ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 122 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    سلام استاد عزیزم

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    راستش افراد درجه یک زندگیم هنوز به اون مرحله که از نظرمن عالی باشه نرسیدن

    ولی من2تا ازدوستام‌که خونه بودن وکارنمیکردن خیلی بهشون میگفتم کارکنید وخونه نمونید

    وقتی تصمیم ب کارگرفتن خیلی خوشحال شدم

    حتی وقتی درمورد اتفاق های خوبی ک سرکاربراشون می افته خیلی خوشحال میشم

    اگر کسی چیزی که من خیلی دوست دارم میخره خیلی خوش حال میشم انگار خودم خریدم تودلم اون حس ذوق رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2935 روز

    سلام براستاد عزیزم

    سلام برخانم شایسته عزیز

    موفقیتهای دوستان و نزدیکانم

    همون طور که تو کامنت قبلیم گفتم در مواجه با موفقیت وپیشرفت دیگران احساس حسادت و سرخوردگی میکنم

    ولی یک ویژگی خوبی که دارم فراموش کردن است و خیلی زود مسایل و اتفاقات رو فراموش میکنم حالا چه خوب باشه چه بد

    1-مثلا یکی از دوستانم وقتی یک ماشین جدید و نو میخره احساس حسادت میکنم حسم بد میشه

    ولی وقتی میام زاویه دیدم رو عوض میکنم و بجای حسادت تحسین میکنم

    متوجه میشم منم بارها ماشین جدید خریدم و حتی ماشینی که الان دارم جزو یکی از آرزوهام بوده و الان دارمش

    پس خواسته ها به تحقق میرسه

    2- دوست دیگرم کاری ر وباهم شروع کردیم

    اون من احساس میکردم موفق تر از منه وبیشتر من پیشرفت کرده تو کارش و احساس حسادت میکردم وحالم و احساسم بد میشد

    وقتی زاویه دیدم رو عوض کردم و از این نگاه کردم درسته اون توی اون کار تواناییش از من بیشتره ولی خوب منم تو کار خودم توانایی های زیادی کسب کردم و نسبت به روز اولم خیلی پیشرفت کردم

    در کل نتیجه ای که گرفتم اینه که

    من باید سعی کنم وقتی کسی از دوستان و اطرافیانم موفقیت و پیشرفتی بدست میاره اونو تحسین کنم و حتی بهش قلبا تبریک بگم

    این باور رو در خودم تقویت کنم وقتی فلانی توانسته یعنی شدنی هست یعنی منم میتونم

    و باور فراوانی هم در خودم تقویت کنم که هر چقدر افراد بیشتری موفق و ثروتمند بشن راهها برای موفقیت وپیشرفت من بیشتر و راحتره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    سلام استاد عزیزم و ممنون از اینکه چنین فایلهای خوبی رو برای خودشناسی بیشتر ما آماده میکنیین و به رایگان در اختیار ما قرار میدید. من هنوز دارم روی دوره لیاقت کار میکنم اما گفتم حیفه این فایل رو در زمانش از دست بدم و به سوالات پاسخ ندم.

    1. در مورد افراد خیلی نزدیک زندگیم مثلا خواهرهام و همسرم خیلی خوشحال میشم و بهشون افتخار میکنم. اما در مورد بقیه آدمها شاید اولش کمی حسادت میکنم. اما از اونجایی که یاد گرفتم احساس بد مساوی اتفاقات بد هست، خیلی سعی میکنم احساسم رو کنترل کنم و براشون آرزوی موفقیت کنم. البته نمیدونم چقدر موفق هستم تو این مورد، اما میدونم در کل باید روی حس حسادتم بسیار کار کنم.

    بسیار احساس رقابت میکنم و دوست دارم همیشه بهترین باشم و یکی از پاشنه های آشیلم هست این مورد. به خصوص هر زمانی که خواسته ای تو زندگیم خیلی زیاد میشه، بیشتر احساس حسادت میکنم در اون زمینه.

