آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟ - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

402 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام و صد سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنینم و همه خانواده عزیزم،

    استاد عزیزم، چی بگم ، مگه میشه ننویسم این همه رشد و پیشرفتم را که از زمانی که شرک ورزیدن را کنار گذاشتم ، گرفتم

    میدونی استاد من خیلی نتیجه گرفتم تو زندگیم

    زندگیم همش عشق و حال و لذته

    به خدا همه چی عالی پیش میره برام

    سوال برام پیش اومد ، از کی اینقدر همه چی اتفاقات برام خوب پیش میره، چی شد که زندگیم رو به پیشرفت داره

    امروز که فکر کردم به حرف‌هاتون، تمام نتایج من از کنار گذاشتن شرک میاد

    ،،،از کجا بگم براتون

    از اون روزی بگم که مریم قوی و شجاع خونه پدری شده بود، کلفت خونه شوهر ، اخه طبق قانون های اسلام دروازه بهشت برای مورد من از رضایت شوهرم می اومد، ( این باورم بود ) و من مشرک همه کاری، همه کاری میکردم تا این آقای شوهر را راضی کنم، ولی هیچ وقت، هیچ وقت راضی شد که بدتر و بدتر هم می‌شد ، ( البته که شرک من باعث اون رفتارهاش بود) خلاصه توسری و چک و لگدهای خدا روز به روز بیشتر می‌شد ، اون قدر زیاد شد تا

    یه روزی یه اتفاقی منو به خودم آورد، روزی که اون آدم‌هایی که بهشون دلم را خوش کرده بودم ، تنهام گذاشت و اصلا براشون مهم نبود شرایط من،

    خلاصه شرک را گذاشتم کنار

    روی خودم کار کردم و کار کردم و خودم را در لحظات خوب نگه میداشتم ، از قوانین هم هیچی نمیدونستم

    ولی خدا هدایتم کرد ، چقدر کنترل ذهن برام سخت بود، ولی از پسش براومدم و به خودم افتخار میکنم، الان دارن حالشو میبرم

    خلاصه که حال و احوالم بهتر شد و هدایت شدم به مهاجرت

    من در ایران یه زندگی مرفه، در پول غرق بودم ، خونه، ماشین، باغ، زمین ، پول ، مسافرت، وسایل نو و بهترین کیفیت و مارکهای آلمانی و خارجی

    ولی من چشم هام را روی همه بستم و گفتم میرم، به خدا اصلا نمیدونستم مهاجرت چیه

    ویزا چیه، یعنی صفر صفر بودم

    ولی برای داشتن آزادی مهاجرت کردم ، انگار توی قفس بودم ، دلم میخاست پرواز کنم

    وقتی شرک را گذاشتم کنار ، تمام کارهای مهاجرت را دستان خداوند کرد، پول را داد، سفارت رفت و همه ی کارها را خدا کرد، فقط شش ماه طول کشید از روزی که خواسته مهاجرت داشتم تا روزی که مهاجرت کردم به بهترین کشور دنیا

    اومدم آلمان و چقدر راضی هستم

    توی آلمان نه زبان بلد بودم ، نه فرهنگشان را و هیچی ، به خدا پول به اندازه یک ماه هم نداشتیم ،

    توی آلمان دستان خداوند اون قدر زیاد بود و هست که اگر من 24 ساعت سپاسگزاری کنم، کم کردم

    شرک من به همسرم در آلمان همچنان ادامه داشت بهتر شدم ولی

    یه روزی خدا کلمه به کلمه بهم میگفت ، چکار کن، هل میداد منو، تشویق می‌کرد منو، آفرین میگفت از عمل کردنم،

    من هم عمل میکردم ،

    از اون روزی که من با استاد آشنا شدم ، در لحظه هدایتها را عمل میکنم، هر چی باشه ، حتی اگه با عقل جور در نیاد

    و اینه نتایج زندگیم

    اون قدر حالم خوبه که حد نداره، همسرم عاشق منه، هر کاری میکنه تا من راضی باشم ،

    ولی من خوب میدونم که سپاسگزار خدایی باشم که اون را دوباره برگردوند به زندگیم

    من نمیدونم تا کی پیشم می مونه، ولی اگه همین لحظه، بخاد بره ، هیچ مشکلی ندارم با این قضیه،

    به خدا هیچ مشکلی ندارم

    من خوب میدونم شرک چکار میکنه باهام، من دوستش دارم با تمام وجودم هم دوستش دارم ، ولی اصلا وابسته نیستم بهش

    استاد نمونه زیاد دارم تو زندگیم که توحیدی عمل کردم و نتایج عالی گرفتم و میگیرم

    استاد جانم ، شما خوب میدونید که مهاجرت اونم به یه کشوری که اصلا زبان را بلد نیستی، نه فرهنگش ، نه آدم‌هاش ، هیچی

    ولی من خدایم را با خودم آلمان آوردم و همه چی اونقدر باب میل من پیش رفت و میره که حد نداره

    من با کنار گذاشتن شرک به خیلی نتایج رسیدم، یه چندتاشو می نویسم:

    یه رابطه عاشقانه دارم

    بچه هام توی مدرسه خصوصی درس میخونن

    یه زندگی مرفه را دارم

    بچه هام کلاس پیانو ، ورزش می‌رن

    مرتب کادو برام میاد

    زمانم، انرژی ام، تمرکزم مال خودمه و خرج هیچ کسی نمیکنم ، چون سرمایه هام هستن

    همش در حال سفر هستم و لذت و عشق و کیف و حال

    گواهینامه آلمانی گرفتم

    ماشین خریدم

    مدرک آلمانی را B1/B2/C1 را گرفتم

    توی یه خونه بزرگ 120 متری در بهترین جای شهرم اجاره کردم ،

    دستان خداوند از همه جا میباره برام

    وارد حوزه علایقم هستم

    توی خونه مشغول اون کاری هستم که عشقم ، کارم، زندگیم همه چیم است

    درآمدم از روز اولی که با استاد آشنا شدم 20 برابر شده

    سلامتی کامل دارم به لطف دوره سلامتی

    تمام دوره های استاد را به راحتی ، با عشق خریدم

    و

    و

    و

    به خدا هر چی دارم از روزی اومد تو زندگیم که شرک را کنار گذاشتم، و توحیدی عمل کردم

    اون موقعی که من قوانین را نمیدونستم که البته توسط استاد عباس منش عزیزم یاد گرفتم قوانین را

    من گریه ها کردم، من التماس ها کردم به خدا، نذرها کردم ، ولی خدا هیچ مادر مهربانی که نبود تازه کتکم هم میزد

    خیلی هم کتک میزد، تحقیر و توهین و فحش و هزاران بلای دیگه هم سرم آورد

    ولی

    وقتی ضعف های ایمانی ام را برطرف کردم، با ایمان شدم، توکل کردم، حرکت کردم، ایمان خودم را نشان دادم، درعین ترسیدن عمل کردم، قربانی ها کردم، وابستگی ها را کنار گذاشتم، روی ارزشمندی ام کار کردم، توانای هایم را شناختم و روز به روز بیشترشان کردم، هر روز دنبال رشد و پیشرفت و ترقی هستم ، حرف مردم برام بی اهمیت شد، کنترل ذهن داشتم،

    وقتی من تغییر کردم، خدایم هم رفتارش تغییر کرد ، اون قدر کمکم میکنه ، هوامو داره، عشق بهم میده، پول میده، آرامش میده، قدردانی میده، سلامتی میده، نعمت و برکت میده

    من بازی را بلد شدم ، دیگه نمیزارم توی محدودیت باشم ، همش باید لذت ببرم و کیف کنم و عشق و حال کنم ، دیگه همیشه هواسم جمع است و

    24/7بیست و چهار ساعته ، هفت روزه هفته ، همیشه

    حال خوب دارم چون خدایی دارم که تمام قدرتش را بهم داده و من را خالق کرده تا خلق کنم زندگیم را

    از این فرصتی که خدا بهم داده ، تا لحظه مرگ استفاده میکنم و هم خودم را گسترش میدم و هم دنیای اطرافم را و کل جهان هستی را

    تصمیم گرفتم که کاری کنم که از خودم راضی باشم ، هر روزم را بهشت میکنم و موقع مرگ به خودم بگم

    احسنت مریم جان. خوب زندگی کردی

    با عشق و احترام فراوان

    مریم عباسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    مریم واعظ گفته:
    مدت عضویت: 3070 روز

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    سلام استاد بی نظیرم

    سلام مریم شایسته نازنینم

    و سلام دوستان عزیزم

    بریم سراغ اصل مطلب

    استاد در کودکی پدر خود را از دست دادم، هرگز دوست نداشتم کسی به من احساس ترحم کند با همان دنیای پاک کودکی ام جسور بودم، انگار آن روزها احساس لیاقت در من پر رنگ تر بود، حتی دوست نداشتم کسی دست نوازش به سر من بکشد.

    زمانی که به 20 سال پیش خود می نگرم (الان 34 سال دارم) و خود را در بازه طولانی مدت می نگرم، هرگز در طوفان های زندگی ام تسلیم نشده ام، یعنی منتظر دل سوزی رب الارباب، رفیق مشفق، هدایتگر و حمایتگر خود نبوده ام، من از شما یاد گرفته ام در طوفان های به ظاهر سخت بگویم حالا باید چه کنم و در بسیاری اوقات باید کاری نکنم و این روزها برای من کاری نکردن سخت تر از کاری یا بهتر است بگویم هر کاری کردن است.

    استاد 6 سال پیش در آستانه مهاجرت تحصیلی و چمدان به دست به عنوان شاگرد اول دانشگاه مادر شدم، به ولله قسم یک روز هم از پا ننشستم، به ظاهر دوستانم قصه مرا تمام شده می دانستند، اما من در درونم خودم را یک شیر زن می دیدم، چون معتقدم شیرها همیشه به بازی بر می گردند، برای آنها بازنشستگی بی معنی و مفهوم است.

    من همواره دوست داشته ام برای خودم مسیری جدید بسازم، اهداف بلند مدت هرگز در وجود من تغییر پیدا نکرده، اما با کار کردن در طی سالیان با شما منعطف تر شدم، دوست ندارم ثابت باشم، جاری ام، با جریان همیشگی زندگی ام حرکت می کنم، استاد از صبح که بیدار می شوم تا پاسی از شب پشت لپ تابم هستم، برای کارم می نویسم و در دفترم و در نگاره هایم احساس می کنم که برای آیندگان میراثی جاودانه در خصوص فیلد مورد علاقه ام ثبت می کنم، آخر اعتقاد دارم در دنیا دیوانه ها تعداد کمی دارند، دیوانه هایی همچو من و با عرض پوزش شما استاد جسورم، بگذارید کمی بیشتر توضیح دهم، آخر کجای دنیا پیدا می شود، دو باب خانه با تمام وسایل را رها کنی و با دو سه چمدان مهاجرت کنی و با دست لباس بشویی و خوشحال باشی، استاد من پریدم وسط دریای خروشان، می دانید چرا چون الگوی من شمایید، دیوانه ایم، آری، اینجا قمارخانه است و ما در قمار عشق، ایمان، توکل باخته ایم، این بازندگی را دوست دارم، از آن دسته بازندگی هایی است که برای کم کسی پیش می آید.

    استاد آخرین خاطره ام را می گویم و از شما تاثیر گذار ترین استاد زندگی ام خداحافظی می کنم.

    25 روز پیش در پرواز بودم، از مقصد دبی به کیش، هیچ کسی از پروازمان خبر نداشت، این راز میان من و معشوقه ام رب الارباب پنهان بود و امر، امر او بود، روزه سکوت، اما در این میان چرخ های هواپیما باز نشد، پرواز نیم ساعت بر فراز آسمان چرخید، با صدای داد و فریاد دختری در هواپیما چشمانم را گشودم، دروغ چرا، کمی ترسیدم، اما در لحظه شروع کردم

    خدایا شکرت در کنار همسرم و فرزندم هستم اگر قرار باشد داستان زندگی مان اینجا تمام شود باهم هستیم

    خدایا شکرت قبل از مرگ طعم اولین سوشی زندگی ام را در رستوران رو به روی برج خلیفه چشیدم

    خدایا شکرت مهاجرت هم کردم و دیگر امارات آی دی و کارت بانکی دارم.

    اگر چه دوست ندارم الان داستان زندگی ام بر فراز آبهای خلیج فارس به پایان برسد

    و تو خود می دانی شنا هم خوب بلد نیستم ولی …

    اینها تمام گفت و گوهای من با قلبم و بهترین و قدرتمند ترین مربی جهانیان بود

    اما ما

    بعد از اندکی زمان فرود آمدیم

    او به من فرصتی دیگر داد

    بهتر است بگویم بخشید چون بخشندگی شغل اوست

    و چشمک زد

    خوشم میاد ازت دختر

    حتی لحظه مرگم کم نمیاری

    منم میگویم مگر می شود شریکی همچو تو در قلبم باشد و کم بیاورم

    تو برایم همچو نفس کشیدنی

    و لحظه مرگ من لحظه ای است که نتوانم از پس نجواهای ذهنم بربیام و تو را فراموش کنم

    و دیگر بار از من می پرسی

    ایمان ابراهیم می خواهی

    می گویم بلی سرورم

    ولی او می گوید بچه جان چقدر به من اعتماد داری آیا آنقدر اعتماد داری چاقو را برداری و بگذاری سر اسماعیلت

    و من شرمسار می شوم از ترس هایم از اما و اگر و یا شاید هایم

    از هدایت های بی پاسخی که تنها خدا می داند اگر سخن عقل دور اندیش را گوش نداده بودم و به حرف خدای ابراهیم عمل کرده بودم الان در کدامین قسمت از سرزمین های ناشناخته داستان زندگی ام بودم.

    دوستت دارم استاد سید حسین عباسمنش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزارخداوندم بابت بودن درمسیر هدایت الهی و بودن در فضای این اگاهی ها

    سپاس گزارم استاد عزیزم برای این فایل مثل همیشه عالی و پرمغز

    کامنت دوتا از دوستان رو خوندم و لذت بردم کامنت فاطمه عزیز و شهرزاد عزیز و چقدر این تجربه ها ایمان ادم رو بیشتر میکنه

    بله از من حرکت و از خدا برکت

    خداوند سیستمیه که داره پاسخ میده به افکار من بدون هیچ قضاوتی ،فقط پاسخ میده و برای اجابت هر خواسته ای و هر دعایی لازمه من گوش به زنگ الهامات و شجاعت حرکت و عمل داشته باشم و غیر از این باشه عمل نمیکنه قانون ،

    مثال میزنم : من همیشه یکی از درخواست هام

    از خداوند اینه که میگم خدایا این ایمانی رو که دارم و به تو و پیامبرانت روز اخرتت و کتاب اسمانیت هر روز بیشتر و بیشتر گردان ، اما من برای این درخواستم باید یک اقدامی بکنم ،مثلا همین خوندن کامنت ها یک اقدامه و خداوند دعای منو داره اجابت میکنه با خوندن این کامنت ها و دیدن نشونه های قدرتش و کارکرد قوانین جهان هستی

    هرچقدر که میگذره درک ما از قانون بیشتر و ببشتر میشه و درک ما از سیستمی عمل کردن خداوند ، استاد راجب این صحبت کردن که کتک خور خیلی ها ملسه اما من اینطوری نیستم و گفتن که من خودم رو جوری تربیت کردم که زدن رو شونشون اروم و گفتن جوری تربیت کردم که این نشونه رو حس کنم و طلب مغفرت و هدایت بخوام ،خب این هم چیزه عجیب غریبی نیست ،اینو برای اشخاصی مینویسم که شاید تازه با این مباحث اشنا شدن و میگن عمرا ما بتونیم به این مرحله برسیم و استاد یه ادم خاصیه و فقط استاد میتونه و اینا ،نه اینطور نیست اولا دلیل اینکه ما اینطوری ارتباط قلبی با استاد برقرار میکنیم همین صداقت و ساده گویی و اینه که همیشه گفته کسی و بزرگ نکنید توی ذهنتون و اگر کسی تونسته کاری رو انجام بده ،پس همه میتونن ،

    اما علت اینکه استاد کتک خورش ملس نیست اینه که سالهاست داره روی مهارت کنترل ذهن و پیروی از الهامات کار میکنه و با هر بار که نتیجه میگیره از عمل به اون الهام و نادیده گرفتن نجوای ذهن ایمانش بیشتر و بیشتر میشه و این چیزه عجیب و غریبی نیست و برای ما هم اتفاق میفته ، همون جمله ی استاد که میگه وقتی به اندازه ی کافی روی خودتون کار میکنید دیگه وارد به ریلی میشید که فقط میتونید به سمت خوشبختی و ثروت حرکت کنید و اگر هم به هر دلیلی از مسیر خارج بشید ،چون یک مدت زیادی رو در مسیر درست حرکت کردید الارم ها بلنده صداشون که اقا داری از مسیر خارج میشی و برگرد به مسیر و سریع دوباره برمیگردی به مسیر ،این همون چیزیه که استاد میگه کتک خورم ملس نیس و سریع دریافت میکنم که با معجزه و بشکن این حالت ایجاد نشده ،بلکه یک روندی طی شده تا به این نقطه برسه شخص ، فاطمه عزیز توی کامنتش خیلی قشنگ به این تکامل توی دریافت الهامات اشاره کردن و گفتن که سیستم فروشگاه اینترنتی جواب نداد برای تهیه دو قلم جنس و مجبور شدم حضوری برم و اونجا هم کارت خوان خطا داد و حسم گف که نخر و بعد خرید نکردم و خداوند از یه دست دیگش رسوند دو‌برابرشو ، اما من میتو‌نستم همون اول که سیستم فروشگاه اینترنتی جواب نمیداد ،هدایت رو دریافت کنم و به خودم انقد زحمت ندم و این خوده حرکت در مسیر اسان شدن برای اسانی هاست ،

    دوس دارم راجب کامنتی بنویسم که از یکی از دوستان زیر کامنتم چند روز پیش دریافت کردم ، که پرسیده بودن از من که اینکه نوشتی وارد یه گفتگویی با خدا شدین یعنی چی ؟؟؟منم میتونم مثل شما وارد این گفتگو ها بشم و کلی سوال این شکلی دیگه ،من خواستم جواب بدم و چندتا کلمه هم تایپ کردم ،اما پاک کردم و نتونستم بنویسم و حس میکنم اینجا جاشه تا این جواب رو بدم

    خیلی وقت ها ما یه چیزهایی رو میشنویم یا میخونیم توی کامنت دوستان که میان مینویسن که خدا به من واضح اینو گف ،یا خدا منو برد یا خدا هدایتم کرد یا خدا یا من حرف زد و من گفتم و جواب داد و دوباره من گفتم و جواب داد و اینا و خب بعضی ها که تازه اشنا شدن با این موارد پیش خودشون شاید فک کنن که ای بابا من با این ادمایی که اینارو مینویسن چندین سال نوری فاصله دارم و از این نجواها داشته باشن ، من میخوام بگم که اینطور نیست ، کل زیبایی قانون به سادگیه قانونه ،خداوند هر لحظه داره با ما حرف میزنه

    اگر که این‌باور رو منطقی کنیم با مثال ها ،

    دلیل اینکه استاد انقد متفاوت از بقیه فکر میکنن و الهامات رو دریافت میکنن بخاطر اینه که استاد پایه های قوی ساخته برای این نوع تفکر ،یعنی چی یعنی این باور رو خیلی روی خودشون کارکردن و بنیادی شده توی وجودشون که هر نوع فکری هر نوع فکری که به من احساس ،ترس غم عصبانیت کینه نفرت حسادت ودر یک کلام احساس بدی میده از جانب شیطانه که دشمن قسم خورده ی ماست و هر نوع فکری که به من احساس توکل ایمان یقین اعتماد شجاعت و ارامش ودر یک کلام احساس خوب بده از جانب خداونده .

    و وقتی که این باور رو داشته باشیم ، دیگه گفتگو با خداوند چیزه عجیب و غریبی نیست ونیازی نیست که یک مسیری رو طی کنیم تا بهش برسیم ، خداوند به اندازه ی فهم هر شخصی کوچک میشود و با اون شخص رشد میکنه ، خداوند در غالب افکار مثبت ،تصاویر ذهنی مثبت و همه ی چیزهایی که به ما احساس بهتری میده با ما حرف میزنه ،به همین سادگی ،

    فقط ما باید در این مسیر حرکت کنیم وباورهاشو بسازیم و ایمانمون رو به این باورها بیشتر و بیشتر کنیم با حرکت در این مسیر و ادامه دادن این مسیر ، یک حالت خاصی نداره وارد گفتگو شدن با خداوند ،اون هر لحظه داره هدایت هاشو و الهاماتش رو منتشر میکنه ،فقط باید من در فضای دریافت باشم ،من باید با تمرین و تکرار توانا بشم در شنیدن صدای خداوند که همیشه نوید ارامش و احساس خوب میده ،اصلا توی کل عالم مگه حرفی هست که اون نشنیده باشه ؟ مگر لفظی هست که اون نشنیده باشه ،مگر صحنه ای هست در این عالم هستی که اون ندیده باشه ؟؟؟ هر صحنه ای ، مگر پستی و بلندی هست که اون ازش خبر نداشته باشه ؟؟؟ ما فقط باید درک کنیم که هر فکره مثبتی که داریم و به ما احساس خوبی میده خوده خوده خداونده اون فکر و هر افکار بد خوده شیطانه ، پس به این ترتیب گفتگو با خداوند و ارتباط باهاش کار قدیسین و ادمای خاص نیست ،خداوند به اندازه ی فهم هر شخص کوچیک میشه و باهاش حرف میزنه و رشد میکنه و به شدت سریع العجابه ،مثال میزنم از اجابت سریع درخواست ها از جانب خداوند اگر که ما مقاومتی نداشته باشیم :پریشب یک بار این فایل رو گوش دادم که استاد درباره ی طوفان ها حرف زد و قبلا هم حرف زده بودن توی چند فایل و من کنجکاو شدم که ببینم این طوفانها چه شکلیه ؟؟؟و این خواسته ارسال شد ، فرداش ظهر بود که یه دوتا سیب زمینی برای وعده بعد باشگاه انداختم اب پز بشه و نشستم رومبل و تو گوشم فایل پلی بود و با اینکه تلویزیون نگاه نمیکنم ،کنترل تلویزیون رو برداشتم و زدم شبکه نسیم ، الله اکبر چی دیدم ؟؟؟دقیقا مستند راجب طوفانهای فلوریدای امریکا و مهاجرت گاوهای دریایی به فلوریدا در فصلی از سال و داشت راجب وسعت ایالات متحده و فلوریدای امریکا و طوفانهای فصلی صحبت میکرد و گفتم ببین هیمن دیشب من این درخواست رو داشتم و الان باید میشستم رو مبل و تلویزیونی که نگاه نمیکنم به غیر فوتبال و بالا پایین میکردم و این شبکه در این زمان میومد که فک کنم به موقع رسیدم به مستند و درخواست من اجابت شد و بعد 20دیقه مستند تموم شد و من فقط عظمت خداوند رو تحسین کردم و از زیبایی ها لذت بردم .

    الهی شکرت بابت این قوانین ساده و بدون تغییرت

    تنها تورا میپرستم و تنها از تویاری میجویم .

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2790 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    خدایا هر آنچه که دارم ازآن توست و تو به من دادی .

    خدایا هر موفقیتی که دارم از آن توست و تو به من دادی .

    خدایا هر توانایی که دارم از آن توست و تو به من دادی .

    خدایا می پذیرم که همه کارها را تو داری انجام میدی .

    خدایا هدایتم کن تافقط محتاج تو باشم .

    خدایا هدایتم کن تافقط وابسته تو باشم و فقط روی تو حساب کنم .

    سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان سایت .

    خدارا سپاسگزارم بابت بودن در مدار دریافت آگاهی های این فایل . وقتی روی صفحه ی اصلی سایت خبر فایل جدیدی از شما می بینم خیلی ذوق میکنم مخصوصا اگه موضوعش درباره توحید و خداوند باشه دیگه از خود بی خود میشم . الان هم

    دیدن وشنیدن این آگاهی ها شده اولویت امروز من .

    استاد چقدر حال کردم با این جمله ی زیبای شما که گفتین : خدایا من در برابر عظمت تو ناتوان هستم .

    همین باور دیگه میشه یکی از گفتگوهای ذهنی من که از همین الان میخوام آگاهانه استفاده کنم . حس خوبی میگیرم از این باور و احساس میکنم انرژی من بیشتر میشه برای قدم برداشتن چون خیالم راحته که یک نیروی همیشه کنارم هست که داره منو هدایت میکنه و به من میگه پیش برو من حواسم بهت هست / منو داری غم نداری .

    استاد بی نهایت شما را تحسین میکنم بابت دیدگاه زیبا و متفاوتی که به اتفاقات و شرایط و درک شما از قوانین جهان هستی.

    بی نهایت خدا را سپاسگزارم برای حضور ارزشمند شما در زندگی ام . بی نهایت خدارا سپاسگزارم بابت هدایتم به این همه شعور و آگاهی که از کلام شما جاری میشه .

    خدایا هدایتم کن تا بتوانم کلام استاد را در ک کنم و از آن در زندگی ام استفاده کنم و رشد کنم .

    باور و دیدگاه بعدی که من در این فایل از شما یادگرفتم و باید همیشه با خودم تکرار کنم اینکه :

    تمام این اتفاقات طبیعی که به اسم سیل و طوفان و زلزله در این جهان رخ میده در جهت پیشرفت و رشد جهانه .

    بهبود در طبیعت / پاکسازی برای بهبود در عملکرد که من از شما یادگرفتم . تنها جایی که من این جمله را شنیدم از کلام شما در این سایت بود .

    در زندگی ما هم طوفانهایی به شکلهای متفاوتی هست که از آن بنام تضاد یاد میکنیم . تضادهایی که هر بار به شکلهای متفاوتی ظاهر می شود و به ما اعلام میکند که الان وقت یه رشد / یه حرکت / یه تغییر جهت یا تغییر دیدگاه در تصحیح مسیر درسته .

    اعتراف میکنم الان بهتر حرف شما را درک میکنم در مورد بهبود مستمر و اینکه همیشه باید روی خودم کار کنم و این بهبود تا ابد ادامه داره.

    من نمی خوام ضعیف از این دنیا برم.

    من نمی خوام مشرک باشم .

    من نمی خوام جاهل باشم .

    من می خوام بنده ی خوب خداباشم از هر نظر .

    من میخوام قوی باشم و قوی عمل کنم .

    من میخوام خدا را و قوانین جهان هستی را درک کنم و در جهت خوشبختی و سعادت خودم قدم بردارم.

    من میخوام شخصیتی از خودم بسازم که در طوفانهای زندگی سربلند بیرون بیام .

    تمرین امروز من :

    کجاها باید خودم را تقویت کنم که در برابر طوفانها قوی عمل کنم ؟

    این روزهها دارم روی یک ایراد اساسی شخصیتم کار میکنم . خدایا هدایتم کن تابتوانم با آگاهی و هدایت تو قدم به قدم روی بهبود خودم کار کنم و تکامل را طی کنم و از خودم یک شخصیت قوی و متکی به ذاتی بسازم و نیازمند هدایت توهستم . خدایا دستم را بگیر و مرا یاری کن .

    من میخواهم طبق ایده اصلی خداوند / طبق طرح الهی خداوند قوی شوم و بمانم .

    خدایا من در برابر عظمت تو ناتوان هستم .

    خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو هدایت می خواهم .

    خدایا مرا هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای .

    در پناه الله یکتا

    من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    مریم جون گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    سلام استاد عزیزم ،من تو این دوسالی که تو سایت هستم شاید ده تا کامنت هم نزاشته بودم اما این فایل اینقدر برام درس داشت که دلم نیومد ننویسم ،استاد نمیدونید تو این یک ساعتی که این فایل رو گوش میدادم چند بار اشکم دراومد

    من خودم از اون آدمایی بودم که به شدت شرک داشتم ،نگاهم فقط به این بود که یکی باشه بهم کمک کنه یعنی تو وجود خودم نمیدیدم که خودم برا خودم ی کاری کنم اصلا انگار مغز تو سر من نبود،همش دست و پامیزدم که تو ی رابطه ای باشم که یکی بهم کمک کنه وهیچ وقت هم این اتفاق نیفتاد عزت نفس و احساس لیاقتم زیر صفر بود،احساس بی ارزشی و لایق نبودن تمام وجودم رو گرفته بود ،همیشه افسرده و ناراحت هرچی به درودیوار هم میخوردم من بیدار نمیشدم واقعا استاد من مردم و دوباره زنده شدم تا اینکه فهمیدم هیچ کس هیچ نقشی تو زندگی من نداره جز خودم ،یعنی من به قول شما از اون آدمایی بودم که کتک خورم ملسه ،همش ریشش توی احساس لیاقت و عزت نفسمه خودم رو لایق نمیدیدم ،فک میکردم همینه ،سرنوشت من این بوده ،به دلیل شکست هاوسرزنشهایی که تو زندگیم داشتم از نظر روحی داغون بودم اما وقتی اومدم تو سایت همه چیز کم کم شروع به تغییر کرد ،عجله ای نداشتم بااینکه سیزده ساله کسب وکار دارم و بقیه دارن از شغلی که من دارم میلیارد کار میکنن من به زور خرج اجاره خونه ‌خوراک و پوشاکمو درمیاوردم خب این ریشش تو احساس لیاقتمه دیکه خودم رو لایق دریافت نعمت های خدا نمیدیدم خلاصه دوره عزت نفستون رو خریدم و مدام فایلاتونو گوش میدادم خیلی خیلی. به رشد شخصیم کمک کرد وازون به بعد به هیچ کس وابسته نشدم و فقط تصمیم گرفتم مدتی تنها باشم تا باخودم به صبح برسم و خداروشکر من هشتاددرصد تا اون آدم قبلی تغییر کردم ،تست آزمونهای شما رو مدام انجام میدم و بهم دوره شیوه حل مسائل پیشنهاد شد که اونم خریدم و خیلی بهم داره کمک میکنه چون من به شدت آدم کمال گرایی هستم این دوره واسم راهنمای خوبیه ،استادمن یاد گرفتم فقط وفقط خودم مسئول زندگیم هستم کسایی که از نظر مالی بهم کمک میکردن رو حذف کردم وفقط روی خدا ‌هدایتش دارم حساب میکنم مدام به خودم میگم تو با این هنری که داری ثروت تپ وجودت خوابیده کافیه باترسهات روبرو بشی و عمل کنی بهشون

    استادذهن من نسبت به تک تک حرف‌هایی که شما میزنید یک صدم درصد هم مقاومت نداره و اونو مثل وحی منزل میپذیره ومن خیلی خوشحالم که از نظر شخصیتی و فکری بزرگ‌ترین تغییرات رو داشتم و هرروز دارم روی خودم کار میکنم و تمام تلاشم اینه که آگاهانه به اطرافم نگاه کنم

    استاد اگر من یک درصد به حرفهای شما عمل کنم زندگیم هزاران درجه تغییر میکنه چ برسه به اینکه با تمام وجودم به صحبتاتون جامه عمل بپوشونم

    نمیدونید که چقدر خوشحالم و سپاسگزار خداوند هستم که شما رو دارم واینم نمیدونید که چقدر دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    به نام رب العالمین

    سلام بر استاد عزیزم

    استاد به خدا این فایل را برای من ضبط کردید.

    من امروز دقیقا توی گام سیزدهم پروژه خانه تکانی حال و روزم را نوشتم .

    و وقتی اومدم توی صفحه دیدم فایل جدید اومده . انگار شما دارید با من حرف میزنید.

    من از خدا سوال کردم اونم با صحبت های شما پاسخ منو داد‌ . خدایا شکرت

    من دقیقا به خاطر چند روز ورودی بد که به ذهنم داده بودم و برگشته بودم به گذشته 20 سال پیشم و همینطور احساس کمبود لیاقت را در خودم حس کرده بودم .

    انگار خدا میخواست بهم بگه حالت را خوب کن داری جاده خاکی میری.

    اما من دوباره دنبال مقصر میگشتم و حالا که مقصر نیست شروع به سرزنش خودم میکردم .

    و وقتی حالت خوب نیست طبق قانون بی تغییر جهان هر چی بدی و مشکلات و شرایط سخته به خودت جذب میکنی.

    حال بد = اتفاقات بد

    با اینکه خوب میدونستم اما هر چقدر سعی میکردم حالم را خوب کنم نمیشد. احساس سرخوردگی و بی لیاقتی داشت دیوونم میکرد.

    و شروع کرده بودم به مقایسه خودم با همه.

    فلانی اینجوری بود حالا اینجوری شده . من چرا هنوز اینجام؟!

    ببین فلانی را نه تلاشی میکنه خونه خوابیده نه هنری داره نه سعی میکنه هنری یاد بگیره و با هزار دوز و کلک و دروغ و دعانویس و جادو و جنبل ، ببین به کجا رسیده.

    حالا تو مینا بعد اینهمه مدت که توی سایت بودی و سعی کردی حالت را خوب نگهداری و مواظب ورودی بودی وسعی کردی و تمرین کردی که غیبت نکنی و دروغ نگی و …. نتیجه چی شد؟

    اونا حال و روزشون بهتره یا تو ؟

    اصلا یه مقایسه وحشتناکی در من شکل گرفته بود که حالم را افتضاح کرده بود.

    به جای تحسین حسادت اومده بود

    در ذهنم همش غیبت میکردم در ظاهر غیبت نمیکردم اما توی ذهنم داشتم غیبت میکردم که به نظرم فرقی نداره.

    چون در هر صورت حالت را بد میکنه. چه علنی غیبت کنی چه در ذهنت غیبت کنی. هر دوشون حالت را خراب میکنه.

    سرزنش خودم بیداد میکرد. حالا من واقعا توی این سال ها که دارم تمرین میکنم نشده بود اینقدر حالم بد بشه.

    واقعا از هر لحاظی زندگیم بهتر شده از لحاظ عاطفی از لحاظ آرامش و احساس خوب از لحاظ ارتباطم با خدا و …‌

    فقط از لحاظ مالی برای خودم اتفاق بزرگی رخ نداده است. پس احساس بی لیاقتی که پاشنه آشیل اصلی من در این مورد است انگار مثل یک جوش چرکی باز شده بود و تمام خوبی های کسب شده را زیر سوال میبرد.

    اصلا فایل هم‌ که گوش میکردم نمیفهمیدم. میگفتم خوب که چی؟

    نتیجه تو چی شد؟

    همه نتیجه گرفته اند و از نتایج میگن تو چی شدی.

    شب که شد همسایه ما هم با اینکه پنج شنبه گذشته مهمانی داشتند و سر و صدای وحشتناک تا نزدیک دو نیم صبح ادامه داشت و ما گفته بودیم حالا اشکال نداره آخر هفته است.

    دوباره یکشنبه که حالا حال منم بده دوباره شروع به مهمانی و سر و صدا و آهنگ های دوپز دوپز و .‌.

    مگه خوابم میرفت داشتم دیوونه میشدم انگار همه چیز داشت حال منو بد میکرد.

    حتی رفتم درشون را هم زدم اما اینقدر صدای موسیقی بلند بود که نمیشنیدند.

    صبح زود بلند شدم و دخترم را بردم مدرسه و با همون حال بد اومدم خونه و یه نقاشی بود که باید میکشیدم.

    با اون حال بد شروع کردم . چشمتون روز بد نبینه .

    انگار یه بچه دبستانی کشیده افتضاح شد.

    حالم بدتر شد . ولش کردم

    ظهر رفتم دنبال دخترم اونم شروع کرد به غر زدن از معلم و …‌

    خلاصه همه چیز دست به دست هم دادند که حال منو بدتر کنند.

    حالا توی این شرایط دخترم شروع به سوال های فلسفی از من میکنه.

    که فرق مثلا دعا نویس با کسی که خودش قرآن میخونه و دعا میکنه خوب چیه؟

    اونم پول میگیره و از قرآن یه سری دعا مینویسه .

    مثلا مامان جون هم چون مومن هست هر روز قرآن میخونه و به ما میگه دارم دعاتون میکنم مثلا فلان چیز بشه و …

    تازه دعای مامان جون نمیگیره اما

    اونایی که میرن پیش دعانویس کارهاشون هم خوب پیش میره و به تمام چیزهایی که میخوان هم میرسن. حالا برام توی فامیل هم مثال میزد. فلانی را ببین اینجور شده و …

    حال من که بده دخترم هم سوالاتی میکنه که توی این حال بد اگه جوابش را بدم حتما چرت و پرت میگم . گفتم نمیدونم . ولی میدونم که فقط باورهای آدم ها است که زندگیشون را رقم میزنه.

    فردا صبح که دیروز باشه اینقدر حالم بد بود و توی دفتر شکرگزاری نشستم با خدا صحبت کردن . اینقدر نوشتم و نوشتم . اینقدر گریه کردم .

    بعد بلند شدم رفتم حمام و توی حمام با خدا راز و نیاز کردم زیر دوش آب. با آب همیشه خیلی حالم خوب میشه.

    اومدم بیرون و به خودم گفتم مینا خانم خوب گریه هات را کردی خوب گله و شکایت کردی .

    دیگه دست بردار ‌. فکر کردی با مقایسه کردن چیزی درست میشه. با حسادت و سرزنش خودت چیزی درست میشه.

    فکر کردی حالا با هق هق گریه ات خدا دلش سوخت و از اون بالا یه کیسه پول برات انداخت پایین.

    بلند شو . تو چیکار داری به زندگی این و اون.

    هر چی برات پیش اومده برای اینه که تو بهترین خودت باشی.

    نقش تو توی این جهان با هرکسی دیگه فرق داره.

    خدا دوست داره تو مهارت هات از اینی که هست بالاتر بره.

    چون به تو ایمان داره و میدونه که تو مهارت های بیشتری در وجودت هست و خودت خبر نداری.

    الان مثل کرم ابریشمی هستی که توی پیله داری زجر میکشی . اما برای رشدت نیاز به این زجر داری. برای اینکه پروانه ای زیبا بشی نیاز به مهارت بیشتر داری.

    طرح زندگی تو به هیچ کس ربطی نداره تو فقط باید نقش خودت را در این جهان بازی کنی.

    شاید یک نفر بیاد در این جهان و هیچ کاری هم نکنه اصلا به تو چه. مگه تو خبر داری خدا برای اون چه پلنی داره.

    تو نقش خودت را خوب بازی کن خدا برای تو پلن های بهتری داره چون در وجود تو چیزهای بهتری دیده.

    تو مثل سنگی هستی که باید تراشیده بشی تا الماس وجودت در بیاد. بلند شو و به مهارتت برس.

    رها کن هر چیزی که داره اذیتت میکنه.

    همه چیز را رها کن . گذشته و آینده را رها کن.

    همین الان را فقط و فقط بهترین خودت را بازی کن.

    شاید باورتون نشه بلند شدم و نقاشی را از سر گرفتم و ایده هایی به ذهنم اومد و کار کردم . خودم هم باورم نمیشد اون نقاشی را تبدیل کردم به یک اثر هنری عالی.

    انگار دستای من نبود که میکشید .

    انگار من اونجا نبودم ساعت ها بدون اینکه حتی لحظه ای بشینم داشتم نقاشی میکردم و اصلا زمان را نمیفهمیدم. با اینکه ساعت ها روی پاهام ایستاده بودم هیچی را درک نمیکردم.

    یک لحظه به خودم اومدم که باید میرفتم دنبال دخترم. سریع اماده شدم و رفتم

    توی راه برگشت دخترم کلی از مدرسه خوبی گفت و خوشحال بود.

    همسرم که ماموریت بود از کارهای خوبش میگفت.

    انگار جهان چرخید و همه چیز را خوب کرد.

    امروز هم بعد از نوشتن سپاسگزاری و کمی مراقبه برای حال خوب ، ادامه نقاشی را دادم . و واقعا یه کار زیبا یا باید بگم فوق العاده زیبا خلق کردم.

    البته که فقط به هدایت خداوند بود. انگار قلم و رنگ دست خدا بود.

    نمیتونم احساسم را بنویسم.

    ولی دوستان حتما منو درک میکنند . و این حس ها را تجربه کرده اند.

    و این فایل قشنگ هم که کامل کننده حال خوب من بود.

    واقعا بعضی وقت ها طوفان ها میان تا درسی را به ما بدن. اگه درس را بگیریم سربلند بیرون میاییم و اگر نه در اون طوفان غرق میشیم. و میشکنیم.

    بله خدا سیستم است انرژی است و دنبال دلسوزی برای من نیست. میگه قوی باش و بهتر عمل کن.

    کاری به کسی نداشته باش. طرح زندگی تو فقط مال توست . و تو بازیگر این طرح و نقشه هستی و باید خوب بازی کنی.

    اصلا اومدی در این دنیا که نقشت را خوب بازی کنی و بری مرحله بعد.

    اگه خوب بازی نکنی مجبوری که درس را تکرار کنی تا پاس بشی.

    دنیا چک و لگد بهت میزنه تا پاس کنی.

    اگه مثل بچه خوب و درس خون هدایت خدا را درک کنی و ادامه بدی مرحله به مرحله بهت گفته میشه و تو درس هات را با نمره عالی پاس میکنی و میری مرحله بعدی.

    پس گوش کن به هدایت الهی.

    نه دنبال حسادت برو نه رقابت.

    نه دنبال غیبت برو نه دنبال کاووش توی زندگی این و اون.

    زندگی هر کسی فقط مربوط به خودشه .

    نه دلسوزی کن نه دنبال دلسوزی باش.

    نه قربانی باش نه نقش قربانی را بازی کن.

    مینا فقط و فقط قوی باش . ریشه هات را قوی کن تا هیچ طوفانی نتونه ریشه هات را از جا بکنه.

    از پایه درست بشو همه چیز درست میشه. اما کی؟ وقتی تو قوی باشی.

    به چیزهای خوب توجه کن احساست را خوب کن باید ثروت هم به سمتت بیاد.

    به شرطی که تو آهن ربا بشی.

    براده ها به خودی خود حرکت نمیکنن تو باید آهن ربای خوبی ها باشی. تو باید آهن ربای نکات مثبت باشی. تو باید آهن ربای احساسات خوب باشی.

    لاجرم خوبی ها به سمتت میاد .

    تو طرف خودت را درست انجام بده خدا خودش سمت خودش را خوب بلده.

    من استاد عزیزم هزاران بار ممنونم که به حستون توجه میکنید و فایل برای ما ضبط میکنید . عاشقانه کلمه ها از زبانتون جاری میشه و ما هم عاشقانه دریافت میکنیم.

    هزاران هزار سپاس به خاطر وجودتون بخاطر سایت به خاطر محیط امن این سایت و بچه هایی که هیچ کجای زندگیم مثل اینها را پیدا نکرده بودم.

    از مریم جان سپاسگزارم که وقت میگذارند و برای هر فایل اینقدر قشنگ مقاله مینویسند.

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  7. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1794 روز

    سلام ب استاد توحیدی عزیزم

    بازم هم توحید

    چیزی ک این روزها بیشتر از تمام عمرم دارم درکش میکنم

    خدایی ک همیشه بامنه و بیشتراز من مشتاق رسیدن من ب خاسته هامه و همه جوابهارو میدونه و میگه….

    چندین سال قبل مشرک برزگی بودم

    همه خدا بودن برام جز خدا

    تایید خانواده مو میخاستم و فقط چک و لگد خوردم

    توی دوستام عااالی بودم و شاد و همیشه هم خداروشکرررررر روابط خوبی تجربه کردم

    اما تو خونه بشدددت درگیر بودم

    برام سوال بود جرا با خانواده ام نمیتونم بسازم

    درگیرم

    چون مشرک بودم

    دنبال تااید و تحسین خانواده ام بودم

    اخرش هم بابام گفت تو بدترین بچه منی

    نمیخام خیلی حرفشو بزنم

    اما روزی یشدددت خسته شدم

    گفتم میخام برای خودم زندگی کنم و اصلا مهم نیس ک دیگه منو دوست داشته باشن یانه

    تحسین بکننید یانه

    1 دور تمااام با تک تک اعصلی خانواده حرفمون شد

    اما من تصمیمو گرفته بودم و دیگه نمیخاستم ادم قبلی و تو سری خور باشم

    نمیدونستم باید کجا برم و به کی تکیه کنم

    اما میدونستم قید خانواده رو بزنم

    روزها گدشت و شرایط افتان و خیزان بود

    1 جورایی خوب بود اما من بهتر میخاستم

    خییییلی بهتر

    طاهر امر همه چی خوب بود

    اما درونم چیزی کم داشت ک از نداشتنش رنج میبرد

    الان خوب درک میکنم هر وقت دورم از اصلم حالم بده

    همیشه دنبال جواب بودم

    همیشه میدونستم کار خدا درسته اون فرستنده اش عالی کارمیکنه

    گیرنده من مشکل داره

    اخه پر بودم از حس گناه

    لیاقتی ک ب درو دیوار همه اویزون بود

    خودم رو دوست نداشتن و نشناختن و هزاران شرک دیگه

    روزی خسته و رنجور گفتم خسته شدم بگو چیکار کنم

    ک استاد اومد…

    چندین ساله با استادم.اما…..

    اما چندماهه فهمیدم اصلا ماجرا چیه

    من کی هستم

    و چطور زندگی عوص میشه

    الان ب نقطه ای رسیدم ک مدل مشتریهامو از خدا میخام

    تو همه چی میگم خدایا من ناتوانم تو انجام بده

    حتی خابوندن بچه داداشم

    نمیگم عالی ام

    اما بشدددت دارم روش کارمیکنم

    چون بشدددت مشتاق شناختن هستم

    وقتی استاد گفت سیستم

    اول مقاومت داشتم

    اما اللن خیلی بهتر درک میکنم سیستم رو و بیشتر دارم تلاش میکنم ملا علط گیر ادمها نباشم

    یادمیگیرم سکوت کنم تا هرکی نتایج خودشو بگیره

    هرکی هرجاهست جای درستشه

    و خدا ب هیچکسی طلم نمیکنه

    من خودم ب خودم طلم کردم

    الان تا نجوا بیشتر میشه فقط میگم پناه میبرم ب خدا از شر شیطان نجواگر

    پناه میبرم بخدا از شر شیطان نجواگر

    و چنان کمکم میکنه و شیطان دهنم رو خاموش میکنه ک فراموش میکنم 1 ربع قبل دهنم چه حرفهایی میزد

    این روزها اگاهانه تکرار میکنم تنها و تنها و تنها تورا میپرستم و تنها از تویاری میجویم

    اسانم کن اسانی

    ب مسیری هموار و پراز نعمت و ثروت بابرکت و فراوان

    و عجیب حال دلم ارومه خداروشکررررر

    باید بخای و اجازه بدی تا درکت از خودش بیشتر بشه

    هر روز تو ستاره قطبی میخام ک بیشتر بشناسمش و ترمزهای دهنیمو بهم نشون بده

    و بقول استاد شاخکهام تیز شده

    چک و لگد خوردم

    اما الان خوشحالم اینجام

    خداروشاکرم ک تا الان ازدواج نکردم

    خداروشکررررررر میکنم با این تصاد کلییییی درس یاد گرفتم

    تو فایل تسلیم بودن در برابر خداوند استاد میگه خاسته داری و نمیشه

    قراره کلی درس یادبگیری

    برامنم همین شد.کللیییییی درس یادگرفتم

    رشد کردم

    ب صلح باخودم رسیدم

    باخدا راحتر حرف میزنم درخواست میکنم

    الانم ک فقط رو دوره لیاقت کارمیکنم

    چون بشدددددت فهمیدم باید بزرگتزین چرخ دنده رو ک لیاقت و ارزشمندی درستش کنم

    پایه ترین و مهمترین رو

    خداروشکرررر ک داره همه چی بهتر میشه

    هدفم باید رو بهبود هر روزه خودم باشه

    1شبه عوص نمیشم

    همونجور ک 1شبه مشرک نشدم

    اجازه میدم هدایتم کنه چه فایلی گوش بدم

    میدونم باید بیشتر بشناسم

    و این یک مسیره تا ابد…..

    کلا اهل ناله کردن نیستم

    اما برام سوال بود ک چرا اینجوریه برامن.

    من ک بدنمیخام بد نمیکنم

    از گریه و زاری خوشم نمیومد و اما شنیده بودم ک باید گریه کنی

    برام سوال بود چرا دوسداری من زار بزنم تا چیزی بهم بدی

    اما چون دوستش داشتم مونده بودم وسط

    قلبم زاری نمیخاست

    اما افکار جامعه و اطراعیانم خلافشو میگفت

    سعی میکردم زیاد چیزی نخام

    تا باز ب این معصل چرا نمیشه و درگیری نرسم

    اشعالهارو میزاشتم زیر مبل

    چون دوسداشتم باهاش تو صلح باشم و ب نداده هاش فکر نکنم

    اما میدونیو ک نتیجه انقدر چک میخوری تا اشعال رو بیاری بیرون و بپرسی چرا نشده و نمیشه

    جوابدرون خودم بود

    همه چی افکارمه

    باید بحام باحس لیاقت

    با نگاه زیباتر بخدا

    با اجازه دادنش

    بارها تو کارم فهمیدم ک من خیاطی نمیکنم.انقدر حالم خوبه ک اصلا نمیدونم ای ه دوختن از کجا میاد

    هرکی میپرسیدچطور میدوزی میگفتم نمیدونم

    باورکنید من نمیدوزم

    نمیدونستم کی میدوزه

    دهنم خالی بود و حس 1مکان خالی اما پر نور ک جوابها از اونجا میومد

    من ایده ای نداشتم

    و چیزی میخاستم مطمن بودم جواب دوختن میومد از هزار راه

    الان دارم همین نگاه رو توی همه چی بسط میدم

    این منطق قران بدجور اروم کندده و تامل براگیزه که؛

    کافران میپرسن چطور بعد مرگ برانگیخته میشویم

    و جواب زیبای خدا

    همونجور ک اول بار از هیچی ب وجود اومدید

    برام منطقی شده

    که چطور دوباره مشتری بیاد همونجور ک اولی اومد

    چطور عدای خوشمزه بیاد همونجور ک قبلی اومد

    چطور ادمی بهتر بیاد.هموکجور ک قبلی اومد

    درکش شاید کمی گیج باشه

    اما وقتی فکرکنیم چطور 1بار اتفاق افتاده هر موصوعی تو زندگیمون ک دوستش داریم

    پس دوباره هم میشه بشرطیکه مثل دفعه قبل بهش نگاه کنیم تا اتفاق بیافته

    سرمایه ات رفت

    نگران نباش دوباره میاد

    چطور؟؟؟؟

    همونجور ک دفعه قبل اومد

    بینهااایت سپاسگدار استادم هستم ک بینطیره

    و این فایلهارو میزاره و دقیقاااااا هربار سوالی تو دهنمه استاد میاد و جواب میده

    یا درتایید الهامات من فایل میزاره

    واقعا همه مون به1 منبع وصلیم

    ک مثل مرکزرادیوداره امواج رو میفرسته.جوابها رو میگه

    من چقدرررررر تو فرکانس شنیدن و دریافت و عمل کردن بهش هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      حسین و یگانه گفته:
      مدت عضویت: 917 روز

      سلام دوست عزیزم

      خوشحالم که حالت خوبه و آرامش رو تجربه میکنی

      ما در کنار هم داریم در مسیری قدم برمی‌داریم که از لحاظ فیزیکی قابل دیدن نیست ودرعین حال تنها راه نجات محسوب میشه

      و اینکه این راه باعث میشه هم در این دنیا و هم در جهان آخرت به سعادت و خوشبختی برسیم

      خداوند در قرآن میگه وقتی به مومنان در بهشت نعمت میدهیم آنها میگویند این نعمتها مشابه نعمتهایی است که قبلا ازش بهره مند بودیم

      این یعنی چی

      یعنی بهشت رو باید در این دنیا تجربه کنیم تا واردش بشیم

      از پیام پر از درست سپاس گزارم

      از مثالت برای اینکه وقتی هر چیزی میخوای با این باور که اولین بار چگونه اتفاق افتاد خودت رو آرام میکنی

      خیلی لذت بردم و استفاده میبرم

      موفق باشی و هدایت شده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مهدی حکمتی گفته:
        مدت عضویت: 1762 روز

        سلام این بار به دوستان عزیزم

        امیدوارم حالتون خوب باشه

        عجب همزمانی فوی‌العاده‌ای؛ امروز داشتم مطالب دوره روانشناسی ثروت1 رو مرور میکردم، توی جلسه 16 یکی از دوستان نوشته بود برای تجربه‌ی بهشت در اون دنیا، باید توی این دنیا بهشت رو برای خودت بسازی (این دنیات رو برای خودت بهشت کنی)

        شما هم توی کامنتتون مشابهش رو گفتین که توی قرآن داریم:

        “وقتی به مومنان در بهشت نعمت میدهیم آنها میگویند این نعمتها مشابه نعمتهایی است که قبلا ازش بهره مند بودیم”

        من کاملا یادمه که همچین آیه‌ای توی قرآن داشتیم، اما نمیدونم کدوم آیه و کدوم سوره بود. امکانش هست شما بهم بگین؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1700 روز

    به نام خدای مهربان

    آیا خدواند مانند یک مادر مهربان عمل می کنند؟ خیر

    اینو تو تجربه زندگی خودم دیدم که میگم و این فایل هم یک هشدار و یک بیدار شو برای من بود

    طبق سوال ها پرسیده شده پیش میرم

    اول از خدای مهربانم شاکرم که مرا به مکانی هدایت کرد و با دوستانی هم فرکانس کرد که قضاوت نمیکنن

    و من راحت میتونم در این سایت خود افشایی کنم چون انسان کمتر میتونه خود افشای کنه بدلیل اینکه سرزنش نشه

    استاد قشنگم ممنونم بایت این سایت الهی

    سوال اول

    با توجه به درکی که از این آگاهی ها داشتم در این فایل الگوهای رفتاری را در خودم به یاد آوردم و شناختم که باعث یکسری موفقیت ها و شکشت ها شده است.

    الگو موفقیت هام: قبل از اینکه با قوانین جهان آشنا بشم تلاشم خییلی زیاد بود یعنی در حدی که شب روز نداشتم و این تلاش کردنم در راستای درس خوندن بود و من خوندم با قدرت خوندم و از دانشگاه روزانه دولتی قبول شدم و دوره لیسانسمو شروع کردم با اینکه دوره کارشناسیم هیچ گونه حمایت مالی روحی….هیچی نداشتم از خودم ضعف نشون ندادم و برای خودم دلیل تراشی نکردم که تو شهر غریب حتی پول غذا خوردن هم ندارم و خودمو نابود کنم هرکاری که از دستم بر می اومد برای هدفم و برای ادامه تحصیلم کردم اول گوشوارهامو فروختم بعد دنبال کار گشتم کار پیدا کردم هم تحصیل میکردم هم کار میکردم و خیلی هم حالم خوب بود چون برای عشق و علاقه ام داشتم تلاشم می کردم چون خواسته خودم بود داشتم براش تلاش می کردم و از این تلاشم هیچ وقت خسته نمی شدم و عامل تلاش من درونی بود بیرونی نبود چون عامل درونی می تونست چهار سال بدون هیچ گونه خستگی هم درسش رو به بهترین نحو بخونه هم کار کنه و آخرین سال لیسانسم من با اینکه این همه مشغله داشتم، داشتم برای قبولی از ارشد هم حاضر میشدم چون خداوند تعهد و ایمان و استمرار و قدرت منو دید زمینه رو برای بهتر درس خواندن من فراهم کرد برای همین استاد میگه اگر شما در مسیر از خودتون تعهد و استمرار به خرج بدین انگار خداوند تعهد شمارو می بینه و زمینه رو برای رشد بیشتر شما فراهم میکنه من برای اینکه از ارشد قبول بشم شب و روز داشتم درس می خوندم و زد بیماری پندمیک فراگیر شد و همه چی تعطیل شد و من نشستم خونه و هی بخاطر بیماری تاریخ آزمون عقب می افتاد و من می تونستم بیشتر درس بخونم ببینید چقدر این الله هوشمند و دقیق هست

    و من از ارشد قبول شدم با بهترین رتبه و خداروشکر تموم کردم

    ولییییییی دلیل شکستم

    از اونجایی که وقتی با قانون آشنا شدم و خداوند رو اشتباهی شناختم باعث شد یکم کم کاری کنم و الکی روی خدا حساب کنم نه اینکه نباید روی خدا حسابت نکنیما نه منظورم اینکه من طرف خودم رو درست انجام ندادم و انتظار بیهوده از خدا داشتم

    من الان دوبار آزمون دکتری دادم و قبول نشدم و دلیل قبول نشدنم هم همین کم کاری خودم بوده به جای اینکه بیام تو رشته خودم متخصص بشم به جای اینکه خودم رو در زمینه ای که هستم قوی تر کنم توهم زدم و نتیجه توهمم این شده که دوبار رد شدم همیشه استاد میگه اگر فکر می کنید باورهاتون تغییر کرده نگاه کنید به رفتارهاتون و نگاه کنید به نتایجتون برای همین میگه باید نتایج صحبت کنه نه شما از خودم میخوام که هداینم کنه تلاش و تعهدم حتی بیشتر از قبل بشه و زمینه رو برام فراهم کنه تا از این آزمون هم قبول بشم چون واقعا عشق و علاقه دارم نسبت به درس خوندن و هدفی که پشت این درس خوندن دارم وگرنه هیچ کس مجبورم نکرده که درس بخونم و دانشگاه برم

    چون من در محیط روستا بزرگ شدم کمتر دختری دانشگاه میرفت و من به زور و برخلاف میل خانوادم به دانشگاه رفتم و تنهای این مسیر رو طی کردم البته خدا هوامو داشت تا زمانیکه من طرف خودم رو درست انجام میدادم

    من تی وی نگاه نمیکنم اگرم نگاه کنم فقط شبکه مستند حیوانات رو نگاه میکنم تازگیا یه مستندی نشون میده صداهای زمین در این مستند فرکانس و ارتعاشات رو توضیح میده واقعا حیرت آور هست که حیوانت چگونه از طریق فرکانس و ارتعاشات با یک دیگر ارتباط برقرار میکنن و برای بقا چگونه در تلاش و تکاپو هستند و قوی تر ها همیشه زنده میمونن و همیشه سر یه چیزی چه منطقه زندگیشون باشه چه جفت جنگ میکنن که نشون بدن اینجا رئیس کیه

    ممنونم استاد عزیزم

    درپناه یکتا بی همتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    مهلا کیان گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    سلام به همگی به استادعزیزم مریم نازنین

    کاش میشید کامنتهابه صورت صوت باشن و میدونم که این اتفاق هم میفته به لطف خداوند.

    اینکه من قبل از کنکور میرفتم تو محافلی که برنج امام حسین پاک کنم،شب قدر قرآن سرم بگیرم و مفاتیح رو بیشتر از کتاب‌های درسیم بخونم برای پیدا کردن دعا سنا چیزی که کنکور قبول شم و احتمالا برای خیلی از ماها یا پشت کنکوریها آشناست، این داستانو یادم میاد و قطعا و حتما که موارد خیلی خیلی زیادی بوده اونموقع ها که کلا تو در و دیواربودم ولی زندگی من از جایی شروع شد و من واقعا وقایع رو ازجایی یادمه که به تضادخیلی بزرگی برخورد کردم و شروع کردم کتاب موفقیت خوندن که اونم الان میفهمم که برنامه ریزی خداوندبوده برای ورود من به این مسیر چون اون تضاد به من ثابت کرد که باید تغییر کنم ولی نمیدونستم چطوری که خداوند دستموگرفت و پله پله به ملاقات خودش برد.

    شاید باورتون نشه من تا الان که دارم این کامنت رو مینویسم تا حالا عکس رئیس جمهور وقت رو ندیدم و دوستم چند روز قبل گفت پزشکیان و من یادم اومدکه آره شنیدم اسمشو،خونگی شدم ،اینستا فقط برای کارم میرم 7 ساله ماهواره ندارم و ارتباطاتموخیلی خیلی کم کردم من حدود 9 سال قبل با برنامه های شما آشناشدم ولی رها کردم ،رفتم اومدم تا اینکه حدود یکسال ونیم قبل مجدد ثبت نام کردم تو سایت و دقیقا حضورپررنگترشدن من و تحولات من از همون دوسال قبل شکل گرفت ومن باید از سایت حذف میشدم و مجدد تو اون تاریخ ثبت نام میکردم اینم از هدایت‌های خداونده.

    خیلی جاها قانون رو بلد نبودم عجله کردم یه وسیله ای رو گرفتم ترس از کمبود،ترس از نداشتن باور فراوانی و بعدم پرسه دادگاه و حال بد و همه چیز به ضرر من تموم شد اونموقع زیاد با قانون آشنایی نداشتم داشتم یعنی، ولی زندگیش نمیکردم اصلا باقلبم نمیشنیدم این آموزه ها رو .

    تااینکه سر یه داستان‌هایی پا رو یه ترس بسیار ترسناک و کشنده البته از دید خودم گذاشتم و خداوند درهایی از عزت نفس اعتمادبه نفس ،خودباوری،فراوانی،خداباوری که خداوند برای بنده اش کافیست، دقیقا با همین جمله آخر من وارد سایت شدم و خیال ندارم تا آخر عمرم از این مکان مقدس خارج بشم،امشب آخر هفتست و من به جای بیرون رفتن یا هرچیز دیگه ترجیح دادم بیام تو سایت،اینجا آدمو میزون میکنه اینجا به وجود خودت به خدایی که از وجود خودت دور نیست بشدت نزدیکی و این برای من بسیار جدیده ،حسی که حدود دو ساله این شکلی با این شدت دارم تجربش میکنم.

    خواهرم در مورد دلار میگه در مورد رئیس جمهور در مورد خرید اقساطی و من همون لحظه ناخودآگاه به آسمون نگاه میکنم وباهاش عشق بازی میکنم بابت اینکه من فقط و فقط رو خودش حساب کردم ،وقتی رو خودش حساب کردم چی شد؟؟ شغلی رو بهم داد که دوسش دارم و زیباست،به موقع آدمهایی رو فرستاد که اون لحظه تو اون تایم خاص باید همونجا میبودن، پولهایی رو برام جور کرد که باورم نمیشد پیشنهادهایی رو برام آورد که متعجب مونده بودم ،میدونی انقدر عشقش زیاده انقدر این سیستم زیباست که انگاری تو نیاز زیادی به کسی نداری انگاری هرچی کم داری به خودش میگی و اون دستاشو میفرسته انگاری ترسهام خیلی کمترشدن ،دل نگرانی‌های نصفه شبم تقریبا ناپدید شدن چون شب قبل خواب بهش میگم ،که من بچه توام تو برام همه چیز رو جور میکنی هر اتفاقی ،هر اتفاقی چه ظاهر خوب چه ظاهر بد حتما باید اتفاق میفتاد و به قول استاد عزیزم این دقیقا همون اتفاق خوبست .

    و اینم جمله ای که هر صبح که هنوز هوا تاریکه میرم لب پنجره و به آسمون نگاه میکنم و نفس میکشم و تمام وجودم بیان میکنم

    که من تنها تورامیپرستم و تنها وتنها از تو یاری میجویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    هاجر سیه نور گفته:
    مدت عضویت: 280 روز

    باسلام و روزبخیر به استاد عزیز و همه اعضای این خانواده زیبا

    زندگی من سرشار از تضادهاست.در مسایل مالی، عاطفی، روابط اجتماعی، مسایل معیشتی و روزانه

    به هرکدومش ک دارم دقت میکنم میفهمم دلیلش وابستگی به کمک دیگران، شرک، عدم توکل کافی، بزرگ دیدن بقیه و درحاشیه بودن خداوند هست، هرتصاد و مشکلی داشتم نشستم تا خداوند دلش بسوزه و برام کاری کنه

    خودم کار خاصی نکردم، اینقدر ک به دیگران امید داشتم با خدا نبودم.. شرک خفی و اشکار داشتم و دارم… درسته ک هنوز درک پایینی از این مسایل دارم ولی دارم اگاه میشم.. هرچند در پله های اول هستم و راه طولانیه. ولی من میتونم و به خودم اعتماد دارم و به خداوند امید

    باتشکر از همه عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: