست ناپذیر شدم. مصمم تر شدم.
واااااای استاد آرام شدم رها شدم و اصلا شکوفا شدم.
سپاسگزارم از شما.
هم نشینی با شما برای من ارزشمند و افتخار آفرین است.
استاد جانم، چند روز پیش از کیش برگشتم.
موقع رفتن نجوا بود که کجا می روی و پول هایت را الکی خرج میکنی، ولی گفتم باید خلق کنم رویایم را.
سفر به کیش را در لیست آرزوهایم داشتم و خدا را شکر تیک خورد.
باید پولی که خداوند به زندگی ام جاری کرده، جاری نگهش دارم،
هست که پس لذتش را ببرم.
شرایطی رویایی را تجربه میکنم. استاد آزادی زمانی و مکانی را صد در صد و آزادی مالی را هم صد در صد به اندازه ی ظرفم.
به هیچ چیز وصل نیستم نه به دخترم نه به پارتنرم، نه مادر، نه خواهر و نه تعهدات دست و پا گیر.
آزاد و رها.
رفتم کیش و لذت بردم.
هدایت شدم به کنسرت خواننده ی محبوبم،
موتور سواری کردم،
در جاده ی ساحلی پیاده روی کردم،
در اتاقم دوره ی احساس لیاقت را کار کردم،
در حیاط خانه ام، شغلم را انجام دادم،
به منطقه ی عربها رفتم،
ماهی خریدم و سوغات آوردم،
از آزادی حجابم استفاده کردم و لذت بردم.
و
و
و
و موقع برگشت ذهنم بهم گفت این سفر برای تو چه دستاوردی داشت و من برایش اینها و چندین دستاورد دیگر را یادآوری کردم.
ظرفم بزرگتر شد.
به دنیا احساس لیاقت و خواسته هام را فریاد زدم.
و خدا میداند این ارسال فرکانس احساس لیاقت و فراوانی چقدر عالی و چندین برابر و در بهترین زمانش به زندگی ام بر خواهد گشت.
استاد چند نکته از آموزه هایتان را چقدر بهتر فهمیدم:
1_ اینکه موقعیت فیزیکی شما مهم نیست و مدار شما تعیین کننده ی چیزی است که تجربه میکنید.
میتوان در ایران زندگی کرد و از وجود ماشین خارجی در خیابان ها، تجربه ی رانندگی در خارج از ایران برایت زنده شود . میشود در ایران زندگی کنی ولی قوانین رانندگی انگلیس و اروپا را تجربه کنی. بوق زدن هم ممنوع بود.
2_ میتوان در ایران بود ولی حجابت را خودت انتخاب کنی.
3_ میشود در ایران بود و با پانزده دقیقه پیاده روی به یکی از زیباترین ساحل های دنیا برسی.
استاد جان چقدر این درس های شما برایم بهتر جا افتاد که موقعیت فیزیکی ما ربطی به تجربیات ما ندارد، این موقعیت مداری ماست که تجربه های ما را رقم میزند. با این واحد عملی به خوبی فهمیدم.
استاد جان من پاشنه آشیلی دارم که ترس از دولت و قانون و پلیس و … اینهاست، ولی دیدم، با چشم خودم دیدم که پلیسی که چند دقیقه قبل یک موتوری را به دلیل عدم استفاده از کلاه توبیخ کرد، از کنار من گذشت،
پلیسی که میگفتند برای داشتن حجاب تذکر میدهد از کنار من بدون توجه گذشت.
مرا ندید، اصلا اعجاب انگیز بود.
و استاد این هم ثمره ی شاگردی کردن در کلاس درس شماست.
اینکه قدرت از آن خداست و قانون برای من شکل عوض خواهد کرد.
همین قانون که از دور مثل یک کوه غیر قابل تغییر به چشم میرسد، در مدار بعضی انسانها شبیه آب است و به هر شکلی که آنها بخواهند، در خواهد آمد.
منطقش را میخواهید؟
منطقش در قصه ی حضرت موسی است. دولت آن زمان، قانون میگذارد که فرزندان تازه به دنیا آمده ی این سرزمین را بکشند. قانون سلب و غیر قابل تغییر، مرجع قانونگذاری کیست؟ فرعون، غول آخر.
اما چه میشود، موسی از آب گرفته میشود و دقیقا در کاخ فرعون، در ناز و نعمت، در فراوانی، به دست مادر خودش بزرگ میشود. پس کجا بود قانون بلا تغییر فرعون؟ یعنی میگویید فرعون یادش رفت چه حکمی صادر کرده و چقدر کودک به واسطه ی این حکم از بین رفتن؟ چقدر خانواده ها باور کردند که این حکم نهایی و قطعی است و راه چاره ای نیست؟ ولی مادر فرعون چه کرد؟ باور داشت که برگی بی اذن خدا از درخت نمیافتد.
چقدر برگ در دنیا وجود دارد؟ نظرتان چیست برگهای موجود در این سفر آخر شما را بشماریم؟ همین چند فایل آخر…
آری، دنیا و قانون دنیایی فرعون در مقابل ایمان موسی و مادرش شکل آب بود و تغییر کرد.
فرعون خودش، با دست خودش، موسی را در کاخ خودش بزرگ کرد!!!
یا موریانه هایی که عهدنامهی شعب ابی طالب را نوش جان کردند. چرا؟ چون محمد باور نکرد که نوشته شده است و تمام شد و رفت. همین است که هست. مرجع قانون گذاری گفته و من هم باید بسوزم و بسازم و بپذیرم.
به نظرم حضرت محمد در خواست هایش میگفت:«خدایا برگی بدون اذن تو بر زمین نمیافتد، خدایا تنها قدرت تویی، من به برنامه های تو ایمان دارم و آرامم تا زمانی که وعده ی پیروزی تو محقق سود، چرا که من لایق پیروزی و ظفر هستم، زیرا من تا آخر رسالتم ایستاده ام، زیرا اگر تو باشی برای من کافی هستی، زیرا قدرت دست توست و من به معجزات تو ایمان دارم، من به معجزات تو باور دارم و حق طبیعی من زندگی راحت و سراسر احترام است و …»
نمیدانم ولی جنس فرکانس ها چیزی شبیه این و هزاران بار توحیدی تر بوده.
یا مگر قانون در ماجرای مهاجرت شما، تغییر نکرد، همان قانونی که میگوید باید ملک و وثیقه و فلان و بیسار داشت تا شاید، شااااید ویزای شما را برای ورود به آمریکا صادر کنند. چه شد؟ حتی لازم نشد آن همه مدرک و سند ملکی را از کیفتان خارج کنید، آری قانون برای شما و در مقابل شما، مثل آب به شکل دلخواه شما در آمد.
نوش جانتان استاد مهاجرت عزت مندانه تان
آری استاد جانم.
عاشق این شخصیت جدیدم هستم. عاشق هم نشینی با شما هستم.
با افتخار بهای هم نشینی با شما را پرداخت میکنم و با لذت به پای حرف های تان مینشینم.
استاد عزیزم در جلسه ی اول قدم ششم از هدایت صحبت میکنید. از بزی که برای نجات زندگی اش به سمت شما هدایت شد.
هدایت بر قلبم جاری شد که هدایت هایی که به خاطر داری را بنویس، از کودکی ات تا به اکنون.
نشستم و نوشتم و این شد تمرین من، استاد اینقدر نوشتم که ذهنم که هیچ مقاومتی در مقابل هدایت نداشت، الان به من میگوید:«بهار آسوده باش، تو هر لحظه، هر آن ، در حال هدایت هستی، گوش بسپار و عمل کن»
استاد چه بگویم قلبم گشوده شده و من بعد از رسیدن به ثروت معنوی تر شدم، بیشتر فرصت کردم خودم را بشناسم و خدایم را درک کنم. تا قبل از آن باید برای سیر کردن شکمم کار میکردم، اما وقتی به لحاظ مالی در زندگی ام بهبودی حاصل شد و آزادی مکانی و زمانی هدیه ی خداوند شد در زندگی ام، بیشتر فرصت کردم خودم را بشناسم و خدایم را درک کنم. ثروت مرا معنوی تر کرد.
استاد جان من دیدم که دری از رحمت و ثروت و پول و عشق و شادی در آسمان به رویم باز شد. جایی که هیچ دری نبود. خداوند به من گفت از جایی که فکرش را نمی کنی به تو وسعت مال، روزی، عشق، شادی میدهم. خداوند مرا در نعمت هایش غرق کرد، من دیدم.
استاد جانم من پای تمام محصولات نشستم و تا زمانی که در این دنیا هستم از کار فیزیکی میزنم و بر روی ذهنم و توحید کار خواهم کرد که این مهم ترین وظیفه من است. مهم ترین وظیفه ی من تقواست، لذت بردن است، کار کردن در حیطه ی مورد علاقه ام است.
وظیفه ی من این است که آهنگ بگذارم و با بچه ها برقصم و اجازه دهم خود خداوند برایم پول و عشق و اعتبار را به زندگی ام وارد کند.
وظیفه ام این است از سر راه خداوند کنار بروم و سر به هدایت هایش بسپارم.
خدایا مرا یاری کن، دست مرا بگیر و جای پاهایم را برایم واضح کن، به من جراتی بده که پاهایم را استوار بردارم و مرا در مسیرم ثابت قدم نگه دار.
خدایا مرا هدایت نما، به راه کسانی که به آنها نعمت عطا فرمودی.
اونقدر زیبا و توحیدی نوشتید اونقدر نکات کلیدی در نوشته شما هست ک تصمیم گرفتم از شما سپاسگزاری کنم
با همه وجودم تحسینت میکنم ک لایق تحسین هستی هر آنچه نوشتید آنچیزی است که من در طلب آنم
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم ک مرا در این ساعت از صبح با صدای اذان و ذکر سبحان الله به سمت این کامنت فوق العاده هدایت کردی
بهارم نگاه زیبا و قلب بزرگت رو تحسین میکنم
چ نکات کلیدی چ منطقی
واای دختر بی نظیر هست منطق هایی ک آوردید برای اینک ذهن باور کنه ک میشود
قبلا شده این بار هم میشود
همه چیز بسته به فرکانس و مدار ماست ن موقعیت فیزیکی ما
دقیقا و با همه وجودم احساسش میکنم
من اوایل از اینک باید همراه پسرم به مدرسه برم شاکی بودم برایم تضاد سختی بود الان میگم خدایا شکرت
خدایا چقدر خوبه ک همراهش رفتم مدرسه خدایا شکرت ک نماینده کلاس شدم خدایا شکرت ک اینقدر میتونم گره گشا باشم و اینقدر کنار بچها ب من خوش میگذره خدایا خودت ثروت و نعمت رو در زندگی ام جاری میکنی خودت از رزق بی حسابت به من میبخشی و من فقط باید لذت ببرم از زندگی
این روزها فقط دارم توی دفتر پسرم نقاشی میکشم دفتر مشق رو زیبا تر کردم و خودمم لذت میبرم
زندگی یعنی احساس خوب
زندگی یعنی لذت بردن از مسیر
زندگی یعنی سپاسگزاری از خدا از فرمانروای جهانیان ک بخشنده و مهربان هست
زندگی یعنی تو بخواه و خداوند حسابت رو پر میکنه
زندگی یعنی فقط از خدا بخواه
زندگی یعنی فقط به خدا بگو
زندگی یعنی فقط خداست ک تو را به ثروت بیشتر نعمت بیشتر احساس بهتر زندگی شاد تر هدایت میکنه خدایا سپاسگزارم بابت هدایت هات
خدایا ای معبود زیبا بابت تمام نعمت ها و ثروتها تمام عزت و اعتبار بابت تمام احترام و بابت نگاه زیبایم ب دنیا ازت سپاسگزارم
هنوز هستن تضادها و چقدر خوب ک هستن چون اونها بهم میگن ک دارم کجا میرم آیا در مسیر مستقیم هستم ؟
تضادها یعنی اینک حواست هست چی میخوای ؟
خدایا شکرت سپاسگزارم
دیروز ی خبری از ی اشنا شنیدم ک باید ناراحتم میکرد از اتفاقی ک براش افتاده اما سریع ذهنم رفت ک ببین نتیجه فرکانس خودش هست یادته چقدر بهش گفتی خودت رو دوست داشته باش چقدر بهش گفتی اخبار دنبال نکن اما اون خودش باید هدایت بشه و تو نمیتونی برای کسی کاری انجام بدی برای خودت زندگی کن و لذت ببر نتایجت کم کم اونها رو هم میاره توی مسیر ی روزی میاد ک همه خودشون میان دنبال این آموزشها دنبال فهمیدن قانون درست
من نمیتونم ناجی کسی باشم مگر اینکه خداوند خودش منو هدایت کنه و در مسیر زندگی کسی ک خواسته باشه هدایت بشه منو دست خدا قراره بده برای هدایتش
خدایا سپاسگزارم چقدر دلم میخواست بنویسم و خداوند منو هدایت کرد به این کامنت زیبا و توحیدی
کلیپ بسیار زیبای استاد خدایا سپاسگزارم ک منو در این مسیر در این سایت کنار دوستان عزیزم هدایت کردی من لایق چنین استاد عزیز و بزرگی هستم ومن لایق همصحبتی با دوستان عزیز و همفرکانسم هستم من لایق دیدن این زیبایی ها هستم من
خدایا بابت تمامش سپاسگزارم
استادم بابت این کلیپ های بسیار عالی از صمیم قلبم از شما و مریم جان زیبا سپاسگزاری میکنم اونقدر زیباست ک فعلا فقط دوست دارم چندین بار تماشا کنم تا به جانم بشینه بعدش بیام براش کامنت بذارم.
سلاااام سلااااام و سلاااااام خدمت بهار خانم دوست عزیزم
واقعا لذت بردم از کامنت شما، چندین و چند بار خوندم و تک تک کلماتش بوی خدا میده کامنت شما؛ آفرین به شما که انقدر متعهدانه رو خودتون کار کردین و به مدارهای بالا رفتین به استقلال زمانی و مکانی و مالی رسیدین به عزت نفس رسیدین و ازهمه مهم تر خدارو تو وجود خودتون پیدا کردین و یک آدم توحیدی شدین: و آفرین میگم بهتون که هنوزم دارین متعهدانه تر رو خودتون کار میکنید حتی زمانی که مسافرت بودین هم داشتین رو خودتون کار میکردین آفرین به شما، احسنت به شما؛ خدایی شماهارو میبینم کیف میکنم : نوش جونتون تمام دست آوردهایی که داشتین، نوش جانتون این آرامشی که الان دارین قطعا قطعا و قطعا لایقش بودین و هستین و لایق این هستین که به تک تک آرزوهاتون برسین و مبارکتون باشه که بیش از 1000 روزه به بهترین مکان در دنیا خدایت شدین
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمانی نصیب قلب مهربونتون بهتر خانم
یادمه کامنت هایی که بین منو شما ردو بدل میشد انقدر برام لذت بخش بود، انقدر دوست داشتم و صبح که از خواب بیدار میشدم سایتو رفرش میکردم تا نقطه آبی کنار اسممو ببینم؛ یعنی هنوزم هستم نقطه آبی کنار اسمم یکی از چیزاییه که حالمو خیلی خوب میکنه؛ اونقدر این مکالمه منو شما راجب قوانین صحبت کردن، نقطه آبی کنار اسمم برام لذت بخش و جذاب بود که این شد خواستم که میخام کنار اسمم همیشه نقطه آبی باشه، که میخام با بچه ها تو سایت حرف بزنم و حتی بیرن از سایت و خدا میدونه که چقدر زود من به این خواستم رسیدم و کامنتم کامنت برتر میشد و 100 و 100 هار بار کنار اسمم نقطه آبی میومد و دوستان عزیز تر ازجانم مثل شما برام کامنت میذاشتن و با عشق صحبت میکردیم، حتی تلفنی باهم صحبت میکردیم حتی حضوری؛ یاد اون روز ها افتادم که مکالمه بین منو شما چقدر برایم شیرین و جذاب و لذت بخش بود که همچین خواسته ایی در من شکل گرفت
بینهایت تحسینتون میکنم و آفرین میگم بهتون که بیش از 1000 روزه اینجا دارین زندگی میکنید و متعهدانه رو خودتون کار میکنید و به آزادی رسیدین، به رهایی رسیدین به استقلال زمانی و مکانی و مالی رسیدین: قطعا قطعا و قطعا شما لایق هستین، حتی لایق خییییییلی خیییییییلی بیشتر از اینا هستین
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم بهار جان
میدونی کامنتت از جنس خدا و توحید بود چقدر من امشب با خوندن این کامنت و کامنت گفتگوی سعیده با خدا گریه کردم و اشک ریختم و انگار خدا باهام حرف زد
رفتم قران خوندم با چشمان اشک آلود خدا دقیقا ایه ای از موسی را اورد گفت موسی شبانه یارانت را از رود نیل عبور بده بگو نترسید و فکر نکنید چه خواهد شد فقط به خدا توکل کنید
امشب دقیقا شمام از موسی و قانونش گفتید چقد لذت بردم
خدایا دستانم رو بگیر و مرا یاری ده
تحسینت میکنم برای نتایجت عزیزم .من مدتی تمرکزم رو دوره احساس لیاقت کامنتی نزاشتم اما امشب که کامنت شما هدایت شدم نتونستم برات ننویسم
خیلی سپاسگزارم ازت
این کامنتیم که برات نوشتم فقط به خاطر سپاسگزاری بود و بگم بهترینی عزیزم
همه ما همین جوری لایقیم
و چقدر حرفات قشنگ بود از خدا و قانون با تک تک وجودم درکشون کردم و همون جوری که خداوند به تو معنوی شدن ثروت رو نشون داد انقدر منم پر کنه از ثروت که بگذرم
خدا را هزاران بار شکر برای حضور خودش تو زندگی هامون.
آزاده ی زیبا امیدوارم خداوند بهترین ثروت ها، بهترین عشق ها، بهترین لذت ها، بهترین آسانی ها را برای تو دختر دردانه فراهم کنه و روزی اینجا از موفقیت هایت برامون بنویسی.
هر چند که تو همین الان موفق شاد ثروتمند لایق ارزشمند هستی.
پری جان، اینجا و در این سایت تنها جایی است که میتوانم بگویم، من ننوشتم.
صدایی در قلبم گفت باید اینجا بنویسی و بنویس آنچه بر قلبت جاری میکنم.
پری جان از وقتی این کامنت را نوشتم، هزاران بار خواندمش.
من نیز میخوانم و یاد میگیرم و منطق های ذهنی ام را قوی میکنم.
خودم نیز از نوشته ام یاد میگیرم.
میدانستم کلام خدا را مینویسم.
زیرا من لایق دریافت کلام خداوند هستم.
پری عزیزم، فرشته ی خداوند بر زمین، ممنونم که نوشتن شما برای من باعث شد بار دیگر کامنت را بخوانم و بار دیگر ضربه بزنم بر سیمان های ذهنی و زنگار گرفته ام.
از در و دیوار زندگی ات، عشق، شادی، ثروت، پول و دلار ببارد.
سپاسگزارم برای این کامنت فوق العاده زیباتون که با عشق نوشتین .چقدر عالی به تمریناتون عمل کردید و متعهد بودید و جهان طبق قوانین خودش شما را در شرایطی قرار میده که ایمانتان قویتر بشه که تایید کنید این مسیر مسیره رسیدن به خواسته هاست مسیر رسیدن به عشق و مسیر رسیدن به خداست
تحسین میکنم این آرامشی که دارین و این لذتی که در صلح با خودتون پیدا کردید .
در این صبح زیبا پاییزی به کامنت زیبای شما هدایت شدم و کلی تحسینتون کردم و به من یادآوری شد که من در مدارهای خاصی زندگی میکنم اگر از الان خودم راضی نیستم باید مدار خودمو عوض کنم هیچ کار فیزیکی تاثیر نداره
از این جا تا پارکینگ چندساعت پیادهروی در جنگل واز میان رود ودشت رو داریم تا به ابشار زیبای رسوبی اسکلیم برسیم.
من هفته ی قبل با همسرم اینجا بودم واین هفته با خواهرم ندای عزیزم .
از تهران تا اینجا حدود 5ساعت آمدیم تا این زیباییها را تجربه کنم .دوباره تجربه کنم .
اینجا بهشته .
بوی بهشت میده.
اینجا از زمین وتمام دغدغه هاش کنده میشم.
اینجا ملاقات وحضور خداست.
هنوز تاریکه.
مهتابی با حاله ای از رنگین کمان دورش در آسمان.
با صدای آواز پرندگان.
به محض پیاده شدن از ماشین صدای روح بخش اذان .
نم بارون .
بوی جنگل .
صدای رود.
خدای من الله اکبر.
استاد جانم من تمام این زیباییها رو با نگاه کردن به شما وزیباییهایی که رفتین وتجربه کردین وسخاوتمندانه در اختیار من گذاشتین بدست اوردموتجربه میکنم.
از سال 97تا به امروز زندگیم رنگ وبوی دیگری گرفته.
بوی بهشت.
استادم چگونه میتوانم از شما تشکر کنم برای این همه شناختی که از خدا وخودم به من دادین.
چگونه میتوانم شمارا برای این همه نعمت وثروت ولذت وارامش وسلامتی که براحتی تجربه میکنم وشما کلید این مسیر را بدستم دادین تشکر کنم؟
استاد اگه جسارت از عبور جنگلهای چند میلیون ساله ی بکر را پیدا کردم این شهامت رو شما در وجودم زنده کردین.
اگه انقده آزادی مالی پیدا کردم که بدون هیچ نگرانی وبا خیال راحت کوله بارم را میبندم وهر هفته به یک لوکیشن زیبا میروم وعشق را تجربه میکنم من این آزادی. مالی را از اموزشهای شما دارم چگونه میتوانم از شما سپاسگزاری کنم؟
استاد جانم اگه انقده رها شدم که الان تنها وبا خواهرم بدون بچه هام وهمسرم در این سفر هستم من این حداز آزادی در روابط را از شما آموختم.
استادم شما درس درست زیستن را به من اموختین.
شما به من یاد دادین چطور به آزادی مالی وزمانی ومکانی برسم.
شما بودین که عزت نفسم رو به یادم اوردین.
شما بودین که ارزشمندی بی قیدوشرط را به من یاداورشدین.
شما بودین که به من اموختین چطور عشق بی قید وشرط وبدون توقع جبران وتشکر بورزم.
استاد جانم ای کاش میشد یه جوری این همه اگاهی که مخلصانه در اختیارم گذاشتین را برایتان جبران کنم.
خورشید کم کم در حال طلوع است.
باید کوله هارو برداریم .
باید به دل جنگل ورود بزنیم.
خدای من شکررررررت بخاطر این همه احساس خوشبختی ورهایی که دارم.
استاد جانم ندا طلایی با دیدن نتایج من وارد این مسیر شد واز تهران تا اینجا حدود 5ساعت منو ندا باهم اتفاقات زندگیمان را در معادله ی قانونی که شما به ما اموختین گذاشتیم وبررسی کردیم واصلا نفهمیدیم کی رسیدیم.
به نام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
خدارا صد هزار مرتبه شکر که در این صبح جمعه بارانی هدایت شدم به این کامنت زیبای شما
بوی باران همه جا پیچیده دروودبرتولیلای عزیز کهیک الگو شدی برای من چقدر لذت بردم از نتایج بزرگت چقدر حال کردم با این جمله یکی از کامنت هات که نوشته بودی هیچ کار خاصی نمیخواهد بکنید فقط نعمت های 6 روز همین الانت را بیاد بیار و بخاطرش سپاسگزار باش تا حال دلت خوب بشه همه چیز خودش خود بخود ردیف میشه دمت گرم و من چقدر زور میزدم که همه چیز درست بشه ولی وقتی فهمیدم بابد طبیعی باشی باید زندگی عادی خودت داشته باشی و بقول استاد همین که در مسیر احساس بهتر هستی همه چیز خود بخود لاجرم درست میشه
منم دوست دارم از یکی از دها نتیجه دیروزم بنویسم و خدارا شاکر باشم
همیشه دوست داشتم پسرم هم سبک زندگیش ورزشی باشه چون وقتی کسی ورزش میکنه خود بخود سبک زندگیش تغییر میکنه و حالا ببین هدایت خداوند را که چه زیبا همزمان همه چی را با هم تنظیم و هماهنگ میکنه پسر من از اونجایی که وقتهایی که من تو ماشین فایل گوش میدم اونم گوش میده قوانین را تا حدودی فهمیده مخصوصا قانون تضاد را که مارا به نعمت های بیشتر میرسونه وقتی تسلیم هستیم
بهش گفتم وقتی تضاد پیش میاد برامون فقط کافی بگیم عههههه چه جالب
بدلیل دورانی که بچه ها مجبور شدن انلاین باشن و سبک زندگیشون عوض شد پسر من اضافه وزن پیدا کرد خیلی اونموقعه بهش اصرار میکردم بریمورزش ولی اصلا فایده نداشت منم طبق گفته استاد عزیز رها کردموگفتم دلسوزی ممنوع حتی برای پسر خودت ومسیر هدایت برای هم بازه گذشت وگذشت تا اینکه مادرش کلافه شد از این وضعیت علی ( علی پیش مادرش زندگی میکند و فقط هفته ای دوروز پیش من هست ) زنگ زد وبه من گفت باید علی بره ورزش گفتم مشکلی نداره هر ورزشی میخواهد بنویسش من پولش میدم گفت به بسکتبال علاقه داره رفت و ثبت نام کرد هفته ای دو بار میرفت تا اینکه یک روز زنگ زد گفت مربیش گفته دیگه علی نیاد سر تمرین گفتم چرا گفت دعوا کرده با یکی از بچه ها و چون علی هیکلش بزرگتره به این گروه نمیخوره از من خواست که برم با مربیش چک وجونه بزنم که راهش بده ومنم همین کار را کردم و اون گفت منواقعا نمیدونم چرا گفتم به علی نیاد چونپسر خوبیه ولی رنج سنیش نمیخوره به این بچه ها ومن فقط یکروز میتونم تایممخصوص علی داشته باشم که اونتایم هم با وقت علی مناسب نبود گفت یکمربی دیگه بهتون معرفی میکنم مادر علی با مربی جدید هماهنگ کرد که علی بره اونجا ولی احساس من میگفت نره علی پیش اینمربی ولی من نمیتونستم این حسم را به اونها بگم دنبال نشانه بودم تا اینکه زمان ثبت نام کهپول میخواست دقیقا من پول نداشتم مادر علی عصبانی شد گفت توگفتی اسمش بنویس حالا میگی ندارم ؟!!گفتم باید یکم صبر کنی گفت دقیقا بگو چقدر ؟گفتم خیلی زود خلاصه خیلی زود شد چند هفته تا پول من فراهم شد به مادرش گفتم الان اقدام کن گفت تو ابروی منا بردی و من دیگه کاری نمیکنم این تلفن مربی وخودت بنویسش به مربی پیام دادم و اون هم بسیار با تاخیر جواب ناقصی داد بعد بهش زنگ زدم جواب نداد بلافاصله حسم گفت وحید این مربی را کلا بیخیال به علی گفتم بابا من به این مربی هرگز زنگنمیزنم وکلا بیخیال این مربی گفت کجا برم ؟گفتم صدها کلاس بسکتبال هست تو اصفهان زدم تو گوگل و یک عالممه اکادمی اومد به مادرش گفتم مربی قحط نیست برو تو یکی از این جاها اسمش بنویس رفت و اقدام کرد و یکجایی که اتفاقا خیلی خیلی حرفه ای تر از جاهای قبلی بودن به علی گفتن یک جلسه بیا
بعد از تمرین مربی به مادرش گفت کی به شما گفته علی بیاد بسکتبال ؟ گفت مگه چی شده ؟
مربی گفت پاهایی علی زانوهاش کمی پیچیدگی داره و باید اول این موضوع را درست کنید ونیاز به مداوا داره وکف پاش هم صافه باید کفش مخصوص بپوشه اینجا بود که تازه فهمیدیم هدایت خدا چکار کرده و این تسلیم بودن من در مقابل هدایت خدا چقدر عالی وزود مارا به نتایج عالی میرسونه خدارا صد هزار مرتبه شکر
مادرش با نگرانی زیاد شروع کرد به دکتر رفتن و عکس گرفتن و حتی گفت یکی از دکتر ها گفته نیاز به عمل داره من که کل داستان را میدونستم چیه چونبقول تو لیلی عزیز همه چیز را میزارم توفرمول قانون و احساس ، با ارامش به پسرم کفتم علی جان نگران هیچی نباش همه چیز درست میشه گفت بابا جدی هست موضوع گفتم نگران نباش عزیزم
خلاصه چند روز پیش زنگ زد و فقط گریه میکرد مادرش گفت دکتر گفته عمل میخواهد و علی ناراحته گفتم علی جان نگران نباش چهارشنبه میام دنبالت و با هم میریمپیش مربی خودم که یکی از ده مربی برتر ایران هست و اتفاقا رشته تخصصی اش حرکات اصلاحی است
خیلی خیلی علی خوشحال شد و گفت باشه بابایی میام
باورتون نمیشه دیروز برای اولین بار علی بود که با منمیومد باشگاه رفتیمتو سالن ومربی خوبم که عاشقانه بهتر از برادرم دوسش دارم و چهار ساله مثل دوتا رفیق باهم هر روز تمرینمیکنیم ومن از تجربیاتش استفاده میکنم ، عکسش را دید وگفت این استخوانش کاملا صافه وهیچ نیازی به عمل نداره فقط بدلیل عدم تحرک واضافه وزن ماهیچه هایی که باید استخوان را به طرف بیرون حول بده ضعیف شده وحتی اگر عمل هم بکنید خوب نمیشه چونعمل ماهیچه را قوی نمیکنه و بازم اینمشکل ادامه پیدا میکنه شروع کرد به دادن حرکات اصلاحی به علی و علی با اشتیاق انجاممیداد تو باشگاه همه به علی خوش امد گفتن وهمه از هیکل من برای اونتعریف کردن که ارزوشون هست مثل بابای تو بشن دمدر باشگاه خانممنشی بهم گفت ایشون برادرتونه !؟؟ گفتم نهچطور مگه ؟
گفت اصلا به سن شما نمیاد بچه داشته باشین هاهاها ومن چقدر شاد شدم
ما یک ساعت با داداشم تمرین کردیم ومربی من به علی حرکات اصلاحی داد و علی عرق میریخت اینقدر ذوق داشت علی که گفت بابا اسمم بنویس میخواهم بیام ورزش ومنم اسمش را نوشتم هفته ای سه روز
حالا بماند که چقدر ضعف های شخصیتش که حاصل عدم برخورد با اجتماع بوده با همین باشگاه اومدن خوب میشه وحتی تو همین یکجلسه ، توماشین از خستگیش خوابش برد ومن رفتم کارخانه یک سری بزنم و بعد بیدارش کردم بریم شام بخوریم گفت بابا امروز بهترین روز عمرم بود ، گفت تو برای من دوتا زانوی جدید خریدی ازت متشکرم گفتم نه علی جون خدا خیلی خیلی مسیرهای زیبایی برای من وتو داره من مطمانم شب توخونه گفت بابا حالا فهمیدم این تضاد چقدر به نفع من بوده از اینکه بسکتبال بیرونم کرد مربی تا اینجا که باید با تو بیام باشگاه علی همیشه ارزوی داشتن هیکلی مثل منا داره و من هم همیشه دوست دارم با اون سفر برمولی چون سخته براش خودمتنهایی میرم بهش گفتم ببین علی خدا یکپلان توووووپ برای من وتو چیده که خسابی حال کنیم و از اونجایی کهتو در مدار درستی هستی باید سبکزندگیت اصلاح بشه و با این وززش خیلی خیلی چیزهات درست میشه گفت اره بابایی درست میگی
خلاصه اینم از داستان هدایت پسر من به ورزش
به قول عارفه عزیز در یکی از کامنت هاش
هیج شری در جهانوجودنداره همه چیز خیره همه چیز لطف خداونده بشرطی که ما خوبی را ببینیم
لیلای عزیز این ابشار اسکلیم را من فیلم هاش دیدم واکیپ ما هم اینجا رفته دوماه پیش خیلی خیلی زیبا است رویایی هست حسابی بهتون خوش بگذره انشا الله یکروز از نزدیک شما را ببینیم وموفقیت هات را بهت تبریک بگم
خدارا صد هزار مرتبه شکر بایت نیروی هدایت الهی
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود استاد عزیزمون
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود شما ودوستان عزیز در این سایت فوق العاده
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین ثابت و پا برجای الهی
تحسینتون میکنم برای رابطه زیبای پدر و پسری که دارید و آنقدر قشنگ باهم رفیق هستید .
تحسینتون میکنم برای این که رها کردید فرزندتون رو و دیت از تلاش برای تغییرش برداشتید و خدا هم این چنین پسر گلتون رو هدایت کرد به سمت سلامتی و تندرستی و تناسب اندام
خوش حالم که پسرتون هم با شما همدار هست که فایل های استاد میتونه بشنوه و درس بگیره ازش آفرین.
تبریک میگم به خاطر تسلیم بودنتون به خاط نتایج زیبایی که در زندگی میگیرید و اندام متناسبی که ساختید.
انشالله در پناه الله شاد و پیروز باشید در کنار خانوادتون غرق در احساس سپاس گزاری و هدایت و آرامش و ثروت. دست حق نگهدارتون باشه
چه چشمان زیبای دارید .امروز نمیدونم چرا فامیلی زیباتونو که دیدم و عکس پرفایل زیباتونو ناخودآگاه روی پرو فایلتون کلیک کردم و چهره زیبا شما رو تحسین کردم و شروع کردم به خوندن داستان هدایت شما از سال 97..
وقتی فامیلی شما رو دیدم حسم گفت که لیلا خانوم بشارت امشب منه و با خوندن داستان هدایتتون کاملا متوجه بشارت امشبم شدم
داستان شما پر از الهامات برای من .وقتی که از تغیرات خودتون و شرایطتون گفتین و نتایجتنو نوشتین قلبم آروم شد
انگار سنگینی نجواهای شیطان به یکباره از وجودم پاک شد و کل وجودمو آرامش گرفت .واقعا این سایت و این استاد عزیز و این دوستان بی نظیر خود خود ثروتید .و من سپاسگزار الله ایم که منو در مسیر شما دوستان عزیز قرار داده
لیلا خانوم زیبا دوست دارم که شما رو پین کنم که هر وقت کامنت نوشتید برای من ایمیلش بیاد .پس میخوام ازت خواهش بیشتر برامون بنویس
سلام خانم بشارتی عزیز.من همین یک ساعت پیش داشتم کامنتی که در قدم چهارم جلسه سوم گذاشتین رو میخوندم که چطوری به جاده اسالم به خلخال هدایت شدی وچطور دوهفته داشتی تجسم میکردی که اونجا هستی وخواستم همونجا برات کامنت بزارم که روی پاسخ میزدم باز نمیشد چندبار تلاش کردم نشد چون میخواستم حتما ازتون تشکر کنم رفتم تو گوگل وتصاویر این جاده زیبا رو دیدم وکلی لذت بردم وحالم عالی شد ورفت تو لیست خواسته هام.چون منم خیلی دلم مسافرت میخواد به خدا سپردمش که برام جور کنه.وجالبه دیدم پنج ستاره هستی باخودم گفتم خانم بشارتی تو محصولات فعال هستن وکامنت میزارن در فایلهای رایگان ندیدمش که چقدر سریع اتفاق افتاد واینجا کامنت گذاشتین.
سلااااااااام خدمت لیلا خانم بشارتی؛ به به مارو بردین به حال وهوای جنگل های زیبای لفور؛ منو بردین به اون پیاده روی لذت بخش و طولانی برای رسیدن به آبشار زیبای اسکلیم؛ من بچه مازندرانم؛ ما همیشه این جنگل هارو میدیدم ولی هیچ توجهی بهش نداشتیم؛ اما بعد ورود به سایت انگار جنگل زیبا تر شده، دریا رنگ و بوی دیگه ایی داره، ماه پرنور تر و جذاب تر شده، خورشید تابنده تر شده؟ چرا؟ چون الان من تو همه اینا( کوه، جنگل، دریا، ماه، خورشید) خدارو میبینم
خدایا هزاربار شکرت که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده، خدایا شکرت برای بودن کنار دوست عزیز و آگاهی مثل لیلا خانم
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روزافزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون
چقدر زیبا گفتید که الان جنگل و دریا و ماه براتون زیباتر شده منم یک پارک و فضای سبز وسیع نزدیک خونمون هست همش میگفتم این چیه این جا ساختن جوانهای خلاف و الاف میان اینجا جمع میشن ، ملت ماشیناشون رو میارن پارک میکنند جای رفت و آمد نیست ترافیکه
چند روزیه که دارم بصورت جدی روی خودم کار میکنم امروز که از کنار این پارک رد میشدم دیدم چه درختهای قشنگ و خوشرنگی داره چه چمن زیبایی چه مردمان شاد و مثبتی که دارن پیاده روی میکنند ولی من تا حالا متوجه اونا نشده بودم.
ما از کامنتهای شما شاگردان قدیمی استاد خیلی چیزها یاد میگیریم شما راهی رو دارید میرین که ما پشت سر شماییم و کامنتهای شما مثل نقشه راه و چراغی میمونه که برامون روشن کردید
با تموم وجودم سپاسگذارتونم بابت کامنتی که برام نوشتین و خوش آمد میگم بهتون که به سایت استاد عباسمنش هدایت شدین این مکان و این فضا و این آدمایی که اینجا هستند بهترین هستند
خداروشکر میکنم که این کامنت براتون تاثیر گذار بوده و تشکر میکنم بابت دعای قشنگتون و از میخام هر روز شمارو به راه راست راه کسانی که به انها نعمت و ثروت داده هدایت کنه
به نام خالق زیبایی ها سلامی به طراوت جنگل های بارونی به روی ماه لیلا عزیز.
نازنین تحسینت میکنم برای آزادی مالی وروابطت تحسینت میکنم برای شهامتت که به دل جنگل زدی این که هر هفته با عشق و خیال راحت فرصتی برای دیدن زیبایی های بیشتر و بودن در دل طبیعت میزاری تحسین برانگیز به خاطر عشق بی قید و شرطی که میدهی بهت تبریک میگم
همین طور به خاطر دوست نازنینی که در کنارت و بااو از قوانین کیهانی از زیبایی ها مگی باتمام وجودم تحسینت میکنم و بهت تبریک میگم برای این حر از تعهد به آموزش ها و دیدن نتایج دلخواه و زیبات در زندگی . متشکرم برای این که ار نتایجت گفتی و این حال خوب رو با ما به اشتراک گذاشتی
هرجا هستی دست خدا به همراهت انشالله بیشتر از الان آسان شوی برای آسانی ها .
سلام لیلا جان لذت بردم از کامنت زیباتون بهتون تبریک میگم که با کار کردن روی خودتون به نتایج فوق العاده ای چون آزادی مالی مکانی و زمانی رسیدن آفرین به شما و پشتکارتون براهمین کنجکاو شدم و رفتم تو پروفایلتون و داستان هدایتتون و خوندم تحسین میکنم شما رو چقد لذت بردم از خوندش آن شالله منم در این مسیر بتونم موفق بشم براتون بهترین ها رو آرزو دارم
اللّه خدایى است که هیچ خدایى جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را فرا مىگیرد و نه خواب سنگین. از آنِ اوست هر چه در آسمانها و زمین است. چه کسى جز به اذن او، در نزد او شفاعت کند؟ آنچه را که پیش رو و آنچه را که پشت سرشان است مىداند و به علم او جز آنچه خود خواهد، احاطه نتوانند یافت. کرسى او آسمانها و زمین را در بر دارد. نگهدارى آنها، بر او دشوار نیست. او بلندپایه و بزرگ است.
در دین هیچ اجبارى نیست. هدایت از گمراهى مشخص شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداى ایمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده که گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست.
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. ولى آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته و سلام به رفیق های نازنین غارحرای من
سلام وسلامتی و نور و عشق ورحمت الله یکتا بر قلب سلیم ابراهیمی همتون
خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره،تجربه ی بندگی و عشق بازی با خدا،برداشتن یک قدم بزرگتر به سمت توحید،ونزدیک و نزدیک تر شدن به صراط المستقیم…یا به تعبیر دوازده قدمی ها،جاده ی آسفالت جنگلی پر از ثروت و نعمت و حال خوب
دیشب رو هندزفری به گوش با گوش کردن به سوره سجده خوابیدم،صبح چشمام رو با دیدن قسمت 225 سریال باز کردم.
اما بخاطر یکم بهم ریختگی افکارم،از همون اول صبح،شیطان اومد کنار دیوار خونه وایساد و شروع کرد به نجوا که: تو هیچ چیزی برای نوشتن نداری،تو امروز نمیتونی کامنت بنویسی،اصلا چه دلیلی داره برای هر قسمت بنویسی؟امروز هیچی توی مغزت نیست،امروز توی فرکانس کامنت نوشتن نیستی!
این فرشته ی رانده شده از درگاه خدا هی گفت و گفت!
و من لبخند زنان در جوابش گفتم:
بگو!تا دلت میخواد بگو!کارت همینه!شغلت همینه!قسم خوردی منو از بندگی و توحید دربیاری!ولی من مثل همیشه چشمت رو کور میکنم،من وصل میشم به خدا و مینویسم،مینویسم چون نوشتنم صلاته!مینویسم چون با نوشتن قلبم روشن میشه،مینویسم چون با نوشتن به خدا وصل میشم،مینویسم تا برای سعیده ی آینده رد پا بزارم. من اگر آدم تسلیم شدن نجوای تو بودم،الان اینجا نبودم!
شاید بتونی قد وز وز پشه،آزار ایجاد کنی!ولی وعده ی خدا بامنه که تو هیچ تسلطی برمن نخواهی نداشت!پس انقدر اونجا وایسا تا زیرپات علف سبز شه!من آدم تسلیم تو شدن نیستم!
چقدرم قیافه ش دیدنی بود!انگار یک جعبه گوجه پرت کردن سمتش!
همزمان با گوش کردن من به فایل توحید عملی9 و رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده ایم» که لینک هردوتاشون رو اینجا میزارم اگر شما هم توی این موقعیت قرار گرفتین ازش استفاده کنید:
abasmanesh.com
abasmanesh.com
شیطان هم درحال پاک کردن سروصورتش از پوست و آب گوجه،دمش رو گذاشت روی کوله ش و رفت،درسته که شیطان قسم خورده انسان رو از مسیر توحید خارج کنه،همونطور که خداوند میگه نبوده ما به پیامبر وحی کنیم و شیطان هم نجوا نکنه!اما همون خدا میگه:
چقدر به غیب ایمان داری؟همونقدر میتونی از کمک خداوند و فرشته هاش بهرمند بشی،همونقدر میتونی از پس نجواهای ذهنت بربیای!
همچین کار آسونی نیست،ولی شدنیه!
استاد تو دوره راهنمای عملی میگه هرجا از من شنیدید،من خیلی راحت به تموم خواسته هام رسیدم،منظورم از راحت،راحت از نظر کار فیزیکی بوده؛اما از نظر ذهنی خیلی روی خودم کار کردم،خیلی تلاش کردم برای تغییر باور هام،برای کنترل ذهن!
از صبر و صلات کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.
چندشب پیش،اون همکارم که توی داستان هدایتم ازش یاد کردم ایشون دست خدا شد منو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و با قوانین کیهانی آشنام کرد رو دیدم،صحبت از مسیرو وقانون و سایت استاد شد،گفت هنوز ادامه میدی؟
چشام گرد شد گفتم یعنی چی ادامه میدی؟من دارم توی سایت زندگی میکنم.
گفت من که درگیرکار بچه هاممو وزندگی و دیگه وقت ندارمو،حالا وقت رانندگی ی فایلی میزارم رندم گوش میدم ولی دیگه زمانم خیلی کمه نمیتونم مثل قبل پیگیر باشم!
یک نگاه به خودم کردم و به مسیری که اومدم دیدم واقعا من هیچ وقت به این قوانین به شکل فانتزی و یک ابزار حال خوب کن نگاه نکردم!هیچ وقت فکر نکردم اینا فقط برای روشن فکریه،از اولش خودمو متعهد کردم برای ساختن زندگیم،برای رسیدن به توحید،از اولش آماده ی بها پرداخت کردن بودم،از اولش استاد رو باور کردم و کلامش رو وحی منزل دونستم.
یادمه بعد جلسه ی قرآنی قدم اول،قرآن رو دستم گرفتمو گفتم من میخوام بفهممت!
من میخوام بدونم خدا چی گفته،من میخوام این آیه هارو درک کنم! من برای رسیدن به بندگی مطلق حاضرم هر بهایی بپردازم.
برای اینکه الان اینجام.برای اینکه قرآن شده صمیمی ترین رفیق زندگیم
حالم بده:قرآن
حالم خوبه:قرآن
میخوام بخوابم:قرآن
روزمو با چی شروع کنم؟قرآن!
حالا آدم و عالم بیان بگن مسیری که داری میری اشتباهه!
به قول استاد من ازین مسیر نتیجه گرفتم،من نتیجه دستمه!
چطور میتونید بگید دارم اشتباه میکنم؟
بخاطر همینکه اصلا دیگه حرف دیگران برای من پشیزی ارزش نداره،اصلا اهمیتی نداره بقیه منو حمایت کنند یا نکنند!
من خدارو دارم،من دست خدا رو همیشه روی دوشم حس میکنم،من لبخندشو میبینم،پس چرا باید دنبال تایید دیگران باشم؟
به الله قسم!
وقت مرگمون،هیچکدوم ازین آدم ها به دادمون نمیرسند!
من آدم مناسبی ام برای گفتن این حرف،چرا؟
چون بارها و بارها سر cprهای ناموفق بودم ودیدم انسان عزیزی که تا چند دقیقه پیش کنار خانواده ش بوده،حالا روح از بدنش جدا شده و رفته پیش خداوند
همون خانواده،همون زن،همون شوهر،همون رفیق؛همونا الان ازش میترسند حتی نگاهش کنند،حتی بهش دست بزنند!
یعنی به محض جداشدن روح از جسممون،دیگه واقعا هیچ یارویاور و رفیقی نیست!جز خداوند!
گفتم نگرانم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،با عقل انسانی من هیچ کاری ازم برنمیاد،تو آرومم کن!
گفت راه برو سعیده،راه برو باهم حرف بزنیم …
قدم برداشتم و دستشو روی شونه م حس کردم و اجازه دادم اشکام سرازیر شه …
گفت تو مگه ازین راهی که تا الان اومدی کم نتیجه گرفتی؟
مگه کم گره برات باز کردم؟
چقدر مشکل سر راهت بود؛از دست تو کاری برنمیومد و من برات حلش کردم؟
اون رئیس بیمارستانی که همه تا کمر براش خم میشن،چطور توی دست تو موم شده؟
اون رئیس دانشگاه چطور باهات تماس گرفت گفت انتقالیت بدون جایگزینه،راحت برو؟
اون اعزام هارو کی برات کنسل میکنه؟
کی بهت سعادت قرآن خوندن داد؟
این سلامتی و انرژیت از کجا اومد؟
این برکت پولت از کیه؟
این همه اتفاق ریز و درشت برات افتاده،حواست هست؟
نگران چی هستی؟
من همه جا باهاتم،تو قدم بردار من مثل کوه پشتتم،من ازت دفاع میکنم،من سرپرستتم،من توی قلبتم سعیده!
تو فقط حرکت کن،پشتیبانیت با من!
الان میفهمم چرا دیروز استاد توی نشانه ی روزانه م گفت:ایمان یعنی حتی میترسی حرکت کنی،بری توی دل ترس هات!بعدا میفهمی انقدرم سخت نبوده،بعدا به خودت افتخار میکنی!
الان میفهمم چرا دیشب هدایت شدم به جلسه 6قدم 7 که باز استاد میگه:چرا باید چیزیو تحمل کنی؟تحمل از بی ایمانی میاد،از شرک میاد،برو تو دل ترس هات! از شرایطت راضی نیستی تحمل نکن!تغییر کن!حرکت کن!
حرکت کن درها باز میشه!
الان میفهمم چرا با تموم شدن جلسه 14 عشق ومودت،هدایت های خداوند پشت هم اومد و من رو در مسیر جدید گذاشت و ازم خواست کنترل ذهن و احساساتم رو به دست بگیرم و قدم بردارم برای تغییر …
حالا منم …و یک تغییر مدار دیگه …یک شجاعت …یک قدم برای تصمیمات جدید …
چقدر میتونم توی مسیر جدید قدم بردارم و نگران مشکلات توی راه نباشم؟
به اندازه ای که ایمان دارم و قدرت از آدم ها گرفتم و دادم به خدا!
اعتراف میکنم نوشته هات، برای من مثل دارویی که سر تایم به مریضها میدی، شده!
خوب کاری کردی رفیق خدا شدی! همیشه ی همیشه، منم تو مود آدم بودن نیستم، ولی همین اتفاقهای خوبی که داره برام میفته، دلیل و گواهه برای ادامه و استمرار. مرسی که وقت میذاری و برای ماها چیز مینویسی. اثر خوبی داره. ترکیب سیخونک و خنده!
برای من که این داروها خیلی مهمه، خیلی .
به خاطر زحمتهات منم عوضش برات یه واسونک شیرازی پلی میکنم!
آیا نمیدانی که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است میداند؛ هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه میسازد، چرا که خداوند به هر چیزی داناست!
الهی که حال دلت عالی باشه ، شاد باشی ، آروم باشی و اتفاقات فوقالعاده از در و دیوار وارد زندگیت بشه
چقدر دلم برای نوشتن برای شما تنگ شده بود
چقدر لذت می برم از معاشرت و هم صحبتی باهات
چقدرررر هر بار که دیدگاهایت رو می خوانم حالم دگرگون میشه
یعین اگه کوک نباشم !! میزون میشم حالم خوب میشه
اگه خوب باشم عالی میشم
چقدر خوبه که شما رو تو این خانوادهی صمیمی داریم
چقدر خوبه که روند رشدت رو داری مکتوبش می کنی برای خودت در آینده تا از این رد پاها استفاده کنی …
و چقدر خوبه که ما ها هم داریم ازت یاد میگیرم
درس ایمان و توکل…
درس استمرار…
درس یادآوری همیشگی نعمات و رحمت های پروردگار در این مسیر از وقتی که کارکردن روی خودت رو شروع کردی
این درس سومی رو من رد پاش رو تقریباً دارم توی تمااااااامِ کامنت هایت می بینم و چقدرررر لذت می برم و چقدر با قلبم با تمام وجودم تحسینت می کنم براب این شخصیت سپاسگزار و متواضعی که در برابر خداوند ساختی
واقعاً دمت گرم
لایک داری دختر
یعنی همین درس سومی رو هرچییییی در موردش بنویسم به خدا کمه…
من بارها این شخصیتت رو… اینکه می نویسی هدایت ها و همزمانی هایی که خداوند برایت رقم زده و به این شکل ایمانت رو نسبت به مسیر درست قوی تر می کنی و آگاهانه با این فکت ها به خودت قوت قلب می دهی…
این یکی از مهمترین تمرین هایی که باید روش وقت بگذارم
همین امروز داشتم دورهی شیرین عزت نفس رو گوش میدادم
استاد با تأکید فراوان خیلی محکم و قاطعانه می گفت وظیفهی دیگران نیست که به تو انرژی مثبت انگیزه و قوت قلب بدهند!!
اصلاً شاید کسی نباشه که این کارو برایت انجام بده!!
تو اون فردی هستی که باید این کار رو برای خودت انجام بدهی
باید هر روز و هر روز و هر روز به خودت بگی که چه کارهای بزرگی رو توانستی انجام بدهی… این کاریه باید هر لحظه انجامش بدهی
تا قوی بشی ، تا ترس هایت رو بهشون حمله کنی ، تا انرژی بگیری برای حرکت کردن و پیشرفت کردن
———————————————————-
استاد تو دوره راهنمای عملی میگه هرجا از من شنیدید،من خیلی راحت به تموم خواسته هام رسیدم،منظورم از راحت،راحت از نظر کار فیزیکی بوده؛اما از نظر ذهنی خیلی روی خودم کار کردم،خیلی تلاش کردم برای تغییر باور هام،برای کنترل ذهن!
الهی صد هزار مرتبه شکر به خاطر این آگاهی
سعیده خانم ازت ممنونم که این آگاهی های فوقالعاده رو با من به اشتراک می گذاری، یعنی همین جمله رو من باید ببرم توی ورد برم پرینت بگیرم بچسبونم به آیینهی اتاقم … به خدا جدی میگم ها… چون الان که دارم در موردش صحبت می کنم به ظاهر ساده میاد ولی بارها و بارها مسیر رو گم کردم و به بیراهه رفتم چون دقیقاً پاشتم برعکس این آگاهی عمل می کردم یعنی تلاش فیزیکی و تقلا و زجر رو چاشنی زیاد کرده بودم و از کنترل ذهن و تمرکز بر روی زیبایی ها و سپاسگزاری و کار کردن روی خودم غافل شده بودم!!
آره دیگه … مطمئناً همین فردا میرم پرینت میگیرم و میارم می چسبونم به آیینه
———————————————————-
به یه موضوع دیگه هم دوباره امشب پی بردم ، در واقع این آگاهی رو به یاد آوردم که ما با توجه به مداری که در اون هستیم این آگاهی ها رو درک می کنیم:)))
میدونی چی شده؟!
من امشب احساس می کنم برای این اولین بار آیه الکرسی رو تو کامنت شما خواندم!!!
یعنی دیوانه شدم اصلاً………
به خودم گفتم اعععع اینکه اینقدر واضحححح داره قانون رو میگه حداقل فقط چند بار قبلا توی کامنت های خوده سعیده خواندی!! پس چرا تاحالا اینقدر واضح درکش نکرده بودی!!!
توی آیه آخر کلمهی طاغوت نظرم رو جلب کرد!
معنیش رو نفهمیدم
رفتم گوگل سرچ کردم
از ویکی پدیا معنیش رو برای من آورد !!! شوک شدم گفتم اععع ببین خودِ خدا اینقدرررر واضح داره قانون رو میگه بعد من تو همین شهر خودم، قم می بینم اینقدررررر آدم ها تو در و دیوارن، میگن بریم حرم از فلانی بخواهیم! بریم مشهد! از فلانی بخواهیم حاجت ما رو روا کنه! بریم کربلا فلان… حتی بریم مکه که فلان بشه!! انگار واقعاً باور کردن که خدا توی اون خونهی چهار ضلعیه!!!
ای امان از نادانی … ای امان
خدایا منو ببخش و مورد رحمت و مهربانیت قرار بده و به من ثروتی بده که به بی نیازی برسم چرا که من تو رو بی نهایت بخشنده شناختم
چرا که خودت در آیه (257بقره) گفتی
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. ولى آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود
من روی این کلمهی طاغوت واقعاً دست و پاهام شل میشه
خدایا پناه میارم به خودت و میدونم که جز تو هیچ یار و یاوری ندارم
طاغوت در اسلام، به معنی هر آن چیز یا کسی است که به جای خداوند در جایگاه پرستش قرار گیرد. طبق این تعریف، جز خداوند یکتا هر موجودی همچون: شیطان، بتها، انسان ( مرده یا زنده ) یا هر مصداق دیگری که به عنوان معبود واقع شوند طاغوت محسوب میشود.
طبق سرچی که در گوگل داشتم
سعیده جان نکات مثبت شما و کامنتت که تمومی نداره
ولی امروز عصر داشتم دیدگاهت رو در قسمت قبلی سفرنامه می خواندم
هم به خاطر اون شعر های بانمکی که نوشتی کلی خندیدم و البته درس هم یاد گرفتم، سپاسگزارم
و
هم می خواهم بهت بگم اونجایی که از دو تا دختر گلت نوشتی که باهاشون میری مدرسه و می خوانی یه دختر دارم، اونا میگن شاه نداره :))
و اون ذوق و شوقشون و اون بالا پایین پریدن هاشون
اونجا ها همون جاهایی بود که چشمام قشنگ خیس شد و دیگه نتوانستم جلوی این حجم از احساس رو بگیرم :)
و نتوانستم با قلبم تحسینت نکنم
من از شما ممنونم که مادر خوبی هستی و داری دوتا دستهی گل تربیت می کنی
ممنونم که از الان داری باهاشون آیه الکرسی رو می خوانی و درس یکتا پرستی و موحد بودن رو یادشون می دهی
ممنونم که…
میگم هر چی از نکات مثبت شما بگم تمومی نداره
دوستت دارم خواهر راه دور من
دوستت دارم برای اینکه اینقدر قشنگ گپ و گفت خودمونی دو نفرت رو با خدا برایم نوشتی تا ازت درس یاد بگیرم
اونجایی که گفتی:
گفتم خدا؟
گفت جانِ خدا!
اونجا هم چشمام خیس شد و دلم لرزید
الانم چشمام تار می بینه ، چقدرررررر قشنگه این حجم از عشق بازی و رفاقت با خدا چقدرررر کیف میده ……
عاشق این نقطه های آبی ام که هرچقدر اسکرول کنی تموم نشه …مثل یک چایی داغ ونون خامه ای که دلت میخواد کم کم مزه مزه ش کنی،شیرینش تموم نشه!
این سومین باری که دارم این پیغام اِلاهیت رو میخونم و حالا وقت نوشتن یک پاسخ از روشنی قلبمه که با نسیم خنک شمال و نورِ نارنجی رنگ غروب آفتاب که رنگ موج های دریا رو طلایی کرده برات بفرستم ….
ازت ممنونم پسر،برای این ایمانت،این تعهدت،این قلب روشنت که جایگاه رحمت خداوند شده…
ازت ممنونم که هر روز تلاش میکنی توحید رو بیشتر درعمل اجرا کنی و قلبت رو به قلب سلیم ابراهیم نزدیک و نزدیک تر کنی…
برادرِ عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم.
برات از نورِ آسمون ها وزمین،بهترینِ بهترین هارو میخوام …
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت …درحالیکه سرمست از نتایج ریزودرشت و معجزات خداوندی و هرچقدر برام تعریف کنی از اتفاقات خوبت ،تموم نشه ….
ازت ممنونم بااین کامنت های زیبایی که میزاری من هر موقع میخونم اشکهایم آرام آرام میریزه
قلبم باز میشه با این آیه های قرانی زیبائی که میزاری
سعیده جان من هم به این نتیجه رسیدم که تمام زندگیت فقط خدا باید باشه وروی هیچ کس حساب نکنی اما بعضی اوقات گول این شیطان را میخورم و روی آدم ها حساب میکنم که صد البته هیچ کاری برام هم نمیکنن حتی سنگ جلوی پام میندازنن تا نتونم کاری بکنم که اکنون چند روزه کار بانکی برام پیش اومد وبه هر کی رو انداختم کاری نکردن ناراحت شدم به رئیس بانک گفتم چون پارتی ندارم کارم را راه نمیدازید او مدم خونه
فرداش جمله حوری خانم باختری را تکرار کردم که خدا مثل کوه پشتمه
فقط خدا پارتی منه
همون رئیس بانک چند پیشنهاد داد تا کارم راحت تر انجام بشه
من دوباره داشتم دست وپا میزدم تا از غیر خدا کمک بگیرم. شیطانه گول میزنه خیلی دوست دارم در برابرش مقاومت کنم ومثل شما توحیدی وخداگونه رفتار کنم اما بعضی اوقات کم میارم فکر میکنم التماس بنده خدا رابکنم برام کاری میکنه
خدایا هزاران بار شکرت که الان خیلی زودتر اشتباه هم را میفهمم وجلوی شیطان دغل باز می ایستم قبلا تا روز ها وهفته ها من غرق در نجواهای شیطان بودم
پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس، بىآنکه صداى خود بلند کنى، هر صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.
اجی چقدر اشک ریختمممم چقدر قشنگ بود زمانی که میمیریم یا هر کسی که میمیره حتی میترسیممم بریم ببینمیششش الله اکبرررررر بهش دست بزنن واقعااا همینه
این دیگه ته ته داستان ما بوده تههههههه ممنونم و سپاس گزارم ازت اجی
ما هیچ رفیق و یار و یاوری نداریم جز رب ما هیچکس رو نداریم جر خداااا پس کجا دنبال چی میگردیمممممم……
ممنونم ازت اجی که همیشه با کامنتت اشک من در میاد و یاد اوری میکنی بهم که حسین داستان اینه کار دارم نمیشه و این چیزااا نداره همیشه باش و همیشه مرور کن دمت گرم اجی مهربانم….
منم یه زمانی 115 امداد جاده ای بودم و اون لحظه ای که میرفتم سر حادثه با خودم میگفتم خدایاااا من هیچییییییییییی نیستم در برابر توووو هیچچچچچچچچچچچچ
الان میفهممم که خدا چرا تو اون مسیر من رو قرار داد تا بگه حسین زندگی رو من بهت دادم و من هم ازت میگیرمممم
بقول شماااااا
کجاااا دنبال چی میگردی …..
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی بانووووووووووووووو
میدانی زمان های که منم با خدا حرف میزنم از بس زیبا پاسخ میدهد میگویم خدایا خودم هستم یا تو ؟
میگوید من هستم
میگویم خدایا چرا همیشه من باید زیاد حرف بزنم تو هم حرف بزن تو هم بگو
من میخواهم بیشتر درکت کنم بیشتر بفهمت
میگوید پاکیزه من خدایت هستم من عاشقت هستم من میخواهم بیشتر از شما بشنوم صدایی شما را بشنوم عشق بازی شما را بیبینم من همیشه منتظر تان هستم تا سمت من بیاید
من صبور هستم من عاشق شنیدن صدای شما هستم
وقت های که زیاد دلم تنگ میشود میکویم خدایا پس چی وقت من خواسته هایم را زنده گی میکنم چی وقت میتوانم آزادانه دو چرخه سوارای کنم درایف کنم از خودم درآمد داشته باشم بهترین جا ها بروم و لذت ببرم
همیشه میگوید
صبر داشته باش عجله نکن من برایت میسازم اول باید قوی شوی بزرگ شوی به اندازه خواسته هایت
بزرگ شوی
عجله نکن آرام باش قدم به قدم با هم میریم ( هزاران بار از خدا شنیدیم )
و وقتی از عشق بازیت با خدا یاد کردی
یاد سخن های استاد افتادم در فایل توحید عملی نهم
که میگوید خداوند همیشه وعده فزونی میدهد وعده فراوانی میدهد همیشه میگوید نترس آرام باش من هستم
چقدرررر خدا همیشه به ما میگوید نترس آرام باش من هستم
حالا کیست باور کند که خدا هست
خدا هست
خدا هست
خدایااااا کروررر کروررر شکرت
خیر باشد اگر امروز خواسته هایمان را زنده گی نکنیم فردا حتما زنده گی میکنیم
خداوند یاور ما هست خداوند در زمان درست همه چیز را حل میکند
دیروز صبح یه نقطهی آبی ازت دریافت کردم که اشاره کرده بودی به اینجا
و در مورد مفهوم آیهالکرسی صحبت کرده بودی
من این رو یه نشونه دیدم که بیام هم کامنت شما رو بخوانم هم کامنت قبلی خودم رو
کامنتت رو خواندم چقدر قوت قلب گرفتم، سپاسگزارم
ویژگی مشتری که اکثر کامنت های شما داره اینه که بهم انرژی و ایمانی میده بی نظیر… برای حرکت کردن… برای رفتن توی دل ترس هام
چقدر خوشحالم که شما بنده موحد و خوب خدا تو جمعمون هستی خدایا شکرت
دیشب داشتم یه دیدگاهی می نوشتم در مورد تولد می نوشتم، که مرتبط به جملهی بالاست، دوست دارم اینجا برای شما هم بنویسم
اول بگم تولدم 11 اسفند هستش یعنی هشت روز دیگه و خیلی خوشحالم که امسال هم تو جمع این خانوادهی صمیمی هستم
می گفتم من دوست دارم وقتی تولد یه نفر رو بهش تبریک میگم ، همون موقع بیام فکر کنم به اینکه من چقدر سپاسگزارم به خاطر وجود این آدم توی زندگیم ، چقدر حضور این آدم این دست خداوند یه هدیهی ارزشمند هستش برای من ، چه خاطرات زیبایی باهاش دارم، ویژگی های مثبتش چیه و چقدر دوستش دارم
یعنی به این نتیجه رسیدم که اگر خواستم این بار روز تولدِ کسی سوپرایزش کنم و برایش تولد بگیرم یا حتی یه کادو کوچیک بدون تولد
حتماً این موضوع رو هم تو دلم مرور کنم هم به خودش بگم که من چقدر خدا رو شکر می کنم که تو همچین روزی به دنیا اومدی و امروز رو به خاطر حضور تو جشن می گیرم
این ها حرف هایی بود که بهم الهام شد اینجا بنویسم و من هم گفتم چشم، حتماً باید می نوشتم دیگه
خدایا شکرت
بله سعیده جان خواهر عزیزم ، خیلی دوستت دارم و به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان خداوند یار و نگهدار همهی ما بندگان موحدش باشه
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به برادر عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم
ازت بینهایت سپاسگزارم که به الهاماتت عمل کردی و یکبار دیگه دست خدا شدی در بهترین زمان و مکان من رو هدایت کنی به ردپای خودم در آبان ماه …
تا یکبار دیگه مستِ عشق الله بشم…
محمدحسین جانم،از دیشب تا الان چندبار کامنت خودم رو خوندم و هر بار با یک بندش هدایتم رو دریافت کردم…
میدونی؟دیروز توی ستاره ی قطبیم درخواست کردم خدایا برام نقطه های آبی پربرکت بفرست…و 3 تا نقطه ی آبی دریافت کردم از شما..از آقا افلاطون و آقای یوسفی…یکی از یکی پربرکت تر…نورانی تر….
دقت کردی؟چقدر توی این غارحرا آدم ها نسبت به هم مهربونند؟و بی قید و شرط از کیلومتر ها فاصله برای هم عشق میفرستند و توی این مسیر دست خدا میشند برای هدایت هم..؟
میتونی حدس بزنی؟که اگر آدم ها میتونند انقدر بی مزد و منت بهم عشق بدن،پس خدا چقدر عاشق ماست؟و چطور مشتاق ماست تا به تموم خواسته هامون برسیم…؟
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند.
خداوکیلی!بگو ما کجا دنبال چی بگردیم…؟
چشممون به دست کی باشه غیر از خودش؟
دلممون به حمایت کی گرم باشه جز خودش؟
از کی حساب ببریم غیر از خودش…؟
توحید
اصل و اساس این جهانه …
به محض اینکه ما ایمان بیاریم و توی مسیر رسیدن به اهدافمون حرکت کنیم…تحت حمایت و سرپرستی الله هستیم…و همین بسه ….
إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ
زیرا پروردگارم [به بندگانش] نزدیک و اجابت کننده دعای آنان است.
ازت سپاسگزارم دست خداوند…ممنونم که هستی و برام مینویسی و همیشه با فرستادن هدایت های الله،مسیر من رو رگلاژ میکنی….
خواهر عزیزم، امیدوارم حالت به طرز وصف ناپذیری عالی باشه
صدای من رو داری از بامداد سه شنبه ساعت 0:01 شب می شنوی
در حالی که دو شبه داره یه برف خیلیییی خوشگل از آسمون میاد و خدا رو شکر قطع هم نمیشه
اینجا همه چیزززز لباس عروس به تن کرده
ما مردمون قم بی نهایت حالمون خوبه و خدا رو شاکریم برای این چهرهی زیبا و متفاوت شهرمون
جونم برای شما بگه که
الان یه ربعی هست ایستادم پای پنجره
دارم این مناظر زیبا و دراماتیک رو می بینم، دیدگاه شما رو می خوانم و کیف می کنم و توی بک گراند صدای بزن و بکوب و رقص و هل هله کشیدن خانوم هاست :))
آخه پشت ساختمان ما تو ساختمان پشتیه عروس آوردن و خلاصه حسابی شادن و دارن زیر برف می زنند و می رقصن
خدایاااااا شکرت
من برای جمعه که تولدم هست از خدا یه هدیهی خاص خواسته بودم و یه نشونه ی واضح تو این دلنوشته های هدایت گونهی شما دریافت کردم که تو مسیر دریافت هدیهام هستم
اینقدررررر خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که نگم برات…
بابت شعر قشنگی که نوشته بودی بی نهایت سپاسگزارم با ریتم خواندم و صدای خود خواننده هم تو گوشم پلی میشد
مرسی که اینقدر خوش ذوق و پر انرژی هستی
اععع همین الان دیدم تو حیاط ساختمان بغلی یه آدم خوش ذوقی یه آدم برفی درست کرده یه شال گردن هم انداخته گردنش :))
ممنونم بابت نظر لطف شما ، خدا رو شکر که دیدگاه بنده برای شما موثر بوده
خانم مرجان من رفتم بالاتر دیدگاه خودم رو خواندم ، متوجه نشدم کجا در مورد «نعمتِ پدر و مادر» نوشتم و خیلی برایم جالب بود … یعنی کنجکاو شدم بدونم چه دیدگاهی هست و چی نوشته بودم ، اگر لینک همون دیدگاه خودم رو اینجا قرار بدهید ، خیلی سپاسگزار میشم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
راستی ، این مدل سلام و علیک کردن
سلام و درود من را از شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان و دوست داشتنی پذیرا باشید…
امضای شما هست در سایت ها … به خودتون اعتبار بدهید
برا من که به شخصِ خیلی هم دلنشینِ ، به نظرم یک احساسی زیبا … یک احساس ارزشمند بودن رو به مخاطب هدیه میده ، درود بر کلام و بیان زیبای شما
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
چند وقت پیش یه ویدیویی دیدم در مورد معماری شگفت انگیز و فوقالعاده ای از شهر یزد شروع شده معماریای برای 5000 سال پیش که الان تقریباً به تمام دنیا راه پیدا کرده و جذابیتش و البته کاربردی بودنش ، معماران را تشویق می کنه که در ساختمان های لوکس و مدرن امروزه هم با اندکی تغییرات و بهبود ازش استفاده کنند
پیشنهاد می کنم برید این ویدیو رو به عنوان هدیه ای از من ، در یوتیوب تماشا کنید
اسمش هستش «قدیمی ترین کولر دنیا»
بنده خودم به شخصِ وقتی ویدیو رو دیدم خیلی به ایرانی بودنم و داشتن دوست خوبی مثل شما خانم مرجان افتخار کردم ، همون موقع در ذهنم این چراغ روشن شد (در واقع به یاد شما که از مردمان مهربان و خونگرم و دوست داشتنی یزد هستید افتادم) که … یک جایی … یک زمانی در سایت بیام و برای شما از این ویدیو بنویسم و دعوتتون کنم به تماشای این ویدیو …
در پناه خدای مهربان ، توانا و هدایتگر پایدار و شاد باشید
همین الان توی ستاره قطبی وکد نویسی روزانه از خداوند درخواست نقطه های ابی نورانی داشتم که وقتی دوباره سایت راباز کردم نقطه ی ابی شما قلبم راباز کرد
دوست خوبم. من وقتی سلام ودرود را اینگونه شروع میکنم دوتا باور را همیشه برای خودم مرور میکنم. یکی اینکه شهر من زیباست وهر دفعه هدایت میشوم به زیبایی بیشتر شهرم
دوم. مردمان مهربان ودوست داشتنی که خدا میدونه یه وقت هایی از محبت مردم شهرم اشک میریزم. که چطوری باعشق وبدون چشم داشت بهت کمک میکنند فقط به عنوان یه همشهری
از تعریف وتحسین شما خیلی خوشحال شدم وممنونتم
آقای تجلی وقتی خدا بخواد هدایت کنه قرار نیست کلمه به کلمه بهت بگه. من درخواستم این بود که چطوری رابطه ام رابا پدر ومادرم بهتر کنم
وشما در کامنتتون از تولد عزیزانتون نوشته بودید. که چطوری فکر میکنید اونها چه نعمتی در زندگی شما هستند
یکی از عزیزان ما پدر ومادرمون هستند که من با کامنت شما شروع کردم به توجه وتحسین پدر ومادرم. کجاها بهم کمک کردند؟؟چه نعمتی در زندگی من هستند ؟؟
وحال دلم عالی شد
ممنونم بخاطر معرفی این کلیپ .حتما میبینم.
شهر یزد شهری با دو نوع سبک قدیمی ومدرن کنارهم جاذبه های زیادی را تشکیل شده که خیلی دیدنی ولذت بخش هست
شهر یزد یه شهر صنعتی وفوق العاده عالی برای پیشرفت وثروتمند شدن هست 85/مردم شهر یزد ثروتمند هستند. وخیلی خوشحالم که تو شهر زیبای خودم هرروز پیشرفت میکنم.
