ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 96 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خفن و خانم شایسته مهربان و دوستان هدایتی سایت

    ممنونم استاد بخاطر این فایل خفن و جدید خیلیییییی باحاله

    من اسم افرادی که میخوام در تمرینم بیارم رو با دوست معرفی میکنم.

    دوست شماره 1 : موفقیت= داشتن روابط خوب، روابطی بدون وابستگی عموما درک طرفین و مسائل خوب موجود در رابطه

    حس من: واقعا استاد الان دارم روی خودم کار میکنم که ببینم و باور کنم که اون تونسته موفق بشه در روابط پس من هم میتونم، و وقتی دقت میکنم میبینم که:::: احساس لیاقت در دوست شماره 1 من و باور اینکه خیلی انسان ارزشمندیه سبب شده که روابط خوبی رو داشته باشه.

    نتیجه»» حس لیاقت – عزت نفس

    دوست شماره 2 : من واقعا درصد حسادت به این دوستم خیلی کم بوده

    موفقیت= کنترل بر خشم، احساسات و اتفاقات ناگوار

    حس من: استاد من یکبار از ایشون بخاطر قدرتشون در کنترل بر روی احساساتشون پرسیدم و جوابی که بهم دادند این بود که در مرور زمان بر اساس اتفاقات و تجربیات و تکاملی که داشتند به این موفقیت دست یافتن.

    نتیجه»» قانون تکامل – تمرکز فوق العاده بالا

    دوست شماره 3 : موفقیت= موفقیت مالی بسیار بالا

    حس من: من از ایشون همواره سعی دارم که دلیل موفقیتشون رو بپرسم

    استاد این دوست شماره 3 از دانشجویان شما از سال 90 هستند.

    دیسیپلین بالا در زندگی که میبینم ازشون توانایی کنترل بر احساسات، شناخت خوب بازار، باور بر ثروتمند شدن باور بر اینکه زندگی فوق العادس و هر چیزی در جهان هستی زیباست، تمرکز فوق العاده بالاااااااااااااااا

    اینها همه دلایلی بر موفقیت این فرد هست.

    نتیجه»» حس خوب – باور خوب – دیسیپلین بالا بر اساس خودشناسی – در سکوت و کنترل بر احساسات

    ممنونم استاد خفنم بخاطر این فایل باحال

    ممنونم از دوستان بخاطر کامنتای باحالشون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2106 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عباس منش عزیز ، این فایل خیلی برای من خوب بوده ، امروز نکته برداری کردم و دوباره فایل رو گوش کردم.

    استاد اینکه گفتین موفقیت های نزدیکان و دوستان و .. رو لیست کنیم و بعدش اون تمرینا رو انجام بدیم و درس های لازم رو از اونا بگیریم من واقعاً نمیدونم که چطور باید این کار رو انجام بدم چون 99درصد موفقیت های مالیشون با قرض و قسط و وام هست. حتی بعضی هاشون سفر رفتن هاشون، حتی یه سری ها لباس خریدن هاشون با قسط و قرضه! هر کسی تو فامیل ما زمینی ، یا خونه ای خریده همیشه گفته که فلان جا وام گرفتم ، از فلانی قرض کردم ، محل کارمون وام میدادن نمی دونم ، یا چیزی رو فروختن که چیز دیگه ای رو بخرن، مثلاً ماشین داشتن بعد که ماشین بهتری گرفتن اینطور بوده که ماشین اولی رو فروختن به اضافه ی یه وام یا قرض ماشین بهتری خریدن. برای خونه هم همینطور. شده که تو فامیل ما کسی که سن و سالش از ما کمتر بوده در عرض دو سه سال سه تا خونه خریده اما هر سه تاش با قرض و وام بوده. از هر کدومشون که بخام بگم یا سرش به وام میرسه یا قرض و یا مثلاً ارثی بهشون رسیده بردن تبدیل کردن به خونه یا ماشین یا زمین. من واقعاً پوستم کنده شد تا این رو به خودم بفهمونم که قرض و وام و قسط رو بذارم کنار.خدا پدر و مادرم رو حفظ کنه همیشه از اینکه از ارث به جایی برسم بدم میومده . اما قبل از آشنایی با شما با قرض و وام مشکلی نداشتم. من نمی تونم و نمیخوام دوستان و آشنایان خودم رو الگو قرار بدم. البته اینو بگم هیچ کدامشون ثروتمند به این معنا که آزادی مالی ، مکانی و زمانی داشته باشن نیستن. از نزدیکان بسیار عزیز خودم کسی هست که زمین ها و املاک زیادی داره از همون اول همه اش با وام گرفتن و قرض بوده . همیشه هم درگیر بانک و دیرکرد اقساط و فلانه .

    اما از احساسات اون سال هام می تونم بنویسم. بعضی وقتا از موفقیت بعضی ها خوشحال میشدم و تحسین می کردم. اما بعضی وقتا ناراحت میشدم و میگفتم اینا دو ساله ازدواج کردن خونه دار شدن! مگه تو محل کارشون چه کار خاصی انجام میدن که بهشون خونه دادن! کاش ما هم یه جایی کار می کردیم به ما خونه میدادن!

