سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243 - صفحه 8

165 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    سلام استاد زیبایم

    سلام مریم جان

    سلام دوستان پرانرژی و شکرگزار من در این سایت الهی

    موضوع جالبی در مورد باور فراوانی و سپاسگزاری به ذهنم رسید که دوست دارم با شما هم به اشتراک بگذارم

    طبق بعضی بررسی‌ها، تعداد سلول‌های بدن انسان 37.2 تریلیون سلول تخمین زده می‌شود

    هر تریلیون برابر است با هزار میلیارد

    این سلول ها همگی در هماهنگی کامل مشغول فعالیت هستند تا تمام عملکردهای پایه مورد نیاز انسان برای بقا در جریان باشد.

    در حالی که همه اینها از یک تک سلولی به وجود آمده است.

    در واقع بدن ما که همیشه همراه و جلوی چشم ماست، یکی از بزرگترین نشانه های فراوانی در جهان است

    که بر اساس خلق و مدیریت خدای مدبّر، چگونه یک سلول کوچک به صدها نوع سلول مختلف و متفاوت (از لحاظ شکل و اندازه و عملکرد و ساختار و….) با این تعداد حیرت آور 37.200.000.000.000 تبدیل شده است

    خدایا شکرت

    اگر من بخواهم بابت هر سلول، فقط دو ثانیه شکرگزاری کنم و بابت ارتباطات سلول ها با هم نیز فقط دو ثانیه شکرگزاری کنم – یعنی چهار ثانیه بابت هر سلول – به زمان خیلی زیادی نیاز دارم تا بتوانم این کار را انجام بدهم

    فکر می‌کنید چقدر؟!!

    من یک محاسبه ای انجام داده ام و به این جواب رسیده ام

    یک سال معادل 31.536.000 ثانیه است

    پس برای سپاسگزاری چهار ثانیه ای برای هر سلول بدن، به 1,179,604 سال نیاز هست!!

    یعنی بیش از یک میلیون سال برای همین سپاسگزاری به ظاهر ساده، ما زمان نیاز داریم

    آن هم به این صورت که در هر ثانیه یک بار الهی شکر بگوییم،

    بدون هیچ توقفی و بدون هیچ استراحتی

    در هر ثانیه یک الهی شکر بگوییم و این کار رو به مدت 1,179,604 سال تکرار کنیم

    وای خدای من!

    خدایا شکرت که آنقدر نمعت های زیاد و بی شمار است که هرگز نمی توانیم آنها را سپاسگزاری کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1668 روز

      آقا مهدی سلام

      چه محاسبه جالبی انجام دادید.

      یاد این آیه افتادم:

      و اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریاى دیگر به یارى آید سخنان خدا پایان نپذیرد قطعا خداست که شکست‏ ناپذیر حکیم است

      تازه این چیزی که شما حساب کردید فقط برای این بود که ما یک بار برای تک تک سلولهای بدنمون سپاسگزاری کنیم. دیگه بماند بقیه نعمتهایی که در طول زندگیمون و در هر لحظه در اختیارمون هست.

      از خانواده و عزیزانمون، سلامتیمون، آرامشون، نعمتها و ثروتها و امکاناتی که در اختیارمون هست….

      ان شا الله خدا کمکمون کنه که بنده سپاسگزارتری براش باشیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2344 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام استاد عزیزم مریم جان مهربانم

    سلام دوستان هم مسیرم

    سپاسگزارم استادعزیزم مریم جانم که تمام مراحل زندگیتون واسه ما درس داره وهرچقدر ازتون الگو برداری کنم وازتون یادبگیرم بازهم کمه

    نکته ی اساسی ومهمی که استاد بهش اشاره کردین هر فرد که،ویژگی های خوبی داره تحسینش کنیم وبا تحسین وتشویقمون بهش انرژی بدیم واین کار ما باعث میشه طرف مقابل انرژی بیشتری بگیره برا حرکت کردن وارتباطهای قشنگترین بینمون شکل بگیره

    نکته دوم استاد وقتی درمورد اون خانم با انگیزه 62 ساله صحبت کردین چقدر مقاومت ذهنم شکسته شد که وقتی فردی با اون سن اینقدر توانمند داره حرکت میکنه و رشد وپیشرفت میکنه قطعا منم توانایی انجام هرکاری رو دارم، تنها با ایمان قوی باور درست حرکت کنم حتما به بهترین نتیجه میرسم وچه باور درستی که برای رسیدن به هر خواسته ای سن مهم نیست اصل علاقه وتلاش وپشتکار هستش که باعث رشد وپیشرفتممون میشه،استاد این صحبتهایی شما خیلی بهمون کمک میکنه وبا بالارفتن سن چیزی از توانایمون کم نمیشه بلکه آگاهیهامون بیشتر میشه

    نکته بعدی اینکه درمقابل کاری که یه فرد برامون انجام میده تشکر کنیم ازش وسپاسگزار باشیم دقیقا استاد من خودم وقتی ببینم یکی در مقابل کاری که واسش انجام میدم سپاسگزاره دوست دارم باعشق براش کاری انجام بدم وبرای دفعه بعد با دقت بیشتری انجامش میدم ولذت میبرم. درمقابل هم سعی میکنم هرکس کاری واسم انجام میده سپاسگزاری کنم با عشق ازش تشکر کنم همینطور که گفتین استاد اینکار باعث بوجود اومدن ارتباط های قشنگ تری میشه.

    استاد بی نهایت سپاسگزارم که با حرفهاتون کلی بهم انرژی میدین که تسلیم نشم وحرکت کنم

    وقتی شما در مورد یادگیری حرکت‌های بازی تنیس توضیح دادین که باتمرین و تکرار وگذشت زمان میشه عادت های اشتباه بازی رو تغییر داد حتی شما هم براتون سخته بتونید تو همون دفعه اول دوم روش درست بازی رو بازی کنید

    این موضوع باعث میشه که منم به خودم سخت نگیرم وسعی میکنم با تمرین وتکرار عادت های بد رو از خودم دور کنم تا بلطف خداوندم بهترین نتیجه هارو بگیرم.

    چقدر مردم آمریکا قابل تحسین هستن وچقدر دوست دارم تجربه کنم زندگی کردن در کنار همچون آدم های بی نظیری

    استاد وقتی اون عظمت وزیبایی اون ساختمان های شگفت انگیز بنز رو دیدم بیشتر به این باور میرسم که ما انسانها چقدر توانایی خلق رو داریم

    سپاسگزار خداوندم هستم که دراین مسیر قرارم داد وروز به روز به آگاهیهام می‌افزاید وبه رشد وپیشرفتم کمک میکنه سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام استاد جان، سلام خانم شایسته عزیز، پرانرژی، مهربون و دوست داشتنی و سلام به همه دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس‌منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    قسمت 243 سریال سفر به دور آمریکا.

    این قسمت چقدر زیبا و فوق‌العاده بود، چقدر همه از هم انگیزه و انرژی میگرفتن که بیشتر روی مهارت‌هاشون کار کنن، چقدر جو صمیمی و دوست‌داشتنیی بود، چقدر همه چه کوچک، چه بزرگ عالی کار میکردن، اون پسر بچه کوچک هم با اون سن کم عالی کار میکرد، خدایا شکرت، تحسینشون میکنم.

    استاد جان، خانم شایسته عزیز، تحسینتون میکنم که اینقدر عالی و باانگیزه دارید تمرین میکنید، خانم شایسته عزیز که خیلی عالی داره سرویس‌ها رو پاسخ میده، چپ و راست، یه لحظه فکر کردم این تیکه از فیلم داره همینطور تکرار میشه، اینقدر که خانم شایسته عالی کار میکنه، چقدر استادهای اونجا رو تحسین میکنم، چقدر فضای فوق‌العاده‌ای هست که با هر استادی زن یا مرد میتونی مسابقه بدی و ازش یاد بگیری، استاد جان، خانم شایسته عزیز، شما واقعا فوق‌العاده‌اید، تحسینتون میکنم که از استادها تشکر و سپاسگزاری میکنید و این باعث شده که خیلی روابط قشنگی رو تجربه کنید و استاده بگه بیاید فردا هم با هم کار کنیم، چقدر نکته قشنگی گفتید درباره اون خانم 62 ساله که دو ساله پینگ پنگ رو شروع کرده و اینقدر میشه ازش درس گرفت که واقعا سن ملاک نیست و آدم‌ها توی هر سنی میتونن فعالیت و ورزش کنن، چه جالب که اون خانم از تمپای فلوریدا اومده بود، تحسین میکنم که بدنبال الگوها هستین و اون دوست عزیز رو به یاد اوردین که توی سن هفتاد و چند سالگی، سه ساعت نان استاپ به صورت حرفه‌ای بازی میکنه و خسته نمیشه و این نشون میده که بدن میتونه که سن 80 یا 90 سالگی هممثل یه جوون سی ساله عالی کار کنه، با این وجود که علم و دانش و آگاهی ما هم خیلی بیشتر شده و توان جسمی ما هم کم نشده. خدایا شکرت.

    استاد جان، چقدر درس گرفتم از تشویق کردن بچه‌ها، چقدر تحسینتون میکنم که در هر حالتی تحسین میکنید، سپاسگزاری میکنید، روحیه و انگیزه به آدم‌ها میدید و این تحسین کردن همونطور که گفتید میتونه اعتماد بنفس بچه‌ها رو خیلی ببره بالا و هم اینکه گفتن این موضوع به پدر و مادر اون فرزند، باعث میشه که پدر و مادر به فرزندشون افتخار کنن و باز هم این انرژی مثبت در جریان باشه، من هم به وجود شما دو عزیز افتخار میکنم که دارم ازتون این درسها رو یاد میگیرم.

    خانم شایسته عزیز، تحسینتون میکنم چقدر عالی بازی میکردید، چقدر رنگ و مدل موهاتون زیبا و فوق‌العاده است، چقدر خودتون هستید بدون هیچ آرایش عجیب و غریبی، تحسینتون میکنم، چقدر کفش سبز رنگ زیبایی پوشیدید، خدایا شکرت، تحسینتون میکنم. چه نکته قشنگی گفتید که این کمپ باعث شد بفهمیم عادت‌های اشتباهمون چیه و توی ذهنمون باشه که این عادت‌ها رو باید تغییر بدیم، اما اگر توی دوره نمیومدیم، اصلا متوجه نمی‌شدیم که این عادت‌های اشتباه رو داریم.

    استاد جان، تحسینتون میکنم که اینقدر عالی بازی میکنید، چه نکته خوبی گفتید که توی هر کار و ورزشی از همون اول روش درست رو یاد بگیریم و این باعث میشه که عادت اشتباه شکل نگیره که بخوای زمان و انرژی خیلی زیادی صرف کنی تا اون عادت اشتباه رو درست کنی.

    چه میوه عجیب غریبیه آقای جک، من تا به الان ندیده بودم، چقدر فراوانی هست، چقدر میوه‌های عجیب و جدید و متفاوتی هست که نعمته و خداوند توی این دنیا با قوانینش قرار داده و ما اطلاع نداریم و سپاسگزاری نمیکنیم، خدایا صد هزار مرتبه شکرت، این دوستمون رو توی قسمت‌های قبلی از سفر به دور آمریکا دیدم، سلام میکنم خدمتشون، چه دوست فوق‌العاده‌ای هستن، میوه به این بزرگی، چقدر هم سفت و محکمه، مزه‌اش هم مثل میوه‌های استوایی، هلو، به و انبه یه چیزی این وسطه، خدایا شکرت، دهنم آب افتاد، نوش جان.

    چه استودیوی زیبایی، استاد جان، تحسینتون میکنم که اینقدر کلیپ‌هاتون پر محتوا و پر از نکات مثبته، چقدر استودیوی مجهز و فوق‌العاده‌ای هست، استودیوی ورزشی بنز، چقدر سقف استودیو عالی و فوق‌العاده باز و بسته میشد، من کیف کردم، چه بازی‌هایی برگزار بشه توی این استودیو، چه ساختمون فوق‌العاده و بزرگی هست، چقدر طرح استودیو توی شب زیباست، خدایا شکرت که همچین قدرتی به ما دادی، که بتونیم هر چیزی رو خلق کنیم، این استودیوی ورزشی به این عظمت رو خلق کنیم، خدایا شکرت که زمین و آسمان‌ها رو مسخر ما قرار دادی. خدایا صد هزار مرتبه شکرت.

    استاد جان تحسینتون میکنم که در انتهای فایل از خانم شایسته عزیز بابت همراهی و فیلم گرفتنشون تشکر کردید، من عاشق این رابطه پر از عشق و احترام متقابلتون هستم، ان شاءالله که همیشه شاد و سلامت باشید، بهترین‌ها رو براتون آرزو میکنم استادهای گلم. استاد جان تحسینتون میکنم بخاطر اندام زیبا، سلامتی و انرژی بالایی که برای خودتون ایجاد کردید، شما فوق‌العاده هستید و من خیلی از شما دارم درس میگیرم. ممنون و سپاسگزارتون هستم. بابت تمام فیلم‌ها و زحمتی که روی سایت میکشید بینهایت از شما سپاسگزارم.

    امیدوارم همه دوستای عزیزم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند، زیبابین، عاشق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها ، (ای خدایی که بدون سابقه ، استحقاق بینهایت نعمتت را ارزانیم داشتی )

    سلام به همه عزیزانم

    امیدوارم که در بهترین حال و لذت و بهره مندی از بیکران نعمت پروردگار بینهایت وهاب باشید و حس سپاسگزاری در تک تک لحظات همراهتون باشه و دنیا را با چشم دل ای نظاره گر باشید .

    چقدر عالیه که به درجه ای از صلح با خود و جهان و کائنات برسی که هم حالِ دلت خوب باشه و هم اینقدر ثروت بسازی که آزادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشی که بدون هیچ محدودیتی برای رشد و بهبودِت قدم برداری و به این مکان مقدس که هم از لحاظ محیط عالیه ، هم بچه ها که نشونه لطافت و پاکی روح هستند در کنارِت باشن و این انرژی را بتونی با اونها به حرکت در بیاری.

    در ابتدای فایل استاد شایسته از مدیریت عالی مجموعه گفتند و این نشون میده که استاد عزیزمون و مریم بانو طی این سالها توجه و تمرکزشون به نیمه پر لیوان بوده و همیشه نقاط قوت را دیدن و اون را پرورش دادن و باعث شده که به افراد بهتر و مکان های باکیفیت تر هدایت بشن.استاد جان هم سریعا وارد ماجرا میشن و از نحوه مربیگری خوب و عالی بودن بچه ها صحبت می‌کنند و خلاصه که فقط تمرکز روی ویژگی‌های مثبت مجموعه و افراد هست نه روی کمبودها

    وگرنه که اگر ما بخواهیم روی کمبودها تمرکز کنیم در هر مجموعه ای میشه این کار را کرد و این مثبت اندیشی و تمرکز به نکات مثبت

    هنر مردان بزرگه.

    درود و رحمت خداوند به شما دو بزرگوار

    مریم بانو اشاره به برکات این تورنومنت داشتند که بهبود مهارتی داشتیم و هم بهبود شخصیتی

    و انسان با تمرکز به ویژگی‌های مثبت تو هر مکانی میتونه این ویژگی را رشد بده و ظرف وجودیش را بزرگ کنه.

    در بحث ارتباطات چقدر خوبه که روی ویژگی‌های مثبت آدمها زوم کنیم اگر بچه بود به خودِش و پدر و مادرش بگیم که هم اون بچه عزت نفسِش بیشتر بشه و هم پدر مادر اون کودک بهِش افتخار کنن و اگر بزرگسال بود باز هم میشه این حس را به اون طرف داد و چقدر حال دلِ خود آدم خوب میشه و هم ارتباطات جدید و باکیفیت اتفاق میوفته.

    یادمه یه روز سوار یه اتوبوس شدم و اینقدر محو ادب و تعهد کاری این راننده شدم و چقدر هم لباس هاش مرتب و تمیز بود واقعا مثل کاپیتان های هواپیما لباس پوشیده بود

    من خیلی از ایشون تشکر و قدردانی کردم و نمیدونید چقدر این بنده خدا خوشحال شد و به من گفت من سه ساله تو این خط کار میکنم و اولین نفری هستید که این بازخورد خدایی را به من دادید و چقدر حال ایشون خوب شد و از من هم تشکر کرد.

    و این خانم نمونه و الگویی هست برای ما که برای بهبود دائمی هیچ محدودیتی وجود نداره و توی هر سنی میشه آدم با توجه به شرایط و امکاناتش

    در حال بهبود دائمی باشه.

    پس این باور را باید بسازیم که با بالا رفتن سِنمون هم آگاهی ما بالاتر میره و هم توان بدنی ما بیشتر میشه و فقط در این مسیر اون الگوهایی را ببینیم که مصداق این باور قدرتمندکننده هستند.

    مزیت تشکر و قدردانی و تواضع و تحسین کردن اینه که لاجرم شما را به نعمت‌ها و ارتباطات بهتر و باکیفیت تر و برکات بیشتری هدایت میکنه.

    استاد جان این روزها خیلی به خودم میگم وقتی دوسالی هست که خیلی دارم رو خودم کار میکنم وقتی به سمت انجام ایده ای هدایت میشم این طور نیست که با چند روز یادگیری ، هماهنگی بین ذهن و بدن به مرحله ایده آلی برسه و باید توی مرحله عملی هم کلی تجربه کسب کرد و تکامل طی کرد و با برخورد کردن به هر مسئله ای با آرامش و کنترل ذهن بتونیم به اون مسئله فائق بیایم و از اون با کلی کسب تجربه جدید عبور کنیم و عادت‌های جدید به ثبات برسند و اونوقته که میشه میوه این بهبود و پیشرفت را برداشت کرد.

    عادت‌های غلط عوض کردنشون جهاد اکبر میخواد و زمان میبره ،و چه خوبه که برای عادت‌های که هنوز شکل نگرفته خیلی اصولی و درست یادِشون بگیریم که متحمل صرف انرژی مضاعف برای تغییرشون نشیم.

    استاد جان این نکته خیلی خیلی مهمه که وقتی وارد فاز عملی بهبود شدیم این تغییر یه شبه اتفاق نمی‌افته و باید بارها و بارها این تمرین عملی انجام بشه.

    در پایان هم این ورزشگاه و استادیوم هیولا را می‌بینیم که

    نماد و الگوی اینه که به ایده الهامی عمل کرده و قدم به قدم با کنترل ذهن تونسته به اون هماهنگی برسه و کلی مسئله را حل کنه و به این حد از ثروت و پیشرفت برسه .

    چند روز پیش با شرایط الانم رفتم بازار و مقداری تجهیزات و دستگاه برای کارم گرفتم و برای شروع کار و تنظیم دستگاه دوروز کلیپ می‌دیدم و تمام کار را انجام دادم و وقتی خواستم شروع کنم دیدم خیلی سر و صدا زیاده و عملا نمیشه این کار را تو خونه انجام داد

    و اومدم روی مبل دراز کشیدم و خیلی در لحظه اول حالم گرفته شد که در ظاهر باید دستگاه را میبردم پس میدادم و شاید ضرر مالی هم برام به همراه داشت یهو فاطمه جانم اومد و گفت رسول جان دمت گرم تو این دو روز چقدر حل مسئله کردی و دستگاه را راه اندازی کردی و کلی کلیپ دیدی و هیچ عیبی نداره همه اینها پیشرفته اگر از زاویه مناسب به ماجرا نگاه کرد و ایشون گفت که یادته ایلان ماسک میخواست موشک را به فصا بفرسته که گفت اگر این موشک از جاش بلند بشه برای ما پیشرفته و همین هم شد

    واقعا همه افرادی که به جایگاهی رسیدن این کنترل ذهن را داشتند

    تو همین حین انگاری یه انرژی مضاعفی گرفته باشم گفتم هیچ عیبی نداره بریم الان لذت ببریم خدا خودش هدایتومون میکنه به بهترین مسیر و اون روز ما رفتیم جاده چالوس و برای دیدن زیبایی‌ها و لذت بردن.

    فرادی اون روز من دستگاه و متعلقاتش را بردم که به اون فروشنده بدم که ایشون گفت دستگاه چون مهر گارانتی خودره عملا هیچ کاری نمیشه کرد و نمیتونم پس بگیرم ولی تجهیزات را میتونم با وسائل دیگه عوض کنم.

    منم اون لحظه رفتم به دنیای زیبای درون و گفتگو با رب بینهایت قدرتمند و وهابم و بهش گفتم پروردگار و ربم قدرت دست توست و توئی که دلها را نرم میکنی من درخواستم اینه که بدون متحمل شدن زحمت این دستگاه را برام با تجهیزات دیگه کارم عوض کنم ،بی‌زحمت تو برام این کارا بکن عزیزو دلبندم.

    توی همین حین نمایندگی این دستگاه که به این بنده خدا زنگ زد و بعد از صحبت‌هایی که با هم کردند یه لحظه به اون‌نمایندگی گفت راستی یه مطلبی یکی از دوستانم از من یه دستگاهی خریده و استفاده نکرده آیا میشه یه برکه گارانتی بهش بدیم و اینو عوض کنیم و جالب این بود که من برای اولین بار بود این فروشنده را می‌دیدم و اون بنده خدا منو دوست خطاب کرد،

    و اون لحظه یادم افتاد که خیلی وقته من دوستی و پیمانم را با خدای درونم بستم و قدرت را دارم هر لحظه به اون میدم و خداست که در کلام این فروشنده داره میگه دستگاه دوستم را عوض کن.

    الهی شکر برای ایجاد این دوستی که برکتش کل زندگیمون را دگرگون کرده.

    و بعد اینکه دستگاه را عوض کرد با عشق یه قهوه برام ریخت و یه دوساعتی برام زمان گزاشت و کلی از تجربه هایی که تو این شغل داشت گفت و منم خوشحال و شادان با کلی حل مسئله که با آرامش و کنترل ذهنم خداوند بهم پاسخش داد به خونه برگشتم و دوباره راه جدید را دارم طی میکنم و هر بار دارم بزرگتر از مسائل پیش روم میشَم.

    سپاسگزار و قدردان تک تک بندگان بهشتی در این سایت هستم.

    الکهف

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا

    ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻧﺪ [ ﭘﺎﺩﺍﺷﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ] ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻜﻮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺗﺒﺎﻩ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﻢ .(٣٠)

    أُولَٰئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا

    ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻱ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ [ ﺁﻥ ] ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻫﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﻃﻠﺎ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺳﺒﺰ ﺍﺯ ﺩﻳﺒﺎﻱ ﻧﺎﺯﻙ ﻭ ﺳِﺘﺒﺮ ﻣﻰ ﭘﻮﺷﻨﺪ ، ﭼﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺑﻲ ﻭ ﭼﻪ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﮔﺎﻩ ﻧﻴﻜﻮﻳﻲ .(٣١)

    دلتون شاد و لبتون خندون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2469 روز

    بنام خدایی که بشدت کافیست

    سلام

    خدایا شکرت برای در مدار دیدن این زیبایی های ناب بودنم، خدایا شکرت برای در مدار نعمت و توانایی سپاسگذارتر شدنم، خدایا شکرت برای در مدار نوشتن بودنم درمورد این زیبایی ها ‌‌و‌یک قسمت ناب دیگه از این سریال ارزشمند

    روز آخر از کمپ تمرینی تنیس روی میز در این آکادمی فوق العاده که من هم‌تحسین میکنم مدیریت فوق العاده اش در تمامی بخش ها از نظم حاکم بر کمپ از تمرینات خوب از انرژی خیلی قشنگی که در اون جاری هست، از آدمای خوبی که فارغ از هر فاکتور بیرون از خود از جنس و سن و سطح توانمندی شون اومدن برای بهبود و چقدر خوب‌همه به این بهبود متعهد هستند

    و اما قانون تحسین کردن که چقدر ارزشمند هست، اصلی که فقط سود هست هم برای کسی‌ که تحسین میکنه هم‌برای کسی که تحسین میشه، اصلی که عمل کردن بهش به من خیلی کمک کرد در بحث‌هات نفس و درمورد بچه ها که استاد گفتند هم درمورد خواهرزاده ام که الان 9 ساله اش هست به طور آگاهانه این اصل رو نسبت بهش انجام دادم و الان به طرز فوق العاده ای اعتماد به نفس خیلی خوبی داره طوری که خیلی وقت ها که با من میره جاهای مختلف، با دوستام حتی بیشتر از خودم صحبت میکنه ‌و خیلی خوب و فوق االعاذه ارتباط برقرار میکنه

    دو ماه پیش وقتی رفته بودم پیش یکی از دوستام که مربی ورزشی هست دوستم بهش پیشنهاد داد بیاد رشته کراسفیت و نمیخواد هزینه ای هم پرداخت کنه درحالی که همزمان یکی از خواهرام هم داره میره همون باشگاه ولی هزینه رو پرداخت میکنه، یا یه تجربه جذاب دیگه، دو سال پیش، مادرم تازه فوت شده بود به خواهرام و خواهرزاده هام گفتم بریم بیرون پیاده روی کنیم، وقتی رفتیم و کلی هم خوش گذشت همون مسیر رفت رو‌که پیاده روی کردیم موقع برگشت به نصف که رسیدیم یکی از خواهرام متوجه شد که کیف پولش نیست که از قضا دست خواهرزاده ام بود، وقتی خواهرم گفت، خواهرزاده ام ناراحت شد ولی خیلی خوب تونست در اون موقعیت خودش رو مدیریت کنه و بجای اینکه بره تو لاک ناراحتی با احساس کامل مسئولین و اعتماد به نفس وقتی بهشون گفتم همین مسیر رو که رفتیم برگردیم و از همه مغازه های در مسیر بپرسیم که کسی کیفی بهشون نداده؟ و اینجا خواهرزاده ام از این پیشنهاد کلی استقبال کرد ‌و با تکرار این پیشنهاد با ذوق سعی می‌کرد خواهرم رو‌ خوشحال کنه که نگران نباش و جلوی همه ما می دوید که بره از مغازه ها بپرسه و واسش مهم نبود مغازه ای که میره داخل بپرسه یه سوپرمارکت باشه ‌ممکنه فقط صاحب مغازه داخلش باشه و خلوت باشه یا مثلا یه املاکی با کلی آدم داخلش، با اعتماد به نفس و‌ صدای بلند میرفت داخل و سوالش رو می‌کرد طوری که خیلی جاها اونایی که داخل بودن تعجب کرده بودن

    و اما خانوم بی نظیر 62 ساله که من هم بی نهایت تحسینشون میکنم برای تعهد بی نظیرش برای لذت بردن

    استاد عزیزم و مریم بانو جان از شما سپاسگزارم برای همراه کردن ما در سفرهای نابتون، برای وقتی که میزارید برای ضبط و‌تهیه این سریال نااااااااااب، دوستون دارم زیااااااااد

    و‌ اما در آخر این قسمت استادیوم جذاب ‌‌و‌زیبای مرسدس بنزی که سه سال پیش برای یکی از دوستام برای یک پروژه دانشگاهی اش که باید در مورد استادیوم‌های جهان صحبت می‌شد که من به این استادیوم بی نظیر هدایت شدم و برای دوستم درست کردم، خداااااای من خیلی زیباست با اون فضای شیشه ای جذابش که همین کافی بود برای اینکه عاشقش بشم و کیف کنم ، از سقف متحرک لنز طوری اش که چقدر جذاب ترش کرده ، از چند کاربری بودن زمین اش که چقدر خوبه میشه برای چند رشته استفاده کرد ازش ، واااااای خدای من میخوام هدایتم کنی از نزدیک‌این استادیوم جذاب رو ببینم ‌‌از دیوارهای هیولای شیشه ایش ویوی‌جذاب بیرونش رو ببینم ‌وکیف کنم

    خدایا شکرت

    هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾

    ای اهل ایمان! همواره قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است. و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

    وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٩﴾

    خدا به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.

    =====================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم ،سلام به رفیق های نازنین غار حرا

    به وقت ستاره ی قطبی و صلات الله در میانه روز

    وَأَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ

    و صلات را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار، که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است.

    یک چیزی رو که این روز ها متوجه شدم اینکه تعداد کامنت ها زیر هرفایل ،از قبل کمتر شده،چراش رو نمی‌دونم ولی اگر واقعا بچه ها بدونند قدرت صلات در سایت چقدر زیاده و چه هدایت هایی براشون داره،یکم جدی تر وقت میزاشتند برای نوشتن،شاید براتون باور پذیر نباشه ولی در تنگناهای زندگیم،اونجا که فکر کردم دیگه همه چیز تموم شد،همونجا خدا با یکی از کامنت های قبلیم به دادم رسیده و نجاتم داده،اینجا یک سایت معمولی نیست،اینجا جریان هدایت برقراره،اینجا غار اصحاب کهف که خدا بهشون گفت :

    وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا

    و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.

    من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه،میرسه. . .

    برم سر وقت کار خودم :)))

    استاد توی جلسه ٣ ثروت درمورد کنترل کانون توجه و باور کمبود صحبت می‌کنه ،بار اولی که من این جلسه رو شنیدم گفتم خببببب،من که توی این موضوع مشکلی ندارم حله!!! من کانون توجهم رو کنترل کردم و فلان …

    بعد که چندبار به صحبت های استاد گوش دادم دیدم اتفاااقاااا من دارم از همینجا ضربه میخورم،به قول استاد این باور کمبود همه جوره داره شیره ی مارو میمکه!

    یکی از پاشنه های آشیل اساسی من،کمال گراییه،اینو دیگه خوب درک کردم،تمووووم تلاشمو میکنم به یک موقعیتی برسم بعد که بهش میرسم ذهنم میگه خب که چی؟شاهکار کردی؟عوضش فلان کار رو نکردی!

    یعنی من در تموم جنبه ها تمرکزم روی کمبودمه،نمیتونم خوبی های خودم،استعدادهام،بهبود های شخصیتم ببینم.

    خب ؟نتیجه ؟

    نتیجه اینکه نتنها از مسیر لذت نمی‌برم که اگر کنترلش نکنم،جهان از اساس همون کمبود وارد زندگیم میکنه،انقدر این موضوع مهمه که استاد تو دوره ی لیاقت اولین جلسه درمورد این موضوع صحبت می‌کنه که خودتون رو فقط با قبل خودتون مقایسه کنید،اگر از قبلتون بهترید پس توی مسیر درستید.پس شما کارتون رو درست انجام دادید.

    همینو!همینو ذهن من نَوَفَهمَه!

    یعنی به یک هدفی میرسم کلی هم ذوووق میکنما بعد یکم که میگذره ذهنم شروع می‌کنه به نجوا که شاخ غول شکوندی؟چیکار کردی حالا،بعد عین این آپاراتی ها ،پییییییییس ،تموم ذوق و اشتیاق و انرژیم دِرِین میشه.

    و درنتیجه به قول استاد نتنها مسیر رو برای خودم سخت تر میکنم که یک گاری زهوار در رفته هم به خودم میبندم،حالا بِکشش اینو تا حالت جا بیاد !!!

    امروز رفتم اسنپ بگیرم،دیدی یکی دو ثانیه طول می‌کشه تا اون فلش از تهران بیاد اونجایی که هستی؟یعنی GPS کار کنه؟

    یک نگاه کردم دیییددددم اوووو چه راهی از تهراااان اومد تا مرکز ایران تا جنوووووب بعد دریا بعد به قول رضوان جنوب تر:))) تا رسید به کیش و جایی که هستم!

    یک لحظه به ذهنم پوزخند زدم گفتم میبینی؟میبینی توی نقشه چقدر طول کشید تا برسه به من؟من این همه تغییر کردم تو چی میگی هر روز تو خوب نیستی،تو کافی نیستی،تو ضعیف عمل میکنی،تو فلان نتیجه رو نداری ؟میشه یکم اون دهان مبارک رو ببندی وبزاری من به آرامش برسم؟

    نه اینکه آرامش نداشته باشم چرا دارم،چند وقت پیش با همکارم بودم بهم گفت خداروشکر دیشب حالم خیلی خوب بود،انرژیم خیلی بالا بود ،گفتم خب خداروشکر انشالله همیشه خوب باشی،گفت آره انشالله ،مثل شما

    گفتم من؟گفت آره شما همیشه آرومی همیشه انرژیت مثبته

    بعد به این حرفش فکر کردم دیدم اره،این خود خوری ها همه ش توی مغز منه وسعی کردم به نحو احسنت کنترلش کنم.

    مثلا الان فصل گرماست و کیش یکم خلوته،فروشنده ها به نسبت باور هاشون که چقدر فکر میکنند گرما توی فروششون تاثیر گزاره،حالشون گرفته ست،یک رتبه بندی هم دارند :)))

    از خوب و متوسط تا بد …که دیگه به زمین و زمان فحش میدن،ولی تا من میرم توی فروشگاه انقدر با انرژی بهشون سلام میکنم،حالشون رو میپرسم،سعی میکنم نگرانی هاشون رو کم کنم،یا هروقت می‌خوام خداحافظی کنم میگم انشالله مغازه تون پر از مشتری های پربرکت بشه،قشنگ میفهمم حالشون خیلی بهتر شده،مثل این ادکلن های پرفیوم که خط بو دارند؟شما با انرژی مثبتت اطرافت رو خوش بو میکنی.

    یکی از کارهایی که تونستم اینجا طبق قوانین دوره عشق و مودت و قانون برانگیختگی خیلی خوب انجام بدم در رابطه با بدبین ترین و منفی ترین فروشنده ای که همه ازش بد میگفتند،دیدم این آدم یک ویژگی مثبت داره،اونم اینکه خیلی به کارش آگاهه و خیلی اطلاعات داره ،تاااا تونستم توی ذهنم این ویژگیش رو تحسین کردم،بیشتر ذهنی ولی در کلام هم همیشه نکات مثبتش رو بهش گفتم ،خب چی شد؟اصلا بازی عوض شد،اون آدم منفی که همه میگفتن این رد میشه حال ما بد میشه به من میرسه سعیده جون بیا اینجا بشین ،سعیده جون باید با من چایی بخوری،سعیده جون جزیره اگر کاری داشتی حتما بهم بگو! همین به همین راحتی.

    حالا چرا نمیام از همین روش برای خودم استفاده کنم؟چرا به جای تمرکز روی جاهایی که نتیجه نگرفتم،هی کمبود هارو توی سرم بزنم؟

    به خدا دوره ی احساس لیاقت که شروع شد من همون موقع گفتم من همیشه احساس بی ارزشی میکردم و دنبال کمک به دیگران برای کسب ارزش بودم ،اگر همین طرف معادله رو درست کنم ،قطعا شغل من عوض میشه!

    به راحتی این اتفاق افتاد !

    حالا الان باید با خودم عهد ببندم که این بیماری کمالگرایی رو تا جایی که ممکنه درمان کنم،و قسم میخورم اگر من بتونم این موضوع رو مثل احساس بی ارزشی درستش کنم،نتایج به صورت وااااضح عوض میشه،شک ندارم .

    قانون خداونده ،نمیتونه جور دیگه باشه،وقتی شما بابت یک کار مثبتت احساس خوبی داری،جهان به احساس خوب شما احساس بهتر هدیه میده،وقتی هم تمرکزت رو کمبود و نداشته هاته،و نمیتونی ویژگی های مثبتت رو ببینی، از اساس همین کمبود وارد زندگیت میشه.

    دقیقا تعبیر همین آیه ست :

    وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

    و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.

    من می‌خوام خودم رو متعهد کنم به بیشتر و بیشتر و بیشتر نوشتن اتفاقات خوب زندگیم،استاد همیشه میگه نوشتن قدرت داره،واقعا همین من وقتی دارم کامنت مینویسم کاملا میفهمم توی یک حباب نوری هستم که شیطان بهم دسترسی نداره،یک وقتایی ازون دور شکلک درمیاره،من رومو میکنم اونور! الان در حال حاضر روم اونوره:))))

    خب برم کنکاش کنم ببینم چه نکات مثبتی رو میتونم شکارکنم و بنویسم تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیرم …

    =====================================

    اولیش همین امروز صبح،من خودم رفتم بازار بعد همکارم زنگ زد که ماشین دستمه،هوا هم گرمه،بمون همون مرکز تجاری تا بیام دنبالت بقیه ی جاهارو باهم بریم …

    وقت برگشت هم گفتم من فلان فروشگاه پیاده میشم برای خرید ،گفتم من منتظر میمونم تا شما بیای ،از اون اصرار از من انکار که نه شما برو معطل میشی،گفت نه اصلا من خودم میام داخل میچرخم شاید چیزی به چشمم بخوره بخرم !!!!

    به همین راحتی من هم خریدامو انجام دادم ،و هم راحت تا دم در خونه اومدم.

    به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب می‌کنی.

    به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون می‌تونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.

    =====================================

    یک اتفاق خوب دیگه که امروز افتاده مامانم بچه هارو برده کلاس شنا،بدون اینکه من ازش بخوام ،بی مزد و منت ،همین پروسه ی آماده کردن بچه ها بردن و آوردنشون چقدر کاره؟مادر عزیز من با عشق داره این کارها رو انجام میده،و یک بار محض رضای خدا بهم نگفت چرا بچه هارو همراه خودت نبردی.هیچ وقت

    یا پدرم که عاشقانه داره از بچه هام مراقبت می‌کنه و بهشون سرپناه داره و انقدر دخترا با بابام صمیمی هستند که من توی خوابمم همچین صمیمی رو باهاش تجربه نکردم!!!!

    اون سری نیکا زده میگه به آقاجان گفتم شما که بازنشسته شدی کار نمیکنی ،حداقل برو میکانیکی کار کن :))))))))آخه چرا :))))

    بعد من می‌خوام به بابام سلام کنم نمیتونم تو چشم هاش نگاه کنم:)))

    الله اکبر این همه جلااااال،الله اکبر این همه شکووووووه :)))))

    بگذریم :)

    =====================================

    دیشب کامنتهای دوره روانشناسی ثروت تایید شد،بعد دیدم یکیشو خانم شایسته فایو استار داده،منوووو داری :))) کره الاغ کد خدا،یووورتمه می‌رفت تو کوووچه هاااا :))))

    انقدر ذوق کردم،مخصوصا از وقتی استاد آگاهانه به کامنت ها امتیاز نمیده که من فکر میکنم بخاطر اینکه بچه ها برای اصل توحید کامنت بنویسند نه لایک گرفتن ،بعد این فایو استار از فیلتر رد شده،بسی به جانم چسبید.

    خانم شایسته عاشقتم ،باشه؟

    =====================================

    دیشب برای اولین بار از یکی از فروشنده ها من سفارش گرفتم،اخه این سفارش گرفتن توی شرح وظیفه ی من نبود،کار همکارمه ولی خب بهم گفتن بهت سفارش بدیم ؟گفتم آره چرا که نه!

    بعد انقدر حس خوبی داشت !قدرت خلق کنندگی،قدرت پول سازی،سفارش گرفتن،چک کردن با موجودی انبار،نوشتن سفارش توی گروه سفارش نمایندگی های کیش…

    خدا می‌دونه چه احساس خوبی داشتم،احساس میکردم به گسترش جهان کمک کردم:)))) در حد دوختن سوراخ لایه ی اوزون :))))

    =====================================

    امروز دیدم تو قسمت تاپ کامنت ها از یک تا چهار اسم منه:))) به فاطمه جان پیام دادم گفتم این شما و این مَستِک سایت استاد عباسمنش:))))

    فکر کنم همین روز ها استاد ایمیل بزنه دست از سر کچل ما بردار:))))چرا انقدر مینویسی تو :))))

    دوستان عزیز مستک هستم :))) مستک سایت استاد:))) همینه که هست :)))

    پ.ن: مستک اسم گیاهی در مازندران است که لعنتی اگر بچسبه دیگه کنده نمیشه :))))

    =====================================

    یکم از قشنگی های جزیره بنویسم ،از فرهنگ ترافیکی بالا

    چیزهایی که برای خودم خیلی جالب بوده مثل :

    اینجا بوق زدن ممنوعه:) بوق بزنی چَک میخوری :)))

    برای همین اینجا پر از سکوتِ آرامش بخشه.

    اینجا موتورها همه برقی اند وهیچ گونه آلودگی صوتی ندارند و درضمن کنار تموم خیابون ها خط کشی لاین موتور و دوچرخه مشخص شده.

    اینجا چراغ راهنما و این داستان ها خبری نیست ،هرجا رسیدی به فلکه،باید انقدر وایسی تا فلکه خالی بشه شما حرکت کنی،همیشه اولویت با اونیکه دور فلکه ست،هروقت اون رد شد شما هم میتونی بری.

    اینجا جاده ها بینهایت تمیز و زیبا و دیدنیه،مخصوصا که نود و نه درصد ماشین ها خارجی اند،کلا برعکس زمانی که شمال بودم مینشستم توی تاکسی میخواستم زودتر برسم به مقصد،اینجا دوست نداری جاده تموم شه،زیر باد خنک کولر تاکسی ،غرق تجسماتت میشی و فقط زیبایی هارو تحسین می‌کنی و البته که همشون کارت خوان دارند و کم دیدم کسی از پول نقد استفاده کنه،و اینکه بینهایت راننده ها محترم و مهربونند و همیشه بهت احساس امنیت و آرامش میدن.

    =====================================

    دیروز عصر رفتم میکامال …چقدر این مجتمع تجاری خفنه،چقدر بزرگه،چقدر باحاله،چقدر جاهای تفریحی داره،حتی سرویس بهداشتی هاش شبیه اونایی که خانم شایسته همیشه فیلمشو می‌گرفت:)))

    چقدر تحسین کردم ثروتمند هارو ،خانواده هایی که باعشق اومده بودند برای تفریح !!!

    پس هوا اگر گرمه یا بلیط ها اگر گرونه برای همه نیست!!!

    به قول استاد یک عده ای هستند که توی همین شرایط هم خوب پول می‌سازند هم خوب تفریح میکنند!

    بعد وقت اذان شد،نیم ساعت طول کشید من توی یک لاین نماز خونه رو پیدا کنم،پیدا که کردم یک سوت بلبلی زدم و گفتم پسسسسر!چقدر باحاله!چقدر خوشگل ساختنش!

    آقا نماز هم میخوای بخونی:)تو نمازخونه ی شیک و مجلسی باید بخونی :))) بخدا :))) ثوابش بیشتره :))))

    =====================================

    طولِ کامنتم داره از سرکوچه ی استاد این هام رد میشه ولی اشکال نداره،من باید بنویسم.

    دوسه روزه نشانه ها بهم میگن برو شمال،چند روز مرخصی بگیر و برو،اولش دو دل بودم بعد دیگه دیدم خیلی واضح میگه برو گفتم چشم.

    به مدیر عاملم که گفتم بدون هیچ اصراری یک هفته بهم مرخصی داد وگفت برو راحت باش فقط یادت باشه به آقای فلانی توی شرکت بگی که ازین تایم تا اون تایم رفتی گفتم چشم.

    بعد خودش بلافاصله گفت ببین این بخاطر اینکه صرفا شرکت در اطلاع باشه وگرنه قرار نیست هیچی از حقوقتون کم بشه،نگران نباش.

    من نشستم فکر کردم خدایا تو چقدر زندگی من رو عوض کردی،قبلا من میخواستم مرخصی بگیرم باید از ماه قبل درخواست برنامه ی ماه بعدم رو میدادم تازه اگر تایید میشد!!!

    بعد اگرم کار فوری پیش میومد باید منت چند نفر رو می‌کشیدم شیفتامون رو باهم عوض کنیم ،یک سمت برنامه خودم رو سنگین تر میکردم که بتونم چند روز خالی کنم !!!!تازه اگر باهام همکاری میکردن،مرحله ی بعدی تایید هدنرس بود !!!بعد تایید هدنرس تایید دفتر پرستاری و عوض کردن برنامه‌ی بخش و برنامه ی دفتر و ….

    کی میره این همه راه رو ؟من!!!

    ٨سال این راه رو رفتم ،حالا وقتایی که شیفت جا به جا نمیشد و گریه ی مارو درمیاوردن بماند ….

    امروز با یکی دوتا sms ویک زنگ،یک هفته مرخصی تاییدشد،همین!

    آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم،مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر …

    مثل استاد :

    آزادی مکانی،آزادی زمانی ،آزادی مالی

    اگر من مسیر درست رو ادامه بدم بهش میرسم،قانون خداونده،نمیتونه جور دیگه ای باشه …

    حالا من این وسط چیکاره م …ببینیم و تعریف کنیم …

    =====================================

    نمی‌دونم سایت گزینه ی بلاک داره یا نه :))) ولی استاد اگر صدامو می‌شنوی،لطفا من رو با مستک بودنم بپذیر :)))

    نمیدونید چه لذتی داره توی سایت نوشتن و رد پا گذاشتن…قلب آدم رو روشن می‌کنه و یک احساسی تورو در آغوشت میگیره انگار که واقعا تو بغل خدایی.

    ازت سپاسگزارم استاد برای اینکه یک روز تصمیم گرفتی این جهان توحیدی مجازی رو بنا کنی و راه ابراهیم رو ادامه بدی.

    خیلی دوستون دارم و بینهایت مشتاقم در بهترین زمان و مکان ببینمتون.

    قلبِ فرااااااوان از جنوب ایران به شمال فلوریدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 186 رای:
    • -
      اعظم گفته:
      مدت عضویت: 928 روز

      سلام به روی ماه سعیده شهریاری این شاگرد نمونه .چقدر تحسینت کردم دختر

      چقدر خوب می‌نویسی آخه دستت طلا.. منکه کلییی کیف کردم .من الان نشستم زیر درخت گردو با صدای زیبای پرنده ها که آدم مست میشه .صدای آب .صدای جیرجیرک وای خدای من یه گنجشکی بلند داره میخونه انگار داره بهم میگه منو هم بگو

      خدایا شکرت .سعیده جان من کامنت شمارو توی همچین لوکیشنی خوندم و نمی‌دونید چقدرررر حالم عالی شد

      امروز چندین و چند بار از عمق وجودم به خدا گفتم خدایا با وجود تمااااام تضادها و مشکلات ولی خیییلی شکرت و قلبم باز شد

      سعیده جان چقدر به نکته خوبی اشاره کردی اینجا و کامنت نوشتن در این سایت عادی نیست معمولی نیست اینجا هر کلمه ای که بنویسی هزار برابر برکت به جاش بهت برمیگرده و سپاسگزارم ازت که این تلنگر رو زدی .هر چند من صبح کامنتم رو نوشتم و انگار که صبح پاشدم نمازم رو خوندم و خیالم راحته که نمازم قضا نشده وای چقدر درسته واقعا این کامنت ها چیزی جز صلات نیست مگه نماز توجه کردن نیست؟ پس هر چقدر کامنت بنویسم دارم نماز میخونم وای که الان از ذوق دیوانه میشم …سعیده جان بنویس همیشه که نوشتنت و کلماتت زندگی میدن شوق میدن ذوق میدن امید میدن . بنویس

      ای کاش می‌تونستم این جای زیبایی که امروز اومدم رو عکسش و صداش رو براتون می‌فرستادم ببین سعیده جان کامنتت چقدر ارزششمنده که خدا خاسته تو این شرایط و توی این طبیعت ناب بخونمش به خودت افتخار کن.من تخسینت میکنم اینکه بتونی اینقدر خوب بنویسی یه نعمت و توانایی خیلی بالاییه هاااا چون من خودم نمیتونم اینقدر قشنگ و کامل و با تمرکز هر چی توی ذهنمه رو‌ بنویسم و اینکه بتونی دقیقا حس خوبت رو دقیقا اتفاقات قشنگت رو بیان کنی هم نعمتیه و تو این توانایی رو خیلی خیلی داری بهت تبریک میگم

      وقتی کامنتهاتو میخونم هزار بار تخسینت میکنم که ای کاش منم بتونم به این زیبایی بنویسم .خلاصه که بلههههه ببین نوشتنت چقدر خوبه حالا نگو خیلی نوشتم نگو زیاد شد بگو نمازم خیلی طول می‌کشه خدایاااا شکرت

      سعیده جان کامنتت باعث شد قلبم باز بشه باعث شد کامنت نوشتن برام بشه مثل نماز خوندن.باعث شد خیییلی مهمتر و زیباتر بشه برام از این پس کامنت نوشتن

      تا حالا میگفتم این سایت بزرگترین دفتر شکرگزاری منع که هیچوقت تموم نمیشه ولی حالا شده صلاتم شده نمازم شده توجه به خدای مهربون و نزدیکم وای من چقدر بزرگ شدم با همین یه کامنت

      امیدوارم این حس ناب برای تک تکتون اتفاق بیفته که هر وقت کامنت نوشتید بعدش بگی عه امروز نمازمو خوندم یا نه؟ و بعد اگه نخوندی بیای قضاشو بخونی

      از یکی از زیباترین منطقه آب و هوایی خرم آباد تااااااا جنوب و جزیره ازت سپاسگزارم سعیده جان

      عاشقتم در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1891 روز

      به به…‌ سعیده، کاکوی گلی!

      عامو، دس مریزاد. اصلا فک نکن که نوشتن این کامنتا، ساده هس و چیزی نیس و من که دارم پرحرفی قلمی میکنم و… از این حرفا!

      عامو، خدا به قلم قسم خورده! این الکی نیست. وسط جملاتت، کلا زیاد خود نیست انگاری میبینم! تو به اذن خدا دست به قلم میشی تا انبوهی از خلق رو در همین سایت مستفیذ کنی! شوخی شوخی، با سفیر قلمی خدا هم شوخی؟

      سعیده، منم خیلی قابلیتهامو ذلیل میکردم و میکنم. گشتم و دیدم دلیلش محله ای هست که توش بزرگ شدم و به عرصه رسیدم…پایین شهر، زشت بود قپی بیای و برای خودت نوشابه باز کنی. اصلا کار ضایعی بود…مایه ی خنده.

      حالا که توی محله ی دیگه ای زندگی میکنم و آدمهای خیلی زیادی رو تو این سالها دیده م، متوجه شدم که توسری خوردن و توی ذهن خوردن در کودکی، توی ساخته شدن عزت نفس اثر داره. هرچی بیشتر از اون فضاها فاصله بگیری، بیشتر درمان میشی.

      چه خوب که به کیش مهاجرت کردی. اینجا یکی از مدینه های فاضله ایران هست که بدلایلی که نوشتی، محبوب من هم هست.

      امیدوارم توی محیط عالی این جزیره، به زودی زود تغییرات اساسی رو خودت هم حس کنی… اونقدر که دیگه هیچ وقت به خودت لقب مستک ندی!

      تو تاج سر این غار حرا هستی.

      بهت خوش بگذره، لحظه به لحظه!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زینب سلمان زاده گفته:
      مدت عضویت: 2469 روز

      سعیده عزیز دوست ارزشمندم سلام

      چقدر لذت بردم چقدر کیف کردم و چقدر خوشحالم برای هدایت شدن به کامنتت

      واقعا چقدر نوشتن ارزشمند هست که یک‌سوره از قرآن و یک روز در تقویم به اسم قلم هست،

      چقدر قشنگ اشاره کردی

      مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر … فقط من از وجودشون خبر نداشتم چون در مدارش نبودیم

      ولی چقدر قشنگ‌مدار و فرکانست رو تغییر دادی که نتیجه اش شده راحت تر شدن آسون تر شدن برای دریافت نعمت ها

      خیلی بهت تبریک میگم سعیده عزیز ‌‌ و کلی تحسین ات میکنم برای تعهدی که برای این بهبودی که ساختی داشتی

      هر لحظه ات توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 1018 روز

      بنام خدایی که شریک نداره

      سلام عزیزم

      خوندن کامنتای تو همیشه برام لذت بخش و در عین حال کلی درس توشه

      همیشه اخر کامنتات مینویسی شاگرد تنبل کلاس

      بابااااا نگو اینووو

      مارو خجالت زده میکنی

      استاد ببخشید کامنت کم مینویسم

      نه اینکه اتفاقات خوب رخ نده

      نه اینکه چرخ دنده هام.روغن کاری نشده

      نه اینکه اسون نشده باشم برای اسونی ها

      چرا همه اینا رخ داده

      منتها میخوام به نتیجه مالی برسم

      دعوام نکنین اگر کم مینویسم

      میخوام مثل شما به همه دنیا بگم

      اصلا با خدا عهد بستم

      خداجان من شما منو ثروتمندم کن من به همه میگم تو بودی

      شما منو خوشبختم کن میگم تووو بودی

      بخدا به همه میگم

      میخوام جار بزنم و ایمانو تو دل همه بندازم

      الان نتیجه مالی دستم نیست

      پارتنر رویایی هم در کنارم نیست

      نمیتونم متوجهشون کنم چقدررر این مسیر خووبه

      خوب نه

      عااالیه

      چقدر از درون خوبم

      چقدر سپاسگزارترم

      و استاااد استاااد

      چقدر احساس لیاقتم بهتراز قبل شده

      ولی هنوز اون نتیجه ای که بقیه مد نظرشونه نیومده

      که اونم میادش

      به قول استیو هاروی

      میگفت دنباله رو بقیه نباش

      مسیر خودتو پیدا کن

      و اینکه هیچوقت تسلیم نشووو

      این تسلیم نشو رو روزی 100 بار به خودم میگم

      استاد ی چیز دیگه

      به قول جول اوستین

      میگفت وقتی خدا ی چیزی رو در دلتون نجوا کرد

      6 ماه براش عبادت نکنین

      از 10 نفر نپرسین که این کار درسته یا نه

      1000تا بهونه برای انجام ندادنش پیدا نکنین

      فقط انجامش بدین

      فقط انجامش بدین

      مطیع اون حرفی باشین که در دلتون شنیدین

      اون صدای خداست

      خدا میخواد کمکتون کنه برسید به رویاهاتون

      به اون صدا گوش کنید

      قدم در چیزهای تازه بزارین

      خدا هدایتتون میکنه

      نگران نباشید.

      خلاصه استاد عزیزم

      دلم میخواد بترکونم با نتایجم

      همممه برام دعا کنین

      دعای دسته جمعی زودتر میگیره

      انرژیش بیشتره

      من توکل کردم به خدا

      و از نتایجی که گرفتم راضی ام

      استاد پول میاد خیلی کم ولی میاد

      اینکه داره میاد اینقد خوشحااالم که نگو

      گفتین اولش کم میاد ولی بعدش تصاعدی میره بالا

      ی چیزی در قلبم گواهی میده که این اتفاق میفته

      استاد مثل قبلا استرس اینکه اگه نشد چی رو ندارم

      احساسم بیشتر یقین همراه با ایمان فراوان

      خدا بهم نشونه داد

      «راه درست است»

      وقتی ازش پرسیدم روی ایده ای که بهم گفته فوکوس کنم به رویاهام میرسم؟

      گفت راه درست است

      خدا نمیاد که با صدای بلند حرف بزنه

      عوضش تو قلبم میگه

      با نشانه هاش بهم میگه

      اینقد بهش ایمان دارم

      اینقد قبولش دارم که خودش میدونه

      خدایا

      خدای مهربانم کمکم کن ایمانم هرروز بیشتر بشه

      من باورت دارم با تمام وجودم

      سعیده عزیزم تو منو ترغیبم کردی که بنویسم ازت ممنونم

      حالم بهتر شد

      ولی من ی چیزی خدا بهم گفت از تو کامنت تو

      این تیکه که:

      به قول استاد تو قدم نه :در حالت عادی آدم میگه خب این آدم یک چیزش هست که انقدر دوست داره بهت خدمت کنه،یک توقعی ازت داره،بعد میای اینجوری باور اینکه جهان من سرشار از انسان های شایسته هست رو خراب می‌کنی.

      به خدا دیگه به تجربه متوجه شدم آدم ها خیلی خیلی بزرگتر از جسم و نیاز هاشون هستند،آدم ها روح های متعالی هستن که هر کدومشون می‌تونند مثل دستی از دستان خداوند بی مزد و منت کمکت کنند،چیزی که توی زندگی استاد همیشه اتفاق میفته.

      من اینقدر همیشه بقیه بهم کمک میکنن

      اینقد که خداوند لطف داره بهم

      که شک میکنم که این ی چیزی میخواد

      البته با دوره لیاقت و اینکه من انسان لایقی هستم یکمی این نجوای شیطان کمتر شده

      ولی باز هم اگر مثلا یک اقایی بهم خیلی لطف میکنه

      شیطان تو گوشم؛مریم این چییییی میخواد که اینجوری برخورد میکنه؟؟؟

      و من قیافه ام میره در هم و خیلی جدددی میشم

      به حدی که طرف از این همه مهربونیش پشیمون میشه

      با خودم عهد بستم دوره دوازذه قدم رو تهیه کنم

      البته هنوز روی ثروت 1 و دوره احساس لیاقتم و هنوز تموم نشدن

      من خیلی دارم اسلو پیش میرم

      ولی میخوام بیشتر لذت ببرم از مسیر

      به قول استاد بخدا لذت در مسیر نه مقصد

      میخوام از همین حال خوبم لذت ببرم

      از اجیلی که طلب میکنم و خواهرم از ناکجاباد میاد و بهم اجیل تعارف میکنه و میگه مریم همشو ببرو از تو بهم خیلی رسیده

      از اس ام اس های بابام که بهم میگه شب بخیر مریم

      صبح بخیر مریم

      رابطه شگفت انگیزم با بابام

      من تو کامنتها نوشتم رابطه ام با پدرم فاجعه بود ولی الان همش قربون صدقه ام میره

      از چلو مرغی کته ای که هوس میکنم و میبینم مامانم بدون گفتن من اماده کرده

      از سپاسگزاری برای پولهام و یهو میبینم یکی خودجوش بهم پول میده

      ازینکه اجیم دعوتم میکنه رستوران لذت ببرم

      ازینکه هرروز خاله ام برام بستنی که دوست دارم رو میخره میاره میگه بخور

      از کولرگازی که تازه خریدیم و خونه انگار زمستون تبریز شده

      از میوه هایی که هرروز میخورم

      قبلا اینجوری نبود اخه

      ازون موقع که سپاسگزاری میکنم بخاطرشون شده هرروز و هرروز

      از قربون صدقه ها و بوسه های خواهرزادم

      از سلامتی خاله ام که معجزه شد و تو بیماستان حالش بهتر شد

      از نشانه های خدا هرررر چی بگم کمه

      از یادگیری اکسل و ورد

      از اینکه باهیچکس قهر نیستم و رابطه هام عالیه

      ازینکه ویس گوش میدم و کتاب میخونم

      ازینکه لباس برای خودم میدوزم

      و همینطور برای خانوادم و اونا خودشون بهم پول میدن بیشتراز چیزی که گفتم

      من دارم حال میکنم

      من خوشبختم

      من خوشبختم

      من خوشبختم

      خداگواهه حالم عالیه و میدونم حال عالیه من چه اتفاقات فوق العاده ای پیش روم میاره

      ازین تغییر شخصیت خودم حال میکنم

      لذت میبرم

      کیف میکنم

      خودمو دوست دارم و میخوام به خودم بگم

      مریم تو خیلی ارزشمندی

      تو خییییلی تغییر در جهت مثبت داشتی

      این مثبت نگری تو خیییلی ارزشمنده

      این باخدا بودن تو خیییلی ارزشمنده

      این هنر خیاطی و نقاشی تو خیلی ارزشمنده

      تو خودت،افکارت و ایده هایی که توی سرته خیییلی ارزشمنده

      تو خیلی قابل تحسینی و من بهت افتخار میکنم

      به تک تک قدمهایی که طی کردی

      به تغییر خودت و جهانت

      به آرامشت

      این ارامشت خیییلی ارزشمنده

      این حال خوب و دید امیدوارانه ات خیلی ارزشمنده

      اینکه خدا هوای تورو داره خییییلی ارزشمنده

      اینکه فحش نمیدی

      کار بد نمیکنی

      متعهدی و پاک

      این ها خیییلی ارزشمندن

      قدر خودتو بیشتر بدون

      تو واقعا ارزشمندی

      «تو ی الماسی بین این همه کربن»

      این جمله رو خداوند اوایل روزهای اشناییم با استاد نصف شب بیدارم کرد و هی زمزمه کرد هی گفت و گفت

      تا نوشتمش

      حالا میفهمم تفاوت خودمو با بقیه

      من ایمان دارم

      من ارامش دارم

      من متوکلتر شدم

      من رابطه ام با خدا بهتره

      من ترسام رفته

      اره من خیلی ارزشمندم چون روحم نزدیک ذات مقدس خداوند شده

      رنگ و بوی اونو گرفتم

      معلومه که قلبم مثل الماس میدرخشه و نور میده…

      خدایا دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فررانه فلاح گفته:
      مدت عضویت: 1122 روز

      سلام به سعیده جان

      وسلام خدمت استاد عزیزم و‌دوستان خوبم..

      وای دختر کلی کیف کردم از خوندن کامنتت ..من که خودم خیلی وقته کامنت ننوشتم..ولی همچنان درسایت حضور دارم..دختر گل کاشتی..دیوانه شدم..مخصوصا اون آیه های قران..وادارم کردی کامنت بنویسم..

      سعیده جان منم ده روز مرخصی گرفتم شمال بودم الان دوروزه برگشتم هوا عالی وهمش بارانی کلی کیف کردم..سرسبزی..هوای خوب..آبشار..انگارسریال سفر دور آمریکای استادم بود..با روحیه عالی برگشتم سر شیفتم..

      دوست عزیزم بازم بنویس که نوشتنت خوش است..

      همیشه موفق و پایدارباشی..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محجوبه هاتف گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      هر روز تحسینت میکنم

      به قول استاد تو قدم یک، خداوند به شجاعان پاسخ میدهد.

      انصراف دادن و دل کندن از منطقه امنت، دوری از همسر، دوری از فرزند خیلی شجاعت میخواد.

      مثل همیشه قلم زیبایی داری خیلی ازش لذت بردم

      انشاالله یه روزی مثل خانم جی کی رولینگ نویسنده هری پاتر از قلمت کلی پول بسازی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 1967 روز

      بنام اللّه که برکت جاریش را در زندگیم روان است وآسان قابل برداشت

      سلام سعیده عزیز

      انصافا زیباو باحال نوشتی اصلا نمیشه کامنت به این زیبایی وفراوانی را بخونم و ذوق نکنم و ننویسم

      فوق العاده نوشتی ،،

      1. آدمها میتونن اونقدر در خدمت باشن که خدابگه و به قول تو خرابش نکنیم با اینکه حتما اینهمه محبت میکنه چیزی میخواد

      2.برانگیخته کردن افراد را ازشما درست یاد گرفتم وچقدر جالبه

      3. کنترل ورودی ذهن باعث ورود نعمتهای بیحساب الهی میشه

      از رانندگی در کیش گفتی واقعا ممنون احساس کردم رانندگی اونجا چقدر لذتبخش و باحاله ،، احساس میکنم رانندگی کردن اونجا شبیه رانندگی استاد در آمریکا آرام ولذتبخشه و انگار هیچکس عجله نداره و چقد بهم احترام میذارن

      حالا در مورد سادگی جهان که نعمتها میتونن به سادگی در زندگی روزمره ما باشه فقط باید روی قانون شکرگزاری متمرکز باشیم و بدنیم که

      واذ رمیت ما رمیت لکن اللّه رما

      قدرت دست فقط و فقط خداست

      شکر خدا که تونستم بنویسم و به قول خودت صلاه بجا بیارم و حال خوبی را از همین استارت روز تجربه کنم

      خدایا برای امروز از تو جریان سادگی تجربه نعمتها را سائل هستم و به هر خیری ازتو فقیرم

      متشکرم که نوشتی

      متشکراز استاد

      بزرگ وخانم شایسته عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1882 روز

      سلام ب سعیده عزیزم

      نمیدونم چی بهت بگم

      نمیدونم چی بگم ک تکراری نباشه انقد ک دوستان از خوبیهات گفتن

      ب قول استاد من عاشقتم

      عاشقتم ک انقد پاک و زلال و دوست داشتنی هستی شاید باورت نشه اما مدتهاس ک بیشتر دنبال کامنتهای شما هستم تا فایلهای استاد انگار اون چیزایی ک استاد میگه ازم دوره و من دسترسی بهش ندارم ذهنم میگه خو استاد با تو فرق میکنه اون سالهاست ک رو خودش کار میکنه تو کجا و استاد کجا

      اما ب شما ک میرسم ذهنم خاموشه ذهنم مطیعه ذهنم دیگه حرفی برای گفتن نداره من با خیال راحت ب مدار بالاتر میرم

      الهی من قربونت برم ک انقد بانمک مینویسی ک گاهی کلی با خودم میخندم و با خودم میگم امان از دست تو سعیده

      دلم میخاد همین الان تو این گرما بلیط بخرم بیام کیش و ی ماچ گنده از کله ت بکنم و برگردم

      من خودم کارمندم مدتهاس دلم میخاد بیام بیرون و ب سبک خودم زندگی کنم اما هنوز جسارت اقدام پیدا نکردم بخاطر همین میدونم ک ول کردن کار رسمی بدون هیچ پشتوانه مالی چقد سخته و چ ایمان قوی لازم داره بخاطر همین اومدم بگم ک قدر خودتو بدون و خودتو دست کم نگیر و هر وقت شیطان خواست بگه حالا مگه چکار کردی شاخ غول شکوندی این حرفای منو پهش بگو تا ساکت بشه

      برات بهترینها رو میخام ایشاله همیشه در صراط مستقیم بمونی چون چراغ راه خیلی از بچه های سایت هستی

      خیلی دوستت دارم بوس ب کله ت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1891 روز

      سلام مستک جان .

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      سعیده جان دو کامنت شما زیر این قسمت نوشتی . اولی رو همون روز خوندم دومی رو الان خوندم به تاریخ 16 تیر ساعت 12/30 ظهر شنبه .

      هر دو رو کامل ذخیره کردم تو یه فایل جدا تو صفحه لپ تاپم که ….. و روش نوشتم کامنت سعیده

      ببین هر چی میخونم بیشتر ازتوش به نکته و آگاهی و تفکر میرسم . اولی که داغونم کرد راستش . بلافاصله میخواستم ازت بپرسم منظورت از فلان مورد رو بیشتر بگو لطفا ( یه موردی خیلی داره ذهنم رو قلقلک میده خیلی دارم راجع بهش با خدا حرف میزنم . باید ذهنم آروم بگیره شاید بعد از خودت هم پرسیدم سعیده جانم)

      ببین مستک جان قشنگ یه دوره کامل آموزشی از استاد رو تواین کامنتهات برامون نوشتی . خیلی خیلی دمت گرم دختر . من حالا حالا باهاشون کار دارم میشناسم خودمو .

      هنوز ذهنم آروم نیست که نشانه ها رو دنبال کنم در اون حد که لایق اون نشانه هاست .ولی میدونم میدونم ایمان دارم که همیشه ته این ذهن شلوغ من تصمیمات بسیار عالی هست بسیار عالی .

      راستی من عاشق فصل تابستان و هوای گرم و جزیره های جنوب هستم مخصوصا جزیره قشم و هرمز . توی اهرم رنج و لذتم دوره ثروت نوشتم که یه خونه اونجا خواهم خرید . خونه اول جای دیگه بود که خریدم به لطف خدا پس دومی هم میشه .

      وای سعیده دستم بهت برسه دلم میخواد ماچت کنم محکم .

      چی نوشتی آخه ؟؟؟؟

      کار دارم باهاشون . مرسی که هستی و مینویسی .

      به امید دیدارت به قول خودت با قلب فروووون از شمال کشور دامنه های زیبای البرز تا خورشید قشنگ جنوب

      پروفایلت چقدر خوشگله آخه . هم خودت و هم خورشید پشت سرت عزیزم

      ( خیلی توصیه خوبی راجع به کامنت نوشتن گفتی عالی بود توصیه ات و من خیلی خوب دارم بهش عمل میکنم همونقدر که میتونم . واقعا خودمو تحسین میکنم . )

      مراقب خودت و خوبی هات باش مستک جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2179 روز

      سعیده گلی سلام

      خوبی دِتِرجان

      من از کامنت یکی از دوستان در فایل بعدی ب این کامنت دومت هدایت شدم

      کامنت هات همیشه عالی و پر محتواس

      خداروشکر برای اسان شدنم برای استفاده از اونها و همزمانیم با شما در سایت

      در مورد کمال گرایی گفتی

      و امروز ب عینه دوباره دیدم ک من هنوز تفییر نکردم

      داستان اینه

      من از اسفند پارسال دوره خوشنویسی با قلم رو شروع کردم

      و خرداد ماه دوتا ازمون مرحله مقدماتی و متوسط رو شرکت کردم همزمان

      ( استادم خیلی تشویقم کرد و گفت حتما قبول میشی و منم شارژ شدم و شرکت کردم)

      سوال ازمون اسون بود

      و من از عملکردم خیلی راضی بودم

      و تو ذهنم نمره ٢٠ یا ١٩ بود

      امروز ک رفتم کلاس استاد گفتن : تبریک میگم

      هر دو ازمون رو قبول شدین

      و اسمم رو توی سایت انجمن خوشنویسان نشونم داد

      و من ب محضی که نگاهم ب نمره ام افتاد چنان تو ذوقی خوردم که نگو

      مقدماتی ١٧؟؟؟؟

      متوسط ١5 ؟؟؟

      یعنی چی

      کجا ها رو اشتباه داشتم

      چرا باید نمره ام اینقدر بشه

      و استادم گفت نمره ات خیلی هم خوبه شما بار اول فقط با س ماه کلاس دوتا دوره. رو همزمان امتحان دادی و قبول شدی

      و گفت

      اقای …

      خانم …

      ( هنرحوهای کلاسمون هستن که بالای س ساله کلاس میان)

      سه چهار بار رد شدن و قبول شدن بعد از سه سال

      ولی باز ذهنم میگفت نوچ

      اخه ازمون مقدماتی چرا باید ١٧ بشه

      ١5 دیگه چ نمره گندیه

      من از اون خر خونهای دوره مدرسه و دانشگاه بودم و این نمره برام ضدحال بود

      وقتی با شادی از ازمون اومدم بیرون گفتم جواب ک اومد ب خودم حایزه میدم و میرم فلان کافی شاپ تنهایی

      ولی امروز ذهنم گفت

      بتمرگ بابا ١٧ و ١5 جایزه داره

      ( تو پرانتز : ی ساعت پیش خدا ب دلم انداخت گفت برو سایت انجمن دوباره اسمت رو ببین

      وقتی داشتم دنبال اسمم میکشتم دیدم تمام شرکت کننده های قبل از اسم من ک برای استان البرز و اصفهان و اذربایجان بودن

      هیچکدوم نمره ٢٠ نداشت

      شاید سه ۴ نفره ١٩ بودن

      بیشمار نمره ١۴ و ١۵ دیدم

      و فهمیدم که کلا اساتیدی که تصحیح کردن ٩٠ درصد رنج نمره رو بین ١۴ تا ١٧ دادن )

      ظنر ب خواهرم که موضوع رو گفتم

      گفت این کمالگرایی که نمیذاره ارزش کارت ببینی

      دقیقا سعیده من کار نقاشی میکنم

      مدرس زبانم (١5 سال بیشتر)

      ولی تو نظرم اینه که اینا ک کار شاقی نیس

      آسون

      ولی در خقیقت همه نمیتونن مث من اینقدر شیرین و راحت گرامر درس بدن

      همه مث من نمیتونن ی دایره صاف و صوف با بار اول بکشن

      خواهرم از همکار سابقش گفت که منم میشناسمش این خانم هم مثل من زبان خونده و

      ایشون توی مهد کودک ی مدت کار کرده

      حالا برای خودش ی برند زده و نقاشی ب بچه ها یاد میده ولی ب زبان انگلیسی

      و پارسال نرخ ی روز کارش تو مدرسه ب زبان فارسی ٨ تومن بود با کلی منت

      حالا چی اموزش داده

      چیزی ک من اصلا روم نمیشه این اموزش بدم و بنظرم خیلی مسخره و ساده و زشته

      ولی این دختر اینقدررر احساس ارزشمندیش بالاست که برای کارهای بسیار ساده و بنظر من درپیت

      با چنان منتی وقت میده

      و قیمت میده که نگو

      اون وقت من واسه بالا بردن نرخ حلسه خصوصی زبان ٣٠٠ تومنی

      ی میلیون بار تو ذهنم حساب کتاب میکنم و میگم نکنه بالا میگم

      و اگه زبان اموز نرخ ٣٠٠ داشته باشم

      کلام و میندازم و بالا و رو ابرام

      چرااا این باور کمبود اینقدر ریشه ای

      چیکار کنم که احساس لیاقت و خود ارزشمندیم رشد کنه

      چطور خودم بیشتر باور کنم

      ؟؟؟؟

      و هزاران علامت سوال دیگه

      در پناه خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2247 روز

      سعیده جان

      دوست عزیزم

      به گمانم دیروز بود، یکی از نوتیف های گوگل که روی گوشی م میاد درباره فیلم اصحاب کهف بود:با خودم گفتم اوووو این فیلم خیلی قدیمیه چطور شده خبر براش نوشتن… و رها کردم.

      الان اومدم کامنت این فایل رو اپلود کنم و هدایت شدم به اینکه اول کامنت ها رو بخونم… و هدایت شدم به این آیه که شما نوشته بودید

      وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا

      و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.

      ممنونم که به هدایتتون گوش کردید و کامنت نوشتید.

      در حال گدروندن و بازخوانی و اجرای دوباره تمرینات دوره کشف قوانین هستم و بی نهایت نتیجه هایی که خودم گرفتم و مثال ها و الگوهایی که خدا بهم داده باعث شده ایمانم قویتر بشه و ذهن نجواگرم داره تقلا میکنه و هرجا تقلا میکنه میفهمم که نشونه س!

      یکی از تقلاهاش این بود که “شیرین چیه صبح تا شب داری مینویسی پاشو یه کاری کن یه مشتری جور کن! یه بازاریاب پیدا کن! یه راهی جور! کن”

      و من

      من تمام تقلاهایی که به فکر محدودم می رسید رو امتحان کردم و سالها دست و پازدم تا به زعم خودم گلیمم رو از آب بیرون بکشم گلیمی که با بزرگتر شدن و بیشتر شدن آرزوها و خواسته هام، سالها فکر میکردم خدا داده دستم و منو رها کرده و گفته باخودته! اگر خواستی یه راهی پیدا کن از اب بیرون بکش

      خدایا شکرت

      بعدها تا مدتها هم حاضر نبودم بهش حتی فکر کنم، از خودم یا از خدا هنوز کینه داشتم. از خودم چون ضعیف بودم و حتما تمام تلاشمو نکرده بودم، از خدا هم بخاطر اینکه تنها منو رها کرده

      به لطف خدا تازه راه افتادم، در مقابل این سالهای تمام عمرم این چند وقتی که چشمم به واقعیت و توحید باز شده به شماره ی انگشتان دست میرسه.

      خلاصه که ذهنم هنوز میگفت پاشو جور کن و من فقط میگفتم الان وقت برداشتن ترمزهاست گاز دادن ها رو من انجام دادم، من به این آگاهی باور دارم، و الان با خوندن این آیه و با یادآوری خدا که دیروز بهم چشمک زد باز هم یه امتیاز از ذهنم گرفتم و گفتم دیدی؟!

      خداروشکر صدهزاربار شکر

      سعیده جون نوشتی که:” من با پیروی از قلب و احساسم این موضوع رو عنوان کردم،انشالله پیغام به دست کسانی که باید برسه، میرسه”

      بدست من رسید خیلی هم بهم چسبید، یکی دیگه از نشونه هایی که خدا بهم داد تا بگه آره دقیقا منظورم همین حرفها و تایید مسیرت هست و شک نکن شیرین! این بود: دیشب لباس خواهرزاده م رو دیدم روی لیبلش نوشته بود “”نیلا نیکان”” به خواهرم گفتم چه جالب من یه دوستی دارم اسم دوقلوهاش نیلا نیکا ست

      و الان که خوندن کامنت شما رو داشتم ادامه میدادم اینقدر شبیه تمرینات من از دیروز تا حالا بود که شک کردم! گفتم وا! مگه میشه آخه

      آره میشه، توی بی نهایت ذوق و خلاقیت خدا برای اجرای چگونگی ها همه چیز امکانپذیره

      خداروشکر واقعا

      آره جهان اینجوری هم کار میکرد،من خبر نداشتم، مدارهای بهتر ازینم هست،خیلی بهتر و خیلی راحت تر و خیلی آزاد تر

      تازه از سفر برگشتم، بی نهایت فراوانی تجربه کردم و چه لایف استایل هایی دیدم، از غریبه ها تنها نه! حتی از دوستان خودم، و دارم فیلم های سفر کسی دیگه رو هم میبینم و بجای حسرت خوردن دارم فراوانی ها رو تایید میکنم

      مرور میکنم

      و میگم اینچنین زندگی ها و درامدها و لذت ها و ازادی و ازادگی هایی همین الان جاریه

      و کامنت شما سعیده جون، تایید دلچسب خدای من بود، پاداش کنترل ذهن همین امروز ظهرم، تایید تجسماتم

      و نوشته بودی “خودتو با قبل خودت مقایسه کن اگر بهتر شدی توی مسیر درست هستی”

      اره من باور دارم بهتر شدم چون حس بهتری دارم

      چون آسون شدم

      چون خدا داره کارهامو برام انجام میده

      الْحْمْدُ لِلّهِ الِّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لْوْ لا أَنْ هَدانا اللهُ»

      ستایش تنها از آنِ خداست که به این [نعمت‌ها] رهنمون شدیم؛‌ و اگر خدا راهنمایی‌مان نمی‌کرد، [به این‌ها] راه نیافته بودیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3141 روز

    سلام بر خانم شایسته ای عزیز و استاد عباس منش گرامی

    از شما بینهایت سپاسگزارم که این فایل هدیه ای ارزشمند را برای ما آماده کردید و مارا شریک لحظات زیبای زندگی خود کردید…

    چقدر عالی استاد عباسمنش توزیع دادند که از مربی ای پینگ پونگ خود بارها تشکر و قدردانی میکردن و همین موضوع باعث شده بود که آن مربی علاقه مند شود که به استاد عباسمنش بیشتر یاد دهد و با استاد عباسمنش بیشتر تمرین کنند….

    من هم سعی میکنم در اول هر کامنت که میگذارم از استاد عباسمنش تشکر و قدردانی کنم که این سبک زندگی ارزشمند را به من و خیلی دیگر از انسان ها آموزش میدهند…

    اکنون که این کامنت را مینویسم زمانی است که بازی های کوپا آمریکا به میزبانی کشور امریکا برگذار میشود ومن بیشتر این بازی هارا دنبال میکنم و وقتی تصاویری از استادیوم ها و شهری که مسابقه در آن برگذار میشود نشان داده می‌شود واقعا روحیه ام خوب میشود وبا خود میگویم که خدارا شکر که عضو سایت استاد عباسمنش هستم و استاد به صورت واضح و رایگان تقریباً بیشتر زیبایی کشور امریکا را برای ما به اشتراک می‌گذارند…

    حتی در این سفر پر برکت من اسم میوه های آمریکا را یاد میگیرم…

    یک نمونه از آن همین میوه ای آقای جو بود که توسط دوست استاد وخانم شایسته کات شد و نوش جان گردید…

    خدا یار ونگهدارتان باد…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»

    (ﮔﻔﺖ: ﺷﻜﻮﻩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺷﺪﻳﺪ ﻭ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺍم ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺑﺮم ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ چیزی را ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻴﺪ)

    «یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»

    (ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻧﻢ ! ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺟﺰ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ)

    (86-87 یوسف)

    —————————————————————————

    ای پناه من و ای پروردگارم ، از شادی و اندوه من آگاهی و خواسته ها و ناخواسته های مرا بهتر از خودم میدانی. من را به آنچیزی هدایت کن که مایه شادی و لذت و آرامش و احساس خوب و اتصال به تو باشد. خدایا در مسیر توحید و یکتاپرستی قدم‌های من را استوار بگردان و کمکم کن همواره بیاد داشته باشم جز تو پناه و یاوری ندارم.

    —————————————————————————

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر قوانین الهی و ایمانی که هر بار کامل و کامل تر میشه.

    دیروز این فایل رو دیدم و البته در حین دیدن این فایل از خداوند درخواست کردم که خدایا من رو به سرزمینی هدایت کن که بتونم براحتی و به آزادی از اینترنت آزاد و پر سرعت استفاده کنم.

    —————————————————————————

    تغییر و بهبود عادتها موضوعی که جا داره هر روز روی خودم کار کنم.

    یکی از کارهایی که من برای کنترل ذهن معمولاً انجام میدم اینه که بازی کامپیوتری میکنم و همزمان فایل گوش میدم. یکی از بازی های مورد علاقه من بازی Wing over Europe هست که سال 2006 ساخته شده و آخرین آپدیتش 2008 بوده. ولی من هنوز دارمش و بازی میکنم. سراغ چیزهای جدید تر هم نرفتم. به جرأت میتونم بگم الان چیزی حدود 15-16 ساله این بازی رو دارم روی کامپیوتر. به حدی توش به مهارت رسیدم که ماموریت هایی رو می‌ساختم تنهایی با یه جنگنده اف پونزده همزمان با 8 تا میگ‌ 23 درگیر میشدم و در 90٪ مواقع پیروز میشدم. این اواخر میرفتم توی اینترنت انواع مانورهای واقعی جنگنده ها رو مطالعه میکردم و تلاش میکردم توی بازی اجراشون کنم. یه ماموریت رو انتخاب میکردم که درگیری 1-1 بود. یعنی یه اف پونزده و یه میگ 23 و بدون شلیک موشک سعی میکردم فقط با گان (مسلسل) جنگنده رقیب رو بزنم. ماجرا خیلی چالشی تر میشد و من متوجه شدم همه این سالها کنترل فرامین روی کیبورد جاهای مختلفی قرار داشته که تو حین بازی باید دستمو بلند کنم از یه نقطه به یه نقطه دیگه ببرم. و یه مکث کوتاه لازمه تا دکمه رو پیدا کنم. و یه دکمه پر کاربرد رو کنار یه دکمه کم کاربرد گذاشته. بعنوان مثال دکمه S ایربریک (ترمز هوایی) بود کنارش دکمه A دکمه خلبان اتوماتیک… یه جایی توی حین مانور میخواستم بزنم S اشتباهی A رو میزدم بجای کاهش سرعت، هواپیما خودش کنترل رو به دست می‌گرفت و یه مسیر دیگه رو می‌رفت (ایموجی با دست تو پیشونی، من کلی تلاش کرده بودم لاک آن کنم)…

    سه تا کنترل فرامین مهم منجمله اهرم تراتل (گاز) ایربریک (ترمز) و کنترل سکان عمودی (رادر) هر کدوم یه جای متفاوت بود… و من سالها همون‌جوری بازی می‌کردم.

    بعد از دیدن این فایل یهو به فکرم رسید گفتم چرا من نمیام کیبورد بازی رو کاستومایز کنم، و اونجوری که خودم راحتترم کنترل فرامین رو بچینم. نگران چی هستم. فاجعه که رخ نمیده. نهایتاً کنترلر ها قاطی میشه و دوباره ریست میکنم.

    و دکمه ها رو جوری چیدمان کردم که بدون بلند کردن دستم از روی کیبورد بتونم جنگنده رو کنترل کنم…

    (تازه رسیدم به فناوری HOTAS نیروی هوایی آمریکا )

    و نتیجه خیلی عالی بود، و دیدم بسیار بسیار بازی تحت کنترل من قرار گرفت. و حس خیلی واقعی تری بهم میداد. هنوزم چندبار دستم رفت سراغ عادت قدیمی ولی میدونم با تکرار و تمرین میتونم بهتر و بهتر بشم…

    این که یه بازی بود و اصلا هم مسئله مهمی نیست و من 15 سال یه تغییر رو باید ایجاد میکردم ولی انجامش نداده بودم… خدا می‌دونه توی زندگی واقعی چقدر عادت‌هایی هست که هنوز تغییرش ندادم و تغییرش درهایی از نعمت و آرامش و احساس خوب رو بروی زندگیم باز می‌کنه مخصوصاً در برابر ترسها و در برخورد با آدمها…

    دیشب توی جاده بودم. من معمولاً اگه تنها باشم مسیر فرعی رو به مسیر اصلی ترجیح میدم. از دل کوه و دشت برم برام خوشایند تره. یه جایی وسط دشت زدم کنار (قبلش هم طبق معمول داشتم با خداوند حرف میزدم ، یه جورایی داشتم نق میزدم…) یه جایی بهم گفت بزن کنار. گفتم نه خیر این نجوای ذهنه… گفت بزن کنار … زدم کنار … مثل کسی که دعوا داره… خب چیه … بفرما زدم کنار… گفت آسمون رو ببین ستاره ها رو ببین چقدر توی دل این تاریکی قشنگه.

    آسمون شب یکی از موارد بسیار آرامش بخشه برای من. هر چقدر منفی باشم وقتی به عظمت آسمونها نگاه میکنم بی‌اختیار یاد آیه «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ» می افتم و خضوع و خشوعم بیشتر میشه. به ناچیز بودن خودم در برابر پروردگار پی میبرم. یه حسی از آرامش و امید میاد سراغم.

    و بعله بازم من دست به گوشی شدم و شروع کردم به عکس گرفتن از ستاره ها. دیدم عکسها خوب نمیشه چون باید فضا کاملاً تاریک باشه و انعکاس نور چراغ ماشینهایی که رد میشدن توی عکس میافته، از طرفی توی عکسهای لانگ اکسپوز دوربین باید ثابت باشه و عکسهای با شاتر 10-20-30 ثانیه گرفته بشه.

    همون حس درونی بهم گفت برو پشت این تپه ها و از جاده دور شو. توی تاریکی مطلق. حالا منم میگم ماشین رو اینجا ول کنم و برم. ولی خودم هم میدونستم که من از تنهایی و تاریکی شب میترسیدم. وگرنه ماشین طوریش نمیشد. قبلاً توی پالایشگاه بارها این کارو کرده بودم. تنهایی توی تاریکی میرفتم زیر خطوط لوله های گاز ، انتهای پالایشگاه ، کپسول های آتش نشانی رو چک میکردم (هم خیلی تاریکه، هم خیلی خطرناکه به لحاظ ایمنی صنعتی). پالایشگاه هم توی دل دشت قرار داره ولی یه جورایی محیط دشت یه کم ناآشناتر و وحشی تره.

    چراغ قوه و پایه دوربین رو برداشتم گفتم جهت غلبه بر ترسم هم که شده باید برم توی دشت و از جاده دور بشم.

    و این آیات رو با خودم تکرار کردم «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» ؛ «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» و به خودم میگفتم خب فقط بلدی کامنت بنویسی و حرف بزنی؟! شاید تاریکی ترس داشته باشه برات ولی چقدر باور داری همه چیز در کنترل و اراده خداونده ؟؟ از دوردست یه صداهایی میومد شاید سگ بود یا شاید هم گرگ نمیدونم. ولی گفتم بیخیال بابا. نهایتاً غذای گرگها میشی به چرخه طبیعت کمک می‌کنی دیگه. تو که تو عمرت یه لگد به یه گربه نزدی چهارتا موش رو خوشحال کنی، حداقل خیرت به دوتا سگ و گرگ گرسنه میرسه. از جاده دور شدم و رفتم پشت تپه ها، توی تاریکی دوربین گوشی رو تنظیم کردم و گذاشتم روی پایه و چندتا عکس از آسمون گرفتم که خودم ذوق کردم. و بعدش که خیالم راحت شد و به آرامش رسیدم و دیدم واقعاً چیزی جز ترس‌های الکی توی ذهن من نبود که باعث میشد من خودم رو از اون سکوت و آرامش دشت و زیبایی ستاره ها محروم کنم…

    خدا می‌دونه چه ترس‌های دیگه ای هست که باید یاد بگیرم آگاهانه برم تو دلشون.

    —————————————————————————

    دیروز صبح که نشانه روزانه ام رو باز کردم فایل قسمت 234 سفرنامه بود. و صحبتهای بسیار ارزشمند استاد عباس منش در مورد تمرکز و توجه کردن به خواسته ها و پاسخ همیشه مثبت جهان به کانون توجه و تمرکز ما. فرقی نمیکنه ما به چی توجه کنیم‌، جهان همونها رو بهمون میده، بیشتر و بیشتر و بیشتر. یه کامنت هم نوشتم براش که بعلت نجواهای ذهن از جریان هدایت جدا شدم. ولی خب کامنت رو توی یادداشت گوشی ذخیره کردم. و بخشیش رو اینجا براتون میذارم…

    —————————

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا»

    (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭﻣﺎﻫﻲ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ) (61 فرقان)

    ————————

    «بعد از دیدن این فایل دیدم چقدر شباهت هست بین آگاهی های این فایل و جلسه اول دوره عشق و مودت.

    استاد توی فایل جلسه اول عشق و مودت در روابط میگه ما نمی‌تونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط می‌تونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت می‌کنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.

    الان دیدم توی این فایل هم توضیحات استاد حول همین موضوعه که به هرآنچه که توجه میکنیم از اصل و اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر به زندگی مون وارد میشه.

    باید یاد بگیرم چطوری در هر لحظه از درون به احساس بهتر برسم. و این هماهنگی درونی خود منه که احساس خوب رو رقم می‌زنه. این که هر بار بخوام تلاش کنم با چیزی یا شخصی خودمو هماهنگ کنم، هیچوقت به حال خوب نمی‌رسم.

    ————————

    بعد از دیدن فایل یه حسی منو ترغیب کرد که کامنت بنویسم. و با دیدن این همه زیبایی و ثروت دائما این آیه توی ذهنم تکرار میشد که : «تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا» (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭﻣﺎﻫﻲ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ)

    وقتی عبارت «تَبَارَکَ» رو‌ سرچ کردم دیدم چندبار این عبارت توی سوره های مختلف اومده، ولی مشخصاً توی سوره فرقان این عبارت سه بار تکرار شده. کلاً این عبارت «تَبَارَکَ» توی ذهنم خیلی ابهت و جایگاه خاصی داره. هم به عظمت خداوند میرسم، هم در برابرش احساس خضوع میکنم و هم احساس قدرت میکنم که سبحان الله ببین چه قدرتی پشتیبان ماست…

    این آیات رو در ادامه براتون میذارم و امیدوارم همون حس خوب و مثبت رو برای شما هم داشته باشه.

    «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»

    (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﻓﺮﻗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ) (1 فرقان)

    «تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْرًا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُورًا»

    (ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﻗﺼﺮﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﻣﻘﺮّﺭ ﻣﻰﻧﻤﺎﻳﺪ) (10 فرقان)

    —————————

    همیشه و همواره سودمند و مبارک و پر از برکت است فرمانروایی رب العالمین که قرآن رو برای ما فرستاده تا مایه تشخیص خیر و شر باشه و ما رو هدایت کنه ، و آسمانها رو اینقدر زیبا و شگفت انگیز خلقت کرده‌ و هر آنچه که ازش درخواست کنیم و بهش توجه کنیم ، طبق قوانین بدون تغییرش بهمون عطا می‌کنه و به زندگی مون وارد می‌کنه.

    الحمدلله رب العالمین

    الهی صد هزار مرتبه شکر

    —————————————————————————

    و در پایان سلام و درود و رحمت و نعمت بینهایت یگانه وهاب قدرتمند عالم، رب العالمین بر همه شما دوستان و اعضای خانواده ام.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1151 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      النساء

      یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا

      ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻫﺎﻥ [ ﻭ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﭼﻮﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻣﻌﺠﺰﺍﺗﺶ ] ﺁﻣﺪ ; ﻭ ﻧﻮﺭ ﻭروﺷﻨﮕﺮﻱ [ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ .(١٧4)

      النساء

      فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا

      ﺍﻣﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻓﻀﻠﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ .(١٧5)

      سلام به حمید عزیزم بنده صالح و توحیدی

      چقدر لذت بردم از کامنتت

      چقدر واقعا دوست دارم تنهایی تو تاریکی را تجربه کنم و بر اساس باورهایی که تو بچگی بهمون دادن واقعا من ترس دارم از این موضوع

      یادمه بچه که بودم تو سن 10 سالگی سه ماه تابستون که میرفتیم شهرستان ،بعضی اوقات ساعت2 ،3 شب میرفتیم با بزرگتر ها برای آبیاری باغ

      و چقدر بهمون احساس ترس میدادن از جنیان و پریا و ..

      هنوزم تو وجودم هست ،و واقعا خیلی دوست دارم این تجربه را داشته باشم و با ترسم روبرو بشم.

      خدا قوت که تونستی به این ترست غلبه کنی.

      حمید جان چقدر خندیدم برای اون داستان سگ

      و خوشحال کردن موش ها وغذای سگ و گرگ شدن.(استیکر خنده )

      سپاس برای ایه های نورانی قرآن که برامون مثال زدی و نوری شد بر قلب ما .

      حمید عزیزم نمیدونم من اینجوری شدم یا بقیه دوستان و شما هم این حس را دارید

      به میزانی که مورد لطف و رحمت خدا قرار گرفتیم و در این مسیر سراسر لذت قدم برداشتیم ،بیشتر جذب و کشش داریم به سمت نور قرآن که قلبها نرم میکنه و یه حس و حال دیگه ای داره که نمیشه گفتش.

      سپاس برای وجود نورانی و قلب مهربونِت رفیق.

      حق نگهدارت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زینب سلمان زاده گفته:
      مدت عضویت: 2469 روز

      آیا حمید دوست ارزشمندم سلام

      قبل از هر چیزی‌ممنونم ازت که مینویسی و چقدر قشنگ مینویسی و چقدر هر بار که مینویسی لذت میبرم و یاد میگیرم مخصوصا آیه هایی که اشاره میکنی ‌

      چقدر آرامش بخشه و‌چقدر انرژی نابی داره: «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      درمورد ترس نوشتی و چقدر خوب که توجه نکردی و رفتی اون عکس های قشنگ رو از اون منظره جذاب رو‌ گرفتی، خیلی بهت تبریک میگم و خیلی تحسین ات میکنم، یادم افتاد همین امروز عصر برای خونه ای که یکی از فامیل هامون بهم سپرده واسش مشتری پیدا کنم امروز گفتم برم دو سه املاکی دیگه بسپارم که بعد از املاکی دوم به سومی که رسیدم میخواستم برم داخلش که یک‌دفعه ذهنم گفت حالا نمیخواد همونا کافیه دیگه، درحالی که میدونستم مسئله ترسی هست که هر از گاهی خودی نشون میده ولی آگاهانه منم گفتم حالا که میگی نرو من میرم داخلش هر چقدر هم شلوغ باشه داخل و رفتم ‌و به قول شما هیچ اتفاقی نیفتاد و‌خیلی راحت مطرح کردم و اطلاعات خونه رو‌بهشون دادم

      آقا حمید عزیز هر لحظه ات توحیدی تر باشه و ثروتمندتر در پناه رب العالمین

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرنگیس محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2681 روز

      سلام به حمید عزیز،دوست هم فرکانسی ام

      العان که این کامنت رو می‌نویسم زیر همون آسمون پر ستاره در خلوت ترین زمان ممکن تو حیاط نشسته ام ، ما عباسمنشی ها به هم نزدیک هستیم طوری که وقتی خاطره اون شبت رو‌گفتی می‌خوام بگم ،حمید واستا حالا من بگم،البته این من یه منه، درونگراست، که اتفاقا همیشه ساکته ،اما نه در حضور دوستان هم مدارش.

      من هم اوایل که کوهنوردی میرفتم میترسیدم،کم کم با این باور که من در آغوش خداوندم ،خداوند از من محافظت میکند و همچنین این که بلاخره که هممون یه طوری میمیرم ،اگر مرگ تقویمی من فرا برسه ،چیزی مسببش میشه ،چه بهتر که در طبیعت باشه ،خلاصه که هی جلوتر ،و جلوتر ،العان کوه‌هایی میرم که دیگه پایان دست میرسم به یه روستای دیگه و از شهر کنده میشم ،و اوایل از اینه تنهام و از تاریکی خیلی میترسیدم ،بعد اومدم تایم پایان اومدن از کوه رو خیلی طولانی کردم به نحوی که با چراغ قوه گوشی مسیر رو می‌دیدم ،گاهی وسط دره تو تاریکی صدای خیلی معناداری از پشت سرم شنیده می‌شد ،چراغ مینداختم میدیدم یه پلاستیکه که لایه خار ها گیر کرده و در مصاف با باد چنین صدای تولید می‌کنه ،خلاصه که چیزی نبود جز دیدن کرم های شب تاب زیبا که انگار یه تیکه الماس جایی افتاده ،خارپشت هایی که یواش دست می‌گرفتم و کلی باهاشون صحبت میکردم و صدای شغال و خرگوش .

      چند باری هم طی روز مار دیدم ،که یه بار کم بود پا رو دمش بزارم ،اما از وقتی مار دیدم دیگه از سوسک نمی‌ترسم ، وقتی یکی ملخ روش میشینه جیغ می نه خندم میگیره ،از سگ ها کمتر میترسم ،منظورم اینه که تمام ترسها و چندش های کوچک از بین رفت یا بسیار کمرنگ شد

      جای شما خالی چند روز دیگه قراره بریم‌گلیل،(مرز ترکمنستان ه) البته که عشق و حال من بعد اینکه همه خوابیدن و تنها با سکوت همگام شدم شروع میشه ،من و آتیش و سکوت و یه آسمون وحشتناک پر از ستاره و تاریکی و خدایی که همیشه هست

      منم دلم یه گوشی خواست که بشه از ستاره ها عکس گرفت ،در حال حاظر گوشیم پر از غروب آفتاب های زیباست

      من هنوز هم میترسم با این که هفته ای 2 روز میرم کوهنوردی، ولی لذتش به قدری در ذهنم بزرگه که قسمت ترس هیچ وقت موفق نمیشه منو منصرف کنه ،خیلی صحبت کردم ،مرسی گوش دادی.

      آقا صبر کن یه چیز دیگه یادم اومد

      چند وقت پیش خواب خیلی الهام بخش و آگاهی دهنده ای دیدم ،خواب دیدم بین ستاره ها تو تاریکی غوطه ورم،یه تاریکی که همه چیز دیده میشد ،یه رنگ تاریک ، همه سیاره ها رو‌میدیم ،عظمت مشتری رو‌میدیم ،زحل رو با اون حلقه های زیبا ش می‌دیم ،شکل سنگ های بودن که انگار یکی اینها رو تراش داده باشه و شکل گوی های در آورده باشه ،همش سنگی نبودن یه قسمت های شون خاک بود ،بعد از همون بالا تله خاک قهوه ای روشن دیدم ،عظمتش اون تله خاک در برابر اون فضا رو (مثل یه تیله بازی در برابر جثه انسان ،اینطوری تصور کن ) بود ،

      بعد یه صدایی بهم گفت اونجا روبین ،اون زمین شماست ،در برابر عظمت آفرینش همینقدر کوچیکید، نمیدونی بیدار شدم چه حالی داشتم ،یه بغض خیلی سنگین که چرا بیدار شدم ،چرا اینجام و کلی چراغ تو ذهنم روشن شد ،

      صدای تو سرم رو می‌شنوم که آخه اینا چیه تعریف می‌کنی ،پاکش کن ،ولی من می‌فرستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2531 روز

      به نام خداوند گردان سپهر

      فروزنده ماه و خورشید و مهر

      سلام حمید آقا

      همیشه خوندن کامنت دوستان و آگاهی های آن لذت بخش و آموزنده است

      کامنت شما مثل همیشه عالی

      ما نمی‌تونیم چیزی رو از خودمون دفع کنیم و فقط می‌تونیم چیزی رو جذب کنیم. هر آنچه که در کانون توجه ما قرار بگیره، جهان اون موضوع رو به سمت ما هدایت می‌کنه و اون موضوع «خود به خود» وارد زندگی ما میشه.

      چقدر عالی گفتی

      من جدیدا تجربه کردم

      دلم میخواست تسویه کنم وامها را و همش تو فکر بودم و گاهی حتی برای پرداختی مجبور به جابجایی و قرض میشدم

      و من نمیتونستم

      دفع کنم ولی از وقتی به درآمد و واریزی بیشتر فکر میکنم

      راحت تر شده

      سپاس خدای را که با قوانین ثابت جهان را آفرید و این قوانین در هر لحظه کار میکند

      ترس از تاریکی و برطرف شدنش

      عکس ستاره ها و آرامش در دشت

      بسیار عالی بهتون تبریک میگم

      و حتی عوض کردن دسته وبازی بهتر و حرفه ای تر

      همگی یک معنی میده

      به بهبود فکر کنیم

      و بدانیم بهترینها بدست بیاوریم

      شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نورا افضلی گفته:
      مدت عضویت: 1666 روز

      سلام حمیدامیری عزیز

      همیشه کامنت های شمارودنبال می کنم وازخوندن تک تک دیدگاههای علمی وقرآنی وقانونمندکیهانی تون لذت میبرم

      من ایه زیبایی که درآخرهمه کامنت هاتون مینویسید خیلی دوست دارم وهرروزتوصلاتم وقت قنوتم میخونمش وبسیارلذت میبرم چون باخوندن این آیه زیبادرواقع خودم واعضای خانواده ام رودرپناه حفاظت ورحمت بی پایان الله یکتاوقدرتمندوثروتمندام قرارمیدهم .

      امیدوارم همیشه ایام درپناه رب العالمین سلامت ، شاد وثروتمند باشید

      فالله خیرحافظا وهو آرحم الراحمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    سلام استاد عزیزم.

    چقدر عالی. چقدر عالی. واقعا این سفر از شما اینقدر برای من درس داشته که میتونم اسمشو بذارم دوره چگونه زندگی کردن.

    همین دیدگاه مثبت. همین دیدگاه خوب و همین تعریف کردن با دیگران، این خیلی عالیه. این خیلی عالیه.

    چقدر عالی وقتی از هر چیزی و هر کسی تشکر میکنی و نکات مثبت را می‌بینی و ذکر میکنی و سپاسگزار این نعمات میشوی. آسان میشوی برای آسانی ها. آسان میشوی برای خوبی ها.

    افراد مناسب در مسیر تو قرار می‌گیرند.

    وجه خوب انسان ها، افراد و موقعیت ها، شرایط را دریافت میکنی.

    واقعا نکته ها عالیه.

    حالا من استا. بعد از 2 سال و 1 هفته میخواهم بگم، من تقریبا 10 درصد تونستم مثل شما بشم.

    یعنی واقعا هنوز برام سخته بتونم در لحظه توجهم را بذارم روی زیبایی ها.

    ولی قلبم میگه مسیر استاد عباسمنش و استاد شایسته درست، صحیح و در مسیر رب العالمین هست.

    اینه که واقعا از تح دل دوستتون دارم.

    ان شاءالله بتونم تا 1 یا نهایتا 2 سال دیگه حضوری شما را ببینم.

    چقدر اون پسر بچه کوچولو زیبا بود و چقدر علاقه داره به این ورزش. اون ذوق واقعا توی حالت صورتش مشخص هست. چقدر ورجه وورجه میکنه موقع سرویس زدن و یا بازی کردن.

    استاد یه نکته ای درک کردم. خیلی جالبه.

    استاد شما، اون آقای چشم بادامی. وقتی داشتند با شما بازی میکردند، تقریبا هیچ تکان اضافه ای نمی‌خوردند.

    اما شما و یا مریم خانم کلی باید اینطرف اونطرف می‌شدید. تا بتونید جواب‌صربه های ایشان را بدهید.

    این برام از این حیث حائز اهمیت بود که: وقتی انسان عاشق مسیری باشه. پا در اون بذاره، و متخصص شود. و تمرین کند، و تکرار و تکرار و تکرار کند، نتیجه بسیار عالیه.

    جوری که با کمترین حرکت بیشترین کسب را داشته باشی. اینقدر تمرین کنم که ذهنم عادت کنه فقط و فقط زیبایی ببینه. اینقدر تمرین کنم، تا ذهنم اتوماتیک نکات عالی و درست را درک کنه.

    اینقدر تمرین کنم تا هر کسی و هر چیزی اطرافم هست را تحسین کنم و زیبایی ها را ببینم.

    به خدا صدق بالحسنی بشم تا آسان شوم برای آسانی ها.

    خدایا شکرت.

    عاشقتونم استادان عزیزم. بینهایت ممنون شما هستم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    به نام خداوند روشنایی بخش قلبها

    سلام ای بخشنده ترین خدای من،امروز پنجره ی قلبم رو بازمیکنم و روزم رو با راه دادن هدایتت برقلبم شروع میکنم و باامید تو روزم رو شروع و به پایان میرسانم و زندگی را زندگی میکنم و دم به دم شکر تو را به جای می آورم

    سلام به دویار عزیزم که هروقت چهره ی ماهتون رو میبینم قلبم شکفته میشه و نوروامید رو در دلم زنده میکنید و عاشقانه دوست دارم این مسیر رو همچنان با تعهد بیشتری ادامه بدم

    تحسین میکنم شما عزیزان بزرگوار رو که انقدر عالی تلاشتون رو میکنید تا تو این بازیی که به کنترل ذهنتون کمک میکنه مهارت عالی کسب کنید

    تحسین میکنم صاحب این اکادمی رو که کلی مربی های خفن و هیولا رو به اینجا دعوت کرده وبا مدیریت عالی داره کلی آدم های پینگ پنگ باز حرفه ای رو تربیت میکنه،کاری هم به سنوسال و جنسیت نداره،هرکسی طبق علاقه ای که داره تواین آکادمی با شوروانگیزه میاد و رو مهارتش کارمیکنه

    تحسین میکنم این حداز مدیریتشون رو که باید حتما قبل از انجام بازی نرمش های قبل رو انجام بدن و هرکدوم هم متعهدانه و باعشق صبح زود استقبال میکنه تا خودش رو برای یک بازی عالی و سرسختانه آماده کنه

    تحسین میکنم این گل پسر عزیز ودوست داشتنی رو که انقدر معلومه علاقه داره که اون هم صبح زود میاد و نرمش صبحگاهیش رو انجام میده تاخودش رو برای بازی آماده کنه،ای جونم به تو گل پسر نازنین که انقدر هم دوست داشتنی به نظر میایی،مشخصه اونقدر با خودش درصلحه که ادم تو یک نگاه عاشق این گل پسر میشه مخصوصا وقتی که پای میز پینگ پنگ می ایسته و فقط نصف کلش رو ازون پایین میبینی،ای خدای من چقدر من عاشق شخصیتت و اون مهارت بازی کردنت شدم،خدایاششکرت

    تحسین میکنم پشتکار مریم جان عزیز رو که داری باهرکدوم از خانم ها و آقایون خودت رو به چالش میکشی و از هر زاویه ای داری به رشدوپیشرفت خودت تو این بازی کمک میکنی

    سلام به شما دوست عزیزمون،تحسینتون میکنم که همواره در کنار استادعزیز هستید و چقدر مشخصه مدارتون بااستادعزیز یکی شده وچقدر احساس لیاقت خوبی رو درخودتون ایجاد کردید که باارامش دارید ازباهم بودن و درکنارهم بودن لذت میبرید و الان هم قراره یک میوه ی هیولای بسیار لذیذ رو تست کنید

    چقدر برام این نوع میوه جالب و شگفت انگیزبود،خدایاشکرت،ببین چقدر داخل میوه عجیب بود،مریم جان عاشقتم که به این شکل میگید بازشود دیده شود،واقعا که آدم بااین شکل میوه مشتاق میشه ببینیم داخلش به چه شکل هست بلکه پسندیده بشه،خدایاشکرت بخاطر اینهمه تنوعی که‌تو جهانت هست

    مریم جان واستادعزیز بی نهایت بار تحسینتون میکنم که انقدر به موقع خودتون رو به این مکان میرسونید و انقدر عالی دارید تلاش میکنید که مهارت پیداکنید،واقعا میشد واضح تشخیص بدی که نسبت به روز اولتون چقدر دارید متفاوت تر عمل میکنید،و فکرمیکنم که مربی ها از بازی کردن باشما لذت میبرند که انقدر خودتون تلاش میکنید باکنترل ذهن عالی و قدرت تمرکز عالی یادبگیرید

    بسیار تحسین برانگیزبود که باهرکدوم انقدر خوب میتونستید توپ تنیس رو به طرز ماهرانه ای مدیریت کنید خدایاشکرت

    استادجان تحسینتون میکنم که این دختر خانم رو بهش انگیزه وشوروشوق دادید و انقدر خوب بهش اعتماد بنفس دادید تا ایشون بهتر به مسیرش ادامه بده،چقدر تحسین کردن از کسی به طرز واقعی،باعث میشه آدم خودش حس خوبی داشته باشه،من خودم هرموقع کسی رو از ته قلبم به صورت واقعی ویژگی یک فردی رو تحسین میکنم حسم فوق العاده میشه،اما وقتی ویژگی منفی یک فرد رو تو ذهنم مرور میکنم دقیقا میفهمم که احساسم داره بدمیشه و اول از همه روی تپش قلبم تأثیر میذاره

    من باید هزاران بار این ویژگی تحسین کردنتون رو تحسین کنم،چون هنوز راه داره که این مورد از شخصیتم رو رشد بدم،و میبینم که چقدرشما حواستون به دورواطرافتون هست که مثلا تواین مورد چه افرادی با چه سنوسالی دارن بازی میکنن و باچه نو مهارتی دارن تواین مسیرادامه میدن،واقعا شگفت زده نیشم و دوست دارم مثل شمااین ویژگیم رو در وجودم به صورت بنیادین رشد بدم که به راحتی تحسین کردن ویژگی های مثبت اطرافیان جزوی از رفتار وعادتهای هرلحظم باشه

    چقدر این خانم رو با این سنوسال تحسین کردم افرین به این شجاعت،به این عزت نفس و اعتمادبنفسی که در‌وجودش ایجادکرده و از تمپای فلوریدا این همه راه رو اومده فقط بخاطراینکه به مهارتش تواین بازی اضافه کنه،آفرین به این خانم زرنگ و بااعتمادبنفس که تواین سن خودشو دست کم نگرفته و تازه بفکر رشدوپیشرفتشه

    چقدر این باشگاه تمیزومرتب بود،این اول صبح‌ همه چیز درارامش و صلحوصفا داشت پیش میرفت،چقدر این پنج روز همه دارن از لحاظ شخصیتی هم رشد میکنند،مثل شماعزیران که به غیراز اینکه‌مهارت در بازی کردنتون بهتر شد،مهارتتون در آداب معاشرت با افرادغریبه تر بهتر شد و‌کلی با آدابو‌رسوم های جدیدی آشناشدید،واقعا تحسین برانگیزه که‌ادم وقتی قدم اول رو برای یک‌ هدفی برمیداره،توی مسیر کلی رشدوپیشرفتهای دیگه هم میکنه که همش سوده‌ووسوده‌ووسووود خدایاشششکرت

    استادوقتی راجب اون فردی که 76سال سن داشت صحبت کردید که‌چقدر باتوان بالا نان استاپ به مدت سه ساعت بازی میکرد چقدر برام شگفت انگیزبود،چقدر تحسین کردم این ویژگی افراد رو که فارغ از هر گونه دیدگاهی که جامعه دارند اونها برعکس عموم جامعه حرکت میکنند و قطعا که نتیجه ی متفاوتی میگیرند

    من خودم واقعا دوست دارم که یک عمری سرشاراز سلامتی و طول عمر با کیفیت داشته باشم،فارغ از دیدگاه های اطرافیانم که وقتی به سن پنجاه سالگی میرسند خودشون رو برای بازنشستگی آماده میکنند و همین اسم بازنشستگی باعث میشه ذهنشون برنامه ریزی بشه که هربار بایک بیماری جدید روبرو بشن،و جالب اینجاست که خیلی ها اعتقادشون اینه که تنها راه درمان بیماریشون ازطریق دکتر رفتن هست،و دکترا هم که الاماشالله این روزا باهمدیگه قرار داد بستند که هرفردی که علاقه داره وقتش رو‌تو مطب دکتر سپری کنه ازین دکتر به اون دکتر معرفیش کنند و کلی هزینه های بیهوده باید بکند،دست آخرهم از سلامتی کامل ناامیدش میکنند و مجبوره بااین باور نداشتن سلامتی کامل یک عمر بسوزه ووبسازه

    اما وقتی این چنین افراد رو میبینم که چقدربرای سلامتیشون ارزش قائل هستند،بسیارلذت میبرم و ازهمه مهمتر وقتی استادم اینهمه برای ما باورپذیرمیکنه که میشود درسلامتی کامل باشی،بیشتر ذوق دارم که درمسیرسلامتی بیشتر تلاش کنم که چه کاری انجام بدم تا سلامت تر بشم

    تحسین میکنم ویژگی شخصیتی شما استادعزیز رو که با درک این قانون بدون تغییرخداوند،همیشه تو موضوعات مختلف زندگیتون کلی خیروبرکت رو روانه ی زندگیتون کردید،ازجمله تشکر کردن،تحسینو تمجید کردن،تواضع داشتن باعث شدید که رابطتون رو باهزاران هزارنفر عاالی کنید،والان به جایی تو زندگیتون رسیدید که به راحتی با آدمای مختلف بافرهنگا وقومیتهای مختلف به راحتی ارتباط برقرارمیکنید

    تحسین برانگیزه که اونقدر عالی از مربی های اینجا سپاسگزاری کردید و وجه مثبتشون رو برانگیخته کردید که یجورایی تواین چند روز مربی خصوصیتون‌میشن و کلی با تمرکز بهتری بهتون نشون میدن

    استاد وقتی راجب روش جدید ازین بازی توضیح میدادید چقدر واقعا میشد این رو ربط بدیم به کل موضوعات زندگیمون،مثلا من سالهای سال عادت داشتم که تشکر خیلی ویژه ای ازکسی نکنم،ولی ازوقتی که فهمیدم تشکرکردن ازنعمتهای خدا، دیگران،ازخودمون بخاطر ویژگی های خوبمون وو…باعث میشه خودمون حالمون بهتربشه،بااینکه میفهمم چقدر این تشکر معجزه میکنه،اما ما اونقدر همیشه غرق در برانگیخته کردن رفتارهای منفی دیگران بودیم،با تشکرنکردن،با نارضایتی از همه چیز،که الان باید هزاران بار تامدتها آگاهانه این رفتار سپاسگزاری کردن رو انجام بدیم،تا تو ناخوداگاهمون بره،چون هنوز که هنوزه آخرش وقتی میخوام ویژگی مثبت یک موضوع یایک نفررو بگم درکنارش میگم ولی اون ویژگی منفی رو هم داره،انگار ذهن دیگه عادت کرده که تو هرموضوعی به وجه منفی متمرکز بشه

    دقیقا یک عادت نادرست رو هزاران بار تکرارکردن،خیلی ترک کردنش سخته،و باید تلاش زیادی راجب اون موضوع بذاریم تا اون عادت نادرست رو بایک عادت درست جایگزین کنیم

    وچقدرخوبه که مثل استادعزیز خودمون رو سرزنش نکنیم و این حق رو به ویژگی انسان بودنمون بدیم که هرانسانی باتجربه کردن میتونه هرلحظه ی بعدش رو لذتبخش تر کنه نه اینکه بخواد باهر بار درست انجام ندادن یک رفتاری خودش رو سرزنش کنه،باید درکنار تلاش کردنمون این حق رو‌هم بخودمون بدیم که‌نخوایم خیلی کمال گرایانه رفتارکنیم،و این رو هم بدونیم که اگه بخوایم شیوه ی نادرستمون رو پیش ببریم وهیچ‌تلاشی برای بهبود اون نکنیم شخصیت ما رشد نخواهد کرد و هیچ انتظاری هم نباید داشته باشیم که زندگیمون بصورت تصاعدی ازهمه لحاظ رشد کنه

    چون بهبود زندگیمون برمیگرده به رشد شخصیتی ما در جهت درستش،و برعکس سقوط ما توزندگی برمیگرده به کارنکردن روی بهبود خودمون…

    مریم جان دقیقا ماهم به فوق العاده بودن مردم امریکا پی برده ایم و چقدر هرکجا که میرید هرفردی باصلحوآرامش و با حس خوب باشما برخورد میکنند،واقعا این ویژگیشون رو‌من تو هر قسمت از این سریالها تحسین کردم و چقدر حس فوق العاده ای بهم دست میده وقتی میبینم که غریبه ترین آدم با یک فرهنگونژاد مختلف انقدر خوب برخوردمیکنه باشما،و البته که اونهم برمیگرده به صلح وآرامش درون خودتون که این دست از انسانهای شریف ودوست داشتنی رو سمت خودتون جذب میکنید خدایاششکرت

    استادجان ومریم عزیز بسیار عالی بازی کردید و این بازی اخر بااین مربی فوق العاده رو بسیار تحسین کردم،واقعا میشد احساس کرد که چقدر به نسبت قبل تر بهتر بازی میکردید خدارو صدهزارمرتبه شکرت

    ودرآخر اون استادیوم مرسدس بنز کلی باورای منو نسبت به فراوانی بهتر کرد،الله اکبر عجب استادیوم خفنی رو بناکردن،ببین چقدر همه ی امکانات داخلش ایجادکرده بودن،چقدر خوب بود که باتوجه به روزهای بارانی سقف استادیوم‌ رو به این شکل درست کرده بودن،بسیار تحسین برانگیزه ای حداز رشدوپیشرفت بشریت باتوجه به تضادهایی که بهش برخورده خدایاشککرت

    استادجان ومریم عزیزم ازتون بی نهایت بار سپاسگزارم که درتمامی جنبه ها به ما کمک میکنید که باوربهتری دروجودمون بسازیم،واقعا مایه ی افتخارمه که چنین الگوی بی نظیری توزندگیم خدا نصیبم کرده الهی شکرت

    داستان بهبود شخصیتم درراستای توجه به زیبایی ها و الگوگرفتن از انسانهای شریف این سریال ادامه دارد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: