«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 402
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته زیبا
میخوام نظرخودم و تجربیاتم رو بعد از گوش دادن این فایل بگم و ردپایی از خودم به جا بذارم :
اینکه ما هیچ تاثیری در خوشبختی و بدبختی دیگران نداریم رو من با مرور اتفاقات زندگی خودم برای خودم اثبات میکنم تا باورم در مورد این موضوع قویتر بشه
من در باشگاه بدنسازی کار میکنم و مربی باشگاه هستم به سبب گوش دادن فایل های استاد شغلی رو پیدا کردم که زمان رو دراون احساس نمیکنم و اینقدر کارم رو دوس دارم که با باور های درست در زمان خیلی کوتاه و با طی کردن تکاملم، ظرف مدت 3 سال تو همون باشگاهی که شروع کردم به تمرین کردن برای اینکه به بدن ایده آل خودم برسم برای مربی شدن که قدم اولم بود، الان مدیریت همون باشگاه رو دارم و بابت اینکه خودم خالق زندگی خودم هستم خدارو صدهزار مرتبه شاکرم
من توی باشگاهی که الان مدیرش هستم اول به عنوان شخصی که فقط تمرین میکردم میومدم و بعد مدتی مدیریت باشگاه به من پیشنهاد کار داد بخاطر اینکه با جدیت تمرین میکردم عضله هارو میپرسیدم و حتی برای خودم طراحی تمرین میکردم بعد از مدتی من به عنوان کارآموز یه زمانی رو توی باشگاه وقت میگذروندم برای یادگیری ارتباط درست و دادن تمرین به بچه ها و بعد یک شاگرد گرفتم و کم کم شاگردام زیاد شدن بعد بخاطر یه باور درست که از استاد یاد گرفتم که داشتن ثروت نیازمند تحصیلات آکادمی نیست این مسیر رو راحت تر طی کردم بعد از مدتی بخاطر باور های اشتباه اطرافیان که نمیخوام زیاد روش تمرکز کنم صحبت هایی شد که مریم تحصیلات نداره ممکنه به بچه ها آسیب بزنه نباید کار کنه و این حرفها که به نظر اونها که شاید میخواستن من رو ازین فضا دور کنن یا اگر من میترسیدم خودم خودم رو کنار میزدم بیشتر باعث شد که من عزمم رو جزم کنم که برم دنبال مدرک گرفتن که توی این قضیه باگ داشتم و بخاط ترسهام نمیرفتم همین کار اونها باعث شد که من دوتا مدرک بگیرم که به خودم ثابت کنم میتونم و تواناییشو دارم و این کار اونها در واقع پله ای شد برای رشد من که الان دارم باشگاهی رو خودم به تنهایی مدیریت میکنم
ممنون بخاطر تمام آگاهی هایی که در اختیارمون میذارید
سلام به همه دوستانی که با شجاعت و رشادت در این مسیر خدایی با استقامت و خستگی ناپذیری هستند و از میوه های این آموزه ها میچینند برا خودشون و خونوادشون نوش جونتون
این مطالبی که دارم می نویسم واقعا خودم نیستم که می نویسم از درونم داره میاد که از همه بیشتر خودم بهش نیاز دارم.
این مسیر که اومدی وصل میشی به خداوند و الهامات و ایده های فراوان
بعضی موقع ها شک و تردید برامون میاد و اونایی که ایمانشون کنی ضعیف باشه نمیتونیم به الهامات و قلبمون توجه کنیم
و بعدش میفهمیم ای بابا اینی که من انتخاب کردم با ذهن ناقصم این راه و انتخاب درست نبود اون الهام و عمل راه درست و انتخاب درست بود ترس داشتم شک کردم.
آره این مسیر،مسیر فوق العاده ایه در صورت ایمان به غیب.
اینجاست که سر وکله احساس گناه بخاطر عمل نکردن به الهام پیداش میشه که همون شیطان است ولی در لباس دیگر و خیلی خیلی باید حواسمون باشه.
تو این احساس نیفتیم که افتادن در این احساس همانا و هر چه روی خودت کار میکنی به زعم خودت هر چی تلاش میکنی هر چی صبر و استقامت بخرج میدی اگه حواست به این حس نباشه و مهارش نکنی اون زورش بیشتره و نمی تونی بهش غلبه کنی.
بعد یک مدت سرخورده میشی از دیگران کینه ای میشی حالت رو فرم نیست هستی ولی اینجا نیستی هر چی سپاسگزاری میکنی توحید کار میکنی کمک میکنه ولی اون همینجور تکثیر میشه تا از پات در بیاره و چقد خوبه که زودتر این رو دوستان که در این مسیر خوشبختی قدم میگذارن حواسشون به این احساس شش دانگ باشه
اگه نباشه همه دست رنجهاهاتو برات هیچ میکنه روابطتت با خدا و خودت و دوستانت رو خراب میکنه الله اکبر…
میای دوره عزت نفس جلسه 3 در مورد احساس گناه است خوب کار نکنی میشی یک فردی که اعتماد بنفس و عزت نفس به زعم خودش کسب کرده و بخاطر وجود احساس گناه بدنبال تلافی و تسویه حساب با افرادی هست که قبلا این عزت نفس رو نداشته
بخاطر همین هست استاد یک فایل کامل هم در فایل های دانلودی و هم در دوره عزت نفس به این عنوان خیلی خیلی زیاد توجه کرده است.
خدا قوت استاد.دست مریزاد
یه نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانواده صمیمی خودم خانواده عباس منش
این فایل رو من به عنوان تحول روز شمار زندگی جلسه اول گوش دادم و چقدر فوق العاده بود با اینکه
یه بار دیگه گوشش دادم برام خیلی نکات جذابی داشت که امروز مینوسم به عنوان رد پا و خیلی باور های خوبی بهم انتقال داد:
اول اینکه من فهمیدم چیزی به نام وجدان وجود نداره و حاصل یک فرهنگه که از چندین نسل قبل من نشات
میگیره و من یه تصمیمی که گرفتم و دارم داخل زندگیم اجراش میکنم اینه که هر چیزی که میشنوم
رو قبول و باور نکنم و اینکه استاد خیلی مثل قشنگی زدن برام جا افتاد که فرهنگ یه چهارچوبه که توی ذهن ما درستش کردن اینکه گفتن اگر شما در کشوری که بت پرستن اگر بتی بشکنی اگر خودت مسلمان باشی حس خوبی پیدا میکنی اما اگر خودت بت پرستی باشی کلی احساس بد پیدا میکنی خیلی برای فهم این موضوع بهم کمک کرد.
بحث دوم که نوشتمش به عنوان نکته اینه چون ما الان همفرکانس هستیم میتونیم حرف های همو دریافت کنیم و چقد خداوند رو سپاس گذار که با استاد عزیزم اشنا شدم و در مسیر درست دارم حرکت میکنم.
نکته بعدی که فهمیدم اینه که من فهمیدم نمیتونم کسیو در زندگی تغییر بدم نه میتونم تغییرش بدم و ن میتونم تغییر و تاثیر بدی در زندگیش ایجاد کنم و برای خودم هم صدق میکنه دیگه زمانی که من در مسیر درست باشم پس هیچکس نمیتونه حتی با خیال خودش که داره به من بدی میکنه نمیتونه تاثیر بدی توی زندگیم بذاره مگه اینکه من باورش کنم و بهش قدرت بدم وگرنه هیچکس توانایی تغییر زندگی کسیو نداره و اگر کسی تغییر میکنه خودش خواسته که تغییر کنه نه اینکه دیگران زندگیش رو تغییر دادن .
بحث بعدی که بر میگرده به احساس ارزشمندی و لیاقت اینه که من بپذیرم و اینو بکنم بخشی از وجودم که خداوند عاشق منه و همینجوری که هستم منو دوست داره خداوند بسیار تواب و مثل یه پلیس راهنمایی رانندگی نیست که تا بخوام خطا کنم سریع مچم رو بگیره و منو رانده کنه از درگاهش و همیشه توابه و میبخشه چون من وجودی از اونم مگه میشه یه پدر بچه هاشو دوست نداشته باشه هرچقدرم بدی کنه و خداوند دقیقا مثل پدر و مادر ماست که هرجور که هستیم مارو پذیرفته فقط این ماییم که با تغییر در باور و رفتار و شخصیتمون باید ثابت کنیم که بنده خوبی هستیم.
نکته پنجم: اینکه تمام اشتباهات بشری باعث پیشرفت جهان شده و من باید از اشتباهاتم درس بگیرم و دوسشون داشته باشم ن اینکه تکرارشون کنم بلکه با درسی که ازشون میگیرم روند زندگیم رو بهتر بکنم
و با اشتباه کردن و داشتن احساس گناه در کنارش ما باعث نمیشه که دیگه اشتباهمون رو تکرار نکنیم بلکه برعکس باعث میشه بیشتر اون اشتباهو تکرار کنیم
چقد این نکته برام لذت بخش بود اینکه خداوند مارو امتحان میکنه که ببینه ما چقدر صبور هستیم ن اینکه تحمل کنیم بلکه چقدر صبور هستیم و هر چه که ما در امتحانات الهی بهتر ازش عبور کنیم و پاسشون کنیم قوی تر میشیم در زندگیمون و باور های قوی تری خواهیم ساخت .
اینکه هرگز احساس بدی رو نداشته باش چون با احساس بد اتفاقات بد بدتری برات میفته رو هرچی هی میشنومش بیشتر درکش میکنم ولی به نظرم هنوز کار داره و باید روش خیلی کار کنم ولی لذت بردم از شنیدن دوباره اش
و به عنوان نکته اخر و شیرین روز اول تحول روز شمار زندگیم اینو به خاطر میسپورم:
مهم ترین عامل داشتن اعتماد به نفس احساس خود ارزشیه و تنها چیزی که خود ارزشی رو از بین میبره
احساس عذاب وجدان .
و عاشق این نکته اخرم که به من فهموند که هر چه خودم رو لایق تر بدونم به خواسته های بزرگتری در زندگیم میرسم فقط باید عذاب وجدان های الکی رو حذف کنم راجبشون تحقیق کنم و باور های مخربمو در راستاش تغییر بدم و نپذیرمشون هیچوقت
امیدوارم کامنتم به دوستان عزیز و خانوادم گلم کمک کنه و این فهم من از این جلسه بود
عاشقتونم همیشه و در همه حال براتون ارزوی خوشبختی میکنم
سلام خدمت دو استاد عزیز و همه دوستان سایت
امروز هدایت شدن به این صفحه از سایت و خیلی خیلی احساس خوبی دارم و شکر گذار خداوند هستم که همواره مارا در مسیری قرار میده که ما نیاز داریم به آن تا پیشرفت کنیم در همه جنبه ها
این مشکل عذاب وجدان را اگر بخوام در گذشته خودم بیان کنم میبینم که خود من همیشه در این باورها بزرگ شدم که هیچ وقت در جمع و جلوی بزرگتر ها هیچ حرفی رو نزنم که بیادب شمرده میشم اگر حرفی زدم … در هر حال اگر موضوعی در مورد من گفته میشد که من باید در آن از خودم دفاع میکردم و میگفتم که فلان حرفی که داری تو میزنی کاملا اشتباه هست و من این کار را انجام ندادم باز هم مورد خشم و تحقیر و بی ادب بودن قرار میگرفتم
در حالی که همیشه عزت نفس من با این باورها و رفتار ها زیر پا میشد و همیشه کوچک شمرده میشدم در جلوی افراد و واقعا اعتماد به نفس پایین داشتم در حالی که اگر حق خودم رو نیز از کسی طلب میکردم به جایی میرسید که بغض گلوم رو میگرفت و خیلی وقت ها گریه میکردم بدون هیچ دلیلی فقط برای نبودن عزت نفس و احساس حقیر بودن و ضعیف بودن
چون همیشه با هامون رفتاری میشد که واقعا این رو نشون میداد که باید عذاب وجدان داشته باشیم که با فرد بزرگتر از خود حرف میزنیم در هر حال فرقی نمیکرد که در مورد گرفتم حق خود باشه یا اینکه اون داره با لحن بد باهامون صحبت میکنه و ما باید چیزی نگیم چون اگه حرفی زدیم آدم بدی هستیم و بی ادبی خودمون رو نشون دادیم که حرف خودمون رو زدیم
یعنی این رفتار خانواده ما واقعا عزت نفس ما را در همان کودکی زیر خاک کرد و به جایی میرسید که سر سفره غذا بهمون نمیداند و میگفتن که جلوی مهمون بچه نباید غذا بخوره و اگر هم مینشستیم سر سفره و غذا میخوردیم بخدا یادمه غذا داخل گلو گیر میکرد با زور و فشار روی سینه غذا رو رد میکردیم اما نمیتوانستیم آب رو طلب کنیم اگر آب جلوی ما نمیبود
و این فرهنگ بی سوادی در خانواده ما خیلی معذل بزرگی برای ما بوجود آورده بود
و الان مدت زیادی هست که دارم روی باور های خودم کار میکنم و فکر میکنم که عزت نفسم بالا رفته اما واقعا بعضی جاها میبینم که نه بابا هنوز خیلی کار داری تا بخواهی عزت نفس خودت رو در عمل بهتر کنی و اون باور ها رو عوض کنی چون این سیمان ها خیلی محکم تر از آن هستن که بخواهم به این آسانی بشکنم
دوستان عزیز همیشه سعی کنید به افراد احساس گناه رو وارد نکنید و به بچه های خودتون عزت نفس و اعتماد به نفس بدهید تا بتوانند در جامعه به خوبی زندگی کنند و خودشون رو باور داشته باشن که میتوانند کارهای بزرگ انجام بدن
چون اینها نهالی هستند که ما میکاریم و میتوانیم به هر سویی که بخواهیم آن را کج کنیم و سعی کنیم همیشه مثل یا کوه پشت آنها قرار بگیریم تا در آینده سر پاهای خودشون وایستن و زندگی راحتی داشته باشن
به هر حال هر انسان توانایی تغییر زندگی خودشون را دارند و هر کس که بخواهد میتواند شرایط خود را بهتر کند و خداوند همواره همه افراد را هدایت میکنند به سوی مسیر زیبا و تولدت بخش
امید وارم در زندگی خودتون هر روز بهتر از دیروز خودتون باشید و نتایج بهتری داشته باشید
به نام تنها قدرت مطلق جهان هستی.
سپاسگزارم از خداوندی که هدایت کننده، حمایت کننده و حفاظت کننده من است.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم که الگوی عملی در شناخت، درک و عمل به قوانین برایم هستند و با زبان نتایج سخن می گویند.
سپاسگزارم از خانوم شایسته مهربان و قدرتمند که این سفر رو شروع کردن که برایم شناخت و درک قوانین به آسانی صورت گیرد تا بتوانم با تعهدی غیر قابل مذاکره برای عمل و اجرای قوانین در زندگی کمر همت خود را ببندم.
امروز 15 مرداد ماه 1402 اولین روز سفر من :
تمام موفقیتهای زندگی ما، روی پایهای به نام عزتنفس بنا میشود.
احساس لیاقت و ارزشمندی، که نقطه مقابل احساس گناه و خود کوچک بینی است، مهمترین وجه از عزت نفس است.
یعنی ساختن موفقیتها از عزتنفس شروع میشود و ساختن عزت نفس، از تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت.
بدون ساختن عزت نفس، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی، دسترسی به عزتنفس غیر ممکن است.
این یک قانون است که، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن میرود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه، عذاب وجدان و بیارزشی است.
این ها جملاتی بود که از ساعت 8 صبح در گوشم تکرار می شد و در تمام روز تا ساعت 10 شب در ذهنم تکرار می شد و تمام فکرم را به خود مشغول کرده بود،
احساس گناه ، عذاب وجدان ، احساس خود کوچک بینی در مقابل احساس ارزشمندی، احساس لیاقت، عزت نفس، اعتماد به نفس و خود باوری.
چقدر خوشحالم و به خودم افتخار می کنم که بعداز کلی مسیر اشتباه و درخواست از خداوند برای هدایت و باور اینکه لایق هدایت خداوند هستم به مسیری هدایت شدم که خدا بهم میگه احساس گناه نداشته باش، عذاب وجدان نداشته باش تو اشرف مخلوقات من هستی تو باید شاد باشی و لذت ببری از زندگی که بهت دادم و شکرگزار باشی بابت داشته هات و هرچی میخوای از خودم بخواه خودم خدات هستم خودم خواسته هات رو مستجاب می کنم.
چقدر خوشحالم که فهمیدم حال خوب یعنی اتفاقات خوب و حال بد یعنی اتفاقات بد.
چقدر خوشحالم که خدا مثل مامور راهنمایی رانندگی نیست.
چقدر خوشحالم که خداوند قدرت خلق زندگیم رو در اختیارم قرار داده است.
خدایا سپاسگزارم استاد عزیزم سپاسگزارم خانواده عباسمنش و خانوم شایسته عزیز سپاسگزارم.
امروز من متعهد میشوم که تلاش کنم در هر لحظه از زندگیم سپاسگزار باشم شاد باشم و از زندگیم لذت ببرم.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
اولین روز شمار تحول زندگی من
بنام تویی که تمام منی.
بنام تویی که مرا در مدار آسانی ها قرار میدهی.
استاد عزیزم سلام ،مهربان استادم ،هزاران سلام و درود بر شمایی که تمام ابعاد زندگی مرا با عشق تغییر دادین.
چقدر خوشحالم که مدار شنیدن این آگاهی ها هستم .
استاد عزیزم خداروشکر میکنم که خداوند شمارو تو مسیر زندگی من قرار داده ،این روزا آسان شدم برای آسانی ها.
خدایاشکرت.
من این فایلو قبلا هم شنیده بودم و اولین بار درباره احساس گناه تو دوره لزت نفس شنیدم ،به تجربه های قبل از قانون بر میگردم ، دنبال این بودم زندگی آدمارو تغییر بدم چون باور کرده بودم که ناعدالتی هست که یه سری هاا تو فقرن و بدبختی،خیلی خوبه کمک به آدمااا،امااا با آگاهی هایی که از شما یادگرفتم اینکه من قدرتی تو زندگی هیچ کسی ندارم ،اینکه آدما تا خودشون نخوان تغییر نمیکنن و من هیچ تاثیری تو زندگی اونا ندارم ،نه در جهت درست و نه نادرست.
اون روزااا فکر میکردم آدمااا تو جای درستشون نیستن و انگار من میخواستم جای خدارو بگیرم براشون،فارغ از اینکه هرکسی تو جای درست خودشه.
اینجااا میرسیم به واژه عدالت ،به واژه عدل الله،من باوری که برای احساس گناه ساختم ،اینکه آدماااا نون باور هاشونو میخورن ،و من اگه بخوام به کسی صدمه بزنم هیچ قدرتی ندارم و اون فرد مقابل هست که به کاری که من کردم قدرت میده یا اونو خنثی میکنه.
یاده داستان شمااا تو بندر عباس افتادم که حراست دانشگاهتون بخاطره کلاس هایی که برا بچه ها برگزار میکردین بهتون گفت یا باید چیزایی که میا میگیم بگی یا حق نداری کلاس بزاری،شاید تو ظاهر اوناا داشتن سنگ مینداختن ،اماا باور و نگاه شما این بود که شاید بهتره برین تو محیط بزرگ تر و کارتونو از سخنرانی تو جاهای بزرگ تر ادامه بدین،همون موقه بود که مهاجرت کردین برای تهران ،این اتفاق برای شما بدم نشد بلکه عدو شد سبب خیرتون ،و همه چی باوره همه چیز نگاه مااا به موضوعات.
استاد عزیزم شمااا بهم خداروشناختی و گفتی خدا بخشندس،دیگه ازش نمیترسم ،اخه رفیقم شده،هم صحبتم شده ،کارارو به طرز معجزه وار راحت میکنه ،در زمان و مکان درست قرارم میده و دوستم داره ،و تمام باور های خوبو من از خدا سعی میکنم داشته باشم:
خداوند بخشندس
خدا عاشق منه
خدا منو قضاوت نمیکنه
خدا منو دوست داره همینطوری که هستم..
جهان من جان من،تویی که منو عزیز میکنی،تویی کع راهو هموار میکنی و میگی تو فقططط قدم بردار باقی راه با من:)
استاد عزیزم چقدر خوبه که هستین.
خداروشکر که هستین.
در پناه خدا باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد گرانقدر و خانم شایسته عزیز
اولین روز شمار تحول زندگی من
وقتی استاد در این فایل در مورد ظلم در حق خود می گفت گذشته من داشت از جلوی چشمانم می گذشت دقیقا شبیه چیزی که میگن بعد از مرگ کل زندگیت از جلوی چشمانت می گذرد و میبینی که در طول عمری که خداوند بهت هدیه داده بود رو چگونه گذراندی .
ومن هر چی که نگاه میکردم میدیدم که سراسر ظلم در حق خودم میکردم با اینکه در اون لحظه از نظر من ظلمی بود که دیگران در حق من میکردند.
مثلاً پدرم چرا در این مکان و محیط خونه گرفته که دور از امکانات شدیم یا در این محیط آدمهای سطح پایین هستند یا مثلا ظلمی که مادرم در حق من کرد چرا این کارو برای من نکرد چرا این آگاهی رو به من نداد
حتی من چهره ام رو دوست نداشتم و میگفتم تقصیر قابلمه که پولدار نیست وگرنه پول میداد میرفتم به خودم میرسیدم
یا دوستانم که از نظر من فقط خودشون مهم بودم و تا اینکه الان شده ظلم همسر و ظلم خانواده شوهر و غیره…..
اما امروز همه ی اینها خراب شد و افتاد گردن خودم که خودم بودم که داشتم در حق خودم ظلم میکردم با افکارم با فرکانسهام با دید و احساس منفی که به همه چیز داشتم به اینکه عزت نفس نداشتم .
و این چه آگاهی بزرگی هست که من تازه فهمیده اصلا مسئله چی هست ؟ تا بتونم دنبال جواب درستش باشم .
تا حالا همش داشتم مسئله رو اشتباهی میخوندم و خوب معلومه که به جواب درستی هم نمیرسیدم بله هی داشتم گمراه تر و دورتر میشدم.
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها که یک معلم خوب برایم گذاشتید که درست یادم بده که اول خوب مسئله رو بخون بعد حالا که فهمیدی چیه بگرد و جوابشو پیدا کن تازه جوابشو خودش داره بهم یاد میده فقط من باید خوب گوش کنم و جواب درستو تو زندگیم اجراش کنم و به اون آموزه ها عمل کنم .
استاد تو این فایل در مورد اینکه ما هم نمی توانیم در حق دیگران، ظلم کنیم هم ،میگه که البته من تو این مورد هیچ مشکلی نداشتم چون میگفتم فقط دیگران در مورد من دارن ظلم میکنم و او آدم مظلومه من بودم .
همه ی ناکامی هام گردن اینو اون و محیط اطرافم بود و من فقط داشتم مورد ظلم واقع میشدم
بعد از دیدن این فایل گفتم رضوان دیگه بسه 38 سال عمرت با این فکر گذراندی و دیدی که فایده آیی هم نداشت حالا بیا تمام مسائل زندگیت رو خودت به گردن بگیر و آستینتو بالا بزن و یه یا علی بگو این خانه ویرانه و کج و کوله رو خودت بازسازی کن .
یه جهاد اکبر رو شروع کن و نتایجش رو ببین 38 سال اونجوری فکر کردیو این شد، حالا یه 6 ما هم با آموزه های استاد پیش برو و ببین چی میشه ، بدون در نظر گرفتن کسی فقط خودتو و خدای خودت .
استاد واقعا در اولین روز شمار تحول من رو که خیلی متحول کردید
در پناه خدا شاد و ثروتمند و سلامت باشید
با سلام و خسته نباشید
این دومین کامنت من در این فایل هست
برای بار دوم نکته های ارزشمند این فایل رو نوشتم و میخوام اینجا ثبتش کنم️
خداوند گفته اگه گناهای بزرگ و انجام ندهید ما از خطاهای کوچک شما چشم پوشی میکنیم
یکی از اون بزرگترین گناه ها (شرک) هست.
اگر بخواهیم قرآن رو ملاک قرار دهیم متوجه میشویم که اصلا ما نمیتوانیم به کسی ظلم بکنیم ودر اغلب موارد کلمه (ظلم) ظلم به خود هست
قران میگه مشرکین ظالم اند ، کافر ظالمه کسی که به خدا دروغ میبنده ظالمه و..
نه خداوند به ما ظلم میکنه و نه ما میتوانیم به کسی ظلم بکنیم چون توانایی اش رو نداریم ،مگه اینکه اون طرف مقابل قبول بکنه که مورد ظلم واقع میشه و کسی میتونه بهش ظلم کنه تحقیرش بکنه یا …
و در غیر اینصورت اگر در مدار درست باشه ما هر چقدر به اون شخص بدی کنیم د آخر به خیر او و به ضرر ما تمام خواهد شد ( عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد )
خداوند در قرآن میگه (هر ستمی به شما میشه ار طرف خودتونه)
در لحظه ای که شروع به تخریب دیگران میکنی لحظه به لحظه خودت رو نابود میکنی.
و در لحظه ای که شروع به کمک دیگران یا تعریف و تمجید و عشق ورزی میکنی خودت را شکوفا میکنی و به پیشرفت خودت کمک میکنی. ️
با کشتن کسی هم نمیتوانیم بع کسی ظلم کنیم و کسی را نابود بکنیم
مگه امام حسین را وقتی شهید کردند نابود کردند ؟ مگه پیامش به همه ی دنیا نرسید؟ اگر امام حسین شهید نمیشد این همه رشد و پیشرفت در جوامع اسلام بوجود می آمد؟
این بلایی که سر امام حسین آوردند در ادامه کسانی که به خونخواهی امام حسین برپاشدند اون افراد رو به بدترین شکل در دیگ های آب جوش کشتند و در واقع لشکر یزید به امام حسین ظلم نکرد به خودش ظلم کرد ، امام حسین به هدفش رسید پیامش را به کل جهان ارسال کرد و شهید شد و به بهشت رفت اما یزید چه؟
بهترین و اصلی ترین باور اینه که : من به هیچ عنوان توانایی تغییر کسی را ندارم و نمیتوانم گسی را تخریب یا به کسی کمک کنم من فقط می توانم کاری که احساس خوبی دارم و احساس میکنم که در مسیر خداوند هست انجام دهم.
خداوند بسیار تواب هست ما رو آفریده و به درون ما اگاهه و من قسمتی از خدا هستم من خداوند را عاشق خود میدانم خداوند بنده هاشو دوست داره خدا مثل مامور راهنمایی نیست که یه گوشه بایسته اگه کسی خطایی کرد جریمه اش کنه خداوند از خطاهای ما میگذره ما بیشتر درس های زندگی رو از خطاهامون میگیریم و تجربه میشه برامون و این یک بحث پذیرفته از خداست.
وقتی ما در مسیر درست باشیم وقتی ما به منبع وصل باشیم اصولا اشتباه نمیکنیم ( ما هدایت شده هستیم)
وقتی ما احساسمون بد میشه از در و دیوار اتفاقات برامون میباره خدا این اتفاق ها رو بزای ما بوجود نمیاره سیستم و قوانین خدا بر پایه احساس خوب اتفاقات خوب و احساس بد اتفاقات بد هست️
سلام به همه بچهها و اساتید. من به شخصه تا به حال تعصبی/مذهبی نبودم و هیچوقت خدا را یک شخص جلاد که با یک چوب اون بالا وایساده، و اگه فلان کارو بکنی، تنبیه میشی. من خدا را به این شکل ندیدم بنابرین ایده ای هم نداشتم که مثلا اگه فلان کارو انجام بدم ممکنه خدا خوشش نیاد و من را اذیت کنه. هرکاری انجام دادم صرفا آزمون و خطا بوده و طی کردن مراحل رشد و تکامل خودم. اما برای من این موضوع و تیتر از زمانی شروع شد که واقعا تصمیم گرفتم روی رشد شخصی و دیدگاههایی که به مسائل مختلف دارم، کار کنم. خب در قدم اول خیلی زمانها احساس ناتوانی میکردم. اگه یک پادکست را گوش میکردم، بیشتر محوریت این را داشتم که من اون کاراکتری نیستم که عباسمنش میگه، به این دلیل نمیتونم اون کاراکتر باشم و در نهایت وقتی پذیرفتم همه شرایط زندگیم را خودم میسازم، موج عجیبی از احساس گناه و ناامیدی در من شکل گرفت. اون احساس گناه و عذاب وجدان وقتی میاد که تو از ته قلبت ایمان داری یک کاری درسته، اما داری خلافش را انجام میدی. در نهایت وقتی من میدیدم انقدر باورهای بدی دارم و فاصله زیادی هست بین من و پادکستها، و از طرفی میدونستم که خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم، احساسی پر از گناه و عذاب وجدان بهم دست میداد. اینکه من میدونم باید مطابق با این باور و دیدگاه نسبت به این مسائل رفتار کنم، اما همچنان اون باورهای سمی و قدیمی گذشته در من وجود داره و داره تاخت و تاز میکنه.
قدم اول برای من شناخت این بود. بعد به دنبال ریشه های اون گشتم و دیدم که مقایسه کردن خودم با شرایط دیگران و نگران بودن از درست در نیومدن پیش بینی من از آیندم، این احساس عذاب وجدان را بهم داده بود. من دائم خودم را با همسنهای موفق و بالاتر از خودم مقایسه میکردم و میگفتم فلانی همسن و شرایط من، این چیزو داره و من ندارم. با خودم میگفتم تو باید آخر امسال مکالمه زبانت خوب باشه و این تخصصها را بدست آورده باشی. هر بار که کاری انجام میدادم، نگران بودم که نتونم بعد از یکسال به اون نتیجه مطلوب برسم و دائم به دنبال پیدا کردن بهترین راه برای انجام دادن چیزها بودم. من تونستم این دوتا دیدگاه را توی خودم شناسایی کنم که به من در تمام مدت، عذاب وجدان، احساس گناه و عقب موندگی را میداد. حالا میخوام اونها را جایگزین باورهای بهتر کنم. اما چطور؟
تمرینی که من برای خودم در نظر گرفتم، برای فایل «چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه، این هست که تصمیم گرفتم در حال و لحظه زندگی کنم. من امروز باید مجموعهای از کارها را انجام بدم، و آخر شب نتیجه گیری کنم که آیا تونستم مطابق اونها پیش برم یا نه؟ و تمرکز خودم را بزارم روی مسائلی که تونستم از پسشون بر بیام، و تکرار و تداوم مسائلی که هنوز توشون مشکل دارم. من وقتی در آینده زندگی میکنم، ناخودآگاه مقایسه هم شکل میگیره. اگه بعد یکسال به اونجایی که میخوای نرسیدی و مثل دخترخالت نشدی چی؟ باید چیکار کنیم؟ بهترین مسیر چیه که در آینده مثل فلانی باشی؟ و به نوعی، تمرین در لحظه زندگی کردن من، اینکه تمرکزم فقط و فقط روی کاری باشه که باید الان انجام بدم، مثل کامنت گذاشتن، میتونه بهم کمک کنه تا خودم را با دیگران مقایسه نکنم، و از طرفی نگران آینده هم نباشم. هر زمان هم باورهای قدیمی من برگشتن، مقایسه و نگرانی و ترس از آینده. اول از همه، اون دغدغه را روی کاغذ مینویسم ( مثل سربازی، منابع درآمدی و غیره ) و بعد سر رسیدم را باز کنم، به خودم یادآوری کنم که توی این لحظه و روز، باید دقیقا مشغول چه کاری باشم، و خودم را با تمام وجود، تمرکز و عشق، مشغول اون کار کنم. در زمانهای آزادم و قبل خواب، به دنبال چندین راه کار، برای اون مسئله باشم.
* جالبه که در 90 درصد مواقع دیدم که، چندین موضوع خاص همیشه دغدغه من بوده و چون ازشون فرار میکردم و به دنبال راه های عملی ( نه با غرغر و بهانه ) برای رفع اونها نبودم، این موضوعات بارها و بارها تکرار شده و من فکر میکردم چقدر مشکل دارم.
نگاهی که من دارم اینه که: زندگی مثل رانندگی توی جادههای تاریک تهران مشهده. تو فقط 10 متر جلوتر را میبینی و بقیه راه تاریک تاریک تاریک است. درست اون لحظه که به جاده های کوهستانی و پیچ در پیچ میرسی و اصلا نمیدونی باید کدوم سمت بپیچی، همون لحظه نور میوفته توی پیج و تو هم در کسری از ثانیه، ماشین را به مسیر درست هدایت میکنی. زمان رانندگی در جادههای تاریک، بعضی وقتها جاده را گم میکنم و استرس میگیرم که باید با این سرعت زیاد، به کدوم سمت بپیچم. بعد از چند لحظه، درست در همون هیاهو که میخوام سرعت ماشین را کم کنم، نور ماشین با وضوع کامل، بهم میگه که باید به کدوم سمت بپیچم. و این است در لحظه زندگی کردن.
* تمرین من: زندگی در لحظه
سلام دوستان.
روزشمار روز اول
این بار چندم هست که من این دوره رو شروع کردم.
ایندفعه با تمام وجودم تمرینات ونکات مهم سفرنامه رو یادداشت میکنم وکلی کامنت میخونم ونظر میدم.
چند موقعیت که به من احساس عدم لیاقت وعذاب وجدان میده.
احساس گناه از کارهای نیمه تمامم
احساس بی ارزشی در ناتوانی در انجام بعضی فعالیت ها
احساس کم ارزشی از احساساتی بودنم وعدم کنترل خودم در مواقع احساسی
احساس عدم لیاقت در زندگی مشترک بخاطر نبود توجه ومحبت از جانب همسر.
احساس عدم ارزشمندی بخاطر رابطه جنسی نامطلوب با همسرم.
احساس بی ارزشی بخاطر بی توجهی همسرم به خواسته های من در رابطه جنسی.
احساس عدم لیاقت برای نشنیدن کلمات محبت آمیز از جانب همسرم.
خب حالا آموزه های من از مطالب وگفته های استاد عزیزم:
اینها هیچ ربطی به ارزشمند بودن من نداره.
من حتی بدون توجه ومحبت همسرم هم، با ارزش محترم وزیبا وشایسته ی شنیدن بهترین جملات عشقولانه هستم.
من لایق بهترین عشق ها ومحبت ها هستم. کسی نمیتونه بمن ظلم کنه. هرآنچه در این زندگی تجربه میکنم حاصل افکار وباورها ودر نتیجه فرکانس و مدار من است.
اگر در زندگی مشترکم شاد نیستم ولذت نمیبرم ربطی به ایشون نداره. من خودم صدرصد مسول هستم واین از ارزشهای من کم نمیکنه. اگر میخوام در هر لحظه از زندگیم با همسرم لذت ببرم باید افکار وباورهام تغییر بکنن.تغییر باور ارزشمندی من باعث تغییرات مثبتی در زندگی مشترک و دایره روابط من میشود.
اگر من خودم را همانطور که هستم دوست نداشته باشم چطور انتظار دارم همسرم مرا دوست بدارد و توجه ومحبت لازم رو داشته باشه.
وقتی من با بدن خودم با مهربانی دلسوزانه برخورد نمیکنم چطور میخوام که همسرم به بدن من احترام گذاشته و خواسته های منو عملی کنه. من اگر خودمو لایق وشایسته ی رابطه عاطفی عالی می دانم اول باید با خودم ارتباط خوبی داشته باشم به عواطف خودم احترام بگذارم هر رفتار وهر واکنش احساسی خودمو سرزنش نکنم.
حالا لیست عذاب وجدان ها
وقتی غذا میخورم بخاطر اضافه وزنی که دارم دچار عذاب وجدان میشم.
وقتی من بعد غذا خوردن دچار عذاب وجدان میشم به خودم بی احترامی میکنم وقتی هر غذایی با هر درصد از چربی وقندی رو میخورم یعنی به بدنم بی احترامی میکنم وچطوری انتظار دارم دیگران به بدن من احترام بگذارن.
احساس گناه بعد پرخوری فرکانسمو پایین میاره ومنو باز هم در شرایطی مشابه قرار میده تا بازهم این احساس رو تجربه کنم چون خودم با احساس گناه با ارتعاشم دعوتنامه ای برای تجربه ی شرایط مشابه فرستادم.
وقتی برای خرید کردن برای خودم دچار عذاب وجدان میشم که ای کاش این هزینه رو برای بچه ها کرده بودم کاش به یه زخم زندگی زده بودم از خرید هم لذت نمیبرم وکلی حس عدم لیاقت هم بهش اضافه کردم. چطور انتظار دارم اطرافیان در مناسبات برای قدردانی از من هدایایی تهیه کنند وقتی من خودم برای خودم ارزش قاعل نمیشم.
وقتی در روابط دوستانه بیش از اندازه وقت وانرژی و محبت وتوجه وپول خرج میکنم در واقع این ارتعاش رو دارم که من کمبود دارم واین احساس عدم لیاقت باعث کم توجهی ودر نهایت پایان دوستی میشه.
خیلی مثالهای دیگه رو توی دفترم نوشتم که اگر میخواستم اینجا بنویسم کلی زمان میبرد..
از استاد عزیزم برای این دوره ی فوقالعاده ممنونم
در نور باشین.