ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    سلام

    امیدوارم عالی باشید.

    در ابتدا که فایل را شنیدم تجسم کردم یه سری افراد را که می شناسم اگه خبر بهم برسه که به یه دستاورد بزرگ برسن چه احساسی در من غالب میشه؟بلافاصله حسادت و مقایسه برام اومد بالا به این شکل:

    من این همه دارم هر روز روی خودم کار میکنم و زمان می زارم حواسم به ورودی های ذهنم هست در لحظه حال بودن را دارم مدام اجرا میکنم و مدام در حال خوب پایدار هستم . پس اگه قانون درست باشه من باید به این موفقیتها برسم نه کسایی که ناآگاهانه دارن زندگی می کنند.

    در ابتدا این افکار سریع هجوم آورد و البته من تجسم کرده بودم که اگه اونها برسن نه اینکه واقعا رسیده باشن.

    در انتهای ویدیو وقتی استاد سوالات را پرسید و من قلم دست گرفتم و جواب دادم قضیه عوض شد و باید نزدیکانی که الان رسیدن به موفقیتی را بررسی می کردم که نتیجه این شد:

    چند نفرشون را اصلااااا احساس حسادت نمی کردم و هی از خودم هم سوال می کردم اگه به جاهای بالاتر برسن چی؟

    دیدم نه اوکی هستم و خوشحال میشم.

    در مورد یه نفر دوست نداشتم بهش فکر کنم و حسادت و قضاوت میکردم ولی کم کم که بیشتر زاویه دیدم را عوض کردم به این شکل تغییر کرد:

    ببین جهان چقدددر دقیق پاسخ میده به هر درخواستی مهم نیست به چه شکلی هم برسه . فقط درخواست کرده و جهان بر اساس باورهاش بهش داده . مهم برای من اینه که جهان کارش اجابت درخواسته . پس من از راه و باور خودم و مدام هر چی که تا الان یاد گرفتم ادامه میدم و به دست میارم.بقیه را رها کن.

    در مورد چند نفر هم احساسم خنثی بود و من تغییرش دادم که ببین جهان کارش درسته اینا بر اساس احساس لیاقت و ارزششون از دنیا طلب کردن. کار جهان درسته تو ادامه بده فقط ادامه بده هر ناممکنی ممکن میشه.

    یه سری افراد هم بودن که در حیطه کاری من بودن:

    خیلللللی خوشحالم که با به یاد آوردن اکثرشون همون اولین بار که متوجه رشدشون شده بودم از درون خیلی خوشحال شدم و کاملا آگاهانه فهمیدم که ببین این نتیجه تغییر توست که تو الان از درون احساس خوبی داری وقتی دیدی این آدم از کجا به کجا رسیده. آفرین این یعنی در مسیر درستی یعنی این همه زمان برای تغییر باورهات گذاشتی پس تا اینجا عالی عمل کردی.

    حتی براش وویس فرستاده بودم همون موقع و بهش با انرژی عالی تبریک گفته بودم و الان خوشحالم که افرادی که در زمینه هدف من به جایی رسیدن برام حسادت و حسرت نبود

    و اینکه این احساسات تلقین و توهم نبودن دقیقااا از درون اولین احساسم بودن و من کلییی ذوق کردم که پس واقعااا باورهام تا الان خیلی خوب ریشه ای تغییر کردن و ادامه میدم.

    در مورد بعضیا کمی احساس ضعف میومد که نکنه من کم تلاش کردم نکنه من خیلی باورهام داغونه…. میومد ولی بلافاصله دستاوردامو ردیف میکنم که ذهن ساکت بشه که اگه مسیر را داری اشتباه میری پس اینااااا را کی ساخته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بعد نوشتن این تمرین از افراد نزدیکم به این نتایج رسیدم:

    باور کن همه چی در جای درستشه / با احساس خوب باور کن و درخواست کن/ ادامه بده / عمل کن / و مهمترین فقط و فقط وفقط تمررررکز روی خودت باشه و رها باش / کلید نکن و اعتماد کن

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    محمد رستگارراد گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان

    میشه گفت من در زمینه روابط عاطفی و ارتباط با جنس مخالف لنگ میزنم خودمم قبول دارم باورهای نامناسبی در این زمینه توی ذهنم هست که میخوام جواب سوالاتتون رو بدم

    1.من و یکی از دوستان چند سال پیش همیشه با همدیگه که صحبت میکردیم ارزوی رابطه عاطفی داشتیم با زنی که ویژگی هاش رو هم خیلی تویه تصوراتمون درست کرده بودیم میشه گفت دوستم پارسال نه سال قبلش این اتفاق براش افتاد و تونست با همچین زنی ارتباط بگیره

    2.زمانی که دوستم به من گفت من به این خواسته رسیدم من خیلی ناراحت شدم احساس بی عرضگی و کم رویی و بی لیاقتی بهم دست داد که چرا اون تونسته به این خواسته برسه و من نرسم حقیقتا هر از گاهی که یکی از دوستام به این خواسته میرسه من کمی بهم میریزم و ناراحت میشم و میگم خدایا چرا برای من نمیشه من باید چیکار کنم حتی همین الان هم که دارم کامنت میگذارم کمی بهم میریزم هر چند در گذشته شدتش بیشتر بود ولی الان هنوز هم هست انگار که دست و پام بسته هست و من هیچ کاری نمیتونم بکنم

    3.1 اگر بخوام از زاویه ای نگاه کنم که بهم احساس امیدواری بده با خودم میگم اگر اونها توانسته اند به این موفقیت برسند صد در صد من هم میتونم به این موفقیت برسم چون ما از نظر قد و هیکل و اندام تفاوتی با هم نداریم و اینا مسائل حاشیه ای هست من دنبال اصل داستان هستم

    3.2 باید سعی کنم روی اعتماد به نفس خودم کار کنم با شخصیت تر باشم و روی مهارت های ارتباطی خودم بیشتر کار کنم من باید بتونم بهتر خودمو معرفی کنم دارم سعی میکنم باور های خودمو درست تر کنم نسبت به خودم و ارتباط عاطفی و جنس مخالف

    سپاس از شما استاد عزیزم استاد ازتون خواهش میکنم این سلسله فایل رو ادامه بدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    به نام خداوند که رحمت اش همیشگی است مهربان اش بی پایان

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    سوال:اگر یکی از نزدیکان شما به یک موفقیت برسد چی حس دارید

    در جواب به این سوال باید بگم نظر به افراد فرق می کند مثلاً افرادی که تلاش شأن را دیدم و می دیدم که موفق شده اند خییلی تحسین شأن می کردم ولی بعضی افرادی دیگری که تلاش خاصی نمی کردند یا آدم های درستی نبودند وختی می دیدم به موفقیت رسیده اند فکر می کردم بی انصافی شده و گفتگو های درونی من شروع می کرد به تضعیف کردند باور های من و توانایی های من

    همین چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی دوران مدرسه ام را دیدم که در آن زمان ازدواج کرده بود آن زمان سن اش 18یا17بود وختی وارد کلاس می شد این دوستم همیشه خواب بود و یا زیاد چرت می زد و اصلا کاری خاصی هم نمی کرد وختی دیدمش فکر کردم هنوزم همان طور هست همان طور فکر می‌کنه و شاید تمام روز اش در خانه خواب باشه سلام حوالی پرسی کردیم و ازش پرسیدم مصروف چی کار ها هستی گفت من کتاب خانه دارم در تهران و اینجا هم بخاطری پاسپورتم آمدم و همانجا بود خییلی حس ناتوانی کردم و بعد گفت برادر کوچکم هم در تلویزیون طلوع گرافیک دیزاین است و درآمدی خوبی هم داره بعد ذهنم رفت به آن سمت و شروع کرد بیشتر حس ناتوانی را در من اینم بگم که من پیش از این که برادر کوچک دوستم گرافیک دیزاین را شروع کند گرافیک دیزاین کار می کردم و خییلی هم خوب بودم آن زمان قانون را خییلی خوب نمی فهمیدم و یکی از پست ها پوستر های که ساخته بودم را گذاشتم در یک گروپ گرافیک دیزاینر ها که خییلی کار هایشان عالی بود چند تا از عضو همان گروپ خییلی کارم را تحسین کردند و یکی از ادمین همان صفحه آمد و شروع کرد که اصلا کار که کردی مسلکی نیست و بعضی حرف های دیگر هم زد از زمان تا قبل شروع دوره احساس لیاقت من به صورت مداوم نتوانستم که ادامه بدم هر بار که ادامه میدادمم یاد حرف های همان ادمین می افتادم و همانجا تسلیم میشدم و ادامه نمی دادم اما از زمان که احساس لیاقت را شروع کردم خییلی در این موارد بهتر عمل کردم و خییلی عالی شدم و توانستم خییلی چیز جدید هم یاد بگیرم

    راهکار من برای این مسأله اینه که برایم بیشتر باور پذیر کنم تحسین کنم

    البته این احساس ناامیدی و مقایسه در حد چند ثانیه بود اما با یاد آوردن پیشرفت هایم و توانایی هایم خییلی بهتر توانستم به خودم بیایم و خودم را مقایسه نکنم و همان عبارت های تاکیدی خیییلی به من کمک می‌کنه

    موارد دیگر هم مقایسه خودم با پسر عمه و پسران عموی خودم بود که در لحظات اول خودم را مقایسه می کردم اما خییلی زود به خودم میایم و بیشتر نقاط قوتم را با خودم تکرار میکنم این خییلی به من کمک می‌کنه

    و یک موارد دیگر هم است یکی از دوست هایم به آمریکا مهاجرت کرد و خییلی راحت رسید در نگاه اول ذهن می آمد که خودم را با او مقایسه کنم و یا حسادت کنم اما به لطف دوره احساس لیاقت خییلی خوب توانستم موفقیت اش را تحسین کنم و به خودم گفتم منم می توانم این نشانه از خداوند است و نشانه های قبلاً در این باره دیده بودم را برای خودم باز گو کردم

    خییلی خوشحالم استاد عزیزم بابت این سوالات و این فایل خییلی عالی که بیشتر کمک ام کرد خودم را بهتر از قبل بشناسم و فکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1260 روز

    به نام خدای مهربان

    این دور دومی هست که من دارم این سلسله فایل هارو شروع میکنم اما این سری خیلی متعهد تر و جدی تر از دفعه قبل

    البته که ار همون اول که شروع کردم خیلی تعهد عالی داشتم و تغییرات فوق العاده ایی روهم رقم زدم برای خودم اما یک حسی بهم گفت دوباره از اول شروع کنم و دوباره عمیق و عمیق تر بشم

    من قبل از این سلسله فایل ها دنبال فرصتی بودم تا تمام پتانسیل های درونیم رو روی یکسری فایل ها از استاد بزارم حالا یا میتونست دوره باشه یا این سلسله فایل ها و امروز اون تصویر دوباره توی ذهنم پلی شد و من تصمیم بر این گرفتم که اون تصویر رو بیام روی این سلسله فایل ها بزارم

    وقتی میگم تمام پتانسیل های درونیم یعنی

    تا میتونم از قدرت تمرکزم استفاده کنم

    تا میتونم کانون توجهم رو جوری جهت بدم که هموار تر بشه مسیرم

    و یکی از مهم ترین چیزا تا میتونم اقدام عملی کنم و صد در صد خودم رو در عمل کردن به ایده ها بزارم و واقعا تمام خودمو ارائه بدم

    تا میتونم بها بدم به این فایل ها و تمرکزم رو خرج این موضوع کنم

    تا میتونم باور ها مناسبش رو بسازم توی ذهنم و این جنس از تمرکز رو بکار بگیرم

    تا میتونم برم تو دل ترس هام

    یک ترمزی و من دارم خیلی داره اذیتم میکنه و این چند وقت واقعا هر دفعه احساسم رو بد میکنه و داره ازارم میده اونم اینکه الان دیگه دیر شده میخوی چیکار کنی همه چیز تموم شده خیلی کند عمل کردی از همه چیز افتادی چن وقت دیگه 18 سالت میشه و انگار دراه ترس میندازه توی وجودم از اینکه میخواد 18 سالم بشه داره و یک غولی توی ذهنم تبدیلش کرده

    این ترمز منجر به این شده که من هر چیزی رو که بخوام شروع کنم مغزم نجوا بده که بگه نمیخواد شروع کنی چون طول میکشه و هعی منو از این شاخه به اون شاخه میپرونه و این باعث شده به اندازه کافی روی یک موضوع نمونم این باعث شده حتی اگر میخوام برم یک مهارتی رو توی کارم یاد بگیرم و مثلا میبینم این مهارت دو ماه طول میکشه بگم ولش کن و اشغال هارو زیر مبل مخفی کنم و این موضوع چند وقتیه که منو از احساس خوب دائمی انداخته وباعث شده با وجود اینکه دارم خوب کار میکنم احساس خوبی به خودم نداشته باشم این یک ترمز و ترمز بعدی نظر دیگران هست که میترسم مثلا دیگران فکر کنن من بی عرضه هستم یا هرچی و اینم باز باعث میشه از این شاخه به اون شاخه بپرم و هیچ رشدی رو تجربه نکنم ولی به لطف آموزه های این دوره و تعهد و تمرکز خودم تا حد خیلی خوبی این موضوع رو حل کردم و دیدم با برداشتن این ترمز چقدر چقدر احساسم بهتر شد اما این ترمزه اینگه دیگه دیر شده و فرصت ها از بین رفتن رو میخوام به عنوان اولین اقدام برای شروع دوباره این دوره در خودم حل کنم تا احساس خوبی داشته باشم در این حین که دارم این مسیر رو سپری میکنم و تمرکز بهتر و بیشتری داشته باشم

    خب بیام اول از همه ریشه این ترمز رو پیدا کنم و ببینم حرف حسابش چیه خب این ترمز میگه چن وقت دیگه 18 سالت میشه از طرفی بعدش میخوای بری دانشگاه (یا سربازی) و نمیدونم چرا این موضوع داره احساسم رو بد میکنه مدونی انگار داره میگه قبل از این اتفاقات تو باید به همه اون چیزایی که میخواستی رسیده باشی و داره احساسم رو بد میکنه

    اما من باید به خودم یاداوری کنم که بابا زندگی مسیره زندگی داشتن هدفه تو حالت باید از همین چیزایی که داری از همین مسیری که داری میری از همین سلسله فایل ها که داری روش کار میکنی از همین اموزشی که میخوای یاد بگیری لذت ببری و عشق کنی باور کن کانون توجه توعه که داره احساسات رو رقم میزنه نه اون موفقیت مالی که مدنظرت هست نه هیچ چیز دیگه ایی

    تو میتونی از همین چیزایی که داری اینقدر خوب لذت ببری که کسی از موفقیت مالی و میلیارد ها میلیارد درامد لذت نبره و نکتش اینجاست اگر تو بتونی با همین شرایط با تمام وجودت لذت ببری اون وقت هست که باعث میشه از خواسته های بعدی که برای خودت مقق کردی لذت ببری

    این ترمز باعث شده بود که من یکسری کارایی رو که باید بکنم نکنم این ترمز باعث شده بود که از رشد و پیشرفت های کوچولو خودم لذت نبرم و درنتیجه فرکانس رشد رو کمتر بفرستم و منو توی فرکانس عجله برده بود اینطوری بود که من مثلا میدونستم برای اینکه توی کارم نتیجه بگیرم باید فلان کار رو انجام بدم از طرفی این کار یک ماه زمان میبرد ولی من انجامش نمیدادم چون نمیخواستم یک ماه طول بکشه تا من نتیجه رو بگیرم میخواستم زودتر نتیجه بگیرم و این موضوع باعث میشد اون کار و انجام ندم و مهم تر از همه تکاملم رو طی نکنم و بدو بدو توی فرکانس عجله قرار بگیرم

    دوست داشتم که بدون اینکه فلان مهارت رو تا حد خوبی کسب کنم ولش کنم و فقط بدوم دنبال نتیجه و این هم منو از این شاخه به اون شاخه مینداخت و هم خیلی ناامیدم کرده بود

    یافتمم یافتمم اصلی ترین مسئله این روز های زندگی من دقیقا همین ترمزه دقیقا همین باور نامناسبه که عملا اگر برش دارم جریانی از احساس خوب میاد توی زندگیم

    اینکه دیگه1.خودمو با بقیه مقایسه نکنم و2.نظر دیگران برام مهم نباشه خیلی کمکم کرد توی این موضوع که عجله نکنم تا یکسری کارها رو انجام بدم و تمرکزم روی خودم باشه و روی این دو مورد هم سعی میکنم بیشتر تمرکز بزارم بازم

    خب ترمزی که خیلی وقت ها کنترل ذهن رو برای من سخت میکرد رو تا حدودی پیدا کردم اونم اینه که خیلی رفتم توی فرکانس عجله یعنی دیگه حال آموزش دیدن حال صبر کردن با احساس خوب رو ندارم و حال تمرکز لیزری روی یکسری موارد رو ندارم و باید حل کنم این موضوع رو و چقدر اگه حلش کنم کمکم میکنه برم تو دل یکسری چالش ها

    موقعی که فایل دو همین دوره رو گوش دادم یکسری چالش ها توی ذهنم اومد که برم توی دلشون اما نرفتم چرا چون میگفتم که این چالش ها طول میکشه که من یادشون بگیرم یا مثلا حلشون کنم منم دوست دارم سریع نتیجه بگیرم

    مثلا میخواستم برم چیزی یاد بگیرم اون مثلا یک هفته طول میکشید اما مغز میگفت که یک هفته زمان زیادیه پس کی میخوای پول بسازی

    ترمز های زیادی هستند که دارم و باید برشون دارم تا از این فرکانس عجله و ترس بیام بیرون یکی از اونها همین باور به کمبود هست

    همین مشکل که من تکاملم رو میخواستم طی نکرده به یکسری چیزا برسم خیلی منو اذیت میکرد و داشت ازارم میداد

    الان مفهوم نچسبیدن به خواسته هارو میفهمم که به میزانی که ما بی نیاز بشیم به اون خواسته بهش میرسیم

    خدایا شکرت چقدر خوب دارم درون خودم رو کشف میکنم

    من مثلا میدونستم برای اینکه نتیجه بگیرم باید یک هفته فلان موضوع رو تمرین کنم یا یک ماه فلان کار رو بکنم ولی مغز میگفت اووو یک ماه تا یک ماه میخوای همینطوری بمونی و … و من یک فردی شده بودم که هیچ کاری نمیکرد و خیلی از این موضوغ داشتم فرار میکردم اما الان دارم اشغال هارو از زیر مبل در میارم

    چند شب پیش بود که خدا به طرز معجره آسایی این ترمز رو بهم شناسوند وقتی که داشتم برای مرجان دوستم کامنت مینوشتم تا حدی این موضوع رو پیدا کردم باورم نمیشه اون لحظه که داشتم برای دوستم مینوشتم اصلا انگار من نبودم من واقعا چشام اشکی بود و دستام خودش داشت مینوشت و بهم یاداوری کرد این موضوع رو و ریشه رو بهم شناسوند حالا یکی از اصلی ترین چیز ها و حیاتی ترین موارد برای من اینه که این ترمز رو حذف کنم

    واقعا سینا برای چی داری عجله میکنی تو که نه بدهکاری و نه خداروشکر توی شرایط سختی هستی اگر میترسی مردم قضاوتت کنن بزار بکنن اصلا مگه اینکه بقیه چی فکر میکنن راجع به تو مهمه که تو بخوای بخاطر نظر اونا سریع نتیجه بگیری تو وقتی میدونی مسیرت درسته و وقتی میدونی نتیجه میده اگر بمونی توی مسیر خودت پس بمون و لذت ببر بحث اینه که اگر اطمینان داشته باشی که به هرچی میخوای میرسی دیگه مهم نیست اونا چی میگن پس توی مسیر خودت بمون برو دوباره اموزش هات رو شروع کن لذت ببر از تک تک اقداماتی که میکنی برو کوچولو کوچولو نتایجت رو ببین دوباره انگیزت رو زنده کن زندگی همینه لذت ببر و توی مسیر خودت بمون و عشق کن

    الان میفهمم دلیل خیلی از نرسیدن هام همین فرار از قانون زیبای تکامل بوده و باعث میشده که زود ناامید بشم

    همین الان که اینارو به خودم گفتم یک درجه حالم بهتر شد و میخوام ادامه بدم و ادامه بدم میخوام ذهنم رو بمبارون کنم از برداشتن ترمز هایی که میگه تکاملت رو طی نکن و میخوام کاری کنم که از تکاملم لذت ببرم

    میدونی چرا همین آموزش دیدن و تمرین کردن برای من به همون اندازه که من نتیجه مالی میگیرم لذت بخش نباشه؟ چرا همون قدر کیف نکنم از انجامش ؟ باید کانون توجه خودم رو درست کنم وگرنه هیچ قانونی ننوشته که اقا یک میلیارد پول ساختن احساس بهتری داره از مثلا یاد گرفتن یک چیز کوچولو

    میدونی میخوام بگم که من باید اینقدر خوب کانون توجهم رو کنترل کنم که همین الان از کارهایی که دارم میکنم لذت ببرم باید بهبود رو انجام بدم عشق کنم از همین کارهایی که دارم میکنم و اصلا نگران نباشم

    اتفاقا باید ب خودم یاداوری کنم که به میزانی که نگران باشی داری فرکانس نامناسب میفرستی و اوضاع رو برای خودت سخت میکنی

    باید حواست باشه استرس اینده رو نداشته باشی چون این فرکانس ایندت رو بدتر میکنه این قانونه

    نگرانی دردی رو دوا نمیکنه بلکه اگر یاد بگیری از همین لحظه لذت ببری و تمام وجودت رو بزاری تا پیشرفت کنی در همین قدمی که درش هستی میتونی بهبود بدی خودت رو و لذت ببری

    وقتی این ترمز رو بردارم خیلی بهتر میرم توی دل چالش های زندگیم و یکسری کارها رو انجام میدم که قبلا بخاطر اینکه دیر میشه شروع نمیکردم

    به کجا چنین شتابان

    همین الان زندگیت مقدسه و لذت بخشه

    مگه کم افرادی رو داشتیم که به بزرگترین هدف هاشون رسیدن که از نظر ما دیگه ته خوشبختیه و خودکشی کردن ؟ این نشون میده احساس خوب و لذت تو اصلا نه ربطی به پول داره و نه ربطی به موفقیتت فقط برمیگرده به کانون توجهت فقط برمیگرده به دیدن نعمت هات در همین لحظه از زندگیت و نکتش اینجاست تو به میزانی که بتونی همین لحظه نعماتت رو ببینی همون پولی که داری رو ببینی و شروع به سپاسگزاری کنی زندکیت تغییر میکنه

    من باید برای صبح هام یک سپاسگزاری جانانه از این به بعد در نظر بگیرم تا بتونم بیشتر نعمت های زندگیم و ببینم واقعا زندگی همه ما سرشار از نعمت هاست

    همین که الان سالم سالم هستم ،،همین یک ساعت پیش داشتم جانانه ورزش میکردم و لذت میبردم واتفاقا رکورد شنای خودم رو هم زدم و تونستم 80 تا توی یک ست بزنم منی که اول که شروع کردم ده تا به زور میزدم ،، همینکه الان با کامپیوتر دارم تایپ میکنم و در بهترین سایت موفقیت جهان هستم با دوستان بینظیر و فوق العادم ،،بخاطر پولی که توی حسابمه و نگرانی منو کمتر کرده ،،بخاطر نفسی که راحت دارم میکشم ،،بخاطر اینکه توی اتاق خودمم با تمرکز صد در صد دارم این رو تایپ میکنم کسی کاری بهم نداره و میتونم این اموزه هارو با خیال راحت انجام بدم بخاطر اینکه وارد کاری شدم که واقعا آرزوم بود درسته شاید تا الان بخاطر ترمز هام اونجوری نتیجه نگرفتم اما این کارم هست و من میدونم هرموقع به محض اینکه شروع کنم باور هام رو تغییر دادن نتیجه هم تغییر میکنه و چقدر باید خوشحال باشم؟ همین که دارم الان روی ترمز هام کار میکنم و لذت میبرم ؟؟ همینکه درمورد کامنت نوشتن مقاومتی ندارم و میبینم چقدر این موضوع کمکم کرده ،حالم خوبه چون زمان ازادی دارم و میتونم صبح از شب روی ذهنم و روی باور هام کار کنم ،میتونم بخاطر ذهنی که دارم و بخاطر فراوانی آموزش بهترین بشم وی کار خودم و بیشترین اطلاعات رو کسب کنم و هعی بهتر و بهتر بشم .

    خدایا شکرت واقعا اینقدر نعمت دارم سال پیش آرزوم بود این جنس از تمرکز رو داشته باشم این جنس از ازادی رو داشته و اینقدر رشد کرده باشم خدایا شکرت

    بازم روی این ترمز خیلی زیاد تر کار میکنم الان میخوام برم جلسه 9 کشف قوانین رو حتما ببینم که درمورد همین موضوع صحبت شده و باز دوباره با تمرکز بیام سراغ فایل جلسه یک همین دوره ارزشمند و بینظیر

    خداوند یار و نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1215 روز

      سلام سینا جااان

      بازهم هدایت شدم به کامنت شما

      تحسین وتحسین وتحسین. فقط میتونم بگم افرین پسر

      از اینکه دوباره شروع کردی به دوره اونم باتمرکز وتعهد بیشتر تحسینت میکنم

      یکی از ترمزهای این روزهای من این هست که داره دیر میشه بالای چهل سالته اگه بخوای زندگی تازه ای راشروع کنی خیلی دیره. ولی میدونم که این شرک هست. ازخدا کمک خواستم تا باتعهد بیشتری تمرین انجام بدم. بیشتر بهش اعتماد کنم

      الگوهایی پیداکنم که بالای 40سال موفق شدند. هرکسی از بیرون به زندگی من نگاه کنه حسرت زندگی من رو میخوره. ولی خودم راضی نیستم. میخوام زندگیم رابهتر کنم.

      راهش تمرکز روی خوبی هاست. تمرکز به داشته هاست. من باید احساسم راخوب کنم. بتونم تحسین کنم دیگران را. من میتونم. یکی از تعهداتم تحسین دیگران هست

      باید باتمام وجودم بتونم تحسین کنم وباور کنم که میشود.

      من اومدم از مسیرم لذت ببرم .هدایت بطلبم وکارم رابه خدابسپارم عجله چرا

      سینای عزیزم هرموقع کامنت مینویسی انگار دست خداهستی وبرای من مینویسی

      دوستت دارم وسپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 336 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر.

    سلام

    مهم‌نیست تو چه شرایطی هستی وقتی تصمیم می گیری تغییر کنی کلا زندگیت تغییر می کند.

    باورهای غلط بشناس و عوضش کن.

    وقتی یکی از افراد نزدیکت به موفقیت می رسد احساس تو چگونه است؟

    از لحاظ توانمندی حساب کنید من خودم از همه اطرافیانم بیشتر موفق شدم تو درس که به لطف الله از کسانی که می شناسم بهتر بودم از لحاظ کار ظاهر و موقعیت اجتماعی نسبت به اطرافیانم بهتر هستم تو این موارد هیچ گاه و هیچ وقت به کسی حسادت نکردم همیشه هم دیگران تشویق کردم که درس بخونن کار کنن تلاش کنن درآمد شخصی خودشون داشته باشند .غالبا تو موارد مالی و تحصیلی هیچ وقت حسادت نداشتم

    شاید مثلا به رتبه های برتر کنکور حسادت می کردم یه زمانی اما الان خیر.

    اگر دیگران خیلی موفق بشن من حس بدی پیدا نمی کنم و براشون دعای خیر می کنم دلم می خواد پیشرفت کنن و خودمم پیشرفت کنم اما وقتی من بخوان تخریب کنن یا فخر فروشی کنن یا وقتی می شینن جلوم خیلی مَنم مَنم می کنن خیلی اعصابم بهم می ریزه.یعنی موفقیتشون من خیلی خوشحال می کنه اما اینکه با رفتارشون بخوان من تخریب کنن یا بهم فخر فروشی کنن یا یه جوری رفتار کنن که سرتر هستن ناراحتم می کنه .

    برای مثال اگر مثلا خواهر من 10 تا خانه هم بخره من خیلی خیلی زیاد خوشحال میشم ولی اینکه مثلا بخواد بهم بگه من خانه دارم تو چی شدی تو فلانی یا فخر بفروشه خیلی بهم می ریزم.

    1_وقتی غزاله خواهرت ازدواج کرد چه احساسی داشتی ؟

    خواهرم غزاله سنش از من 5 سال کوچیکتر اون جا که فهمیدم عاشق شده خیلی خوشحال بودم براش و غالبا حمایتش می کردم .با اینکه اطرافیان خیلی حرفها زدن که تو بزرگتری اون کوچیکتر چرا اون اول ازدواح کنه ولی هیچ وقت تو قلبم حسادتی نداشتم که اون زودتر ازدواج کرده خیلی هم براش خوشحال شدم تنها موضوعی که ناراحتم کرد این بود که خیلی من زیاد دوستش داشتم و از اینکه تنها شدم ناراحت بودم.وگرنه به اینکه زودتر ازدواج کرد و عشق بیشتری تجربه کرد حسادت نمی کنم چون واقعا خواهرم لیاقت اون عشق تو سن کم داشت.غزاله خیلی مهربانه کمی رفتارهای حاشیه ایی پیدا کرده ولی در مجموع من تحسینش می کنم چون غزاله قبل ازدواجش با اینکه هردو در یک خانه بودم هیچ وقت در بند حاشیه ها نبود همیشه خوش اخلاق بود مثبت بود برعکس من هیچ وقت با خانواده بحث نمی کرد اون نسیت به من امیدوار تر بود و باورهای مناسب تری داشت .

    من چون کمال گرایی داشتم همیشه می گفتم باید حتما جهیزیه تکمیل باشه خانه زندگیم عالی باشه درآمد خیلی زیاد داشته باشم شاغل باشم تا ازدواج کنم ولی اون باورهای خوب خودش داشت و عشق بیشتری تجربه کرد و من خوشحالم براش .

    وقتی دختر دایی پسر دایی هام و افراد درجه یکم که سنشون کمتر بود همه زودتر ازدواج کردند شاید اولش یکم با خودم حس کردم نکنه من از قافله عقب موندم بعدش گفتم نه هرکس شرایط متفاوت از دیگران تجربه می کنه

    من برای همشون خوشحالم و امیدوارم که روابط خوب تجربه کنن ‌اینکه اونا خوشبخت باشن ثروت مند باشن روابط خوبی تجربه کنن من ناراحت نمی کنه یعنی اینکه تو آسایش باشن من‌رو خوشحال هم می کنه.

    اما اینکه وقتایی که اونا بابت روابطشون من تخریب کردن من ناراحت کرد.اینکه اونا هی بهم گفتن تو چرا ازدواج نکردی من تو منگنه گذاشتن تو فشار گذاشتن من عصبی ناراحت کرد چون استاد من واقعا برام مهم نبود که دیگران چیکار می کنن نمی کنن ولی واقعا اینکه بخواند بگن ما ازتو بهتریم این ترمز من هست چون نمی تونم پذیرشش کنم یکی بگه چون من ازدواج کردم از تو بهترم. خوب چه ربطی داره واقعا من خواستم تو زمینه های دیگر پیشرفت کنم و خوب ازدواجم به موقع رخ می دهد .

    شاید وقتایی که می دیدم دوستانم و هم کلاسی های دبیرستانم در رابطه عاشقانه خیلی فوق العاده ایی هستن یا ازدواج کردن و چندتا بچه داشتن می گفتم نکنه من 25 سالم شد از دیگران عقب موندم چرا من موفق نشدم ازدواج نکنم و تو این سن مثل دوستانم فرزندان خودم ندارم البته این هم به شکل تخریب یا بی احترامی نبود فقط،شاید گاهی در ذهنم می آمد البته این قبل از آشنایی با این سایت بود الان اصلا اصلا اصلا حتی یک ثانیه از ذهنم نمی گذره که چرا دیگران از من روابط بهتری تجربه کردن چون صدرصد لیاقتشو داشتن و من بودم که با باورهای اشتباه خودم این موقعیت به وجود اوردم .بعدش من شروع کردم به تحسین تمام روابط عاشقانه تحسین تمام افرادی که باهم خوب هستن.

    قدیم این حسادت اندک من ناشی از باور کمبود من بود اینکه موفقیت دیگران ازدواج دیگران بخواد مانع ازدواج من شود .

    شاید کسانی که تو سن خیلی کم مثلا 15 سالگی عشق تجربه می کردن برای من حسادت بود

    اما الان من خودم به لطف خدا اصلا برام این چیزها مهم نیست.

    عاشق خودمم خودم با خودم حال می کنم .از تنهایی لذت می برم تو تنهایم حالم خوبه

    قدیم حال خوب خودم گره زده بودم به عوامل بیرونی اما الان می دانم خودم باعث حال خوب خودم هستم و دیگران برای من هیچ اهمیتی ندارند.

    موفقیت دیگران دستاورد دیگران مانع بدبختی من نیست.

    یه ترمز این لا به لا پیدا کردم اینکه کل دوستام رفیقام خوشبخت بشن مثلا مولتی میلیارد بشن پیشرفتت کنن و…من خوشحال می کنه حسادت نمی کنم اما اقوام درجه1 ام بخوان خیلی بالاتر باشن به واسطه اینکه بخوان فخر فروشی کنن من ناراحت می کنه .مثلا اینکه بخوان اندام خوب داشته باشن من خوشحالم میشم براشون اما اینکه می آیند خودشون با من مقایسه می کنند می گند ما خوش اندام هستیم تو اندامت فلانه من ناراحت می کنه

    ولی الان متوجه شدم چون من نسبت به سنم خیلی پیشرفت های خوبی داشتم دیگران به من غبطه خوردن و حسادت کردن حالا چون خواستن من رو تخریب کنن در حد خودشون کنن ضربه زدن به بخش های دیگه مثلا من چون باورهای خوبی در زمینه تحصیل داشتم همزمان کار کردم همزمان رتبه 142 ارشد شدم و راحت قبول شدم دانشگاه آزاد و شرایط خداوند جوری چید من درسم خوندم و شغلم داشتم خوب چون اینجا باورهای خوب مناسب داشتم .

    اما تو ازدواجم خوب یک سری ترمزها داشتم مانع موفقیتم بود دیگران هم از این ناحیه من مورد شماتت قرار می دادن.

    …………

    1_تعداد زیاد موفق بشن شانس من کم میشه :آره شاید این تصور من داشتم قدیم وقتی دوستان همسنم ازدواج می کردن ولی الان میدانم 8 میلیارد آدم روی زمین هست

    من خودم مقصر تمام شرایط می دانم چون خیلی ترمزهای افتضاحی در زمینه روابطم داشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 604 روز

      سلام به مرضیه عزیز

      چقدر عالی و با جزئیات بیان کردی ذهنیت محدود کننده ای که داری و من بسیار در این زمینه مثل شما هستم .

      یعنی از پیشرفت افراد ناراحت نمیشم ، ولی زمانی که فخر فروشی میکنن حس بدی پیدا میکنم و احساس ضعف میکنم .

      اما خوشبختانه یه روش عالی پیدا کردم برای رسیدن به حس خوب تو این زمینه که دوست داشتم اینجا بنویسم شاید مفید باشه .

      اول اینکه وقتی کسی فخر فروشی میکنه ، یعنی حالش خوب نیست ، یعنی از درون احساس خوشبختی نمیکنه ، پس دلیلی نداره من ناراحت بشم ، چون اصل اینه که از درون احساس خوشبختی داشته باشی ، حالا دنیا دنیا پیشرفت کن و ثروتمند شو ، وقتی حالت خوب نیست به چه دردی میخوره .

      این تغییر نگاه هم حسم و بهتر میکنه هم بهم یاد اوری میکنه که چقدر نعمت و ثروت ، که همون حال خوبه رو دارم .

      دوم این که به خودم یاداوری میکنم که تو این مدت از نظر شخصیتی چقدر رشد کردم ، چیزهایی که قبلا نداشتم و الان دارم و در کل داشته هامو بیشتر بررسی میکنم و خیلی راحت متوجه میشم پیشرفتی که من داشتم شاید خیلی دیده نشه مثل خونه و ماشین عالی ، ولی ارزشش خیلی بیشتر از داشته های ظاهری دیگرانه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        M گفته:
        مدت عضویت: 336 روز

        سلام زیبای قشنگم

        چه اسم پر انرژی دارید زیبا

        امیدوارم که زندگیتون هم به زیبایی اسمتون زیبا باشه .

        ممنون از وقتی که برای خوندن کامنت من گذاشتید و بسیار ممنونم بابت راهنمایی هاتون️

        پرسید به خودت افتخار میکنی؟!

        گفتم بسیار، پرسید چرا؟!

        گفتم: هیچکس نمیدونه من چند بار

        از اول خودمو بازسازی کردم تا زندگی

        امروزمو داشته باشم.

        دقیقا داستان ماست ماهم کلی تلاش کردیم تا به همین جا امروزمون برسیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم روزبهانی گفته:
    مدت عضویت: 823 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته اول من قسمت اول این سوالات جواب میدم سوال مطرح شده اول اینکه اگر یکی از دوستان یا نزدیکان مشابه موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساس درباره موفقیت آن فرد داری؟ در حقیقت قبل از آشنایی بااین دوره های سایت شما استاد عزیزم خیلی خیلی خیلی احساس حسادت وبد داشتم ونفرینشون میکردم براشون آرزوی نابودی میکردم ولی با آشنایی با سایت شما مخصوصا دوره احساس لیاقت شایدگاهی اوقات به ندرت نفرین کنم و ناراحت بشم خیلی کم سوال دوم:آیا خوشحال می‌شوی ‌انگیزه میگیری؟قبل از آشنایی با سایت خیلی ناراحت میشدم اعصابم خرد می‌شد همش میگفتم اینا با دعا و جادو جنبل به مردم کلک میزنن پولاشونو میخورن اینا حق منو امثال منو خوردن مثلا برادرم حقه منو خونوادمو خورده خانم برادر با جادو جنبل دهنه برادرمو بسته پولاشو میگیره دوستم با کلک و حقه بازی پول دار شده باجادو پولای اینو اونو میگیره ‌کلی فحش میدادم ومنتظر زمین خوردنشون بودم و میگفتم خدایا کاشکی یه قدرتی بهم میداادی خفه اشون میکردم نابودشان میکردم همش منتظر خبرای بد ازشون بودم و همش احساس بد تنفر حسادت داشتم درنتیجه تمام زندگیم بهم خورد از دست دادم ولی خداروشکر در حال حاضر با آگاهی‌های شما ‌دوره احساس لیاقت و کشف قوانین نظرم کاملا برعکسه فقط تمرکز روی خودم هست ‌تغییر باورام ودر مسیرخودم پیشرفت کردن است. سوال سوم :آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود؟قبلا خیر ناراحت وعصبانی میشدم والان فقط میگم وقتی اونا تونستند منم میتونم به قول استاد عزیزم سوال چهارم:یا شمارو به احساس حسادت وناتوانی میرساند؟قبلا بله به اوج ناراحتی وناتوانی رسانده بود واحساس بد اتفاقات بد ودر حال حاضر هیچگونه حسادتی ندارم شاید خوشحال نشم ولی ناراحت هم نمیشم و شاید خیلی خیلی به ندرت این احساس حسادتو‌ناتوانی کنم ولی الان فقط به خودم وپیشرفتم فکر می‌کنم ‌خداروشکر خیلی هم به اندازه خودم پیشرفت کردم و همه اینها مدیون شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربانم هستم. قسمت دوم : موفقیتهای کسب شده توسط نزدیکان ودوستان خود را به یاد بیاور لیستی از انها تهیه کنم .برادرم خداروشکر بسیار ثروتمند شده با ارثیه پدرم که اندک بود والان ثروتش بینهایته شهرک سازی در شمال در تهران چندین چند ملک و چندین ماشین وتمام امکانات تفریحی و زندگی پر از رفاهی داره. و دفتر مهندسی بسیار بزرگ وبنامی داره .خواهرم صاحب دوتا خونه وپول در بانک و کلی طلا داره واستقلال مالی داره . دوستم که همکلاسیم بوده ودر یک محله باهم بزرگ شدیم چندین ویلا وخونه وکلی طلا داره بهترین خونه زندگی میکنه

    وبه تمام کشورها سفر میکنه و خواهرش که کلی در شمال شهرک سازی میکنه که دوست صمیمی من درگذشته بوده سوال دوم این قسمت : درمقابل موفقیت هر فردی که لیست کردی بنویس چه احساسی درباره موفقیت آن فردارداری؟ قبل از آشنایی با استاد عزیزم احساس ناتوانی پوچی حسادت حق منو خوردن آدمای کلاهبردار کلکن تنفر در حال حاضر اونا تونستن منم می‌توانم چرا که نه ،اونا با افکارشون زندگیشون خلق کردن من هم قدرت خلق کنندگی دارم میتونم .سوال از قسمت سوم:از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث‌شود: به خود باوری برسم .الهام بخش من باشدوبرای اقدام درراستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم:از این زاویه نگا کنم که وقتی اونا از صفر شروع شروع کردن ولی درحال حاضر در رفاه مالی خوبی هستند زندگی خوبی دارن من هم میتونم ‌حتی بهتر از اونا چون من ارمشو یاد گرفتم توکل وتوحیدو یادگرفتم ایمانو‌یادگرفتم و خیلی خیلی زندگی بهتر از اونا باطی کردن مسیر تکاملم طی کنم . قسمت چهارم :چه درس‌هایی می‌توانم از مسیری بگیرم که منتهی بهموفقیت این افراد شده است؟ خیلی درس‌ها درس احساس لیاقتی که اینها دارن وباچشم‌خودم دیدم درس اعتماد بنفس زیاد اینها درس فکرهای بزرگ بزرگ داشتن رفت وامد با آدم‌های موفق قدرت خلق کنندگیشون … ‌استاد چقد این جلسه برای من خوب بود اون یه ذره حسادت و تنفر وکینه ای داشتم خداروشکر این جلسه تلنگری شد برایم دیگه اونم نداشته باشم ونگاهم درمورد آدم‌های ثروتمند وحتی خود ثروت بهتر وبهتر بشه ‌عوض بشه .. ‌اینکه همیشه یادمه دوستم میگفت و تکه کلامش بود خدا اینقدر منو دوست داره که این اتفاق‌های خوب این آدم خوب تو‌زندگیمه یا پول آمده تو زندگیم و همیشه میگفت من بهترینم و یک روز یک آدم موفق گفت این خانم همه زندگیشو مدیون اعتماد بنفسشه و واقعا الان میفهم که چی میگفت ‌من اگه اعتمادبنفسم کمتر واحساس لیاقتم میتونم با کار کردن روی خودم باآموزه های شما اونا رو کسب کنم وهر روزم بهتر از دیروزم باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    معصومه سادات ناظری گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    به نام خالق هستی

    سلام به استاد عزیزم وهمه ی دوستان توحیدی من

    خیلی خوشحال شدم دراین سحر دل انگیز که من توی سایت دنبال ترمزهام میگشتم با فایل جدید وهمچنین سوال پر محتوایی مواجه شدم بینهایت سپاسگذارتونم استاد عزیزمم

    استاد دررابطه باسوالتون که من فایل و همین جا استپ کردم تا پاسخشو بدم اینکه اگه قبلا این سوال و ازمن میپرسیدین دررابطه با موفقیت یکی از عزیزان ونزدیکانم میگفتم واقعاا ناراحت میشدم حرص میخوردم وگاها حسودی میکردم چرا فلانی تونسته من هنوز درجا میزنم من هنوز مثلا یه خونه نتونستم بخرم چه برسه به این همه پیشرفت وموفقیت وظاهر ماجرا هم به زور تبریک میگفتم وهمیشه فکر میکردم که دیگه نمیتونم دیر شد نمیرسم به اون خواستهامم و درکل بگم خیلی ناامید و حسودی میکردم در واقع

    ولی به لطف خدا و شما استاد عزیزم وتلاش روی باورها و کار کردن روی خودم خدارو شکر الان که یکی از عزیزان و نزدیکان من به یه موفقیت کوچیک یا بزرگ میرسن اینقدر براشون خوشحال میشم وتحسینشون میکنم وسعی میکنم ببینم چه تغییری در نوع نگاهشون ویا تفکر یا کسب و کارشون انجام دادن که به چنین موفقیتی رسیدن شاید اینقدر که من براشون خوشحال بشم وبرام مهم باشه برا خودشون این هیجان و نداشته باشه

    حالا مثلا موفقیت در کسب وکار یا خونه وملک ویا درسلامتی ویا حتی در روابطشون اینقدر خوشحال میشم وخداروشکر میکنم وبراشون ارزوی موفقیتهای بیشتر میکنم و همچنین برای دیدگاه خودم نوع نگاهمم که قبلا این خصوصیت اخلاقی رو نداشتم والان به لطف خدا اینقدر تغییر کردم که ببین چقدر فرصت هست اگه اون تونسته پس منم میتونم چقدر امیدوارم چقدر خدارو باور دارم تو زندگیم چقدر قانون بدون تغییر خدا رو بیشتر باور دارم وباور فروانیم چقدر بیشتر شده خداروشکر در صورتی که قبلا همش فکر میکردم فرصتها کمه درامد محدوده وکسب وکار کمه ایده کمه ولی الان باورم نسبت به کار و درامد خیلی بیشتر شده مخصوصاا که ترس در عمل به انجام ایدهامم به لطف خدا برطرف شده ومیبینم که اگه من بخواهم همه چی شدنیه و کافیه که فقط حرکت کنی

    وپا روی ترسهات بزاری وخداروشکر من از زمانی که حرکت کردم ومهاجرت کردم به شمال کشور خداروشکر کلی از ترسهام از بین رفت وایمانم قوی تر شده وکلی ایده کسب وکار و تاالان امتحان کردم وخداروشکر نتیجه داده و انشالله بزودی میام واز نتایج وموفقیت هام براتون بیشتر میگم واقعااا خدایا شکرت

    تو خود پای درره بنه وهیچ مپرس

    که ره بایدت گفت که چون باید کرد

    برای همه شما عزیزان ارزوی سعادت وسربلندی و ثروت بینهایت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    بخش سوم

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    توی مواردی که نوشتم و بعد از دوره احساس لیاقت متوجه شدم که در بالای 95 درصد من احساس ارزشمندیم پایین

    چون شده من پول داشتم ولی خودم لایق خرج کردن اون پول برای خودم ندیدم و پول خرج ی چیز دیگه کردم و نفهمیدم چیشد

    اینکه وضعیت ادمها میتونه تغییر کنه

    همه از اول تو شرایط الانشون نبودن، باور ب قانون تکامل ( طبق حلسه اول کشف قوانین

    جهان با دقت ریاضی وار کار میکنه من فقط باید. روی خودم و باورهام کار کنم و نگران نباشم)

    و البته که هستی و خانم غ دو نمونه مشتری هستن که راحت پول پرداخت میکنن

    و میتونه این برای من الکو باشه برای جذب و فراوانی مشتری های دست بنقد

    و‌اسان گیر

    من هم میتونم ب هرجایگاهی که بخوام برسم

    فقط نیاز ب تعهد و عمل و صبر داره

    میتونم کارهام بذارم یوتیوب ولی تا حالا خودم‌سفت و سخت پِی اش رو‌نگرفته‌ام

    من بخشی از مسیر نزگس رو دیدمک چطور با اشتیاق

    شب و روز تمرین و کار کرد که من یک دهمش انجام ندادم

    منم با تمرین میتونم پیشرفت کنم و نتایجم تا الان گواهن

    داشتن بچه معلول و‌کوچیک دست و پاگیر نیست

    و اکر من هدف داشته باشم و خودم و خواسته ها م و اهدافم رو ارزشمند بدونم و براش با احساس خوب قدم بردارم

    جهان خودش من رو ب مسیر اسانی تحقق خواسته هام هدایت میکنه

    دستهای خدا وارد زندگی من میشن

    و من هر روز یک قدم نزدیکتر میسم به خواسته ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    سلام استاد جان و مریم عزیز و دوستان همراه سایت

    در مورد سوال ، استاد خیلی جالب بود سوالتون اتفاقاً من این روزها درگیر یه همچین مسئله ای هستم و تو این چند روز خیلی چیزها در مورد خودم فهمیدم من برای اکثر آدم ها خوشحال میشم وقتی به یک موفقیتی میرسم تشویقشون میکنم تحسینشون میکنم و واقعا خدارو شکر میکنم اما برای بعضی ها نه صادقانه بگم مثل همین شخصی که البته به ظاهر به یک موفقیتی رسیده من بسیار حسودی کردم احساس کمبود داشتم با این که توی این زمینه ای که ایشون یک دفعه و بدون هیچ تخصصی به یک شهرتی رسیده خودم رو متخصص تر میدونم و سال ها جسته و گریخته براش تلاش کردم اولش خیلی خیلی به هم ریختم اذیت شدم عصبانی شدم چون ایشون فقط با پول در مدت زمان خیلی کوتاه تونست به این جا برسه خیلی سعی کردم راهی پیدا کنم که احساسم و خوب کنم و جور دیگه ای به موضوع نگاه کنم راستش ذهنم ازین که بدون تکامل ایشون این رو کسب کرده بود بهم ریخته بود کلی سوال از قانون جهان برام پیش اومده بود بعد یه فایلی از شما شنیدم یه نکته ای در مورد حسادت گفتین که هر کس هر جایی که هست همونجا باید باشه این رو خیلی تکرار کردم برای خودم و اینکه راستش رو بخواین من اصلا خواستم از جهان این مدلی نبود خیلی فراتر بود و اصلا من با ایشون قابل مقایسه نیستیم و به یاد خودم بیارم که تعریف من از موفقیت چیه و این چیزی که اتفاق افتاده با آگاهی های من در تناقضه پس اساساً از نظر من موفقیت این نیست و و خیلی مسایل دیگه که با گوش دادن به فایلهای شما و تحلیل خودم بالاخره تونستم بر این حس بد غلبه کنم و حالم و بهتر کنم و اینکه تونستم از توی این اتفاق یک نکته الهام بخش برای خودم پیدا کنم و چیزی که برای من رشد داشته باشه و خوشحالم ازین موضوع الان که آروم شدم به این فکر میکنم که اگر برای من در این زمینه اتفاقی نیفتاده هنوز چون اقدام گرا نبودم و سهم منه که نتونستم ایده هامو عملی کنم پس باید بپذیرم و به مسیرم ادامه بدم و قطعا بعد از طی کردن تکامل آرام آرام به هدفم میرسم .

    ولی اعتراف میکنم حسادت بدترین حسیه که آدم می‌تونه در زندگی تجربه کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سوال ؟

    اگر یکی از افراد نزدیک به من به موفقیت های بزرگی برسه واکنش من در مورد شرایط ایشان چی هست ؟

    من به شدت خوشحال میشم بزارید با مثال توضیح بدم چند وقت پیش من توی کسب و کار خودم یه فروش داشتم بعد همکاران من خیلی ناراحت بودن و خیلی برای من عجیب هست انگار من سهم اونارو خورده بودم و بشدت ناراحت بودن به دلیل فروشی که من زده بودم منم برام مهم نبود واکنش همکارهام و لذت میبردم بعد اگه اشتباه نکنم 10روز بعدش همون همکار من که خیلی عصبانی بود از فروش من توی یه روز اگه اشتباه نکنم 2تا فروش زد و من خیلی خوشحال شدم جوری که رفتم پیشش و بهش تبریک گفتم و کلی با خودم صحبت کردم که دیدی میشود دیدی و از این صحبت ها کلا از درون خوشحال شدم و اگر همکار که چه عرض کنم برادرم یا پسر عموم یا هرشخص نزدیکی به من موفقیت کسب کند من بی نهایت خوشحال میشم و بهش تبریک میگم و الگو ازش میسازم برای خودم

    یعنی من به وسیله آموزه های شما یاد گرفتم کم کم مقاومت هارو بردارم و با خودم و جهان اطرافم در صلح باشم و بتونم ببینم موفقیت های افراد رو از دید بالاتری به موفقیت های افراد نگاه کنم از یه دید وسیع تر

    حالا شما برگشتی گفتی که شاید دوستم موفق بشه من خوشحال بشم و پسر عموم موفق بشه من ناراحت بشم من هرچقدر فکر میکنم خوشحال میشم اینطور نیست که ناراحت بشم بعضی هارو و بعضی هارو خوشحال بشم نه تمام سعیم رو میکنم که بتونم تحسین کنم و الگو بگیرم

    2:چند وقت پیش دوست من پورش ماکان خرید و من اصلا کلی خوشحال شدم و نشستم پشت ماشین کلی تحسین کردم اصلا رفتم پیاده روی و کلی شکر گذاری کردم

    3:یکی دیگه از دوست هام یه رابطه فوق العاده رو تشکیل داده بود و من کلی ذوق کردم و خوشحال شدم و گفتم خدایا شکرت

    خب یه نفر هست که من روند ایشان رو کلا دیدم که ایشان چه روندی داشت و چطور موفق شد تا حدودی میدونم اینجا مینویسم :

    جابر دانش خواه عموی کوچک خودم

    ایشان خب توی وضعیت فقر بزرگ شدن پدرشون کوچیک بودن فوت کردن تا جایی که من یادم میاد ایشون پول خرید یه دوچرخه هم نداشتن بعد ایشون مهاجرت کردن به بندرعباس و اونجا مشغول به کار شدن ادم شکر گذاری بودن نسبت به بقیه و ذهنیت خوبی داشتن پشت سر کسی حرف نمیزدن و دنبال پیشرفت بودن بعد از چند سال که من با ایشون صحبت کردم این حرف مال 5سال پیش هست یا شایدم 4سال پیش درآمد ایشان 60میلیون ماهیانه بود و الان دیگه اطلاعی ندارم از وضعیتشون اما من درس هایی که گرفتم از روند ایشون تا وقتی که خبر داشتم ازشون این بود که مهاجرت خیلی باعث پیشرفت میشه و شکرگذاری خیلی زیاد تأثیر داره یا راستگو بودن و سرت توی لاک خودت بودن و تمرکز رو صرف چیزهای الکی نکردن و دنبال موفقیت بودن همه این ها به شدت زیاد تأثیر داره توی مسیر و من به چشمم دیدم که ایشون از درامد صفر بعد از چند سال رسیدن به درآمد ماهی 60میلیون اونم 5سال پیش و خیلی الانم که به یاد آوردم برام لذت بخش بود که میشود فقط باید عمل کرد حرکت کرد

    انشاالله که هممون جز با تقوایان باشیم و از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: