ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی.
استاد جان عاشقانه ازت سپاسگذارم وتحسینت میکنم بخاطر این حد از خودشناسی که داری و منطق های بینظیری که ذهن هیچ حرفی برای گفتنش نداره…
استاد اولش خواستم بنویسم بسیار زیاد سختم بود و ذهنم مقاومت میکرد
اما اون جمله ی که اخر فایل گفتین که خدا شاهده چیزی غیر از این نیست که جهان بازتابی از افکار و باورهای ماست
با این نگاه یه ذره مقاومتم کم تر شد
که انگاری یه حسی بهم گفت عادل تو اگه اینارو مینویسی و بیاد میاری شاید یه ذره حالتو بد کنه چون تجربیات خوبی نداشتی اما اینا بهت کمک میکنند و یادت میدن که اصل دلیل ناکامی هایت چیا بودن و هستن.
با این نگاه بسیار زیاد مقاومتم کم تر شد و شروع کردم به نوشتن
و چند نفر رو از نزدیکانم رو نوشتم
و به سوالات پاسخ دادم و احساساتی که نصبت بهشون داشتم رو داشتم رو نوشتم .
خواستم که افراد دیگه ای رو بنویسم نگاه کردم که به همشون انگار دارم یک جواب رو میدم
یعنی اون حسادت های که داشتم اون احساس کمبود ها اعتماد بنفس پاین ناتوانی در مقابلشون
مقایسه کردن ها احساس عدم لیاقت احساس افسردگی وغم احساس بزرگ دیدن افراد تو ذهنم
احساس غرور احساس عدم تکامل
و در کل احساس های بدی که بهشون داشتم ……….
همه اینارو نصبت به هرکدومشون رو داشتم وانگار فقط ادمها عوض شدن ولی اون احساس هارو نصبت به همشون داشتم انگار یک الگوی تکراری در مورد تمام ادمها به شیوه یکسان داشتم
فقط هر بار به یه جور هر بار به نوعی
و یک دیدگاه دیگه ای رو که داشتم این بود که که در اکثر شرایط خودمو گذاشتم و میذارم جای دیگران تو ذهن خودم و از دیدگاه بقیه خودمو با اون فردی که بهش حسادت میکردم مقایسه کردم
یعنی خودمو اون فردی که حالا هر موفقیتی که داشته .
از دیدگاه بقیه قضاوت میکردم و چون اون فرد موفق شده در نهایت من خودمو سر زنش و تحقیر میکردم و اون همه احساس افسردگی و ناتوانی کمبود و اون همه زجری که سالها کشیدم این یکی از عوامل بسیار قدرتمند بوده
و درتمام جواب های که داشتم تو دفتر مینوشتم یک جواب بود
مثلا در مورد اینکه چه احساسی داشتم اون احساس های مقایسه بد نا امیدی کمبود حقارت همه رو داشتم در مورد افراد
یا مثلا در جواب من میخواهم ذهنم رو تغیر بدهم .
همش بر میگرد به عزت نفس .
من برای خودم ارزش قائلم خودمو دوست دارم
خودمو مقایسه نمیکنم .
خودمو سرزنش نمیکنم
شخصیت خودمو بهبود میبخشم
در کارم خودم رو توانا تر و حرفه ای ت. میکنم .
ایمانم رو قوی میکنم
روی خدا حساب میکنم
احساسمو نصبت بهش بهتر میکنم
یعنی همش جواب هام اینا بودند
ودر اخر هم خودم با خودم حرف زدم و برای خودم توضیح میدادم که عادل اگر الان ناکام موندی اگر الان به اون چیزی که میخوای نرسیدی اگه الان اون موفقیت هارو کسب نکردی
فقط بخاطر این دیدگاههای که نصبت موفقیت دیگران داشتی
یعنی اون همه احساس بد اون همه احساس حسادت غم افسردگی مقایسه کردن کمبود احساس ضعیفی ناتوانی
حقارت
همه اینا باعث شدن که تو نتونی حرکت کنی ک تو نتونی خودت رو گسترش بدی
و الا اگه خودتو مقایسه نمیکردی اگه خودتو دوست داشتی
اگه برای خودت ارزش قائل بودی
اگر حسادت نمیکردی
اگر ایمان داشتی
اگر حالتو بهتر وبهتر میکردی
و در یک کلا امید داشتی
الان تو خیلی خیلی بیشتر از این موفقیت ها کسب کرده بودی
و در شغلت بسیار زیاد پیشرفت کرده بودی حرفه ای شده بودی
یعنی تمامش بخاطر این باورهای غلط که تو ذهنت بصورت ناخود اگاه بوده نتیجه هات رقم خورده
پس تنها راه نجاتت اینه که این باورهارو تغیر بدی
تحسین کنی.
احساس بهتری داشته باشی
روی خودت کار کنی
خودتو گسترش بدی
کمال گرا نباشی
غرور نداشته باشی .
شجاعت داشته باشی
ترسها و نگرانی هارو کم کنی
احساس دلسوزی وترحم نکنی.
وتمام احساس های که به تو احساس بدی میده رو هر روز یه ذره بهتر کنی
بعد اروم اروم نتایج میان و تو هر روز بیشتر تغیر میکنی و به موفقیت میرسی
بنام خالق و پروردگار مهربانم
سلااااااام به استاد و مریم عزیزززززم و همههههه دوستان خووووبم …….
داشتم یه مقایسه ای میکردم خودمو با خیلی قبل تر ،،،،،
اون موقه هااا اگر کسی رو میدیدم که موفقیت به دست آورده ،،،،،هزارتاااا بهانه برای ذهنم میوردم که اره اون پارتی داشته،،،،آقازاده ای چیزی بوده،،،،،خلاصه یه جوری میخواستم نشون بدم که اون خودش باعث این موفقیت نیست…..و عوامل بیرونی دیگ تو این موفقیت دخیل هستن ……
نمیگم الان کاملم و این باورا رو ندارم اماااا خیلی اوضاعمممم بهترهههه،،،،
الان با کار کردن روی خودم این حس حسادت خیلیییی کمتر شده و بجاش تحسین آدمارو یادگرفتم البته بگمممم من نسبت به موفقیت اکثر افراد خوشحال میشمممم اما یه سری هاااا وقتی میخوام از ثروت و موفقیت اونااا تحسین کنم ،،،حسم نازیبایی هست،،،،دلیلشو الان خوب میدونم باورهای من درباره ثروت محدوده و فکر میکنم اگه اون طرف اوتقدر داره ممکنه به من نرسهههه،،،،خداروشکر تونستم دوره ثروت 1 بخرم ،،،،و دارم روی خودم ذربینی کار میکنمممم ،،،،،
و اما پاسخ سوال…..
آدمایی که موفق شدن:
1-عموی مادرم یکسالی هست که کارخونه سیمان سفید زده و خیلییی ماشاله پولداره ،،،،،حسم خیلییی به این موفقیتش خوبههه خیلییییی ،محل کار من از این کارخونه میگذره هروقت میبینمش تحسینش میکنم و میگم خدایاشکرت برای این همههه ثروت که باعث شده به این همه آدم خیربرسونه……
الگوهای رفتاری ایشون اینکه آدم خیلی موفقی هستن و همیشه سعی کرده بهتر از دیروزش باشه،قبلا مدیرعامل چندکارخونه بوده و الان تصمیم گرفته مدیرعامل کارخونه خودش باشه،،،،اینکه موفقیت حد نداره و هر روز میتونی بهتر از دیروزت باشی.
2-دوستم که تو سالی که باهم کنکور دادیم اون رتبه 100 شد و تونست رشته موردعلاقه اشو بره ،،،از موفقیتش خیلییی خوشحال شدم همون موقه ام خب منم دلم میخواست مثه اون قبول بشم همون رشته رو ،،،،،که خداروشکر با عشق درسخوندم باعث شد تو بهترین دانشگاه قبول بشمممم،،،،،
الگوهای رفتاریش:خیلی دختره متوکلی هست،،،،به شدت روی خدا حساب میکنه و توحیدی،،،،،با علاقه یه کاری انجام میده و همیشه درحال بهتر شدنه،،،علاوه بر اینکه الان دبیر هست تو زمینه مشاوره تحصیلی ام کار میکنه و کلیییی موفقه و پول دراورده.
3-خوده شما استاد و مریم جون،،،
موفقیت تو تمام جنبه های زندگیتون
ثروت
سلامتی
روابط
من همیشع با دیدن شمااا و این همه موفقیت خوشحال شدمممم نمیدونم ولیییی ذهنم با دیدن شمااا مقاومت نمیکنه و چموش نیست،،،،هیچ وقت نگفتم حتی اون اولایل که نه بابا مثلا طرف الکی میگع یاااا ازکجا معلوم راستع این خونه و ماشین هااا،،،،،هیچ وقتتتتتتتت،،،،اصلا نمیدونم تو کلام شما چی هست کهههه انقدر از همون اول من شمارو باور کردم،،،،،شما بهترین الگوی منییییی،،،همیشه میخوام مثه شما باشمممم،
الگوهای رفتاری شماااا:
متعهدین خیلییییییی،،،،
موفقیت برای شمااا اندازه نداره تهههه نداره و هربار دنبال بهبود هستین
همیشه با شوق از موفقیت بقیه حرف میزنید و با شوق تحسین میکنید….
از الگو هااا درس میگیرید …..
شما خوده خوده عمل هستید…..
حرف بی عمل نزدید و قبلش خودتون عمل کردید……
خدا کمکم کن
هدایتم کن
که از موفقیت همهههههه آدماااا خوشحال بشمممم اونقدر ظرفمو بزرگ کن که بتونم با عشق تحسین کنم نه بهانه بیارم…..
عاشقتونممممم
سلام استاد گرامی وخانم مریم شایسته عزیز وخانم مهسا سالاروند من قسمتم با شما افتاده که برای شمایا در باره ی
نوشته شما بنویسم حالا شوهرم خونه داره به تلویزیون نگاه میکنه ومن دارم به کامنتای تو جواب میدم اول اینکه اگر هم تحسین کردن برات سخت بوده قبلنا چون وارد سایت نشده بودی واز استاد روش زندگی رو یاد نگرفته بودی خوب حالا ماشاالله خیلی پیشرفت کردی ومن میبینم وشاهدم که شما خیلی با دل و جون تحسین میکنید واز دوستت همکلاسیت گفتی که انسان توحیدی هستش
خوب از آدم توحیدی انتظاری جز این نداریم انشاالله روز به روز موفقتر باشه و همین طور شما در همه جوانب زندگی موفقیت رو به دست میاری آره حتماً چون در اینجا ودر این لحظه داری زندگی میکنی آمین
از فامیلتون گفتید که مدیر عامله
چند کار خونه بوده و حالا برای خودش کار خونه دار شده خدایا شکرت همون حرف همیشگی استادمونه دیگه دنیا درحاله پیشرفته همیشه ودرهر لحظه خدایاشکررررررر
در باره استاد بزرگوار وخانم شایسته گفتید که ماها حالا من پنجم ابتدایی خونده دارم در اینجا شاگردی میکنم آنها بزرگترین وگرامیترین انسانها هستند که ازباسواد ترین واز بی سوادترینهارو اینجا پناه دادند و دارن هم خرجشون رو میدندولله چون از انرژیی که از استاد واز دوره هاش میگیرند خیلی خیرو برکت به زندگیتون اضافه میشه
ومثل من که فکر میکردم حق بامنه قافل از اینکه اصلاً من از حقیقت هیچی رو نمیدونستم
خداوند استاد وخانم شایسته رو برای همه ی ما ها نگه داره وعمر باعظمت به هر دواونها بدهد آمین یارب العالمین
وفکر میکنم در جمله ی اخرتون به این اشاره کردین همیشه تحسین کننده هستید ودربعضی وقتها اگر
میخواهید تحسین کنید حالتون یه جورایی میشه اون هم از تواضع شماست خدارو شکر که خیلی عالی شدید و پیشرفت شما روز به روز داره چشم گیر تر میشه و خدارو شکر دوره ی ثروت یک رو هم خریدید ودیگه شما میترکونید از خدا میخوام موفق باشید وبا تشکر از گروه تحقیقاتی عباس منش دات کام که باعث شدند برای اولین بار شوهرم خونه بود این کامنت هارو نوشتم برای همه ی هم فرکانسیهام آرزوی ثروت سلامتی سعادتمندی وهمه قشنگی هارو ازدر گاه خداوند خواستارم خداحافظ همون باشه
به نام خدا
با سلام به استاد عزیزم که با عشق این فایل ها رو برای ما تهیه می کنن وسپاسگزارم ازشما ومریم جون
سوال اول
اگه یکی از نزدیکان شما به موفقیت برسه چه احساسی دارید
البته واکنش من نسبت به موفقیت آن فرد بر میگرده به رابطه ی من با او اگه رابطه ام خوب باشه خیلی خوشحال میشم ولی اگه رابطه ام با اون فرد خوب نباشه اولش ناراحت میشم واحساس حسادت وخود کم بینی می کنم ولی سعی می کنم زمان زیادی در این احساس نمونم وبا خودم صحبت می کنم میگم من ارزشمند هستم نباید حال خودم رو بد کنم چون اتفاقات بدی رو با این احساس برای خودم رقم می زنم
ومن با منطق این که حتما باورها ی درستی داشته که به این موفقیت رسیده وتلاش کرده چون خداوند وجهان هیچوقت اشتباه نمی کنن وهر کس در هر جایگاهی هست در جای درست قرار داره
وبا خودم میگم اگه اون تونسته پس من هم اگه رو خودم کار کنم وباورهای مخرب خودم رو پیدا کنم وباورهای مناسب رو جایگزین کنم حتما من هم موفق میشم
ممنوناستاد
در پناه حق
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
(خـــدایا دست و زبان من از عهده ی شکر کردن تو برنمیاد. کم آوردم شکرگزار این نعمت ها و این داشته ها باشم. خدایا فقط از این همه فضل وو بخششت کمک میخوام. منی که به هر خیری که از سمت بهم برسه فقیــرم. تنها و تنها فقط از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم. خدایا کمکم کن تا افکار غالب و نهادینه شده در ته وجودم رو بکشم بیرون و پیداشون کنم.)
اصلا نمیدونم از کجا و چطور بنویسم یک عالمه همزمانی و اتفاقات مشابه که انگار تمام جهان بسیج شدند تا من به خواست هام برسند و ذوق زده ام از این همه. از خواب دیشبم بگم که خواب به طرز فق العاده عجیبی بود. خواب استاد جان رو دیدم نمیدونم روی سقفی بودیم یک بلندی یک ارتفاع. انگار یکی از بام های تهران بود نمیدونم. خلاصه کل شهر انگار دیده میشد. و من خودمو به اون بلندی رسونده بود و استاد رو دیدم و تو خوابم بغلش کردم….وای اشکم همین الانم دراومد این صحنه خوابم یادم اومد.(لحظه ایی که خواسته قبلی منه، قبل از اینکه از دنیای زیبا برم این تجربه رو داشته باشم) و قسمت عجیب خوابم اینجا بود که نمیدونم با استاد جان موشک هوا کردیم یا یک از این موشک کاغذی ها بود چی بود. استاد یک ژستی گرفت و پرتابش کرد رفت و رفت اینقدر رفت که از جو خارج شد اصلا….من دهنم باز مونده بود این موشک فضایی بود کاغذی بود چی بود…برای همین یادم نمیاد چی بود دقیقا. و من هی کلنجار میرفتم که آخه چطوری، قضیه چی بود. فقط این صحنه رو یادمه استاد رو کرد به من گفت فهیمه منو ببین یاد میگیری توام، من میدونم توام دقیقا مثل من میتونی درست کنی و بعد پرتابش کنی یکجوری بره که خودت بمونی چی شد. فقط بدون همه چی قانون داره.قانون هدایت کردن هر چیزی به جایی که جایگاهشه. هدایت، هدایت، هدایت. قانون. قانون. قانون…فقط از صبح پاشدم این چند کلمه تو ذهنم میچرخه با اون احساس خوب بغل کردن استاد جان.اصلا عجیب ترین خوابی بود که دیدم و انگار واقعی ترین….
حالا از یکطرف صبح فایل جدید میاد اونم انگار برای خوده منه….چون همه جهان دست به دست هم دادن تا منو به خواسته هام برسونن و این کار خدای منه و خدا اینطوری منو هدایت میکنه حمایت میکنه.
حالا از یکطرف افکار و سوال ها و درخواست های این روزام به خدا چقدر سنخیت داره، چقدر هماهنگه.
فقط در قالب ابنکه یادم باشه همین الان عکسی که چند روزه به عنوان بک گراند لپ تاپم گذاشتم، گواه اینه که چقدر قانون درست کار میکنه. چقدر خدا هوامو داره. چقدر خدا تمام دست هاشو برام فرستاده تا درخدمت من باشه.
جمله ایی که این روزها روی بک گراند لپ تاپ زیاد میبینم و چقدر منو به فکر برده و چه وال های خوبی رو از ذهنم رد کرده اینــه:
شاید فکر کنی که عمل تو از
ذهــــنــــیتـت مهم تره…
اما بهتره بدونی
حتی اعمالت هم از ذهنیتت تاثیر میگیره…
خدایا شکرت که منو در مسیر خواسته هام هدایت میکنی.
خدایا شکرت که خواسته هامو هربار به من نزدیک و نزدیکتر میکنی.
خدایا شکرت که از رگ گردن به من نزدیک تری و حست کردم بدون عقل و منطق و احساس، حس میکنمت.و ازت ممنونم که همواه با منی و هدایتم میکنیو قوانین ات رو خودت بهم یاد میدی.
=====================================================
خب میرم سراغ این فایل فوق العاده. که سپاسگزاری و تشکر از استاد جان رو نمیدونم چطور بیان کنم. اما بی سپاسگزاری میرم جلو. چون میخوام سپاسگزاری عملی انجام بدم پس با جون دل و عشق مضاعف مینویسم.
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده_قسمت 1
همین تیتر کافیه که ازش کلی آگاهی بکشم بیرون و براش کلی بنویسم و بهش بارها و بارها فکر کنم ودرکش کنم.
استاد دوست دارم جمله به جمله حرف های شما رو همینطور که تند تند توی دفترم نوشتم درحین دیدن، اینجا هم با جزئیات بیشتر و دقیق تر و اصلا مو به مو بنویسم.(این کامنت رو میزارم بعد میام حتما مینویسم با عشق)
فعلا برای مرور و خلاصه خودم اینجا مینویسم.
با اینکه به سوال ها جواب دادم و طبق گفته شما در فایل عمل کردم و فایل رو شاید بیش از ده بار استپ زدم.
^ مـن توانایی تغییر نگرشـم رو دارم.
^ به اندازه ای که من از باورها و ذهنیت محدودکننده به ســـمــــت ذهنیت قدرتمند کننده پیش می روم،جهان موقعیت ها رو برام میاره.
^میـشه شرایط رو عوض کرد، مهم نیست الان شرایطت چیه. اصلا مهم نیست. ((اصلا مهم نیست سنت چیه، تحصیلاتت چیه، خونه ات کجاست، چقدر پول داری، بچه چندم خانواده ایی، دختری پسری، پدری مادری، تازه کاری یا قدیمی…اصلا مهم نیست. باور کن مهم نیست.))
به محض اینکه اراده کنیم و بخواهیم شرایط مون تغییر می کنه.
(واقعا بارها من این جمله استاد جان رو تجربه کردم.)
من با تمام وجودم باور دارم که این تمرین ها مهمه استادجان،باور دارم ایمان دارم که شرایط تغییر میکنه و رشد میکنه همه چی در همه ابعاد…
واقعا سپاسگزارم که این هدیه ارزشمند رو برامون با عشق روی سایت قرار دادین. واقعا سپاسگزارم اساد جان خیلی قدردان این همه سخاوت و تلاش های بی منت شما هستم. اینکه اینطور از وقت گران بهاتون برای من این چنین فایل ها و سلسله تمرین های اصل در آر رو تولید میکنید. اینکه کمکم میکنید به خودشناسی عمیق تری در لایه های وجودم برسم. اینکه کمکم میکنید تا افکار غالبم رو بشناسم و بکشمشون بیرون.اینکه کمکم میکنید ترمزهامو پیدا کنم و پام رو از ترمز بردارم. اینکه اینقدر با من همراه هستید خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم.اینه اینقدر بخشنده و با سخاوت هستید و هدیه وار برام از آگاهی ناب وجودتون میگید تا ره برام آسان تر بشه. واقعا سپاسگزارم.استاد نمیونی چقدر سپاسگزارم ممنونم که باعث شدی بیشتر سپاسگزاری کنم امروز. بیشتر شاکر باشم و ظرف وجودمو رو توسعه بدم وبزرگتر بشم….تا شب باید فقط بگم خدایــا شکرت. اصلا دست خودمم نیست و باید با هر نفسم بگم خدایا شکرت.خدایا کمکم کن تا جاهل نباشم…خب برم سراغ تمرین ها و سوال ها…
================================================
*اگـر یکی از افراد نزدیک شما به موفقیت قابل توجهی برسه، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد دارید؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه میگیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟! یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
((خب جواب خودمو که استپ زدم و نوشتم رو اینجا هم مینویسم و اگر در ادامه چیز جدیدی هم یادم اومد هم اضافه میکنم.))
_جواب اول من:
واقعا عجب سئوال چالش برانگیزی هست. یکم صادقانه افکار واقعی و غالبم رو بکشم بیرون برام سخته. ((چون یکم یادم رفته بعضی رفتارها و افکارم رو و در یک مرحله تغییر شخصیتم و واقعا به یاد بیارم و با خودم صادق باشم.چون من الان یکسری چیزها رو میدونم، میدونم چی درسته ذهن باهوش منم گاهی برام فیلم درمیاره و اصلا یکجوری جواب میده انگار همیشه اینقدر باادب بوده و همه چی رو میدونه و درست عمل میکرده همیشه.))(این تیکه در حین تایپ اضافه کردم.) از خدا کمک میخوام. خدایا کمکم کن تا بتونم اون افکار غالب رو توی مغز و ذهنیتم پیدا کنم.
مــن اگر یکی از اعضای خانواده ام به یک موفقیتی برسه. خیلی خوشحال میشم، کلی ذوق می کنم.
مثلا اگر خرید گوشی های مدل بالا رو به عنوان یک موفقیت در نظر بگیرم.مثلا من مادرم یا زن داداشم یا برادرشوهرم گوشی خریدن، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم یا وقتی دیدیم.خیلی بهشون تبریک گفتم.کلی خلاصه ذوق کردم انگار برای خودمه. حالا یکم جزئی تر برم داخل رفتارهام باید بگم وقتی داشتم به مامانم کار کردن با گوشی جدیدش رو یاد میدادم و بعد چند ساعت گوشی خودمو نگاه کردم یا دستم گرفتم(گوشی من مال سال 1394 که هدیه تولدم بوده از طرف همسرم) یادمه به خودم نهیب زدم گفتم که فهیمه توام باید بتونی، توام میتونی، تو چیت از اونا کمتره،واقعا چی کمتر داری از اونا!!! بعد ذهن قشنگم جواب میده: تو از خودت پول خاصی داری،اینقدر سوراخ سمبه داری که به گوشی فعلا نمیرسه، اصلا الویت تو گوشی نیست، همین فعلا کار الانت رو راه میندازه((البته بله ذهن جان راه میندازه اما به سختی، من قراره آسان بشم برای آسانی ها. من قرار نیست چیزی رو تحمل کنم من اینجام تا اگر مسئله ایی هست درستش کنم.)) بعد چند روز بعد این ماجراها، شاید یکم گوشی ام رو میبینم حالم گرفته باشه. شاید داره میگه ببین من هنوز همینو دارم، بعد چون قانون احساس خوب=اتفاقات خوب رو دارم سعی میکنم رعایت کنم و برام مهمه که احساسم رو خوب نگه دارم و حواسم بهش هست. خب میبنم احساسم نسبت به گوشی که الان دارم بد شده، بعد میگم ناشکر شدما. یادم می افته چند روز پیش مثلا دیدم یکی گوشی خریده. بعد با خودم حرف میزنم آها تو خیلی برای همین گوشی که داری شکرگزار نبودی، تو هنوز خیلی در لایه های وجودت خودت رو لایق گوشی جدید نمیدونی، تو یک عالمه دلیل و بهونه داری برای اینکه گوشی نداشته باشی، تو قدم های قبلی خودت رو کامل نکردی،پــس بیخیال. لذت ببر و بگو این یک نشونه است که منم به زودی گوشی جدید میخرم. اگر اون تونسته بخره منم میتونم. ببین ببیـن فلانی خریده منم می تونم و باز خشحال میشم.
((یک چیز دیگه هم الان یادم اومد اون موقع ها ذهنم میگه با احساس بد به گوشی جدید نمیرسی، اگر میخوای به گوشی جدید برسی زیبایی ها و خوبی های این گوشیت رو ببین و سپاسگزارش باش، ببین چقدر کارتو تا الانن راه انداخته، چقدر گوشی باوفایی بوده، خراب هم که شده زودی درست شده. اصلا این یک تضاده داشتن گوشی مدل پایینی که باطری اش زود خالی میشه و حافظه اش زود پر میشه، کیفیت عک اونجوری که میخوای بالا نیست و … اما این تضاد رو ببین و یادت بیاد تو چی میخوای.واقعا چی میخوای بعد به خودم میگم آره میش وضوح از طریق تضاد. خواسته ایی دارم که گوشی میخوام اما واضح نیست و کائنات نمیفهمه. آره من میخوام گوشی داشته باشم با این ویژگی ها مثلا کیفیت دوربین فلان باشه، باطری اش اینقدر نگه داره و …. و گاهی این موضوع ته ذهنم باز به خودم نهیب میزنه چی دلت رو خوش کردی نکات مثبت این گوشی رو هی مییبینی بابا بسه دیگه خودتو گول نزن، تو داری تحمل میکنی. به جای کوچیک کردن خواسته ات و قاانع شدن به همین، باورهاتو بزرگ کن. خلاصه گاهی جدالیه بین ذهنم ولی میتونم بگم زور ذهن جدیدم بیشتره. چون نمیخوام تو احساس بد بمونم. و همیشه به احساسم دقت میکنم و برام مهمه احساسم خوب باشه. چون احساس خوب برای من یعنی جهتــم به سمت خداست و من دلم نمیخواد پشت و برعکس جهت خدا باشم. پس خداروشکر الان میتونم بگم در کل خیلی خوب میتونم خودمو کنترل کنم. اما گاهی افکار غالب پنهانی هست همونا اون باور ریز ها همون ترمزهای نهفته منه. مثلا یک مثال دیگه یادم اومد.
من کی شاید نتونم خیلی خوشحال باشم از موفقیت یکنفر.
وقتی یک دوست یکی از عزیزانی که هم رده من بوده و بعد چند وقت میبینمش. یا اینکه یک کاری رو که منم قبلا انجام میدادم یا تو فکرم بوده و اون انجام داده و به نتیجه رسیده شاید احساس قربانی بودن میکنم که ببین فلانی رو خودم بهش کمک کردم اصلا از من یادگرفت، خودم معرفی اش کردم، اصلا خودم مصاحبه استخدام و مدرسی ازش گرفتم ببین الان حتی منو میبینه قیافه هم میگیره و یادی از منم نمیکنه. اینجور جاها شاید خیلی خوشحال نشم یا بهتره بگم از موفقیت یا پیشرفت طرف احساس خوبی ندارم.چرا چون شاید فکر میکنم دلیل موفقیتش من بودم و حق من بوده اون جایگاه رو داشته باشم. یا شاید فکر میکنم اون ایده اول مال من بوده و اونا روی ایده من الان ب اینجا رسیدن. شاید احساس قربانی بودن بکنم و یا حسرت اینکه دیدی از دست دادی اون فرصت رو و تصمیم اشتباه گرفتی. یا اینکه قدرت رو ندونستن یا ….نمیدونم ولی جنس اینکه موفقیت خانواده باشه، دوست باشه، هم کلاسی و همکار قدیمی باشه انگار جنس احساس و افکار فرق میکنه. که حالا تو این سوال نمیگنجه. اما یک چیز جالب کشف کردم. وسط همین نوشتن هام.
پس میتونم به اون سوال استاد جان ایطور جواب بدم
بستگی داره موفقیت کی باشه؟ آیا منم نقشی داشتم؟ اصلا کدوم باروهام داغون تره اون بیشتر احساسم رو خراب میکنه….
====================================
دلایل و مواردی که استاد جان گفتن یکجورایی کم و زیاد منم شاید داشته باشم و باید بهشون بیشتر فکر کنم و بیشتر درمورد خودم عمیق بشم.
1. شانس من برای موفقیت کمتر میشه. که بنظرم به باور کمبود برمیگرده.
2. موفقیت اونا باعث می شه که من ضعیف دیده بشم و بگم چقدر من ناتوانم.
3. نشان میده که من نمیتونم به اون موفقیتی که اون رسیده برسم.به دلیل اینکه فکر میکنم قابلیتش رو ندارم، استعداد، قیافه، شانس،…((یعنی انگار من یک چیزی یک عامل بیرونی کم دارم و فکر میکنم نمیتونم و توانایی و موفقیت خودمو به اون گره زدم انگار. واقعا اون عامل در من چیه…؟!))
4. باور به اینکه فکر میکنیم که شانسی موفق شدن
5. اگر من به موفقیت خاصی نرسیدم آخه تقدیر من نیست، خدا اینجوری خواسته،گره بستن منو،…
.
.
.
وقتی بتونیم ذهن مون رو تغییر بدیم و جور دیگه ایی نگاه کنیم و احساس مون رو خوب نگه داریم….(این جمله استاد جان رو کامل ننوشتم)
بستگی بتو داره چه نگاهی داری!!!
خیلی خوب مشخص میکنه ذهنیت ما به موفقیت های بقیه، چطور داریم نگاه میکنیم.
^ میتونیم موفقیت افراد رو به عنوان “خط شکن” نگاه کنیم که راه رو برای ما باز کرده.
================================================
تـــمــریــــن:
اول
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
1. موفقیت همسرم که درآمدش بیش از ده برابر شده
2. موفقیت مهندس کافی
3. موفقیت دوستانم که مهاجرت کردن به ترکیه
4. موفقیت دوست عزیزی که در آزمون تافل نمره بالا رو گرفته
5. موفقیت بچه هایی که دوره احساس لیاقت رو داشتن و نتیجه گرفتن
6. موفقیت دوستانی که نتایج پایدار در قانون سلامتی دارند.
7. موفقیت افرادی که گوشی های مدل بالا و جدید میخرن
8. موفقیت فامیل و دوستانی که بیزنس و کار شخصی خودشون رو دارند.
9. موفقیت عزیزانی که بچه دار شدن و یا حامله هستن و زندگی آروومی دارند
10. موفقیت مربی یوگا
11. موفقیت…….
——————————————–
——————————————–
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
احساسم رو با جزئیا بیشتری در مورد موفقیت های که بالا نوشتم و در دفترمم لیست میکنم. و جلوی هر کدوم مینویسم با تمرکز بیشتر.
و البته به خودم قول میدم از امروز هر موفقیتی رو دیدم به لیستم اضافه کنم و احساسم رو صادقانه جلوی اون موفقیت که دیدم یا شنیدم بنویسم.
در کل احساسم به تمام موفقیت ها خوبه.
———————————————————–
———————————————————–
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
وای که چه سوال های خوبی….میام دوباره با تمرکز بیشتر…
سلام به استاد عزیز و قشنگم ومریم مون عزیزم.
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده .
اول از همه از استاد عزیزمون سپاس وتقدیر فراوان دارم به خاطر جلسات دانلودی خوبی که میزارن.
از نظر من این جلسات به اندازه ی دوره ها باارزش هستن .همیشه سعیم بر اینه که فایلهای آموزشی رایگان را هم بادقت وتمرکز بالا گوش بدم و استفاده وبهره ی خوبی ازش ببرم.
در پاسخ به این سوال که چ احساسی داریم وقتی فردی به موفقیتی میرسه ؟
باید بگم من نسبت به خیلیا تو این مورد خنثی بودم .ینی دیدن موفقیت طرف نه خوشحالم میکرد نه ناراحت .این موضوع برام چندان اهمیتی نداشت وتوجه خاصی بهش نمیکردم .به خصوص تو اقوام و دوستان دور یا نزدیک !
ولی نسبت به یه تعداد خیلی کم، شاید چند نفر که نسبت بهشون حس مقایسه داشتم ،گاهی بهشون حسادت میکردم وقتی موفقیتی تو هر زمینه ای برای این افراد پیش میومد ،حس حسادتم بر انگیخته میشد ومنو از درون ناراحت وغمگین میکرد.
که از طریق راه و روشهای استادمتوجه شدم به دلیل باورهای کمبودی هستش که تو وجودم دارم .
اول از اینکه خوشحالم تعداد این افراد بسیار کم و محدود به چند نفر بود .واز اینکه نسبت به افراد دیگه که اکثریت هستن خنثی بودم ،بازم احساس رضایت بیشتری از خودم داشتم .
اما حسادت به همون چند نفر گاهی از درون منو چنان داغون وآشفته میکرد که اجازه ی لذت بردن از داشته های خودمو بهم نمیداد.
تا اینجابه دلیل افکار وباور های گذشتم با چنین حس وحال بدی زندگی میکردم .
خداروشکر با تغییراتی که تو این چند سال اخیر داشتم ،نگرشم کلی تغییر کرده ودیگه مثل قبل اون افکار وباور ها رو ندارم که ب خاطرشون اذیت بشم.
اول از اینکه از اون حالت خنثی بودن در اومدم .
وهر فرد یا خانواده ای رو ببینم که به هر علتی به موفقیت یا درآمد بالا یا تو هر زمینه ی دیگه خوش و خرم هستن ،واقعن لذت میبرم .فرقی نمیکنه غریبه باشن یا فامیل یا از خانواده ی نزدیک .
خداروشکر میکنم وحتی همون لحظه از خدا براشون موفقیتها وخوشبختیهای بیشتریو آروز میکنم .
چون دیگه نمیگم طرف شانس اووورده !
خدا بهش عنایت کرده !
چون دیگه باورم اینه، هر کسی دسترنج افکار وباورهای خودشو میگیره ومیخوره .
حالا اینکه چطور وبه چ روش به اونا دست پیدا کرده نمیدونم ؟!
فقط اینو میدونم الله بختکی بدست نیووورده!
واگه من تو اون اوضاع وشرایط نیستم حتمن وصددرصد ایراد از خودمه .
دقیقا ذهنمو از باورهای محدود کننده به سمت باورهای قدرتمند کننده میارم واجازه نمیدم ذهنم پر از نجواها وگفتگوهای پوچ وتو خالی بشه .
به خصوص درمورد چن نفری که گفتم بهشون حس منفی داشتم خیلی بهتر از قبلم شدم.شاید در لحظه اون حس بد ،انگولکم کنه ولی سریع با خودم تراز میگیرم وبه خودم یاد آوری میکنم که میتونه موفقیت اون شخص از کجا آب بخوره بنابراین به جای محکوم کردن وتوجیه اووردن برای خودم ،به خودم میگم حتمن فرکانسهای مثبتی به جهان داده که این دریافتی هارو داشته.
حتمن تلاش کرده تا موفق شده .
حتمن لایقش بوده که نصیبش شده .
حتمن ایمان درونیش بیشتر از من بوده والی آخر……
دیگه مثل گذشته انگ بهش نمیچسبونم که موفقیتها وخوشبختی شو تو ذهنم، خدشه دار کنم .
واتفاقا مقایسه ی مثبت با خودم میکنم که کجا ضعفی در من هست که باعث عدم اون موفقیت شده .
از اونجایی که با خیلی از قوانین آشنا شدیم دیگه کار سختی نیست وراحت میتونیم نقصها وضعفهای خودمونو بشناسیم ودلیل عقب موندن یا کسب نکردن اون موفقیت را بفهمیم .
در ابتدایی که میخاستم این تغییرات رو بکنم ،یه تلنگر بزرگی از سمت همسرم خوردم که تمرکز منو به شدت نسبت به خودم بالا برد.
هرچند تلخ بود اما درس خوبی بود.
خب در ابتدا بیشتر تقصیرات رو گردن همسرم مینداختم واز ایشون توقع میکردم. تا اینکه یه بار تو مشاجره هامون گفت دنبال چیزی نگرد ، اگه لایق چیزی بودی باید خودت بدسش میووردی ! نه اینکه از من بخای ؟وخواسته هاتو از من توقع کنی تا برات برآورده کنم !
اونروز از این حرفش خیلی ناراحت شدم ولی از همون روز به بعد برای همیشه تمامی توقعات وانتظارات خودمو از همسرم دور ریختم .
حالا هر چی از سمتش بهم برسه ممنون خداوند وممنون خودش هستم اما من دیگه همچین نگاهی ندارم واز این تقاضاها ازش نمیکنم .
خیلی بد که ما روی خودمون کار کنیم ولی دنبال تغییرات این و اون باشیم .واقعن مسخرس!
تا اون روز اینطور درکش نکرده بودم .
یه وقتایی میگم تغییر ،واقعن درد داره .دقیقا این درد باعث تغییر نگرشم برای همیشه شد.
یه موضوع دیگه ای این وسط بود که در گذشته بعد از دیدن موفقیتهای دیگران شاید خودمو مورد سرزنش قرار میدادم ونقاط منفیمو میدیدم وبیشتر به احساس بد میرفتم .
در واقع به جای الگو گرفتن واینکه دنبال این باشم که ببینم چرا طرف به این موفقیت رسیده ،میوومدم خودمو مورد سرزنش قرار میدادم.
اما خداروشکر این رفتار ناجالب واشتباه را هم ،تو همون چند ماه که دوره ی احساس لیاقت رو کار کردم ،برای همیشه کنار گذاشتم.
اینم از اون موضوعاتی بود که به خاطرش خودمو خیلی اذیت میکردم .
حالا به خودم میگم خب الان اینو دیدی !الان اینو شنیدی !چکاری انجام بدی بهتره ؟!
چ تغییراتی تو خودت بوجود بیاری بهتره ؟!
ببین چ نقاط ضعفی در تو باعث عدم رسیدنت شده ؟یا عدم بدست اووردنت شده ؟
وپاسخ به همه ی این سوالات منو سمت درون خودم وافکار وباورهایی که درش پرورش دادم میبرد ومنو متوجه ی اشتباهاتم میکرد .
اینم از استاد جونم یاد گرفتم که تو عوامل بیرونی دنبال چیزی نگردم چون همه چیز تو افکار وباورهای خودمه !
باور کردن همین باورها خیلی بهم کمک میکنه تا راحتر از حسهای منفی وبد بیرون بیام .
در گذشته ما به تنها چیزی که فکر نمیکردیم دنیای درونمون بود ! و وقوع همه ی اتفاقات خودمون ودیگران رو در دنیای بیرون میگشتیم .
به این شکل تغییرات مثبتمون دیده میشه وبه مراتب خیلی زودتر از به اهدافمون نزدیکتر میشیم .
که لازمه ی همه ی اینا ،صبور بودن و متوکل بودنمونه .چون هر تغییری نیاز به تکامل داره .
حالا هرچقدر زودتر وبیشتر به این درک رسیدیم زودتر وبیشتر نواقصمون رفع ونتایج دیده میشه .
به میزان کمرنگ کردن حسهای منفی از سمت دیگران حسهایی مثل مقایسه کردن وحس حسادت ،از قدرت بیشتری برخوردار میشیم.
چون افکار منفی ذهن ما رو از رشد متوقف میکنه وبرعکس افکار مثبت ،ذهن ما رو تقویت ورشد میدن.
یه مثال دیگه بخام بزنم موضوعی تو سایت بود که حال منو بد میکرد.
الان نزدیک دو ساله که تو سایت هستم .سال اول خیلی برام مهم بود که اسمم تو صفحه ی اصلی نوشته بشه .
وبه افرادی که اسامیشون نوشته میشد حسودیم میشد.
بقدری ذهن من درگیر این موضوع شده بود که یه جورایی انگار رقابت میکردم .
تا اینکه به تضادی برخوردم ونمیدونم بر چ اساس وقانونی اسمم کلا بر داشته شد.
واسمم گاهی تو قسمت عقل کل فقط میاد.
بازم یه وقتایی این حس تو درونم تشدید میشد منتهی اندفع کنترلش میکردم که احساسم بد نشه .
تا اینکه یه روز تسلیم شدم وبا خودم این موضوع رو بررسی وحل کردم.
از خودم پرسیدم هدفم از نوشتن تو سایت چیه ؟!
اول از اینکه اگه بگم خیلی دوست دارم وتمایل دارم استادنوشته هامو بخونه ،دروغ نگفتم .
اما در مورد دوستان وامتیاز گرفتن دیگه بی خیال شدم .
وبه خودم گفتم ،نوشتن چیزیه که به خودم حس خیلی خوبی میده .این نوشتنها عامل رشدم هستن .
همینا باعث میشه که نقاط ضعف و قوت خودمو بیشتر بشناسم .
همین نوشتن باعث میشه وقت وزمانم پرت نشه وبه بطالت نگذره .
همین نوشتن باعث میشه هدفهامو بیشتر بشناسم .
بیشتر با دنیای درونم آشنا بشم .
متوجه شدم به نوشتن خیلی علاقه دارم .قبلاً هم اینکارو میکردم .
من خیلی ساله مینویسم .قبلاً تو دفتر بود حالا بیشتر تو سایته !
حالا اینکه مورد توجه کسی قرار میگیرم یا نمیگیرم اصلا مهم نیست .
من مینویسم که حال دل خودم خوب بشه .مینویسم که خودم درس وتجربه هایی کسب کنم .
ولی دوست دارم استادم بخونه .چون برای استاد خیلی ارزش قائلم متقابلا دوست دارم این حسو دریافت کنم .
دیگه مثل قبل برای نوشتن زور نمیزنم .تقلا نمیکنم. به جسمم حتی به روانم آسیب نمیزنم که بخام بنویسم کاری که قبلاً میکردم.
گاهی انگشتای دستم درد میگرفت .گاهی عصبی میشدم .
اما حالا در کمال آرامش هروقت که تمایل دارم ووقت کنم ،مینویسم .
حتی اینجا هم پیش میاد که برای تایید ورضایت گرفتن از بقیه وارد ،بیماری بشیم که خداروشکرالان من دیگه چنین حسی ندارم .
اینم باور دارم که اگه نوشته ی من به درد کسی بخوره، حتمن سمتش هدایت میشه .
اینجا مسابقه وجوایزی در نظر گرفته نشده که بخواهیم از هم سبقت بگیریم .
ما اینجا هستیم که به رشد و موفقیتهای فردی خودمون برسیم ولذت بیشتری از زندگی ببریم .
هر کدوم از ما ،تو یه شرایط وموقعیتی جدا از هم زندگی میکنیم . که نباید اینجا هم از رفتارهای بیمار گونه ی گذشتمون استفاده کنیم .
از همه ی کسانی که تو این سایت باعث شدن من به این درک برسم ممنون وسپاسگزارم .
چون الان آرامش بیشتری دارم وذهنمودر گیر این حواشی ها نمیکنم در نتیجه هدف خودمو بهتر پیدا کردم وبیشتر متمرکز شدم روی خودم.
استاد جونم بارها گفتن همه ی کامنتها رو میخونن .همین دلگرمی وانرژی وانگیزه ی قشنگی بهم میده .
نه برای دیده شدن برای اینکه این حس متقابل باشه قشنگتره وبیشتر جواب میده .
در هر کاری ذهنیت قدرتمند کننده عامل رشد ماس و ذهنیت محدود کننده عامل عدم رشد ما.
منم در مورد همه چی دلم میخاد سعی کنم ذهنمو قدرتمند کننده کنم .
از اینکه با ذهنیت محدود کننده بازم بخام به خودم آسیب بزنم خسته ام ودلم میخاد کمتر تکرارشون کنم .
امیدوارم با تلاشی که میکنیم ومسیری که هستیم به اون درجه از موفقیتهایی که میخواهیم برسیم.
که اگه برسیم هم خودمون از همه چی وهمه ی آدمها لذت میبریم و هم دیگران در کنار ما لذت خواهند برد.
به هر صورت بازم سپاسگزار از این فایل خوب و ارزنده .
و همچنین ممنون وسپاسگزار از خودمون واز خدای خوبمون که ما رو در این مسیر زیبا از طریق عباس منش عزیز هدایت و راهنمایی و ارشاد میکنه .
مرسی از هر فردی که به هر دلیلی ، عامل رشد وموفقیت ما شده یا میشه.
استاد جونم مرسی که هستی .
عاشقتونم .
بنام خدای مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم که هر چقدر ازشون تشکر کنم بابت آموزشهاشون حق مطلب ادا نکردم و خوب میدونم تا قبل آشنایی با ایشون هیچ درکی از جهان نداشتم و فکر میکردم در دنیای محبوس شدم که سراسر زجر بدبختی
از همین جا استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم برای تمام نگرشهای جدیدی که از شما الهام گرفتم و در زندگیم اجرا کردم که باعث لذت بیشتر و در لحظه زندگی کردن من شده
وقتی به اتفاقات روزم فکر میکنم و هم زمانی هایی که برام پیش میاد و سراسر دستان خداوند در اون لحظها با خودم یار میبینم میفهمم که تونستم شاگرد خوبی باشم براتون و به خودم افتخار میکنم
استاد من از شما یاد گرفتم که دهنده باشم تا گیرنده بشم و مثل شما آگاهی هایی که یک عمر با کار کردن روی خودتون بدست آوردین بی هیچ بهایی و فقط بخاطر عشق علاقه ای که به این کار دارید در اختیار کسای قرار میدین که در مدار دریافتش باشن و این چقدر جای پند به ما داره که اولا عاشق کار خودمون باشیم و چیزی که براش خواب و خوراک نداریم دنبالش باشیم و ثانیا به فراوانی این جهان ایمان داشته باشیم و برخلاف 99درصد مردم که دیگاه رقابتی دارن و فقط بدنبال اینن که به هر طریقی با فروش پول بدست بیارن و شما برخلاف تمام این آدمها میدونید که انتقال این آگاهی ها باعث زکات علمتون میشه و فارغ از نتیجه مالی از کارتون لذت میبرین
اما سوالی که پرسیدین و من باید جواب بدم
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
من وقتی به این موضوع فکر میکنم میبینم که بر خلاف گذشته که همیشه میگفتم چرا منی که اینقدر سخت کوشم باید در مسائلی مثل مالی و حساب بانکی باید از بعضی از دوستانم و حتی خانوادم عقبم باشم و همیشه حرص میخوردم
اما الان نگاهم به کلی از این موضوع عوض شده و مثالهای زیادی هم در این مورد دارم
اولیش خواهر کوچیک منه که الان بصورت رسمی عضو پالایشگاه شهرمونه و خدا رو شکر خیلی تونسته موفق بشه از لحاظ مالی و هر روز هم داره بهتر میشه .نکته اینکه من سرپرستش بودم قبل از رفتنش سر کار و حتی خرج دانشگاه و رفت آومدش با من بود .خیلی زود تونست مدار مالیشو عوض کنه و هرآنچه که یک یک دختر آرزو داره رو داشته باشه و این موضوع برای منی که باورهای افتضاحی داشتم و هر روز با وجود تلاشهای زیادی که میکردم و حتی درآمدم خیلی بیشتر از خواهرم بود ولی هی پست رفت میکردم تا اینکه کلی بدهکار شدم و جایگاه قبلی خودمو از دست دادم
توی این بدهکاری و با اینکه خیل از روزهای اوج درآمدی و مادی خودم فاصله دارم ولی اصلا احساسم نسبت به خواهرم مثل گذشته نیست و اتفاقا چند وقت پیش که خونشو عوض کرده بود و یه خونه بزرگتر خرید خیلی هم خوشحال شدم و چقدر تحسینش کردم برای این حد از باورهای درست مالیش
اگه بخوام یه مثال دیگه بزنم مثال شاگرد سابق منه که تونست در کتر از 5 سال چه از لحاظ درآمدی و چه از لحاظ شخصیتی و اعتبار به جایگاهی برسه که من الان جزو آرزوهامه
همین امروز اومده محل کار من و از موفقیتهاش میگفت و من با کمال خوشحالی حتی بهش ایدهای که توی سرمم بود میگفتم و خلیی هم خوشحال بودم از دوسداشتم بیشتر از موفقیتهاش بگه که برای من الهام بخش باشه
پس میتونم با قاطعیت بگم که از موفقیت هر کسی به وجد میام برام خوشحال کنندست
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
1.موفقیت خواهرم در زمینه مالی .موفقیت دوتا از دایی هام در زمینه مالی .موفقیت شاگرد سابقم در شغل خودش و اعتبار فراوان و ثروتی که هر روز داره بیشترش میکنه
اما احساسی که در مورد موفقیت این عزیزان داشتم اینکه خیلی باعث خوشحالی و قابل باور بودن که این عزیزان توی شرلیط بدتر از من و بدون پشتوانه مالی تونستن با عزت نفس بالای که داشتن و البته پشت کار زیادی که توی کار خودشون داشتن توی این مسیر که اصلا مشخص نبود آخرش چی میشه ثابت قدم بمونن و الان موفق شدن و این موضوع نشون میده منم میتونم و بقول استاد اینا خط شکنای بودن که ثابت کردن نشدنی وجود نداره
اگه بخوام از شاگرد سابقم و نحوه نگرشش چی بیاد بیارم بدون شک میتونم از عزت نفسش یاد کنم و اینکه این آدم انگار خدا آفرید که ثابت کنه به من که هر کاری شدنیه .با تمام سلولهای بدنم تحسینش میکنم بخاطر تسلیم نشدنش
وقتی یادم میاد چطور همه مسخرش میکردن چون خلیلی اوضاع مالی بدی داشت چون قیافه ای داشت که همه بچشم تحقیر آمیز بهش نگاه میکردن ولی الان هر دختری که توی حوزه تخصصی خودش میشناسم آرزو داره باهاش عکس بگیره و هر مردی که میشناسم دویداره جایگاه الان اونو داشته باشه
بدون شک تمام این موفقیتهاش بخاطر شجاع بودنش بخاطر باور داشتن خودش و عزت نفس زیادشه ..
شناخت این افراد درس تسلیم نشدن و شجاع بودن به من میده و قوت قلب میگیرم که منم میتونم چون قانون جهان اینه
سپاسپزارم از شما استاد عزیزم برای این سری فایلها که باعث خودشناسی و رفت به درو خودمون میشه و ازتون میخوام که ادامه دار باشه
در پناه فرمانروای جهان هستی شاد و خرم باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان گرامی
استاد از شما بسیار سپاسگذارم که در مورد مسایل مهم فایل درست میکنید و سلسله فایل تولید میکنید برای شناخت بهتر خودمون و ترمز های ذهن مون
من به اولین نکنه ای که توجه کردم این هست که من نسبت به جنس مخالف اصلا احساس بدی پیدا نمیکنم و خیلی خوشحال میشم و تحسین شون میکنم از موفقیت کاری و مالی و رفاهی و موقعیت اجتماعی که بدست میارن
اما در مورد خانم ها اینطور نیست
و چند دسته هست
اول اینکه اگه اون دوست و آشنا افرادی باشن که با استفاده از قوانین جذب به موفقیتی برسن اتفاقا خوشحال میشم و میگم این تونسته من هم میتونم و شاید اگه ایده خوبی داشته باشن هم سعی میکنم استفاده کنم
ولی در مورد دوستان هم سن و هم دوره و هم کلاسی های خودم متفاوت هست
من چندتا دوست دارم که در زمینه بیمه بسیار موفق شدن
در حالیکه یکی از این دوستان در دوران مدرسه اصلا حتی نمیتونست دو کلمه درست حرف بزنه و الان میبینم چقد اعتماد بنفس پیدا کرده و به من بارها میگفت بیا تو بخش بیمه
من کلا مخالف شغل هایی مثل بیمه بازاریابی و شغل ها بادرامد ها هرمی هستم کلا نمیدونم به چه دلیل مخالف هستم و اصلا علاقمند نیستم به این مشغال
و اره از اون دوست احساس خوبی دریافت نکردم بخاطر موفقیت ش اینکه با خودم مقایسه میکردم در گذشته چطور بوده و الان چطور شده و خودم پیشرفت نکردم و مقایسه میکردم ( البته برای چند سال قبل این داستان )
و توجه میکنم میبینم در بین دوستان هم بیشتر بر اساس شغل من ذهنم دسته بندی میکنه
و اگه اون شغل خوب بدونه نه احساس بدی نمیکنم
مثلا چند وقت قبل یکی از اشنایان خانم اومد بود برای ثبت شرکت و کارهاش انجام میدادم و دیدم چقد موفقیت مالی بدست اورده با اینکه چندسال ازمن کوچکتره ولی تحسینش کردم
اما یک همسایه ای داشتیم در محل کار 3 سال قبل زمانی که این خانم اومد بازکرد یک بوتیک بسیار کوچک و اجناس با کیفیت پایین و بعد از چند مدت این خانم جمع کرد و از پاساژ رفتن و بعد حدود 2 سال که رفتن چند مدت پیش دیدم با شاستی بلند سوار هستن و از ثبل اطلاع پیدا کرده بودم که این خانم قرعه کشی برگذار میکنه ( از این هایی که چند نفر جمع میشن پول میزارن هر هفته یک نفر برنده میشه و مبلغ میدن به اون فرد)
من کلا مخالف قرعه کشی و این جریانات هستم و هیچ قبول ندارم این نوع مشاغل
بعد به محض که این خانم دیدم ذهنم شروع کرد به اینکه اره این از این راه پول دراورده و همونجا مچ ذهن گرفتم که داری اشبتاه میری
هر شغلی موقعیت پول دراوردن داره و اینکه میخوای موفقیت اون خانم کوچک بشمری که از راه خوبی این درامد بدست نیاورده و این اشتباه هست و جند روز به این فکر میکردم که ذهن من داره من گول میزنه با اینکه از راه درست پول نمیشه دراورد
و این برمیگرده به گذشته من تا به پدرم میگفتیم فلانی پول داره و میگفت همه از راه خلاف پول در میارن و هنوز باورش همینه که از راه درست پول در نمیاد
و با خودم خیلی صحبت کردم و شروع کردم به نمونه هایی که از راه درست پولدار شدن که کم هم نیستن
ولی در یکسری موارد هم الگو گرفتم نمونه ش خاله خودم که از یک شهر کوچک رفت بعد از ازدواج به تهران و بعد کم کم سعی کرد با افراد با درامد بالا رفت امد داشته باشه و کم کم خودش هم یکی از این افراد شد
اتفاقا امروز ظهر قبل از دیدن این فایل داشتم به همین توجه میکردم و تحسین میکردم و نگاه میکردم از نکات مثبتی که استفاده کرده
و الان بعد فکر کردن به این مسایل متوجه شدم یکی از بیشترین جیزهایی که در من حس انکار یا مقاومت یا حسادت و یا خود کم بینی میاره بیشتر شغل هایی هست که من زیاد بهشون اعتقادی ندارم
و یا اینکه اگه یک خانم که خیلی از من کوچکتر باشه و میبینم به موفقیت های بالایی رسیده به خودم نگاه میکنم و میگم معصومه تو با زندگی ت چه کردی این همه سال داری کار میکنی پس کو؟ اره این شکل مقایسه هست
البته الان خیلی کم شده و تا میاد تو ذهنم اجازه نمیدم مقایسه کنه و از زمانی که دوره 12 قدم دوباره شروع کردم در این حدود دو ماه خیلی به ندرت شده در همون ابتدا جلوش میگیرم نمیزارم ادامه بده این ذهن
و این هم بخاطر حس رقابت با هم جنس خودم هست ولی در مورد اقایون نه خیلی خوب و راحت الگو میگیرم و خوشحال میشم
حالا برم ادامه صحبت های استاد گوش کنم
خب ادامه رو گوش کردم
سوال : از چه زاویه مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم تا به خودباوری برسم ایده بگیرم و الهام بخش من باشه
و سوال دوم : چه درس هایی میتونم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده؟
اول در مورد دوستم مریم که در بیمه به موفقیت رسیده
مسیری که رفته کار کردن بر روی روابط بوده و ارتقا در این بخش باعث شده در فروش بیمه موفق بشه
و اینکه مریم خودش در یک جایی باور کرد اینکه میتونه پیشرفت کنه مریمی که میگفت زن باید خونه دار باشه و همیشه تو خونه باشه و کلا نوع فکرش این بود زن تو خونه بمونه و مرد کار کنه ولی کم کم ذهنیت خودش تغییر داد اول به ارایشگری در منزل پدری مشغول شد بعد از ازدواج هم سالن زد و بعد کلا رفت در مسیر بیمه
در این مسیر اول در همون ارایشگاه هم باورهاش در مورد توانایی خودش تا حدودی تغییر کرد هم اینکه اون مهاجرت به شهر دیگه هم کمک کرد و هم اینکه کم کم روابط اجتماعی ش بالا رفت و بعد رفت در بخش بیمه کامل روی ارتباط با افراد مهارت کسب کرد
البته تمامی دوستان من که در کار بیمه هستن به من پیشنهاد کردن به من که برم و اونجا مشغول بشم چون چه در دوران مدرسه چه دانشگاه من اون فردی بودم که اگه سوالی و خواسته ای از معلم استاد و مدیر داشتن به من میگفتن و من اون فردی بودم که بهتر از باقی درخواست میکردم و حرفم بیان میکردم
و میبینم الان من مثل قبل خودم باور ندارم گاهی یاداوری میکنم به خودم ولی میگم الان تغییر کردم و مثل قبل اعتماد بنفس ندارم
بیشتر در موفقیت اطرافیان من به مقایسه خودم میپردازم و توانایی های خودم ( البته چند مدت شروع کردم دیگه مقایسه نکنم و همش به خودم میگم من باورهام قبلا این بوده ولی الان دارم تغییر میکنم)
اما همیشه این مقایسه رو دارم که چطور فلانی که از تو انقد کمتر بوده خودش باور داره ولی تویی که در خیلی نبه ها سرتر بودی و هستی چرا خودت باورنداری
این سوال از خودم میپرسه درونم که چرا خودت باور نداری
که الان جدیدا دارم سعی میکنم این سوال هم نپرسم و فقط میگم اگه اون تونسته قطعا من میتونم حتی بهتر از اون هم میتونم بشم و فقط باید توانایی های خودم باور کنم
در مورد خاله م که خب اون مسیر مهاجرت اولین قدم بودو اینکه در یک برهه ای از زندگی فقط رو خودش اتکا کرد و من فکر کنم اون اعتماد به نفس و خود باوری از اونجا شکل گرفت و مسیر درست هم این بود که گفت من اگه میخوام ثروتمند بشم باید با افراد سطح بالا رفت و امد کنم و این کار هم میکرد
در مورد اون خانم که گفتم از طریق قرعه کشی به ثروت رسید
بزرگترین باوری که متیونم برای خودم بسازم اینکه میشه در زمان کوتاه هم به خواسته ها رسید و میشه خیلی پیشرفت کرد( همین الان ذهن اومد گفت از راه های درست نمیشه . خندم میگیره از این ذهن که خب برای باورهایی که از بچگی شنیدم و دوروزه انتظار ندارم کامل عوض بشه ولی دارم باهاش حرف میزنم و میگم این حرف پدری میزد که هیچ جایگاهی در اجتماع نداشت و این فقط یک توجیه برای افراد بازنده تا موفقیت افراد کوچک بشمرن و اینکار فقط افراد بدون اعتماد بنفس انجام میدن و فرد با احساس لیاقت موفقیت دیگران به رسمیت میشناسه)
خب این نجوا هست و باید همیشه روش کار کرد
البته در یک سری شغل های دیگه هست مثل انواع شغل های زیبایی و ارایشگری حقیقتا من افراد تحسین میکنم و اون برای خودم مثال میزنم چون باور کردم که میشه در زمان کوتاه با یک مهارت خاص مثل کاشت مژه یا شینیون و کاشت ناخن با سرمایه کم به درامد رسید و خیلی بازارشون پررونق هست و خیلی سریع هم به درامد های خوبی رسیدن
من بزرگترین باگ مالی خودم بگم که بر میگرده به خود شغل اینکه میگم شغل خاص درامد داره و اینکه طرف استعداد داره این دوتا باگ بزرگ مالی من هست که مدتهاست بهش رسیدم و دارم روش کار میکنم و به خودم این تعهد دادم که در همین محل کار خودم با اینکه برای یک شخص دیگه کار میکنم در همین مکان با مهارت هایی که بلد هستم خودم درامد جداگانه ای داشته باشم و افزایش درامد داشته باشم جدا از اون حقوق ثابت
و در این مسیر در حال حرکت هستم
در مورد یکی از دوستان خودم که اون هم با قانون جذب پیش میره اون هم به خودش قول داده بود درامد خودش 3 برابر کنه و الان به این عدد رسیده و از اون ایده میگرفتم و دیدم از همه مهمتر اینکه علاقمند هست به کارش و روزانه دو سه ساعت فقط سمینار نگاه میکنه و مطالعه روزانه داره برای بالا بردن اطلاعاتش و اینکه نمیترسه از تغییر کردن و اگه یکجا موقعیتی پیش اومد خیلی راحت به خدا اعتماد میکنه و باور داره که به جای بهتری هدایت میشه و این کار باعث شده درامدش 3 برابر کنه البته این دوستم در گذشته از فایل های استاد عباس منش استفاده میکرد ولی الان چندسال با اساتید دیگه کار میکنه ولی من فقط به اینکه چه روندی استفاده کرده رو نگاه میکنم ( اون دوست من د رحدود 8 سال پیش با من همکار بود در یک مرکزی و اون زمان بخاطر مهارتی که من داشتم درامد من 3 برابر این دوستم بود ولی این دوستم به سمت علایق خودش رفت و حالا درامد اون در حال حاضر حدود 8 برابر من شده و البته این درامد در اواخر خیلی زیاد شده )
پس این نشون میده در مسیر علایق خود رفتن و ادامه دادن و مطالعه و مهارت کسب کردن چقد میتونه باعث پیشرفت در زمان کم بشه و همین پیشرفت بهش اعتماد بنفس بیشتری هم داده
در یک کلام خودباوری اون چه که بهش نیاز دارم باورکردن توانایی های خودم هست و ایمان به خودم برای قدم برداشتن هست
با دوره 12 قدم شروع کردم به قدم های کوچک برداشتن در مسیر چیزهایی که به ذهنم میرسه تا علایق خودم بهتر بشناسم و پیدا کنم و برم تو دل ترسهام
استاد خیلی از شما سپاسگذارم
میخوام دیگه تمرین ها رو عملی انجام بدم
چون برام دیگه مهمه در عمل موفق بشم و فقط با گوش دادن نتیجه نمیگیرم و 3 سال گوش دادم دیگه وقت عمل و ایمان نشون دادن هست
گرچه ایمان هم تکاملی به میزان نتیجه ای که گرفتم ایمان قوی تر میشه
استاد خییییییییییلی دوستتون دارم و حالا هم برم تمرین ستاره قطبی م انجام بدم.
دوستتون دارم
در پناه فرمانروای جهان.
به نام خدا
سلام خدمت استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز
طبق تعهدی که به خودم داده ام فایل های شما استاد عزیز را مانند وحی منزل میپذیرم و با تمام وجود سعی بر آن دارم در زندگی ام استفاده کنم و این فایل عالی هم مانند دیگر فایل ها و محصولات عالی است و تشکر میکنم بابت تهیه و زمانی که گذاشته اید.
بریم سراغ سوالات و پاسخ های من .
قبل از آشنایی با شما استاد عزیز وقتی موفقیت فردی را میدیدم مخصوصا هم سن و سال های خودم را که از هر نظری از من بهتر هستند ذهن شروع میکرد به تمام دلایلی که اون فرد را موفق نداند و عوامل بیرونی مثل شانس و بابای پولدار و … را بهانه میکرد.
در کتاب رویاهایی که رویا نیستند در مورد هرکسی مسیر زندگی خودش را دارد و عقب ماندن یا جلو افتادن از کسی معنایی ندارد فهمیدم اکثر کسانی که به موفقیت آنها احساس بدی دارم در مسیر و رشته ی جدا از هم هستیم و من موفقیت های خودم را نمیبینم و موفقیت های آنها را بولد کرده ام.
=======================================================================================
موفقیت های افراد نزدیک ام و احساسی که نسبت به انها دارم؟افرادی را در لیست نوشته ام که سیر تا پیاز زندگی شان را میدانم و این خیلی خوب است در مورد الگو قرار دادن و از کجا به کجا میتوان رسید.
1سعید/موفقیت مالی /احساس ناتوانی در من ایجاد میکند و اینکه کسی دیگری به موفقیت او کمک کرده و خودش تنهایی نتوانسته این کار را انجام دهد.
2بهنام/خرید ماشین دلخواه من/احساس شور و شوق در من ایجاد شد و خیلی در دیدراس من هست و ماشین دلخواه من است خوشحالم هرروز میبینم و توجه میکنم و دقیقا زمانی ماشین را خرید که من بخش سوم قانون آفرینش بودم و بحث تئوری مدارهاو اینکه اگر تجسم درست باشد کسی در نزدیکان آن را میخرد و خوشحالم قانون جواب میدهد.
3وحید/موفقیت مالی/احساس عالی پیدا میکنم و گذشته اش را میدانم که از کجا به کجا رسیده و من هم میتوانم موفق تر از وحید شوم خوشحال تر میشوم و این باور را ساخته ام هرکسی موفق شود من هم موفق تر میشوم و با رشد دیگران من بیشتر رشد میکنم.
4حسین/مهاجرت کردن/خیلی وقت است که میخواهد مهاجرت کند و من با استاد و این مباحث آشنا نبودم ناراحت بودم که شانس و پدر پولدار داشتن میتواند مهاجرت کند ولی الان خیلی خوشحالم میتواند مهاجرت کند زیرا راه هایی برای من باز میشود و چند وقت پیش حضوری دیدمش و بهش موفقیتش را تبریک گفتم و خیلی احساسم عالی شد.
5/مهدی/روابط عالی/احساس حسادت داشتم به اینکه چطوری دختر زیبا و خوش اندام پیدا کرده درحالی که فاصله مالی زیادی با یکدیگر دارند ولی الان تحسین میکنم و دوستم را الگو گرفته ام که او توانسته و من هم میتوانم.
=======================================================================================
در دوره ی عزت نفس استاد گفتند:هر آدم موفقی قابل الگو برداری هستش و من هم به طور کلی در پاسخ به سوال اول و دوم موفقیت های همه ی افراد قابل الگو برداری صحیح هست و باوری که پاشنه آشیلم است باور کمبود هستش که میگه اگه کسی موفق بشه فضا را تنگ میکند و باعث ایجاد رعب و وحشت و احساس درماندگی و عقب ماندن نسبت به افراد دیگر میکند.
از دوستانی که پاسخ داده اند تشکر میکنم و خواندن کامنت هایشان باعث احساس خوب و یافتن باورهای مخرب در ذهنم شد و امیدوارم پاسخ های بنده کمکی به شما دوستان کرده باشد.
موفق/ثروتمند و شاد باشید
به نام خدا
اول اینکه واقعااا سپاسگذار خداوندم که به این مسیر توحیدی هدایت شدم وبینهایت از استاد عزیزمم وخانوم شایسته ی عزیز سپاسگذارم که اینقدر وقت میزارین واین مطالب ارزشمند رو برامون تهیه میکنینن و واقعا برای من خیلی نتیجه بخش بوده الان با وجود اینکه هنوز میشه گفت نخوابیدم وواقعا نمیدونم چی دارم مینویسم ولی یه حسی بهم قدرت داد که بتونم بنویسم وبهم گفته شد وبه لطف خدا نوشتم ومطمئنم نتایج فوق العاده ای رو دربر داره چون سخت بودم اما گفته شد …وانجامش دادم خدایا شکرت
درپاسخ به قسمت دوم سوال استاد عزیزم
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
موفقیت خواهرم وهمسرشون
یکی اینکه درزمینه کسب وکار ایشون کاروحرفه ی مورد علاقه ی ایشون خیاطی بود به این صورت که اول به صورت شخصی دوزی ومغازه وتک فروشی بود وبعد کم کم شروع کردن به تولیدی و نوع کارشون رو گسترش دادن از شلوار به کت وشلوار و…الان خداروشکر ارسال به شهرهای اطراف دارن و کلی زندگیشون از لحاظ درامد وعوض کردن خونه ومهاجرت به خونه ی بزگتر وشیکتر وخرید ماشین مدل بالا وهمچنین برای پسرشون وخیلی تغییرات دیگه درامدی ومالی که خیلی خیلی براشون خوشحال شدم درمقابل موفقیت که کسب کردن چون هم زمان که تغییر مکان دادن پسرشونم ازدواج کرد کلی خوشحال شدم براشون وکلی هزینه کردن برای ایشون از طلا و…هم اینکه تو ذهنم کلی تشویقشون کردم ونگاه کردم به اینکه ناامید نشدن وادامه دادن وپا روی خیلی از ترسها وایدهها گذاشتن واز تغییر نترسیدن وحرکت کردن با توکل به خدا درصورتی که از قانون هیچ نمیدونن واز دید الان من کلی ترمز دارن از لحاظ مذهبی بودنشون در بعضی از دید گاهها که اگه قوانین و بدونن خدا میدونه که چطور مثل جت بنظر من پیشرفت کنن واز همینجا براشون ارزوی پیشرفت وثروت وموفقیت وهمچنین هدایت پروردگار و میخوام
موفقیت داییم… که درابتدا از دست فروشی شروع کرد اما در حوضه ی کاری خودش…وپا گذاشتن رو خیلی از ترسها ونگاهها و حرکت کردن وتوجه نکردن به حرف مردم ونگاهها وبعد کم کم تولیدی زد وشروع کرد به پیشرفت وموفقیتهای مالی وپشتکار فراوان وامید بخدا وبدون سرمایه از صفر شروع کرد والان به لطف خدا فروش انلاین به شهرستانها رو داره و به موفقیت ازادی مالی وزمانی رسیده کلی ملک خریده وماشینهای لاکچری ورفتن به سفرهای زیاد بدون دغدغه مالی خداروشکر براشون خیلییی خوشحالم وارزوی موفقیت وسربلندی درتمام زندگیشون رو دارم…
یا مثلا برادرم مدام برا خودش چاله میکنه واز هیچ حرکتی ترسی نداره وتمام تمرکزش روی هدف وهمون کار وشغلش هست وخداروشکر به کلی موفقیتهای مالی و روابط عالی باهمسرش رسیده واقعا براشون خوشحالم واز صمیم قلب براشون ارزوی پیشرفت وثروت وسلامتی رو دارم
واما نگاهی که به موفقیت عزیزانم رو دارم ومیشه ازش درس گرفت اینه که همشون حرکت کردن با توکل به خدا وطی مسیر ناامید نشدن اگه جایی زمین میخوردن و درامدی اگه نداشتن دراون موقع یا نه میشنیدن دوباره ادامه میدادن وناامید نمیشدن و حرکت میکردن هدف داشتن وتمرکز روی شغلشون بود شدیداا ذهنشون رو درگیر ناخواستها نمیکردن یا ذهنشون رو درگیر کارهای دیگه که مثلا این ایده جواب نمیده برم فلان کارو بکنم وببین فلانی چیکار کرد پیشرفت کرد نه.. همون شغل مورد علاقه اشون رو ادامه دادن واقعااا هم پیشرفت قابل تحسینی دارن
یا مثلا برادر دیگه ام که مهندس بود حقوق نسبتا ناچیز بقول خودش در حوضه ی کار قبلیش داشت اما الان به لطف خدا پا روی ترسهاش گذاشت واز اون کار اومد بیرون بدون گفتن ادیفای من بهم میخوره و ….شروع کرد به انجام دادن کار مورد علاقه اش در زمینه ی تاسیسات به صورت حرفه ای وپروژههای بزرگ الان بعد چند سال خداروشکر درامد ومغازه وچندین خونه و..وشاگردان زیادی در زمینه کارش داره واقعا براشون خوشحالم وارزوی موفقیت وثروت وسلامتی رو دارم
واقعا بخودم میگم که اگه اونا تونستن پس منم میتونم اگه اونا حرکت کردن ونترسیدن وناامید نشدن منم میتونم وخدا وسیستم اگه بخواستهای اونا پاسخ داده پس بمنم پاسخ میده وفراوانی رو بیشتر باور کردم ودرست بودن قانون رو بیشتر باور کردم تازه من با خودم میگم خونواده ی من از قوانین چیزی نمیدونن واینقدر پیشرفت کردن طی این مدت کوتاه اگه بدونن مطمئنم مثل جت پیشرفتهای چشم گیری دارن منم به امید خدا با داشتن باور فراوانی وایدههای ناب والهام بخشم بزودی به موفقیتهای بیشتری میرسم ومیام واز نتایجم براتون میگم
به امید الله مهربان همتون رو میسپرم به دستان پر مهر خدای رزاق
بنام خداوندی که هر لحظه درحال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
استاد تمام فایل های شمابرامن به شخصه باارزشه حتی این سایت وکامنت بچه ها ومن دارم زمان میذارم ومتعهدم به عهدی که همون ماه اول ورودبه این سایت باخودم بستم وازتک تک این آموزشها استفاده میکنم تارسیدن به نتیجه دلخواه
ازشماهم سپاسگزارم که برای ماکم نمیذارین
درموردسوال این فایل
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
((باید بگم که دقیقا دقیقا همین مسأله دیروزبرام رخ داد راستش من تا چندماه پیشم خیلی خوشحال میشدم تحسین میکردم یکم ته دلم یه حسی بودولی خوب تصمیم گرفته بودم تغییرکنم وانصافا هم خوب پیش میرفتم
تواین مدت تقریبا 5ماه میشه ک ازلحاظ سلامتی بچه هام وهمسرم درگیرشدن وهنوزخوب نشدن بازمریض میشن ک علتش روفهمیدم ودارم روش کارمیکنم بعد دیروز بندرعباس بارون بود بعد همسایمون بچه هاشو فرستاده بود بیرون وکلا بچه های پرجنبوجوشین من یه لحظه ناراحت وعصبی شدم گفتم خدایا من اینهمه توسایتم روخودموباورام کارمیکنم این مدت درگیرم ولی اینا ک ازقانون خبرندارن وتازه شبوروزصدادعواش بابچه هادرگیری میاد ولی همیشه حالشون خوبه یادوستای خودم بعدچرابچه هامن اینجورن بعد همون لحظه یکی ازدوستام خب سه نفریم ک فقط از موفقیتامون براهم میگیم اونافقط عضوسایت شدن همین وکلا درگیر درس ودانشگاه وباشگاهن بعد یه عکس فرستاد از موفقیتش دریه مورد اصن اون لحظه قاطی کردم میخواستم گریه کنم گفتم خدایا ببین اینجورک من خودموبستم ب سایت اینا اصن نه کنترل ورودی دارن نه رعایت میکنن تیوی میبینن همه کارایی میکنن اما به خواسته هاشون میرسن دارن پیشرفت میکنن ولی من همش درجامیزنم این چه وضشه وچ قانونیه یه 3 دقیقه ای به ذهن اجازه دادم تاخت همون لحظه بخدااستاد حرفای شمام میچرخیدتوسرم هرکلمه ذهن میگفت یه حرف ازشما جوابش میداد بعد یهو گفتم وایسا وایساشرایط اونقدرم بدنیست اگرافسارتونگیرم برام جهنمش میکنی دقیقا حرفاتون هی میومد توذهنم وشروع کردم به حرف زدن باخودم که ادامشو بعدازدیدن فایل درجواب سوالات پایانی میگم
خب فایل تموم شد باکلی آگاهی ارزشمند
ادامه سوالات وتمرین
خب میخوام راجب همین دوستم ک موفق شده بگم وهمسایمون ک بچه هاش مریض نمیشن
همونطورک گفتم 3مین حسم بدبود وناراحت بودم
علتشم این بود ک ذهنم داشت میگفت ک حقشون نیست کاری نکردن وقضاوت میکردم دیگ
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم
((خب یهو به خودم اومدم واجازه پیش روی ندادم به ذهن شروع کردم به صحبت کردن که هرکس هرجایی هست جای درستشه منک جای اونانیستم ونمیدونم چ باورایی دارن قطعا باورای خوبی داشتن ک این نتایج روگرفتن وطبق قانون احساس خوب مساوی اتفاق خوب این بچه ها حالشون خوبه پس نتیجش جزسلامتی وحال خوب بیشترنیست طبق قانون وبعد ک بامادرشون حرف زدم فهمیدم اصن باورای خوبی راجب سلامتی دارن
درمورد دوستمم گفتم اول تحسینش میکنم وکاملا جای درستشه وحتماباورسازی کرده ومن میدونم اونم قانون رو بلده واینکه توسایت نیست دلیل نمیشه ک دیگ چیزی نمیدونه یا ازقوانین پیروی نکرده وکاملا قانون درست عمل کرده ونتیجه باوراشه ومن بی خبرم ازباوراوفرکانساش واین بهم بیشترانگیزه میده ک ببین کسایی ک ندونسته ازقانون دارن نتیجه میگیرن حالاتو قانونو بلدی داری انجامش میدی وکلی هم نتیجه گرفتی ازش کلی نتایج خوب دیگم میگیری ونشون میده چقدرقانون خوب ودقیق داره اتفاق میوفته وعمل میکنه حتی اگر ندونیش پس تو ک میدونی کلی جلوتری شایدالان نتایج برات تثبیت نشده اما خیلی زودوقتی باورات درست شن تویه سال میتونی قده تمام سالهای زندگی اونا وخودت پیشرفت کنی ودیگ توقف ناپذیر میشی وهی بیشترانگیزه گرفتم وهی نتایجم روبه یادم میاوردم وحالم بهترمیشد
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
خب درین مورد راجب همسایه گفتم ببین وقتی باورات خوب باشه راجب سلامتی همین نتایج خوب روهم میگیری ببین خودت تاهمین چندماه پیش اصن مریض نمیشدی ن خودت ن بچه هات ن شوهرت وگفتم ببین اگ بچه هااوناچیزیشون نمیشه بچه هامنم دقیقا همون سیستم ذهنی رودارن همون بدن رودارن همون توانایی رودارن پس بچه هامنم چیزیشون نمیشه ومثه اونا روزبه روز سلامت ترمیشن وتصمیم گرفتم بیشتر بذارم برن بیرون یاببرمشون بیرون
راجب دوستمم گفتم ببین این چ شرایطی داشت الان چ شرایطی داره پس توهم میتونی والانم میخوام برم ازش چندتاسوال بپرسم ک چجوری به این موفقیت رسیده ک بیشترانگیزه بگیرم
عاشقتونم
در پناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید.