ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 100

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه گبری گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام ,

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوستان خوبم

    سوال اول ؛

    ری اکشن من در مقابل موفقیت نزدیکانم ؟!

    خوب من فقط یک بردار کوچیکتر از خودم دارم و خانواده ی بزرگی ندارم و برادرمم ده سال از خودم کوچیک تره و دبیرستان میره و البته درس خون تر از منه و تو موفقیت بهتری از من هست ، خواسته باشم در مورد حسادت نسبت بهش بگم خوب رشته ی ریاضیات قبول شده و میخواد ادامه بده و فکر کنم مثلا دبیر یا معلم ریاضی بشه خوب من حسادت زیادی بهش داشتم ولی الان به لطف دوره 12 قدم که کار کردم خیلی بهتره شدم ولی هنوزم هست موقعی که میبینم داداشم تو رفاه بیشتری نسبت به زمان من هست و داره مسیر موفقیت رو بهتر از من طی میکنه در صورتی که حتی خودم دیپلمم نگرفتم و ناقص گذاشتمش به خاطر ماجراهایی که اون موقع پیش اومده بود ، احساس ضعف و بی عرضه گی میکنم از اینکه میبینم خیلی آگاهی های بیشتری نسبت به من داره زبانش خوبه و بچه درس خونه خونس ، بهش رسیدگی بیشتری میشه چون ته تغاری و منم دیگه تو خونه زندگی خودمم حسادت میکنم از قبلم کمتره ولی هست کمتره چون خودم اصلا به درس علاقه نداشتم از همون اول و بیشتر رفتم پی کارای هنری و الانم شاغل شدم و خیاطم دارم خودم پول میسازم و باور کردم اگه تکاملم رو خوب طی کنم به همه ی اون چیزایی که دوست دارم میرسم .

    درمورد موفقیت بقیه اطرافیان هم خیلی عملکرد خوبی ندارم حتی موفقیت نه حتی میشه گفت به یک خرید ساده مثلا لباس مخصوصا یا وسایل دیگه چه کوچیک چه بزرگ احساس بدی بهم میده حالم بد میشه و ذهنم و نجوا ها مدارم اذیتم میکنن ،

    و میشه گفت شکر خدا الان که تو قدم 12 هستم اوضاع بهتر شده و راهکارهای بهتری رو برای کنترل و از بین بردن حسادتم یاد گرفتم و سعی دارم بهشون عمل کنم که نقصم کمرنگ تر بشه و عملکرد بهتری داشته باشم .

    خلاصه جمع بندی سوال چه عزیزانم چه اطرافیان موقعی که موفقیتی رو بدست میارن یا یک لول از من بالاتر میرن من حالم خیلی بد میشه و میشه گفت خیلی کم پیش اومده که خوشحال شده باشم ولی فکر نکنم و نمیدونم شایدم شده که گاهی در مورد موفقیت کسی خوشحال بشم و تو ذهنم نباشه .

    تو یک سری موارد شده که بعد حسادتم اون موضوع برام قابل حضم تر شده و گفتم اگه اون رسیده پس منم میتونم مثل گواهینامه گرفتنم یا مدرک خیاطیم و رشد بیشتر تو این حرفه و کاری که هستم یا اون موقع که نقاشی رو ادامه دادم و کلی کارای دیگه

    ماشالله کار هنری نبوده که امتحان نکرده باشم چون نمیدونم شاید غرور باشه ولی تو این مورد هر حرفه و عملی رو ببینم همون اول به خودم میگم اینکه کاری نداره منم میتونم خیلی سادس و میشه گفت تو 90٪ موارد هم همین شکلی بوده برام چون عاشق هنرم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مصطفی رنگانی گفته:
      مدت عضویت: 1167 روز

      سلام و درود به تو دوست همفرکانسی

      خیلی ازت ممنونم که که اینقدر زیبا احساست رو نوشتی

      و اینقدر صادقانه از خودت گفتی

      راستش منم خیلی اخلاقام مثل تویه و وقتی میبینم که یکی از نزدیکانم پیشرفت کرده شکمم میخاد پاره بشه و اصلا نمیتونم قبول کنم

      اما انشالله همچی درست میشه و ما هم بلاخره تغییر میکنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    هانی گفته:
    مدت عضویت: 614 روز

    اولین بار مرداد 1402 بود که تعهد نوشتم درامدم رو تا سال اینده حداقل 3 برابر کنم،بعد از سه ماه درامدم سه برابر شد،ادمهایی وارد زندگیم شدن، قفل هایی در ذهنم باز شد و جهان بیینیم به طرز عجیبی خیلی سریع تغییر کرد( چون حدود 3 سال من زمین ذهنم رو شخم زده بودم اما بذری توش نبود،وقتی تصمیم به تغیییر جدی گرفتم کم کم بذرها کاشته شد و سریع تا ی حدی رشد کرد.)

    19 دی دوباره تعهد دادم و چققققدر خوشحالم استاد این سری ویدیو رو قراره داخل سایت بذارن تا خیییلییی ریشه ای تر بتونم عوامل منفی وجودم رو بکشم بیرون و تعهدم خیلی با سرعت بالایی به حقیقت بپیونده ، احساس میکنم خدا بهم میگه تو تعهد بده، من شرایط رو برات جور میکنم که زودتر برسی(سری اول که تعهد دادم ادمهایی وارد زندگیم شدن که سریع منو به درامد 3 برابر هدایت کردن،این سری ویدیو جدید استاد هم جایزه تعهد دوممه)

    و اما قبل ادامه توضیحاتم برای این ویدیو بگم که :من اصلا عادت به کامنت گذاشتن ندارم ،اما چون استاد گفتن هر دوره ای که پولی باشه نتیجه بهتری میده و تعاملش بیشتره و … ،پیام گذاشتم که بگم من به شخصه تو زندگیم هر چیزی که رایگان بدست میارم رو به شدت دوست دارم و پیگیرشم،چون خیلی بیشتر احساس میکنم که پول دراوردن هدف والاااای زندگیم نیست و این باور که خداوند منو از راههای مختلفی تامین میکنه قوی تر میشه(بگم که قطعا یکی از هدفهام پولداررررررررررررر شدنه اما در کنارش باید خدارو خیلی بیشتر از کیسه پول هایی که وارد زندگیم میکنه قبول کنم)

    درسته که بالاتر از موارد مالی صحبت کردم اما برای تمرین این ویدیو میخوام یکی از باگام درمورد تفکرات رابطه ی عاطفی رو توضیح بدم که فکر میکنم جالب تره و برای باگ های مالی توی دفترم یادداشت برداری میکنم.

    من(و فکر میکنم هر ادمی )قطعا برای ادامه زندگیم ی رابطه خوب میخوام با مواردی که مدنظرمه،

    همیشه وقتی به جورجینا زن رونالدو فکر میکردم، تو ذهنم پایین میاوردمش که ی فروشنده بیشتر نبوده اونم با ی زندگی معمولی حالا چطور همچین ادمی رو تور کرده و سااااالهاس داره باهاش زندگی میکنه (در حالیکه گویا رونالدو قبل جورجینا خیلی تنوع طلب بوده :)))

    1-وقتی خودمو بیشتر بررسی کردم دیدم به جای اینکه بگم دمش گرم ایول چه دختر با هوش و فهمیده ای که بدون پول و شهرت خاصی تونسته با ی ادم مشهور رابطه ی پایداری بسازه،سعی کردم با تعجب ها و سوالات بی جا فقط خودمو از الهام گرفتن از این دختر دور کنم> این از مسیله عدم تحسینم

    2-مورد بعدی اینکه من ی فکر محدود کننده دارم ،ادم پولدار فقط با ادم پولدار ازدواج میکنه، اگر دختره از پسره به لحاظ مالی خییییلییی پایین تر باشه اصلا به چشم پسره نمیاد(با اینکه میدونم مردها اگر واااااااقعا عاشق بشن و ی دختری ایده الشون باشه اصلا هیچ چیز دیگه ای براشون مهم نیس)_> اینم از تفکری میاد که چندین ساله تو جامعه رواج پیدا کرده،رابطه ها شده معامله، پسر ایفون هدیه بده دختر هم باید ساعت طلا بده ؛ پسر اینجوری خرج کنه دختر هم باید تلافی کنه و …

    این معاملات و این حد از سطحی نگری از خوندن کامنتای صفحات اجتماعی و روابط دو روزه ی ی سری افراد رفته تو ناخوداگاهم. در صورتی که در اکثر مواقع ادمهای اطرافم اصلا اینجوری نبودن و من ناخواگاه از کامنتها الگوبرداری فکری کردم.

    بخاطر همینه همیییشه برام سوال بوده که جورجینا که نه پول داشته نه شهرت و خیییلی زندگیش عادی بوده چجوووری همچین پارتنری داره؟؟؟؟

    3-من وجود کمالاتی والاتر از مسایل مالی رو کمی در ذهنم کمرنگ کردم،حتما جورجینا جذابیت های شخصیتیش انقدر پررنگه که اونو به ی شخص خیلی خاص برای پارتنرش تبدیل کرده و نتیجه میگیریم که شاید برای ی سری ادم سطحی نگر پول تنها اولویت باشه اما انسان هایی با افکار بزرگ دنبال پارتنر هایی لایق ،باشخصیت و هم مسیرن و حتی حاضرن برای پیشرفت بیشتر اون ادم از زمان و حتی سرمایه خودشونم مایه بذارن

    4-قطعا جورجینا اعتماد به نفس بالایی در برقراری ارتباط با سایر ادمها داشته و میتونسته با یکی مثل رونالدو هم کلام بشه و به دل بنشینه

    5-دراخر من فکر میکنم جورجینا به شدت عزت نفس و احساس لیاقت بالایی داره که همچین رابطه ای رو تجربه میکنه و من در احساس لیاقت برای بودن در کنار ی پارتنر عالی ضعف دارم.انگار باورم نمیشه :)) که باید بیشتر روش کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1107 روز

      سلام هانی عزیز

      چه جالب که کامنتتو دیدم چون یه مدته دارم مستند من جورجینا هستمو با عشق دنبال میکنم و باورهای این زن رو درمیارم از توش

      اصلا هر چقد که از احساس ارزشمندی این زن بگم کم گفتم با اینکه تو خانواده ای سطح پایین بزرگ شده خیلی احساس ارزشمندی داره

      وقتی برای اولین بار رونالدو رو دید و اون بهش ابراز علاقه کرد یکم بعد باباش میمیره و میگه کلا بیخیال رونالدو شدم و دیگه با هم ارتباطی نداشتیم و بعدا تو یه مهمونی هم رو اتفاقی دیدیم که مربوط به کارش بوده و اونجا رونالدو به شام دعوتش میکنه

      خب همین یه پاراگراف کلی نکته توشه

      رونالدو رو بت نکرده و بگه اون خیلی ادم خاصیه از من بهتره باید نگهش دارم

      احساسات خودش از رونالدو هم براش مهم تره

      نمیگه وای اگر اونو از دست بدم کسی رو مثل اون پیدا نمیکنم

      پیشنهاد میکنم این مستند رو حتما ببین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        هانی گفته:
        مدت عضویت: 614 روز

        سلام رویا عزیز

        خیلی خوشحالم که به کامنتم هدایت شدی و برام نظر گذاشتی(من اصلا یادم نبود همچین کامنتی گذاشتم و چقدر تو موقعیت کنونیم نیاز داشتم ی بار دیگه باگ هام رو مرور کنم) من این تیکه از قصه ی زندگی جورجینا رو نمیدونستم و الان که شما گفتی دقققیقا توی ذهن منم این شکل گرفت که واقعا چقدر ی ادم باید برای خودش احترام قایل باشه که از همچین موردی مثل رونالدو بگذره، ادمی که انقدر ازاده هست لیاقت بهترینها رو داره.

        و ازین خاطره میشه این درس رو گرفت که : چیزی که متعلق به تو هست، از کنار تو عبور نمیکنه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فهیمه برند df گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    سلام استادجون سوال این بود که اگه یکی از نزدیکانم به جایگاه ویژه ای برسه من چه حسی دارم صادقانه بگم چندتا دیدگاه همون چند دیقه اول به ذهنم میرسه ودرونم با من مرور میکنه به طور مثال پسرعموی من لوازم تحریری داره و با درامدش سه تا خونه تا جایی که ما اطلاع داریم تو بهترین نقاط شهر خرید کرده اول که حتما وقطعا ذوق میکنم براش ومیگم ماشاالله بهش چقدر خوب که با لوازم تحریری تونسته به چنین نتیجه های خوبی برسه بعد تو ذهنم میگم ببین طرف چقدر هیچی نخورده ونپوشیده که خونه خریده یکی دیگه میگه مگه پول خوراک وپوشاک میتونه توی 5سال سه تا خونه کنه ادم عاقل بعد میگم نه پس تونسته از پسش برمیاد پر رزق وروزیه وذهن بازی داره اگه اون تونسته با فروش مداد ده تومنی و دفتر 50تومنی به اینجا برسه ببین کار من که پوشاکه چی میشه فقط پای در راه بنه فهیم جون در نهایت هرگز حی حسادت ندارم ولی مقایسه کردن چرا اون هنوز تو وجودم هستن

    نفر بعدی دوستم وهمسایه منه که الان عکاس وفیلم بردارشده ومستقل از خانواده داره توی تهران زندگی میکنه من وقتی ازش پرسیدم کاروزندگی اونجا چطور میگذره واونم گفت که چطور پیشرفت کرده وکاملا با روندی که استاد میگه که تو سمت علاقه ات برو خدا راهو نشون میده پیشرفت کرده والان درامدش از هیچ واقعا رسیده به 50میلیون یا بعضی اوقات بیشتر هم میرسه در مرحله اول انگار اب سرد ریختن رو سرم که ببین این یه ذره دختر به کجا رسیده و من همش دارم روند لاک پشت وارمو ادامه میدم به هیچ درامدی هم نرسیدم این چه وضعیه من دارم بعد اونقدر دختر خوبی شده واقعا نبود قبلا که قشنگ نسشت توضیح داد که بیا شهر بزرگ نترس پا بزار رو ترس که غربت تو اشنا نیستی با شهر تهران برو برا یه نفر کار کن دقت کن تو کارش یادش بگیر بعد چندماه بزن بیرون از کار و کسبوکارخودتو راه بنداز بعد که دیدم چقدر حرفاش درسته کلی خوشحال شدم و ذوقشو میکنم هرروز پستاشو میبینم و ذوقشو میکنم ومیگم انشالله به جایگاه های خیلی بالاتری برسه واین حسم خالصانه هستش