    الان که اینا رو نوشتم یادم اومد که 20 سال پیش یکی از عمه هام که تازه ازدواج کرده بود همون یکی دو ماه اول شوهرعمه ام یه خونه خرید . بیشترش پولش رو خودش داد و مبلغ کنی هم از پدرم قرض گرفت یا از پدرم چک گرفت و خودش بعد محل چک رو پر کرد الان خوب یادم نیست. اون موقع عمه ام گفت که همسرش گفته از همون ده سالگی که کار می کرده بخشی از پولش رو نگه میداشته و با همون پول خونه خریده. بعدها هم چند وقت یه بار برای عمه ام طلا می خرید ، دخترشون هم که به دنیا اومد برا دخترش هم طلا می گرفت و البته نقد دیگه. وای استاد چقد خوب شد که این تمرین رو دادین، من اینقد همیشه اکثریت فامیل تو ذهنم بود که هیچ وقت یاد این شوهر عمه ام نبودم. الان یادم اومد که چند سال یه پژو داشت و بعد یه ماشین دیگه بدون اینکه پزو رو بفروشه خرید. خبر ندارم اما به نظرم باید نقد خریده باشه دیگه. فک کنم پارسال بود که وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم و وقتی هم که گفتن اون ماشین قبلی رو هم داره دیگه خییییلی حال کردم و تحسینش کردم. چون این رو از شما یاد گرفته بودم که برای خرید چیزی ، نباید چیز دیگه ای رو بفروشیم.

    و اما درس هایی که باید بگیرم فرض میکنم که تمام فامیل ما نقد به اون موفقیت های مالی رسیده باشن . همونطور که گفتم اون موقع احساسات بدی داشتم ، نسبت به خودم رضایت نداشتم و یا خودم رو لایق میدونستم و اون طرف رو نالایق اون موفقیت! اگه با ذهنیت الانم بودم اولین درسی که می گرفتم این بود که با خودم تکرار می کردم هر کسی هر جایی هست جای درستشه. پس اگه اینا به جایی رسیدن تو جای درستن. بعد هم ذهن خودم رو با تمرکز به نکات مثبت روزم و یا روزهای قبلم آروم می کردم و تشویقش می کردم دنبال درس باشه نه دنبال ارسال فرکانس منفی .قطعاً کار آسونی نبود که با یه بشکن حل بشه. بارهای اول برو برگرد ذهنی زیادی داشتم اما رفته رفته افسار ذهن رو بالاخره در اختیارم می گرفتم.و بعد با دید بازتری به قضیه نگاه می کردم .راستش اینکه برم بپرسم که شما چکار کردین رو خیلی درش مقاومت دارم. من همون موقع ها از دو نفر از فامیلمون پرسیدم جوابشون وام بود! حتی گفتم که خب پرداخت اقساط این همه وام کار سختیه بهم گفتن تقسیم بندی کردیم یه ماه درمیون ثابت قسط یه سری بانک رو میدیم و بانک هم چون پرداخت یه ماه در میون رو می بینه فعلاً کاری به ما نداره!!!! راستش بعد از اون دیگه از هیچکس نپرسیدم چطور موفق شدی. هنوزم مقاومت دارم با خودم میگم لابد اینا هم وامه! تو محل ما پسر یکی از همسایه ها در عرض چند ماه خونه ساخت یعنی آجر به آجری که میذاشتن رو هم من لذت می بردم و می گفتم میشه برای ما هم میشه. یه بار که به همسرم گفتم دیدی چه با حال در عرض چند ماه خونه رو ساختن و دیروز دیدم پرده زدن و لامپا روشنه ، خیلی لذت بردم. گفتم خیلی دوست دارم برم باهاشون حرف بزنم. همسرم گفت پول ساخت خونه رو پدرش داده. راستش اولش سریع افکار منفی اومد بالا که تو هر کاری کنی نمی تونی کسی رو پیدا کنی که اونطوری که تو میخای به پول رسیده باشه! اما باز ذهنم رو جمع کردم و گفتم نه. هستن کسانی که به طور طبیعی و با تلاش خودشون ثروتمندن من فقط نمیدونم و نمیشناسمشون. همیشه راستش استاد اینجور وقتا شما رو الگو قرار میدم و زندگی شما رو تو ذهنم مرور می کنم.و فقط با خودم میگم به قول شما که همیشه گفتین احساسات قطب نمای حرکت ما هستن ، اگه به هر دلیلی احساس ما بده یعنی داریم بر خلاف خواسته ی خودمون حرکت می کنیم و اگر احساسات ما خوبه یعنی ما هم جهت با خواسته هامون در حرکتیم. پس هر چه به تداوم احساس خوب کمک کنیم در واقع مسیر رو آسان تر می کنیم. درس هایی که من از شما گرفتم و دارم عملی اش می کنم توجه به جنس احساسم هست، عدم اشتراک احساس بدم با دیگران ، و برعکس اشتراک احساسات خوبم با دیگران ، رفیق بودن با پولم که این بزرگترین درس بود که آرام آرام داشتم اجراش می کردم و حدود دو هفته ی پیش خداوند یه هدایت مهم بهم داد که خیلی هم اجراش ترس داشت ، اول باید تصمیم ام رو به همسرم می گفتم و آخر این ماه باید برای اولین بار این تصمیم رو عملی کنم. هدایت این بود که من باید درآمدم رو برای خودم نگه دارم . من تو این دو سال و خورده ای که بعد سال ها تدریس رو شروع کردم به جز اون حساب رفیقم که تو روانشناسی ثروت 1 یاد دادین چیزی برای خودم ندارم حتی چیزی برای خودم نخریده بودم! و همه رو تو خونه خرج می کردم و …. فکر می کردم باید به همسرم کمک کنم! انگار خدا نمی تونست بهش کمک کنه و یا انگار همسرم به تنهایی نمی تونست از پس مخارج بر بیاد ، با این تفکر کمکش می کردم. اما بنا بر هدایت الله دیگه نمیخام این کار رو بکنم. گفتنش واقعاً سخت بود. با استفاده از اون قسمت از نتایج دوستان آقای عطار روشن که شما تاکید می کنید که نه قرض بگیرید و نه قرض بدید برای همسرم گفتم ، دقیقاً همون قسمت فایل رو به ایشون نشون دادم! جا خورد اما پذیرفت دو سه روزی هم تو فکر رفت ، خودم هم دو سه روز ازین تصمیم خودم هنگ بودم .بعد دو سه روز بهش گفتم بهت حق میدم جا بخوری اما یقین بدون این راه هم برای من خوبه و هم برای تو. رویه ی قبلی ما ریشه در افکار منفی و محدود کننده داشته. بهش گفتم احساست رو درک می کنم اما بیا سعی کنیم از دید قانون نگاه کنیم. یواش یواش همسرم فکرش باز و آزاد شد. احساس می کنم انرژی ای در وجود جفتمون آزاد شده که قبلاً نبوده. حتی انگار علاقه ی ما به هم بیشتر شده . از این تصمیم راضی ام. و خوشحال

    از مهمترین درس های دیگه ای که شما گرفتم این بود که هیچ چیزی رو نفروشید برای اینکه چیز دیگه ای رو بدست بیارید.اشتباهی که پیش ازین بارها و بارها مرتکب شده بودم و اصلاً عادی بود! با اینکه اینهمه رو این پاشنه آشیلم کار می کنم هنوز هست ، الان یک سال و نیمه که چیزی رو نفروختم برای اینکه چیز دیگه ای بخرم.همین چند وقت پیش نجوا میگفت شما ماشین لازم دارین زمینتون رو بفروشین ماشین خوبی میشه باهاش خرید!!! وای خدای من! و من بارها به خودم میگم پول ماشین رو خودم میسازمش !

    درس دیگه ای که از شما گرفتم تو قانون سلامتی بود! شما قبل از رسیدن به قانون سلامتی بارها راه های دیگه ای رو رفتین که اونا هم در زمان خودش هدایت الله بوده و دریافت کردین و انجام دادین. شما اون مسیر ها رو رفتین و نا امید نشدین و اینقدر ادامه دادین تا رسیدین به قانون سلامتی.

    عملگرایی شما رو خیلی دوست دارم ، و خیلی برام پررنگه . دارم تلاش می کنم تا عملگرا باشم. تمام تلاشم رو نکردم اما دارم بهتر و بهتر میشم.

    از بچه های همین سایت موفقیت هایی که دارند من رو واقعاً خوشحال می کنه. اما قبلا اینطور نبودم. قبلاً می گفتم من که زودتر اومدم تو سایت و اینهمه دارم رو باورام کار می کنم چرا پی کسی که بعد از من اومده موفقیت های چشمگیر داره؟ چند بار اینو از خدا پرسیدم و هر بار جواب عملگرایی بوده. دیدم این عزیزان ایده ها رو اجرا کردن ، و بعد از جایی که فکرش رو نمی کردن نتیجه ها پدیدار شده. خدا روشکر می کنم که جایی هستم که عزیزان راه هایی رو که رفتن نوشتن ، یا مثل آقا هادی و آقا رضا فیلم هست که می بینیم و نه تنها فیلمشون هست بلکه تحلیل شما چقدر راهگشاست .

    اینکه ما نسبت به قرض و قسط و وام فکرمون عوض شده از شما یاد گرفتیم و من هنوز از هیچ جای دیگه نشنیدم . از موفقیت آقا رضا در پرداخت بدهی اش من به شدت خوشحال شدم و اولین باری که فیلمشون رو دیدم اشک شادی ریختم که خدایا به همین راحتی میشه ! من و همسرم الهام گرفتیم که مهمترین هدف ما پرداخت بدهی زمین باشه با اینکه املاک خیلی به ما وقت داده و راحت گرفته . ما شروع کردیم در حد توانمون پرداخت زودتر رو و به چشم خودم دیدم درهایی که خداوند باز کرد. عزیزان تموم کردن قسط و بدهی و وام و همینطور قرض دادن به این معنا که شما یاریگر کسی باشید با این فکر که اون نمی تونه رو جدی یگیرید و برای همیشه بذارین کنار . خیلی حرفه که استاد میگه وقتی قرض بده که فکر کنی تو داری میبخشی!به چه قلب بزرگی و به چه حد بالایی از کنترل ذهن باید رسید که اینطور پول داد!

    استاد الان نگاه من تا حدود زیادی به موفقیت های آدما متفاوت شده و دیگه مثل قبل نیستم و بعضی وقتا به حدی شاد میشم که انگار این منم که به اون موفقیت رسیدم و به شدت احساس می کنم که این موفقیت برای همه ی آدمایی که بخوان و باور کنن شدنیه و از جمله برای خود من.

    در مورد موفقیت تحصیلی ، یکی از پسردایی هام دکترای برق هست، دقیق رشته رو یادم نیست. از من سه سال کوچیکتره. همون موقع ها همیشه از موفقیتش لذت می بردم و با اینکه از من کوچیکتر بود نگاه می کردم ببینم چکار می کنه. همیشه از مدرسه که میومد اول مشق و درسش رو انجام نیداد و بعد ناهار میخورد. و بعد هم می رفت بازی و تفریح و تلویزیون و آزاد به معنای واقعی بود. برعکس بچه های دیگه که اول همه کار می کردن به جز درس. تازه شب میومدن و با مامانا کل کل می کردن.این پسردایی ما خودش خودجوش اینطوری بود. سال اولی که کنکور داد گفت رتبه ای که میخام نشد و نشست سال دیگه خوند و چیزی که میخواست به دست آورد ، فوق و دکترا رو هم با نمرات بالا گرفت و اصلاً آدم می بینتش کیف می کنه. من چند وقت یه بار برای بچه هام میگم که این پسرداییم اینطوری بود و نتیجه اش هم با بقیه متفاوت بود. خوبیش این بود که همه چی رو هم به جا داشت . اینقد هم با لذت درس میخوند که آدم هوس میکرد بره خونه درس بخونه. موقع بازی و تفریح هم با لذت تمام بازی و تفریح می کرد. خیلی وقته که ندیدمشون . الهی هر جا هست روزبروز موفق تر و شادتر و ثروتمند تر بشه.اون موقع ها با اینکه دقت میکردم که چکار میکنه اما درس نمی گرفتم اما امروز که در مورد آقا ابوتراب نوشتم میخام ازشون درس بگیرم. میخام مثل اون اول کار مهم ام رو انجام بدم و بعد سبکبال از روزم لذت ببرم. به جا هم شادی کنم و هم تفریح و هم از کارم لذت ببرم . و باور کنم که میشه. اون باور داشت که میشه با اینکه تو یه مدرسه ی ساده درس میخوند ، همیشه می گفت که خود آدم مهمه که چجور فکر کنه. دوستان مهمش هم مثل خودش موفق بودن. تو اون سال ها و با اون سن و سالش کتاب های موفقیتی دستش بود و میخوند.

    خلاصه که آدم شاید فکر کنه فلانی که کار خاصی نکرده و بعد فکر کنه خودش خیلی کارا کرده ، پس چرا نمیشه؟ به قول استاد ما تو توهم کار کردن بودیم که نشده. اگه حقیقتاً رو خودمون کار کرده باشیم باید نتایج به فراخورش رو ببینیم اگه ندیدیم پس به اندازه ی کافی کار نکردیم. امیدوارم که دست از توهّم بردارم و عملگرا باشم . که بارها به چشم خودم دیدم که وقتی اقدام عملی داشتم معجزه شده.

    استاد چقدر قشنگه که شما هر بار یه فایلی میذاری بچه های سایت میگن این دیگه آخرت آگاهیه ، و باز چند وقت دیگه شما یه فایل دیگه میذاری بازم همین رو میگن. داشتم فکر می کردم دیگه اون دوره ای که تو این فایل ازش حرف زدین که مربوط به خودشناسیه بیشتره دیگه چجور میشه. خوشحالم ، از اینکه با شما و این آگاهی ها آشنا شدم خوشحالم. اگه همین امروزم بمیرم میگم خدایا ممنونم که اینطوری مُردم، با این افکار مُردم. خوشحالم از اینکه با خدای خودم دوستم ، در عین اینکه خدای من بزرگتر از هر بزرگیه، قدرتمند تر از هر چه قدرته ، و رفیق تر از هر چه رفیقه. من از همه لحاظ فرق کردم. دنیای من متفاوت با دنیای چند سال پیشه .

    استاد از لذت بخش ترین کارها برای من همینه که میتونم ذهنم رو کنترل کنم. گاهی به ثانیه افسارش دستمه ، گاهی به دقیقه و گاهی به ساعت و گاهی به سه چهار روز . به هر حال افسارش رو به دست میگیرم و این بزرگترین ثروتی هست که خدا بهم داده. میشد که من با همون افکار افتضاح خودم زندگی کنم! وای نه ! حتی تصور اون مدل فکر کردن و اون مدل خدا رو دیدن زجر آوره. اینکه تا همینجا اومدم هزاران هزاااااار شکرگزارم. خدایا سپاسگزارم. امیدوارم تا آخرین لحظه ی حیاتم تو همین مسیر باشم.

    اللهم ثبت اقدامنا….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1455 روز

    به به نام رب هدایتگرم

    سلام به استادجان ودیگر دوستان عزیزم

    الان که دارم خوب فکر می‌کنم می‌بینم زیاد به موفقیت افراد اطرافم توجهی نمی‌کنم به صورت آگاهانه. چرا چون وقتی که به اون‌ها فکر می‌کنم خیلی اذیت میشم چون شاید موجب حسادت و رشک من میشه واون‌ها را به دست فراموشی می‌سپارم.

    اما به طور کلی از موفقیت افراد بزرگتر از سن خودم بیشتر خوشحال می‌شم چون فکر می‌کنم من هم تا زمانی که به سن اونها برسم می‌تونم و وقت دارم تا به همان موفقیت‌ها دست پیدا کنم و یک دلیل دیگرش هم می تواند این باشد که بین من و آنها قیاسی نیست چون هم سن و سال نیستیم پس مقایسه‌ای بین ما نیست

    اما برای افراد هم سن و سال خودم بیشتر مواقع از شنیدن موفقیت‌های آنها کمی ناراحت و سرخورده می‌شوم نه از اینکه چرا آنها به این موفقیت رسیدند، ناراحت از اینکه چرا خودم نتوانستم موفقیتی به دست آورم.

    مثال دختر عمویم که با موقعیت مالی و شغلی همسرش شبیه به ما اما با این تفاوت که خودش هیچ موقع کار نکرده اما من 20 سال کار کردم اما او توانسته خونه و ماشین مناسبی داشته باشد و نسبت به ما آزادی مالی بیشتری داشته باشد کمی ناراحت می‌شوم چرا با توجه به موقعیتی که قبلاً گفتم من نتوانستم شرایط بهتری داشته باشم او که همیشه در حال تفریح و خرید بوده اما من همیشه در حال کار کردن

    درسها:::

    اما با فکر به این سوال متوجه شدم که اگر او شرایط همسرش نزدیک به ما بوده وبه این موفقیت‌ها رسیده پس حتماً ماهم می‌توانیم.

    او چه باورها و افکاری داشته که آن را به این شرایط رسانده

    چه دیدی نسبت به خدا داشته که من ندارم چه باوری نسبت به خدا داشته که در من نیست. خدایی که خالق همه ماست و گفته بخوانید تا اجابت کنم شما را اگر به آنها داده است قطعاً به من هم می‌دهد. ببینم او چگونه از خدا خواسته است و ایمان‌اش قوی‌تر از من است .

    شاید اون بیشتر تلاش کرده و چالشهای بیشتری را حل کرده زمانی که من دراسودگی بودم

    دیگه خودم را باهیچ کس مقایسه نکنم چون موجب ضعف در اعتمادبه نفس وعدم لیاقت من میشه

    خودم را لایق بهترینها بدونم چون در متظر خدا تفاوت ادمها در تفاوت تقوای اونهاست.پس خدابین بندگانش فرقی نمیزاره ،تفاوت در طرز نگاه وباور ما به خداست.

    تقویت این باور که پول وثروت ساختن راحتترین کار دنیاست وفقط باید بخواهیم و شروع کنیم وجهان پاسخ میدهد.

    مثال بعدی :

    رانندگی کسانی مثل دخترعموم که فکرمیکنم نسبت به من بهره ی هوشی کمتری داره واز پس خیلی از کارهای ساده تر به نسبت من برنیامده اما من بااینکه نسبت به او زودتر ودر سن کمتر گواهینامه گرفتم نتونستم بشینم پشت فرمان

    اما درس :

    شاید بهتر از من دردل ترسهاش رفته پس منم باید از یه جایی شروع کنم

    چالشها را بهتر وبیشتر حل کرده

    به این فکر کنم که اگر این ترس را کنار بزارم چه دستاوردها و راحتی هایی برام میاره

    خود باوری واعتمادبه نفسش از من بهتر بوده

    الگوهایی را پیداکنم که بااینکه سالهاست رانندگی میکنند اصلا تصادف نکرده اند.

    اگر اون تونسته قطعا منم میتونم پس به صورت تکاملی شروع کنم

    از کاه برای خودم کوه نسازم واینقدر نخواهم که در هرکاری ایده ال وپرفکت وبهترین وبدون نقص باشم ،سعی کنم بهترین خودم باشم .

    دوستان راهنمایی داشتند خوشحال میشم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    آرش پازوکی گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    به نام خدای مهربان

    درود و سپاس به همراهان و استاد عباس منش عزیز

    بسیار عجیب ولی واقعی

    بعد از دیدن این فایل بسیار منقلب شدم ، انگار فهمیدم یک عمر اشتباه میکردم ، انگار فهمیدم چقدر اوضاعم خرابه، انقدر غمگین و ناراحت شده بودم که مدام با خودم در جنگ و گفتگو بودم. این فایل از یک عمر اشتباه پرده برداشته بود. من واقعا حسود و بخیل و حقیر بودم و این واقعی بود.

    اما….

    علیرغم میل باطنی شروع به پاسخ به سوالات استاد و تمرین ها کردم،

    هنوز پاسخ سوم رو انجام نداده بودم که ….

    باورم نمیشد ، همچی دگرگون شد، احساس شعف تمام وجودم رو پر کرد. مثل تاثیر افیون بر درد. من باور نمیشه این تمرین که به ظاهر خیلی ساده و راحت میاد، مثل یک آینه تمام قد من رو به خودم نشون داد و به راحتی هم اصلاحم کرد.

    اما باید بگم

    که شماره 1 در لیست افراد موفق من

    استاد عباس منش بود

    ‌همین نام رو به اختیار تمرینش رو پاسخ میدم چون تعداد نفرات زیاده و در این مقال نمیگنجه.

    نام فرد موفق

    عباس منش

    :1- موفقیت در رشد فردی از جهت مالی و سلامتی و روابط

    2- چه احساسی: حتما دروغ میگه؛ کلاهبرداری میکنه که انقدر پول داره؛ میخواد گولمون بزنه

    3- باور اینکه ،یک کارگر ساده هم میتونه تو امریکا ملاک و سرمایه گذار بزرگی بشه/ هستند کسانی که عمرشون رو صرف آموزش رایگان آدم های دیگه میکنن/ اصلا مسیر موفقیت سخت نیست و خیلی هم زمان بر نیست/ اینکه همه چیز رو وقتی بدست میاری که دقیقا وقتشه

    3- چه درس‌هایی: آرزوها، فارغ از بزرگی و دوری و غیر ممکن بودنشون، همیشه به راحتی به دست میان/ توکل به قانون بلا تغییر خداوند ، در هر شرایطی که باشی میتونه هم حالت رو خوب کنه ‌هم به مقصد برسوندت./

    سپاسگزار خداوند بزرگ و مهربونم هستم

    و روی ماه تک تکتون‌ را میبوسم

    استاد عزیز ممنونم که در مسیر هستی و منو هدایت مکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعید نوازی گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته عزیز،. سوال،من از موفقیت ادمها حالم خوب میشه ،ولی ته احساسم میگم چرا من نه ،چرا من موفق نشدم ،با این صحبت ها ولی حسم عالی هست که یکی توانسته و من هم میتوانم به موفقیت تو شغل خودم برسم و یا هر چیز دیگه ،و هر وقت کسی میبینم که به یک موفقیت رسیده خدا رو هزاران با شکرش میکنم و از خدا بابت همه نعمت ها یش شکرش میکنم که همه میتوانن استفاده کنند و من هم میتوانم از نعمت های خدا استفاده کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علیرضا براتی گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم

    خیلی با خودم درگیر بودم که آیا کامنتی برای این موضوع بزارم یا نه ولی گفتم اگر قرار پیشرفت کنم باید باورهای واقعی خودمو پیدا کنم

    من خیلی تلاش میکنم که دیگران تحسین کنم انگیزه بدم حالشون خوب کنم و خیلی واسم جالب این تا زمانی هستش که اونا رو تو شرایط بالاتری از خودم نمیبینم ولی وقتی پیشرفتی برای همون دوستان و نزدیکانی که تشویق میکردم رخ میده ی حس غریبی تو وجودم شعله ور میشه

    مثال اگر هر نوع موفقیتی مالی ، خرید، ارتقا شغلی

    یا مثلا مغازه دارای که تقریبا تو یک سطح هستیم وقتی روزی فروش بیشتر و مشتری بیشتری از من دارن سریع افکار بسیار منفی سراغم میاد

    احساس حسادت

    احساس کمبود

    احساس جاموندن

    احساس دیر شدن و هی به خودم میگم تو چه. ایرادی نکنه کسب و کارم ایراد داره نکنه باید شغلمو عوض کنم احساس اینکه من بدشانسم و اون طرف خوشانس

    نمیدونم خیلی تلاش میکنم باور های خوبی بسازم ولی در زمانی باید پیشرفت واقعی دوستان تحسین واقعی کنم فقط کلامی این اتفاق میافته ته قلبم ی نگرانی بسیار عمیقی میاد سراغم

    بازم تشکر میکنم استاد عزیزم این شرایط فراهم کردین تا ما بهتر خودمونو بشناسیم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عسل بدیعی گفته:
    مدت عضویت: 679 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیزم ، خیلی ممنون بابت این فایل های فوق العاده که هزینه آنها غیر قابل پرداخت است اما شما این را رایگان در اختیار ما گذاشتید

    خیلی ممنونم ازتون ️

    بریم سراغ سوالات :

    سوال 1 : اگر کسی از اطرافیان موفقیتی کسب کند ، من چه حسی خواهم داشت ؟

    در این مورد من باید بگم که من از موفقیت افرادی که دوستشون دارم کاملا لذت میبرم و اونا را تحسین میکنم و تشویقشون میکنم اما وقتی کسی با من رفتار خوبی نداشته باشه اگر موفقیتی را کسب کنه من حس بدی پیدا میکنم اما تلاش میکنم تا حسم را خوب کنم

    برای مثال : وقتی دوستم توی درس ریاضی نمره ی 20 آورد من کلی خوشحال شدم و تحسینش کردم اما وقتی من در درس دیگری نمره ی 20 آوردم اون اصلا به من هیچی نگفت و رفتار سردی داشت اما من هیچ وقت به اون حسودی نمیکنم

    وقتی دوستم توی مسابقات ورزشی مقام اورد ، کلی تحسینش کردم و خوشحال شدم

    نیکی مجلسی یک یوتویوبر ایرانی هست که تازگی به کانادا مهاجرت کرده

    وقتی کن این موضوع را فهمیدم اشک تو چشمام از خوشحالی جمع شده بود

    واقعا تحسین برانگیز که یک دختر توی سن 22 سالگی بتونه بره کانادا و اونحا زندگی کنه

    این موضوع به من این باور را داد که میشه مهاجرت کرد و میشه اونحا خوشحال و خوشبخت و با انگیزه بود

    خدایا ممنونم ازت بابت اطرافیان و شرایط خوبی که درش قرار دارم

    و تمرین اصلی ای بخش را توی دفترم نوشتم و اسامی کسانی که دربارشون نوشتم : یکی از همکلاسی هام ، نیکی مجلسی ، مامانم ، یک سلبریتی معروف ( کریستیانو رونالدو) ، دختر خالم

    من همیشه تلاش میکنم که حسود نباشم و از موفقیت دیگران لذت ببرم تا بتونم به بهترین ها دست یابم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سارا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1481 روز

    سلام استاد عزیزم سلام عشق جان. سلام مریم نازنینم و دوستان همراه و موفق.

    استاد من دارم رو قدم اول و دوم هم کار می کنم ولی تو قسمت باورهای ثروت ساز قفل کردم. ی شغلی رو چند ماهی شروع کردم از زیر صفر به درآمد 5,6تومن رسیدم. ولی متاسفانه گوش دادن به فایلها شل و سفت شد و نتیجه م این شد که الآن درامدم تقریباً به صفر رسید.. خیلی دارم رو خودم کار می کنم فایلای قدم رو دارم مدام تکرار می کنم. هی میگم خدایا چرا؟ کجای کارم میلنگه…

    با این فایلتون مطمئن شدم که من تو کارم احساس لیاقت ندارم…تو کارم باور فراوانی ندارم جالبه این باور کمبود رو تو شغلم خیلی احساس می کنم. دوستم ماشین داره گوشی آیفون داره بهش افتخار می کنم. تحسینش می کنم. با خودم میگم وقتی اون داره پس منم میتونم داشته باشم. خانواده ام پیشرفت کنن با تمام وجود تحسین می کنم. میگم فراوانی رو نگاه کن. ماشین مدل بالا تو خیابون ببینم فقط تحسین و سپاسگزاری خداوند رو می کنم. اما چرا در مورد شغلم اینجوری نیست؟…

    چند روز پیش ی کلیپ دیدم در حیطه شغلی خودم. ی خانم هم سن خودم و بی نهایت تو شغلش موفق. همونجا تحسینش کردم که منم میتونم مثل این خانوم باشم. اما دیدم ذهنم حمله کرد اول تو لیاقت نداری. تجهیزات این خانم رو نداری محل کار این خانم خیلی شیکه مجهزه باکلاسه. بعدش ذهنم از یه در دیگه هم وارد شد که ببین این خانوم و امثال این خانوم محاله بذارن تو کارت دیده شه. مشتری داشته باشی. همه مشتری ها رو این خانوم و افراد موفق دیگه قاپیدن. یا اصلا اینکه خیلی دیر این شغلم رو شروع کردم. دیگه گذشت و زمان تمومه و از این نجواها.. واااای خدایا دنیا بر سرم خراب شد. منی که اینقدر فایل گوش دادم پس چرا رسیدم نقطه سر خط.

    این باورام کجای ذهنم بود.. چقدر ذهنم مقاومت داره..

    ولی راهکارهایی که دارم این باورها رو می سازم تا این ذهن چموشو رام کنم:

    مدام میگم ببین خیلی ها از صفر شروع کردن مثل استاد خودم که پیشش آموزش دیدم کارشو از خونه ش شروع کرده و الآن به شدت موفقه..

    خداوند ایده های درست رو به ذهنم میرسونه تا تو کارم بهترین عملکرد ها رو داشته باشم… تا تو کارم همیشه ایده ی جدید داشته باشم تا تو کارم تحولی ایجاد کنم.

    فراوانی رو تو ذهنم به چشمه آب تشبیه کردم به خودم میگم ببین از چشمه هر چقدر برداری تمومی نداره.. روز و شب آب از چشمه میاد. پس ثروت و نعمت هم مثل چشمه ست..

    در مورد احساس لیاقت که واقعا مشکل دارم دارم هی رو خودم کار میکنم که ببین وقتی تونستی به درآمد 6تومن برسی پس دوباره میتونی برسی. وقتی مشتری هات رضایت داشتن پس یعنی کارت، هنر دستت ارزشمنده. استاد باورتون نمیشه اینقدر ذهنیتم در مورد احساس لیاقت مشکل داره که برای مشتری هام نسیه خدمات رسانی می کردم و خیلی هاشون در کمال راحتی پولمو ندادن… ولی همش انعکاس درونمه.. به خودم قول دادم که تا پول نگیرم خدمات رسانی نکنم… وااای چقدر باورای داغون تو ذهنمه استاد.. بخصوص در مورد پول…. قفل کردم. به شدت تغییر این باورام برام دردآوره..

    راستی اسمم زهراست تو فایل اولین اسم گفتین زهرا… با خودم گفتم بیا زهرا خانوم اینم فایل مخصوص تو…

    ممنونم استاد نازنینم… میبوسمتون نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فهیمه برند df گفته:
    مدت عضویت: 1993 روز

    سلام استادجون سوال این بود که اگه یکی از نزدیکانم به جایگاه ویژه ای برسه من چه حسی دارم صادقانه بگم چندتا دیدگاه همون چند دیقه اول به ذهنم میرسه ودرونم با من مرور میکنه به طور مثال پسرعموی من لوازم تحریری داره و با درامدش سه تا خونه تا جایی که ما اطلاع داریم تو بهترین نقاط شهر خرید کرده اول که حتما وقطعا ذوق میکنم براش ومیگم ماشاالله بهش چقدر خوب که با لوازم تحریری تونسته به چنین نتیجه های خوبی برسه بعد تو ذهنم میگم ببین طرف چقدر هیچی نخورده ونپوشیده که خونه خریده یکی دیگه میگه مگه پول خوراک وپوشاک میتونه توی 5سال سه تا خونه کنه ادم عاقل بعد میگم نه پس تونسته از پسش برمیاد پر رزق وروزیه وذهن بازی داره اگه اون تونسته با فروش مداد ده تومنی و دفتر 50تومنی به اینجا برسه ببین کار من که پوشاکه چی میشه فقط پای در راه بنه فهیم جون در نهایت هرگز حی حسادت ندارم ولی مقایسه کردن چرا اون هنوز تو وجودم هستن

    نفر بعدی دوستم وهمسایه منه که الان عکاس وفیلم بردارشده ومستقل از خانواده داره توی تهران زندگی میکنه من وقتی ازش پرسیدم کاروزندگی اونجا چطور میگذره واونم گفت که چطور پیشرفت کرده وکاملا با روندی که استاد میگه که تو سمت علاقه ات برو خدا راهو نشون میده پیشرفت کرده والان درامدش از هیچ واقعا رسیده به 50میلیون یا بعضی اوقات بیشتر هم میرسه در مرحله اول انگار اب سرد ریختن رو سرم که ببین این یه ذره دختر به کجا رسیده و من همش دارم روند لاک پشت وارمو ادامه میدم به هیچ درامدی هم نرسیدم این چه وضعیه من دارم بعد اونقدر دختر خوبی شده واقعا نبود قبلا که قشنگ نسشت توضیح داد که بیا شهر بزرگ نترس پا بزار رو ترس که غربت تو اشنا نیستی با شهر تهران برو برا یه نفر کار کن دقت کن تو کارش یادش بگیر بعد چندماه بزن بیرون از کار و کسبوکارخودتو راه بنداز بعد که دیدم چقدر حرفاش درسته کلی خوشحال شدم و ذوقشو میکنم هرروز پستاشو میبینم و ذوقشو میکنم ومیگم انشالله به جایگاه های خیلی بالاتری برسه واین حسم خالصانه هستش

    اکثرن وقتی کسی همسن خودم یا کوچیکتر میبینم میام مقایسه میکنم بعد سرزنش بعد اموزش های استاد میاد یادم اونارو از ذهنم پاک میکنم بجاش ذوق میکنم وتحسین ودعای خیرو برکت واین خوداگاه انجام میدم اما کسایی که ازم بزرگترن به جای میرسن واقعا ذوق میکنم میگم افرین مبارکت باشه نوش جونت باشه مخصوصااگه غریبه باشه دیگه بیشتر ذوق میکنم این دونفر محسوس موفقیتشونو میدونم بقیه زیاد اطلاع ندارم

    1)از چه زاویه مثبتی به موفقیت این افراد نگاه کنم که باعث شود به خود باوری برسم ؟

    پسرعموم که لوازم تحریری داره میتونم بگم که طرف تونسته با این شغلی که کسی فکرشو نمیکنه درامد بالای داشته باشه سه تا خونه خریده پس میشه با هرشغلی به درامد بالارسید که بتونی باهاش خونه های بزرگ ویلایی وجایی خوب شهر رو بخری

    دوم اینکه تو شغلت بهترین باشی یعنی پسرعموی منو همه میشناسن تو شهرمون به جنس باکلاس ولاکچری اوردن هرچی ثرتمنده مشتری ایشونه البته ربطی نداره بنظرم دیدگاه مثبتش در مورد شغلش و فکر بازش به اینجا رسوندتش

    2)چه درسی میگیرم از مسیرش ؟به ایده هایی که از طرف خدا میاد عمل کنم توی شغلی باشم که علاقه ام باشه ریسک پذیر باشم دنبال پیشرفت های بزرگتر باشم و توی منطقه امنم نمونم روندم رو سرعت بدم اونقدر اروم حرکت نکنم تو مسیرم فاصله حرف وعمل رو کم کنم اخه یکسری درمورد یه چیزی با داداشم مشورت کرد فرداش رفت زمین رو که گفته بود رو خرید یعنی با این سرعت و ایمان داره به مسیرش خداشاهده که طوری در مورد کارهاش حرف میزنه انگار تنها راه درست اینی بوده که انجام داده

    خب دوستم آرام جون چه درس های میتونم بگیرم اینکه نترسم فک نکنم چون دخترم نمیتونم برم تنهایی زندگی کنم ترس از اینکه بقیه چی میگن ایشون سه تا لیسانس مختلف مهندسی گرفت بعد علاقه اش به عکاسی بود یکسال رفت اموزش دید تهران بعد یکسال دوماه کاراموزبود بعد شغلشو شروع کرد به ایده هاش گوش کرد فاصله ایده اومدنه تا انجام دادنه کم بوده نترسیده بازم میگم نترسیده فک کن کارت عکاسی باشه بعد دوربین نداشته باشی دیگه از این ضایع ترم داریم خب این دختر شجاع وجسور یه جایی گیر میاره وکرایه میگیره کل وسایل رو و کارشو انجام میده نترسی واقعا از هیچی محدودیت هاتو خودت رفع کنی ادامه بدی به مسیرت به خدا توکل کنی خیلی به نرو بمون تو شهرخودت کارتو بکن گوش نکنی نمیگم همه برن شهر بزرگ ولی وقتی میدونی این جا منابع برای پیشرفتت نیست وایسی ایستادگی کنی درمقابل سد های که برات میسازن دو دلی های که برات ایجاد میکنن

    در نهایت باید بگم باور محدود کننده من اینکه

    من تا الان نتونستم چون مثه دوستم خانواده ام اوکی نبودن با رفتن وتو دلم میدونم که واقعا من میترسم از شهر غریب شاید دارم خانواده رو مقصر میدونم ولی ترس منم هست =خب باور درستش چیه اینکه چقدر افرادی هستن که مهاجرت نکردن وتو شهرخودشون موفق شدن تازه کار من پوشاکه نیازی نیست برم جایی از تو پیج یا سایت مثه فرناز مثه نعیمه مثه برند به تو وصدها نفر دیگه میتونم لباس هامو بفروشم ونیازی به حضور فیزیکی نیست

    (دومین)حس میکنم اونا زود شروع کردن تا من برسم مثلا به درامد پنجاه میلیون باید چند سال بگذره =باور درستش ومثالش خدا منو هدایت میکنه به مسبر درست به مسیری که تصاعدی به هرجا بخوام برسم و من ماروپله بازی میکردم با دوستم وگاهی نردبون میزاره ومیری مثلا از شماره سه به 40 همیشه به دوستم میگفتم زندگی وجهانم اینطوریه اگه به خدا توکل کنی خدا برات نردبون میزاره که بری و امکان داره که رشدی که طرف تو پنج سال داشته تو توی دوسال داشته باشی پس غبطه نخورم وبدونم که خدا هدایت وحمایت میکنه بنده شو

    فک کنم دیگه باور محدود کننده نداشته باشم ولی حتما هست ومن اطلاع ندارم

    خداحافظتون باشه در پناه الله یکتا شاد پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زینب سلمان زاده گفته:
    مدت عضویت: 2511 روز

    به نام خدایی که بشدت کافیست

    سلام

    درمورد سوال قسمت اول:

    معمولا همون اول که متوجه میشم من رو به سمت احساس حسادت سوق میده و ذهنم شروع میکنه به مقایسه کردنم با اون شخص، درحالی که من در بخش های دیگه موفقیت های خیلی خوبی کسب کردم ولی مثلا اون دوست و هم دانشکده ایم بیشتر وقتش رو گذاشته روی دانشگاه و مستقیم تا دکتری رفته، خب من این وقت رو گذاشتم روی بحث شغلی و توانمندی های دیگه ام که دوست داشتم و انتخاب کردم در اون ها وقت بزارم، برای چند دقیقه ذهنم دستاوردهایی که خودم داشتم رو سعی میکنه فراموش کنم و حسادت کنم به اون بخضی که اون دوستم می بینم در اون کلی رشد کرده

    اما

    اینکه از چه زاویه ای به موفقیت اون شخص نگاه کنم که بهم کمک کنه، تصمیم گرفتم از این زاویه نگاه کنم خب اون تو اون حوزه وقت گذاشته تمرکز گرده نتیجه اش هم دیده مثل حوزه هایی که خودم همین کار رو کردم، حالا اگر میخوام تو اون بخشی که اون شخص رشد کرده هم نتیجه بگیرم مثل اون وقت بزارم ولی قبل از هر چیزی دستاوردهای خودم رو فراموش نکنم و با دوره لیاقت یاد گرفتم که من به خودم و دستاوردهام افتخار میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: