مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/02/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-02-22 08:27:482024-03-08 07:09:13مثل ابوموسی نباشیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها نیرویی که هدایت مرا برعهده گرفته
سلام به بهترین و بی غرورترین استاد دنیا
خدایا ممنونم از این همه دانا و شنوا بودنت درست همون روزی که این فایل اومد رو سایت من قبلش داشتم با خودم و خدای خودم میگفتم من چکار کنم که در رشته کاری خودم درحال حاضر فقط یه قدم بیشترم نه بلکه فقط یه قدم بیشتر و بهتر عمل کنم
این فایل با نام «مثل ابوموسی نباشیم»
حالا ابوموسی در پرادایس مون فقط یه خروسه اما کارها و سبک زندگیش یه عالمه درس های عبرت انگیز و یادآوری قوانین الهی رو برامون داره که البته باید همیشه تیزبین و ریزبین و آگاه بود که درمورد همچین مواردی هم صحبت کرد و ازشون درس های زندگیساز ساخت،
منی که تاالان ایده هایی تو رشته ام بکار بردم که تا حد شهر خودم جواب داده پس باید برنامه ریزی کنم که ایده ها و باورهایی بسازم که برا چندتا شهرستان دیگه بعد در حد استانم جوابگو باشه نه اینکه یهو الان بگم و انتظار داشته باشم که ایده ها و باورهایی رو داشته باشم که انتظارم این باشه که بخواهم درحد کشوری یا جهانی باشه
کشوری و جهانی شدن هم میتونم و رخ دادنی ست اما باید تکامل رو طی کنم و از یاد نبرم،
خب اینو بگم یادمه از همون کودکی بااینکه خودم یه عالمه ترس ها از اونموقع ها داشتم اما هیچوقت با سبک زندگی افرادی مانند کارمندهایی که فقط روی یه ریتم ثابت حرکت میکردند البته هرکسی تو هرشغلی که بود بااینکه اصلا هیچ آگاهی ای نداشتم اما یجورایی احساس میکردم که چنین سبک های زندگی اصلا برا من خوشایند که هیچ بلکه بسیار عذاب آوره و بعضی اوقات در همون کودکی به خودم میگفتم بنظرت دیوونه نیستی که اینجور فکرهایی میکنی چون بسکه تو خانواده و دوربری ها گفته بودن شغل کارمندی یعنی بهترین و رویایی ترین زندگی و همون حقوق ثابت هرچند کم اما بسیار باارزشه یه آب باریکه ای هست و بسیار آینده داره 😒😒 امیدوارم که برداشت اشتباه از حرفای من درمورد شغل کارمندی نشه،
که بعداز گذشت سالها فهمیدم که من چقدر درست فکر میکردم که میخواهم دنبال زندگی ای باشم که بیشتر میخواهم واقعا یه انسان آزاد و مستقل خودم باشم و برم زندگی رو به معنای واقعی تجربه کنم هرچند که با یه عالمه تضادهای وحشتناک در زندگی برخورد کردم و امادر نهایت اونا همه کلی درس و تجربه شدن برا زمان الانم و من کلا یه روحیه کارآفرینی دارم نه کارمندی هرچند که تا همین چند سال قبل از اینکه خودم کارآفرین باشم خیلی ترس های وحشتناک داشتم اما از زمانی که آگاهی کسب کردم دیگه وارد این مورد شدم که همیشه میخواهم خودم کشف کننده باشم
ایده پرداز باشم ،پا در دل ناشناخته ها و ترس ها بذارم که مثلا در چندتا شغل مختلف در سالهای خیلی قبل که حتی ذره ای از این آگاهی هارو نداشتم همیشه خواهان رشد بودم و چقدر پا به دل ترس هام گذاشم و الان هرموقع که دارم رودوره عزت نفس کار میکنم که یسری از فکت ها و منطق های ذهنم شده اون کارهای قبل بهخودم میگم یادت هست تو همون آدمی که تو شغل تعیرات ماشین های بنزینی بااینکه بهش علاقه نداشتی اما همیشه سعی داشتی ماشین های مختلف و جدید رو تجربه کنی و با چندها و ده ها نفر کار کردی که از هرکدوم تجربه ای کسب کنی
به خودم میگم یادت هست تو بااینکه تو موسیقی هم علاقه نداشتی بلکه فقط از دریچه کسب درآمد واردش شده بودی اما پا به یه عالمه ترس هات گذاشتی و چقدر خوب هم از پسش براومدی و صدها مراسم زنده موسیقی اجرا کردی و همچنین تو همین رشته ورزشی که علاقمند وهدف اصلیم هست و مدتهاست که فقط تو همین زمینه فعالیت دارم کلی موفقیت ها و تجربه ها کسب کردم هرچند هنوز خیلی خیلی بیشتر از اینها ازخودم انتظار دارم اما خلاصه همه اینها برام باورهای منطقی برا بهتر تسلیم کردن ذهنه که کارهای بعدی رو بتونم با باورهای قویتر انجام بدم،
استاد فکر میکنم یکی از نکات اصولی و ریز و خوب انتقال دادن درس های این فایل اینه که میگی حالا اگه میگیم نباید تو نقطه امن بمونیم به این معنا باشه بدون طی کردن تکامل مون یهو انتظار داشته باشیم و بریم وسط میدون و خطری که باعث مرگ مون بشه
(اینجاست که باید هواسمون به کج فهمی ها و برداشت های اشتباه باشه)
بلکه منظورمون اینه که همیشه بخواهیم این نوع نگاه و این نوع زندگی کردن رو برا خودمون بسازیم
که نیاز هم نیست هرروز صد لول قدرتمندتر بشیم کافیه که هرروز فقط یه قدم یه پله یه ذره بهتر از روز قبل خودمون باشیم و عمل کنیم درنهایت همین ذره ذره ها روی هم جمع میشه و تکامل رو میسازه بعد میشه تصاعد
و همون آدم ترسو بعداز مدتی مداومت تبدیل شده به یه فرد شجاع و بسیار قدرتمند نیازمندش فقط تمرین،تکرار و تکامل طی کردنه،
که حتی همین تمرینات ساده رو هم قبلا از زبان خیلی ها من نشنیده بودم که متاسفانه فقط نقطه 0 تا 100 رو میگفتن
آخه میدونید چیه دوستان خودتون هم بهتر میدونید البته نمیخواهم بگم خیلی سالهای قبل همه اساتید و یا پدر و مادر ها و افراد بزرگ که نه همیشه اما اکثریت فقط میگفتن باید مثلا باید باایمان باشی،
آدم خوبی باشی،
و…..
و در هرکاری هرمهارتی میگفتن باید تمرین کنی حتی شکست هم خوردی اشکال نداره مهم ناامید نشی و اینقدر ادامه بدی تا به نتیجه برسی
اما در مهارتهای زندگی ،ایمان،آرامش،باور،توکل رو هیچوقت نتونستند بخوبی و با قانون تکامل انتقال بدند به دیگران احتمالا بوده اما من هیچوقت ندیده بودم بلکه فقط میگفتن هرچیزی و هرکسی یا خوبه یا بد یا کاملا قویه یا کاملا ضعیف،یا صفره یا صد
یا ثروتمنده یا فقر یا سفیده یا سیاه و……
شاید یسری از حرفاشون اینجور نبود اما رفتارها و باورهاشون اکثرا همینجور بود و به هنبن دلیل هم کسی مثل من اکثرا الگوی مناسبی نداشتم،
اما استاد از اینکه بهترین الگوی من در جهان هستی واقعا هم به خودم هم به شما افتخار میکنم همچنین به این دوستانم که واقعا نظیرشون هیچکجا وجود نداره،
از صحبتهای این فایل میشه این درس هارو گرفت که هیچ هدف و تجربه ای نباید انجام دادنش به تعویق بیفته و زمان حال رو از دست بدیم و بعضی از کارهارو موکول کنیم فقط به آینده
و پیام هایی برامون داره که آقای عزیز و خانم عزیز همیشه جوری زندگی کن که باعث نشه بچسبی به زندگی و فکر کنی که تو حتما قراره سالهای سال زنده باشی
پیام بعدی این فایل
وقتی اینجور باورهایی رو داشته باشی و اینگونه فکر کنی دیگه نمیگی خب من به فلان کار علاقه دارم ولی مجبورم برم سر کاری که دوستش ندارم چونکه بتونم درآمدی داشته باشم
بلکه میگی حتی اگه قرار باشه من تو رشته و شغلی که بهش علاقمندم درآمدی نباشه اما من انجامش بدم و از زندگیم لذت ببرم و چرا بخوام خودمو از لذت اصلیم محروم کنم بخاطر هیچ و پوچ که مردم چی میگن ،مسخره میکنن،ناامیدم میکنن،غیبتم میکنن،میگن بدرد نمیخوره،یا تو جامعه یه چیزهای دیگه ای مد شده،خانواده ام مخالفن یا حتی ممکنه نجواهای ذهن خودم بگه بیخیال بااین شرایط جامعه،کشور،درآمد،شکستهای قبلیت،و….نمیشه ولشکن سخته،
«نعععععععععععععععععع»
بله به تمام اون چرت و پرت های اکثریت جامعه فقط یه کلام میگی
نععععععععععععع
حرف هیچکس و هیچی برام مهم نیست که چه حرفها،دیدگاه ها،و محدودیت هایی وجود داره بلکه من فقط میخواهم تو کار مورد علاقه قلبی خودم فعال باشم و هرروز بهتر و حرفه ای تر بشم و در واقع هرروز بیشتر خودمو از انگیزه گرفتن های اون کارم درون خودم و توانایی های خودمو کشف و تجربه کنم،
خدای من یعنی این همه انسان تو جهان دارن مردگی میکنند نه زندگی یعنی مرده های متحرک هستند چونکه خودم از بدو تولد دارم یه عالمه همچین انسانهایی رو میبینم که متاسفانه فقط دنبال امرار معاش و داشتن یه زندگی معمولی و بی دردسری هستند و نکات مختلف شرک و ماندن در دایره امن رو در خودشون پرورش میدن و جالب اینجاست هرکی هم اینجوری زندگی میکنه میگن ایول این آدم عقلش و مغزش خوب کار میکنه که اگه یه وقت زمانی اتفاقی براش افتاد یا زمینگیر شد همین چیزها به دادش میرسن
اما هیچوقت نمیگن چه در این دنیا چه اون دنیا باشی بلکه فقط باورهای نزدیک به منبع الهی و از جنس خداوند و هدایت هاش ساخته باشی به دادت میرسند نه خونه،بیمه،باغ،حقوق و…….
ای خدا چرا خیلی از ما آدمها اینهمه هنوز در خواب غفلت بسر میبریم،
چونکه تمام عوامل بیرونی مانند حساب بانکی،بیمه،دارایی،باغ،خونه،ماشین،حتی نزدیکترین اعضای خانواده ت ممکنه با یه چشم بهم زدن از دستت بره اما تنها چیزی که باهات میمونه فقط اون باورهای ذهنی و احساسی که تو همیشه در خودت ساخته ایش
یکی از شخصیتهای معروف و بسیار محبوب دل من جکی چان
واقعا این آدم اسطوره ست یادمه چندسال پیش ازش یه مصاحبه در یه برنامه نگاه میکردم که میگفت اون زمان اویل کارم در بازیگری
تجهیزات زیاد و پیشرفته ای وجود نداشت و من از رو ساختمان 3طبقه میپریدم بدون تجهیزات خاصی بلکه فقط یه عشقی در وجود من باعث میشد که من اینهمه خطر رو نبینم و با عشق اینکارهارو انجام بدم،
واقعا این مرد دوست داشتنی و بسیار الهام بخش میلیاردها انسان دیگه ست،
و چرا هرکدوم از ما نخواهیم اینجور زندگی کنیم و باعث بشیم که الهام بخش دیگران بشیم،
مهم تر از الهام بخش بودن اینه که ما با خوب زندگی کردن و رفتن دنبال عشق و علاقمندی خودمون با رضایت کامل این دنیا رو ترک کنیم
واقعا ما بشینیم به این فکر کنیم چرا بااینکه میدونیم که یه فرصت بسیار کوتاهی داریم بنام زندگی اما بازم اکثرمون اسیر نجوای ذهن میشیم و میگیم خب من اگه بخوام دنبال عشق و علاقه ام برم پس هزینه ها زندگیم چی میشه و….درصورتی که اصلا اینجور نیست و تو هرکاری بینهایت فرصت و ایده های پولساز وجود داره بلکه فقط تفکرات و باورهای ذهنی متفاوتی از اکثریت میخواد،،
خدایا شکرت و ممنونم ازت استاد که من هربار بیشتر مطمئن میشم که منم میتونم از رشته مورد علاقه خودم بینهایت ثروت بسازم پس دیگه نیاز به انجام کار دیگه ای ندارم،،
همگیتونو به خداوند مهربان و عزیز میسپارم،،
سلام استاد عزیز
من سالهای طولانی هست که تو شهر خودم بزرگ شدم و زندگی کردم و خیلی دوست و فامیل و آشنا دارم
و شناخته شده هستم تا حدودی
این را هم میبینم که خیلی ها دوست دارند که شرایط من را داشته باشند و به جورایی قدیمی اون منطقه حساب بشن و در واقع دوست و آشنا زیاد داشته باشن که به قول خودشون هواشونو داشته باشن و زندگی امن تری را تجربه کنند
در کل این شرایط را گفتم تا برسم به تصمیمی که خودم گرفتم و الان که دو ماه از تصمیمم میگذره چقدر خوشحالم و راضی هستم که این شجاعت را داشتم و از حاشیه امنیتم خارج شدم
استاد عزیزم من تو شهری زندگی میکنم
که از شهرک های اطراف شهر اصفهان هست من اونجا مغازه داشتم و کاسب شناخته شده ای بودم تا اینکه با آموزه های شما و زحمتهای خانم شایسته عزیز و همه مجموعه سایت
شخصیتم تغییر کرد و هدایت شدم به اینکه کسب و کارم را جمع کنم و بیام تو مرکز شهر اصفهان و یک کار جدیدی را تجربه کنم در یک فضای جدید با آدمها و شخصیت ها و رفتارهای جدید
استاد عزیزم من لحظه ای شک نکردم و اقدام کردم و همه اطرافیانم شوکه شدند ولی من با اعتماد بنفس و با انگیزه تجربه های جدید اقدام کردم
و الان حدودا دو ماهی هست که در فضای جدید مشغول به یک کار جدید هستم با شرایط جدید و کاملا متفاوت نسبت به زندگی قبل خودم
و قصد دارم که محل زندگی خودم را تغییر بدم و به نزدیک محل کارم انتقالش بدم که قدم بعدی من هست
من الان که این تغییر را در زندگی خودم ایجاد کردم طعم زیباتری از زندگی را میچشم و از هر لحاظی زندگی شاد تر و زیباتری را تجربه میکنم و الان در ابتدای راه هستم خدا میدونه که تو این مسیر چه اتفاقات زیباتری را تجربه خواهم کرد
از کلام صادق شما تشکر میکنم استاد عزیزم
که همیشه ساده ولی تاثیر گذار صحبت میکنید
و من از این صداقت و سادگی شما درس میگیرم و بهره میبرم از آموزه های شما استاد گرانقدر
تندرست باشید استاد عزیز و همه عزیزانمون در خانواده پر از مهر عباس منش
به نام خدا
روز 118سفرنامه
سلام به دوستان عزیزم و استاد مهربان و مریم خانم نازنین
استاد آفرین واقعا آفرین به این اندامی که ساختید
بزنم به تخته ماشالا
این حد از پویایی این حد از تغییر این حد از موفقیت و پیشرفت در تمام زمینه ها واقعا جای تحسین داره .
تو سفرنامه فایل میبینی همون استاد توپول روز قبل که داشت بهت قوانین آموزش میداد امروز با این اندام فوق العاده و تقریبا میشه گفت بیست سال جوان تر داره بهت میگه ابوموسی نباشیا
شروع به حرکت کنیا
یه جا نمونیا
دریا نمیاد پیش تو
تو باید بری پیش دریا
خودت محدود به یک حوض کوچک و استخر نکن
اصل شنا کردن تو اقیانوس هستا
خدای من
استاد شما بی نظیرین
منظره پشت سرتون که دیگه اصلا نگم براته
واقعا زیانم قاصره از این حجم زیبایی .
این انعکاس آسمان ابر درخت ها توی آب رویایی ترین منظره هست واقعا شگفت انگیزه
خدا جون شکرت الهی شکر که این همه زیبایی در این فایل دیدم الهی شکر خدای خوبم که چشم بهم دادی چشمانی بینا که ببینم این همه زیبایی در اطرافم را.
الهی صدهزار مرتبه شکر
یه جاهایی ابوموسی بودم یه جاهایی نه
گواهی نامه ام گرفتم با وجود اینکه همه گفتن تو که همیشه شوهرت میبره تورو بابات هست یا هر چی ولی من دوماه رفتم یه شهر دیگه برای گرفتن گواهی نامه و چقدر حسم خوب بود چقدر اعتماد به نفسم بالا بود چقدر حالم خوب بود که برای وقتم و خودم ارزش قائلم.
همه آدم های منفی و آدم های که باری به هر جهت بودند تو زندگیم گذاشتم کنار با اینکه روابط نزدیکی داشتیم ولی هیچ درسی هیچ چیزی ازشون یاد نمی گرفتم فقط یه جمعی پر از دروغ و غیبت و مسخره کردن بود که خداشکر گذاشتمشون کنار به راحتی و نترسیدم از نبودنشون .
الان هم تو فکر شغل هستم
اگر من شغلم اینجا کنم یعنی از محیط امن خودم خارج شدم همین که نمیتونم زیادی بخوابم همین که نمیتونم وقتم هدر بدم همین که نمیتونم وقتم در اختیار هر کسی بذارم همین که باید منظم تر باشم همه اینا برای من نقطه امن هست که میخوام نابودشون کنم .
یاد بگیرم منظم بودن رو یاد بگیرم وقتم هدر ندهیم یاد بگیرم که نخوام به کم قانع باشم و خودم پول دربیاوریم و بهترین ها داشته باشم نخوام از روی بیکاری بخوابم نه نه من هیچکدوم از این ها نمیخوام
خدایا خودت بچین من تلاشم میکنم ولی امضاش با تو خدایا بچینش برام
الهی شکر الهی صدهزار مرتبه شکر
دوستتون دارم
یا حق
وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءٖ قَدۡرٗا
و هر کس تقوای الهی پیشه زاد (مراقبه) خداوند برای برون رفت او از شرایط ناخواسته
محل خروجی قرار میدهد و از جایی که گمان
نمیبرد برای او روزی قرار میدهد، همانا خداوند
امر خود را بالغ میکند (تکامل) و خداوند برای هرچیزی مقداری تعیین کرده…
دوستان خواستم با توجه به شرایطی که تجربه
کردم از خودم ردپایی بزارم، من و همسرم
مدتهاست تلاش میکنیم خونه مادرم اینا نریم و بازه های زمانی رو که اونجا حضور داریم کم کنیم تا یه سری مطالبو نشنویم و به خیال خودمون مراقبه کنیم و از این داستانا، درست خلاف کاری که خیلیا نمیکنن (تغییر شرایط فیزیکی) اما موفق نمیشدیم و هربار انگار یه داستانی پیش میاد و برنامه هامون بهم میریزه… خواستم به موضوع این فایل از یه جنبه دیگه هم نگاه کنیم، وقتی ما تکاملو طی نکنیم اگه تلاش فیزیکی هم بکنیم یا شرایطو تغییر بدیم باز هم اون ناخواسته ها پیش میاد، تا زمانی که به قول خداوند امرمون بالغ بشه و قدر و اندازه ظرفمون تغییر کنه و اون موقع بای دیفالت شرایط تغییر محیا میشه و ما فقط باید تصمیم بگیریم و نیاز به زور زدن نیست، در مثال ما من و خانمم هر هفته که میریم خونه مادرم مطالبی رو میشنویم و باناخواسته هایی روبرو میشیم که به وضوح متوجه میشیم از خلاهای درونی خودمونه، و کاملا روشنه که اگه اون خلاها پر بشه و دیگه اقتضای بودن ما در خانه مادرم فراهم نباشه و کمکی به خودشناسی ما نکنه خداوند عالم شرایطو به گونه ای رغم میزنه که ما خیلی راحت و بدون دردسر از این مسئله عبور میکنیم.. وقتی من خودمو با برادرم مقایسه میکنم، وقتی به خواهرم حسادت میکنم و … مدام در شرایطی قرار میگیرم که این بازخوردو بگیرم که هنوز به اون تکامل نرسیدم که از این موضوع گذر کنم… مثل کودکی که وقتش برسه و رشدش کامل بشه بند نافش بریده میشه و از محیط رحم جدا میشه، سلامت و پیروز باشید
سلام دوست عزیز. به نطرم خیلی به نکته مهمی اشاره کردید.
که دوست دارم تجریه خودم هم بگم.
من هر چه که دارم روی خودم کار می کنم و پاشنه اشیلهایی که در روابط با همسرم دارم برطرف می کنم اما هر از چندگاهی یه تضادهایی بوجود میاد که من قبلا ها ناراحت میشدم وهمش می گفتم خدایا چرا من دارم روی خودم کار می کنم این تصادها پیش میاد؟؟
خیلی توی عقل کل گشتم خیلی آگاهیم بیشتر کردم به این نتیحه رسیدم هر چه بیشتر با خودمون درصلح باشیم خیلی روح ارامتری پیدا خواهیم کرد اصلا وقتی یک سری آگاهیها رو پیدا می کنی خود به خود انگار آرومتر میشی
دیدگاههای آقای علی ابودردایی در عقل کل بی نظیره وخیلی به من کمک کرد والبته که فایلهای استاد ….
من الان مدتی هست که شاید چند هفته ای میشه خیلی رابطه ام با همسرم بهتر شده
تازه فهمیدم هر چی اون می گفته دقیقا درون خودمو بهم نشون میداده
الان من از خدا به خاطر وجود همسرم سپاسگزارم که بواسطه ی همسرم خواست ایراداتمو بهم نشون بده تا من اصلاحش کنم چون در خواست من به خداوند این بود بهش نزدیکتر بشم عبد واقعیش باشم ومعلوم هست با این ناخالصیها نمیشه به خدا خیلی نزدیک شد
در حالی که من فکر می کردم ایرادها از سمت همسرمه
یعنی تازه فهمیدم چقدر خدا مهربان بوده که خواسته بواسطه ی همسرم منو پاک تر وخالص تر کنه.
راستش حرفهام زیاده وشاید نتونم منطورمو خوب بیان کنم.
ولی مساله اینه نباید به اطرافیانمون با دید منفی نگاه کنیم
چون احساس می کنم من یا دوستان وقتی با این آگاهیها آشنا میشیم تو ذهنمون دیگرانو یه جور دیگه می بینیم وناخواسته شاید قصاوتشون می کنیم واین درست نیست.به قول شما
(وقتی ما تکاملو طی نکنیم اگه تلاش فیزیکی هم بکنیم یا شرایطو تغییر بدیم باز هم اون ناخواسته ها پیش میاد، تا زمانی که به قول خداوند امرمون بالغ بشه و قدر و اندازه ظرفمون تغییر کنه و اون موقع بای دیفالت شرایط تغییر محیا میشه و ما فقط باید تصمیم بگیریم و نیاز به زور زدن نیست)
من یک تجربه ای هم با خانواده همسر خودم دارم
خانواده همسرم مخصوصا مادرشون بسیار منفی بین هستن
من سالهای سال خونشون رفت وآمد کردم ولی با احساس خوب !دوستشون داشتم با اینکه نوع حرفهاشون نمی پسندیدم ،
اون زمان با قوانین جهان اصلا آشنایی نداشتم ولی کلا همیشه انسان مثبت بینی بودم وادمها رو دوست داشتم ،
یادمه قشنگ ،اون زمان اصلا احساسم بد نبود یا گاهی اگر میشد سریع رفع میشد وراحت فراموش می کردم و از دید بالا به پایین بهشون نگاه نمی کردم
تا اینکه مهر ماه سال 97 من تقریبا با قانون جدب آشنا شدم
با استاد دیگه البته شروع کردم اون زمان فقط فهمیده بودم باید احساسم خوب باشه وتوجه به نکات مثبت باشه وکم کم که دیگه تلویزیون و…این جور چیزها رو(البته میگم کم کم) از زندگیم حذف کردم حدودا یک سال بعد در اثر یک سوتفاهم کوچیک رابطه ما بهم خورد
و الان 5 ساله که ارتباط خاصی ندارم یعنی خونشون نرفتم وجهان خیلی راحت من وهمسرمو از اونها جدا کرد
وقتی من فکر کردم به این داستان دیدم واقعا اون زمان که خونشون می رفتم اصلا احساسم بد نبود واقعا از ته قلبم دوستشون داشتم اگر حرفهای منفی می زدن من نگاه بدی بهشون نداشتم اینها خیلی مهمه واگر حرف ناخواسته ای می شنیدم خیلی درگیر نبودم واااای این حرف منفیه و الان چه بلایی سرم میاد و خیلی درگیر نبودم که حالا وای چقدر ورودی منفی دارم می گیرم خلاصه کلام! چون توجه به همین ورودی منفی احساسمون بد می کنه واتفاقات بد رو برامون بوجود میاره!
ودیدم واقعا جهان خیلی راحت هر چند برای من اوایل دردناک بود چون درک دقیقی از قانون اصلا نداشتم و کم کم با قوانین جهان اشنا شد وبعد فهمیدم که واقعا اون سوتفاهم برای من جز خیر چیزی نبوده.
واقعا بهترین چیز اینه روی خودمون کار کنیم و بتونیم به هماهنگی ذهن وروح برسیم و هر چه بیشتر بتونیم هماهنگ بشیم با منبع اصلی مون که خداست
خدایی که هیچ کسو قضاوت نمی کنه
خدایی که همش به دید خیر ونیکی به همه نگاه می کنه
اون وقت برای وجود همه ی آدمها می تونیم از خدا سپاسگزار باشیم
وبه صلح بیشتری با خودمون برسیم.
وبه قول شما اون وقت دیگه نیاز به هیچ زورزدنی نیست
جهان کارشو انجام میده
اگر ما در شرایطی هستیم که با تصاد برخورد می کنیم به خاطر خودمونه.به خاطر اینه که خدا بواسطه ی اون تضاد می خواد روحمون رو صیقل بده واز ناپاکیها وناخالصیها پاکمون کنه .
همه ی ما برای خدا ساخته شدیم همون طوری که خدا درقرآن به حضرت موسی فرمود واصطنعتک لنفسی. در واقع این برای ما هم هست …..باید خودمونو برای خدا خالص وپاک کنیم.
امیدوارم که تونسته باشم منطورمو خوب رسونده باشم.
در پناه الله یکتا شاد وثروتمند وموفق باشید.
سلام استاد عزیزم
چقدر شما تغییر اساسی در تمامی ابعاد سایز فیزیکی
خودتان داشتید .
خدای من اصلان قابل باور نیست ظرف این مدت
کوتاه توانستید به این استایل فوق العاده زیبا دربیاین
استاد واقعا میگم شما معجزه کردین !!!!!!!!
استاد واقعا بهتون تبریک میگم شما عالی عمل کردین
چون خودم یکی از نزدیکترین اشخاص زندگیم حدود
وزن شما رو داشت ما تا تونستیم وزن ایشون رو واقعا
نرمال کنیم حدود دوسال زمان برد…
البته روش ما فقط و فقط ورزشهایی مثل کوه نوردی
دوچرخه سواری – پیاده روی سریع – کاراته و یوگا
بوده .
استاد می خواستم بگم ثروت دو رو به توفیق خدای
مهربون تهیه کردم و هر روز نشانه های ثروت توی
زندگیم داره بیشتر و بیشتر میشه …..
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان خانواده عباس منش♥️💜♥️
اول از همه باید بگم که من بعد از نوشتن تمرین ستاره قطبی ،طبق معمول اومدم که نشانه امروزم رو ببینم و دیدم که استاد فایل جدید روی سایت گذاشتند😍😍😍
گفتم اول این فایل رو ببینم…
یه جورایی فکر می کنم که نشانه امروزم همین ویدیو زندگی در بهشت بود👌👌
اگر بخوام نکات زیبای این ویدیو رو بنویسم که خیلی خیلی خیلی زیاده… از زیباییهای فضا، آسمون خیلی قشنگ با ابرهای سفید تو پس زمینه آبی💚💚
تناژهای مختلف رنگ سبز، انعکاس جنگل توی دریا، چه پرنده هایی که هر از گاهی بال می زدند ..
یه سری پرنده که شبیه پولک براق سفید بودن میون درخت ها😍😍
نسیمی که روی آب موج های کوچولو می نداخت، و صدای پرنده ها و صدای اردک ها که با هم انگار دسته جمعی بلند بلند می خندند😂😂
خود استاد!!!!!
که چقدر فوق العاده تر شدند با پلن سلامتی و چقدر تغییر سایز داشتند و چقدر به هدفشون متعهدند.. عالی بود عالی👌👌👌👌
میتونم این لیست زیبایی رو همینجوری ادامه بدم 👈👈اما نکتهای که باید بگم و وظیفه میدونم که بگم اینه که این ویدیو رو به من نشون داد که من باید برای خودم دوباره یه برنامه ریزی کوچیک کنم و قدمای ریز بچینم برای تجربه ناب زندگی♥️♥️♥️
خب من همیشه دیدگاهم مثل استاد بوده و همیشه گفتم من یه جوری زندگی کردم که اگر به من بگن بنفشه! همین الان تمومه, میگم من هرچی که دوست داشتم رو تجربه کردم💜💜
هیچ وقت برای خوشحالیام و چیزهایی که دوست دارم وابسته به دیگران نبودم، اما راستش رو بخواهید شرایط زندگی توی میتونم بگم ۷ سال گذشته جوری شد که مجبور شدم با چالشهای زیادی روبرو بشم و میتونم بگم بیشتر زندگیم برای این سپری شد که امنیت خودم را حفظ کنم و یه جورایی بقا داشته باشم شاید مثل ابوموسی😁😁😁
منی که همه چیز را تجربه میکردم حتی خیابون های جدید و کشف میکردم سفرهای زیادی می رفتم و حتی لباس پوشیدنم خیلی با بقیه فرق داشت و هر جوری که دوست داشتم لباس میپوشیدم، راه میرفتم، و لذت می بردم از هر روز ،،دیگه انگار مدتها بود که خودم رو فراموش کرده بودم .با اینکه هنوز هم حواسم به حالم هست اما انگار یکم ..چطور بگم محافظ کار شدم انگار ...
یکم دیگه اون حس تجربه کردن و شور و شوق رو در نظر نمی گرفتم😔😔
بیشتر مدیریت زمان م و هزینه هام.. مثل کسی که فقط برای بقا داره زندگی میکنه و اگر قبلاً از ۸۰ درصد به علاقه هام متوجه می کردم ،الان میتونم بگم شده ۲۰ درصد….
یادم اومد چندین ساله که رانندگی رو تجربه نکردم، البته اینو بگم که من در قدم دوم دوره دوازده قدم که الان دارم میگذرونم برای خودم این هدف رو گذاشته بودم که دوباره رانندگی رو تجربه کنم اما این ویدیو امروز بهم نشون داد که باید پلن ریز و قدم به قدم برای خودم بچینم که هر روز شده یک درجه زندگی رو دوباره عمیق تر و عمیق تر تجربه کنم ♥️♥️
دوباره بشم همون بنفشه که اگر بهش بگن امروز وقت تموم ،بگم باشه بریم.. من زندگی رو به صورت کامل زندگی کردم و لذتش رو بردم🌹🌹🌹
ممنونم از استاد عزیزم و مریم جون مهربون که این نشانه را امروز برای من فرستادند، این تلنگری بود که اول صبح باید میخوردم و و برام انگیزه ای شد تا پاشم… تا همین امروز هماهنگ کنم برای تجربه همین قدم های کوچیک..
خدا رو شکر می کنم که منو به سمت این سایت این استاد بینظیر، این ویدیو و این تجربه هدایت کرد❤️❤️💜
روز همه عالی و پر از انرژی و زندگی همه قشنگ تر و عمیق تر باشه به امید خدا
یا عشق 🌹🌹🌹🌹
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیزم
اول دوست دارم تحسین کنم شما و خانوم شایسته و اون پارادایس زیبا رو
اولا چقدر زیبا بود استاد اون منظره زیبا پشت سرتوم اون سرسبزی و اون دریاچه همیشه پر آب
دوما میخوام تحسین کنم خانوم شایسته عزیز رو که 23 دقیقه دوربین رو نگه داشت دمش گرم واقعا دمش گرم 23 دقیقه آدم دستشو نمیتونه یک حالت نگهداره
سوما تحسین میکنم استادم رو که اینقدر بدنش فیت و خوش فرم شده دمت گرم استاد واقعا دمت گرم واقعا دمت گرم
همون اول که گفتی مثل ابوموسی نباشیم و زندگیمون رو تجربه کنیم و از محیط امن بیاییم بیرون یه چیز جدید رو تجربه کنیم درجا استپ کردم و به اتفاقات اخیر فکر کردم
دیدم چند ماه پیش از تابستان تا مثلا یک یا دو ماه پیش من پیش فرض با گوش دادن آگاهی ها عزت نفس و دوره ها و خواسته درونیم ، میرفتم محله های جدید از جاهای جدید میرفتم توی شهرم جاهایی توی شهر میرفتم که تو عمرم نرفته بودم و فقط پای پیاده میشد رفت خونه هایی که روی شیب بود و شاید 200 تا پله یا بیشتر میخورد که برسی مثلا به آخرین خونه ، محله های پایین یا بالا میرفتم ، سعی میکردم نزدیک ها رو برم مثلا یکجا بن بست بود توی مسیر تمرینم بود و میدونستم بن بسته ولی حسم میومد بریم ببینیم اینجا چجوریه و خونه ها رو ببینیم و خب نجوا میومد ولی زوری نداشت بدبخت😂😂
بعد انگار برام عادی شد یا اون اولویتش اومد پایین و برای خودم قدم بعدی رو مشخص نکردم و اولویتش اومد پایین و کم کم فراموش شد و این چند روزی الان نگاه میکنم زندگیم اینجور شد که بیدار میشم روی باورهام کار میکنم سریال زندگی در بهشت میبینم و کار های هنرمو انجام میدم و یه دور نزدیک بیرون پیاده میزنم و میام یک سری کارها رو انجام میدم و این تکرار و تکرار شده.
(اینم بگم اینقدر خوشحالم اینقدر راضی ام که دیشب ریشه ی یک سری نجواها رو پیدا کردم استاد که اصلا نمیدونم چی بگم و خدارو هزاران مرتبه شکر که هر وقت ازش خواستم هدایتم کرده و ساکت شد ذهنم و سکوت واقعا بینظیره آرومم الان)
خدارو شکر من تجربه های خوشگل و زیبایی داشتم تریل رفتم از توی مسیری که تا حالا نرفته بودم و این تریل ها جاده خاکی هست و ( جا همتون خالی ) و دور تا دور درخت و بوته های تمشک بود ولی قدم بعدی رو مشخص نکرده بودم که خب تریل جدید برم و دیگه کمرنگ شد تریل رفتنم.خداروشکر این حس طبیعت طلبیم منو خیلی کشونده که هم به دل ترسام وارد بشم و هم تجربه کنم طبیعت گردی رو و خداروشکر شب کمپ زدم تو جنگل ، تریل توی جنگلی رفتم ، با گروه کوه نوردی رفتم مسیر های سبک رو ، میخوام باز شروع کنم و ادامه اش بدم
همون لحظه تقریبا اواسط فایل مشخص کردم گفتم اون مسیری که پیدا کرده بودم جدید بود ، میانبر بود ، از داخل جنگل بود و به تریل میخورد کجاست؟ و با برنامه wikiloc ( خیلی برنامه خوبیه تمام تریل هایی که افراد اطرافتون رفتن رو نشون میده )
پیداش کردم و یک مسیر رو مشخص کردم و همین امروز یک ساعت یا دو ساعت دیگه میخوام برم اگه گل نباشه
استاد ازت ممنونم که به حرف دلت گوش میدی و این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میزاری
واقعا تحسین بر انگیزه که به همه چی فکر میکنید و ذهن فعال پویا و پرسش گری دارید که از یک خروس از رفتارش این آگاهی ها رو بیرون کشیدید
خدارو هزاران مرتبه شکر که توی این دنیای زیبا و ساده دارم زندگی میکنم با لذت ، خیلی دارم حال میکنم استاد خیلی خیلی بهتر از قبل با خودم در صلح ام خیلی خیلی بهتر شده آگاهی هام ازت ممنونم که استاد منی
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد جانم ،خدایا خودت هدایتم کن وکلمات رو بر زبانم جاری کن ،داشتم شکرگزاری مو مینوشتم یه سوال برام پیش اومد وقلبم گفت برو فایل نشانه رو بزن ،ولی همین که اومدم تو سایت فایل جدید رو که دیدم یه حس عجیبی تو دلم اومد با اینکه زمان نت بی نهایتم داشت تموم میشد ومن وقت کمی داشتم که فایل نشانه رو بزنم یه چیزی درونم گفت تو این فایل رو دانلود کن جوابت تو این فایله ،باورم نمیشه ،چرا باورم میشه دیشب معجزه ای از حرف زدن خدا با خودم رو تو دفتر معجزاتم نوشتم که به تازگی پیداش کردم (این دفترو همون اوائل درست کرده بودم ولی یه گوشه مونده بود وفقط چند تا معجزه رو نوشته بودم )،وامروز موقع شکرگزاری نوشتم که میخوام یه معجزه دیگه رو امشب تو دفترم بنویسم وهنوز جوهر نوشته م خشک نشده معجزه اتفاق افتاد ،فایلی رو سایت اومد که برای من بود ،استاد اصلا همینکه گفتی ابوموسی ترسو هست وریسک نمیکنه اشکم دراومد ،فهمیدم صدای قلبم درست بوده فهمیدم اونی که بهم گفت جوابت تو این فایله حقیقت بود ،فهمیدم باید به ندای قلبم گوش کنم ،بیشتر بهش اعتماد کنم ،بچه ها وقتی روی خودتون کار کنید به شما گفته میشه ،بهش اعتماد کنید به ندای قلبتون گوش کنید ، خدای من تموم مدت اشکام میریخت هم ازینکه اینقدر مستقیم خدا یا هرچی اسمشو میذارین باهام صحبت کرده هم از حرفهای استاد که همون حرفهای خدا به من هست ،مثل اینکه یه نفر بهت بگه برو فلان نامه رو بخون حرفامو اونجا بهت زدم یا فلان پیام تصویری رو باز کن اونجا بهت گفتم چیه جوابت ،اصلا احساس شادی وشعف عجیبی در وجودم هست ،مطمئنم این اتفاق قبلا هم برام افتاده ولی اینکه من بهش توجه کردم وخواستم وشد یه حرف دیگه است این برام یه اثبات بود اثبات اینکه من به هرچی توجه کنم ازون بیشتر در زندگیم اتفاق میفته خدای من این اثبات قوانین تو بود ،خدایابا یه تیر این همه نشونه میزنی ،من هنوز در مورد مضمون فایل صحبت نکردم ،خود اومدن این فایل برای من پر از حرف بود پراز اثبات قانون بود ،خدای من چه روز شگفت انگیزی ،من یه قدم برداشتم وتو این همه جایزه بهم دادی این همه توجه ،خدای من اینقدر درونم همهمه است که فقط خودت بگی ومن بنویسم ،استاد دیوانه مون کردی ،استاد چی گفتی ،من سی وهفت سالمه ولی چند سال چند سال ازین سی وهفت سال رو زندگی کرده باشم خوبه ،اینقدر حرف تو دلم هست که نمیدونم از کجا بگم ،من خود خود ابوموسی هستم ،شاید اگر اینقدر قشنگ روی فایل نمی نوشتی که ابوموسی نباشید اینقدر تکون نمیخوردم بازم میگفتم که خوب یکی اینجوری راحتتره ،ولی نوشتی استاد اصلا همین نوشته منو دیوانه کرد ،استاد من مثال اون فیل هستم که پاشو تو بچگی بستن ووقتی هم بزرگ شد تو ذهنش اون طناب بود ،استاد من ترس تمام عمرم از همون نوجونی این بود که موقع مرگم حسرت بخورم ،استاد من تمام زندگیم حسرت خوردم ،استاد من میفهمم چی میگید ، من زندگی نکردم ،وحالا شروع کردم به استارت ،ودرست در همین لحظه سخت شروع داشتم شل میشدم دوباره همه اون ترسها ونگرانی ها داشت این نیمچه شعله رو خاموش میکرد دوباره داشتم اون طنابو که یکم شل شده بود میبستم ولی استاد این فایل این حرفها نذاشت ،خدای من ،من فقط ناامید نشدم و رها نکردم وتو این همه لطف کردی نذاشتی گمراه بشم ،تو نذاشتی بعد از هدایت گمراه بشم ،استاد میخوام این حرفتونو بنویسم بزنم رو دیوار ،((یک ساعت زندگی با کیفیت با ارزش تر از صدسال عمر بی کیفیته)) ،این حرف شما مثل چراغ روشنی شد که راهمو نشونم داد مثل مقصدی شد که دیدمش ،مثل ابی شد که به تشنه ای در کویر جان داد ،استاد من میخوام اون طناب رو باز کنم همیشه در تمام زندگیم میخواستم لذت ببرم ولی به خاطر اون طناب نشد ، نه اینکه لذت نبردم ولی همه لذتهام فقط در محدوده همون طناب وهمون محیط امن بود در حد همون ۱۵۰ متر ابوموسی ،استاد اتیش زدی به جونم ،احساس مولانا رو دارم که شمس رو دیده ،استاد همین که این نوشدارو در بهترین زمان به جانم رسید خودش معجزه است دیگه چه برسه به اینکه چطور میخواد شفام بده ،فقط یه بار فایلو گوش کردم ولی اینا رو داغ داغ نوشتم ومیخوام بفرستم . دلم میخواد این نوشته رو زودتر تموم کنم برم یه گوشه ساکت با تمرکز بشینم دوباره گوش کنم وبنویسم وشکر گزاری کنم ،یه عالمه حرف دارم خدایا خودت کمکم کن ،ممنونم استاد ، یه دنیاااا ممنونم ،خدا حفظت کنه استاد .
سلام استاد عزیزم چقدر خوش هیکل شدید🤩
سلام مریم عزیزم مطمئنن شما هم کلی خوش هیکل تر شدید چون شما از قبل هم عالی بودید💜
سلام به همه خانواده عباسمنشی عزیزم🤗
استاد جان خدا رو شکر که در این مسیر هستم و دارم هر روز در مسیر پیشرفت حرکت میکنم🙏
چقدر اسم پر مسمایی برای این خروس انتخاب کردین و چقدر زیبا توضیح دادین🥰😍😄
استاد جان من خیلی تلاس میکنم ابوموسییی زندگی نکنم تا الان هم موفق بودم ، یکبار در سن ۲۴ سالگی مهاجرت کردم و چند بار هم محل کارم رو تغییر دادم و رو به رشد بودم و تقریبا چند وقتی هست که دوست دارم مولد باشم و تولید کننده باشم که دارم قدم به قدم جلو میرم💪
البته سعی میکنم حتی کاری با همسرم نداشته باشم که میخواد چطوری زندگی کنه چون ایشون خیلی محتاط رفتار میکنن و نمیخوان تجربه کنن
یکی از پاشنه آشیل های من که توی دوره ۱۲قدم شناختمش اینه که من خیلی میخوام برای مسافرتم برنامه ریزی داشته باشم هتل ۵ ستاره و رستوران عالی و….. تصمیم دارم یک چادر بخرم و برم مسافرت و بتونم اینطوری هم تجربه سفر رو داشته باشم
به خاطر همین پاشنه آشیلم که خیلی هزینه بر هم میشه توی مسافرت هام مجبورم کمتر سفر کنم ولی میخوام باهاش روبرو بشم تا بیشتر لذت ببرم از سفرهایی که میتونم برم و نرفتم ، به لطف خدا💃🚵♂️🧘♀️🤸♀️🤹♀️🏇
استاد ممنونم ازت بابت این همه آگاهی که به صورت رایگان( البته که اینقدر ارزشمند هستند که میشد رایگان هم نباشه) در اختیار ما میگذارید
سپاسگزار خداوندم که من در مسیری هستم که این آگاهیها هستند و من هم میتونم بشنوم و درک کنم
فقط خودم باید اراده کنم و عمل کنم👌👍
شاد باشید🤗
به نام خدای مهربان
سلام و درود بر استاد عزیز و مریم بانوی عزیز
استاد جون این فایل عالی بود و نمیدونی که من چه قدر احتیاج داشتم به این حرفا من ایران هستم و خب یه اتفاقاتی توی ایران میفته که حالا اینجا جاش نیست بگم . چند تا سوال اساسی تو این چند وقت توی مغزم بود که میخواستم ازتون بپرسم که خدارو شکر امروز جوابش رو توی این فایل گرفتم این سوالات باعث شده بود که من لای در و بلاتکلیف بمونم و نه بیام اینور نه برم اونور نمی دونید چه قدر پریشون بودم و دودل که امروز شما من رو روشن کردین .استاد جون واقعا حرفاتون درسته به قول استاد عزیزم یک روز مثل عقاب زندگی کردن بهتر از صد سال مثل کلاغ زندگی کردنه . من تجربه خودم میگم من رانندگی رو خیلی دوست دارم و یادمه اوایل که میخواستم رانندگی یاد بگیرم خیلی ریسک میکردم یعنی آنقدر ذوق رانندگی داشتم که اصلا این ریسک کردنا به چشمم نمیومد و از خب پدر و مادرمو خواهر برادرم خیلی سعی میکردن که منو بترسونن از رانندگی کردن چون خانواده من از رانندگی و جاده و تصادف و این مساعل خیلی میترسن ولی من به قول خودشون خیلی کله خراب بودم و همون اول که میخواستم یاد بگیریم خودم تنهایی مینشینم توجاده از شهر خودمون میرفتم یه شهر دیگه تو فاصله ۶۰ ۷۰ کیلومتری مثلاً و از شهرستان خودمون میرفتم توی شهر شلوغ و خودمو مینداختم توی اون شلوغی ها تا رانندگی. رو بهتر یاد بگیرم و بیشتر تجربه کنم . و خیلی جاها بود که به قول استاد من تا یه قدمی مرگ میرفتم وهم خودم و هم ماشینم جون سالم. به در میبردم چندین بار این اتفاق افتاد و واقعا خداا من رو نگه میداشت به قول خاله هام همیشه میگن مهسا روخدا نگه میداره . و واقعا جسارتی که من توی رانندگی دارم هیچکدوم از خانوم های فامیل ما ندارن . و حالا جالب اینه که تمام اون هوایی که میگفتن مثلاً حالا واجب نیست که زن رانندگی یاد بگیره یا مثلاً فلانی رفته تو جاده خودش و ماشینش باهم له شدن یا فلانی فوت کرده یا زن نباید پشت فرمون بشینه حتی گاهی اوقات هم به خودم و هم به شوهرم تو هین هم میکردن ولی من اصلا حرفاشون برام مهم نبود و همچنین شوهرم هم تو این راه خیلی من رو همراهی کرد و خیلی حمایت میکرد حالا تموم اون ها میگن خوش به حال مهیا که رانندگی یاد گرفته یا مهسا دست فرمونش خیلی خوبه و رانندگی کردن من براشون طبیعی شده و خیلی تو رانندگی من رو قبول دارن حتی مادر خواهرم که مخالف درجه یک من بودن الان میگن رانندگی مهسا حتی از بابا و دایی ها که مرد هستن هم بهتره و وقتی تو ماشین من میشینن خیالشون خیلی راحته و تمام اینها به کنار من خودم خیلی از رانندگی کردن لذت میبرم یعنی رانندگی برای من تفریح و خوشگذرونیه. ولی خب مادر خواهرمو خاله هام که جرات نمیکنن پشت فرمون بشینن خودشون رو از این لذت محروم کردن فقط به خاطر ترسهاشون یا به قول خودشون حرف و حدیث
استاد جون من شدیداً به این باور دارم که وقتی مرگ ادم برسه نگاه نمیکنه تو کجایی یعنی اگه تو امن ترین جای دنیا هم باشی میاد و جونتو میگیره و شدیداً به این باور دارم که اگه خودتو به خدا بسپاری خدا مراقبتهو نگهت میداره که دقیقا من این رو بارها تجربه کردم تو رانندگی و حالا خیلی جاهای دیگه .
من تو موارد دیگه خیلی ترس ها و دودلی ها داشتم البته هنوز هم دارم و باید روش کار بشه ولی به لطف این آموزش ها ی ناب استادان عزیزم دارم بهتر و بهتر میشم و رو ترس هام پا میزارم و تا ایشالله به بزرگترین آرزوم که استقلال و ازادی مطلق هست برسم با امنیت و عزت مندی به لطف خدای مهربون
استاد جون با این فایلت واقعا من رو از بلاتکلیفی و شک و دودلی نجات دادی خیلی ازت ممنونم
دوستان فقط خودتون رو بسپاریم به دستای خدا و زندگی رو زندگی کنین . به قول استاد عزیزم از زنده مانی بیاین بیرون و زندگانی رو تجربه کنین خیلی حرفها و تجربه ها تو دلم هست که میخوام بگم ولی خب کوتاهش کردم
در پناه الله