سپاسگزارم به خاطر قلب مهربون و تحسین گر و زیبایی که داری
ممنونم که تمام دیدگاه های من رو خواندی و برای من نوشتی
این نقطهی آبی در بهترین زمان … صبح اول وقت بعد از انجام تمرین ستارهی قطبی به دستم رسید و بی نهایت انرژی مثبت و حال خوب بهم هدیه داد
ممنونم بابت تبریک تولدم و دعاهای قشنگی که در حقم داشتی
امیدوارم شما رو تو مدارهای بالا با کوله باری از نتایج ببینمت
و
بشینیم با عشق ساعت ها در مورد نتایجمون و اینکه چقدر قانون به درستی عمل می کرد صحبت کنیم و ایمانمون قویتر بشه و این مسیر الهی رو پر قدرت تر از قبل ادامه بدهیم
عزیزم خوش حالم خوش حالم که بر نجواهای ذهنت پیروز شدی خوش حالم که صدای خدای درونت شنیدی خوش حالم از تعهدت به این مسیر و خوش حالم برای ایمانت خوش حالم برای پشتیبانی خدا که باورش کردی خوش حالم برای این که قرآن شده همهی زندگیت سعیده جان به لطف خدا با خواندن این کامنت بدجور دلم آرام شد سیسمم وصله به الله و اشک که از چشمم سرازیر میشه من عاشق این لحظه ام عاشق پاکی دل عاشق خواندن این کامنت زیبا و آرامشی که عشقم در قلبم به پا کرد ارزشش قابل قیاس با هیچی تو این دنیا نیست.
سعیده جان خداقوت میگم بهت و امیدوارم همیشه سیمت به رب العالمین جون وصل باشه بشی رفیق فابریک خداجون همچون ابراهیم .
خداوند هوشیاره و حالا که من کارهام رو بهش سپردم از هیچی جا نمیمونم، دیر نمیشه… کم نمیارم
آنچه در گذشته تجربه کردم رو میدونه و آنچه که میخوام و اجابت کرده هم میدونه، این اتفاقات این روزها برنامه ریزی خداست و من بهش اعتماد دارم، من روی علم و قدرت و ثروت ش حساب میکنم
اصلا همینکه امروز یازدهم آذر ماه هست و کامنت شما توی 11 آبان نوشته شده خودش نشونه بود که من باید امروز و این ساعت کامنت شما رو میخوندم، ایمیلی رو که هرروز داشتم چک میکردم بعد از سه روز امروز باید در این ساعت چک میکردم دقیقا زمانی که کامنت شما رو باز کردم، تاریخ رو دیدم، اولین آیه رو دیدم و گفتم حکمت خدا رو قبول دارم و همون لحظه قلبم گفت حالا تو ایمیل رو چک کن قبل از خوندن ادامه آیات، و من دیدم که مهلت ایمیلی که فرستاده شده زیاد نیست و طبق قانون الهی آرامش راه خداست نه اینکه الان فقط با عجله و به این در و اون در زدن ممکنه بتونم فردا مدارکم رو از این سر کشور برسونم اونور، پس گفتم خدایا من تسلیم، من آرامش میخوام من روغن کاری شدن کارهام رو میخوام، اگر از این راه باید بیام چشم میام.
کارهای من مسایل من خواسته های من برای خدا نه بزرگه نه زیاده، پس به خودش میسپارم تا اسون بشم برای اسونی ها
من از عجله کردن و تقلا کردن برای جور کردن ها دست میکشم و به رشته استوار توحید و توکل چنگ میزنم، که دیگه توی دغدغه روز و شبم نگذره و ندونم چی به چی شده اصلا
من میخوام از این مومنانی باشم که خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد
یعنی اینجا دیگه اگر من بخواهم شک کنم نامردیه هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم
و من روزها و روزهاست که دارم مدام با خودم تکرار میکنم که الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اینجا خودشو نشون میده دیگه
چقدر به غیب ایمان داری؟همونقدر میتونی از کمک خداوند و فرشته هاش بهرمند بشی،همونقدر میتونی از پس نجواهای ذهنت بربیای!
من فقط خواستم و انتخاب کردم که میخوام از اون بنده هایی باشم که به خدا اعتماد میکنم، اوایل راهشم بلد نبودم فقط فهمیدم که میخوام، الان چند قدم مورچهای یاد گرفتم و به همون اندازه کارهام رو داره روان و لذت بخش انجام میده، کارهای که دو سه سال بود من با همه ادعای جور کردن و بدو بدو کردن نتونسته بودم انجام بدم طوری انجام داد که من دیگه نتونستم خودم رو توی معادله چگونگیها نگه دارم و ترک کردم، تا وارد جاده دلچسب توحیدی رسیدن به خواسته هام بشم، راحت، سوت زنان
چند مدت پیش که یک تضاد برام پیش اومد، آخر شب بود توی حیاط نشسته بودم و به آسمان نگاه میکردم، گفتم خدایا چکار کنم نمیتونم درستش کنم هرکاری میکنم هر راهی میرم آخرش به هم میپیچیه، گفت بسپار به من من میتونم، قدرتشو دارم!
یعنی آب یخ بود روی آتش ناامیدی و یاسم
خدایا شکرت
و از فردای همونروز گفتم این پیچش توی مسیر قطعا به نفع منه، قطعا این مسیر که الان واردش شدم برای رسوندن من به خواستمه و گفتم خدایا من رو حرف و برنامه ت حساب میکنم دیگه بقیه ش با خودت، من باور دارم که به قول استاد وقتی دارید روی خودتون کار میکنید، اگر پیچشی توی مسیر تون بوجود اومد که مسیرتون رو تغییر میده، مسیری که با ذهن محدود خودمون برنامه ریزی کرده بودیم این همون هدایت خداوند به مسیری هست که شما رو به خواسته تون میرسونه
و امروز هم وقتی دیدم ایمیل رو از پنجشنبه ندیدم گفتم اوکی الان اگر بخوام مدرک و وکالت و … بفرستم تهران فقط میشه پیچیدگی و تقلا کردن، خدایا من به پشتوانه علیم بودن تو صبر میکنم و باور دارم که ایمیل بعدی در بهترین زمان و مکان قطعا بدستم میرسونی، اصلا این ایمیل خودش معجزه بود برای من، یه مدت پشت یه کاری مونده بودم که همه میگفتن نمیشه و راه نداره و فقط دلال بتونه برات نوبت بگیره و من قبول نکردم گفتم این چیزا مال من نیست، خدا درستش میکنه و خدا قانون سفارت رو اصلا برام تغییر داد، چیزی که هیچکس فکرشم نمیکرد و یه روز صبح همه دیدن سایت باز شد.. خوب، غیر از خدا کی میتونه اینکار رو بکنه؟! قطعا قدرتی که این کار رو برای من انجام داده بقیه مسیر رو هم با علم و قدرت خودش شاهکار میکنه
فبای الاى ربکما تکذبان
و گفت انقدر تقلا نکن،آروم باش توی تقلا نمیتونی بامن ارتباط برقرار کنی،گفتم چشم
سعیده جان ازت ممنونم که به هدایتت عمل کردی و این کامنت رو نوشتی
سعیده عزیزم. سلام ودرود من رااز،شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش
دوست خوبم. نشانه امروزم این فایل بود و کامنت شما
دوست خوبم. بر خودم واجب دونستم که ازت سپاسگزاری کنم وتحسینت کنم که با رد پا گذاشتن از خودت وکامنت های الهی. بارها دست خدا شدی برای کمک به من
این روزها که حال دلم عالی هست وبا خدا رفیق شدم. کارها بسیار آسان وسریع پیش میره. اما امان از شیطان که میخواد همیشه نجوا کنه وبگه پس اون چیز چطور ؟؟تو که هنوز به اون خواسته نرسیدی ؟؟
به لطف خداوند یکی از درخواست های من. خریدن ماشین بود که دیروز به بهترین نحو خداوند برام مشتری آورد. ماشینی که من میخواستم. با پولی که من داشتم ونباید وام یا چک میکشیدم. چنان هماهنگی. که فقط اشک شوق میریختم. از این همه هماهنگی.
حالا وسط این همه اتفاق خوب. شیطان میگفت حالا خوب که چی
ماشین هم خریدی. روابطت با پدر ومادرت هم خوب نیست. همه الان رفتن مسافرت. ماشینی که تو حالا خریدی صفرش برادرت دوساله داره.
سعیده جااان. دیگه حریف ذهنم نشدم. از خدا کمک خواستم وهدایت شدم به کامنت شما. انگار کلام خدا بامن بود
من الان یک ساله که درخواست ماشین داشتم. هرروز شکرگزاری وتجسم وتوی دیرین بردم زده بودم.
والان مثل اب خوردن. خدا برام جور کرده.
الان روابطم با همسرم 380 درجه تغییر کرده از روابط سمی که هرروز آرزوی مرگ یا جدایی داشتم الان به روابط عاشقانه رسیده. وباز شیطان میگه کو نتیجه ؟؟
دلم خواست ازت تشکر کنم
منم تو کشف قوانین روز شمار کد نویسی از خودم از پیشرفت هام چندروزه کامنت مینویسم تا رد پایی باشه برای مرجان سال های بعد تا یادم بمونه چقدر پیشرفت کردم
چقدر هرروز خدا برام معجزه میکنه
مطمعنم چند ماه آینده میام وبرات مینویسم که روابطم با پدرومادرم چقدر عالی شده.
دوست دارم اگه لطف ومحبت کنی در این زمینه اگه خداوند برقلبت جاری شد. برام بنویسی که با عشق میخونم
سلام سعیده عزیز خواستم ازت تشکر کنم بابت این کامنتی که روح منو به پرواز درآورد و به من آرامش خیلی خوبی داد و تحسینت کنم بابت این حد از تعهد بالایی که به این سایت و مطالبش داری و این ارتباطی که تونستی با خدا و قرآن بگیری از صمیم قلب دوست دارم به هر چی که میخوای برسی و نتایج بسیار عالی و بزرگی بگیری و بیای و اینجا برای ما تعریف کنیم تا ما هم لذت ببریم .
این همه کامنت عالی نشان از یک شخصیت بزرگ و قوی هست و من افتخار میکنم به لودن در چنبن جمعی با دوستانی آگاه و ارزشمند که مدام ردپا از خودشون به جا میذارن و نه تنها خودشون رو رسد میدن بلکه جهان رو هم به جای بهتری برای زندگی میکنن
بله همین کامنتا و این آگاهی ها و نشرشون، غوغا میکنه و فرکانسی ابجاد میکنه خدایی
فرکانسی که همون شیطان و همون ذهن که گوجه له شده های روی صورتش رو پاک میکنه مبدونه از پسش بر نمیاد
چقدر ابن فضا خدایی هست و واقعا جدا از فرکانس ها و حرف ها و اعمال مردم جامعه ایت
خدایی هزاران بار سپاس که ما هدایت شدیم و هر بار داره از ابن باغ، نامت های بهشتی نصیبمون میشه
باز هم تحسینت میکنم دویت خوبم و بر خودم و دوستانی چون شما می بالم
خداوند ب قلمتون برکت بده . الحق ک شاگرد اولی این مکتب حق شماست
چقدر خوبه ک آدم با نتیجه و مدرک حرفش رو ثابت کنه و شما با آرامشی ک دارین چنان آرامشی ک حتی از پشت کامنتتون هم پیداس ثابت کردین ک چقدر متعهدانه دارین بندگی میکنید و توحید رو پیشه زندگیتون کردین . احسن
چقدر گفتگو تون با خداوند شنیدنی و حال خوب کن بود کاش بیشتر ادامه میدادین .
هوالمحبوب
سلام به خانواده بزرگ عباس منشی
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 225
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً (3)
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه اى قرار داده است.
کمتر پیش می آد که استاد و خانم شایسته یک مسیر ویا تریل را دوبار وتکرار ی برن و فیلم بگیرن ولی در این باغ خدایان دیدیم که دوباره آمدن ، علتش هم اینکه بقول خانم شایسته این مکان رویایی ترین جایی بود که تاحالا دیدن و واقعا هم همین طور است شهر بسیار کوچک ولی پرجاذبه و بسیار قشنگ .
تجربه قشنگ استاد سوار شدنش به قطار قرمز رنگ گردشگری است که رفت و برگشت 4 ساعت طول کشید استاد به ارتفاع 4000 رسیدن و چقدر هوا خنک وسرده و از اون بالا که هیچی معلوم نیست ، من یاد شهر رامسر افتادم که چند سال پیش اونجا زندگی می کردم تله کابین رامسر سوار شدیم و از اون بالا که پایین را نگاه می کنی هیچی معلوم نبود.
استاد خداراشکر که در زمان و مکان مناسب هستید.
اون شاخ قوچ وحشی که توی ویترین بود توی روستای ما هم هست و معمولأ اگه کسی شکار کنه کله قوچ را بالای خونه اش میزاره.
استاد برای جشن تولد پسر دوستان هدیه خوبی گرفتین سلیقه شما در خرید قابل تحسین است و و اون پسر هم چقدر احساس ارزشمندی ولیاقت داشته که همچین هدیه عالی داره دریافت می کنه .
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 225
به نام خدای سفر
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان همسفرم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز که میخواستم این کامنت رو بنویسم ی نگاهی به سیستمم انداختم ی پوشه ای دارم به اسم کامنت ها که هر کامنتی رو که مینویسم رو اونجا ذخیره میکنم و وقتی پر میشه انتقالشون میدونم روی هارد اکسترنالم
داشتم فکر میکردم که اگر ی زمانی همه ی این کامنت ها رو کنار هم قرار بدم خودش میشه ی کتابی که نشون دهنده ی سیر تکاملی منه از زمانی که اومدم توی این مسیر و حالات روحی و احساسی مختلفی که تجربه کردم حین دیدن اون فایل ها و نکته ی خوبش هم اینه که عنوان دارن یعنی میدونم این کامنته مال کدوم فایله و همین باز هم میتونه بهم کمک کنه شناخت بیشتری پیدا کنم روی خودم پس هر کامنتی که مینویسم ی برگی داره به برگه های خودشناسی وجودم اضافه میکنه و هر کوتاهی و تعللی در نوشتن داره ی برگی از وجودم رو کم میکنه
و خوبی این برگه های کامنت اینه که هر وقت بخوام بخونمشون برام جالبه و از خودندنشون لذت میبرم چون سرشار از توجه به زیباییهاست اونقدر که حاضر نمیشم ی برگه رو بکنم و بندازم دور
حالا ممکنه ی وقتهایی هم ی اشاراتی به چیزهای نازیبا کرده باشم اونوسط که اون رو هم بخاطر ناخودآگاه بودنش خودم رو سرزنش نمیکنم چون در حال بهبودم و نباید به خودم سخت بگیرم شاید هم فکر میکردم که دارم کار درست رو انجام میدم به ظاهر اما نفسش چیز دیگه ای بوده
بهر حال بریم سراغ کامنت این قسمت :
اولا که خدا رو شکر که توی ی قسمتی از این فایل که مربوط میشد به بالا رفتن با قطار به اون ارتفاعات، تجربه ی زیبای سفرم برام مرور شد که دقیقا ی قسمتی از این صحنه که مربوط میشد به بودن در داخل ابرها رو در ارتفاعات ییلاق اولسبلنگاه در شمال تجربه کردم که اون هم خودش نتیجه ی توجه کردن به زیباییهای همین سریال بود و تمرکز روی اون بوده چون خدا رو شکر تمام قسمت هاش رو من دیدم و بقول معروف میس نشد هیچ قسمتی و برای بیشتر قسمت ها هم کامنت گذاشتم در حد مدارم
اما بجز این یادآوری که مفهوم فرکانس و توجه به خواسته ها و رسدین به اونها رو برام مرور کرد
یک درکی از مفهوم آیه های «
و نیسرک للیسری رو هم بهم داد
که استاد بارها بهش اشاره کرده بودن ولی انگار امروز و با این فایل برام واضح تر شد که :
همین آسان شدن برای آسانی ها هم خودش درجاتی داره که نمودش رو من امروز توی این قسمت بیشتر فهمیدم یعنی چی
بزارین واضح تر بگم :
من با توجه به این زیباییها بودن در ارتفاعات زیبا و سرسبز اون منطقه ی ییلاقی رو تجربه کردم درست مثل استاد و مریم جان و همه ی اون افرادی که توی قاب این دوربینه بودن
اما وقتی دیدم که این افراد با قطار رفتن بالا به این راحتی و آسانی با اون دید فوق العاده که هیچ محدودیتی نمیزاره برای لذت بردن گفتم ببین این یعنی همون آسان شدن برای آسانی ها که وقتی میخوای داخل ابرها باشی اینجوری هدایت میشی به جایی که اینقدر راحت تور و به خواستت میرسونن جوری که اون زیبایی ها رو از هر بعدی که بخوای میتونه تجربه کنی و هیچ خطری نیست که مانعت بشه و میشه :
فسنیسرک للیسری
یا حتی در مورد اون ساختمان شیشه ای با اون گرمایی که فرکانسش از همین جا هم دریافت میشه که باز هم داره به من میگه که حتی زمانی که دارم از ی زیبایی لذت میبرم میتونه شرایط جوری باشه که در بطن اون زیباییه ی شرایطی برات فراهم بشه خیلی ساده و راحت که ی لذت متفاوتی رو تجربه کنی که لذت بردنت بیشتر بشه و میشه همون :
فسنیسرک للیسری
یا در مورد اون آهو ها و گوزن هایی که هر بار توی این سریال نشون داده میشه که استاد یا افرادی که اونجا هستن نیازی نیست برای دیدن اونها و تجربه ی دیدنشون فرسنگ ها برن توی دل کوه و جنگل یا برن توی منطقه ی حافظت شده تا اونا رو ببینن اصلا شرایط جوری هست که اونا هستن و توی خیلی ساده و راحت از دیدنشون لذت میبری و میشه همون:
فسنیسرک للیسری
ی نکته ای که توجه من رو جلب کرد اون جایی بود که استاد و مریم جان اون سگ رو تحسین کردن و استاد انگلیسی گفتن خیلی زیباست اون صاحبش انگار عکس العملی نشون نداد تا جای که من دقت کردم ولی استاد کار خودشون رو انجام دادن یعنی نحسین خودشون رو کردن و مهم نیست براشون طرف عکس العمل نشون بده یا نه و این ی درسه برای من که ذهنم رو عادت بدم به تحسین کردن برای خودم
اونجایی که استاد با خنده گفتن اینجا هوای خیلی سرده بعدش خیلی خنکه و ما هم خودمون رو مهیا نکردیم ااین همون با دید متفاوت نگاه کردنه که حالا که نمیدونستیم باید لباس گرم بپوشیم ایرادی نداره و اینه تفاوت چون ما توی سفرمون که رفته بودیم بالا بعضی بچه ها با خودشون کفش و لباس مناسب نیاورده بودن و غر میزدن که چرا بهمون نگفتن در صورتیکه که گفته بودن اونجا توجه نکرده بودن ولی استاد و مریم خانم با لبخند با این قضیه برخورد میکنن
آقا جان من عملا عاشق این مردم تمیز و مرتب و منظم این مردم شدم چون خودم هم همینجوری ام
خدا رو شکر دیشب و امروز اینجا هم ی نم نم بارون زیبا و قشنگ بود و هوای بارونی با ی ذره سرما ترکیبش رویایی شده بود
آخ من عاشق هدیه دادنم چقدر لذت بخشه وقتی اون ذوق گیرنده تو چشاش میبینی
سپاسگزارم استاد عزیز و مریم خانم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه ی عزیزان.
خیلی برام زیبا بودن ابرهای این فایل، مسیر و ریل قطار رو به ارتفاعات، و دیدن اون همه ابر و مِه در اون ارتفاعات.
خنکیِ هوا رو حس کردم، مخصوصا وقتی دیدم همه مشغول پوشیدن لباس های گرم شون شدن.
دَمِ بشر گرم واسه ساختن این تفریح ها، دیدن زیبایی ها، اون ساختمانِ نرم و گرمِ شیشه ای و …
مریم جون من عاشقِ رنگِ صورتیِ قشنگِ لباستون شدم، مبارکتون باشه. بسیار زیباست و برازنده ی شما.
وقتی داشتم این فایل رو صبح میدیدم هر چی قشنگی دیدم، مثلا اون آبِ زیبایی که جاری بود، ابرهای پنبه ای و فراوان، سنگِ بزرگ، آدمهایی که مثل استاد و مریم جون اومدن اون باغِ زیبا به تفریح و سیاحت و …
با خودم گفتم به به چه باصفاست، ولی نمیخوام و حوصله شو ندارم کامنت بذارم و دونه دونه شو بنویسم به صورت تکراری و روتین.
و الان به خودم یادآوری میکنم هدف لزوماً بدو بدو اومدن تو سایت و نوشتن از زیبایی ها نبوده و نیست.
هدف روحِ جاری در منه که احساسِ شعف کنه از دیدن قشنگی ها.
چشم هام برق بزنه روی قشنگی ها.
مثلا داشتم یه فیلم میدیدم روی سقف خونه کبوترهای کپلی و خوشگلی بودن، گفتم به به قشنگی های جهان.
هدف اینه چیزهایی که میان جلوی چشم ها و گوشم، من بتونم قشنگی هاشونو تشخیص بدم و کم کم ذوق کردن برای قشنگی ها رو یاد بگیرم.
اینکه صرفا بیام اینجا کامنت بذارم که گذاشته باشم، راضی ام نمیکنه.
یه جوششی باید از درونم بیاد.
خب الان که دوباره سایت رو چک میکردم و عکس این فایل زیبا رو روی بَنِرِ سایت دیدم دوباره لبریز از حس خوب شدم، انگار خودمم رفتم تو ارتفاعات با اون رنگ زمینه ی تصویر…
و چقدر انرژیِ نشاط بخشی دارن مریم جون با اون لباسِ صورتی دلبر و علامت وی که با شیطنت نشون دادن تو عکس و استادِ خوشحال و شادابی که در حالِ ثبت یه سلفیِ دو نفره ی زیباست تو یه فضایِ آرامش بخش.
خب این عکس، الان همون جوشش رو فراهم کرد و اومدم که بنویسم خیلی ساده، بدونِ هیچ تشریفات و بریز بپاشی…
تازه موقعی که شروع کردم، طرفِ بهبودگرای من گفت کوتاه یا بلندی کامنت مهم نیست، هر چقدر دلت میخواد و میتونی بنویس، فقط همین مهمه.
خب راضی ام از خودم که با مدل خودم نوشتم این بار هم.
راستی اون آهوی زیبا بینِ گلهای زرد یه قابِ رویایی بود، یه لحظه گفتم خدای من تو چه قاب هایی میبندی تو طبیعتت…
چقدر دلم خواست اون گل زردها رو ماچ کنم از بس زیبا بودن.
و الان…
سپاس گزارم که رفتیم پیاده رویِ شبانه در هوای به شدت مطبوعی که چند ساعت قبلش بارون اومده بود…
من عاشق بارونم و سپاس گزار خدا هستم که دسترسیم به این تجربه ی فرح بخش الان باز شد و کیف کردم.
امروز یه لذت دیگه رو هم تجربه کردم، دفتر کلاسوریِ جدیدمو افتتاح کردم و بسیار خوشحالم که وارد جلدِ یازدهم شدم واسه نوشتن زیبایی ها و سپاس گزاری و تحسین های روزانه ام.
خدایا ازت ممنونم که همراه و هدایتگرم هستی هر لحظه.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستانِ عزیزم در این جمعِ بهشتی و زیبا…
یک قسمتِ جدید از این سریال…
هر سریالی پشت صحنه ای دارد و پشت صحنه یِ این سریال و مستندِ بهشتی ، به نظرم میتواند اینگونه باشد که…
“از کارگری در بندرعباس تا رسیدن به آزادی زمانی و مالی و مکانی در آمریکا ، با قانونِ فرکانس”
یا پشت صحنه یِ زندگیِ خانم شایسته که در این سریال نقش فیلمبردار و… را دارند ، میتواند اینگونه باشد که…
“از زندگی در جنوب کرمان تا رسیدن به زندگی در کنارِ یک مردِ توحیدی در ایالت فلوریدا ، با قانونِ فرکانس”
داستان این قانون چیست؟؟؟
در زمان بچگی که اهل دیدنِ برنامه یِ کودک بودم ، داستانِ “اعلاءالدین و غول چراغ جادو” برایم جذاب بود که چقدر زیبا و جذاب است که هر چه را که اراده و آرزو کنی ، غولِ چراغِ جادو در کمترین زمان ممکن ، آن آرزو را برایت حاضر میکند…
مثلا آرزوی یک کباب کوبیده یِ ناب به همراه نان سنگک داغ و سبزی ریحان و دوغ آبعلی داشته باشی و بعد ببینی که جلوی تو حاضر شده…
تصورش چقدر زیباست ، حالا اگر در واقعیت چنین امری امکان پذیر باشد ، دیگه محشره….
آن روزها که بچه بودم ، فکر میکردم این یک داستان خیالی است و هرگز چنین امری در دنیای واقعی ما ، اتفاق نخواهد افتاد ولی…
ولی هر چقدر که بزرگتر شدم و به برکت وجود استاد عباس منش و دوستانِ دیگرم ، با قوانینِ جهانِ هستی آشنا شدم ، دیدم که به به…. ، به قول مولانای عزیز
یار در خانه و ما گِردِ جهان میگردیم
یا به قول حافظ شیرازی عزیز…
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت زِ بیگانه تمنّا میکرد
و به قول خودِ خودِ خودش در کتابِ آسمانی قرآن
…أُجِیبُ دَعۡوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ….[سوره البقره 186]
چه زیباست معنای این آیه که میگوید به محض اینکه مرا بخوانند ، جواب آنها را میدهم….
در اینجا خدا خودش را به غولِ چراغِ جادویی تشبیه میکند که در هر لحظه در برابر خواسته های ما میگوید که “فرمانبردارم سرورم ، لطفا سفارشتان را به من عرضه کنید”
و این غول چراغ جادویِ ما اینقدر مهربان است که میگوید “هر چه تو بگی ، اگر مواد مخدر و مشروبات الکی و… بخواهی ، من در خدمت تو هستم و اگر یک زندگی بهشتی با عطر و رنگ خدایی هم بخواهی ، من در خدمتم” ؛ به تعبیر کتاب آسمانی قرآن…
(کُلࣰّا نُّمِدُّ هَـٰۤؤُلَاۤءِ وَهَـٰۤؤُلَاۤءِ مِنۡ عَطَاۤءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَاۤءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا)
ما به همه مدد میرسانیم ، هم آنان که در طلب لذت های فانی و زودگذر هستند و هم اینان که در جستجوی بهشتِ ماندگارِ دنیا و آخرت هستند و عطای پروردگار تو از هیچ کس بازداشته نیست…
[سوره اﻹسراء ٢٠]
حال داستان این غول چراغ جادوی ما چیست؟؟؟
جواب در دو کلمه است و آن “قانون فرکانس” است که اصلی ترین و مهم ترین قانون این عالم می باشد…
ما از جانب سازنده و خالق خود ، مجهز به یک سیستم فوق پیشرفته یِ ارسال و دریافت فرکانس هستیم
حال ، همانگونه که شرکت های سازنده های گوشی های هوشمند موبایل ، در درون محصولات خود سیستم های ارسال و دریافت فرکانس تعبیه میکنند تا به برکت وجود آنها بتوانیم با دوستان و نزدیکانمان تماس بگیریم و پیامکی رد و بدل کنیم ، خدا هم چنین سیستمی در وجود ما تعبیه کرده و آن را زبان رسمی بین ما و خودش قرار داده تا اینگونه با او ارتباط بگیریم و سفارشات خود را به محضر خودش ، ثبت کنیم…
کل قانون همین است و لاغیر
فرکانس زیبا=اتفاق زیبا
فرکانس نازیبا=اتفاق نازیبا
یا به تعبیر دیگر ، بهتر است بگویم که فرکانس های مشابه همدیگر را جذب میکنند ، یعنی فرکانس های خوب در یکجا و فرکانس های نازیبا در جایی دیگر و این مطلب در کتاب آسمانی قرآن هم آمده است که…
ٱلۡخَبِیثَـٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ وَٱلۡخَبِیثُونَ لِلۡخَبِیثَـٰتِۖ وَٱلطَّیِّبَـٰتُ لِلطَّیِّبِینَ وَٱلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَـٰتِۚ….
[سوره النور 26]
و مولانای عزیز در یک بیت زیبا با الهام از آیه بالا ، چقدر قشنگ این قانون را بیان میکند…
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وِی بخوان
و اگر در نشانه های اطراف خود دقت کنیم ، شاهد عینی این قانون زیبا در بین حیوانات هستیم که هر حیوان با همنوعان خودش رفت و آمد دارد ، مثلا در کندوی عسل ما فقط زنبور میبینیم و در دریا ما فقط آبزیان را میبینیم و در خشکی پستانداران را ؛ حال در همین خشکی و در بین پستانداران ما گروه فیل ها را میبینیم که با هم در حال حرکت هستند و….
مثلا اگر ما از هر حیوانِ موجود در جنگلِ آمازون ، یکی را سوار بر هواپیما کنیم و بعد در جنگل های آفریقا رها کنیم ، این حیوانات با وجود اینکه در آن جنگل غریبه هستند ولی به صورت غریزی هم نوعِ خود را جستجو میکنند و یک مراسمِ عروسی به صرفِ شیرینی و شربت و شام برگزار میکنند و یک زندگی عاشقانه ای را آغاز میکنند ، زرافه ها با زرافه ها ، مگس ها با مگس ها ، تمساح ها با تمساح ها و….
و این قانونِ خداوند اینقدر دقیق است که حتی کوچکترین فرکانس ها را هم دریافت و حساب و کتاب میکند و در قالبِ اتفاق ، تحویل شخص فرستنده فرکانس میدهد ، به تعبیر قرآن…
…مَالِ هَـٰذَا ٱلۡکِتَـٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهࣰ وَلَا کَبِیرَهً إِلَّاۤ أَحۡصَاهَا…
و مجرمین در آن روز میگویند که این چه کتابی است که ریز و درشت اعمال و فرکانس های ما را ثبت کرده….
[سوره الکهف 49]
یا در یک آیه زیبای دیگری میگوید
(فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّهٍ خَیۡرࣰا یَرَهُۥ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّهࣲ شَرࣰّا یَرَهُۥ)
هر کس که به اندازه یِ مثقالی ، عمل و فرکانسِ زیبا و نازیبا داشته باشد ، آن را خواهد دید
[سوره الزلزله 7 – 8]
مثقال یک واحد اندازه گیری است که برای مقیاس های بسیار بسیار بسیار کوچک استفاده میشود ، مثلا زعفران و…
اگر که فرکانس زیبا باشد ، خوش به حال ما و باید در آینده ای نزدیک یا دور ، منتظر دریافت سفارش زیبای خود باشیم
ولی اگر فرکانس نازیبا باشد ، باید خیلی زود با فرکانس “توبه” ، فرکانس نازیبایی را که ارسال کرده بودیم ، لغو کنیم و گرنه باید شاهد یک اتفاق نازیبا باشیم که توسط پیک موتوری های خدا ، تحویل ما داده میشود….
برای همین شاعر میفرماید…
دَمی کان بگذرد بی یاد رویش
از آن دَم بی شمار ، استغفرالله
شاعر این قانون را خیلی خوب درک کرده است و برای همین ، این چنین بیتی را سروده تا یک لحظه از یاد خدا غافل نباشد و تمامی فرکانس هایش زیبا باشد تا بهشت را در این دنیا و آخرت تجربه کند
شاید الان معنای آیه زیر را بهتر درک کنیم که…
(وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ)
و کسانی که در هر لحظه مراقب کانون توجه خود هستند که مشغولِ توجه به خدا باشند
[سوره المعارج 34]
“یُحَافِظُونَ” در زبان عربی ، فعل مضارع است و فعل مضارع استمرار و تکرااار را میرساند
شاید الان زیباتر این ذکری را که هر لحظه زیر لب استاد و بانو شایسته است را درک کنیم که میگویند “خدایا شکرت”
حال ، فقط میماند باور کردن این قانون…
اگر من با صدِ وجودم این قانون را باور کنم ، دیگه خودم دنبال راه حل و تکنیک هایی میگردم که فرکانس هایم زیبا باشد…
و اما چند سوال
×اگر به من بگویند که در فلان مکان گنجی بزرگ است ، من به هر طریقی که شده خودم را به آنجا میرسانم و…. ، حال ما گنجی را در اختیار داریم بنام “قانونِ فرکانس” ؛ پس چرا در قبال گنجی چنین رفتاری نداریم؟؟؟!!!
×آیا من حاضرم که به یک رستوران بروم و یک عقربِ سیاه به همراه یک نوشیدنی که از فشرده شدن چند عدد سوسک تولید شده است ، جهت نهار خودم سفارش دهم تا نوش جانش کنم؟؟؟!!! پس چرا من توجهی نمیکنم که با فرکانس های نازیبایم در حال سفارشِ……به رستوران خدا هستم؟؟؟!!!چرا نمی آیم با فرکانس های زیبا ، از این رستوران خدا چلوکباب با سالادِ شیرازی سفارش دهم؟؟؟!!!
خدایا بر علم و آگاهی ما بیفزا و پرده از قلب های ما بردار تا عمیقا این قانون را باور کنیم و ما را مصداقی از آیه زیر قرار مده…
(کَذَ ٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ)
اینچنین خدا بر دل کسانی که نمیدانند و انگیزه ای برای شناخت حقیقت ندارند مُهر و قفل میزند…
[سوره الروم 59]
و حال یک سوال مهم
فرکانس چیست؟؟؟
فرکانس یعنی “تعداد رُخداد یک رویداد تکراری در واحد زمان” ؛ پس آنچه که در فرکانس مهم است “تکرااار” است
حال کارخانه تولید فرکانس در وجود ما چیست؟؟؟
جواب ، افکار ماست که فرماندهی تمام اعضا و جوارح ما را بر عهده دارند ، بدین صورت که هر رفتاری که در بیرون از خود بروز میدهم نشأت گرفته از یک فکر است ، مثلا فکر میکنم که فلان جلسه بروم و بعد بلند میشوم و با پاهای خود به سمت آن جلسه حرکت میکنم و….
حال سوال مهم دیگر که “مدیریت این افکار که موادِ خامِ کارخانه تولید فرکانس من هستند ، بر عهده کیست؟
جواب واضح است که بر عهده خودِ خودِ خودم است و اگر من مدیر توانایی باشم ، از این افکار به نحو احسنت استفاده میکنم و آزادی زمانی و مالی و مکانی را تجربه میکنم ولی اگر قدردان این مواد خامِ کارخانه ام نباشم ، به بدترین نحو ممکن استفاده میکنم و اختیار این افکار را به دست رسانه و دوستانِ گمراه و…میدهم و خودم را برده ی آنها میکنم…
و سوال مهم دیگر که “افکار من که حکم موادِ خامِ کارخانه تولیدِ فرکانس را دارند ، چگونه شکل میگیرند؟
جواب این است ، که این افکار از طریق ورودی های بدن ما که ما آنها را حواس پنج گانه مینامیم ، شکل میگیرند ، مثلا وقتی من از طریق حسّ چشایی خود یک مزه تلخ را بچشم ، افکار من حول این مزه تلخ میچرخد و یا اگر من از طریق گوش های خود بشنوم که “قرار است در ایران جنگ شود” در افکار من آشوبی بپا میشود حول جنگ و بدبخت شدیم رفت و…. ، که در اینجا باید با تقوا یا همان کنترل ذهن این افکار را کنترل کرد که اگر ادامه پیدا کنند بسیار خطرناک میشوند….
الان فکر کنم این نکته را زیباتر درک کنیم که استاد عباس منش میگویند “تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت” ، زیرا که با تمرکز بروی زیبایی ها توسط حواسّ پنجگانه خود ، افکار خود را به سمت زیبایی ها هدایت میکنیم و از آنجا که این افکار موادِ خامِ کارخانه تولید فرکانس های من میشوند ، پس فرکانس های من زیبا میشود و در نتیجه سفارشات زیبایی را از رب العالمین دریافت میکنم…
حال با این آگاهی ها در مورد افکار به عنوان مواد خام کارخانه تولیدِ فرکانس من ، انتخاب با ماست که افکاری را در ذهن تکرار کنیم که به سود ماست یا به ضرر ما؟؟؟ به قول قرآن…
(إِنَّا هَدَیۡنَـٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرࣰا وَإِمَّا کَفُورًا)
ما راه را به او نشان دادیم ، حال انتخاب با اوست که سپاسگزار این هدایت باشد و یا ناسپاس باشد و به این هدایت پشت کند
[سوره اﻹنسان ٣]
و اما این آیه زیبا از قرآن که من عاشقش هستم…
(إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَـٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَـَٔایَـٰتࣲ لِّأُو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰبِ) [سوره آل عمران 190]
حال سوال این است که “أو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰب” چه کسانی هستند؟ که خیلی قشنگ در آیه بعد توضیح میدهد
(ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَـٰمࣰا وَقُعُودࣰا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَـٰذَا بَـٰطِلࣰا سُبۡحَـٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ) [سوره آل عمران 191]
“یَذۡکُرُون” در زبان عربی فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و تکرار میکند به معنای اینکه در هر لحظه و به صورت مسمتر یاد میکنند و همچنین”یتَفَکَّرُون” هم فعل مضارع است به معنای اینکه در هر لحظه و به صورت مستمر فکر میکنند….
پس “أو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰب” کسانی هستند که در هر لحظه به یاد خدا هستند ، به قول شاعر “خوشا آنانکه دائم در نمازند”
و علاوه بر اینکه به یاد خدا هستند ، افکارشان را در قدرت و عظمت خدا صرف میکنند و هر لحظه افکار زیبایی را در سر پروش میدهند تا فرکانس های زیبایی را تحویل خدا دهند…
مثلا دائما تفکر میکنند در عظمتِ نهنگ که در هر وعده غذایی یک تُن ماهی که معادل 1000 کیلوگرم است ، از جانب رب العالمین روزی اش میشود و با این تفکر سر به سجده میگذارند از عظمتِ این خدای روزی رسان و زیر لب تکرار میکنند که “وقتی که خدا با یک نهنگ اینگونه رفتار میکند ، پس با من که اشرف مخلوقاتش هستم چه میکند؟”
آری اینگونه فکر میکنند و هیچ گاه افکارشان را خرج این موضوع نمیکنند که خیار سبز از کیلویی 10 هزار تومان تبدیل شد به 11 هزارتومان و بیچاره شدیم و رفت….
مثلا دائما تفکر میکنند در عظمتِ بدنِ خود که خداوند متعال به آسانی و فراوانی هر چه تمامتر و بدون هیچ گونه تلاشی از سمت من ، 37.000.000.000.000.000.000 سلولِ فوق هوشمند در بدن من قرار داده و بعد از این تفکر و مات و مبهوت شدن از عظمت این خدا ، زیر لب اینگونه با خود تکرار میکنند که “خدایی که به آسانی چنین عظمتی را در بدن من قرار داده ، قادر است چنین حساب بانکی ای هم به من ببخشد”
مثلا دائما تفکر میکنند در سیستم گردشِ خون در رگ هایشان که به صورت منظم و حساب شده ، توسط یک نیروی برتری که ما اسمش را خدا گذاشته ایم هدایت میشود و بعد از چنین تفکری ، از عظمت او سر به سجده میگذارند و زیر لب با خود تکرار میکنند که “خدایی که اینگونه گردش خون را در رگ های من مدیریت میکند ، قادر است تمامِ وجودم را هدایت کند به آن مسیری که بخاطر آن پا به این دنیا گذاشته ام تا در لحظه آسمانی شدنم ، با رضایت تمام تسلیم ملک الموت شوم و پشیمان نباشم از عمر رفته خود”
مثلا دائم فکر میکنند….(اینقدر از این افکار است که اگر غرق در آنها شویم ، فرصت نمیکنیم در مورد افکار چرت و پرت وقت بگذاریم)
آری ، “أو۟لِی ٱلۡأَلۡبَـٰب” کسانی هستند که نگهبانانی بر سر راه صفحه افکار خود گذاشته اند تا مراقبت کنند که فقط افکاری وارد این صفحه افکار شود که مربوط باشد به خودِ خودِ خودِ او ، اویی که پادشاه جهانیان است ، به قول حافظ شیرازی….
پاسبانِ حرمِ دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم
این بیت من را یاد یک خاطره ای از یکی از افسران نظامی ایران که جانش را در راه خدا تقدیم کرد ، میاندازد بنام شهید عباس بابایی
از او پرسیدند که “عباس جان ، چه خبر؟ ، چه کار میکنی؟”
جواب داد که “به نگهبانی دل مشغولم که غیر خدا وارد آن نشود”
و یک همزمانی از زندگی او برای من جالب بود که روز شهادت او مصادف بود با روز عیدِ قربان سال 1366… ، به قول شاعر
جان به هر حال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
خوش به حال آنان که افکارشان را که حکم مواد خام کارخانه تولید فرکانسشان را دارد خرجِ خودِ خودِ خودش میکنند ، خرج اویی میکنند که این موهبت را به آنان بخشیده و خدا هم خیلی خیلی خیلی خوشگل جواب سفارش آنان را میدهد و خودِ خودِ خودش را به صورت تمام و کمال تقدیم آنها میکند و برایشان “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” میشود….
به قول شاعر
چونکه صد آید ، نود هم پیش ماست…
خدایا شکرت
یاحق
سلام جناب احمدی عزیز.
بر خودم واجب دونستم ی تشکر و قدردانی بابت کامنت های بسیار زیبا و پر مفهموم و قابل تامل ک میذارین،انجام بدم.
شما رو تحسین میکنم ک انقدر قلم زیبایی دارین و با ایه های قران،مطلب و قابل فهم تر میکنید.
منم دلم میخاد مثل شما یا خانم سعیده شهریاری عزیز یا اقای امیری،مسلط بشم ب قران و درکش.
خدا هدایتم کنه منم مثل شما بشم توی درک ایات قران.
بابت اینکه یادی از حافظ جان شیرازی(هم شهری بنده)هم کردین سپاس گزارم.
از وقتی شعرهای اشعاری مثل حافظ و مولانا رو شما و دوستان در کنار قران میارید،بیشتر متوجه میشم ک وقتی از عشق بخدا میگفتن منظورشون چی بوده.اینو هیچ مدرسه و ارگان و خانواده و….ب ما نگفت.
تا ی فال با حافظ میگرفتیم،میگفتن:منظورش اینه نمازتو ب موقع بخون و اون قسمت از عشق گفتنش رو هم میپیچوندن ک مثلا چش گوش ما باز نشه.:((
سالم باشین و سعادتمند و همچنان برامون بنویسین.
من ک لذت میبرم از خوندن نوشته های بینظیر شما/
سلام و درود خدمت شما آقا رضای احمدی عزیز
خدا قوت به شما بخاطر حضور پررنگ و مستمرتان در این سایت الهی
خواستم ازتون تشکر کنم بخاطر کامنت های خالص و سرشار از آگاهی تون
کامنت هایی که مزین شده با آیات قرآن
و درک بسیار زیبایی که خیلی خیلی به منِ قرآن آموز و قانون آموز و دانش آموز مکتب استاد عبامنش عزیز ، کمک میکنه برای فهم آسان و بیشتر
خیلی خیلی مچکرم آقای احمدی عزیز با اجازه تون دارم تموم کامنت هاتونو شخم میزنم و چیز یاد میگیرم مخصوصا قرآن، البته بهتره بگم زبانِ قرآن و درک این کتاب فرکانسی
البته در حین لذت بردن از خوندن کامنت های شما و بعضی از دوستانی مثل آقای حمید امیری آتشنشان عزیز ، آقای علی بردبار با اون آهنگ های قری که به وقت ظرف شستن یادشون میکنم و منو هم سر ذوق میاره، آقای ژوبیک عزیز که در عقل کل بسیار از نظراتشون استفاده کردم
آقای ابراهیم عزیز که کامنت هاشون بسیار برای من انگیزه بخش و حکم سوخت انرژی رو داره آقای سید علی خوشدل عزیز آقای حمیدرضا نارنجی ثانی عزیز آقای رضا عطار روشن عزیز آقای جمال عزیز و لحن و گفتار خاص و زیبای ایشون
خانم سعیده شهریاری پرستار فهیم با نگاه و عملکرد توحیدی شون خانم نفیسه حاجی محسن عزیز خانم سارا مرادی همت عزیز و فاطمه و رسول عزیز و رضوان یوسفی عزیز
و دوستان دیگه ای که الان خاطرم نمیاد که همینجا از تک تک تون تشکر میکنم بخاطر همه نوشته هاتون و انرژی خالص نهفته در نوشته ها
مرسی از همه تون که با دلنوشته هاتون و تجربیات تون و آموزه هاتون باعث گسترش جهان میشید
راستش یه ایده ای از خوندن کامنت های شما بهم گفته شد که خواستم ازتون اجازه بگیرم
من خیلی علاقه به خوندن مقاله یا خوندن کتاب بصورت عامیانه و با صدای بلند دارم و همچنین گویندگی
گویندگی که میگم نه گوینده اخبار گویندگی کتابی که من اون کتاب رو به زبان خیلی ساده و قابل فهم برای مخاطبم بخونم
کامنت شمارو که داشتم با عشق توی دفترم مینوشتم و بعدش با لذت واسه خودم میخوندم
یهو به دلم افتاد این دلنوشته های سرشار از آگاهی رو باصدای خودم و بصورت صوتی روی یکسری تصاویر از زیبایی های طبیعت بگم و پادکست تهیه کنم
بعدا هر وقت وقتش رسید اونها رو در جای مناسبش پخش کنم
خواستم قبلش ازتون اجازه بگیرم؟
و البته از همه بچه هایی که کامنت هاشون رو دنبال میکنم و ارتباط میگیرم این اجازه رو میخوام
انشالا همه ما در مسیر رب العالمین باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر اعظم خانم بابازاده بزرگوار و اهل گویندگی و هنر…
و سلامی دیگر به تک تک دوستانی که با نقطه آبی ای که مرا مهمان کردند ؛ برایم انرژی بخش و الهام بخش بودند ، دوستانی که جنسشان بسیار بسیار بسیار فرق میکند از اکثریت دوستانی که تا اکنون داشته ام ، دوستانی خداجو و در جستجوی حقیقتِ الهی خود که نشست و برخاست با آنها ، انسان را یاد خدا میاندازد…
از خداوند متعال “فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَهࣰ” را برای تک تک این دوستانم و شما اعظم خانمبزرگوار ، خواستارم….
سپاسگزارم از پیام شما اعظم خانم بزرگواز و تک تک دوستانم…
میخواستم بگویم حلال حلاله ، از شیر مادر هم حلالتره…
همینکه من این نوشته ها را به صورت عمومی در اینجا منتشر میکنم ، به این معناست که حلال است و چه بسا که شما با درک بالاتری که داشته باشین بتوانید شاخ و برگ بیشتری به این آگاهی ها بدهید و….
امیدوارم که در این مسیر ، روز بروز موفق تر باشید و بتوانید آگاهی بخش به مخلوقات خدا باشید…
برایتان از خداوند ، علم و آگاهی آرزومندم ، علم و آگاهی از جنس….
….ربِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا
[سوره طه ١١۴]
در پناه رب العالمین باشین
سلام مجدد به شما آقا رضای عزیز
ممنونم از اینکه کامنت مو خوندید و به زیبایی پاسخ دادید
از پاسخ تون حسابی شاد و ذوق زده شدم و چقدر خوشحالم که میتونم دستی باشم از دستان خدا تا این آگاهی های ناب و بکر رو به گوش اهلش برسونم
و خوشحالترم از اینکه با ضبط صدای خودم و تمرکز بر زیبایی های جهان که میخوام پس زمینه صداگذاریم باشه مسیرم جون میگیره و به سرعتش اضافه میشه
میدونید چیه دارم به این زنجیره گسترش جهان فکر میکنم که چقدر اعمال ریز و درشت ما در این جهان موثره و این انرژی هیچوقت از بین نمیره فقط از حالتی به حالتی دیگه تبدیل میشه
آخ خدا عاشقتم که در حین نوشتن و تمرکز بر قانون، مارو به درک عالی تری و فهیم تری میرسونی
ازتون سپاسگزارم آقای احمدی انشالا در این مسیر ثابت قدم و استوار بمانید و بمانیم تا از برکات این مسیر الهی زندگی هامون نور علی نور شود
در پناه رب العالمین
الله اکبر از این همه اگاهی
سلام اقای احمدی
به قول سعیده عزیزم
رفیق غار حرای من
خدا رو شاکرم که تو این مسیرم
وخداروشاکرترم
که لیاقت بودن تو این مسیر بهم داده
ولیاقت بودن در کنار عزیزانی چون شما
وهمه دوستان سایت استاد عزیزم
از دیشب هدایت میشم به خوندن قران
دیدن ایات قران
از موقعی که تصمیم گرفتم بیشتر براش وقت بزارم بیشتر هم باهاش روبرو میشم
ممنونم از شما که نوشتید
بسیار بسیار پراز اگاهی
وبه قول استاد کامنتهای دوستان
بیشتر از هزار تا کتاب موفقیت ارزش دارن
شما رو با ایاتی از سوره مزمل که امروز ورد زبانم بود مهمان میکنم
ودرود فراوان خداوند برشما
خدایا مارو یاری کن تا به غیر خودت دل نبندیم
واز غیر تو ببریم
وخدایا درهر لحظه یادم بیار که وکیل ونگهبان من تویی
و خوشحالم برای خودم که چون تو وکیلی دارم
سلام به شمادوست عزیز و توحیدی
اصلا نمیدونم درمقابل این نوشته ها این باورها و این توحید وزیبا بینی چی بنویسم که درخور آن باشد
فقط ممنونم ازتون که این باورهاتون رو چه زیبا با ایه های قران و اشعار بزرگان تزیین میکنید و مارو هم مهمان افکار زیباتون میکنید
واقعا سپاسگزار خداوندم که منو با این سایت و همسفران ان و سکان دارش استاد عباسمنش عزیز آشنا کرد
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام آقای احمدی
سپاسگزارم بخاطر تمام کامنت هایی که با دقت تمام مینویسید و اینقدر مطالب پر بار در هر خط هست که باید چندین بار خواند تا کاملا درک شود.
من بیشتر اوقات اسکرین میگیرم تا بنویسمشون . تا بکار گیرم.
من از خداوند خودم اینقدر ممنونم که منو هدایت کرده به این سایت به این استاد و بعد از اون به کامنت بچه هایی که خودشون الان یک استاد هستند.
شما با تسلط کامل به قرآن کلمات را معنی میکنید. و من دارم یاد میگیرم از شما.
و کلمات من قاصر از تشکر . چون بچه هایی که کامنت میزارن و وقت میزارن که کلی مطلب را گرد هم بیارن و چکیده اونها را بنویسند کار بزرگی انجام میدهند.
البته و صد البته که اول سود آن برای خودشون است ولی به قول یکی از دوستان در کامنت ها دارن زکات آگاهیشون را میدهند. و من هم وظیفه دارم که آگاه بشم. و از مطالب نوشته شده درس خودم را بگیرم.
فعل مضارع را اینقدر قشنگ گفتید که کامل در ذهن من حک شد. که یک عملی را تکرار میکنند. و حق مطلب ادا شد. که فرکانس هم کلمه انگلیسی تکرار است هر چیزی که تکرار بشه.
پس ما باید مواظب افکارمون باشیم و حالا که مفهوم تکرار را و قانون فرکانس را فهمیدیم وظیفمون تکرار افکار نیک باشه که همون تکرار برای ما اتفاقات نیک را می آورد.
و باز هم ممنونم از مثالی که در مورد حیوانات زدید که من تا حالا به این دقت در موردش فکر نکرده بودم که اینقدر جهان در نظم است که مثلا اگر یوز پلنگ در حال انقراض است هیچ وقت با یک شیر رابطه پیدا نمیکند و این جهان اینقدر نظم داره و هر چیزی سر جای خودش هست.
تبریک بهتون میگم بخاطر گردهم آوردن مطالب در کنار آیات قرآن در کنار شعری از مولانا و حافظ و سعدی و …
و چه جمله قشنگی از شهید بابایی که من آشنایی با ایشون ندارم :
” به نگهبانی دل مشغولم تا کسی جز خدا وارد آن نشود.”
مهمترین مطلب را گفته که اگه مواظب دلمون باشیم که همون نگهبانی ذهن و افکارمون هست تا بغیر از او مشغول نباشیم.
این همون صلاه است این همون نماز است که به تکرار آن تاکید شده. یعنی توجه و توجه به خود خود رب العالمین و نه هیچ چیز دیگه.
مبخواستم با یک جمله تشکر کنم کلی نوشتم.
من بخودم میبالم که در این فضای معنوی هستم با این استاد و با این شاگردانی که خودشون هر کدام استاد هستند.
سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.
به خدای واحد قسم میخورم که کلامی دروغ ننویسم.
از خدای واحد میخوام روی قلمم جاری بشه و از تو میخوام که برای این کامنتم ارزش قائل بشی و در نهایت تمرکز و آرامش ذهنی این کامنت رو بخونی.
اسما این کامنت هدایت هست.
اتفاقاتی که حتی حضمش برای خوده من هم سخته !
منی که به چشم این اتفاقات رو دیدم و امروز 1403/08/13تجربه اش کردم.
هر جای این کامنت،کوچکترین موضوعی رو گفتم تو ذهنت بسپار،چون جلوتر همون موضوع به ظاهر ساده رو خدا هماهنگ کرده بود برای بعدا.
بریم!؟
خدایا به امید تو…
من 2 شب پیش قرار بود از شیراز برم بوشهر که دوستم بهم زنگ زد گفت نرو، بمون یه روز دیگه شیراز حسم خوب شد از اینکه یه روز دیگه شیراز بمونم و من هتلم رو یه روز دیگه تمدید کردم.
زنگ زدم به ذکریا ،یکی از هم دانشگاهی هام در سال88 شیراز،گفتم میخوام ببینمت و ایشون روز بعدش قرار گذاشت و با همدیگه بیرون بودیم.
همکارم که گفت بمون شیراز،خودش اومده بود شیراز (به همه ی جزئیات دقت کن!)
من تو ماشین با ذکریا بودم که همکارم زنگ زد گفت کجایی!؟
گفتم با دوستم که شیرازیه بیرونم ،گفت ازش بپرس جاهای خوب شیراز بچز جاهای معروفش کجاست!؟
گفتم باشه و خدافظی کردیم و گوشی رو قطع کردم.
گفتم ذکریا کجاهای شیراز بجز جاهای معروفش قشنگه که دوستم بره،چند جارو گفت اما تو اون چند جا یه اسمی گوشه ی ذهنم موند!
آخرش قر داشت!!!
وقتی ذکریا رو پیاده کردم و خواست بره،گفتم اون جایی که گفتی آخرش قر داده اسمش چی بود!؟
گفت هایقر!!!
تنگ هایقر.
گفتم من میخوام فردا برم بوشهر از اونجا راه داره برم سرشو تکون داد با تردید گفت”
مییییییشه رفت
گفتم باشه.
من رفتم شام بخورم گفتم بزار بزنم تو گوگل ببینم تنگ هایقر چجوریه و چقدر راهش به مسیر من میخوره!
اقاااا ما زدیم تو گوگل!!!
سبحان آلله!!!!
قققققفففففللللللل کردم از دیدنه تنگه ی هایقر(ازت خواهش میکنم قبل از ادامه ی خوندنه کامنت ،پایین گوشی رو لمس کن و برو تو گوگل،سرچ کن تنگه هایقر)
قول بده تا عکس های تنگ هایقر رو ندیدی ادامه ی کامنت رو نخونی!!!
خوب.
آقا ما تصمیم گرفتیم فردا صبح ببریم تنگ هایقر!
اما شبش چی شد!؟
موبایلم رو 100٪ درصد شارژ کردم که شارژر رو بزارم تو کیفم و کیفم رو بزارم تو ماشین که صبح وسیله تو دستم نباشه.
شارژر رو گذاشتم تو ماشین اما چون کانت نوشتم و یه مقدار تو گوشی بودم صبح شارژ گوشیم 50 % بود.
شب یه اناری داشتم تمیزش کردم گذاشتمش تو پلاستیک گفتم برم تنگ هایقر انار بخورم حال کنم برام خاطره بشه
صبح که بیدار شدم و افتادم تو جاده گفتم میرم فیروز آباد (قبل از تنگ هایقر)گوشیمو جایی میزنم شارژ!
بینه راه تو مسیر گفتم نه!
بزار شارژر فندکی میخرم گوشیمو با جا فندکی ماشین شارژ میکنم!
یه جا ایستادم شارژر داشت اما به گوشی من نخورد!
گفتم یعنی نخرم خدا!؟
گفت آره نخر !
گفتم نه تو بلد نیستی تو موبایل نداری من میدونم
رفتم یه جای دیگه نداشت
گفتم یعنی چی!؟
گفت نخر!
گفتم نه من بهتر میدونم من باید بخرم
رفتم یه جای دیگه شارژر داشت به گوشیم میخورد اما گوشیمو شارژ نمیکرد متوجه شدم جا فندکی خرابه!
گفتم باشه خدا هرچی توبگی(یعنی راه دیگه ای نداشتم وگرنه اونجا هم تسلیم نمیشدم!من چمیدونستم خدا برنامش چیه!!!)
همونجا به مغازه داده گفتم میخوام برم تهه دره ی تنگ هایقر!
گفت تهه دره نمیزارن فقط از بالا باید نگاه کنی!
فقط از سد باید اجازه بدن!!!
گفتن باشه
آقا ما راه افتادیم تو جاده ،به صورت اتفاقی یه سوره ای رو پلی کردم و معنیش رو گوش میدادم(موسسه پیامبر مهر و رحمت)خیلی داشتم لذت میبردم از اون آیات بعد گوینده که داشت معنی قرآن رو میگفت، گفت(بنی اسرائیل گفتند دستان خدا بسته است! با تماااااامه وجودم با نهاااایت غیییرت و تعصب ناخودآگاه گفتم دستان خودشان بسته باد!
و بعد گوینده گفت(دستان خودشان بسته باد!دستان خدا گشاده و باز است)
و اشکام مثله الآن از روی صورتم میریخت پیشت فرمون
به خدای واحد قسم تو این 31 ساله عمرم هیییچوقت اینقدر متعصب نشده بودم برا هیچکس!
یک لحظه وقتی گوینده گفت بنی اسرائیل این حرف رو زدن بهم برخورد و غیرتم شد!
خدایا شکرت
2 ساعت رسیدم فیروز آباد،قلبم گفت پیشه یه رستورانی یا فست فودی بمون که هم گوشیتو بزنی شارژ چون مسیر خطرناکه و دوره هم اینکه بری سرویس.
گفتم باشه.
تو شهر به این بزرگی ایستادم پیشه یه رستورانی گوشیمو زدم شارژ نشستم تک محوطه ی بیرون،قلبم گفت برو قدم بزن پاهات نرم بشه خسته شدی پشت فرمون گفتم باشه.
10 قدم رفتم دیدم یه آقای 50 ساله دره دفتر بیمه اش داده سیگار میکشه یهو بهش گفتم ببخشید میخوام برم تنگ هایقر!!
دیدم به داخل دفترش اشاره کرد گفت پدره این خانم رئیس سد هست!!!!
رفتن داخل گفتم سلام خانم من میخوام برم تهه تنگ هایقر گفت خوب
گفتم به بابات بگو صحبت کنه بزارن من برم من از اهواز اومدم!!
گفت باشه!
زنگ زد گفت بابا یه نفر اومده میخواد بره تهه دره!
گفت بره اونجا یه تعهد بده میزارنش بره گفتم باشه!!!
آقا ما راه افتادیم رفتیم بالای تنگ هایقر،همینکه زدم کنار که دیدم ییییییه عرووووس ناااااازی با لباس جگری خوووش رنگ،با از این دستمال رنگ رنگیای ترک های قشقایی دستشه و یه مردی با لباس سفید تفنگ و قطار و …و 3،4 نفر دیگه هم ا. ماشینشون پیاده شدن!!!
اونا پیاده شده بودن از بالای تنگ عکس بگیرن و …(اونایی که کامنتم رو قبل از سفرم نوشتم که خدایا عروسی ببینم میدونن من چی میگم)
آقا اینقدر ذوق کردم و هی میگفتم مبارکتون باشه خوشبخت بشین خوشبخت بشین، من طرف عروسم…
خلاصه کلی عکس و…گرفتیم بنده خدا داماد دعوتم کرد که برم عروسیش اما من زمان نداشتم چون عروسیش 2 روز دیگه بود
خلاصه برگشتم سمت حراست سد.
گفتم میخوام برم تهه دره.
گفت نمیشه!
زیر سه نفر اجازه ی ورود نمیدیم بخاطر اینکه تا حالا خیلی کشته شده و مصدوم شده و گم شدن و خطرناکه!
خیلی اسرار کردم اما نزاشت!
یهو یاده حرفه خانمه افتادم!!!
گفتم بهم گفتن اگه تعهد بدی میزارید برم تهه دره!!
گفت کی گفت!؟
گفتم دختره یکی از پرسنل و مسئولین سد!
دیدم سرشو تکون داد گفت والا چی بگم !
من چکار کنم!
بیا بیا این فرم رو امضا کن من کییییف کردم(تو ببین شبش من چی بشه گوشیمو نزنم شارژ، فندکی دلفین خراب بشه،چجور قدم بزنم برم پیشه اون مرده و..)
خلاصه فرم رو پر کردم و اومدم که برم گفت کجا!؟
گفتم تهه دره!!
گفت همینجوری میخوای بری!؟
گفتم مگه چیه!
گفت آبی!
غذایی!
وسیله ای!
یه نگاه به خودم کردم دیدم تنها ابزار کمکی که بهمراهم بود موبایلم بود و کلیدا دلفین خخخ
گفتم مشکلی ندارم من میرم اوکی ام
گفتم چقدر وقت میبره برسم تهه دره و برم جلو گفت تو زودمیری برمیگردی خسته میشی برو
آقا ما هم رفتیم رسیدیم تهه دره!!!
رفتم جلو از تو نیزارها
از دله درختا
از تو آبا
و اینقدر رفتم جلو تا دیگه گفت نر و جلو تر بشین همینجا و نگاه کن…
سبحان الله
سبحان الله
سبحان الله
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم دیدم اینقدر گردنم رو بالا گرفتم و هواست نیست که به خودم اومدم دیدم گردن درد گرفتم از بس بالا رو نگاه کردم.
همین الان که دارم یادش میوفتم انگشتام کم میارن برا نوشتنه اون هیبت
اون عظمت
اون ابهت!!!!
بعد از نیم ساعت ،40 دقیقه برگشتم و یه وقتایی مسیر برگشت رو گم میکردم میگفتم خدایا کجا برم میدم یه شاخه ای اونور شکسته است!
معلوم بود کسی از اونجا رد شده و میرفتم میدیدم چچچقدر مسیرم هموار شده!
یه نسیم خنکی میومد و من بودم و کلی کبوتر کوهی و برگهای درختا و سکوت…
تو مسیر برگشت یه درختی دیدم یه میوه ای بهش آویزون بود و اونو چیدم و خوردم
میدونین اون میوه چی بود!؟
کسی که کامنت رو با تمامه تمرکز خوند
میدونه اون میوه چی بود!
اون میوه انار بود!!!
اون اناری که شب قبل آماده کرده بودم که تو دره بخورم فراموش کردم با خودم بیارمش اما خدا فراموشم نکرد!!!
همونجا انار رو خوردم و اون انار اندازه ی یه لیمو شیرین بود اما خوشمزه ترین انار عمرم بود!!!
همونجا سجده کردم و خدارو شکر کردم و توبه کردم بابت هر ناسپاسی و شرکی که ورزیدم
و از خدا تشکر کردن و گفتم ممنونم بابت مهمان نوازی ات!
از دره اومدم بالا و اییینقدر حالم خوب بود که حتی 1٪ هم خسته نبودم.
بعد زززدم به جاده و با سرعت 120 تو جادهی فیروز آباد اومدم به سمته بوشهر.
تو مسیر خیلی خسته شدم هم نمیشد تند رفت هم اینکه همش پیچ پیچ بود اما وقتی یه مقدار احساسم بد میشد که چرا اینقدر مسیرش دوره و تمام نمیشه به خودم یادآوری میکردم که قراره برم دریا و فردا صبح چقدر کیییف میکنم و ذهنم رو کنترل میکردم.
خلاصه رسیدم بوشهر یه هتل گرفتم،دیدم کولرش تنظیم نیست به مدیریت زنگ زدم گفت الآن یه نفر میفرستم.
یه پسر خیلی جوونی اومد تو اتاق متوجه شدم انگار لهجه داره،کمی باهاش صحبت کردم گفتم بفرما بشین !
چخبر!
چند وقته اینجایی و …
گفتم کجایی هستی!؟
گفت من افغانی هستم
یاده پاکیزه بارکزی افتادم گفتم تو افغانستان بارکزی دارین!؟
گفت آره!
لبخند زدم گفتم کجای افعانستان هستن!؟
گفت شمال افغانستان
گفت سمته خوم زرگر (اگه اشتباه نکنم)
نزاشت من سوالاتم رو بپرسم شروع کرد به تعریف کردن از این طایفه
گفت خیییلی آدمای خوبی هستند!
با شعورن
درکشون بالاست
با فرهنگن
با سوادن!
منم لبخندی رو لبام بود و هی یاده شخصیت پاکیزه میوفتادم و تو قلبم داشتم حرفاشو تأیید میکردم
گفت اونجا خوجی دارن
گفتم یعنی چی!؟
گفت همین حاجی شما رو بعضیا میگن خوجی مثلا پدرشون ،پدربزرگشون رفته حاج و…
کم کم خسته بودم و سکوت کردم که متوجه بشه میخوام استراحت کنم و تنها باشم اما با اینکه خیلی کم رو بود و خجالت میکشید ازم یهو گفت آدم خوبه از اونها زن بگیره!!!
با نهایت تعجب و خنده گفتم چی!؟
خودشم خندید گفت آدم خوبه از اون طایفه زن بگیره گفتم چرا!
گفت خیلی خوبن!
گفتم چجوری بیان ایران
چجوری ما بریم اونجا
گفت خیلی از همشهری هاتون رفتن از اونجا زن گرفتن و…
تو دلم با خنده گفتم خدایا ما گفتیم از بچه های سایت زن میخوام ولی دیگه فکره اینکه از یه کشور دیگه زن بگیرم رو نکرده بودم!!!!
خدایی که من امروز دیدم همه چی ازش برمیاد.
دوستای ماهم،اینقدر برام ارزشمند هستین که خداشاهده با اینکه بییینهایت خسته و گشنه ام و دوش نگرفتم اما دوست داشتم این کامنت رو بنویسم و آنقدر زمان بود نوشتنه این کامنت که بخاطر بالا گرفتن دستام ،انگشتام سر شدن.
چیزی جز عشق و علاقه من رو به لین کار وا نمیداره.
در پناه خدای واحد موفق باشید
فاطمه سادات
سلام ابراهیم عزیز
خوشحالم که کامنتتو خوندم،لذت بردم،یه مکان دیدنی که انگیزه پیدا کردم یه روز ببینمش پیدا کردم
و این کامنت خوندن باعث شد پروفایلتو بخونم.
در پروفایل یک قسمت برام خیلی جالبتر از بقیه اش بود.
اینکه گفتید در رابطه با همسرت متعهدانه باید روی خودم کار کنم.
این پذیرفتن خودم مسئول زندگیم هستم حتی در زندگی مشترک.
و این تعهد داشتن و روی خودت کار کردن باعث شد مسیر زندگیت جدا بشه از ایشون.
کسی که میگفتی عاشقانه همدیگرو دوست دارید،ولی بعدش یاد گرفتی اول باید خودتو دوست داشته باشی.
کسی که پنهان میکردی تماس طلبکارهارو ازش ولی وقتی دیگه نترسیدی،خودتو دوست داشتی،قدم برداشتی،دیگه طلبکار و تماسی هم نبوده.و مطمئنم به مرحله ای رسیده بودی که چون خودتو دوست داشتی دیگه ترسی ازیشون نداشتی و راحتی خودت واست مهم بوده .
و وقتی خودمونو بیشتر و بیشتر دوست داشته باشیم،هرچی که توی مسیر دلخواه ما نباشه ازمون به راحتی دور میشه.
مثلا همسر من هم از وقتی خودشو دوست داره به راحتی داره در مسیر علایقش قدم برمیداره و شغل با سابقه بیست ساله ی خودش رو میذاره کنار چون تا حالا بخاطر منو دخترم میرفته سرکار.بخاطر اینکه خودشو مسئول راحتی و رفاه ما میدونسته.تا حالا فکر میکرده باید از خودش بزنه بخاطر ما.ولی حالا میگه من باید در مسیری که دوست دارم قدم بردارم.
من تحسینش میکنم.قبلا اولویت خریدها اول دخترم بود بعدش آخرش اگه چیزی میموند واسه خودش خرید میکرد.الان سه تایی میریم خرید و هرمبلغی داریم واسه سه تاییمون خرید میکنیم.
راستی فک کنم تصویر پروفایلت هم با همون دره ی هایقر باشه؟؟؟
باز هم سپاس گزارم بابت کامنت زیبات.
برات بهترین هم مدارها و هم مسیرهارو آرزو میکنم.
سلام به روی ماهت.
ممنونم که نوشتی واسم
ممنونم که نسبت به من لطف داشتی.
بله درسته!
تا زمانی که خودت برای خودت ارزش و احترام قائل نباشی،جهان با بدترین شکل تو رو بی ارزش تر میکنه!
و برعکس !
وقتی روی ارزشت کار میکنی، جهان تو رو میبره بالای بالا.
آره اون عکسی که گذاشتم پروفایلم،عکسی که از بالای تنگ هایقر گرفتم.
البته تهه دره هم صفای بینظیری داشت و اونجا بیشتر حس میکنی چچچقدر ضعیفی. ناچیزی در برابر خداوند.
میخوام یه هدیه بهت بدم !
من یه سفر توحیدی دیکه شروع کردم و من هر روزه سفرم رو تو فایلهای سفر نامه مکتوب میکنم.
این سری از قسمته اوله سفر به دور آمریکا شروع کردم به نوشتن در مورد سفرم .
اتفاقای عجیب و الهامات بینظیری دریافت کردم که خوندنش قلب هر انسان آگاهی رو شاد میکنه و مطمئن!
پیشنهاد میکنم حتما آیت سفر بینظیر به کاشان رو دنبال کن
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿64﴾
و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد میکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد. (64)
مثل ابراهیم با ایمان باش
سلام آقا ابراهیم اول که امیدوارم شیراز بهتون خوش گذشته باشه ،من نمی دونم اون روز که رفتید سد چه اتفاقی افتاد،چه حال خوب و چه ایمانی نشون دادید که شب قبل کامنتتون گفته شد مثل ابراهیم با ایمان باش در حدی واضح بود که شبش تو عقل کل همین سوال را پرسیدم، بعد کامنت شما را خوندم متوجه شدم چی بوده… تو چه مداری بودید اونجا؟
مطمئنن دستاتون تو دستان خدا بوده و خدا شما را برده که لذت ببرید،از اون تصاویری که بارها باید پلک بزنی که مطمنن بشی خواب نیست و قطرهای آب مثل الماس میدرخشند و تو غرق زیبایی میشی و نفست بند میاد از عظمت.
در مورد آیه من سرچ کردم فکر کنم سوره مائده آیه 64 بوده و صدای آقاهه را هنگام ترجمه شنیدم و الله زیبایی که بعدش میخوند دلت برای الله تنگ تر میشود ،دستان خداوند گشوده وباز است و به هر گونه بخواهد روزی می دهد …
وقتی گفت دستان خدا بسته است انگار دلت میگیره که چرا به خدایی که برای من همه کار کرده اینجوری میگه و متعصب میشی که نه اینجور نیست و دلت مخواد دست به کاری بزنی که ثابت کنی نه نه دست خدا را هزاران بار دیدم.
چندین بار این آیه را توی دل تاریکی باغ گوش دادم و هی بخدا گفتم دستان تو بازه ….
گفتم خدا جونم میشه دوست داشتن خودت را برام آسون کنی قلبم بیشتر از همیشه بهت نیاز داره،حاشیه ها داره اذیتم میکنه من آدم فلسفی و پیچیدگی،سختی نیستم با من فقط شیرازی برخورد کن آسون ترین راه و به راحتی بتونم بهت وصل بشم،بهم بگو چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم؟؟؟
احساسی را تجربه کردم باز که دلم میخواست بگم اصلا بی خیال درخواست بیا بیا بگو چطوری میشه بهت رسید.
رفتم سر قرار همیشگیم با خدا تو باغ 54 هکتاری روبرو خونه زیر درخت نشستم ماه را نگاه کردم بین برگهای مجنون در دل تاریکی و باهاش حرف زدم گفتم دلم برات تنگ شده،فایل استاد جلسه اول قدم 6 و آیه 64 مائده را گوش دادم گفتم حتما دست های تو باز هست خدا جونم…
یهو گفت دیگه پشو بریم زیر درخت ها صدای اهنگ بلند شد از دریاچه اردک ها، گفت خوب گوش کن حالت را خوب کن…
تا از در آمدی یهو دلم وا شد
عشق یهو پیدا شد
قند تو دلم آب شد
چند شب بود دلم میخواست برم داخل و بتونم هر روز برم ،ولی چون اون زمان شلوغه و قایق سواری هست نمیشه رفت، دوست داشتم تمام اردک ها را باز ببینم که وسط جمع شدن و یهو دیدم آقاه شروع کرد ی چیزی پرت کردن بهم گفت برو داخل گفتم نه شلوغه گفت با من تو بیا،رفتم دیدم هیچ کس جز آقاهه نیست و شروع کرد غذا دادن، اردک ها از دو طرف آمدن وسط برای غذا و گفتم میشه منم بهشون غذا بدم یکم داد ، دید دارم لذت میبرم کل غذا را داد بهم وقایق ها را آورد کنار تا نزدیک تر بیان و کلی تعریف کرد که نگاه اون سفیدها خیلی خوشگلن و منم انگار تمام وجودم دوسشون داشت و مدام میگفتم خدا جونم شکرت شکرت زرنگ ترین و کار بلد ترین توییی و دلم نمیخواست تموم بشه این لذته دلم میخواست زمان وایسه.
کلی وایسادم و بهش گفتم میشه هر روز بهشون غذا بدم گفت آره هر وقت دوست داری بیا منا میگی دوتا چشام شد قلب قلبی ، قند تو دلم آب شد، وای مرسی …خبر نداشت خدا هماهنگ کرده بود…
تو مسیر طولانی کاج ها فقط،میگفتم من چی باید بگم به تو،چی بگم که همچیا اینقدر قشنگ هماهنگ میکنی من اگر صدای اهنگ را بلند نمیکرد نمیشنیدم اصلا نمیرفتم ،تو هماهنگ کردی اون موقع شروع کنه غذا دادن ،به دلم انداختی بپرسم که میشه غذا داد ،که من بتونن هر روز برم.
خدا من اگر کم بخوام از عظمتت چی؟
خدا به اندازه عظمتت بهم بده من که نه بلدم نه میدونم ،فقط میدونم برای تو آسونه یهو گفت :
بزرگترین درخواست تو کوچکترین نعمت نزد منه
دستان من بازه برای دادن نعمت و روزی …هر چی تو بخوای برای من کوچکترین کاره و به آسونی ترین شکل میتونم انجام بدم.
آقا ابراهیم وقتی از شیراز مینوشتند، بیرون میرفتم میگفتم شاید ببینمتون ، از تخت جمشید گفتید ی ده سالی بود تخت جمشید نرفته بودم و وقتی گفتید رفتم تخت جمشید ،و حتی راهنما که گفت حرکت کن آقا انگار خودم اونجا بودم، چند روز بعد پسر خالم زنگ زد گفت یهو دلم خواست برم تختجمشید دخترم اونجا را ببینه،وقتی رفتیم گفتن بلیط رایگانه خوش آمدید و حتی ی راهنما بلند به ی آقا گفت حرکت کن آقا.
با سرستون همای سعادت عکس گرفتم همراه با ابرهایی که انگار آغوششون را با دوبال باز کرده بودن مثل مجسمه مسیح نجات دهنده ی روز بی نظیری بود از اون روزای که مدام به خودت میگی چطوری من اینجام.
اقا ابراهیم ازتون سپاسگزارم که از حال خوبتون نوشتید، باز از ایمان بگید از بندگی از عشق بگید.
چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم…؟
چطوری فقط به عشق خودش بندگی کنم…؟
امیدوارم بتونم مثل ابراهیم با ایمان باشم چون این روزا نیاز به ایمان بیشتری دارم.(اولین قدم، قرارمون اولین بار6 صبح تو باغ شوق همراه با دلهره دارم)
در پناه یگانه عشق جهان شاد باشید
درود و هزاران درود و وقت بخیر خدمت آقا ابراهیم خسروی عزیز .. خیلی ممنون و سپاسگذارم برای اینکه تمام سفرتون را با قلم شیوا و ساده روان می نویسید ممنون و سپاسگذارم
آقا ابراهیم عزیز شما وقتی گفتید قول بده که قبلش برم دره هایقر را سرچ کنم و ببینم بعد بیام ادامه ی کامنت زیباتون رو بخونم همین کار را کردم واقعا زیبا و دیدنی است بخاطر اینکه بهتون ثابت کنم روی قولم ماندم قسمتی از شناسایی آن تنگه را کپی کردم و اینجا نوشتم اینم سند و مدرک !!!!!
تنگه هایقر فیروزآباد دره ای ژرف و شگفت انگیز در 35 کیلومتری جنوب غربی شهر فیروزآباد در استان فارس است. این دره به دلیل دیواره های بلند و رودخانه خروشان در کف آن، به گرند کنیون ایران معروف شده است.
واقعا زیبا و دیدنی تحسین برانگیز است بشما هم تبریک میگم که خداوند شما را بدون هیچ برنامه ی قبلی با یک سری نشانه ها هدایت تون کرد به همچنین مکان بینظیری . اینکه شارژر فندکی نشد که بخرید خیلی جالب بود .. اینکه انارتون یادتون رفت ولی خداوند یادش بود تازه خداوند از تولید بمصرف براتون انار فرستاد تا بیشتر از همیشه براتون خاطره انگیز بشه و همچنین دوستی که سبب خیر شد تا به بصورت تکاملی به چنین شگفتی بینظیر هدایت بشید خدایاااا شکرت ممنون و سپاسگذارم برای این کامنت های زیباتون که با فایل های سریال بینظیر سفر به دور آمریکا همزمان شده انشالله خیلی زود به اتفاق همسر آینده تون با هم برید دور آمریکا را بگردید !!! الهی آمین
آقا ابراهیم ما حاضریم تا افغانستان بریم براتون خواستگاری کنیمااااااا!!!!!
انشالله این صحبت های خواستگاری از آن کارمند هتل را بفال نیک بگیر و همینطوری صاف برو جلو ووو و نشون به اون نشون تا پیداش کنی !!!
ولی قول بده ما رو هم دعوت کنی . آخه ما آرزو دیدن جشن ازدواج شما را داریم ..
بازم منتظر خواندن کامنت زیباتون سفر به دور ایران هستیم
ممنون و سپاسگذارم
شاد و موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید
سلام خدمت داداش ابراهیم عزیز خدا قوت
باز هم از خوندن کامنتت کلی لذت بردم تو راه که میری اهواز گچساران به شهر ما هم سر بزن من ماههاست نتونستم برم سلام منو برسون.
نوشته بدی از خدا تشکر کردم بابت مهمون نوازیش یه دفعه انگار کسی گوشیو ازدستم گرفت وبردم پریشب یعنی دوشب پیش وشروع کردم خدا روشکر کردن خدایا شکرت که سالم برگشتم خونه پیش همسر وبچه هام خدا را شکر که هوامونو داشتی خدایا دست وپاهاتو میبوسم اگه خونه الان ارومه وهمه چی خوبه بخاطر لطف ورحمت توعه.
خلاصه همه لحظات ذره ذره از جلو چشام گذشت وشکر خدا رو بجا اوردم.
حالا جریان چی بود قرار بود دوشنبه عمل بشم وچون حساسیت داروی بیحسی وبی هوشی دارم وقبلا اتفاقاتی افتاده بود خودم وخونوادم خیلی استرس داشتیم ولی هیچکی به روش نمی اوردوهمسرم وپسرم میگفتن انشالله میری صحیح وسالم برمیگردی خودمم با انکه خیلی سعی میکردم کنترل ذهن کنم یه دفعه از دستم در میرفت متوجه میشدم چشام اشکی شده یا بغض گلومو گرفته به خدا میگفتم اگه قراره منو ببری پیش خودت راضیم فقط تو هم باید خیلی راحت منو ببری اذیت نشم
خلاصه تا نزدیکای صبح هم ذهنمو اروم نگه داشتم هوا که کمی روشن شد ذهن با تمام قوا حمله کرد زود پا شدم اماده شدم وداشتم رختخوابمو مرتب میکردم یه حسی منو کشوند سمت قران بالای تختم وقتی این حس میاد سراغم باید حتما بخونمش وگرنه مثل مثل کسی که هی صدات میکنه ارووم ندارم تا برگردم بخونمش اینم از مرحمت خدامه
گفتم خدا جون وقت ندارم فقط تو خط اول باهام حرف بزن دلم ارووم بگیره الله اکبر انگار خدا منتظر من بوده تا باز کردم نوشته بود بخدا توکل کنید که خدا مراقبتون دیگه حالا از این همصحبتی خدا اشکم دراومد خلاصه رفتیم به امید خدا این یکی دوروز فقط میگفتم خدا میخوام تو همراهم باشی وتنهام نذاری همه کارهامو خودت انجام بده تو اتاق عمل خودت باش وهمینطور دعا میکردم .
بماند که اونجا گفتن باید همراه خانم باشه ومن کسیو نداشتم وزنگ زدن یه خانم مهربون اومد
ولی داداش تو رگ گیری اینقدناشی بودن که رگامو تمام پاره کردن ومن خیلی حالم بد شد اینجا دیگه خیلی از خدا گله کردم که اینقد صدات کردم چرا هوامو نداشتی ازش گله کردم.
از قضا خیلی اتاق عمل شلوغ بود وساعت 12 هنوز نوبتم نشده بود گفتم نمیتونم بشینم یه تخت بدین تا نوبتم بشه برم اتاق عمل تختو دادن دودقیقه نشد یه پرستار اومد دنبالم صدام کرد وبرد اونجا هم سفارش کرد قندشون افتاده زودتر بفرستینش تو.
وزود رفتم عمل خیلی راحت حتی بعدش خیلی ارووم بودم وبرگشتم بخش بدون مشکل گفتم خدایا حتما خیریتی داشته حالم که زودتر برمو برگردم وتا شبم حالم خوب شد مرخص کردن.
الان که دیدم خدا روشکرکردی حواسم رفت پیش همسرم انگار ذهنمو باز کردی گفتم خدایا قربون بزرگیت تو تلاشهای همسرمو دیدی ونذاشتی مشکلی پیش بیاد ودلش بشکنه چقدر این بندت پیشت عزیزه وتو چقدر بنده نوازی اخه همسرم که باهام اومده بود تا شب اونجا منتظر بود ومیگفت همش دعا میکردم اینقد بنده خدااسترس داشته با وجود اینکه خیلی قوی وپرانرژیه میگفت حالم بد شد وبهزور خودمو رسوندم به ماشین ودارز کشیدم توماشین .
ومن با شکر گزاری تو یاد لحظاتی که بهش گذشتو مثل فیلم دیدم ومنم خدا راشکر کردم که همسرمو خوشحال کرد واجر زحماتشو داد.
خدایا شکرت برای همه چی وهمه کس .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
استاد این قسمت اونقدر جذاب و زیبا بود که من منقلب شدم خدایی؛ چرا انقدر این کشور خوشگله؟؟؟؟ چرا انقدر این کشور مرتب و منظمه؟؟؟ چرا انقدر این کشور انقدر تمیزه؟؟؟؟
جنس ابراش انگار فرق داره!!! واقعا لذت بردم از این حجم از زیبایی و با تموم وجودم ازتون سپاسگذارم استاد عزیزم و خانم شایسته که این حجم از زیبایی رو با ما به اشتراک میذارین؛ استاد ما هم مثل شما از دیدن این صخره های زیبا از دیدن این همه زیبایی سیر نمیشیم: خیلی سرسبزو خوشگله
میگن 70 درصد کره زمین آبه؛ ولی انگار 70 درصد کره زمین کوه و جنگله؛ عظمت خداروشکر، بزرگی خداروشکر؛ این حجم از فروانی رو در اختیار ما قرارداده؛ طی 14 میلیارد سال این کوه و جنگل و دریا رو برای ما آماده کرده این کره زمینو برای ما آماده کرده؛ همه چی رو مرتب و منظم کنار هم قرار داده و بعدش به ما گفته بفرما: حالا بیایید به این دنیا و از این حجم از زیبایی، از این حجم از فراوانی لذت ببرید؛ خدایا با تموم وجودم سپاسگذارتم
این قسمت از سفر به دورآمریکا من مثل همیشه زیبایی دیدیمو زیبایی دیدمو زیبایی، فراوانی دیدیدمو فراوانی دیدمو فراوانی، نعمت دیدمو نعمت دیدمو نعمت، ثروت دیدمو ثروت دیدمو ثروت.
خدارو صد هزار مرتبه شکر؛ جمله ایی که هیچ وقت از دهن استاد نمی افته: قطعا خداوند هر روز شمارو به مکان های زیبا و زیباتر هدایت میکنه؛ شما همیشه و در همه حال دارین از خداوند سپاسگذاری میکنین: چقدر من خوشبختم که اینجام دارم اینارو میبینم و از شما یاد میگیرم
این قطارا چرا انقدر خوشگلن؟ چرا انقدر نوان؟ انگار همین الان از کارخونه اومد بیرون و شما اولین نفر سوارش شدین واقعا همه چی اینجا تمیزو خوشگله؛ استاد میدونم حس و حالتون رو چون من چندین بار تجربه کردم رفتم به دل کوه اونم در ارتفاع بالا تو دل ابرا؛ حسش فوق العادست.
استاد عزیزم نوش جونت این حجم از زیبایی و حال و خوبی که خداوند هر لحظه و هر لحظه به شما هدیه میکنه؛ البته که شما خودت خواستی این حجم از زیبایی و حال خوب رو دریافت کنید؛ نوش جونتون ماهم مثل شما لذت میبریم؛ بازم از شما و خانم شایسته تشکر میکنم که این حجم از زیبایی، فراوانی، نعمت و ثروت رو به ما به اشتراک میذارین
خدایا 100 هزار مرتبه شکرت
بنام خداونده بخشنده و مهربانم..
پروردگارم مرا با بندگان نیک اشنا کن انان که حضورشان یاداور عزمت و مهربانی توست
سلام به افلاطون عزیزمممم رفیق دمت گرم لذت بردم از این 14 میلیارد سال چقدر بهم چسبید دوستت دارم رفیق دمت گرمممم که اینقدر قشنگ و زیبا گفتی ممنونم ازت همچیز رو برام چیده و گفته بروووووووکیف کن الهی صد هزار بار شکرتتتت رب من الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام دوست خوبم، سلام حسین جان؛ بینهایت سپاسگذارتم که برام کامنت نوشتی، ازت تشکر میکنم که مجدد منو بردی به اون قسمت از کامنت؛ چون وقتی خدا بهت میگه و تو مینویسی مجدد وقتی میخونی یه درک و یه آگهی عمیق تری بهش میرسی؛ خداروشکر کلام خداوند به جان و دلت نشست، خیلی ازت تشکر میکنم برام کامنت نوشتی: بهترین هارو از خداوند وهابم برات خواستارم
به نام خدای مهربان
سلام افلاطون عزیز
خیلی دلم برات تنگ شده بود برادر
امیدوارم که هر جا هستی شاد و موفق باشی در بغل خدای مهربان جان جانان
آره من هم مثل شما بسیار از خدای بزرگم تشکر میکنم که من رو در این جمع بهشتی فرار داده و هر روز دارم زیبایی ها بیشتر میبینم و بیشتر به خدای بزرگم نزدیک میشم
من هم مثل شما بسیار از استادان عزیزم سپاسگزارم که من رو با خدای مهربان آشنا کرد که این چنان این روزهای عشق بازی کنم با خودش که اصلا نگم برات که هیچ چیزی لذتبخش تر از این عشق بازی نیست میدونم که شما هم خوووووب این رو میدونید
به هر حال ازت ممنونم که وقت گذاشتی و کامنت گذاشتی
موفق باشی دوست خوبم
سلام پسر خوش قلب، سلام دوست خوبم، سلام جواد جان
ازت تشکر میکنم که همیشه به من لطف داری و برام کامنت مینویسی: ایول پسر فعال و متعهدت که کامنتت زیر کامنت اکثر بچه ها میبینم، دمت گرم پسر، تو لایق ثروت مند شدنی، تو لایق رسیدن به تک تک خواسته هاتی، آفرین بهت که اینجایی و داری رو خودت کار میکنی، بهت تبریک میگم و لذت میبرم کامنتاتو میخونم
بهترین هارو از خداوند وهابم برات خواستارم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمانی نصیب قلب مهربونت جواد جان
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاهِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺩ ﺷﻮﺩ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰﻫﺮﺍﺳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰﺭﺳﺪ، ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ، ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰکنند(٣5 حج)
«در دو چشم من نشین ای آن که از من، من تری ؛ تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری» «اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند ؛ زآنکه از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشن تری» «تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند ؛ تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسن تری»
سلام و درود به استادان عزیزم ، استاد عباس منش و استاد شایسته. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشید. سلام به دوستان عزیز و نازنینم در این سایت.
مولانا میگه: «در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری» کلمه «من» که صفت نیست که بتونه به صفت تفضیلی تبدیل بشه، و بشه «من تر» . خداوند در قرآن در توصیف آگاهی و احاطه داشتن بر همه انسان ها میگه: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ما از رگ گردن هم به انسان نزدیکتریم. این آیه رو شاید میلیون ها بار شنیده باشیم ولی بازم ازش غافلیم.
ای آنکه همه تویی، حتی همه وجود من هم متعلق به توست. روح من و همه سلولهای جسمم متعلق به توست، در برابر عظمت کبریایی تو منی وجود نداره. ای آنکه تو بر من از من آگاه تر و عالم تری، ای خدایی که از اعماق پنهان ذهنم و هر صفحه از شخصیتم از خودم داناتر و آگاه تری ، «ای آنکه از من، من تری» از کی هدایت بخوایم که بهتر از خداوند بتونه هدایت مون کنه؟ خداونده که خالق ماست و میدونه چطوری ما رو بر اساس تواناییها و استعدادها و درخواستهای خودمون هدایت کنه.
هدایت قرآنی دیروزم آیات 2-4 انفال بود که خداوند نشانه های اهل ایمان رو بیان میکنه، «اهل ایمان کسانی هستند که ذکر و نام خدا باعث خضوع و آرامش قلبشون میشه ، و وقتی نشانه ها و آیات خداوند برای ایشان خوانده میشه بر ایمانشون افزوده میشه و همواره بر خداوند توکل میکنن، همیشه اهل صلات و یاد خدا (یا نماز) هستند و از رزق خودشون همواره انفاق میکنند، اینها همان مومنان حقیقی هستن و نزد خداوند جایگاه های ویژه ای دارند و غفران و رزق بسیار کریمانه ای دارند». امروز هم وقتی خواستم کامنت بنویسم، هدایت شدم به آیه 35 سوره حج که باز هم نشانه های اهل ایمان رو میگه. «یاد خدا باعث خضوع و آرامش قلبشون میشه ، و اهل صبر و استقامت در مسیر تکامل شون هستن، دائما اهل صلات هستن، و همواره از رزق خودشون انفاق میکنن»
چندتا کلید واژه اینجا خیلی ذهن منو مشغول خودش میکنه. یکیش کلمه «وجلت» که توی ترجمه به معنی ترس و هراس ترجمه شده. رفتم معنیشو چک کردم ظاهراً به صورت لغوی معنی ترس میده. و تفسیرهای مختلفی براش گفته شده بعضیها گفته بودن خشوع و خضوع و بعضی هم گفته بودن ترس ناشی از آگاهی و پی بردن به حقیقت فرق داره با ترس ناشی از جهل و ناآگاهی. در کل هر آنچه که هست یاد خدا باعث آرامش و احساس مثبت و احساس امنیت و احساس تواضع و فروتنی در برابر پروردگار میشه.
کلمه صلات که هم میتونه معنی این نماز ظاهری بده و هم یاد خدا . هر آنچه از یاد خدا که به انسان احساس آرامش بده. این احساس آرامش خیلی مهمه، این احساس آرامش شاخص اینه در مسیر درست هستیم. اگه داریم نماز میخونیم ولی تو فکر این هستیم که اگه وام مون جور نشه چی؟ این نماز یاد خدا نیست. اگه توی کوه و جنگل و ساحل قدم میزنی و بیاد عظمت و قدرت خداوند هستی و باهاش حرف میزنی و اشک میریزی این یاد خداست. و خیلی مهمه که همیشگی باشه. در هر شرایطی احساسمون خوب باشه و بیاد خدا باشیم. در ادامه انفاق همیشگی از رزق گفته شده. توی فهم عوام، رزق رو فقط جنبه مادی و اقتصادی میبینن. من میخوام یه نظر شخصی خودمو هم بگم، این نظر شخصی کنه شاید دوستان موافق نباشن. ولی من به این موضوع باور دارم. رزق میتونه علم و آگاهی هم باشه، رزق میتونه شادی و سلامتی و آرامش هم باشه ، رزق میتونه عبادت و صلات هم باشه. یعنی من اگه چیزی رو از قرآن یاد بگیرم و توی کامنت با دوستانم به اشتراک بذارمش این میتونه حالتی از انفاق باشه، اینکه استاد عباس منش و استاد شایسته، زیبایی های سفر خودشون، که رزق خودشون هست، یا آگاهی ها و تجربیات شون رو با ما به اشتراک میذارن، این هم انفاق محسوب میشه. اینکه جایی هستی و چیزی رو تجربه میکنی و بیاد خدا هستی و اینکه خداوند چطوری دستانش رو به یاری شما میاره، و اشک شوق میریزی از عشق پروردگار و بعداً توی سایت با دوستان به اشتراک میذاری ، به نظر من این هم انفاق محسوب میشه. (دوستان نظر شخصی من بود،و البته که به نظرتون احترام میذارم و مشتاقم ازتون یاد بگیرم)
در آیات 2 سوره انفال یکی دیگه از ویژگی های اهل ایمان وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ بودن آنهاست. فعل مضارع است ، یعنی توکل میکنند، و چون براش یه زمان مشخص تعیین نکرده یعنی همواره توکل میکنند، در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی.
وقتی رسیدم به مغفرت و رزق کریمانه، جا داشت چندتا ایموجی با دست زدن تو پیشونی اینجا بذارم، خداوند در هر صفتی بینهایته، در مقام و جایگاه بخشش و مغفرت به اندازه کرامت و بزرگی خودش میبخشه و بخشایشگری میکنه. نه در حد چرتکه ذهن من. هزاران برابر بیشتر و کریمانه تر از قدرت تجسم ما خداوند بهمون میبخشه.
توی این فایل باز هم جلوه های دیگه ای از قدرت خالق بی همتا رو دیدیم و نکته جالبش اینکه استاد عباس منش و استاد شایسته اینقدر از این زیبایی ها رو دیدن و تجربه کردن و هنوز براشون عادی نشده ، اینقدر هوای عالی رو تجربه کردن ولی بازم میگن هوا بسیار عالی و فوق العاده است. خیلی عالیه که همیشه اینقدر روی زیبایی ها متمرکز هستید و هیچوقت براتون عادی نمیشه. شاید همین عادی نشدن زیبایی هاست که همیشه بهتون انگیزه شکرگزاری میده. یه وقتایی ما اونقدر نعمتها و زیبایی های اطراف مون برامون عادی میشه که شکرگزاری رو فراموش میکنیم.
موقع دیدن این فایل یه نکته ای یادم اومد، که توی این قسمت و قسمتهای مختلف سفرنامه زیاد این صحنه رو دیدم افراد غریبه که از کنار استاد عباس منش و استاد شایسته رد میشن یه جمله محترمانه و دوستانه میگن. اگه صبح باشه یه morning یا good morning میگن، یا میگن beautiful day یا very nice یا Have fun و یا چیزای دیگه… چند روز پیش جایی بودم توی یه مرکز خرید کنار جاده ایستادم تا برم نمازخونه آدمهای ظاهراً مذهبی که دارن میان توی نمازخونه مثلاً به یاد خدا باشن آنچنان اخم کردن، و با اکراه از کنار همدیگه رد میشن و حتی اگه بهشون لبخند بزنی و سلام کنی بازم با بدبینی به آدم جواب میدن. برام جالب بود چقدر قانون درست داره کار میکنه. همین ریزه کاری ها درهای نعمت و ثروت رو به روی ما باز میکنه یا میبنده. اینقدر توی اسلام توصیه شده به اخلاق نیکو داشتن. ظاهراً ما فقط ادعاشو داریم ولی آمریکایی ها دارن به این قانون عمل میکنن، پس عادلانه است که زندگی بهتری رو تجربه کنن. خداوند توی آیه 18 آل عمران شهادت داده به برپا بودن دائمی عدالت در جهان. استاد توی فایلهای مختلف میگه هر کسی هر جا هست جای درستشه، هیچ بی عدالتی در جهان رخ نداده. هر جایی به قوانین الهی عمل بشه درهای نعمت و رحمت به روی مردمش باز میشه و متنعم میشن. (همه ما جای درستی هستیم، هم استاد عباس منش در برخورد با این افراد خوش برخورد ، هم منی که باید بعضی آدمهای اخمو رو ببینم، اگر تونستم با این اخموها مهربون برخورد کنم یعنی درسمو به درستی پس دادم، و اونوقت میتونم امیدوار باشم جهان منو به جاهای بهتری هدایت میکنه)
این روزها توی پالایشگاه یه سری کارهای جزیی داره انجام میشه ولی چون توی کارشون از شعله و مشعل استفاده میشه پس آتشنشانی باید استندبای دائمی باشه. روزی تقریباً دوبار نوبت من میشه که برم استندبای ولی خب از اونجایی که هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمیافته، و همه چیز بر اساس قانونه، و «بما کسبت ایدیهم» و البته ما هم هیچ کاری برای انجام دادن نداریم، فقط بیکار میشینیم توی ماشین. یه جمله معروفی هست که یادم نیست از کیه که میگه: «شیطان برای دستهای بیکار کار پیدا میکنه» ولی فکر کنم درست تر اینه که شیطان برای ذهن های بیکار کار پیدا میکنه. چون آدمها تا بیکار میشن شروع میکنن به شخم زدن ناخواسته ها و تضادها (( اعتراف میکنم اولیش خود من، یه وقت فکر نکنید انگشت قضاوتم رو بطرف بقیه گرفتم، نه، نه ، نه … اگه نق زدن رشته المپیکی باشه من حداقل میتونم مدال نقره رو در رشته 75 کیلو مردان، از آن خود کنم)) پس باید این ذهن چموش رو تحت کنترل در بیارم، گوشی رو که نمیشه برد توی محوطه صنعتی . پس چی بهتر از جزوه پرینت شده کتاب «رویاهایی که رویا نیستند»، بعد از این همه فایل دانلودی هدیه دیدن و این همه فایل محصولات رو کار کردن، تازه برگشتم به روزهای اول حضورم در سایت، و از خوندن این شش فصل کتاب دارم شگفت زده میشم. با اینکه میتونم کتاب رو تندخوانی کنم ولی آگاهانه دارم آروم میخونم و یه جاهایی مکث میکنم و فکر میکنم، و تمریناتش رو توی صفحات سفید آخر هر فصل مینویسم. با این کار هم خودم سکوت میکنم و هم همکارم رو به سکوت دعوت میکنم. یه جایی توی کتاب استاد میگه ظرف 5 دقیقه 10 تا آرزو یا خواسته ای که میخوای تجربه اش کنی رو بنویسید، واقعاً هنوز هم برام سخت بود 10 تا آرزو رو نوشتن. پیشنهاد میکنم وقت بذارید و این شش فصل کتاب رو بخونید، بیییییییییینظیره.
دقیقه 2:43 فایل سفرنامه، چقدر خندیدم به شیطنت کودک درون استاد شایسته: «آهویی علفش چطوره؟؟» یاد اون کلیپ بنده خدا افتادم که میگفت دوستان عزیز هم اکنون آهو. از صحبتهای اون خانم تورلیدر توی قطار واقعاً شگفت زده شدم که میگفت بالای قله 32٪ اکسیژن کمتره با یه حساب سر انگشتی میشه حدوداً 14٪ اکسیژن(اتمسفر نرمال حدود 21٪) توی این مقدار اکسیژن قاعدتاً آدم باید بیهوش بشه. نمیدونم چقدر صحبتش درست بود. بالای سر واگنها چندین فن تعبیه شده بود تا فشار کابین رو کمی بالاتر از فضای بیرون نگه داره ، بخاطر همین گفت اگه دیدین حالتون خوب نیست میتونید توی قطار بخونید.
استادان عزیزم و دوستان نازنینم در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
(دوستان عزیزم، منو ببخشید که نتونستم برای کامنت هاتون پاسخ بنویسم.)
سلام جناب امیری عزیز.
سپاس گزارم ک وقت میذارین و همیشه کامنت های عالی مینویسین مخصوصا اینکه با قران شروع میشه و از شعرهای ملکوتی مولانا یا حافظ جان شیرازی قید میکنید.
اینکه گفتین صلات یعنی اینکه راه بری و از دیدن نعمت های خداوند اشک بریزی،دقیقا منم.
من خودم تا سال 91 ی نماز خون و روزه بگیر و خلاصه ی مسلمان مثلا 6 دونگ بودم.ولی هیچ وقت ،هرگز با ی رکعت نماز و ی روز روزه گرفتن اینجوری منقلب و شیفته ی خدا نشدم ک الان با دیدن ابر تو اسمون اشکم درمیاد.
بعضی وقتا میگم :دختر چته؟اسمون و ابرو درخت و پرنده گریه داره؟
حتی با دیدن سریال های سایت هم اشکم جاری میشه.
ممنون ک نوشتین و فهمیدم اگر الان 11 ساله ک نمازی نخوندم یا روزه ای نگرفتم ولی صلاتی بپا میکنم ک مقبول درگاه خداوند هس.
با نظریه ی انفاق هم کاملا موافقم.
حتی شما با نوشتن این کامنت ، نشونه ای شدین از جانب خداوند برای من،انفاق کردین.
روز ب روز زنجیره ی شاگردای استاد و نزدیک شدن فرکانسشون ب هم داره بیشتر و محکم تر میشه.
تا ی سوالی برام پیش میاد یا توی کامنت دوستان جوابش داده میشه یا توسط فایل و سریال و…خلاصه جوابش همینجاست.
در پناه الله مهربان باشین و خدا قوت قهرمان جنوب کشور/
به نام خداوند هادی، رزاق، غفور و الرحیم
استاد عزیزم سلام
مریم جانم سلام
و سلام به تو دوست عزیزم که داری این کامنت را میخوانید.
چقدر زیبایی، چقدر رویایی، مگر تمام میشود زیبایی های این سفر، مگر پایانی برای ترکیب جادویی ابرها و آسمان و سبزی زمین هست؟
مگر میتوان گفت که در سکانس بعدی خبری از آب، رودخانه و باران نیست.
اصلا ذات این دنیا بر اساس فراوانی، گسترش، بهبود، شادی و عشق و زیبایی است.
ما کشش داریم به فراوانی ها، به زیبایی ها، به عشق
و اگر میخواهی توحیدی باشی، قایم به ذات باشی، باید بپذیری که ذات دنیا بر اساس فراوانی و بهبود و گسترش و عشق و شادی است.
نمیتوان به خدای کمبودها تکیه کرد و از او کمک خواست.
استاد جان تحسین برانگیز هست، تعهد شما.
تعهدی غیر قابل معامله برای بهبود دایمی و توجه به زیبایی ها.
نوش جانتان رابطه تان، ثروتتان، آزادی مالی و زمانی و مکانی تان. نوش جانتان دستاوردهای تان.
استاد جان من از بیرون خیلی آدم خونسرد، در صلح و آرامی به نظر میرسم.
واقعا همینطور هست و بعد از آشنایی با شما این اتفاق هزاران برابر شد.
من خواب آرامی داشتم و خواب هایم آرام تر شد.
ولی دوره ی احساس لیاقت مرا رام کرد.
به من نکات کلیدی، دم دستی و بسیار مهم را یادآوری میکند، که حس میکنم کویر تشنه ی وجودم سیراب میشود.
استاد آرام تر شدم. شکست ناپذیر شدم. مصمم تر شدم.
واااااای استاد آرام شدم رها شدم و اصلا شکوفا شدم.
سپاسگزارم از شما.
هم نشینی با شما برای من ارزشمند و افتخار آفرین است.
استاد جانم، چند روز پیش از کیش برگشتم.
موقع رفتن نجوا بود که کجا می روی و پول هایت را الکی خرج میکنی، ولی گفتم باید خلق کنم رویایم را.
سفر به کیش را در لیست آرزوهایم داشتم و خدا را شکر تیک خورد.
باید پولی که خداوند به زندگی ام جاری کرده، جاری نگهش دارم،
هست که پس لذتش را ببرم.
شرایطی رویایی را تجربه میکنم. استاد آزادی زمانی و مکانی را صد در صد و آزادی مالی را هم صد در صد به اندازه ی ظرفم.
به هیچ چیز وصل نیستم نه به دخترم نه به پارتنرم، نه مادر، نه خواهر و نه تعهدات دست و پا گیر.
آزاد و رها.
رفتم کیش و لذت بردم.
هدایت شدم به کنسرت خواننده ی محبوبم،
موتور سواری کردم،
در جاده ی ساحلی پیاده روی کردم،
در اتاقم دوره ی احساس لیاقت را کار کردم،
در حیاط خانه ام، شغلم را انجام دادم،
به منطقه ی عربها رفتم،
ماهی خریدم و سوغات آوردم،
از آزادی حجابم استفاده کردم و لذت بردم.
و
و
و
و موقع برگشت ذهنم بهم گفت این سفر برای تو چه دستاوردی داشت و من برایش اینها و چندین دستاورد دیگر را یادآوری کردم.
ظرفم بزرگتر شد.
به دنیا احساس لیاقت و خواسته هام را فریاد زدم.
و خدا میداند این ارسال فرکانس احساس لیاقت و فراوانی چقدر عالی و چندین برابر و در بهترین زمانش به زندگی ام بر خواهد گشت.
استاد چند نکته از آموزه هایتان را چقدر بهتر فهمیدم:
1_ اینکه موقعیت فیزیکی شما مهم نیست و مدار شما تعیین کننده ی چیزی است که تجربه میکنید.
میتوان در ایران زندگی کرد و از وجود ماشین خارجی در خیابان ها، تجربه ی رانندگی در خارج از ایران برایت زنده شود . میشود در ایران زندگی کنی ولی قوانین رانندگی انگلیس و اروپا را تجربه کنی. بوق زدن هم ممنوع بود.
2_ میتوان در ایران بود ولی حجابت را خودت انتخاب کنی.
3_ میشود در ایران بود و با پانزده دقیقه پیاده روی به یکی از زیباترین ساحل های دنیا برسی.
استاد جان چقدر این درس های شما برایم بهتر جا افتاد که موقعیت فیزیکی ما ربطی به تجربیات ما ندارد، این موقعیت مداری ماست که تجربه های ما را رقم میزند. با این واحد عملی به خوبی فهمیدم.
استاد جان من پاشنه آشیلی دارم که ترس از دولت و قانون و پلیس و … اینهاست، ولی دیدم، با چشم خودم دیدم که پلیسی که چند دقیقه قبل یک موتوری را به دلیل عدم استفاده از کلاه توبیخ کرد، از کنار من گذشت،
پلیسی که میگفتند برای داشتن حجاب تذکر میدهد از کنار من بدون توجه گذشت.
مرا ندید، اصلا اعجاب انگیز بود.
و استاد این هم ثمره ی شاگردی کردن در کلاس درس شماست.
اینکه قدرت از آن خداست و قانون برای من شکل عوض خواهد کرد.
همین قانون که از دور مثل یک کوه غیر قابل تغییر به چشم میرسد، در مدار بعضی انسانها شبیه آب است و به هر شکلی که آنها بخواهند، در خواهد آمد.
منطقش را میخواهید؟
منطقش در قصه ی حضرت موسی است. دولت آن زمان، قانون میگذارد که فرزندان تازه به دنیا آمده ی این سرزمین را بکشند. قانون سلب و غیر قابل تغییر، مرجع قانونگذاری کیست؟ فرعون، غول آخر.
اما چه میشود، موسی از آب گرفته میشود و دقیقا در کاخ فرعون، در ناز و نعمت، در فراوانی، به دست مادر خودش بزرگ میشود. پس کجا بود قانون بلا تغییر فرعون؟ یعنی میگویید فرعون یادش رفت چه حکمی صادر کرده و چقدر کودک به واسطه ی این حکم از بین رفتن؟ چقدر خانواده ها باور کردند که این حکم نهایی و قطعی است و راه چاره ای نیست؟ ولی مادر فرعون چه کرد؟ باور داشت که برگی بی اذن خدا از درخت نمیافتد.
چقدر برگ در دنیا وجود دارد؟ نظرتان چیست برگهای موجود در این سفر آخر شما را بشماریم؟ همین چند فایل آخر…
آری، دنیا و قانون دنیایی فرعون در مقابل ایمان موسی و مادرش شکل آب بود و تغییر کرد.
فرعون خودش، با دست خودش، موسی را در کاخ خودش بزرگ کرد!!!
یا موریانه هایی که عهدنامهی شعب ابی طالب را نوش جان کردند. چرا؟ چون محمد باور نکرد که نوشته شده است و تمام شد و رفت. همین است که هست. مرجع قانون گذاری گفته و من هم باید بسوزم و بسازم و بپذیرم.
به نظرم حضرت محمد در خواست هایش میگفت:«خدایا برگی بدون اذن تو بر زمین نمیافتد، خدایا تنها قدرت تویی، من به برنامه های تو ایمان دارم و آرامم تا زمانی که وعده ی پیروزی تو محقق سود، چرا که من لایق پیروزی و ظفر هستم، زیرا من تا آخر رسالتم ایستاده ام، زیرا اگر تو باشی برای من کافی هستی، زیرا قدرت دست توست و من به معجزات تو ایمان دارم، من به معجزات تو باور دارم و حق طبیعی من زندگی راحت و سراسر احترام است و …»
نمیدانم ولی جنس فرکانس ها چیزی شبیه این و هزاران بار توحیدی تر بوده.
یا مگر قانون در ماجرای مهاجرت شما، تغییر نکرد، همان قانونی که میگوید باید ملک و وثیقه و فلان و بیسار داشت تا شاید، شااااید ویزای شما را برای ورود به آمریکا صادر کنند. چه شد؟ حتی لازم نشد آن همه مدرک و سند ملکی را از کیفتان خارج کنید، آری قانون برای شما و در مقابل شما، مثل آب به شکل دلخواه شما در آمد.
نوش جانتان استاد مهاجرت عزت مندانه تان
آری استاد جانم.
عاشق این شخصیت جدیدم هستم. عاشق هم نشینی با شما هستم.
با افتخار بهای هم نشینی با شما را پرداخت میکنم و با لذت به پای حرف های تان مینشینم.
استاد عزیزم در جلسه ی اول قدم ششم از هدایت صحبت میکنید. از بزی که برای نجات زندگی اش به سمت شما هدایت شد.
هدایت بر قلبم جاری شد که هدایت هایی که به خاطر داری را بنویس، از کودکی ات تا به اکنون.
نشستم و نوشتم و این شد تمرین من، استاد اینقدر نوشتم که ذهنم که هیچ مقاومتی در مقابل هدایت نداشت، الان به من میگوید:«بهار آسوده باش، تو هر لحظه، هر آن ، در حال هدایت هستی، گوش بسپار و عمل کن»
استاد چه بگویم قلبم گشوده شده و من بعد از رسیدن به ثروت معنوی تر شدم، بیشتر فرصت کردم خودم را بشناسم و خدایم را درک کنم. تا قبل از آن باید برای سیر کردن شکمم کار میکردم، اما وقتی به لحاظ مالی در زندگی ام بهبودی حاصل شد و آزادی مکانی و زمانی هدیه ی خداوند شد در زندگی ام، بیشتر فرصت کردم خودم را بشناسم و خدایم را درک کنم. ثروت مرا معنوی تر کرد.
استاد جان من دیدم که دری از رحمت و ثروت و پول و عشق و شادی در آسمان به رویم باز شد. جایی که هیچ دری نبود. خداوند به من گفت از جایی که فکرش را نمی کنی به تو وسعت مال، روزی، عشق، شادی میدهم. خداوند مرا در نعمت هایش غرق کرد، من دیدم.
استاد جانم من پای تمام محصولات نشستم و تا زمانی که در این دنیا هستم از کار فیزیکی میزنم و بر روی ذهنم و توحید کار خواهم کرد که این مهم ترین وظیفه من است. مهم ترین وظیفه ی من تقواست، لذت بردن است، کار کردن در حیطه ی مورد علاقه ام است.
وظیفه ی من این است که آهنگ بگذارم و با بچه ها برقصم و اجازه دهم خود خداوند برایم پول و عشق و اعتبار را به زندگی ام وارد کند.
وظیفه ام این است از سر راه خداوند کنار بروم و سر به هدایت هایش بسپارم.
خدایا مرا یاری کن، دست مرا بگیر و جای پاهایم را برایم واضح کن، به من جراتی بده که پاهایم را استوار بردارم و مرا در مسیرم ثابت قدم نگه دار.
خدایا مرا هدایت نما، به راه کسانی که به آنها نعمت عطا فرمودی.
که هر آنچه هست از آن توست
الهی آمین
به نام الله مهربان
سلام به بهار زیبا
چقدر این اسم برازنده شماست
اونقدر زیبا و توحیدی نوشتید اونقدر نکات کلیدی در نوشته شما هست ک تصمیم گرفتم از شما سپاسگزاری کنم
با همه وجودم تحسینت میکنم ک لایق تحسین هستی هر آنچه نوشتید آنچیزی است که من در طلب آنم
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم ک مرا در این ساعت از صبح با صدای اذان و ذکر سبحان الله به سمت این کامنت فوق العاده هدایت کردی
بهارم نگاه زیبا و قلب بزرگت رو تحسین میکنم
چ نکات کلیدی چ منطقی
واای دختر بی نظیر هست منطق هایی ک آوردید برای اینک ذهن باور کنه ک میشود
قبلا شده این بار هم میشود
همه چیز بسته به فرکانس و مدار ماست ن موقعیت فیزیکی ما
دقیقا و با همه وجودم احساسش میکنم
من اوایل از اینک باید همراه پسرم به مدرسه برم شاکی بودم برایم تضاد سختی بود الان میگم خدایا شکرت
خدایا چقدر خوبه ک همراهش رفتم مدرسه خدایا شکرت ک نماینده کلاس شدم خدایا شکرت ک اینقدر میتونم گره گشا باشم و اینقدر کنار بچها ب من خوش میگذره خدایا خودت ثروت و نعمت رو در زندگی ام جاری میکنی خودت از رزق بی حسابت به من میبخشی و من فقط باید لذت ببرم از زندگی
این روزها فقط دارم توی دفتر پسرم نقاشی میکشم دفتر مشق رو زیبا تر کردم و خودمم لذت میبرم
زندگی یعنی احساس خوب
زندگی یعنی لذت بردن از مسیر
زندگی یعنی سپاسگزاری از خدا از فرمانروای جهانیان ک بخشنده و مهربان هست
زندگی یعنی تو بخواه و خداوند حسابت رو پر میکنه
زندگی یعنی فقط از خدا بخواه
زندگی یعنی فقط به خدا بگو
زندگی یعنی فقط خداست ک تو را به ثروت بیشتر نعمت بیشتر احساس بهتر زندگی شاد تر هدایت میکنه خدایا سپاسگزارم بابت هدایت هات
خدایا ای معبود زیبا بابت تمام نعمت ها و ثروتها تمام عزت و اعتبار بابت تمام احترام و بابت نگاه زیبایم ب دنیا ازت سپاسگزارم
هنوز هستن تضادها و چقدر خوب ک هستن چون اونها بهم میگن ک دارم کجا میرم آیا در مسیر مستقیم هستم ؟
تضادها یعنی اینک حواست هست چی میخوای ؟
خدایا شکرت سپاسگزارم
دیروز ی خبری از ی اشنا شنیدم ک باید ناراحتم میکرد از اتفاقی ک براش افتاده اما سریع ذهنم رفت ک ببین نتیجه فرکانس خودش هست یادته چقدر بهش گفتی خودت رو دوست داشته باش چقدر بهش گفتی اخبار دنبال نکن اما اون خودش باید هدایت بشه و تو نمیتونی برای کسی کاری انجام بدی برای خودت زندگی کن و لذت ببر نتایجت کم کم اونها رو هم میاره توی مسیر ی روزی میاد ک همه خودشون میان دنبال این آموزشها دنبال فهمیدن قانون درست
من نمیتونم ناجی کسی باشم مگر اینکه خداوند خودش منو هدایت کنه و در مسیر زندگی کسی ک خواسته باشه هدایت بشه منو دست خدا قراره بده برای هدایتش
خدایا سپاسگزارم چقدر دلم میخواست بنویسم و خداوند منو هدایت کرد به این کامنت زیبا و توحیدی
کلیپ بسیار زیبای استاد خدایا سپاسگزارم ک منو در این مسیر در این سایت کنار دوستان عزیزم هدایت کردی من لایق چنین استاد عزیز و بزرگی هستم ومن لایق همصحبتی با دوستان عزیز و همفرکانسم هستم من لایق دیدن این زیبایی ها هستم من
خدایا بابت تمامش سپاسگزارم
استادم بابت این کلیپ های بسیار عالی از صمیم قلبم از شما و مریم جان زیبا سپاسگزاری میکنم اونقدر زیباست ک فعلا فقط دوست دارم چندین بار تماشا کنم تا به جانم بشینه بعدش بیام براش کامنت بذارم.
در پناه الله مهربان باشید.
سلاااام سلااااام و سلاااااام خدمت بهار خانم دوست عزیزم
واقعا لذت بردم از کامنت شما، چندین و چند بار خوندم و تک تک کلماتش بوی خدا میده کامنت شما؛ آفرین به شما که انقدر متعهدانه رو خودتون کار کردین و به مدارهای بالا رفتین به استقلال زمانی و مکانی و مالی رسیدین به عزت نفس رسیدین و ازهمه مهم تر خدارو تو وجود خودتون پیدا کردین و یک آدم توحیدی شدین: و آفرین میگم بهتون که هنوزم دارین متعهدانه تر رو خودتون کار میکنید حتی زمانی که مسافرت بودین هم داشتین رو خودتون کار میکردین آفرین به شما، احسنت به شما؛ خدایی شماهارو میبینم کیف میکنم : نوش جونتون تمام دست آوردهایی که داشتین، نوش جانتون این آرامشی که الان دارین قطعا قطعا و قطعا لایقش بودین و هستین و لایق این هستین که به تک تک آرزوهاتون برسین و مبارکتون باشه که بیش از 1000 روزه به بهترین مکان در دنیا خدایت شدین
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روز افزون خدایی و نعمت و ثروت آسمانی نصیب قلب مهربونتون بهتر خانم
سلام افلاطون جان
سپاسگزارم برای لطف همیشگی ات،
برای تمام عشقی که لبریز میشود از تو به سمت این سایت.
تو هم بی نظیری
قدرت کاریزماتیک شما
تعهد بی نظیرت برای بهبود خودت
استقلالت
تمرکزت بر روی کارت
زیبایی ظاهری و درونی ات
بودن همیشگی ات در این سایت.
تحسین برانگیز است پسر
تو خودت برای من نمونه تقوا هستی.
برایت از خداوند بهترین ها را از بهترین نعمت هایش خواستارم.
سلااااااام سلااااااام و سلاااااام خدمت بهار عزیز
یادمه کامنت هایی که بین منو شما ردو بدل میشد انقدر برام لذت بخش بود، انقدر دوست داشتم و صبح که از خواب بیدار میشدم سایتو رفرش میکردم تا نقطه آبی کنار اسممو ببینم؛ یعنی هنوزم هستم نقطه آبی کنار اسمم یکی از چیزاییه که حالمو خیلی خوب میکنه؛ اونقدر این مکالمه منو شما راجب قوانین صحبت کردن، نقطه آبی کنار اسمم برام لذت بخش و جذاب بود که این شد خواستم که میخام کنار اسمم همیشه نقطه آبی باشه، که میخام با بچه ها تو سایت حرف بزنم و حتی بیرن از سایت و خدا میدونه که چقدر زود من به این خواستم رسیدم و کامنتم کامنت برتر میشد و 100 و 100 هار بار کنار اسمم نقطه آبی میومد و دوستان عزیز تر ازجانم مثل شما برام کامنت میذاشتن و با عشق صحبت میکردیم، حتی تلفنی باهم صحبت میکردیم حتی حضوری؛ یاد اون روز ها افتادم که مکالمه بین منو شما چقدر برایم شیرین و جذاب و لذت بخش بود که همچین خواسته ایی در من شکل گرفت
بینهایت تحسینتون میکنم و آفرین میگم بهتون که بیش از 1000 روزه اینجا دارین زندگی میکنید و متعهدانه رو خودتون کار میکنید و به آزادی رسیدین، به رهایی رسیدین به استقلال زمانی و مکانی و مالی رسیدین: قطعا قطعا و قطعا شما لایق هستین، حتی لایق خییییییلی خیییییییلی بیشتر از اینا هستین
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم بهار جان
سلام خدای مهربانم
سلام عشق اول و آخرم
و سلام خدا به بهار عزیز
بهار جان خواهر گرانقدرم
تحسینت میکنم بابت این کامنت الهی . بابت این کلمات زیبا که از قلبت آمده است و بر قلبم نشست
تحسینت میکنم آزادی مالی و مکانی ات را
تحسینت میکنم این ارتباط معنوی با صاحب هستی را
نوش جانت خواهرم این پاداش کسانی هست که تقوا دارند و بر روی خود کار میکنند و به خدا ایمان دارند
این ها همه پاداش شما هست در برابر کنترل ذهنتون
امیدوارم که همیشه شاد و موفق و پیروز باشید
برادر عزیزم جواد
سپاسگزارم که با دستان الهی تان، کلام الهی را جاری کردید.
چقدر مردهای پاک، متعهد، درستکار، زیبا صورت و زیبا سیرت در این سایت زیاد هست.
سپاسگزارم که باز هم به من یادآوری کردید که چه مسیری را آمدم و چه مسیری را باید بروم.
من هیچ مردی را در این سایت «برادر» خطاب نکردم، اولین بار بود که مردی را برادر خطاب کردم.
برادرم، جواد
برایتان، عشق، ثروت، آزادی مکانی ، زمانی و مالی، شادی و آسانی در کارها را آرزومندم.
سلام به بهار عزیزم
چقد تحسینت میکنم شجاعتت را جسارتت را
افرین به تو بهتربتی و لایق بهترینهایی
میدونی کامنتت از جنس خدا و توحید بود چقدر من امشب با خوندن این کامنت و کامنت گفتگوی سعیده با خدا گریه کردم و اشک ریختم و انگار خدا باهام حرف زد
رفتم قران خوندم با چشمان اشک آلود خدا دقیقا ایه ای از موسی را اورد گفت موسی شبانه یارانت را از رود نیل عبور بده بگو نترسید و فکر نکنید چه خواهد شد فقط به خدا توکل کنید
امشب دقیقا شمام از موسی و قانونش گفتید چقد لذت بردم
خدایا دستانم رو بگیر و مرا یاری ده
تحسینت میکنم برای نتایجت عزیزم .من مدتی تمرکزم رو دوره احساس لیاقت کامنتی نزاشتم اما امشب که کامنت شما هدایت شدم نتونستم برات ننویسم
خیلی سپاسگزارم ازت
این کامنتیم که برات نوشتم فقط به خاطر سپاسگزاری بود و بگم بهترینی عزیزم
همه ما همین جوری لایقیم
و چقدر حرفات قشنگ بود از خدا و قانون با تک تک وجودم درکشون کردم و همون جوری که خداوند به تو معنوی شدن ثروت رو نشون داد انقدر منم پر کنه از ثروت که بگذرم
بازم ازت ممنونم عشقم
دوست دارم و در پناه الله باشی
سلام آزاده ی عزیز و شجاع
خدا را هزاران بار شکر برای حضور خودش تو زندگی هامون.
آزاده ی زیبا امیدوارم خداوند بهترین ثروت ها، بهترین عشق ها، بهترین لذت ها، بهترین آسانی ها را برای تو دختر دردانه فراهم کنه و روزی اینجا از موفقیت هایت برامون بنویسی.
هر چند که تو همین الان موفق شاد ثروتمند لایق ارزشمند هستی.
سلام به بهار عزیز
واقعا کلامت یه جنسی از بهاره
نمیدونی چقققدر لذت بردم از خوندن کامنتت
ممنون که تجربه سفرت رو در اختیار ما گذاشتی
چقدر آرامش داشتم وقتی نوشتههات رو خوندم
چقدر عشق و قدرت رو همزمان در کلامت حس کردم
واقعا سپاسگزارم
چقدر لذت بردم وقتی گفتی عاشق این شخصیت جدیدم هستم. آفرین به شما
راستش منم این روزها بیشتر دارم روی شخصیتم کار میکنم و تغییرات رو به وضوح حس میکنم
هر بار کامنت یکی از دوستان رو میخونم انگیزهم خیلی برای حرکت و رعایت قوانین بیشتر میشه و کامنت شما هم این حس رو چندین برابر بیشتر کرد.
انشالله همیشه عاشق، ثروتمند و قدرتمند پیش برید.
پری عزیزم سلام
پری جان، اینجا و در این سایت تنها جایی است که میتوانم بگویم، من ننوشتم.
صدایی در قلبم گفت باید اینجا بنویسی و بنویس آنچه بر قلبت جاری میکنم.
پری جان از وقتی این کامنت را نوشتم، هزاران بار خواندمش.
من نیز میخوانم و یاد میگیرم و منطق های ذهنی ام را قوی میکنم.
خودم نیز از نوشته ام یاد میگیرم.
میدانستم کلام خدا را مینویسم.
زیرا من لایق دریافت کلام خداوند هستم.
پری عزیزم، فرشته ی خداوند بر زمین، ممنونم که نوشتن شما برای من باعث شد بار دیگر کامنت را بخوانم و بار دیگر ضربه بزنم بر سیمان های ذهنی و زنگار گرفته ام.
از در و دیوار زندگی ات، عشق، شادی، ثروت، پول و دلار ببارد.
سلام دوست عزیزم
سپاسگزارم برای این کامنت فوق العاده زیباتون که با عشق نوشتین .چقدر عالی به تمریناتون عمل کردید و متعهد بودید و جهان طبق قوانین خودش شما را در شرایطی قرار میده که ایمانتان قویتر بشه که تایید کنید این مسیر مسیره رسیدن به خواسته هاست مسیر رسیدن به عشق و مسیر رسیدن به خداست
تحسین میکنم این آرامشی که دارین و این لذتی که در صلح با خودتون پیدا کردید .
در این صبح زیبا پاییزی به کامنت زیبای شما هدایت شدم و کلی تحسینتون کردم و به من یادآوری شد که من در مدارهای خاصی زندگی میکنم اگر از الان خودم راضی نیستم باید مدار خودمو عوض کنم هیچ کار فیزیکی تاثیر نداره
شاد و ثروتمند باشی
به نام خالق زیبایی
استاد جان ومریم زیبای من واعضای خانوادم سلام
من هنوز این فایل رو دانلود نکردم ودیدم.
ساعت 5 صبحه
من وخواهرم ندا توب پارکینگ ابشار اسکلیم هستیم.روستای جنگلی گالیشکلا.استان مازندران.
از این جا تا پارکینگ چندساعت پیادهروی در جنگل واز میان رود ودشت رو داریم تا به ابشار زیبای رسوبی اسکلیم برسیم.
من هفته ی قبل با همسرم اینجا بودم واین هفته با خواهرم ندای عزیزم .
از تهران تا اینجا حدود 5ساعت آمدیم تا این زیباییها را تجربه کنم .دوباره تجربه کنم .
اینجا بهشته .
بوی بهشت میده.
اینجا از زمین وتمام دغدغه هاش کنده میشم.
اینجا ملاقات وحضور خداست.
هنوز تاریکه.
مهتابی با حاله ای از رنگین کمان دورش در آسمان.
با صدای آواز پرندگان.
به محض پیاده شدن از ماشین صدای روح بخش اذان .
نم بارون .
بوی جنگل .
صدای رود.
خدای من الله اکبر.
استاد جانم من تمام این زیباییها رو با نگاه کردن به شما وزیباییهایی که رفتین وتجربه کردین وسخاوتمندانه در اختیار من گذاشتین بدست اوردموتجربه میکنم.
از سال 97تا به امروز زندگیم رنگ وبوی دیگری گرفته.
بوی بهشت.
استادم چگونه میتوانم از شما تشکر کنم برای این همه شناختی که از خدا وخودم به من دادین.
چگونه میتوانم شمارا برای این همه نعمت وثروت ولذت وارامش وسلامتی که براحتی تجربه میکنم وشما کلید این مسیر را بدستم دادین تشکر کنم؟
استاد اگه جسارت از عبور جنگلهای چند میلیون ساله ی بکر را پیدا کردم این شهامت رو شما در وجودم زنده کردین.
اگه انقده آزادی مالی پیدا کردم که بدون هیچ نگرانی وبا خیال راحت کوله بارم را میبندم وهر هفته به یک لوکیشن زیبا میروم وعشق را تجربه میکنم من این آزادی. مالی را از اموزشهای شما دارم چگونه میتوانم از شما سپاسگزاری کنم؟
استاد جانم اگه انقده رها شدم که الان تنها وبا خواهرم بدون بچه هام وهمسرم در این سفر هستم من این حداز آزادی در روابط را از شما آموختم.
استادم شما درس درست زیستن را به من اموختین.
شما به من یاد دادین چطور به آزادی مالی وزمانی ومکانی برسم.
شما بودین که عزت نفسم رو به یادم اوردین.
شما بودین که ارزشمندی بی قیدوشرط را به من یاداورشدین.
شما بودین که به من اموختین چطور عشق بی قید وشرط وبدون توقع جبران وتشکر بورزم.
استاد جانم ای کاش میشد یه جوری این همه اگاهی که مخلصانه در اختیارم گذاشتین را برایتان جبران کنم.
خورشید کم کم در حال طلوع است.
باید کوله هارو برداریم .
باید به دل جنگل ورود بزنیم.
خدای من شکررررررت بخاطر این همه احساس خوشبختی ورهایی که دارم.
استاد جانم ندا طلایی با دیدن نتایج من وارد این مسیر شد واز تهران تا اینجا حدود 5ساعت منو ندا باهم اتفاقات زندگیمان را در معادله ی قانونی که شما به ما اموختین گذاشتیم وبررسی کردیم واصلا نفهمیدیم کی رسیدیم.
بسیار بسیاربسیار ازشما سپاسگزارم.
سلام به لیلا جانم
سپاسگزارم از کامنتت
ازنتایج خوشگل و
تغییرات قشنگت که برامون نوشتی
بسیاربسیار تحسین ت کردمولذت بردم .
نوش جون تون باشه این سفر
گوارای وجودتون باشه این همه آگاهی و تغییرات مثبت ..
الهی که سرشاراز نگاه خدا باشین و دربهترین مدارها قراربگیرین .
﷽
به نام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
خدارا صد هزار مرتبه شکر که در این صبح جمعه بارانی هدایت شدم به این کامنت زیبای شما
بوی باران همه جا پیچیده دروودبرتولیلای عزیز کهیک الگو شدی برای من چقدر لذت بردم از نتایج بزرگت چقدر حال کردم با این جمله یکی از کامنت هات که نوشته بودی هیچ کار خاصی نمیخواهد بکنید فقط نعمت های 6 روز همین الانت را بیاد بیار و بخاطرش سپاسگزار باش تا حال دلت خوب بشه همه چیز خودش خود بخود ردیف میشه دمت گرم و من چقدر زور میزدم که همه چیز درست بشه ولی وقتی فهمیدم بابد طبیعی باشی باید زندگی عادی خودت داشته باشی و بقول استاد همین که در مسیر احساس بهتر هستی همه چیز خود بخود لاجرم درست میشه
منم دوست دارم از یکی از دها نتیجه دیروزم بنویسم و خدارا شاکر باشم
همیشه دوست داشتم پسرم هم سبک زندگیش ورزشی باشه چون وقتی کسی ورزش میکنه خود بخود سبک زندگیش تغییر میکنه و حالا ببین هدایت خداوند را که چه زیبا همزمان همه چی را با هم تنظیم و هماهنگ میکنه پسر من از اونجایی که وقتهایی که من تو ماشین فایل گوش میدم اونم گوش میده قوانین را تا حدودی فهمیده مخصوصا قانون تضاد را که مارا به نعمت های بیشتر میرسونه وقتی تسلیم هستیم
بهش گفتم وقتی تضاد پیش میاد برامون فقط کافی بگیم عههههه چه جالب
بدلیل دورانی که بچه ها مجبور شدن انلاین باشن و سبک زندگیشون عوض شد پسر من اضافه وزن پیدا کرد خیلی اونموقعه بهش اصرار میکردم بریمورزش ولی اصلا فایده نداشت منم طبق گفته استاد عزیز رها کردموگفتم دلسوزی ممنوع حتی برای پسر خودت ومسیر هدایت برای هم بازه گذشت وگذشت تا اینکه مادرش کلافه شد از این وضعیت علی ( علی پیش مادرش زندگی میکند و فقط هفته ای دوروز پیش من هست ) زنگ زد وبه من گفت باید علی بره ورزش گفتم مشکلی نداره هر ورزشی میخواهد بنویسش من پولش میدم گفت به بسکتبال علاقه داره رفت و ثبت نام کرد هفته ای دو بار میرفت تا اینکه یک روز زنگ زد گفت مربیش گفته دیگه علی نیاد سر تمرین گفتم چرا گفت دعوا کرده با یکی از بچه ها و چون علی هیکلش بزرگتره به این گروه نمیخوره از من خواست که برم با مربیش چک وجونه بزنم که راهش بده ومنم همین کار را کردم و اون گفت منواقعا نمیدونم چرا گفتم به علی نیاد چونپسر خوبیه ولی رنج سنیش نمیخوره به این بچه ها ومن فقط یکروز میتونم تایممخصوص علی داشته باشم که اونتایم هم با وقت علی مناسب نبود گفت یکمربی دیگه بهتون معرفی میکنم مادر علی با مربی جدید هماهنگ کرد که علی بره اونجا ولی احساس من میگفت نره علی پیش اینمربی ولی من نمیتونستم این حسم را به اونها بگم دنبال نشانه بودم تا اینکه زمان ثبت نام کهپول میخواست دقیقا من پول نداشتم مادر علی عصبانی شد گفت توگفتی اسمش بنویس حالا میگی ندارم ؟!!گفتم باید یکم صبر کنی گفت دقیقا بگو چقدر ؟گفتم خیلی زود خلاصه خیلی زود شد چند هفته تا پول من فراهم شد به مادرش گفتم الان اقدام کن گفت تو ابروی منا بردی و من دیگه کاری نمیکنم این تلفن مربی وخودت بنویسش به مربی پیام دادم و اون هم بسیار با تاخیر جواب ناقصی داد بعد بهش زنگ زدم جواب نداد بلافاصله حسم گفت وحید این مربی را کلا بیخیال به علی گفتم بابا من به این مربی هرگز زنگنمیزنم وکلا بیخیال این مربی گفت کجا برم ؟گفتم صدها کلاس بسکتبال هست تو اصفهان زدم تو گوگل و یک عالممه اکادمی اومد به مادرش گفتم مربی قحط نیست برو تو یکی از این جاها اسمش بنویس رفت و اقدام کرد و یکجایی که اتفاقا خیلی خیلی حرفه ای تر از جاهای قبلی بودن به علی گفتن یک جلسه بیا
بعد از تمرین مربی به مادرش گفت کی به شما گفته علی بیاد بسکتبال ؟ گفت مگه چی شده ؟
مربی گفت پاهایی علی زانوهاش کمی پیچیدگی داره و باید اول این موضوع را درست کنید ونیاز به مداوا داره وکف پاش هم صافه باید کفش مخصوص بپوشه اینجا بود که تازه فهمیدیم هدایت خدا چکار کرده و این تسلیم بودن من در مقابل هدایت خدا چقدر عالی وزود مارا به نتایج عالی میرسونه خدارا صد هزار مرتبه شکر
مادرش با نگرانی زیاد شروع کرد به دکتر رفتن و عکس گرفتن و حتی گفت یکی از دکتر ها گفته نیاز به عمل داره من که کل داستان را میدونستم چیه چونبقول تو لیلی عزیز همه چیز را میزارم توفرمول قانون و احساس ، با ارامش به پسرم کفتم علی جان نگران هیچی نباش همه چیز درست میشه گفت بابا جدی هست موضوع گفتم نگران نباش عزیزم
خلاصه چند روز پیش زنگ زد و فقط گریه میکرد مادرش گفت دکتر گفته عمل میخواهد و علی ناراحته گفتم علی جان نگران نباش چهارشنبه میام دنبالت و با هم میریمپیش مربی خودم که یکی از ده مربی برتر ایران هست و اتفاقا رشته تخصصی اش حرکات اصلاحی است
خیلی خیلی علی خوشحال شد و گفت باشه بابایی میام
باورتون نمیشه دیروز برای اولین بار علی بود که با منمیومد باشگاه رفتیمتو سالن ومربی خوبم که عاشقانه بهتر از برادرم دوسش دارم و چهار ساله مثل دوتا رفیق باهم هر روز تمرینمیکنیم ومن از تجربیاتش استفاده میکنم ، عکسش را دید وگفت این استخوانش کاملا صافه وهیچ نیازی به عمل نداره فقط بدلیل عدم تحرک واضافه وزن ماهیچه هایی که باید استخوان را به طرف بیرون حول بده ضعیف شده وحتی اگر عمل هم بکنید خوب نمیشه چونعمل ماهیچه را قوی نمیکنه و بازم اینمشکل ادامه پیدا میکنه شروع کرد به دادن حرکات اصلاحی به علی و علی با اشتیاق انجاممیداد تو باشگاه همه به علی خوش امد گفتن وهمه از هیکل من برای اونتعریف کردن که ارزوشون هست مثل بابای تو بشن دمدر باشگاه خانممنشی بهم گفت ایشون برادرتونه !؟؟ گفتم نهچطور مگه ؟
گفت اصلا به سن شما نمیاد بچه داشته باشین هاهاها ومن چقدر شاد شدم
ما یک ساعت با داداشم تمرین کردیم ومربی من به علی حرکات اصلاحی داد و علی عرق میریخت اینقدر ذوق داشت علی که گفت بابا اسمم بنویس میخواهم بیام ورزش ومنم اسمش را نوشتم هفته ای سه روز
حالا بماند که چقدر ضعف های شخصیتش که حاصل عدم برخورد با اجتماع بوده با همین باشگاه اومدن خوب میشه وحتی تو همین یکجلسه ، توماشین از خستگیش خوابش برد ومن رفتم کارخانه یک سری بزنم و بعد بیدارش کردم بریم شام بخوریم گفت بابا امروز بهترین روز عمرم بود ، گفت تو برای من دوتا زانوی جدید خریدی ازت متشکرم گفتم نه علی جون خدا خیلی خیلی مسیرهای زیبایی برای من وتو داره من مطمانم شب توخونه گفت بابا حالا فهمیدم این تضاد چقدر به نفع من بوده از اینکه بسکتبال بیرونم کرد مربی تا اینجا که باید با تو بیام باشگاه علی همیشه ارزوی داشتن هیکلی مثل منا داره و من هم همیشه دوست دارم با اون سفر برمولی چون سخته براش خودمتنهایی میرم بهش گفتم ببین علی خدا یکپلان توووووپ برای من وتو چیده که خسابی حال کنیم و از اونجایی کهتو در مدار درستی هستی باید سبکزندگیت اصلاح بشه و با این وززش خیلی خیلی چیزهات درست میشه گفت اره بابایی درست میگی
خلاصه اینم از داستان هدایت پسر من به ورزش
به قول عارفه عزیز در یکی از کامنت هاش
هیج شری در جهانوجودنداره همه چیز خیره همه چیز لطف خداونده بشرطی که ما خوبی را ببینیم
لیلای عزیز این ابشار اسکلیم را من فیلم هاش دیدم واکیپ ما هم اینجا رفته دوماه پیش خیلی خیلی زیبا است رویایی هست حسابی بهتون خوش بگذره انشا الله یکروز از نزدیک شما را ببینیم وموفقیت هات را بهت تبریک بگم
خدارا صد هزار مرتبه شکر بایت نیروی هدایت الهی
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود استاد عزیزمون
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود شما ودوستان عزیز در این سایت فوق العاده
خدارا صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین ثابت و پا برجای الهی
موفق باشیدوست خوبم در پناه رب العالمین
به نام خداوند مهربان و بزرگ
سلامممم دوست عزیزم
سلاممم خدا به وحید عزیز
دوست مهربانم
برادر خوش قلبم
چقدررررر از کمنت تان لذت بردم
این خدا عشق مطلق هست
جهانش عشق مطلق هست
بخدا این جا همه چیز خوبی و زیبایی هست
جهان بر پایه خیر هست
جهان بر پایه درستی هست
جهان بر پایه نعمت هست
جهان بر پایه فراوانی هست
خدایاااا کروررر کروررر شکرت
بی نهایت لذت بردم از کامنتتت تان
حالم عالی عالی عالی شد
خدایاااا کروررر کرورررر شکرت
چقدررر ایمان تان را دوست دارم
با تمام وجودم تحسین تان میکنم
هر چی از خدا میخواهید به بیشتر از اونا برسید
در پناه الله باشید
به نام خالق هدایتگر سلام به دوست گرامی
از بسم الله الرحمن الرحیم اول کامنتتون لذت بردم .
تحسینتون میکنم برای رابطه زیبای پدر و پسری که دارید و آنقدر قشنگ باهم رفیق هستید .
تحسینتون میکنم برای این که رها کردید فرزندتون رو و دیت از تلاش برای تغییرش برداشتید و خدا هم این چنین پسر گلتون رو هدایت کرد به سمت سلامتی و تندرستی و تناسب اندام
خوش حالم که پسرتون هم با شما همدار هست که فایل های استاد میتونه بشنوه و درس بگیره ازش آفرین.
تبریک میگم به خاطر تسلیم بودنتون به خاط نتایج زیبایی که در زندگی میگیرید و اندام متناسبی که ساختید.
انشالله در پناه الله شاد و پیروز باشید در کنار خانوادتون غرق در احساس سپاس گزاری و هدایت و آرامش و ثروت. دست حق نگهدارتون باشه
سلام لیلا خانوم زیبا
چه چشمان زیبای دارید .امروز نمیدونم چرا فامیلی زیباتونو که دیدم و عکس پرفایل زیباتونو ناخودآگاه روی پرو فایلتون کلیک کردم و چهره زیبا شما رو تحسین کردم و شروع کردم به خوندن داستان هدایت شما از سال 97..
وقتی فامیلی شما رو دیدم حسم گفت که لیلا خانوم بشارت امشب منه و با خوندن داستان هدایتتون کاملا متوجه بشارت امشبم شدم
داستان شما پر از الهامات برای من .وقتی که از تغیرات خودتون و شرایطتون گفتین و نتایجتنو نوشتین قلبم آروم شد
انگار سنگینی نجواهای شیطان به یکباره از وجودم پاک شد و کل وجودمو آرامش گرفت .واقعا این سایت و این استاد عزیز و این دوستان بی نظیر خود خود ثروتید .و من سپاسگزار الله ایم که منو در مسیر شما دوستان عزیز قرار داده
لیلا خانوم زیبا دوست دارم که شما رو پین کنم که هر وقت کامنت نوشتید برای من ایمیلش بیاد .پس میخوام ازت خواهش بیشتر برامون بنویس
سپاسگزارم از شما دوست عزیزم
سلام خانم بشارتی عزیز.من همین یک ساعت پیش داشتم کامنتی که در قدم چهارم جلسه سوم گذاشتین رو میخوندم که چطوری به جاده اسالم به خلخال هدایت شدی وچطور دوهفته داشتی تجسم میکردی که اونجا هستی وخواستم همونجا برات کامنت بزارم که روی پاسخ میزدم باز نمیشد چندبار تلاش کردم نشد چون میخواستم حتما ازتون تشکر کنم رفتم تو گوگل وتصاویر این جاده زیبا رو دیدم وکلی لذت بردم وحالم عالی شد ورفت تو لیست خواسته هام.چون منم خیلی دلم مسافرت میخواد به خدا سپردمش که برام جور کنه.وجالبه دیدم پنج ستاره هستی باخودم گفتم خانم بشارتی تو محصولات فعال هستن وکامنت میزارن در فایلهای رایگان ندیدمش که چقدر سریع اتفاق افتاد واینجا کامنت گذاشتین.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلااااااااام خدمت لیلا خانم بشارتی؛ به به مارو بردین به حال وهوای جنگل های زیبای لفور؛ منو بردین به اون پیاده روی لذت بخش و طولانی برای رسیدن به آبشار زیبای اسکلیم؛ من بچه مازندرانم؛ ما همیشه این جنگل هارو میدیدم ولی هیچ توجهی بهش نداشتیم؛ اما بعد ورود به سایت انگار جنگل زیبا تر شده، دریا رنگ و بوی دیگه ایی داره، ماه پرنور تر و جذاب تر شده، خورشید تابنده تر شده؟ چرا؟ چون الان من تو همه اینا( کوه، جنگل، دریا، ماه، خورشید) خدارو میبینم
خدایا هزاربار شکرت که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده، خدایا شکرت برای بودن کنار دوست عزیز و آگاهی مثل لیلا خانم
بهترین هارو از خداوند وهابم براتون خواستارم؛ آرامش روزافزون خدایی و نعمت و ثروت آسمونی نصیب قلب مهربونتون
درود بر افلاطون عزیز
چقدر زیبا گفتید که الان جنگل و دریا و ماه براتون زیباتر شده منم یک پارک و فضای سبز وسیع نزدیک خونمون هست همش میگفتم این چیه این جا ساختن جوانهای خلاف و الاف میان اینجا جمع میشن ، ملت ماشیناشون رو میارن پارک میکنند جای رفت و آمد نیست ترافیکه
چند روزیه که دارم بصورت جدی روی خودم کار میکنم امروز که از کنار این پارک رد میشدم دیدم چه درختهای قشنگ و خوشرنگی داره چه چمن زیبایی چه مردمان شاد و مثبتی که دارن پیاده روی میکنند ولی من تا حالا متوجه اونا نشده بودم.
ما از کامنتهای شما شاگردان قدیمی استاد خیلی چیزها یاد میگیریم شما راهی رو دارید میرین که ما پشت سر شماییم و کامنتهای شما مثل نقشه راه و چراغی میمونه که برامون روشن کردید
خدا به شما سلامتی ثروت سعادت و آرامش عطا کند.
سلام دوست عزیزم
با تموم وجودم سپاسگذارتونم بابت کامنتی که برام نوشتین و خوش آمد میگم بهتون که به سایت استاد عباسمنش هدایت شدین این مکان و این فضا و این آدمایی که اینجا هستند بهترین هستند
خداروشکر میکنم که این کامنت براتون تاثیر گذار بوده و تشکر میکنم بابت دعای قشنگتون و از میخام هر روز شمارو به راه راست راه کسانی که به انها نعمت و ثروت داده هدایت کنه
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام لیلا جان توحیدی و رفیق خدا و رفیق من
نوشششششششششششششششششششش جانت این همه عشق نوشششششششششششش جانت این همه ازادی مالی و زمانی نوششششششششششش جانت الهی که همیشه حال دلت قشنگ باشه
واقعاااااا چطور میشه از استاد تشکر کرد؟؟؟؟؟؟
خدا همیشه نگهدارش باشه…..
در چناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی
سلام لیلا خانوم عزیز.
واقعا بهتون تبریک میگم این حجم از نتایج عالی تون رو.
تحسین تون می کنم وامیدوارم هر روز عالی تر بدرخشید.
واقعا قابله تحسینه که به آزادی مالی وزمانی ومکانی رسیدید که براحتی می تونید هر هفته هر جا دوست دارید برید واز زیباییهای جهان استفاده کنید.
واقعا از صمیم قلبم شما رو تحسین می کنم وبهتون تبریک میگم.
موفق باشید.
به نام خالق زیبایی ها سلامی به طراوت جنگل های بارونی به روی ماه لیلا عزیز.
نازنین تحسینت میکنم برای آزادی مالی وروابطت تحسینت میکنم برای شهامتت که به دل جنگل زدی این که هر هفته با عشق و خیال راحت فرصتی برای دیدن زیبایی های بیشتر و بودن در دل طبیعت میزاری تحسین برانگیز به خاطر عشق بی قید و شرطی که میدهی بهت تبریک میگم
همین طور به خاطر دوست نازنینی که در کنارت و بااو از قوانین کیهانی از زیبایی ها مگی باتمام وجودم تحسینت میکنم و بهت تبریک میگم برای این حر از تعهد به آموزش ها و دیدن نتایج دلخواه و زیبات در زندگی . متشکرم برای این که ار نتایجت گفتی و این حال خوب رو با ما به اشتراک گذاشتی
هرجا هستی دست خدا به همراهت انشالله بیشتر از الان آسان شوی برای آسانی ها .
سلام لیلا خانوم عزیز.
واقعا بهتون تبریک میگم این حجم از نتایج عالی تون رو.
تحسین تون می کنم وامیدوارم هر روز عالی تر بدرخشید.
واقعا قابله تحسینه که به آزادی مالی وزمانی ومکانی رسیدید که براحتی می تونید هر هفته هر جا دوست دارید برید واز زیباییهای جهان استفاده کنید.
واقعا از صمیم قلبم شما رو تحسین می کنم وبهتون تبریک میگم.
موفق باشید.
آن شالله هر جا هستید در پناه الله یکتا شاد وثروتمند ودر آرامش باشید.
سلام به لیلای عزیز وارزشمند
چقدر حس وحالت که نشات گرفته از آرامش درونی ات بود قشنگ ولذت بخش بود این لحظه ای که توصیف کردید با اینکه تا بحال ندیدم ولی با تمام وجودم حس کردم
لیلای عزیز موفقیت ها ونتایج قشنگت را صمیمانه بهت تبریک میگم
واین سفر بینظیر وآزادی زمانی ومکانی ومالی نوش جانت عزیزم
سپاسگزار وجود ارزشمندتم ممنون که هستی ونوشتی از نتایج عالیت
بهترین بهترینها نصیب قلب مهربونت
یاحق
سلام هم نام قشنگم
دوست ثروتمند من
بهتون تبریک میگم این همه زیبایی و آرامش و راحتی و ثروت و برکت و نعمت که در زندگیتون با تغییر باورهاتون خلق کردید
خیلی طبیعی و خیلی عادی و راحت و لذت بخش
همون که من هم می خوام و چون شما و بینهایت آدمهای دیگه و بانوان دیگه ای رسیدند من هم می رسم
این یک قانونه
فقط باید مثل شما باور کنم و مثل شما عمل کنم
مثل شما و مریم جان و هزاران هزار انسان های موفق و ثروتمند در جهان
خدارو صد هزار مرتبه شکر
سلام لیلا جان لذت بردم از کامنت زیباتون بهتون تبریک میگم که با کار کردن روی خودتون به نتایج فوق العاده ای چون آزادی مالی مکانی و زمانی رسیدن آفرین به شما و پشتکارتون براهمین کنجکاو شدم و رفتم تو پروفایلتون و داستان هدایتتون و خوندم تحسین میکنم شما رو چقد لذت بردم از خوندش آن شالله منم در این مسیر بتونم موفق بشم براتون بهترین ها رو آرزو دارم
به نام خداوند مهربان و بزرگ و عزیز
خدایاااا کروررر کرورررر شکرت
سلامممم به لیلا عزیزم
سلاممم به قلب پاک و بی نظیرت
سلاممم به وجود پر از مهرت
عزیزم من بی نهایت تحسینت میکنم
بی نهایت برایت کف میزنم
چقدررر از نتایج ات خوشحال شدم
چقدررر انرژی و انگیزه بیشتر گرفتم
من با تمام وجودم تحسینت میکنم
خداوند بی نهایت عشق هست
خداوند همه چیز میشود همه کس را
خداوند آزادی زمانی میشود
خداوند دل ها را نرم وگرم میکند
خداوند عشق بین قلب ها میشود
خداوند ثروت میشود
خداوند آن چیزی میشود که ما میخواهیم این قدر خدا بزرگ هست
خدایاااا کرور کروررر شکرت
بی نهایت از داستان هدایتتت لذت بردم
تشکر که نوشتی
تشکررر که برای ما انگیزه دادی
خیلی برایت خوشحال شدم
قانون برای همه کار میدهد
وعده خداوند حق هست
صدای اذان به گوشم رسید اینم نشانه خدا برای من بود که وعده من حق هست
خدایااا کرور کروررر شکرت
در پناه الله باشی عزیزم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ(255بقره)
اللّه خدایى است که هیچ خدایى جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را فرا مىگیرد و نه خواب سنگین. از آنِ اوست هر چه در آسمانها و زمین است. چه کسى جز به اذن او، در نزد او شفاعت کند؟ آنچه را که پیش رو و آنچه را که پشت سرشان است مىداند و به علم او جز آنچه خود خواهد، احاطه نتوانند یافت. کرسى او آسمانها و زمین را در بر دارد. نگهدارى آنها، بر او دشوار نیست. او بلندپایه و بزرگ است.
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(256بقره)
در دین هیچ اجبارى نیست. هدایت از گمراهى مشخص شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداى ایمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده که گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست.
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(257بقره)
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. ولى آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته و سلام به رفیق های نازنین غارحرای من
سلام وسلامتی و نور و عشق ورحمت الله یکتا بر قلب سلیم ابراهیمی همتون
خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره،تجربه ی بندگی و عشق بازی با خدا،برداشتن یک قدم بزرگتر به سمت توحید،ونزدیک و نزدیک تر شدن به صراط المستقیم…یا به تعبیر دوازده قدمی ها،جاده ی آسفالت جنگلی پر از ثروت و نعمت و حال خوب
دیشب رو هندزفری به گوش با گوش کردن به سوره سجده خوابیدم،صبح چشمام رو با دیدن قسمت 225 سریال باز کردم.
اما بخاطر یکم بهم ریختگی افکارم،از همون اول صبح،شیطان اومد کنار دیوار خونه وایساد و شروع کرد به نجوا که: تو هیچ چیزی برای نوشتن نداری،تو امروز نمیتونی کامنت بنویسی،اصلا چه دلیلی داره برای هر قسمت بنویسی؟امروز هیچی توی مغزت نیست،امروز توی فرکانس کامنت نوشتن نیستی!
این فرشته ی رانده شده از درگاه خدا هی گفت و گفت!
و من لبخند زنان در جوابش گفتم:
بگو!تا دلت میخواد بگو!کارت همینه!شغلت همینه!قسم خوردی منو از بندگی و توحید دربیاری!ولی من مثل همیشه چشمت رو کور میکنم،من وصل میشم به خدا و مینویسم،مینویسم چون نوشتنم صلاته!مینویسم چون با نوشتن قلبم روشن میشه،مینویسم چون با نوشتن به خدا وصل میشم،مینویسم تا برای سعیده ی آینده رد پا بزارم. من اگر آدم تسلیم شدن نجوای تو بودم،الان اینجا نبودم!
شاید بتونی قد وز وز پشه،آزار ایجاد کنی!ولی وعده ی خدا بامنه که تو هیچ تسلطی برمن نخواهی نداشت!پس انقدر اونجا وایسا تا زیرپات علف سبز شه!من آدم تسلیم تو شدن نیستم!
چقدرم قیافه ش دیدنی بود!انگار یک جعبه گوجه پرت کردن سمتش!
همزمان با گوش کردن من به فایل توحید عملی9 و رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده ایم» که لینک هردوتاشون رو اینجا میزارم اگر شما هم توی این موقعیت قرار گرفتین ازش استفاده کنید:
abasmanesh.com
abasmanesh.com
شیطان هم درحال پاک کردن سروصورتش از پوست و آب گوجه،دمش رو گذاشت روی کوله ش و رفت،درسته که شیطان قسم خورده انسان رو از مسیر توحید خارج کنه،همونطور که خداوند میگه نبوده ما به پیامبر وحی کنیم و شیطان هم نجوا نکنه!اما همون خدا میگه:
فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
و خدا آنچه را که شیطان افکنده بود نسخ کرد، سپس آیات خویش را استوارى بخشید. و خدا دانا و حکیم است.
همون خدا میگه:
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ
هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
حالا بیایم این وسط کلاهمون رو قاضی کنیم،واقعا کی قدرتمندتره؟نجوای شیطان؟یا کمک خدا با هزارتا فرشته؟
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اینجا خودشو نشون میده دیگه!
چقدر به غیب ایمان داری؟همونقدر میتونی از کمک خداوند و فرشته هاش بهرمند بشی،همونقدر میتونی از پس نجواهای ذهنت بربیای!
همچین کار آسونی نیست،ولی شدنیه!
استاد تو دوره راهنمای عملی میگه هرجا از من شنیدید،من خیلی راحت به تموم خواسته هام رسیدم،منظورم از راحت،راحت از نظر کار فیزیکی بوده؛اما از نظر ذهنی خیلی روی خودم کار کردم،خیلی تلاش کردم برای تغییر باور هام،برای کنترل ذهن!
به تعبیر قرآن میشه :
وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ
از صبر و صلات کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.
چندشب پیش،اون همکارم که توی داستان هدایتم ازش یاد کردم ایشون دست خدا شد منو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و با قوانین کیهانی آشنام کرد رو دیدم،صحبت از مسیرو وقانون و سایت استاد شد،گفت هنوز ادامه میدی؟
چشام گرد شد گفتم یعنی چی ادامه میدی؟من دارم توی سایت زندگی میکنم.
گفت من که درگیرکار بچه هاممو وزندگی و دیگه وقت ندارمو،حالا وقت رانندگی ی فایلی میزارم رندم گوش میدم ولی دیگه زمانم خیلی کمه نمیتونم مثل قبل پیگیر باشم!
یک نگاه به خودم کردم و به مسیری که اومدم دیدم واقعا من هیچ وقت به این قوانین به شکل فانتزی و یک ابزار حال خوب کن نگاه نکردم!هیچ وقت فکر نکردم اینا فقط برای روشن فکریه،از اولش خودمو متعهد کردم برای ساختن زندگیم،برای رسیدن به توحید،از اولش آماده ی بها پرداخت کردن بودم،از اولش استاد رو باور کردم و کلامش رو وحی منزل دونستم.
یادمه بعد جلسه ی قرآنی قدم اول،قرآن رو دستم گرفتمو گفتم من میخوام بفهممت!
من میخوام بدونم خدا چی گفته،من میخوام این آیه هارو درک کنم! من برای رسیدن به بندگی مطلق حاضرم هر بهایی بپردازم.
برای اینکه الان اینجام.برای اینکه قرآن شده صمیمی ترین رفیق زندگیم
حالم بده:قرآن
حالم خوبه:قرآن
میخوام بخوابم:قرآن
روزمو با چی شروع کنم؟قرآن!
حالا آدم و عالم بیان بگن مسیری که داری میری اشتباهه!
به قول استاد من ازین مسیر نتیجه گرفتم،من نتیجه دستمه!
چطور میتونید بگید دارم اشتباه میکنم؟
بخاطر همینکه اصلا دیگه حرف دیگران برای من پشیزی ارزش نداره،اصلا اهمیتی نداره بقیه منو حمایت کنند یا نکنند!
من خدارو دارم،من دست خدا رو همیشه روی دوشم حس میکنم،من لبخندشو میبینم،پس چرا باید دنبال تایید دیگران باشم؟
به الله قسم!
وقت مرگمون،هیچکدوم ازین آدم ها به دادمون نمیرسند!
من آدم مناسبی ام برای گفتن این حرف،چرا؟
چون بارها و بارها سر cprهای ناموفق بودم ودیدم انسان عزیزی که تا چند دقیقه پیش کنار خانواده ش بوده،حالا روح از بدنش جدا شده و رفته پیش خداوند
همون خانواده،همون زن،همون شوهر،همون رفیق؛همونا الان ازش میترسند حتی نگاهش کنند،حتی بهش دست بزنند!
یعنی به محض جداشدن روح از جسممون،دیگه واقعا هیچ یارویاور و رفیقی نیست!جز خداوند!
مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ ۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ
شما را غیر او هیچ یار و یاور و شفیع و مددکاری نیست، آیا تذکر نمییابید؟
با این اوصاف،من روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم،سعیده کجا دنبال چی میگردی؟خدا پدرته،مادرته،بچته،عشقته،کارته،ثروتته،زندگیته
دختر!خدا همین نفس هاته که هیچ وقت نشمردی ببینی در دقیقه چندتا نفس بکشی که برای جسمت بهتر باشه!
پس دیگه چرا نگرانی؟
همین حرف رو خدا خودش دیروز بهم زد.
عصر دیروز باهم رفتیم پیاده روی،بهش گفتم خدایا احتیاج دارم باهات حرف بزنم،میدونم که میتونم صداتو بشنوم چون قبلا تونستم!
گفتم استاد میگه اگر حضرت موسی با خدا حرف زده،این یعنی حرف زدن با شما امکان پذیره،باهام حرف بزن قلبمو آروم کن!
همونطور که قدم میزدم کنار ساحل و دنبال نورش بودم،گفت انقدر تقلا نکن،آروم باش توی تقلا نمیتونی بامن ارتباط برقرار کنی،گفتم چشم…
همزمان با گوش کردن به قرآن،نزدیک دریا وایسادم ومحو دیدن موج ها و رقص پرنده ها شدم که بالاخره سیمم وصل شد!
گفتم خدا؟
گفت جانِ خدا!
گفتم خودتی؟یا دارم با خودم حرف میزنم؟؟؟
گفت خودمم بگو!من همیشه هستم،همیشه میشنومت،همیشه میبینمت!
گفتم نگرانم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،با عقل انسانی من هیچ کاری ازم برنمیاد،تو آرومم کن!
گفت راه برو سعیده،راه برو باهم حرف بزنیم …
قدم برداشتم و دستشو روی شونه م حس کردم و اجازه دادم اشکام سرازیر شه …
گفت تو مگه ازین راهی که تا الان اومدی کم نتیجه گرفتی؟
مگه کم گره برات باز کردم؟
چقدر مشکل سر راهت بود؛از دست تو کاری برنمیومد و من برات حلش کردم؟
اون رئیس بیمارستانی که همه تا کمر براش خم میشن،چطور توی دست تو موم شده؟
اون رئیس دانشگاه چطور باهات تماس گرفت گفت انتقالیت بدون جایگزینه،راحت برو؟
اون اعزام هارو کی برات کنسل میکنه؟
کی بهت سعادت قرآن خوندن داد؟
این سلامتی و انرژیت از کجا اومد؟
این برکت پولت از کیه؟
این همه اتفاق ریز و درشت برات افتاده،حواست هست؟
نگران چی هستی؟
من همه جا باهاتم،تو قدم بردار من مثل کوه پشتتم،من ازت دفاع میکنم،من سرپرستتم،من توی قلبتم سعیده!
تو فقط حرکت کن،پشتیبانیت با من!
الان میفهمم چرا دیروز استاد توی نشانه ی روزانه م گفت:ایمان یعنی حتی میترسی حرکت کنی،بری توی دل ترس هات!بعدا میفهمی انقدرم سخت نبوده،بعدا به خودت افتخار میکنی!
الان میفهمم چرا دیشب هدایت شدم به جلسه 6قدم 7 که باز استاد میگه:چرا باید چیزیو تحمل کنی؟تحمل از بی ایمانی میاد،از شرک میاد،برو تو دل ترس هات! از شرایطت راضی نیستی تحمل نکن!تغییر کن!حرکت کن!
حرکت کن درها باز میشه!
الان میفهمم چرا با تموم شدن جلسه 14 عشق ومودت،هدایت های خداوند پشت هم اومد و من رو در مسیر جدید گذاشت و ازم خواست کنترل ذهن و احساساتم رو به دست بگیرم و قدم بردارم برای تغییر …
حالا منم …و یک تغییر مدار دیگه …یک شجاعت …یک قدم برای تصمیمات جدید …
چقدر میتونم توی مسیر جدید قدم بردارم و نگران مشکلات توی راه نباشم؟
به اندازه ای که ایمان دارم و قدرت از آدم ها گرفتم و دادم به خدا!
کدوم خدا؟ همون که میگه :
ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
این سعیده و این 674 روز استمرار برای ساختن زندگی توحیدی…و حالا دوباره وقتِ ثابت کردن ایمان به خدا و جسارت برای قدم های بزرگتره….
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا
و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد.
سلام به سعیده ی فلورانس نایتینگل
اعتراف میکنم تو خیلی قدرتمند و پوست کلفتی!
اعتراف میکنم آدم حسابی هستی!
اعتراف میکنم شادی و انرژی درونیت ، رشک برانگیزه!
اعتراف میکنم نوشته هات، برای من مثل دارویی که سر تایم به مریضها میدی، شده!
خوب کاری کردی رفیق خدا شدی! همیشه ی همیشه، منم تو مود آدم بودن نیستم، ولی همین اتفاقهای خوبی که داره برام میفته، دلیل و گواهه برای ادامه و استمرار. مرسی که وقت میذاری و برای ماها چیز مینویسی. اثر خوبی داره. ترکیب سیخونک و خنده!
برای من که این داروها خیلی مهمه، خیلی .
به خاطر زحمتهات منم عوضش برات یه واسونک شیرازی پلی میکنم!
جینگ جینگ ساز میادو از بالای گرگان میاد
جینگ جینگ ساز میاد و از بالوی ایران میاد!
مش سعیده، غم مخور، پول و طلا ، آوار میاد!
راه بندر دور دور و آب بندر شور شور!
توی گرگان ، باشه شیطان در کنارت سوت وکور!
اینجا باید خودت کل بکشی!!
نیکا و نیلا را ببوس.
سلام علی آقا
خیلی خوب از دوستمون بخاطر کامنت عالی تشکر کردی
دقیقا کامنتها شدن مسکن برای قلب ما
شدن گواه برای درستی مسیر
شدن چراغ برای روشنی مسیر
و این شعر نوشتن عالی تر بود
ایول
منم جای شما کل کشیدم و خندیدم
آفرین بر شما و ذوق تون
شاد موفق ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام رب العالمین
سلام خدا بر تو سعیده عزیز
باز هم فایل جدید
باز هم کامنت خوندن
بازهم کانت های زیبای سعیده
باز هم اشک های من
باز هم آیات الهی خدا که بر قلب و روح من میشینه
چی بگم
از کجا بگم
از خدایی که هر لحظه با ماست و هر لحظه هداینمون میکنه
از خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتره
از چی بگم
ممنونم که آیت الکرسی زیبا رو گذاشتی
یادمه بچه که بودم این آیه ها رو حفظ بودم اما فقط حفظ بودم و هیچی نمیفهمیدم اما الان خوب میفهمم یا حداقل از اون موقع کمی بیشتر و بهتر میفهمم
خدایا شکرت
سعیده جان از صحبتی که با خدای خودت داشتی لذت بردم و اشک ریختم چقدر خوشگل حرف میزنی با خدای مهربان آفرین نوش جونت
و اشک ریختم از این هم صحبتیت با خدا
امروز زیر باران توی خیابان های زیبای اصفهان خدا رو دیدم میفهمی که چی میگم
خدا تو عطر هوا هواست
خدای برگ های پاییزی است
خدا توی باران پاک و پاکیزه هست
خدا خیابان های خلوت و بارانی پاییز هست
خدا قلب من هست
آره منم خیلی خوشگل حسش میکنم
حالا میفهمم که استاد میگفت وقتی پیادهروی میکردم و حضور خدا رو میفهمیدم و اشک میریختم یعنی چی
حالا میفهمم که استاد میگفت خدا منم خدا تویی خدا همونی هست که اگر دو نفر با هم صحبت کنند خدا سومین نفر هست اگر 3 نفر صحبت کنند 4 امین نفر هست و ….
اتفاقا همین دو سه روز پیش به این آیه برخوردم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
آیا نمیدانی که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است میداند؛ هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه میسازد، چرا که خداوند به هر چیزی داناست!
آیه 7 سوره مجادله
سعیده جان
سپاسگزارم ازت بابت کامنت های زیبایی که میگذاری
برات شادی و عشق بیشتر از جانب خدای مهربان دارم
سلام سعیده جانم.
چقدر لذت بردم از سبکِ گفتگوت با خدا.
کامنتتو که صبح خوندم، رفتم دنبال کارهام، بعد اون وسط مسطا به خودم گفتم چقدر گفتگوی سعیده با خدا کنار دریا، قشنگ بود و خالص، اینو باید بنویسم براش.
از جنسِ همون جوشش ها که باید بیاد تا من بنویسم.
کامنت هات همیشه برای من ایده داره، چون از زندگی روزانه و بهبودهات با مثال های عینی و قابلِ لمس مینویسی.
من خیلی مثال های تو کامنتها رو دوست دارم و اصولا کامنتهایی که مثال میزنن رو پیگیری میکنم چون اینطوری بهتر متوجهِ قوانین میشم.
برای خودت، زندگیت، لحظاتت، آرزوی آرامش و سعادت و ثروت دارم عزیزم.
بوس و بغل و عشق فراوان از قلبِ مهربونِ سمانه جون، به قلبِ مهربون و پر تلاشِ سعیده جون.
به قول خودت خیلی باحالی، باشه؟ (ایموجیِ چشم های قلبی قلبی)
خدایا شکرت که هستی و میتونی تو کسری از ثانیه فرکانسم رو بهبود بدی.
سلام سعیده جان
خیلی سپاسگزارم ازتون بخاطرکامنتهای پرازآگاهیتون .
هربارکه میخونم قلبم منقلب میشه ازایات قرانی که مینویسین ازگفتگوهاتون باخدای خودتون،ازنشونه هایی که ازکامنتهای شماوبقیه دوستان دریافت میکنم،ممنونم بخاطرحضورت و وجودت عزیزم.
به نام خداوند رزاق بی همتا
سلام و درود به شما سعیده خانم عزیز
الهی که حال دلت عالی باشه ، شاد باشی ، آروم باشی و اتفاقات فوقالعاده از در و دیوار وارد زندگیت بشه
چقدر دلم برای نوشتن برای شما تنگ شده بود
چقدر لذت می برم از معاشرت و هم صحبتی باهات
چقدرررر هر بار که دیدگاهایت رو می خوانم حالم دگرگون میشه
یعین اگه کوک نباشم !! میزون میشم حالم خوب میشه
اگه خوب باشم عالی میشم
چقدر خوبه که شما رو تو این خانوادهی صمیمی داریم
چقدر خوبه که روند رشدت رو داری مکتوبش می کنی برای خودت در آینده تا از این رد پاها استفاده کنی …
و چقدر خوبه که ما ها هم داریم ازت یاد میگیرم
درس ایمان و توکل…
درس استمرار…
درس یادآوری همیشگی نعمات و رحمت های پروردگار در این مسیر از وقتی که کارکردن روی خودت رو شروع کردی
این درس سومی رو من رد پاش رو تقریباً دارم توی تمااااااامِ کامنت هایت می بینم و چقدرررر لذت می برم و چقدر با قلبم با تمام وجودم تحسینت می کنم براب این شخصیت سپاسگزار و متواضعی که در برابر خداوند ساختی
واقعاً دمت گرم
لایک داری دختر
یعنی همین درس سومی رو هرچییییی در موردش بنویسم به خدا کمه…
من بارها این شخصیتت رو… اینکه می نویسی هدایت ها و همزمانی هایی که خداوند برایت رقم زده و به این شکل ایمانت رو نسبت به مسیر درست قوی تر می کنی و آگاهانه با این فکت ها به خودت قوت قلب می دهی…
این یکی از مهمترین تمرین هایی که باید روش وقت بگذارم
همین امروز داشتم دورهی شیرین عزت نفس رو گوش میدادم
استاد با تأکید فراوان خیلی محکم و قاطعانه می گفت وظیفهی دیگران نیست که به تو انرژی مثبت انگیزه و قوت قلب بدهند!!
اصلاً شاید کسی نباشه که این کارو برایت انجام بده!!
تو اون فردی هستی که باید این کار رو برای خودت انجام بدهی
باید هر روز و هر روز و هر روز به خودت بگی که چه کارهای بزرگی رو توانستی انجام بدهی… این کاریه باید هر لحظه انجامش بدهی
تا قوی بشی ، تا ترس هایت رو بهشون حمله کنی ، تا انرژی بگیری برای حرکت کردن و پیشرفت کردن
———————————————————-
استاد تو دوره راهنمای عملی میگه هرجا از من شنیدید،من خیلی راحت به تموم خواسته هام رسیدم،منظورم از راحت،راحت از نظر کار فیزیکی بوده؛اما از نظر ذهنی خیلی روی خودم کار کردم،خیلی تلاش کردم برای تغییر باور هام،برای کنترل ذهن!
الهی صد هزار مرتبه شکر به خاطر این آگاهی
سعیده خانم ازت ممنونم که این آگاهی های فوقالعاده رو با من به اشتراک می گذاری، یعنی همین جمله رو من باید ببرم توی ورد برم پرینت بگیرم بچسبونم به آیینهی اتاقم … به خدا جدی میگم ها… چون الان که دارم در موردش صحبت می کنم به ظاهر ساده میاد ولی بارها و بارها مسیر رو گم کردم و به بیراهه رفتم چون دقیقاً پاشتم برعکس این آگاهی عمل می کردم یعنی تلاش فیزیکی و تقلا و زجر رو چاشنی زیاد کرده بودم و از کنترل ذهن و تمرکز بر روی زیبایی ها و سپاسگزاری و کار کردن روی خودم غافل شده بودم!!
آره دیگه … مطمئناً همین فردا میرم پرینت میگیرم و میارم می چسبونم به آیینه
———————————————————-
به یه موضوع دیگه هم دوباره امشب پی بردم ، در واقع این آگاهی رو به یاد آوردم که ما با توجه به مداری که در اون هستیم این آگاهی ها رو درک می کنیم:)))
میدونی چی شده؟!
من امشب احساس می کنم برای این اولین بار آیه الکرسی رو تو کامنت شما خواندم!!!
یعنی دیوانه شدم اصلاً………
به خودم گفتم اعععع اینکه اینقدر واضحححح داره قانون رو میگه حداقل فقط چند بار قبلا توی کامنت های خوده سعیده خواندی!! پس چرا تاحالا اینقدر واضح درکش نکرده بودی!!!
توی آیه آخر کلمهی طاغوت نظرم رو جلب کرد!
معنیش رو نفهمیدم
رفتم گوگل سرچ کردم
از ویکی پدیا معنیش رو برای من آورد !!! شوک شدم گفتم اععع ببین خودِ خدا اینقدرررر واضح داره قانون رو میگه بعد من تو همین شهر خودم، قم می بینم اینقدررررر آدم ها تو در و دیوارن، میگن بریم حرم از فلانی بخواهیم! بریم مشهد! از فلانی بخواهیم حاجت ما رو روا کنه! بریم کربلا فلان… حتی بریم مکه که فلان بشه!! انگار واقعاً باور کردن که خدا توی اون خونهی چهار ضلعیه!!!
ای امان از نادانی … ای امان
خدایا منو ببخش و مورد رحمت و مهربانیت قرار بده و به من ثروتی بده که به بی نیازی برسم چرا که من تو رو بی نهایت بخشنده شناختم
چرا که خودت در آیه (257بقره) گفتی
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. ولى آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود
من روی این کلمهی طاغوت واقعاً دست و پاهام شل میشه
خدایا پناه میارم به خودت و میدونم که جز تو هیچ یار و یاوری ندارم
طاغوت در اسلام، به معنی هر آن چیز یا کسی است که به جای خداوند در جایگاه پرستش قرار گیرد. طبق این تعریف، جز خداوند یکتا هر موجودی همچون: شیطان، بتها، انسان ( مرده یا زنده ) یا هر مصداق دیگری که به عنوان معبود واقع شوند طاغوت محسوب میشود.
طبق سرچی که در گوگل داشتم
سعیده جان نکات مثبت شما و کامنتت که تمومی نداره
ولی امروز عصر داشتم دیدگاهت رو در قسمت قبلی سفرنامه می خواندم
هم به خاطر اون شعر های بانمکی که نوشتی کلی خندیدم و البته درس هم یاد گرفتم، سپاسگزارم
و
هم می خواهم بهت بگم اونجایی که از دو تا دختر گلت نوشتی که باهاشون میری مدرسه و می خوانی یه دختر دارم، اونا میگن شاه نداره :))
و اون ذوق و شوقشون و اون بالا پایین پریدن هاشون
اونجا ها همون جاهایی بود که چشمام قشنگ خیس شد و دیگه نتوانستم جلوی این حجم از احساس رو بگیرم :)
و نتوانستم با قلبم تحسینت نکنم
من از شما ممنونم که مادر خوبی هستی و داری دوتا دستهی گل تربیت می کنی
ممنونم که از الان داری باهاشون آیه الکرسی رو می خوانی و درس یکتا پرستی و موحد بودن رو یادشون می دهی
ممنونم که…
میگم هر چی از نکات مثبت شما بگم تمومی نداره
دوستت دارم خواهر راه دور من
دوستت دارم برای اینکه اینقدر قشنگ گپ و گفت خودمونی دو نفرت رو با خدا برایم نوشتی تا ازت درس یاد بگیرم
اونجایی که گفتی:
گفتم خدا؟
گفت جانِ خدا!
اونجا هم چشمام خیس شد و دلم لرزید
الانم چشمام تار می بینه ، چقدرررررر قشنگه این حجم از عشق بازی و رفاقت با خدا چقدرررر کیف میده ……
محمدحسین عززیززم،سلام بروی ماهت!
چقدر دلم برای دریافت نقطه ی آبی ازت تنگ شده بود!
مرسی که برام نوشتی!مرسی که طولانی نوشتی!
عاشق این نقطه های آبی ام که هرچقدر اسکرول کنی تموم نشه …مثل یک چایی داغ ونون خامه ای که دلت میخواد کم کم مزه مزه ش کنی،شیرینش تموم نشه!
این سومین باری که دارم این پیغام اِلاهیت رو میخونم و حالا وقت نوشتن یک پاسخ از روشنی قلبمه که با نسیم خنک شمال و نورِ نارنجی رنگ غروب آفتاب که رنگ موج های دریا رو طلایی کرده برات بفرستم ….
ازت ممنونم پسر،برای این ایمانت،این تعهدت،این قلب روشنت که جایگاه رحمت خداوند شده…
ازت ممنونم که هر روز تلاش میکنی توحید رو بیشتر درعمل اجرا کنی و قلبت رو به قلب سلیم ابراهیم نزدیک و نزدیک تر کنی…
برادرِ عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم.
برات از نورِ آسمون ها وزمین،بهترینِ بهترین هارو میخوام …
دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت …درحالیکه سرمست از نتایج ریزودرشت و معجزات خداوندی و هرچقدر برام تعریف کنی از اتفاقات خوبت ،تموم نشه ….
دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام به سعیده عزیز وخواهر توحیدی ام
ازت ممنونم بااین کامنت های زیبایی که میزاری من هر موقع میخونم اشکهایم آرام آرام میریزه
قلبم باز میشه با این آیه های قرانی زیبائی که میزاری
سعیده جان من هم به این نتیجه رسیدم که تمام زندگیت فقط خدا باید باشه وروی هیچ کس حساب نکنی اما بعضی اوقات گول این شیطان را میخورم و روی آدم ها حساب میکنم که صد البته هیچ کاری برام هم نمیکنن حتی سنگ جلوی پام میندازنن تا نتونم کاری بکنم که اکنون چند روزه کار بانکی برام پیش اومد وبه هر کی رو انداختم کاری نکردن ناراحت شدم به رئیس بانک گفتم چون پارتی ندارم کارم را راه نمیدازید او مدم خونه
فرداش جمله حوری خانم باختری را تکرار کردم که خدا مثل کوه پشتمه
فقط خدا پارتی منه
همون رئیس بانک چند پیشنهاد داد تا کارم راحت تر انجام بشه
من دوباره داشتم دست وپا میزدم تا از غیر خدا کمک بگیرم. شیطانه گول میزنه خیلی دوست دارم در برابرش مقاومت کنم ومثل شما توحیدی وخداگونه رفتار کنم اما بعضی اوقات کم میارم فکر میکنم التماس بنده خدا رابکنم برام کاری میکنه
خدایا هزاران بار شکرت که الان خیلی زودتر اشتباه هم را میفهمم وجلوی شیطان دغل باز می ایستم قبلا تا روز ها وهفته ها من غرق در نجواهای شیطان بودم
منونم از ت بااین هم حرف های زیبایت
خدا همیشه پشت وپناهت باشه
کله ی مبارکت را هم میبوسم
بهبه
سلام معصومه جان !
چههه میکنیییی شمااااا!!!!!!!!بله وقتی ک بخدا توکل کنی کار ها به نحو احسن انجام میشه .
اون فایل فقط رو خدا حساب کنید رو توصیه میکنم شمام گوش کنید واقعاااااا عالیههههههه!
ولی بهتره به توصیه استاد وام بر ندارید !!!
وقتی به خدا بسپارید ع بی نهایت را برات پول میفرسته !!
عالی بود
موفقی باشی !
سلام سعیده جانم
قربونت برم چقدر قشنگ مینویسی
باتک تک کلماتت اشکم جاری شد
مرسی که انقدر عاشقانه و خالصانه مینویسی
خداروشکر برای درک بینظیرت از قرآن واشاره به آیات قرآن در تمام دیدگاههایی که ازت می خونم
لذت بردم از دیدگاهت
بهترینها سهم قلبت عزیزم
دوستت دارم الهام
بنام خداونده بخشنده ومهربانم…
سلام به بانو سعیده عزیز و توحیدی و رفیق فابریک خداااا
کجا دنبال چی میگردی هیچی توش نیست….
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ
آنهایى که جز اللّه به خدایى مىخوانید، بندگانى چون شمایند. اگر راست مىگویید، آنها را بخوانید، باید شما را اجابت کنند.
وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ
پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس، بىآنکه صداى خود بلند کنى، هر صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.
اجی چقدر اشک ریختمممم چقدر قشنگ بود زمانی که میمیریم یا هر کسی که میمیره حتی میترسیممم بریم ببینمیششش الله اکبرررررر بهش دست بزنن واقعااا همینه
این دیگه ته ته داستان ما بوده تههههههه ممنونم و سپاس گزارم ازت اجی
ما هیچ رفیق و یار و یاوری نداریم جز رب ما هیچکس رو نداریم جر خداااا پس کجا دنبال چی میگردیمممممم……
ممنونم ازت اجی که همیشه با کامنتت اشک من در میاد و یاد اوری میکنی بهم که حسین داستان اینه کار دارم نمیشه و این چیزااا نداره همیشه باش و همیشه مرور کن دمت گرم اجی مهربانم….
منم یه زمانی 115 امداد جاده ای بودم و اون لحظه ای که میرفتم سر حادثه با خودم میگفتم خدایاااا من هیچییییییییییی نیستم در برابر توووو هیچچچچچچچچچچچچ
الان میفهممم که خدا چرا تو اون مسیر من رو قرار داد تا بگه حسین زندگی رو من بهت دادم و من هم ازت میگیرمممم
بقول شماااااا
کجاااا دنبال چی میگردی …..
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی بانووووووووووووووو
داداش حسین عزیزم،سلام بروی ماهت
ازت ممنونم که برام نوشتی،خدا میدونه من چقدر شمارو دوست دارم و چقدرخوشحال میشم با هر نقطه ی آبی از طرفتون
هربار برام یک پیغام از خدا داری،هربار یک جوری سوپرایز میشم از آیه هایی که برام مینویسی…
داداش ،تو چه فرکانسی هستی که انقدر به خدا وصلی؟که انقدر قشنگ پیغامشو میاری…؟
ازت ممنونم بی نهایت….نوشتن این پاسخ برای شما،همزمان شده با شنیدن صدای اذان ….
الله اکبر… الله اکبر….
چقدر همین دوتا کلمه شگفت انگیزه …
الله اکبر از همه چیییز و همه چییییز و همه چییییز ….
پس … کجا؟دنبالِ چی بگردیم….؟
برات از نورِ آسمون ها وزمین،بهترین هارو درخواست میکنم داداش حسین عزیزم و آرزو میکنم در کنار خانواده ی قشنگت همیشه غرق احساس خوشبختی بی قیدو شرط باشی…
به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
به نام خداوند مهربان و بزرگ
کافی هست خدا یاور شما باشد
کافی هست خدا سرپرست شما باشد
چقدررر با خدا زنده گی زیباست
چقدررر با خدا زنده گی لذتبخش هست
خدا وهاب هست
خدا عشق هست
خدا رحمان هست
خدا رحیم هست
اول راه هم خدا هست آخر راه هم خداست
همیشه خدا با ما هست
خدایاااا کرور کروررر شکرت
سلاممم سعیده عزیزم
سلامم به بنده نازنین الله
سعیده عزیزم خداوند بی نهایتتتت زیباست
خدا بی نهایت عشق هست
خداوند در زنده گی ما هست ما چی کم داریم ؟؟
او خدا هست
پروردگار زمین و آسمان هست
خدا خیلی بزرگ هست
میدانی زمان های که منم با خدا حرف میزنم از بس زیبا پاسخ میدهد میگویم خدایا خودم هستم یا تو ؟
میگوید من هستم
میگویم خدایا چرا همیشه من باید زیاد حرف بزنم تو هم حرف بزن تو هم بگو
من میخواهم بیشتر درکت کنم بیشتر بفهمت
میگوید پاکیزه من خدایت هستم من عاشقت هستم من میخواهم بیشتر از شما بشنوم صدایی شما را بشنوم عشق بازی شما را بیبینم من همیشه منتظر تان هستم تا سمت من بیاید
من صبور هستم من عاشق شنیدن صدای شما هستم
وقت های که زیاد دلم تنگ میشود میکویم خدایا پس چی وقت من خواسته هایم را زنده گی میکنم چی وقت میتوانم آزادانه دو چرخه سوارای کنم درایف کنم از خودم درآمد داشته باشم بهترین جا ها بروم و لذت ببرم
همیشه میگوید
صبر داشته باش عجله نکن من برایت میسازم اول باید قوی شوی بزرگ شوی به اندازه خواسته هایت
بزرگ شوی
عجله نکن آرام باش قدم به قدم با هم میریم ( هزاران بار از خدا شنیدیم )
و وقتی از عشق بازیت با خدا یاد کردی
یاد سخن های استاد افتادم در فایل توحید عملی نهم
که میگوید خداوند همیشه وعده فزونی میدهد وعده فراوانی میدهد همیشه میگوید نترس آرام باش من هستم
چقدرررر خدا همیشه به ما میگوید نترس آرام باش من هستم
حالا کیست باور کند که خدا هست
خدا هست
خدا هست
خدایااااا کروررر کروررر شکرت
خیر باشد اگر امروز خواسته هایمان را زنده گی نکنیم فردا حتما زنده گی میکنیم
خداوند یاور ما هست خداوند در زمان درست همه چیز را حل میکند
خداوند همه چیز برای ما میشود
خداوند همان چیزی میشود که ما میخواهیم
پس ما چرا نگران باشیم
خدایااااا شکرت
دوستتتت دارم عزیزم
بوس به روی ماهت
سلام رفیق غار حرای من
سلام سعیده خوش قلب
الله اکبر
الله اکبر از این همه آگاهی
با تک تک کلماتت عشق کردم
تک تک کلمه ها حرفهای من بود به خدا
الله اکبر
الان قشنگ درک میکنم وقتی استاد زیبایی میبینن ومیگن الله اکبر یعنی چی
پشتم لرزید از کامنتی که نوشتی
شمارا غیر از او هیچ یارو یاوری نیست
به محض جداشدن روح از جسم دیگه واقعا هیچ یارو یاور و رفیقی نیست جز خداوند
هزار الله اکبر
خدای من بخدا بخدا همین چند خط کل حرفای استاد
همون خانواده همون زن همون شوهر همون بچه همون رفیق همونا
الله اکبر
میترسن نگات کنن
میترسن بهت دست بزنن
بخدا برای کی برای چی
چرا نگرانی
چقدر وابسته همیناهستم
چقدر بخاطر همینا موندم تو جام وتکون نمیخورم
چقدر بخاطر همینا میترسم ونگرانم
خدایا من جز تو کسی رو ندارم (بخدا هنوز درک نمیکنم که من جز تو کسی رو ندارم یعنی چی)
سعیده جانم
رفیق غار حرای من
ممنونم ازت که مینویسی
همیشه با عشق دنبال کامنتات میگردم وبا عششششق بیشتر میخونمشون
به خودم میبالم دوستی دارم توحیدی
به خودم میبالم که در مدار رفیق غار حرا بودنت هستم
گفت :جان خدا (جان خدا)
گفتم :خودتی؟
خودمم(عاشقتم هنوز نمیفهممت
هنوز نمیشناسمت هنوز یه دونه کوچیکم که تازه از خاک بیرون اومده میخواد بشناستت
اجاره بده بشناسمت
خودتو بهم نشون بده بزار احساست کنم )
بگو
من همیشه میشنومت
همیشه هستم
همیشه میبینمت
اینجاست که ایمان به غیب معنی میده
اینجاست که صبر وصلات باید داشته باشیم
گفتم نگرانم
گفتم من هیچی نمیدونم
من هیچ کسی رو جزتو ندارم
من هیچ دری رو نمیشناسم جز در خونه تو
من باعقل انسانیم هیچ کاری ازم برنمیاد تو ارومم کن
من نمیدونم چطور
از کجا
تو درست کن تو درست کن
نگران چی هستی؟
من همه جا باهاتم
تو قدم بردار من مثل کوه پشتتم
من ازت دفاع میکنم
من سرپرستتم(خدایا من سرپرستی جزتو ندارم) من توی قلبتم محدثه جانم
تو فقط حرکت کن پشتیبانیت بامن
الله اکبر
الله اکبر
کسانی راکه به جای او میپرستید لک پوست هسته خرمایی هم نیستند
الله اکبر
سعیده جان
ایمان دارم درهر راهی قدم گذاشتی بهترین ها برات رقم میخوره
مشتاقانه منتظر کامنت هات هستم
در پناه حق
بنام یزدان پاک
سلام به سعیده خانم ارزشمندم
چقدر زیبا بیان کردی واقعا سپاسگزارم
این درخواست من از خداوند بود این کامنت زیبایی
بعضی وخت ما فراموش میکنم خداوند را مغرور می شویم به چند روز زندگی ولی خداوند ما را هیچ وخت فراموش نمی کند در بد تربن شرایط باز هم ما را کمک می کند
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
خدای من پروردگارم سپاسگزارم بابت همه چی بابت این که از زبان بنده های ارزشمندت حرف میزنی و نور ایمان را در قلبم بیشتر میکنی خدایا شکرت بابت همه
از شما هم خییلی سپاسگزارم سعیده خانم دوست داشتنی و ارزشمند بابت این که نظرات زیبای خود را با ما به اشتراک می گذارید
عاشقتم در پناه خدا باشی
به نام یگانه خالق هستی
سلام سعیده جان خواهر عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
دیروز صبح یه نقطهی آبی ازت دریافت کردم که اشاره کرده بودی به اینجا
و در مورد مفهوم آیهالکرسی صحبت کرده بودی
من این رو یه نشونه دیدم که بیام هم کامنت شما رو بخوانم هم کامنت قبلی خودم رو
کامنتت رو خواندم چقدر قوت قلب گرفتم، سپاسگزارم
ویژگی مشتری که اکثر کامنت های شما داره اینه که بهم انرژی و ایمانی میده بی نظیر… برای حرکت کردن… برای رفتن توی دل ترس هام
چقدر خوشحالم که شما بنده موحد و خوب خدا تو جمعمون هستی خدایا شکرت
دیشب داشتم یه دیدگاهی می نوشتم در مورد تولد می نوشتم، که مرتبط به جملهی بالاست، دوست دارم اینجا برای شما هم بنویسم
اول بگم تولدم 11 اسفند هستش یعنی هشت روز دیگه و خیلی خوشحالم که امسال هم تو جمع این خانوادهی صمیمی هستم
می گفتم من دوست دارم وقتی تولد یه نفر رو بهش تبریک میگم ، همون موقع بیام فکر کنم به اینکه من چقدر سپاسگزارم به خاطر وجود این آدم توی زندگیم ، چقدر حضور این آدم این دست خداوند یه هدیهی ارزشمند هستش برای من ، چه خاطرات زیبایی باهاش دارم، ویژگی های مثبتش چیه و چقدر دوستش دارم
یعنی به این نتیجه رسیدم که اگر خواستم این بار روز تولدِ کسی سوپرایزش کنم و برایش تولد بگیرم یا حتی یه کادو کوچیک بدون تولد
حتماً این موضوع رو هم تو دلم مرور کنم هم به خودش بگم که من چقدر خدا رو شکر می کنم که تو همچین روزی به دنیا اومدی و امروز رو به خاطر حضور تو جشن می گیرم
این ها حرف هایی بود که بهم الهام شد اینجا بنویسم و من هم گفتم چشم، حتماً باید می نوشتم دیگه
خدایا شکرت
بله سعیده جان خواهر عزیزم ، خیلی دوستت دارم و به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان خداوند یار و نگهدار همهی ما بندگان موحدش باشه
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت
رو پر پرنده رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ روی آب
توی دفترِ موج رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو مینویسم
روی آینۀ گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشۀ صدا نبض عشق زیر پوست خاکه
محمدحسین عزیزم سلام به روی ماهت
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به برادر عزیز راه دور من ولی نزدیک به قلبم
ازت بینهایت سپاسگزارم که به الهاماتت عمل کردی و یکبار دیگه دست خدا شدی در بهترین زمان و مکان من رو هدایت کنی به ردپای خودم در آبان ماه …
تا یکبار دیگه مستِ عشق الله بشم…
محمدحسین جانم،از دیشب تا الان چندبار کامنت خودم رو خوندم و هر بار با یک بندش هدایتم رو دریافت کردم…
میدونی؟دیروز توی ستاره ی قطبیم درخواست کردم خدایا برام نقطه های آبی پربرکت بفرست…و 3 تا نقطه ی آبی دریافت کردم از شما..از آقا افلاطون و آقای یوسفی…یکی از یکی پربرکت تر…نورانی تر….
دقت کردی؟چقدر توی این غارحرا آدم ها نسبت به هم مهربونند؟و بی قید و شرط از کیلومتر ها فاصله برای هم عشق میفرستند و توی این مسیر دست خدا میشند برای هدایت هم..؟
میتونی حدس بزنی؟که اگر آدم ها میتونند انقدر بی مزد و منت بهم عشق بدن،پس خدا چقدر عاشق ماست؟و چطور مشتاق ماست تا به تموم خواسته هامون برسیم…؟
خدایی که میگه:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ
خدایی که میگه:
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا
خدایی که میگه:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند.
خداوکیلی!بگو ما کجا دنبال چی بگردیم…؟
چشممون به دست کی باشه غیر از خودش؟
دلممون به حمایت کی گرم باشه جز خودش؟
از کی حساب ببریم غیر از خودش…؟
توحید
اصل و اساس این جهانه …
به محض اینکه ما ایمان بیاریم و توی مسیر رسیدن به اهدافمون حرکت کنیم…تحت حمایت و سرپرستی الله هستیم…و همین بسه ….
إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ
زیرا پروردگارم [به بندگانش] نزدیک و اجابت کننده دعای آنان است.
ازت سپاسگزارم دست خداوند…ممنونم که هستی و برام مینویسی و همیشه با فرستادن هدایت های الله،مسیر من رو رگلاژ میکنی….
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت پسر
قلبِ فراوانِ فراوان
به نام یگانه خالق هستی
سلام به سعیده خانم موحد
خواهر عزیزم، امیدوارم حالت به طرز وصف ناپذیری عالی باشه
صدای من رو داری از بامداد سه شنبه ساعت 0:01 شب می شنوی
در حالی که دو شبه داره یه برف خیلیییی خوشگل از آسمون میاد و خدا رو شکر قطع هم نمیشه
اینجا همه چیزززز لباس عروس به تن کرده
ما مردمون قم بی نهایت حالمون خوبه و خدا رو شاکریم برای این چهرهی زیبا و متفاوت شهرمون
جونم برای شما بگه که
الان یه ربعی هست ایستادم پای پنجره
دارم این مناظر زیبا و دراماتیک رو می بینم، دیدگاه شما رو می خوانم و کیف می کنم و توی بک گراند صدای بزن و بکوب و رقص و هل هله کشیدن خانوم هاست :))
آخه پشت ساختمان ما تو ساختمان پشتیه عروس آوردن و خلاصه حسابی شادن و دارن زیر برف می زنند و می رقصن
خدایاااااا شکرت
من برای جمعه که تولدم هست از خدا یه هدیهی خاص خواسته بودم و یه نشونه ی واضح تو این دلنوشته های هدایت گونهی شما دریافت کردم که تو مسیر دریافت هدیهام هستم
اینقدررررر خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که نگم برات…
بابت شعر قشنگی که نوشته بودی بی نهایت سپاسگزارم با ریتم خواندم و صدای خود خواننده هم تو گوشم پلی میشد
مرسی که اینقدر خوش ذوق و پر انرژی هستی
اععع همین الان دیدم تو حیاط ساختمان بغلی یه آدم خوش ذوقی یه آدم برفی درست کرده یه شال گردن هم انداخته گردنش :))
روز و روزگار بر شما خوش باشه
خدا نگهدار
به نام خداوند معجزه ها
سلام ودرود من راز شهر زیبای من با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش
خداوند اینقدر سریع الحساب هست که خیلی وقت ها هنگ میکنم چرا زودتر ازش درخواست نکردم.
دوست خوبم آقای تجلی عزیز.
امروز که نجوای شیطان میخواست خوشی ولطف ومحبت خدارا در قلبم کم کنه هدایت شدم به کامنت شما
بهتره بگم اول هدایت شدم به کامنت سعیده ی عزیز.
در پاسخ به کامنت سعیده. از او تشکر کردم وتحسین که با رد پا گذاشتم از خودشون. کلام وهدایت خداوند برای من شدند.
از خداوند درخواست داشتم چطوری رابطه ام رابا پدر ومادرم بهتر کنم. که هدایت شدم به کامنت شما.
انگار برای من نوشته بودی. فقط این تکه از کامنتتون برام بولد شد
چقدر سپاسگزارم برای وجود این ادم در زندگیم. حضور این ادم دست خدا چه هدیه ارزشمندی هست درزندگی من
چقدر خدا راشکر میکنم برای وجود این شخص ؟؟
ممنونتم که نوشتی ومن جوابم را گرفتم
درود به شما دوست عزیزم خانم مرجان
وقت شما به خیر ، امیدوارم که عالی باشید
ممنونم بابت نظر لطف شما ، خدا رو شکر که دیدگاه بنده برای شما موثر بوده
خانم مرجان من رفتم بالاتر دیدگاه خودم رو خواندم ، متوجه نشدم کجا در مورد «نعمتِ پدر و مادر» نوشتم و خیلی برایم جالب بود … یعنی کنجکاو شدم بدونم چه دیدگاهی هست و چی نوشته بودم ، اگر لینک همون دیدگاه خودم رو اینجا قرار بدهید ، خیلی سپاسگزار میشم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
راستی ، این مدل سلام و علیک کردن
سلام و درود من را از شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان و دوست داشتنی پذیرا باشید…
امضای شما هست در سایت ها … به خودتون اعتبار بدهید
برا من که به شخصِ خیلی هم دلنشینِ ، به نظرم یک احساسی زیبا … یک احساس ارزشمند بودن رو به مخاطب هدیه میده ، درود بر کلام و بیان زیبای شما
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
چند وقت پیش یه ویدیویی دیدم در مورد معماری شگفت انگیز و فوقالعاده ای از شهر یزد شروع شده معماریای برای 5000 سال پیش که الان تقریباً به تمام دنیا راه پیدا کرده و جذابیتش و البته کاربردی بودنش ، معماران را تشویق می کنه که در ساختمان های لوکس و مدرن امروزه هم با اندکی تغییرات و بهبود ازش استفاده کنند
پیشنهاد می کنم برید این ویدیو رو به عنوان هدیه ای از من ، در یوتیوب تماشا کنید
اسمش هستش «قدیمی ترین کولر دنیا»
بنده خودم به شخصِ وقتی ویدیو رو دیدم خیلی به ایرانی بودنم و داشتن دوست خوبی مثل شما خانم مرجان افتخار کردم ، همون موقع در ذهنم این چراغ روشن شد (در واقع به یاد شما که از مردمان مهربان و خونگرم و دوست داشتنی یزد هستید افتادم) که … یک جایی … یک زمانی در سایت بیام و برای شما از این ویدیو بنویسم و دعوتتون کنم به تماشای این ویدیو …
در پناه خدای مهربان ، توانا و هدایتگر پایدار و شاد باشید
به نام خدای مهربان
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد بامردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
همین الان توی ستاره قطبی وکد نویسی روزانه از خداوند درخواست نقطه های ابی نورانی داشتم که وقتی دوباره سایت راباز کردم نقطه ی ابی شما قلبم راباز کرد
دوست خوبم. من وقتی سلام ودرود را اینگونه شروع میکنم دوتا باور را همیشه برای خودم مرور میکنم. یکی اینکه شهر من زیباست وهر دفعه هدایت میشوم به زیبایی بیشتر شهرم
دوم. مردمان مهربان ودوست داشتنی که خدا میدونه یه وقت هایی از محبت مردم شهرم اشک میریزم. که چطوری باعشق وبدون چشم داشت بهت کمک میکنند فقط به عنوان یه همشهری
از تعریف وتحسین شما خیلی خوشحال شدم وممنونتم
آقای تجلی وقتی خدا بخواد هدایت کنه قرار نیست کلمه به کلمه بهت بگه. من درخواستم این بود که چطوری رابطه ام رابا پدر ومادرم بهتر کنم
وشما در کامنتتون از تولد عزیزانتون نوشته بودید. که چطوری فکر میکنید اونها چه نعمتی در زندگی شما هستند
یکی از عزیزان ما پدر ومادرمون هستند که من با کامنت شما شروع کردم به توجه وتحسین پدر ومادرم. کجاها بهم کمک کردند؟؟چه نعمتی در زندگی من هستند ؟؟
وحال دلم عالی شد
ممنونم بخاطر معرفی این کلیپ .حتما میبینم.
شهر یزد شهری با دو نوع سبک قدیمی ومدرن کنارهم جاذبه های زیادی را تشکیل شده که خیلی دیدنی ولذت بخش هست
شهر یزد یه شهر صنعتی وفوق العاده عالی برای پیشرفت وثروتمند شدن هست 85/مردم شهر یزد ثروتمند هستند. وخیلی خوشحالم که تو شهر زیبای خودم هرروز پیشرفت میکنم.
بازم سپاسگزارم بخاطر لطف ومحبت شما
سلام دوست عزیز
خیلی اتفاقی هدایت شدم به خوندن کامنت سعیده جان
وبعد خوندن کامنتهای شما
خیلی خیلی لذت بردم
از خوندن نوشته هات
بعضی جاها بغض کردم
بعضی جاها خندیدنم
وتحسینت کردم
وقتی معنای طاغوت برامون نوشتی
هدف اینکه
با تاخیر
تولدتو بارها وبارها بهت تبریک میگم
مطمئنا تو لایق بهترین هایی
انشاالله تو مدارهای بالا
اون بالا بالا
با نتایج فوق العاده ببینمت
به امید دیدارت در بهترین زمان ومکان
به نام یگانه خالق هستی
سلام به شما دوست عزیزم محدثه خانم
سپاسگزارم به خاطر قلب مهربون و تحسین گر و زیبایی که داری
ممنونم که تمام دیدگاه های من رو خواندی و برای من نوشتی
این نقطهی آبی در بهترین زمان … صبح اول وقت بعد از انجام تمرین ستارهی قطبی به دستم رسید و بی نهایت انرژی مثبت و حال خوب بهم هدیه داد
ممنونم بابت تبریک تولدم و دعاهای قشنگی که در حقم داشتی
امیدوارم شما رو تو مدارهای بالا با کوله باری از نتایج ببینمت
و
بشینیم با عشق ساعت ها در مورد نتایجمون و اینکه چقدر قانون به درستی عمل می کرد صحبت کنیم و ایمانمون قویتر بشه و این مسیر الهی رو پر قدرت تر از قبل ادامه بدهیم
در پناه خدای مهربان و توانا باشی دوست خوبم
به نام خالق هدایتگر سلام بر خدای درونت.
عزیزم خوش حالم خوش حالم که بر نجواهای ذهنت پیروز شدی خوش حالم که صدای خدای درونت شنیدی خوش حالم از تعهدت به این مسیر و خوش حالم برای ایمانت خوش حالم برای پشتیبانی خدا که باورش کردی خوش حالم برای این که قرآن شده همهی زندگیت سعیده جان به لطف خدا با خواندن این کامنت بدجور دلم آرام شد سیسمم وصله به الله و اشک که از چشمم سرازیر میشه من عاشق این لحظه ام عاشق پاکی دل عاشق خواندن این کامنت زیبا و آرامشی که عشقم در قلبم به پا کرد ارزشش قابل قیاس با هیچی تو این دنیا نیست.
سعیده جان خداقوت میگم بهت و امیدوارم همیشه سیمت به رب العالمین جون وصل باشه بشی رفیق فابریک خداجون همچون ابراهیم .
دست حق نگهدارت
سعیده جان
دوست عزیزم
سلام
خداوند هوشیاره و حالا که من کارهام رو بهش سپردم از هیچی جا نمیمونم، دیر نمیشه… کم نمیارم
آنچه در گذشته تجربه کردم رو میدونه و آنچه که میخوام و اجابت کرده هم میدونه، این اتفاقات این روزها برنامه ریزی خداست و من بهش اعتماد دارم، من روی علم و قدرت و ثروت ش حساب میکنم
اصلا همینکه امروز یازدهم آذر ماه هست و کامنت شما توی 11 آبان نوشته شده خودش نشونه بود که من باید امروز و این ساعت کامنت شما رو میخوندم، ایمیلی رو که هرروز داشتم چک میکردم بعد از سه روز امروز باید در این ساعت چک میکردم دقیقا زمانی که کامنت شما رو باز کردم، تاریخ رو دیدم، اولین آیه رو دیدم و گفتم حکمت خدا رو قبول دارم و همون لحظه قلبم گفت حالا تو ایمیل رو چک کن قبل از خوندن ادامه آیات، و من دیدم که مهلت ایمیلی که فرستاده شده زیاد نیست و طبق قانون الهی آرامش راه خداست نه اینکه الان فقط با عجله و به این در و اون در زدن ممکنه بتونم فردا مدارکم رو از این سر کشور برسونم اونور، پس گفتم خدایا من تسلیم، من آرامش میخوام من روغن کاری شدن کارهام رو میخوام، اگر از این راه باید بیام چشم میام.
کارهای من مسایل من خواسته های من برای خدا نه بزرگه نه زیاده، پس به خودش میسپارم تا اسون بشم برای اسونی ها
من از عجله کردن و تقلا کردن برای جور کردن ها دست میکشم و به رشته استوار توحید و توکل چنگ میزنم، که دیگه توی دغدغه روز و شبم نگذره و ندونم چی به چی شده اصلا
من میخوام از این مومنانی باشم که خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد
یعنی اینجا دیگه اگر من بخواهم شک کنم نامردیه هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم
و من روزها و روزهاست که دارم مدام با خودم تکرار میکنم که الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اینجا خودشو نشون میده دیگه
چقدر به غیب ایمان داری؟همونقدر میتونی از کمک خداوند و فرشته هاش بهرمند بشی،همونقدر میتونی از پس نجواهای ذهنت بربیای!
من فقط خواستم و انتخاب کردم که میخوام از اون بنده هایی باشم که به خدا اعتماد میکنم، اوایل راهشم بلد نبودم فقط فهمیدم که میخوام، الان چند قدم مورچهای یاد گرفتم و به همون اندازه کارهام رو داره روان و لذت بخش انجام میده، کارهای که دو سه سال بود من با همه ادعای جور کردن و بدو بدو کردن نتونسته بودم انجام بدم طوری انجام داد که من دیگه نتونستم خودم رو توی معادله چگونگیها نگه دارم و ترک کردم، تا وارد جاده دلچسب توحیدی رسیدن به خواسته هام بشم، راحت، سوت زنان
چند مدت پیش که یک تضاد برام پیش اومد، آخر شب بود توی حیاط نشسته بودم و به آسمان نگاه میکردم، گفتم خدایا چکار کنم نمیتونم درستش کنم هرکاری میکنم هر راهی میرم آخرش به هم میپیچیه، گفت بسپار به من من میتونم، قدرتشو دارم!
یعنی آب یخ بود روی آتش ناامیدی و یاسم
خدایا شکرت
و از فردای همونروز گفتم این پیچش توی مسیر قطعا به نفع منه، قطعا این مسیر که الان واردش شدم برای رسوندن من به خواستمه و گفتم خدایا من رو حرف و برنامه ت حساب میکنم دیگه بقیه ش با خودت، من باور دارم که به قول استاد وقتی دارید روی خودتون کار میکنید، اگر پیچشی توی مسیر تون بوجود اومد که مسیرتون رو تغییر میده، مسیری که با ذهن محدود خودمون برنامه ریزی کرده بودیم این همون هدایت خداوند به مسیری هست که شما رو به خواسته تون میرسونه
و امروز هم وقتی دیدم ایمیل رو از پنجشنبه ندیدم گفتم اوکی الان اگر بخوام مدرک و وکالت و … بفرستم تهران فقط میشه پیچیدگی و تقلا کردن، خدایا من به پشتوانه علیم بودن تو صبر میکنم و باور دارم که ایمیل بعدی در بهترین زمان و مکان قطعا بدستم میرسونی، اصلا این ایمیل خودش معجزه بود برای من، یه مدت پشت یه کاری مونده بودم که همه میگفتن نمیشه و راه نداره و فقط دلال بتونه برات نوبت بگیره و من قبول نکردم گفتم این چیزا مال من نیست، خدا درستش میکنه و خدا قانون سفارت رو اصلا برام تغییر داد، چیزی که هیچکس فکرشم نمیکرد و یه روز صبح همه دیدن سایت باز شد.. خوب، غیر از خدا کی میتونه اینکار رو بکنه؟! قطعا قدرتی که این کار رو برای من انجام داده بقیه مسیر رو هم با علم و قدرت خودش شاهکار میکنه
فبای الاى ربکما تکذبان
و گفت انقدر تقلا نکن،آروم باش توی تقلا نمیتونی بامن ارتباط برقرار کنی،گفتم چشم
سعیده جان ازت ممنونم که به هدایتت عمل کردی و این کامنت رو نوشتی
خدایا ازت ممنونم که خدای منی
به نام خدای مهربان
سلام به خانواده ی بهشتیم
سلام به سعیده ی عزیزم
آفرین دختر چقدر تحسینت کردم و چقدر لایق تحسین هستی که اینگونه توحید را در عمل انجام میدی
خدایا شکر که با این کامنتت هدایت شدم و جوابی گرفتم که کلی فرکانسمو بالاتر برده
کلی اشک شوق و لذت ریختم از اینکه اینگونه با خالق مهربان در ارتباطی و این گونه این ارتباط شیرین را با خانوادت به اشتراک گذاشتی
خدایا شکرت بابت این خانواده ی بهشتیم
عاشقتم سعیده ی عزیزم
عاشق همتونم
خدایا شکرت
سلام سعیده جان
سلام به روی پاک و خالصت
چقدر با روز به روز خوندن کامنتات حس میکنم که هرروز داری نابنر و زلال تر میشی و الهی تر
نمیدونی چقدر داری به ما کمک میکنی با نوشتن تجربیاتت از مبارزه با ذهن شیطانی و اون تمثیل های دلنشینت و تصویر سازی ها
بسیار شده که با خوندن کامنتات لول آپ شدم ، مسلح شدم که منم بهتر بتونم دست ذهنمو بخوابونم
چقدر خوبه که هستی
همینطور خوب و اصیل و زلال بمون برامون
قلب فراوان از غرب تا شمال سرسبز تا اندوکارد قلب پاکت
بسم الله الرحمن الرحیم
دووووووستت دارم از این کامنت برای خودم بنویسم
خود خودم
اینکه این کامنت برام یه دوره بود از کل زندگیم
از بچگیم که پدر نداشتم و فکر میکردم خدا پدرمه.
هر وقت دوستام چیزی باباشون براشون مهیا میکرد میگفتم خدایا منم میخام
اون کودکی ها، اون مراقبت ها
همیشه همیشه بهترین دوستا مدرسه ها معلم ها سر راهم قرار میدادی عین همه اونایی که باباشون خیلی گردن کلفتن
انتقالیم بدون حتی 1 ترم جابجایی
کار کردنم توی شرکت گرید 1 بهترین شرکت توی شهر
برا کسی که حتی توی شهر کوچیک هیچکی جد آبادشم نمیشناسه
همه همه چی هر چی دارم از خودت دارن
مرا بشور مرا بیامرز و نورت بر قلبم ببار
آره خیلی ناسپاسم خیلی عجولم
ولی جز تو هیچکی قبول ندارم
فقط خودتی شفیع من خودتی خودت برام دعا کن خودت منو پاک کن
و بیامرز از هرچی جز خودت
الهی درد دارم درمانم تویی
نیازمندم نیازم تویی
فقیرم ثروتم تویی
بی پناهم پناهم تویی
درمانده ام روشنایی راهم تویی
گرسنه و تشنه ام سیراب گرم تویی
الهییییی شکرت الهیییی شکرت الهیییی شکرت
سعیده جان اولین بار که واست مینویسم ولی خیلی وقته که کامنتهای زیبا و توحیدیتو میخونم
دختر تو بی نظیری
با این کامنت اشکهای من جاری شد و دلم لرزید
خدا واسه ما همه چیز میشه
ممنونم که مینویسی.
راستی من هم به تازگی به شهر زیبای گرگان مهاجرت کردم و نزدیک دوهزار کیلومتر از خانواده و دوستانم دور شده ام ولی خوشحالم که اینجام
و جرات مهاجرت رو داشتم
سپاسگزارم دختر توحیدی سعیده جان
به نام خدای مهربان
سعیده عزیزم. سلام ودرود من رااز،شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باش
دوست خوبم. نشانه امروزم این فایل بود و کامنت شما
دوست خوبم. بر خودم واجب دونستم که ازت سپاسگزاری کنم وتحسینت کنم که با رد پا گذاشتن از خودت وکامنت های الهی. بارها دست خدا شدی برای کمک به من
این روزها که حال دلم عالی هست وبا خدا رفیق شدم. کارها بسیار آسان وسریع پیش میره. اما امان از شیطان که میخواد همیشه نجوا کنه وبگه پس اون چیز چطور ؟؟تو که هنوز به اون خواسته نرسیدی ؟؟
به لطف خداوند یکی از درخواست های من. خریدن ماشین بود که دیروز به بهترین نحو خداوند برام مشتری آورد. ماشینی که من میخواستم. با پولی که من داشتم ونباید وام یا چک میکشیدم. چنان هماهنگی. که فقط اشک شوق میریختم. از این همه هماهنگی.
حالا وسط این همه اتفاق خوب. شیطان میگفت حالا خوب که چی
ماشین هم خریدی. روابطت با پدر ومادرت هم خوب نیست. همه الان رفتن مسافرت. ماشینی که تو حالا خریدی صفرش برادرت دوساله داره.
سعیده جااان. دیگه حریف ذهنم نشدم. از خدا کمک خواستم وهدایت شدم به کامنت شما. انگار کلام خدا بامن بود
من الان یک ساله که درخواست ماشین داشتم. هرروز شکرگزاری وتجسم وتوی دیرین بردم زده بودم.
والان مثل اب خوردن. خدا برام جور کرده.
الان روابطم با همسرم 380 درجه تغییر کرده از روابط سمی که هرروز آرزوی مرگ یا جدایی داشتم الان به روابط عاشقانه رسیده. وباز شیطان میگه کو نتیجه ؟؟
دلم خواست ازت تشکر کنم
منم تو کشف قوانین روز شمار کد نویسی از خودم از پیشرفت هام چندروزه کامنت مینویسم تا رد پایی باشه برای مرجان سال های بعد تا یادم بمونه چقدر پیشرفت کردم
چقدر هرروز خدا برام معجزه میکنه
مطمعنم چند ماه آینده میام وبرات مینویسم که روابطم با پدرومادرم چقدر عالی شده.
دوست دارم اگه لطف ومحبت کنی در این زمینه اگه خداوند برقلبت جاری شد. برام بنویسی که با عشق میخونم
سلام سعیده عزیز خواستم ازت تشکر کنم بابت این کامنتی که روح منو به پرواز درآورد و به من آرامش خیلی خوبی داد و تحسینت کنم بابت این حد از تعهد بالایی که به این سایت و مطالبش داری و این ارتباطی که تونستی با خدا و قرآن بگیری از صمیم قلب دوست دارم به هر چی که میخوای برسی و نتایج بسیار عالی و بزرگی بگیری و بیای و اینجا برای ما تعریف کنیم تا ما هم لذت ببریم .
به نام یکتای هدایتگرم و سلام به یعیده بهشتی
عزیزم شما عالی هستی
این همه کامنت عالی نشان از یک شخصیت بزرگ و قوی هست و من افتخار میکنم به لودن در چنبن جمعی با دوستانی آگاه و ارزشمند که مدام ردپا از خودشون به جا میذارن و نه تنها خودشون رو رسد میدن بلکه جهان رو هم به جای بهتری برای زندگی میکنن
بله همین کامنتا و این آگاهی ها و نشرشون، غوغا میکنه و فرکانسی ابجاد میکنه خدایی
فرکانسی که همون شیطان و همون ذهن که گوجه له شده های روی صورتش رو پاک میکنه مبدونه از پسش بر نمیاد
چقدر ابن فضا خدایی هست و واقعا جدا از فرکانس ها و حرف ها و اعمال مردم جامعه ایت
خدایی هزاران بار سپاس که ما هدایت شدیم و هر بار داره از ابن باغ، نامت های بهشتی نصیبمون میشه
باز هم تحسینت میکنم دویت خوبم و بر خودم و دوستانی چون شما می بالم
سلام خانم شهریاری زیبا رو و زیبا سیرت .
هزاران بار تحسین میکنم شما رو
خداوند ب قلمتون برکت بده . الحق ک شاگرد اولی این مکتب حق شماست
چقدر خوبه ک آدم با نتیجه و مدرک حرفش رو ثابت کنه و شما با آرامشی ک دارین چنان آرامشی ک حتی از پشت کامنتتون هم پیداس ثابت کردین ک چقدر متعهدانه دارین بندگی میکنید و توحید رو پیشه زندگیتون کردین . احسن
چقدر گفتگو تون با خداوند شنیدنی و حال خوب کن بود کاش بیشتر ادامه میدادین .
رفیقت گر خدا باشد
هواداری قوی داری