ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 104 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق زیبایی ها
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستای خوبم توی این دانشگاه توحیدی…
چقدر موضوع این فایل میتونه به روند پیشرفت همه ماها توی همه جنبه ها کمک کنه طوری که اگر بتونیم جهادی اکبر راه بندازیم و ذهنیت های محدود کننده رو به ذهنیت های قدرتمند کننده تبدیل کنیم دیگه واضح تر و راحت تر میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و با تقواتر از قبلمون بشیم…
کنترل ذهن خیلی خیلی مهمه و حیاتی حتی برای افرادی که مثل استاد به درجه استادی میرسن و اینطور نیست که یه بار قله رو فتح کنی دیگه بی خیالش بشی چون اگر فنرش در بره دوباره میتونه تو رو به پائین قله پرت کنه …
پس برای این کار باید اول به خودشناسی برسیم…
باید بدونیم راجب موضوعات مختلفی که پیش میاد چه ذهنیتی رو واقعا داریم و راجبش آگاه تر بشیم که آیا این طرز تفکر و این نوع ذهنیت باعث رشد من میشه یا نه??? و بعد از رسیدن به جواب سوالمون باید بتونیم ذهنیت فعلی که داریم رو به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر سوق بدیم و رشد کنیم…
راجب سوال این بخش
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
در مورد موفقیت مالی و کاری یا هر چیز دیگه ای که دیگران کسب کردن
من به شخصه خداوند رو سپاسگذارم که از بچگی یکی از خصوصیات خوبی که داشتم و هنوزم دارم این بود که هیچ وقت حس حسادتی نداشتم و از بچگی حسادت رو برای خودم گناه فرض میکردم و از ترس اینکه گناه نکنم حسادت نمیکردم حالا واکنش های من راجب دستاوردهای اطرافیان و دیگران یکمی متفاوت بوده
و خدا رو شکر جوری نبودم که بخوام حسادتی بکنم که حالم بد بشه و منکر دستاورد خوب طرف مقابل بشم
فقط یه جاهایی یادم هست که در مقابل افرادی که افرادی که فکر میکردم غرور داشتن ( عزت نفسشون بالا بوده ) که مثلا طرف یه کاری کرده که موفقیت حساب میشده و اون فرد دیگه بیش از حد گنده اش میکرده و به قول خودمون نوشابه باز میکرده برا خودش اونجاها من در افکار خودم بخاطر باورهای نادرست مذهبی برداشتم از رفتار اون فرد رفتاری پر از غرور بودو من اینجوری مبدبدم چون باورم این بود و به این خاطر نسبت به اون فرد حسم بد میشد و کمی ازش فاصله میگرفتم چرا?
چونکه من باورم ابن بود که آدم اصلا نباید از خودش تعریف کنه و این یعنی خضوع و خشوع و این باور اینقدر توی وجود من قوی شده بود که یادمه وقتی که دانشگاه ملی قبول شدم و یا حتی کلی رفتارهای جامعه پسند انجام میدادم و داشتم بر اساس سلیقه ی مذهبیون درست رفتار میکردم جوری که اونها قبول داشتن و لذت میبردن همیشه با مادرم درگیر بودم که اصلا از من تعریف نکن جلوی کسی چون مادرم من که تک پسر بودم رو خیلی بهم توجه میکرد و همه ی نگاه ها رو به سمت من سوق میداد و منم حسم بد میشد و سریع گارد میگرفتم که اصلا تعریف نکنید از من شاید یه روزی من برعکس بشم و از راه به در بشم و …. الان یادم میاد کلی دارم میخخخخخخندم …
شاید باورتون نشه که الان بالای 15 ساله که اون حس ها رو خدا روشکر به اون شدت ندارم و الان اتفاقا با خرید دوره ی عزت نفس و کار کردن روی اون کللللللی حفره توی وجودم پیدا کردم و دارم روشون کار میکنم و خدااااااارو هزااااااران بار شاکرم که این دوره رو به ماها هدیه داده با یه مبلغ خیییییلی کم که به نظرم میلیاردها تومن می ارزه دوره عزت نفس…
آره اون رفتار بخاطر عزت نفس پائین من بوده و علاوه بر اون عدم احساس لیاقت وااااای وااااای که چقدر ما ها با احساس عدم لیاقت به خودمون ظلم کردیم و خدا رو شاکرم که ابن دانشگاه یه ویترین داره که میتونی هر جا ایراد داری رو باهاش اصلاح کنی و تا بی نهایت توی اون زمینه پیشرفت کنی…
خدایااااا شکرت…
ممنونم از شما استاد عزیزم که هر فابلی که آماده مبکنید اگر ما در مدارش باشیم و آماده باشیم دریچه هایی از دنیای مخفی درونمون رو باز میکنه برامون و به خودشناسی بیشتر میرسیم و هر چی جلوتر میریم باورمون قوبتر میشه که کمال گرایی برای انسان اصلا معنایی نداره چون تا حس میکنی دیگه خوب شدی یهویی یه چیزی میشه که میبینی اووووه اوووووه کلی حفره دبگه اون ور قضیه داریم و تا سرحد مررررگ فقط باید دنبال بهتر شدن باشیم نه بهترین …
اصلا همین یه دونه فایل رو من اگر جای شما بودم اصلا رایگان نمیذاشتم …
و به صورت دوره میذاشتم که بابتش هزینه پرداخت بشه تا کسایی میخوان جدی کار کنن وارد بشن و یه اکیپ جدی روی این موضوع فوکوس کنن تا نتایج فوق العاده تری داشته باشه…
من توی زندگیم
تا قبل از 12 سال پیش که کسب و کارم رو راه بندازم یعنی توی سن 21 سالگی افکارم دقیقا مساوی با باورهای محدود کننده ی مذهبی بود و خیلی مراقب بودم که اونقدر اعتماد به نفسم بالا نره که باعث بشه مغرور بشم و میترسیدم از این موضوع ولی بعد ازینکه وارد کسب و کارم شدم و دیدم نسبت به آدمها و جماعه یکمی تغییر کرد و کم کم افراد موفق بیشتری رو میدیدم چون خودمم به کارم علاقه داشتم و دیگه تا حدودی از لاک پوچی و بیهودگی در اومده بودم و همین تعامل با مشتری ها و افراد مختلف یه پله من رو بهتر کرد از قبلنم چون هی آدمای مختلف و عقاید متفاوت و نتبجه های متفاوت تر رو میدیدم و سوال برام پیش میومد ولی باورهای مذهبی نمیذاشت تسلیم بشم و میگفتم عیسی به دین خود و موسی به دین خود … و فقط در حدی بود که موفقیت هاشون رو تحسین میکردم ولی احساس عدم لیاقت بود کع جلوی انگیزه گرفتن منو میگرفت و یا برای سرپوش گذاشتن میگفتم اون عقاید مذهبی نداره و خدا یه جایی یقشو میگیره بالاخره …
مثلا اون کسی که قبل از من توی شهرمون آکواریوم فروشی باز کرده بود و اون موقع که من شروع کردم اون 15 سال سابقه کار داشت و 3 تا شعبه داشت و یه گردش مالی خیلی زیاد نسبت به من و باعث شد که من با توجه به باورهای مخربی که داشتم و عدم احساس لیاقت همش با خودم میگفتم که :
خب اون 15 سال پیش شروع کرده
اون 100 برابر من سرمایه داره
و من نمیتونم در کمتر از 15 سال به این سرمایه برسم و بعد میومدم با باور داااااغون قناعت خودم رو آروم میکردم و میگفتم در همین حد بخور و نمیر خوبه …
(خداوند همه ماها رو ببخشه بخاطر این باورها و افکارب که فقط باعث ظلم به خودمون میشده … )
ولی یکمی که میگذشت نشانه هایی خداوند بهم میداد که بیدار بشم ازین خواب غفلت اونم اینا بود
بهم میگفت ببین اون طرف اصلا سوادش و علمش راجب این شغل یک هزارم تو هم نیست …
میگفتم درسته ولی اون سرمایه اش زیادتره …
میگفت ببین هر روز کلی آدم میاد پیش تو و از اون طرف گله و شکایت میکنن که اون کلاه گذاشته سرشون و …
بازم میگفتم اون جاش خوبه و سر گردنه است و هر جور دلش بخواد میفروشه …
در کل هرچی برام دلیل و منطق میاورد ذهنم دنبال یه چیزی بود که بگه اون شرایطش بهتره …
قبل از آشنایی با استاد و سایت همیشه وقتی توی این شرایط قرار میگرفتم همونجا میگفتم خدایا یه معجزه ای بکن و به من بگو من چکار کنم چی درسه و چی غلط???
ولی باز هم عقاید مذهبی و تعصباتم نمیذاشت چشمام بهتر ببینه …
و خدا رو هزززززار بار شاکرم که منو به دانشگاه توحیدی خودش هدایت کرده و وااااااای که چقدر حال دلم خوبه …. واااااای که چقدر زندگی با آگاهی شیرینه ….
من به این باور رسیدم که تو ابن دنیا و زندگی مادی :
زندگی در جهالت یعنی جهنم
زندگی در سردرگمی یعنی برزخ
زندگی با آگاهی یعنی بههههشت
و خدا من دو از جهنم به برزخ و از برزخ به بهشت هدایت کردههههه
خدایا شککککککرت…
و در کل کلی مثال دیگه دیدم و دیدم و دیدم تا دیگه یک سال پیش تسلیم خوووود خووووود خدا شدم و دستامو بردم بالا…
و دقیقا وفتی جوابمو خدا داد و هدایتم کرد که این سوال رو صد بار توی خلوتم ازش پرسیدم
تو بگوووووو مشکل من کجاست خدای من???
برای همه شما عزیزان آرزوی
خوشبختی
ثروت
سلامتی
شادی
و سعادت
در این دنیا و در آخرت دارم
خدا نگهدارتون …
و الان اینجام توی بهشت…
درود به همه عزیزان جان
سوال:چه احساسی از موفقیت مالی فامیل نزدیک خود که طی مدت زمان بسیار کمی به این ثروت رسیده داری؟
جواب:
احساس قربانی بودن
احساس بد شانس بودن
احساس بخل و خشم
کمی هم حسادت ورزیدن
برای خودم توجیه میآورم که او با ارث رونق گرفته ،شانس آورده و بسیار هم حریص است و من ارث ندارم و حریص هم نیستم
تغییر زاویه دید: خدا را شکر اینقدر فراوانی و برکت وجود دارد که همه می توانند با اندکی تلاش و علاقه مسیر خود را پیدا کرده و حرکت کنند.
اگر او توانسته پس حتما من میتوانم بهتر هم میتوانم
چون من با انگیزه تر ، تحصیل کرده و به روزتر هستم
خدا را سپاس که مسیری که او رفته پس حتما من هم میتوانم بروم چون خود را میشناسم
سلام استاد
من تا چند سال پیش اگ موفقیت یکی رو میدیدم یا اینکه میدیدم کسی ب ی جایی رسیده یا اینکه ماشین خوبی خریده خونه ای خریده یا هر چیز دگ ک من نداشتمش با خودم میگفتم ک خدا شانش بده…خدا فقط ب اینا میده مام اینجا فقط باید نیگا کنیم….ولی از وقتی با شما آشنا شدم خیلی خیلی این دیدگاهم عوض شده شاید نتونم بگم 100 درصد ولی 90 درصد دیدگاهم عوض شده….
الان محال ممکنه موفقیت یا اتفاق خوبی رو از کسی ببینم واسش خیر و برکت بیشتری نخوام….واسش آرزوی بهتر ازونی ک داره رو نخوام….و وقتی اینارو ب زبون میارم دقیقا این جمله میاد توی ذهنم ک اگ اون تونسته پ منم میتونم و هیچ شکی ندارم و ب تلاشم ادامه میدم و بیشتر روی خودم کار میکنم….
مثلا اگ میبینم ی دوستم ماشینشو عوض کرده بهش تبریک میگم…میگم ک انشالله( بقول شما انشالله ینی اینکه در مسیر خواسته هات باشی در مسیر باورهای درست باشی….هر موقع میگم انشالله یاد اون حدیث پیامبر میفتم ک شخصی اومد پیش پیامبر ی سوالی پرسید پیامبر گفت فردا بهم وحی میشه بیا جوابتو بدم فردا….ک تا 40 روز وحی نشد و خدا گفت چرت نگفتی انشالله)
خلاصه استاد خواستم بگم خیلی حالم خوبه از وقتی با شما آشنا شدم….توی خیلی مسائل بهتر شدم ولی توی مسائل مالی اونطوری ک بخوام نه هنوز…ک اینم مطمئنم عالی میشم و میترکونم چون باید بیشتر روی خودم کار کنم و روی باورهام بیشتر تمرکز کنم…
مطمئنم و شک ندارم ک میترکونم ب لطف الله مهربان…
سلام .من خالق زندگیم هستم .فایل فوق العاده ومفید بود .سپاسگذارم استاد عزیز. من قبلا خیلی حسودیم میشد وقتی موفقیت دیگران رو می دیدم و میگفتم که کسی حمایتشان کرده که به این موفقیت رسیده .ولی آلن که به سوالات جواب دادم البته با کلاسهایی که با استاد گذروندم متوجه شدم که انسانهای موفق فقط روی کارهای خودشون وکارهای خوب افراد موفق متمرکز میشن وتوجهشون به کارهایی هست که باعث پیش رفتنشون میشه و توجهشون رو از فرعیات برداشتن .متوجه شدم که افراد موفق فقط روی خدا حساب باز کردن وهر روز خودشونو به روز کردن وروی خودشون کار کردن .همه ی موفقیت ها حاصل باورهای ماست هر چقدر روی باورهایمان کار کنیم پیشرفت خواهیم کرد .کار کردن با قانون ثابت الهی توجه به زیباییهاساختن باورهای قدرتمند یکی شدن با خدایماندوست داشتن خوددر لحطه زندگی کردن امیدوار بودنداشتن احساس خوبتمرین واستمرارارزشمند دونستن خوداحساس لیاقت باعث پیشرفت هر روزمان می شود .استاد سپاسگذارم بخاطر فایل بی نظیر
سلام و عرض ارادت خدمت استاد عزیز عباسمنش و مریم خانم شایسته که شایسته بهترین ها هست و دوستان و همراهان عزیز این خانواده پرتوان و قدرتمند
اگر یکی از نزدیکانت ب موفقیت میرسند چه احساسی داری؟
احساس حسادت و کم ارزشی و بی عرضگی میکنم
مثلا پسر عموهام و پسر عمه ام از من کوچیکتر یا همسن من هستن وضع مالی اشون خوب میشه و خونه های لوکس و ماشین خارجی میخرن من به احساسات حسادت و بی عرضگی میکنم و احساس ناتوانی میکنم
و احساس کم شانسی در مقابل اونا میکنم و سرخورده میشم
برای اینکه من هم مثل فامیلام وضع مالیم خوب بشه و موفق بشم بگم وقتی برای اونا شد برای من هم میشه وقتی اونا تونستن منم میتونم
و در نهایت وقتی دفت میکنم میبینم که اونا توکل اشون خیلی بالاست و اعتماد ب نفس و عزت نفسی بسیار بالاشون رو من برای خودم سراوحه بگذارم و حرکت کنم و نترسم
فقط و فقط بخدا توکل کنم و عزت نفس و احساس لیاقتم رو تقویت کنم و بالا ببرم
من لیاقت بهترین ها رو دارم پس باید ب دستشون بیارم
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته محترم وهمه عزیزان
سوال اول درابطه با احساس خودمون دررابطه با موفقیت دوستان واشنایان
من در رابطه با موفقیت افراد مختلف احساسات مختلفی دارم مثلا دررابطه با موفقیت همکارم ودوستم مجتبی که بعد ازمن استخدام شرکت شد ولی به جایگاه بالاتری ازمن درشرکت رسید کمی احساس حسادت میکنم با انکه من به این امر واقفم که او از نظر فنی وارتباطات اجتماعی واعتماد به نفس به مراتب ازمن بهتر وبالاتر است در ضمن او ازنظر ذهنی ثروتمند واهل ریسک وچالش پذیر است واین صفات اورا جزو محبوبترین افراد در شرکت کرده است
اما در رابطه باهمکار دیگرم که وبا صمیمی نیستم و او نیز به جایگاه دیگری رسید احساس من فرق میکند او مدرک تحصیلی بالاتری دارد اما با پارتی بازی از طریق برادرش به این جایگاه رسید واحساس خشم دارم
دررابطه با موفقیت اشنایان وفامیل مثلا خونواده ام احساس خوشحالی دارم وحس حسادت به کمترین میزان میرسد
درابطه با فامیل درجه دو احساس در بعضی موارد احساس حسادت ودر بعضی موارد احساس بی تفاوتی میکنم
اما دریک مورد خاص تقریبا همیشه حس حسادتم برانگیخته میشود وهرچقد ان طرف را بیشتر بشناسم ان حس بیشتر میشود
1 مجتبی مسئول نوبتکار حس حسادت
2 امیر مسئول پروژه حس خشم
3محمود ارتباطات اجتماعی فعال وگسترده حس حسادت
4 حسن پیشرفت مالی وجایگاه اجتماعی حس حسادت
5 عدنان پیشرفت بینظیر شغلی ومالی وجایگاه اجتماعی حس حسادت
ب=زاویه دیدی که میتواند الهام بخش من باشد این است که این افراد به یکسری موفقیت هایی که مطلوب من نیز هستند رسید اند پس من هم میتوانم به این موفقیت ها برسم وکار ناممکنی نیست اگر انها توانستند من هم میتوانم
ج= درسهایی که از این افراد میتوان بگیرم این است
مجتبی وحسن وعدنان =از این افراد میتوان این را یاد بگیرم که ارتباطات صمیمی وگسترده همراه با شوخی و شادی درعین احترام میتواند موجب محبوبیت ودرنتیجه پیشرفت کاری گردد متعهد بهودن به کار سازمان ودر گاهی فداکاری در پیش برد اهداف سازمان موجب پیشرفت کار میگردد ریسک پذیری وخروج از دایره امن خود در هر زمینه ای چه مالی وچه ارتباطی وهزینه دادن در این رابطه ها در نهایت موجب پیشرفت میشود پیگیری در حف ونگهداری از از روابط اجتماعی حتی با تلفن کردن ساده واحوالپرسی سهم بسزایی در گسترش ارتباطات دارد
امیر = مطالعه مستمر در حوزه کاری پیشرفت فردی واستفاده از فرصت های ایجاد شده ولو به ظاهر کوچک موجب پیشرفت در کار میشود
محمود = شوخ طبعی و دید وبازدید از دوستان با ایجاد ارتباط گرم وصمیمی وگستردگی ان با ارتباط با افراد جدید از طریق دوستان میگردد که درنهایت موجب شادی وپیشرفت کاری میگردد
سلام استاد جانم و مریم بانووو
وسلام خدمت همه هم مسیری های عزیزم
استاد جانم از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من و محمدم یه شریک کاری داشتیم که با هزار دوز و کلک و حقه هایی که داشت مسلط شد به کارما و تونست خیانت رو ترجیح بده و ما کارمون رو که خیلی خیلی خیلی زحمت کشیده بودیم کاری که حاصل 18سال زحمت و غربت بود ومن هم خدایی کم نزاشتم
رو از دست دادیم من سر این مسئله یک سال و نیم هست واقعا اذیت شدم و خودمو از هر نظر سرکوب کردم حتی دوره قانون سلامتی و دوره عزت نفس و.. رو نتونستم ادامه بدم چون دچار تروما شدم والان که به تمرین شما فکر کردم من فقط رو این ادم حساس شدم ونمیتونم موفقیت و… ببینم خیلی از خدا خواستم ذهنم رو اروم کنه نمیدونم شاید روش کار نکردم یا هر چی…
ولی خداخودش میدونه همه رو یعنی خانواده، فامیل، آشنا، رهگذر، وخلاصه که میبینم به موفقیت رسیدن تحسین میکنم خداروشکر میکنم وارزوی سلامتی و دلخوشی براشون دارم..
و خدا خدای فراوانی و بینهایت ثروت ثروت از هر لحاظ وقتی میبینمشون میگم پس اونا تونستن منم میتونم و این رو هم خوب میدونم که خدا بین بنده هاش فرق نمیزاره…
این ماییم که بخواهیم تا داده شود…
اگر یکم این ور واونور نوشتم ببخشید آقا ما یه خانواده عظیمی هستیم و منو عفو کنید بعداز یک سال ونیم دارم کامنت مینویسم…
وبهترینهارو براتون آرزومیکنم
با سلام درود خدمت استاد عزیزم که برای من یک الگوی بسیار بسیار فوق العاده هستین و عرض سلام و ادب خدمت خانم شایسته عزیز.
من عاشق هر دوی شما هستم و براتون بهترینهارو آرزو میکنم
در مورد سوال اول:
من قبل از اینکه با شما آشنا بشم در مورد موفقیت دیگران یه جورای احساس حسادت میکردم ولی بعداز کار کردن رو شخصیت خودم الان با موفقیت همه انسانها بسیار بسیار خوشحال میشم میدونم با ارسال این فرکانس خودم نیز در مسیر آن قرار میگیرم و به موفقیتهای زیادی دست پیدا میکنم و به قانون کارما اعتقاد دارم
از زحمات بی کران شما و خانم شایسته و وجود نازنینتون که ما رو در مسیر زندگی راهنمایی مکنید با تمام وجودم سپاسگزارم،خدایا شکرت
نسب به افرادی که دوستشان دارم واقعا خوشحال میشم ولی نسبت به اونایی ک حالا پدرم قبلا گفته بوده اینا خانوادگی دزد هستند و مال مفت خوردن درموردشون بد گفته یا کلا خانواده ام دید بدی داشته اند حس بد و حسادت دارم و دروغ چرا از موفقیت شان خوشحال نمیشوم
همیشه مدیرهایی که در فروشگاه داشتم از من کوچکتر بودند و گریه میکردم میگفتم من ازشون بزرگترم ولی اونا مدیر منن
بکی از هم سن و هم بازی ههای دوران بچگیم یه مغازه زده همش تو ذهنم میگم اون اگه اینجاست و به این موفقیت رسیده فقط بابت حمایت مالی و احساسی پدرش بوده و واقعا غرورم زیر پا نمیزارم ازش بپرسم چجوری به اینجا رسیدی ولی بنظرم درسته حمایت پدرش بوده ولی پستکار و سمج بودنش برای رسیدن به این درجه هم بوده
درسی که من از مسیر موفقیتش گرفتم این بود نترسم ،جا نزنم ،اولش شاید سخت باشه ولی زود همه چی درست میشه و خدا حمایتگر منه
درود بر همه و خدا قوت
واقعیت من خیلی به پیش رفت آدم ها حسادت می کردم ولی از وقتی که با استاد آشنا شدم و این تو فایل هاتون شنیدم که به ثروتمند ها تبریک می گفت خیلیییییییی برام سخت بود شروع کردم به این کار منم این کار کردم تو دلم به همه تبریک می گفتم باورتون نمیشه من تحویل هیچ درآمدی نداشتم در صورتی که خیلی آدم توانمندی بودم کم کم درآمد پاره وقت بعد درآمد ثابت از 20هزار تومان شروع کردم الان 20میلون دارم در ماه و اینو هم بگم من فقط یکی از ترمز های ریشه ای حل کردم این چنین رحمت خدا برام اومد اگه همه درست کنم چی میشه چون فهمیدم که چیزی که دیگران امتحان کرد من هم میتونم تو اون کار موفق بشم شایدم بیشترو در پایان اول از خدای مهربونم و بعد از استاد عزیز سپاس گذارم