https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت استاد عزیز و خانومتون ایشالا هر جای این سر زمین هستین تنتون سالم و دلتون خش و روز به روز درگ رو با ما ها بچها در میان بزارین و بقول خودتون اگه ت مسیر باشیم عمل میکنیم اگه هم نباشیم باید تو کوشی بخوریم از جهان و خدا
خب استاد و بچها من چنتا درگ شخصیتی دارم از گتگ خوردنم خیلی ملسه چون به اون سبک قدرت نرسیدم اولین تجربه من در مورد سلامتی هست
خب انسان اگه به تن خودش احترام نزاره جهان هم. این درد رو بیشتر میکنه من کوش سمت راستم خیلی وز وز میگرد حدود 20 سال یعنی از سن بچگی و این کوشم شبها نمیزاشت بخابم ولی من بخیال بودم والان تا حدی رسیده گه بخدا غذا به زور میتونم بخورم چون از شدت درد و به خودم قول و تهد دادم باید این کوش رو خب کنم و الان پیگرم گه خب کنم این گوشو و خیلی مسال دارم در مورد این سلامتی و لی این خیلی واضع و با این فایل مقایرت داشت خدایا شگرت گه داریم متوجه میشم هر بلای سرمون میاد خودمون هستیم و دیگه گله شکایتی نداریم
استاد یه دوستی همه محلی داریم خیلی زرنگ بود هر چی بگم گم گفتم ببین سعید چگونه خدا هدایت میکنه الله اکبر خب این پسر از لحاظ خش تیپی از لحاظ دعوا از پول از هر چی این بشر سه بار با متور تصادف کرد ولی چی اونها هشدار خدا بود بقول خودتون اما تصادف آخری الان شده مصل ربات یعنی اینقدر بد سرش آمده نه مرده اون دونیا هست نه زنده این دونیا
خب خودم با ماشین با موتور خیلی تصادف کردم استاد اما هر موقع سرعت بلا میرم اون تصادفها مصل اینه میاد جلوی ذهنم و سرعتم میارم پاین و به خودم میگم سعید یه لحظه نقستو خدا میپچه حواست باشه استاد من خیلی دارم سعی میکنم حواسم باشه اما از دستم در میشه ولی خدا شاهده میگم خدا شاهده به خدای خودم کفتم من نادانم من عجلوم من نقص دارم من میخام تورو درونم پیدا کنم ت کمک من کن میگم خدایا روی ت حساب کنم یعنی الان دارم میگم اشگم داره در میشه استاد بخدا قسم خیلی از دوستان من هستن نماز روزه این چیزا اما همیشه 8 گروه 49 شون هست اما آدمهای میبینم میگم خدایا چطوریه اسلن به امامها و اسلن هیچ ولی مصل بارون براشون پول سلامتی و خیلی چیزا میباره و چنت روز پیش رفتم بلا شهر دیدم خدایا ببین از اینجا میشه فهمید گی داره چگو لگت میخوره اسلن خیلی استاد با این فایل شما انگار یه چیزای توی مغزم باز شد اسلن گلن میشه فهمیدحداقل 90 در صد میشه فهمید استاد این احساس من الان خوبه ولی شاید بد بشه با یه شرایط بیرونی ولی به خودم میگم سعید اشه گشگه خالته دیگه در گیر شدی استاد چیزی رو نمیدونی واقعان حلا تضاد هر چی نمیدونی رد میشی ولی اگه بدونی عمل نگنی و اسلن داغون میشی من استاد دیونه داشتم میشدم بخدا اسلن میگفتم یه شبه میگفتم همین الان میگفتم سعید باید همه چیو داشته باشی به خاطر عجول بودنم توی ازدواج توی گارم توی سلامتی خیلی توگوشی خوردم الان هم دارم این کامنت رو مینویسم یعنی از زیر صفر هستم طلاق دادم دوم شدو رفت هر چی و به خودم کفتم سعید باید با این قانون پیش بری چپو راستش کنیو یا بخای دورش بزنی حسابی دورت میزنن پس تا جای گه در توانت هست عمل کن ما باقیش بسپار به خدا حلا استاد منم مصل خودتون یه دونه هستم و مادرم هم خیلی دلسوزی میکنه واسم خیلی ولی بقول هیچ کس میگه اینجا جنگله بخور تا خورده نشی اینجا نصف عقدی هستن نصف وحشی ببخشی استاد این جمله رو بکار بردم ولی این موضوع باید بصورت عملی من انجام بدم الان و استاد عزیز هر موقعی بخدا قسم انگار درون من بودی داشتی صحبت میگردین هر موقعی وابسته بودم یا هر چی و بریدم دستان رو بسوی خدا بردم اسلن نمیدونم چطوری ولی نجات پیدا کردم من توی مواد مخدر دیگه همه چی همه چیمو از.دست دادم استاد خیلی از لحاظ اعتماد بنفس حتی مادرم پدرم و جامعه منو اسلن آدم حساب نمیگردن گفتم خدایا من چیگار کنم تو کمک من کن تا راهمو پیدا کنم واقعان استاد اگه من یگی بخام ناشگری کنم بخدا قسم دیگه خیییییییییلی نامردم خب استاد من 3 بار مردم و باز زنده شدم بار توی مواد مخدر ویگ بار توی دعوا ولی خدا شاهده این معجزها رو دیدم از خدای خودم و خیلی چیزها هست بخام بگم تا صبح فردا باید بنویسم استاد از شما و خانومتون خیلی سپاس کزارم که استاد واقعان من هزینهای داشتم به خاطر مواد و خیلی چیزهای دیگه ولی این سایت و شما دوستان و این محصولاتی گه خریدم خداشاهده اسلن میلیاردرها واسه من ارزش داره چون من خاستم و خدا شما رو سر راه من قرار داد خب در پناه حق باشید خداحافظ
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدایا شکرت با یه فایل جدید استاد چقدر انرژی و آگاهیهای خوبی دریافت کردیم از این فایل اما در این فایل اگر هر اتفاق ناجالبی که در زندگی ما رخ میدهد قطعاً خیر و برکت و بهبود ایجاد میشود و همه اینها برای ما خوب و عالی هستند اگر ذهنمان را بتوانیم کنترل کنیم
و این شرایط سخت است که آدم را آنجوری که رفتار میکند را میشود دید این اتفاقات است که آدم را قویتر میکند و میتوانیم در این طبیعت زندگی کنیم و اگر مثال خودم را بزنم این است که اگر اعتماد به نفس کنترل ذهن داشته باشم قویتر میشم و ترسهایم کمتر میشود این بهبود شخصیتی باید همیشه ادامهدار باشد چون من خداوند را به عنوان ی کسی که با من مهربانه و من را دوست داره و هر چیزی که ازش بخواهم به من میدهد را میبینم که باعث میشود این روند در زندگی پیشرفت داشته باشم و آن جوری باشم که خدادوست دارد یعنی ضعیف و ناتوان نباشم و باید قوی کنم خودم را در باره هر مسائل زندگی تا پاداشها هم از طرف خداوند به من داده شود
و این ایمان و باور من را قویتر میکند و من را به سمت جلو حرکت میدهد و اما ساختن شخصیتهای قوی آدم را از هر آزمایشی سربلند بیرون میآورد و هر روز با کار کردن روی ذهنم موفقیت هم به دست میآید از خداوند میخواهم من را کمک کند و دست مرا بگیره و فقط او را بپرستم و این نگاه من نگاه سیستمی است نسبت به خداوند که باید درست کنم که خداوند به آدمها سخت نمیگیره دلسوز کسی نیست و آن چیزی را در زندگی تجربه میکنی که تو خالقش هستی
اما این موارد هم به زندگی با این نگاه که احساس ناتوانی کنم بیشتر خدا حواسش با من است و به خاطر همین موضوع قبلاً ضربههای زیادی میخوردم و نتایج هم طبق قوانین جهان هستی اتفاقهای ناجالب هم برای من میافتاد اما امروز با شناخت خود و خداوند باید روی کسی حساب نکنم و ایمانم را نسبت به خداوند بالاتر ببرم
قبلا هم از نظر مالی من ضربههای زیادی خوردم و دیگه دوست ندارم به عقب برگردم همیشه حواسم هست اگر بلایی سرم آمد خودم را زود پیدا میکنم و دیگه اجازه نمیدهم که جهان فشار زیادی را روی من داشته باشد استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند و دوست داشتنی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
من دارم یک ماهه با یک رنج و یک تضاد بزرگ دسته پنجه نرم میکنم
وهی با خودم میگم من ک تو مسیر درستم چرا پ
من از کجا خوردم
ودقیقا پاسخش همینه
من شرک ورزیدم
من کمک دیگران در حقم را ب پاس خوبی طرف گذاشتم و طرف بدترین رفتار را بامن کرد
چون خدا ب من بفهممونه ک شریک برای من قائل نشو ک بدبخت میشی
ما بودیم ک تورا کمک کردیم نه اون طرف
و بند های دل و وابستگی هام را ببره تا پرواز کنم
با این وزنه ای وابستگی و شرک هام تا پشت بام هم نمیتونم بپرم چه برسه تا آسمان.
دقیقا فقط خداوند پاسخ دهندس تمام
من صبح بلند شدم از خواب و توراه گفتم خدایا من نمیدونم نمیفههمم و بلد نیستم
و بعد یه هو ب من گفت برو تو سایت رفتم و دیدم استاد این فایل را گذاشته و تک ب تک حرفاش داره به مسائل من پاسخ میده.
من اصلا آدم کامنت بنویس نیستم ولی این فایل را هرچیش را گوش دادم استپ کردم و کامنت نوشتم .
من خیلی نگاهم ب خداوند این بود ک مثل ی مادر مهربونه
و هی خودم را میزدم ب دل رحمی و ضعیفی و هی زندگیم بدتر میشد آخرین اتفاق خیلی بد توزندگی ام یک تصادف بزرگ بود ک منجر به 18روز بستری تو بیمارستان و دو ماه خونه نشینی شد .
اون روزا من اعتقاد داشتم ب این آیه( إن مع العسر یسری )
خدا بعد از هر سختی آسانی قرار داده(درصورتی ک معنی درستش این بود با هر سختی آسانی قرار داده نه بعد از هر سختی )
عکس پروفایل تلگرامم هم همین آیه بود
آقا ما بعد اون تصادف تو افکارم وباورام این بود ک
دیگه این آخرین سختی بود ک کشیدم این دیگه ته ته ته بدبختی بود و خدا دلش رحم میاد و بعد این تصادف همه چی گل و بلبل میشه .
به همین نام و نشون بعد از یک ماه ک رفتم سرکار ب امید گل و بلبل بله دوباره بدبختی ها شروع شد شاگردام رفتند کم آوردم چکام برگشت شد موتورم را دزدیدند و رفیقام باهام بدترین رفتار را کردند و…..
واین آیه و باور غلط من درست عمل نکرد
تا این که یک روز ک از همه چیز بریدم و تسلیم شدن مثل امروز رفتم مسجد و تو سجده بعد نماز بهش گفتم خدایا من نمیدونم چرا اینقدر بدبختم و اینقدر زندگی بر من سخته تو باید اون دنیا ب من جواب بدی!؟!؟
سر از سجده برداشتم ک برم یه هو رفیقم را از دور دیدم داره میره بیرون از مسجد ی حسی ب من گفت برو ب رفیقد بگو رفتم و با رفیقم که از رفیقامه که رو خودش کار میکنه ی سری مسائل را گفتم اونم ی سری جوابهایی داد ولی من هیچی نفهمیدم داشتم نا امید میشدم ک گفت راستی فلش داری گفتم بله گفت بیار یه سری فایل از استاده برات بریزم
فلشا بردم وریخت و تا شب من فلش را باز کردم با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم.
و از فردا صبح به کوه دشت صحرا و پارک و باغ زدم مثل کسی ک جواب تمام مسائل و مشکلات و تضاد هایی ک داشته را گرفته .
یعنی خدا به جواب درخواست من ک چرا بدبختم نیمد جواب بده نه بنده من عه دردد اومد الان از آسمون یه کیسه پول میفرستم همه دردات خوب بشه .نه خداوند به من گفت باید بری و رو خودت کار کنی تمام م م م.
اینا داستان را گفتم ک به خودم یادآوری کنم ک اگر ضعیف باشی و خودت را قوی نکنی هیچ کسی حتی خدا هم دلش برات نمیسوزه و باید قوی بشی و خداوند را مثل یک مادر مهربان فرض نکی و خدای درست خدای آینه است اینه خودت به خودت.
من امروز نشستم و نوشتم و صفحه ها پر شد از شرکهایی که در وجودم غوطه وره و متعجب بودم که اگر من اینم پس توحید کجاست،منی که فکر میکردم توحیدیم،از حرفهای استاد فهمیدم که از هر چی بترسم یعنی من شرک دارم به خدا،چون قدرت رو به اون عامل بیرونی دادم و اون در ذهن من قویتر از خداست مثل
رفتن در دل تاریکی شب در کوه و بیابون،با وجود اینکه چند بار تنهایی رفتم و این کار رو انجام دادم اما هر بار میخوام دوباره انجامش بدم کل بدنم از ترس میلرزه،و فهمیدم که این ترس از شرک میاد و من قدرت رو به تاریکی و حیوانات و …دادم در صورتی که توحید میگه برگی بدون اذن خدا از درخت نمیافته و اگر میترسی یعنی ایمان نداری
ترس از حرف مردم که هر چی بیشتر روش کار میکنم ریشه اش رو بیشتر میبینم،یعنی اولش که آدم میشنوه میگه من حرف مردم برام مهم نیست اما هر چقدر که روش کار میکنی که واقعا برات مهم نباشه میبینی که ریشه هاش تا عمق وجودم رفته و خیلی خیلی جای کار داره
ترس از کمبودها از کمبود پول و ثروت
ترس از ارتباط گرفتن،ترس از حیوانات،ترس از پلیسی که جلوت رو گرفته تا ترس از مالیات،ترس از جای مغازه ای که داخلشی و شرک داری که نه باید برم جای بهتر تا مشتری بیشتری بیاد و قدرت رو دادیم به مکان و نه به خدا
ترس از خانواده و باج دادن به زن و بچه و خواهر و فلان و …
من قدرت رو حتی به تبلیغاتی که خودم انجام میدم دادم اما به خداوندم نه،من اونقدری که روی عوامل بیرونی حساب میکنم روی خدای خودم حساب نکردم،حتی اینکه تلاش میکنیم بهترین کیفیت رو به مشتری ارائه بدیم و یا تخفیف بدیم تا اون رو راضی نگه داریم هم شرکه،چون دارم میچسبم بهش که هر جوری شده از من راضی باشه که دوباره از من خرید بکنه چون خدا که زورش نمیرسه به من رزق بده
هر چقدر بیشتر دارم مینویسم بیشتر خجالت زده ام از خدا و بیشتر میفهمم که چرا اینقدر بدبختم
چرا اونجوری که میخوام پیشرفتی در درامد نیست و با وجود نداشتن وام و قرض چرا من دارم درجا میزنم و نتایج مالی خیلی آهسته و یواش میاد،وجود من پر از شرکهایی است که رخنه کرده و فقط توکل به خداوند و ادامه دادن و صبر میتونه اونها رو کمتر کنه،خیلی کار دارم خیلی
قدرت رو به دکور شیک مغازه میدیم اما به خدا نه،قدرت رو پر بودم مغازه از جنس میدیم اما به خدا نه،قدرت رو به پول میدیم و میگیم پول پول میاره اما به خدا نه،یعنی همه چی در ذهن ما قدرت داره غیر خدا،این هست حال و روز اکثر ما که اینقدر بدبختیم،یادمه یه روزهایی که تصمیم گرفتم وام و چک هام رو تموم کنم و دیگه دنبالش نباشم با وجود اینکه مغازه تقریبا خالی شده بود اما مشتری میومد و به صورت عجیبی من دخلی که میزدم چندین برابر روزهایی بود که 10 برابر اون موقع جنس داشتم و من فقط متعجب میگفتم من مگه چی فروختم که این همه دخل زدم و روزهایی بود که مغازه پر از جنس بود اما فروش صفر،چرا؟؟؟
چون در روزهای نداری من بواسطه چیزی که نداشتم امیدی هم نداشتم و فقط به خدا توکل کرده بودم و اون برام میفروخت و روزهایی که جنس داشتم،روی جنس مغازه حساب میکردم و اون جنس ها میموند و اصلا کسی نمیومد که نگاه کنه چه برسه که بخره
خوشحالم که دلیل بدبختی هام رو فهمیدم و حتی متوجه شدم که اینکه روی خودم،روی تجربه ام و روی توانایی های خودمم حساب کنم شرکه چه برسه به بقیه
یه سری کارها هم انجام دادم چون فهمیدم ایمان به عمل کردنه و نه حرف زدن،دسته چکم رو پاره کردم،هیچ وامی ندارم،ضامن هیچکس نیستم حتی چند روز پیش برادرم گفت بیا فلان صندوق ضامن بشو و من گفتم نمیشم و خیلی بهش برخورد اما من به خداوندم پناه بردم
تلاش میکنم اگر از چیزی ترسیدم در لحظه انجامش بدم،با این حال هر نعمتی هست از خداست و هر شر و بدی و کمبودی هست از منه
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
به خدا پناه میبرم از شر خودم به خودم
به خدا پناه میبرم از من من کردنهام و طغیانگریم و غرورم
به خدا پناه میبرم از شرکهایی که سراسر وجودم رو گرفته و از الله میخوام که منو ببخشه و به راه راست هدایت کنه و من پر کنه از ایمانی که عمل بیاورد
خدایا شکرت بابت اینه همه نور هدایت و رحمت و سلامتی
به خدا قسم که این فایلها دیوانه کننده است،این فایلهایی که فقط از طرف الله است برای هدایت بنده اش،یعنی آدم دلش میخواد جامه بدره و بزنه به کوه و دشت و بیابون
خداوند احساساتی عمل نمکنه و اگر اوضاع بهتر شد بعد از اون مصیبت،بخاطر توحیدی عمل کردن خودمه و بخاطر ول کردن شرکی هست که در وجودمه و بخاطر ول کردن اون توقعاتی هست که از بقیه دارم،از زنم از بچم از پدر و مادرم از همسایه ام از خانواده ام از همکارم از مردم از شرایط از دولت و نه بخاطر دلسوزی و گریه ام به خدا
خیلی جای کار دارم خیلی،اصلا یه چیزایی باور نکردنی هست،من فکر میکردم اینکه کردیت رو بدم به مثلا چک و وام این شرکه تازه میشنوم که من دارم کردیت رو میدم به شکستهام،به ورشکستگیهام به گریه کردنها و بدبختیهایی که کشیدم و فکر میکنم اونا باعث شدن که من رشد کنم و به خودم بیام،چقدر من پرتم و چقدر هر بار میفهمم که من هیچی نمیفهمم،الله اکبر
در برابر الله یک غبار هم من نیستم،کدوم عقل کدوم فهم و کدوم دانش و…هیچم در برابر الله
تازه دارم میفهمم که اگر دری باز شد نه بخاطر دلسوزی خدا بوده بلکه بخاطر ایمان و حرکته من بوده،یعنی من به سمت خدا حرکت کردم تا هدایت شدم،من باورش کردم من توکل کردم من عمل کردم به اون الهام و شد،چقدر ما باید کتک بخوریم اصلا چرا باید کتک بخوریم،چرا از همون اول نباید با یه اشاره متوجه بشیم و شخصیتمون رو درست کنیم…به الله قسم درک این آگاهی ها هم خودش تکامل میخواد،با عمل کردن تکامل انجام میشه نه با حرف زدن و ادعا کردن و من من کردن،با خودمم
اونجایی که دری باز شد فقط بخاطر ایمان بود و اگر دری بسته هست بخاطر شرک خودمه،توکل کن و در رو بشکن و مقاومتهای ذهنت رو بشکن مثل ابراهیم که بت های وجودش رو شکست و بعد به ایمانی رسید که رفت بتخانه و بتها رو نابود کرد
به همه باج میدیم و از همه میترسیم و حتی رسیدن به یک موفقیت رو از ورشکستگی و اون ضربه ها میدونیم و بخاطر همینه که رشد نمیکینم
و الان یاد گرفتم که اگر موفقیتی بوجود اومده بخاطر اون شکسته نبوده بخاطر ایمانی بوده که از دل کندن از بقیه و وابسته نبودن و حرکت کردن و توکل به الله بوده،یعنی هر خیری که هست از توکله و نه از اون پس کله ای هایی که خوردم و کردیت رو باید به خداوند و به توکل کردن و حرکت کردن در مسیر الهامت بدم و نه به چرت و پرتهایی که بقیه و جامعه میگن
محتاج هر خیری هستم از طرف الله و تسلیم سرورم و مولایم هستم و ازش میخوام منو به راه راست هدایت کنه و منو ببخشه و هدایتم کنه به راه راست و راه کسانی که به آنان نعمت داده و نه گمراهان….
هزاران بار شکر الله رو میگم و بسیار سپاسگذارم از استاد عزیزم بابت این فایل توحیدی
خداوندا سپاسگزارم بابت این که در مدار شنیدن این فایل بودم،خداوندا سپاسگزارم بابت گوش های سالمم که توانستم این فایل زیبا را گوش بدهم،خداوندا سپاسگزارم بابت چشمانم که میتوانم زیبایی ها را ببینم،خداوندا هزاران بار تورا سپاسگزارم برای این سایت پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای تمام هدایت هایت،خداوندا سپاسگزارم برای جهان زیبایت،خداوندا سپاسگزارم برای آمدنم به این مسیر زیبا و پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای هر لحظه ام،خداوندا سپاسگزارم برای بودن استاد عباسمنش و برای آگاهی هایی که بر زبان استاد جاری میکنی که به گوش من برسد،خداوندا سپاسگزارم برای دستانم که میتوانم کامنت بگذارم،خداوندا سپاسگزارم…..
حضور شما رو به سایت خداوند تبریک میگم و لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر زیبا سپاسگزاری کردین از این همه نعمتهایی که خیلی راحت دم دستمونه و ما ازش غافلیم و فکر میکنیم همشون طبیعه و باید باشه و به خدا قسم میتونه نباشه چون خیلی ها همینا رو ندارن و ارزوشونه و خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر سلامتیی که داریم .سپاسگزارم از کامنت زیباتون
سلام خدمت خانواده عزیزم به ویژه استاد عباسمنش و استاد شایسته
این فایل پاسخ خداونده به سوالی که من چند روز پیش از خداوند پرسیدم
برمیگردم به مدتی قبل
پارسال همین موقعها (پاییز 1402) دوره 12قدم رو شروع کردم اما بعد از قدم چهارم دیگه نتونستم قدم پنجم رو خریداری کنم.
ولی تو این مدت همون 4 قدم رو مرور میکردم
چند وقت پیش به خاطر یک موضوع نه چندان مشکل ذهنم شدیدا به هم ریخته بود و از خداوند کمک خواستم
با اینکه خیلی وقت بود به سایت سر نمیزدم و فقط 4قدم رو مرور میکردم هدایت شدم به سایت و با پروژه خانه تکانی ذهن روبرو شدم
و آروم آروم ذهنم کنترل شد و فرکانسهام به شدت بهبود پیدا کرد و ذهنم از اون موضوع ناراحت کننده تقریبا خالی شد
تا اینکه چند روز پیش یک دفعه بدون هیچ دلیل خاصی آنچنان دوباره ذهنم درگیر اون موضوع شد و منو زمینگیر کرد که دیگه هیچ کاری نمیتونستم در مورد کنترل ذهنم انجام بدم
و هرچی تلاش میکردم روی زیباییها و نعمتهام تمرکز کنم اصلا موفق نبودم
برام خییییلی عجیب بود و دایم از خداوند میپرسیدم منکه حالم خوب شده بود
منکه ذهنم پاک شده بود
منکه فرکانسهام عالی شده بود چرا یکدفعه اینجوری شدم؟
دقیقا انگار توفان شدیدی اومده بود و همه چیزو خراب کرده بود
قبلا هم در مدت این یک سال گاهی بدون هیچ دلیل خاصی فرکانسهام به هم میریخت اما اینبار شدید تر از قبل بود
به خداوند گفتم تنها کسی که میتونه کمکم کنه خود تویی
من این حال بد رو نمیخام
من میخام نعمتهامو ببینم
من میخام در تو شاد باشم
میخام در تو لذت ببرم
منکه فرکانسهام عالی بود چرا یهو اینجوری شد؟
و شدم مثل یونس که در دل تاریکی خداوند رو صدا زد و گفت لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین
برای چندین و چندمین بار پذیرفتم که عیب و ایراد از منه با اینکه نمیدونم چیه و برامم زیاد مهم نبود
و خداوند یک روز بعد استجابتم کرد و توفان تموم شد
دوباره آرامش برگشت، پولی که هرچه تلاش میکردم جمع کنم تا قدم پنجم رو بخرم ولی هی خرج میشد، یهویی جور شد و قدم پنجم رو پریشب خریدم
جلسه اول آنچنان منو آزاد کرد که تابحال تجربه نکرده بودم
با اینکه میدونستم نباید به دیدگاه بقیه کاری داشته باشم ولی ذهنم درگیر بود که باید برای نجات بقیه حداقل یه کار کوچیک انجام بدم
ولی با جلسه اول قدم پنجم آزاد شدم و با اعماق وجودم درک کردم که باید همه رو با هر دیدگاهی بپذیرم و این تنوع لازمه جهان زیبای مادیه
آزاد شدم
و بعد خداوند گفت حالا بیا جواب اون سوالتو بدم که چرا هر ازگاهی یهو به هم میریزی
و دوباره به سایت هدایت شدم و با این فایل روبرو شدم
و فهمیدم این توفانهای هر از گاهی که تو ذهن من میاد لازمه رشدمه و یک سری باورهای به ظاهر خوب رو که بنیان درستی ندارن خراب میکنه و از نو با اساس محکم اونا رو میسازه
اما تجربه من که نمیدونم تا چه حد درسته اینه: (البته شاید هم تجربه من و برداشتم از آیات قرآن اشتباه باشه که اینم میپذیرم و میدونم که دارم تکاملم رو طی میکنم و اگه اشتباهی هم دارم خداوند هدایتم میکنه)
تجربه کردم حتی اگه فرکانسهام خوب نباشه و احساسم بد باشه ولی بپذیرم که اشتباه از من بوده و از خداوند کمک بخام اون کمکم میکنه و درخواست من برای بهبودی رو استجابت میکنه
استناد میکنم به داستان یونس
یونس در دل تاریکی بود و مطمئنا اونجا حالش خوب نبود وقتی تو شکم ماهی وسط دریا گم شدی و داری با مرگ دست و پنجه نرم میکنی مطمئنا حالت خرابه و فرکانس خوبی نمیتونی ارسال کنی و غم داری ولی گفت خدایا من اشتباه کردم تو نجاتم بده تو خدایی؛
به توحید رسید به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسید
و خدا استجابتش کرد و از غم نجاتش داد خود قرآن هم میگه اون موقع غم داشت (فاستجبنا له و نجّیناه من الغم) و بعد هم به ما الگو میده (و کذلک ننجی المومنین)
میگه اگه شمام حالتون خراب شد و تو دل تاریکی گیر کردین ما مومنین رو اینجوری نجات میدیم
توحید رو درک کنید، بفهمید که خدایی جز الله نیست، اشتباهتونو تو قلبتون بپذیرین، ما هم استجابت میکنیم و از غم نجاتتون میدیم
از خداوند هدایت میطلبم
و برای همه اعضای خانواده عزیزم شادی و لذت آرزومندم
سپاسگزارم از کامنت خوبت و اینکه طوفان رو به آدمها ارتباط دادی و آرامش رو در دل تاریکی شکم ماهی و حالت پریشان و غمناک حضرت یونس به الله ارتباط دادی.
در دل طوفانهای سهمگین ،راه نجاتی توی همون تجربه برای همه ما هست.
این قسمت نوشته ات خیلی بهم چسبید. فهمیدم این توفانهای هر از گاهی که تو ذهن من میاد لازمه رشدمه و یک سری باورهای به ظاهر خوب رو که بنیان درستی ندارن خراب میکنه و از نو با اساس محکم اونا رو میسازه
دقیقا منو متوجه طوفانهای ذهنی خودم و باورهای ضعیف من کرد و باز هم نشونه ای بود روی اصل بیشتر و بیشتر کار کنم تا به ثبات برسه
روزی که این دیدگاه رو ارسال کردم تازه یک توفان ذهنی تقریبا سنگین رو پشت سر گذاشته بودم
الان اومدم فقط و فقط رد پا بگذارم اونم فقط برای خودم
از اون روز به طرز معجزه آسایی تمایلم به کارکردن روی خودم بیشتر شد و شروع کردم به خوردن فایلهای قدم پنجم و یک سری فایلهای رایگان
و خدا شروع کرد به از نو ساختن اون چیزی که با توفان خرابش کرده بود
و به طرز معجزه آسایی درآمدم زیاد شد
فکر میکنم در طول یک هفته حدودا پنجاه درصد یا بیشتر درآمدم افزایش داشت اونم با اسنپ! و اونم تو این روزهایی که همه دارن از کاهش کرایه ها شکایت میکنن و راست هم میگن
ولی این معجزه برای من اتفاق افتاد با اینکه روی افزایش درآمدم تقریبا تمرکزی نداشتم و قبلا میگفتم حداقل با اسنپ غیرممکنه درآمدم زیادتر بشه
به ذهن منطقی خودم دارم میگم: این اصلا نمیتونه تصادفی باشه
ببین قدرت قانون خداوند رو
ببین و باور کن که هرچی روی خودم کار کنم ثروتها و نعمتها به طور طبیعی وارد زندگیم میشه
ببین و باور کن قدرت خودت و خالق خودت رو که کل جهان رو مسخر تو کرده
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همگی دوستان عزیزم
من خداروشکر میکنم که توی مسیر هستم و مطمن هستم یعنی قلبم داره گواهی میده که قراره خیلی موفق بشم …
من توی حوضه مالی خیلی افتضاح بودم و به لطف الله دارم بهتر و بهتر میشم همیشه صفر بودم پول عالی میساختم اما معلوم نبود که چی میشد این پول های خیلی عالی با سن کم من …
همیشه آدم بیزینسی بودم در سن 16 یا 17 سالگی مغازه داشتم و درآمد عالی داشتم و حتی پدرم میخواست برای خرید ماشینش از من پول قرض بگیره حدود مثلا 8 سال پیش و کلاهمیشه پول ساز بودم بخ خاطر میارم که همیشه پول خوب میساختم …
اصلا کلا من اشتباه برداشت کرده بودم روند ثروتمند شدن رو من فکر میکردم که اگر خرج نکنی خسیس هستی و کلا اصلا سطل من خیلی زیاد سوراخ بود…
و تصمیم گرفتم که انرژی و تمرکزم رو بزارم روی حوضه مالی فقط یه چند سالی مثلا 2 سال بعد مثلا وارد دوره قانون سلامتی بشم و بعد بخام انرژیم رو جای دیگه ایی بزارم…
خب من خیلی مشکلات داشتم و همش ناآگاهانه بود اصلا من هیچی نمیدونستم و بلد کار قانون خدا نبودم همین الان یکم فهمیدم و همین یکم باعث آرامش وسیعی درونم شده و به لطف آموزه های شما توی مسیر هستم و …
توی حوضه کاری خودم که شغل مشاور املاکی هست بسیار توحیدی و بسیار متفاوت دارم عمل میکنم فقط طرف خودم رو انجام میدم و اجازه میدم جهان هم طرف خودش رو انجام بدهد …
این که من درک کردم یکم که اگر توی مسیر درست قرار بگیرم قانونش هست که نعمت هارو دریافت کنم همین فهم کم داره باعث میشه سوار بشم کم کم روی موج صحیح و توی مسیر درست
خب به لطف الله من دستاوردهای بسیار بسیار بسیار بزرگی دارم شاید توی حوضه مالی رشد نکرده باشم اما دستاورد های من و مسیر زندگی من و ایمان و شجاعت من هرکسی رو انگشت به دهن میکنه
اما توی بحث مالی به دلیل ورودی نامناسب که منجر به باور نادرست و باور نادرست منجر به عملکرد نادرست و عملکرد نادرست منجر به نتیجه نامطلوب میشود من حرفی برای گفتن ندارم ولی آماده دارم میشم و قلبم داره تایید میکنه …
استاد بزرگوارم سپاس گزارم من بهت قول میدم آمریکا همو ملاقات میکنم و ساعت ها و ساعت ها
استاد هر فایل به روزی ک میذارید ، قلب من یجوری باز میشه انگار در همین لحظه در مقابل شما هستم و فوق العاده انرژی میگیرم و کلامتون یجور دیگه به قلبم میشینه .
استاد اگر بخوام از نگاه مافوق شرک آلودم ، نگاه ک همه اش با ذهن کوچک خودم پلن می پیچیدم و بدون درک از قوانین میگفتم خدا اینجور رقم میزنه و راه اینه وووو چ راه های بیهوده ک نرفتم.
بزرگترین نگاهم شرک قوی ب حمایت گرفتن بود بخصوص پسرها ، من یک دختر مجرد هستم که از وقتی مستقل شدم ، همیشه آگاهانه و یا ناخودآگاه دنبال حمایت بودم در عمل تعداد آشنایی زیادی نبود ولی وقتی با یکی دو نفر ک فکر میکردم اینا قوی هستن ، اینا از خیلی لحاظ حمایت میکنن و من قوی تر میشم و تفکرات شرک آمیز خودم رو قوت میدادم ، آشنا و آشناتر شدم ، اوایل میزان کم تایید حمایت هم خوب بود در نظرم ، ولی بعد از گذشت زمان ، بعد از دیدن رفتارها ، بعد از دیدن تفاوت نگاه ها و صادقانه دیدن میزان کم اهمیت بودن شخص من در زندگی ناراحت میشدم ، میگفتم قطعا یا من یک اشتباهی دارم یا دوست داشتنی نیستم و…
بعد از مدت زیادی ، آشنایی دوم پیش اومد و این روال در ظاهر متفاوت و در اصلش شبیه به رفتار قبل بود ، و در تمام مدت با این آگاهی ها زندگی میکردم تا با بحث های توحیدی قوی تر ارتباط گرفتم ، تا زمانی ک نشستم و از موفقیت ها ، رشدها ، شادی هام ، رسیدن هام نوشتم و نوشتم دیدم جز حمایت خداوند ، نگاهش و هدایتش و همراهی خودش چیزی ندیدم و یکدفعه این میون ک ب ارتباط فکر کردم ، پایه و اساس شرک آلود نگاه و رفتارم و قدرت دادن ب افراد بیرونی ،دور ، متفاوت با خودم تا حمایت بگیرم ، در صورتی ک وصل هستم یه منبع اصلی جهان ، در صورتی ک من از خدا حمایت میگیرم از خودش و دستان خودش در کنارم و از اون ببعد شروع کردم به نوشتن نگاهم ، دیدن حمایتی خدا و هدایتش هایش تا همین لحظه و فهمیدم که چه راهی ب بیراهه بود در ذهنم ، چ باورهای ویرانی در ذهنم بود و شروع کردم به اصلاح و تغییر باور، شروع کردم به هدایت بیشتر از خودش خواستن و و هدایت های زیبایی ، حمایت های زیبایی و چ زندگی آرام و روان و شادترین
استاد ، قبول دارم باید قبل از زمان گذاشتن فکر میکردم و راه درست رو از خدا درخواست میکردم ، اما بقول شما جنبه زیبا هم داشت این تجربه ک الان واقعا حمایت خدا رو در همه قسمت های زندگیم میبینم ، نه صرفا رابطه در همه ابعاد و یاد گرفتم همه جا ، همه جا فقط بگم خدایا بهترین راه رو تو میدونی منو هدایت کن و نگاه من ب هدایت خیلی خیلی تغییر کرد و من و شرایط هم خیلی خیلی تغییر کردیم.
استاد جان خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتون و چقدر دیدنتون حس خوبی داره و تغییر کردین و ممنونم که این اگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارید.
خداروشکر اصلا اطلاع ندارم تو جهان چه خبره و رئیس جمهور کیه چون اهمیت نداره.
وقتی به نحوه عملکرد جهان و تجربه های زندگی فکر کردم و تطابق با صحبت های استاد بهتر پی بردم که چقدر خداوند این جهان رو بینظیر خلق کرده .
تصور کنیم اگه اصل بقای اصلح نباشه دنیا پر از ضعیف و ناتوان و بیماری میشه . چقدر همه چی داغون میشه و میگنده.
و موقعی که استاد گفتن ما باید قوی تر بشیم نه با زور بازو بلکه از لحاظ باوری. از لحاظ ایمانی .از لحاظ ذهنی که هر گردبادی واسه ما رشد و پیشرفت باشه . قوی تر کسی که نگاه درستی داره. باور درسته داره.
و چقدر ادم ها بیرون باورهای مخرب دارن و من باور دارم که ما از هدایت یافتگانیم و خداوند به ما منت نهاده که از تفکر غالب جدامون کرده. و گرنه در جهالت میمردیم و میبینم افراد چقدر معلول هستن و همون حرف استاد که مردم معلولن . مردم فلج هستن.
و نکته جالب اینه که ادم های فقیر خیلی مشکلات دارن . نه اینکه ادم های ثروتمند ندارن اما چون نگرشو باور و ایمان فقیر دارن و مشکلات از اونها بزرگتره ضربه میخورن و ادم های ثروتمند مشکلات هم دارن ولی ازش ثروت میسازن چون فکرشون بزرگه براشون موهبت الهیه.
یه نکته دیگه که الان متوجه شدم اینه که ما نمیتونیم افراد دیگه رو مقصر بدانیم یعنی بگیم که توی این مذهب یا دین به ما اینجوری نشون دادن و این همون قربانی شدن هست و ما باید مسئولیت اعمال خودمون رو بپذیریم که ما دنبال حقیقت نبودیم و همه این مسائل رو خودمون خلق کردیم. یعنی مسئولیت رو نندازیم گردن بیرون از خودمون.
تمام این موهبت ها که اسمش رو گذاشتن بلایا که همینم نگرش هست برای پیشرفت دنیاست .و مثالش مثل افراد بازنشسته میشه که چون بیکار میشن و هدف ندارن جهان گره میندازه که حرکت کنن. هر روز جهان داره بهتر میشه الان تو عصری هستیم که هوش مصنوعی خیلی سریع داره رشد میکنه. عده ای دربرابرش مقاومت دارن و عده ای ازش استفاده میکنند
واقعا با حرف های شما و تفکر به گذشته میفهمم که چقدر این دنیا درس داره برای یاد گرفتن و میشه از طبیعت درس قانون رو گرفت.
من توی بچگی به دهات و طبیعت خیلی علاقه داشتم و مدت ها همونجا زندگی میکردم . خیلی ورجه وورجه داشتم و با گوسفند و حیوانات بودم . و مدام هرجایی سرک میکشیدم و خیلی دنبال این تفریحات بودم .
برام رفتارها پرنده ها و حیوانات عجیب بود . و از دید انزمن من خیلی بیرحم بودن. بچه هاشون رو غذا نمیدن یا میکشتن یا ترک میکنن یا شیر نمیدادن و ولی نمیدونستم از چی نشات میگیره.
در حالی که طبیعت فهمیده که توی این دنیا باید قوی تر شد و زنده موند. به گیاهان تو باغچه نگاه میکردم . درختای توی باغچه و گل هامون بعضیاشون خشک شدن و توی همون خاک بعضی هاشون خیلی رشد خوبی داشتن . خاک همونه چی تغییر کرده . ؟
در مورد احساسی کردن که پاشنه اشیل منم هست .مادربزرگم رو دیدم وقتی پسرش فوت کرد اصلا با این واقعه کنار نیومد و انقدر به خودش زجر و بدبختی داد که چشاش به حد نابینایی رسید و بدنش و حافظش تحلیل رفت و فوت شد. ولی پدر بزرگم که داغ های زیادی رو دیده بود اصلا انگار نه انگار .تو زندگیش ناراحتی و اشکی نه من و نه مادربزرگم و مادرم ندیده بودن و بقیه میگفتن این ادم خیلی سنگه و عمر خوبی هم کرد و به خودش خیلی متکی بود و بهترین غذا رو میخورد و با کم تر از خودش هم کلام نمیشد
تمام این ایرادهای شخصیتی و باوری که استاد گفتن رو من هم داشتم و هنوزم رفع نشده اما خداروشکر تو مواردی در موردشون خوب عمل کردم و در مواردی نه خوب عمل نکردم. من خیلی ادم لجباز و بدون تغییری بودم . الان که فکر میکردم به یاد اوردم توی بحث سلامتی یا بیزنس و .. چقدر خداوند ادم ها رو گذاشت جلوم که اشتباه منو بهم میگفتن ولی من نمیفهمیدم و خواب بودم و استخر اب روم خالی شد . الان که به یاد اوردم موهای بدنم سیخ شد.
با هدایت خداوند تو مسیری هستم که نیازش اینه که روی ذهنم و حل مسائل کار کنم . و بهم گفته اگر میخوای ثروتمند بشی باید حلال مسائل بشی و از اونا بزرگتر باشی . دیروز تو کدنویسی به مسئله ای برخوردم و بعد یک ساعت یا بیشتر حلش کردم و اونم از راه سختش و وقتی جواب رو نگاه کردم به خودم خندیدم که یه مسئله رو چقدر از راه سختش رفتم . اونجا بهتر فهمیدم تمام مسائل مثل یه بازی نگاه کنم بزار خودمو محک بزنم و اینکه مسائل خیلی راهکار اسونتری داره و روی ذهنم حساب نکنم و بزارم خدا کارها رو انجام بده و هدایتم کنه .
با سلام خدمت استاد عزیز و خانومتون ایشالا هر جای این سر زمین هستین تنتون سالم و دلتون خش و روز به روز درگ رو با ما ها بچها در میان بزارین و بقول خودتون اگه ت مسیر باشیم عمل میکنیم اگه هم نباشیم باید تو کوشی بخوریم از جهان و خدا
خب استاد و بچها من چنتا درگ شخصیتی دارم از گتگ خوردنم خیلی ملسه چون به اون سبک قدرت نرسیدم اولین تجربه من در مورد سلامتی هست
خب انسان اگه به تن خودش احترام نزاره جهان هم. این درد رو بیشتر میکنه من کوش سمت راستم خیلی وز وز میگرد حدود 20 سال یعنی از سن بچگی و این کوشم شبها نمیزاشت بخابم ولی من بخیال بودم والان تا حدی رسیده گه بخدا غذا به زور میتونم بخورم چون از شدت درد و به خودم قول و تهد دادم باید این کوش رو خب کنم و الان پیگرم گه خب کنم این گوشو و خیلی مسال دارم در مورد این سلامتی و لی این خیلی واضع و با این فایل مقایرت داشت خدایا شگرت گه داریم متوجه میشم هر بلای سرمون میاد خودمون هستیم و دیگه گله شکایتی نداریم
استاد یه دوستی همه محلی داریم خیلی زرنگ بود هر چی بگم گم گفتم ببین سعید چگونه خدا هدایت میکنه الله اکبر خب این پسر از لحاظ خش تیپی از لحاظ دعوا از پول از هر چی این بشر سه بار با متور تصادف کرد ولی چی اونها هشدار خدا بود بقول خودتون اما تصادف آخری الان شده مصل ربات یعنی اینقدر بد سرش آمده نه مرده اون دونیا هست نه زنده این دونیا
خب خودم با ماشین با موتور خیلی تصادف کردم استاد اما هر موقع سرعت بلا میرم اون تصادفها مصل اینه میاد جلوی ذهنم و سرعتم میارم پاین و به خودم میگم سعید یه لحظه نقستو خدا میپچه حواست باشه استاد من خیلی دارم سعی میکنم حواسم باشه اما از دستم در میشه ولی خدا شاهده میگم خدا شاهده به خدای خودم کفتم من نادانم من عجلوم من نقص دارم من میخام تورو درونم پیدا کنم ت کمک من کن میگم خدایا روی ت حساب کنم یعنی الان دارم میگم اشگم داره در میشه استاد بخدا قسم خیلی از دوستان من هستن نماز روزه این چیزا اما همیشه 8 گروه 49 شون هست اما آدمهای میبینم میگم خدایا چطوریه اسلن به امامها و اسلن هیچ ولی مصل بارون براشون پول سلامتی و خیلی چیزا میباره و چنت روز پیش رفتم بلا شهر دیدم خدایا ببین از اینجا میشه فهمید گی داره چگو لگت میخوره اسلن خیلی استاد با این فایل شما انگار یه چیزای توی مغزم باز شد اسلن گلن میشه فهمیدحداقل 90 در صد میشه فهمید استاد این احساس من الان خوبه ولی شاید بد بشه با یه شرایط بیرونی ولی به خودم میگم سعید اشه گشگه خالته دیگه در گیر شدی استاد چیزی رو نمیدونی واقعان حلا تضاد هر چی نمیدونی رد میشی ولی اگه بدونی عمل نگنی و اسلن داغون میشی من استاد دیونه داشتم میشدم بخدا اسلن میگفتم یه شبه میگفتم همین الان میگفتم سعید باید همه چیو داشته باشی به خاطر عجول بودنم توی ازدواج توی گارم توی سلامتی خیلی توگوشی خوردم الان هم دارم این کامنت رو مینویسم یعنی از زیر صفر هستم طلاق دادم دوم شدو رفت هر چی و به خودم کفتم سعید باید با این قانون پیش بری چپو راستش کنیو یا بخای دورش بزنی حسابی دورت میزنن پس تا جای گه در توانت هست عمل کن ما باقیش بسپار به خدا حلا استاد منم مصل خودتون یه دونه هستم و مادرم هم خیلی دلسوزی میکنه واسم خیلی ولی بقول هیچ کس میگه اینجا جنگله بخور تا خورده نشی اینجا نصف عقدی هستن نصف وحشی ببخشی استاد این جمله رو بکار بردم ولی این موضوع باید بصورت عملی من انجام بدم الان و استاد عزیز هر موقعی بخدا قسم انگار درون من بودی داشتی صحبت میگردین هر موقعی وابسته بودم یا هر چی و بریدم دستان رو بسوی خدا بردم اسلن نمیدونم چطوری ولی نجات پیدا کردم من توی مواد مخدر دیگه همه چی همه چیمو از.دست دادم استاد خیلی از لحاظ اعتماد بنفس حتی مادرم پدرم و جامعه منو اسلن آدم حساب نمیگردن گفتم خدایا من چیگار کنم تو کمک من کن تا راهمو پیدا کنم واقعان استاد اگه من یگی بخام ناشگری کنم بخدا قسم دیگه خیییییییییلی نامردم خب استاد من 3 بار مردم و باز زنده شدم بار توی مواد مخدر ویگ بار توی دعوا ولی خدا شاهده این معجزها رو دیدم از خدای خودم و خیلی چیزها هست بخام بگم تا صبح فردا باید بنویسم استاد از شما و خانومتون خیلی سپاس کزارم که استاد واقعان من هزینهای داشتم به خاطر مواد و خیلی چیزهای دیگه ولی این سایت و شما دوستان و این محصولاتی گه خریدم خداشاهده اسلن میلیاردرها واسه من ارزش داره چون من خاستم و خدا شما رو سر راه من قرار داد خب در پناه حق باشید خداحافظ
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدایا شکرت با یه فایل جدید استاد چقدر انرژی و آگاهیهای خوبی دریافت کردیم از این فایل اما در این فایل اگر هر اتفاق ناجالبی که در زندگی ما رخ میدهد قطعاً خیر و برکت و بهبود ایجاد میشود و همه اینها برای ما خوب و عالی هستند اگر ذهنمان را بتوانیم کنترل کنیم
و این شرایط سخت است که آدم را آنجوری که رفتار میکند را میشود دید این اتفاقات است که آدم را قویتر میکند و میتوانیم در این طبیعت زندگی کنیم و اگر مثال خودم را بزنم این است که اگر اعتماد به نفس کنترل ذهن داشته باشم قویتر میشم و ترسهایم کمتر میشود این بهبود شخصیتی باید همیشه ادامهدار باشد چون من خداوند را به عنوان ی کسی که با من مهربانه و من را دوست داره و هر چیزی که ازش بخواهم به من میدهد را میبینم که باعث میشود این روند در زندگی پیشرفت داشته باشم و آن جوری باشم که خدادوست دارد یعنی ضعیف و ناتوان نباشم و باید قوی کنم خودم را در باره هر مسائل زندگی تا پاداشها هم از طرف خداوند به من داده شود
و این ایمان و باور من را قویتر میکند و من را به سمت جلو حرکت میدهد و اما ساختن شخصیتهای قوی آدم را از هر آزمایشی سربلند بیرون میآورد و هر روز با کار کردن روی ذهنم موفقیت هم به دست میآید از خداوند میخواهم من را کمک کند و دست مرا بگیره و فقط او را بپرستم و این نگاه من نگاه سیستمی است نسبت به خداوند که باید درست کنم که خداوند به آدمها سخت نمیگیره دلسوز کسی نیست و آن چیزی را در زندگی تجربه میکنی که تو خالقش هستی
اما این موارد هم به زندگی با این نگاه که احساس ناتوانی کنم بیشتر خدا حواسش با من است و به خاطر همین موضوع قبلاً ضربههای زیادی میخوردم و نتایج هم طبق قوانین جهان هستی اتفاقهای ناجالب هم برای من میافتاد اما امروز با شناخت خود و خداوند باید روی کسی حساب نکنم و ایمانم را نسبت به خداوند بالاتر ببرم
قبلا هم از نظر مالی من ضربههای زیادی خوردم و دیگه دوست ندارم به عقب برگردم همیشه حواسم هست اگر بلایی سرم آمد خودم را زود پیدا میکنم و دیگه اجازه نمیدهم که جهان فشار زیادی را روی من داشته باشد استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند و دوست داشتنی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشالله
دقیقا درسته
من دارم یک ماهه با یک رنج و یک تضاد بزرگ دسته پنجه نرم میکنم
وهی با خودم میگم من ک تو مسیر درستم چرا پ
من از کجا خوردم
ودقیقا پاسخش همینه
من شرک ورزیدم
من کمک دیگران در حقم را ب پاس خوبی طرف گذاشتم و طرف بدترین رفتار را بامن کرد
چون خدا ب من بفهممونه ک شریک برای من قائل نشو ک بدبخت میشی
ما بودیم ک تورا کمک کردیم نه اون طرف
و بند های دل و وابستگی هام را ببره تا پرواز کنم
با این وزنه ای وابستگی و شرک هام تا پشت بام هم نمیتونم بپرم چه برسه تا آسمان.
دقیقا فقط خداوند پاسخ دهندس تمام
من صبح بلند شدم از خواب و توراه گفتم خدایا من نمیدونم نمیفههمم و بلد نیستم
و بعد یه هو ب من گفت برو تو سایت رفتم و دیدم استاد این فایل را گذاشته و تک ب تک حرفاش داره به مسائل من پاسخ میده.
من اصلا آدم کامنت بنویس نیستم ولی این فایل را هرچیش را گوش دادم استپ کردم و کامنت نوشتم .
من خیلی نگاهم ب خداوند این بود ک مثل ی مادر مهربونه
و هی خودم را میزدم ب دل رحمی و ضعیفی و هی زندگیم بدتر میشد آخرین اتفاق خیلی بد توزندگی ام یک تصادف بزرگ بود ک منجر به 18روز بستری تو بیمارستان و دو ماه خونه نشینی شد .
اون روزا من اعتقاد داشتم ب این آیه( إن مع العسر یسری )
خدا بعد از هر سختی آسانی قرار داده(درصورتی ک معنی درستش این بود با هر سختی آسانی قرار داده نه بعد از هر سختی )
عکس پروفایل تلگرامم هم همین آیه بود
آقا ما بعد اون تصادف تو افکارم وباورام این بود ک
دیگه این آخرین سختی بود ک کشیدم این دیگه ته ته ته بدبختی بود و خدا دلش رحم میاد و بعد این تصادف همه چی گل و بلبل میشه .
به همین نام و نشون بعد از یک ماه ک رفتم سرکار ب امید گل و بلبل بله دوباره بدبختی ها شروع شد شاگردام رفتند کم آوردم چکام برگشت شد موتورم را دزدیدند و رفیقام باهام بدترین رفتار را کردند و…..
واین آیه و باور غلط من درست عمل نکرد
تا این که یک روز ک از همه چیز بریدم و تسلیم شدن مثل امروز رفتم مسجد و تو سجده بعد نماز بهش گفتم خدایا من نمیدونم چرا اینقدر بدبختم و اینقدر زندگی بر من سخته تو باید اون دنیا ب من جواب بدی!؟!؟
سر از سجده برداشتم ک برم یه هو رفیقم را از دور دیدم داره میره بیرون از مسجد ی حسی ب من گفت برو ب رفیقد بگو رفتم و با رفیقم که از رفیقامه که رو خودش کار میکنه ی سری مسائل را گفتم اونم ی سری جوابهایی داد ولی من هیچی نفهمیدم داشتم نا امید میشدم ک گفت راستی فلش داری گفتم بله گفت بیار یه سری فایل از استاده برات بریزم
فلشا بردم وریخت و تا شب من فلش را باز کردم با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم.
و از فردا صبح به کوه دشت صحرا و پارک و باغ زدم مثل کسی ک جواب تمام مسائل و مشکلات و تضاد هایی ک داشته را گرفته .
یعنی خدا به جواب درخواست من ک چرا بدبختم نیمد جواب بده نه بنده من عه دردد اومد الان از آسمون یه کیسه پول میفرستم همه دردات خوب بشه .نه خداوند به من گفت باید بری و رو خودت کار کنی تمام م م م.
اینا داستان را گفتم ک به خودم یادآوری کنم ک اگر ضعیف باشی و خودت را قوی نکنی هیچ کسی حتی خدا هم دلش برات نمیسوزه و باید قوی بشی و خداوند را مثل یک مادر مهربان فرض نکی و خدای درست خدای آینه است اینه خودت به خودت.
به نام الله یکتا
من امروز نشستم و نوشتم و صفحه ها پر شد از شرکهایی که در وجودم غوطه وره و متعجب بودم که اگر من اینم پس توحید کجاست،منی که فکر میکردم توحیدیم،از حرفهای استاد فهمیدم که از هر چی بترسم یعنی من شرک دارم به خدا،چون قدرت رو به اون عامل بیرونی دادم و اون در ذهن من قویتر از خداست مثل
رفتن در دل تاریکی شب در کوه و بیابون،با وجود اینکه چند بار تنهایی رفتم و این کار رو انجام دادم اما هر بار میخوام دوباره انجامش بدم کل بدنم از ترس میلرزه،و فهمیدم که این ترس از شرک میاد و من قدرت رو به تاریکی و حیوانات و …دادم در صورتی که توحید میگه برگی بدون اذن خدا از درخت نمیافته و اگر میترسی یعنی ایمان نداری
ترس از حرف مردم که هر چی بیشتر روش کار میکنم ریشه اش رو بیشتر میبینم،یعنی اولش که آدم میشنوه میگه من حرف مردم برام مهم نیست اما هر چقدر که روش کار میکنی که واقعا برات مهم نباشه میبینی که ریشه هاش تا عمق وجودم رفته و خیلی خیلی جای کار داره
ترس از کمبودها از کمبود پول و ثروت
ترس از ارتباط گرفتن،ترس از حیوانات،ترس از پلیسی که جلوت رو گرفته تا ترس از مالیات،ترس از جای مغازه ای که داخلشی و شرک داری که نه باید برم جای بهتر تا مشتری بیشتری بیاد و قدرت رو دادیم به مکان و نه به خدا
ترس از خانواده و باج دادن به زن و بچه و خواهر و فلان و …
من قدرت رو حتی به تبلیغاتی که خودم انجام میدم دادم اما به خداوندم نه،من اونقدری که روی عوامل بیرونی حساب میکنم روی خدای خودم حساب نکردم،حتی اینکه تلاش میکنیم بهترین کیفیت رو به مشتری ارائه بدیم و یا تخفیف بدیم تا اون رو راضی نگه داریم هم شرکه،چون دارم میچسبم بهش که هر جوری شده از من راضی باشه که دوباره از من خرید بکنه چون خدا که زورش نمیرسه به من رزق بده
هر چقدر بیشتر دارم مینویسم بیشتر خجالت زده ام از خدا و بیشتر میفهمم که چرا اینقدر بدبختم
چرا اونجوری که میخوام پیشرفتی در درامد نیست و با وجود نداشتن وام و قرض چرا من دارم درجا میزنم و نتایج مالی خیلی آهسته و یواش میاد،وجود من پر از شرکهایی است که رخنه کرده و فقط توکل به خداوند و ادامه دادن و صبر میتونه اونها رو کمتر کنه،خیلی کار دارم خیلی
قدرت رو به دکور شیک مغازه میدیم اما به خدا نه،قدرت رو پر بودم مغازه از جنس میدیم اما به خدا نه،قدرت رو به پول میدیم و میگیم پول پول میاره اما به خدا نه،یعنی همه چی در ذهن ما قدرت داره غیر خدا،این هست حال و روز اکثر ما که اینقدر بدبختیم،یادمه یه روزهایی که تصمیم گرفتم وام و چک هام رو تموم کنم و دیگه دنبالش نباشم با وجود اینکه مغازه تقریبا خالی شده بود اما مشتری میومد و به صورت عجیبی من دخلی که میزدم چندین برابر روزهایی بود که 10 برابر اون موقع جنس داشتم و من فقط متعجب میگفتم من مگه چی فروختم که این همه دخل زدم و روزهایی بود که مغازه پر از جنس بود اما فروش صفر،چرا؟؟؟
چون در روزهای نداری من بواسطه چیزی که نداشتم امیدی هم نداشتم و فقط به خدا توکل کرده بودم و اون برام میفروخت و روزهایی که جنس داشتم،روی جنس مغازه حساب میکردم و اون جنس ها میموند و اصلا کسی نمیومد که نگاه کنه چه برسه که بخره
خوشحالم که دلیل بدبختی هام رو فهمیدم و حتی متوجه شدم که اینکه روی خودم،روی تجربه ام و روی توانایی های خودمم حساب کنم شرکه چه برسه به بقیه
یه سری کارها هم انجام دادم چون فهمیدم ایمان به عمل کردنه و نه حرف زدن،دسته چکم رو پاره کردم،هیچ وامی ندارم،ضامن هیچکس نیستم حتی چند روز پیش برادرم گفت بیا فلان صندوق ضامن بشو و من گفتم نمیشم و خیلی بهش برخورد اما من به خداوندم پناه بردم
تلاش میکنم اگر از چیزی ترسیدم در لحظه انجامش بدم،با این حال هر نعمتی هست از خداست و هر شر و بدی و کمبودی هست از منه
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
به خدا پناه میبرم از شر خودم به خودم
به خدا پناه میبرم از من من کردنهام و طغیانگریم و غرورم
به خدا پناه میبرم از شرکهایی که سراسر وجودم رو گرفته و از الله میخوام که منو ببخشه و به راه راست هدایت کنه و من پر کنه از ایمانی که عمل بیاورد
خدایا شکرت بابت اینه همه نور هدایت و رحمت و سلامتی
شکر
به خدا قسم که این فایلها دیوانه کننده است،این فایلهایی که فقط از طرف الله است برای هدایت بنده اش،یعنی آدم دلش میخواد جامه بدره و بزنه به کوه و دشت و بیابون
خداوند احساساتی عمل نمکنه و اگر اوضاع بهتر شد بعد از اون مصیبت،بخاطر توحیدی عمل کردن خودمه و بخاطر ول کردن شرکی هست که در وجودمه و بخاطر ول کردن اون توقعاتی هست که از بقیه دارم،از زنم از بچم از پدر و مادرم از همسایه ام از خانواده ام از همکارم از مردم از شرایط از دولت و نه بخاطر دلسوزی و گریه ام به خدا
خیلی جای کار دارم خیلی،اصلا یه چیزایی باور نکردنی هست،من فکر میکردم اینکه کردیت رو بدم به مثلا چک و وام این شرکه تازه میشنوم که من دارم کردیت رو میدم به شکستهام،به ورشکستگیهام به گریه کردنها و بدبختیهایی که کشیدم و فکر میکنم اونا باعث شدن که من رشد کنم و به خودم بیام،چقدر من پرتم و چقدر هر بار میفهمم که من هیچی نمیفهمم،الله اکبر
در برابر الله یک غبار هم من نیستم،کدوم عقل کدوم فهم و کدوم دانش و…هیچم در برابر الله
تازه دارم میفهمم که اگر دری باز شد نه بخاطر دلسوزی خدا بوده بلکه بخاطر ایمان و حرکته من بوده،یعنی من به سمت خدا حرکت کردم تا هدایت شدم،من باورش کردم من توکل کردم من عمل کردم به اون الهام و شد،چقدر ما باید کتک بخوریم اصلا چرا باید کتک بخوریم،چرا از همون اول نباید با یه اشاره متوجه بشیم و شخصیتمون رو درست کنیم…به الله قسم درک این آگاهی ها هم خودش تکامل میخواد،با عمل کردن تکامل انجام میشه نه با حرف زدن و ادعا کردن و من من کردن،با خودمم
اونجایی که دری باز شد فقط بخاطر ایمان بود و اگر دری بسته هست بخاطر شرک خودمه،توکل کن و در رو بشکن و مقاومتهای ذهنت رو بشکن مثل ابراهیم که بت های وجودش رو شکست و بعد به ایمانی رسید که رفت بتخانه و بتها رو نابود کرد
به همه باج میدیم و از همه میترسیم و حتی رسیدن به یک موفقیت رو از ورشکستگی و اون ضربه ها میدونیم و بخاطر همینه که رشد نمیکینم
و الان یاد گرفتم که اگر موفقیتی بوجود اومده بخاطر اون شکسته نبوده بخاطر ایمانی بوده که از دل کندن از بقیه و وابسته نبودن و حرکت کردن و توکل به الله بوده،یعنی هر خیری که هست از توکله و نه از اون پس کله ای هایی که خوردم و کردیت رو باید به خداوند و به توکل کردن و حرکت کردن در مسیر الهامت بدم و نه به چرت و پرتهایی که بقیه و جامعه میگن
محتاج هر خیری هستم از طرف الله و تسلیم سرورم و مولایم هستم و ازش میخوام منو به راه راست هدایت کنه و منو ببخشه و هدایتم کنه به راه راست و راه کسانی که به آنان نعمت داده و نه گمراهان….
هزاران بار شکر الله رو میگم و بسیار سپاسگذارم از استاد عزیزم بابت این فایل توحیدی
خدایا شکرت
سلام به برادر توحیدی عزیزم
خیلی زیبا نوشتی و من با خوندن کامنتت اشک ریخت.
(در برابر الله یک غبار هم من نیستم،کدوم عقل کدوم فهم و کدوم دانش و…هیچم در برابر الله)
واقعا من هیچم هیچ هیچ…
چرا این آدم که هیچ قدرتی ندارم اینقدر مشرکه؟
خدایا من تسلیمممم تسلیمممم محض تو..خدایا من به هر خیری که از طرف تو برسه محتاجم…
سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون.
الهی که همه ما در مسیر درست و توحیدی باشیم وعمل کنیم. موحد باشیم.
موفق باشید
سلام به برادر توحیدی عزیزم
خیلی زیبا نوشتی و من با خوندن کامنتت اشک ریخت.
(در برابر الله یک غبار هم من نیستم،کدوم عقل کدوم فهم و کدوم دانش و…هیچم در برابر الله)
واقعا من هیچم هیچ هیچ…
چرا این آدم که هیچ قدرتی ندارم اینقدر مشرکه؟
خدایا من تسلیمممم تسلیمممم محض تو..خدایا من به هر خیری که از طرف تو برسه محتاجم…
سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون.
شاد و موفق باشید
خداوندا سپاسگزارم بابت این که در مدار شنیدن این فایل بودم،خداوندا سپاسگزارم بابت گوش های سالمم که توانستم این فایل زیبا را گوش بدهم،خداوندا سپاسگزارم بابت چشمانم که میتوانم زیبایی ها را ببینم،خداوندا هزاران بار تورا سپاسگزارم برای این سایت پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای تمام هدایت هایت،خداوندا سپاسگزارم برای جهان زیبایت،خداوندا سپاسگزارم برای آمدنم به این مسیر زیبا و پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای هر لحظه ام،خداوندا سپاسگزارم برای بودن استاد عباسمنش و برای آگاهی هایی که بر زبان استاد جاری میکنی که به گوش من برسد،خداوندا سپاسگزارم برای دستانم که میتوانم کامنت بگذارم،خداوندا سپاسگزارم…..
سلام به شما دوست عزیز
حضور شما رو به سایت خداوند تبریک میگم و لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر زیبا سپاسگزاری کردین از این همه نعمتهایی که خیلی راحت دم دستمونه و ما ازش غافلیم و فکر میکنیم همشون طبیعه و باید باشه و به خدا قسم میتونه نباشه چون خیلی ها همینا رو ندارن و ارزوشونه و خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر سلامتیی که داریم .سپاسگزارم از کامنت زیباتون
سلام
ممنونم از شما دوست عزیز بابت تبریکتون
خداوند رو سپاسگزارم که در این سایت پر از آگاهی
و در میان شما دوستان عزیز هستم وممنونم که یادآوری کردین
خیلی ها این ها روندارن،
و خداوند را هزاران بار سپاس گزارم بابت داشته هایم…
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
سلام خدمت خانواده عزیزم به ویژه استاد عباسمنش و استاد شایسته
این فایل پاسخ خداونده به سوالی که من چند روز پیش از خداوند پرسیدم
برمیگردم به مدتی قبل
پارسال همین موقعها (پاییز 1402) دوره 12قدم رو شروع کردم اما بعد از قدم چهارم دیگه نتونستم قدم پنجم رو خریداری کنم.
ولی تو این مدت همون 4 قدم رو مرور میکردم
چند وقت پیش به خاطر یک موضوع نه چندان مشکل ذهنم شدیدا به هم ریخته بود و از خداوند کمک خواستم
با اینکه خیلی وقت بود به سایت سر نمیزدم و فقط 4قدم رو مرور میکردم هدایت شدم به سایت و با پروژه خانه تکانی ذهن روبرو شدم
و آروم آروم ذهنم کنترل شد و فرکانسهام به شدت بهبود پیدا کرد و ذهنم از اون موضوع ناراحت کننده تقریبا خالی شد
تا اینکه چند روز پیش یک دفعه بدون هیچ دلیل خاصی آنچنان دوباره ذهنم درگیر اون موضوع شد و منو زمینگیر کرد که دیگه هیچ کاری نمیتونستم در مورد کنترل ذهنم انجام بدم
و هرچی تلاش میکردم روی زیباییها و نعمتهام تمرکز کنم اصلا موفق نبودم
برام خییییلی عجیب بود و دایم از خداوند میپرسیدم منکه حالم خوب شده بود
منکه ذهنم پاک شده بود
منکه فرکانسهام عالی شده بود چرا یکدفعه اینجوری شدم؟
دقیقا انگار توفان شدیدی اومده بود و همه چیزو خراب کرده بود
قبلا هم در مدت این یک سال گاهی بدون هیچ دلیل خاصی فرکانسهام به هم میریخت اما اینبار شدید تر از قبل بود
به خداوند گفتم تنها کسی که میتونه کمکم کنه خود تویی
من این حال بد رو نمیخام
من میخام نعمتهامو ببینم
من میخام در تو شاد باشم
میخام در تو لذت ببرم
منکه فرکانسهام عالی بود چرا یهو اینجوری شد؟
و شدم مثل یونس که در دل تاریکی خداوند رو صدا زد و گفت لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین
برای چندین و چندمین بار پذیرفتم که عیب و ایراد از منه با اینکه نمیدونم چیه و برامم زیاد مهم نبود
و خداوند یک روز بعد استجابتم کرد و توفان تموم شد
دوباره آرامش برگشت، پولی که هرچه تلاش میکردم جمع کنم تا قدم پنجم رو بخرم ولی هی خرج میشد، یهویی جور شد و قدم پنجم رو پریشب خریدم
جلسه اول آنچنان منو آزاد کرد که تابحال تجربه نکرده بودم
با اینکه میدونستم نباید به دیدگاه بقیه کاری داشته باشم ولی ذهنم درگیر بود که باید برای نجات بقیه حداقل یه کار کوچیک انجام بدم
ولی با جلسه اول قدم پنجم آزاد شدم و با اعماق وجودم درک کردم که باید همه رو با هر دیدگاهی بپذیرم و این تنوع لازمه جهان زیبای مادیه
آزاد شدم
و بعد خداوند گفت حالا بیا جواب اون سوالتو بدم که چرا هر ازگاهی یهو به هم میریزی
و دوباره به سایت هدایت شدم و با این فایل روبرو شدم
و فهمیدم این توفانهای هر از گاهی که تو ذهن من میاد لازمه رشدمه و یک سری باورهای به ظاهر خوب رو که بنیان درستی ندارن خراب میکنه و از نو با اساس محکم اونا رو میسازه
اما تجربه من که نمیدونم تا چه حد درسته اینه: (البته شاید هم تجربه من و برداشتم از آیات قرآن اشتباه باشه که اینم میپذیرم و میدونم که دارم تکاملم رو طی میکنم و اگه اشتباهی هم دارم خداوند هدایتم میکنه)
تجربه کردم حتی اگه فرکانسهام خوب نباشه و احساسم بد باشه ولی بپذیرم که اشتباه از من بوده و از خداوند کمک بخام اون کمکم میکنه و درخواست من برای بهبودی رو استجابت میکنه
استناد میکنم به داستان یونس
یونس در دل تاریکی بود و مطمئنا اونجا حالش خوب نبود وقتی تو شکم ماهی وسط دریا گم شدی و داری با مرگ دست و پنجه نرم میکنی مطمئنا حالت خرابه و فرکانس خوبی نمیتونی ارسال کنی و غم داری ولی گفت خدایا من اشتباه کردم تو نجاتم بده تو خدایی؛
به توحید رسید به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسید
و خدا استجابتش کرد و از غم نجاتش داد خود قرآن هم میگه اون موقع غم داشت (فاستجبنا له و نجّیناه من الغم) و بعد هم به ما الگو میده (و کذلک ننجی المومنین)
میگه اگه شمام حالتون خراب شد و تو دل تاریکی گیر کردین ما مومنین رو اینجوری نجات میدیم
توحید رو درک کنید، بفهمید که خدایی جز الله نیست، اشتباهتونو تو قلبتون بپذیرین، ما هم استجابت میکنیم و از غم نجاتتون میدیم
از خداوند هدایت میطلبم
و برای همه اعضای خانواده عزیزم شادی و لذت آرزومندم
سلام محمد علی عزیز
سپاسگزارم از کامنت خوبت و اینکه طوفان رو به آدمها ارتباط دادی و آرامش رو در دل تاریکی شکم ماهی و حالت پریشان و غمناک حضرت یونس به الله ارتباط دادی.
در دل طوفانهای سهمگین ،راه نجاتی توی همون تجربه برای همه ما هست.
این قسمت نوشته ات خیلی بهم چسبید. فهمیدم این توفانهای هر از گاهی که تو ذهن من میاد لازمه رشدمه و یک سری باورهای به ظاهر خوب رو که بنیان درستی ندارن خراب میکنه و از نو با اساس محکم اونا رو میسازه
دقیقا منو متوجه طوفانهای ذهنی خودم و باورهای ضعیف من کرد و باز هم نشونه ای بود روی اصل بیشتر و بیشتر کار کنم تا به ثبات برسه
روزی که این دیدگاه رو ارسال کردم تازه یک توفان ذهنی تقریبا سنگین رو پشت سر گذاشته بودم
الان اومدم فقط و فقط رد پا بگذارم اونم فقط برای خودم
از اون روز به طرز معجزه آسایی تمایلم به کارکردن روی خودم بیشتر شد و شروع کردم به خوردن فایلهای قدم پنجم و یک سری فایلهای رایگان
و خدا شروع کرد به از نو ساختن اون چیزی که با توفان خرابش کرده بود
و به طرز معجزه آسایی درآمدم زیاد شد
فکر میکنم در طول یک هفته حدودا پنجاه درصد یا بیشتر درآمدم افزایش داشت اونم با اسنپ! و اونم تو این روزهایی که همه دارن از کاهش کرایه ها شکایت میکنن و راست هم میگن
ولی این معجزه برای من اتفاق افتاد با اینکه روی افزایش درآمدم تقریبا تمرکزی نداشتم و قبلا میگفتم حداقل با اسنپ غیرممکنه درآمدم زیادتر بشه
به ذهن منطقی خودم دارم میگم: این اصلا نمیتونه تصادفی باشه
ببین قدرت قانون خداوند رو
ببین و باور کن که هرچی روی خودم کار کنم ثروتها و نعمتها به طور طبیعی وارد زندگیم میشه
ببین و باور کن قدرت خودت و خالق خودت رو که کل جهان رو مسخر تو کرده
به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همگی دوستان عزیزم
من خداروشکر میکنم که توی مسیر هستم و مطمن هستم یعنی قلبم داره گواهی میده که قراره خیلی موفق بشم …
من توی حوضه مالی خیلی افتضاح بودم و به لطف الله دارم بهتر و بهتر میشم همیشه صفر بودم پول عالی میساختم اما معلوم نبود که چی میشد این پول های خیلی عالی با سن کم من …
همیشه آدم بیزینسی بودم در سن 16 یا 17 سالگی مغازه داشتم و درآمد عالی داشتم و حتی پدرم میخواست برای خرید ماشینش از من پول قرض بگیره حدود مثلا 8 سال پیش و کلاهمیشه پول ساز بودم بخ خاطر میارم که همیشه پول خوب میساختم …
اصلا کلا من اشتباه برداشت کرده بودم روند ثروتمند شدن رو من فکر میکردم که اگر خرج نکنی خسیس هستی و کلا اصلا سطل من خیلی زیاد سوراخ بود…
و تصمیم گرفتم که انرژی و تمرکزم رو بزارم روی حوضه مالی فقط یه چند سالی مثلا 2 سال بعد مثلا وارد دوره قانون سلامتی بشم و بعد بخام انرژیم رو جای دیگه ایی بزارم…
خب من خیلی مشکلات داشتم و همش ناآگاهانه بود اصلا من هیچی نمیدونستم و بلد کار قانون خدا نبودم همین الان یکم فهمیدم و همین یکم باعث آرامش وسیعی درونم شده و به لطف آموزه های شما توی مسیر هستم و …
توی حوضه کاری خودم که شغل مشاور املاکی هست بسیار توحیدی و بسیار متفاوت دارم عمل میکنم فقط طرف خودم رو انجام میدم و اجازه میدم جهان هم طرف خودش رو انجام بدهد …
این که من درک کردم یکم که اگر توی مسیر درست قرار بگیرم قانونش هست که نعمت هارو دریافت کنم همین فهم کم داره باعث میشه سوار بشم کم کم روی موج صحیح و توی مسیر درست
خب به لطف الله من دستاوردهای بسیار بسیار بسیار بزرگی دارم شاید توی حوضه مالی رشد نکرده باشم اما دستاورد های من و مسیر زندگی من و ایمان و شجاعت من هرکسی رو انگشت به دهن میکنه
اما توی بحث مالی به دلیل ورودی نامناسب که منجر به باور نادرست و باور نادرست منجر به عملکرد نادرست و عملکرد نادرست منجر به نتیجه نامطلوب میشود من حرفی برای گفتن ندارم ولی آماده دارم میشم و قلبم داره تایید میکنه …
استاد بزرگوارم سپاس گزارم من بهت قول میدم آمریکا همو ملاقات میکنم و ساعت ها و ساعت ها
از وجود هم لذت میبریم
در پناه رب العالمین
سلام سلام به استاد عزیزم
مریم جون بی نظیرم
دوستان خودم
استاد هر فایل به روزی ک میذارید ، قلب من یجوری باز میشه انگار در همین لحظه در مقابل شما هستم و فوق العاده انرژی میگیرم و کلامتون یجور دیگه به قلبم میشینه .
استاد اگر بخوام از نگاه مافوق شرک آلودم ، نگاه ک همه اش با ذهن کوچک خودم پلن می پیچیدم و بدون درک از قوانین میگفتم خدا اینجور رقم میزنه و راه اینه وووو چ راه های بیهوده ک نرفتم.
بزرگترین نگاهم شرک قوی ب حمایت گرفتن بود بخصوص پسرها ، من یک دختر مجرد هستم که از وقتی مستقل شدم ، همیشه آگاهانه و یا ناخودآگاه دنبال حمایت بودم در عمل تعداد آشنایی زیادی نبود ولی وقتی با یکی دو نفر ک فکر میکردم اینا قوی هستن ، اینا از خیلی لحاظ حمایت میکنن و من قوی تر میشم و تفکرات شرک آمیز خودم رو قوت میدادم ، آشنا و آشناتر شدم ، اوایل میزان کم تایید حمایت هم خوب بود در نظرم ، ولی بعد از گذشت زمان ، بعد از دیدن رفتارها ، بعد از دیدن تفاوت نگاه ها و صادقانه دیدن میزان کم اهمیت بودن شخص من در زندگی ناراحت میشدم ، میگفتم قطعا یا من یک اشتباهی دارم یا دوست داشتنی نیستم و…
بعد از مدت زیادی ، آشنایی دوم پیش اومد و این روال در ظاهر متفاوت و در اصلش شبیه به رفتار قبل بود ، و در تمام مدت با این آگاهی ها زندگی میکردم تا با بحث های توحیدی قوی تر ارتباط گرفتم ، تا زمانی ک نشستم و از موفقیت ها ، رشدها ، شادی هام ، رسیدن هام نوشتم و نوشتم دیدم جز حمایت خداوند ، نگاهش و هدایتش و همراهی خودش چیزی ندیدم و یکدفعه این میون ک ب ارتباط فکر کردم ، پایه و اساس شرک آلود نگاه و رفتارم و قدرت دادن ب افراد بیرونی ،دور ، متفاوت با خودم تا حمایت بگیرم ، در صورتی ک وصل هستم یه منبع اصلی جهان ، در صورتی ک من از خدا حمایت میگیرم از خودش و دستان خودش در کنارم و از اون ببعد شروع کردم به نوشتن نگاهم ، دیدن حمایتی خدا و هدایتش هایش تا همین لحظه و فهمیدم که چه راهی ب بیراهه بود در ذهنم ، چ باورهای ویرانی در ذهنم بود و شروع کردم به اصلاح و تغییر باور، شروع کردم به هدایت بیشتر از خودش خواستن و و هدایت های زیبایی ، حمایت های زیبایی و چ زندگی آرام و روان و شادترین
استاد ، قبول دارم باید قبل از زمان گذاشتن فکر میکردم و راه درست رو از خدا درخواست میکردم ، اما بقول شما جنبه زیبا هم داشت این تجربه ک الان واقعا حمایت خدا رو در همه قسمت های زندگیم میبینم ، نه صرفا رابطه در همه ابعاد و یاد گرفتم همه جا ، همه جا فقط بگم خدایا بهترین راه رو تو میدونی منو هدایت کن و نگاه من ب هدایت خیلی خیلی تغییر کرد و من و شرایط هم خیلی خیلی تغییر کردیم.
به نام خداوند زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان گرامی
استاد جان خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتون و چقدر دیدنتون حس خوبی داره و تغییر کردین و ممنونم که این اگاهی ها رو با ما به اشتراک میذارید.
خداروشکر اصلا اطلاع ندارم تو جهان چه خبره و رئیس جمهور کیه چون اهمیت نداره.
وقتی به نحوه عملکرد جهان و تجربه های زندگی فکر کردم و تطابق با صحبت های استاد بهتر پی بردم که چقدر خداوند این جهان رو بینظیر خلق کرده .
تصور کنیم اگه اصل بقای اصلح نباشه دنیا پر از ضعیف و ناتوان و بیماری میشه . چقدر همه چی داغون میشه و میگنده.
و موقعی که استاد گفتن ما باید قوی تر بشیم نه با زور بازو بلکه از لحاظ باوری. از لحاظ ایمانی .از لحاظ ذهنی که هر گردبادی واسه ما رشد و پیشرفت باشه . قوی تر کسی که نگاه درستی داره. باور درسته داره.
و چقدر ادم ها بیرون باورهای مخرب دارن و من باور دارم که ما از هدایت یافتگانیم و خداوند به ما منت نهاده که از تفکر غالب جدامون کرده. و گرنه در جهالت میمردیم و میبینم افراد چقدر معلول هستن و همون حرف استاد که مردم معلولن . مردم فلج هستن.
و نکته جالب اینه که ادم های فقیر خیلی مشکلات دارن . نه اینکه ادم های ثروتمند ندارن اما چون نگرشو باور و ایمان فقیر دارن و مشکلات از اونها بزرگتره ضربه میخورن و ادم های ثروتمند مشکلات هم دارن ولی ازش ثروت میسازن چون فکرشون بزرگه براشون موهبت الهیه.
یه نکته دیگه که الان متوجه شدم اینه که ما نمیتونیم افراد دیگه رو مقصر بدانیم یعنی بگیم که توی این مذهب یا دین به ما اینجوری نشون دادن و این همون قربانی شدن هست و ما باید مسئولیت اعمال خودمون رو بپذیریم که ما دنبال حقیقت نبودیم و همه این مسائل رو خودمون خلق کردیم. یعنی مسئولیت رو نندازیم گردن بیرون از خودمون.
تمام این موهبت ها که اسمش رو گذاشتن بلایا که همینم نگرش هست برای پیشرفت دنیاست .و مثالش مثل افراد بازنشسته میشه که چون بیکار میشن و هدف ندارن جهان گره میندازه که حرکت کنن. هر روز جهان داره بهتر میشه الان تو عصری هستیم که هوش مصنوعی خیلی سریع داره رشد میکنه. عده ای دربرابرش مقاومت دارن و عده ای ازش استفاده میکنند
واقعا با حرف های شما و تفکر به گذشته میفهمم که چقدر این دنیا درس داره برای یاد گرفتن و میشه از طبیعت درس قانون رو گرفت.
من توی بچگی به دهات و طبیعت خیلی علاقه داشتم و مدت ها همونجا زندگی میکردم . خیلی ورجه وورجه داشتم و با گوسفند و حیوانات بودم . و مدام هرجایی سرک میکشیدم و خیلی دنبال این تفریحات بودم .
برام رفتارها پرنده ها و حیوانات عجیب بود . و از دید انزمن من خیلی بیرحم بودن. بچه هاشون رو غذا نمیدن یا میکشتن یا ترک میکنن یا شیر نمیدادن و ولی نمیدونستم از چی نشات میگیره.
در حالی که طبیعت فهمیده که توی این دنیا باید قوی تر شد و زنده موند. به گیاهان تو باغچه نگاه میکردم . درختای توی باغچه و گل هامون بعضیاشون خشک شدن و توی همون خاک بعضی هاشون خیلی رشد خوبی داشتن . خاک همونه چی تغییر کرده . ؟
در مورد احساسی کردن که پاشنه اشیل منم هست .مادربزرگم رو دیدم وقتی پسرش فوت کرد اصلا با این واقعه کنار نیومد و انقدر به خودش زجر و بدبختی داد که چشاش به حد نابینایی رسید و بدنش و حافظش تحلیل رفت و فوت شد. ولی پدر بزرگم که داغ های زیادی رو دیده بود اصلا انگار نه انگار .تو زندگیش ناراحتی و اشکی نه من و نه مادربزرگم و مادرم ندیده بودن و بقیه میگفتن این ادم خیلی سنگه و عمر خوبی هم کرد و به خودش خیلی متکی بود و بهترین غذا رو میخورد و با کم تر از خودش هم کلام نمیشد
تمام این ایرادهای شخصیتی و باوری که استاد گفتن رو من هم داشتم و هنوزم رفع نشده اما خداروشکر تو مواردی در موردشون خوب عمل کردم و در مواردی نه خوب عمل نکردم. من خیلی ادم لجباز و بدون تغییری بودم . الان که فکر میکردم به یاد اوردم توی بحث سلامتی یا بیزنس و .. چقدر خداوند ادم ها رو گذاشت جلوم که اشتباه منو بهم میگفتن ولی من نمیفهمیدم و خواب بودم و استخر اب روم خالی شد . الان که به یاد اوردم موهای بدنم سیخ شد.
با هدایت خداوند تو مسیری هستم که نیازش اینه که روی ذهنم و حل مسائل کار کنم . و بهم گفته اگر میخوای ثروتمند بشی باید حلال مسائل بشی و از اونا بزرگتر باشی . دیروز تو کدنویسی به مسئله ای برخوردم و بعد یک ساعت یا بیشتر حلش کردم و اونم از راه سختش و وقتی جواب رو نگاه کردم به خودم خندیدم که یه مسئله رو چقدر از راه سختش رفتم . اونجا بهتر فهمیدم تمام مسائل مثل یه بازی نگاه کنم بزار خودمو محک بزنم و اینکه مسائل خیلی راهکار اسونتری داره و روی ذهنم حساب نکنم و بزارم خدا کارها رو انجام بده و هدایتم کنه .
خداروشکر