    مثلا یه زمانی کسی ازدواج موفق داشت، اما الان که ازدواج کردم خیلی کمتر تو این مورد حسادت میکنم. یا یه زمانی در زمینه مهاجرت حسادت میکردم و الان باز این مورد هم کمتر شده. و الان به افرادی که بیزینسهای شخصی و موفق دارن حسادت میکنم.

    خیلی از مواقع هم دوست دارم در مورد موفقیت اون افراد صحبت نکنم یا مثلا جلوی بقیه میگم نه بابا فلانی که کار خاصی هم نکرده، یا مثلا فلان مشکل رو تو زندگیش داره. اما اصل موضوع اینه که دارم حسادت میکنم.

    نه که حس کنم رسیدن اون آدم به موفقیت باعث میشه من بی عرضه جلوه کنم، بلکه به این دلیله که دوست دارم فقط خودم یا افرادی که دوست دارم به موفقیت برسن. آخه چرا؟؟؟؟!!! خیلیه جالبه که همزمان با اینکه دارم مینویسم اینها رو میفهمم و به خودشناسی بیشتر میرسم. تو ذهنم داره این جرقه میزنه که تو داری برای دیگران زندگی میکنی. چرا؟ چون فکر میکنی اگه بقیه موفق بشن موفقیتهای تو نادیده گرفته میشه. موفقیتهای تو کوچک دیده میشه، همه نمیگن وای تو فلان کار رو کردی و به به و چه چه.

    در مورد موفقیت افراد نزدیک تا جایی که یادم میاد مینویسم.

    1. وقتی همکارم فروش عالی داشت، براش خوشحال شدم. اما بعد یه مدت گفتم این آدم کاری نکرده برای رسیدن به این موفقیت. شانسش بوده که الان از چین مسافر به ایران زیاد میاد و هنری به خرج نداده. و دقیقا از همون زمانها بود که هر روز تو کارم پسرفت کردم.

    * از چه زاویه ی مثبتی به این موضوع نگاه کنم که الهام بخش من باشه؟

    آقا مگه همه ما آدمها از یه سیستم عصبی استفاده نمیکنیم؟ اگه برای اون شده برای من هم میشه. من هم بیشتر از اینها رو تجربه کردم اما با ناسپاسی و عدم تمرکز از دستش دادم. پس باید دوباره متمرکز بشم و به دستش بیارم و ناامید نشم. به حرف بقیه گوش ندم. وارد بحث نشم. هی نگم کی الان میاد ایران برای سفر. اگه یه عده دارن میان پس یعنی میشه. واسه زدن حرف با بقیه هر حرفی رو نزنم.

    * چه درسهایی از مسیر موفقیتش میگیرم که منتهی به موفقیت اون فرد شده است؟

    این فرد بسیار متمرکز میشه روی کار خودش. یعنی اگه تو شرکت بچه ها هر حرفی بزنن این کار خودش رو میکنه و خودش رو وارد هیچ بحث و حاشیه ای نمیکنه که حتی تو شرکت لقب ربات رو گرفته. اما به نظرم رمز موفقیتش دوری از حواشی هست.

    این فرد بسیار اعتماد به نفس بالایی داره و از هیچ نظر خودش رو دست کم نمیگیره.

    2. شوهر خواهرم بیزینس خودش رو راه اندازی کرد و بسیار موفقه و به آزادی مالی، زمانی و مکانی رسیده. براش خیلی خوشحال شدم و خودم رو مجسم کردم که مثل اون موفق شدم.

    * از چه زاویه ی مثبتی به این موضوع نگاه کنم که الهام بخش من باشه؟

    من تو روند زندگی این آدم قانون تکامل و از صفر به همه جا رسیدن رو به وضوح دیدم. اینکه اون تونسته پس منم میتونم. سالها تلاش کرد تو حوزه کاری خودش و درست کار کرد و الان تو کار خودش بسیار موفق شده.

    * چه درسهایی از مسیر موفقیتش میگیرم که منتهی به موفقیت اون فرد شده است؟

    باز هم میرسم به اعتماد به نفس و درگیر حاشیه نشدن و متمرکز بودن روی هدف و خواسته.

    3. خواهر عزیزم که یه خونه بسیار عالی خریده و من بسیار خوشحال شدم.

    * از چه زاویه ی مثبتی به این موضوع نگاه کنم که الهام بخش من باشه؟

    اینکه خواهرم که از مسائل زندگیش آگاهم و تونسته به این موفقیتها برسه و به دونه دونه خواسته هاش رسیده نشون میده که هیچ چیزی دور از دسترس نیست و به همه خواسته هامون میتونیم برسیم.

    * چه درسهایی از مسیر موفقیتش میگیرم که منتهی به موفقیت اون فرد شده است؟

    خواهرم بسیار آدم شاد و خوش قلبیه. همیشه تو زندگیش به سادگی زندگی کرده و اهل حسادت و مقایسه نبوده. همه چیز رو ساده میگیره و سعی میکنه از هر شرایطی که داره نهایت لذت رو ببره و برای خودش و اطرافیانش لحظات شادی ایجاد کنه. یادم نمیاد از زمانی که ازدواج کرده هیچ گله ای کرده باشه با وجودی که اوایل که ازدواج کردن و مهاجرت کردن زندگی راحتی نداشته اما هیچوقت گله نکرده و مشکلاتش رو به ما نمیگفت.

    امیدوارم این فایلهای خودشناسی رو بیشتر بذارید. خیلی ازتون ممنونم استاد برای اینکه تلاش میکنید به شناخت بیشتری از قوانین جهان هستی برسید و ما رو هم به این آگاهی ها برسونید. سپاس فراوان از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    سلام به استادعزیزم ومریم جان وهمه دوستای

    دوستداشتنی

    بازهم مثل همیشه یه فایل پرمحتواوپربرکت از استاد عزیزمون، وخداکمک کنه ماهم شاگردهایی

    عمل گرا باشیم.

    واقعااین فایل ها می تونست یه دوره آموزشی پولی باشه

    استاد خدای مهربان اجردنیاوآخرت بهتون بده

    خب میرم سراغ تمرین این فایل به اندازه درکم

    (چرامیگم به اندازه درکم،،، چون بخاطرمشکل درسلامتیم والبته رسوندن موادکربوهیدراتی به

    مغزم خیلی کم حافظه شدم و درست وحسابی تمرکزندارم)

    اولش که این فایل وگوش دادم میگفتم نه بابا من

    که به کسی حسادت نمیکنم و آروم آروم مقاومت ذهنم شکست وبیاد اوردم که ای بابا چرا حسادت

    نمیکنم.

    همین چندوقت پیش بود که به فاطمه حسادت کردم وقتی دیدم وضع مالی همسرش خوبه و بهش پول میده تا دندوناش ودرست کنه یا چند

    وقت یبار استخر بره یااینکه بدون تلاشی نیازهاش براورده بشه بهش حسادت کردم ومن با اینکه کلی

    تلاش کردم و حتی تلاش کردم روی پای خودم وایسم ومحصول تولیدکردم به فروش نرفت بدجوری حالم گرفته شد وبارها پیش خودم گفتم

    خدایا اون بدون اینکه تلاشی کنه ثروت راحت به

    سمتش میاد ولی من اینهمه تلاش هم میکنم نتیجه ازنمی گیرم.

    نتیجه گیری

    1:باورهای فاطمه درمورد ثروت درسته

    2:احساس لیاقتش بالاست

    3:خیلی آدم احساساتی نیست وخونسردهستش

    4:کنترل ذهن خوبی داره

    5:عزت نفسش هم بالاست

    6:خودش ولایق نعمت وثروت میدونه

    باورهای محدودکننده من

    1:آدم بایدزیادتلاش کنه

    2:من هرچقدرهم تلاش میکنم بازم نمیشه

    3:عدم احساس لیاقت

    4:پول ازمافراری هستش

    یه باوری که توی بچگی ازپدرم شنیده بودم این

    بود که پول سوار اسب داره فرار میکنه ما هم باپای

    پیاده دنبالش میدویم وهیچ وقت هم بهش نمی رسیم.

    مورددوم

    اینه که من سه ماه پیش رب انارپختم باهدف اینکه دورته سلامتی وتهیه کنم ولی بازم بخاطر باورهای محدود کنندم تعداد خیلی کمی به فروش رفت اونم هرچندوقت یبار یک کیلو دلیلش هم

    باورهای محدود کنندم هست،،،، واسه خاطر همین

    اگرمیدیدم کسی رب انارپخته واسه فروش گذاشته

    میگفتم محصول اون بی کیفیت هست وقاطی داره ویا اینکه میدیدم فروش خوبی داره حسادت

    میکردم،،، استادمیگه باورهای شماراعملکردهاتون

    تغییرمیدن نه در حرف گفتن هاتون ومنی که در حرف همیشه میگفتم خداوندروزی همه بنده هاشو

    میده واگر همه رب انار فروش باشن بازم خدا روزی

    میده وغافل ازاینکه باورهای قلبیم یه چیزدیگه بود

    حالاباورهای محدودکنندم چی بودکه محصولم به فروش نرفت

    1:مردم پول ندارن بخرن

    2:شایدمحصولم خیلی باکیفیت نیست

    3:چرامزش ترش هست

    4:چرامزش شیرین هست

    5:همه خودشون پختن به محصول من نیازندارن

    6:من مغازه واسه فروش ندارم

    7:عدم احساس لیاقت

    ومهم ترین نکتش اینه که من هرمحصولی تولید

    میکنم ته قلبم چون واسه محصولم ارزش قائل نیستم دیگران هم نیستن که این الگوهمیشه واسم تکرارمیشه (استادلطفادرفایلهای بعدی درمورد این موضوع صحبت کنید چجوری واسه

    محصولم ارزش قائل باشم که راحت تربه فروش بره)

    باورهای جایگزین

    1:محصول من باکیفیت هست

    2:خداروزی رسانه وخودش مشتری ها رامیفرسته

    نکته ی سوم

    خب من از بچگی عاشق شغل روانشناسی بودم و

    همیشه توی رویاهام تصور میکردم که یه مطب دارم و روانشناس هستم وکلی مراجعه کننده دارم وکلی حرف های خوب میزنم فکرکنم توی بچگی

    قدرت رویا پردازیم بالا بود( البته تایکسال پیش که

    مشکل تیروئیدنداشتم خیلی رویا پردازی میکردم ولی چند وقتی هست حافظم دچار مشکل شده)

    بگذریم.

    مرشیه وشیداوچندتاخانم دیگه روانشناس هستن

    وهرکدوم کانال وسایت خودشون ودارن اوایل دنبال میکردم ومطالبشون ومیخوندم وسعی می کردم ایده بگیرم اما زمانی که باورهای محدود کننده وترسهام مانع بزرگی برام شدن این حس کم کم تبدیل شد به حسادت وقتی مطالب شون ومیخوندم ومیدیدم که دوره برگزار میکنن وکلی هم فروش دارن انگارتوی دلم یه حسرت وحسادتی بود ویه موقع که کارشون نمی گرفت انگار ته دلم خنک میشد وبه قول استاد میگفتم همیشه باید رشد کنی یبار هم زمین بخور (و واقعا این آدم من نیستم ونمی تونم باشم وازخودم واز این جور بودن میترسم، زهرایی که من میشناختم یه قلب پاک ومهربون داشت که همه رادوست داشت عاشق مهربونی کردن وتحسین کردن دیگران بود

    ازخوشحالی دیگران خوشحال میشد اما کمکم درگیر بازی ذهن شد درگیرتایید طلبی انگار دلش

    نمیخاست کسی از این بالاتر باشه حالا که سفره دلم باز شده بزار بگم،، نمیدونم کسی هست که به

    این مسئله گرفتار شده باشه وقتی توی سایت کامنت میزاشتم دوست داشتم استادتایید کنه و

    امتیاز بالایی بگیرم وحتی به اونایی که کامنتشون

    نفر اول میشد حسادت میکردم حتی افرادی که توی سایت خوب فعالیت میکردن و نتیجه های عالی میگرفتن حسادت میکردم اما می خوام دیگه

    این نباشم چون این آدم من نیستم)

    باورهای محدودکننده برای روانشناس شست شدن

    1:اینامدرک دارن ومن مدرک تحصیلی ندارم

    2:اینا پشتیبان وحمایت کننده دارن ولی همه مخالف من هستن

    3:پدرم وهمسرم همیشه مانع پیشرفت من بودن ویه سدبزرگی برام شدن

    4:شرایط مالی مانع شده

    باورهای جایگزین

    1:یه عالمه آدم هستن که بدون مدرک روانشناس شدن نمونش استادعباسمنش

    2:یه عالمه آدم بودن که در بدترین شرایط مالی بودن ورشد کردن

    3:آدمهای زیادی بودن که همه مخالفشون بودن ولی اونا ایمان داشتن ومصمم بودن پاروی ترسهاشون گذاشتن خداهم کمکشون کرده

    درسهاوالهاماتی که میتونم بگیرم

    بیام ونتایج شیداومرضیه و فاطمه وهمه آدم های موفق توی هرزمینه ای را ببینم وتحسین کنم یا

    باهاشون صحبت کنم که چجوری پیشرفت کردن

    الگو بگیرم از موفقیت هاشون و توکل داشته باشم

    به خدا وبدونم که توی مسیر موفقیت یسری چالش ها هست که باید حلشون کنم با ایمان به

    خدا ومدد الله حرکت کنم پا روی ترسهام بزارم وروی باورهام کارکنم.

    امامورد اخری

    که ازموفقیتش خوشحال شدم سارای عزیز هست

    از فامیلهامون،، سارا درگیر مشکلات زیاد و درگیر بیماری بود در عرض دو سال مشکلات خیلی زیادی براش پیش اومد از مرگ عزیزانش تا بیمار

    شدنش اما خودش وخوب جمع وجور کردبه تازگی توی شرکتی مشغول به کار شده که درآمد خوبی

    داره و این کار باعث شده هم حال روحیش وهم

    حال جسمیش تغییر کنه ورو به بهبود بره ومن براش خیلی خوشحال شدم وارزوی موفقیت وپیشرفت براش دارم.

    ازمحضر استاد عزیزم ودوستان عذرخواهی میکنم

    که بعضی از قسمت های کامنتم منفی بود.

    در آخر سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر این فایلهای عالی واین فضای وبستری که برای ما فراهم کرده وسپاسگزارم از دوستان که به هم کمک

    کنن

    سپاسگزارم از خدای مهربانم که همیشه حامی وهمایتگر بنده هاش هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      Zahra گفته:
      مدت عضویت: 1754 روز

      درادامه می خواستم این اضافه کنم

      اطراف من معمولا به اون صورت فرد

      موفق وجود نداره ولی یه مورد از همشهری هام هست که میخواستم بنویسم که موفقیتش ویجورایی از زبان فامیلهاش شنیدم.

      معصومه: توی معلمی به موفقیت

      رسیده، وقتی خبر اینکه معلم شد به گوشم رسید بهش حسادت کردم وتوی ذهنم گفتم چون شوهرش معلم هست پارتی کرده براش اون

      هم معلم شده

      چجوری ذهنیتم ونسبت به موفقیت

      معصومه تغییر بدم

      اگرمعصومه تونسته به توی خونه نشستن ودرس خوندن به موفقیت

      برسه پس من هم میتونم به خواستم توی حوضه روانشناسی

      برسم ودرسی که از معصومه گرفتم

      این بود که یعنی از اطرافیانش شنیدم کلا چندماهی رفت وآمد وبا

      اطرافیانش قطع کرده بود وبچه هاشم حتی میفرستاد مهد تا بتونه

      با تمرکز بالا بخونه و روی هدفش تمرکز بالایی گذاشته بود والبته پا

      روی ترسهاش گذاشته وایمان داشته

      وبه هدفش رسیده والبته سن وسال هم براش مهم نبوده.

      الهام گرفتم که برای رسیدن به هدفم

      تمرکز کنم روی خواستم وکارهایی که

      الان درحدم هست وبراش انجام بدم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سیدمرتضی موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 725 روز

    سلام و عرض ادب

    بسیار سپاسگزارم از فایلهایی عالی که میذارید .

    واقعا احساس خوبی ایجاد میشه وقتی با تفکر پیشرفت و رشد به دیگران و موفقیت هاشون فکر کنیم و این احساس خوب مطمئناً آثار شگفت انگیزی رو در پی خواهد داشت برامون .. استاد عزیزم ممنونم بابت همه فایلهای رایگانتون – ان شالله خیرش بسیار فراتر از تصور در زندگی هممون نشون داده بشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد هادی شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 3556 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوستان

    من مشاور املاک هستم. وقتی یکی از دوستان و همکاران قرارداد فروش مینویسه من خیلی دقت کردم به احساس اون لحظه ام! وقتی خبر قرارداد نوشتن همکارام را می‌شنوم در ظاهر خوشحالم و به اونها تبریک میگم! ولی حس درونی ام چیز دیگریه!

    در درونم غوغایی بر پاست! اولین حسی که به سراغم میاد حس حسادت است! بسیار بسیار به اون همکارم حسادت میکنم! بعد از مدتی (1 تا 2 ساعت) شروع میکنم به مقایسه کردن خودم و اون شخص! که اون چیکار کرده که قرارداد نوشته. چرا تو نتونستی بنویسی؟ حتما اون بیشتر و بهتر از تو کار کرده و……

    و شروع میکنم به تخریب و سرزنش کردن خودم!

    ولی بعد از مدتی اون حس فروکش میکنه.

    خدا رو شکر با توجه به کار کردنم روی ذهنم تونستم نسبت به قبل سریع تر از اون احساس های مخرب خارج بشوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سیدمرتضی موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 725 روز

    سلام

    بسیار سپاسگزارم از فایلهایی عالی که میذارید .

    واقعا احساس خوبی ایجاد میشه وقتی با تفکر پیشرفت و رشد به دیگران و موفقیت هاشون فکر کنیم و این احساس خوب مطمئناً آثار شگفت انگیزی رو در پی خواهد داشت برامون .. استاد عزیزم ممنونم بابت همه فایلهای رایگانتون – ان شالله خیرش بسیار فراتر از تصور در زندگی هممون نشون داده بشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    حنان دریس گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گل️

    اول از همه خداوند رو شاکر و سپاسگذارم که جزو این خانواده هستم این از بهترین نعهمتهای زندگی منه

    و میخوام بگم این فایل ها جواب سوالات من ودرخواست های من به کائنات بوده خداروشکر️

    من قبلا اینطور بودم که وقتی کسی به موفقیتی میرسید انکارش میکردم و توی ذهنم و حتی در گفتار اون موفقیت رو تحقیر میکردم

    بعضی موفقیت ها و پیشرفت ها تو زندگی اطرافیانم رو سعی میکردم نبینم و نادیده بگیرم

    مثلا خواهر شوهرم وضعیت مالیشون خیلی از ما بهتر بود ولی خوب ناله هم زیاد میکرد وقتی چیزی میخریدن مثلا ماشین خارجی گرفتن گفتن با کلی وام و قرض گرفتیم من اصلا دوست نداشتم ماشینشونو ببینم و به زور بهشون تبریک میگفتم وقتی خونه خریدن هم همینطور کلا انقدر حسادت درونم پنهان بود و درحال بزرگ شدن بود که خودم متوجه نبودم انقدر که دیگه از اون شخص بدم میومد و نمیتونستم اخبار رو درمورد خودش و تغییرات زندگیش بشنوم حتی بچه هاشو هم دوست نداشتم

    اما حالا که یه مدته روی خودم کار کردم واقعا خودشو وبچه هاشو دوست دارم و مهربونیشو نسبت به خودم میبینم هفته ی پیش رفتم خونش دیدم تلویزیون و یخچال جدید گرفته تبریک گفتم رفتم یخچالشو از نزدیک نگاه کردم در صورتی که قبلا ذوق نمیکردم برای این چیزا از خودشم کلی تعریف کردم که خوشکل تر شده، چقدر خودم احساس بهتری داشتم و بچه هاشو چقدر بیشتر دوست داشتم.

    از همکارانم اگر کسی زودتر از من به موفقیتی میرسید موفقیتش رو نادیده میگرفتم ولی برای جنگیدن با این احساسم موفقیت های دیگران روتبریک میگم

    هنوزم این احساس درونم کاملا درست نشده چون وقتی میبینم کسی از من جلو زده استرس میگیرم و میدونم این نشونه ی خوبی نیست اما راستش گاهی خودمم نمیدونم درونم چه خبره.

    مثلا خودم نمیدونستم که حسادت درونم خیلی زیاده ولی خداروشکر که متوجه شدم

    امیدوارم با این دوره بتونم باورهای محدودکننده ام رو بیشتر پیدا کنم و اصلاحشون کنم

    خیلی خوشحالم از اینکه همچین دوره ای در حال برگزاری هست و از شما استاد عزیز سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    رضوان گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    سلام استاد عزیزم . من اکثر اوقات که کسی رو موفق تر از خودم می بینم احساس می کنم اون از من باهوش تره بیشتر و زودتر از من چیزی رو یاد میگیرهو من اکثر اوقات نسبت آدم هایی که خیلی خوب پیشرفت مالی میکنند یک اصطلاح همیشه دارم میگم ماشاا… نوش جونش عرضه داشته عقلش رسیده چکار کنه که بیشترین بازدهی رو داشته باشه وگر نه همه باید میتونستنو این که واقعا همیشه آدم های موفق رو تحسین میکنم خوشحال میشوم و حس تحقیر بیشتر نسبت به خودم پیدا می کنم و این که استاد من وقتی یک کاری انجام میده وقتی میام بگم پس منم میتونم ندای درونیم میگه اونا باهوش ترن مخصوصا در خصوص یادگیری مسایل فنی و کامپیوتر و یا زبان جدید این طوریم اگه میشه در مورد این سد ذهنی هوش هم صحبت کنین چون استاد همیشه میگن اگه اون تونسته منم میتونم ولی من ذهنم میگه خب اینا خیلی تیز هوشن و از هوش بالایی برخوردارن .نمیدونم این که خب در هر حال افراد همه هوش یکسانی ندارن لطفا راهنمایی بفرمایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1605 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد ، خانم شایسته و دوستان عزیزم

    من در بیشتر اوقات وقتی میبینم که یه کسی یه موفقیتی کسب کرده خیلی تحسینش میکنم و خیلی براش خوش حال میشم شاید در خیلی موارد کم اولش یکم حسودیم بشه اما سریع خودمو جمع میکنم و می‌دونم اگه از موفقیت دیگران خوشحال بشم اونوقت به موفقیت های بیشتری میرسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: