مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طاهره آل یدلو گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    سلام استاد عزیزم از شما وخانم شایسته سپاسگزارم که با این فایلتون من رو به یاد چه خاطره وموفقیت های شیرین انداختید.

    واقعا تجربه شهر واستان های جدید فوقالعاده است ومن با تمام وجودم زندگی با آدم‌های جدید بالهجه های مختلف راتجربه کرده ام

    بزارید براتون تعریف کنم.

    من یک ترکم وتا قبل اینکه برم دانشگاه، توی روستا زندگی می کردم،وارد دانشگاه شدم توی دانشگاه با بیشتر بچه ها فارسی صحبت می کردم البته این کار برای من نسبت به هم زبون های خودم راحت تر بود یعنی اصلا لهجه نداشتم واین از علاقه ای که به این زبان داشتم بود. بعد از دو ترم توسط دوستام با قانون آشنا شدم.

    بعد از دانشگاه با همسرم آشنا شدم ورفتیم به یک استانی که هم لهجه ی منطقه ی خودشون رو داشتن وهم فرهنگشون از زمین تا آسمون با ما فرق داشت،خیلی برام جالب بود وقتی برای اولین بار درختهای گز رو می دیدم وهر چیز جدیدی می دیدم از همسرم می پرسیدم وایشون در کمال متانت کامل برام توضیح می دادن، یا وقتی برای اولین بار درختهای خرما رو از توی ماشین می دیدم انگار داشتم توی یک صحنه ی فیلم نقش بازی می کردم دوست داشتم ماشین وایسته وبرم به درختا دست بزنم اما صبر کردم تا به باغ همسرم رسیدیم ویک دنیا جذابیت وهیجان رو تجربه کردم وقتی برای اولین بار با مادر شوهرم صحبت کردم وایشون با لهجه غلیظ خودشون صحبت می کردند من بیشتر برام جذاب بودسعی می کردم مفهومی از صحبت هاشون برای خودم پیدا کنم وبیشتر مواقع درست بود،دوست داشتم که در مورد همه مسائل زندگی رفتارشون رو ببینم ومی دیدم که چقدر مهربون، خونگرم وبا احترام وخیلی متواضع بودند.

    وهمه چیز کاملا متفاوت از اون جایی بود که من زندگی می کردم یعنی هر سال که ما برای دیدن خانواده ام می رفتیم احساس می کردم از یک کشور به کشور دیگه ای رفته ام.

    هنوز بعد از گذشت سالها وقتی همسرم ومادرم با هم صحبت می کنند من کلی ذوق می کنم که با وجود دوتا زبان کاملا متفاوت چطوری با تفاهم کامل باهم حرف می زنند.واینجا واقعا جای سپاسگزاری داره که خداوند نمیدونم بگم با قدرت خودش،با لطف خودش،داره به راحتی کارای منو انجام می ده.

    الان با گذشت سالها از زندگی من وهمسرم توی شهر ایشون،مهاجرت کردیم به یک استانی که نه ربطی به همسرم داره ونه به من داره،

    جالبه که هر دوتامون اینجا با وجود تفاوت ها در کنار همسایه هامون در آرامش کامل کنار هم زندگی می کنیم و درباره فرهنگ شون یاد می گیریم حتی لهجه ی خاصی که اینجاییها دارن با هم صحبت می کنیم و یاد می گیریم اینجا طبیعت عالی داره شهر مون از یک طرف به دریا و از یک طرف به جنگل هست یعنی دریا وجنگل رو باهم داریم آخر هفته ها بیشتر موقع ها یا با هم ،یا خودم نتهایی می رم دریا وقتی دریا رو میبینم انگار خدا داره بهم لبخند میزنه یعنی از وقتی که از کوچه های وصل شده به دریا وارد میشم تا وقتی که بر می گردم لبخند از روی لبم نمی ره،هردفعه هم انگار که بار اوله می رم بی نهایت عالی هست

    خدایا سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1032 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    وسپاس گذار خداوندم که در مدار موفقیت و این آگاهی ها هستم و دارم فایل میبینم و زمانم رو به بهترین شکل با این آگاهی ها سرمیکنم روی خودم کار میکنم ،چون کل داستان همینه و کارکردن روی خودم ، دیشب یک کامنتی گذاشتم زیر فایل هدف‌گذاری وتاثیر آن در زندگی و اونجا به یاد آوردم که رسیدن به یک هدف ،رسیدن به یک خواسته ،مالی ،روابط ،سلامتی و در کل رسیدن به یک موفقیت، درکل به این نیاز داره که وارد مداری بشیم که خواسته مون اونجاس و چجوری ما وارد مدار برخورد با خواستمون میشیم؟؟؟زمانی که به خواستمون توجه میکنیم و وبدون وابستگی با احساس خوب زمانمونو سپری میکنیم و رفته رفته هدایت میشیم تا ترمزها و برداریم (زمانی که هدف مشخصه و ما دست خداوند رو باز میزاریم برای هدایت و تسلیم هدایت میشیم )

    و به قول استاد لاجرم اتفاق خواهد افتاد چون امکان ندارد که اتفاق نیفته چون من دارم هدایت میشم به کانون توجهم ،چون من با افکارم دارم خلق میکنم امکان نداره من به مسیری هدایت بشم که ناخواسته اونجاس چون افکار من برروی خواستس و من در مدار خواسته ام هستم ،اصلا امکان نداره من داخل استخری باشم و خیس نشم ،حتی اگه خیلی هم احتیاط کنم ،یکی پیدا میشه بالاخره نزدیکی من بپره تو آب و آب پاشیده بشه رو من ،و دقیقا هم همینه بودن در مدار خواسته وقتی تسلیم هدایتیم و اعتماد داریم به زمانبندی خداوند اتفاق میوفته چون مادر مدار خواستمون هستیم و استاد تو یک فایلی گفتن که هم مدار شدن با خواسته خیلی فاکتورهارو کنار هم میخواد ،اما منظور از این فاکتورها جون کندن و عذاب نیست ،منظور کار کردن مداوم و مستمر برروی باورهاست تا خیلی راحت با هم فرکانسی با هدایت الهی راهی که بقیه با جون کندن میرن ، ما خیلی آسان یه قدم برداریم و خواسته 10قدم برا ما بیاد ، ودر صورتی این اتفاق میوفته که ما تسلیم باشیم و اعتماد کنیم به جریان وقتی که هدف و واضح مشخص کردیم ،و وقتی تو این فضا هستیم میریم بیرون با یکی برخورد میکنیم که دقیقا همونیه که دنبالش میگردیم و شاید اگه خودمون با عقلمون می‌رفتیم چندین ماه هم زمان میزاشتیم نمیشد این ادمو پیدا کرد ،اکا چند ما تسلیم بودیم به خداوند اجازه دادیم تا مارو در زمان درست به مکان درست هدایت کنه ، در زمان درست به سمت انسان های مناسب که منو به خواستم می‌رسونن ،به سمت ایده های مناسب ،به سمت شرایط مناسب و هم زمانی ها رخ میدن ،چون ما تسلیمیم و وقتی تسلیمیم ما وصلیم به خلاقیت خداوند به آگاهی خداوند به هوش برتر به هر آن چیزی که نیازه و ما فقط باید دراین فضا باشیم و باور کنیم که در زمان مناسب گفته خواهد شد ،هدایت میشویم ،و…..

    اونروز یه کلیپ از جف بزوس موسس آمازون دیدم که می‌گفت زمانی که ایده ی راه اندازی آمازون اومد من کار و شغل خوبی داشتم و وقتی با رییسم ایده رو مطرح کردم بهم گفت که ایده ی خوبی ولی برای کسی که کارنداره تو کاره خوبی داری حقوق و مزایای خوبی داری ،میگفت همین جمله هاش باعث شد که دو روز من به حرفش فک کنم ،چون منطقا حرف درستی میزد ،اما می‌گفت بعد دوروز من تصمیمم رو قطعی کردم و دل و زدم به دریا ،

    می‌خوام بگم هر تصمیم و ایده ای که دنیا و تکون داده همش با قلب گرفته شده نه با ذهن و حتی خوده جف بزوس هم گفت ،گفت که من این تصمیم رو با قلبم گرفتم و خیلی از ثروتمندترین اشخاص جهان اونهایی که تاثیر شگرفی توی دنیای اطرافشان گذاشتن اذعان داشتم همشون که اکثر تصمیمات بزرگ و موفقیت امیزشونو با قلبشون گرفتن ،چون اصن منطق انسان قدو قواره ی این حرفا نیست ،مثل یک لامپه منطق انسان در برابر شهود ،دربرابر قلب که خوده آگاهیه خوده خداست که عینه خورشیده تابانه و از وقتی طلوع می‌کنه به همه جا میتابه ،لامپ کجاو خورشید کجا؟؟؟؟

    می‌خوام بگم اگر هزاران بار هم کتاب رویاها رو بخونیم خصوصا فصل 3و 4راز خوشبختی بازهم کمه و این کتاب کتابیه که دقیقا همون مسیر آسونه همون مسیر باعشق رسیدن و هم تجربه هم زمانی ها و هم فرکانسی هارو بهمون یاد میده و چقدر من کار دارم تا این باور در وجودم نهادینه بشه که آقا جان به والله که همه چیز در زمان مناسب به تو گفته میشه تو فقط روی خودت کار کن در احساس آرامش و احساس خوب بمون ،ایده میاد ،بهت گفته میشه به کی زنگ بزن ،الان چه قدمی برای خواستت بردار ،به شرطی که ما دندون عجله رو بکشیم و بندازیم دور به خدا ،این نجوا که هی میگه آقا زود باش تو باید یه کاری بکنی برا هدفت و تو میری چندین کار می‌کنی که اصلا تاثیری نداره فقط برای اینکه به خودت بگی که آره برا هدفم قدم برداشتم ،اما چه قدمی ؟؟؟نه ما دقیقا باید جلوی این نجوارو بگیریم و بگیم که در زمان مناسب گفته خواهد شد ،وقتب من تمام تمرکزم برروی احساس خوبم و هدفمه بدون وابستگی ،پس در زمان مناسب بهم گفته میشه ،حتی تجربیات قبلمونو اگه مرور کنیم میبینیم به هدفایی که رسیدیم در زمان مناسب هدایت شدیم وقتی تسلیم بودیم و این مرور خیلی می‌تونه کمک کننده باشه ، و ما همواره باید پیرو قلب باشیم و ذهن رو خاموش کنیم تا آسان برسیم خیلی تفاوت داره به جای اینکه تو این دنیا و بین هزاران هزاران در مختلف که خواسته ی ما پشت یکی از این درهاس خودمون شروع کنیم با منطقمون به گشتن و تمام هزاران در و یکی یکی باز کنیم تا بلکه تو دره دهمی یا هزارمی وبعد از کلی زمان و انرژی گذاشتن که خیلیش بیهوده بوده به خواستمون برسیم یا اینکه فرمونو بدیم دست نیرویی که دقیقا می‌دونه در چه زمانی در چه شرایطی و چه حالتی مارو اولا آماده کنه و دوما دقیقا قدم به قدم کنار ما باشه و مارو برسونه دقیقا به اون دری که خواسته ی ما پشت اونه و حتی خودشم درو باز کنه ،بقیه درهارو ببنده و بگه نه اینا نیست خیالت راحت اینا نیست شک نکن ادامه بدیم داریم نزدیک میشیم .

    خدا شاهده که نمیدونم چرا زیره این فایل باید این کامنت رو بزارم ،کامنتی که اصلا ربطی ندارد به موضوع فایل ،اما من تسلیمم و همیشه میگم آگاهی هایی رو یادآوری کن بهم که نیاز الانمه و همین که دست به نوشتن شدم همینجوری اینا اومد و منم فقط نوشتم ،و خدارو صدهزار مرتبه شکر شایدکه نه مطمعنم که باید می‌نوشتم اینارو تا مرور بشه برام ،

    خدایا کمکم کن تا به این آگاهی ها عمل کنم .

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه رب یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      سلام به برادر عزیزم آقا رضا

      سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان وروح توحیدی عزیزت

      ازت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش دادی و این کامنت رو نوشتی،خط به خط کامنت شما پر از نورِ هدایت بود برای من،بسیار لذت بردم از نثر شیواتون و از منطق پشت حرفاتون و از مصاحبه ای که نوشتی.

      از قلب سلیمت ممنونم که جایگاه نور خداوند شده و از نورِ آسمون ها و زمین میخوام به تموم ابعاد زندگیت بباره و هرچیزی که اندازه ی مشت خودت ازش درخواست کردی،به اندازه ی مشت خودش وارد زندگیت کنه ….

      به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت و قلبِ فراوانِ فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 987 روز

      بنام الله روزی رسان همیشگیییی

      سلام اقای زارعی عزیز

      چقدر فوق العاده بود این کامنت

      چقدر به موقع برای شخص من

      که مریم جان دندون عجله رو بکش بکش بکشششش

      اصلا فکر کنین من دو تا دوره همزمان دارم کار میکنم ولی چون همه میگن دوره 12 قدم معجزه میکنه میخواستم اونم بگیرم کهههه زودتر به خواستم برسم

      چرا؟ چون عجله دارم

      به من ی وعده ای داده شده و خداوند منو ثابت قدم نگه داشته توش

      شرطش اینه که با عجله ام گند نزنم به برنامه خداوند

      نشونه برای من بود پیامتون که نیازی نیست عجله کنم و به خودم فشار بیارم

      اون دری که برای منه باااز میشه در زمان درستش

      فقط باید راحت تو این کشتی لم بدم و از دریا لذت ببرم خداوند بهترین ناخدائه و داره منو به مقصودم میرسونه

      استرس و اینکه نمیشه و این نجواهای شیطانو آف کنم و گوش به صدای الله بدم که قدرت برتره

      به قول شما اون خورشیده و وقتی طلوع میکنه و به همه میتابه

      بر من جاری میشه و مسیرمو باز میکنه

      فک کنم برای همینه که میگه من نور هستم

      همزمانی جدیدی که برام شگفت انگیز بود و شاخای منو دراورد این بود که

      من رفتم تو کارگاه ی خانمی برای اینکه پا توی دل اون چیزی بزارم که قلبم بهم گفت و استعداد دارم توش

      دیروز کارت ملی اون خانم رو دیدم که خداوند هدایتم کرد به سمتش و دارم ازون آموزش میبینم

      در کمال ناباوری اونم دقیقاااااا روزی به دنیا اومده که من به دنیا اومدم

      یعنی نه تنها دی ماه بلکه 10مش

      این شگفت انگیز نیست؟؟؟

      ی خانمی که فوق العاده باورهاش مثبتن

      باورهای فراوانی داره

      دفتر سپاسگزاری داره

      و در اکثر اوقات سپاسگزار و در آرامشه

      و این همون چینش خداونده

      که کبوتر با کبوتر باز با باز میکنه

      منو برده کارگاهی که نفر دقیقا مثل منه و باورهایی که داره باعث رشدش شده و اون حرفارو به منم میگه

      سپاسگزاره

      و دقیقاااااا روزی بدنیا اومده که من

      الله اکبر به این همه شرایط هماهنگ و دقیق

      اینکه استاد میگه اگر با خداوند هماهنگ بشیم لااااجررررم لااااجرمممم همه چیز هماهنگ میشه همینه

      ممنونم از کامنت زیبا و تاثیرگذارتون

      کپی کردمش توی یادداشتهام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    💕به نام خدای مهربان 💕

    🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان گرامی . 🤏استاد عجب فایل تاثیر گذاری بود این فایل ابوموسی .

    از صبح که این فایل رو دیدم می خواستم کامنت بذارم، ولی با خودم فکر کردم که الا چی بگم ⬅️بگم چه حرف های قشنگی ؟!! به خودم گفتم مهدی من میرم به اگاهی های این فایل عمل می کنم بعدمیام تجربه رو با دوستان به اشتراک می گذارم 🙂🙂خلاصه بعد گوش دادن چندین بار از این فایل تصمیم گرفتم نهایت لذت و تجربه رو ببرم .امروز خلاصه ،دوچرخه رو گرفتم🚴‍♂️🚴‍♂️🚴‍♀️🚴و رفتم دور شهر از زیبایی ها کلی لذت بردم بی نهایت کیف کردم بی نهایت تجربه کسب کردم .و سعی کردم از نکات مثبت امروز عکس بگیرم🤗🤗و زمان هایی که یکم شرایط سخت میشه وکنترل ذهن سخت تر میشه، بیاد بیارم و اون موقع هم لذت ببرم .👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

    یکی از نکته های بی نهایت مهم و خیلی خیلی مهم که استاد هم امروز اشاره کرد ، اون مشورت گرفتن از مرگ هست 😈😈بعضی اوقات برای تجربه کردن یه مهارت ، یا یک حرکت جدید یا خلاصه یه کاری که وقتی وارد عمل میشیم ترس ها مارو در بر می گره و در بحث لذت بردن 🧒👦👧حرف مردم 🙅🙆‍♂️🙍‍♀️🙍🙆‍♀️این تکنیک روی من بی نهایت جواب میده که با خودم میگم من که خلاصه از این دنیا می رم پس برم اون هم تجربه کنم، برم از فلان چیز لذت ببرم ،برم با بهمانی حرف بزنم .✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅

    از نظر خودم این کامنت یکی از بهترین کامنت هایی بود ،تو سایت نوشتم و امید وارم دوستان نهایت استفاده رو از تجربه ی من ببرند و من هم از تجارب فوق العاده ی دوستان لذت ببرم.

    عاشق همتون هستم امید وارم هرکجا هستید شاد و سلامت و موفق و ثروتمند باشید.💜🤎🧡💛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  4. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    به نام خدای فراوانیها خدای مهربان و روزی دهنده

    سلام به همه عزیزانم

    استاد تصویر زیبای پشت سرتون یکی از بینظیرترین تصاویری هست که این روزها میبینم چقدر این طبیعت خدایی زیباست و چقدر این تصاویر رو دوست دارم و لذت میبرم از این همه زیبایی

    استاد باز هم تبریک میگم این زیبایی اندام رو و تبریک میگم بهتون و تحسین میکنم اون اراده و تمرکز تون رو برای رسیدن به خواسته هاتون رو

    استاد تحسینتون میکنم که از هر چیزی که در اطرافتون هست و اطرافیانتون نکته و درسی در میارید حتی از خروس این بهشتمون

    امروز میخوام از خواسته هایی که یک سال پیش داشتم و از خواسته های امروزم بگم

    من یکسال پیش با تضادی که بهش برخوردم با تمام وجود میخواستم خودم از خودم در امد داشته باشم راضی بودم پول در بیارم به هر شکلی که باشه فقط من برای خودم در امد داشته باشم وارد سایت شدم و شروع کردم به شنیدن فایلهای ثروتساز و خوندن کامنتها و گاهی که خسته میشدم و ناامید جملات دوستانی که نتیجه ای گرفته بودن یادم میومد که استمرار استمرار استمرار و خسته و نا امید نشید و میگفتم این دوستان هم ناامید شدن اما ادامه دادن حتی کامنت یکی از دوستان عزیز که نوشته بود کلی بدهی داشتم و بدهکارها زنگ میزدن اما من فقط فایلها رو گوش میدادم ،مشتری نداشتم اما من فقط فایلها رو گوش میکردم و …..والان به نتیجه ی دلخواه رسیده بودن

    وقتی ایده ای میومد میگفتم بعد و یا فعلا نمیشه موقعیتش نیست و کلی بهانه دیگه و حرف استاد میومد توی ذهنم که «عملی که ایمان نیاورد حرف مفته» و چقدر این جمله برای منی که اهل عمل نبودم سخت بود.

    و الان به لطف خدای مهربونم و هزاران هزار بار شکر خدا رو میکنم که من رو هدایت کرد به این سایت و الان درامد دارم منی که یک خانوم خونه دار بودم و همیشه کارتم صفر بود،منی که توی شانزده سال زندگی مشترک نه هدیه روز زن داشتم نه هدیه تولد الان دو سال من هم هدیه روز تولد دارم از همسر و اطرافیان و هم کیک تولد 😊هم هدیه روز زن ،دیروز یک فایل از استاد گوش میدادم که نکات کوچیکی مثال میزدن و میگفتن با همونها یاد اوری کن که قانون داره جواب میده هر مثالی که استاد میزدن من میگفتم اره برای من شده مثل ابراز احساسات فرزندانم نسبت به من که اینقدر زیاد شده به خصوص فرزند بزرگترم که برام جای تعجب داره اما میگم این به خاطر قانونه ، وقتی میرم برای خرید فروشنده طوری برخورد میکنه که برام جای تعجب داره اما بازم میگم اینم کار قانونه حتی توی محله ما یک سوپری هست که فروشنده اش یک اقای مسن ، بد اخلاق و خشک هست اما برای من دل مهربونی داره یکبار که رفتم ازش خرید کنم بهش گفتم اقا اینو زیادی دادی من یک دونه میخوام گفت اشکال نداره فدای سر خواهرم برو خواهر به حدی ذوق کردم و تعجب اما بازم گفتم این کار قانونه😄

    من تمام فایلهای استاد رو فقط صوتی گوش میدادم اما الان توان دیدن فایلهای تصویری رو هم دارم و احساس ثروتمند بودن در وجودم هست و بسیار لذت میبرم وقتی تصاویر رو میبینم و خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم که من دارم پیشرفت میکنم

    من هر بار فایلی از استاد میشنیدم بلافاصله کامنت میزاشتم و یک مدت جز افراد فعال سایت بودم در نوشتن کامنتهای دانلودی اما الان وقتی فایلی گوش میکنم نمیتونم بلافاصله کامنت بزارم احساس میکنم اون فایل اینقدر پر از اگاهی هست و من هنوز خوب درک نکردم و بارها و بارها گوش میدم و گاهی هفته ها طول میکشه تا کامنت بزارم .من خودم رو متعهد کرده بودم به دیدن و شنیدن هر روز یک فایل و نوشتن هر روز یک کامنت اما تازه فهمیدم متعهد به دیدن هر روز فایلها خوبه اما نوشتن هر روز کامنت نه چون خیلی وقت میبره تا یک فایل رو درک کنم و بفهمم و بتونم بنویسم و این برای من یعنی پیشرفت که تازه دارم میفهمم که من خیلی چیزها رو درست درک نکرده ام .من قفل کردم روی باورهای ثروت ساز حضرت علی، خیلی نکات ناب عالی برام داشت. من قفل کردم روی ده درس انشتین ،چون کلی اگاهی ناب داشت.

    و به نظرم همین نکات یعنی پیشرفت

    من بارها بارها اینو شنیدم که «اومدم ثروتمند بشم اما خدایی شدم خدارو پیدا کردم »میخوام منم اینو بگم که من اومدم ثروتمند بشم اما عاشق و دیوانه این سایت شدم الان ترجیح من کار کردن روی خودم هست و رسیدن به بهترینها به جای تقلا کردن و زحمت کشیدنها برای پول در اوردن

    من حتی به همسرم گفتم از این محله بریم و چند جا دنبال خونه هم گشت اما موفق به جابه جا شدن نشدیم اما من عاشق شمال کشور هستم و بینهایت دلم میخواد به شمال کشور یک جای خوش اب و هوا با طبیعت زیبا هدایت بشم

    البته همسرم موافق نیست و اصلا از قانون و این صحبتها هیچ چیزی نمیدونه و من اینو یاد گرفتم از استاد کسی تا نخواد تغییری نمیکنه و همسرم رو سپردم به خدا و من فقط روی خودم کار میکنم تا به بهترینها برسم من کلی تغییر از لحاظ شخصیتی مالی داشتم. که واقعا اگر بخوام بنویسم کلی میشه

    اما استاد من عاشق به چالش کشوندن خودم هستم کاری که برام سخته کاری که ذهن میگه انجام نده حتما انجام میدم در صورتی که قبل اینطور نبودم و در منطقه امن خودم بودم و یک زندگی روتین و معمولی داشتم و کلی بهانه و کلی مانع برای رسیدن به خواسته هام

    در صورتی که الان با توکل به خدا و قوی و با ایمان قدم برمیدارم و واقعا واقعا هر کجا که ایمان و توکل داشتم موفقیت هم بود

    استاد شما گفتین هر سال برای خودتون یک هدف بزارید من سال گذشته ثروت رو برای خودم هدف گذاشته بودم امسال هم تصمیم داشتم ثروت بزارم اما بعد گفتم نه سلامتی، اما الان تصمیم قطعی گرفتم که روی فایلهای به صلح رسیدن به خود کار کنم وفقط روی فایلهای هدیه که مریم جان عزیزم دسته بندی کردن و بینهایت کار منو راحتتر کردن کار کنم تمرکزی و لیزری و نتایج خودش پدیدار میشه و من به خواسته های کوچیک رسیدم به بزرگترها هم خواهم رسید

    استاد خدارو بینهایت سپاسگزارم به خاطر وجود شما همین طور که لذت میبرم وقتی فرزندم میگه خدایا شکرت به خاطر این مادرم و من کلی لذت میبرم از رضایت فرزندم امیدوارم شما هم این احساس من رو دریافت کنید

    مریم جان بینهایت سپاسگزارم بابت مرتب کردن و دسته بندی فایلها که چقدر ررر کارها رو راحتتر کرده

    خدایا شکرت به خاطر تمام هدایتهای بینظیرت

    خدای من شکرت که بهترینها رو برای من میخوای و بهترینها رو برای من اماده کردی و میکنی

    خدای مهربونم عاشقانه عاشقت هستم

    خدایا من رو هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای امین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      ابراهیم خسروانی گفته:
      مدت عضویت: 1251 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنت شما سرشار از انرژی مثبت بود. بسیار زیبا و روان نوشتید. لذت بردم از این همه شور و شوق ، از این همه پیشرفت. خدایا شکرت که هر کسی وارد این سایت شده. در همه موارد پیشرفت کرده و به آگاهی های ناب رسیده. از شما متشکرم . با خوندان کامنت شما خیلی انگیزه گرفتم برای دیدن تمام فایل های عالی استاد و برداشتن قدم اول

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    شبنم فلاحی گفته:
    مدت عضویت: 1557 روز

    سلام استاد عزیزم، واااای که چقدر سورپرایز شدم با این اندام زیبا دیدمتون، باورم نشد اولش، چقدر خوش تیپ تر و جذاب تر شدین ‌👌👌

    آفرین به همتتون، فوق العاده شدین ‌👏👏

    من با این مثال ابوموسی خیلی ارتباط برقرار کردم از وقتی از شما شنیدم اینو، همیشه مثال میزنم کسی که این خصوصیات رو داره، به یه نفر گفتم اونقدر خندید گفت چه مثال جالبی!!‌

    از وقتی که توی فایل های دیگه هم گفتین از ناحیه امنتون بیاید بیرون، بالاخره بعد از چهار سال کار کردن توی جای تکراری و کسل کننده استعفا دادم ‌

    از تصمیمی که گرفتم یک لحظه هم پشیمون نشدم، مطمئنم که کار بهتر با شرایط بهتر پیدا میکنم ‌

    واقعا بهم شهامت دادین که زندگی جدیدی رو تجربه کنم، همش دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم،برای اولین بار تنها سفر کردم‌

    با دوستان جدیدی آشنا شدم ‌‌

    عزت نفسم خیلی بیشتر شده، اطرافیانم تعجب می کنند از این همه تغییر،همش این جمله شما رو تکرار می کنم:برو تو دل ترسهات ‌

    برای مصاحبه به محیط های جدیدی میرم و خیلی راحت باهاشون صحبت می کنم ‌

    چیزهایی می بینم که اصلا نمیدونستم وجود دارن!!‌

    این شبنم جدید رو خیلی بیشتر دوست دارم ‌

    چقدر با جرات شدم، قبلا احتیاط میکردم ولی الان بدون ترس ریسک میکنم، وقتی میرم تو دل ترسام میفهمم اصلا اونجوری که فکر میکردم نبودن خیلی هم تجربه های خوبی کسب کردم ‌‌‌

    چقدر این حرفتون به دلم میشینه که زندگی زیباییش به تجربه کردنشه نه به طولانی بودن عمر،که موقع مرگ به خدا نگیم یه روز دیگه به من فرصت بده که این یه روز رو شجاعانه تر زندگی کنم، که حسرت نداشته باشیم ‌

    وقتی به صحبت هاتون گوش می کنم به خودم میگم باید عمل کنی به حرف های استاد و در عمل هم ثابت میکنم و اینطوری راضی میشم از خودم ‌

    میخوام زندگی رو عمیق تر تجربه کنم

    من ازتون سپاسگزارم که با کلام زیباتون جرات و جسارت دادین بهم، خیلی زندگی قشنگ تر شده ‌‌

    استاد خوش تیپم واقعا به وجد اومدم از این استایل زیباتون 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  6. -
    علیرضا فدائی گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    به نام یگانه خالق آسمان ها و زمین

    چند شب پیش که برای بار دوم بعد از مدت ها این فایل رو گوش دادم ، عملکرد خودم رو به یاد آوردم

    من که تا قبل از گوش دادن فایل های استاد سعی می کردم توی هر زمینه ای محتاطانه عمل کنم

    البته که این رفتار از حرف های اطرافیانم در کودکی نشئت می گرفت

    از همون بچگی به من یاد داده بودن اون بیرون خیلی چیز ها خطرناکه و اگه می خوای سالم بمونی باید از تجربیات بیرون از خونه چشم پوشی کنی ، تا حدی که من تا سن 12 سالگی اجازه رد شد از خیابون های بزرگ رو نداشتم

    و این نوع تفکر باعث شده بود وقتی بزرگتر هم شدم خیلی محتاطانه تر عمل کنم و به دلیل یک سری ترس ها ،بسیار از تجربیات جالب رو هم از دست بدم

    اما بعد از گوش دادن به فایل های استاد و به خصوص وقتی اولین بار این فایل (مثل ابوموسی نباشیم) رو شنیدم جرقه ای توی ذهنم خورد و به خودم گفتم دیگه مهم نیست کار هایی که می خوام انجام بدم چقدر خطرناک و یا ترسناک باشه من فقط می خوام انجام شون بدم

    و شروع کردم به عمل کردن و پا گذاشتن توی دل ترس هام

    یکی از ترس های که داشتم ترس از تاریکی بود مخصوصا وقتی تنها بودم

    تابستون شروع کردم به رفتن به کوه هفته ای یکی دوبار موقع غروب خورشید ، تنهایی به کوه می رفتم

    اوایل وقتی هنوز هوا روشن بود از قله بر می گشتم

    اما به مرور زمان و برای دفعات بعدی هر بار زمان بیشتری رو توی کوه می موندم و هوا که کمی تاریک تر می شد

    برمی گشتم و این کار رو انقدر نجام دادم تا به جایی رسید که تا یک ساعت بعد از غروب و در تاریکی مطلق روی سنگ های

    قله کوه می نشستم ، از تنهایی م لذت می بردم و از بالا به ساختمون های شهر که اندازه یک مورچه بودن نگاه می کردم

    اولین باری که می خواستم برم حتی فکر کردن به این که توی تاریکی کامل کوه بشینم برام وحشتناک بود اما چون تکاملی به دل ترس هام پا گذاشتم برام طبیعی و عادی شده بود

    چند وقت پیش ساعت 11 و نیم شب بود داشت برف می بارید به خودم گفتم : پسر چقدر حال می داد اگه توی این هوای برفی می رفتم بیرون ورزش می کردم، اولش ذهنم شروع کرد جفتک انداختن :) که آقا هوا سرده ، مریض میشی ، الان دیر وقته و کلی دلیل منطقی دیگه …

    ولی من فقط هودی رو پوشیدم هنذفری م رو توی گوشم گذاشتم و به زمین چمن نزدیک خونمون رفتم و حدود نیم ساعت دور زمین چمن دویدم و برگشتم خونه یک دوش آب داغ گرفتم و کلی به خودم افتخار کردم که کاری رو انجام دادم که اولش برام خیلی سخت بود

    یکی دیگه از ترس هایی که من داشتم ترس حرف زدن در جمع بود

    از بچگی خیلی آدم اجتماعی بودم ولی توی یک جمع با تعداد نسبتا زیاد که همه به من نگاه می کنن انگار مخم از کار میوفتاد ونمی تونستم صحبت کنم

    پس به خودم گفتم بیا کار اینم یک سره کنیم

    شروع کردم و هر معلمی که یک کنفرانس یا تحقیق علمی رو به بچه ها می داد من برای ارائه دادن اون کنفراس داوطلب می شدم

    هر چی بیشتر پیش می رفتم استرس و نگرانیم کمتر می شد و بهتر می تونستم حرف بزنم تا اینکه باز هم به حدی رسیدم که توی کنفرانس ها علمی بچه های گروه ، من رو به عنوان ارائه دهنده انتخاب می کردن و خیالشون راحت بود که گروه ما می تونه بالاترین نمره رو بگیره چون من با اعتماد به نفس و با تن صدای بلند و رسا اون مبحث رو برای جمع توضیح میدم

    و توی صد ها موضوع بزرگ و کوچیک دیگه در اکثر مواقع سعی کردم عمل کنم و پا به دل ترس هام بزارم

    می خوام با عملکردم تبدیل به یک الگو بشم و در این مورد هم باید بگم که من یک برادر کوچیکتر دارم که 11 سالش

    برادر شخصیت متفاوتی نسبت به من داره و کلا خیلی به حرف من گوش نمیده ولی چند وقت پیش به تقلید از رفتار من توی محوطه تاریک جلو خونه قدم میزد و می گفت می خوام به دل ترس هام برم

    اکثر مواقع همراه من فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا رو نگاه می کرد چون سبک زندگی استاد واسش جذابیت داشت

    همین چند وقت پیش یه هدفون واسه خودش خرید و یک رم رو پیش من آورد و می گفت فایل های صوتی استاد عباسمش رو واسم بریز ، منم واسش فایل های توحید عملی و چند تا فایل دیگه ریختم

    و از این بابت خیلی خوشحالم که برادر کوچیکم که اصلا به حرف من گوش نمی داد داره از رفتار های من الگو می گیره

    استاد من در تمام این مدت سعی کردم عمل کنم

    نخواستم فقط دلم به این خوش باشه که عه چقدر خوبه من توی سایت عباسمنش ثبت نام کردم پس من دارم روی خودم کار می کنم

    نه آقا جان وقتی داری روی خودت کار می کنی که عمل کنی نه اینکه صرفا تو دوتا فایل بشنوی و بگی عه استاد چقدر خوب صحبت می کنه

    بله در این شکی نیست که استاد خوب صحبت می کنه ولی آیا دارم به اون صحبت های قشنگ عمل می کنم و یا دارم ادا درمیارم و خودم گول میزنم

    استاد این فایل باعث شد جای اهرم رنج ولذت توی ذهن من عوض بشه ، طوری که اگه یک ترسی از چیزی داشته باشم و خودم رو باهاش مواجه نکنم برام رنج آور و اذیت کننده است و بلعکس وقتی به دل ترس هام میرم اولش شاید سخت باشه ولی بعدش کلی به خودم افتخار می کنم

    اینارو واسه خودم نوشتم که به خودم یاد آوری کنم که باید عمل کنم ، باید پا توی دل ترس هام بزارم

    اینارو واسه خودم نوشتم که به خودم یادآوری کنم ما فقط می تونیم با عملکرد و رفتارمون به بقیه درسی رو یاد بدیم نه حرف!

    سپاسگزارم از شما دوست عزیز که این متن رو تا اینجا مطالعه کردین

    هر کجا هستید در پناه الله یکتا باشید

    همه نعمت های زمین و آسمان را برایتان آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  7. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    اره ما خیلی هامون مثل ابوموسی هستیم

    خود خدا هم مثل ابوموسی نبود چون اگه بود میگفت بابا این همه کهکشان دیگه این دنیا رو برای چی بذارم

    یا خود ابراهیم اگه میترسید که هیچ وقت بت نمیشکست یا بچه رو نمیذاشت تو بیابان با مادرش

    یا انیشتین

    یا ترامپ

    یا حتی خود ایلان ماسک

    ایلان ماسک دیگه نمونه بارزشه کی تونست اینترنت ماهواره ای راه بندازه

    اصلا کی فکرش میکرد ماشین برقی بشه

    کی فکر میکرد همه چی برقی بشه

    کی فکر میکرد ادیسون لامپ تولید کنه

    استاد به قول خودت فقط یه نفر کافیه به قانون عمل کنه تا میلیارد ها نفر دنباله رو اون شخص باشن

    مگه تو ایران نداشتیم کسایی که از هیچ به همه چی رسیدن ولی به شرط این که بتونی کنترل ذهن کنی

    بتونی بری دنبال علاقت بتونی بری دنبال چیز هایی که علاقته بتونی بگردی و تو ناشناخته ها قدم بذاری

    مگه تو ایران کسایی مثل اسد زاده نداشتیم

    کسایی مثل فرشچیان نداشتیم

    کسایی مثل اَرشا عباسی که تو در حال انجام دادن کار و علاقش میمیره و چه مرگ قشنگ و زیبایی

    اینا نمونه بارزشه دور نیست

    استاد شما خودت نمونه های زیادی داری

    باید با یه ایمان راستین که سرپوشی بشه به تموم ترس هامون به همه ترس ها حمله ور بشیم

    استاد به قول خودت

    نخوایم ترس و ناشناخته نباشه

    ایمان راستین و عمل آور داشته باشیم

    جایی که ایمان باشه ترس نیست و جایی که که ایمان نباشه همه چی ترسناکه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  8. -
    سمیه رازگردانی گفته:
    مدت عضویت: 2543 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به استاد گلم، خانم شایسته نازنین و همگی دوستان در این سایت معنوی

    اول از هر چیزی به شدت با تمام قلبم شمارا تحسین می کنم که چه کردید و چه اندامی ساختید و چه تمرکزی بخرج دادید، آره کل داستان به همین تمرکز ختم میشه که منجر به نتایج فوق العادای برای ما میشه که همیشه حسترتش را داشتیم، چون هیچ وقت نخواستیم برای خودمون وقت بزاریم، تمرکز کنیم، عمل کنیم تا احساس خوبی از زندگی کردن داشته باشیم

    استاد روزی نبوده که من فایل های شمارا نبینم، نشنوم و یادداشت برداری نکنم و هر وقت قلبم خودش کلمات را جاری کرده اومده، من نوشتم و الانم همینه، اینقدر توی این مدت ۳ سال مخصوصا این یک سال اخیر حرف های شما را توی زندگیم تجربه کردم که هر لحظه این فایل داشتم میگفتم بخدا همینه، همینه

    من دقیقا از بهمن ماه پارسال به سمت کوهنوردی هدایت شدم و جالبه اینجاست که من هر وقت به منطقه کوهنوردی اراک می رفتم فقط در حد یک مسیر پیمایشی بود که اسمش بود کوهنوردی، حالا چرا نمی رفتم بالای کوه، چون میگفتم نمی تونم، خسته میشم، انرژیم را از دست میدم، ولی خیلی هدایتی با گروه کوهنوردی اوج آشنا شدم و استاد اولین صعود من به قله، شیرین ترین تجربه زندگی من بود، شاید باورتون نشه من نفر اولی بودم که به قله رسیدم و نتیجه اون مسیر شد رفتن من به خیلی قله های دیگه

    و به شدت فرکانس من میرفت بالا، فقط میتونستم توی لحظه حال باشم، چیزی که هرگز نتونسته بودم تجربش کنم،اصلا استاد من رفته بودم توی همون مسیر آسفالته جنگل که فقط سوت زنان باید می رفتم، زندگی من فقط شد لذت لذت لذت

    و قسمت قشنگ ماجرا شد طبیعت گردی های ما

    دقیقا امسال از ۶ فرودین تا ۱۳ فروردین ما با گروه رفتیم دشتهای شیمبار سمت خوزستان و کهگیلویه، قبل از سفر ما باید تمام وسایل لازمه برای این ۷ روزه، منجمله لباس، خوراک، وسایل بهداشتی، کیسه خواب، چادر……………همه را میزاشتیم توی یک کولی، وقتی من کوله م را جمع کردم، دقیقا شد یک ساعت قبل از رفتن، و من وقتی کوله را بلند کردم، به خواهرم گفتم من نمیام، نمی تونم این کوله را با خودم بیارم، رفتم تو گروه پیام دادم اینطوری هست، همه گفتند بیا و بهش عادت میکنی و من مقاومت ذهنیم را شکستم و رفتم و بماند که همه چیز راحت تر از اون چیزی بود که من فکر میکردم ولی اگر نمی رفتم

    هرگز و هرگز اون بهشت خداوند را تجربه نمی کردم

    بخدا قسم اینگار خدا دعوتم کرده بود به بهشت همه چیز بوی خدا میداد

    چایی آتیشی، کباب آتیشی که از عشایر گوسفند گرفتیم

    خوردن لبنیات محلی

    شنا کردن در دریاچه ها

    رقص های شبانگاهی دور آتیش

    ماهتاب های شبانه که شب چون روز روشن و ستاره های چشمک زن

    کمپ زدن های شبانه و خوابیدن در دل طبیعت و کیسه خواب که انگار توی بغل خدا بودی

    رفتن به آبشارهای مختلف

    خوردن ماهی های دودی که توی آتیش کبابی میشد و…….هزاران تجربه قشنگ که منجر به قوی شدن من شد که اگر نمی رفتم هیچ وقت نمی تونستم این همه لذت و قوی بودن خودم را تجربه نمی کردم که بعد از اون کلی طبیعت گردی های دیگه رفتیم که با تمام وجودم خدا را تجربه کردم

    و استاد حتی مردن در مسیر عشق لذت بخش ترین ،تجربه مرگه

    همین امسال یکی از همنوردهای ما به اسم رضا آدینه که هیمالیا نورد،غارنورد و غواص بود در سن سی و چند سالگی در صعود به قله پوبدا به ارتفاع ۷۴۰۰متر در مرز قیرقیزستان و چین در نزدیک به قله سقوط می کنه و در پوبدا جادوانه شد،بخدا همون لحظه گفتم این قشنگ ترین مسیر زندگی این آدم بوده که یکی دیگه از همنوردهای ایشون خانم مهری جعفری هم قبل از ایشان سقوط میکنه که همه می گفتند آخه چرا، ولی اون در اوج لذت و حال خوب با روح خدایی خودش یکی شد

    و استاد از زمانی که یادم می آید همیشه با خودم میگفتم، کاشکی من وقتم برای خودم باشه و صبح تا شب توی سالن ورزشی باشم و ورزش کنم

    خب بعد از فارغ التحصیلی، مستقیم رفتم سر کار و همیشه اینقدر خسته از لحاظ روحی و جسمی بودم، حتی حوصله یک ساعت رفتن به باشگاه را نداشتم اگر هم میرفتم فقط در حد این بود که بگم من ورزش می کنم

    و ناگفته نماند که من همیشه کسایی که خوب ورزش میکردند و مربی بودند توی ذهن من خیلی قوی بودند که من عمرا بتونم حتی مثل اینها یک ساعت ورزش کنم

    و یکی دیگه از آرزوهام این بود که صبح ها بخوابم، ولی هیچ وقت بخاطر درس، دانشگاه و سرکار رفتن برام حاصل نمیشد و من در قبال دریافت حقوق ناچیز زندگیم خریداری شده بود

    و تصمیم گرفتم قید اون حقوق، پوزیشن اجتماعی و…..بزنم، اومدم بیرون از کارم

    شروع کردم از صفر به ورزش کردن، هر روز قویتر شدم، خوش اندام تر شدم، حالم عالی تر شد و شدم مربی

    به خودم اومدم دیدم صبح ها تا هر موقع دلم میخواد میخوابم

    تمام تایم من شده باشگاه، کلاس های ورزشی و مربیگری، دیدم من چقدر راحت توی رویاهام قرار گرفتم، چقدر آزادم و تایمم مال خودمه، اصلا همون چیزی که خداوند بهم هدیه داده بنام آزادی و من سالهای سال اسیر باورهای محدودم شده بودم

    الان همون دختری شدم که فکر نمی کردم بتونم مثل بقیه ورزشکارا بشم

    انرژی این را دارم چند تایم ورزش کنم، برقصم، شاد باشم

    چه زمانی برام اتفاق افتاد وقتی از چهارچوب امنم اومدم بیرون

    و این تازه اوله مسیر، ادامه میدم، لذت میبرم، پول خلق میکنم، شادی میکنم، سلامتم، با خودم در صلحم و زندگیم شده لذت لذت لذت

    بخدا قسم خیلی سخته بیای از کارت بیای بیرون، سخته از صفر توی سن ۳۲سالگی ورزش شروع کنی، اونم ورزشی که میگن باید از بچگی شروع کنی

    ولی فقط کافیه یک قدم برداری

    خدا هزارتا قدم برات بر میداده

    دوستون دارم دلی ❤️❤️❤️

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      💞سلام دوست عزیز 💞

      ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘😍

      احسنت به این اراده‌ و پشتکار، 👌👌👌

      وقتی که داشتم متن زیبای شما رو میخوندم فکر میکردم نویسنده یه آقا است چون به اسم دقت نکردم ، ولی پایین تر که‌ گفتید

      “الان همون دختری شدم که فکر نمی کردم بتونم مثل بقیه ورزشکارا بشم”

      جا خوردم و رفتم ابتدای متن اسم شما را نگاه کردم چه اسم زیبایی 💥 سمیه💥

      و شما را بیشتر و بیشتر تحسین کردم و به من انرژی و انگیزه بیشتر دادید.

      مررررسی که موفقیت هایت رو با ما به اشتراک گذاشتی که انگیزه بیشتری بگیریم

      ⚘⚘⚘⚘⚘

      مررررسی از استاد که بینظیر و شاگردانش هم مثل خودش عالی هستن⚘⚘⚘⚘⚘⚘

      خدایا شکررررررررت 😍😍😍😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      به نام خدای هدایتگرم و سلام به سمیه جان دوست عملگرا

      بسیار بسیار از کامنت شما لذت بردم

      اونقدر احساسات خوبی پیدا کردم که دام نیومد که نبام برات بنویسم و تحسینت کنم

      شما عالی هستی نازنینم

      رفتن به سمت شغل و کارهای مورد علاقه، ثروت ساختن و بزرگ شدن رو من خیلی تحسین میکنم

      وقتی از اون دو دوست ارزشمندمون که در راستای عشقشون ، ابدی شدن نوشتی یه حس هیلی خاص بهم دیت داد

      هنوز به اون اندازه بزرگ نشدم که ۱۰۰٪ بگم که این مدل مرگها عالی هستن اما دقیقا اونا به مرگ مورد علاقه خودشون دست پیدا کردن ولی ابنو واقعا اعتقاد دارم که مردن در راه علاقت و مردن در مسیر، خیلی بهتر از اینه که در اوج سکون و بی ارزشی بمیری

      خیلی تحسینت میکنم دوست نازنینم

      منم عاشق ورزش و بودن توی گروههای کوهنوردی و پیاده روی هستم اما قطعا باورهایی دارم که هنوز لیاقت بودن در ابن گروهها رو نداشتم اما عاشقانه شما رو تحسین میکنم و برای هممون در این مسیر، انگیزه و عشق و حال عالی رو آرزو دارم

      🥰🥰🥰🎀🎀🎀🎉🎉💕💕💕

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    اشکان رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 3548 روز

    سلام استاد عزیزم و سلام خانم شایسته عزیز

    خیلی هر دوتون دوست دارم و از شما و همه عزیزان گروه تحقیقاتی هم ممنونم برای تمام زحماتهایی که میکشین.از همه بچه های سایت هم ممنونم که با کامنت هاشون خیلی خیلی به من کمک کردن.

    میدونین استاد چند وقت پیش بود با گوش کردن یکی از فایلهای گفتگو با دوستان از شما یاد گرفتم که جای توحید تو قلب و با تشکر کردن از انسانها چیزی از توحید تو کم نمیشه.همون جا با خودم گفتم که از همین الان به این نکته که از شما یاد گرفتم شروع میکنم به عمل کردن و تشکر میکنم از همه عزیزانم و انسانهایی که برای من کاری انجام میدن و الحق که از لحظه ای که شروع کردم به عمل کردن به این نکته همه چیز بهتر شده مخصوصا روابطم با همسرم.

    استاد عزیزم یک خاطره تعریف کنم از دوران تحصیلم در دانشگاه که ارتباط داره با این جمله که تو فایل گفتین ( بچه ها من دوست دارم به حرفهایی که بهتون میگم عمل کنین و این حرفها باید بهش عمل بشه تا نتیجه داشته باشه ) سال 86 بود و من در مقطع لیسانس در رشته ماشین ابزار در حال تحصیل بودم و در همون دانشگاه دوست مشترکی هم داشتم به نام هادی . همه میدونن که برای بچه های یک رشته تو دانشگاه درسها و واحد ها یکی بود فقط حق انتخاب داشتی که مثلا این واحد رو این ترم برداری یا یک ترم دیگه اما در نهایت یک تعداد واحد خاص باید برداشته میشد و پاس میشد و آخرش هم مدرک داده میشد.این رو هم همه میدونن که یک سری از بچه ها این وسط فقط درس میخونن که واحدها رو پاس کنن و مدرک بگیرن و وقتی هم که وارد بازار کار میشن تقریبا هیچی بلد نیستن و هیچ مهارتی هم کسب نکردن و وقتی ازشون میپرسی تو این مدت دانشگاه چی کار میکردی میگن تو دانشگاه تئوری همه چیز یاد میدن و بین دانشگاه و بازار کار خیلی فاصله هست و از این جور حرفها ( خود من تو این دسته بودم ) اما یک سری هم بودن که سعی میکردن یاد بگیرن تمرین میکردن کتاب میخوندن با نرم افزارهای مرتبط کار میکردن و اینها واقعا میخواستن یاد بگیرن و نیامده بودن که واحدها رو پاس بکنن و آخرش هم مدرک بگیرن و برن. این در حالی هستش که منابع ، اساتید ، کارگاه ها و دسترسی به اطلاعات برای هر دو گروه یکسان. هادی دوستم جز دسته دوم بود و سعی کرد در محیط یکسان یاد بگیره و مهارت کسب کنه. و قشنگ یادم میاد بعد از دوران تحصیل من در یک شرکت قالب سازی مشغول کار شدم و مدیر شرکت همش به من مینداخت که پس تو اون دانشگاه چی بهت یاد دادن و من هم خودتون میدونین چی میگفتم دیگه. شرکت بعد یک مدت یک قرارداد بست برای ساخت یک قالب پلاستیک بزرگ و قالب رو هم ساخت اما هر کار میکردن نمیتونستن از قالب جواب بگیرن و کارشون به مشکل میخورد و کلی داشتن ضرر میدادن تو همین اوضاع یکروز دیدم اون دوستم هادی آمد شرکت و بعد یکی دو جلسه با مدیر عامل تو واحد طراحی شرکت مشغول شد و بچه ها باور کنین هادی مدل قالب رو برد تو نرم افزار و تحلیلش کرد و محاسبات رو تو نرم افزار زد و بعد یکی دو تا تغییر تو قالب که حدود یکی دو ماه طول کشید قالب جواب داد و دهن همگان باز موند چیزی که شرکت یک سال داشت تلاش میکرد جواب بگیره هادی تو 2 ماه با توانایی فنی اش درستش کرد.اون زمان که قانون بلد نبودم کلی هادی رو خراب کردم و پشتش حرف زدم و یک سری کارهای دیگه که اینجا نمیگم و فکر میکنم خودتون بهتر میدونین.

    بعد گذشت چندین سال از این موضوع و حالا با دونستن قانون میخوام چند تا چیز برای رد پا اینجا بگم

    — بعدها فهمیدم که هادی اون دوستم تکاملش رو طی کرده بود و قبل از اینکه بیاد شرکت ما کلی جاهای دیگه کار کرده بود و تجربه کسب کرده بود و با کوله باری از تجربه ، آگاهی و تمرین طی مدت 2 ماه مشکلی رو حل کرد که بقیه طی مدت یکسال نتونسته بودن حل کنن و بعدش هم شنیدم از دوستان که با اینکه از همه نیروها جدید تر آمده بود اما به عنوان سرپرست واحد طراحی معرفی شده. الان خیلی براش خوشحالم و تحسینش میکنم.

    — استاد عزیزم طبق قانون تکامل که خودتون تو جلسه 14 ثروت 1 گفتین آدمها نمیتونن خیلی متفاوت نسبت به کارنامه گذشته اشون عمل کنن و در نهایت میتونن 1 درجه یا 2 درجه نسبت به قبلشون بهتر باشن.من تمام زندگیم همین جوری بودم که فقط به فکر پاس کردن بودم نه عمل کردن.حتی این موضوع در مورد این سایت و آموزشهاش هم بوده و فکر میکردم با شنیدن این فایلها و رفتن به فایل بعدی یا صرفا خرید محصولات بیشتر اتفاقات خیلی بزرگی تو زندگیم میفته اما نه . از یک جایی تصمیم گرفتم دیگه شاگردت نباشم اصلا با خودم گفتم مگه من آمدم اینجا که مثل دانشگاه یک نفر رو استاد صدا بزنم و فقط اینجا باشم و هر کس ازم پرسید بگم آره من هم عباسمنشی هستم مثل زمانی که دانشگاه بودم هر کس ازم پرسید چکاره هستی بگم آره دانشجو هستم.نه استاد عزیزم به قول خودت تو معرفی آپدیت ثروت 2 گفتی یکی یا دو تا از بچه هایی که تو دوره ثروت 2 دبی بودن ارتباط داری و الان درآمد 1 میلیاردی در ماه دارن.بستر و اطلاعات سایت برای تمام اعضا یکی هستش مثل زمان من و هادی تو دانشگاه اما …….

    — الان طبق قانون تکامل دارم روی خودم کار میکنم و سعی میکنم که هر ماه نسبت به ماه قبل ورژن بهتری از خودم بسازم و عجله هم نمیکنم و به خودم میگم من که بیشتر اوقات زندگیم فقط پاس میکردم حالا انتظار نداشته باشم یکدفعه خیلی تغییر کنم.الان به مرحله ای رسیدم که دارم سعی میکنم به حرفهات عمل کنم از اون شاگردهای الکی نباشم که فقط هستن.و مطمئنم که به نکته ای که تو این فایل گفتی از همین الان عمل میکنم و سعی میکنم زندگی رو تجربه کنم.

    — این حرفها رو میخواستم تو جلسه 14 ثروت 1 بنویسم اما اون روز که میخواستم کامنت بنویسم باهام حرف نزد و نیامد.

    دوستتون دارم و براتون بهترین رو میخوام

    خدانگهدارتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 54 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» «وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

    (ﺣﻖّ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮﺳﺖ، ﭘﺲ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺗﺮﺩﻳﺪﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺒﺎﺵ) (ﻭ ﻫﺮ ﺍﻣّﺘﻲ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻮﻱ ﺭﻭ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﭘﺲ ﺩﺭ ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻴﺮ ﺑﺮ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺳﺒﻘﺖ ﺟﻮﻳﻴﺪ. ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.) (147-148 بقره)

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همچنین دوستان نازنینم.

    به شخصه این فایل «ابوموسی» رو خیلی دوست دارم چون استاد عباس منش یه سری نکات رو میگه که یاد ویژگی های مثبت خودم میافتم، و یه سری نکات رو میگه که به توجه و تفکر بیشتر واداشته میشم، و یه سری خواسته های جدید در من شکل میگیره که باید هر بار کمی بهتر از گذشته عمل کنم.

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    بارها تجربه کردم بی مقصد و بی هدف میزدم به دل کوه و دشت و مسیرهایی که تا حالا نرفتم. بیشتر روستاهای بخش ساحلی بوشهر رو رفتم و دیدم جاهایی که ظاهراً هیچ جذابیتی برای مردم همونجا هم نداره ولی من از سکوت و آرامش اونجا لذت میبردم. از حس و حال سادگی و روستایی بودنش. اما این کافی نبوده. من باید بیشتر و بیشتر از حاشیه امنم دور بشم و جاهای جدید رو تجربه کنم. بماند همون بوشهر که زندگی میکنم شهر زادگاه من نیست و من برخلاف نظر همه اعضای خانواده تصمیم گرفتم از زادگاهم برم بیرون و برم بوشهر زندگی کنم چون اونجا حس و حال بهتری داشتم. من شهرهای مختلفی رو به شکل های مختلف تجربه کردم. از سفرهای تنهایی یا با دوستان یا با خانواده تا ماموریت های کاری.

    یه فضای کوهستانی توی یکی از سواحل بوشهر هست (یه جاهایی فاصله کوه و دریا خیلی کم میشه)؛ گاهی اوقات میرم از دره ها و تپه ها و صخره ها بی هدف و بی مقصد بالا میرم و چیزها و جاهای جدید رو میبینم با اینکه هزاران بار شنیدم این کوه ها فضاش امنیتیه و اگه ببیننت ممکنه ازت توضیح بخوان که چرا اینجایی ولی من بارها و بارها رفتم و تا حالا اتفاقی هم برام نیافتاده. اون سکوت و آرامش فضا خیلی برام لذت‌بخش بوده.

    بارها توی مسیرهایی رفتم که بهم میگفتن اینجا کجاست داری میری ، میگفتم نمیدونم ولی نگران نباش ماشین دنده عقب داره، نهایتاً بن بسته و برمیگردیم.

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    یه وقتایی از حضور آدمهای غیر هم مدار وزنه ساختم توی زندگیم یه وقتایی هم بیخیال آدم های غیر هم مدار شدم. در هر صورت آدمهای اطراف ما هیچوقت از ما راضی نیستن. هیچوقت. چه ما از زندگی و طبیعت گردی لذت ببریم و چه نه. چه تنها بریم و چه دیگران همراهمون بیان. من بارها تجربه اش کردم.

    چه بهتر که کمی بیخیال آدمها باشیم و برای دل خودمون هم که شده قدم برداریم.

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که باز هم زیر این فایل ابوموسی تونستم کامنت بذارم. اولین باری که توی سایت کامنت نوشتم زیر همین فایل ابوموسی بود. توی کامنت قبلی هم یه نکته رو نوشته بودم که اینجا بازم دوباره به شکلی دیگه مینویسمش.

    زمانی که توی نیروی دریایی بودم افراد مختلفی رو میدیدم، تفنگدار و تکاوران دریایی که همش فعال یا در حال ورزش بودن، یا غواصی های شبانه یا روزانه داشتن، یا چتربازی و عملیات رزمی. بچه های ناوچه های نظامی رو میدیدم که همیشه لباس کار تنشون بود و کار میکردن یا ماموریت های دریانوردی مختلف رو تجربه میکردن و بارها بیخ گوش ناوگان آمریکا تهدید به حمله میشدن.

    الان هم که توی صنعت فعال هستم افرادی رو میبینم که دائماً فعال و اکتیو هستن، دائما یا در حال تعمیرات تجهیزات هستن، یا حتی بچه های آتش نشانی که در حال ورزش و فعالیت و مانور و عملیات هستن …

    ولی میدونید همیشه آسیب دیده ترین نیروها چه کسایی بودن …؟ کارمندان پشت میز نشین. کارمندان انبار و دفاتر. یا نیروهای حراست که همش باید در حال مانیتور کردن باشند. یه جا توی یه نقطه نشستن و چند نفرشون تا الان حملات عصبی و قلبی داشتن.

    اونوقت بچه های آتش‌نشانی رو میبینی که آخر شیفت 12 ساعته باید داد سرشون بزنی آقا ساعت شیفت تمومه برو لباس عوض کن الان سرویس میاد. همون آدم ممکنه از صبح دوتا عملیات و استندبای هم رفته باشه ولی آخر شیفت بازم ورزش می‌کنه.

    من به این باور رسیدم که اساس جهان بر اینه که به آدم فعال و اکتیو پاداش بده، سلامتی بیشتر بده. انگار این انرژی که ما مصرف میکنیم مثل یه نهاله که کاشته میشه و درخت میشه و ثمرش انرژی و سلامتی و حال خوب بیشتره. مصداق اون کلمه طیبه که توی قرآن گفته شده. باور و کار خوب و مثبت نتایج خوب و مثبت بیشتری رو به ثمر می‌رسونه. ولی باور منفی و نجوای شیطانی و غیر فعال بودن و تنبلی مثل شجره خبیثه است ، مثل علف هرزه که تمام وجود انسان رو از بین می‌بره.

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    بینهایت از شما استادان عزیزم سپاسگزارم. و خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم.

    در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای: