دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بر شما استاد عزیز
موضوع جالبی رو بیان کردید دلسوزی بی جا رو در تجربه های دوستان دیده میشه. این یه تلنگر برای ماست که فردی که به خودباوری نرسیده هیچوقت با کمک ما رشد پیدا نمیکنه به شخصه زمانی به یه شخص کمک میکنم که بدونم میخواد تغییر کنه و راه پیشرفت رو طی کنه فقط کافیه باور مثبتش رو تقویت کنه ،بهش کتاب و یا سایتهای مختلفی رو معرفی میکنم که به موفقیت بیشتری برسه حتی کتاب و یا فایل صوتی رو که خودم دارم رو به رایگان در اختیارش قرار نمیدم چون برای پیشرفت کردن باید بها پرداخت کرد و این بها زمان،انرژی و پول هستش
ما متولد شده ایم تا دنیایی زیباتر برای زندگی بسازیم
سپاس فراوان
شاد و تندرست باشید
باسلام به استاد گرانقدرو سایر دوستان-در این مورد تجربه جالبی برایم پیش امده سالها قبل زندگی من دچار یک تحول بزرگ شد و همه چیز یکباره از دست رفت روزی با خودم گفتم همه چیز را دوباره خواهم ساخت و دست روی زانوهایم گذاشتم و بلند شدم و همه چیز را به بهترین شکل بدست اوردم نمیتوانم بگویم که چطور و چقدر خدا کمکم کرد شاید باور کردنی نباشد با خودم گفتم به شکرانه این نعمت هرزمان توانستم به دیگران کمک خواهم کرد و روش من تا به اینجا همینطور بوده حالا با توجه به اینکه من شماو روشتان را باور دارم مانده ام که چه کنم چون تقریبا به صورت منظم و روتین این کمکها ماهانه انجام میشه ممنون میشوم اگر راهنماییم کنید
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش .
من دانشجوی ارشد زبان انگلیسی هستم و هم مدرس زبان انگلیسی.حدودا 5 ماه هست که پکیج روانشناسی ثروت رو کار میکنم .اوایل خیلی خوب پیش رفتم .چون تمام ایده ها برام تازه بود خیلی اتفاقات برام افتاد میتونم بگم حتی تو همون 2 هفته اول چند تا پیشنهاد خوب بهم شد .البته تمرینات رو کامل انجام نمیدادم و همچنین چون تمرینات برام اشنا نبود تنبلی میکردم انجام بدم. تمرینهارو کم و بیش انجام میدادم ولی باور های دزست رو هر روز با خودم تکرار میکردم تا ملکه بشن . البته یک مثاحبه عالی هم به اقای حسون رییس شرکت globalisداشتم که خیلی روم تاثیر داشت و کمکم کرد.اوایل برای اسباط باور های درست به شاگردانم به بحث در مورد اونها می پرداختیم و من اونا رو قانع میکردم و باورم تقویت میشد. البته این فقط یکی از راه های تقویت باور هام بود .تو این چند وقت خیلی سعی کردم باور های درست رو جایگزین کنم.
بعد از چند وقت تصمیم جدی گرفتم که با قدرت شروع کنم و تمرینات رو خیلی عالی و با روحیه ای گشاده انجام بدم تمرینات دسته چک ،سپاسگذاری، تکرار جملات درست ،کیف پول جادویی و… را خیلی عالی انجام دادم حدودا 3 هفته است .ولی نمیدونم چرا اون نتیجه رو که میخوام رو نگرفتم هنوز احساس میکنم یه جایی یه چیز سر جاش نیست و یه جایی انگار باور هام گیر کردن .من انسان فعالی هستم تو زندگیم و میدونم که این پکیج من رو کمک میکنه تا به موفقیت هام برسم .و از این موضوع مطمعنم .استاد لطفا من رو راهنمایی کنید .چه کنم؟؟؟
با سلان و عرض خداقوت
استاد عزیز من گیج شدم بالاخره باید ببخشیم یا نبخشیم و اگر باید ببخشیم به چه کسانی باید ببخشیم؟ شما در فایل بخشش می گویید به خویشاوندان و کسانی که قران می گوید باید ببخشیم و همچنینی می فرمایید اگر نبخشیم، ثروتمند نمی شویم ولی در این فایل می گویید با بخشش خود مانع شکوفایی استعدادهای دیگران می شویم. همچنین در برخی کتب گفته شده که باید به افراد یا جاهایی که از آنها الهام گرفته ایم و یا معنویتی دریافت کرده ایم ببخشیم. اگر ممکنه لطف کنید و یک فایل تصویری در این زمینه آماده کنید و جواب این ابهامات که شاید خیلی از دوستان دیگر نیز آنها را داشته باشند، بفرمایید. همچنین در مورد تفاوت صدقه، انفاق، خمس و زکات نیز توضیح بفرمایید و بفرمایید که پرداخت یک دهم از دارایی شامل کدام یک از اینها می شود و آیا باید تمامی این موارد را اجرا کرد و یا فقط بخشش یک دهم از دارایی پوشش دهنده تمام موارد می باشد؟
با تشکر
سلام
من نظر خودم را می گم خمس و … هم هدف اصلی آن همان کمک است حالا کمک وقتی برای چیزی یا کسی باشه که آینده اش را بدتر می کنه ولی شاید خودش هم نداند چرا باید کمک کرد؟ به کسی باید کمک کنیم که برایش ارزش بیافریم و باعث پیشرفتش بشه مثلا کمک به بچه فقیری که نیاز به آموزش داره و ما به آموزش آن کمک می کنیم
سلام
دوستان عزیز با شنیدن این فایل سوالهایی در ذهنم ایجاد شده خواهش میکنم راهنمایی کنید
هر زمان نعمت های خداوند در زندگیم سرازیر میشود برای تشکر از پروردگارم غذا درست میکنم و به فقرا میدم
درصدی از درامد ماهیانه را به کمک به افراد محروم و فززندان یتیم اختصاص دادم
ایا من با این کمک ها انها را به فقر بیشتر دعوت میکنم یا این دلسوزی مرا در فرکانس انها قرار میده?
سلام به همه دوستان واستاد ارجمند وبزرگوارم،میخواهیم تجربه خودم روباه شما به اشتراک بزارمی من چهار برادر دارم وادارم در همه زمینه ها چه شغل مسکن ازدواج در همه زمینه ها تلاش کرد تا بهترین کاری که از دستش بامداد رو براون انجام بده هرچیزی داشت ونداشت خرج پسران کرد هر جا کم میگردند سریع کمکشان میکردم تا این اواخر که دیگه کفگیر بابات به ته دیگ رسید مغازه به داداشم اجاره داده وادار بهایی ناچیزی میگیرم پس انداز که توی بانک گذاشته بود ورزش سود میگردد واگذار معاش میگردند رو به داداشم قرض داده ویندوزش به سختی میگذرد یه واحد بزرگ داره که آگه میدادم اجاره به راحتی چندین برابر حالا درآمد کسب میکردم ولی اونا داده به یه برادر دیگم که در گذشته کم بهش پدرومادرم نرسیده بودند از خریدن سربازی گرفته تا فروختن ماشینتان برای پول پیش خونه برادری تا خرجایی که برای فرزند مریض دادشم میگردند تا خرید خونه براش تاکنون خرجی چند وقت به چند وقت پدر برای خرجی خونش تا جدایی با همسرش فروش خونه وسعم همسرش دادند البته برادران اصلا مدیریت پول بلد نیستم وجه ظرفش همیشه سوراخ با اینکه درآمد خیلی کمی دارند وهمی از نبود پول گله میکنند کار سخت انجام میده در صورتی که خیلی توانایی دارند ولی چون در مدار فقرهستند بهشون گفته نمیشه واگرایی مخرب خیلی زیادی دارند القصه خستتون نمیکنم من ازدواج کردم همسر جانم پنج تا برادرند من که باورم این بود که همه هزینه های ازدواج به گردن پدر شوهرم واین که باید زندگیمان رو ساپورت کنه با دیدن کارایی اونا متعجب میشوم همسر من ۲۰ سالش بود که باهم ازدواج کردیم به قول همسر جانم تا شیرینی سر عقدمان خود همسرم پولشویی داد یعنی تا این حد پدر شوهر عزیزم باعث استقلال بچه هاشمی شد آقا همچون شدن مهندس وخانه زندگانی به دست آوردن با همین حرکت پدر شوهرم بیا وببین فقط منی که رو کمک پدر شوهرم حساب واریز میکردم زندگیم خیلی مثل اونا نشده ولی از هفت ماه گذشته یعنی دقیقا از روز آشناییمون با استاد روز تولدشان وخش نامیمون با قوانین تازه فهمیدیم با چه خبر این دنیا وارفته نمانده که خخخخیلللللللی زندگیمان متحول شده همسرم از مغازه ی پدر شوهرم آومدم بیرون ورود توانایی هاشمی داره کار میکنه وارد شغل دلخواه شده درآمدشان دو برابر شده اصلا سیستمتان کلا عوض شده امروز با گوش دادن این فایل به درک جدیدی رسیدم استاد خودم ازت بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهی ها رو آنقدر بی منت ومتواضعانه در اختیارمان قرار میدی سایفون مستدام
استاد اگرچه من این فایل رو تازه گوش میدم…. بتازگی در کهریزک سگ های خیابونی رو در تعداد زیاد کشتن… و با موج زیاد انتقاد روبرو شد شاید نزدیکترین فکر این مجرمان این بوده نابود کردن این حیوانات کمک به نظم اجتماعی و جلوگیری از گرسنگی کشیدن است.. درصورتی ک اگه به این رو میدونستند ک انکه دندان دهد نان دهد… جای خدا تصمیم نمیگرفتند و این همه به کشتار دسته جمعی این حیوانات دست نمیزدند
سلام وسپاس بابت فایل آموزندتون.یکی دیگه از چیزهای دیگه باعث ضربه زدن میشه حس دلسوزی بیش از حد والدین.برای مثال فرزند پی شغل باب دلشه مانند کارهای پر خطر مثل جوشکاری ،نجات غریق یا صیادی ماهی تو دریا،مکانیکی و……خیلی از این چیزها.فرزند عاشقه این کاره ولی خانواده اغلب بخاطر خطراتش نمیزارن یا نامیلن ویا با زور میخوان سوق بدن به یه کاری دیگه.بابا اون کارت بیش از اینکه نون داشته باباشه داره جونتو تهدید میکنه این همه کار خوب هس بیا برو دنبال کاره بهتر درسته نونش کمه ولی جونت دسته خودته.یعنی میخوام بگم نمیخوان بزارن حداقل بچه خودش حتی اگه چیزی خوب نباشه خودش تجربه کنه تا حداقل بفهمه.بعضی اوقات نیازه بچه سرش به سنگ بخوره یه چیزایی رو تجربه کنه.یه باور قدیمی ساختن که میگن تجربه را تجربه کردن خطاست.یا فرزند داره میره سر کاری که یخورده خطر داره تو کارش مانند نجاری سقف خونه ها و ایرانیت یا حلب زدن سقف بخاطر ارتفاعی که هست.همش میگن این همه کار بود چرا اون?وقتی که راضی هستن بیشتر اوقات جملات منفی استفاده میکنن.مواظب باشو،سقف صبحها خیسه سر نخوریا،…..از این جور جملات.فرزند با هزار فکر منفی شده از طرف والدین میره سر کار.سپاس
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان
وقتی دنبال دلیل دلسوزی هام گشتم، متوجه شدم که دلسوزی من ریشه در ضعف خود من داره.
چون من وقتی دلم می سوزه که فکر میکنم: من اگر چای فلانی بودم، من اگر توی شرایط اون بودم، ناتوان می بودم و نمیتونستم از پس اون شرایط بر بیام.
پس در واقع من ضعف دارم و نه اون شخص.
من جای اون شخص نیستم و شاید اصلا اون شخص احساس خوشبختی کنه و راضی و شاکر باشه.
در واقع یجورایی دارم قضاوت هم میکنم.
و تمرکزم روی نازیبایی ها و سختی های زندگی فرد مقابل هست.
و نشون میده که من هنوز باور نکردم که ما خالق شرایط زندگی خودمون هستیم و میتونیم شرایط رو عوض کنیم و تضادها میتونند پتانسیل رشد ما رو در خود داشته باشند.
و جدیدا به این شناخت از خودم رسیدم که دلسوزی برای من خیلی مضره، چون نشتی فرکانسی ایجاد میکنه.
باعث میشه برعکس قوانین عمل کنم و فکر کنم میتونم تاثیر گذار باشم و وقت و انرژی ام رو هدر بدم و تمرکزم رو بذارم روی دیگری.
و احساس بد نتیجه اش اتفاقات بده، و اولین ضرر همین اتلاف وقت و انرژی و پول من هست.
کسانی که تمایل به قربانی بودن دارند این حس رو در من فعال میکنند و من چون فرکانس متناسب رو فرستادم توی این تله میفتم.
باید سعی کنم وقتی به زندگی کسی نگاه میکنم، خوب و بد چیزی رو قضاوت نکنم.
میدونم خیلی راه دارم خیلی زیاد ولی همینکه متوجه این موضوع شدم خدا رو خیلی شکر میکنم چون جلوی ضررهای زیادی رو به موقع گرفتم.
و میدونم روند اینه که هر بار زودتر بیدار میشم و زودتر چشمم رو باز میکنم و یاد قوانین میفتم و تغییر مسیر میدم و از بیرون به درون خودم برمیگردم.
واقعا دلسوزی به جا وجود نداره.
سلام استاد جان
وقتتون بخیر
استاد من با دلسوزی بیجام! چند بار زندگیم رو کلا باختم !
کلا ید طولایی دارم تو این قضیه با دلرحمی کاملا بیجام!
مادرم همینجور پدرم همینجور ! با کمک کردن و نگرانی بیهوده و بیش از حد نه تنها احترامی نداشتن بلکه بیشتر مورد قدرنشناسی و بی احترامی قرار میگرفتن !
من دلم برا همسرم میسوخت ! همیشه خدا کمکش میکردم ازش پول نمیگرفتم درکش میکردم حرف نمیزدم و فکر میکردم چقدر همسر خوبی ام با این درک کردنهام! کم کم مشکلاتمون بیشتر شد تا آخر جدا شدیم !
من از زمان نامزدی تا به امروز خرج این آقا میکردم ! بله ایشون تلاش میکرد و من همیشه تلاشهاش رو میدیدم وقت جدایی زیر حرفش زد و تمام زندگی منو حتی تا یه قاشق مادرش اومد جمع کردو برد ماشین رو برد و منو تنها با بچه گذاشت حتی نیومد یکبار بچه کوچیکش رو ببینه و ایشون کاملا دست منو خونده بود !
دیگه کم کم لطف های مکرر من شد حق مسلم ایشون!
کم کم گفت تو اصلا هیچگونه نفقه و خرجی نداری! ماشینم رو برد و من باز هم راضی نمیشدم ماشین رو از ایشون بگیرم خونم رو هم جمع کرد رفت کاملا !
خودمو بچمو خانوادم رو تو سختی انداختم ماشین نداشتم برم سرکار یا بچم رو ببرم بیرون !
میخوام بگم هم بی احساسی زیاد بده هم احساسی بودن زیادی !
هردو تاش ضربه زننده س !
من قدر نعمتهایی که خدا بهم میداد رو نمیدونستم و همیشه و از همه چیز ، گذشت میکردم و این یکی از بزرگترین پاشنه آشیل های من هست !
به اطرافیانم هم ضربه میزدم !
همیشه عین یه نردبان پشت همسر بودم خودم بی ماشین ولی ایشون در اختیار داشته باشه تا راحت باشه حتی خودم گفتم بیا ماشینم بهت میدم و برو !
این در صورتی بود که تمام سالیان عمر خرج زندگیم کرده بودم و خونه رو از صفر ، یعنی صفر صفر جمع کردم و ایشون هم نامردی نکرد همه رو جمع کرد برد اونم با بی احترامی !
باز من راضی نمیشدم و اصلا الگوهای تکرار شونده خودم و ایشون رو نمیدیدم !
حتی همین امشب که ماشین رو بعد یک ماه و نیم دوندگی به لطف خدا ، بهم رسوند باز هم من میگفتم دلم نمیاد ایشون بدون ماشین باشه در صورتیکه خودم نیاز داشتم !
این نادیده گرفتن خودم از کمبود عزت نفس ، از خود کم ارزشی ! از کمبود احساس لیاقت …. و ریشه عمیقی داره درونم !
استاد هربار پولم هرچقدر بود به هرکس نمیشناختم حتی تو فضای مجازی میدادم در صورتیکه نزدیکانم بیشتر نیاز داشتن و تازه فکر میکردم اینا انسانیت هست !
واقعا که هرچی بلا سرم میاد از خودم هست و از خدا هدایت میخوام
و جراتی برای تغییر خودم !
استاد انقد دونه دادم که هم خودم راهمو گم کردم و هم ایشون ! تازه افتخار میکردم که چه همسر بادرک و شعوری ام!
اما نمیدونستم که همه چیزو به باد دارم !
خدایا هدایتم کن به راهی که تو نعمت دادی و نه گمراهان !
ممنونم ازتون
سلام به همه دوستان هم فرکانسی امروز تصمیم گرفتم که روی یک موضوع خاص تمرکز کنم و اون رو در شخصیت خودم جا بندازم موضوع خالق بودن در زندگیمون با این فایل از استاد شروع کردم و حالا میخوام دیدگاهمو با شما نیز به اشتراک بزارم
من یادگرفتم که حمایت بیش از حد = ضربه زدن بیشتر به اون فرد
حمایت بیش از حد از فرزندان واطرافیان باعث=1.ضعیف شدن 2.متکی شدن طرف 3.عدم کشف مهارت هاش و…
عدم حمایت بیش ازحدباعث=1.تجربه کسب کردن و بزرگ شدن طرف 2.پیدا کردن خودش3.افزایش مهارت هاش4.رشد اون و…
واینکه با کمک کردن به متکدیان خیابانی باعث پرورش فضا برای گدایان بیشتر میشویم ونتیجه ضربه زدن به خودمان و انها میشود و با عدم کمک باعث ایجاد فضایی برای کشف مهارت وتوانایی انها و توکل به خدا میشویم.
در طی تاییدحرفهای استاد و سندی محکم بر این باوربه قران مراجعه کردم
سوره ضحی ایه 10 میگوید گدا را مران و با مراجعه به تفاسیر فهمیدم که یعنی با انها با گفتاری نرم و ملایم و نیکو جمیل واحترام وکرامت رفتارکن.
همچنین ایه 273 سوره بقره که زمان زیادی را به گشت گزار برای درک ان صرف کردم ترجمه این ایه میگویدکه صدقه برای نیازمندانی است که در راه خدا بازداشته شده اند و نتوانند در زمین سفر کنند نادانان ها ایشان را به سبب خویشتن داری توانگر میپندارند انان را به نشان چهرهشان میشناسی از مردم به اصرار چیزی نخواهندو هرمالی که بخشش کنید همانا خداوند بدان داناست.
در این به صراحت میبینید که گفته شده صدقه برای کسی که تقاضای پول کنه نیست چه سندی از قران محکم تر؟
ماجرا به این اینجا ختم نشد و من تصمیم داشتم که الگو هایی روپیدا کنم که بدون حمایت وپشتوانه اطرافیان افراد بسیار موفقی شده اند:
1.بهروزفروتن که اغلب محصولات کارخانه او را به نام “بهروز” میشناسیم، در سن 15 سالگی پدرش را از دست داد و از همان سنین با کمک فروش محصولاتی مثل بادکنک و… امرار معاش میکرد. آقای فروتن در دفعه اول البته خیلی سریع به موفقیت نسبی رسید و یک کسب و کار مناسب برای خودش دست و پا کرد اما در همین حین به دلیل یک اعتماد اشتباه، تمام اموالش را از دست داد و دوباره به نقطه صِفر برگشت!
بار دیگر آقای فروتن و این بار به کمک همسر خود و در یک زیرزمین اجارهای اقدام به تولید محصولات غذایی مثل ترشی و… کرد. در این راه و بعد از مورد استقبال قرار گرفتن محصولات، اقدام به فروش خانه خود و حتی شراکت برای جذب سرمایه کرد و در نهایت توانست برند غذایی محصولات بهروز را پایه گذاری کند.
2.بابک بختیاری بنیانگذار برند آیس پک و یکی از کارآفرینان موفق ایرانی است
او در 14 سالگی با ورشکستگی پدرش روبرو شد، در سنین جوانی در راه اندازی یک رستوران شکست خورد و در نهایت به دلیل شکست در یک کسب و کار، تمام سرمایهاش را از دست داده و با 300 میلیون تومان بدهی به زندان افتاد! بختیاری بعد از جلب رضایت شاکیان از زندان آزاد شد و بعد از چند تجربه نه چندان موفق دیگر در راه اندازی کسب و کار، ایدهای به اسم آیس پک را به وجود آورد. همین ایده باعث شد این بار آقای بختیاری به یک کارآفرین موفق با ثروت بسیار زیاد تبدیل شود و امروز هم نامش در میان کارآفرینان برتر ایرانی باشد. به تازگی هم این شخص ایده جدیدی در صنعت غذایی به اسم توت طلایی را به وجود آورده و موفقیتهایی را با این ایده کسب کرده.
البته مسیر پایهگذاری کارخانه بهروز به این راحتیها هم طی نشد. طبق گفته خودش برای راه اندازی اولین کارگاه حتی حلقه همسرش را هم فروخت اما بعد از این ماجرا و دقیقا در حین گرفتن پروانه بهداشت، کارگاهش آتش گرفته و تمامی داراییاش سوخت. ولی حتی این موضوع هم باعث توقف این مرد نشد…
3.پیتر دینکلیج در یک خانواده فقیر به دنیا آمد. او در رشته تئاتر تحصیل کرد اما آنقدر وضع مالی نامناسبی داشت که حتی در پرداخت هزینه وام دانشجویی و اجاره منزل به مشکل خورده بود. همین موضوع باعث شده بود شبها را در خانه دوستانش سر کند.
او تا 29 سالگی در شرایط نامساعد و بدی زندگی میکرد و اغلب از راه نظافت و… پول در میآورد؛ اما در همین سن به خودش قول داد که به یک بازیگر تبدیل شود و در نهایت به خواستهاش رسید. اگر سریال تلویزیونی و پرطرفدار بازی و تاج و تخت را دیده باشید، مطمئنا این بازیگر ریز نقش اما بزرگ را در نقش “تیریون لنیستر” به یاد دارید. در واقع او به یکی از نقشهای اصلی پربیننده ترین سریال جهان تبدیل شد!
4.موسس IKEA آقای “اینگوارد کامپراد” بود. شخصی که در سنین 6 سالگی و از شدت فقر خانوادگی مجبور بود در خارج از خانه کبریت بفروشد. همینطور او از یک بیماری به اسم “خوانش پریشی” رنج میبرد که باعث میشد نمرات خوبی در مدرسه نگیرد؛ اما با این حال تحصیلش را ادامه میداد.
آقای کامپراد در سال 2018 با 91 سال سن و بیشتر از 55 میلیارد دلار ثروت درگذشت و در حال حاضر فروشگاههای زنجیرهای او در جهان بیشتر از 350 شعبه دارند!
بچها میبینید اینا همشون از هیچ هیچ هیچ شروع کردنا وقتی خودتو باور داشته باشی وبه کسی متکی نباشی توام میتونی هرانچه که بخای رو رقم بزنی وخلق کنی
خدایا شکرت من خالق زندگی خودم هستم.