ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای وهاب و زیبایی ها
سلام به استاد جان جان جان من مریم جان عزیزم و دوستان بسیار خوبم
استاد قبل از جواب دادن به سوالات این فایل میخواستم بهتون بگم من دیشب طبق دوره ی کشف قوانین زندگی کدهایی رو برای خودم نوشته بودم و الحمدلله بیشترش تیک خورده بود و بعد داشتم سپاسگزاری هام رو می نوشتم . در حین نوشتن به یک سپاسگزاری خیلی عمیقی رسیدم که نمیتونم اون رو وصف کنم و اون هم سپاسگزاری از بودن در سایت tasvirkhani.com هست .
به خودم گفتم من چه نعمت بزرگی دارم که انقدر راحت و بدون هیچ سختی همچین آگاهی های نابی به دستم میرسه . و گفتم به این سادگی نگذر .قدرش رو بدون و هر لحظه سپاسگزار این نعمت باش . وااااااااااااای استاد شاید من نتونم اون جور که باید حسم رو بیان کنم ولی میدونم شما فرکانس من رو دریافت میکنید . و بی نهایت بی نهایت بی نهایت بی نهایت از شما سپاسگزارم استاد زیبا و مریم جان زیبا
و حالا رسیدیم به آگاهی های ناب این فایل . خدایا سپاسگزارم استاد دارید چه میکنید با ما، استاااااااااااد ، باز هم سپاسگزارم
استاد سوالات رو جواب دادم ، به قول شما من انقدر آشغال زیر مبل برده بودم و خودمم خبر نداشتم . با جواب دادن به سوالات چند تا ترمز های اساسی در خودم رو پیدا کردم .
تو بخش اول سوالات من متوجه شدم 4 مورد هست که من نسبت به افراد حسادت یا بیشتر بگم حس ناتوانی داشتم : خانمی که رانندگی میکنه ، خانمی که شاغل هست و از خودش درآمد داره ، خانمی که شنا کردن رو بلده ، خانم ایرانی که به خوبی انگلیسی صحبت میکنه . و وجه اشتراکی که داشت، اینکه من فقط نسبت به خانم ها این حس رو دارم .خانم هایی که از من کوچکتر هستند . چون بررسی کردم خانم هایی که بزرگتر از من بودند و موفق بودند تو اون 4 مورد ، من اصلا نسبت به اونها احساس حسادت یا ناتوانی نمی کردم.
حتی به آقایونی که از من کوچیکتر بودند و این موفقیت ها را داشتند اصلا چنین حسی نداشتم .
فقط به خانم هایی که از من کوچکتر هستند و می توانند رانندگی بکنند ، شنا بلد باشند ، شاغل هستند و انگلیسی صحبت کنند یه حس حسادت و یه جورایی مقاومت پنهان داشتم .
استاد با جواب دادن به این سوالات من ترمزهایی رو پیدا کردم و یکیش این بود:
ما الان در حال حاضر ماشین نداریم و این خواسته رو چند وقتی هست که دارم ولی خوب هنوز به دست نیاوردم. امروز ذهن من بعد از جواب دادن به این سوالات خودش رو نشون داد و بهم گفت : ماشین برای چی میخوای ، تو که رانندگیت خوب نیست و می ترسی پشت فرمون بشینی، همون بهتر که نداری اینطوری دیگران به تو هی نمیان بگن چرا رانندگی نمیکنی ؟ چرا میترسی؟ ببین فلانی ، بهمانی میتونه رانندگی کنه تو چرا نمیتونی و … بعدش احساس سرخوردگی کنی ،پس ولش کن نداشته باشی بهتره و کسی دیگه سرزنشت نمی کنه دیگه میگی ما ماشین نداریم ، خلاص .
واااااای استاد این دیگه کجا بود .
بعدا دیدم بقیه مواردی که نوشته بودم یه همچین ترمزی رو دارم .
همه چی از خودمون هست ، هیچی بیرون از ما نیست .
این تو داغونه . ما باید سمت خودمون رو درست کنیم ، از طرف خدا درسته . مشگل از گیرنده است نه فرستنده
جواب سوال 1
این افرادی که به این موفقیت ها رسیدن نشانه هایی از پروردگار من هست و این پیام رو برای من داره که تو هم میتونی پس تحسینشون کن و سپاسگزاری کن . اونها با تو هیچ فرقی ندارن . تو و اونها از یک سیستم عصبی یکسانی خلق شدید . میتونی ازشون راهنمایی بگیری.
سوال دوم
بزرگترین درسی که داشت ،رفتن تو دل ترس هاست. به خودم یادآوری میکنم من تو خیلی چیزهای دیگه موفق شدم و رفتم تو دل ترس هام و کم کسی تونسته این کارها رو انجام بده ، پس این چند تا مورد هم میتونی انجامش بدی .
استاد در مورد پیدا کردن شغل مورد علاقه ام من کارهای مختلفی رو انجام دادم، مکان های مختلفی کار کردم . کلاس های گوناگونی شرکت کردم ولی هیچ کدوم اونی نبود که من رو راضی کنه و بارها از خداوند هدایت خواستم ولی برای نامفهوم بود چون تو مدار درک آگاهی ها نبودم . با گذراندن دوره های موفقیتی و روانشناسی و مثنوی پژوهشی به این سایت ملکوتی هدایت شدم و در این جا هم تکاملم رو طی کردم . کلی فایل های دانلودی و محصولات رو گوش دادم و الان فقط تمرکزی در این سایت هستم و تازه دارم به درک بهتری میرسم . البته این رو هم بگم استاد با استفاده از قانون سلامتی به درک بیشتری رسیدم و چقدر مهمه که چه ورودی به جسمت میدی و جسمت هماهنگ میشه با روحت . و با گذشتن از همه این راه ها اولین قدم به من گفته شد . گفته شد در این سایت باشم و جواب های دوستان رو تو عقل کل رو بدهم .
استاد من هم مثل شما عاشق کشف کردن هستم .
دنبال پیدا کردن قانون هستم .
یادمه زمانی که بچه بودم عاشق سریال های شرلوک هلمز، پارو، خانم مارپل بودم . خودم رو جای اون کاراگاه میزاشتم تا حقایق رو کشف کنم .
و خدا رو بی نهایت شکرت که همچین مکانی برای من فراهم شده تا از پرسش های دوستانم بتونم بهتر قانون رو درک کنم . یه جورایی سوالات دوستان مثل معمای اون سریال هاست و من باید کشفش کنم و چقدررررررر برای من لذت بخشه .
گفته شد اینجا باش و جواب سوالات رو بده ، من کمکت میکنیم و حقوق رو از من دریافت خواهید .
استاد هیچ چیزی لذت بخش تر از این نیست برام که در این سایت باشم و با خودم در تنهایی چقدر صحبت می کنم و قانون رو مرور میکنم . اصلا اصلا اصلا هیچ خسته نمیشم و اصلا دوست ندارم لحظه ایی از این سایت دور بشم .
هر روز عطشم بیشتر میشه به این سایت
به قول سعدی شیراز :
او می کشد قلاب را
من در طلب معرفت گوهر خویشم
در پناه خدای وهاب و زیبایی ها باشید
دوستتون دارم یه عالمه
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان گل
خیلی جالبه امروز یا دیروز تو ذهنم یه چیزایی اومد در این مورد که
فلانی (فامیل نزدیک) سنش هم کمتره یک کاری بدست آورده (دولتی)یک ماشین داره ، بعد ذهنم اومد فلانیش پارتیش بوده ، خانواده اش خب کمک کردن و …
بعد گفتم اصلا درست!
این آدم ها پارتیش بودن و کمکش کردن
الان اون جایگاه رو داره لایقشه ، صد در صد لایقشه که اونجاست
بعد اومد گفت خب تو چی و اینا و منم با منطق نشون دادم
جدا از موفقیت های دیگه ام که یک تمرین گفته بودین که هر روز مرور کنیم چقدر موفقیت کسب کردیم
گفتم ببین این 496 تا سابسکرایبرز عاشق چشم و ابرو من نیستن ، ارزش خلق کردم که ساب کردن
گفتم ببین 4 هزار و 800 تا لایک ، الکی نیست ، شانسی نیست ، این نشونه تایید اینه که من ارزش خلق کردم
گفتم ببین 2 هزار و 200 تا شیر شده ، افراد چرت و پرت رو برای هم نمیفرستن که ، چیزای با ارزش ارسال میکنن بهم
بعد ذهنم اومد بگه تو حرکت نمیکنی و …
به خودم نشون دادم recap ماه پیش 2 تا لانگ ویدیو و 4 تا شورت ویدیو ، این ماه دوباره دیدم 1 لانگ ویدیو 4 تا شورت
گفتم ببین این خیلی عالیه این خیلی عالیه که توی دوماه این تعداد آپلود داشتم ، چرت و پرت نزاشتم ، کامنت هارو نشون دادم به خودم لایک و ویو …
(آشیل من همینه ، این چیزی که دارم رو نمیبینم ، فکر میکنم مثلا خوشبختی فلان نقطه خاصه)
باورهای درست= میشه از آدم خجالتی و خیلی کم حرف به جایگاه خوبی رسید و شخصیت آدم هی بهتر بشه اعتماد به نفسش بره بالا میشه شرایط رو تغییر داد
درس ها= وقتی حرکت کنی و ادامه بدی خداوند به شکل های مختلف دستاشو میفرسته که به راحتی و بیشتر به خواسته هات برسی و میشه شرایط رو کلا تغییر داد
یکی از دوستانی که میشناختم قبلا دیده بودمش توی عصر جدید خوانندگی کرد و واقعا افتخار کردم بهش و خوشحال شدم و رفتم تو دایرکتش بهش تبریک گفتم و چقدر گرم گرفت باهام
باور های درست= میشه از شرایط نه چندان خوب به موفقیت ها بزرگ و شهرت رسید و هامبل باشه آدم
درس ها= میشه تو همین شرایط ، تو همین کشور به موفقیت های بزرگ رسید
یا یکی از رفیقام رفته بود خارج از کشور ( در زمان شلوغی برای تحصیل) و من خوشحال بودم براش و براش آرزوی موفقیت کردم و بهش گفتم امیدوارم بهت خوش بگذره و لذت ببری
باور های درست= نیازی نیست مهارت خاصی داشته باشی یا کاره خاصی بکنی که به اون نقطه مورد نظر برسی وقتی خودتو لایق بدونی ( عمل کنی با باور درست ) به راحتی شرایط رسیدن به خواسته ات فراهم میشه
درس ها=نشون میده قوانین کشور ها ، پدر مادر ، زبان اون کشور یا هرچیزی خارج از من نمیتونه مانع بشه که مهاجرت کنم و همه چیز در خدمت من در میان
نکته ای که گفتین مثلا فلان فرد هندی توی یک حوزه ای موفق میشه و میبینی مثلا یک نوع بیزینسی دست هندی ها میوفته چون اون فرد اولیه الگو شده برای اونا
این باور اومد تو ذهنم که تو قانون آفرینش گفتین: خداوند بیشتر از من میخواد به خواسته هام برسم چون باعث گسترش جهانش میشم
این یک راهشه با خرج های من با احساس خوبی که کارام میده امید و انگیزه و …
دمت گرم رضا
اتفاقا منم یکی از چیز هایی که هست اینه که خودمو کوچک میبینم با این که به یه سری دستاورد ها رسیدم ولی دائم این تو ذهنم تکرار میشه که این که چیزی نیست همه این کارو بلدند و انجام میدهند یا اینکه هی فکر میکنم که من نمیتونم و بقیه میتونند و من از بقیه چیزی کم دارم مثلا در مورد همین یوتیوب من خودم چنل زدم و الانم دارمش بعد رسوندم به 1300سابکرایب فقط هم با ویدئو های شورت بعد الان ناامید شدم میگم ولش کن نتیجه نمیده نمیشه نمیتونم بقیه بقیه میتونند من که نمیتونم نمیشه به این راحتی پول درآورد از موبایل و اینترنت انقدر راحت پول درآورد اینا دائم تو ذهنم تکرار میشه و دست و پای منو بسته الان که دارم مینویسم میفهمم ای وای تازه داستان میاد دستم که نباید با آدم هایی که صبح تا شب میگن نمیشه نمیتونم اوضاع خرابه فرررررارررررر کنم.یعنی کفه ی ترازوی افکار منفی و باور های منفیم و عدم خودباوریم بیشتر از افکار مثبت و قدرتمند کننده م و حرکت دهنده م هست بخاطر همین دست رو دست گذاشتم و از این شاخه به اون شاخه بعد توی اون کار هم میرم به یه جایی میرسونم بعد میگم اِه نتیجه نمیده جواب نمیده یعنی به یه مسئله ای برمیخورم حالا یا اولین مسئله یا چهارمی و…
حالا میفهمم داستان چیه.
دمت گرم کامنتت خیلی بهم کمک کرد.مخصوصا تحسین خودت بخاطر کوچکترین نتایجت و تعداد سابسکرایب هات و ادامه دادن.اصلا اگه کوچکترین نتایج و دستاورد ها تو تحسین کنی میتونی ادامه بدی اگه تحسین نکنی خودتو و به خودت نگی دمم گرم ادامه نمیدی خب ادامه ندی به نتیجه توی مثلا یوتیوب یا هر کار دیگه ای نمیرسی.
عاشقتم.موفق باشی.
سلام بر استاد عزیزم
صحبت های ابتدایی شما قبل از شروع بحث اشاره کردید که آدم چقدر می تونه با تغییر ذهنیت هاش تغییر کنه انگار که اصلا اون آدم قبلی رو خودم هم نمی شناسم – من این را تو همین مدتی که دارم روی باورهام کار می کنم لمس کردم
و بذارید صحبت شما رو اینطوری کامل کنم که اتفاقا تو همون موضوعی که نقطه ضعفم بوده چون رفتم ریشه ای کار کردم از خیلی ها که اون موضوع براشون نقطه ضعف هم نبوده جلو افتادم
مثلا من خودم را مسئول حال و زندگی و سلامتی دیگران می دونستم و سالها بابت این باور اشتباه از زندگی خودم عقب افتادم و تمرکز و انرژی ام صرف دیگران میشده به دلایل گوناگون که ریشه در تربیت و فرهنگ و مذهب داره ولی از زمانی که ریشه ای روی این موضوع کار کردم و اقدامات اساسی در زندگیم رخ داد حالا نگاه می کنم که من چقدر در تصمیم گیری های زندگیم مستقل تر از بقیه عمل می کنم. چقدر برام وظایف و مسئولیت هام شفاف شده چقدر با خودم در صلح شدم دیگه می دونم کجا چه تصمیمی درسته دچار تردید نمیشم دچار عذاب وجدان و احساس گناه نمیشم نمی شینم ساعت ها و روزها فکر کنم که برای دیگران چیکار کنم دیگه تو کار خدا دخالت نمی کنم دلسوزی بیجا نمی کنم و و و …..
استاد همین یک باور باعث شده که من کلی حالم بهتر بشه
و حتی در روابط آینده ام می دونم که جایگاهم چیه و تمرکزم باید روی خودم باشه
راحت تر میرم تو جمع ها
کمتر قضاوت می کنم
کمتر دیگران را هدایت می کنم
کمتر دخالت می کنم
تمرکز و انرژیم را برای خودم خرج می کنم
محترم تر شدم
آرام تر شدم
صبورتر شدم
استاد من قبلا آدم کم صبری بودم و خیلی اوقات آشفته بودم
تو این یک سال اخیر صفت بارز من که وقتی دیگران چه آشنایان چه غریبه ها به من در برخورد اول میگن صبر و آرامشم است.
استاد اینا تغییره
اینا نتیجه کار کردن روی ذهنه
اینا نتیجه باورهای صحیح و اصولیه
اینا نتیجه ارزش های درسته
استاد من می خوام با خودم در صلح بشم باید باورهای درست داشته باشم
باید ذهن قدرتمند داشته باشم
باید ارزش های اصولی و صحیح داشته باشم
وگرنه نمیشه دیگه
حالا هی بشین مراقبه کن
هی بشین تجسم کن
هی بشین تکرار کن و بنویس
و اینکه این فایل هیچ تفاوتی از لحاظ محتوا و کیفیت و نحوه ارائه با فایل های محصولات شما نداره واقعا از اینکه اینگونه سخاوتمندانه آگاهی را نشر می دهید و این امکان را فراهم می آورید که هرکس که در این سایت حضور داره از آگاهی ها استفاده کنه از شما سپسگزاریم و مطمئنا صدها برابر به زندگی شما نعمت و ثروت و عشق بر میگرده
سوال شما:
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
استاد الان که این سوال را پرسیدید داشتم خودم را با قبل خودم مقایسه میکردم
دیدم الان وقتی نعمت های دیگران را می بینم حس بد ندارم
حس اینکه خدا برای من نخواسته و خدا مرا نمی بینه ندارم
حس اینکه چقدر من بدبختم چقدر من بی استعدادم ندارم
حس سرزنش خودم را ندارم
از زمین و زمان شاکی نمیشم
خیلی آرام هستم
تبریک میگم به فرد
نه حس بدی به او دارم نه حس بدی به خودم نه از خدا شاکیم نه از دنیا
نه کسی را مقصر می دونم نه خودم رو
می دونم که اگر من هم می خوام به این خواسته برسم نیازه که باورهام را اصلاح کنم
خواسته اش را میفرستم و از اینکه خواسته من واضح شده تشکر می کنم از خداوند
از خداوند درخواست بهترش را می کنم و می خواهم مرا به اون سمت هدایت کنه
حس خودم را خوب نگه می دارم
دیگه عوامل بیرونی را مقصر عامل به حساب نمیارم
می دونم که من اگر بخواهم و در مدار درستی باشم خواسته برای من هم فراهم میشه
چرا به اینجا رسیدم
چون دیدم که خواسته های من وقتی درخواست می کنم و مقاومتی ندارم به دست میارمشون
دیدم که خداوند در لحظه پاسخ میده و همه آدم ها به یک اندازه به خداوند دسترسی دارند
دیدم که با تغییر باورها و تغییر فرکانس و مدارم همه چی آسون میشه
دیگه می دونم که مسیر همینه راه را گم نمی کنم و فراموش نمی کنم که راه رسیدن به هر چیز همینه
فقط در هر مسئله ای که گیر هستم می دونم که نیازه روی باورهام کار کنم
این هم زمان نیاز داره
ولی بعدش شیرینه و لذت بخش
همه اینها را به لطف الله مهربانم و آموزش های شما یاد گرفتم
دوستون دارم استاد
بی نهایت سپاسگزارم
سلامی دوباره
تمرین قسمت اول
افرادی که به موفقیت رسیدن :
احسان داداشم از شهر کوچیک رفت اصفهان و اونجا به موقعیت مالی خیلی خوبی رسیده که من خیلی به دلایل موفقیتش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که احسان همیشه اعتماد بنفس خوبی داشت و میگفت من از پس هر کاری بر میام و تمرکزشو لیزری گذاشت روی شغلش و ازین شاخه به اون شاخه نشد و این میتونه واسه من الهام بخش باشه که برادرم که شرایط یکسانی با هم داشتیم به این درجه از موفقیت رسیده پس منم میتونم با توکل به خدا مهاجرت کنم و اینقدر موفق بشم . من همیشه احسان تحسین کردم بابت اعتماد بنفسش و اینکه به همه ارزوهاش داره میرسه .
زهرا دوستم که برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرده خب زمانی شنیدم خیلی خوشحال شدم که دوست چندین سالم داره اینقدر موفق میشه و بازم دلیلش اینه زهرا از همون کودکی خیلی اعتماد بنفس داشت خیلی خودشو لایق میدونست.
مرضیه دوستم که سالهای اول کارش انتقالی گرفت به همون جایی من میخواستم اولش خدایی خیلی حسم بد شد که من با سابقه پایین تر نتونستم به اون جایگاه برسم ولی بعدش واسش خوشحال شدم و دلیلشم اینه اون باورهای مخرب کمتری به مهاجرت نسبت به من داشت ولی من توی این سالها بمباران شدم با باورهای مخرب .ولی اگر کسی توی همین شغل من رشد کرده ایقد راحت به اون جایگاه رسیده پس واسه منم امکان پذیره.
امید به خدا که با انجام این تمرینات سد باورهای مخرب بشکنه و من به خواستم برسم .
سلام ب استاد عباس منش و خانم شایسته مهربان
در جواب ب سوال باید بگم قبلا خیلی حسادت میکردم موقع دیدن موفقیت های دیگران و همش ب خودم سر کوب میزدم ک اون ها از من جلو ترن من چرا ب اون چیزایی ک اونها دارن رو چرا من ندارم منم میخام منم میخوام اون چیزایی رو ک اونها دارن رو داشته باشم
و احساس عقب بودن از دنیا رو داشتم ک همه دارن پیشرفت میکنن و من عقب موندم از بقیه و احساس عجله و تقلا میکردم ک ب برسه نشون بدم منم اینها رو دارم به به و چهچه کنن برام بقیه و تو ذهنم هم تصور میکردم ک بقیه دارن راجب من صحبت میکنن و میگن آفرین چ بچه زرنگی بود چقد زود پیشرفت کرد و فلان و بهمان ولی نتیجه قشنگ برعکس بود بیشتر مواقع با کله میخوردم زمین و هدایت شدم ب دوره فوقالعاده احساس لیاقت و فهمیدم ک ایراد کار کجاست و ب لطف شما استاد با آگاهی های این دوره تصمیم گرفتم ک کاری ب کار دیگران نداشته باشم و فقط همه را تحسین کنم
من باید اون مسیر موفقیت اون افراد را ببینم ک اگه اون تونسته من هم میتونم همه ما مغزمون مثل هم کار میکنه پس میشود و آگاهی های دوره احساس لیاقت خیلی بهم کمک کرده ک تو مسیر خودم باشم و اصلا کاری ب کار دیگران نداشته باشم
درس هایی ک میتوانم بگیرم هم همینه ک خودم را مقایسه نکنم و تمرکز بیشتر روی خودم و اهدافی ک من واقعا میخوام را تو مسیرش حرکت کنم
سلام و درود فراوان
و تنها میتوان سپاسگزار بود در برابر این همه بخشش
از صبح حدود ساعت 10 که به فایل گوش دادم و بعد از پرسش ها به خودم زمان دادم تا قشنگ بررسی کنم الان عصر جمعه هست و به جمع بندی زیر رسیدم:
واقعا ایراد از کجاست چرا نمیتونم به وضوح ببینم راه حل مشکلاتی که چندین سال هست مثل یک بیماری مزمن بخشی از من شده
اصولا از کودکی عادت کردم برای محافظت از خودم سختی و مرارت ها رو بزرگ نبینم و به خودم پیام بدم خوب اشکالی نداره ی کاریش میکنیم شاید در زمان جوانی بخوبی هدایت میشدم ولی الان بعد از مواجه با بزرگترین ترس زندگیم (مرگ عزیزی) گویا دیگر انرژی ام با من یاری نمی کند شروع میکنم در شروع همه چی خوبیه ولی دوباره اوضاع برمیگرده به روال قبل
1- چه احساسی دارم؟
بقول خودتون حتی دیگه نمیدونم چه احساسی دارم از صبح هر چی فکر کردم به این نتایج رسیدم . انقدر گم هستم دیگه شناسایی احساسم هم برام مبهم شده.
شاید بی تفاوتی
ولش کن اونها راهی رو انتخاب کردن که انتخاب من نیست دیگه چقدر کار هنری اون موقعها که هنر دستم و دست دوزی میکردم کجا بودند ببینن من چه صبر و حوصله ای دارم و از روی موفقیت اولین ادم عبور کردم. اولین ادمی که در هر حیطه ای ورود میکنه اون بیزنس رو چنان ران میکنه که ادم فقط میتونه تحسین اش بکنه.
دومین ادم که شرکت حسابرسی به راه انداخته بود: باز به دستاوردهای اولیه ام چسبیدم و به خودم میگفتم بابا من موقعی که شروع کردم این کجا بود؟ و بعد دیکه در تاریکی رها میشم. هیج احساسی ندارم حداقل برای خودم قابل شناسایی نیست.
از سال 97 با شما اشنا شدم حال خوبی داشتم ولی دستاوردی نداشتم خیلی جستجوگر شدم که وای چقدر جالب چه قوانینی و در دریا اطلاعات اینچنینی شیرجه زدم و هی اوضاع بد و بدتر شد
اول قول داده بودم فایلها رو بخرم ولی انقدر درگیر شدم که دیگه نتونستم به تعهدم عمل کنم و بی انگیزه
حالا که چرخ ها رو زدم و بدون دستاورد باز از اوایل سال متعهدانه اینجا هستم میتونم به خودم امیدواری بدم ماشینی رو که میخواستم گرفتم ولی باز اماج اخبار بد…….
ولی تلاشم برای ماندن در احساس خوب با فایل های شما
بارها و بارها گوش دادن و مومن بودن که اونها نتیجه گرفتن پس من هم نتیجه میگیرم.
2- ایده های الهام بخش
فایل متعهد شدن به درامد سه برابری رو چند وقت پیش محک زدم الان روی 2 خواسته و 2 تا برنامه در حال اجرایی کردنش هستم
ایده هایی که از افراد موفق که یکیشون مربی در زمینه فارکس هست بنظرم مومن به هدف و استمرار و دیدن پلن راه هست شاید دیگه بنظر خودم نمیتونم در رویاهام بمونم و احساس خوب داشته باشم سریع می پرم بیرون واقعا مثل سابق نمیتونم در رویا بمانم و واقعیت ها با روی سهمگینشون از من قدرتمندتر میشوند و همین احساسم دوباره به هم میریزه و حس مراقب بودن تقویت میشه.
3- درسهایی که میگیرم پشتکارشون هست و ایمانی که در کار میگذارند
استاد
بنظرم موضوع حتی بهای خرید دوره هم نیست چون در سال 97 دوستی که تمام دوره های شما رو خریده بود با نتایج نه چندان مهم حداقل خروجی و اطلاعاتی که خودش میداد من این برداشت رو کردم تمام دوره ها از روانشناسی ثروت کامل و آفرینش و همه رو در اختیار ما قرار داده بود من واقعا نتونستم نتیجه بگیرم البته فقط قانون آفرینش رو گوش دادم و خودمو متعهد کردم که دوره رو باید بخرم برای همین دیگه هیچ دوره ای رو گوش نگردم
اون تعهد شما که از زیر زیر صفر شروع کردین بنظر می اد پتاسیل بالاتری برای تغییر باشه تا نیاز مالی. در هر صورت من به خودم قول دادم در صورتیکه با تعهد 3 برابر کردن درامد که شاید برای سومین بار هست دارم انجام میدم ولی بخودم قول دادم 3 تا 6 ماه صد خودمو بذارم و اگر به هدف رسیدم دوره ثروت 1 رو تهیه کنم چون باید با این فایل های فوق العاده هم نتیجه های عالی گرفت.
البته برای روحیه خودم بگم که در این مدت یکسال خیلی خوب عمل کردم. کلاس حسابداری گذاشتم و این ارتباط باعث شده احساس ارزشمندی داشته باشم و ایده های خوبی برای دلگرم کردن هنرجوها بکار میگیرم گویا من مسوول هستم اونها رو در رده مدیر مالی بنشونم
پیگیر شما هستم
با پول
بدون پول
احساس خوب و دیدن زندگی خارج از عرف انجه که می بینی بسیار برایم راهگشاست
حتی اگر تمام مقاومت دنیا در مغزم باشه
در اثر تکرار تکرار این مقاومتها شکسته خواهد شد.
امروز مطلبی خوندم
شاید یک انقلاب به خودکامگی فردی یا رژیمی ستمگر و یا چپاولگر پایان دهد اما انقلاب هرگز نمیتواند شیوه های اندیشه اصلاح واقعی بوجود آورد..
ما به لطف خاص خداوند فردی را داریم که در همه زمینه ها ایده هایی ارایه میدهد که دانشمندان به این روشنی و وضوع راهکار ارایه نمیدهند. امیدوارم بتوانم به سهم خودم قدمی بردارم که در قبال خودم مسوولم
درسته، ایمان دارم،
مسیر تغییرات من از این سایت میگذارد
فقط باید متعهد و مومن به هدف بمانم.
در واقع دارم تمرکزم رو بیشتر و بیشتر میکنم
وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا
به یاری خداوند
سلامت و شاد و ثروتمندتر و سعادتمندتر باشید
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که همیشه میبیند و میشنود
به نام خدای که از رگ گردن نزدیکتر
خدای که همه چیز میشود همه کس را
سلامم استاد عزیزم سلام به همه دوست های عزیزم سلام به مریم شایسته گل ما
استاد دیشب یک فایل می دیدم از یکی از استاد های موفقیت بود فقط همین قدر گفتم چند دقیقه اولش گوش کنم چی میگوید کار به قضاوت و اینا ندارم چنان قانون سخت میگفت انگار چیز عجیب و غریبی هست
یعنی هر فایل شما الماس هست
استاد زمانی که من محصول شما را نخریده بودم می دیدم بچه ها در کمنت ها نوشته میکنند که استاد بخدا فرق بین محصولات و فایل های هدیه شما نیست
زهنم میگفت اینا چی میگوید چرا نیست ؟
پس چرا استاد پول میگیرد از اونا
فکر میکردم در محصولات ورد خاصی میگویید
ولی زمانی که دوره احساس لیاقت را به لطف خدا گرفتم دیدم حرف شان حق هست
خدا شاهد هست با جان و دل هم به محصولات هم فایل های دانلودی تان را گوش میدهم
استاد عزیزم اینجا یک شاگرد تان هست که با جان و دل گوش میدهد و واقعا متعهد هست به تغییر به رشد به پیشرفت به عمل کردن و نتیجه گرفتن
یعنی خدا شاهد هست استاد که چقدرررر بخاطر وجود تان از خدا سپاسگذاری کردم بخاطر آشنای با شما میدانن به خودم گفتم بیبیبین پاکیزه دمت گرم باور داشتی که تو لایق بهترین ها هستی از همین خاطر خداوند به سمت بهترین استاد هدایتت کرد
و خودش واضح برایت گفت با همین انسان باش تغییر میکنی
تغییر هم کردیم از دوست داشتن خود شروع تا ارامش واحساس خوب سلامتی وووو
استاد عزیزم با تمام وجودم سپاسگذارت هستم شما من را بیدار کردین استاد عزیزم انقدرر شما ساده و زیبا قوانین آموزش میدهید که واقعا آدم ذوق میکند آدم آگاه میشود
استاد اعتراف میکنم بیشتر اوقات در حرف زدن عالی عمل میکنم همین چند روز پیش با خود گفتم پاکیزه بس هست باید دیگر با نتیجه صحبت کنی و خودم را متعهد کردم که زمانی نتیجه مدنظر گرفتم حرف بزنم نی اینکه که فقط زیبا حرف زدن را بلد باشم اعتراف میکنم بیشتر اوقات که کمنت نوشته میکنم یک قسمت از وجودم دوست دارد زیبا نوشته کند دیده شود توجه جمع کند لایک جمع کند ولی گفتم بس هست دیگر نمیگذارم چنین فکر داشته باشم من آمدیم زنده گیم را بسازم نتیجه بیگرم زیبا زنده گی کنم
شما میگوید ایمانی که عمل نیارد حرف چرت هست
من میگویم دانستنی که به توانستن و عمل کردن تبدیل نشود بی فایده هست
قول میدهم از نتایجم حرف بزنم خدا شاهد هست اصلا دیگر دوست نداشتم کمنت بگذارم تا نتیجه درست حسابی نگیرم اون زمان بیام از نتایجم بنویسم ولی قلبم گفت بنویس بابت این قلب بزرگ استادت بنویس
استاد من با تمام وجودم از شما سپاسگذار هستم
در باره این فایل تان بگویم من شخصی هستم که باور های محدود کننده اش در این باره بیشتر هست
اگر دوست نزدیکم موفق شود خوش هم میشوم ولی یک قسمت زهنم دلش به حال خودش میسوزد من این را تجربه کردیم همین پنج ماه قبل
با دوستم که در امریکا هست صحبت داشتم خوب او در امریکا در دانشگاه عالی درس میخواند کار عالی دارد درآمد دارد زنده گی عالی دارد شکر خدا
و این را هم میدانم که خداوند عادل هست جهان اشتباه نمیکند جای درست اش هست
من در افغانستان هستم نی کار نی درسی هیچی
منم جای درست خودم هستم
باید تغییر کنم باید دیدگاهم را تغییر بدهم باید درست شوم
میدانم ولی ولی ولی زهنم چنان وضعیت را برایم نشان داد که قشنگ حس کردم چقدرررررررررررر دلم به حال خودم سوخت و با دوستم حسادت کردم انگار موفقیت برای من نمیرسد خلاص شد
یا دختر های خاله ام که در امریکا هستن درآمد دارند لباس های شیک استایل های شیک ویدیو های شان که در تلیفون مادرم یا خواهر هایم هست دیده نمیتوانم چون زهنم سریع خودش را مقایسه میکند یا حسادت میکند خیلییی حسادت میکند با اینکه اصلا خدا شاهد هست من آنگونه زنده گی را دوست ندارم میدانم آرامشی که من دارم احساس خوب که من دارم حال خوشی که من دارم ذره اونا ندارد در همان امریکا
اصلا ولی حسادت میکنم انگار فقط من باید به همه چی برسم
یا چند روز پیش برای اینکه به درآمد برسم دنبال الگو های بودم که فعلا در کشورم درآمد دارند کار میکنند اون هم کار دلخواه من را
زهنم حسادت میکرد با اینکه من رفته بودم بیبیبینم که بیبیبین برای او شده برای توهم میشود بیبیبین تو هم میتوانی ولی نه حس کردم حسادت دارد انگار همه چیز شانسی هست برای اونا شده و از از این حرفا
یا میبینم فامیلم در باره انسان های موفق به خصوص دختر های موفق صحبت میکنند میدانن انگار نمیتوانم بشنوم چون زود خودم را مقایسه میکنم و میگم بیبیبین به تو نشده
واااای چقدررر در نوشتن آدم خودش را بهتر میشناسد
به گفته شما فکر میکنم موفقیت محدود هست برای بعضی ها شده
یا فکر میکنم برای اونا شانسی هست شانسی شده
حسادت زیاد بد هست واقعا حس آدم را بد میسازد
تشکرررر میکنم استاد عزیزم
ادامه بدهید من با جان و دل به تک تک حرف های تان گوش میدهم متعهد میشوم این فایل های تان را صد بار گوش بکنم و دقیق تمرین را انجام بدهم
من واقعا واقعا میخواهم پیشرفت کنم رشد کنم موفق شوم مثل اینکه آدم به آخرین خط میرسد و مجبور هست پیشرفت کند دقیقا اونجا هستم
در پناه الله باشید
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
خدایا ازت سپاسگزارم که در مدار شنیدن این آگاهی های ارزشمند هستم
استاد ازتون سپاسگزارم که سخاوتمندانه آگاهی هاتون رو در اختیار ما قرار میدین و سپاسگزارم برای این هدیه ارزشمندتون به بچه ها
چقدر خداوند قشنگ پاسخ میده وقتی ازش درخواست میکنی که هدایتت کنه و بهت بگه مشکل کارت کجاست
چند وقت میشه که احساس میکردم از صلح درونیم خارج شدم و اون انگیزه و شور و اشتیاق همیشگی رو برای ادامه مسیر ندارم
با خودم فکر کردم دیدم دقیقا همه چیز از وقتی شروع شد که خبر موفقیت مالی یکی از نزدیکانم رو شنیدم و احساسم بد شد
احساس پوچی و بی ارزشی و بی عرضگی و عقب افتادن
با اینکه فکر میکردم من خیلی تغییر کردم و از موفقیت دیگران خوشحال میشم ولی اینبار خوشحال نشدم
و چقدر خداوند به موقع پاسخ داد بهم که این فایلها داره آماده میشه
استاد تقریبا یک ماه پیش من خبر موفقیت یکی از نزدیکانم رو شنیدم که ایشون یه دختر خانوم هستن دقیقا هم سن من که از بچگی باهم بزرگ شدیم ولی من مدتها باهاش ارتباط نداشتم
اون کسی که داشت برام از موفقیتش میگفت بهم گفت که فلان بیزینس رو راه انداخته و خیلی توش موفق شده خیلی پیشرفت کرده
بالا شهر تهران یه دفتر زده و به تازگی هم ماشین شاسی بلند خریده
اصلا انگار اون فرد مامور شده بود بیاد خونه ما و به من این حرفا رو بزنه و بره
بعد از شنیدن این خبر من نه تنها خوشحال نشدم بلکه احساسم بد شد و این حس اومد سراغم
که ببین تو چقدر عقب موندی
ببین تو اصلا هیچ پیشرفت نکردی
و شدیدا ذهنم من و مقایسه کرد با اون آدم
و برای آروم کردن ذهنم و توجیه کردنش شروع کردم به برچسب زدن به اون طرف
که حتما اون طرف وام گرفته رفته بالاشهر تهران دفتر زده و ماشین خریده
( باور محدود کننده ذهنم اینه که برای موفق مالی باید وام بگیری)
کلی هم پول داده براش تبلیغ کردن (باور محدود کننده ذهنم اینه که برای گسترش کسب و کار باید تبلیغ کنی)
یه دختر تو این سن و سال چطوری تونسته به موفقیت برسه حتما یه جای کارش ایراد داره
( اینجا معلومه که باور محدود کننده ذهنم در مورد ثروت جنسیت و سن و سال هست)
و کلی قضاوت کردن و برچسب های دیگه برای توجیه کردن ذهنم
وقتی اومدم به سوالات این فایل جواب بدم و اسم اون فرد و نوشتم و با خودم صادق بودم
یه چیزی یادم اومد
اون فردی که داشت برام تعریف میکرد چندین بار بهم تاکید کرد که
این آدم تمرکزش شدیدا رو کارش بوده
براش کلی زحمت کشیده کلی وقت گذاشته
حتی خیلی جاها از خوش گذرونیهاش گذشته برای اینکه میخواسته فلان آموزش خاص رو ببینه
در کل به من گفت که وقت و انرژی و تمرکز گذاشته رو کارش
ولی من نخواستم این قسمتهای حرفهاش و بشنوم
پس این نشون میده من باور ندارم که اگر تو تمرکز و انرژی بزاری رو کارت و مسیر درست بری میتونی به موفقیت برسی
یعنی من باور ندارم ثروت ساختن آسون و راحت هست
و یه مورد دیگه که پیدا کردم اینه که با اینکه میدونم این فرد تکاملش رو طی کرده چون دورادور ازش خبر داشتم
ولی همش میخواستم بگم که نه این مسیر درست نیست و تکاملش طی نشده
من تکامل رو ربط میدم به زمان و فکر میکنم حتما باید 20 سال بگذره تا تو به موفقیت برسی
در صورتی که تکامل ربطی به زمان نداره تو میتونی پله ها رو سریع تر طی کنی
میتونی هرروز خودت و بهبود بدی و یه قدم بری جلو
بحث تکامل رو هم به خاطر این میگم که وقتی داشتم یه مورد دیگه رو بررسی میکردم دیدم که چرا پس از موفقیت فلان آدم خوشحال شدم و احساسم بد نشد و اتفاقا گفتم برم ازش بپرسم از چه مسیری رفته ؟؟
به خاطر اینکه همش تو ذهنم میگم اون الان بیست ساله داره تو فلان مسیر حرکت میکنه خوب بعد از بیست سال طبیعیه به این نتایج برسه
یه مورد دیگه هم دوست دوران بچگیم بود که من اصلا ازش خبر نداشتم و چند وقت پیش دیدمش و دیدم که خیلی ثروتمند شده و مدیر مدرسه شده
بازم نسبت به اون احساسم بد شد و وقتی با خودم فکر کردم دیدم برای خاموش کردن ذهنم دارم میگم
ببین اون مدیر مدرسه هست خوب معلومه حقوقش خیلی خوبه و باید به همچنین موفقیت مالی برسه
پس اینم نشون میده من این باور محدود کننده رو دارم که شغل عامل موفقیت هست
یا همش میگفتم این همسرش بهش کمک کرده خودش که نتونسته به این موفقیت مالی برسه
( اینم داره نشون میده که من باورم اینه که من به تنهایی توانایی ثروت ساختن ندارم و دارم به همسرم تکیه میکنم و میگم اگه همسرم بهم کمک نکنه من نمیتونم پیشرفت کنم)
استاد من فکر میکردم این باورهای محدود کننده رو ندارم
یعنی به زبان میگفتم که شغل عامل موفقیت نیست یا جنسیت عامل موفقیت نیست و ………
ولی در واقعیت وقتی با خودم رو به رو شدم دیدم چرا من خیلی باورهای محدود کننده دارم
وقتی موارد رو مینوشتم دیدم اگه افراد تو زمینه های دیگه موفقیت کسب کنن من خوشحال میشم ولی تو بحث ثروت نه
و دیدم که من تو همه زمینه نتایج عالی گرفتم و باورهای بهتری دارم ولی تو زمینه ثروت خیلی جای کار دارم
وقتی میشنوم که یه نفر از نظر مالی به موفقیت رسیده سریع این میاد تو ذهنم که تو نتونستی
و سریع میخوام خودم و مقایسه کنم
از چه زاویه ای میتوانم موفقیت این افراد رو ببینم که برای من الهام بخش باشد و به رشد و پیشرفت من کمک کنه ؟
یه دختر خانوم تو سن جوانی با تمرکز گذاشتن رو کسب و کارش و بهبود هرروز خودش تو این مسیر و تقوقیت مهارت هاش بدون کمک پدر و مادر یا همسرش تونسته به موفقیت مالی برسه
پس اگر من هم بیام تو کارم تمام تمرکز و انرژیم رو بزارم و از همه مهم تر بیام به ترس هام غلبه کنم و بیام مهارت هام رو تقویت کنم و بیام هرروز خودم رو بهبود بدم و بیام تو کارم اعتماد به نفسم رو ببرم بالا
اگر بیام باورهای قدرتمند کننده بسازم
اگر همش نخوام خودم و مقایسه کنم با دیگران
امکان نداره نتیجه نگیرم
میدونم اون طرف رفته تو دل ترس هاش و میدونم که اعتماد به نفسش تو کارش خیلی بالاست
میدونم که اون مغرور نبود و اگه یه کاری بود که خیلی باب میلش نبود یا حقوقش کم بود میگفت اشکال نداره میرم انجامش میدم که تجربه کسب کنم ولی من غرورم اجازه نمیداد که یه سری کارها رو انجام بدم
الان که دارم فکر میکنم میبینم من بک گراند طرف و نمیبینم
با اینکه میدونم از چه مسیر درستی رفته ولی فقط میام اون نتیجه نهایی رو میبینم و خودم و مقایسه میکنم من ریشه ها نمیبینم
اون طرف همیشه میخواست مستقل باشه و از همون موقع که دوران مدرسه اش تموم شد برای خودش کسب درآمد میکرد هرچند کم ولی راه ثروت ساختن رو میدونست
الان که فکر میکنم میبینم چقدر قشنگ تکاملش و طی کرده و چقدر قشنگ خودش و بهبود داده تو این سالها ولی من فقط لحظه نهایی رو دیدم
من فعلا این موارد رو نوشتم ولی میدونم بازم موارد دیگه به ذهنم میاد و مینویسم
خیلی دارم به این سوالات فکر میکنم و پاسخ میدم
استاد عاشقتم
به نام خدا
اسامی دوستانم
ابولفظل مدیر اداری موفق به حقوق خیییلی بالا
احساس کینه دارم ازش بخاطر اینکه فکر میکنم جایگاه منو گرفته جای منو تنگ کرده مخصوصا که رابطه خوبی داره بدتر حسادت میکنم که میگم اخه اون چی داره که من ندارم با اون اندام چاق و کلی قضاوت های این چنینی میکنم ، چهره ش رو قضاوت میکنم ، احساس میکنم خیلی مغزوره نسبت به من و برای من ارزش قائل نیست جالبه که همین گفتگوهای نا مناسبم در مورد ایشون باعث شده اصلا رابطه ی خوبی با من نداشته باشه ، احساس بی عرضگی و بی ارزشی میکنم برای اینکه اون تونسته اینقدر به عرشیان نزدیک باشه و مدام عرشیان بهش نزدیک میشه این کار باعث میشه عصبی شم که اقا من اینهمه زحمت میکشم اهمیت ها به اون چرا داده میشه ، فکز میکنم الکی الکی چون یچه پولداره بالاشهره به این جایگاه رسیدم و بخاطر راحت رسیدنش حسادت میکنم حالا اصلا نمیدونم بک گراند رو نمیدونم که چه تکاملی طی کرده ها فقط الکی برای خودم چیدم همینجوری رفتم جلو کلی تصور کردم که منم یه روزی جایگاهم میاد بالا باهاش رفابت میکنم میزنم جلو ازش تا بسوزه
از چه زاویه ای میتونم موفقیت ایشون رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن و پیشرفت کردن و موفق شدن
از این زایه که اقا یکم نزدیک تر شدم بهش دیدک اوه چقدر شخصیت لطف و مهربانی داره چقدر اروم و پاکه چقدر معنویتش قویه چقدز رهاست و کلی تمرین میکنه در نهایت در بحث ارتباط خیلی خوب درس گرفته و هزار عامل رو رعایت میکنه و کاملا هم طبیعیه این نتایج رو بگیره چون خیلی باخودش مهربان و درصلح تو رفتارهاش دیدم که اوه پسر چقدر برای خودش ارزش قائله پس الکب نیست این جایگاه پس اگر منم فاکتور هارو رعایت کنم طبعتا رشد میکنم پیشرفت می کنم
چه درسهایی میتونم بگیرم از مسیر موفقیت ایشون ؟ روابط خیلی عنصر مهمیه تو رشد کسب و کار خیلی کمک میکنه ، با صلح بودن با خودت باعث رشد در تمام جنبه ها میشه ، فارق از اندام و چهره و مدل پوشش و ظاهر میشه هر نتیجه ای گرفت اصلا مهم نیست
نیما مدیر تولید محتوا
احساس خود برتر بینی دارم فکز میکنم نیما خیلی خودش رو بزرگ می بینه مخصوصا که خیلی ارتباط خوبی با خانم ها داره خیلی از این بابت حسادت میکنم احساس خشم میکنم که چرا اون تونسته چرا اون رفته و من نتونستم اون با تمان ادمها دوست میشه دیگه ادما با من دوست نمیشن اصلا گاهی اوقات چیزایی در میاد از ذهنم که میخوام 45 دقیقه بخندم اینقدر مسخره ست، یا مثلا از حسادت کلی قضاوت میکنم قضاوتی که در نهایت باعث میشه من فکر کنم از اون بهترم مثلا میگم شکمشو نگاه مسخره با اون شکمش اگه راست میگی برو شکمتو جمع کن میام نقاوط قوتمو با نقاط ضعفش مقایسه میکنم که به خودم ثابت کنم من برترم دلیل اینکه اینا به این جایگاه رسیدن شانسی بوده وگرنه چرا من با اینکه کلی ویژگی های برتر دارم نرسیدم اینجا خیلی قشنگ معلومه که ته ذهنم باور دارم که هنوز انگار خیلی چیزا بادی به هرجهت و یا شانسی در به تخته بخوره فلانی بشه مدیر فلان بخش معاون فلان جا
از چه زاویه ای میتونم موفقیت ایشون رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن و پیشرفت کردن و موفق شدن
ایشون تکامل خودش رو خیلی خوب طی کرده برای کارش خیلی ارزش قائله و کلی تلاش کرده مهارت هاش رو افزایش داده و ساعت ها عاشقانه کارش رو انجام میده خب منم اگر بیام مهارت هام رو انجام بدم منم نتیجه مطلوب خودم رو میگیرم همه و هرکسی روی شخصیتش کار کنه نتیجه طبعت زندگیش خواهد بخاطر کارش کلی بها پرداخت کرده کلی تعهد داشته و الان جایگاه عالی ای داره
چه درسهایی میتونم بگیرم از مسیر موفقیت ایشون ؟
تکامل و صبر چقدر میتونه توی کار به ادم کمک کنه و به حدی ارام ارام رشد کنی که نصف مجموعه رو به دست بگیری
باز هم ارتباط با نیرو چقدر اهمیت داره برای رشد کسب و کارت خوب حرف زدن مهربان بودن عشق ورزیدن بی قید و شرط
حسین
عکاس و فیلمبردار مجالس افتتاح بیزنیس شخصی برای خودش
خیلی حسادت میکنم با اینکه دو سال از من کوچیک تره به ظاهر و توسط مقایسه خودم فکر می کنم خیلی شرایط بهتری داره مخصوصا از زمانی که متاهل شد دیگه بدتر شد احساس میکنم همه ی فامیل فکر میکنن علی چقدر علی بی عرضه ست که نتونسته مثل حسین زندگی بسازه باعث میشه حسادت کنم اول خودم دوم حسین رو سرزنش کنم اره اون باباش بهش خونه داد براش هرکاری کرد گذاشت تو کار درست اما من چی تازه بابام کمک نکرد هیچی توقعم داره ازم ، مخصوصا به داشتن همسر با عتماد به نفسش بینهایت احساس حسادت میکنم میگم من با اینکه روی خودم کار میکنم هیچی اما حسین ببین چقدر راحت همه چیس درست میشه حالت این درحالی ظاهر ماجراست مقایسه سیب و پرتقال مقایسه بهترین حالتش با بدترین حالت خودم
از چه زاویه ای میتونم موفقیت ایشون رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن و پیشرفت کردن و موفق شدن
حسین خیلی پشتکار داره خیلی وقتها من رفتم خونه شون شب اخر وقت ساعت 12 رسیده خونه شون اینقدر که عاشقانه داره کار میکنه خب کسی که اینقدر کارش رو دوست داره طبیعیه اینقدر نتیجه بگیره اصلا نه اهل حاشیه رفته نه هیچ چیز دیگه ای یه پسر کاملا پاک سرش تو زندگی خودش اخ اخ ببین چقدر الکی حسادت میکنم در حالی که اقا طرف 6 سال داره کار میکنه صبح تاشب عاشقانه اونم با لذت خب طبیعیه که این نتیجه رو بگیره
چه درسهایی میتونم بگیرم از مسیر موفقیت ایشون ؟
پشتکار و عاشقانه کار کردن بینهایت عالی میتونه نتیجه بده
در مسیر علاقه بودن خیلی کمک میکنه به داشتن رابطه ی خوب ، و کلی درس میگیری هر روز از هر جنبه ای رشد میکنی
علی
فیلم بردار و صدابردار مجموعه
احساس ببین چقدر جهان الکی الکی ادمارو میاره بالا این احساس ها همه ش از حسادت و نفرت میاد ، ببین با اون قیافه ش چجوری راحت داره کار میکنه پول در میاره لباس ها و اندام و اعتماد بنفسش رو مدام قضاوت میکنه باعث میشه به قانون شک کنم که چرا این ادم به این جایگاه رسیده مگه چی داره
از چه زاویه ای میتونم موفقیت ایشون رو ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن و پیشرفت کردن و موفق شدن
علی هم کسیه که کارش رو عاشقانه انجام میده تا هر زمان ک برنامه باشه میمونه کارش رو با کیفیت بالا انجام میده
سن اصلا مهم نیست کم باشه زیاد اگر ادامه بدی دوست داشته باشی رشد میکنی
خود واقعی بود خیلی مهمه خودم باشم فارق از اینکه بخوام از جلد خود در بیام
سلام ودرود استاد عزیزم ،من دومورد دیگه از موفقیت نزدیکانم یادم اومد که حس بد برام داشته یعنی من همیشه برا موفقیت بقیه حسم بد میشه اگه خوشحال بشم ظاهریه ،از درون در حال منفجر شدنم!
یک):
وقتی یکی از نزدیکانم که سه سال ازم بزرگتره در عرض یکسال هم خونه خرید، هم ماشین، هم زمین من خیلی احساس پوچی میکردم و نزدیک بود سکته کنم چون در ذهنم اون فرد اصلا شایسته چنین رفاهی نبود، اون که کار خاصی نمیکرد، اون که هنوز مهر استخدامش خشک نشده بود، ببین چه شانسی داره، ببین پدر و مادرش چقدر حامیش بودن چقدر کمکش کردن ، من هرگز نمیتونم در عرض یکسال خونه وماشین و زمین بخرم .
من با ذهنیت محدود کننده ام خودم رو سرافکنده دیدم و حس کردم اعتماد بنفسم خورد شد چون با موفقیت این فرد فکر میکردم حتما خانوادم مدام بهم سرکوفت میزنن و توقع دارن منم بعد از چندسال کار کردن مثل این فرد به موفقیت مالی خوبی برسم و اگه نتونم موفق بشم حتما بی عرضه ام .
من اگر به مسیری که این فرد رفته نگاه کنم: تو همون مدت کمی که کار میکرد اصلا ولخرج نبود یعنی مسافرت و خریدش به جا بود و هیچوقت خرج الکی نمیکرد حتی قبل از اینکه استخدام بشه همیشه کار میکرد و اصلا بیکار نبود خیلی اعتماد بنفس داشت و اگه کاری رو بلد نبود میگفت حتما یاد میگیرم ، تو بحث های اقتصادی خیلی هوش خوبی داره و نصف حقوقشو تبدیل به طلا میکرد و وقتی طلا رفت بالا سریعا فروخت و پولشو ملک و خونه کرد به الهاماتش عمل میکرد و همیشه سرمایه گذاری های سود آوری انجام میداد، با اعتماد بنفس بالا از مادرش درخواست کرد بهش کمک کنه چون دلش نمیخاست وام بگیره و این فرد اصلا خودشو به بانک بدهکار نکرد، یکمی ک پولش برا خونه کم اومد از پدر و مادرش گرفت و بعدها سرفرصت پرداخت کرد .
مسیر این فرد خیلی درسهای خوبی داره که تاحالا ازاین زاویه بهش نگاه نکرده بودم . منم میتونم مثل این فرد خرج ودخلم رو مدیریت کنم، خرجهای الکی نداشته باشم، به ایده های الهامی خداوند توجه کنم و راه اکثریت جامعه رو نرم ، و اینکه هیچوقت وام نگیرم.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
دو):
دختری از اقواممون بعد از مهاجرت به شهر دیگه ای و چندسال کار در اون شهر ،مستقل شد و بعدش با خانواده بسیار عالی و ثروتمندی ازدواج کرد با شنیدن خبر ازدواج خوب و عالی ش من حس حسادت کردم و گفتم اون قدبلنده برای همین ازدواجش عالی بوده، اون دماغشو عمل کرده برا همین با شخص خوبی ازدواج کرد، اون شانس داشته با اینکه قبلا طلاق گرفته ولی با یک پسر همسن خودش ازدواج کرد .
این نگاهم فقط باعث اتفاقات ناخاسته میشه و منو از مسیر درست خارج میکنه
اگه به چندین سالی که این دختر گذرونده فکر کنم : هدف داشت و روی هدفش پافشاری کرد ، به خانواده وابسته نبود و 8سال تنهایی زندگی میکرد ، خیلی رها و آزاد بود و خوش گذرونی های در سبکخودشو داشت، هیچوقت به فکر و نظر بقیه اهمیت نداد و عقب نشینی نکرد ، با اینکه قبلا ازدواج کرده بود ولی خودشو پایین نمیدونست و دوست داشت با پسری که تاحالا ازدواج نکرده وصلت کنه و هیچوقت وارد ارتباط با هر کسی نمیشد .
درسهای خوبی برام داره:
اگه هدفی دارم حرف بقیه رو کم اهمیت کنم توی ذهنم، با کوچکترین تضادی، کم نیارم و پرقدرت تر ادامه بدم، خودمو ارزشمند بدونم و بخاطر گذشته ام احساس بد نداشته باشم.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::