    اکثرن وقتی کسی همسن خودم یا کوچیکتر میبینم میام مقایسه میکنم بعد سرزنش بعد اموزش های استاد میاد یادم اونارو از ذهنم پاک میکنم بجاش ذوق میکنم وتحسین ودعای خیرو برکت واین خوداگاه انجام میدم اما کسایی که ازم بزرگترن به جای میرسن واقعا ذوق میکنم میگم افرین مبارکت باشه نوش جونت باشه مخصوصااگه غریبه باشه دیگه بیشتر ذوق میکنم این دونفر محسوس موفقیتشونو میدونم بقیه زیاد اطلاع ندارم

    1)از چه زاویه مثبتی به موفقیت این افراد نگاه کنم که باعث شود به خود باوری برسم ؟

    پسرعموم که لوازم تحریری داره میتونم بگم که طرف تونسته با این شغلی که کسی فکرشو نمیکنه درامد بالای داشته باشه سه تا خونه خریده پس میشه با هرشغلی به درامد بالارسید که بتونی باهاش خونه های بزرگ ویلایی وجایی خوب شهر رو بخری

    دوم اینکه تو شغلت بهترین باشی یعنی پسرعموی منو همه میشناسن تو شهرمون به جنس باکلاس ولاکچری اوردن هرچی ثرتمنده مشتری ایشونه البته ربطی نداره بنظرم دیدگاه مثبتش در مورد شغلش و فکر بازش به اینجا رسوندتش

    2)چه درسی میگیرم از مسیرش ؟به ایده هایی که از طرف خدا میاد عمل کنم توی شغلی باشم که علاقه ام باشه ریسک پذیر باشم دنبال پیشرفت های بزرگتر باشم و توی منطقه امنم نمونم روندم رو سرعت بدم اونقدر اروم حرکت نکنم تو مسیرم فاصله حرف وعمل رو کم کنم اخه یکسری درمورد یه چیزی با داداشم مشورت کرد فرداش رفت زمین رو که گفته بود رو خرید یعنی با این سرعت و ایمان داره به مسیرش خداشاهده که طوری در مورد کارهاش حرف میزنه انگار تنها راه درست اینی بوده که انجام داده

    خب دوستم آرام جون چه درس های میتونم بگیرم اینکه نترسم فک نکنم چون دخترم نمیتونم برم تنهایی زندگی کنم ترس از اینکه بقیه چی میگن ایشون سه تا لیسانس مختلف مهندسی گرفت بعد علاقه اش به عکاسی بود یکسال رفت اموزش دید تهران بعد یکسال دوماه کاراموزبود بعد شغلشو شروع کرد به ایده هاش گوش کرد فاصله ایده اومدنه تا انجام دادنه کم بوده نترسیده بازم میگم نترسیده فک کن کارت عکاسی باشه بعد دوربین نداشته باشی دیگه از این ضایع ترم داریم خب این دختر شجاع وجسور یه جایی گیر میاره وکرایه میگیره کل وسایل رو و کارشو انجام میده نترسی واقعا از هیچی محدودیت هاتو خودت رفع کنی ادامه بدی به مسیرت به خدا توکل کنی خیلی به نرو بمون تو شهرخودت کارتو بکن گوش نکنی نمیگم همه برن شهر بزرگ ولی وقتی میدونی این جا منابع برای پیشرفتت نیست وایسی ایستادگی کنی درمقابل سد های که برات میسازن دو دلی های که برات ایجاد میکنن

    در نهایت باید بگم باور محدود کننده من اینکه

    من تا الان نتونستم چون مثه دوستم خانواده ام اوکی نبودن با رفتن وتو دلم میدونم که واقعا من میترسم از شهر غریب شاید دارم خانواده رو مقصر میدونم ولی ترس منم هست =خب باور درستش چیه اینکه چقدر افرادی هستن که مهاجرت نکردن وتو شهرخودشون موفق شدن تازه کار من پوشاکه نیازی نیست برم جایی از تو پیج یا سایت مثه فرناز مثه نعیمه مثه برند به تو وصدها نفر دیگه میتونم لباس هامو بفروشم ونیازی به حضور فیزیکی نیست

    (دومین)حس میکنم اونا زود شروع کردن تا من برسم مثلا به درامد پنجاه میلیون باید چند سال بگذره =باور درستش ومثالش خدا منو هدایت میکنه به مسبر درست به مسیری که تصاعدی به هرجا بخوام برسم و من ماروپله بازی میکردم با دوستم وگاهی نردبون میزاره ومیری مثلا از شماره سه به 40 همیشه به دوستم میگفتم زندگی وجهانم اینطوریه اگه به خدا توکل کنی خدا برات نردبون میزاره که بری و امکان داره که رشدی که طرف تو پنج سال داشته تو توی دوسال داشته باشی پس غبطه نخورم وبدونم که خدا هدایت وحمایت میکنه بنده شو

    فک کنم دیگه باور محدود کننده نداشته باشم ولی حتما هست ومن اطلاع ندارم

    خداحافظتون باشه در پناه الله یکتا شاد پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سارا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    سلام استاد عزیزم سلام عشق جان. سلام مریم نازنینم و دوستان همراه و موفق.

    استاد من دارم رو قدم اول و دوم هم کار می کنم ولی تو قسمت باورهای ثروت ساز قفل کردم. ی شغلی رو چند ماهی شروع کردم از زیر صفر به درآمد 5,6تومن رسیدم. ولی متاسفانه گوش دادن به فایلها شل و سفت شد و نتیجه م این شد که الآن درامدم تقریباً به صفر رسید.. خیلی دارم رو خودم کار می کنم فایلای قدم رو دارم مدام تکرار می کنم. هی میگم خدایا چرا؟ کجای کارم میلنگه…

    با این فایلتون مطمئن شدم که من تو کارم احساس لیاقت ندارم…تو کارم باور فراوانی ندارم جالبه این باور کمبود رو تو شغلم خیلی احساس می کنم. دوستم ماشین داره گوشی آیفون داره بهش افتخار می کنم. تحسینش می کنم. با خودم میگم وقتی اون داره پس منم میتونم داشته باشم. خانواده ام پیشرفت کنن با تمام وجود تحسین می کنم. میگم فراوانی رو نگاه کن. ماشین مدل بالا تو خیابون ببینم فقط تحسین و سپاسگزاری خداوند رو می کنم. اما چرا در مورد شغلم اینجوری نیست؟…

    چند روز پیش ی کلیپ دیدم در حیطه شغلی خودم. ی خانم هم سن خودم و بی نهایت تو شغلش موفق. همونجا تحسینش کردم که منم میتونم مثل این خانوم باشم. اما دیدم ذهنم حمله کرد اول تو لیاقت نداری. تجهیزات این خانم رو نداری محل کار این خانم خیلی شیکه مجهزه باکلاسه. بعدش ذهنم از یه در دیگه هم وارد شد که ببین این خانوم و امثال این خانوم محاله بذارن تو کارت دیده شه. مشتری داشته باشی. همه مشتری ها رو این خانوم و افراد موفق دیگه قاپیدن. یا اصلا اینکه خیلی دیر این شغلم رو شروع کردم. دیگه گذشت و زمان تمومه و از این نجواها.. واااای خدایا دنیا بر سرم خراب شد. منی که اینقدر فایل گوش دادم پس چرا رسیدم نقطه سر خط.

    این باورام کجای ذهنم بود.. چقدر ذهنم مقاومت داره..

    ولی راهکارهایی که دارم این باورها رو می سازم تا این ذهن چموشو رام کنم:

    مدام میگم ببین خیلی ها از صفر شروع کردن مثل استاد خودم که پیشش آموزش دیدم کارشو از خونه ش شروع کرده و الآن به شدت موفقه..

    خداوند ایده های درست رو به ذهنم میرسونه تا تو کارم بهترین عملکرد ها رو داشته باشم… تا تو کارم همیشه ایده ی جدید داشته باشم تا تو کارم تحولی ایجاد کنم.

    فراوانی رو تو ذهنم به چشمه آب تشبیه کردم به خودم میگم ببین از چشمه هر چقدر برداری تمومی نداره.. روز و شب آب از چشمه میاد. پس ثروت و نعمت هم مثل چشمه ست..

    در مورد احساس لیاقت که واقعا مشکل دارم دارم هی رو خودم کار میکنم که ببین وقتی تونستی به درآمد 6تومن برسی پس دوباره میتونی برسی. وقتی مشتری هات رضایت داشتن پس یعنی کارت، هنر دستت ارزشمنده. استاد باورتون نمیشه اینقدر ذهنیتم در مورد احساس لیاقت مشکل داره که برای مشتری هام نسیه خدمات رسانی می کردم و خیلی هاشون در کمال راحتی پولمو ندادن… ولی همش انعکاس درونمه.. به خودم قول دادم که تا پول نگیرم خدمات رسانی نکنم… وااای چقدر باورای داغون تو ذهنمه استاد.. بخصوص در مورد پول…. قفل کردم. به شدت تغییر این باورام برام دردآوره..

    راستی اسمم زهراست تو فایل اولین اسم گفتین زهرا… با خودم گفتم بیا زهرا خانوم اینم فایل مخصوص تو…

    ممنونم استاد نازنینم… میبوسمتون نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    اشکان کمالی گفته:
    مدت عضویت: 598 روز

    سلام وقتتون بخیر استاد عزیز ، خانم شایسته گرامی و دوستان…

    خداراشکر می کنم که فرصت داد که این فایل رو گوش کنم و از مطالب بی نظیرش استفاده کنم

    مطلبی بود که من موقع انجام تمارین به ان برخوردم و باز خداراشکر که به ان پی بردم و امیدوارم بتوانم از ان بهره ببرم

    من دوستی دارم که مدتی است یه اهنگسازی مشغول است

    این دوست من حدود شش ماه پیش در تلگرام شروع به اپلود موزیک هایش کرد و حدود دو ماه پیش یک پیج اینستا هم و انجا هم شروع کرد به فعالیت

    حدود یک ماه پیش بود که با فروش یکی از موزیک هایش مبلغ تقریبا نایزی بدست اورد

    من خوشحال شدم و کلی بهش تبریک گفتم و هیچ حسادتی هم حس نمی کردم

    اما موقع انجام تمرین حس کردم که یک حسی در وجودم میگه که اون دوست من تونست که خودش از خودش پولی رو بدست بیاورد ( من و او 14 سال بیشتر نداریم ) و من فعلا این فرصت را نداشتم

    اون پول پول چشمگیری نبود و فقط این برایم مهم بود که او توانست خودش پولی بدست بیاورد ولی من نه . البته که من تلاش خاصی هم برای این کار نکردم

    نکته ای که هست اینکه این دوست من توی کانال تلگرامش با اینکه در حال حاضر فقط پنجاه تا دنبال کننده داره اما از همون اول طوری فعالیت می کرد گه انگار شخصی معروف و شناخته شده است

    برای خودش دایره لغات خاص ساخت و مانند یک شخص معروف رفتار می کرد توی کانال انگار نه انگار که تازه کاره و این نکته برای من خیلی جالب بود

    شاید یکی از دلایل اینکه تونست این اثر رو بفروشه همین بود

    خودم به شخصه وقتی توی زمینه دیگری توی اینستا شروع به فعالیت کردم طوری رفتار می کردم که بقیه نگن این تازه کار رو نگاه کن و مسخره کنن

    هرچیزی رو اپلود نمی کردم و خجالتی بودم

    اما یک نکته وجود دارد که موقع انجام تمرین دیدم افراد زیادی اطرافم میستند که به موفقیت خاصی رسیده باشند ،‌نمیدانم بخاطر فرکانسمه که با اینجور افراد بور میخورم یا چی….

    ممنون از دوستانی که این پیام رو خوندن و شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    عسل بدیعی گفته:
    مدت عضویت: 608 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیزم ، خیلی ممنون بابت این فایل های فوق العاده که هزینه آنها غیر قابل پرداخت است اما شما این را رایگان در اختیار ما گذاشتید

    خیلی ممنونم ازتون ️

    بریم سراغ سوالات :

    سوال 1 : اگر کسی از اطرافیان موفقیتی کسب کند ، من چه حسی خواهم داشت ؟

    در این مورد من باید بگم که من از موفقیت افرادی که دوستشون دارم کاملا لذت میبرم و اونا را تحسین میکنم و تشویقشون میکنم اما وقتی کسی با من رفتار خوبی نداشته باشه اگر موفقیتی را کسب کنه من حس بدی پیدا میکنم اما تلاش میکنم تا حسم را خوب کنم

    برای مثال : وقتی دوستم توی درس ریاضی نمره ی 20 آورد من کلی خوشحال شدم و تحسینش کردم اما وقتی من در درس دیگری نمره ی 20 آوردم اون اصلا به من هیچی نگفت و رفتار سردی داشت اما من هیچ وقت به اون حسودی نمیکنم

    وقتی دوستم توی مسابقات ورزشی مقام اورد ، کلی تحسینش کردم و خوشحال شدم

    نیکی مجلسی یک یوتویوبر ایرانی هست که تازگی به کانادا مهاجرت کرده

    وقتی کن این موضوع را فهمیدم اشک تو چشمام از خوشحالی جمع شده بود

    واقعا تحسین برانگیز که یک دختر توی سن 22 سالگی بتونه بره کانادا و اونحا زندگی کنه

    این موضوع به من این باور را داد که میشه مهاجرت کرد و میشه اونحا خوشحال و خوشبخت و با انگیزه بود

    خدایا ممنونم ازت بابت اطرافیان و شرایط خوبی که درش قرار دارم

    و تمرین اصلی ای بخش را توی دفترم نوشتم و اسامی کسانی که دربارشون نوشتم : یکی از همکلاسی هام ، نیکی مجلسی ، مامانم ، یک سلبریتی معروف ( کریستیانو رونالدو) ، دختر خالم

    من همیشه تلاش میکنم که حسود نباشم و از موفقیت دیگران لذت ببرم تا بتونم به بهترین ها دست یابم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    جانِ دِگر گفته:
    مدت عضویت: 3386 روز

    سلام. دو تجربه ملموسم را بازگو میکنم، و بعد از اون، شناختی که از خودم کسب نموده ام:

    * احساس من وقتی یکی از اعضای فامیل، از ناسا جایزه گرفت:

    – اون دیگه خیلی دوره

    -دیگه خدای فلان رشته هست

    – من کجا و اون کجا (چون هم سن بودیم)

    – (بعد از یه مدت) اصولا گرفت که گرفت، خب مثل من نیستش که. در عوض، آرامش من رو که نداره، شخصیت استوار من رو که نداره، مثل من به حقیقت که نرسید، از بیرون مدال گرفت، اما در عوض من از درون به خودم مدال دادم، این بهتره یا اون؟ عوضش من تحسین کننده زیبایی ها هستم، اون هست؟ من بیننده و شاکر نعمت های خداوندم اون هست؟ من تو زندگی ریسک کردم و از حاشیه امنم بیرون اومدم اون هست؟

    * از چه زاویه ای به موضوع جایزه گرفتن اقوام فامیل نگاه کنم که بمن کمک کند ؟

    – ایشان همون پسردایی هست که بچگی مان، با هم بزرگ شدیم. پس اتفاقا شرایط خانوادگی و بزرگ شدنمون، تا حدی شبیه هم بوده. فلذا عامل گذشته :نظیر خانواده، سابقه زندگی بچگی، سابقه مدرسه، و نظایر اون، اصلا تاثیرگذار نیست روی موفقیت افراد. فلذا هر چی از بچگی، بهونه داشتی رو فراموش کن.

    – تو هم در زمینه کار فعلی ات، خدای رشته خودت هستی.

    – اون هم آرامش داره، تو هم داره، اون هم شخصیت استوار داره، تو هم داره. اون هم مقداری از حقیقت رو لمس کرد، تو هم لمس کردی. اون از بیرون مدال گرفت، تو خودت به خودت مدال دادی. باریکلا ! مقایسه ای در کار نیست. هر دو ارزشمند، لازم و ضروری هستند. اینقدر دنبال تخریب نباش. نتیجه نمی گیری آ !

    * احساس من وقتی یکی از همکارانم، به موفقیت بیشتری در زمینه فروش، و در نتیجه موفقیت مالی رسید:

    – چه فایده وقتی شخصیتش اینقدر چیپه؟

    – من به شخصیت خودم هزار برابر اون بیشتر مینازم تا موفقیت اون.

    – آدم دستاورد فروش نداشته باشه، اما شخصیت متین من رو داشته باشه

    – وقار من، آرامش من، متانت من، جایگاه من، درک و فهم من، بچه نبودن من،آگاهی من، طنین صدای من، و … هزار برابر بیشتر از دستاورد فروش این آقا ارزشمندتره.

    – خب من هم میتونم برسم به جایگاه ایشون، اما 4 سال بعد. عجله نداریم که.

    – قربون آقا

    – پول مهم نیستش که، شخصیت و منش و رفتار مهم تره. چرا؟ چون (شخصیت) چیزی نیست که با پول بتونی بدستش بیاری،اما پول در آوردن، مال این بچه سوسولاست. من شآنم اَجَل از این رفتارها و حرفاست.

    – اصلا میخواهی با فروش، پول در بیاری که مثل اون، آدم چیپی بشی؟ شخصیتت مثل بچه ها بشه، اصلا نخواستم این پول و موفقیت رو.

    – مگه تو به خودآگاهی نرسیدی، اون فروشنده های برتر، یک صدم تو به خودآگاهی از خودشون رسیده اند؟ واله که نه.

    – اگه و با هم در تضاد هستند، اگر یکی را بیشتر داشته باشی، اون یکی را کمتر خواهی داشت، اگر باید بین این دو، یکی را انتخاب کنی، من بی بورو برگرد دومی، یعنی را انتخاب میکنم. چرا> چونکه تکیه گاهی خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استواری خواهی بود در زمان تنگای فکری ایشان، مَآمن امن و پناهگاهی خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. هیچ کدوم از آدم پولدارها این موقعیت را ندارند و نخواهند داشت. اونها فکر خوشگذرونی و تفریح خودشون هستند… کجا وقت دارن از احوال خانوادشون با خبر بشن.

    – پول به جا نمی مونه، اما یاد نیک و خاطره خوب، از آدم به جا می مونه. این بهتره (شخصیت استوار) یا اون (پول)؟

    – پولدارها از خداشونه تو دامادشون بشی، چون فرد قابل اعتماد، راستگو، صدیق، امین، امانت دار، بی حاشیه و با اخلاق هستی. کدوم پولداری میاد آدم پولدار را به دامادی بر میگزینه بخاطر پولش؟

    – تو شادتر هستی یا اون پولداره؟ اون همه اش استرس داره که صفر بانکی حسابش بره بالاتر. اما تو، با همین مقداری که الان داری، راضی هستی، قانع هستی، شاکر هستی، لنگ چیزی نیستی، استرس نداری، خب خدا را شکر. پول بیشتر مترادف است با استرس و نگرانی بیشتر. میخواهی چی کار؟؟؟

    – تو در کنار خدا هستی، اما اون پولداره چی؟ هر چه به پولش اضافه میشه، از خدا دورتر و دورتر و دورتر میشه. خب چه فایده؟ آیا تو این رو میخواهی؟

    – تو شخصیتت خودساخته هست. کدوم پولدار رو دیدی که خودساخته باشه؟

    – اصولا پولداری مال سن 50 سال به بعده، نه الان که جوون هستی. الان اگه پولدار بشی، دخترا میریزن دور و برت، پولت رو به غارت میبرن، بعد تو بی آبرو میشی پیش خانواده.

    – تو رو شخصیتت چقدر قیمت میزاری؟ اصلا تا به حال به این موضوع فکر کردی؟ خب این شخصیتت باارزش تره یا حساب بانکی؟ مگه خود عباسمنش هم همچین حرفی رو قبلا نزد؟

    – تو این اقتصاد کشور که هر روزش در حال تغییر هست و نوسان قیمت داره، و مسئولین بیعرضه هستند، و حکومت در حال تغییره، تو مگه میتونی پولدار بشی؟ حالا اونی هم که شد، شانسی بود… فردا طقی به طوقی بخوره، اون هم کله پا میشه، پس همون بهتر که نداریم و قانعیم.

    – تو بشین، کتاب ها تو بخون، با خودت خلوت کن، از هر چی پوله، هزار برابر بهتره….

    * از چه زاویه ای به موفقیت مالی همکارم نگاه کنم که بمن هم در همین زمینه موفقیت مالی کمک کند ؟

    – بابا را از جدا کن. تا حالا 300 بار بهت نگفتم که موفقیت را از شخصیت جداکن. مثال هیتلر رو که خودت میزنی. مثال صدام، امام خمینی، و … رو که خودت برای بقیه میزنی. موفقیت یعنی رسیدن به خواسته. حالا اون خواسته، خوب یا بد، مفید یا مضر، این تو هستی که تفسیرش میکنی. که بهت پیشنهاد می کنم هیچ وقت تفسیر و قضاوت نکن. فقط به خودت بگو: دمش گرم، طرف یک خواسته ای در زندگی اش داشت، و به خواسته اش رسید، چه تو مقیاس کوچک (مثل قرارداد بستن در کار فروش من و همکارم)، چه مقیاس کشوری (مثل امام خمینی).

    – اصلا چرا تو فاز “برتری طلبی” و “نازیدن به …” هستی. چرا تو فاز مقایسه هستی؟ این نشون میده که تو، از نرسیدن به اون جایگاه و رتبه، احساس ضعیف میکنی، و بجاس تحسین، تخریب میکنی. دقیقا مثل گربه که میگه گوشت خراب هست.

    – وقار تو، آرامش تو، متانت تو، جایگاه تو، درک و فهم تو، بچه نبودن تو،آگاهی تو، طنین صدای تو، و … بسیرا با ارزش هست. کسی منکر این موضوع نیست. درست. اما این به معنی این نیست که دستاورد فروش، چیز کم ارزشی هست. اتفاقا تو که این ویژگی ها را داری، فکرش رو بکن که این دستاورد فروش هم به ویژگی هات اضافه بشه، میدونی چه نور علی نوری میشه؟ چقدر افراد دیگه از تو الگوی رفتاری میگیرند؟ چقدر کسانی که تازه میان تو کار، از تو الگوبرداری میکنن و دیگه رفتارهای بچه گونه، رفتارهای چیپ (بقول تو) نخواهند داشت؟ میدونی الگوی چند ده نفر خواهی بود؟ باز هم میگم، این مقایسه ها و این برچسب زدن –خوب- و -بد- را برای همیشه بذار کنار. اینهاست که ترمز راه تو هستش.

    – صحبت عجله نیست. تو هم الان در کارِت، دست کم ده سال زحمت کشیدی، دید و نگاه فوق العاده فوق العاده خوبی به کارِت و محصولت داری، کاملا سوار بر کار هستی، میدونی چی بپرسی، چی نپرسی، کِی بپرسی، کدوم محصول ارزش وقت گذاشتن داره، کدوم محصول تا کِی فروش میره کدوم نمیره، از تاریخچه محصولت میدونی، بی نهایت خوب میتونی با مشتری هات رابطه بگیری، اطمینان جلب کنی، رفتارت برای اونها خودش حکم تایید نهایی رو داره. خودت رو دست کم نگیر، باز هم مسیله رو برای خودت سخت نکن، الکی نگو: 4 سال دیگه به این موفقیت میرسم. بودن کسانی که یک دهم این تسلط کار شما را نداشتن، و در مدت بسیار کوتاهتر از شما به موفقیت های مالی خیلی خوبی رسیدن. پس تو نیازمند صرف زمان نیستی.

    – من هم قربونت برم.

    – پول مهم نیست؟ پس برای پی سر کار میری؟ پول نباشه چی میخواهی بخوری؟ تو دلت نمیخواست هزینه های درمان یکی از اعضای خانواده را بدی، اما بدلیل نداری، نتونستی بدی؟ تو دلت نمی خواست برای خواهرزاده ها، اسباببازی خوب بخری، اما بعلت کمبود پول نتونستی؟ تو برای کار کنونی ات نیازمند موتور هستی و مدتها بعلت کمبود پول نتونستی بخری، درسته؟ تو بعلت سبک تغذیه خاصت، روزانه n تومن باید پول غذا و داروهای تکمیلی بدی، خب پول نباشه، با چی میتونی بدی؟ عوارض خونه رو چی جوری میتونی بدی؟ یادت رفت موقعی که پول هات بلوکه شد و پول بلیط مترو هم نداشتی و پشت سر دیگران از دروازه مترو رد میشدی؟ یادت رفت؟ یادت رفت موقعی که پول نداشتی غذا بخری و تو پانسیون، غذای بچه ها رو میخوردی؟ یادت رفت بعلت نبود پول و نداشتن غذا، روزها سردرد داشتی؟ یادت رفت بعلت نبود پول، کفش پاره پیش شاگرد خصوصی ات میپوشیدی؟ پول مال بچه سوسول هاست؟ یعنی الان همه پولدارها بچه سوسول اند؟ یعنی اینقدر ظاهر بین شدی؟ بعد از این همه جستجو و تحقیق و مطالعه بیوگرافی افراد ثروتمند، و همنشینی با مجالست و مصاحبت با تعداد زیادی از اونها، الان به این نتیجه رسیدی که سوسول اند؟ این بود روند تغییر افکار و نگرشت؟ همین یه ذره؟ باز برگشتی به همون افکار شش سال پیشِت؟ ظاهربینی صِرف؟ قضاوت های سطحی و بی اساس؟

    – نه. تو با بدست آوردن پول، آدم چیپی نمیشی. گفتم بهت، میشی یه آدم که هم شخصیت بسیار قوی و تاثیرگذاری داره، و هم در کارش موفق هست و پول هم میسازه و در می آره. و میشی الگوی تمام عیار برای تازه واردان این حرفه و کار. فکرش رو بکن که بقیه همکارها از تو الگو میگیرن، و میشن مثل تو با شخصیت و بی حاشیه، و چه محیط کاری خواهد شد اونجا !!! بهشت، بهشت، بهشت. و اینجوری بهشتت را روی زمین میسازی ! مرحبا !!!! اصلا برای اونها هم الگو نشی، خودت به خودت افتخار میکنی که من تونستم. که من، اون چیزی که میخواستم، شدم. اون انتظاری که از خودم داشتم را برآورده کردم. به اون چیزی که میخواستم، رسیدم و تجربه کردم خودم رو و خدا هم، در کنار من، همزمان با من، بوسیله من، خودش رو تجربه کرد . :: این از اون حرف های آسمانی بود آ ::

    – تو به خودآگاهی رسیدی، و با رسیدن به موفقیت مالی، به خودآگاهی بیشتری در مورد جنبه های بیشتری از خودت و زندگی ات میرسی، و خودت را بهرت و بیشتر تجربه خواهی کرد. و سپاسگزارتر از قبل، شاکرتر از قبل، شادتر از قبل، خشنودتر از قبل، خواهی شد. منافات دارن اینها با هم؟؟؟

    – اگر پولدار شوی، میشوی (چون شخصیت را الان داری). اونوقت تکیه گاه قوی تری خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استوارتری خواهی بود در زمان تنگنای فکری ایشان. مَآمن امن تری خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. همین الان تو دلت نمی خواست که ماشین داشتی و آخر هفته ها میرفتی پیش خانواده، با خواهرزاده ها بازی کنی؟ از کارشون و احوالشون بیشتر با خبر بشی؟ دلت نمیخواست که برای خواهرزاده ها اسباب بازی بیشتری بخری؟ برای خانه وسایل نو تَر و به روز تَری بخری؟ برخی لوازم منزل را تعویض کنی؟ به آنها کمک مالی کنی در امور زندگی شان؟ دلت نمیخواست که این کارها را بکنی؟ خب این کارها را با “شخصیت استوارت” به تنهایی میتونی انجام بدی؟ مسلما نه. پس ببین، پول منافاتی با این موضوع نداره، بلکه بسیار بسیار بسیار هم کمک کننده در زمینه حمایت از خانواده است. واقعا فکر میکنی افراد پولدار فکر خوشگذرونی هستند؟ از خانوادشون خبر ندارن؟ آقای مسلمی چطور دست برادرش رو گرفت و در صدد حل مشکلاتش برآمد؟ پسرعمو حسین چطور برای برادرش کار درست کرد؟ آقای عظیم زاده برای برادرانش کار درست نکرد؟ اگه تو الان پول داشتی، برای اعضای خانواده ات، چیزی کم میزاشتی؟ والله که نه. آیا الان الوات همه پولدارن… تموم کن این افکار کوته فکرانه را. تو جه یه زمانی روی مخودت کار کرده بودی و نقطه مقابل این افکار را فکر میکردی. چطور شد که یادت رفت؟ این ها کجای ذهن و درون تو بودن که تو خبر نداشتی؟ ها؟

    – آدم “با شخصیت” خیلی خوبه، اما آدم “با شخصیت پولدار” از اون، هزار برابر بهتره، قشنگ هزار برابر، میدونی. اولا اصلا مهم نیست که نام نیک بمونه یا نه، مهم اینه که خوب زندگی را تجربه کنیم، که خداوند به این نوع تجربه کردن افتخار کنه و بگه باریکلا، من هم با تجربه تو، بزرگ شدم و خودم را تجربه عملی و مادی در این جهان کردم. دمت گرم. باریکلا. دوما باز هم در فاز مقایسه هستی، مثل علم بهتره یا ثروت. علم بدون ثروت، اصلا پیشرفت و تجربه خاصی نخواهد داشت. همینطور آدم با شخصیت بدون پول، خودش را کامل پیدا نکرده و تجربه نکرده. خدا به شخصیتت افتخار میکنه، اما اگه آدم “با شخصیت پولدار” بشی، بعلت اینکه با پول، کارهای بیشتر، خدمات بیشتر، کمک های خیریه بیشتر، افتخارات بیشتری کسب میکنی، خداوند بیشتر و بیشتر و بیشتر بهت افتخار میکنه.

    – آقای رمضانی در شهر خودت، آقای … را به دامادی برنگزید؟ اتفاقا اونها هم افرد همرده خوشون را به جمعشون راه میدهند. اصلا مگه خودت، یک تجربه نزدیک به وصلت نداشتی که بعلت بی پولی تو، به هم خورد. تو که همون فرد قابل اعتمادِ راستگوِ صدیقِ امینِ امانت دارِ بی حاشیه و با اخلاق بودی داداشم ! چرا کسی از خداش نبود که تو دامادشون بشی ؟

    – به واله اگر معیار شادی باشه، اون پولداره حتما شادتره، چون خیلی از اوقات، من لنگ چیرهای اولیه زندگی ام هستم، نگران اونها هستم (نظیر خریدن یا نخریدن فلان ماده غذایی، فلان وسیله برای منزل، فلان وسیله برای اعضای خانواده، فلان سفر، …) که با داشتن پول، بسیار بسیار بسیار راحت از پسش بر می آم. اصلا این جور بهانه تراشی ها، مال آدمی هست که به پول نرسیده و مزه استفاده از پول برای نیازهای زندگی را نچشیده، و چون فکر میکنه که کلا نمیتونه بهش برسه، اونرو انکار میکنه (مثل الان من). در مقام مقایسه هم که باشه، استرس من بخاطر کمبود پول تو جیب، بسیار بیشتر از اون آدم پولداره هست.

    – به واله قسم که اون پولداره، خدا را بیشتر و بهتر و ملموس تر و با احساس بیشتری، از من فقیر، درک کرده و لمس کرده و احساس کرده و باور کرده. این چه فکرهاییه که تو مغزته. خدا را همنشین فقرا کردی !!! اون پولداره به پولش اضافه میشه، چون فقط خدا رو تاثیرگذار میدونه تو زندگی اش. و با هر سرمایه ای که وارد زندگی اش میشه، خدا رو شاکرتر، سپاسگزارتر، ملموس تر هستش.

    – تمام پولدارها، آدم های خودساخته اس هستن و از راه خودساخته بودن، به ثروت رسیدن، نه آویزون بودن و شخصیت متزلزل داشتن.

    – نخیر. 50 سال لازم نیست برای پولداری.همین همکارات را نمیبینی. همین جوون ها رو نمی بینی. چقدر راحت، چه رقم ها که کسب درآمد میکنند. مگه اونها دخترها ریختن دور و برشون؟ تو هم که به قول خودت شخصیت قوی ای داری. این اتفاق برات نمی افته.

    – تو شخصیتت، با ثروتمند شدن، چند هزار برابر ارزشمندتر و تاثیرگذارتر و قوی تر از اینی که الان هست، میشه. ردخور هم نداره.

    – اقتصاد؟ کشور؟ مسئولین؟ از چی حرف میزنی؟ یک مسئول بیشتر در زندکی تو وجود نداره و اون هم خودتی ! غیر اینه؟ اون همکارت کجا زندگی میکنه؟ تو کدوم اقتصاد داره فعالیت میکنه؟ تو کدوم بازار داره کار میکنه که تو توش قریبه ای؟

    – کتاب هات رو هم بخون، با خودت خلوت هم بکن، پولت رو هم در بیار، و پول درآوردن و کلا موضوع بدست آوردن ثروت را در منافات با کتابخوانی و خلوت کردن با خودن ندون. گفتم بهت، “آدم با شخصیتِ ثروتمند” هزار برابر بهتر، تاثیرگذارتر از “آدم باشخصیت” خالی هست.

    در انتها

    خدایا کمکم کن و نجاتم بده از زیر این همه آوار ترمزهای درونی، و نگرش های محدود کننده… که خودم، خودم را از نعمت دور کرده ام… بیرون بیایم….

    آقای عباسمنش، برای همینه که میگم شما یک حرفی رو میزنی، و طرف هم (مثل من) مثلا دوره رو خریده و پشت لپ تاب میشینه و میبینه، اما اینکه تا چه عمقی وارد وجودش میشه، برای هر فردی، منحصر بفرد است. ما مثل اثر انگشت، منحصر بفرد هستیم. فلذا اینقدر نگید که : ” هزاران نفر نتیجه گرفتند از محصولات من ” . در مقابل هم هزاران نفر، یا نتیجه نگرفتند، یا بعدا نتیجه میگیرند.

    ممنون از این سوالات خوب.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ایمان عزیزی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام و درود بی پایان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم

    من کاری با گذشته ندارم و اصلا دوست ندارم مرورش کنم پون من تبدیل به شخص دیگری شدم

    خداروشکر من در حال حاضر از موفقیت دوستانم خوشحال میشم و تشویقشونم میکنم و حتی اگه کسی از دوستان و آشنایان نیاز به راهنمایی داشته باشه با کمال میل این کار را انجام میدم.

    در نقطه مقابل در مقابل شکست دوستان و آشنایان هم ناراحت میشم ولی جدیدا دارم سعی میکنم که بی تفاوت باشم نسبت به این موضوع هم بی تفاوت باشم

    البته این موضوع را هم علام کنم هیچکدام از آشنایان و دوستان و فامیل نزدیک من موفقیت آنچنانی کسب نکردند ولی همان موفقیت های کوچک آنها را تحسین کردم.

    ولی فقط یک نفر از افراد روستامون وقتی زندگی اون را بررسی میکنم میبینم و که به شکلی عاااالی تکامل خودش را طی کرد و آرام آرام به موفقیت های بزرگی دست یافت با وجود اینکه حتی دیپلم نداشت و من همیشه اون را تحسین میکردم ولی میدیدم که خیلی ها پشت سر اون کلیییی حرف میزدند

    اما من اراده و پشتکار و ایمان و حرکت اون را تحسین میکنم

    من به این باور رسیدم که هر کس هر جایی هست لیاقتش را دارد و اگر من موفقیت افراد را میبینم باید به خودم بگویم کهببین فلانی توانست پس تو هم مستونی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمود موحدی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستانی که در این مسیر همراه من اند.

    خب تمرینی که استاد فرمودند این بود که موفقیت افردا نزدیک به خودمون رو بنویسیم و احساسمون در مورد موفقیت اون شخص رو بیان کنیم و در اخر چه ایده هایی میتونیم از موفقیتشون بگیرم رو بنویسیم.

    من در اطراف چندین نفر رو سراغ دارم که موفقیت های چشم گیری رسیدن، دوتاشون دوستهای صمیمی ام بودن و یکیشون فامیل نزدیکم هستن.

    و احساسم نسبت به موفقیتشون متفاوته.

    اون دوتا دوستم سنشون از من کمتر و یکشون دانشگاه ازاد درس میخوند و یه مقاله نوشت و اپلای کرد برای استرالیا و توی استرالیا ادامه تحصیل داد و یه شرکت زد و بسیار موفق شده تمام این اتفاقات توی دو سال افتاد براش، ابتدای امر چون از قوانین مطلع نبودم،به وضوح بهش حسادت میکردم و توی جمعهامون وقتی بحثش میشد میگفتم داره توی غربت اذیت میشه و داره سختی میکشه این حرفها هم الکیه که میزنه و نه این خبرها هم نیست داره مبالغه میکنه و …… و بخاطر همینم داره تلاش میکنه که همه رو بکشه استرالیا میخواد از تنهایی در بیاد.

    بعد که از قوانین جهان مطلع شدم در ظاهر تحسینش میکردم ولی در اعماق وجودم بهش حسادت میکردم، و برای ارام کردن خودم ، به خودم میگفتم شانس اورده الکی الکی با این پسره کانکت شد و اون مقاله رو نوشت و…….

    دومین مورد اون یکی دوستم بود که کار ملک میکرد، و خودم به یکی از دوستای دیگه ام معرفی ایش کردم و بشدت کارشون گرفت و در عرض یک سال نزدیک به 70 میلیارد درامد کسب کردن در سال 99 و به قول خودشون تاسشون جفت شیش میفتاد.

    توی این زمان من از قوانین اگاهی اندکی داشتم و تحسینشون میکردم و خوشحال بودم بابت موفقیتشون و همیشه به خودم میگفتم افرین بهشون و اگه اینا تونستند حتما منم میتونم، ولی دیروز که داشتم احساستم رو روی کاغذ میاوردم متوجه شدم در ظاهر بوده و اصل احساسم خوب نبوده و احساس واقعیم این بوده که این کوچیکتر از توه الان از هیچی به اینجا رسیده چرا من هر چی تلاش میکنم موفق نمیشم.

    در دو مورد بالا دوستام بدون اذیت شدنی به موفقیت رسیدن و کاملا راحت و نرم شرایطشون بهبود پیدا کرد.

    البته لازم به ذکره تمام این اتفاقات قبل از اشنایی من با استاد و اموزهاشونه.

    مورد سوم که فامیل نزدیکمونه، اینجوری بود که ایشون یه لیسانس حقوق گرفته بود و بعد از اتمام درسش رفت دنبال کسب و کار و مغازه ی موبایل فروشی زد و بعد یک سال و نیم طی یکسری اتفاقاتی که گفتنش طولانیه برشکست شد و یه مبلغ زیاد پول نزول بدهکار بود و شرایط به شدت بدی داشت، ناگزیر فرار کرد به یه شهر دیگه و خبری ازش نداشتیم تا یک سال پیش که متوجه شدم تمام بدهی اش رو داده و خونه خریده ماشین لوکس خریده و …… و شرایطش به شدت خوب شده.

    داستانش از این قراره که به اون شهری که فرار کرده صبح تا شب کار میکرده و شبها یه جا نگهبانی میداده و در حین نگهبانی درس میخونده و بعد یه سال ازمون وکلا داده و قبول شده و کار وکالت میکنه و الان شرایط بسیار عالی داره.

    توی این مورد من با اموزهای استاد اشنا بودم و واقعا احساس خوشحالی براش میکردم و خداروشکر میکردم ولی بعد نوشتن و واکاوی حس درونیم متوجه شدم چون این شخص بسیار سختی کشیده من اون رو لایق شرایطش فعلیش میدونم و براش خوشحالم.

    و متوجه شدم من این باور رو دارم که برای موفقیت باید سختی کشید باید بری ته چاه بعد بیایی بالا……

    خب ایده یی که میتونم از این موفقیت ها بگیرم اینه که علاقه به کار تنها راز موفقیتشون بوده ،فعلا در مداری هستم که دسترسی ام به همین حد از اگاهیه .

    کامنتم خیلی طولانی شد و ممنونم از استاد عزیز و تمام شما دوستان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    علی حقی گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانوی نازنین

    سلام به همگی دوستان

    من اگر بخوام در مورد سوال استاد جواب بدم این موارد هست:

    1) آقا سروش»»» همکارم که اتفاقا عباس‌منشی هم هست

    هر موقع توی اینستاگرام موفقیت‌ها و کارهایی که ایشون انجام میده رو میبینم احساس ناتوانی بهم دست میده پیش خودم میگم اون که داره از محصولات استاد استفاده می‌کنه منم که دارم همین کارو میکنم پس چرا اون نتیجه میگیره و من نه!!!

    2) برادر بزرگترم»»» وقتی موفقیتهایش رو میبینم پیش خودم میگم بابا این آدم اصلا تلاش فیزیکی قابل توجهی نمیکنه و از دید من همیشه مسایل رو ساده میگیره پس چطور این همه نتایج داره میگیره

    3) برادر کوچیکترم»»» احساس میکنم اراده خیلی قوی و پشتکار خیلی خوبی داره و همیشه مشغول کار کردنه

    وقتی داداش کوچیکتر خودم رو میبینم احساس میکنم که من پشت کار ندارم و احتمالا به این خاطرِ که نتایجی که اون میگیره رو نمیگیرم

    4) دوستم آرش »»» وقتی میبینم که چه کلیپهای جالبی درست می‌کنه و تو شبکه‌های اجتماعی می‌ذاره ، احساس حسادت و بی‌عرضگی میکنم

    احساس میکنم از عهده من برمیاد که این کلیپهارو درست کنم

    5)یاسین دوستم»»» وقتی میبینم که چقدر راحت بیماری گیاهان رو تشخیص میده احساس میکنم که اینکار از دست من برمیاد و احساس کمبود بهم دست میده

    در مورد الهام گرفتن:

    1) قطعا اگر درست به قوانین عمل کنم نتیجه میگیرم ، باید دقیقتر بشم توی خودم

    2)ساده گرفتن مسائل و به خاطر هر چیزی حرص نخوردن و خود خوری نکردن خیلی می‌تونه بهم کمک کنه

    3) تمرکز داشتن صد در صد روی کار و از حواشی کم کردن و به اصل پرداختن حتما می‌تونه کمک‌کننده باشه

    4)با تمرین کردن و زمان گذاشتن روی این مسئله من هم میتونم کلیپهای جذابی درست کنم

    5)با مطالعه کردن و از استادهای مختلف پرسیدن من هم میتونم در این زمینه قوی بشم

    در مورد درس گرفتن:

    قطعا توکل به خدا و تمرکز و خودباوری فصل مشترک همه اونهاست

    ممنون میشم از دوستان اگه که من رو راهنمایی کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: