ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 106 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم استاد عباسمنش.
جواب سوال اول در مورد اینکه موفقیت افراد چه احساسی در من به وجود میاره…؟
اینکه آدم بتونه با خودش روراست باشه کار راحتی نیست. با یه مثال به این سوال جواب میدم.
حدود دو سال پیش همکاری داشتم که شوهرش توی فارکس کار میکرد و به مدت 4 سال بود که ظاهراً اوضاع مالی خوبی به دست آورده بود من فایلهای استاد رو گوش میدادم و سعی میکردم موفقیت های دیگران رو تحسین کنم و به خاطر چیزهای کوچک و بزرگی که میخرید بهش تبریک میگفتم ولی وقتی قانون رو توی ذهنم مرور میکردم میدیدم همکارم هیچ کدوم از این کارهایی که استاد میگن انجام نمیده ولی نعمت از در و دیوار به سمتش میاد بعد جواب خودم رو این طوری میدادم که این لباسها و طلا و جواهراتی که دور و برشه که دست آوردهای خودش نیست تا اینکه گل فروشی باز کرد( با همون سرمایه ی شوهرش) و درآمد خوبی هم پیدا کرد باز هم دنبال قانون توی کسب و کار به ظاهر موفقش بودم اما حتی 50 درصد قوانینی که استاد میگفت هم رو رعایت نمیکرد. میگفتم اگه کسی در مدار دریافت نعمتی نباشه اون نعمت وارد زندگیش نمیشه تا قبل از اینکه گل فروشی باز کنه میگفتم درآمد شوهرشه اما گاهی میگفتم حتی زن و مردی که کنار هم زندگی خوبی دارن حتما هم مدار هستن( از اونجایی که از شوهرش خیلی تعریف میکرد و طوری حرف میزد که شوهرش مثل ملکه ها باهاش رفتار میکنه و…) من احساس ضعف میکردم. از طرفی هم میدیدم که این خانم وقتی اوضاع مالی شون خوب شده دیگه دل به کار نمیده و دیر میاد سر کار و کارها رو ناقص انجام میده و زمانی که میومد سر کار همش سرش توی گوشیش بود و برای گل فروشیش گل سفارش میداد و … من که بیشتر روی کارم وقت میگذاشتم مورد انتقادش قرار میگرفتم که اینا چه کاریه میکنی و … من بهم میریختم اما هر روز فایلهای استاد توی گوشم بود و نمیگذاشتم توی احساس بد بمونم و میگفتم جهان قانونمنده من از همون جایی که هستم باید شروع کنم من باید کارم رو به نحو احسنت انجام بدم و… بقیه ی همکاران هم از رفتار این خانم الگو گرفته بودن و کم کاری میکردن، منتظر یه فرصت بودم که اعتراضم رو ابراز کنم اتفاقات دست به دست هم داد و اون روز رسید البته این خانم و یه خانم دیگه رفته بودن مرخصی زایمان و حالا من بودم و یه همکار آقا که اون قضیه خیلی مفسله ، خلاصه اینکه بعد از کلی بحث با همکارم و سرپرست مرکز ، به مسئولین بالاتر هم گزارش دادم و چند ماهی روابط همکاری ما سرد شد اما من دیگه زیر بار کارهای بقیه نمیرفتم و فقط کارهای خودم رو انجام میدادم اما این اتفاق به ظاهر بد شروع اتفاق های خوب بود آدم های نامناسب از اطراف من حذف شدن جاشون به آدم های مناسب دادن…
چند ماه بعد از این اتفاق از همکاران درمانگاه شنیدم که شوهر همکارم که توی فارکس کار میکرد حسابش حک شده و کلی پول از مردم گرفته بوده که مثلاً روی پول اونها کار کنه و بهشون سود بده و حالا کلی شاکی داره … این اتفاق بعد از 4 سال بود که ظاهراً به مال و اموالی رسیدن.
اونجا توی گوش من زنگ زد که قوانین ثابت همه جا کار خودش رو میکنه و کوچکترین رحمی به کسی نمیکنه اگه از هدایت خداوند پیروی کردی هم طبق قانون بدون تغییر خداوند به سمت نعمتها و فراوانیها میری و اگه از هدایت پیروی نکنی هم … هر روز این اتفاق جلوی چشمم هست و ایمان من به قانون بدون تغییر خداوند بیشتر میشه.
چون سعی من بر این بود که به دیگران به خاطر موفقیت هاشون تبریک بگم این احساس در من تقویت میشد که به هر دست آوردی دیگران رسیدن من هم میتوانم برسم. از همکارانم بعضیها پولشون رو به ایشون داده بودن که بهشون سود بده بعضیها سود بردن و بعضیها که ضرر کردن از ایشون شکایت کردن اما چیزی که باعث شد من این کار رو نکنم آموزش های استاد بود حالا هم شرکت هایی تحت عناوین مختلف هستن که خیلی ها پولشون رو به این شرکتها میدن اما من و همسرم خدا رو شکر این کار رو نکردیم.
همیشه این قانون رو با خودم مرور میکنم که تحسین دست آوردهای دیگران به من کمک میکنه که
1- حسادت نکنم(البته نمیگم که همیشه موفق بودم)
2- به فکر راهی برای رشد و پیشرفت خودم باشم.
سلام به استاد عزیزم
وقعا از خداوند سپاسگزارم بابت شما و سایت خوبتون
یکی از باور های محدو د من از کودکی داشتن پدر بود چون من کودکی 3 ساله بودم پدرم شهید شد
تو مدرسه شاهد درس میخواندم و بچه های غیر شاهد با معدل بالا جذب میشدند خوب از از مالی خوب بودند و معدلشون هم بالا بود
و این برایم باور ساخت انسانی موفق که پدر وپول داره
و من این دو عامل بیرونی رو نداشتم
البته زندگی آرامی هم نداشتیم اصلا ی وضعی
و باعث عامل بیرونی رو موثر بدونم
و به طور کل هر چیز خوبی رو خودمو لایق نمیدونستم چون پدر نداشتم
حسادت نمیکردم و درس میخوندم و از نمرات راضی نبودم کنکور قبول نشدم و باز مزید بر علت شد و همش برمیگشت به اینکه شاید خدا نخاسته چون تلاش میکردم ولی محدود بودم
هر وقت کسی موفق بود فقط غبطه و اجبار میدونستم برای خودم
امااااااا
به لطف خداوند هر چی بزرگتر شدم خداوند میشه پدر من و خیلی بیشتر هوامو داشته و داره
دیگه تو دلسوزی به حال خود نیستم
و به چشم دیدم چقدر خداوند جایی دیگه به طریقی دیگه برایم عالی تر خاسته
به گره بستن اعتقاد نداشتم از کودکی
اماااااا میگفتم حتما خدا نخاسته
نمیدانستم و هنوز ارم رنج منه که باید تکرار و پشتکار داشته باشم تمرکز روی ی موضوع داشته یاشم وهنوز کار دارم
البته ناگفته نماند که زهرای الان با زهرای چندین سال پیش زمین تا اسمان تفاوت داره
دیگه تو غبطه و دلسوزی نیستم
چیزی که به چشم دیدم برادرم کار خوبی داشت و باورهای طمع الود یا هر چی دیگه شغلش و حتی زندگی اش را نابود کردن کاری که خیلی آرزو داشتند
پس همه چیز باور ه
سپاسگزاریه
من حالم خوب نبود خوب در نتیجه مدارج عالی تحصیلی را طی نکردم چون در رنج پدر بودم با اینکه سهمیه داشتم
اینو میگم تا دوستان بدونند عامل بیرونی موثر نیست
من تو دلسوزی و ناتوانی و قربانی بودن بودم
و همش به نبود پدر فکر میکردم
و تواناای خودم را حساب نمیکردم
انگار همیشه خودم را محکوم میدیدم
و همین حال بد و نگرانی منو عقب نگه داشت با اینکه خدا رو قبول داشتم خیلی امااا خودمو نه چون محکوم بودم به عدم رشد
و لی با اموزشهای تغییر شخصیت تو نارانان و الان به کمک اصول شما خدارو شکر خیلی رشد کردم
خدا یا شکرتتتتتتت
فقط پاشنه اشیل من تحصیلات هست و دارم روش کار میکنم
با توکل به الله مهربان
شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام استادقشنگم،
مرحله اول:موفقیتهای افرادخانواده
ا:ز:سلامت جسمی بیشترازبقیه،حال خوب،آرامش زیاد،اولویت قراردادن خودش وخانوادش،تنرکزروی زیبایی هرچیزی،حتی چیزی که بقیه دارن بد میگن درموردش،
2:م:لپ تاپ خریده برای کارش
3:ف:تونسته به راحتی رانندگی کنه حتی تواتوبان
4همکارم که وقتی لیست ارسالیهاشومیزاره 10برابرارسالیهای منه
مرحله دوم:
چه احساسی نسبت به این موفقیتها دارم؟
درمورد همه این موفقیتها اون احساس حسادت بود وهست،اون احساس که اون تونست توهنوزنتونستی(عجله)هست
احساس سرخوردگی ازاینکه اون حتی تواتوبانم رانندگی میکنه وتوهنوزتوشهرنتونستی و….
احساس بدی که شایداگرادامش میدادم باعث میشددیگه ادامه ندم وشغلموازدست بدم،
اماخوشحالم که میتونستم درکناراحساس حسادت و….
خوشحال بشم ازشون الگوبگیرم،
مثال:وقتی دیدم همکارم لپ تاپ خریده تلاشم روبیشترکردم تامنم بتونم لپ تاپ بخرم برای کارم،البته خودم بادرآمدخودم بخرم،چون همین الان میتونم پولشو قرض کنم یاچکی یاقسطی بیارم،اما میخوام نقدبخرم وبادرآمدخودم بخرمش،
وقتی دیدم فامیلمون به راحتی آب خوردن تواتوبان رانندگی میکنه،امیدوانگیزه من بیشترشدبرای اینکه بشینم پشت فرمون،وگفتم اگراون تونسته توهم مبتونی فقط باورکن میشه همین،وبعدبروتودل ترسهات وبشین پشت فرمون،بقیش باخداست کمکت میکنه،
وقتی عزیزمومیبینم که چقدآرامشش وسلامتیش نسبت به من بیشتره،دقت میکنم به کارهاش ورفتارهاش،اون خیلی کمتررفت وآمدداره اگرهم داره باافراد مثبت وخوش بینه،بیشترتمرکزش روی رشدوپیشرفتشه،زیادمیادسایت،زیادفایلهای استادوگوش میده،وتمارین روبه نحواحسنت انجام میده،زیبایی هرچیزی رومیبینه،واصلا غیبت نمیکنه،برای من بعدازاستاد ایشون الگوست،
مرحله دوم:چه درسهایی میتونم ازمسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افرادشده؟
پشتکارداشته باشم وادامه بدم
باورکنم میشه وادامه بدم
تمرکزکنم روی نکات مثبت هرچیزی،تلاش برای دیدن موفقیتهای خودم هرچندکوچک باشن،
این باورکه اونهاهم یه روزی جای توبودن اگه الان اون بالان به این علته که تلاش کردن،پشتکارداشتن،باورداشتن میشه،وبهاشوپرداخت کردن،بهاش تمرکز روی مثبت هاوزیباییهابوده،بهاش خوشحال شدن ازموفقیتهای دیگران بوده،بهاش اولویت قراردادن خودشون بوده،بهاش هدف داشتن بوده،بهاش انگیزه داشتن امیدداشتن تنها به یک نفر بوده(خدای یکتا)
هرروزبیام سایت وفایل گوش بدم،وکامنت بخونم وکامنت بزارم،ودوره احساس لیاقتوکه خریدم جدی تربگیرمش،
به خداقسم روزی نیست که من بیام سایت وبلافاصله بعدش مشتری برام نیاد
من احساس میکنم همینکه هرروزبیام سایت یعنی من احساس لیاقت میکنم برای خودم،️
کمتررفت وآمدکنم وبیشتربیام سایت،
استاد خیلی خیلی سپاسگزارم،اینم روزی امروز من بود،که پیام گرفتم ازدهن استاد ازسمت الله مهربانم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت،
سلام استاد وقتتون بخیر یه حسی بهم گفت این کامنت بنویسم گفت دیگه وقتشه باید شروع کنم به کامنت گذاشتن
میدونید وقتی موفقیت افراد نزدیکم رو میبینم خوش حال میشم و البته نمیشه گفت حسادتی وجود نداره به اندازه خیلی کمی حسادت وجود داره اما قسمت خوش حالی بیشتر از طرف حسادته وقتی موفقیت دوستام و میبینم هم خوش حال میشم به خودم میگم میبینی میشه شده خیلی ها تونستن پس منم میتونم
این اواخر چند تا از دوستام با افراد خیلی خوب و ثروت مندی اذدواج کردن وقتی بیشتر بهشون توجه میکنم به عملکرد هاشون متوجه میشم که اول اونا لیاقت داشتن این چیزای خوب برای خودشون ایجاد کردن و دوم اینکه وقتی خیلی ریز میشم به رفتارشون میبینم اینا مداااام توجهشون به افرادی بوده که این موفقیت هارو کسب کرده بودند یعنی حس میکنم کانون توجه اشون به همون سمت بوده یعنی قبلش هی کسانی رو تحسین میکردن که همین موفقیت هایی که خودشون الان بدست اوردن رو بدست اورده بودن
وقتی به یه چیزی خیلی توجه میکنم حس میکنم منم وارد مدارش میشم و منم از اونا الگو میگیرم وقتی میخوام موفقیت خاصی رو بدست بیارم سعی میکنم تمام کانون توجه ام رو بزارم رو کسانی که اون موفقیت بدست آوردن سعی میکنم با توجه کردنم وارد اون مدار بشم و همیشه افراد بیشتری برای تحسین کردن پیدا کنم سعی میکنم وارد اون مدار بشم که میشه و مثلا تو کارم وقتی کانون توجه ام درست باشه نمیدونید که اون موفقیت و مشتری از جایی برای من پیدا میشه که من هیچ وقت نمیتونستم بهش فکر کنم و حتی هیچ وقت تو عمرم اون فرد رو ندیده بودم همین
ممنونم استاد از اینکه ما را به راه راست راه کسانی که به انها نعمت میده خداوند هدایت کردی و ممنونم به خاطر این فایل های رایگانتون ️
به نام خدای مهربان و دوست داشتنی
سلام و خدا قوت به استادان جان
خدا رو سپاسگزارم که موجبات هدایت ویژه و آسان ما بندگان رو در این سایت زیبا فراهم آورده و سپاس فراوان از عوامل برپایی این مکان و دوستان عزیزم که با همکاری فوق العاده شأن موجب تداوم این آموزش های گرانبها میشوند
خدایا شکرت
استاد جان من دلم میخواست پرواز کنم وقتی گفتید قراره دوره ای بنام خود شناسی برگزار کنید و خدارو شکر کردم که مقداری پول دارم بقیه اش هم تا عید جمع میشه و انشالله جزع اولین نفراتی میشم که تو آموزشش شرکت میکنم چون هنوز یکماه نشده دنبال سوالاتی بودم تا خودمم رو بیشتر بشناسم خیلی خودم ویژگی هام و نوع احساسم، نوع واکنش رو نسبت به بعضی مسائل نمیدونم چیه.گاهی اوقات نسبت به چیزی ناراحت میشم و از اونجایی که احساس خیلی مهم است دلیلش رو از خودم میپرسم میگم چرا ناراحت شدم و واقعا جوابی ندارم نمیدونم چرااااا
استاد جان همین دو سه روز پیش داشتم فکر میکردم در مورد خواهر برادرانم
میگفتم آخه ما که تقریبا تو یه شرایط بزرگ شدیم زیر دست یه پدر مادر چرا زندگی اونا بهتر از منه چی باعث این همه اختلاف فکری و اختلاف نتیجه شده
و باز به در بسته میخوردم و واقعا جوابی نداشتم
تا اینکه دیروز ،جمعه این فایل ارزشمند رو شنیدم و از ظهر دیروز تا الان ،صبح شنبه دارم فکر میکنم در موردش
میدونی استاد با عزتم استاد عشقم استاد با صفایم هم خودتو هم پدر و مادرتو دعا کردم حداقل یه گره باز شد یه گره کور که دقیقا همون دری که وعده داده بودید باز شد با کمک شما
یک دفعه صحنه اش اومد جلو چشمام
استاد جان مادر ما، 6تا خواهر برادریم و من دختر دوم و بچه دوم خانواده، مادر ما بددهن و بد بیراه گوی درجه یک که هر موقع من و خواهر بزرگم کارای خونه رو انجام نمیدادیم حسابی فحش و نفرین اونم چی… خلاصه اینکه من خیلی احساسم درگیر میشد خیلی به خودم میگرفتم ناراحت میشدم ولی خواهر بزرگم اصلا و ابدا ،عین خیالشم نبود و الان اون زندگی و رابطه عالی رو داره تجربه میکنه که من حسرتشو میخورم و تازه فهمیدم که من آدم خیلی احساساتی هستم
حالا استاد جان میخوام به سوالاتی تو دوره خودشناسی پاسخ بدید
اینکه چرا تمام حرفها و بدبیراه گفتنای مامانم رو با تک تک سلولهام میپذیرفتم ولی خواهرم نه با اینکه رابطه اون با مامانم خیلی نزدیک تره میخام بگم به دوست داشتن نیست
چرا من آنقدر احساسم درگیر شد و نتیجه اینکه 20 سال زندگی …و فقر و …رو تجربه کردم چرااااا
و جالب اینجا که خودم فکر میکردم من آدم احساساتی نیستم من خیلی منطقی ام
و و و و …
حالا بریم سراغ تمرین این قسمت
از موفقیت دیگران خوشحال میشم اصلا یه شوق و شعفی تو وجودم مثل آب شدن قند تو دل، ی شیرینی خاصی داره و در مورد افراد درجه دو اینطور بود در مورد همین خواهر برادرام هم از وقتی شاگرد شمام حسادتم خیلی خیلی کم شده وقتی میشنوم یه چیزی خریدن اول میگم خوش بحالش بعد میگم خداروشکر منم اگه بخوام میتونم بهش برسم
چون موفقیت دو خواهر و سه برادرم رو تو زمینه مالی میبینم و از نظر روابط هم دو خواهرم خیلی بهتر از من هستن انگار شوهرای اونها با قانون آشنان آنقدر که درست عمل میکنن،چیزی که من ندارم
یعنی خدا رو شکر تو زمینه سلامتی من اول از همه ام سالم سالم خداروشکر
ولی تو روابط دو تا خواهرا بهتر از من
و تو زمینه مالی هر 5تاشون خیلی بهتر از من.
موفقیت اونها الهام بخش من نمی شود چون فکر میکردم من که خانه دارم شغلی ندارم اونها شاغلن رفتن سر کار من همه این نداریها رو تقصیر همسرم می انداختم و به چشم یه آدم بی عرضه و بی عقل بهش نگاه میکردم وااااای خدایا منو ببخش
منو به احساس ناتوانی می رسوند و احساس خشم میکردم و بعد برای اینکه آروم بشم میگفتم تقصیر شوهرمه که نمیزاره برم سر کار و خودشم عرضه پول درآوردن نداره و این حس بد بینمون بوده و هست وااااای خدایا منو ببخش
پس شد
دو تا خواهرانم تو کار عالی تو رابطه عالی و احساس من حسادت و دنبال مقصر گشتن
والا نمیدونم از چه زاویه ای باید نگاه کنم تا الهام بخش من باشه
الان به ذهنم اومد که اونها بعد از اتمام درسشون بفکر کار بودن و کسب ثروت ولی من ازدواج کردم و بچه دار شدم و همسر گلمم هی تو مخم میکرد که ثروت همه چی نیست آنقدر پولکی نباش بیا بفرما آخرشم بعد از 20 سال ما مستاجر و همه اونها خداروشکر صاحب خونه ان
درسهایی که میتونم بگیرم اینه که من باید خودمو بشناسم باید مسئله رو ریشه ای حل کنم باید بدونم علاقه ام تو چه زمینه ای دیر نیست دنیا هنوز فرصت و موقعیت اش رو برام فراهم میکنه فقط من باید تو مسیر باشم
استاد جان من هیچی از خودم و احساساتم نمیدونم با اینکه دوره شیوه حل مسائل هم دارم ولی اونجا هم گیر کردم و نتونستم قشنگ کنکاش کنم تا این حد ضعیف
منتظر جلسات بعدی هستم با عشق
سلام و درود
از دیروز مثل میرزابنویس ها با دفتر و خودکار بدست به امورات زندگی میرسم. و هی یادداشت و بررسی دیدگاه هایم.
چقدر کامنت دوستان کمکم کرد.
(این دومین دیدگاه هم هست و سومین رو هم ارسال خواهم کرد به یاری رب.)
و چقدر در مقام مقایسه با دیگران و بررسی شکیل و منظم نوشتن و بترتیب پاسخ دادنشان در برخی افراد و برخی دیگر که مثل خود من از هر دری سخنی بدون نتیجه
کامنت دوستی فکر کنم حمید جعفری بود جقدر آدم موفق در کنار خودش داشت فکر کردم
من آدم کم میبینم؟
موفقیتشون کمه؟
یا موفقیت ها رو کم میبینم؟؟؟؟
چقدر تحسین کردم این دوستمون رو و نگاهش باعث شد با دقت نظر بیشتری به اطرافیان و دستآوردهاشون نگاهی بیندازم خواهرم که 4 ساله با یک ساک شامل لوازم تذهیب مهاجرت کرده بدون هیچ پشتوانه ای
الا الله.
و حتی دیروز در نظرم هم نیامده بود با اینکه برای این پیروزی اش هرلحظه سجده شکر میگذارم
و دوباره نوشتم و نوشتم.
قبل از پاسخ به سوال ها و تمرین ها باید اینها رو بنویسم و در دیدگاه بعدی به آنها پاسخ خواهم داد میخواهم تجربه تکامل اندیشه ام که از دیروز کلید خورد تا امروز که منتج به چه نتایج شده رو بنویسم. برای خودم مثل بالا رفتن از نردبانی بود که دیروز گم و مبهم بود امروز با اولین جرقه شروع به بالارفتن از این نردبان کردم.
پدر و مادری که در امر تربیت فرزندان بخوبی عمل کرده بودند پدر نظامی بود و مادر بسیار بادقت و منظم. حتی برای تغذیه مدرسه بچه ها با وسواس و دقت
و طبق حساب و کتاب عمل میکرد درحالیکه من باورم این بود البته هنوز هم با این بحث ها اشنا نبودم چرا انقدر سختگیری ولی بعد که نتیجه رو دیدم در تضادی بودم که بچه ها الان هم با اینکه خیلی موفقن ولی در کمبود سختی که باید بشدت کارکنند گرفتارند. در پروسه این اندیشه ها به یادآوردم ایشان خیلی خیلی موفقیت های بچه ها رو بزرگ جلوه میداد و درخواستهای خودش رو از جمله پزشک شدن در اندیشه بچه ها می گنجاند. اره خودش بود کاری که من انجام نداده بودم حتی درحال حاضر هم که در سطرهای بالا اشاره کردم موفقیت ها رو کم میبینم و این کم دیدن باعث شده بود به خودم و خانواده احساس ناکافی بودن بدم برای همین ناموفق عمل کرده بودم و علیرغم اینکه شروع بسیار عالی داشتم که زبانزد همه بودیم.
چقدر غفلت اگر در جامعه ای در کنار عزیزانی که در پیشرفت هستند قرار بگیرم صدالبته پیشرفت من هم سریعتر خواهد شد تا گرفتار شدن در جامعه ای که همه معلول و محتاج و نیازمند و دردمند هستند.
جرقه دوم
بله من در اوج موفقیت و پولسازی روی بدبختی دیگران متمرکز بودم که حالا باید بشم رابین هود. بینابین گیر بودم نه برای خودم دستاورد نهایی شده بود و کارآفرین نشده بودم ولی یک دل سوزناک داشتم که یک راهی برای دیگران پیدا کنم
بله بله مشکل از همین جاها بزرگ و بزرگتر شد چسبیدن به کمبودها و مشکلات دیگران
کار تا جایی بالا گرفت که یک روز به خودم اومدم دیدم دستاوردهای من نابود و اونهایی که نگرانش بودم خونه و ماشین و باغ خودشون رو دارم و من یک دل پرحسرت و در دایره اندیشه بسته خودم میچرخیدم و میچرخیدم و مبهم و مبهم تر میشدم
چقدر این یک روز
اندیشه
به من کمک کرد این
درد مزمن
رو که در دیدگاه دیروز اشاره کردم تشخیص بدم
پله پله
به این سطح از آشنایی به خودم رسیدم
و متاسفانه این دیدگاه رو در مورد بچه های خودم هم بکار گرفته بودم و نتیجه شده عدم موفقیت و حال بد و سردرگمی اونها
و متعهدتر شدم که فقط ادمها رو تحسین کنم
و بگم خدایا شکرت از این همه عشق و نعمتی که نسبت به تک تک ما ادمها ارزانی میداری و من را در جامعه ای قرار داده ای پر از انسانهای موفق و مهربان. هرچه این جامعه انسانی پیرامون من از ادمهای حال خوب و پرروزی و موفق بیشتر باشه حال من بهتر و بهتر و شرایط و موقعیت های پیشرفت من بهتر و بیشتر میشه چرا تا بحالا از این زاویه نگاه نمیکردم و با زاویه دید مشکل سازم فقط از تو و نعماتت دورتر و دورتر میشدم خدایا شکرت که من رو به این مسیر و به این بینایی رسوندی خدایا شکرت از انسانهای مومن و متعهدی که وظیقه خودشون میدونن بیداری و راهنمایی سایر همنوعانشون رو خدایا برکات و نعماتت سرازیر و جاری در زندگی شان باد.
خلاصه اولین تغییر دید و زاویه از اینجا حاصل شد که
هر چقدر بزرگتر ببینم موفقیت های انسانها را در هرکجا دنیا
به آبادانی دنیا بیشتر و بهتر
و بیشتر به خودم و عزیزانم کمک میکنم تا اینکه بخواهم جهان را در حسادت و ابهام و چرا برای اونها خواستی برای من
نه
اوضاع برای خودم من بدتر میشه همچنان که تجربه اش کردم. و در سطرهای بالا توضیح دادم.
خدایا شکرت.
وای اصلا باورکردنی نیست
گره های اندیشه ام یکی پس از دیگری باز میشه
چطور این همه سال نفهمیده بودم
بقول قران
کاهی رعدی میزنه و اطراف روشن میشه و موقعیت رو میفهمند ولی خیلی کوتاه دوباره در ظلمات فرو میروند
شاید موارد بالا رو گاها به مغزم جرقه ای زده بود ولی نتونسته بودم به هم ربطشون بدم و موقعیت خودم رو توی این مباحث بشدت مرتبط به هم تشخیص بدم الان با این رشته اندیشه بخوبی دارم پیش میرم
دیدگاه اول رو در شلوغی کارهای روزانه ارسال کردم
ولی امروز با فکر سوال ها و کامنت های بچه ها از خواب بیدار شدم
سریع رفتم سر گوشی و شروع کردم به خواندن کامنت ها
و بعد سیل کلماتی که با شما به اشتراک میگذارم
در سحرگاه که خانه و جهان در سکوت و آرامش هست توانستم به این مسیر هدایت شوم.
الان فهمیدم این ریل از کجا آسیب دیده و از مسیر خارج شدم ترمیم این ریل و شروع از جایی که منحرف شده بود با این رشته تفکرات.
واقعا در طی این سالها انقدر در این دایره سرگردانی تلاش بیهوده کردم که انرژی انجام کاری را نداشتم ولی به زور خودم رو سرخط میکردم ولی اشکال پیدا نمیشد
هی سوال میکردم چه باوری دارم
چه ترمزی دارم
شده بودم روح22
در پایان هر دستاوردی
خوب که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیدن جامعه ای پر از افراد موفق و امکانات در قیاس با جامعه ای که پر از نیازمند و فقیر و مریض هست فقط جایگاه خودم رو تنزل داد و نه تنها به کسی کمکی نکرد بلکه خودم رو هم به قهقرا برد.
چقدر دنبال این حلقه مفقوده بودم
الان فقط با نوشتن همین دیدگاه
بشدت هیجان و نیرو و خوشحالی فراوانی رو حس میکنم
انگار به هر چه دست بزنم و بیاندیشم به طلا تبدیلش میکنم.
و چقدر این دیدگاه مسموم رو
منهای خودم
به عزیزانی که 24ساعته با من هستند منتقل کرده بودم
خدایا
گناهان ما را ببخش
و اسرافی که در کارها بر خود کردیم ما را ثابت قدم فرما
و بر گروه کافران پیروز گردان
کافران؟؟؟؟
دیگه الان میدونم چه کسانی هستند انها که در ابهام پیچیده شده اند و دستیابی به حق وحقیقت را ندارند و این ابهام را
نه تنها در حق خود
بلکه در حق اطرافیان هم اعمال میکنند.
برای همه این آگاهی ها شکر
برای طرح پرسشهای بجا و مناسب شکر
برای دستان یاریگرت شکرت
آقای عباسمنش این فایل به من خیلی کمک کرد
در دیدگاه بعدی به پرسشها و تمرین ها پاسخ خواهم داد.
این مقدمه تنها
اشتراک رسیدن از نقطه ابهام
این دیگه چی میگه ؟
به نقطه شفاف اندیشیدن به
من اینجا وضعیتم چی هست؟ و باید چیکار کنم؟
قلبا ارزومندم سلامت تر ثروتمندتر و سعادتمندتر از همیشه باشید.
به نام الله مهربان و رزاق. من ( امیرم ) و این تمرین این جلسه منه:
1_چه احساسی داری وقتی یکی از اطرافیان نزدیکت یا اعضای خانوادت به یک موفقیت بزرگ میرسن ؟
من از استاد یاد گرفتم که همیشه باید دستاورد ها و موفقیت های افراد رو تایید و تحسین کرد و نه اینکه بخواهیم نادیده بگیریم یا بگی شانسی بوده ….
و انصافا بعد از حدود 2 سال و خورده ای که با استاد بودم هر سری که موفقیت و دستاوردهای هر کسی رو دیدم لذت بردم اما طی این مدت فقط چند بار شده که حس بد گرفتم از دیدن موفقیت های یک سری از افراد و جالب اینجاست اونم توی حوضه کاری خودم بوده ( که نشون میده چقدر باور نادرست و ترمز در این مورد دارم ) مثلا من یه دوستی داشتم که توی شهر خودمون بودیم و جفتمون هم دروازه بانیم و باهم فوتبال بازی میکردیم و از پارسال زمستون میگفتیم که ما میخوایم که به تهران مهاجرت کنیم و بیایم برای پیشرفت بیشتر به تهران ، اول امسال جفتمون اومدیم و خلاصه روند و نتایج جوری پیش رفت که هرکدوممون توی یه سری زمینه ها پیشرفت کردیم اما توی مهم ترین زمینه که اصلا دلیل اومدن جفتمون به تهران بود ( فوتبال) یه جوری شد که اون الان داره توی بالاترین سطح فوتبال پایه ایران تو رده سنی خودش بازی میکنه ولی من دستاوردهای آنچنان بزرگی به دست نیاوردم ، من خیلی خوشحال شدم که دیدم موفقیتش رو و همیشه هم تحسینش میکردم اما گاهی اوقات احساس حسرت و افسوس و بی عرضگی و نا امیدی به سراغم میاد که ای کاش منم امسال این دستاورد ها رو داشتم و منم اینقدر موفقیت به دست میاوردم احساس حسادت نه ولی احساس حسرت داشتم هرچند که میدونم و استاد هم بارها اینو عرض کرده که ( هرکسی نون باور ها و افکار و فرکانس های خودش رو میخوره ) و اگر من میخوام نتایجم رو بزرگتر بشه باید باورهامو بهتر کنم و اما خب این تجربه من توی این داستان بود، ولی خب مثلا توی همین فوتبال خودم باز هم مثال هایی هم بوده که بسیار الهام بخش من بودن و همیشه الگو و انگیزه بودن برای من ، مثلاً وقتی دوست صمیم خودم که اون هم دروازه بانه دعوت شد به تیم ملی جوانان واقعا اصلا یه جور عجیبی الگو شد برای من و الهامبخش من شد و تحسینش کردم اما خب اون مثال قبلی که زدم نمیدونم چرا اینطوری شدم ، شاید چون مثلا به خاطر اینکه ما جفتمون یه هدف داشتیم و توی یه سطح از تکنیک و شرایط شروع کرده بودیم حتی اون از من خیلی خیلی ضعیف تر بود اما بعدا نتایجش از من خیلی خیلی بزرگتر شد . با شاید مثلا چون توی ذهنم اینطوری بود که اون 9 ماه هست فوتبال رو شروع کرده و من 5 سال انتظار داشتم که من نتایجم بزرگتر باشه اما در مورد داستان رفیق صمیمی خودم که به تیم ملی دعوت شدم چون توی ذهنم این بوده که بلاخره اون از من سطحش بالاتره و 10 ساله فوتبال رو شروع کرده بدون حس بد موفقیتش رو دیدم ، ممنون میشم اگر دوستان کامنت من رو خوندن اون چیزی که تفاوت این دوتا مثال هست رو برای من بنویسن شاید اونا از زاویه ای ببینن این موضوع رو که من ندیده باشم و من رو آگاه تر کنن نسبت به باور های محدود کنندم.
2_موفقیت های افراد نزدیک به من :
امیرحسین [ دعوت شدن به تیم ملی ، بازی کردن تو بهترین و بزرگترین تیم های پایه ایران]
سبحان [ استقلال کامل مالی و درآمد مثبت 25 میلیون در ماه]
امیررضا [ بازی کردن توی بالاترین سطح فوتبال پایه تهران جایی که هدف من هم بود ]
3_ احساسی که اون لحظه نسبت به شنیدن موفقیت اون افراد داشتم:
امیرحسین [ من خیلی خیلی خوشحال شدم و واقعا الگو میگیرم ازش مثلاً وقتی که شنیدم به تیم ملی دعوت شده اصلا باور هام جا به جا شد و واقعا عین بمب تو سرم صدا داد ]
سبحان [ توی بحث مالی توی اطرافیان همسن خودم و دیدن اینکه با تغییر باور میشه همه چیزو تغییر داد این فرد واقعا الگویی هست برای من و توی حوضه ثروت واقعا بعد از دیدن اولین اسمس واریزش و کسب در امدش این باور رو بهم داد که میشه چون صمیمی ترین و یکی از عزیزترین افراد زندگیم تونسته بود و چون اون روز هایی هم که درگیر مسائل مالی و نداشتن پول هم بوده بود رو دیدم واقعا خیلی خوشحال شدم براش و هزاران بار همیشه تو دلم تحسینش میکنم ]
امیررضا [ اولش تا یه برحه ای خوشحال شدم تا یه زمانی به بعد فقط خیلی از اوقات میشد حسرت برام که چرا مثلا یه فردی که چندین سال دیرتر از من فوتبال رو شروع کرده و خود من خیلی از تکنیک های دروازه بانی رو باهاش تمرین میکردم الان این همه نتایجش از من بزرگتره و مدام هم از مربیم که مربی جفتمون بود و ورودی میگرفتم و بیشتر احساس بی عرضه بودن میکردم و مدام فکر میکردم چرا نتایج اون به یک باره طی چند ماه بارها از من بزرگتر شد ! ]
4_چه ایده های الهام بخش و چه خودباوری میتونه موفقیت های این فرد رو در من ایجاد کنه ؟ از چه زاویه مثبتی میتونم موفقیت های این افراد رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن:
امیرحسین [ اینکه اگر یکی از نزدیک ترین افراد زندگیم تونسته به یه جایگاهی برسه پس قطعا من هم میتونم اگر با احساس خوب بدون اینکه این نجوای شیطان رو گوش کنم که مثلاً اگر از کسی که نتایجش از من بزرگتره، ازش سوال بپرسم اون نگاه بالا به پایین به من داره ( کلا یکی از غرور های مسخره و پاشنه آشیلام همین هست که خیلی جاها خصوصاً توی فوتبالم نمیزاره از افراد موفق سوال بپرسم و ویژگی و مسیر های درستشون رو پیدا کنم ) میتونم با کشیدن باور های خوبتون به بیرون و ایجاد اون باور ها در خودم با مدام تحسین کردنشون و نشون دادن این الگو های موفق به ذهنم به خودم این باور و این ایمان رو در درونم زنده کنم که میشود !
سبحان [ از این زاویه میشه دید که این فرد چقدر تعهد داشت نسبت به تغییر این باورش که ثروتمندان انسان های بدی هستن ، و دقیقا به مقداری که باورش بهتر شد خداوند هم سمت خودش رو انجام داد و اونو هدایت کرد به کاری که عاشقش بود و توی خونه میشینه و ازش کسب ثروت میکنه به راحتی و واقعاً چندین باور خوب رو هم توی من ایجاد کرد: یک اینکه آقا میشه از علایق و کاری که عاشقشی هم پول در آورد،دو اینکه باور کردم که با تغییر باور ها میشه رفت روی مدار درست و وقتی روی مدار درست باشه دیگه خدا بقیه کارا رو میکنه، سه اینکه برام باور پذیر شد که آقا اگر رفیق صمیمیت که روزی وضعیت مالیش مثل الان تو بود تونسته منم میتونم ! ]
امیررضا [ باید به یاد خودم بیارم روزهایی که شاید من تنبلی و کم کاری میکردم اما اون با تعهد بالا نسبت به هدفش مرتب تمرین میکرد و با ایمان و توکلی که حالا توی درون خودش بود قدم برمیداشت و مهم ترین نکته ای که میشه ازش یادگرفت این بود که هیچ محدودیت و سدی برای خودش قائل نبود که آقا مثلا بگه چون فلان تکنیکم ضعیفه یا فلان چیزه نمیتونم این کار رو انجام بدم و همیشه فارغ از هر مرزی حرکت میکرد و فقط باید تحسین کرد که یه نفر اینچنین حاشیه ها رو میزاره کنار و لیزری روی هدفش میمونه و تمرکز میکنه روش!]
5_ چه ویژگی هایی از این افراد میتونم در خودم ایجاد کنم که باعث بشه من هم اونطور موفقیت هایی کسب کنم :
امیرحسین [ اعتماد به نفس و خودباوری خیلی خیلی بالا نسبت به توانایی هاش و اعتقاد کامل داشتن به اونا و تداوم و ادامه مسیر ها با هر چالشی هم که سد راه باشه و تمرین و تکرار کردن]
سبحان [ کار کردن روی باور هام برای رفتن به مدار درست و توکل کردن به خدا و تغییر دادن باور های شرک آلود در مورد ثروت ]
امیررضا [ تعهد خیلی خیلی بالا و وقف کردن تمام خودش برای هدف و قربانی کردن خیلی چیزا برای هدفش ایجاد خودباوری و تمرین و تکرار حتی در مورد نقاط ضعفی که شاید از خیلی ها ضعیف تر باشه و مدادم مورد انتقاد قرار بگیره ، دوری از حاشیه ها و هر حواشی و مسئله ای که ممکنه اجازه نده تمرکز کنی و تورو از هدفت دور کنه و تمرکز بالا و نامحدود دونستن پتانسیل و توانایی های فیزیکی و بدنی و خستگی ناپذیر بودن و توجه روی نکات مثبت کار و باور به اینکه میشه همه چیز رو با تمرین و تکرار به دست آورد و چیزی به نام استعداد وجود نداره!]
از الله مهربان برای خودم تمام دوستان و اطرافیانم و تمام اعضای صمیمی خانواده ام در سایت عباسمنش هدایت میخوام و موفقیت های بزرگ رو آرزو میکنم و از الله میخوام که هممونو همیشه به راحت ترین سریع ترین لذت بخش ترین و آسوده ترین مسیر ها برای رسیدن به اهداف و خلق خواسته هامون هدایت کنه.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم جون عزیز و مهربون
خیلی جالبه که الان تازه موقع نوشتن این کامنت یه دونه دیگه از حسادت هام برام رو شد.که در ادامه حتما راجع بهش مینویسم.
اول تشکر میکنم ازتون استاد عزیزم که این فایلهای بسیار بسیار ارزشمند را در اختیار ما میزارید بدون چشم داشت و از خدای مهربانم ممنونم که من را هدایت کرد به سمت شما برای رشد و پیشرفتم.
جالبه برام استاد جان که من دیشب که برای اولین بار این فایل را گوش دادم و به موفقیتهای اطرافیانم فکر کردم احساس کردم که یه مقدار حس حسادت و کمبود دارم و همونی که فرمودین من احساس میکردم که وقتی کسی به چیزی رسیده مخصوصا اطرافیان نزدیکم اونوقت من دیگه به چشم نمیام چون من خیلی کمالگرا هستم و همیشه دوست دارم اول باشم و واقعا نمیدونم چطور باید این حس کمالگرا بودن خودم را کم کنم یا از بین ببرم چون از بچگی پدر و مادرم همیشه من را تشویق میکردند و بهم میگفتند که بهتر از خواهر و برادرانت هستی و همیشه شاگرد اول کلاس بودم و سعی ام همین بود که پدر و مادرم را خوشحال کنم و بعد این حس کمالگرا بودن در من تقویت شد و طوری شده که حتی مثلا توی رانندگی هم نمیخوام کسی جلوی ماشین من باشه و به نظرم بیشتر افراد رانندگی افتضاحی دارند و ….اما امروز صبح دوباره این فایل را گوش دادم و دیدم نه انگار به اندازه دیشب اون حس حسادت و کمبود در من قوی نیست و نشستم و نوشتم راجع به موفقیت اطرافیان و دیدم مثلا قبلا داداشم ماشین شاسی بلند خریده بود و من حسادت کرده بودم اما الان برام مهم نیست و میخوام یه شاسی بلند خیلی بهتر و مدل بالاتر بخرم نمیدونم شاید این هم همون حسادته که قیافه اش را تغییر داده.ولی مثلا برای دوستان و همکارانم وقتی به یه جایگاه بالاتر رسیدند یا چیزی خریدند همیشه خوشحال شدم و ذوق میکنم و میگم به خودم که ببین پس منم میتونم پیشرفت کنم مثل اون و اتفاقا برام الهام بخش هم هست.پس میبینم که همونطور که گفتین اون حس حسادت در مورد اطرافیان نزدیکم اتفاق میفته در من و اونم علتش همینه که دیگه من به چشم نمیام.
ولی یه چیزی که همین الان موقع نوشتن کامنت اومد تو ذهنم اینه که من موقعی که فایلهای شما را میدیدم مخصوصا زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا را همش به مریم جون حسادت میکردم و توی ذهنم میگفتم ببین چه شانسی داره که شده همسر استاد عباسمنش و الان هم به راحتی به استاد دسترسی داره و هم اینکه این همه نعمت و ثروت در اختیارشه ولی کم کم که فایلهای دوره ها را گوش کردم فهمیدم که هرکس هرجایی که هست به خاطر فرکانس و مدارشه و مریم جونم حتما خیلی فرکانسش رفته بوده بالا و وقتی که شما از اخلاقشون تعریف میکردین که وقتی شما از یه چیزی میخواین ناراحت بشین یا حرصش را بخورین ایشون خیلی ریلکسه و با شادی میگه مشکلی نیست و با خودشون در صلحه گفتم اتفاقا مریم جون عاملی شده که استاد فرکانس خودشون را حفظ کنند و با همدیگه میتونند به فرکانس های بالاتر برسند.
استاد من با عشق این تمرینات را انجام میدم و از خدا میخوام که باز هم حمایت و هدایتم کنه به سمت پیشرفت و بالابردن فرکانسم
سوال 1 : وقتی فردی از نزدیکان من به موفقیتی میرسند من چه احساسی دارم ؟
خوشحال میشوم یا ناراحت ، شوق می کنم یا حسادت می ورزم ، احساس میکنم با موفقیت او من در بین خویشاوندان کوچک شدهام و کمتر مورد توجه قرار گرفته ام یا احساس بزرگی می کنم ؟
جواب : اگه قبلا این سوال پرسیده میشد جواب من احساس بده بود ولی الان در غالب افراد آگاهانه سعی می کنم تحسینشون کنم و احساس خوبی داشته باشم هر چند هنوز ته ذهنم احساس بده هست
تمرین : موفقیت افراد نزدیک به خودتون رو بنویسید و جلوش بنویسید ؛
1. من نسبت به موفقیتش چه احساسی دارم
2. من از چه زاویه ای می تونم به موفقیت این افراد نگاه کنم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت و پیشرفت و موفقیتم
3. چه درسهایی می تونم از مسیری که اونها طی کردن مثل ؛ چه تمرکزی گذاشتن ، از چه حواشی ای فاصله گرفتن ، چه توکلی داشتن ، چه ویژگی ای در خودشون ایجاد کردن ، چطور وارد ترسهاشون شدن ، چگونه حساب و کتاباشون دقیق انجام دادن ، چه جسارتهایی به خرج دادن
1. دوست خودم : تونسته تو سن بالای 40 سال قرآن رو حفظ کنه ، نظراتش معمولا مورد توجه قرار می گیره .
احساس من ؛ به نوعی تحسین همراه با حسادت
زاویه دید من چگونه باشه ؛
موفقیت او هیچ ضرری به من نمیزند و هیچ ربطی به کم شدن اعتبار من ندارد بلکه برعکس از آنجایی که از دوستان صمیمی من هست برا ذهن من باورپذیرتر هست که چون او تونسته من هم می تونم به این موفقیت برسم
درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛
با پشتکار و تمرکز و وقت گذاشتن و نگاه نکردن به سن و مشغولیت ها و بهانه ها میشه موفق شد
2. برادر خانمم : تونسته مهاجرت کنه به تهران و اونجا بزینس عالی رو ران بکنه و ثروت خوبی بسازه
احساس من ؛ خوشحالم و احساس خوبی دارم
زاویه دید من چگونه باشه ؛
چون ایشون از همین روستا هست و از نزدیکانم هست و از آنجایی که موفق شده از طریق مسیر علاقش به خواسته هاش برسه پس من هم می تونم
درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛
اگر انسان به اتفاقات زندگی با باور به ( الخیر فی ما وقع ) نگاه کند ، بر ترسهاش غلبه کند ، با امید ادامه دهد ، اعتماد به نفس داشته باشد ، به حرفای دیگران اهمیت ندهد ، دوری از خانواده و روستاش رو تحمل کند ، تو حساب و کتابش دقیق باشه و وقت بگذارد حتما موفق می شود
3. عبدالله یکی از دوستان صمیمیم : تو صنفش خودش که یکبار مصرف هست خیلی عالی کار کرده و رقیب نداره
احساس من ؛ احساس عالی
زاویه دید من چگونه باشه ؛
ایشون هم خویشاوند هست و هم دوست صمیمی و تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم
درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛
فرقی نمی کند از چه خانواده ای باشی فقیر دارای پدر پرخاشگر و مادر بیسواد ، از فرصتها در زمان تحصیل استفاده کنی ، نترس باشی ، ابایی از گفتن موفقیتهایت نداشته باشی ، بخشنده باشی ، پشتکار داشته باشی و ادامه بدی ، زمان بذاری ، ابایی از کارگری کردن برا کارت نداشته باشی ، نظر دیگران در مورد شخصیت و خانوادت برات مهم نباشه حتما موفق میشی
4. همسایه مون : تو حوزه کشاورزی عالی عمل کرده و ثروت عالی ای ساخته
احساس من ؛ تحسین همراه با کمی حسادت
زاویه دید من چگونه باشه ؛
ایشون همسایه من هست و از آنجایی که تونسته از طریق علاقش به خواسته هاش برسه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی و تجارت من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم
درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛
پشتکار داشته باشی ، ذهنت ثروتمند باشه ، سحر خیز و پر جنب و جوش باشی ، کار نشد نداشته باشی ، از خانواده پر جمعیت یا کم جمعیت باشی ، سخاوتمند باشی ، دل و جرات داشته باشی ، از فرصت ها استفاده کنی ، اهل مذاکره باشی ، درخواست کننده باشی ، عزت نفس داشته باشی ، به تفریحاتت بپردازی حتما موفق میشی
5. پسر داییم : که تو رشته مورد علاقش یعنی پزشکی قبول شد
احساس من ؛ احساس خوب
زاویه دید من چگونه باشه ؛
ایشون پسر دایی من هست و از آنجایی که تونسته به دانشگاه در رشته مورد علاقش راه پیدا کنه اونهم بدون آگاهی از قوانین جهان هستی من هم می تونم از طریق علاقم با توجه به آگاهی هایی که دارم در مورد قوانین جهان هستی در امر تجارت بهتر و زودتر از ایشون به موفقیت برسم
درسهای من از مسیر موفقیت ایشون ؛ پر تلاش باشی ، علافی تو مسیر تحصیل رو تحمل کنی ، تو مسابقات و جلسات حضور فعال داشته باشی ، خوشبین باشی و خوشرو ، بیماریت رو مانع ندونی ، دوستان زرنگ داشته باشی ، تو جلسات و مباحث و مسابقات مشارکت داشته باشی حتما موفق میشی
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
فکر میکنم من به جایی رسیدم که میتوانم درک کنم که چرا استاد میگویند فقط فایل گوش کردن مهم نیست باید به آن عمل کنی
من هروقت فایل های قسمت دانلودی را گوش میدادم که در حال انجام کار های دیگری بودم ( یعنی همزمان ) در نتیجه تغییر خاصی تو خودم نمیدیدم فقط اطلاعاتم بیشتر میشد
ولی وقتی قدم اول و دوم دوره 12 قدم را خریدم . آنها را دانلود میکردم زمانی خالی برای خودم انتخاب میکردم و حتما باید تنها باشم ، من برای کارم دو مانیوتر دارم یک طرف فایل را باز میکردم و یک طرف word
خلاصه خیلی تمرکزی ….. و در نتیجه تغییر ها را مشاهده میکرم
دقت کردم این ها همان اصلی هستن که استاد از گفتن آن در فایل های دانلودی خودادری نکردند فقط کمی با جزئیات تر و مثال های بیشتر
واقعا ممنونم استاد برای این آگاهی هایی که تغییر دهنده مسیر زندگی به سمت نعمت ها است
الان حتی با فایل ها دانلودی دفتر یادداشت باز میکنم و تمرین ها را مینویسم و باید حتما همان لحظه انجام بدم به عنوان مثال اگر استاد گفتن باید برای ثروتمند شدن باور احساس لیاقت داشته باشی همان جا فایل را استپ میکنم میگم خدا من را هدایت کن الان با فکت به من بگو من چرا باید احساس لیاقت داشته باشم بعد اینقدر تو جریان الهامات و فکت ها غرق میشم که یک فایل 20 دقیقه ای 2 روز طول میکشه تا گوش بدم و البته دارم نتایج را مشاهده میکنم
خدایا تشکر – استاد سپاسگذارم
خب بریم سراغ تمرین
1.دایی من بعد از فوت پدر بزرگم ( سال 1395 ) تا الان خودش را یه جورایی در یکی از اتاق های خانه مادربزرگم حبس کرده ، او که تا قبل از فوت پدربزرگم هنرمند بوده الان یک تراپیست بسیار موفقی است ( انگار او از مرگ پدربزرگم که بیماری سرطانی داشت این انگیزه را گرفت ) بسیار از مردم که بیماری لاعلاج داشتند را درمان کرده و فکر کنم درآمد آن میلیونی است ( بالای 100 میلیون ) یا میلیاردی است
فکر کنم از آن روز تا حالا از خانه بیرون نیامده و او با کمک خاله ام توانسته مردم را درمان کنه
احساسم نسبت به موفقیت آن :
خیلی خوب ، خیلی خوشحال شدم چون اطرفیان او را به شکل های نادرستی قضاوت میکردن ولی من از همان اول میدانستم او قرار است موفق شود
2.پسرخاله ام :
او تنها 18 سال سن دارد ولی در بهترین پاساژ شهرمان یک واحد اجاره یا خرید کرده (نمیدانم) و بوتیک لباس راه اندازی کرده
احساسم نسبت به موفقیت آن :
در اول حسادت کردم و گفتم به خاطر بابای پولدارش بوده ولی بعد از گوش دادن فایل های شما شروع کردم به تحسین کردن و به یاد آوردم او از سن 15 یا 16 سالگی کار میکرد و با خودم گفتم دمش گرم او واقعا لیاقتش را دارد
3.عمویم :
اون در شرکت بازریابی شبکه ای رده زُمُرد که رده خوبی است را دارد من با این فرد زندگی کردم و میدانم که چه اقدام های ایمانی داشته
احساسم نسبت به موفقیت آن :
به شدت تحسین میکنم چون کار هایی را انجام داده که خیلی ها ترس از انجام دادن آن دارند
همسر عموی دیگرم :
شغل او خرید و فروش لوازم خانگی است او و عمویم به تازگی یک ماشین خوب خریداری کردند او تعریف میکرد با 250 هزار تومن شروع کرده من با او مدتی زندگی کردم و دیدم او صادقانه چه فروشنده خوبی است و خیلی هم خوش اخلاق است او را تحسین میکنم
احساسم نسبت به موفقیت آن :
خیلی خوشحال شدم و گفتم دمشون گرم چون میدانم او لیاقتش را داشت
او همیشه خوش اخلاق است و با همه رفتار خوبی دارد و عزت نفس خوبی هم دارد
هنوز کسانی هستن ولی اطلاعات زیادی در مورد آنها ندارم
1.از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
پاسخ :
من به عدل خداوند شک ندارم و میدانم همه چیز سر جای خوش است
وقتی حسادت میکنم سعی میکنم به گذشته آنها نگاه کنم و روی ویژگی خوب آنها تمرکز کنم و بعد به این نتیجه میرسم که : نه ، واقعا دمش گرم واقعا لیاقتش را داشت
2.چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
پاسخ :
از صبر و نوع انگیزه گرفتن دایی ام میتوان درس بگیرم
او الهام بخش این شد که بدون رفتن به دانشگاه هم میتوان موفق شد
و میتوان در هر رشته که علاقه دارم با اینترنت شروع کنم به یادگیری و حتی بدون اینکه از خانه بیرون بروم باز پول بسازم
از تلاش های پسرخاله ام درس گرفتم که تو سن کم هم میتوان به موفق باشی
از عمویم درس گرفتم اگه ایمان داشته باشم و اقدام کنم
چه نتایجی خوبی میتوانم کسب کنم
از همسر عموی دیگرم درس گرفتم که با سرمایه خیلی کم هم میتوان شروع کرد و ثروت ساخت
بازم ممنون استاد
از گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش سپاسگذارم بابت این سایت
این سایت برای من مثل کتاب قرآن میماند ، ساپاسگذارم
خدا را شکر