مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/02/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-02-22 08:27:482024-03-08 07:09:13مثل ابوموسی نباشیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز ودوست داشتنی وبانو شایسته
سلام خدمت بچه های سایت
الان که داشتم این فایل رونگاه میکردم یاده چند تا نکته جالب اززندگی خودم افتادم یادمه چندسال پیش که تازه پندمیک آمده بود ومن تنهایی رفته بودم کرمان درحالی که داخل ماشین دراز کشیده بودم احساس خفگی بهم درس داد ومن گفتم ای وای منم بیمار شدم ولی یه لحظه به خودم آمدم وگفتم همچین بیماری نیست ونترس این فقط یه بیماری ذهنی وکسی که نپذیره اینو نمیگیره ویکم شیشه ماشین بده پایین وهمونجا بخواب منم همین کارو کردم وصبح که بیدارشدم هیچ اثری نبود ومن سالم وسره حال بودم وچندروزی که اونجابودم کارامو انجام دادم وبه سلامتی برگشتم خونه . چندروز بعد رفتم سمت الیگودرز وخودم تنهایی داخل این جاده بودم وخیلی هم خوش گذشت تواین جاده ای که خودم تنها بودم وقتی رسیدم پلیس راه الیگودرز مامور ایست داد وبعداز سلام وخداقوت بهم گفت بایستی یک میلیون جریمه بشی وازهمین راه برگردی ومن بهش گفتم یک میلیون جریمه بکن ولی من بایستی حتما این راهو برم کاردارم حقیقتش اینه کاره خاصیم نداشتم فقط نمیخواستم بپذیرم که نمیشه بری شهردیگه وفقط 50هزارتومن جریمه ام کرد وباخنده گفت برو بسلامت ومن رفتم چندروز الیگودرز وبعدش برگشتم شهره زیبای خودم اصفهان. چندوقت بعدش میخواستم برم تهران ورفتم دره ترمینال که مسافربزنم که خرجم دربیاد وکسی که مسئول مسافر دادن به بقیه بودپسرخاله ام بود وگفت نمیتونی بری یه میلیون جریمه میشی وقم برت میگردانند ومن بازم پافشاری کردم وگفتم اشکال نداره بزار من جریمه بشم ولی من بایستی برم وبالاخره بامسافر حرکت کردم ورفتم درطول مسیر خدا هدایتم کرد ومن از جاده قدیم رفتم وهیچ ماموری نبود وبه سلامت رفتم ورسیدم تهران چندباری این مسیرو رفتم آمدم وخیلی هم جریمه شدم بوسیله دوربین تایک روز مادرم بهم زنگ زد وگفت خواهرت مبتلا شده به این پندمیک برو بیارش ولی ماسک بزن وضدعفونی بزن وازاینجور حرف ها من رفتم خواهرمو سوار کردم وهیچ کدوم ازاونایی که گفته بود انجام ندادم وخداروشکر مبتلا نشدم هیچ وقت وهمیشه این توی ذهنم بود که این فقط یک بازی روانیه نپذیری نمیگیری وخوشبختانه توی چندوقت پندمیک همه جا رفتم وباهمه کس نشستم ولی هیچ وقت مبتلا نشدم .
کلی هم جریمه شده بودم وباخودم همیشه میگفتم اشکال نداره پندمیک که تمام بشه اینا خودشون پاک میشن وازمن نمیگیرن فقط میخوان مردم بترسن وجایی نرن ودقیقا همون اتفاقی افتاد که فکرشو میکردم وتو دوره ای که همه خونه ها خواب بودند من فقط بانپذیرفتن وپا گذاشتن تو دل ترس ها تونستم پول خوبی به جیب بزنم خداروشکر. من این نتیجه روگرفتم هرترسی رو که نپذیری ودنبالش کنی اون ازتوفرار میکنه یابه قول استاد بندازی دنبال شیر اون ازدستت فرارمیکنه ولی اگه ازش بخوای فرار کنی میگیره ومیخوردت .
الان توحیات نشسته بودم وراهنمایی میخواستم ازخدا که بهم گفت برو واز سایت ببین بهش گفتم اگه نشانه روزم همون بود که دیروز دیدم وتغییر نکرده بود چی؟ اونم گفت تو برووو اینقدر سوال نپرس خودم راهنماییت میکنم اومدم واون نشانه دیروز تغییر نکرده بود ومن هدایت شدم به این فایل که اسمش برام جالب بودونگاه کردم ودقیقا جواب سوالمو داد.
استاد وبانوی شایسته ازتون واقعا ممنونم بااین فایل های زیباتون واقعا حلالتون واقعا این زندگی لایقش هستین ودمتون گرم.
درپناه الله یکتا
سلام و درود
این فایل برای دومین بار از نشانه ها ی من ، رو میبینم
دقیقا سال قبل همونروز که این فایل رو دیدم فرداش جمعه بود و شب وسایل رو جمع کردیم و زدیم رفتیم بندر و شب همونجا موندیم با وجودیکه خیلی هم از امنیت اون ساحل شناختی نداشتیم
اما خیلی بهمون خوش گذشت
جالب اینجاست که من قبل از دیدن این فایل در سال گذشته همیشه به خودم میگفتم من با ماشین پراید مسافرت راه دور که بخوام شب بمونم نمیرم
و اما این سفر شد شروع سفرهای دیگه
طوریکه دیگه ما خونه نمیموندیم و چند سفر خیلی خوب هم برامون جور شد که فکرشو نمیکردیم و همین الان که برای بار دوم در تاریخ 15 دیماه 1402 دارم این کامنت رو میزارم واسه اخر این ماه برنامه سفر به بندر لنگه و آخر ماه بعد سفر به شمال چیدیم
به قول استاد کافیه از منطقه ی امن خود یه قدم بیرون بیای خداوند تو رو به جاها و مکان هایی هدایت میکنه که فکرش رو هم نمیکنی و خیلی راحت و آسون برات پیش میاد
خدایا شکرت چقدر از لحاظ فکری،باور،ثروت،روابط و کار نسبت به سال قبل پیشرفت کردم و تغییر داشتم
سپاس از استاد و مریم جان
خدایا شکرت
باعرض سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.اما برم سر اصل مطلب،امیر المومنین علی علیه السلام میفرماید نادان را نمیبینی مگر درحال افراط یا تفریط،بنده با حرف شما هم موافقم هم مخالف،موافق از اون جهت که انسان باید ریسک پذیر باشه تلاش کنه نترس باشه بره بیاد اما مخالف از اون جهت که بخواد بی پروا هر کاری رو انجام بده واین میشه همون کلام حضرت علی،پس بنابراین باید دقیقا کاری که حضرت فرموده رو انجام داد،ن خودکشی کنه آدم برای رسیدن به خواسته هاش ن بشینه ودست رو دست بزاره وهیچکاری نکنه،تلاش بکنه در حد معقول.استاد بدت نیاد اما حرفاتون مسئولیت داره فکر آخرت هم آدم باید بکنه،یجوری آدم صحبت نکنه که ی عده برن هر کاری رو بی پروا انجام بدن و باعث نابودیشون بشه،با تشکر،بچه ها اعتدال اعتدال اعتدال
سلام به همه
سلام به استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که همیشه به من فرصت و جرات تجربه کردن رو بهم رزق کنه
خاطرم هست از 18 سالگی از شهر، خانواده، دوستان، خویشاوندانم جدا شدم و العان که 41 سالمه خیلی از جاهای دنیا رو تجربه کردم خیلی از کارهایی که دوست داشتم رو تجربه کردم.
حالا که به این ویدئو برای بار دوم نشانه روزانه من شده نگاه میکنم و خودم رو با بقیه خانواده و دوستان و خویشاوندانم از بابت جرات و جسارت و گذر کردن میسنجم میبینم فاصله زیاده و من چقدر با تجربه تر هستم چقدر زیبایی های بیشتری رو تجربه کردم خیلی حس خوبی داره وقتی نگاه میکنی میبینی هر روزت مثل روز گذشتت نیست و هر روز تعمدا به دنبال یه فکر نو یه تجربه جدید یه چیز تازه رو میخوام از خداوند که یاد بگیرم و همین باعث رخوت نمیشه.
مثل در این حد که دوست دارم مثلا یه کافه ای رو یه بار رفتم حتی اگر خیلی هم عالی باشه به لحاظ کیفیت باز دوست دارم کافه دیگه ای از همون بدند رو تجربه کنم این تو مسیر برای پیاده روی برای برندهای کفش مسافرت ها پارکهای مختلف و… صدق میکنه.
حتی دوست داشتم همیشه خرید و فروش کنم و خونم رو فروختم و خیلی ها گفتن اشتباه کردی اما دوست داشتم تجربه کنم بعضن یه جاهایی ضرر هم کردم چون بی تجربه بودم اما تجربه بود کاری که دوست داشتم انجام بدم رو انجام دادم و کسب تجربه کروم هنوز هم دارم تجربه میکنم و مطمئنم خدا حامی منه در تمام زمینه ها
و خدا رو شاکرم به لایتناهیش این تنوع پسندی و حوصله رو به من رزق کرده.
الحمدالله رب العالمین
به نام خدواند هدایتگر
سلام سلام به همه ی دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی استاد عزیزم
استاد عباس منش و مریم خانم عزیز
رد پای من در روز شماره تحول زندگی من در روز 118
دوستان خدارو شکر می کنم که امروز برام فرصتی پیش آمد که بیایم تو سایت
کامنت بنویسم
البته من تو این چند وقت هرروز تو سایت بودم و با تمام اتفاق های که برام رخ داده متعهدانع روز شمار رو طی میکردم و همراه با این سفرنامه بودم
و امروز که به این فایل رسیدم و استاد گفتن که حتما بیا بنویس چه در سایت و یا جایی دیگه
من هرروز تو دفترم مینوشتم
اما امروز بر این شدم که بیام کامنت بزارم
خداروبابت این فرصت و این سایت و این مسیر زیبا و درست سپاسگذارم و بابت وجود استاد عزیزم
وای دوستان نمیدونید تو این چند وقت چه اتفاق های نابی برام رخ داده اره
زندگیم کلی تغییر کرد و کلی متفاوت شده است و کلی از خواسته هایم رقم خورده است
آره قانون جواب میدهد
خوبش هم جواب میدهد من تو این مدت ایمانم قویتر شد
اینکه استاد میگویند باید عمل گرا باشیم
باید حرکت کنیم و قدم برداری و حرکت کنی و تجربه ها جدید کسب کنی رو
این حرف ها رو فقط گوش نکنید
عمل کنید
اینکع ابوموسی نباشیم
خداروشکر میکنم از زمانی که وارد این مسیر شدم
با تمام وجودم سعی کردم و میکنم که عمل گرا باشم چون دوست ندارم فقط شنونده باشم
دوست دارم من هم تجربه کنم و قانون رو تو زندگیم ببینم و دوست دارم چیزهای که تو این دوسال یاد گرفتم رو عینا ببینم
دوستان عزیز یکی از خواسته ها من هم مهاجرت کردن بود
و چندین بار هم تو کامنت های قبلی ام گفته بودم
اما قبل ازاینکه بیام بگم چه اتفاقاتی برام رخ داد
حدود 19 روز پیش اره تو فروردین ماه امسال 1403 ما باید اسباب کشی میکردیم چون سال خونمون سر رسیده بود
و باید دنبال خونه میبودیم و از خدا خواسته بودم که یک جای خوب فرش زندگیم رو پهن کنم
اما این خواسته مهاجرت تقریبا از یکسال پیش تو دلم افتاده بود و دوست داشتم که مهاجرت کنم و یک جای جدیدیک فضای متفاوت دوست داشتم که من هم تغییر تو زندگیم ایجاد کنم دوست داشتم تجربه کنم و اصلا حرفی واسه گفتن برای خودم داشته باشم
اینکه من هم انجامش دادم و پا روی ترس هایم بگذارم
پارسال خیلی دوست داشتم اما به دلایلی یا بهتر بگم تکاملش رو طی نکرده بودم
و طی چند نشونه که دیدم دیگه پیگیر مهاجرت نشدم ولی یاد گرفتم از قوانین و از دوره 12 قدم
که از همون جایی که هستی شروع کن و لذت ببر و یاد گرفتم که اکرم اصلا چرا میخواهی مهاجرت کنی ؟؟
بعد با خودم میگفتم خوب مخام لذت ببرم مخام زیبایی های بیشتر ببینم مخام
جاهای بیشتر ببینم مخام شجاعتر بشم دیگه حرف مردم برام مهم نباشه مخام برای خودم باشم نه برای دیگران فقط خودم
بعد تو دلم جواب میامد خوب فعلا تو از همین جا که هستی لذت ببر راستش من اول میخواستم مهاجرت کنم و یک جورایی حسم بد شده بود و چند تا نشونه آمد همون به لطف خدا و دوره های استاد فهمیدم دارم اشتباه پیش می روم پس تصمیم گرفتم که درست تو مسیر باشم و قدم بر دارم وهمین شد که اون الهام به قلبم نشست که از همین جا که هستی حست رو خوب کن
و من شروع کردم با تمرکز بیشتر روی زیبایی ها مکان زندگیمان روی محله هر جا که میرفتم دیگه دوباره شهر برام خیلی زیباتر شد مشهد یک جور دیگه خودش رو انگاری نشون می داد
همه جا زیباتر شد
هر جا میرفتم با تمام توانم میخواستم آگاهانه فقط مثبت ها رو و زیبایی ها رو ببینم و دیگه یواش یواش افتادم روی ریل
و یواش یواش تکامل رو طی کردم
و حسم بهتر وبهتر شد و از زندگی کردن لذت میبردم و فقط روی خودم کار میکردم
و دیگه به خواسته مهاجرت نچسبیدم
و رهایش کردم من گفتم فقط مخام لذت ببرم و کیف کنم
اره تا اینکه رسید به سال جدید و باید بلند میشدیم و دنبال خونه میگشتیم
راستش من با خودم میگفتم من سال 1401 تازه ورودی در سایت بودم و زیاد قوانین رو بلد نبودم و طبق همون یک خونه خوب در منطقه خوب و عالی با آب وهوای عالی برامون ردیف شد
و حالا امسال میگفتم خدایا من به تو وقوانینت ایمان دارم و میدونم امسال که که یاد گرفتم و در حال آموزش هستم اما نسبت به دوسال پیش خیلی فرق کردم مطمئن هستم که خیلی راحت و خیلی اسون یک خونه خوب و طبق خواسته ام خواهم داشت چون من تا توانستم طبق قوانین دارم عمل میکنم و آگاهانه دارم تلاش خودم رو میکنم پس شک ندارم که بهترین ها رو برای خودم خلق میکنم
اون دوسال پیش تقریبا یک ماه دست و پا شکسته دنبال خونه بودیم و اصلا فروردین اون سال ما مسافرت نرفتیم به خاطر اینکه میگفتیم باید دنبال خونه باشیم و مخارج اسباب کشی و این جور حرف ها و نگران بودیم ولی امسال بعد ازچند روز از سال جدید که اون هم طبق خواسته خومون بود چون میخواستم متفاوت باشه ولی بعد از چند روز رفتیم مسافرت و اصلا حالمون عالی بود و نگران خونه نبودیم و
میگفتم خونه پیدا میشه خیلی راحت و کل ایام تعطیلی رو خوش گذروندیم
در ضمن یکی از خواستع هایم این بود کع خدایا دلم مخاد قبل از موعد سالمون خونه پیدا بشه و از اون خونه برویم راستش اصلا یک جورایی همش مخاستم قوانین که یاد گرفتم رو اجرا کنم و میگفتم جواب میده و مخاستم ایمانم رو قویتر کنم
تا رسیدیم به ایام تعطیلی عید سعید فطر
قبل از عید با همسرم خدا سر شاهد فقط رفتیم یک دور زدیم تا ببینیم خونه ها و شرایط در چه رنج است
و اونجا بود که یکم نگران شدم چون نسبت به دوسال پیش همه چیز خیلی از لحاظ قیمت فرق کرده بود
اره ترس و نگرانی آمد سراغم
و هردوتامون نگران شدیم که چکار کنیم و نجوا ها شروع شد با تمام اینها خیلی تو این شرایط سخت است که کنترل ذهن داشته باشی چون ما به خاطر مشکلات چند سال پیشمان پول رهن زیاد نداشتیم
و توانم پرداخت اجاره خونه بالا
هر چند ما تو این چند سال کلی چالش های مالی رو گذرونده بودیم و دیگه هیج بدهی نداشتیم ولی پول رهن خونه هم کم داشتیم
ولی من اعتقاد داشتم که یک خونه خوبی برامون پیدا میشه و با خودم میگفتم قانون جواب میده اما چه کنم که نجوا ها هم از این طرف داد و بیداد میکرد
و همش از خدا هدایت میخواستم
ومیگفتم خدایا من فقط روی خودت بستم من از خودت مخام من به تو وقوانینت ایمان دارم من تسلیم تو هستم من نمیدونم خودت جورش کن من روی دوش خودت نشستم
تا اینکه یک شب به همسرم گفتم بیا از این شهر بلند بشیم و برویم
هر چند یک جواریی ترس تو وجوم بود که کجا بریم ما یک عمر تو این شهر بودیم تمام کوچه و پس کوچه ها شهر مشهد رو بلد هستیم فامیل هامون ک دانشگاه پسرم …..و کلی چیز ها دیگه بود که تو ذهنم میامد وکلی وابستگی ها بود اما گفتم مگه نمیخواستی تغییر کنی
مگه نمیخواستی یک تجربه جدید رو بسازی پس الان وقتش است
همسرم هم مقاومت میکرد و این دفعه من سپردمش به خدا گفتم خدایا از خودت بابت این تصمیم مهاجرت نشونه مخام
اون چند سال پیش که نشد
اگه امسال وقتش است بهم نشونه رو بفرست
من اماده هستم من مخام قدم بر دارم و دوست دارم یک جای خوب و خوش آب و هوا و سر سبز
باشه تا اینکه شب بعد برادرم آمدند شب نشینی خونمون و صحبت می کردیم در مورد اسباب کشی که کی باید خونه رو تخلیه کنیم هر چند سال ما 6 اردیبهشت ماه بود و برادرم گفت یک پیشنهاد کاری هست و دنبال یک نفر فعال هستند که دفتر اینا رو تو شهرستان ها راه اندازی کنند اگه میخواهید بپرسم اگه واگذار نکردند و شما تمایل دارید و مشکلی ندارید بروید شما اونجا رو دایر کنید
اره برادر من شد یکی از دستان خدواند و دیگه دوستان همه چیز خود به خود برامون رقم خورد همسرم هم گفت خیلی خوبه ما چند وقت هست که دوست داریم از مشهد مهاجرت کنیم ما مشکلی نداریم و قرار ملاقات همسرم با مسول اون شرکت واسه فردایش گذاشته شد و رفت صحبتها رو کردند
نمیدونم اصلا انگار برای ما چیده شده بود و یک روز مونده بود به عید فطر من و همسرم راه افتادیم که برویم اون شهرستان مکان اون دفتر رو ببینم و موقعیت خونه و شهر
آره همه چیز مثل آب خوردن برامدن رخ داد حالا دارم بهتر درک میکنم وقتی که تو توی مسیر باشی و تکاملت رو طی کنی همه چیز خود به خود رخ میدهد
اره این همه نشونه آمد و من فهمیدم که تصمیمان صد درصد درست است و توراه که بودیم من به همسرم و خودم بارها میگفتم خونه من تو اون شهرستان آماده است و اماده که من فرش هایم رو پهن کنم
اره ما قدم برداشتیم و از دایره امن مان بیرون امدیدم و از همون لحطه اتفاق های عالی برامون رخ داده و شغل همسرم هم طبق خواسته خودش است و خوب و عالی است
و الان که دارم این کامنت رو مینویسم
تو تراس خونمون نشستم تو حیاط خونمون یک درخت بزرگ انجیر و یک بوته گل رز قشنگ و باغچه قشنگ و روبه روی خونمون که از روی تراس میشه گنبد مسجد رو ببینم و کوه ها هم دیده میشه اره هر لحظع خدا رو شکر میکنم
و الان دارم صدای پرنده رو میشنوم و خداوند رو شاکر هستم
اره من تمرکز کرده بودم روی زیبایی ها واکنون یک جا بسیار بسیار باصفا سر سبز خوش آب و هوا راستی نگفتم وقتی ما آمدیم شهرستان به همسرم گفتم من نمیخواهم تو آپارتمان باشم یا تو شهر اگه بشه برویم روستا ها این شهر
من دوست دارم حالا که داریم از شهر بلند میشویم برویم تو یک روستا زندگی کنیم دوست دارم زندگی روستایی تجربه کنم و خداروشکر وقتی وارد این روستا شدیم دستان خداوند برای ما چندین برابر شد و تو این روستا برادرم زندگی میکنند البتع اینها 5 سال پیش این مهاجرت رو تجربه کرده بودند و مثل ما از مشهد امدند و کلی از همه لحاظ ها رشد کردندو از لحاظ مالی بخصوص و برادرم خونه رو قبل از اینکه ما بیایم تحویل گرفته بود و اماده کرده بود و ما به راحتی اسباب هایمان رو آوردیم و خیلی خیلی خوشحال هستیم واقعا همه چیز تغییر کرد حال و هوایمان که عالی تر شده است سبک زندگیمان متفاوت شد
و واقعا حالا دارم میفهم که چقدر خوب است که مهاجرت کردیم و تغییر رو تو زندگیمان ایجاد کردیم اره تا خودت نخواهی هیج کس نمیتواند کاری بکند
اگه بخام بنویسم هنوز کلی مطلب هست
اره کلی کلی اتفاق های خوب و در همین تغییر و مهاجرت کلی از خواسته هایم رقم خورده است
واسه همین که
امروز که این فایل رو گوش کردم
از اینکه مثل ابوموسی نبودم خوشحال هستم
از اینکه پا روی ترس هایم و بخصوص بخصوص دیگه حرف مردم برام مهم نبود
و نیست و دیگه ترسی از حرف مردم و فامیل ها نداشتم چون دیگه تو این مسیر تصمیم گرفته ام که فقط برای خودم زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم و
و از هرفرصتی استفاده کنم که تجربه ها جدید رو کسب کنم و مهارت های جدید کسب کنم و خیلی چیزها بوده که تو زندگیم بهرخاطر ترس از حرف مردم انجام ندادم حالا دیگه مخام انجام دهم و فقط از زندگیم لذت ببرم و فقط و فقط رشد کنم و بهترین ها رو برای خودم رقم بزنم
واقعا با این حرکت و تغییر کل زندگیم متفاوت شد و دارم اکنون چیز های رو که دوست داشتم رو تجربه میکنم از زندگی در طبیعت و داشتن حیوانات خانگی و کاشتن سبزیجات و .. و مواردی که تو زندگی در بهشت رو دوست داشتم رو دارم تجربه میکنم
و بابت این تغییر خدواند رو سپاسگزارم
و بابت اینکه جسورتر شدم وشجاعتر شدم
خداروشاکر هستم
و بابت تمام این اتفاق ها و هنوز اول راه هستم که قرار اتفاق های زیباتر رو تجربه کنم و کلی چیز یاد بگیرم
خداروشاکر هستم
و از استاد عزیز و خانم شایسته که راهنمای زندگیم شدن هم سپاسگذارم بابت اینکه من توحیدی تر شدم و بابت اینکه نگاهم نسبت به زندگی و دنیا و خداوند متفاوتر شده است خیلی خیلی سپاسگذارم
استاد جان دوستت دارم و این مهاجرت هنوز اول راهم هست و این حرکت باعث شده اعتماد به نفسم قویتر شده است ایمانم قویتر شده و عزم راسخ تر شده برای مهاجرت به خارج از کشور
و اینکه من هم میتوانم و ایمان دارم که خداوند مرا هدایت میکند که زندگی کردن در کشور قدرتمند آمریکا و فلوریدا رو تجربه خواهم کرد
سلام روز همگی بخیر
بادیدن این فایل یادخودم واطرافیانم افتادم ک همیشه جاهایی میرین ک میشناسن حتی وقتی جایی میرن ک شناختی از اون مکان ندارن عصبی میشن و انگار یک حس ترس دارن و این عصبانیت هم از همون حس میاد ..یا خودم ک ارتباط نمیگیرم با بقیه و حتی تلفنی هم برای انجام کارهای اداری ی ترسی داشتم ولی سعی کردم برم تو دل ترس هام واین از نبود عزت نفس هم ناشی میشه ..یک قلمرو امنی دور خورمون پیچیدیم ک دوست هم نداریم ازش بیایم بیرون و فکر میکنیم داریم زندگی میکنیم ولی داریم روزمرگی میکنیم تواتفاقاتی ک همیشه ب یک صورت هست.من تجربه رفتن تو دل ترس رو داشتم و واقعا اون چیزی نبود ک فکرشو میکردم بعدازانجامش یک احساس خوبی از عزت نفس دست میده ک قابل قیاس بااون ترس نیست .بعد از پرسیدن اون سوال از خودم ک چ کنم ک یک درجه بهتر بشم همون زمان بود ک برادرم بهم گفت بریم بانک کارامونوانجام بدیم و گفتم این هم نشانه ..بایدازهمین چیزهای کوچک شروع کرد .
خدایا ب ما شهامت قدم گزاشتن تو دل ناشناخته ها عطا کن امین
سلام به همه ی دوستان
خیلی از ماها دچار ترسیم،
من چند وقت پیش از یه کار با ظاهرمناسب و حقوق معمولی اومدم بیرون، الان نزدیک به 6 ماه گذشته و هرکس منو میبینه میگه چه اشتباه بزرگی کردی،،،،
من از دایره اطمینان و آرامش اون کار اومدم بیرون با اینکه تا سالها میتونستم اونجا قرارداد داشته باشم،،،
اومدم بیرون از کار چون:
میخواستم خودمو به چالش بکشم میخواستم ببینم میتونم خودمو نجات بدم از. شرایط یکسان و معمولی بودن یا نه،،
خواستم خودمو به چالش بکشم ببینم پیداکردن اون کارسابق درست یک روز بعد از فارغ التحصیلی ام یه اتفاق بوده یا دوباره میتونه توی شرایط بهتر خودم صاحب یه کسب و کار بشم
میخاستم ببینم آنقدر شجاعتش و عرضه شو دارم که با دستان خالی تر از قبل دستای خدا رو بگیرم و بهش بگم بهت اعتماد دارم و سعی میکنم به قوانین قدرتمندت ایمان بیش تری داشته باشم پس تو هم مثل همیشه منو به ی سطح بالاتری برسون
لحظه ای که میخوای پا رو ترست بذاری باید با خودت بگی،،،
شرایط عادی برای همیشه
یا
شرایط بی نظیر با کمی تلاش و البته ایمان بیشتر
اون موقع است که آدم با قلبش ریسک تغییر رو میپذیره و آماده میشه تا بهترین ها رو درک کنه
با احترام
سلام بر استاد گرامی وشجاع
بدیهی است که جهان پاداشهای خود را نصیب کسانی می کند که اردل ترسهایشان بیرون رفته اند وازهمه مسیرها درطول زندگیشان لذت برده اند.
اما کسانیکه مثل کرم ابریشم به دورخویس پیله بسته اند لاجرم جهان راهمان پیله گرم اطرافشان می دانند.
ترسها باعث شده حتی سرمان راازپیله بسته خودمان بیرون نیاوریم ونفهمیم چه زیباییها ولذتهایی که میتوانستیم درطول عمرمان از آنها لذت ببریم ونبردیم وحسرت همه آنها بردلمان بماند.اگر به محیط امنمان عادت کنیم بسان ابوموسی هایی میشویم که در پایین ترین سطح زندگی خواهیم ماندومهرندامت وپشیمانی برپیشانیمان خواهیم زد.وازانهمه نعمتها ولذتها بی بهره خواهیم شد.خدایا شجاعت وبصیرتی به ماده که خویشتن را بشناسیم و آنگاه باایمان به تو در ترسهایمان برویم وحرکت کنیم تا به مقصد اصلیمان برسیم .امین یارب العالمین
باسلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
خیلی خوشحالم که این توفیق را دارم که این پست را بگذارم.
باز هم یک فیلم عالی از استاد عزیز…
من این فیلم را به بهانه پشت زمینه بسیار زیبایی که استاد ایستاده و فایلی که اسم عجیبی داشت! دانلود کرده ام و از استاد عزیز بخاطر اشتراک نظراتشان و صحنه های زیبایی که در آن فیلمبرداری می کنند، بی نهایت سپاسگزارم.
ولی بعد از دانلود فیلم و لذت بردن از پس زمینه رویایی،مفهوم عمیق ابوموسی بودن را در زندگی دنیا فهمیدم.
زندگی در دایره امن همیشگی و فرار از تغییر، انسان را چون مردابی ساکن می کند که هیچ چیز جدیدی را نه خود تجربه می کند و نه به دیگران کمک می کند که تغییرات جدید را تجربه نمایند.
بعد از دیدن این فیلم زیبا و موقع خوردن ناهار و بعد در باشگاه بدنسازی، داشتم به این فکر می کردم اگر استاد عباسمنش از کارمندی در بندرعباس استعفا نداده بودند هم خودشان و هم صدها نفر را از دیدن این همه زیبایی و فراوانی محروم می کردند و تصور کنید زندگی ای چقدر سخت است بدون سایت استاد و این همه آموزش خوب که همیشه در حال بروزرسانی است و مثل رودخانه ای مواج در حال حرکت و زنده کردن انسانهاست.
خدایا از تو بی نهایت سپاسگزارم بخاطر آفریدن بندگانی مثل استاد عباسمنش که چراغی را در دنیا افروخته اند و در حال حرکتند وبسیاری پشت سر ایشان در حال پیمودن راه زندگی و تجربه خلق زندگی توسط خودشان بصورت مداوم،مداوم و مداوم…
خدایا چقدر خوب و ایده آل است که هرروز تمرین کنیم کمی از منطقه امن خود بیرون بیاییم و چیز جدیدی را تجربه کنیم:
– از راه دیگری به محل کارمان برویم یا برگردیم.
– مسافرتی بدون برنامه ریزی ولی با چادر و امکانات لازم برویم.
– اگر کارمند هستیم و در آرزوی شغل خودمان که می دانیم در آن بهتر عمل می کنیم با هدفگذاری چندساله هر روز بعد از وقت اداری به شغل مورد علاقه خودمان بپردازیم و وقتی درآمدمان معادل یا بیشتر از شغل فعلیمان شد از شغل اداری خودمان استعفائ بدهیم و تمام وقت به شغل مورد علاقه خودمان بپردازیم (آموزه استاد جیم رآن در کتاب جادوی کار پاره وقت).
– در ساعاتی از روز که کار مهمی انجام می دهیم گوشی موبایلمان را دور از دسترسمان بگذاریم.
– هر ماه یک کتاب بخریم و خودمان را ملزم کنیم حتما آن را تا آخر بخوانیم.
– برای داشتن کتابخانه و اتاق شخصی بزرگ تر مجبور باشیم خانه ای بزرگ تر بخریم یا اجاره کنیم.
و…
دوستان عزیز و استاد عزیز سلامت، ثروتمند و پایدار باشید…
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و زیبا و تمام هم فرکانسی های عزیز
عجب فایلی استاد عجب حرفهای زیبایی زدین از جنس شجاعت و رها بودن
مثل ابوموسی نبودن یعنی از دایره امن بیرون اومدن
مثل ابوموسی نبودن یعنی اون پیله ای که سالها دور خودمون پیچیدیم و خیالمون راحته که جامون امنه و راحت زندگی میکنیم یعنی اون پیله رو پاره کنیم و پروانه بشیم و به پرواز در بیایم و آزاد بشیم و رها رها رها آخ که این کلمه رهایی چقدر حس خوبی به آدم میده پرواز کنیم و تجربه کنیم چیزایی رو که همیشه دوس داشتیم و اما اون پیله اون ترسه او شجاع نبودنه نمیزاشت که از زندگی بیشتر لذت ببریم لدتی سراسر از حس آزادی و شجاعت و بزرگ شدن در هر لحظه
مثل ابوموسی نبودن یعنی خطر کردن نه صرفا خطر جانی نه گاهی خطر کردن به این صورت که یک گام از دایره امنمون فرا رفتن و تجربه کردن و پیشرفت کردن و بزرگ و بزرگ و بزرگ شدن
من خودم همیشه از تاریکی ها میترسیدم شبا که میرفتم سرویس بهداشتی چون ما توی روستا زندگی میکنیم و سرویسمون بیرون و یکم دوره از خونمون من همیشه میترسیدم مخصوصا نصف شبا همیشه حس میکردم که یکی منو تعقیب میکنه تا اینکه تصمیم گرفتم یه کاری واسه این ترسم کنم کاری که کردم این بود که هیچوقت فیلمایی که یه خورده ترسناک باشن حتی یه خورده رو نگاه نکنم البته من هیچوقت علاقه به فیلمهای ترسناک نداشتم و نگاه نمیکردم و شبا بدون اینکه چراغو روشن کنم برم داخل حیاط واسه سرویس اوایل سخت بود اما بعد مدتی یهو فهمیدم که چقدر تغییر کردم و دیگه نمیترسم یعنی ترسم به صفر رسیده دیگه اصلا نمیترسم باورم نمیشه که من منی که انقدر میترسیدم حالا دیگه شجاع شدم و اون ابوموسی بودنم رو کنار گذاشتم چون ابوموسی بودن آدمومحدود میکنه اینکه از یه حدی دیگه فراتر نری
با تشکر از همه شما دوستان.